تارا فایل

تحقیقی در مورد فضا و زمانو مفهوم رمان در هنر و معماری


فضا و زمانو مفهوم رمان در هنر و معماری

در نگاه اول فضا نه با حرکت ارتباطی دارد و نه با زمان. اما در زبان انگلیسی، طبق فرهنگ آکسفورد، واژه فضا دست کم از سال 1300 میلادی به این طرف، هر دو معنی زمانی و مکانی را باهم داشته است. تا پیش از آغاز این قرن، فضا و زمان همواره دو مفهوم مجزا به شمار می آمدند. اما از زمان شکل گیری نظریه های نسبیت خاص و عام، مفاهیم مجزای فضا و زمان روز به روز به مفهوم ترکیبی فضا ـ زمان نزدیک تر شده اند. به گفته هرمان مینکوسکی که در سال 1908 این مفهوم را مطرح کرد، فضا ـ زمان یک پیوستگی چهاربعدی است که سه بعد فضا را با بعد زمان ترکیب می کند. بنابراین هر شیء نه تنها باید طول، عرض و ارتفاع داشته باشد که باید تداوم زمانی نیز داشته باشد.
مفهوم فضا ـ زمان که تداوم در زمان در آن مستتر است، در هنر و معماری با حرکت در درون فضا مصداق پیدا می کند. معماری به معنای مکانی که موجودیت جسمی یافته است، می تواند زندگی شود و پیموده شود یا می تواند اندازه گیری مکانی و اندازه گیری زمانی شود. بدین معنی که بیننده برای درک کامل فضای معماری و یک ترکیب فضایی بایستی در آن حرکت کند تا بتواند آن را از جهات مختلف ببییند و حرکت احتیاج به زمان دارد. به این ترتیب زمان اصطلاحاً تبدیل به بعد چهارم در ادراک فضا می شود. به عبارتی بعد چهارم یعنی زمان، به فضا تحرک می بخشد.
روشی که می توانیم بعد چهارم (زمان) را به شکلی معنادار به فضا وارد کنیم، این است که توجه خود را به فرایند تکامل و تحول فضا معطوف کنیم. دنبال کردن خط سیر ساخته شدن و دگرگون شدن فضا به ما اجازه می دهد که چهارمین بعد را به درک فضایی خود بیفزاییم. از یک سو باید فضا را در متن روند سیاسی و اقتصادی تولید کننده آن بررسی کنیم. از سوی دیگر با دیدن فضا به مثابه محصولی اجتماعی، می توانیم بعد چهارم را در درک فضایی خود جای دهیم. چراکه تحرکی در روابط اجتماعی است که تنها بکارگیری مفهوم فضا ـ زمان این امکان را بوجود می آورد چنین تحرکی به روابط اجتماعی ـ فضاساختی وارد شود. تجربه زیست در فضا، از مواردی است که زمان در آن نهفته است.
از لحاظ دخالت پارامتر زمان در تدوین فضای معماری دو گونه فضا یا معماری قابل تفکیک است:
ـ برخی از بناها می توانند به سادگی پیموده شوند و موجودیت مکانی شان برای بیننده آشکار و شناخته شود، یعنی اینکه به ترتیبی باشند که بیننده بتواند به یکباره بر آن چیره شود. در این بناها اندازه گذاری بر زمان و بر مکان در حیطه توانایی های تجربه شده انسان در ادراک فضای ساخته شده در انطباق با یکدیگر صورت می گیرد و این دو موجودیت همزمان و به موازات یکدیگر طرح ریزی می شوند. در این حالت، فضای معماری دارای ویژگی سکون است و تصویری را ارائه می دهد که در آن کلیات شکلی مکان از هرنقطه یکسان می نماید و شخص را نیاز بر آن نیست که به قصد شناخت مکان های ترکیب کننده یا تشکیل دهنده بنا به باز پیمودن راهی که پیموده بپردازد.
ـ در بناهایی دیگر، دیدار و گذر در طول و عرض بنا متضمن شناخت موجودیت مکانی آنها نیست و بیننده نمی تواند یکباره بر آنها مستولی شود. در این بناها شناخت فضای مکانی تنها هنگامی میسور است که بیننده نتواند به چگونگی های پیوند و ترکیب یا آمیزش و مرتبت یافتن پاره های مکانی دست یابد، مگر آنکه دو نوبت یا به نوبت هایی بیش، از طول و عرض بنا گذر کند. و روشن است که منظور نه گذر کردن مجدد به معنای عینی یا قراردادی اش، بلکه بازخوانی ویژگی‎های شکلی بنا از دیدگاه هایی متفاوت و در اوقات مختلف است.

مفهوم زمان در هنر و معماری1
در پی انتشار یاداشت فضا و زمان، نظرات مختلفی درباره مفهوم زمان از سوی دوستان مطرح شد و جناب مهندس یوسفی نیز این موضوع را در وبلاگشان به بحث گذاشتند. برای تداوم بحث و نیز روشن شدن برخی ابهامات موجود در یادداشت فوق بر آن شدیم تا این موضوع را کمی مبسوط‎تر مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
از زمان کشف پرسپکتیو در دوره رنسانس تا بوجود آمدن کوبیسم و فوتوریسم در قرن بیستم که هر دو جریان هایی در پی نفی ایستایی پرسپکتیو بودند، ادراک بصری همیشه تنها از یک نقطه دید ایستا تصور می شد. کوبیسم با بکارگیری بعد چهارم و گسترش حوزه دریافت فضا، مفهوم جدیدی از فضا پدید آورد و اصل همزمانی را معرفی کرد. با رها کردن پرسپکتیو رنسانسی، که اشیاء را در سه بعد نشان می داد، کوبیست ها بخصوص پیکاسو و براک علاوه بر حل مساله نمایش سه‎بعدی فرم (فضا)، به نتیجه‎ای کاملاً جدید دست یافتند و آن تبلور بعد چهارم زمان در تصویر بود. نقاش پاریسی در سال 1912 چنین منطقی را ارائه داد: من جسمی را می‎بینم و آن را ارائه می‎دهم. به طور مثال جعبه یا میزی را از زاویه‎ای می‎بینم و از همان زاویه دید آن را در سه بعد ترسیم می‎کنم، اما اگر جسم را بین دست‎هایم بچرخانم و یا خودم به دور میز بچرخم، در هر قدم زاویه دیدم عوض می‎شود و برای ارائه جسم از هر زاویه دید باید پرسپکتیو جدیدی را ارائه دهم. در حقیقت جسم در سه بعد پرسپکتیو خلاصه نمی‎شود. برای ارائه کامل جسم باید بی‎نهایت پرسپکتیو از زاویه دیدهای بیشمار ترسیم کنیم.
بنابراین با تغییر مکرر زاویه دید، علاوه بر سه بعد، بعد دیگری مطرح گردید. چنین بود که زمان به عنوان چهارمین بعد در آثار هنری تبلور یافت. نقاشان کوبیست با روی هم قرار دادن تصاویر مختلف جسم از زاویه‎های متفاوت، آن مجموعه را در زمان واحد به تصویر کشیدند. آنها اشیاء را طوری قطعه قطعه می کردند که همزمان از نقطه های دید متعددی قابل دیدن باشند. دیگر اجسام از یک نقطه دیده نمی شدند، بلکه در یک تصویر نماهای مختلف و از نقاط متعدد بطور همزمان نشان داده می شدند. به این طریق با تاکید بر جنبه فضایی اجسام، حرکت و در نتیجه زمان وارد نقاشی شد. البته حرکت پیش از این نیز در هنر وجود داشت، اما همیشه فقط یک لحظه از آن نشان داده می شد. اما در کوبیسم بعد زمان جزئی از طرح و فرایند ادراک وابسته به آن است و تنها بوسیله حرکت است که می توان فضا و ارتباطات بین قسمتهای مختلف آن را تجربه کرد. در جریان هنری بعدی یعنی فوتوریسم نیز با هدف گنجاندن حرکت در تصویر (به تصویر کشیدن اصل پویایی)، فوتوریست ها کوشیدند دید بصری متعارف را با به کارگیری حرکت در نقاشی ها و ترسیمات معماری شان وسعت بخشند که بهترین نمونه اش در پروژه شهر جدید (Citta Nuova) اثر آنتونیو سانتالیا است که در آن آپارتمان های بلندمرتبه با وسایط حرکتی مختلف در سطوح متفاوت به هم متصل شده اند.

مفهوم زمان در هنر و معماری2
اینک با نگاهی که به روند پیدایش کوبیسم و چگونگی تبلور زمان در آثار نقاشی داشته‎ایم، راحت‎تر می‎توانیم به کنکاش در مفهوم زمان در معماری بپردازیم:
ما مجسمه‎ای را بین دست‎هایمان می‎چرخانیم تا آن را از تمامی جهات ببینیم یا در اطراف مجموعه‎ای از مجسمه‎ها می‎چرخیم تا آنها را از جهات مختلف، از هر سمت و از فواصل گوناگون بررسی کنیم. بررسی معماری به ترتیب فوق‎الذکر، بیانگر همان عامل زمان است. در واقع در معماری و ساختمان برای درک و تجربه زیست در فضا، وجود این عامل اجتناب ناپذیر است. اما باید توجه داشته باشیم که این عامل جدید یعنی زمان، در معماری و در نقاشی دو معنای متفاوت دارد. در نقاشی چهارمین بعد کیفیتی است برای معرفی و ارائه اجسام یا در واقع عنصری است که نقاش آن را از حقیقت جسم به منظور تصویر کردن آن بر روی صفحه انتخاب می‎کند و نیازی به حضور خود شخص نظاره‎گر نیست. اما معماری پدیده‎ای است کاملاً متفاوت. در اینجا انسان است که با حرکت خود در داخل بنا به مطالعه می‎پردازد و به اصطلاح چهارمین بعد را بوجود می‎آورد و در حقیقت تمام و کمال آن را به فضا می‎بخشد.
بدین ترتیب علاوه بر ابعاد سه‎گانه معماری یعنی درازا، پهنا و ارتفاع، بعد چهارم یعنی زمان هم به عنوان یک عامل تاثیرگذار در معماری محسوب می‎شود. سوالی که در اینجا مطرح می‎شود، این است که عنصر زمان چگونه می‎تواند با محورهای مختصات سه بعدی ترکیب شود، در صورتی‎که این دو از دو جنس متفاوت هستند. برای پاسخ به این پرسش بایستی به نحوه ادراک فضای معماری توسط انسان توجه نمود.
یک موجودیت معماری به تدریج می‎تواند فهم شود و این فهم تدریجی یعنی هزینه کردن زمان برای رسیدن به شناخت پدیده. بدین ترتیب معماری به عنوان یک پدیده در طول زمان درک می‎شود. زمان می‎تواند به فضای ادراکی آدمی راه یابد و انسان فضا را در گذر زمان درک کند. تنها در گذر زمان است که می‎توان به واقعیت معماری نزدیک شد.
درک حقیقت معماری در طول زمان به تجربه‎های ذهنی و شخصی فرد نیز بستگی دارد و همچنین تابع تصورات اوست. مخاطب فضای معماری بر اساس تجارب خود در گذر زمان برداشت‎های متفاوتی را از یک معماری به دست می‎آورد که این برداشت‎ها متفاوت از گذشته است. بطور مثال در مسیر مدرسه تا خانه فضایی در طی زمان کشف می‎شود که ذهنیات متعدد در طول این فضا همواره بر نحوه ادراک آن تاثیر می‎گذارند، مثلاً جلوه گلها در مسیر راه یا هم‎صحبت بودن با دوستان و … تماماً فضاهای متعددی را برای فرد تعریف می‎کند.
با توجه به آنچه گفته شد، زمان مفهومی است که با گذر از آن می‎توان به عمق معماری پی برد. اگر عامل زمان را در معماری نادیده بگیریم، هیچ عنصری برای کشف در فضای معماری نخواهیم داشت.


تعداد صفحات : حجم فایل:21 کیلوبایت | فرمت فایل : .rar

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود