تارا فایل

تحقیق بررسی رابطه بین مشکلات فشارزایی روانی و بروز سرطان




پایان نامه:
بررسی رابطه بین مشکلات فشارزایی روانی و بروز سرطان

استاد راهنما:

گردآورندگان:

سال تحصیلی:

تقدیر و تشکر
ابتدا از پدر و مادر دلسوز و صبورم و همچنین از همسر گرامی ام که در تمامی مراحل تحصیلات، پشتیبان محکمی برای من بودند تقدیر و تشکر می کنم.
و در نهایت از استاد بسیار عزیز و دلسوزم و جناب …………. که به مدت 4 سال افتخار شاگردی ایشان را داشتم تشکر می کنم و بدون شک جزء بزرگترین افتخارات زندگی ام همین شاگردی خانم دکتر بوده و خواهد بود.

تقدیم به:
این پروژه را با کمال افتخار به استادگرامی ام جناب …………………….تقدیم می کنم.

چکیده
بی تردید اثرات سوء ذهنی و روانی فشار مانند اضطراب، پایین بودن اعتماد به نفس، افسردگی مطرح بوده و واقعی هستند، غالباً به عنوان میزان سنجش فشار روانی به کار می روند.طی ده پانزده سال گذشته فشار روانی را با علائم بیماری های جسمانی گوناگون نظیر بالا بردن فشار خون و افزونی کلسترول خون، تند خوئی ها و ریزش مو ارتباط داده اند. اینها همگی نشانه های جسمانی هستند.
بیماری هایی چون زخم معده، ورم مفاصل رماتیسمی و مرض قند (دیابت) نیز از عواقب فشار محسوب می شود. بسیاری از عوامل دیگر از قبیل شخصیت، روش زندگی فردی، حمایت ها و تامینات اجتماعی، اشتغال، برنامه غذایی و کشیدن سیگار شناسایی و بررسی شده اند.
واژگان کلیدی: فشار روانی، اختلال روان تنی، استرس، اضطراب، سرطان، پسیکوسماتیک.

فصل اول- بیان مسئله
1-1 مقدمه:
الف) بیان مسئلهب) مرور تحقیقات پیشینج) سوالات یا فرضیه ها
روان و تن و ارتباط بین آنها در سرار تاریخ بشر مورد بحث و گفتگو بوده است و در دوره ی پس از پیدایش علوم جدید نیز سالهای دررازی است که روان شناسان و محققین روان شناسی از سویی و پزشکان و دست اندرکاران پژوهشهای فیزیکی از سوی دیگر هر یک جداگانه و در راستای مخالفت یکدیگر درباره ی علل بیماری ها، درمان آنها و در نتیجه درباره ی رابطه مزبور جستجو کرده اند. گر چه از دیرباز از نقطه نظر فلسفی این سوال مطرح بوده و هست که ارجحیت با "روان" است یا با "ماده و تن" و گر چه هنوز نظریه پردازان بر سر حل کردن این مسئله به توافقی نرسیده اند، با این حال امروزه غالب دست اندرکاران فعالیت های علمی عقیده دارند که انسان یک واحد "روانی-اجتماعی-جسمانی" است و لازم است برای شناخت او یک کل یکپارچه را در نظر آورده که درآن این 3 چیز با 3 بعد یاد شده اثرات مداوم و متقابلی بر هم دارند. این اعتقاد نسبت به پیوستگی و یکپارچگی روان وتن اثر متقابل آنها بر همدیگر موجب ظهور رشته ی جدیدی در پزشکی به نام "سایکوسوماتیک1 (1) "گردیده که در چهار دهه ی گذشته مقام ویژه و جایگاه مستقلی در بین رشته های تخصصی پزشکی برای خود باز کرده است. (طریقتی، 1367، 1)
سیستم عصبی انسان پیچیده ترین ساختار جسمانی است که تا کنون در طبیعت شناخته شده است. میلیونها ارتباط متقابل و رابطه ی کاری الکترو مکانیکی دستگاه عصبی به انسان امکانمی دهد تا فکر، بیافریند، عشق بورزد، تاثیر بگذارد و از بیتهای خویش اگاه شود. از آنجا که انسان اولین موجودی است که از وجود دستگاه عصبی آگاه شد، پزوهش در نحوه ی کار این دستگاه نه فقط سلامت جسمی بیشتر را موجب گشت، بلکه به فزونی بینش آدمی درباره ی ماهیت وجود انسان معینی ارتباطفعالیت روانی با تن خاکی انجامید (هارولراج-بلوم فیلد، 1976، 91)طب روان تنی بر وحدت و تعامل بین روان و جسم تاکید می ورزد. به طوریکه، اعتقاد بر این است که عوامل روان شناختی در پیدایش تمام بیماری ها حائز اهمیت است. اینکه نقش این عوامل در شروع، پیشرفت و تشدید یک بیماری با استعداد و یا واکنش نسبت به بیمار قابل بحث بوده و از اختلالی به اختلال دیگر فرق می کند. (پورافکاری، 1372، 187). 2
ژاک فوره (1)در این زمینه می گوید: استرس جلوه ایی از طب کامل و طب روان تنی است. استرس بر خلاف فلسفه یا مذاهب، که جسم و روان را از یکدیگر جدا می کنند، این دو پدیده را وحدت می بخشد.
سلیه (2)نیز می گوید: "امروزه ما در یافته ایم که بسیاری از بیماری های رایج، بیشتر به نبود سازگاری در برابر استرس مربوط می شود تا به حوادث ناشی از میکروبها، ویروسها، مواد "زیانبخش یا ر گونه عوامل خارجی دیگر. (قریب 1371، 126)
فیلیپ استان هویپ (3) (1773-1693)مینویسد: "من به تجربه دریافته ام که روح و جسم چیزی پیش از پیوند ساده دارند آنها با هم عجین شده اند، که وقتی به این، رنجی می رسد آن دیگری به همدردی می نشیند. (وهاب زاده، 1366، 176)
پژوهشگران اعتبار مفهوم طب پسیکو فیزیولوژیک را مورد سوال قرار داده اند. عده ایی آن را مفهومی بسیار وسیع و برخی بیمارهای جسمی داشته باشد. (پورافکاری، 1373، 190).
دو ملاک تشخیصیDSM III-Rدر مورد اختلال روان تنی در الگوی تئوریک ویژه ایی به نام "بیماری پذیری ارثی استرس" به کار رفته است. بر طبق این الگو فرد زمانی دچار اختلال روان تنی می شود که از نظر جسمی آسیب پذیر بوده و نوعی آشفتگی روانشناختی (استرس)را تجدید نماید.
تحقیقات جدید نشان می دهند که سیستم ایمنی بر اثر حالات روان شناختی تغییر می یابد. سیستم ایمنی شامل 3 نوع لنفوسیتها می باشند:
1) سلول هایB: که از مغز استخوان تولید می شوند.
2)T: از غده تیموس ساخته می شوند.
3)NH: کشنده طبیعی، که آنتی ژن ها را تشخیص داده، و غیر فعال ساخته و از بدن خارج می سازند. (سرندی، 1370، 7)
درباره اثر استرس بر جسم انسان، از زمان های قدیم بشر آگاه بوده است، رابطه حالت روانی شخص در تعادل سلامتی جسم و بدن به عنوانمبحث"روان تنی"موضوع شناخته شده ایی است. در مجموع باید گفت استرس به سیستم ایمنی حمله وارد می کند که ممکن است در ایجاد یا تشدید تعدادی بیماری های جسمی از جمله سرطان دخالت داشته باشد. (اخوان، 1368، 3)
سیستم ایمنی سازی بدن نسبت به تاثیرات روانشناختی بسیار حساس است. شواهد بسیاری وجود دارد که عوامل روانشناختی، به ویژه نگرش فرد نسبت به خود و نسبت به زندگی می تواند موجب کند شدن یا سرعت بخشیدن تکثیر سلولهای خطرناک و ظهور سرطان گردد. (آزاد، 1373، 32)
تحقیقات متعدد معاصر آمادگی ابتلا به سرطان را به عوامل روانشناختی از قبیل، عدم نزدیکی بهیکی از والدین، ناتوانی در ظهور یا اشکال در بیان هیجانات منفی و تعارضات ناهشیار نسبت می دهند. جریان های غدد داخلی و ایمن سازی و سایر مکانیزم های مرضی فیزیولوژیایی حلقه اتصال دهنده بین مسائل روانشناختی و سرطان هستند. افسردگی و احساس بیچارگی با میزان زنده ماندن پایین در سرطان همخوانی دارد. در حالیکه احساس خصومت و خشم با میزان بالای زنده ماندن تجارب فشار آور به حالات عمیق منش و اضطراب، نا کامیهای شدید، داغدیدگی، محرومیت از خواب به طور مکرر و سایر حالات هیجانی منفی می تواند موجب کاهش موقت یا طولانی مدت حساسیت دستگاه ایمنی سازی بدن شده موجود زنده را در دام سرطان بیندازد. (آزاد، 1373، 158)
امروزه سرطان یکی از مهم ترین مشکلات بهداشتی در سراسر جهان محسوب می شود و شیوع آن در کشورهای صنعتی و در حال توسعه بیشتر است. سرطان بعد از بیماری های قلبی-عروقی دومین علت مرگ و میر در آمریکا و سومین علت مرگ در ایران است (ایلخانی 1370). در واقع سرطان به عنوان یک بیماری فلج کننده و صعب العبور و صعب العلاج در جامعه تلقی می شود و فرد متعاقب تشخیص آن دچار اضطراب و افسردگی ناشی از ترس غیر واقعی از مرگ و کاهش انرژی اجتماعی می گردد، یه طوری که ضرورت بستری مکرر و نگرانی های مداوم برای بیماری و خانواده ها، فرد را به سوی اختلالات روانی می کشاند.
سرطان ضمن ایجاد مشکلات جسمی برای مبتلایان، سبب بروز مشکلات متعدد اجتماعی و روانی برای آنها می شود که دراین میان واکنش هایی مثل: انکار، خشم و احساس گناه و در این بیماران مشاهده می شود. گروهی از محققین ایتالیایی با مطالعه بیماران مبتلا به سرطان در محدوده سنی 18 تا 65 سال دریافتند، مهم ترین عامل مربوط به سلامت روان که بر کیفیت زندگی آنها اثر داشته است، اضطراب می باشد و در صورت سن بالای 50 سال، سطوح تحصیلی پایین و عدم اشتغال به کار، کیفیت زندگی بیماران نامطلوب می شود (دیسترفانو و همکاران 2008) همچنین روانشناسان چنین ابراز می دارند که بیماران سرطانی حتی آنان که قابل درمان هستند، با مشکلات اجتماعی که بیمار عضو مفیدی از آن محسوب می شود، غالباً پدید می آید (هاریسون، 1365). محققان نیز معتقدند سلامت فیزیکی بیماران سرطانی از رشد روانی آنان تاثیر می پذیرد و ارتقای سلامت روانی آنها بر پایه پیشگیری و درمان تنش های عاطفی استوار می باشد (آندریکاسکی و کینز، 2008).
به طوریکه یکی از واکنش های احتمالی در مقابل پیش آگهی سرطان، افسردگی است. این واکنش ممکن است بلافاصله پس از بیماری یا مدتی پس از شروع آن رخ دهد. افسردگی برای بیماران سرطانی بسیار زیانبار است، زیرا مستلزم تسلیم در برابر بیماری است. افراد افسرده دیگر برای زنده ماندن تلاش نمی کنند و فرصت های بهتر زندگی کردن در باقیمانده عمر را از دست می دهند (دیماتئو، 1378 به نقل از سجانی فرد، 1380).

1-2 اهمیت و ضرورت تحقیق (مساله ): 3
تحقیق در زمینه ی تاثیر مشکلات فشارزای روانی در ابتلا به سرطان می تواند در بر گیرنده فوائد علمی، تجربی برای پزشکان، روانپزشکان، روانشناسان و پرستارانی که با این مساله مواجه هستند، باشد. در نظر داشتن علل روانشناختی بیماری سرطان یعنی توجه به بعد روانی یا تولوژی و نه فقط مدنظر قرار دادن جنبه های جسمی آن، حائز اهمیت می باشد. چرا که بررسی ایتولوژی سرطان از دیدگاه روانی و اجتماعی، یک پزشک و پرسنل بیمارستان را به مدارا با بیماران و مراقبت بهتر از او برمی انگیزد، مراقبت از بیمار به صورت ارزیابی استرس وارده همراه با بررسی نتایج منفی اش شناسایی احساسات و عواطف او و سیر ایجاد بیماری با توجه به فاکتورهای روحی، آموزش تکنیکهای مقابله و تقویت توانایی انطباق با محیط و حمایت های اجتماعی، به مکان ادامه، حمایت و بیمار آرام سازی او از درد کمک خواهد کرد. دکتر چوپرا (1)در این باره می نویسد: به عقیده برخی از محققان احتمال مرگ ناشی از بیماری، در بیمارانی که در ابتلا به سرطان، واکنشی از درماندگی و افسردگی نشان می دهند، بیش از بیمارانی است که از عناصر مثبتی در شخصیت خود یعنی از "اراده ی ادامه حیات "برخوردار می باشد. با رهیافت به سطحی ژرف تر می توان بیماران را از احساسدرماندگی و نا امیدی نجات داد.
1-3 اهداف
هدف از این تحقیق، بررسی نقش مشکلات فشارزای روانی در ایجاد بیماری مهلک سرطان است. با توجه به تحقیقات انجام شده، بر روی هزاران بیمار مبتلا به سرطان و با مطالعه تاریخچه زندگی آنها مشخص شده است که اکثر آنها در سوابق زندگی خود، دچار ناکامی هایی شده اند. به خصوص با مدرنیزم شدن زندگی که حاصل پیشرفت تکنولوژی است شاهد بحران ها، فشارهای روانی و مشکلات عدیده ایی در زندگی بشر بوده ایم. از جمله ی این مشکلات می توان، اضطراب، اعتیاد، بی هدفی، بیماری های روانی، ضعف کیفیت کار و بیماری های روان تنی را نام برد که تقریباً همه مردم را تحت فشار روحی قرار داد و شانه آنها را زیر این بار خم کرده است. ما روزانه با عوامل استرس زایی همچون ناسازگاری های زندگی مشترک، کشمکش ها، بیمارها، جدائی ها، مرگ، ناکامی های مادی و معنوی، حوادث طبیعی بارها و بارها مواجه می شویم و همه اینها از جمله عواملی هستند که ما را به سوی بیماری روان تنی رهنمون می شوند و هدف این تحقیق شناخت این استرسورها و رشد آگاهی عمومی و خود آگاهی افراد است و خود آگاهی همان استعداد در شناسایی مسائل و موقعیت های بیرونی و درونی و نحوه ی مقابله و رویارویی مناسب با آنهاست.
باشد که با شناسایی علت و عوامل به وجود آورنده تومورهای بد خیم سرطانی به راهی برای کنترل آن دست بیازماییم و با این دانش تا حدی تحریکات مخرب محیط تنش زا را با بالا بردن سطح مقاومت و اینکه "مبارزه بهتر از تسلیم"است مهار کنیم.
1-4 سوال:
چه مشکلاتی بیشتر باعث بروز سرطان می شود؟
1-5 فرضیه ها:
1) بین مشکلات فشارزای روانی و ظهور سرطان رابطه ی معناداری وجود دارد.
2) فرضیه جهت دار: هر چه مشکلات فشارزای روانی بیشتر پس احتمال ظهور سرطان بیشتر است.
3) بین سلامت روان زنان و مردان سرطانی تفاوت معناداری وجود دارد.
4) بین سلامت روان افراد مجرد و متاهل تفاوت معناداری وجود دارد.

1-6 تعریف های نظری و عملیاتی مفاهیم و اصطلاحات:
پسیکوسوماتیک: اختلالات پسیکوسوماتیک به نوعی از اختلالات بدنی اطلاق می شود که منشا روانی دارند. به عبارت دیگر در ظهور و بروز آنها عوامل محیطی و شیوه ی زندگی نقش بارزتری از باکتری های پاتوژن دارند. (سرندی، 1370، 7)
نبابه واژه نامه روانپزشکی (1980) اختلالات پسیکو فیزیولوژیک گروهی از اختلالات می باشند که با علائم جسمانی متاثر از عوامل هیجانی مشخص می شوند و فقط یک دستگاه عضوی را که معمولاً تحت کنترل دستگاه عصبی خودکار است، گرفتار می سازند (وهاب زاده، 1366، 177).
اختلالات روان تنی: به آن دسته از اختلالات بدنی اطلا می شود که در ایتولوژی آنها عوامل درونی و فیزیولوژیک حائز اهمیت است و به طور کلینیکی و تجربی قابل مشاهده باشد (ایزدی، 1364، 241).
روان تنی شامل تمام علائم یا سندرم های عملیFancetionneeاست که در آنها مسائل روان شناسی با مسائل فیزیولوژیک برخوردارند. این گروه بیماری ها شامل کلیه اختلالات جسمی است کخ هیجان در بروز آنها مستقیماً موثر است (هبحائی، 1352، 205).
استرس: هنگامیکه تمایل ها به سوی هدفی با مانع برخورد کند فشار روحی ایجاد می شود بنابراین می توانیم فشار روحی رایک تقاضای سازشی که برسر راه موجود زنده قرار می گیرد. بنابراین حالت یا نیرو و یا شیئی که این تقاضا را ایجاد می کند ممکن است داخلی و یا خارجی باشد و بنام عامل فشار خوانده می شوند (بیرجندی، 1341، 58).
استرس عبارت است از واقعه ی محرک و قابل مشاهده که تاثیر نامطلوب و آزاردهنده ایی بر فرد می گذارد. طبق تعریفی دیگر استرس عبارت است از حالتی که در آن نیازهای درونی یا برونی فرد بیش از توانایی های اوست.
یک تعریف"متعارف"دیگر استرس آن است که محرک درک شده استرسو1ر نام دارد و پاسخ یا نحوه سازگاری بدن با آن استرس نامیده می شود (مجله پزشکی و جامعه، سال دوم، شماره12). 4
منظور متخصصان از استرس، واکنش های فیزیولوژیک روان شناختی، هیجانی، رفتاری یک فرد در برابر موقعیت های پریشان کننده ی محیطی است که نمی توان آنها را تحت کنترل در آورد و پیش بینی نمود و یا چنان مبهم اند که نمی توان عکس العمل مناسب به آنها نشان داد (سرندی، 1370، 17).
سرطان: عبارت است از تکثیر یک یا چند رده از سلول های عضوی از بدن که از تبعیت قانونی هموستازیس سرباز زده و یا پیروی نکنند و رشد بی رویه داشته باشد (دبیریان، 1370، 12).
سرطان توموری است موضعی و بر حسب آنکه در چه جای بدن دیده شود، مرئی یا نامرئی تدریجا"بدن را فرا می گیرد و در آنمسمومیت ایجاد می کند. این بیماری یک ناخوشی خاص نیست بلکه پروسس های مرضی می باشد که از تکثیر سلول های طبیعی بدن تولید می شود. خاصیتتخریبی وفراگیری دارد. تمام سلولهای بدن به خصوص آنهائیکه ظرفیت تکثیری بیشتری دارند میتوانند چنین فعالیت بیمارزایی پیدا می کنند. (آرمین، 1334، 23).
اضطراب: اضطراب، حالت عاطفی نامطلوبی است که با تغییرات پسیکوفیزیولوژیک در پاسخ به یم تعارض درون روانی همراه می باشد. در اضطراب بر خلاف حالت ترس، خطر یا تهدید غیر واقعی است. تغییرات فیزیولوژیک عبارت اند از: افزایش ضربان های قلب، اختلال تنفسی، تعریق و تغییرات حرکت رگ ها و عروق بدن 2.
تغییرات روانشناختی عبارتند از: احساس نا مطبوع برای یک خطر قریب الوقوع و در شرف انجام، آگاهی متهور کننده برای ضعف و ناتوانی برای درک غیر واقعی بودن خطر، احساس تنش و کشش عصبی طولانی و آگاهی کامل برای خطری که انتظار وقوعآن وجود خواهد داشت (بهرامی، 1370، 32).
اضطراب، ازنظر روانپزشکی اضطراب را می توان چنین تعریف کرد: نا آرامی و هراس و ترس ناخوشایند و منتشر با احساس خطر قریب الوقوع که منبع آن قابل شناختن نیست (وهاب زاده، 1466، 77).

فصل دوم- پیشینه تحقیق
2-1 تاریخچه:
در سال 1936 پروفسور هانس سلیه اولین رساله ی خود را در مورد واکنش هشدار دهنده منتشر ساخته است وی در آوریل 1948 در مجموعه ایی از کنفرانس هایش در کالج فرانسه و سپس در ژوئن 1950 در بیمارستان لانیک5سندرم عمومی سازگاری6 را با جنبه های بیوشیمیایی و مکانیسم های هورمونی اش بیان کرد (هیپوفیز غدد کلیوی).
نظریه کاریوکلازیک7 مربوط به داستین8. وی واکنش های بافتی مربوط به واکنش های هشداردهنده را در دستگاه لنفوئید9تیمو10مشاهده کرده بود.
در سال 1932 کانی11ترشح سریع آدرنالین را به عنوان پاسخ در برابر ترس و خشم بیان می کند. وی در کتاب خود تحت عنوان"خود تن"مکانیسم های متفاوتی را که سب ثبات میزان قند، پروتئین ها، مواد چربی، کلسیم، اکسیژن، حالت خنثی و درجه حرارت خون می شوند تحلیل می کند.
کاتن تحلیل سیستماتیک پدیده های سازگاری را که برای حفظ حیات در برخی شرایط ضروری هستند را عنوان کرد. با این همه سلیسه تاکید می کند که کاتن هرگز نقش هیپوفیز یا قشرغدد فوق کلیوی را به منظور بررسی واکنش های غیر اختصاصی سازگاری، در مقابل دیگر گونه تقاضای محیطی و نیز جدا کردن سندرمی که در برابر اثرات مختلف آن یکسان است، مورد مطالعه قرارنداده است.
رئیلی12در سال 1934 پدیده واکنش غیر اختصاصی را تحت عنوان سندرم تحریک شرح داده است که البته با تغییری متفاوت به توضیحات سلیه بسیار نزدیک است. اکتشاف های مهم، غالباً تصادفی اتفاق می افتد بشرطی که برای دریافت قوانین پوشیده و به دست آوردن حقیقت، قضایای القا کننده با ذهن تعمیم دهنده تلاقی می کند (قریب، 1371، 28).

2-2 فشارزای روانی چیست؟
فشار روانی که واژه اصلی آن استرس است ریشه در زبان لاتین دارد، در قرن هفدهم میلادی بسشار معمول بوده و به معنای دشواری یا سختی و محنت به کار رفته است در اواخر قرن هجده معنای آن به فشار زور و تلاش و نیروی بسیار تغییر کرد و منظور آن ابتلاء نیروی ذهنی و جسمی فرد یا افراد بوده است.تعریف مشخصی از استرس که مورد قبول عام باشد کار آسانی نیست، این واژه بوسیله افراد مختلف اعم از پزشکان، روانشناسان، مشاورین، زبانشناسان و افراد عامه همگی به طرق خاص خود به کار برده می شود. پزشکان بنابر مکانیسم های فیزیولوژیک، روانشناسان از طریق تغییر رفتار، مشاورین به خصوص مشاوره اداری بر حسب هر چیزی از پیچیدگی های رتق و تق مخارج خانواده تا فشارهای والدین در امر و نهی کردن کودکان، درباره استرس صبت می کنند.
بعضی از افراد پیشنهاد می کنند که منشا روانی امری طبیعی و مطلوب است. (زبانشناسان)و برخی دیگر معتقدند فشار روانی چیزی رنج آور است.
به نظر می رسد این واژه به زبان انگلیسی از واژه یdistressفرانسه باستان وارد شده است که به مفهوم تحت تنگنا یا ضعیف بودن است. (فرانسه باستان esterase).
بنابراین در غالب انگلیسی میانه اش distress بود و بعد از قرنها گاهی اوقاتdiبه منظور روانی کلام حذف می گردد و دو واژهdistress و esteraseبه مامی دهد که امروز بیشتر معانی متفاوتی دارد. در معنای اول در سوگرایی عاطفی13و در معنای دوم بر چیزی ناخوشایند14دلالت دارد.
به عبارت دیگرesteraseبر حسب ریشه ی آن با فشردگی و ضعیف بودن به هر شکل رابطه دارد وبیانگر وضعیت این فشردگی و فشار است. اما به نظر می رسد انگلیسی نوین به واژه ای نیاز دارد که تا حدودی بین فشارpressureو تاکید Enphasisقرار می گیرد. که اشاره ایی ضمنی از درد آور بودن بالقوه واژه نخست (فشار) و دلالتی ضمنی بر خنثی تر بودن واژه دوم (تاکید) داشته باشد. گذشت زمان آن واژهesterase شد. به نظر می رسد در متون فنی در تعریف استرس بر حسب فشار و نه فشردگی یاتضعیف اتفاق نظر باشد. اهمیت این موضوع در آن است که این واژه (و تجارب واقعی زندگی که ارائه می کند) به خودی خود نمی تواند خوب یا بد باشد. قبل از قضاوت در مورد آن بایستی زمینه ایی را که استرس در آن اتفاق می افتد در نظر بگیریم. در یک انتهای این مقیاس، استرس نشانگر ستیزه هایی است که باعث هیجان زدگی ما می شود و بدون آن زندگی برای بسیاری از مردم پوچ و نهایتا بی ارزش خواهد شد، در طرف دیگر مقیاس، استرس مبین شرایطی است که تحت آن مطالعاتی از افراد به عمل می آید که از نظر جسمانی روانشناختی قادر به تامین آن نیستند ومنجربه فروپاشی در سطح یا سطوح دیگری از زندگی می گردد.
بنابراین در یک انتهای این مقیاس، استرس ضامن زندگی و در طرف دیگر تباه کننده آن است. برای درک استرس و چگونگی کارکرد آن، بایستی هر دو انتها را به دقت در نظر بگیریم.
استرس ظرفیت انطباقی ذهن و بدن را می طلبد. اگر این ظرفیت ها بتوانند بر این مطالب چیره شوند و از حالات تحریکی دخیل آن لذت برند استرس خوشایند و مفید می شود، در صورت عدم توانایی آنها این مطالب را تضعیف کننده یافته و استرس مربوطه را ناخوشایند و بی فایده تلقی می کنند. این تعریف به سه دلیل مفید است، اول آن که مشخص می کند نه تنها استرس می تواند بد یا خوب باشد (یا چیزی بین این دو) بلکه به خاطر وجود اتفاق های بسیاری که می تواند باعث مطالبات تحمیلی بر ذهن و بدن شود (از بچه های که زنگ در حیاط را می زنند و فرار می کنند گرفته تا ظهور وحشتبار جنگ جهانی سوم).
موارد بسیار گسترده ای وجود دارد که می تواند باعث استرس شود (فشارزاها)، نکته دوم: در زمان واکنش، شدت رویداد، تعیین کننده این نیست که آیا تحت فشارهستیم یا نه. نکته سوم: این تعریف به ما می گوید استرس طلب کننده، ظرفیت های بدنی است.
ماهیت وگستردگی این ظرفیت هاست (یعنی چیزی در درون ما) که پاسخ ما را مطالبهتعیین می کند. اگر توانایی های ما به حد کافی خوب باشد، پاسخ نیز خوب است و در غیر این صورت تسلیم می شویم (مجله ی دارو و درمان، سال دهم، شماره110، اسفند1371) استرس را همه می شناسند اما تا کنون تعریف علمی دقیقی از آن که مورد قبول همه باشد ارائه نشده است طبق یک تعریف، استرس (1)عبارت است از؛واقعه ی محرک و قابل مشاهده که تاثیر نامطلوب و آزار دهنده ای بر فرد می گذارد. طبق تعریفی دیگر استرس عبار است از؛حالتی که در آن نیازهای درونی و برونی فرد بیش از توانایی های اوست. یک تعریف "متعادل" دیگر استرس این است که محرک درک شده استرسور نام دارد و پاسخ یا نحوه سازگاری بدن با آن استرس نامیده می شود.
طبق این تعریف تنها شرایطی استرس زا هستند که باعث بروز استرس در فرد شوند. دکتر سلیه این حالت را سندرم سازگاری عمومی نامید. او بعدها استرس را به صورت پاسخ غیر اختصاصی بدن در برابر هر نوع نیازی تعریف کرد. یک واقعه، عامل شروع کننده این حالت است با نحوه مقابلهفرد با آن واقعه است که باعث مقاومت در برابر استرس یا ایجاد حالت استرس می شود، طبق این تعریف نقش توانایی مقابله بسیار در برابرحالات، مختلف در روانپزشکی مانند نقش ایمونولوژی در پزشکی است. (مجله پزشکی و جامعه، سال دوم، شماره12، آذر1372).
به نظر عامه، استرس حادثه یا موقعیتی استکه به لحاظ روانشناختی خصلت تهاجمی دارد و دارای عوارض عضوی است. پژوهش های سلیه، یعنی آزمایش ها او روی حیوانات که به تدوین نظریه اش انجامید. ابتدا تهاجم های سمی و فیزیکی و انعکاس آنها را در غدد مترشحه داخلی15مورد بحث قرار می داد. نامبرده معتقد بود که جنبه روانشناختی استرس در زمینه علل و پیامدهای ناشی از آن باید بوسیله روانپزشکان16و متخصصان اعصاب17مورد مطاله قرار گیرد، اما او در کتاب خود تحت عنوان"استرس بدون پریشانی"که در سال 1974 منتشر شد مشخصاً، همچون دیگر پژوهشگران، بر نقش مهم عوامل روانشناختی موثر در علل، مکانیسم و پسامدهای استرس تاکید می کند.
در این زمینه عواطف گوناگون دخالت می کنند، اندوه یا شادی، عوامل شادی آور یا اندوه زا سوگ، کامیابی، تنش در یک کارگر، کامیابی مسئولان، اندوه مشخص از کاربرکنارشده، ناامیدی فرد بیکار، پیروزی در یک وزنه برداری و لذت و شوق بازیافتگان، هر گونه هیجانی مکانیسم استرس را بر می انگیزد. در هر یک از موقعیتها، بدن با تغییرات بیوشیمیایی مشخص و ثابت واکنش نشانمی دهد. عواملی که سبب برانگیخته شدن استرس می شوند و عوامل استرس زا نامیده می شوند گوناگون هستند. لکن پاسخ ها از نظر زیستی، دارای یک ماهیت اند. با این همه برحسب شرایط (زمینه، شرطی شدن، استرس های پیشین) مدت زمان، شدن و نتیجه آن، ممکن است متفاوت دباشند (قریب، 1371، 23).

2-3 فرضیه بحران
اساس این فرضیه بر این قرار دارد که انسان و شخصیت او مرتباً با بحران های مختلف زندگی که باعث به هم خوردن تعادل جسمی روانی که اکثراً همراه با عدم تعادل و اختلالات عاطفی و رفتاری است مواجه می شود. در این موقع فعالیت های مختلف فیزیولوژیک و روانی دستگاههای همئوستازی بدن به کار می افتد تا تعادل به هم خورده را دوباره برقرار نمایند. مفهوم اصلی این فرضیه همان تحمل و طاقت در مقابل فشارهاضربه ها، شوک ها و بالاخره تحریکات عصبی است که به سندرم واکنش به فشاریا سندرم سازش عمومی معروف است.
این سندرم عبارت است از کلیه کنش و واکنش هایی است که برای برگشت و اصلاح عدم تعادل جسمانی و روانی که به علت تاخیر یک مهاجم غیر اختصاصی در بدن ایجاد شده است به کارمی رود. روانکاوان عقیده دارند که مکانیسم های دفاعی و روانی ایگو است که فعالیت های لازم را برای برگشت تعادل به هم خورده انجاممی دهد، ولی عقیده کلی بر این قرار دارد که شخصیت انسان به طور کلی آرامش، راحتی و خشنودی را به نا آرامی و نارضایتی ترجیحمی دهد و لذا تمام اجزای سازنده شخصیت در این فالیت ها شرکت می کنند تا آرامش و تعادل از دست رفته را مجددا کسب کنند.
وجود استرس ها در محیط زندگی امری اجتناب ناپذیر و برای رشد روانی ضروری است ولی آنچه ممکن است منجربه بروز بیماری شود ناتوانی در مقابله با درجات غیر عادی و بسیار شدید استذس می باشد که به صورت واکنش های فیزیولوژیک و روانی تظاهر می کند. (میلانی فر، 1370، 89).

2-4 واکنش های فیزیولوژیک به استرس:
2-4-1 واکنش هشدار دهنده، شوک و ضد شوک18
اولین مرحله به واکنش هشدار دهنده مربوط می شود که عبارت است از مجموعه ایی از پدیده های عمومی غیر اختصاصی و آن زمانی است که ارگانیسم به طور ماگهانی در معرض یک عامل زیانبخش، یک محرک و یا یک استرس قرار می گیرد که از نظر کمی و کیفی با آنها سازگاری و تطابق ندارد. واکنش هشدار دهنده به 2 مرحله شوک و ضد شوک تقسیم می شود.

2-4-2 شوک:
عبارت است از حالت غیر منتظره ای که در اثر تهاجم ناگهانی بوجود می آید و از علائمی تشکیل می شود که ناشی از تغییرات انفعالی در تعادل کاکرد ارگانیسم و بیانگر یک حالت رنج19عمومی شدید مانند افزایش ضربان قلب، کاهش تونوس عضلانی، کاهش درجه ی حرارت بدن، کاهش فشار خون، زخم معده و روده، افزایش غلضت خون، کاهش دفع ادرار، بوجود آمدن آماس و تورم، کاهش میزان کلر خون، اسدوز، بالا رفتن موقت قند خون (که سپس سقوط می کند) و نیز کاهش میزان گلبولهای سفید و به دنبال آن افزایش گلبولهای سفید و بالاخره ضعف دستگاه عصبی است.
این مرحله ممکن است از چند دقیقه تا 24 ساعت به طول انجامد. اگر این مرحله به مرگ منجر نشود به مرحله ضد شوک می انجامد. دراین صورت ارگانیسم مجدداً به تکاپو می افتد و ابزارهای فعال دفاعی خود را به کار می گیرد و حجم قسمت قشری غدد فوق کلیوی افزایش می یابد و فعالیت سلول هایش زیادتر می شود. همچنین اختلال حاد تیموس و دیگر اعضای لنفاتیک و وارونه شدن اکثر علائم مرحله ی شوک بوجود می آید، مانند رقیق شدن و افزایش حجم پلاسمای خون، افزایش دفع ادرار و بیشتر اوقات افزایش درجه ی حرارت بدن.
در کنفرانسی که سلیه در سال 1950 ارائه داد، تصاویر، فیلم و اسلاید و عکس های کوچک نشان دهنده ی تغییراتی در لب قدامیهیپوفیز و قشر غدد فوق کلیوی در حیوان و بیانگر افزایش کار این غدد در خلال تهاجم بوده است. واکنش هشدار دهنده بر حسب شدت آن و یا تکرار شدن حالت تهاجم، ممکن است درجات مختلفی را، از حالت فیزیولوژیک گرفته تا حالت بیمار گونه، از خود نشان دهد.
بیشتر اوقات مرحله شوک و ضد شوک در هم ادغام می شوند. اگرمحرک هایی که واکنش هشدار دهنده را برانگیخته اند تداوم یابند، ارگانیسم وارد مرحله مقاومت20خواهد شد.

2-4-3 مرحله مقاومت:
مرحله مقاومت عبارت است از مجموعه واکنش های غیر اختصاصی، ایت مرحله زمانی بروز می کند که ارگانیسم به مدت طولانی در معرض محرک های زیانبخش قرار گیرد ودر خلال واکنش هشدار دهنده با آن سازگار شود. ارگانیسم، طولانی شدن و تشدید پدیده های مجزا و مرحله ی ضد شوک را سبب می شود. حالت مقاومت در برابر یک عامل خاص که سبب بروز واکنش هشدار دهنده شده است، تشدید می گردد. با این همه، ارگانیسم به طور همزمان در برابر تاثیرات سایر عوامل هشدار دهنده حساس تر می شود. به عنوان نمونه، حیوانی که در برابر تزریق ماده ی سمی به طور موفقیت آمیز مقاومت نموده است در مقابل اثرات سرما حساس تر می شود. یا بدن انسان که بیماری عفونی شدیدی را پشت سر گذاشته است، در مقابل یک شوک عصبی مقاومت کمتری، از خود نشانمی دهد. بالاخره چنانچه یک محرک زیانبخش یا استرس باز هم ادامه یابد، بدن به مرحله درماندگی21می رسد.
2-4-4 مرحله درماندگی:
مرحله درماندگی عبارت است از مجموعه واکنش های غیر اختصاصی، این مرحله زمانی بروز می کند که ارگانیسم قدرت سازگاری خود را در مقابل محرک از دستمی دهد. مرحله ی مقدماتی در خطوط عمده اش تکرار می گردد. لکن این بار پدیده های مضر درماندگی بر تظاهرات دفاعی مفید غلبه پیدا می کند و مرگ را بدنبال می آورد. در بیماری شناسی انسانی، مرحله ی درماندگی با مرحله ی ضعف و تحلیل نهایی قوا در بیماری های مزمن انطباق دارد. البته چنانچه در خلال مرحله مقاومت، عامل زیانبخش از بین برود، ممکن است تعادل بر قرار گرددد که با یک زندگی طولانی سازگاری دارد و این همان نظریه ی سندرم سازگاری سلیه است، نظریه ای که اساس آن بر واقعیت های تجربی مبتنی است وبازتاب های متعدد آن را می توان در بیماری شناسی انسانی مشاهده کرد. (قریب، 1371ریال34).

2-5 واکنش های روانی یا سایکرولوژیک به استرس:
برای واکنش های روانی کاپلان 1 چهار مرحله را شرحمی دهد:
1-پیدایش هیجان که باعث تحریک سیستم خودکار برای حل مشکل می شود.
2-هیجان شدت می یابد و یک حالت بی تفاوتی نسبی و یا کامل بوجود می آید.
دو مرحله ی فوق با مرحله ی اعلام خطر واکنش فیزیولوژیک مطابقت دارد.
3-هیجان به طور وضوح در سیستم های مختلف بدن بروز می کند که باعث مبارزه و تحمل فرد می شود (مرحله ی مقاومت).
4-در صورتیکه فرد در مبارزهدچار شکست شود باعث بروزاختلالات و از هم پاشیدگی شخصیت و علائمی مانند اضطراب، افسردگی، بلاتکلیفی، برگشت به رفتارهای کودکانه و نظایر آن می شود (مرحله ی از بین رفتن تعادل) چنانچه ملاحظه می شود همزمان با واکنش های روانی مبارزان و واکنش فیزیولوژیک و همئوستازی شروع و ادامه پیدا می کند و از همین جا به علل بیماری های سایکو فیزیولوژیک (روان تنی) پی برده می شود. (میلانی فر، 1370، 192).
2-6 جنبه های شیمیایی استرس:
هنگامیکه نسبت به یک موقعیت ناراحت کننده و ناگوار واکنش نشانمی دهد. تغییرات زیادی در بدن شما به وجود می آید. روند پیشرفت در اینجا به قرار زیر است:
1-هنگامیکه شما با یک موقعیت ناگوار مواجه می شوید، پیام های شیمیایی مغز توسط راه هایی به نام نرون ها به هیپوتالاموس منتقل می گردند. این عضو در قسمت تحتانی مغز قرار گرفته و نسبت به اثرات داروها، استرس و هیجانات و احساسات شدید، بسیار حساساست.
2-هیپوتالاموس، یک ماده شیمیایی به نام کورتیکوتروفین(C.R.F)تولید می کند. این ماده شیمیایی همراه با مواد دیگر، به غده هیپوفیز می رسد که در قاعده ی مغز قرار گرفته است.
3- غده هیپوفیز، نقش مهمی در واکنش هایی که نسبت به استرس ابراز می شود ایفا می کند و این کار را با کنترل ترشح هورمون ها از غدد دیگر انجاممی دهد. این غده، هورمون های آدرنوکورتیکوتروپیک ایمنی (یعنی TSH, ACTH) تولید می کند.

در قسمت تحتانی مغز قرار گرفته و نسبت به اثرات داروها، استرس و هیجانات و احساسات شدید، بسیار حساس است.
4)TSHبه غده تیروئید در جلوی گردن می رسد. این هورمون، میزان انرژی را کنترل می کند و در اثر افزایش میزان سوخت و ساز، انرژی حاصله نیز افزایش می یابد.
5)ACTHبه لایه خارجی یا قشر غدد فوق کلیویمی رود. غدد فوق کلیوی دو غده کوچک هستند که در نزدیک کلیه ها و بر روی آنها قرار گرفته اند.
6) ماده شیمیایی به نام کورتیزول در کورتکس یا قشر غدد فوق کلیوی بوجود می آید. این ماده میزان قند خون را افزایش داده و متابولیسم بدن را سرعت می بخشد.
7)ACTHبه قسمت میانی یا مرکز غدد فوق کلیه نیز منتقل می شود. در این قسمت مرکزی، یک سری واکنشهای شیمیایی ایجاد شده و هورمونهای آدرنالین و نورآدرنالین تولید می گردند. این هورمونها به درون جریان خون ترشح شده و واکنش ایجاد می کنند که گاهی اوقات تحت عنوان واکنش جنگ و گریز22نامیده می شود.
8) مواد شیمیایی پس از قسمتهای مرکزی و قشری غدد فوق کلیوی، مجدداً به غده هیپوفیز بازگشته و برای آن پسخوراند تهیه می کند. این امر آنقدر ادامه می یابد تا واکنش های استرس کنترل شود. (مهرآئین، 1373، 18)

2-7 نقش سیستم اعصاب:
نکته اساسی، شدن تقاضا است، تقاضایی که از سیستم اعصاب از طریق هیپوتالاموس23می آید، توسط عوامل راه انداز24یک پیام شیمیایی را به هیپوفیز می فرستد، با این همه، سلیه بر وجود یک میانجی25میان سیستم اعصاب یعنی دریافت کننده ی پیامها و هیپوتالاموس تردید می کند.
مراکز عصبی-نباتی26مربوط به هیپوتالاموس، احتمالاً از طریق میانجی های سیستم اعصاب بر اعضای محیطی اثر می گذارند. همچنین این مراکز، انقباض عروق محیطی و فشار خون را تنظیم می کنند. سیستم اعصاب با تاثیر بر طحال، حجم خون و با تاثیر بر کبد، میزان قند خون و با تاثیر بر هیپوفیزخلقی، متابولیسم آب راتغییر می دهد. (قریب، 1371، 42)
رابطه بین عواطف و امعاء و احشاء، دستگاه عصبی خود مختار است که در مجموع شامل اعصاب آورنده ی27یا به اصطلاح، اعصاب مربوط به عضلات می شود. این دستگاه دو قسمت اصلی دارد. یکی شاخه سمپاتیک و دیگری پاراسمپاتیک، سیستم عصبی سمپاتیک از قسمت وسطی نخاع و پاراسمپاتیک ازقسمت تحتانی ونیز ساقه مغز28سرچشمه می گیرند. دستگاه پاراسمپاتیک وقت و ظرافت بیشتری دارد و در دستگاه سمپاتیک کلی تر و عمومی تر عمل می کند. اعصاب هر دو دستگاه به همه ی اعضای بدن مانند قلب، ریه، شکم، مقعد، کبد، دستگاه جنسی و امثال آن فرستاده شده است.
اعصاب دوگانه دستگاه خودمختار عصبی، مخالف یکدیگر فعالیت می کنند. تحریک دستگاه عصبی سمپاتیک همان تاثیری را که تزریق آدرنالین در خون دارد، ایجاد می کند. یعنی ضربان قلب تند می شود، فشار خون بالامی رود، تنفس سریع می شود و جریان خون به عضلات دست و پا افزایش می یابد. این تغییرات، فرد را آماده می کند تا واکنش آنی و ضروری نشانمی دهد و یا مبارزه و یا حتی فرار کند. تحریک دستگاه پاراسمپاتیک، واکنش هایی کاملاً مختلف آنچه که درباره دستگاه سمپاتیک گفته شد، ایجاد می کند. یعنی فعالیتهای سمپاتیک یا درست بر عکس فعالیتهای سمپاتیک زمانی رخ می دهند که موجود در حال آرامش، امنیت، غذا خوردن و خوابیدن است. در اصل فعالیتهای پاراسمپاتیک تعادل، حیاتی29موجود را تضمین می کند.
دستگاههای سمپاتیک و پاراسمپاتیک از طرف هیپوتالاموس به نحوی کنترل می شوند که در شرایط معمولی، تاثیر هر دو سیستم بر موجود زنده تقریباً در یک حد است. در اختلالات روان تنی این تعادل به هم می خورد، یعنی یکی از دو دستگاه، فعالانه بر دیگری مساط می شود و در دستگاهای گردش خون، تنفس و سایر اعضاء بدن بی نظمی بوجود می آورد. (شاملو، 1370، 149).

2-8 علت و معلول فشارهای روانی:
ضمن آنکه همه ی پژوهشگران بر این امر اذعان دارند که فشار روانی، اثرات کوتاه مدت و دراز مدت زیان آوری بر سلامت ذهنی و جسمانی فرد دارد. بر نکاتی چون ماهیت فشار و احتمالات روابط علمی (روابط علت و معلولی) موجود نیز توافق و همفکری دارند.
بی تردید اثرات سوء ذهنی و روانی فشار مانند اضطراب، پایین بودن اعتماد به نفس، افسردگی مطرح بوده و واقعی هستند، و غالباً به عنوان میزان سنجش فشار روانی با کار می روند. در واقع اینها بیش از آنکه براساس"دلیل و منطق"باشند، یک"تعریف" محسوب می شوند. طی ده پانزده سال گذشته فشار روانی را با علائم بیماریهای جسمانی گوناگون نظیر بالا بردن فشار خون و افزونی کلسترول خون، تند خوئیها و ریزش مو ارتباط داده اند، اینها همگی نشانه های جسمانی هستند که بر حد بالای برانگیختگی دلالت داشته و ضمناً حکایت از آن دارند که "فرد در موقعیت فشار قرار دارد" به مرور زمان، این نشانه های بیماری جسمانی می توانند پیامدهای نامطلوب خود را به همراه داشته باشند که عمده ترین آنها انواع بیماریهای قبلی هستند در عین حال، بیماری هایی چون زخم معده، ورم مفاصل رماتیسمی و مرض قند (دیابت) نیزازعواقب فشار محسوب می شوند. بسیاری از عوامل دیگر از قبیل شخصیت، روش زندگی فردی، حمایت ها و تامینات اجتماعی، اشتغال، برنامه غذایی، و کشیدن سیگار، به عنوان عوامل موثری که متقابلاً بر این جریان تاثیر می گذارند شناسایی و بررسی شده اند.
بنیان وزیربنایی تعاریف و توضیحات بسیاری از نویسندگان از این سلسله تاثیرات مهلک پذیرش این عقیده است که بدن انسان در شرایطی که مورد تهدید واقع شود از خود عکس العمل فیزیکی و جسمانی نشانمی دهد، واکنشهای فیزیکی و ترشحات درونی ای که خود مخرب و نامطلوب هستند در واقع این نوع تخلیه ها و برون ریزیها فقط می توانند فشارها و تنش های درونی را "آن هم به طور موقت" اطفا کنندو در درازمدت پیامدهای نامطلوب و تغییر ناپذیر و دائمی جسمانی را به همراه خواهند داشت، درعین حال، این که از استرس و فشار روانی به عنوان طاعون سیاه قرن بیستم یاد می شود نیز، نکته ای قابل تامل است.
بعنوان نتیجه گیری می توان گفت که پیچیدگی و ماهیت شرطی کنشهای متقابل میان فرد و محیط او، هر گونه تلاش در جهت تسهیل بیشتر زندگی و خلاصه نمودن آن در یک ارتباط ساده، علت و معلولی از یک رابطه رو در رو را بی معنی می سازد. متقابلاً بسیاری از صاحب نظران و به ویزه متخصصان امور پزشکی بر این نکته اتفاق نظر دارند که میان فشارروانی و مرگ زودرس ارتباط نزدیک و تنگاتنگی وجود دارد. (قراچه داغی، 1373، 13).

2-9 نخستین نشانه در تشخیص فشار روانی:
عملاً، برخی از نویسندگان عمده ترین علائم، نشانه هایی را که بواسطه آنها می توان فشار روانی را تشخیص داد، به شرح زیر مبین و تعریف کرده اند.
الف) اشکال در تفکر صحیح و عاقلانه و در نظر گرفتن تمامی جنبه های مختلف یک مشکل.
ب) خشکی و عدم انعطاف در نگرش
پ) پرخاشگری نابجا دو تحریک پذیرش
ت) انزوا و ترک وابستگان
ث) سیگار کشیدن مفرط
ج) ناتوانی در کنترل خود و بدون مصرف دارو و حفظ آرامش لازم، و یا نیاز به استفاده از قرصهای خواب آور. (قراچه داغی، 1373، 16).

2-10 اثرات شناختی فشارروانی مفرط:
-نیروهای سازمان دهنده و تصمیم گیریهای بلند مدت تحلیل می روند. مغز قادر به ارزیابی دقیق شرایط موجود یا پیش بینی پیامدهای آینده نیست.
– سرعت پاسخدهی غیر قابل پیش بینی می شود. سرعت واقعی پاسخ کم می شود، تلاشها جهت جبران ممکن است به تصمیمات عجولانه و بی مقدمه منجر شود.
– هذیانها و اختلالات تفکر افزایش می یابد. کارایی آزمون واقعیت30کاهش می یابد. توان بررسی و انتقاد از مسائل کاهش می یابد. الگوهای تفکر نابسامان و غیر منطقی می شوند.
– تمرکز و فراخنای توجه کاهش می یابد. تداوم تمرکز برای مغز مشکل است. توان مشاهده کاسته می شود.
– میزان اشتباه افزایش می یابد، در نتیجه مطالب عنوان شده، در اعمال مربوط به مهارتهای دستی و شناختی اشتباه افزایش می یابد. در تصمیم گیری تردید رویمی دهد.
– حواس پرتی افزایش می یابد، رشته تصور و کلام مکرراً گسسته می شود، حتی در وسط جملات.
– حافظه کوتاه مدت و بلند مدت تحلیلمی رود. فراخنای حافظه کم می شود یادآوری و شناخت موضوعات آشنا نیز نقصان می یابد. (مجله دارو درمان، شماره 110، 1371).

2-11 اثرات هیجانی فشار روانی مفرط:
پایبندیهای اخلاقی و عاطفی ضعیف می شود. آداب و رسوم رفتاری و کنترل تکانه های جنسی ضعیف می شود (یا برعکس ممکن است به طور غیر واقعی انعطاف پذیر می شود) و آشفتگی های هیجانی نیز افزایش می یابد.
-عزت نفس31به شدت کاهش می یابد. احساسات بی کفایتی و بی ارزشی رشد می کند.
– در خصیصه های شخصیتی تغییر رویمی دهد. افراد پاکیزه و دقیق ممکن است کثیف و لاابالی، افراد مرتب، بی تفاوت و افراد آزاد منش، مستبد می شوند.
– تنشهای جسمانی و روانشناختی افزایش می یابد. توانایی آرام سازی تنش عضلانی، احساس هوشی، و غلبه بر نگرانی و اضطراب کاهش می یابد.
– حالات خود بیمار انگاری32افزایش می یابد. شکایات خیالی به ناخوشی های واقعی استرس افزوده می شود. احساس تندرستی و سلامت از بین می رود.
– افسردگی و درماندگی ظاهر می شود روحیه فرد کاهش می یابد، احساس ناتوانی در تاثیر گذاری بر حوادث و احساسات فردی در مورد آنها و خود ظاهر می شوند. (همان منبع).

2-12 اثرات عمومی بر رفتار در فشار روانی:
– الگوهای عجیب رفتاری پیدا می شود. ادا و اطوارهای عجیب، غیر قابل پیش بینی و دور از ذهن ظاهر می شوند.
– الگوهای خواب دچار آشفتگی می شود. مشکلاتی در به خواب رفتن یا خواب ماندن ناگهانی هر بار در حدود 4 ساعت روی می دهد.
– غیبت از کار افزایش می یابد. از طریق بیماری واقعی یا خیالی یا مرخصی ها، دیر رسیدن و غیبت ساختگی از کار به صورت یک مشکل در می آید.
– مسئولیت ها بعهده دیگران گذاشته می شود. تمایل به ترسیم مجدد حدود و محول ساختن وظایف نامطبوع به گردن دیگران، افزایش می یابد.
– مشکلات کلامی افزایش می یابد. لکنت زبان، بریده صحبت کردن، و تردید قبلی فردا افزایش می یابد و افرادی که تاکنون چنین علائمی نداشته اند، آنها را نشان می دهند.
– شور و شوق و علائق زندگی کاهش می یابد. مقاصد و اهداف زندگی ممکن است رها شوند، سرگرمی ها ممکن است کنار گذاشته شود. متعلقات فرد ممکن است به هدر رود.
– سطوح انرژی پایین است. سطوح انرژی فروکش می کند و ممکن است به طور مشخص از روزی به روز دیگر بدون هیچ دلیلی نوسان یابد.
– سوء مصرف دارویی افزایش می یابد. مصرف الکل، کافئین، نیکوتین داروهای تجویز شده یا غیر قانونی افزوده می شود.
– تهدید به خودکشی.
– مشکلات بیشتر به طور ظاهری "حل" می شوند. راه حل هایی موقتی کوتاه مدت اتخاذ می شود. تلاش برای تعمق در امور و پیگیری رها می شود. در بعضی زمینه ها فردی "تسلیم" می شود.
– عیب جویی از مراجعین و همکاران افزایش می یابد. تمایل به سرزنش دیگران افزایش می یابد.
– اطلاعات جدید نادیده گرفته می شود. حتی به طور بالقوه ای مقررات بسیار مفید و یا پیشرفت های جدید رد می شود.
نسبت تاثیر این اثرات منفی در بین افراد، متفاوت است. تحت شدیدترین فشار روانی نیز افراد معدودی همه، این علائم را نشان می دهند. درجه، شدت نیز از شخصی به شخص دیگر متفاوت است. اما ظهور این علائم دال بر این است که افراد به مرحله فروپاشی در سندروم انطباق عمومی رسیده اند یا در اسیری قرار دارند که به آن منتهی می شود. (مجله دارو و درمان، شماره 110، 1371).

2-13 انواع فشارهای روانی:
به عقیده برخی از دانشمندان و محققین، فشارها به این ترتیب طبقه بندی می شوند:
1) استرس های فیزیولوژیک:
مثل بیخوابی یا خستگی مفرط بر اثر کار زیاد، یا نخوردن غذا به مدت طولانی، یا کار در محیط نامناسب، سرما و گرمای زیادی درست زدن به کارهای بدنی خارج از ظرفیت فرد.
2) استرس های بیماری زا (ناتولوژیک):
خستگی عصبی، جراحی شدن، زایمان، عفونت های داخلی، تغییر ناگهانی محیط زیست به خصوص برای سالمندان، صدمات و ضربات جسمانی، اختلالات دستگاه عصبی مرکزی مانند تومور مغز، اختلالات ناگهانی در دستگاه غدد درون ریز در بلوغ با قطع قاعدگی در ایام یائسگی و …
3) استرس های روانی:
حالات هیجانی شدید و ناگهانی و نگرانی های طولانی، عدم هماهنگی در زندگی زناشویی، زندگی در محیط نامناسب و مملو از کشمش، فقر اقتصادی، شغل های پر مسئولیت، فشارهای فرهنگی و …
البته فشارهای روانی فوق هیچ یک به تنهایی در زمان کوتاه و به صورت خفیف خود، ایجاد بیماری جسمانی یا روانی نمی کنند بلکه هنگامی فرد از پا در می آید که اولاً چند استرس شدید در مدت زمان طولانی برونی واقع شود و به علاوه زمینه شخصیتی مناسب و رشد یافته دارند به نسبت استحکام بنای شخصیت، در برابر استرس ها واکنش های مناسب و مناسب تری نشان می دهند و در نتیجه کمتر احتمال بیماری اشان می رود. بنابراین استرس ها هرگاه به صورت عوامل مستعد کننده و گاه آشکار کننده ناراحتی های جسمانی یا روانی عمل می کنند. (طریقتی، 1367، 42).

2-14 استرس مثبت و منفی و نقش شخصیت در ارزیابی آن:
شخصیت فرد، عامل مهمی در پیدایش استرس است. شخصیت عبارت است از درک ذهنی فرد از خودش در رابطه با محیط و روش های مشخص مقابله و سازگاری وی با محرک ها، رفتار و احساسات فرد مبتنی بر تغییر ذهنی وی از وقایع است. وقایع به خودی خود مفهومی ندارند بلکه مشخص به کمک تجربه و ارزیابی وقایع به آنها معنی و مفهوم می بخشد. استرس بسته به تغییر هر فرد ممکن است مفید یا مضر باشد.
ارتباط بین استرس و زندگی قابل مقایسه با رابطه بین زه (سیم) و یک ویولن است. اگر این زه خیلی شل باشد، تون صدا یکنواخت و اگر خیلی محکم باشد، پاره خواهد شد. تنها در صورتی که کشش زه متعادل باشد تون موسیقی مناسب ایجاد خواهد شد. یک فرد در واقع یک سیستم عضوی دارای تنظیم محیط داخلی (هومئوستاتیک) است که طبق یک محرک ذاتی و غریزی میزان استرس را در هر زمان در بهترین حد ممکن تنظیم می کند این تنظیم و تعادل استرس واقعی، نام دارد. (مجله پزشکی جامعه، شماره 12، 1372).

2-15 تاثیر رویدادهای بنیادی و جزئی زندگی در فشار روحی:
اثر وقایع مهمی که در زندگی نقطه عطف محسوب می شود برای سلامت افراد بارها به اثبات رسیده است یک بررسی و تحقیق علمی که در اوائل سال 1983 در نشریه پزشکی لانست به چاپ رسید حاکی از آن بود که آمار حملات قلب مهلک در آتن در روزهای پس از وقوع زلزله سال 1980 به سرعت افزایش یافته است.
برخی از متخصصان با این عقیده که جدول هولمز – راه بهترین معیار ارزیابی فشار روحی باشد موافق نیستند. ریچارد لازاروس روانشناس دانشگاه کالیفرنیا در برکلی پس از بررسی برخی تحقیقات متقاعد شده است که گرفتاری ها و ناراحتی های روزمره بیش از رویدادهای مهم زندگی موجبات بیماری و افسردگی انسان را فراهم می سازد. لازاروس در تائید نقطه نظر خود شعری از چارلز بوگرفسکی را ارائه می دهد:
………. آن چیزهایی که یک مرد را
روانه تیمارستان می کند چیزهای بزرگی نیستند
………. و نه حتی ادامه سلسله تراژدی های کوچک
که یک مرد را راهی تیمارستان می سازد.
………. نه مرگ عشق او
………. بلکه بند کفشی که پاره شده
و دیگر فرصتی برای بستن آن نیست ……….
این گونه تجربیات محققات فشار روحی را متقاعد کرده است که نمره برخورد شخصی با مشکلات بیش از خود مشکلات دارای اهمیت است. (رابرت الیوت (وزیری) 1366، 22).

2-16 شیوه مقابله ای با فشار روانی، آسیب پذیری:
وقتی صحبت از چگونگی انطباق یافتن است باید شرایطی که در آن انطباق حاصل می شود نیز مدنظر قرار گیرد. ممکن است شخص در شرایطی از عهده موقعیتی وحشت آور یا مشکل به خوبی بر آید اما در موقعیت های دیگری رفتاری غیر انطباقی داشته باشد. ممکن است بعضی ها در موقعیتی که دیگران ضعیف عمل می کنند رفتار انطباقی نشان دهند.
فشار روانی به واکنش هایی اشاره دارد که فرد در برابر موقعیت هایی که خواسته ها، قیود، یا فرصتهایی را پیش می کشند نشان دهد. هرگاه چنان تغییراتی با بحران شدیدی در زندگی (مثل مرگ شخص محبوب) یا در شروع دوره رشد بحرانی (مثل نوجوانی) همراه شود، فشار روانی شدیدتری تجربه می شود.
مقابله، به روش مواجهه با دشواریها و کوشش برای غلبه بر آنها اشاره دارد. مهارت های مقابله عفونی هستند که برای هر اقدامی در دسترس فرد قرار دارند. در فایق آمدن بر فشارهای روانی، مهارت های عمومی کارآیی دارند یعنی مهارت هایی نظیر تفکر سازنده، روبرو شدن با مشکلات به محض بروز، انعطاف در رفتار و به خود پسخورانه دادن درباره شیوه هایی کارآمد و ناکارآمد هر موقعیت مفروض، میزان مفید بودن هر مهارت خاص به ماهیت موقعیت و به آسیب پذیری ها و توانمندی های فرد بستگی دارد.
آسیب پذیری به میزان احتمال پاسخ غیر انطباقی موقعیت های معین اطلاق می گردد. هر کس ممکن است در بعضی موقعیت ها، مقابله کننده ای کارآمد باشد و در موقعیت های دیگر نباشد. تشدید آسیب پذیری ممکن است ناشی از وراثت باشد مانند داشتن والد مبتلا به اسکیزوفرنی، یا بواسطه ویژگی های شخصیتی نظیر آمادگی برای احساس نگرانی و اضطراب، یا بخاطر فقدان مهارت های خاصی از قبیل توانایی در تصمیم گیری با آرامش، یا بر اثر هجوم تجارت منفی غیر منتظره.
بعضی شرایط زندگی و شرایط خود افراد، آسیب پذیری و احتمال ابتلای آنها را به رفتار غیر انطباقی افزایش می دهد. این قبیل افراد در زمره گروهی قرار می گیرند که نسبت به باقی افراد جامعه بیشتر احتمال می رود دچار اثرات منفی فشار روانی شوند. کودکان و نوجوانان، سالمندان و معلولین و گروه های اقلیت بی بضاعت گروه هایی از جامعه هستند که بعضی شرایط خاص بسیار آسیب پذیرند.
فشار روانی، مقابله و آسیب پذیری با یکدیگر تعامل دارند (تصویر شماره 1) وقتی فشار روانی شدید باشد فرد علیرغم آسیب پذیری خفیف باز هم رفتار غیر انطباقی نشان می دهد. وقتی آسیب پذیری زیاد باشد، فرد در برابر فشارهای روانی خفیف تر رفتار غیر انطباقی پیدا می کند. هر چه منابع افراد برای مقابله بهتر باشد کمتر احتمال دارد گرفتار در موقعیت هایی شوند که در آنها آسیب پذیرند.
به طور کلی عموماً آموزش شیوه های مواجهه با فشار روانی به مردم، کاری است مفیدتر و آسان تر از دور نگهداشتن آنها از فشارهای روانی آسیب زننده.

تصویر شماره 1: تعامل بین فشار روانی و آسیب پذیری را تعیین می کند که آیا مقابله امکان پذیر است یا خیر. اینکه آیا فرد مهارت های مقابله کافی دارد یا نه، تعیین می کند که آیا مقابله انجام خواهد شد. (نجاریان، 1371، 35).

2-17 شیوه های مواجهه ای با فشار روانی:
راه پیشگیری از فشار روانی در بسیاری محافل مورد مشورت قرار گرفته و در بسیاری از آثار، حتی مجلات غیر تخصصی بانوان پیشنهادهایی در مورد آن شده است. این روش ها به استرس روانی – هیجانی مربوط می شوند که هدف از آنها، کمک به انسانی است که در معرض فشارهای درونی و اضطراب قرار گرفته است. فرونشانی تغییر مسیر، تصعید، و ایجاد اطمینان مکانیسم هایی هستند که از زرادخانه های عجیب با مجموعه ای از استراتژی های فیزیکی و روانی مایه می گیرند.
یوگا، آرام سازی تدریجی ژاگوبون، روش شولتز، ژیمناستیک آرام کننده، آرام سازی موسوم به امواج آلفا، بیوفیدبک، ورزش، آراستن، ایجاد حالات خواب گونه رژیم غذایی، ویتامین ها، طب سوزنی، مراقبه، خواب مصنوعی، برنامه کرونوس و صادرکننده هایی گیرنده بتا، و غیره. (قریب، 1371، 216).
2-18 تاریخچه اختلالات سایکوسوماتیک:
تاریخ طب روان تنی موازی تاریخ نوع بشر است. دقیقاً محل تلاقی روان وتن کجاست؟ با این سوال، پرسش قدیمی مصری ها، یهودیان، یونانی ها و مسیحیان را تکرار می کند. در ضمن بیش از صد سال، صاحب نظران هر دوره در زمینه مطالعه روان وتن توافق داشته اند، در گروهی کوچک از اختلالات، فعالیت های هیجانی و جسمانی برهم منطبق می گردند. این اختلالات نخستین بار در سال 1818 به وسیله هینروت، اختلالات روان تنی خوانده شد، که در آن زمان اشاره هینروت به بیخوابی بود. این اصطلاح بعدها به وسیله یاکوبی یک روانپزشک آلمانی شهرت و عمومیت داده شد و به غیر از بیخوابی اختلالاتی مثل هیستری تبدیلی که بعدها از این گروه خارج گردید. چرا که تحت تاثیر سلسله اعصاب مرکزی است تا سلسله اعصاب اتونومیک – کولیت قرحه ای، زخم پیستیک، میگرن، آسم، برونشیال و روماتیسم مفصلی و اختلالاتی دیگر را شامل گردید. (پورافکاری، 1372، 189).
در تمدن مصر باستان: مصریان قدیم اولین قومی بودند که در مشرق زمین هنر مومیایی گری را به وجود آورده و توسعه دادند، البته مومیایی گری در بین قوم باستانی "اینکا" در امپراطوری پرو در آمریکای جنوبی نیز رواج داشته است. چون مومیایی گری با جسد یک انسان سروکار داشت طبقه خاصی از کاهنان مصری که این حرفه را به طور موروثی فرا می گرفتند به این کار اشتغال می ورزیدند. در انجام این عمل که با مراسم خاص مذهبی و رعایت بهترین احترامات به شخص فوت شده همراه بود مردان مقدس روش های ویژه ای به کار می گرفتند. پس از باز کردن شکم جسد، کلیه اعضای درونی را قطع نموده و در پارچه می پیچیدند ولی قلب را دست نخورده در جای خود باقی می گذاردند. قلب را به این جهت قطع نمی کردند که معتقد بودند قلب آرامگاه روح انسان و جایگاه هوش و عواطف و احساسات وی است. به عبارت دیگر قلب را خود شخص و در نتیجه ارزشمند و مورد احترام می دانستند.
بنابراین همین پندار، مصریان باستان عقیده داشتند که حیات انسان از طریق قلب در بدن او جریان دارد و از راه گوش راست وارد بدن می شود. جالب توجه است که این قوم کهن بر این باور بودند که واپسین نفس یا دم مرگ از طریق گوش چپ وارد بدن می گردد. این مسئله که آیا مرگ وارد بدن می شود و یا اینکه جان از تن در می رود از جمله همان مسائلی است که در تمدن های کهن و نزد اقوام مختلف تعابیر و مفاهیم گوناگونی داشته است. برای مصریان کهن همانند دیگر مردمان آن زمان های دور، بیماری ها نیز همچون مرگ از خارج از بدن شخص وارد کالبد او می شود. بیماری از مثلث خدایان، ارواح (به ویژه ارواح مردگان) و امیال شیطانی انسان ها ناشیمی شود، هر یک از سه گوشه این مثلث به تنهایی یا به همراه هم می توانند باعث بروز و ظهور بیماری جسمانی مشخص گردند. بنابراین در تمدن مصر باستان نقش روان در تولید بیماری یک پدیده پذیرفته شده است. با گذشت زمان برای درمان بیماری هایی که علاج ناپذیر تشخیص داده می شود، جادو و جادوگری به کار می رفت، اما برای درمان بیماری هایی که علت آن را داخل بدن یا خارج از آن می دانستند، روش های گوناگونی به کار می گرفتند. آنچه جالب توجه است این است که در همه این روش های درمانی مختلف، هر دو واحد تن و روان با هم مورد توجه قرار می گرفتند.
در تمدن بابل – آشور (بین 2500 تا – 5 سال قبل از میلاد): در آن دوران در بین مردمان آن عصر همانند مصر باستان علت اصلی بروز و ظهور بیماری در وجود خود بیمار جستجو می شد. وجود خود بیمار موجب بیماری به شمار می آمد. مردم این اقوام چنین می پنداشتند که بیماری عارضه ای است از جانب خدایان به منظور گوشمالی و تنبیه شخص گناهکار. در نظر آنان، بیمار کسی است که به غضب خدایان گرفتار آمده است، یا گناهی مرتکب شده یا به ارواح گذشتگان بی حرمتی نموده و خاطر مردگان را رنجانده است. به این ترتیب هر نوع خطا و بی احترامی به اصول اخلاقی یا سنتی مرسوم و متداول با تنبیه خدایان مواجه می شود.
از آنجا که بیماری معلول خشم خدایان بود و بر اثر ارتکاب گناه ظاهر می گردید، درمان آن نیز به خواست و غضب خدایان پایان دهد و گناهش بخشوده شود. او را و مذهبی، ادعیه و اهدای قربانی در معابد تنها شیوه های درمان بیماری بود. بر این اساس باورهای مذهبی تاثیر بسیار نیرومندی بر تدابیر درمانی داشت. باورهای مربوطه به بروز درمان بیماریها در سایر تمدن های باستانی نیز به همین ترتیب منسوب به درون مشخص و به عبارت دیگر به کلی روان تنی است.
2-19 تعریف اختلافات روان تنی:
از قدیم چه در طب یونانی و اسلامی و سران نامدار آن بقراط و جالینوس از طرفی و ابن سینا و رازی از طرف دیگر، مرض را عارضه ای خارجی که از خارج شخصیت انسانی به مریض مستولی گردد نمی دانستند، بلکه معتقد بودند که بیماری عارضه ای است داخلی و با طبیعت واکنش ها و چگونگی شخصیت بیمار در تمامیت خود بستگی دارد. (میرسپاسی، 1341، 9).
اصطلاح سایکوسوماتیک از دو کلمه یونانی psycho (روان) و soma (تن) تشکیل شده است. طی دورانی که برای "ذهن و جسم" روان و تن، یا (سایکووسوما) ثنویت و دوتایی قائل بوده اند. در لغت لاتین بین سوما و سایکو خط فاصله ای می گذاشتند که همان (واو) عطف زبان فارسی است. وقتی دو سلسله علل، جنبه روانی بیشتر منظور بود گفته می شد سایکو سوماتیک (روانی و تنی) و هنگامی که جنبه جسمانی بیشتر مورد نظر بود، تنی و روایی یا سوماتوسایلیک اصطلاح می گردند. اما همین که روان و تن دو جزء تشکیل دهنده یک کل شناخته شدند و انسان موجودی با یک شخصیت واحد و یک کل تلقی گردید (که دارای جنبه های مختلف تنی و روانی است) و دیگر بین این دو قائل به جدایی و تفکیک نبودند اصطلاحات تنی روانی یا روانی و تنی کافی روانی به ادای مقصود نبود. به این جهت در زبان های لاتین با حذف خط فاصله بین سوما و سایکو کلمه واحدی ساخته شد که دیگر مفهوم دوتایی و ثنویت را نمی رساند.
اصطلاح سایکوسوماتیک (روان تنی) اولین بار در سال 1818، توسط "هین روث" به کار برده شد، وی اختلالات سایکوسوماتیک را در چهار چوب "بیخوابی" مطرح نمود.
در کتب گوناگون و از دیدگاه های مختلف تعاریف فراوان و گوناگونی برای بیماری های روان تنی ارائه شده است. و فراوانی این تعاریف وسعت میدان عمل این رشته تخصصی را نیز نشان می دهد. مثلاً در یکی از تعاریف درباره بیماری های سایکوسوماتیک گفته می شود: "آن گروه از بیماری ها هستند که متخصصین داخلی و متخصصین روانی با همکاری نزدیک به درمان آنها می پردازند. آشکار است که این تعریف وسیع، احتمالاً اکثر بیماری ها را در بر می گیرد چون تردیدی نیست که همه بیماری ها دارای جزء یا بعد روانی نیز هستند و بی اعتنایی به بعد روانی هر بیماری آثاری بر دوره شدت و جریان بیماری خواهد داشت.
تعاریف معتبر و محل استناد می تواند چشم انداز روشن تری از این دسته بیماری ها به دست دهد یکی از آنها تعاریف جامعی است که "پروفسورریس"، ارائه می دهد که بیماری های روان تنی گروهی از بیماری ها هستند که عوامل عاطفی و هیجانی نقشی اساسی در علت شناسی آنها بازی می کنند و به عبارت دیگر گرچه این گونه اختلالات به صورت ضایعات جسمانی ظاهر می شوند ولی عوامل هیجانی یکی از عوامل اصلی ایجاد کننده آنها می باشند. در DSMIIIR 1980 نیز برای این دسته از بیماری ها تعریف و معیارهای تشخیصی به این شرح داده، شده است.
تحریک ها و عوامل محیطی حادی که با اثرات روانی خود به طور موقت سبب شروع یا تشدید حالات جسمانی می شوند چنان که این حالات جسمانی یا همراه با ضایعات پاتولوژیکی مشخص و قابل مشاهده ای (مثل زخم معده) باشند و یا دوپی یک فرایند پاتوفیزیولوژیکال قرار گیرند (مثل چاقی، لاغری، استفراغ). (طریقتی، 1367، 3).
پسیکوسوماتیک عبارت است از پدیده های روانی که تظاهرات انفسی تولید کنند و به عقیده R.A هر وقت روان فرد گرفتار، عکس العمل عضوی نشان بدهد و این عکس العمل ها انحراف مرض داشته باشند کیفیت پسیکوسوماتیک تولید می شود. (عزیزی، 1362، 18).
اصطلاح اختلال روانی – فیزیولوژیکی به طور سنتی برای حالات جسمانی که در آنها حوادث پرمعنای روانشناختی به طرز تنگاتنگی با نشانه های بدنی مرتبط هستند، به کار رفته است. ممکن است اصطلاحات روانی – فیزیولوژیکی به عنوان نتیجه نهایی فرایندهای زیستی – روانی – اجتماعی تصور شوند. بسیاری از مشکلات جسمانی از یک نقطه نظر روانی – فیزیولوژیکی مورد مطالعه قرار گرفته اند. (نجاریان و سایرین، 1371، 447).
در بیماری روان تنی ضایعه عضوی وجود دارد. این بیماری، روانکاوان را سردرگم می کند چرا که آنها در این جا با واقعیت سر و کار پیدا می کنند. یکی از روانکاوان بنام هارتی علامت روان تنی را "علامت گنگ" نامگذاری کرده است.
اصطلاح روان تنی، بیان کننده آن دسته از بیماری های مربوط به آسیب شناسی عمومی است که در جزء یا در کل با عوامل روانشناختی خودآگاه یا ناخودآگاه در ارتباطند. این بیماریها پیامد زیست شناختی استرس هیجانی هستند که در آن مکانیسم های عصبی هورمونی شخصی شده است.
سلیه این مسئله را به زنجیری تشبیه می کند که ابتدا، ضعیف ترین حلقه اش می شکند. از نظر او "شایع ترین بیماری های ناشی از استرس عبارتند از: زخم معده و اثنی عشر، افزایش فشار خون، اختلال در ریتم قلب، بیماری های قلب و عروق و افسردگی های عصبی و نیز بیماری های پوست و میگرن" (قریب، 1371، 134).

2-20 اختلالات عمده روان – تنی:
بیماری های جسمی میتواند در اثر دو عامل پیش آید. یکی، عامل روانی و دیگری، عامل ضایعه جسمی. مثلاً فشار خون بالا می تواند به دلیل عوامل روانی جسمی و یا هر دو باشد. حال به شرح مهمترین انواع این اختلالات روان تنی می پردازیم.
اختلالات مربوط به گردش خون: این دسته از اختلالات شامل تعداد بسیاری از بیماری های فشار خون و میگرن و سایر نا بهنجاری های دستگاه گردش خون می شود. علت فشار خون بالا ممکن است جسمی باشد مثلاً از اختلالاتی در کلیه و با مشکلات عاطفی و یا حتی علل، نامعلومی ناشی شود. اگر علت آن ناشی هیجان و یا نامعلوم باشد، آن را فشار خون اساسی می نامند. میگرن بر اثر انقباض اعصاب دستگاه سمپاتیک پیش می آید و منجر به انبساط رگ های خونی مغز می شود. درد حاصل از این فعل و انفعالات، معمولاً در یک طرف سر و گاهی در هر دو طرف پدید می آید.
اختلالات دستگاه تنفسی: مهمترین انواع اختلالات روان تنی دستگاه تنفس عبارتند از: "نفس، نفس زدن شدید" و "آسم نفس زدن" شامل تنفس عمیق با دهان باز و یا تنفس کوتاه و کم عمق ولی سریع و پیاپی است.
آسم مانند "نفس زدن" به، شکل حمله های گاه به گاه دیده می شود. در آسمی که ریشه روان تنی داشته باشد عضلات داخلی شش ها به علت عدم فعالیت نسبی دستگاه سمپاتیک منقبض می شود. بیمار در اثر این انقباض و التهاب دیگر نمی تواند هوای کافی استنشاق کند و در نتیجه به نفس زدن می افتد، سرفه می کند و به او احساس خفگی دست می دهد.
واکنش های پوستی: متداول ترین واکنش های پوستی روان تنی، "نوروورماتیستین" (یا التهاب پوستی که ریشه عاطفی دارد) و بعضی از انواع اگزما (یا التهاب و تورم پوست به علل ناشناخته) و جوش های پوستی است.
ارتریت التهاب مفاصل است اگر علت آن حداقل تا حدودی عوامل هیجانی و عاطفی باشد، تحت عنوان واکنش روان تنی و استخوانی – عضلانی مطرح می شود.
واکنش های داخلی از تمام اختلالات روان تنی، واکنش های اعضای داخلی بدن به خصوص معده و روده، بیشتر مورد مطالعه قرار گرفته است. مهمترین این نوع اختلالات عبارتند از: زخم معده، زخم روده و بی اشتهایی روانی.
به قسمت تخریب شده سلول های بیرونی یا درونی بدن "زخم" می گویند. مثلاً زخم معده شامل تخریب سلول های معده و یا دوازده می شود. زخم معده بر اثر ترشح زیاد از حد اسید هیدروکلریدریک و یک آنزیم هضم کننده غذا بنام پپسین ایجاد می شود و یا به علت عدم توانایی قشر بیرونی معده در دفع تاثیرات مخرب اسید مترشحه – حتی موقعی که مقدار اسید بیشتر از حد معمول هم نباشد، است.
بی اشتهایی روانی: از دست دادن اشتها را انورکسی گویند انورکسی عصبی نوعی بی اشتهایی است که در اثر عوامل عاطفی ایجاد می شود البته اصطلاح بی اشتهایی روانی چندان صحیح نیست، زیرا حالت بی اشتهایی غالباً در مراحل پیشرفته این بیماری رخ می دهد. این عارضه بیشتر در بین زنان پیش می آید. بیماران معمولاً از بی میلی، بد آمدن از غذا، ترس از خفه شدن، تنفر و حالت تهوع از غذا و … در افرادی که این حالت شدید است، معمولاً عوارض ناگواری مانند لاغر می شوند، اختلال در گردش خون، قطع عادت ماهانه و کاهش دمای بدن پیش می آید که گاه منجر به مرگ بیمار می شود. (شاملو، 1370، 150).

2-21 علل اختلالات و بیماری های روان تنی:
واینر و همکارانش در سال 1957، ضمن یک تحقیق در مورد دستگاه گوارش در بین سربازان تازه به خدمت فراخوانده شده فرضیه گسترده ای پیشنهاد می نمودند. گرنیکر نیز همین فرضیه را در سال 1953، ارائه داده بود این پژوهشگران هر دو بر روی تغییرات بین سطوح مختلف حیات آدمی تاکید نموده اند. این سطوح عبارتند از:
1) سطوح زیستی مثلاً عوامل ژنتیک (توارثی) و سایر عوامل زمینه ساز.
2) سطح اجتماعی
3) سطح روانشناسی
2-22 نقش توارث:
وقتی شواهدی تاثیرات غدد داخلی را در نظر بگیریم فوراً جا پای عوامل توارثی به ذهن متبلور می شود. با این حال باید توجه داشت که تفکیک عوامل توارثی از اثرات تجربیات دوران پیش از بلوغ نیز ضرورت دارد. آزمایش هایی که روی حیوانات به عمل آمده و به خصوص آزمایش های "آدر" روی، حیوانات که دچار زخم معده حاد بوده اند نشان داده که بین توارث و عوامل محیطی ارتباط متقابلی وجود دارد. شواهد موجود در برخی اختلالات انسانی حاکی از آن است که امکان انتقال واکنش های زیستی غیرطبیعی وجود دارد اما نقش آنها هنوز قابل ارزیابی نیست.
"شاختر" و همکارانش با 25 نوزاد سیاه پوست و سفیدپوست بررسی های جالب توجهی انجام دادند. بعد این نوزادان به هنگام تولد از وزن طبیعی برخوردار بودند. فشار خون و ضربان قلب آنان در جریان خواب غیرREM، اندازه گیری شده و مشاهده گردید که فشار خون و ضربان قلب نوزادان سیاه پوست بیش از نوزادان سفید پوست است. بالا بودن نسبی فشار خون مشاهده شده، هیچ رابطه ای با دفعات شیر خوردن یا با مقدار کل مایعات و سدیم مصرف شده یا با موقعیت اجتماعی – اقتصادی نوزادان نداشت. بنابراین نتیجه گرفتند که فشار خون بالا یک ویژگی وراثتی است و این خود با توجه به فشار خون بالای سیاه پوستان دارای اهمیت فوق العاده ای است. با این همه، نتیجه گیری یاد شده هیچ کمکی به شناخت نحوه صحیح انتقال واکنش های زیستی و عوامل وراثتی در گروه بزرگی از مبتلایان به فشار خون نمی کند. و این رو همکارانش این گروه بزرگ را یک گروه خاص دانسته اند که احتمالاً دچار اختلالات فیزیولوژیکی ویژه ای هستند. در عین حال این نکته را نمی دانیم که چه رابطه ای میان عوامل ارثی و تنش های اجتماعی وجود دارد، اگر چه "هنری" و همکارانش نشان داده اند که عوامل ارثی تنش های اجتماعی اثرات بیماری زایی بر حیوانات دارند و "هاربورگ" و همکارانش طی بررسی هایی در مورد فشار خون شهرنشینان به همان نتیجه گیری دست یافتند. در عین حال در اختلالات دیگری و جور عوامل توارثی مشابهی در چند بیماری مختلف دیده می شود. برای نمونه می توان از ارتریت و انواع آن نام برد. (طریقتی، 1367، 120).
2-23 عوامل بیولوژیک دیگر:
برخی از متخصصین: بیماری های روان تنی را اختلالات سازگاری می دانند، یعنی ایجاد نابهنجاری در فرد بر اثر عدم قدرت در تطابق و سازگاری در برابر فشار، مثلاً زخم معده در حیوان و انسان ممکن است در اثر سوختگی، آسیب مغزی، اعمال جراحی شدید و یا امراض قلبی ایجاد شود.
با انجام آزمایش های مختلف، معلوم شده است که محرک حیوانات یا محرک های آزار دهنده جسمی سبب بالا رفتن فشار خون، تغییرات نابهنجاری در قلب، کلیه ها و مفاصل می شود. سوء تغذیه کشیدن سیگار و نوشیدن مشروبات الکلی باعث بروز زخم معده و باز داری از بهبودی این بیماری در انسان می گردد. گروهی معتقدند که نوع ساختمان کلی جسمانی نیز در ابتلا به بیماری های روان تنی موثر است. مثلاً زخم معده بیشتر در افراد اکتومدرف یا لاغر اندام مشاهده می شود تا افراد چاق و یا ورزشکار.
نسبت ابتلا به بیماری های روان – تنی در مرد و زن بسیار متفاوت است. درصد بیشتری در مردها مبتلا به زخم معده، روده و بیماری های پوستی مبتلا می شوند و درصد بیشتر زنان به فشار خون میگرن. رماتیسم و پرکاری تیروئید دچار می گردند. مثلاً در مورد پرکاری تیروئید نسبت به ابتلا در زنان هشت برابر مردان است این نسبت را نمی توان فقط به تجارب روانی مربوط داشت، البته نقش عوامل فرهنگی محیطی بسیار با اهمیت است. برای مثال در دو قرن گذشته در کشورهای اروپایی و آمریکایی، زخم معده در زن ها بسیار زیادتر بود تا در مردها، در حالی که در حال حاضر وضع کاملاً متفاوت است. (شاملو، 1370، 156).
2-24 حیطه اجتماعی:
هیچ انسان یا حیوانی فی نفسه و خود به خود واحد جدا و منفرد و مستقلی نیست، دستگاه های بدن جانداران تحت تاثیر محیط اجتماعی آنها نیز قرار دارد. در این زمینه نیز پژوهشگران و دست اندرکاران تحقیق، سرگرم جستجو در مورد کنش و واکنش های متقابل بین جاندار و محیط وی هستند.
"کریستین" و "موس" برای نشان دادن نحوه تنظیم اثرات فیزیولوژیکی محیط اجتماعی سه بعد مختلف پیشنهاد کرده اند. یکی بعد "استقلال" یعنی میزان کوشش و کوششی که فرد برای دستیابی به استقلال به کار می بندد: مثلاً ناکامی هایی که برای دستیای به هدفی تحمیل می شود. دوم بعد "ارتباط" و آن میزان حمایت اجتماعی مورد نیاز فرد است که به وسیله آن، خود را پایدار نگه می دارد. سوم بعد "برقراری به سیستم" و آن عبارت از اثرات گسترده تر حاصل از تغییرات زندگی، اختلالات اجتماعی و فشارها سیستم و تنش ها است. پژوهشگران یاد شده همراه با "می سن" و "دو هرن وند" کوشش های فراوانی به کار بردند تا از ساده انگاری مفهوم تنش ممانعت به عمل آورند و جنبه های انفرادی را در رابطه با این مفهوم هر چه آشکارتر سازند. اثرات متقابل عوامل اجتماعی و عوامل فردی به ویژه در بعد استقلال مورد تجزیه و تحلیل جالب توجهی قرار گرفته است. استقلال از سویی سودمند است زیرا وسیله ای است برای تجهیز هر چه بیشتر فرد، اما از سوی دیگر خود متضمن نکات نامطلوبی است.
تاثیرات متقابل جامعه و فرد و به ویژه آسیب های ناشی از جدایی از عزیزان و از دست دادن آنها از مباحث اصلی اختلالات روانی است که از نخستین طلیعه پا گرفتن این رشته پزشکی مورد توجه بوده است.
پژوهش های "کوب" در مورد مفهوم حمایت اجتماعی حاکی از آن بود که حمایت اجتماعی در واقع اطلاعاتی است حاکی از مورد توجه و علاقه و احترام بودن شخص، وی با استفاده از شواهد حاصله به این نتیجه رسید که چنان حمایتی شخص را در برابر کسر وزن هنگام تولد، مرگ، آرتروز، سل، افسردگی، الکلیسم، کودک ناخواسته بودن، نقایص آموزش و پرورش و عقب افتادگی ذهنی محافظت می کند و جریان بهبود از بیماری ها را تسهیل می کند ویناز به دارو کاهش می دهد.
"کاسل" با بررسی اثرات حاصل از یک فقدان اجتماعی خاص بر اثر تعطیل کارخانه بر 56 کارگر نشان داد که بر حسب درجه فقدان بیکاری احتمالی در برابر بیکاری توانایی سازگاری، میزان اسیداوریک و کلسترول تغییراتی داشتند.
از دست دادن عزیزان از شدیدترین انواع فقدان است. بررسی های فراوان حکایت از آن دارند که شخص پس از مرگ همسرش غالباً دچار بیماری های وخیمی می شود. بررسی های "یانگ" و همکارانش نشان می دهد که میزان مرگ و میر افراد پنجاه سال به بالایی که همسرشان را از دست می دهند طی شش ماه اول پس از فقدان چهل درصد بیش از گروه کنترل بود.
مکانیزم سازگاری یکی از مفاهیم کلیدی در این زمینه است که هر دو جنبه روانی و فیزیولوژیکی را در بر می گیرد. احساس درماندگی و ناتوانی پدیده ای است که "انگل" آن زیر بنای توان واقعی خود برای سازگاری و انطباق می داند.
اما در مورد آدمی و مخصوصاً به لحاظ تاثیرات ناشی از روابط اجتماعی نقش تعیین کننده عوامل فرهنگی در استنباط آدمیان از عوامل مختلف پژوهش ها را با پیچیدگی هایی خاصی مواجه می کند. ازدواج از نظر هنرپیشه هالیوود که در پی ششمین ازدواج خود است با ازدواج در نظر دختر خجولی که در یک خانواده خجول بزرگ شده است به هیچ وجه امر یکسانی نمی تواند باشد. در دهه گذشته بررسی ها و پژوهش های متعددی در ا ین زمینه به عمل آمده و در نتیجه پژوهشگران را به واقعیاتی در مورد ارتباط متقابل "شدت تغییر در زندگی" و آغاز بیماری ها و اختلالات روانی و روان تنی (من جمله افسردگی، خودکشی، فشارخون، بیماری های قلبی) رسانده است. آنچه بدیهی است این است که اختلالات روان تنی فقط بر اثر نارسایی ها و کاستنی ها فیزبولوژیکی ایجاد نمی شوند بلکه ناملایمات اجتماعی – فردی نیز در بروز آنها نقش مهمی برعهده دارند. (طریقتی، 1367، 24).

2-25 حیطه روانی:
همانطور که در مورد اختلالات فیزیولوژیکی اطلاعات زیستی مورد توجه است به همین ترتیب در اختلالات روان تنی اطلاعات و رانش روانشناسی فردی از قبیل آنچه در مباحث یادگیری، ارزیابی شخصیت و سازگاری با عوامل تنش زای محیط بدست آمده مورد توجه دست اندرکاران بوده و محققان را متوجه خود ساخته است.
عواطف و احساسات آدمی دارای قوانینی هستند که نظام خاص خود را دارند. مثلاً هر چه سخت تر تحریک می شوند سخت تر آرام می گیرند و علاوه بر آن، یکی از شیوه های تحریک آنها درگیری با آدمیان دیگر است، گرچه "سینگر" نشان داده که تبادلات انسانی تغییرات فیزیولوژیکی مهمی ایجاد می کند با این حال ارزیابی این تغییرات در رابطه با ایجاد اختلالات روان تنی دارای پیچیدگی ها و ظرافتی است که کار را بر محققین بسیار دشوار می سازد.
طی تدابیر درمانی نیز، به همین عواطف و هیجانات تنش های مخرب و در عین حال سازنده ای می توانند داشته باشند که آگاهی درمانگر از آنها و تدابیر وی نقشی اساسی در متمرکز واقع شدن آنها دارد. وقتی بیمار با احساسات ژرف و پرتضاد خود روبرو می شود و سعی می کند با آنها هماهنگ شود و هنگامی که وقایعی از زندگانی خود را بازبینی می کند که اهمیت شگرفی برایش دارند. احساسات و هیجاناتی در او به حرکت در می آیند که بسیار نیرومند و اثر بخشند و گاه تا سر حد تجارب جسمی آگاهانه ملموس و محسوس می شوند.
گزارش هایی بالینی از نخستین دسته های تدابیر درمانی در مورد اختلالات روان تنی مملو از این قبیل تظاهرات هیجانی نیرومند بود. شاید یکی از نمایان ترین گزارش های بالینی شرح حال فردی است به نام "انگل" به سال 1975، که این گزارش مربوط به احوال هیجانی و واکنش های وی ده سال پس از مرگ برادر دوقلوی او است و حاوی نکات بسیار قابل توجهی است. من جمله چگونگی حصول بینش پویای وی در مورد تضادهای کهنه است که سرانجام به تظاهرات قلبی عروقی منتهی شده است.
با همه اینها، عواطف و هیجانات آدمی به سرعت تغییر شکل ظاهر می دهند. و به دنبال رفتارهای دیگری قرار می گیرند که نشانی از آنها ندارند. یکی از صور مختلف رفتاری، ویژگی های شخصیتی آدمی است که تضادها را به صورت پنهان همراه بود و در قالب رفتارهایی مانند احساس خصومت و دشمنی و به خصوص همراه با ویژگی های خاصی از ترشح غدد داخلی ابراز می شود و ظرفیت و توان سازگاری با دست زدن به اقدامات تدافعی جنبه دیگری از این تغییر شکل است. محققین همچنان دست اندرکار تلاش برای کمی سازی این جوانب و تجلیات و تظاهرات عواطف و احساساتند. (همان منبع، 35).
2-26 رابطه تجارب زمینه ساز کودکی با واکنش های روان – تنی:
رجوع به تاریخچه افراد مبتلا به بیماری های روان تنی غالباً نشان دهنده دوران زندگی پرتلاطم و آزار دهنده ای است در گذشته این بیماران عواملی مانند اضطراب، نگرانی، علاقه شدید پدر و مادر، محافظت زیاد، محدودیت های شدید، محرومیت از محبت و برقراری قوانین و تمایلات شدید جهت همرنگ جماعت کردن کودک، مشاهده می گردد. آن نوع تجربه های دوران کودکی که اضطراب زا هستند، عوامل اصلی ایجاد واکنش های پسیکوفیزیولوژیک را شامل می شوند.
بسیاری از محققین معتقدند که معمولاً مادر در منزل بر کودکان مسلط است. و به همین علت، غالباً رابطه بین کودک و مادر بهنجاری بیشتری دارد. تا رابطه کودک و پدر. البته، رفتار پدر هم به نوبه خود سبب نارسایی روانی طفل می شود. مقدار تاثیر رفتار سوء و پدر و مادر و اینکه کدامیک آسیب زا تر هستند، بستگی بسیار نزدیک به ساخت اجتماع و فرهنگ خاص دارد و در تمام دنیا به یک نحو نیست.
نظریه دیگری که در این زمینه وجود دارد اینکه افراد مبتلا به بیماری های روان تنی عموماً در دوران کودکی شرایط کافی برای ایجاد ارتباط عاطفی و اجتماعی با همسالان و کودکان دیگر را نداشته اند. آنها یک تک فرزند خانواده هستند و یا برادر و خواهرشان چند سال تفاوت سنی دارند و یا خواهر و برادرشان از جنس خود آنهاست و یا ارتباط عاطفی اجتماعی آنها با خواهران و برادران توسط اولیاء سخت گیر و مسلط، محدود گشته است.
تاریخچه رشد فرد مبتلا به واکنش های پسیکوفیزیولوژیک، مبین این واقعیت است که این افراد در دوران تحصیل معمولاً سخت گیرش بوده اند، همرنگ جماعت شدن و رقابت کردن در امور درسی با دیگران برایشان اهمیت داشته است، پیشرفت بسیار سریع در اجتماع از انگیزه های قوی آنان محسوب می شود. در مجموع، افرادی که دچار محرومیت های شدید و مداوم طبقاتی، اجتماعی و اقتصادی هستند، امکان ابتلا به این بیماری را بیشتر دارند.
اختلالات پسیکوفیزژولوژیک در افراد مجرد و کسانی که همسر خود را در اثر مرگ یا طلاق از دست داده اند بیشتر دیده می شود تا اشخاص متاهل، احساس گناه به خصوص در حدود مسائل جنسی و احساس حقارت، از عوامل اصلی ایجاد کننده واکنش های روان تنی است. اختلالات زناشویی و عدم تفاهم به خصوص در امور جنسی، به تشدید این عکس العمل ها کمک می کند ادامه این نوع اختلافات بین زن و شوهر می تواند باعث ایجاد حالات پسیکوفیزیولوژیک در کودکان آنها شود. (شاملو، 1370، 160).

2-27 عوامل روانی تحریک کننده و بروز دهنده حالات پسیکوفیزیولوژیک:
بسیاری از شرایط فشارزا می توانند نقش تحریک کننده و بروز دهنده حالات روان تنی را عهده دار شوند. مثلاً ناتوانی جنسی ممکن است در اثر ترس از بیمار شدن، زندگی در منازل و اطاق های پرجمعیت، عجله و خشونت همسر، پیش آید و یا افرادی که معده آنها برای ترشح اسید آماده تر است، در اثر فشارهای اجتماعی به مراتب زودتر به زخم معده دچار می شوند. البته نسبت به کسانی که اسید معده آنها ترشح زیادی ندارد، و یا اگر ساختمان معده اشخاصی که مسئول کارهای خطیر و پر زحمت و فشارزا هستند، زمینه فیزیولوژیک داشته باشد، سریع تر به زخم معده مبتلا می شوند تا افراد دیگر. (شاملو، 1370، 171).
2-28 ایمن شناسی روانی:
سیستم و نظام مصونیت متشکل از مکانیزم های دفاعی به هم پیوسته ای است که توسط حافظه معلولی بنیادی بسیار استواری حفظ می شود و برای موجود زنده ارزش دفاعی بسیار زیادی دارد. سیستم مصونیت را می توان به بخش های گوناگونی تقسیم کرد. یکی از این بخش ها و دستگاه آوران یا هدایت به سوی مرکز است که در آن پادگن ها یا آنتی ژن ها با مواد محرک مواجه می شوند بخش دیگر دستگاه مرکزی است که در آن سلول های لنفوسیت (و به خصوص سلول های T به همراه سلول های ) حداقل شش نوع پادتن یا آنتی کور می سازند و سرانجام بخش و ابران یا از مرکز دور سازنده است که شامل نتایج متقابل پادگن و پادتن است. نمونه ای از این نتایج حاصل از فعالیت های متقابل، تحریک ماده مکمل، ترشح موادی مانند هیستامین و کمیتین، تجزیه و تخریب مستقیم مواد خارجی و بیگانه خواری سلول های معینی است.
مکانیزم های مصونیت تحت تاثیر فعالیت های عصبی و ترشح غدد داخلی تغییراتی پیدا می کنند اما جریان های تفصیلی این پدیده هنوز روشن نیست. در مورد مصونیت روانی و بیماری های گوناگون حتی سرطان، بررسی های فراوانی صورت گرفته است. (طریقتی، 1367، 23).

2-29 فاشر روانی، سیستم ایمنی:
ارتباط ویژه ای بین کارکرد ایمنی و عوامل روانی – اجتماعی وجود دارد. در موش ها محیط شلوغ و استرس شنوایی، تغییراتی را در قابلیت پاسخ ایمونولوژیک سبب می شود. پاره ای از ابهامات متوسط "مانجان" روشن شده اند.
مثلاً فشار روانی دراز مدت واکنش های ایمونولوژیک را تشدید می کند. در حالی که استرس کوتاه مدت موجب وقفه ایمونولوژیک می گردد.
با رتروپ در سال 1972، روی انسان مطالعاتی انجام داد. در 26 مورد افرادی که همسرانشان را از دست داده بودند، بلافاصله بعد از حادثه و هفته های بعد، مکرراً اندازه گیری ایمونولوژیک به عمل آمد و کاهش مختصری در اندازه آن مشاهده شد.
بر مبنای اطلاعات دیگری به نظر می رسد شدت ابتلا به کانسربدخیم (در مطالعه روی زنان) در افرادی که مشکلات روانی دارند بالاتر است.
موارد فوق رابطه بین روان و استرس و ایمونولوژی را بیان می نمایند و همین قدر می دانیم که استرس هم روی ایمنی سلولی و هم روی ایمنی هورمونی اثر خواهد گذاشت. (عبدالملکی، 1361، 29).
متخصصان ایمن شناسی روانی عصبی قبول دارند که استرس به طور مستقیم به دستگاه ایمن سازی بدن تاثیر می بخشد. آنان دریافته اند که تصورات ذهنی نیز می توانند عملکردهای دستگاه ایمن سازی بدن را دچار تغییر سازند. مثلاً در یک مطالعه به آزمودنی های هیپوفیزم شده تلقین شد که سلول های سفید خون آنان قادرند که نیرومندانه میکرب ها را تضعیف و نابود کنند. پاسخ های ایمن سازی آنان به طور بالنسبه معنی داری افزایش یافت. (آزاد، 1372، 252).
سرطان و سیستم ایمنی: سیستم ایمنی، با دیگر فرایندهای فیزیولوژیکی هماهنگ گشته و به تغییرات کنش دستگاه عصبی مرکزی و غدد درون ریز حساس است سیستم ایمنی آمادگی ابتلا به سرطان بیماری های عفونی، حساسیت و اختلالات خود ایمنی (بیماری هایی که در آنها سلول های ایمنی بافت سالم را مورد حمله قرار می دهند) تعدیل می کند. شواهد رو به رشدی در دست است که فشار روانی و برانگیختگی هیجانی می تواند مقاومت سیستم ایمنی را در برابر بیماری کمتر کند.
همچنین شواهدی در دست است که بعضی تجارب اولیه زندگی (به عنوان مثال مواجهه روزمره با جدایی از مادر) به الگوهای متفاوت آمادگی ابتلا به سرطان در موش ها منجر می شود. و شبه به ماهیت و زمان عامل تنش زا تنوع زیادی در پاسخ ها وجود دارد. (نجاریان، 1371، 441).
سرطان…
سرطان به طور کلی عبارت است از هرج و مرج در اصول و قاعده مخصوص زندگی سلول های بدن، بدین معنی که گروهی از سلول های قسمتی از بدن، به طور اسرار آمیز که هنوز بشر نتوانسته است به علت آن پس ببرد به نیروی مخرب یا سرطان تبدیل می گردند. سلول های سرطانی نیز در یک عضو همین وضع و چندین اجتماع سلولی به وجود می آورند که متاسفانه به جای حفظ وظایف فعالیت سالم بدن، به صورت یک اجتماع سلولی مخرب یا تومور بدخیم در می آید که به آن سرطان می گویند. (دبیریان، 1370، 18).
سلول های سرطانی به صورت نامنظم و غیرقابل کنترل رشد کرده و بدون رعایت نظم ارگانی زندگی و ازدیاد پیدا میکنند بدون آنکه برای آن ارگان ضروری باشند. آنها دیگر از گروه سلولی خویش تبعیت نمی کنند. رشد سلول های سرطانی در ابتدا در محلی است در موجودیت پیدا کرده اند، با تجمع در اطراف سلول های دیگر آنها را نابود می کنند و پس از آن توسط خون و بافت های لنفی به نقاط دیگر بدن انتقال داده می شوند که در آنجا ورم کرده به طور غیرقابل کنترل شروع به رشد می کنند. (مجله اطلاعات علمی، شماره 13، 1366).
2-30 تاریخچه:
انسان در طی تاریخ و از گذشته دور گرفتار سرطان گردیده است. شرح این گرفتاری در کتیبه های مصریان قدیم به چشم می آید و در آثار مومیایی پانزده قرن قبل از میلاد علائم سرطان استخوان دیده شده است. (جامع، 1359، 33).
سرطان از زمان های قدیم، با مشاهده دقیق ظاهر خرچنگ مانند آن شناخته شد. کلمه کانسر از کلمه لاتین "کانگری" به معنای خرچنگ مشتق گردیده زیرا این بیماری درست مانند پاهای خرچنگ به اطراف منتشر می شود. (یکتا، 1370، 7).
از سال های پیش پزشکان پی به سرطان پستان برده و مخصوصاً متوجه شده اند که کانون اصلی و نخستین آن در خود پستان نمودار می شود. و بعداً به اطراف گسترش می یابد و سیاهرگ های آن را گشاد و برجسته می کند و رگ های لنفاوی را پر می سازد و در حقیقت مانند خرچنگی با پنجه های آهنین خود قفسه صدری را به شدتمی فشارد و به همین سبب آن را سرطان نامیدند و بیماری دانستند که مانند حیوانی بافت ها را می خورد. از یک سر پیش می رود و از سوی دیگر در هر بافتی که تمرکز می یابد سبب خرابی آن می گردد. (آرمین، 1360، 1).
در چهارصد سال قبل از میلاد بقراط بنیانگذار اصول پزشکی و داروسازی یونان این بیماری و داروهای موثر در درمان آن را شرح داده است.
"لئونیداس" جراح یونانی در صد و هشتاد سال قبل از میلاد از علائم سرطان به خوبی آگاه بود. او معتقد بود که این بیماری در اثر ترشحات فراوان صفرا در داخل خون پیدایش می یابد. این تئوری در قرون وسطی و تا قرون هیجده مورد قبول پزشکان بوده است. (جامع، 1359، 33).
به طور کلی تاریخچه سرطان را به چهار دوره می توان تقسیم کرد:
1) دوره "هی پوکرات تا بیتا" یا نخستین سال های طب تا آخر قرن هیجده که بیشتر پاتوژنی بیماری ها از روی تصورات و خیالات مورد بحث قرار می گرفت.
2) از اواخر قرن هیجده تا زمانی که پزشکان میکروسکوپ را برای مطالعه بافت شناسی سرطان به کار بردند.
3) دوره جدید که با مطالعه میکروسکوپی تومورها شروع و هنوز هم ادامه دارد.
4) دوره ای که مطالعات تجربی با به عرصه وجود داشته است. (آرمین، 1359، 2).
اولین و طولانی ترین مرحله، از شروع زندگی بشر تا اواسط قرن هیجدهم میلادی به طول انجامیده و تمام اطلاعات آن بدون اساس علمی و آزمایش تجربی بوده است. این مرحله به نام "دوران مطالعه نظری و ظاهری بیماری" نامیده می شود. مآخذ این اطلاعات به لوحه های تاریخی و مدارک قدیمی بر می گردد که در نقاط مختلف عالم توسط محققان و باستان شناسانی که زمینه مسائل تاریخی، کاوش می نمایند بدست آمده است. اولین مدارک، حاوی اطلاعاتی می باشد که از "پاپیروس" معروف به "ابرس جی، ام" که متعلق به 1500 سال قبل از میلاد مسیح است، بدست آمده، در این پاپیروس که در سال 1873 میلادی توسط باستان شناسان آلمانی بنام ابرس از حفریات مصر کشف گردید چنین نوشته شده است. "تومورهای سطحی بدن اغلب غیرقابل درمان می باشند، دارای انواعی هستند که ضمیرهای آرسنیکی در بهبود آنها موثر است."
پانصد سال قبل از میلاد بقراط حکم، چندین نوع تومور سرطانی را می شناختند و اولین پزشکی است که کلمه کانسر را برای تومورهای بدخیم به کار برده است. در قرون دوم میلادی جالینوس درباره علت سرطان بحث کرد و آن را به علت غلبه صفرا دانست هم قرن و هم میلادی (چهارم هجری) بوعلی سینا پزشک عالیقدر ایرانی در این زمینه مطالعاتی نمود. در سال 1740 میلادی اولین بیمارستان مخصوص سرطانی ها در فرانسه افتتاح گردید.
دومین دوره، از وقتی شروع می شود که این بیماری مورد مطالعه و توصیف قرار گرفته و تقریباً از اواسط قرن هیجدهم آغاز شده است. در این زمان انواع سرطان ها مورد مطالعه قرار گرفت و مسئله تشخیص بالینی و آسیب شناسی و درمان آن دنبال گردید.
سومین مرحله یعنی مرحله تجسسات آزمایشگاهی که منجر به پیشرفت های کنونی گردید: این دوره تا حل نهایی مسئله سرطان ادامه خواهد یافت. در این دوره است که عامل اصلی بیماری سرطان و نحوه درمان و پیشگیری آن و سرانجام نجات بشر از این بیماری مورد مطالعه قرار می گیرد. (یکتا، 1370، 4).

2-31 ارتباط فشار روانی و فاکتورهای روانی با سرطان:
گر چه رشد نابهنجار بافت ها به عنوان علت سرطان شناخته شده است، ولی محققان دریافته اند که علل روانشناختی در این بیماری نقش مهمی به عهده دارند. در چند دهه اخیر محققان به کشفیاتی نائل شده اند که به نظر می رسد بین آمادگی ابتلا به سرطان و ویژگی های روانی خاص همبستگی وجود دارد.
در سال 1946، خانک کارولین نمونه بزرگی از دانشجویان پزشکی را به وسیله آزمون های روانشناختی مورد بررسی قرار داد. از آن پس هر سال وضعیت سلامت آنان را کنترل کرد. در سال 1977، متوجه شد که 48 نفر از آزمودنی ها به سرطان مبتلا شده اند. آنان کسانی بودند که تمایل به جلوگیری و منع هیجانات خود (خواه مثبت، خواه منفی) داشتند. در مطالعات بعدی روی افرادی که قبلاً به سرطان دچار شده بودند. محققان دریافتند که کسانی که قادر به ابراز احساسات منفی خویش از قبیل ترس، وحشت و خشم درباره این بیماری بودند، احتمال زنده ماندنشان بیشتر از کسانی بود که نسبت به درد و رنج و ناراحتی خود بی تفاوت بودند.
علاوه بر بازداری هیجانی، عوامل دیگری نیز ممکن است در ایجاد سرطان موثر باشد مثلاً احساس بی پناهی و پیامدهای وابسته به آن، یعنی تجربه توان فرسای از دست دادن شخص مورد علاقه، در یک بررسی آشکار گشت که 72 درصد از چهارصد بیمار سرطانی که از هشت سال قبل از ظهور سرطان، در غم از دست دادن یک موضوع در رنج بوده اند. به همین ترتیب در یک مطالعه روی کودکان قبلاً به سرطان معلوم شد، درصد معناداری از آنان با تغییرات و حوادث شدید زندگی روبرو یوده اند که اغلب مربوط به از دست دادن یک رابطه با اهمیت در یک ساله قبل از بیماری بوده است. (آزاد، 1372، 250).
پژوهشگران مختلف، بروز سرطان را به دنبال ضربه های روانی (سوگ، جدایی، بیکاری، ورشکستگی) در 6 تا 12 ماه بعد از حادثه مشاهده کرده اند.
ال شرا زنبرگ می گوید: پژوهشگران بسیار اعتقاد دارند که اگر رابطه ای بین استرس و بروز سرطان موجود باشد، باید آن را از طریق هورمون هایی که از هیپوفیز ترشح می شوند، توجیه کرد. به علاوه به این نکته را می دانیم که بعضی هورمون ها به ویژه هورمون های جنسی در ایجاد برخی از سرطان ها مانند سرطان پستان یا پروستات تاثیر دارند. (قریب، 1371، 83).
فشار روانی و شخصیت به عنوان دو عامل روانشناختی که ممکن است در به وجود آوردن سرطان سهم داشته باشند و سبعاً مورد مطالعه قرار گرفته اند. مطالعات حیوانی نشان داده است که فشار روانی غیر قابل کنترل با رشد سرطان مربوط است. (نجاریان و همکاران، 1371، 47).
بررسی نوشته ها پیرامون سبب شناسی سرطان گویای این مطلب که حالت مزمن درماندگی مضاعف با یک نوع سبک مقابله نامتناسب ممکن است خطر وقوع سرطان را افزایش می دهد بررسی های آزمایشگاهی نشانگر این بود که استیلای استرسورهای متفاوت در افراد می تواند رشد تومور را افزایش دهد. در صورت مدت و طبیعت محرک های تنش زا خطرناک ترین اثرات را بر روی رشد تومور دارد. سپس در جانوران فاشرهای اجتناب ناپذیر روانی بیشتر منجر به رشد تومورها می شوند تا آنهایی که در معرض گریز از درماندگی هستند. مطالعات پیرامون انسان ها نشان می دهد افزایش ناامیدی که سبک مقابله خفیفی را منعکس می سازد در افزایش خطر سرطان دلالت داشته است. (پورافکاری، 1372، 203).
امروزه با توجه به تحقیقاتی که از مطالعه سابقه بیماران مبتلا به سرطان بدست آمده کاملاً مشهود است که عده زیادی از سرطان ها مدتی پس از ایجاد شوک های عصبی و یا روانی شدید به وجود می آیند. در زندگی ماشینی جدید که تقریباً همه مردم دائماً فشار روحی بوده و زیر بار استرس شانه آنها خم شده است و نزد اشخاصی که به اندازه کافی فرصت استراحت و خوابیدن ندارند. سرطان خیلی شایع تر و فراوان تر می باشد. و شاید همین امر باعث شیوع سرطان و در حال حاضر باشد. (حکمی، 1361، 30).
معلوم شده است که مسائل عاطفی و تنش، موجب گم شدن ظرفیت ایمنی می گردد که خود در زمینه ساز ابتلا به سرطان است. ممکن است افسردگی، احساس، خشم، تهاجم، ناامیدی و یا سایر تنش ها در بروز سرطان شرکت نمایند. (پارسایکتا، 1370، 37).
فرضیه در حال ظهور این است که: افرادی که احساسات قوی را انکار می کنند بیشتر مستعد بروز سرطان هستند تا افرادی که می توانند به طور مشابهی هیجانات خود را بروز دهند. در یک مطالعه روانشناختی روی بیماران، سرطانی اکثراً دارای غدد بزرگ غیر قابل علاجی بودند تنها حدود 30 درصد آنها هیچگونه ناامیدی و یا دلسردی راجع به آینده احساس نمی کردند. در مطالعه دیگری، از بیماران مبتلا به ملانومای بدخیم خواسته شد مقوله سازگاری لازم برای کنار آمدن یا مقابله بیماری بدخیم را روی مقیاسی از 1 تا 100 درجه بندی کنند. همه بیماران گزارش کردند که درجه بندی را براساس ذهنیت خودشان از ملانوها انجام داده بودند. یک سال بعد وضعیت بالینی هر بیمار ارزیابی می شد. در این پیگیری بیمارانی که نمرات پایینی داشتند (بنا به سازگاری را دست کم گرفته بودند) نسبت به بیماران دارای نمرات بالا، از لحاظ بالینی وضع بدتری داشتند. به نظر می رسید این نتایج حاصل از این باشد که بیماران دارای نمرات پایین روی مقیاس، زوا پس زنی و انکارتز بیماری (فقدان سرطان) استفاده می کنند، ولی افرادی که نیاز به سازگاری بیشتری برای گزارش می کنند در ارزیابی بیماری خود واقع نگرتر هستند. (نجاریان و همکاران، 1371، 47).
پژوهش هایی پیرامون فرضیه فشار روانی و تحریکات آن در تجارب زندگی و نقش عوامل شخصیتی، هیجانی در سبب شناسی سرطان و مکان های بیرونی کنترل و تمایل به سرکوبی هیجان ها به عمل آمده است. تعداد 50 نفر از بیماران مبتلا به سرطان نمرات بالاتری از 50 نفر بیماری که کنترل یکسان پیرامون مقیاس رویدادهای زندگی داشتند. دریافت کردند (مخصوصاً افرادی که رویدادهای منفی در زندگی شان رخ داده بود) ما آنها در واپس رانی هیجانی نمرات پایین تری را به خود اختصاص دادند. (پائولاتایلور و همکاران، 1988، 179).
بررسی پیرامون نوشته هایی در باب سرطان که ارتباط عوامل روانشناختی را در مورد سرطان در بردارد این نتیجه مشاهده شد که بیشتر تحقیقات در این زمینه به دو دسته مشخص تقسیم شدند. آنها عبارتند از: ارتباط میان زمینه های مختلف سنجی و سرطان و مطالعاتی که تاریخچه هیجانی یا حوادث زیان، در زندگی و بیماری زایی سرطان را بررسی می کند مشخصات شخصیتی که در بیماران سرطانی شناسایی شد احساس ناامیدی، افسردگی، پایین بودن عزت نفس درون فکنی و یک نقصان روزنه برای برون ریزی هیجانات بود. براساس تجزیه و تحلیل داده ها رشد سرطان را بسته است. نتیجه گرفته می شود که دست کم، حوادث زندگی زیادآور باید در این موضوع دخالت کرده باشد و گرنه سرچشمه اولیه حرکت و سیر بیماری مهم است. (کاری کوبر، 1982، 456).
در یک بررسی کنترل موردی از 87 نفر بیمار زن مبتلا به سرطان پستان (سنین 26-69) ساله و همتاهایشان در گروه کنترل که در سن، جنس و تعداد اولاد و زبان یکسان بودند از نظر حوادث زندگی، فقدان ها هیجانی با اهمیت، موقعیت های سخت زندگی و خصوصیات روانشناختی تفحصی به عمل آمد. در مرحله دوم اثر حوادث زندگی بر حیات بیماران قبل از تشخیص سرطان در طی هشت سال در همان گروه مبتلا به سرطان پستان تعقیب شد. یافته ها بیانگر این بود که آزمودنی های مبتلا به سرطان پستان به طور با اهمیتی حوادث زیاد در زندگی، کمبودهای مهم و موقعیت های سخت زندگی که منجر به ظهور تومور پستان شد نسبت به گروه کنترل داشتند. تجزیه و تحلیل های به عمل آمده دلالت داشت که فقدان های مهم در طی یک دوره شش ساله پیی شنانه ای با توجه به نمرات قبلی حوادث، زندگی در بررسی هر دو مورد، 12 ماه و 6 سال مزبور به وسیله مقیاس سنجش سازگاری اجتماعی را رشد متعاقب سرطان پستان مرتبط شده بود. (فورسن، 1991، 176).
پژوهش دیگری ارتباط بین فشار روانی دور و نزدیک و سرطان، با استفاده از سه گروه از بیماران بزرگسال سرطانی اهل هند که به طور جداگانه قبل از تشخیص، بعد از تشخیص، یا بعد از تحت درمان واقع شدن در مقایسه با یک گروه از آزمودنی های زمان دو گروه گواه به عمل آمد. نتایج نشان داد که همه بیماران به طور قابل توجهی استرس بزرگتری را نسبت به گروه گواه تجربه کرده اند اما در بین خودشان تفاوتی مشهود نبود. بیشتر بیماران سرطانی نسبت به آزمودنی های گروه گواه به طور قابل توجهی فقدان مادر را قبل از سن 15 سالگی تجربه کرده بودند یا یک فقدان نزدیکی به مادر را گزارش دادند. (سریواستاوا، وبروتا، 1987، 89).
تعداد 113 زن (در سنین کمتر از 75 سال) با علائم زودرس سرطان مورد مطالعه قرار گرفتند، پیش از عمل جراحی، آزمودنی های جهت بافت برداری توموربیوبسی سینه به بیمارستان پذیرفته شدند و هیچگونه اطلاع آشکاری پیرامون سوءظن در تشخیص بیماری شان نداشتند و 68 نفر با تومورهای بی خطر ارتباط عمده ای را آشکار کرد بین سرطان پستان:
الف) وقوع حوادث استرس آمیز ذهنی (اجتماعی، روانشناختی و فیزیکی) تا 15 سال پیش از تومور سینه.
ب) یک الگوی رفتاری نوین در بیان هیجان به صورت غیرعادی، به ویژه پنهان داشتن هیجانات و متوقف کردن عصبانیت. (کریستوفربگلی، 1979، 213).
شیوع و درک فشار روانی بین 1596 بیمار زن مبتلا به سرطان سینه، 567 زن سالم به عنوان کنترل هایشان بررسی شد. تفاوت های معناداری در مشخصات آماری افراد در میان چهار گروه مبتلا به سرطان، سسیت، حالت خوش خیم و افراد عادی پیدا شد. نکاتی که در مبتلایان به این بیماری حائز اهمیت است، شامل: سن افراد، وضعیت زناشویی، موقعیت شغلی، مصرف سیگار و مشروبات الکلی و استفاده از قرص های ضد بارداری است. بعضی از وقایع عمده زندگی مانند: مرگ شوهر و مرگ نزدیک ترین دوست نیز رابطه معناداری با تشدید بیماری سینه دارد. (کاری کوپر، 1989، 329).

جدول 2-1 زیر فرآیند تاثیر عوامل روانی و بروز سرطان را نشان می دهد:

به اعتقاد هانس سلیه مکانیسم فیزیولوژیکی (راتر) اضطراب، خستگی روحی، غم و اندوه و غیره می تواند ظرفیت ایمنی شخص را در مقابل بیماری کاهش دهد. (دبیریان، 1370، 24).
شاید اگر در احوال کسانی که دچار سرطان شده اند کمی دقیق شوید و از زندگی و اخلاق و خصائل آنها اطلاعی بیابید می بینید کسانی که در زندگی دارای احساسات منفی از قبیل مالیخولیا، بدبینی، خشم، نفرت، حسد، اضطراب، هیجان و تاثر بوده اند و کسانی که برای هر چیز بیش از حد غصه می خورند و غم و اندوه به خود راه می دهند دچار سرطان شده اند و سرطان در این گونه افراد بیش از دیگران پیشرفت داشته و سریع تر موجب مردن و نیستی می گردد. (حاجبی، 1361، 17).
اهمیت این نکته را باید مورد توجه قرار داد که آزمایش های ذکر شده لزوماً حاوی این معنی نیست که استرس علت سرطان است بلکه این مفهوم را می رساند که استرس از طریق کاهش نیروی ایمن سازی بدن، موجب ظهور سرطان می شود. یعنی ارتباط متقابلی بین عوامل روانشناختی و دستگاه ایمن سازی بدن، از طریق دستگاه عصبی مرکزی به وقوع می پیوندد که در سال های اخیر کانون گسترش سریع یک تخصص فرعی به نام ایمن شناسی روانی عصبی، شده است. (آزاد، 1372، 251).
2-32 نقش شخصیت در ابتلا به سرطان:
براساس شواهدی می توان گفت خلق و خوی و شخصیت اولیه فرد ممکن است آمادگی وی را برای ابتلا به بیماری در دهه های بعد پیش بینی کند. به عنوان مثال، آزمون لکه های دور شاخ سالها به طور معمول با دانشجویان پزشکی دانشگاه جان هاپکینر، اجرا می شد. هنگام اجرای آزمون دانشجویان سالم بودند. محققان برای درجه بندی پاسخ های دور شاخ طرق خاصی عرضه کردند. براساس این روش تصاویر موجود در لکه های جوهر به طریقی با یکدیگر در حال تعامل توصیف می شدند. دامنه درجات تعامل، از صمیمیت و محبت و نزدیکی تا خشن و مخرب گسترده بود.
بیست تا بیست و پنج سال بعد وضعیت سلامت هر آزمودنی اندازه گیری می شد. آنهایی که پاسخ هایشان به آزمون دورشاخ بیانگر فقدان نسبی الگوهای روابط اجتماعی متعادل بود (یعنی ظرفیت نسبتاً محدودی برای روابط اجتماعی یا دوسو گرایی و در مورد پیوند با دیگران داشتند). آمادگی ویژه ای برای ابتلا به سرطان در زندگی آینده شان دادند. جالب توجه اینکه، پاسخ های آزمودنی هایی که سالم بودند یا اختلالات قلبی – عروقی داشتند معمولاً شبیه به هم، اما متفاوت با پاسخ های آزمودنی هایی بود که سرطان یا اختلالات روانی پیدا کردند. پاسخ های دو گروه اخیراً معمولاً شبیه به هم بودند. این نتایج بیانگر ارزش جستجوی پیوندهای بین گرایش های هیجانی و اجتماعی و نظام های زیستی و روانشناختی است. (نجاریان و همکاران، 1372، 430).
پیرامون رابطه بین خصوصیات شخصیتی و تشخیص علت نهایی مرض پستان در 171 زن مبتلا به سرطان پستان (با سنین 55 سال) و 155 زن مبتلا به سیت پستان (با سنین 44 سال) و تعداد 727 زن نرمال در گروه کنترل (با سنین 39 سال) تفحصی به عمل آمد. "نتیجه معنی دار این بود که افراد مبتلا به سرطان پستان مسن تر از دیگران بودند" در مجموع مقیاس رفتار به طور با اهمیتی کمتر از تیپ A و بیشتر از تیپ B در آزمودنی های مبتلا به سرطان نسبت به گروه تشخیصی دیگر بود. نسبت به گروه کنترل، در افراد مبتلا به بیماری های پستان مراقبت های غیرعلمی، محتاط کاری، رقابت کم، بلند پروازی و سخت کوشی نقش مهمی دارد. آنها همچنین افزایش میزان درون گرایی و کاهش میزان تماس های اجتماعی را نشان دادند. (کاری کوپر، 1990، 663).
نتیجه گزارشات سه نوع بررسی توسط محقق آر – گروسیات – ماستیک، و همکاران (که در سال های 1980، 1986 چاپ شده است) نشان می دهد که تعداد 4000 موضوع برای مدت زمان ده سال پیش از بررسی مرگ و علت مرگشان، تحت پوشش قرار گرفتند.
پرسش نامه هایی در باب شخصیت در آغاز دوره ده ساله توزیع شدند. سئوالات در مورد استعمال سیگار، نوشیدن مشروبات الکلی، و امراض پزشکی بودند. نتایج حاصله نشان داد که متغیرهای شخصیتی علت مرگ را بر اثر سرطان یا بیماری های قلبی عروقی بیشتر تعیین می کرد تا عامل استعمال سیگار و اینکه تیپ های شخصیتی مختلف به هر دوی بین بیماری ها مستعد بودند. سپس پی برده شد که فشار روانی دلیل بالقوه مرگ است به این طریق که 40% بیشتر، آنانی که تحت استرس هستند نسبت به کسانی که بدون استرس هستند حیات شان به مرگ منجر می شود. (آیزنگ، 1988، 57).
هر چند "شناسایی" شخصیت مستعد به سرطان، با استفاده از شیوه های روانشناختی در درمان سرطان ها راه درازی در پیش داریم، توجه روز افزون به روابط بین شخصیت و سرطان دلگرم کننده است. یکی از بزرگترین ملزومات در تحقیق روی سرطان مطالعات طولی است که قبل از بروز علائم سرطان در افراد انجام می گیرد. آشکارا انجام چنین مطالعاتی دشوار است چون هیچکس نمی تواند پیش بینی کند که چه کسانی به سرطان بدخیم دچار می شوند یا نمی شوند. مطالعه آرمانی مطالعه ای است که در آن، نمونه معرف بزرگی از افراد به ظاهر سالم از لحاظ روانشناختی مورد ارزیابی قرار گیرند، آنگاه برای تعیین اینکه کدام یک از آنها به سرطان مبتلا می شوند و آیا وقوع آن می تواند به وسیله داده های روانشناختی جمع آوری شده پیش از تشخیص سرطان پیشگیری شود یا نه، پیگیری به عمل آید (نجاریان، 1371، 471).
پیرامون ارتباط بین رفتار تیپ (مستعد به بیماری کرونر قلب) و سرطان پستان در زنان بحث شده و نتیجه بررسی های پایلوت بر شیوع بیشتر بیماری در افرادی که تیپ رفتاری A را دارا هستند و زنان شاغل به علاوه مرگ عضو نزدیک خانواده و نیز پریدن قسمتی از سینه (مستکتومی) در بیشتر موارد اشاره دارد. یک مطالعه بر روی یک زن مسن 52 ساله که تومور ممکن بود در سینه اش رشد کند به علت حوادث استرس آمیز در زندگیش مثل (مرگ خواهر، بارداری دختر، و بیماری پدر شوهر) ارائه شد. این موضوع نیز اظهار شده است که تنها تحقیقات آینده پاسخگوی سئوالات خواهد بود که آیا شخصیت و حوادث فشارآور زندگی با ظهور سرطان ارتباط دارد یا خیر. (کوپی و کرپو، 1984، 17).
2-33 نقش میزان سازگاری فرد با محیط و حمایت های اجتماعی در ابتلا به سرطان:
نقش شبکه های اجتماعی در کنش سیستم ایمنی را سلسله مطالعات گلاسر و همکارانش نشان می دهد. این محققان با مطالعه دانشجویان پزشکی دریافتند که دو گروه فرعی خصوصاً مستعد تغییرات سیستم ایمنی هستند، آنهایی که سطوح بالایی از فشار روانی در آزمون ها و امتحانات را تجزیه می کنند و آنهایی که شبکه های اجتماعی ضعیفی دارند.
با انباشته شدن شواهد در مورد ارتباط بین فشار روانی و فقدان حمایت اجتماعی از یک سو و بیماری و اختلال کنش سیستم ایمنی از سوی دیگر، این سوال پیش می آید که آیا می توان برای تضعیف این رابطه راهی پیدا کرد. نشان داده شده است که بحث درباره مشکل یا نگرانی شخصی یا فردی مطمئن اثر مثبتی در حفظ سلامت و کاهش احتمال به بیماری دارد. (نجاریان و همکاران، 1371، 446).
تعداد 133 نفر از بیمارانی که از قبل سرطان پستان مبتلا بودند (با 51 سال میانگین سنی) سنجش های مربوط به حمایت اجتماعی، سازگاری و متغیرهای جمعیتی را به پایان رساندند. دو شاخص حمایت اجتماعی، درک بهم پیوستگی خانوادگی و میزان تماس اجتماعی تاثیر مستقیم بر روی مقابله و تاثیر غیر مستقیم بر روی هر یک از سه نوع سنجش سازگاری (درماندگی روانشناختی، خود پنداره و حس قدرت دارد و دال بر این است مقابله یک واسطه ای است بین حمایت اجتماعی و میزان سازگاری. بدین معنا که بالا بودن شرایط شغلی و سطح اجتماعی موجب تاثیرات با اهمیتی بر سازگاری فرد در زمان سنجش خود پنداره و حس قدرت می باشد. (بلوم، 1982، 1329).
سازگاری هیجانی و اجتماعی 51 بیمار مبتلا به سرطان پستان در طی چهار مرحله و به مدت یک سال بعد از برداشت قسمتی از سینه (مستکتومی) مورد ارزیابی قرار گرفت. پیش بینی می شد که ارتباط باز با سازگاری موفقیت آمیز به طور مثبت همبستگی داشته باشد. اکثراً آزمودنی ها از تشخیص بیماری شان با خبر بودند و کسانی که مقابله موفقیت آمیز نداشتند در جستجوی اطلاعات در زمینه بیماری شان بودند و در حالی که آنان که در امر مقابله کمتر موفق بودند. از آن پرهیز می کردند. به هر حال زمانی که هیجان و نه حقایق شایع بود. اندازه گیری های ضمنی مثل پرهیز از صحبت درباره تهدید و همچنین امتناع از قبول گرفتاری ها ارتباط با سازگاری بهتر پیدا می کرد. یافته ها نشانگر این است که پرده پوشی شرط لازم برای سازگاری خوب می باشد. آن هم هنگامی که عکس العمل های هیجانی شدید هستند و اقدام متقابل محدود است. (همان منبع، 1361).
تعداد 51 نفر بیمار سرپایی (سنین 25-70 ساله) مبتلا به سرطان های عمومی و 25 نفر از همسران ایشان در یک بررسی جهت سنجش فشار روانی و برنامه درمانی جهت کنترل فعالیت که در یک گروه (به نام SAM) اداره می شد شرکت جستند. تعداد 26 نفر از بیماران در وضعیت درمانی گروه مذکور شرکت کردند و 25 نفر دیگر در وضعیت کنترل (گروه گواه) به صورت مراقبت های قابل استرس جاری (به نام گروه CAC) شرکت کردند. بیماران گروه SAM و همسران شان انتظار می رفت بهبودی بیشتری نسبت به بیماران گروه CAC (همسران شان از نظر سرمایه اطلاعاتی (سازگاری روانشناختی، و فعالیت های روزانه داشته باشند. بیماران و همسران شان در چهار مرحله مورد ارزیابی قرار گرفتند. پیش از درمان، پس از درمان، دو ماه پیگیری، چهار ماه پیگیری، بررسی ها و معاینات، نتیجه پرسش نامه ها و بازتاب های خود انگیزی رفتار بدین گونه به طرح ریزی شده بود تا نتیجه تغییرات را تعیین کنند. ابزارهای سنجش شامل یک مقیاس سنجش عملکرد و میزان کارکرد، یک تست اطلاعات مربوط به سرطان و یک تست سازگاری روانشناختی برای تعیین میزان بیماری بود.
نتایج حاصله بر میزان حمایت به جهت تاثیرات منحصر به فرد مداخله درمانی اشاره دارد. اما این حمایت به جهت بهبود سازگاری روانشناختی به وسیله همه بیماران و همسران شان با گذشت زمان نیز موجود می باشد. بیماران، در گروه SAM با همسران شان رضایتمندی بیشتری را در برنامه گروهی با استفاده از تکنیک های فرا گرفته در گروه نشان دادند. (هنریش، 1985، 439).
مطالعاتی که به تازگی روی حیوانات صورت گرفته از این پیش فرض پشتیبانی می کند که بین سرطان و تجربه بی پناهی در برابر رویدادهای استرس زا رابطه وجود است، اسکلار، واینزمن در سال 1979، در یک بررسی، سلول های سرطانی را در بدن موش ها کشتند. آنگاه موش ها را به سه دسته تقسیم کردند. به یک دسته از موش ها ضربه الکتریکی وارد شد ولی آنها می توانستند، فشار دادن یک اهرم از آن رهایی یابند. به موش های دسته دوم ضربه های الکتریکی که رهایی از، آنها برایشان میسر نبود، وارد می شد. به موش های دسته سوم هیچ ضربه ای وارد نمی شد محققان دریافتند که رشد تومور در موش هایی که ضربه هایی الکتریکی غیر قابل اجتناب دریافت داشتند سریع تر از موش های دو گروه دیگر است. در مطالعاتی تازه تر با همین طرح ولی بدین صورت که سلول های سرطانی بر میزان کمتر، یعنی تا آن اندازه که انتظار می رفت دستگاه ایمن سازی موش ها قادر به از بین بردن آنها باشند، کاشته شدند. نتیجه بسیار قابل توجه بود. یعنی نیمی از موش هایی که ضربه های الکتریکی اجتناب ناپذیر دریافت کرده اند. تسلیم سرطان شوند و مرگ و میر آنها دو برابر موش هایی بود که ضربه دریافت نکرده بودند یا آنکه فرار از ضربه ها برایشان امکان پذیر بود. (آزاد، 1372، 251).
2-34 نقش عوامل روانی در درمان سرطان:
محققان در یکی از مطالعات مربوط به عوامل روانشناختی و سرطان دریافتند که ممکن است بین انکار احساسات نیرومند و ظهور سرطان رابطه ای وجود داشته باشد. یکی از این احساسات و هیجان ها یاس و افسردگی است که در 30 درصد افراد مبتلا به سرطان مشاهده شده است.
این یافته ها بیانگر آنند که علل روانی نه تنها در ظهور سرطان موثرند بلکه ممکن است در درمان این اختلال نیز تاثیر داشته باشند. در حال حاضر محققان بسیاری در حال بررسی این موضوع توسط سیمونتون و کارل، مطالعه و توسعه داده شده است. آنان بیماران سرطانی را تشویق می کردند تا منابع دفاعی درون بدن خود را در حال حمله و بلعیدن سلول های سرطانی تصور کنند. آنان معتقدند که از این طریق بیماران احساس کنترل خود بر بیماری را بهبود بخشیده و در نتیجه به یک متغیر روانشناختی که ممکن است منتهی به کنترل ایمن سازی شناختی واقعی بر علیه سرطان گردد. نائل آیند. سیموفتون موفقیت های جالبی را در درمان بیماران علاج ناپذیر گزارش کرده است. به همانگونه که سایر محققان نیز با استفاده از رویکردهای متفاوت به موفقیت هایی رسیده اند. (آزاد، 1372، 253).
یک بررسی عمده درباره چهارصد مورد پسرفت خود به خود سرطان، نتایج مسحور کننده ای داشت. نتایج این بررسی که به وسیله المر، والیس، از کلینیک منینگر مورد تفسیر قرار گرفت روشن کرد که همگی این بیماران از وجه مشترکی برخوردار می باشند. پیش از آنکه پسرفت بیماری به وقوع پیوندد. هر یک از آنان تغییر روحیه داده و به راهی دست یافته بود که بیشتر امیدوار، با شهامت و مثبت باشد. به دیگر سخن، آنان اساس آموخته های القایی خود را درهم شکسته بودند. سه بررسی جداگانه که در اواسط دهه 1980، درباره میزان زنده ماندن بیماران مبتلا به سرطان پستان به عمل آمد؛ نه نتیجه کاملاً متفاوت داشت، یک نتیجه حاکی از این بود که شانس زندگی زنانی که دارای حالات ذهنی بسیار مثبت بودند، به مراتب بیش از زنانی خواهد بود که حالات ذهنی منفی دارند. در این مورد پیشرفت گسترده بیماری حائز اهمیت نبود و به نظر می آمد که احساسات مثبت به آنان کمک می کند که از سرطانی بسیار گسترده و در مراحل پایانی، شفا یابند. در مقابل، بیمارانی با تومورهای کوچک و در مراحل اولیه رشد، تلف می شدند.
یک بررسی ثانوی به این نتیجه رسید که اگر احساسات و عواطف شدید تحت کنترل نباشند و بتوانند بروز کنند، در مقابله با این بیماری کشنده به امکان ادامه حیات کمک خواهند کرد. (هنزیش، 1985، 163).
این گونه درمان ها به عنوان راه های جایگزین شده دارو درمانی یا اشعه درمانی به کار گرفته نشده اند، بلکه به صورت هدف هایی در ارتباط با روش های پزشکی و دارویی مورد توجه قرار گرفته اند. حتی بسیاری از کسانی که به رویکرد بدنی گرایش دارند معتقدند که این روش ها می توانند امیدواری این بیماران را که به سرعت کاهش می یابد، افزایش دهند. هر چند ممکن است که استفاده از درمانگری های روانشناختی بار مسئولیت بیماران سرطانی علاج ناپذیر را سنگین تر نماید. زیرا نه تنها احتمال مرگ آنان به دلیل نبود درمان دارویی بالا می رود، بلکه این فکر که شکست آنان در بهبودی ممکن است مربوط به کوتاهی خودشان بوده باشد، احساس داشتن یک سرنوشت ظالمانه مضاعف را در آنان تشدید می کند. در واقع سهم عوامل روانی در ظهور و رشد سرطان هنوز یک موضوع قابل تامل است و بررسی های بیشتری لازم است تا چنین ارتباطی به صورت وسیع مورد قبول واقع شود. (آزاد، 1372، 254).

فصل سوم- روش تحقیق
3-1 جامعه آماری و نمونه گیری

3-1-1 جامعه تحقیق
جامعه تحقیق در این پژوهش را بیماران مبتلا به سرطان که در بخش کانسر بیمارستان امام خمینی (ره)در تهران بستری شده بودند تشکیل می دادند و همچنین افراد سالمی را که به صورت تصادفی از میان کسانی که به یکی از مراکز مشاوره حضوری در تهران مراجعه می کردند انتخاب گردیده است.

3-1-2 نمونه وچگونگی نمونه برداری
نمونه این پژوهش متشکل از یکصد نفر می باشد که 50 نفر از انها افراد مبتلا به سرطان بودند که یا در بخش بستری بودند و یا بیمارانی که جهت انجام درمانهای سرپایی و برخی اعمال پزشکی قبل شیمی درمانی به بیمارستان مراجعه نموده بودند که 50 نفر هم اشخاص سالم که از جهت مشخصاتی مثل سن، جنس و میزان تحصیلات و سطح اجتماعی و اقتصادی و تا حدودی از نظر وضعیت تآمل با بیماران هم طراز بودند در مورد بیماران سرپایی قبلا به سرطان همکاری پزشکان مربوط از جمله موارد قابل ذکر است همگی نمونه ها به طریق تصادفی انتخاب شدند که متغیر هایی چون جنس، سطح تحصیلات و طبقه اجتماعی و اقتصادی تا حدودی در ننظر گرفته شده.
50 نفر بیمار را 21 مرد و 29 زن تشکیل دادند که از نظر توزیع سن اکثر افراد نمونه در سنین میانسالی بین 45 تا 60 بودند در بین نمونه ها پراکندگی سنی بسیار زیادبه صورتیکه جوانترین فرد نمونه 12 سال و سالمند ترین آنها 75 ساله بود.
جدول 3-1 ترکیب سنی نمونه ها به صورت زیر می باشد
2 زن محدوده سنی
16-12
2
1زن 3 مرد در محدوده سنی
26-17
4
4 زن 3 مرد در محدوده سنی
36-27
7
8 زن و 1 مرد در محدوده سنی
46-37
9
8زن و 5 مرد در محدوده سنی
56-47
13
3 زن 3مرد در محدوده سنی
66-57
6
3 زن 6 مرد در محدوده سنی
76-67
9
از نظر میزان تحصیلات نمونه عمومآ افراد کم سواد و بی سواد بودند که در بین آنها افراد تحصیل کرده به مراتب کمتر بود. وضیت اقتصادی نمونه ها در حد متوسط بود و تقریبآ همه در یک سطح قرار داشتند.

3-1-3 ابزار تحقیق
ابزار اندازه گیری در این تحقیق-مقیاس دگرگونی زندگی هلمز (1)راهه (1) می باشد. هر گونه دگرگونی در زندگی آدمی خواه خوشایند خواه نا خوشایند. مستلزم نوعی سازگاری مجدد است.مطالعه تاریخچه های فردی آدمیان حاکی از ان است که اختلال های جسمانی عاطفی آنان بیشتر پیرامون دوره هایی از زندگی پیدا می شود که در آنها دگرگونی بزرگی زوی داده است (براهنی و همکاران، 177، 1369).
برای تهیه این مقیاس هزاران مصاحبه و شرح حال پزشکی مورد مطالعه قرار گرفت تا از این راه نوع رویدادهایی که در نظر مردم فشار زا بوده شناسایی شود. چون ازدواج (که رویدادی مثبت است اما مستلزم سازگاری های چشم گیری است)برای بیشتر مردم یک رویداد خطیر و حساس می نمود بنابراین در میان مقیاس جا داده شد و ارزش قرار دادی 50 برای آن منظور گردید.
پژوهندگان سپس برای مقایسه ازدواج با چند رویداد دیگری زندگی از حدود چهارصد زن و مرد (با پیشینهسن و وضعیت ازدواج گوناگون)پرسشهایی از این دست کردند آیا فلان رویداد نسبت به ازدواج مستلزم سازگاری مجدد بیشتر یا کمتری است؟ (سازگاریمجدد با کدام یک از این رویدادها به زمان بیشتری نیاز دارد؟
علاوه بر این پرسش ها از آنان خواسته شد که برای هر رویداد به تناسب شرکت آن در زمان برای سازگار شدن با آن یک ارزش عددی منظور کنند.این رتبه بندی ها برای ساختن این مقیاس به کارگرفته شد.با توجه به اینکه گروهی اقلیت ساکن امریکا و مردم هر دو دسته کشورهای در حال توسعه و رشد صنعتیرتبه بندی های مشابهی از این رویدادهای فشارزا به دست داده اند.
به نظر می رسد این مقیاس، مقیاسی است همگانی (همان منبع 177)
3-2 مقیاس دگرگونی زندگی
این مقیاس که به عنوان مقیاس هولمز-راهه برای رتبه بندی سازگاری مجدد اجتماعی نیز مشهور است.
میزان فشار روانی را بر حسب تغییراتی که در زندگیروی می دهد اندازه گیری می کند.
جدول 3-2
شماره
رویداد
ارزش عددی
1
مرگ همسر
100
2
طلاق
73
3
زندگی جدا از همسر
65
4
زندانی شدن
63
5
مرگ یکی از اعضای خانواده
63
6
زخمی شدن
53
7
ازدواج
50
8
اخراج از کار
47
9
آشتی با همسر
45
10
بازنشستگی
45
11
بر هم خوردن سلامت یک عضو خانواده
44
12
بارداری
40
13
مشکلات جنسی
39
14
ورود یک عنصر جدید به خانواده
39
15
سازگاری مجدد در کسب و کار
39
16
تغییر وضع مالی
38
17
مرگ یک دوست صمیمی
37
18
تغییر شغل
36
19
تغییر عمده در تعداد مباحثات با همسر
35
20
رهن بیش از 10000 دلار (خرید خانه و. .. )
31
21
انسداد در رهن و وام
30
22
تغییر مسئولیت های محل کار
29
23
جدا شدن فرزند خانواده
29
24
اختلاف خانواده با همسر
29
25
پیشرفت های شخصی چشم گیر
28
26
آغاز به کار یا بیکار شدن همسر مرد
26
27
آغاز یا پایان یافتن تحصیل
26
28
تغییر شرایط زندگی
25
29
تجدید نظر در عادتهای زندگی
24
30
مسئله داشتن با رئیس
23
31
تغییر عمده در ساعات یا شرایط کار
20
32
تغییر محل زندگی
20
33
تغییر محل تحصیل
20
34
تغییر تفریحات
19
35
تغییر فعالیت های مذهبی
19
36
تغییر فعالیت های اجتماعی
18
37
وام یا رهن کمتر از 10000 دلار (خرید اتومبیل_فریزر و. .. )
17
38
تغییر عادتهای مربوط به خواب
16
39
تغییر عمده در جلسات خانوادگی
15
40
تغییر عدتهای مربوط به خوراک
13
41
تعطیلات سالانه
13
42
عید کریسمس
12
43
خلافکاریهای جزئی
11

3-3 روش آماری
در تجزیه و تحلیل آماری ابتدا مجذور نمرات خام میانگین تفاوت نمره ها و انحراف معیار را نیز محاسبه
می کنیم و برای تآیید یا رد از فرمول استودنت استفاده می گردد و در آخر نتیجه تحقیقات را با رسم نمودار چند ضلعی نمایش می دهیم. فرمولt استودنت به شرح زیر است

t=(M_1-M_2)/√(((N_1-1) S_1^2+(N_2-1) S_2^2)/(N_1+N_2-2))

فصل چهارم- تجزیه و تحلیل
4-1 تجزیه و تحلیل آماری

در این قسمت ابتدا محاسبات آمار توصیفی و سپس روش های آمار استنباطی به کار بسته شد.
در محاسبات آمار توصیفی بعد از مرتب نمودن نمرات خام مربوط به میزان استرس ها در هر 2 گروه به محاسبه مجذور نمرات خام میانگین ها، میانگین تفاوت نمره ها و انحراف معیار پرداخته شد و در محاسبات آمار استنباطی برای بهتر نشان دادن نتیجه تحقیق از نمودار چند ضلعی استفاده شد که چگونگی محاسبات و نمودار آماری ذکر شده به طور مشروح در این قسمت آورده شده است.

جدول شماره (1)توزیع سن افراد مبتلا به سرطان
سن
F
درصد%P
16-12
2
4
21-17
1
2
26-22
3
2
31-27
3
6
36-32
4
8
41-37
3
6
46-42
6
12
51-47
8
16
56-52
5
10
61-57
3
6
66-62
3
6
71-67
6
12
76-72
3
6

N=50
%P=100

در این جدول سنین افراد بیمار به فاصله 5 عدد طبقه بندی گردید و فراوانی افراد دو درصد آن نیز محاسبه شد که برای محاسبه درصد فراوانی در تعداد افراد تقسیم و بر 100 ضرب شد.
سنین افراد بیمار 12 سال تا 75 سال بود که بیشترین فراوانی در طبقه (51-47)ملاحظه می شود.

جدول شماره (2)توزیع تحصیلات افراد بیمار
توزیع تحصیلات
F
درصد
بی سواد
28
56
ابتدایی
13
26
راهنمایی
4
8
متوسطه
2
4
دیپلم
2
4
فوق دیپلم
1
2
لیسانس و بالاتر
0
0

N=50
N=100

همانطور که ملاحظه می کنید در این جدول بیشترین فراوانی در ردیف بی سواد و ابتدایی دیده می شود و در بین بیماران افراد با سواد و تحصیل کرده به طور قبال توجهی کم می باشد.

جدول شماره (3)توزیع وضعیت تآهل افراد بیمار
وضعیت تآهل
F
درصد
مجرد
5
10
متآهل
36
72
مطلقه
1
2
بیوه (همسر مرده)
8
16

N=50
N=100

از نظر تآهل بیشتر بیماران با توجه به میزان فراوانی های جدول متآهل می باشند و تعداد مجردین مبتلا به سرطان کمتر می باشد.
کمترین فراوانی 2 گروه (مطلقه)به چشم می خورد.

جدول شماره (4)توزیع جنسین افراد بیمار
جنس
F
درصد
زن
29
58
مرد
21
42

N=50
N=100

در این جدول تعداد زنان مبتلا به سرطان بیشتر از مردان است که ممکن است دال بر ارزیابی بیشتر استرس در اینجنس باشد.

جدول شماره (5)توزیع سن افراد سالم
سن
F
درصد%P
16-12
2
4
21-17
1
2
32-26
3
6
41-37
3
6
36-32
4
8
41-37
3
6
46-41
6
12
51-47
8
16
56-52
5
10
67-52
3
6
66-62
3
6
71-67
6
12
76-72
3
6

N=50
%P=100

سن افراد سالم نیز به جهت هم طرازی با گروه آزمایش (افراد مبتلا به سرطان)از 12 سال با 75 سال انتخاب گردید و به فاصله 5 عدد طبقه بندی شد و فراوانی درصد آن محاسبه گردید.
فراوانی سنین افراد در هر طبقه نیز دقیقآ مانند فراوانی سنین بیماران – انتخاب شدند
جدول شماره (6)توزیع تحصیلات افراد سالم
توزیع تحصیلات
F
درصد
بی سواد
11
22
ابتدایی
18
36
راهنمایی
7
14
متوسطه
2
4
دیپلم
8
16
فوق دیپلم
3
6
لیسانس
1
2

N=50
N=100

در این جدول نیز فراوانی بی سوادها و کم سوادها بیشتر از سایر گروه ها دیده می شد و این به منظر هم طرازی و یکسانی کردن گروه گواه (غیر مبتلا به سرطان)با گروه آزمایش (مبتلا به سرطان)صورت گرفته است.با این وجود تعداد با سوادان در اینجا به مراتب بیشتر به چشم می خورد.

جدول شماره (7) توزیع وضعیت تآهل افراد سالم
وضعیت تآهل
F
درصد
مجرد
10
20
متآهل
35
70
مطلقه
1
2
بیوه (همسر مرده)
4
8

N=50
N=100

همانطور که ملاحظه این جدول بر می آید تعداد افراد متآهل بیش از گروه های دیگر می باشند و کمترین فراوانی را مطلقه به خود اختصاص داده است.
جدول شماره (8) توزیع جنسیت افراد سالم
جنس
F
درصد
زن
29
58
مرد
21
42

N=50
N=100

NX1= 50 NX2= 50 X1= 15277 X2= 8952
X12= 5295619 X22= 1942380 (X ) ̅= X/N1 = 15277/50 = 305. 54
(X ) ̅2= X/N2 = 8952/50 = 179104 ∑ (X1 -(X ) ̅1)= 0 (X2 -(X ) ̅2)= 0
∑ (X1 -(X ) ̅1) 2 = 637884. 42. 88 ∑ (X2 -(X ) ̅2) 2 = 339613. 9248 ∑ X1.X2 = 3183. 595
d= |x1 – x2| d= |305. 54 – 179. 04| = 126. 5
SSa1 = ∑ X12 – ( ( ∑ x1) 2)/N1 SSx1 = 5295619 – ( (15277) 2)/50 = 52956. 9
5295619 – 233386729/50 = 5295619 – 4667734. 58 = 627884. 42
SSx2 = ∑ X22 – ( ( ∑ x2) 2)/N2 = 1942380 – ( (8952) 2)/50 = 1942380 – 16. 2766. 08 = 339613. 92
S d =√((SSX1 + SSX2)/(N1- N2 -2))×( (N2 + N2) )/(N1. N2)= √((627884. 42 + 339613. 92)/(50-50 -2))×( (50 + 50) )/(50. 50) = √(967498134/98)×100/2500 = √(9872. 43 × 0. 04) = √(394. 89) = 19. 87
t = d/Sd = (126. 5)/(19. 87) = 6. 366 d = N1 + N2 – 2 = 50+50-2 = 98

تعداد زنان از مردان بیشتر است و این انتخاب به علت همگونی با تعداد زنان و مردان در افراد مبتلا به سرطان صورت گرفته است.
999/0 99/0 95/0d_f
390/3625/2982/0 98
جدول مربوط به ترسیم نمودار
جدول (1) طبقه بندی نمرات استرس (افراد مبتلا به سرطان)
d
F
XI
%P
99-0
1
5/39
2
199-100
8
5/149
16
299-200
17
5/249
34
399-300
13
5/349
26
499-400
10
5/449
20
599-500
1
5/549
2

N=50

N=100
جدول (2)طبقه بندی نمرات استرس افراد مبتلا به سرطان
d
F
XI
%P
99-0
8
5/49
16
100-99
27
5/149
54
299-200
10
5/249
20
399-300
5
5/349
10

N=50

%P=100
در جدول فوق نمرات استرس افراد سالم و بیمار به فاصله 100 تا طبقه بندی گردید وفراوانی تعداد افراد دارای استرس در آن طبقه (F)محاسبه شد.همچنین محاسبه حد میانی طبقات (XI)و فراوانی درصدی (%P )صورت گرفت.
در جدول (1)بیشترین تعداد فراوانی در طبقه (299-200)متمرکز بود که دال بر این است که میزان استرس افراد بیمار بیشتر در این حدود است و بعد بالاترین مقدار استرس افراد در طبقه (399-300)متمرکزبود.در جدول (2)بیشترین افراد در طبقه (199-100)تجمع داشتند.
یعنی افراد سالم که میزان فشار روحیشان در این محدوده باشد بیشتر از سایر طبقات است و این تفاوت چشمگیری را نسبت به جداول بالا می رساند بدین معنا که تآثیر استرس بر روی افراد مبتلا به سرطان بیشتر از افراد غیر مبتلا به سرطان است.

فصل پنجم- بحث و نتیجه گیری
5-1 بحث و نتیجه گیری
هدف از این پ‍ژوهش تعیین رابطه بین مشکلات فشارزای روانی و بیماری سرطان بود با توجه به مطالب ارائه شده در فصل دوم مصداق تآیید فرضیه مطروحه در این تحقیق بدست آمد:
فرضیه تحقیق : بین مشکلات فشارزایی روانی و ابتلا به سرطان رابطه معنی دار وجود دارد.
به عبارت دیگر با توجه به نتایج بدست آمده می توان فرضیه فوق را تآیید نمود به این ترتیب که بین مشکلات فشارزای روانی و ابتلا به سرطان تفاوت معنی داری وجود ندارد.
مطالب زیر که چکیده ای است ازآنچه که در فصل 2 پژوهش آمده بیانگر این ادعا است:
فرضیه در حال ظهور این است، افرادی که احساسات قوی را انکار می کنند بیشتر مستعد بروز سرطان هستند تا افرادی که به طور مناسبی هیجانات خود را بروز دهند (نجاریان، 1371، 470).
درباره استرس بر جسم انسان، از زمان های قدیم بشر آگاه بوده است.رابطه حالت روانی شخص در تعادل سلامتی جسم بدن به قوانین مبحث (روان تنی)موضوع شناخته شده ای است.
در مجموع باید گفت استرس به سیستم ایمنی و هورمورال و سلولار حمله وارد می کند که ممکن است در ایجاد تشدید تعدادی از بیماری های جسمی از جمله سرطان دخالت داشته باشد (اخوان 3، 1368).
تجارب فشارآور حالت عمیق تنش و اضطراب، ناکامی های شدید، افسردگی طولانی، محرومیت از خواب به طور مکرر، داغ دیدگی، سوگواری و سایر حالات هیجانی منفی می توانند موجب کاهش موقت یا طولانی مدت حساسیت دستگاه ایمن سازی بدن شده و موجودات زنده را در دام سرطان نیندازد (آزاد، 32، 1370).
پژوهشگران مختلف، بروز سرطان را به دنبال ضربه های روانی (سوگ جدایی، بیکاری، ورشکستگی)و در 6 تا 12 ماه بعد از حادثه مشاهده کرده اند. (قریب، 83، 1371)
بعد از انجام مقدماتی که عنوان شد، ارتباط معنی داری بین پدیده عنوان شده (استرس و سرطان)بدست آمد.به همین منظور از طریق محاسبات آماری سعی شد که این امر به مرحله اجرا درآید، که به محاسبه میانگین، میانگین تفاوت نمره های درد و گروه انحراف معیار، محاسبه t استودنت پرداخته شد.
میانگین افراد مبتلا به سرطان برابر با 52/305 و میانگین افراد غیر مبتلا 04/179 و میانگین تفاوت نمره ها در دو گروه 5/126 وانحراف معیار 87/19 و جواب t معادل با 365/6 بدست آمده و چنین نتیجه می شود که چون t محاسبه شده (366/6)از مفدار معیار جدول در سطح اطمینان 999% بزرگتر است.تفاوت کاملآ معنی دار است.یعنی فرض تساوی میانگین ها با اطمینان کافی رد می شود و معلوم می گردد که میانگین نمره استرس در بین افراد مبتلا به سرطان، نحوه قابل توجهی بیشتر از افراد غیرمبتلا به سرطان می باشد.در نمودارهایی که برای افراد بیمار و سالم رسم گردید این مطلب نمایش داده شد.بدین ترتیب فرضیه تحقیق مبنی بر اینکه بین استرس و مبتلا شدن به سرطان رابطه موجودات تآیید می شود.
5-2 خلاصه فصول
در فصل اول ابتدا در مقدمه اشاره ای شد به ارتباط بین روان و تن و اینکه غالب دست اندرکاران فعالیت هایی علمی برآنند که آدمی یک واحد (روانی _ جسمی)است.
در وجود این سه بعد یاد شده اثرات مداوم و متقابلی بر هم دارند و این اعتماد منجر به ظهور رشته جدیدی در پزشکی به نام (سایکوسوماتیت)گردید و سپس به ذکر این مطلب اشاره گردید که عوامل روانشناختی و پیدایش تمام بیماری های حائز اهمیت است و اینکه استرس مزمن وشدید ممکن است نقش سببی در پیدایش بیماری های جسمی از جمله سرطان داشته باشد.
توضیحاتی در مورد چگونگی رشد تومورهای سرطانی در اثر حمله استرس بر سیستم ایمنی داده شد اینکه ایجاد و سیر بیماری و تشدید آن به عوامل روانشناسی از قبیل ناکامی های شدید، افسردگی طولانی، سوگواری، ناتوانی در بیان هیجانات منفی و هم چنین حالات ذهنی بیماران و آنچه در ضمیر نا خود آگاه او سال ها قبل از بروز بیماری وجود داشته است بستگی دارد.سپس موضوع تحقیق که بررسی رابطه بین مشکلات فشارزایی روانی با ظهور سرطان بود مطرح گردید.به دنبال آن فایده و اهمیت و هدف تحقیق مورد بررسی قرار گرفتند و این نکته ذکر گردید که شناخت فشار آورنده ها و رشد آگاهی عمومی قدرت مقابله و رویارویی انسان بالا برود تا حدی از تحریکات مخرب آن کاهد.فرضیه تحقیق بر این اساس که بین مشکلات فشارزای روانی و ظهور سرطان رابطه موجود است بنا گرفت و سپس به تعاریف اصطلاحاتی چون روان تنی، استرس، سرطان و اضطراب پرداخته شد.
در فصل دوم مروری بر تاریخچه استرس، سایکوسوماتیک و سرطان و بعد از آن ها انواع فشارهای روانی تعاریف استرس، روان تنی و سرطان، توضیحاتی مفصل در مورد استرس، سندروم سازگاری عمومی، انواع واکنش ها به استرس، اثرات شناختی، هیجانی و عمومی در برابر استرس، شیوه مقابله با آن، اختلالات عمده روان تنی، علل ایجاد کننده این اختلالات، عوامل روانشناختی زمینه ساز و ایجاد کننده سرطان و روان درمانی در سرطان را داریم.
در فصل سوم، ابتدا جامعه تحقیق را بیان نمودیم که بخش کانسر بیمارستان جرجانی بود و نمونه های تحقیق را 50 نفر بیمار سرطانی تشکیل می دانند که تعدادی بستری در بخش و تعدادی بیماران سرپایی بودند که برای فیزیوتراپی و یا سایر درمان های سرپایی مراجعه نموده بودند.نمونه برداری به صورت تصادفی انجام گرفت.بیشتر نمونه ها در سنین میانسالی (60-40)بودند و تعداد زن ها بیشتر از مردها بود.عمومآ کم سواد و بی سواد بودند و از نظر اقتصادی در سطح متوسط قرار داشتند.
در اجرای این تحقیق از ثبت حوادث زندگی هلمز-راهه استفاده شد.این تست شامل 43 سوال در مورد دگرگونی های زندگی است که توسط دو محقق به همین نام ساخته شد که در مورد تاریخچه تحقیقاتی که درباره ی آن انجام شده است، ثبات و اعتبار آن مطالبی آورده شد.
در فصل چهارم، نوبت به محاسبات آماری رسید.ابتدا جداول توزیع سن، جنس، تحصیلات و وضعیت تآهل افراد بیمار سالم جهت توصیف بهتر جامعه آماری ترسیم گردید و بعد از آن به رسم جداول نمرات مربوط به میزان استرس لفراد بیمار و سالم پرداخته شد وسپس به محاسبه میانگین، محاسبه میانگین داده های گروه های بیمار و سالم محاسبه d (اختلاف بین دو میانگین)و بعد از آن برای رد یا تآیید فرضیه از فرمول t استودنت استفاده شد.T بدست آمده برابر 366/6 بود که از مقدار جدول در سطح 999%بود.
به عبارت دیگر یعنی فرض تساوی میانگین ها با اطمینانکافی رشد و اثبات شد که میانگین نمره استرس در افراد مبتلا به سرطان بیشتر از افراد سالم می باشد و فرضیه محقق یعنی ارتباط بین استرس و سرطان تآیید گردید.به بیان دیگر چنین نتیجه می گیریم که بین میزان استرس و مبتلا شدن به سرطان یک رابطه معنی دار وجود دارد و افرادی که استرس بیشتری در زندگی داشته اند بیشتر از افراد دیگر که متحمل استرس کمتری بوده اند در مرض ابتلا به سرطان می باشند.
در منحنی چند ضلعی برای نشان دادن نمرات استرس در افراد سرطانی و افراد سالم رسم گردید که نمره های استرس بالای 250 خاص افراد بیمار بود و در بین افراد سالم نمره بالاتر از این مقدار مشاهده نشد و پراکندگی نمره ها در بین افراد بیمار به نحو قابل توجهی بیشتر از افراد سالم بود.

5-3 محدودیت ها
1. عدم دسترسی به مقیاس سنجش دقیق تری برای ارزیابی وضعیت روحی و روانی و وضعیت زندگی مبتلا به سرطان.
2. عدمدسترسی به نمونه سالم به علت داشتن میزان شخصی از سالمی این گونه افراد.
3. محدودین تحقیقات انجام شده در این زمینه در ایران و به نوعی کم توجهی به این تحقیقات.
4. عدم وجود منابع فارسی قوی و یا منابع ترجمه شده که البته وجود منابع روانپزشکی را نمی توان نادیده گرفت.اما در مورد افراد مبتلا به سرطان منابع کمتری در دسترس بود.
5. عدم همکاری مسئولین دست اندرکاران، خصوصآ پزشکان در بیمارستان ها.

5-4 پیشنهادها
1. وسعت بخشیدن به دامنه تحقیقات خصوصاً در زمینه بررسی عوامل روانی قبل و بعد از ابتلا به سرطان.
2. مورد حمایت قرار دادن افراد مبتلا به سرطان برای جلوگیری از آسیب های روانی متنج از این بیماری.
3. بالا بردن سطح آگاهی عمومی درباره نقش موثر مشکلات فشارزای روانی در ایجاد و ابتلا به سرطان و بر حسب آن آموزش مقابله صحیح با عوامل ایجادکننده این اختلال.
4. پیشگیری از هر گونه اختلال روانی که منجر به ابتلا به سرطان و بیماری های مهلک دیگر می شوند از طریق بهداشت عمومی خصوصاً بهداشت روانی همگانی.

منابع فارسی
1. آرمین، کمال _ سرطان شناسی، جلد اول، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 1344.
2. آزاد، حسین آسیب شناسی روانی _ تهران: انتشارات بعثت _ اسفند 72.
3. آزاد، حسین _ سمینار استرس وبیماری های روانی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی تهران، اردیبهشت 1370.
4. اخوان، اسکندر، سمپوزیوم استرس _ دانشکده علوم پزشکی ایران، انستیتو روانپزشکی تهران: 1368.
5. الیوت، روبرت، فشارهای روحی و چگونه می توان با آن مبارزه کرد ترجمه شاهرخ وزیری، انتشارات: خاتون 1316.
6. ایزدی، سیروس _ روانپزشکی روزمره برای دانشجویان پزشکی و پزشکان علاقمند به روانپزشکی، 1352.
7. بطحائی، حسن، روانپزشکی روزمره برای دانشجویان پزشکی و پزشکان علاقمند به روانپزشکی، 1352.
8. بهرامی، غلام رضا، معنوی، عزالدین، فرهنگ لغات و اصطلاحات روانپزشکی تهران، انتشارات دانشگاه تهران 1370.
9. یکتا، پارسا یکتا، زهره _ مراقبت های پرستاری از بیماران سرطانی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران 1370.
10. جامع، احمد، سرخان، جلد اول، چاپ پیروز، 1356.
11. حاجبی، محمدحسین، نجات از سرطان _ انتشارات مجله پزشک خانواده، 1361.
12. حکمی _ مرتضی، سرطان، چاپ ربانی، 1359.
13. دبیریان، اعظم، بررسی صفحات مشخص: رفتارهای بهداشتی بیماران مبتلا به سرطان، رساله کارشناسی پرستاری، دانشگاه علوم پزشکی تهران، 1370.
14. ریس، اینفورد، مختصر روانپزشکی، ترجمه عبدالعظیم وهاب زاده، تهران مرکز نشر دانشگاهی، 1364.
15. سارامون، ایرونجی، باربار آذر، روانشناسی مرضی _ ترجمه بهمن نجاریان انتشارات رشد، 1371.
16. سرندی، پرویز، سمینار استرس و بیماری های روانی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی علامه طباطبایی، 1370.
17. شاملو، سعید، آسیب شناسی روانی _ انتشارات رشد 1370.
18. طریقتی، شکرالله، بیماری های روان تنی تهران، انتشارات دانشگاه تهران، فروردین 1367.
19. قریب، عباس، استرس دائمی، انتشارات رشد 1371.
20. کاپلان، هارولد، ساروک بنیامین، خلاصه روانپزشکی، ترجمه نصرت الله پورافکاری، جلد سوم، چاپ تابش، 1372.
21. گران ول وارد، جین، غلبه استرس، ترجمه بابک مهرآئین، انتشارات جاودان خرد، 1373.
22. کریمی، یوسف، سمینار استرس و بیماری های روانی، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی علامه طباطبایی 1370.
23. کوپر، کاری ال، فشار روانی (راه های شناخت و مقابله)ترجمه مهدی قرچه داغی و ناهید شریعت زاده، انتشارات رشد، 1373.
24. میلانی فرد، بهروز، بهداشت روانی، نشر قومس، 1370.
25. میرسپاسی _ عزیزی، بهروز، سمبوزیوم بیماری های سایکوسوماتیک، چاپ بهمن، 1361.
26. وهاب زاده، جواد، مبحث عمده در روانپزشکی، سازمان انتشارات _ آموزش انقلاب اسلامی 1368.
27. هیلگارد، ارنست و همکاران (ترجمه، محمدتقی براهنی و همکاران)روانشناسی انتشارات رشد 1369.
28. کوشان م. واقعی س بهداشت روان 1، 1، اندیشه رقییم تهران 1282: 82 و 89.
مجله علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی شهیدصدوقی یزدی دوره 18 شماره 2 خرداد وتیر 1389، صفحه 117-111 (ارتباط سلامت روانی و کیفیت زندگی در بیماران سرطانی)مرجانه مردانی حموله، عزیز شهرکی واحد.

نشریه ها
1. اطلاعات علمی _ سال دوم _ شماره 13 _ مرداد 1366.
2. پزشکی و جامعه _ سال دوم _ شماره 12 _ آذر 1372.
3. دارو و درمان _ سال دهم _ شماره مسلسل _ 110، اسفند 1371.

منابع لاتین
1. Bageley, Chistopger"Indian Jornal ot clinical Psgchology"1979 Sep Vol 6 (2).
2. Boom Joan R. " Social Science and medicine " 1982 u 16
(14).
3. Cooper 1. 8 etal " Psychological " 1989 May Vol b (2).
4. Eysenk, Hans Jurgen "British jornal of medical psychology " 1988 marcy vol 67 (1).
5. Forsen.AIF " Psychotrapy and Psychosomatics " 19917. 1 7. 1 55 (2_11).
5. Letinrich,Richardl. Schag, Cyndie G." Jornal of Consulting Clinical Psychology " 1985 August Vol 53 (4).
6. Srivastava, Sumitra, Broota Kod"Journal of personality and clinical"1987 sep.Vol 3 (2).
7. Taylor, paula and et at"British journal of medical psychology" 1988 Jun Vol 61 (2).
8. Luecken Linda J , compass Bruce E.stress, coping and immune function in breast cancer.Society of Behavioval medicine 2002,4 (4)336_ 4.

1psychosomatic
1jocques
2 selye
3 philip s tanhope
1 chopra
1 stressor
2 vagomotor changes
1 laennec
2 syudrom general chladaptation
3 garioelasique
8 dostin
9system lynphoide
10 thymus
11 cannm
12reilly
13 ambivalence
14 Oppression constriction
15 endocrine
16 psuchiatres

17 neurologistes

18choc et contre -chos
19sullrance
20resistance
21 epusement
22 fiaht and fliaht

23 hypothalamus
24 releasing factios
25 mediateun
26 centensneuno degetaigs
27eggenent nendes
28 Brain stem
29Homeostasis
30Reality tesing
31 Self- esteem
32 Hypochonjniasis

—————

————————————————————

—————

————————————————————

6


تعداد صفحات : 110 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود