تارا فایل

بررسی اختلالات شبه جسمی،ساختگی،تمارض، تجزیه ای، انطباقی و روان تنی




بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان
اختلالات شبه جسمی،ساختگی،تمارض، تجزیه ای، انطباقی و روان تنی

فهرست
مقدمه 2
اختلال های جسمانی شکل و اختلالهای تجزیه ای 2
اختلال تبدیلی 3
اختلال جسمانی کردن و اختلالهای مربوط 3
اختلال بدشکلی بدن 4
خود بیمار انگاری 4
اختلالهای مرتبط با اختلالهای جسمانی شکل 5
نظریه ها و درمان اختلالهای جسمانی شکل 6
خصوصیات طبقه عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی 6
اختلالهای تجزیه ای 8
اختلال هویت تجزیه ای 8
سایر اختلالهای تجزیه ای 9
اختلالات تعامل تن (جسم) و روان 11
اختلالات خوردن : 13
نگاه کلی 14
تعاریف بهداشت روانی 15
تعریف سازمان بهداشت جهانی 15
تعریف انجمن بهداشت روانی کانادا 15
عوامل موثر بربهداشت روانی 15
ابعاد بهداشت روانی 16
پیشگیری نوع اول (Primary Prevention) 16
پیشگیری نوع دوم (Secondary Prevention) 16
پیشگیری نوع سوم 16
چشم انداز بحث 16
منابع: 31

مقدمه
اختلالهای جسمانی شکل انواع اختلالهایی را شامل می شوند که در آنها، تعارضهای روانی به مشکلات یا شکایتهای جسمانی ای تبدیل می شوند که پریشانی یا اختلالی را در زندگی فرد به وجود می آورند. هیچ نابهنجاری جسمانی وجود ندارد که بتواند شکایت جسمانی را توجیه کند.
اختلال های جسمانی شکل و اختلالهای تجزیه ای
اختلالهای جسمانی شکل (somatoform disorders)، شرایطی که در آنها عوامل روان شناختی بر بیماریهای جسمانی تاثیر می گذارند. اختلالهای تجزیه ای (dissociative disorders). در هر یک از این اختلالها، بدن تعارض و استرس را بصورت غیر عادی و گاهی عجیب و غریب، آشکار می سازد. این اختلالها در تاریخچه روان شناسی نابهنجاری نقش مهمی دارند.
اختلال تبدیلی
اختلال تبدیلی (conversion disorder)، این بتدیل سایقهای غیر قابل قبول یا تعارضهای مشکل آفرین به نشانه های حرکتی یا حسی بدن را شامل می شود که ظاهرا از اختلال عصب شناختی یا نوع دیگری از اختلال جسمانی خبر می دهد. ویژگی اصلی این اختلال عبارت است از: از دست دادن یا تغییر غیر ارادی عملکرد بدن به علت تعارض یا نیاز روانی که باعث می شود فرد شدیدا احساس پریشانی کند یا عملکرد اجتماعی، شغلی او، یا فعالیت های وی در زمینه های وی در زمینه های مهم دیگر زندگی، مختل شود. فرد عمدا نشانه را به وجود نمی آورد، با این حال متخصصان بالینی نمی توانند مبنای جسمانی برای این نشانه ها مشخص کنند و به نظر می رسد فرد تعارض یا نیاز روانی را به مشکل جسمانی تبدیل می کند.
فروید اختلال تبدیلی را روان رنجوری هیستیریک(hysterical neurosis) نامید. ویژگی جالب توجه نشانه تبدیلی این است که وقتی نشانه از قلمرو روانی به قلمرو جسمانی می رود، دیگر آرامش خیال فرد را تهدید نمی کند. نشانه های تبدیلی در سه طبقه جای می گیرند: (۱) نشانه ها یا نقایص حرکتی (۲) نشانه ها یا نقایص حسی (۳) حملات صرعی یا تشنجات (۴) جلوه های مختلط. معمولا بین ۱۰ تا ۳۵ سالگی آشکار می شود و غالبا در زنان و افرادی که تحصیلات کمی دارند، مشاهده شده است. معمولا به طور ناگهانی پدیدار می شود و ظرف کمتر از ۲ هفته ناپدید می گردد. نشانه ها ممکن است ظرف یکسال بعد از وقوع اولیه برگشت کنند.
اختلال جسمانی کردن و اختلالهای مربوط
اختلال جسمانی کردن (somatization disorder) مانند اختلال تبدیلی، ابراز مسایل روانی از طریق مشکلات جسمانی را شامل می شود که نمی توان آن را با هیچ بیماری جسمانی شناخته شده ای توجیه کرد یا آن را به علت عوارض مصرف مواد دانست. تفاوت اختلال جسمانی کردن با اختلال تبدیلی در این است که اختلال جسمانی کردن، به جای یک شکایت جسمانی تنها، نشانه های جسمانی چندگانه و مکرر را در بر دارد. این اختلال معمولا برای اولین بار قبل از ۳۰ سالگی آشکار می شود. آنها از اینکه مشکلات روانی شان به صورت جسمانی ابراز می شوند، آگاه نیستند. در اغلب موارد در نوجوانی پدیدار می شود و به صورت یک دوره همیشگی افت و خیزدار در می آید که طی آن، رویدادهای استرس زا می توانند نشانه ها را تشدید کنند. افراد مبتلا به ندرت یک سال را بدون درخواست درمان پزشکی برای مشکل جسمانی غیر قابل تشخیص سر می کنند. افراد مبتلا از طبقات اجتماعی – اقتصادی پایین هستند و سطح تحصیلات یا فرهیختگی روانی آنها نسبتا پایین است. ممکن است در خانه ای بزرگ شده اند که شاهد بیماری مکرر در پدر یا مادر خود بوده اند و خودشان از بیماری جسمانی رنج برده اند. این افراد مشکل خود را هیجانی نمی دانند و داوطلبانه در صدد روان درومانی بر نمی آیند. این افراد در هر یک از چهار طبقه زیر، به نشانه هایی مبتلا هستند: درد، سابقه حداقل چهار نشانه درد ( مثلا سر درد، شکم، کمر، مفاصل، قفسه سینه، راست روده). معدی – رودی، سابقه حداقل دو نشانه مانند تهوع، نفخ، استفراغ، اسهال. جنسی، سابقه حداقل یک نشانه جنسی یا تولید مثلی غیر از درد ( مانند، کژکاری نعوظی یا انزال، قاعدگی نا منظم، خونریزی شدید در دوره قاعدگی). نشانه های عصب شناختی: سابقه حداقل یک نشانه یا نقص حاکی از بیماری عصبی که به درد محدود نباشد(مانند نشانه های تبدیلی، نظیر اختلال در هماهنگی یا تعادل، فلج یا ضعف موضعی، مشکل بلع، توهمات از دست دادن احساس لامسه یا درد، نشانه های تجزیه ای
اختلال درد (pain disorder)، که نوعی درد که موجب پریشانی شدیدی می شود علت اصلی شکایت جسمانی درمانجوست. درمانجو تجربه درد را وانمود نمی کند. ماهیت شکایت از درد به گونه ظریفی با مسایل روانی ارتباط دارد. در تعدادی از موارد، این افراد به اختلالهای روانی دیگری، مانند اختلال خلقی یا اختلال اضطرابی مبتلا هستند که می توانند به گونه ظریفی با تجربه و شکایت درد آمیخته شده باشند. این افراد به مواد مخدر یا داروهای تجویزی وابسته می شوند. نوع حاد آن کمتر از ۶ ماه و نوع مزمن بیشتر از ۶ ماه ادامه دارد.
اختلال بدشکلی بدن
خیلی از افراد درباره بدنشان نگرش منفی دارند. افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن (body dysformic disorder) نه تنها نا خشنودند، بلکه تا بدان حد در این باره که عضوی از بدنشان زشت یا ناقص است، اشغال ذهنی دارند که هذیانی محسوب می شوند. آنها به قدری درباره مشکل بدنی شان ناراحت هستند که زندگی و روابطشان مختل می شوند. نقایصی که این افراد درباره اش نگران هستند، عمدتا خیالی است یا نگرانی فرد بسیار افراطی می باشد. ساعت ها در روز به رفتار وسواسی مرتبط با اشتغال ذهنی شان می پردازند. گاهی تفکر آنها حال و هوای پارانویا به خود می گیرد، به طوری که تصور می کنند دیگران درباره آنها حرف می زنند یا به آنها زل زده اند. متوسط سن شروع این اختلال، ۱۵ سالگی است. در اغلب افراد اختلالهای روانی جدی(نظیر افسردگی) در مقطعی از زندگیشان روی داده است.
داروهایی که در درمان اختلال وسواس فکری عملی و افسردگی حاد موثر هستند، از جمله فلوکستین و فلوکسامین برای درمان این اختلال مفید است. آموزش دادن روش های رفتاری و شناختی، مانند تفکر فکر، آرمیدگی، و درمان مواجه سازی همراه با جلوگیری از پاسخ نیز موثر واقع می شوند. اختلال بدشکلی بدن جزیی از یک ماتریس اختلالها، از جمله وسواس فکری – عملی، اختلالهای خوردن، موکنی وسواسی، فوبی اجتماعی و برخی اختلال شخصیت است.
خود بیمار انگاری
افراد مبتلا معتقدند یا می ترسند که به بیماری جدی مبتلا شده باشند، در حالی که واکنشهای بدنی آنها سالم است. برای مثال معده دردی که بیش از یک روز ادامه یابد زن خود بیمارانگاری را نگران می کند که به سرطان معدخ پیشرفته ای مبتلا شده است. خودبیمار انگاری کژکاری جسمانی شدید یا نشانه های جسمانی غیر قابل توجیه را شامل نمی شود. فرد مبتلا رویدادهای طبیعی بدن را سو تعبیر یا آنها را بزرگ جلوه می دهد. به رغم آنکه معاینات پزشکی نشان می دهند هیچ اشکالی وجود ندارد، فرد شدیدا به نابهنجاری خیالی در عملکرد خود اشتغال ذهنی دارد. این اختلال حداقل ۶ ماه ادامه دارد.
اختلالهای مرتبط با اختلالهای جسمانی شکل
تمارض (Malingering)، عبارت است از وانمود کردن نشانه های بیماری جسمانی یا اختلال روانی با انگیزه ای نهفته.
اختلال ساختگی (factitious disorder)، افراد نشانه ها یا اختلالهایی را وانمود می کنند که هدف از آن کسب کردن نفع خاصی نیست، بلکه می خواهند نقش بیمار را حفظ کنند. این نشانه ها می توانند جسمانی یا روانی و یا ترکیبی از هر دو گروه باشند. ممکن است سر دردهای طاقت فرصا را وانمود کند یا صدمه جسمانی به خود وارد آورد. فرد انگیزه پنهانی ندارد، بلکه از بیمار بودن لذت می برند. اگر کسی آنها را باور نکند، برآشفته می شوند و فورا در جای دیگری کمک پزشکی می طلبند و به مراکز پزشکی سراسر کشور بروند تا بیماری گیج کننده آنها مایه نگرانی شود. عده از آنها ممکن است لوازم التحریر یک پزشک را بدزدند و برای دیگران گزارش پزشکی بنویسند تا آن را بخوانند.
نشانگان مونچاوزن نوعی اختلال ساختگی است. موارد مزمنی را در بر می گیرد که کل زندگی فرد صرف دنبال کردن مراقبت پزشکی می شود. معمولا زمان بیش از حدی را صرف وارد کردن جراحت به خودشان می کنند تا به قدری بیمار به نظر برسند که بستری کردن ضرورت یابد. اختلال ساختگی عموما در زنان شایع است، اما موارد بسیار مزمن نشانگان مونچاوزن در مردان ظاهر می شود. در اختلال ساختگی با نشانه های روانی، فرد مشکلات روانی مانند روان پریشی یا افسردگی را وانمود می کند. این افراد بسیار تلقین پذیرند و نشانه های جدیدی را که متخصص بالینی سهوا به آنها اشاره می کند و معمولا با اختلال روانی خاصی ارتباط دارند، به خود می گیرند. ممکن است داروهایی را مصرف کنند که نشانه هایی چون بی قراری، بی خوابی یا توهمات را ایجاد کنند.
اختلال ساختگی از طریق مجاورت (factitious disorder by proxy) . فرد نشانه های جسمی را در فرد دیگری که تحت مراقبت وی قرار دارد، ایجاد می کند. برای مثال مادری با خوراندن مواد سمی به دختر کوچکش موجب بیماری او شد؛ و از آن پس همراه با فرزند بیمار و درمانده اش از دکتری به سراغ دکتر دیگر رفت و از او برای کسب توجه پزشکی استفاده کرد. این اختلال عمدتا در زنان گزارش شده است. برخی موارد اینقدر شدید هستند که منجر به قتل می شوند.
خیلی از آنها مورد سو استفاده جسمی قرار گرفته اند. بیماری یا تجربه در حرفه پزشکی نیز می تواند در تجربیات کودکی آنها منقوش شده باشد و حتمالا نوعی بیماری پذیری ارثی را به وجود آورده باشد که زمینه را برای آنها آماده می سازد تا توجه حرفه ای و محیط بیمارستان را به صورت تقویت کننده مثبت در نظر بگیرند. بسیاری از آنها درک واقعیت معیوب دارند. متخصص بالینی باید بکوشد به درمانجو کمک کند واقعیت و خیال را ادغام نماید و در عین حال، از توانمندیهای درمانجو پشتیبانی کند و از تقویت کردن رفتار برون ریزی او خودداری نماید.
نظریه ها و درمان اختلالهای جسمانی شکل
نفع اولیه (primary gain)، اجتناب از مسئولیتهای شاق به علت اینکه فرد معلول می باشد. نفع ثانوی (secondnary gain)، همدردی و توجهی است که فرد بیمار از دیگران کسب می کند. پذیرفتن نقش بیمار به صورت بالقوه زیان هایی دارد. کسانی که نقش بیمار را اختیار می کنند در می یابند که پاداشهای بیشتری از زیان ها عایدشان می شود. اختلالهای جسمانی شکل را می توان به صورت تاثیر متقابل عوامل زیستی، تجربیات یادگیری، عوامل هیجانی، و شناختهای معیوب به بهترین وجه توجیه کرد. رویکردهای جدید به درمان، بررسی کردن نیاز فرد به ایفا کردن نقش بیمار، ارزیابی دخالت استرس در زندگی فرد و به کار بردن فنون رفتاری برای کنترل کردن نشانه ها را شامل می شودند. تقویت منفی به عنوان مبنای درمان رفتاری اختلال تبدیلی در کودکان، توصیه شده است. اگر درمانگر نشانه های جسمانی را که بسیار واقعی و مشکل آفرین به نظر می رسند با نا باوری به چالش بطلبد، درمانجو ناراحت خواهد شد.
عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی
استرس هیجانی شدید می تواند آسیب پذیری فرد را در برابر مریض شدن افزایش دهد و بهبودی از بیماری را کند سازد. تجربه اضطراب، افسردگی، و حتی خشم می تواند مشکلات جسمی گوناگون ایجاد کند یا آنها را تشدید نماید.
خصوصیات طبقه عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی
عوامل روانشناختی یا رفتاری، تاثیر ناگواری بر بیماری جسمانی دارند. اختلالهای محور I مانند افسردگی اساسی، نشانه های روانی مانند اضطرابی که آسم را تشدید می کند، صفات شخصیت مانند خصومت، رفتارهای ناسازگار با سلامتی مانند رژیم غذایی نا سالم، پاسخ های فیزیولوژیکی مرتبط با استرس مانند تشدید زخم مرتبط با استرس و عوامل روانی کمتر اختصاصی مثل مشکلات میان فردی.برخی مشکلات جسمانی نسبت به استرس خیلی حساس اند. عوامل هیجانی و روان شناختی می توانند تقریبا هر مشکل جسمانی را تشدید کنند.
نظریه ها و درمان طبقه عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی
برخی افراد زمانی که زندگی شان پرمشغله، بغرنج یا پر از رویدادهای ناخوشایند می شود، به مشکلات فیزیولوژیکی یا جسمانی مبتلا می شوند.
استرس. اصطلاح استرس را برای اشاره به واکنش ناخوشایند فرد به هنگامی که رویدادی را تهدید کننده می داند، به کار می برند. تلاش کردن برای کاهش دادن استرس، مقابله کردن خوانده می شود. وقتی که مقابله کردن نا موفق باشد و استرس فروکش نکند، فرد برای مشکلات جسمانی یا روانی که در اثر انگیختگی فیزیولوژی مستمر ایحاد شده است، در صدد کمک بالینی بر می آید. مقیاس ارزیابی سازگاری مجدد اجتماعی استرس زندگی را بر حسب واحدهای تغییر در زندگی نمره گذاری و ارزیابی می کند. منطق نهفته در این مقیاس این است که وقتی افراد در مدت زمان نسبتا کوتاهی، تعداد زیادی واحدهای تغییر در زندگی را تجربه می کند، ظرف یک دوره ۲ ساله، بیشتر در معرض خطر ابتلا به بیماری مهمی قرار دارند. مقیاسهایی نظیر SRRS و CUSS بر این فرض استوار هستند که رویداد واحدی برای همه کسانی که آن را تجربه می کنند به طور برابر استرس زاست. طبق مدلهای شناختی نحوه ای که رویداد تعبیر می شود نیز اهمیت دارد.
مقابله کردن. مقابله کردن مشکل مدار، فرد هر چیزی که موقعیت را استرس زا می کند، تغییر می دهد. ممکن است برنامه ریزیهای دیگری کند یا روش تازه و بهتری را برای اصلاح کردن آن موقعیت پیدا کند، در هر دو صورت، این فرد می کوشد اوضاع را ردیف کند. در مقابله کردن هیجان مدار، فرد هیچ چیزی از موقعیت را تغییر نمی دهد، بلکه می کوشد خود یا احساساتش را نسبت به موقعیت بهبود بخشد. مثبت فکر کردن یکی از این روشهای مقابله است. اجتناب راهبرد دیگر مقابله هیجان مدار است که شبیه مکانیزم دفاعی انکار است که در حالت افراطی می تواند پناه بردن به داروها و الکل را شامل شود. موقعیتهایی که برانگیختگی زیادی در فرد ایجاد می کنند، همیشه عواقب ناگوار ندارند.
استرس و سیستم ایمنی. رویداد استرس زا می تواند یک رشته واکنشهایی را در بدن آغاز کند که مقاومت آن را در برابر بیماری کاهش دهد. این واکنشها همچنین می توانند نشانه های اختلال جسمانی مرتبط با استرس را تشدید کنند. رویدادهای استرس زای مزمنی که حداقل یک ماه ادامه داشته باشند با احتمال مریض شدن بیشتر مرتبط هستند. موقعیت تنش زا هیپوتالاموس را فعال می کند که این خود دو دستگاه غدد درون ریز یعنی دستگاه سمپاتیک و دستگاه قشر فوق کلیه را فعال می کند. ضربان قلب بیشتر و مردمکها گشاد می شود. اپی نفرین(آدرنالین) و نوراپی نفرین وارد جریان خون میشود. برای تامین سوخت ماهیچه ها قند بیشتری از جگر رها می شود. سوخت و ساز بدن در تدارک مصرف انرژی برای کارهای جسمانی افزایش می یابد. ضربان قلب فشار خون و تنفس فزونی می گیرد و بعضی فعالیت های غیر ضروری مانند گوارش فروکش می کند. آب دهان و مخاط بینی خشک می شود تا هوای بیشتری به ریه برسد.پس نشانه اولیه فشار روانی خشک شدن دهان است. رگ های خونی سطحی انقباض پیدا می کند تا در صورت جراحت خون کمتری دفع شود. طحال یاخته های قرمز خون رها می کند تا مبادله اکسیژن افزایش یابد و و مغز استخوان برای مقابله با عفونت گویچه های سفید بیشتری می سازد.
ابراز هیجان. جلوگیری از ابراز هیجان، عنصر مهم دیگری در رابطه بین عملکرد روانی و سلامتی است. فرد دارای شخصیت مستعد سرطان که تیپ C نامیده می شود، جلوی ابراز هیجان، مخصوصا خشم را می گیرد و بسیار مطیع و همنو است. ابراز نکردن هیجان باعث می شود بدن در حالت برانگیختگی بماند. این حالت نا سالم است، زیرا سطح بالای انگیختگی سیستم عصبی سمپاتیک، کارایی سیستم ایمنی را کاهش می دهد و به خطر بیشتر ابتلا به سرطان منجر می شود. ابراز کردن هیجانات برای سلامت جسمانی و روانی فرد مفید است.
تیپ شخصیت. افرادی که برای انجام دادن کاری با عجله، اغلب احساس ناشکیبایی، بی قراری، یا فشار می کنند، ممکن است در معرض خطر ابتلا به مشکلات قلبی قرار گیرند. این الگوی رقابت جو، ناشکیبا، بدبین، مظنون و متخاصم بودن به دیگران و به راحتی تحریک شدن، تیپ A را توصیف می کند. تیپ A در مقایسه با افراد آرمیده تیپ B در موقعیتهای تحصیلی کمتر احتمال دارد که تقلب کنند.
درمان. مدل درمانی واحدی وجود ندارد. درمانهای جسمانی تنها کافی نیستند و آنها باید رفتارهای سلامتی جدیدی را نیز معرفی و تقویت کنند. فنون پزشکی رفتاری از نظریه رفتاری سرچشمه گرفته اند و برای اینکه به درمانجو کمک کنند بر واکنشهای بدنی نا سالم کنترل روانی کسب کنند، اصول یادگیری را به کار می برند. درمانجویان یاد می گیرند مسئولیت سلامتی خود را بر عهده بگیرند. علایم اولیه بالا رفتن تنش را کنترل کنند و برای اجتناب کردن از ایجاد درد بیشتر، گامهایی را بردارند. روش درمانی بسیار موثر برای استرس فنون آموزش ایمن سازی در برابر استرس است که به افراد کمک می کند برای موقعیت های دشواری که در گذشته روی داده اند و احتمال دارد در آینده نیز روی دهند، آماده شوند.
اختلالهای تجزیه ای
اختلالهای تجزیه ای خیلی شدید تر هستند و اضطراب و تعارض آنها به قدری شدید است که بخشی از شخصیت فرد از باقی عملکرد هشیار او جدا می شود. فرد مبتلا دستخوش دگرگونی موقتی در هشیاری می شود که طی آن، هویت شخصی خود را از دست می دهد، آگاهی اش از محیط اطراف کمتر می شود و حرکات جسمانی عجیبی را نشان می دهد. بعد از وقوع تجزیه محتوای بخش تجزیه شده، برای باقی ذهن هشیار فرد دست نیافتنی می شود. اختلالهای تجزیه ای نشان می دهد که در بدن بعضی افراد بیش از یک شخصیت وجود دارد.
اختلال هویت تجزیه ای
در اختلال هویت تجزیه ای (dissociative identity disorder)، فرض می شود که شخص بیش از یک خود یا شخصیت را پرورش می دهد. به این شخصیت ها دگر هویت ها (alters) گفته می شود. شخصیت اصلی میزبان(host) خوانده می شود. این اختلال قبلا اختلال شخصیت چندگانه (multiple personality disorder) نامیده می شد.
ویژگیهای اختلال هویت تجزیه ای. وجود دو یا چند هویت یا شخصیت متمایز در شخص واحد که هربار یکی از آنها کنترل و مهار رفتار او را در دست می گیرد. هر یک از این شخصیت ها معمولا نام، سن، رشته خاطرات معین و رفتارهای مختص به خود را دارد. معمولا هویت اولیه افسرده و هویت های چندگانه هریک دارای ویژگی های متضاد با هویت اولیه است. هویت های گوناگون از لحاظ توانایی های هنری، ورزشی، دستخط و دانستن زبان خارجی نیز با یکدیگر تفاوت دارند. غالبا هویت اولیه هیچ آگاهی و اطلاعاتی از تجربه های هویت های دیگر ندارد. این گسیختگی چندان جامع است که به نظر می رسد چند شخصیت متفاوت در جسمی واحد زیست می کنند. تغییر در اطوار بدنی و صدا نیز وجود دارد. بسیاری از این افراد در دوران کودکی دستخوش بهره کشی جسمی و جنسی بوده اند. معمولا بین ۴ تا ۶ سالگی کودک شخصیت دیگری می آفریند که بار تجربه دشوار را به دوش بکشد. علت دیگر آن خود هیپنوتیسمی است. این بیماران به شیوه شخصیت سازی برای مقابله با مشکلات خو میگیرند.
تشخیص اختلال هویت تجزیه ای چالش انگیز است. نشانه های تجزیه ای یا شبه تجزیه ای می توانند در صرع، اختلال افسردگی اساسی، اسکیزوفرنی، اختلال جسمانی شکل، اختلال شخصیت مرزی و اختلال پس از آسیب یافت شوند. مسئله تشخصیص به این علت پیچیده است که نشانه ها با گذشت زمان ثبات ندارند، فرد ممکن است سعی کند نشانه ها را مخفی کند، و نشانه های تجزیه ای می توانند با آشفتگی خلقی یا اختلال شخصیت قاطی شده باشند.
نظریه ها و درمان اختلال هویت تجزیه ای. توجیه اصلی اختلال هویت تجزیه ای، بر آشفتگیهایی در پرورش درک خویشتن دوران کودکی متمرکز است. اغلب ما از طریق تعامل با والدین و همسالان درکی را پرورش می دهیم و در این جریان، درک تدام را در طول زمان حفظ می کنیم. فرد مبتلا نتوانسته درک خویشتن منسجم و مستمری را پرورش دهد زیرا در مقطعی از دوران کودکی خود شدیدا لطمه دیده است. فقط درصد کوچکی از کودکان آسیب دیده دچار اختلالهای تجزیه ای می شوند. اگر چه خیلی از افراد مبتلا به اختلال هویت تجزیه ای سابقه سو استفاده شدن دارند، برعکس آن لزوما درست نسیت. طبق مدل اجتماعی – شناختی، درمانجویان نقشهایی را به نمایش می گذارند که هشیارانه یا ناهشیارانه احساس می کنند موقعیت آنها را می طلبد. توجه اجتماعی به حالت اختلال هویت تجزیه ای، همراه با ترغیب غیر عمدی درمانگران، می تواند به پرورش این اختلال در افراد آسیب پذیر منجر شود. این افراد ممکن است در کودکی واقعا محتمل سو استفاده شده باشند، اما عوامل متعدد دیگری که اجتماعی هستند، برای ایجاد نشانه های تجزیه ای در فرد بزرگسال وارد عمل می شوند. در روش هیپنوتراپی، درمانجو را هیپنوتیزم می کنند و در حالی که به حالت خلسه فرو رفته است، او را به یادآوری تجربیات دردناک گذشته ترغیب می نمایند. دگر هویتهای گوناگون را با خاطرات مربوطه شان یکی یکی فرا می خوانند و آنها را در کل یکپارچه ای متحد می کنند. هر دگر هویتی به درمان جداگانه ای نیاز دارد، و شاید لازم باشد درمانگر با هریک از آنها رابطه کارآمد مثبتی برقرار کند. امکان دارد هر یک از هویت ها به صورت متفاوتی به مداخله ها پاسخ دهند.
سایر اختلالهای تجزیه ای
در یادزدودگی تجزیه ای (dissociative amnesia) که قبلا یادزدودگی روان زاد خوانده می شد، فرد قادر نیست جزییات و تجربیات شخصی مهمی را که معمولا با رویدادهی آسیب زا یا خیلی استرس زایی ارتباط دارند، به یاد آورد. این ناتوانی در یاد آوری را نمی توان به کژکاری مرتبط با آسیب مغزی یا داروها نسبت داد، و با فراموشی عادی نیز قابل توجیه نیست. افراد مبتلا معمولا از شکاف یا یک رشته شکافهایی در حافظه مربوط به رویدادهای ناراحت کننده گذشته یا قسمتهایی از زندگی شان خبر می دهند. یادزدودگی تجزیه ای نادر است با این حال شایع ترین نوع اختلال تجزیه ای است.
چهار نوع یادزدودگی تجزیه ای وحود داد. در یادزدودگی موضعی (localized amnesia)، که شایع ترین نوع است، فرد تمام رویدادهایی را که در فاصله زمانی مشخصی اتفاق افتاده اند، فراموش می کند. معمولا این فاصله فورا بعد از رویداد بسیار ناراحت کننده ای، مانند تصادف اتومبیا یا بلایای طبیعی است. در یادزدودگی گزینشی (selective amnesia) فرد نمی تواند برخی، انا نه همه جزییات رویدادهایی را که در دوره زمانی خاصی اتفاق می افتاده اند به یاد آورد. بازمانده یک آتش سوزی ممکن است حرکت آمبولانس به سمت بیمارستان را به یاد آورد، ولی نجات یافتن از خانه مشتعل را به یاد نمی آورد. یادزدودگی فراگیر (generalized amnesia) نشانگانی است که به موجب آن فرد نمی تواند هیچ چیزی را از زندگی اش به یاد آورد. یادزدودگی پیوسته (continuous amnesia) عبارت است از ناتوانی در یادآوری رویدادها از تاریخ به خصوصی تا زمان حال. مثلا سرباز از جنگ برگشته ای، دوران کودکی و نوجوانی خود را تا زمانی که وارد خدمت نظام شده است به یاد می آورد. گاهی مانند سایر اختلالهای تجزیه ای، ممکن است فرد برای کسب منافع یا امتیازات خاصی، نشانه های یادزدودگی را وانمود کند.
گریز تجزیه ای (dissociative fugue). در این اختلال فردی که در مورد هویت شخصی خود سردگم است، ناگهان و به طور غیر منتظره به مکان دیگری سفر می کند. این سفر می تواند کوتاه باشد و فقط چند ساعت یا چند روز و گاهی چند هفته یا چند ماه ادامه داشته باشد. فرد قادر نیست تاریخچه یا هویت خود را به یاد آورد و معدودی از آنها هویت تازه ای اختیار می کنند. اگر فردی هویت تازه ای اختیار کند، احتمالا خیلی بیشتر از شخصیت اصلی خود معاشرتی می شود و حتی ممکن است تا بدانجا پیش رود که اسم جدیدی روی خود بگذارد، محلی برای زندگی پیدا کند، کار بگیرد و با دیگران به صورتی تعامل کند که هیچ چیز غیر عادی در مورد او وجود نداشته باشد. بعد از سپری شدن حالت گریز، فرد معمولا از آنچه در مدت گریز صورت گرفته است، خاطره ای ندارد. این اختلال نادر به احتمال زیاد در مواقع جنگ یا بعد از بلایای طبیعی روی می دهد. بحرانهای شخصی یا استرس شدید، مانند مشکلات مالی، میل به گریختن از تنبیه، یا تجربه آسیب نیز می توانند باعث وقوع حالت گریز شوند.
اختلال مسخ شخصیت (depersonalization disorder) تغییرات در ادراک ذهن – بدن را شامل می شود که از جدایی از تجربیات شخصی تا این احساس که فرد از بدنش خارج شده است، گسترش دارد. تجربیات مسخ شخصیت زمانی در افراد بهنجار روی می دهد که تحت استرس زیاد قرار گرفته باشند یا داروهای تغییر دهنده ذهن مانند ماری جوانا مصرف کرده باشند. اما در اختلال مسخ شخصیت تحریف های ادراکهای ذهن – بدن بارها بدون تحریک داروها اتفاق می افتند. افراد مبتلا احساس می کنند که انگار واقعی نیستند، بدنشان از لحاظ شکل و اندازه تغییر کرده است، یا نیروهای بیرون از خودشان آنها را کنترل می کنند، انگار آدم ماشینی یا روبات هستند. اما در عین حال آنها می دانند که واقعا مصنوعی و مکانیکی نیستند. گاهی فرد مکالماتی را بین خود مشاهده گر و خود مشارکت کننده تجربه می کند.آنها مایل نیستند تجربیاتشان را برای دیگران بازگو کنند، زیرا می ترسند دیوانه به نظر رسند. بنابراین آنها احساس می کنند کاملا تنها و منزوی از دیگران هستند و همین طور از اینکه تماس خود را با واقعیت از دست بدهند، وحشت دارند.
اختلالات تعامل تن و روان
اختلالات تعامل تن (جسم) و روان
این مبحث شامل یک گروه ناهمگن از اختلالات است که در یک سر طیف آسیب شناسی مربوط به تن برجسته است و در سر دیگر طیف آسیب شناسی روان .قرار دادن این طیف وسیع از اختلالات ناهمگن و غیر یکدست و بدون آسیب شناسی پایه و مشابه در یک گروه جهت آشکار شناسی بهتر تعامل جسم و روان میباشد.
اختلالات شبه جسمی (هیستری تبدیلی ) :در این دسته از اختلالات بیمار با علایم جسمی حاکی از یک بیماری داخلی و طبی مراجعه میکند(یا ارجاع داده میشود) در حالیکه علایم آن با آسیب شناسی طبی یا مصرف مواد یا یک اختلال روانی دیگر قابل توجیه نیست.
شدت علایم برای ایجاد ناراحتی قابل ملاحظه برای بیمار یا اختلال در عملکرد اجتماعی ،تحصیلی و خانوادگی و یا سایر زمینه ها کافی است.
این علایم عمدا ایجاد نمیشود ولی هیچ اختلال طبی دیگری قابل توجیه برای توضیح این علایم جسمی نیست.
این اختلالات شامل :
 اختلال جسمانی کردن
 اختلال تبدیلی
 اختلال خود بیمار انگاری
 اختلال بد شکلی بدن
 و اختلال درد میباشد.
2- اختلال هویت جنسی :
احساس ناراحتی مستمر با جنسیت خود و یا احساس نا متناسب بودن در نقش جنسی خود همراه با همانند سازی قوی و مستمر با جنس مقابل
3- نوراستنی:
شکایات مستمر و ناراحت کننده از احساس فرسودگی ،خستگی و ضعف به همراه شکایات جسمی مانند احساس درد و کوفتگی عضلانی،سردرد و سرگیجه ،مشکل خواب ،عصبانیت و تحریک پذیری و ناتوانی برای احساس آرامش پس از کار ذهنی مختصر نظیر انجام دادن کار روزمره که مستلزم تلاش ذهنی غیر معمولی نیست.
4- سندرم خستگی مزمن :
خستگی شدید ، مستمر و عود کننده به مدت چند ماه که ناشی از کار جسمانی نیست و با استراحت رفع نمیشود و به همراه اختلالات جسمی روانی مانند اختلال حافظه و تمرکز ،دردهای جسمانی مختلف ،خواب بدون احساس آرامش و احساس کسالت جسمی پس از فعالیت معمولی میباشد.
5- اختلال ساختگی :
در اینجاها ایجاد عمدی یا تقلید علایم و نشانه های جسمی (و یا روانشناختی )صورت میگیرد و انگیزه آن پذیرفتن نقش بیمار است.
6- تمارض :
در اینجا نیز علایم جسمی و یا روانشناختی عمدا تولید و یا تقلید میشود و انگیزه بیرونی مانند نفع مادی ، فرار از مسئولیت یا قانون و یا بالا بردن رفاه فیزیکی در کار است.
7- اختلالات تجزیه ای (هیستری تجزیه ای ) :
ویژگی اساسی اختلالات تجزیه ای یک حالت گسستگی هوشیاری ،حافظه ،هویت یا درک محیط است.
رابطه مشخصی بین شروع علایم اختلال و رخدادهای استرس آمیز ،مسائل و نیازها وجود دارد. این اختلالات شامل :
 فراموشی تجزیه ای یا روانزا
 گریز تجزیه ای یا روانزا
 اختلال هویت تجزیه ای
 اختلال مسخ شخصیت میباشد.
8- اختلالات سایکو فیزیولوژیک:
در این دسته از اختلالات هم اشکال در پختگی عصبی روانی و هم جسمی فیزیولوژیک دخیل است گرچه سهم هریک از این دو در هریک از اختلالات ممکن است متفاوت باشد.
این اختلالات شامل :
اختلالات خوردن :
مشکلات خوردن در دوران کودکی شایع است به گونه ای که در حدود یک سوم تا دو سوم کودکان مشکل خوردن در حدی است که نیازمند توجه حرفه ای و تخصصی است و در یک تا سه درصد مشکل آنقدر جدی است که رشد کودک را به مخاطره می اندازد.
خوردن نباید به یک میدان منازعه که کودک و خانواده هر یک میخواهند در آن پیروز شوند تبدیل گردد.زیرا کودک میخواهد اراده و خواست خود و عدم وابستگی اش را نشان دهد خوردن نیازمند یک کنترل تقسیم شده بین والدین و کودک است کنترل والدین مربوط به این است که چه غذای و کی خورده شود و کنترل کودک مربوط به این است که چقدر و چگونه خورده شود .
برای پیشگیری از مشکلات خوردن والدین باید غذاهای مختلف با قوام و مزه مختلف را در طی رشد به فرزند خود عرضه کنند.ترجیح ذاتی برای غذاهای شور و شیرین وجود دارد و برعکس برای ترشی و تلخی.
کودکان شیرخوار مستعد رد غذاهای جدید هستند لذا عدم پذیرش غذاهای جدید خیلی هم غیر طبیعی نیست ولی میتوان با عرضه مکرر آن به کودک در او پذیرش نسبت به آن غذا را ایجاد کرد و به همین منوال است که این غذا برای کودک آشنا میشود و کودک دوست دارد غذاهای آشنا را بخورد .به همین علت است که مواجه بودن با انواع غذاها و مزه ها کودک را به پذیرش غذاهای جدید در آینده آماده تر میکند.به همین دلیل است که کودکان شیر مادر خوار ممکن است راحت تر غذاهای مختلف را بخورند زیرا این غذاها در رژیم غذایی مادر بوده و در شیر او ترشح میشود.
بین 6-4 ماهگی شیرخواران تمام مزه های جدید را می پذیرند و به همین دلیل زمانی ایده آل برای شروع غذاهای جامد است.همچنین در این سن است که کودکان همه چیز را به دهان میبرند. اگر تا 7 الی 10 ماهگی به کودک غذاهای جامد که نیازمند جویدن است عرضه نشود ممکن است در سنین بعدی کودک مشکل در خوردن غذاهای جدید پیدا کند و همچنین ممکن است در کسب مهارتهای دهانی – حرکتی اشکال ایجاد شود.
والدین باید در طی سالهای اولیه انعطاف پذیر باشند و از طرفی نباید زیاد نگران باشند زیرا احتمالا یک سیستم تنظیم کننده ی ذاتی در سالهای اولیه عمر برای دریافت مواد غذایی وجود دارد و اعمال بیش از حد کنترل والدین مانند اجبار و یا اصرار بیش از حد که مثلا کودک ظرف غذای خود را تا آخر تمیز کند و یا عرضه پاداش برای اتمام هر چیز خوراکی این سیستم خود تنظیمی را مقهور میکند.
عرضه مکرر غذاهای رد شده باعث افزایش شانس تجربه آن توسط کودک میشود .در طی دوره پیش دبستانی 12-8 بار عرضه غذای رد شده طی 2 هفته باعث افزایش احتمال پذیرش آن غذا میگردد و بر عکس برداشتن غذای رد شده و جانشین کردن آن با غذای مورد علاقه کودک باعث تقویت امتناع کودک شده و مشکلات آتی را بیشتر میکند.
والدین میتوانند خود الگوی خوبی برای فرزندان خود باشند و با خوردن انواعی از غذاهای سالم و با نشان دادن شیوه درست خوردن آنها را با بهداشت خوردن و آشامیدن آشنا سازند.انجام انواعی از فعالیتهای فیزیکی لذت بخش برای تحریک اشتهای کودک کمک کننده است .
وعده های غذایی اصلی و بین وعده ها باید یک برنامه با ثباتی داشته باشد تا وعده غذایی لذت بخش و عاری از استرس گردد.همینطور والدین می توانند مدت زمان مشاهده تلویزیون و یا کار با کامپیوتر را برای کاهش میل کودک به غذاهای با کیفیت پایین محدود کنند.
قوانین هنگام خوردن غذا که برای هم کودک و هم والدین توصیه میشود :
1-تا اتمام غذا همه سر جای خود بنشینید.
2- با دهان بسته غذا را جویده و ببلعید.
3- در طی غذا با مشارکت کودک گفتگو و مکالمه داشته باشید.
4- رفتار صحیح خوردن را پاداش دهید.
5- در پایان هر وعده غذا ظرف غذاها را جمع کنید.
6- میان و عده ها را فقط زمانیکه کودک مقادیر کافی از وعده غذای اصلی را خورد مجاز کنید.
7- در صورتیکه قوانین زیر پا گذاشته شود و یا کودک وارد رفتارهای ناجور شود میتوان از تنبیه های مجاز مانند محرومیت ها استفاده کرد.
بین 2-1 سالگی اشتهای کودک بطور قابل ملاحظه ای کم شده و وزن گیری آنها کند میشود.در 4-3 سالگی نیز کم است که این کاهش اشتها به همراه میل کودک نوپا برای عدم وابستگی و عدم استقلال زمینه ساز یکسری از مشکلات خوردن میشود.گرچه حتی مشکلات خوردن در سال اول نیز ممکن است دیده شود ولی در طی سالهای نوپایی و پیش دبستانی شایع ترند و والدین نیز بیشترین نگرانی را در مورد عادات خوردن کودک در این سنین مطرح میکنند.
نگاه کلی
* کلمه بهداشت روانی چقدر برای شما آشناست؟
* چه ارتباطی بین بهداشت روانی و اختلالات روانی وجود دارد؟
* چگونه می توانیم بهداشت روانی خود را حفظ کرده یا بهبود ببخشیم؟
واژه بهداشت (Health) و سلامتی همیشه انسان را در طول تاریخ به خود مشغول کرده است. تدوین برنامه های تربیتی – بهداشتی برای حفظ سلامتی و مطالعه ، جلوگیری و درمان بیماریها نمونه ای از این اقدامات بشری است. بهداشت در یک تقسیم کلی به دو نوع "بهداشت جسمی" و "بهداشت روانی" تقسیم می شود. ولی آنها همپوشی های زیادی را با هم دارند (بر یکدیگر تاثیر می گذارند).

بهداشت روانی از آن جهت که رابطه مستقیمی با "عملکرد فردی – اجتماعی" و آسیب های روانی – اجتماعی" دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است و این اهمیت باعث تدوین و اجرای برنامه های متعدد بهداشت روانی در سه بعد " پیشگیری ، درمان و توانبخشی" می شود این سه بعد در برگیرنده تمام اهداف و فعالیت های بهداشت روانی است.
تعاریف بهداشت روانی
تعریف سازمان بهداشت جهانی
سازمان بهداشت جهانی ، بهداشت روانی را اینگونه تعریف می کند: "بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش های روانی و جسمی ، بهداشت به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست."
تعریف انجمن بهداشت روانی کانادا
انجمن بهداشت روانی کانادا در یک دید جامع بهداشت روانی را در سه قسمت "نگرش های مربوط به خود ، نگرش های مربوط به دیگران و نگرش های مربو به زندگی" تعریف می کند. از نظر این انجمن بهداشت روانی یعنی : "توانایی سازگاری با دیدگاههای خود ، دیگران و رویارویی با مشکلات روزمره زندگی."
عوامل موثر بربهداشت روانی
بهداشت روانی افراد متاثر از عوامل متعددی است، اگر چه این عوامل به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار می گیرند ولی در واقع این موضو ع چند وجهی متاثر از یکدیگر است. بدین معنی که افراد به علت شرایط محیطی یا عوامل فردی تعادل و آرامش روحی شان دچار تغییراتی می شود و هر چه شدت این عوامل زیادتر باشد، تاثیر و تهدیدش بیشتر خواهد بود. عواملی همچون : "عدم برآورده شدن نیازهای اولیه، ناکامی، استرس، یادگیری، مسائل اجتماعی و رسانه های جمعی و… از عمده ترین تاثیرگذاران بر بهداشت روانی هستند.
ابعاد بهداشت روانی
پیشگیری نوع اول (Primary Prevention)
هدف این نوع از بهداشت روانی ممانعت از شروع یک بیماری یا اختلال است، "با حذف عوامل کلی کاهش عوامل خطرساز ، تقویت مقاومت افراد ، دخالت در فرایند اختلال" بدست می آید." برنامه های آموزش بهداشت روانی (نظیر آموزش والدین برای تربیت کودکان ، آموزش تاثیرات مصرف الکل و مواد و…)، برنامه های بالا بردن کارایی و توان افراد (نظیر برنامه های تقویتی برای کودکان محروم) ، ایجاد سیستم های حمایت اجتماعی (نظیر بیمه های درمانی ، ایجاد و حمایت از گروه های محلی و اجتماعی حمایت کننده از افراد مبتلا)" نمونه های پیشگیری نوع اول می باشد.
پیشگیری نوع دوم (Secondary Prevention)
هدف اقدامات این بعد از برنامه بهداشت روانی ، شناخت به موقع و درمان فوری و مناسب اختلال (یا بیماری) است. تمام نظریه ها و اقدامات درمانی نظیر "دارو درمانی ، رفتار درمانی ، شناخت درمانی ، گروه درمانی ، روانکاوی و …" در غالب این بعد از بهداشت روانی قرار می گیرد.
پیشگیری نوع سوم
هدف این بعد از بهداشت روانی ، بازگرداندن و حفظ تمام یا قسمتی از توانایی های از دست رفته فرد به علت اختلال (یا بیماری) است، تا فرد بتواند به گونه ای مفید و سازنده به زندگی "خانوادگی ، اجتماعی و شغلی" خود باز گردد. در واقع برنامه های این بعد با "توانبخشی" (Rehabilitation) افراد و جلوگیری از بازگشت مجدد اختلال (یا بیماری) در فرد و حفظ و پیشبرد سلامت ایجاد شده توسط درمان ، سروکار داشته ، اقدامات قبلی را تکمیل می کند.
چشم انداز بحث
موضوع بهداشت روانی و تامین آن برای "مردم ، سازمانها و دولتها" بسیار مهم است، چرا که با کارایی فردی و اجتماعی افراد و در کنار آن با پیشرفت های "علمی ، صنعتی و…" جامعه گره خورده است. امروزه اکثر کشورها منابع زیادی را برای بهبود بهداشت روانی جامعه صرف می کنند و در کنار آن با تدوین برنامه های جامع از "سازمان ها و منابع محلی – اجتماعی" نیز استفاده می کنند. متاسفانه ایران از این حرکت جامعه بشری به دور مانده است.

بطوری که افراد و بیماران دچار مشکلات روحی از ابتدایی ترین حق خود یعنی بیمه خدمات درمانی بهداشتی محروم هستند و تاکنون هیچگونه نشانه و حرکت موثری که نشان دهنده اهمیت بهداشت و سلامتی این افراد باشد در دولت دیده نشده است. در واقع افراد و بیماران دچار "مشکلات روحی – روانی" افراد "فراموش شده" در ایران هستند.
از دیر باز دوگانه نگری روان و تن که در بافتارهای مردم شناختانه، فرهنگی، اجتماعی، دینی و… . بروز کرده است، به تعامل و گاه تقابل این دو پایگاه انسانی اشاره داشته است. بی جهت نیست که محققان روان درمانی را از کهن ترین درمان های بشری بر می شمردند. در ایران باستان به سخن شفابخش، مانترا گفته می شد که نوعی از روان درمانی می توان به شمار آورد و این که بسیاری از مسایل جسمانی منشا روانی دارند. فکر، خیال، اندیشه، تصور و … همه قدرتی تعیین کننده می توانند بیابند، هرچند که عینی و ملموس نیستند.
در پزشکی روان-تنی مساله ی محورین دانش جسم-روان است. در واقع این شاخه از دانش به دنبال این است که چگونه جریان های روانی و جسمی به طور متقابل می توانند بر هم تاثیر بگذارند و همدیگر را تغییر دهند. ردپای این جریان را می توان در مکتب شرق در نوشته های ابن سینا، فارابی و ابن رشد پیدا کرد.
واژه ی psychosomatic از ریشه ی یونانی " psyche" به معنی نفس کشیدن و "soma" به معنی بدن گرفته شده است.اصطلاح "روان-تنی" برای نخستین بار در سال 1818 توسط یکی از نمایندگان پزشکی رومانتیک یوهان هاینقوت ((J. Heinrothبه گونه ای ضمنی در اظهار نظری، زمانی که می خواست در مورد جنبه ی جدایی ناپذیر خود(self) صحبت نماید به کار برده شد. دانش روان-تنی پلی است میان جسم و روح، اگرچه ارتباط چند وجهی میان روان و جسم قرن هاست که ذهن جستجوگر بشر را به خود جلب کرده است، ولی تنها برای چندین دهه است که شاخه ای در علم به منظور بررسی آن به وجود آمده است. امروزه این اصطلاح بیانگر دانشی است که تاثیرات متقابل روان، بدن و اجتماع را در پدیدآیی، روند و درمان بیماری های انسانی به گونه ای "شخص مدار" مورد بررسی قرار می دهد.
این دانش با وجود داشتن حیطه های مشترک با دانش هایی نظیر: روان شناسی فیزیولوژیک، روان شناسی زیست شناختانه، عصب روانشناسی و پزشکی رفتار(Verhaltensmedizin) که بر پایه ی الگوواره ی رفتاری نگری است ( behavioristischesModell) از آنها متمایز است و هویتی مجزا دارد. مساله ی محورین آن مساله ی روان-تن است و شخص انسان مورد مطالعه را در جایگاه مرکزین علایق خود قرار می دهد. این دانش به تعبیر فروید به پرش "چیستان گونه" از روان به تن می پردازد.
2)الگوواره های تحلیلی:
2-1) نظریه ی الگوواره ی تبدیلی:
این نظریه را برای نخستین بار فروید (1895) تببین کرد که امروزه همچنان برای تشریح تبدیلِ
(تعارض های روانی به پدیده های بدنی معتبر است. شالوده ی پویشگرانه ی نشانه های تبدیل در ابراز موارد ذیل قرار گرفته است:
تعارض ها، آرزوها ، ترس ها و تخیل هایی که برای بیمار بیش از زبان بدن قابل فهم نیست.
در نشانه ی بیماری، یک تعارض روانی به گونه ای دومین به سوی بدنی شدن تغییر می یابد. نشانه ها بر سه قسمند:
I) پدیداری: بروز های شبه عصب شناختی II) ارتباطی: پدیده های بیانی زبان بدن III) روان پویشگری: ساختارنمادین برای حل یک تعارض ناآگاه
در پشت نشانه ی تبدیل یک تخیل ناآگاه تلویحی وجود دارد.
مثل فلج دست برای خشم و پرخاشگری یک بیمار خجول که او را از ابراز پرخاشگری معاف می سازد.
2-2) نظریه ی تعارض روان پویشگرانه ی ویژه ی بیماری:
این نظریه را بنیان گذار دانش روان- تنی نوین، اف.الکساندر(1891-1964) ارایه است. او الگوی بنیادین روان پویشگرانه را، که علت بروز نشانه های بدنی را می توانند عرضه دارند از هم متمایز ساخت:
I. نشانه های تبدیلی (Konversionssymptome) : نشانه های بدنی، که به گونه ای ناآگاهانه به عنوان بیان نمادین تعارضی مزمن، غیرقابل تحمل و هیجانی پدید می آیند. آلکساندر، برای درک نشانه های تبدیل، الگوواره ی فرویدی را تایید می نماید.
II. نشانه های روان آزردگی نباتی:
در اینجا نشانه های جسمانی به عنوان نمودهای همراهی کننده و کنش ورانه ی منش های هیجانی ، واپس رانده و مزمن فهمیده می شود.
وظیفه ی اصلی موجود زنده، درست نگاه داشتن تعادل درونی است. نظام عصبی خودکار برای امور درونی موجود زنده وظیفه مند است. به وسیله ی اختلال های روان آزردگی با شسکت در حوزه ی نظام عصبی خودکار تقسیم کار بین قسمت سمپاتیک و پاراسمپاتیک این نظام مختل می گردد.
نظام سمپاتیک به طور عمده فرایندهایی را در بدن هدایت می کند که برای کوشش و تلاش بدنی ضروری است و در واکنش به محرک های تنیدگی زا، اثر بخشی او از طریق بالا رفتن میزان ضربان قلب و کاهش ترشح آدرنالین است.
نظام پاراسمپاتیک به طور عمده فرایندها و واکنش های سازنده ی بدن مانند آرامش، خوردن و هضم غذا را هدایت می کند. بنابراین پس از واپس رانش تنیدگی ( استرس)، در یک فرد ممکن است واکنش های سمپاتیک او فعال شوند و در حالی که در شخص دیگر واکنش های پاراسمپاتیک فعال شده اند.به عبارت دیگر الکساندر دو اختلال بنیادین مهم را متمایز می سازد:
a) موجود زنده در وضعیتی تثبیت می گردد که برای یک عملکرد مهم آماده است. (نقش عمده در این اختلال با نظام سمپاتیک است)
b) موجود زنده در برابر اهمیت انجام کاری، "واپس روی" را ابراز می دارد.( نقش عمده در این اختلال با پاراسمپاتیک است.) برای نگاهبانی خویشتن، خود را به سوی یک وضعیت وابستگی عقب می کشاند.
الکساندر عقیده داشت که هیجان های ویژه یا به عبارتی دقیق تر عوامل هیجانی ویژه یا باز دقیق تر موقعیت های تعارضی معین با هیجان های معین (نظیر اضطراب، رانه های واپس رانده ی دشمنانه و جنسی، شکست و ناکامی ، تلاش های وابستگی ، احساس کهتری و احساس گناه) از سویی و از سوی دیگر بیماری های جسمانی در پیوندی سببی می باشند.به عنوان مثال فزون گرفتگی عضلانی یا فشار خون بالا (Hypertonus) با تکانش های واپس رانده ی دشمنانه چنین ارتباطی دارد.
برای مثال در یک فرد منفعل- وابسته، زمانی که نیاز وابستگی او ارضا نشود، تنیدگی (استرس) شکل می گیرد. چنین تنیدگی (استرسی) می تواند نظام پاراسمپاتیک را تحریک کند و در حالت آماده باش قرار دهد که این باعث ترشح بیش از حد اسید گاستریک می شود و در نهایت منجر به زخم معده خواهد شد. در فرد دیگر با همین خصیصه ی شخصیتی اما با آرایش ژنتیکی متفاوت، چنین تنیدگی (استرسی) می تواند با پرکاری نظام سمپاتیک همراه باشد که پرکاری این نظام در نهایت منجر به میگرن ، فشارخون یا آرتریت می شود.

2-3) نظریه ی بدنی زدایی و باز بدنی سازی:
ام.شور در بررسی روند رشد و تحول کودک به فرایند بدنی زدایی اشاره دارد. کودک به دنیا آمده چون هنوز رشد نایافته است از جهات روانی- بدنی نامتمایز محسوب می گردد و ساختارهای بدنی در برابر اختلال های تعادل جویانه(Homöostaie) به گونه ای جسمانی ، ناهماهنگ ، ناآگاهانه و به صورت فرایندی اولیه واکنش نشان می دهد. با نمو یافتگی "آن من"و ساختار یافته شدن آن در روند زمان، بیشتر از جهت روانی هشیار و به صورت فرایندی ثانویه پردازش می گردد. اما این بدنی زدایی در شرایط معین قابل معکوس شدن است. وقتی یک خطر معین درونی یا بیرونی با انرژی در دسترس آزاد قابل دفع نمی باشد؛ اضطراب ِ پدید آمده به یک واپس روی به واکنش بدنی می انجامد. این روند را "شور" به عنوان بازبدنی سازی مشخص می نماید.
2-4) نظریه ی واپس رانش دو مرحله ای:
شرط بنیادین زیستن انسانی و نیز بیماری انسانی برای "میچرلیش" ، فرایندی همزمان جسمانی و روانی است. او بر این باور است که بشر برای حل موقعیت های تعارضی عمده ی خود، این امکان را دارد که با یک پاسخ بدنی در معنای یک بیماری تنی از آن پرهیز کند . به تعبیر فروید: فرار به سوی بیماری ((Flucht in die Krankheit. این گریز به سوی بدنی شدن می تواند به صورت اصولی تلاش موفقیت آمیز و پیروزمندانه ای برای حل آن ارایه دهد. مرحله ی نخست غلبه بر یک فشار روانی مزمن در حرکت روانی نیروهای دفاعی با ساختمان نشانه ای روان آزردگی برای پرداخت هزینه ی محدود شدن "آن من" است. این "آن منِ" محدود شده و در تنگنا اگر فشار روانی زمانمند و ایستا را نتواند تاب آورد، مرحله ی دوم واپس رانش رخ می نماید و در پی می آید که یک تغییر و تعویق به فراروند دفاعی بدنی در پیاورد دارد و به سامانه یابی نشانه ای بدنی می انجامد.
2-5) نظریه ی الگوواره ی ناگویی هیجانی: Das Alexithymie
مارتی و موزان (1978) صاحب نظران فرانسوی بر این باورند که انسان ها با بیماری های روان-تنی یک ساختار شخصیتی ویژه فراچنگ می آورند. مهم ترین ویژگی این ساختار ، ناتوانی این بیماران در درک احساساتشان و با واژگان بیان داشتن و توصیف آن هاست. ذکر چند نکته در این مورد ضروری است:
I. فکر عملیاتی: فقر ارتباطی این بیماران از جهت محتوای روانی. این بیماران توانایی بیان گفتاری ضعیفی دارند و راه خروجی برای احساس ها و خیال پردازی هایشان نمی یابند.
II.اختلال های "آن من" : وجود نمو یافتگی روانی و سازمان دفاعی صُلب اما شکننده از دیگر ویژگی های این بیماران است. این افراد توانایی محدودی برای نمادینه سازی نشان می دهند و از جهت ارتباط های اجتماعی تهی می باشند و در روان درمانی، فرایند انتقال را رشد نمی دهند.
III. به عنوان واپس روی روان-تنی، واپس روی به یک "کهن نظام دفاعی" را
ArchaischesAbwersystem))با گرایش های پرخاشگرانه و خود ویرانگرانهautodestruktive)) در قالب بدنی سازی شاهدیم.
IV. این گرایش وجود دارد که قالب دیگری را فرد، چنان که خود هست ببیند ( دوگانه سازی فرافکنانه projective Verdoppelung)). صاحب نظران آمریکایی سیفنئوس(Sifneos) و نمیاه(Nemiah) نیز پیرامون این نظریه کار کرده اند. بنا بر نظر آن ها افرادی که با هیجان هایشان مواجهه ندارند بیشتر در خطر بیماری های روان-تنی هستند.
2-6) نظریه ی یادگیری:
در این نظریه اختلال های رفتاری این گونه فهمیده می شوند که یا از طریق فرایند یادگیری ناخواسته یا از طریق نقصان فرایند یادگیری آن ها به وجود می آیند. اضطراب عامل اصلی روان آزردگی در این نظریه برشمرده می شود که واکنش هیجانی و آموخته شده است.
2-7) نظریه ی الگوواره ی تنیدگی: Das Stressmodell
تنیدگی تلاش پیچیده ی موجود زنده پس از فشار روانی (موجد استرس) است که تعادل زیست شناختانه اش را دوباره به دست آورد. نظریه ی نشانگان تطابق عمومی (G.A.S)از سلیه شامل سه مرحله است:
I. واکنش هشدار(Alarmreaktion)
II. مقاومت (Wilderstand)
III. کوفتگی(Erschöpfung) (که تا مرگ موجود زنده می تواند ادامه یابد)
در این نظریه دو نوع تنیدگی داریم:
I. Eustress : تحریک موثر که به موجود زنده می آموزاند و بازده می طلبد.
II. Dystress : تاثیر آسیب زا بر موجود زنده دارد. این که کدام عضوها مورد آسیب قرار گیرند، نشان می دهد چه بیماریی هایی در شرایط تنیدگی رشد می کنند.
H.Mayer (1983)، بر تنیدگی زایان روان-اجتماعی (life-event-research) و این که تنیدگی و شدت آن جنبه ی فاعلی دارند، تاکید کرد.
در برابر تنیدگی ها می توان راهکارهای دفاعی، دگرگون سازی و چیرگی جویی اتخاذ کرد به جای آن که منفعلانه با آن روبرو شد.
تنیدگی هم از محیط اجتماعی و هم از درون فرد (عاطفه های مزمن منفی، دوسوگرایی عاطفی ،دغدغه ی خاطر یا دودلی اخلاقی، سرزنش خویش، تعارض ها و نظایر این)، سرچشمه می گیرد.
تنیدگی زایان شغلی یه صورت موضوعی(Objecktive) کمتر تنیدگی زایند تا تنش در روابط نزدیک و خانواده.
تنیدگی زایان مستمر روزانه، مانند عصبیت های هرمی (بالا به پایین) و متقابل (دوست،خانواده، همکار و ….) مانند یک تجربه ی ضربه ی روانی ناگهانی اهمیت دارند.
– تجارب تنیدگی زا در تاریخچه ی کودکی فرد نیز بسیار مهم است :
I. اهمال هیجانی
II. بدرفتاری پرخاشگرانه
III. سوء استفاده ی جنسی
3)روان ایمنی شناسی:(Psychoimmunologie)
حیطهای ازپژوهشهاکه تاثیرات متقابل وپرشمارتجربه های روانی ورفتار راازیک سووفعالیتهای ایمنی جویانه نظام بدن را ازسوی دیگرموردمداقه و پژوهش قرارمیدهد و بر موارد زیر تاکید می کند:
– پژوهش های جدید نشان می دهد که نظام اعصاب مرکزی در تنظیم وتغییر معیارهای دفاعی بدن نقشی مهم بازی می کند.
– در موقعیت های تعارض آمیز و حاد انسانی ، فرد با بیماری های عفونی مواجه می گردد مانند گریپ و آنژین
– تنیدگی های از نوع فقدان (Verlust) چون: مرگ، جدایی ، طلاق ، بیماری حاد شریک زندگی منجر به افسردگی و سپس کاهش ایمنی بدن می گردد. T.lymphozytenوHilferlymphozytenکاسته می گردند و میزان پادتن ها Antikoerper)) افزون می گردد.
– تحقیق ها نشان داده اند کسانی که درمان روان تحلیلگرانه را موفق به پایان رسانده اند در مجموع در مقایسه با جمعیت معمولی و گروه گواه، کمتر بیمار می گردند.
4)پهنه های پدیدآیی وکنش وری بیماری های روانـ تنی درسامانه های بدنی:
• سامانه گوارشی
• سامانه تنفّسی
• سامانه قلب و گردش خون
• سامانه کلیوی ـ ادراری ـ جنسی
• سامانه اعصاب مرکزی
• سامانه غدد درون ریز
• سامانه پوست
• دستگاه جنبشی
• اختلال های خوردن
• مشکل در دستگاه شنیداری
چند نکته ی بسیار مهم:
I. قریب دو دهه است که مشخص گردیده است مسایل روان شناختی در تمام بیماری های جسمانی نقش دارند.
II. در جداول تشخیصی نظیر DSM، محور III مربوط به بیماری های جسمانی است.
III. بنا به مورد 1 در آمریکا بیمارستان ها روان شناس سلامت دارند که بهداشت روان تمام بیماران را دنبال می کند.حتی ثابت شده است، روان درمانی موجب پاسخ بهتر بیماران به عمل جراحی می گردد.
IV. در بیماری های یاد شده، نقش مسایل روان شناسی عمده تر است، اما به این معنا نیست که در آن ها خلاصه شود.
V. در DSM-III-TR ،Psychosomatic بهSomatoformتبدیل شد.
5) ملاک های تشخیصی اختلال های بدنی شکل بر اساس DSM-IV :
5-1) اختلال تبدیل
الف)یک یا چند نشانه یا نارسایی که بر کنش حسی یا حرکتی ارادی اثر می کنند و وجود یک اختلال عصب شناختی یا شرایط طبی عمومی را القا می کند.
ب) عوامل روان شناختی را با نشانه یا نارسایی مرتبط دانسته اند چون تعارض ها یا عوامل تنیدگی زایی دیگر، قبل از آغاز یا تشدید نشانه یا نارسایی قرار دارند.
پ) نشانه یا نارسایی به صورت عمدی ایجاد یا وانمود نمی شود.(مانند آن چه در اختلال ساختگی یا تمارض دیده می شود.)
ت) نشانه یا نارسایی نمی تواند پس از یک بررسی دقیق، بر اساس شرایط طبی عمومی، تاثیر یک ماده یا یک رفتار و تجربه ی جایز فرهنگی تبیین شود.
ث) نشانه یا نارسایی به معلولیت یا عارضه ی معنادار بالینی در قلمرو اجتماعی، حرفه ای، یا قلمرو کنش وری های مهم دیگر منجر می شود و یک ارزشیابی پزشکی را ضروری می سازد.
ج) نشانه یا نارسایی به یک درد یا یک اختلال کنش جنسی محدود نمی شود؛ فقط در خلال اختلال بدنی شکل بروز نمی کند و با اختلال روانی دیگری نیز مطابقت ندارد.
ریخت نشانه یا نارسایی تصریح شود:
I) با نشانه یا نارسایی حرکتی III) با حمله ی ناگهانی تشنج
II) با نشانه یا نارسایی حسی IV) شکل مختلط
5-2)اختلال خودبیمار پنداری:
الف) دل مشغولی توام با ترس درباره ی ابتلا به یک بیماری جدی یا فکر ابتلای به آن بر اساس اشتباه در تفسیر پاره ای از نشانه های بدنی.
ب) به رغم معاینه های پزشکی متناسب و اطمینان بخش، نگرانی ها پا برجا می مانند.
پ) باور ذکر شده در ضابطه ی "الف" دارای شدت هذیانی (مانند اختلال هذیانی، ریخت بدنی) نیست و به نگرانی انحصاری نسبت به ظاهر بدن نیز محدود نمی شود.(مانند آنچه در اختلال بدشکلی بدنی دیده می شود)
ت) دل مشغولی ها به ایجاد درماندگی یا عارضه های بالینی معنادار در قلمرو کنش وری اجتماعی ، حرفه ای و یا قلمروهای مهم دیگر منجر می شوند.
ث) مدت اختلال حداقل 6 ماه است.
ج) دل مشغولی ها با اختلال اضطرابی تعمیم یافته ، اختلال وسواس- بی اختیاری، اختلال وحشتزدگی، وهله ی افسردگی مهاد ،اضطراب جدایی یا اختلال بدنی شکل دیگر مطابقت نمی کنند.
تصریح شود آیا همراه با فقر بینش است یا خیر. یعنی فرد آیا م یتواند بپذیرد در خلال اختلال که نگرانی وی درباره ی ابتلا به یک بیماری جدی ، افراطی یا نا معقول است
5-3) اختلال بدشکلی بدنی:
الف) دل مشغولی درباره ی یک نقص تخیلی ظاهر بدن. چنان چه یک نقص بدنی خفیف در فرد وجو داشته باشد در این صورت نگرانی وی به وضوح جنبه ی افراطی دارد.
ب) دل مشغولی فرد به ایجاد درماندگی یا عارضه های معنادار بالینی در قلمرو کنش وری اجتماعی، حرفه ای یا زمینه های مهم دیگر منجر می شود.
پ) دل مشغولی فرد با اختلال روانی دیگری (مانند نارضایتی از شکل و اندازه ی بدن در روان بی اشتهایی) مطابقت نمی کند.
5-4) اختلال های بدنی شکل دیگر:
5-4-1) اختلال بدنی سازی:
الف) وجودسوابق شکایت های متعدد و جسمانی که قبل از سی سالگی آغاز شوند، چندین سال ادامه می یابند و پیامد آن ها جستجوی درمان پزشکی یا بروز عارضه های بالینی معنادار در قلمرو کنش وری اجتماعی، حرفه ای یا قلمرو های مهم دیگر است.
ب) در برهه ای از زمان در جریان اختلال، باید هر یک از ضوابط زیر همراه با نشانه ی مرضی مشاهده شوند:
I. چهار نشانه ی درد: وجود سابقه ی درد لااقل در چهار عضو یا کنش مختلف (مثل سر، شکم، کمر، مفصل ها، انتهای اندام ها، سینه، مقعد، یا در خلال قاعدگی، آمیزش و دفع ادرار)
II. دو نشانه ی معدی- روده ای : وجود لااقل دو نشانه ی معدی – روده ای به غیر از درد(مثل تهوع، نفخ، استفراغ به جز در خلال حاملگی، اسهال یا عدم تحمل چندین غذای متفاوت)
III. یک نشانه ی جنسی : وجود لااقل یک نشانه ی جنسی یا تناسلی یه غیر از درد ( مثل بی تفاوتی جنسی ، نارسا کنش وری نعوذ یا انزال، بی نظمی قاعدگی ، خونریزی شدید ماهیانه، استفراغ در سراسر دوره ی حاملگی)
IV. یک نشانه ی عصب شناختی کاذب: وجود لااقل یک نشانه یا نارسایی که القاء کننده ی شرایط عصبی است و به درد محدود نمی شود (اختلال تعادل، فلج یا ضعف یک ناحیه ی مشخص ، مشکل بلع، احساس گلوله در گلو، بی صدایی، از دست دادن حس لامسه یا احساس درد، ناتوانی در مهار ادرار، دوگانگی دید، نابینایی، ناشنوایی، تشنج، نشانه های تفرقی مانند یادزدودگی یا از دست دادن هشیاری به جز حالت ضعف).
پ) وجود نشانه های I یا II :
I. پس از یک بررسی دقیق هیچ یک از نشانه های ضابطه ی ب را نمی توان بر اساس شرایط طبی شناخته شده یا تاثیر مستقیم یک ماده (مانند استفاده ی مفرط از یک ماده یا دارو ) کاملاً تبیین کرد.
II. وقتی یک شرط طبی عمومی وجود دارد شکایت های جسمانی یا معلولیت های اجتماعی یا حرفه ای بیش از آن هستند که با توجه به نتایج معاینه های جسمانی یا نتایج آزمایشگاهی می توان انتظار داشت.
ت) فرد عمداً نشانه ها را ایجاد یا وانمود نمی کند.
5-4-2) اختلال بدنی شکل نامتمایز:
الف) یک یا چند شکایت جسمانی ( مثل خستگی، از دست دادن اشتها، شکایت های معدی- روده ای یا ادراری)
ب) نشانه های I یا II :
I. نشانه ها نمی توانند پس از یک بررسی دقیق بر اساس شرایط طبی شناخته شده یا تاثیر مستقیم یک ماده (مانند مصرف مفرط یک ماده یا یک دارو) تبیین شوند.
II. هنگامی که یک اختلال طبی عمومی وجود دارد، شکایت های جسمانی یا معلولیت های اجتماعی یا حرفه ای با توجه به نتایج معاینه های جسمانی یا نتایج آزمایشگاهی بیش از حد انتظار است.
پ) نشانه ها به عارضه یا معلولیت معنا دار بالینی در قلمرو اجتماعی ، حرفه ای، یا قلمرو کنشوری های مهم دیگر منجر می شوند.
ت) طول مدت اختلال حداقل شش ماه است.
ث) اختلال با با اختلال روانی دیگر (مانند اختلال بدنی شکل دیگر، نارساکنش وری جنسی، اختلال خلقی، اختلال اضطرابی ، اختلال خواب یا روان گسستگی ) مطابقت نمی کند.
ج) فرد به عمد ، نشانه ها را ایجاد یا وانمود نمی کند( مثل اختلال ساختگی یا تمارض)
5-4-3) اختلال درد:
الف) درد در یک یا چند ناحیه ی آناتومیکی (تشریحی) محور اصلی جدول بالینی را تشکیل می دهد و شدت آن در حدی است که توجه بالینی را ایجاب می کند.
ب) درد به ایجاد عارضه یا معلولیت معنادار بالینی در قلمرو اجتماعی ، حرفه ای و یا زمینه های کنش وری مهم دیگر منجر می شود.
پ) عوامل روان شناختی در بروز، وخامت، شدت ، و دوام درد نقش مهمی دارند. اگر یک اختلال طبی عمومی باشد نقش اصلی در بروز، وخامت، شدت ، و دوام درد ایفا نمی کند وگرنه این اختلال طبی عمومی اگر همراه باشد، در محورIII مشخص می گردد.
ت) نشانه یا نارسایی به عمد ایجاد یا وانمود نمی شود(مانند اختلال ساختگی یا تمارض).
ث) تصریح شود:
I. حاد: طول مدت اختلال کمتر از 6 ماه
II. مزمن: طولمدتاختلال 6 ماه یا بیشتر
5-4-4) اختلال های بدنی شکل تصریح نشده در جای دیگر:
5-4-4-1)حاملگی کاذب: باور غلطی که با علامت های عینی همراه است.( بزرگ شدن شکم، کاهش خونریزی قاعدگی، قطع قاعدگی، احساس فاعلی حرکت جنین، حالت تهوع، ترشح و تورم پستان ها، درد زایمان در تاریخ مورد انتظار، تغییرات در غده مترشحه بدون دلیل طبی)
5-4-4-2) اختلال دارای نشانه های خودبیمار یپندارانه ی غیر روان گسسته وار است و طول مدت آن کمتر از 6 ماه است.
5-4-4-3) اختلال دارای شکایت های جسمانی تببین نشده( خستگی یا ضعف بدنی) ای است که در چهارچوب اختلال روانی دیگری قرار نمی گیرد و کمتر از 6 ماه طول می کشد.
دردهای روان تنی یا سایکوسوماتیک چیست؟ علل, علایم و درمان توصیه شده ها, مقالات روز ۱۳۹۶-۰۳-۲۸ ۰۹:۱۱ درد سایکوسوماتیک یا روان تنی می تواند انواع متفاوتی داشته باشد و در هر قسمت بدن ایجاد شود. تجربه درد می تواند موضعی و در یک منطقه باشد یا به تمام بدن تعمیم پیدا کند. علاوه بر این ممکن است درد از یک قسمت شروع شده و به سایر نقاط بدن گسترش پیدا کند. دردهای روان تنی Psychosomatic Pain کلمه سایکو سوماتیک psychosomatic ( روان تنی ) از دو واژه مختلف گرفته شده است. " سایک psyche " به معنی ذهن و " سوما soma " به معنی بدن. بنابراین یک اختلال سایکوسوماتیک (روان تنی) با علائم فیزیکی ای مشخص می شود که هیچ دلیل پزشکی ای نمی توان برای آن پیدا کرد. راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی, توضیح می دهد که سوماتو فورم somatoform ( اختلال شبه جسمی ) اختلالاتی هستند که مشخصه آن ها " وقوع یک یا چند درد بدنی و جسمانی است که پس از ارزیابی پزشکی مناسب مشخص می شود هیچ توضیح آسیب شناسی فیزیکی physical pathology یا مکانیسم پاتوفیزیولوژیک pathophysiologic mechanism برای آن وجو د ندارد یا هنگامی که آسیب پاتولوژی وجود داشته باشد، شکایت جسمی یا نتیجه اختلال است یا بیشتر از آنچه در یافته های فیزیکی انتظارش را داریم. " *somatoform disorder= Somatic symptom disorder=SSD: نوعی اختلال شبه جسمی است که با علائم جسمانی متعدد، از جمله درد تشخیص داده می شود. انواع اختلال سوماتو فورم somatoform disorder : – اختلال تبدیلی Conversion disorder – اختلال جسمانی somatization disorder – اختلال اضطراب بیماری illness anxiety disorder – اختلال بد شکلی بدن body dysmorphic disorder – اختلال علایم جسمانی تمایز نیافته undifferentiated somatic symptom disorder علائم یا ویژگی های دردهای روان تنی Psychosomatic Pain درد روان تنی یا سایکو سوماتیک Psychosomatic Pain به عنوان درد روانزا psychogenic pain یا اختلال درد ناشی از استرس و اضطراب روانشناسی شناخته می شود و مشخصه آن درد مزمن در بیش از یک منطقه است که چندین ماه تا چندین سال ادامه داشته باشد.اختلال درد سایکوسوماتیک مشخصات زیر را دارد: – درد توسط یک وضعیت پزشکی قابل توضیح نیست. – درد باعث ناراحتی جدی یا اختلال یا هر دو در مناطق مختلف بدن یا قابلیت های فردی میشود. – در آغاز، قوت، تشدید و افزایش شدت علایم با عوامل روانی ایجاد می شود. – شکایت از درد عمدی یا غیر واقعی نیست و به علت هر گونه اختلال روانی مانند خلق و خو و اختلال اضطراب یا هر شکل دیگری از اختلالات روانی ایجاد نشده است. مطالعاتی که از وجود دردهای روان زا یا سایکوژنیک Psychogenic Pain حمایت می کنند شواهد نشان می دهد که درد جسمانی تجربه شده توسط کودکان دارای شدت برابر با یک بزرگسال است. تفاوت در گروه های قومی نژادی، برتری در مورد دردهای سایکوسوماتیک را نشان داده است. علاوه بر این ارتباط قوی بین جنسیت و درد یافت شده است. در بسیاری مطالعات مشخص شد که زنان بیشتر از مردان از دردهای روان تنی رنج می برند و بیشتر به دنبال درمان هستند. همچنین مشخص شده که کودکان اغلب از دردهای سایکوسوماتیک در ناحیه شکم و سر شکایت دارند. با این حال با افزایش سن مکان درد فرق کرده و در مکان های متنوع و با شدت بیشتر آن را تجربه می کنند. انواع دردهای روان تنی یا سایکوسوماتیک درد سایکوسوماتیک یا روان تنی می تواند انواع متفاوتی داشته باشد و در هر قسمت بدن ایجاد شود. تجربه درد می تواند موضعی و در یک منطقه باشد یا به تمام بدن تعمیم پیدا کند. علاوه بر این ممکن است درد از یک قسمت شروع شده و به سایر نقاط بدن گسترش پیدا کند. برخی از نقاط مشترک در بدن عبارتند از: – سر درد – بدن درد – کمر درد – شکم درد – درد در هنگام مقاربت – چرخه قاعدگی دردناک – درد بازو بسیاری از پزشکان فیبروملاژیا fibromyalgia و سندرم درد مزمن را به عنوان دردهای روان تنی در نظر می گیرند. *فیبروملاژیا fibromyalgia: سندرم درد اسکلتی-عضلانی مزمنی است که با درد در سطح گسترده، نقاط حساس، خستگی و اختلال خواب مشخص می شود. چطور تشخیص دهیم دردمان روان تنی یا سایکوسوماتیک است یا نه ؟ شخص معمولا اختلال دردی دارد که با هیچ وضعیت پزشکی ای توجیه نمی شود و شدت و نشانه های آن با میزان درد واقعی مطابقت ندارد. باید در نظر داشته باشید که درد سایکوسوماتیک که بیمار از آن ها شاکی است برخلاف تصور قبل فقط در ذهن بیمار نیست. آن ها درد فیزیکی واقعی هستند که واقعا بیمار آن ها را حس می کند نه این که ادا در بیاورد. مجموعه ای از غربالگری ها مثل آزمایش خون و معاینات رادیولوژیک از قبیل اشعه ایکس، سی تی اسکن و MRI می تواند وجود هر گونه مشکل پزشکی که باعث ایجاد درد شده است را رد یا تایید کند. تنها در صورتی که همه آزمایشات طبیعی باشد می توان تشخیص درد سایکوژنیک داد. شخصی که درد سایکوسوماتیک یا اختلال درد روان تنی در او تشخیص داده شده است باید موارد زیر را در نظر بگیرد: – سابقه خانوادگی مشکلات روانی یا اختلالات جسمانی – بیماری جسمی در یک یا هر دو والد – وضعیت مالی و بحران در خانواده – وقایع منفی در زندگی – قربانی شدن یا مورد آزار و اذیت قرار گرفتن – سابقه اختلال جسمانی – مورد سوءاستفاده قرار گرفتن در دوران کودکی: جسمی، روانی، جنسی – سبک های فرزند پروری – افزایش ثانویه درد – افزایش درد پس از یک اتفاق استرس زا – فروکش درد هنگام حذف اتفاق استرس زا علل دردهای روان تنی یا سایکوسوماتیک psychosomatic اگرچه دلیل قطعی برای شروع آن نمی توان مشخص کرد اما تصور می شود که استرس های خاص زندگی ممکن است آغاز کننده این دردها باشند. بسیاری از افراد پس از تجربه یک وضعیت منفی قابل توجه مثل از دست دادن عشق یا روبرو شدن با یک فاجعه طبیعی دچار درد سایکوسوماتیک می شوند. تعدادی از علل شایع شناخته شده درد روان تنی عبارتند از: – سوء استفاده: ارتباطی قوی بین سوء استفاده های دوران کودکی و درد روان تنی یا سایکوسوماتیک وجود دارد. سابقه سوء استفاده های فیزیکی، روانی یا جنسی دوران کودکی، فرد را مستعد دچار شدن به دردهای سایکوسوماتیک می کند. – تفکر فروید: همان طور که در تئوری سایکودینامیک psychodynamic ( دیدگاه روان پویشی) گفته شد، بخش ناخودآگاه یا خودآگاه در ذات انسان همیشه غریزی هستند، که در جامعه قابل قبول نیست، بنابراین خود را به نشانه های جسمانی تبدیل کرده و استرس ایجاد شده را آزاد می کند به طوری که فرد از تمایلاتش آگاه نشده و ذهن خودآگاه در آرامش باقی می ماند. به عنوان مثال، احساس گناه ناشی از میل ناخودآگاه است که به شکل درد منتشر می شود در حالی که آرزوها باعث ایجاد پریشانی در فرد نمی شوند. دیدگاه روان پویشی Psychodynamics: بر این اندیشه استوار است که افکار و هیجان ها علل مهم رفتار هستند. رویکرد روان پویشی به رفتار به درجات مختلف بر این فرض استوارند که رفتار قابل مشاهده (پاسخ های آشکار) تابعی از فرایندهای روانی داخلی (رویدادهای پنهان) است. رویدادهای درونی و منابع تحریک محیطی که از سوی نظریه پردازان روان پویشی مطرح شده با هم متفاوتند، اما همه آنها در این باره توافق دارند که شخصیت را ترکیبی از وقایع داخلی و خارجی شکل می دهد که از نظر آنها وقایع درونی در این زمینه نقش عمده تری دارند. زیگموند فروید بنیان گذار این دیدگاه معتقد بود که در نهایت روزی فرا خواهد رسید که بتوان تمام رفتارها را برحسب تغییرات بدنی تبیین کرد، اما از آنجایی که در دوران وی درباره روابط بین بدن و شخصیت آگاهی اندکی وجود داشت وی چندان بر عوامل زیست شناختی تاکید نکرد. فروید تحت تاثیر چارلز داروین در مورد اهمیت هیجان ها قرار داشت و توجه خود را به تاثیر هیجان ها بر افکار معطوف کرد. او معتقد بود که برای درک و فهم رفتار لازم است افکار پیشایند و مرتبط با آن تجزیه و تحلیل شود و برای درک آن افکار باید عمیق ترین هیجان ها و احساسات شخص مورد بررسی و کنکاش قرار گیرند. – نظریه های یادگیری: اغلب کودکان بیمار شدن را یاد می گیرند یا شروع به تقلید از اعضای نزدیک خانواده می کنند تا به سودی که از بیماری می خواهند برسند. – راه های ارتباطی: اغلب برای کودک امکان ندارد که همه چیز را در قالب کلمات بیان کند. به خصوص زمانی که تحت استرس قرار گرفته باشند. در حالت، نشانه های مختلف جسمی برای نشان دادن پریشانی خود بروز می دهند. – تاثیرات خانواده: پویایی خانواده شامل نقش کودک در خانواده و نوع رفتار والدین با او می تواند کودک را تشویق به نشان دادن علایم جسمانی برای بدست آوردن توجه، نماید. علاوه بر این، ابتلا به یک اختلال روانی، که ممکن است در بسیاری از خانواده ها یا ساختار اجتماعی قابل پذیرش نباشد و باعث نگاه نادرستی به فرد شود. برای اجتناب از این شرایط بسیاری از افراد برای بدست آوردن حمایت خانواده و دوستان، علایم جسمانی را در بدنشان افزایش می دهند. درمان دردهای روان تنی یا درد سایکوسوماتیک بهترین راه ممکن برای درمان درد روان تنی بعد از تشخیص ارجاع پرونده به متخصص سلامت روان است. اغلب بسیاری از بیماران آمادگی پذیرش این که دردی که تجربه می کنند فیزیکی نیست و علت اصلی ایجاد آن روانی است را ندارند.بیمار ممکن است خیلی راحت از ملاقات روان پزشک یا روان شناس، شانه خالی کند. بنابراین رابطه خوب پزشک و بیمار در این زمینه برای دنبال کردن و ادامه درمان، ضروری است. درمان های متداول برای درد سایکوسوماتیک یا دردهای روان تنی عبارت است از: – مشاوره و درد سایکوسوماتیک: درمان از طریق صحبت با بیماران talk therapy ، اغلب به بیمار در توصیف وضع موجود و پریشانی ای که باعث ایجاد آن شده و اثرات منفی ای که بر زندگی اش گذاشته و … کمک می کند، مشاور با تایید نشانه ها و همدردی با بیمار رابطه اش را با او گسترش داده و به این صورت اثربخشی درمان شروع می شود. – رفتاردرمانی شناختی Cognitive behavioral therapy برای درمان درد سایکوسوماتیک: این شکل از روان درمانی روی افکار منفی و تحریف افکار تمرکز دارد. بلوک کردن افکار، باورهای غیر واقعی ، رفتارهایی که چرخه تفکر و احساس را تقویت می کند. این روش به بیمار کمک می کند متوجه شود که چگونه یک فکر منفی می تواند منجر به یک علامت فیزیکی شود و چطور باید این علایم را شکست دهد. – مسکن های غیر مخدر برای مدیریت درد سایکوسوماتیک: در ابتدا می توان دوز خفیف مسکن برای مدیریت درد روان تنی تجویز نمود. با این حال مسکن اغلب عوارض جانبی طولانی مدت دارد و بیماری ممکن است برای کاهش درد از آن سوء استفاده کرده و وضعیتش را بدتر کند. – داروهای ضدافسردگی برای درمان درد سایکوسوماتیک: داروهای ضد افسردگی می تواند برای آرامش بیمار توصیه شود. ضد دردهای استفاده شده در داروهای افسردگی اغلب به تسکین درد روان تنی کمک می کند و در نتیجه اجازه می دهد که بیمار بهتر به خواب رفته که به نوبه خود منجر به کاهش اضطراب در او می شود. – خانواده و گروه درمانی برای درد سایکوسوماتیک: متخصص سلامت روان ممکن است به بیمار در مورد خانواده درمانی توصیه کند تا حمایت روانی لازم به بیمار ارائه شود. تمرکز به طور عمده در فرایند ارتباطات باقی می ماند، ترویج محیط حمایتی در خانواده و فعال شدن ارائه پاسخ های مناسب به بیمار. گروه درمانی عمدتا با حذف سوال " چرا فقط من " به اختلال پاسخ می دهد و باعث درک بهتر مشکلات و انواع مختلف آن که توسط دیگران تجربه شده ضمن این که سبب ارتقای سطح ارتباطات و اجتماعی شدن می شود. – ورزش: ورزش منظم می تواند سبب از بین رفتن درد سایکوسوماتیک و همچنین جلوگیری از تشدید آن شود. درمان های جایگزین برای درد روان تنی روش های درمانی جایگزین مشترک برای درد روان تنی: – تکنیک آرام سازی Relaxation Technique برای کمک به غلبه بر درد روان تنی: تکنیک های تمدد اعصاب مختلف عبارتند از: هدایت تصور، تکنیک آرام سازی پیشرونده عضلانی و غیره. به تسکین استرس روانی و جسمی و آرام شدن ذهن و بدن کمک می کند.روش آرام سازی پیش رونده عضلانی می تواند برای افراد مبتلا به درد بدن بسیار مفید باشد چون روی عضلات منقبض شده که در اثر تنش ماهیچه ای ایجاد شده اند تمرکز داشته و سبب رها سازی عضلانی و در نتیجه کاهش درد می شود. – هیپنوتیزم Hypnosis برای درمان اختلالات سوماتوفرم: روی درمان لایه های زیرین ناخودآگاه، خواسته ها یا آرزوهایی که در قالب علایم جسمانی تجلی پیدا کرده اند تمرکز دارد. اگرچه اختلافات زیادی در مورد تکنیک هیپنوتیزم به عنوان درمان وجود دارد ولی مشخص شده است که در درمان موارد اختلالات سوماتوفرم بسیار مفید است. – ماساژ Massage: انواع مختلف تکنیک های ماساژ در بهتر شدن درد برخی از بیماران مبتلا به درد سایکوسوماتیک یا اختلالات درد موثر است. این تکنیکها شامل ماساژ شیروپراکتیک chiropractic (درمان از راه دستکاری در ستون مهره ها ) ، شیاتسو shiatsu ( ماساژ فشاری ) و غیره است. – هنر درمانی Art Therapies: هنر درمانی بر بیان احساسات با استفاده از تکنیک های هنری مختلف مثل: موزیک، نقاشی، رقص و غیره متمرکز است. هنر درمانی بدن گرا تاثیر شگفتی در درمان اختلال درد سایکوسوماتیک دارد. رقص درمانی با بروز و بیان احساسات تاثیر زیادی داشته و اغلب باعث دگرگونی حالت روانی شده ضمن این که حرکات انجام شده در تسکین درد کمک کننده هستند. – دیگر درمان های جایگزین برای اختلال درد سایکوسوماتیک می تواند: – کمپرس گرم و سرد – پرت کردن حواس – طب سوزنی – طب فشاری Acupuncture and acupressure – تحریک الکتریکی عصب Transcutaneous Electrical Nerve Stimulation (TENS ) از آن جایی که هیچ نشانه فیزیکی برای دردهای روان تنی وجود ندارد، ناراحتی ای که از درد سایکوسوماتیک می کشید ممکن است به سختی قابل توضیح یا درمیان گذاشتن با مردم باشد و دیگران ممکن است تصو کنند که بیمار در حال ادا درآوردن است. در بسیاری از موراد به علت عدم آگاهی تشخیص اشتباه اتفاق می افتد بنابراین یک راهنمایی درست از یک پزشک با تجربه که قبلا دردهای سایکوسوماتیک را درمان کرده است از اهمیت بالایی برخوردار است.
منابع:
– Alexander, (1951), PsychosomatischeMedizin, Walter de Gruyter und co., Berlin.
– Hoffmann, Hochapfel, (2004), NeurotischeStoerungen und PsychosomatischeMedizin, Schattauer, Deutschland.
– Laplanche, Pontalis, (1973), das Vokabular der Psychoanalyse, Suhrkamp, Deutschland.
– Machleidt et al., (1999), Psychiatrie, Psychosomatik, Psychotherapie, Georg ThiemeVerlay Stuttgart.
– دادستان، پ.، (1383)، روانشناسی مرضی تحولی (1)، نشر سمت، تهران.

اختلالات شبه جسمی،ساختگی،تمارض، تجزیه ای، انطباقی و روان تنی
2017

1


تعداد صفحات : 33 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود