تارا فایل

اختلالات خودبیمارانگاری، شبه جسمی،ساختگی، تمارض، تجزیه ای، انطباقی و روان تنی در روانشناسی،




بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع تحقیق:

اختلالات خودبیمارانگاری، شبه جسمی،ساختگی، تمارض، تجزیه ای، انطباقی و روان تنی در روانشناسی

پاییز 96

فهرست
اختلال خودبیمارانگاری 4
دلایل بروز خودبیمارانگاری 5
سبب شناسی 7
علائم بارز: 7
درمان 7
دارودرمانی: 7
ـ درمان روانشناختی: 8
اختلالات تفکر 8
اختلال در تفکر به چهار صورت امکان پذیر است : 8
اختلال در فرم تفکر 9
اختلال در جریان تفکر 9
تفاوت هذیان با خیالپردازی 11
اختلالات روانی چیست ؟ 12
علل ررفتار نابهنجار و بیماری های روانی: 12
انواع اختلالات روانی 12
اختلالات روانی 13
روان نژندی ها (نوروزها) 14
سبب شناسی 17
چرا و چگونه شروع می شود؟ 20
جرقه ها از کجا است؟ 20
نشانه های خودبیمارانگاری 20
عوارض عدم درمان 22
سوالاتی که از پزشک باید پرسید 23
چه توقعی از پزشک خود دارید؟ 24
درمان چیست؟ 24
درمان های خانگی 25
اختلال خود بیمار انگاری 27
اختلال خودبیمارانگاری، چرا و به چه دلیل؟ 28
ویژگی های شخصیتی و خلقی 28
شیوه تربیتی والدین 28
علل روان شناختی 29
دلایل بروز خودبیمارانگاری 30
علایم بارز 35
تداوی 36
اختلالهای جسمانی 38
اختلال های جسمانی شکل و اختلالهای تجزیه ای 38
اختلال تبدیلی 39
اختلال جسمانی کردن و اختلالهای مربوط 39
اختلال بدشکلی بدن 40
خود بیمار انگاری 41
اختلالهای مرتبط با اختلالهای جسمانی شکل 41
نظریه ها و درمان اختلالهای جسمانی شکل 42
خصوصیات طبقه عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی 42
اختلالهای تجزیه ای 44
اختلال هویت تجزیه ای 45
سایر اختلالهای تجزیه ای 46
اختلالات تعامل تن (جسم) و روان 47
تعاریف بهداشت روانی 52
تعریف سازمان بهداشت جهانی 52
تعریف انجمن بهداشت روانی کانادا 52
عوامل موثر بربهداشت روانی 52
ابعاد بهداشت روانی 53
پیشگیری نوع اول (Primary Prevention) 53
پیشگیری نوع دوم (Secondary Prevention) 53
پیشگیری نوع سوم 53
چشم انداز بحث 53
منابع: 69

اختلال خودبیمارانگاری
این تصور خودبیمارانگارانه، زمانی بیماری تلقی می شود که حدود ۶ ماه از آغاز آن بگذرد و با وجود تایید سلامت بدن توسط پزشک، شخص هم چنان بر بیمار بودن خود اصرار ورزد و در نهایت، ترس از بیمار بودن، شخص را مدام به کلینیک ها و درمانگاه های مختلف جهت آزمایش و تجویز دارو بکشاند که به آن "سندرم بیمار خیالی" نیز می گویند.
خودبیمارانگاری عبارت است از اختلالی که در آن فرد اعتقاد زیادی دارد که مبتلا به یک بیماری جدی یا مرگبار است ، علی رغم این که معاینات و بررسی های کامل پزشکی ، هیچ مشکلی را نشان نمی دهند.
چنین فردی معمولا در مورد بیماری ها، تشخیص و درمان آن ها اطلاعات زیادی کسب می کند، زیرا به پزشکان زیادی مراجعه می کند و تحت بررسی های زیادی قرار می گیرد. درعلم روانپزشکی به شخصی که از سلامت بدنی برخوردار است ولی خود را بیمار می انگارد هیپوکندریاک یا خودبیمارانگار گویند. تشخیص این حالت زمانی صورت می گیرد که شخص طی حداقل شش ماه علیرغم اطمینان خاطر از لحاظ پزشکی ، خود را متقاعد نموده که بیمار است و یا می ترسد که بیمار باشد .
یکی دیگر از اختلالات شایع و آزار دهنده ، اختلال خود بیمار انگاری نام دارد ، این اختلال به این صورت است که شخص فکر می کند که مبتلا به بیماری سختی شده است که درمان آن بسیار دشوار می باشد. این موضوع به مرور می تواند مشکلات زیادی را برای فرد ایجاد کند.
خود بیمارانگار یا هیپوکند ریاک (hypochondriac)، در اصطلاح روان شناسی و روان پزشکی به شخصی اطلاق می شود که با وجود برخورداری از سلامت بدنی، خود را بیمار می داند و همواره از دردهای خیالی شکایت می کند. ترس بیمارگون یا اعتقاد به داشتن یک بیماری جدی با وجود اینکه بیمارئی وجود ندارد ـ هرکدام از اعضاء بدن ممکن است درگیر شوند. از همه شایعتر درگیری سیستمهای گوارشی و قلبی عروقی است.
آنها با کوله باری از اندوه و کیسه های پلاستیکی پر از دارو از این سو به آن سو می روند. گاهی نیز پوشه هایی حاوی آزمایش ها، رادیوگرافی ها، سونوگرافی ها و نسخه های متعدد دارند. افراد خودبیمارانگار
۱۰ درصد همه مراجعان به پزشکان را تشکیل می دهند. آنها ساکنان همیشگی اتاق های انتظار پزشکان، نیمکت های آزمایشگاه و تخت های بیمارستان ها هستند. بیشترشان نگران دستگاه قلبی – عروقی یا دستگاه گوارش خود هستند. با اشتیاقی تحسین برانگیز، از نشانه های دستگاه گوارش خود ساعت ها می گویند، از دردها، شل بودن و سفت بودن مدفوع و رنگ آن و با اندوه، از درد سینه و ضربان قلب پرغصه خود می گویند، از جیب و کیف و کیسه، نوارقلب و اکوکاردیوگرام و نتایج آزمون ورزش را بیرون می کشند و اشک به چشمان شنونده می نشانند. زمانی که پزشک به آنها اطمینان می دهد مشکل جسمی ندارند، برای ۳ ۲ روز خوب و خوشحال هستند، روی ابرها قدم برمی دارند، دسته گل برای پزشک می برند و آگهی تشکر از او چاپ می کنند، اما هفته بعد پژمرده و دژم نزد طبیب بازمی گردند و می نالند که بیماری بازگشت و چاره می خواهند و چون از او معجزه نمی بینند، به جستجوی جالینوس و بوعلی سینای زمانه از این سوی شهر به آن سو روانه می شوند، در حالی که زمزمه می کنند: "درد ما را نیست درمان الغیاث".
دلایل بروز خودبیمارانگاری
افراد خودبیمارانگار اشتغال فکری و نگرانی پیوسته ای درباره حالت سلامت یا وضعیت اعضای بدن خود و شکایت های متعدد درباره امعا و احشا و اندام و اجزای بدن خود دارند. در آنها هر کارکرد بدنی که عموم مردم بدیهی می دانند و توجهی به آن نمی کنند، به صورت نشانه ای از یک بیماری خطیر و درمان ناپذیر جلوه می کند؛ تندی و کندی نبض، اجابت مزاج، سردرد عادی، حتی خستگی یا بی خوابی یا بی اشتهایی یا پراشتهایی را اغراق آمیز درک می کنند و ذهنشان را آشفته می کند. در معاینه آنها هیچ فرایند آسیب شناختی ای، قابل مشاهده نیست اما توجه شان به صورتی غیرطبیعی بر بدن خود متمرکز است. به نظر می رسد خودبیمارانگاری ناشی از جابجاشدن اضطراب از منابع ذهنی ناخودآگاه به جسم باشد. افراد خودبیمارانگار در تعامل های دوران کودکی آموخته اند عاطفه و محبت را گدایی و با بیمار بودن، ترحم دیگران را جلب کنند یا از طریق بیماری از مسوولیت های خود طفره روند.
گاهی فردی که توجه لازم را از دنیای بیرون و دیگران دریافت نمی کند، به صورت جبرانی بر جسم خود توجه می یابد و کوچک ترین نشانه را بیماری می انگارد. به زبان بی زبانی می گوید: "اگر شما به من توجه نکردید، در عوض من با توجه زیاد به خودم آن را جبران می کنم." احساس عدم امنیت هم ممکن است باعث خودبیمارانگاری شود؛ فرد تهدید ناشناخته ای را که از محیط نسبت به خود احساس می کند، به صورت تهدیدی به سلامت جسمی خود تجسم می کند. به همین دلیل افراد سالمند زمانی که با دگرگونی دیدگاه روان شناختی نسبت به زندگی، نارسایی های ناگزیر فیزیولوژیک و احساس زوال در توانایی روانی – زیستی مواجه می شوند، دچار خودبیمارانگاری می شوند.
خودبیمارانگاری گاهی جزیی از افسردگی است، در این صورت درمان افسردگی باعث ناپدیدشدن خودبیمارانگاری می شود. درمان مناسب در بیشتر موارد عبارت است از روان درمانی بینش گرا که به وسیله روان پزشک انجام می شود و مفهوم نمادین نشانه های بیماری را آشکار می کند. در صورت وجود نشانه های اضطرابی یا افسردگی، مصرف داروهای ضداضطراب یا ضدافسردگی به تجویز روان پزشک، می تواند مفید باشد.
درعلم روانپزشکی به شخصی که از سلامت بدنی برخوردار است ولی خود را بیمار می انگارد هیپوکندریاک یا خودبیمارانگار گویند. تشخیص این حالت زمانی صورت می گیرد که شخص طی حداقل شش ماه علیرغم اطمینان خاطر از لحاظ پزشکی ، خود را متقاعد نموده که بیمار است و یا می ترسد که بیمار باشد .
ـ بیمار اعتقاد دارد که بیماری یا اختلال کارکرد جسمی وجود دارد.
ـ معاینه بالینی یا جواب منفی آزمایشها، تنها به مدت کوتاه موجب اطمینانبخشی بیمار میگردد. ولی بعد علایم برمیگردد (در هذیان جسمی، نمیتوان به بیمار اطمینانخاطر داد
ـ اختلال حداقل شش ماه طول میکشد.
ـ اعتقاد، شدت هذیانی ندارد.
هیپوکندریا یعنی نگرانی مفرط درباره سلامتی ، مانند هر تشخیص بالینی دیگر جدی است . برای تشخیص تنها رفع ظن بیماری جسمی کافی نیست بلکه وجود یک اضطراب اغراق آمیز هم باید در فرد تشخیص داده شود .
شیوع آن در زنان و مردان یکسان است و در میان همه گروههای سنی و طبقات اجتماعی ممکن است ظاهر شود .در تمام سنین میتواند اتفاق بیفتد، اوج ابتلاء در مردان در سنین سی سالگی و در زنان در سنین چهلسالگی است. هیپوکندریازیس غالباً نوعی پاسخ به حالتهای استرس و یا بیماریهای روحی مانند اضطراب و افسردگی است . هیپوکندریازیس در شرایط مختلف و بصورتهای کوتاه مدت و بلند مدت مشاهده می شود . بلندمدت بدین معنا که ، برخی افراد از زمان کودکی به آن مبتلا بودنده اند . این افراد از سنین کودکی دچار اضطراب بوده و برای آنها نگرانی از ابتلا به بیماری به عادتی تبدیل شده که مایه استرس است . آنها ندانسته بیماری را دستاویزی برای رهائی از کارهائی که باعث نگرانی شان می شود ، قرار می دهند و زمان و هزینه زیادی را برای دیدن متخصصین پزشکی صرف می کنند .در مورد نوع کوتاه مدت ،برای مثال شخصی که یکی از نزدیکان خود را در اثر ابتلاء به تومور مغزی از دست داده ، در صورت دچار شدن به سردردهای مزمن ممکن است اینگونه بیندیشد که او هم به این بیماری مبتلاست .
سبب شناسی
ـ علل ممکن است روانزاد باشد، ولی بیمار ممکن است به شکل مادرزادی به عملکردها و احساسهای بدنی، حساسیت بیش از حد داشته باشد و آستانه تحملش برای درد یا ناراحتی جسمی پائین باشد.
ـ پرخاشگری نسبت به دیگران از طریق قسمت خاصی از بدن، به سمت خود برمیگردد.
ـ عضو مبتلا ممکن است معنای نمادین مهمی داشته باشد و بنابراین به گونه ای نمادی از بدن به سخن میآید و ابراز ناراحتی میکند.
علائم بارز:
علائم فیزیکی همیشه موجودند اما ممکن است عادی باشند ( مانند سردرد ، درد شکم ، سرگیجه ، بی اشتهائی و … ) که به غلط ، خطرناکتر از آنچه هستند تفسیر می شوند .
درمان :
هر چند که احتمال طولانی شدن دوره درمان وجود دارد و تمایل به داشتن نگرانی مفرط از سلامتی ممکن است کاملاً از بین نرود . بهرحال ، بیمار مبتلا به هیپوکندریا می تواند دریابد که دچار اضطراب است و یک بیماری جسمی ندارد و بتدریج از اضطراب خود بکاهد . این اولین قدم است .انواع موقتی هیپوکندریا معمولاً با مشاوره و گاه با مصرف داروهای ضداضطراب قابل درمان است . اما در نوع بلندمدت ، پزشکان از روند درمان آنها رضایت ندارند ، چرا که دائماً فهرستی از علائم را متذکر می شوند که آزمایشات ، عدم وجود بیماری مربوط به آنها را تایید می کنند و این اشخاص به هیچ وجه به اطرافیان اطمینان کامل از سلامتی خود را نمی دهند .
دارودرمانی:
درمان داروئی علایم؛ داروهای ضداضطراب و ضدافسردگی برای اضطراب و افسردگی؛ و داروهای سروتونرژیک برای افسردگی و اختلال وسواس فکری – عملی مفید هستند. مصاحبه با کمک دارو میتواند باعث پالایش (catharsis) و بهبودی بالقوه نشانههای بیماری شود، با این وجود، معمولاً این بهبودی، تنها موقتی است.
ـ درمان روانشناختی:
1. رواندرمانی پویش روانی مبتنی بر بینش، معنای نمادین نشانه را مشخص میکند و مفید است. به بیمار جملاتی مانند "همه اینها در ذهن تو است" نباید گفته شود. ارتباط طولانیمدت با پزشک یا روانپزشک، همراه با اطمینانبخشی به بیمار که بستری جنسی ندارد، مفید است.
2. هیپنوتیزم و رفتاردرمانی برای القاء آرمیدگی مفید است.
اختلالات تفکر
تفکر نرمال و یا بهنجار عبارتست از جریان معطوف به هدف ، عقاید، رمزهاو تداعی ها که در مواجهه بایک مسئله آغاز شده و به نتیجه ای متکی بر واقعیت منتهی می شوند .
این تعریف را می بایستی یک تعریف اختصاصی از تفکر دانست که هدفمند است و پیوستگی میان تداعی ها در آن تا زمانی که به راه حل مسئله منتهی گردد ادامه دارد . بعنوان مثال زمانیکه یک وسیله ی برقی را به برق متصل و روشن می کنیم اما کار نمی کند در اینجا تفکر با تعریفی که گفتیم شروع خواهد شد و تا رسیدن به حل مسئله ادامه پیدا می کند این نوع طرز تفکر را استدلال (reasoning) یا تعقل نیز می نامند . و احتمالا همان تفکری محسوب می شود که ارزش یک ساعت آن معادل هفتاد سال عبادت تلقی شده است .
در نوع دیگری از تفکر یعنی تفکر بی هدف و غیر استدلالی ، تداعی ها تصادفی بوده و ربط زیادی به یکدیگر ندارند . مثل تداعی آزاد (free association ) که در آن فرد به ابراز هر فکری که به ذهنش می رسد تشویق می شود . بنابراین در تعریف کلی تر از تفکر می توان آن را شامل کلیه ی فعالیتهای ذهنی گسترده ای چون به یاد آوردن چیزی ، خیال های واهی ، تداعی آزاد ، تخیلات و رویاهای زمان بیداری و استدلال و حل مسئله توصیف نمود .
اختلال در تفکر به چهار صورت امکان پذیر است :
الف)اختلال در نوع تفکر
ب)اختلال در فرم تفکر
ج)اختلال در جریان تفکر
د)اختلال در محتوای تفکر
اختلال در نوع تفکر
به طور کلی دو حالت تفکر انتزاعی (abstract) و تفکر عینی (concrete ) را می شود مطرح کرد . تفکر انسان بالغ و بزرگسال از نوع تفکر انتزاعی است درحالیکه تفکر کودکان تفکر عینی است . در برخی از بیماریها مانند سایکوزهای عضوی و زوال عقل) (dementia ) افراد بزرگسال مانند عقب مانده های ذهنی یا کودکان دو باره به تفکر عینی بر می گردند .
بهترین راه معاینه اینگونه بیماران بیان ضرب المثلهاست که وقتی از بیمار خواسته می شود در باره ی آن تو ضیح دهند ، قادر به انجام آن نخواهند بود . همچنین این افراد در آزمونهای طبقه بندی(sorting test) و تشابهات نیز ضعیف عمل می کنند ، مثل پشه ، فیل و درخت از چه نظر به هم شبیه هستند .
اختلال در فرم تفکر
دو حالت تفکر کاذب (deresitic) و تفکر در خود مانده و یا اوتیستیک (autistic) از اختلالات فرم تفکر به حساب می آید در تفکر کاذب خصوصیت عمده اینست که ارتباط با واقعیت وجود ندارد و در تفکر اوتیستیک موضوع تفکر بیش از حد خصوصی و مربوط به دنیای خود فرد ، اشتغالات ذهنی ، خیال ها ، توهم ها و هذیانهای او هستند که بعد از قطع رابطه با واقعیت پدید می آیند . این حالت در سندرم اوتیسم کودکان دیده می شود .
اختلال در جریان تفکر
مربوط می شود به سرعت تفکر و به عبارت دیگر در اینجا بیان و جریان افکار بصورت غیر عادی است هرچند ممکن است محتوی غیر عادی نباشد مهمترین انواع آن عبارتند از :
1-پرش افکار (flight of ideas ): در این حالت موضوع گفتار بیمار نا پایدار است و انحراف های سریع و زیادی در آن دیده می شود یا جریان تداعی ها سریع است در این حالت هر چیزی که وارد ذهن یا میدان دید فرد شود جریان فکر اورا عوض می کند . آنقدر پرش از موضوعی به موضوع دیگر سریع است که درک هرگونه معنی و مفهوم کلی از صحبت بیمار مشکل می شود و در سئوال از بیمار هیچگاه بیمار باصحبتهای خود مارا به جواب نمی رساند این حالت در بیماری مانیا دیده می شود .
2-فشار تکلم (pressur of speech ) : این حالت که در مکالمات معمولی نیز گاهی به شکل خفیف دیده می شود ، عبارتست از یک نوع پرگویی و وراجی که در آن بیمار مجال تداخل به موقع را از شنونده می گیرد این اختلال در بعضی از اختلالات نوروتیک و در صرع لوب تمپورال دیده می شود ، این حالت را لوگوریا (lugoria ) نیز می گویند .
3-کندی تفکر (retarded thinking ) :بر عکس حالت تفکر سریع می باشد ، در اینجا تداعی ها اندک و جریان آن کند است ، بیمار اظهار می کند ، مدتها فکری به مغزم نمی رسد و در این حالت فرد مبتلا هیچ گاه آغاز کننده ی تکلم نیست ، سئوال نمی کند و جواب سئوال ها را با مکث زیاد و به صورت کوتاه می دهد . تشدید این حالت به گنگی و لالی ( mutism ) منجر می شود که در افسردگی و اسکیزوفرنی شایع است .
4-حاشیه پردازی ( circumstantiality ) : در این حالت بیمار پاسخ سئوالات را با شرح جزئیات نا مربوط و غیر ضروری آن می دهد بنظر بیمار همه چیز مهم است بنا براین معاینه کنندگان را خسته می کنند اما بالاخره جواب را می دهند ، در اختلالاتی مثل صرع ، اضطراب و وسواس دیده می شود .
5-تکرار یا در جاماندگی (perseveration ) : عبارت است از تکرار بیمارگونه یک فکر واحد ، از نظر بالینی که با ثابت ماندن بر روی چند کلمه یا فکر یا عبارت مشخص می شود . در ضایعات عضوی مغز بیش از همه دیده می شود ، معمولا بیمار در آغاز مکالمه به خوبی پاسخ می دهد اما در ادامه همان عبارات و کلمات اولیه را تکرار می کند .
6-تفکر بی ربط ( (incoherenc ) : در اینجا سخنان بیمار ساخت دستوری صحیحی ندارد و یک حالت شبیه سالاد کلمات (word salad ) در آن وجود دارد می توان گفت کلام بیمار از یک سری کلمات مجزا و بدون ارتباط با یکدیگر تشکیل شده است .
7-تداعی صوتی (clang of association ) :در اینجا کلمات هماهنگ که معنی متفاوتی دارند منجر به جریان افکار تازه ای می شود مثلا گاهی باشنیدن کلمه ی الاغ شروع به صحبت از اتاق می کند و یا باشنیدن کلمه ی خیابان از بیابان صحبت می کند .
8-وقفه (blocking ) : که عبارت است از قطع ناگهانی جریان تکلم یا تفکر و بعد که شروع به صحبت می کند از موضوع جدیدی صحبت می کند .
9-واژه سازی (neologism) : عبارت است از ابداع کلمات تازه با ترکیب چند کلمه ی مختلف که برای بیمار معنای خاصی دارد در اسکیزو فرنی وجود دارد . مثلا بیماری در حین صحبتهای خود وقتی کلمه ی مناسبی برای بیان منظور خود پیدا نکرد می گوید سخت خواب یا نقطه ی پلو که اولی را زمانی که می خواهد از جای خواب نامناسب خود بگوید بکار می برد و دومی را به جای عدس پلو .
10-مکرر گو ی مرضی (verbigeration ) : مکرر گویی مرضی تکرار ریتمیک چند کلمه و یا جمله ی خاص .
11-تفکر پارالوژیک (para logical thiking ) : یا سفسطه آمیز بارنگ فلسفی که میل به بحث های بی حاصل پر کلمه ولی کم محتوا است . در این حالت بیمار در ابتدای ارتباط کلامی در سخن گفتن توانمند و باهوش به نظر می رسد که اینگونه نیست .
12-پژواک کلام یا واگویی (echolalia ) : تکرار پسیکو پاتولوژیک کلمات یا عبارات شخصی دیگر از سوی بیمار ، معمولا به صورت تکراری در می آید ، ممکن است با تمسخر و بریده بریده ادا شود .
13-تفکر مماسی (tangentiality ) : ناتوانی برای ایجاد تداعی های هدفدار در تفکر ؛ بیمار در صحبت هایش از نقطه مبداء به نقطه ی مقصد نمی رسد .
اختلال در محتوای تفکر
مهمترین آن هذیان) (delusion ) است که عبارتست از عقیده ی غلطی که در بیمار وجود دارد و او شدیدا به آن معتقد است . این عقیده با واقعیتهای مربوط به بیمار و جامعه ی او مطابقت ندارد هذیان در انواع مختلف سایکوز ها دیده می شود . ریشه ی آن را بایستی در محرومیتها ٬ امید های بر باد رفته و امثال آن و سایر موقعیتها یی که مستلزم دفاع در مقابل اضطراب بوده اند جستجو کرد . در بسیاری از موارد باور های غلط یا هذیان سبب آرامش بیشتر فرد می شود اما به قیمت گران ، قطع ارتباط با واقعیت . در همین راستا لینگ (ling) می گوید : اسکیزوفرنی بیماری نیست بلکه راه حل زیرکانه ای برای زیستن در محیط غیر قابل زیست برای خود برگزیده است .
تفاوت هذیان با خیالپردازی
1-هذیان همیشه علامتی از بیماری روانی است .
2-شخص اعتقاد حتمی به واقعی بودن این عقاید دارد .
3-عقاید هذیانی برای فرد اهمیت فوق العاده ای دارد و تمام رفتار و اعمال او را تحت تاثیر قرار می دهد .
4-عقاید هذیانی را نمی توان بابحث و استدلال اصلاح کرد . هذیان در پسیکوز های مختلف اعم از عضوی و کنشی وجود دارد .
برای تکمیل اطلاعات کتاب نشانه شناسی بیماریهای مغز و اعصاث نوشته ی دکتر حبیب اله نعمتی و ولی اله نمتی را به خوانندگان گرامی توصیه می نمایم .
اختلالات روانی چیست ؟
اختلالات روانی یکی از شایع ترین بیماری های جامعه ی کنونی است که به موجب آن رفتار انسان با برخورد با محیط اطراف و حتی خود دچار مشکل میشود . بسیاری از افراد از بیماری خود آگاهی ندارند و برخی نیز با نداشتن اطلاعات در مورد عواملی که باعث بروز یا تشدیدی بیماری می شود , خود یا دیگران را در معرض بیماری قرار می دهند .
هدف این بررسی انواعی از بیماری های روانی ، دلایل بروز آن ها و تاثیر نتایج آن بر فرد و جامعه می باشد.
علل ررفتار نابهنجار و بیماری های روانی:
مطالعه علل و عوامل نا بهنجاری ها را سبب شناسی آن بیماری می گویند .الگوی متداول روانپزشکی علل را به 2 دسته زمینه سازو تجلی ساز تقسیم می کند.اما در روانشناسی از مدل های مختلف استفاده می شود،دو مفهوم اصلی عوامل زمینه سازو تجلی ساز از روانپزشکی با 4 مفهوم عوامل طبقه از عوامل تعیین کننده یعنی وراثت ،عوامل زیستی غیر ارثی،عوامل روانی ،عوامل فرهنگی – اجتماعی در می آمیزد.
عوامل زمینه ساز ،معمولا از نظر زمانی با معلول خود فاصله دارد .در حالی که عامل تجلی ساز بلافاصله یا کمی قبل از معلول واقع می شود.در خصوص سبب شناسی مدل های مختلفی مطرح میشود که مهمترین آنها عبارتند از: زیست شناختی،روان پویایی، شناختی یادگیری،انسان گرایی.یکی از مدل های کلی که دیدگاه های نظری مختلفی را در خود جای می دهد مدل بیماری پذیری ارثی – فشار روانی است. این مدل پیرو مکتب خاصی نیست و عوامل زیست شناسی،روان شناختی(برای مثال محیط خانوادگی نامناسب،رویداد های ناخوشایند و دردناک ) و محیطی را در خود جای داده است.
انواع اختلالات روانی
DSM IV راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی ، این اختلالات به شرح زیر طبقه بندی می کند:
1.هوشیاری،حالت آگاهی
– اختلالات هوشیاری: اندریافت ادراک شده به وسیله افکار و هیجانات خود شخص می باشد.اختلالات هوشیاری غالبا با آسیب شناسی مغزی همراه است.
2. اختلالات کمبود توجه
3. اختلال در تلفیق پذیری: اجابت و پاسخ های غیر انتقادی به یک فکر یا یک نفوذ.
هیجان: حالت احساسی پیچیده حاویه مولفه های روانی ،جسمی ورفتاری که عاطفه و خلق در ارتباط است.
عاطفه: تجلی هیجانی مشاهده شده.احتمالا با توصیفی که بیمار در مورد هیجانش دارد ناسازگار است.
خلق: هیجان نافذ و مستمری است که بطور ذهنی احساس شده و بوسیله شخص گزارش می شود.مانند افسردگی،مالیخولیا(افسردی شدید)، شیدایی(سرخوشی شدید) و ……..
دیگر هیجانات(اضطراب، ترس،بیقراری، وحشت زدگی،شرم ،احساس گناه، ..)
تغیرات فیزیولوزیکی مربوط به خلق( بی اشتهایی،پرخوری، خستگی ،یبوست حاملگی کاذب و……)
4. رفتار حرکتی: جنبه هایی از روان که شامل تکانه ها ،انگیزه ها، امیال ،غرایز واشتیاق می شود و با رفتار یا فعالیت حرکتی شخص نشان داده می شود.
کاتالپسی: اصطلاحی کلی که برای هر وضعیت بی حرکت که به طور مستمر حفظ می شود.
تحریک کاتاتونیای: حرکتی تهییجی و بی هدف که تحت تاثیرمحرک های خارجی نیست.
بهت کاتاتونیایی: فعالیت حرکتی به طور برجسته آهسته که اغلب بی حرکت و نا آگاه از محیط دیده می شود.
سفتی کاتاتونیایی: وضعیت سفت که علی رغم سعی برای حرکت تغییری پیدا نمی کند.
5. تفکر: جریان هدفمند افکار ، سمبل ها و تداعی هاکه به وسیله یک مشکل تکلیف ایجاد میشود و به نتایج واقع گرایانه می انجامد،کنش پریشی بخشی از تفکر طبیعی است.
اختلالات روانی
روانپریشی(سایکوز) : ناتوانی تفکیک واقعیت از خیال ،همراه با خلق واقعیتی جدید.
سایکوز نوع شدید اختلال روانی است که در آن معمولا بیمار رفتار و صحبت های غیر طبیعی پیدا می کند . کارکرد جسمی و روانی او به حدی دچار اختلال می شود که باعث بهم ریختگی فعالیتهای فردی و اجتماعی اش می گردد . قطع رابطه بیمار با واقعیت و با مردم باعث می گردد که مردم به او برچسب دیوانگی بزنند . چنین بیماری از بیماری خود آگاه نیست و از درمان خودداری می کند . در سایکوزها گاه ضایعه ، مشخصی در مغز مشاهده نمی شود زمان بیماریهای جسمی نظیر ضایعه ضربه و تومر مغزی و گاه بیماری افزایش فشار خون و دیابت آن را ایجاد می کند .
روان نژندی ها (نوروزها)
نوروزها بیماریهای روانی خفیف می باشند که معمولا در آنها بیمار در برابر فشارهای روانی واکنش هیجانی شدید یا طولانی از خود نشان می دهد . در این بیماریها نشانه هایی نظیر اضطراب ، ترس ، اندوه ، دردهای مبهم ، دردهای آشکار و سایر علائم جسمی بوجود می آید . این بیماران از نشانه ها و مشکلات خود در این مورد آگاه هستند و تقاضای کمک برای درمان و کنترل این علائم را دارند.
تفکر اوتستیک: اشتغال خاطر با دنیای درونی و خصوصی، در مواردی این اصطلاح مترادف با واقع گریزی است.
تفکر جادویی
اختلالات خاص در فرم تفکر
سالاد کلمات: ترکیب نامربوط کلمات و عبارات.
حاشیه پردازی: گفتار غیر مستقیم که با تاخیر در ادای مطلب همراه است.
گسسته گوی ، تفکر مماسی، وراجی ، ادغام و…….
اختلال خاص درمحتوی تفکر
هذیان: عقاید غلطی که با استنتاج های غلط در مورد واقعیت همراه است.
هذیان غریب: عقیده نا معقول و کاملا عجیب.
هذیان نظام یافته: عقیده یا باور غلط که با یک اتفاق یا موضوع واحد به هم مرتبط است.
هذیان پارانوئیدی: شامل هذیلن های گزندو آسیب و هذیان های به خود بستن ،کنترل و بزرگ منشی
هذیان آزار و اذیت، هذیان بزرگ منشی، هذیان بی وفایی ، وسواس فکری عملی ،هراس و….
6. اختلال در گفتار
– فشار تکلم: گفتار سریع که حجم آن زیاد است.
– دیس فانی: مشکل یا درد داشتن هنگام صحبت کردن.
– نارساگویی، فقر کلامی، آهسته گویی، بریده گویی و……
7. اختلال زبان پریشی (آفازیک)
– زبان پریشی حرکتی: اختلال گفتاربه علت اختلال شناختی که در آن فهم باقی است ولی توانایی صحبت کردن به طور جدی از بین می رود.
– زبان پریشی حسی: ناتوانی فهم به لحاظ عضوی، زبان پریشی ورنیکه یا در یافتی نیز نامیده میشود.
– زبان پریشی اسمی ،نحوی ،شناختی و….
8. اختلالات ادراک
– توهم: ادراک حسی غلط که در ارتباط با محرک های خارجی واقعی نیست.می تواند تعبیر هذیان بشود یا نشود.
– توهم پیش خوابی: ادراک حسی غلط در لحظه به خواب رفتن
– توهم لی لی پوتی: ادراک غلط که در آن اشیا به صورت کوچک شده دیده می شود.
– توهم زدگی، توهم شنیداری، توهم بویایی و ….
9.آشفتگی های مرتبط با اختلال شناختی و وضعیت های پزشکی
– ادراک پریشی(آگنوزی): نا توانی شناخت و تفسیر معنی تاثیرات حسی.
– ادراک پریشی نقیصه ای: ناتوانی فرد نسبت به شناخت نقیصهعصب شناختی که برای وی اتفاق افتاده است.
– ادراک پریشی بدنی: ناتوانی فرد برای تشخیص قسمتی از بدن خود.
– ادراک پریشی بصری، ادراک پریشی لمسی، ادراک پریشی چهره ای و….
10. اختلالات حافظه
– یاد زدودگی: ناتوانی کلی به خاطر آوردن تجربیات گذشته ،که ممکن است علت عضوی یا عاطفی داشته باشد .
– پیش گستر: یاد زدودگی درموارد حوادثی که بعد از یک نقطه زمانی اتفاق می افتد.
– پس گستر: یاد زدودگی در موارد حوادثی که قبل از یک نقطه زمانی اتفاق می افتد.
– تحریف حافظه ، افسانه بافی، شنود پنداری، آشنا پنداری و….
11. هوش
– عقب ماندگی ذهنی
– زوال عقل (دمانس): تخریب عضوی وکلی عملکرد بدون تیرگی هشیاری.
– زوال عقل کاذب: اغلب در اثر افسردگی ایجاد می شود و علت عضوی ندارد.
– تفکر عینی: استفاده محدود از استعاره بدون فهمیدن معنی،تفکر تک بعدی.
– تفکر انتزاعی: توانایی ادراک تفاوت معنی،تفکر چند بعدی استفاده از استعارات .
– بینش مختل: کاهش توانایی فهم واقعیت.
– قضاوت مختل: کاهش توانایی ارزیابی صحیح.
ترس بیمارگون یا اعتقاد به داشتن یک بیماری جدی با وجود اینکه بیمارئی وجود ندارد ـ هرکدام از اعضاء بدن ممکن است درگیر شوند. از همه شایعتر درگیری سیستمهای گوارشی و قلبی عروقی است.
ـ بیمار اعتقاد دارد که بیماری یا اختلال کارکرد جسمی وجود دارد.
ـ معاینه بالینی یا جواب منفی آزمایشها، تنها به مدت کوتاه موجب اطمینانبخشی بیمار میگردد. ولی بعد علایم برمیگردد (در هذیان جسمی، نمیتوان به بیمار اطمینانخاطر داد).
ـ اختلال حداقل شش ماه طول میکشد.
ـ اعتقاد، شدت هذیانی ندارد.
هیپوکندریا یعنی نگرانی مفرط درباره سلامتی ، مانند هر تشخیص بالینی دیگر جدی است . برای تشخیص تنها رفع ظن بیماری جسمی کافی نیست بلکه وجود یک اضطراب اغراق آمیز هم باید در فرد تشخیص داده شود .
شیوع آن در زنان و مردان یکسان است و در میان همه گروههای سنی و طبقات اجتماعی ممکن است ظاهر شود .در تمام سنین میتواند اتفاق بیفتد، اوج ابتلاء در مردان در سنین سی سالگی و در زنان در سنین چهل سالگی است.
هیپوکندریازیس غالباً نوعی پاسخ به حالتهای استرس و یا بیماریهای روحی مانند اضطراب و افسردگی است . هیپوکندریازیس در شرایط مختلف و بصورتهای کوتاه مدت و بلند مدت مشاهده می شود . بلندمدت بدین معنا که ، برخی افراد از زمان کودکی به آن مبتلا بودنده اند . این افراد از سنین کودکی دچار اضطراب بوده و برای آنها نگرانی از ابتلا به بیماری به عادتی تبدیل شده که مایه استرس است . آنها ندانسته بیماری را دستاویزی برای رهائی از کارهائی که باعث نگرانی شان می شود ، قرار می دهند و زمان و هزینه زیادی را برای دیدن متخصصین پزشکی صرف می کنند .
در مورد نوع کوتاه مدت ،برای مثال شخصی که یکی از نزدیکان خود را در اثر ابتلاء به تومور مغزی از دست داده ، در صورت دچار شدن به سردردهای مزمن ممکن است اینگونه بیندیشد که او هم به این بیماری مبتلاست .
سبب شناسی
ـ علل ممکن است روانزاد باشد، ولی بیمار ممکن است به شکل مادرزادی به عملکردها و احساسهای بدنی، حساسیت بیش از حد داشته باشد و آستانه تحملش برای درد یا ناراحتی جسمی پائین باشد.
ـ پرخاشگری نسبت به دیگران از طریق قسمت خاصی از بدن، به سمت خود برمیگردد.
ـ عضو مبتلا ممکن است معنای نمادین مهمی داشته باشد و بنابراین به گونه ای نمادی از بدن به سخن میآید و ابراز ناراحتی میکند.
علائم بارز:
علائم فیزیکی همیشه موجودند اما ممکن است عادی باشند ( مانند سردرد ، درد شکم ، سرگیجه ، بی اشتهائی و … ) که به غلط ، خطرناکتر از آنچه هستند تفسیر می شوند .
درمان :
هر چند که احتمال طولانی شدن دوره درمان وجود دارد و تمایل به داشتن نگرانی مفرط از سلامتی ممکن است کاملاً از بین نرود . بهرحال ، بیمار مبتلا به هیپوکندریا می تواند دریابد که دچار اضطراب است و یک بیماری جسمی ندارد و بتدریج از اضطراب خود بکاهد . این اولین قدم است .
انواع موقتی هیپوکندریا معمولاً با مشاوره و گاه با مصرف داروهای ضداضطراب قابل درمان است . اما در نوع بلندمدت ، پزشکان از روند درمان آنها رضایت ندارند ، چرا که دائماً فهرستی از علائم را متذکر می شوند که آزمایشات ، عدم وجود بیماری مربوط به آنها را تایید می کنند و این اشخاص به هیچ وجه به اطرافیان اطمینان کامل از سلامتی خود را نمی دهند .
ـ دارو درمانی:
درمان داروئی علایم؛ داروهای ضداضطراب و ضدافسردگی برای اضطراب و افسردگی؛ و داروهای سروتونرژیک برای افسردگی و اختلال وسواس فکری – عملی مفید هستند. مصاحبه با کمک دارو میتواند باعث پالایش (catharsis) و بهبودی بالقوه نشانههای بیماری شود، با این وجود، معمولاً این بهبودی، تنها موقتی است.
ـ درمان روانشناختی:
1. رواندرمانی پویش روانی مبتنی بر بینش، معنای نمادین نشانه را مشخص میکند و مفید است. به بیمار جملاتی مانند "همه اینها در ذهن تو است" نباید گفته شود. ارتباط طولانیمدت با پزشک یا روانپزشک، همراه با اطمینانبخشی به بیمار که بستری جنسی ندارد، مفید است.
2. هیپنوتیزم و رفتاردرمانی برای القاء آرمیدگی مفید است.
علایم شایع
شکایت مداوم از وجود مشکل و علایمی در هر قسمتی از بدن، از نشانه های رایج این بیماری است. مشغولیت ذهنی در رابطه با احتمال ابتلا به بیماری قلبی یا سرطان در این افراد زیاد دیده می شود. علایم ممکن است تغییر کنند، اما اعتقاد فرد به این که یک بیماری جدی دارد، پا برجا می ماند.
علایم شایعی که در این بیماری، بیشتر از آن ها شکایت می شود عبارتند از: بی خوابی ، مشکلات جنسی و ناراحتی گوارشی مثل نفخ ، آروغ زدن و دل پیچه . علایمی که فرد از آن ها شکایت دارد، ممکن است تغییر کنند و بسیار اختصاصی ، عمومی یا مبهم باشند.
خود بیمارانگار به شخصی اطلاق می شود که با وجود برخورداری از سلامت بدنی، خود را بیمار می داند و همواره از دردهای خیالی شکایت می کند.
شخص خودبیمارانگار، همیشه دچار یک نوع وسواس فکری و ترس از وجود یک بیماری جدی در خود است. افراد خودبیمارانگار، همیشه در مورد عملکرد بدن خویش، شک و تردید دارند و مسائل طبیعی مانند ضربان قلب و عرق کردن، و مسائل جزئی و غیرطبیعی مانند آب ریزش بینی، گلودردی ساده و یا جوش ها و دمل های کوچک را نشانه ی یک بیماری بد در خود می دانند.
آنان حتی ممکن است روی یک سری اعمال مبهم و پیچیده تمرکز کنند، مثلا می گویند بدن مان خسته است، یا دل مان درد می کند.
یک شکل از اختلال خودبیمارانگاری این است که افراد روی یک عضو خاص مانند کلیه یا یک بیماری خاص مانند سرطان تمرکز دارند و نسبت به آن، وسواس به خرج می دهند و با وجود جواب منفی آزمایشات مربوطه، هیچ توجهی به کم کردن اضطراب خویش ندارند و هم چنان با مراجعه ی مکرر، سعی می کنند سلامت خود را باز یابند.
از آن جایی که این گونه افراد به جای مراجعه به روان شناس، به دنبال راه هایی اشتباه برای معالجه ی جسم خویش هستند (مانند مصرف قرص های مختلف)، بنابراین نمی توان آمار دقیقی از این گونه افراد به دست آورد، اما شیوع آن بین زن ها و مردها، یکسان می باشد.
تشخیص بیماری هیپوکندریا، حدود ۶ ماه طول می کشد.
افرادی که دچار این بیماری هستند، از اختلالات روانی دیگری نیز رنج می برند.
دوسوم این افراد دارای افسردگی حاد، اختلال اضطراب، اختلال وسواس فکری- عملی و اضطراب فراگیر هستند.
یک بیمار هیپوکندریاک ، ممکن است برای مدتی طولانی دارای علائم هیپوکندریا باشد، ولی بعد از آن، ممکن است برای مدتی این علائم ناپدید شوند.
تقریبا حدود یک سوم این افراد به طور فزاینده ای بهبود پیدا می کنند. افرادی که از موقعیت اجتماعی و اقتصادی بالاتری برخوردارند، استرس و اضطراب شان با روش های روان شناسی، به راحتی قابل درمان است و نیز افرادی که دچار خودبیمارانگاری هستند، اما از سایر اختلالات شخصیت رنج نمی برند، ممکن است شانس بالاتری برای بهبود داشته باشند.
بیماری هیپوکندریازیس یا خود بیمارانگاری یک بیماری روانی مزمن است که افراد از داشتن یک بیماری جدی نامشخص یا تهدیدکننده زندگی هراس دارند. این بیماری یک اختلال روان تنی محسوب می شود چرا که در آن افراد به دنبال اختلالات روانی دچار علایم جسمی هم می شوند. بعضی از متخصصان عقیده دارند که این نوعی اختلال وسواس اجباری است. اگر بخواهیم ساده تر منظورمان را از بیماری بیان کنیم، می توانیم بگوییم که در این بیماری افراد اگر زمانی جای کلید ماشین خود را فراموش کنند، فکر می کنند دچار آلزایمر شده اند یا اگر دچار تغییری در نتایج آزمایش خون شوند، فکر می کنند به سرطان مبتلا شده اند و مدام در جستجوی پزشکی هستند تا بیماری شان را درمان کند.
بیماری هیپوکندریازیس به یک نسبت زنان و مردان را مبتلا می کند و در هر سنی ممکن است اتفاق بیفتد حتی در بچه ها اما بیشتر در اوایل بزرگسالی ایجاد می شود.
حتی ممکن است این تصور موجب شود که فرد از کار و مدرسه اش باز بماند. مسایل بهداشتی همیشه موضوع صحبت این افراد است که این مساله می تواند سبب آزار اطرافیان شود. متاسفانه برخی از افراد مبتلا به هیپوکندریازیس ممکن است واقعا دچار بیماری جسمی شوند و این ممکن است توسط پزشک بیشتر مورد توجه قرار بگیرد و بزرگ تر از آنچه لازم است جلوه داده شود. خودبیمارانگاری مزایایی هم برای برخی افراد دارد. حداقل اینکه بیشتر از سوی اعضای خانواده، دوستان و پزشک و بستگان مورد توجه قرار می گیرند و از مسوولیت ها فرار می کنند.
فرد مبتلا به خودبیمارانگاری با وجود برخورداری از سلامت بدنی خود را بیمار می داند و همواره از دردهای فرضی شکایت می کند. این تصور خودبیمارانگارانه، زمانی بیماری تلقی می شود که حدود شش ماه از آغاز آن بگذرد و با وجود تایید سلامت بدن توسط پزشک، شخص همچنان بر بیمار بودن خود اصرار ورزد و درنهایت، ترس از بیمار بودن، شخص را مدام به کلینیک ها و درمانگاه های مختلف جهت آزمایش و تجویز دارو می کشاند که از آن با عنوان نشانگان بیماری خیالی نیز یاد می شود. شخص خودبیمارانگار همیشه دچار یک نوع وسواس فکری و ترس از یک بیماری جدی است. احساسات طبیعی مانند ضربان قلب و عرق کردن و مسایل جزیی و غیرطبیعی همچون آب ریزش بینی، یک گلودرد ساده و یا جوش ها و دمل های کوچک را نشانه یک بیماری جدی می داند.
چرا و چگونه شروع می شود؟
هیچ کس به طور دقیق نمی داند چرا هیپوکندریازیس ایجاد می شود اما عوامل بیماری وجود دارند که در این باره ایفای نقش می کنند. این بیماری در اوایل بزرگسالی شروع می شود و نشانه های آن ممکن است برای نمونه بعد از بیماری جدی فردی که دوستش داریم و یا بعد از مرگ یک دوست صمیمی و یا اعضای خانواده رخ دهد.
جرقه ها از کجا است؟
وقتی که افراد درباره یک بیماری اطلاعات دارند، این اطلاعات روی تفسیر آنان از علایم فیزیکی و نشانه های بیماری در خودشان اثر می گذارد. خلق وخوهای شخصیتی و عوامل ارثی نیز ممکن است فرد را آسیب پذیر کند. برای نمونه افراد عصبی (خودمنتقد، درون گرا و خودشیفته) بیشتر مستعد خودبیمارانگاری هستند. این عقیده و باور که سالم بودن مساوی هیچ درد و ناراحتی نیست، ممکن است فرد را به یک نتیجه گیری اشتباه وادار کند که عملکردهای بدن را به عنوان علایم و نشانه بیماری قلمداد کند.
آزارهای جنسی و جسمی، توانایی ضعیف برای بیان عواطف، تمرکز زیاد روی یک بیماری معمولی کودک مخصوصا از سوی مادر و یا یک هراس و نگرانی جدی می تواند به روان یک فرد در تمام طول زندگی لطمه بزند.
نشانه های خودبیمارانگاری
فرد در مورد آنچه ذهن اش را مشغول کرده است، مدام صحبت می کند.
در زندگی اجتماعی کار و سایر فعالیت های روزمره اختلال ایجاد می‏شود.
ترس و اضطراب شدید در مورد ابتلا به بیماری خاص دارد.
از اینکه مبادا علایم خفیف نشانه یک بیماری جدی است، نگران است.
همیشه در جستجوی پزشک متخصص و درمان است.
در کتاب ها و مجلات پزشکی به دنبال علایم بیماری می گردد.
استرس های روانی عاطفی دارد.
به طور مداوم بدنش را از نظر وجود زخم ها و توده ها بررسی می‏کند.
مدام علایم حیات مثل نبض و فشارخون را چک می‏کند.
به پزشکان اعتماد ندارد.
پس از خواندن یا شنیدن موضوعی از یک بیماری تصور می کند که به آن مبتلا شده است.
دچار ناراحتی گوارشی مانند نفخ، آروغ و دل پیچه می‏شود.
عوامل خطر را بشناسیم
چند عامل هستند که در ایجاد و یا تشدید بیماری هیپوکندریازیس دخالت دارند که از آن جمله می توان به این موارد اشاره کرد:
ابتلا به یک بیماری جدی در دوران کودکی
آگاهی از وجود یک بیماری در خانواده یا سایر افراد فامیل
مرگ فرد مورد علاقه
ابتلا به اختلالات اضطرابی
تصور اینکه سلامت بودن به معنی نداشتن هیچ گونه مشکل جسمی یا روانی است.
وجود فردی با همین اختلال در خانواده
احساس اینکه من مستعد ابتلا به بیماری هستم.
یکی از نشانه های خودبیمارانگاری مراجعه مکرر به مطب پزشک است. در این زمان پزشک و پرستار و سایر اعضای تیم مراقبتی بهداشتی ممکن است به فرد پیشنهاد کنند که نزد یک روان پزشک برود اما او باز هم به دنبال یک پزشک متخصص دیگر می گردد.
فرد تصور می کند که دچار یک مشکل جسمی است بنابراین چه لزومی دارد که نزد روان پزشک برود. تشخیص خودبیمارانگاری بسیار مهم است چرا که درمان این بیماری سریع تر انجام می شود. تاخیر در درمان موجب تشدید بیماری شده و فرد سخت تر و دیرتر درمان می شود.

کمک به یک دوست
اگر فکر می کنید دوست یا فرد مورد علاقه تان دچار علایم خودبیمارانگاری شده خیلی صادقانه در مورد نگرانی تان با او صحبت کنید. ممکن است قادر نباشید او را راضی کنید که به روان پزشک مراجعه کند اما حداقل می توانید او را حمایت و تشویق کنید تا به دنبال درمان بیماری اش باشد. همچنین می توانید به او کمک کنید تا یک پزشک متخصص در این امر را پیدا کند یا با یک فرد زبده مشورت کند.
عوارض عدم درمان
در صورتی که هیپوکندریازیس درمان نشود، ممکن است این مشکلات بیمار را تهدید کند:
به دلیل مراجعات غیرضروری پزشکی ممکن است برخی خطرات سلامت بیمار را تهدید کنند.
ایجاد مشکل در مدرسه و محل کار
بروز برخی مشکلات در روابط فرد با بیمار
افسردگی مزمن
اختلالات اضطرابی
سوء مصرف مواد
عصبانیت های بیهوده
بی اعتمادی به سیستم بهداشتی مخصوصا پزشک
مشکلات اقتصادی به دلیل هزینه های مربوط به پیگیری های بهداشتی
هزینه اضافه برای کارهای پزشکی غیرضروری و گاهی خطرناک
اصرار بر انجام اعمال جراحی یا مصرف داروهای غیرضروری
سوالاتی که از پزشک باید پرسید
اگر شما هم جزو افرادی هستید که تصور می کنید دچار این اختلال هستید، کمی عجله کنید. در مورد اهداف درمانی خود کمی فکر کنید و لیستی از سوالاتی که لازم است از روان پزشک خود بپرسید، تهیه کنید و راحت با او صحبت کنید. این سوالات شاید پرسش های شما هم باشد که باید با روان پزشک خود در میان بگذارید.
چرا من فکر می کنم که دچار هیپوکندریا شده ام؟
چگونه می توانم مطمئن شوم که دچار بیماری جدی نیستم که هنوز شناخته نشده است؟
چگونه هیپوکندریازیس را درمان می کنید؟
آیا روان درمانی کمک کننده است؟
داروها تاثیری در درمان من دارند؟
خودم چه طور می‏توانم به خودم کمک کنم؟
چه مدت طول می کشد تا بهبود یابم؟
چه منابعی را برای افزایش اطلاعاتم معرفی می کنید؟
علاوه بر اینکه این سوالات را برای پرسیدن از پزشک خود آماده می کنید، هر نکته ای را که در مورد بیماری خود نفهمیدید دوباره بپرسید و از او بخواهید بیشتر برایتان توضیح دهد
چه توقعی از پزشک خود دارید؟
در مدت ملاقات با پزشک یا روان پزشک، وی از شما سوالاتی در مورد خلق و خو، افکار و رفتارتان تاریخچه پزشکی و علایمی می پرسد که موجب می شود شما فکر کنید که یک بیماری جدی دارید. علاوه بر این باید به این سوالات پزشک هم پاسخ بدهید.
نشانه های بیماری چگونه فعالیت های روزمره زندگی تان را تحت تاثیر قرار می دهد؟
چه مدت در روز به سلامت یا بیماری خود فکر می کنید؟
چه درمان هایی را برای رفع این مشکل پیگیری کرده اید؟
چه آزمون های تشخیصی را انجام داده اید؟
برای کنترل علایم و نشانه های بیماری چه می کنید؟ آیا خودتان تاکنون تلاش کرده اید افکارتان را کنترل و مدیریت کنید؟
نظر یا رفتار اطرافیان در مورد افکار شما چیست؟
آیا کسی از اقوام شما دچار بیماری روانی است؟
به درمان امیدی دارید؟
چه دارو یا داروهای بدون نسخه را برای درمان استفاده کرده اید؟
درمان چیست؟
خودبیمارانگاری یک بیماری مزمن است و حتی ممکن است درمان یک سال به طول بینجامد چرا که بسیار مشکل است تا کاملا همه موارد و جنبه هایی که فکر شما را درگیر کرده و سبب این احساس شما یعنی بیماری جسمی تان شده، مورد بررسی قرار بگیرد. شروع هر چه سریع تر درمان برای بهبود افکار و علایم بیمار بسیار موثر خواهد بود، البته با وجود اینکه درمان هیپوکندریازیس بسیار مشکل است اما خبر خوش اینکه درمان موثر بسیار موفقیت آمیز خواهد بود. درمان معمولا باید گروهی و از سوی پزشک خانواده و روان پزشک باشد.
درمان های خانگی
در خیلی از موارد هیپوکندریازیس بهتر نمی شود مگر بیمار خودش همکاری کند.
برنامه درمانی تان را بدون وقفه ادامه دهید حتی اگر ابتدا احساس بهبودی نکردید.
داروهای خود را طبق دستور مصرف کنید حتی اگر حس کردید بهتر شدید. اگر داروهایتان را قطع کنید، علایم بیماری تان مجددا عود می کند.
در مورد بیماری خود اطلاعات کسب کنید و مطلب بخوانید. دانستن تعریف بیماری به بهبود و ایجاد انگیزه برای اجرای برنامه های درمانی کمک زیادی می کند.
علایم هشداردهنده را مدنظر داشته باشید. از پزشک درمانگر خود سوال کنید که چه چیزی باعث تشدید ترس شما می شود و چه چیزی باعث بازگشت علایم در شما می گردد. اگر تغییر در علایم یا احساس خود داشتید، با پزشک تماس بگیرید.
ورزش کنید. انجام فعالیت های جسمی و ورزشی به کنترل علایمی مثل افسردگی، اضطراب و استرس کمک می کند. پیاده روی، شنا و باغبانی یا هر ورزش دیگری که مورد علاقه تان است در بهبودی این بیماری کمک کننده است.
دور سیگار و الکل خط بکشید.
با پزشک خود ارتباط خوبی برقرار کنید. ارتباط با پزشک و صداقت در گفتار در کاهش نگرانی های شما تاثیر به سزایی دارد. از پزشک بخواهید شیوه هایی را به شما بیاموزد که چگونه از انجام کارهای غیرضروری و غیراورژانس و انجام آزمایشاتی که لزومی ندارد، پرهیز کنید. در عین حال اگر احساس کردید تغییری در حال شما ایجاد نشده با او صحبت کنید.
بیمار مبتلا ممکن است به طور کامل بهبود پیدا نکند اما حداقل می تواند یاد بگیرد که چه طور با اضطراب و آنچه روی زندگی‏اش تاثیر می گذارد، سازگاری پیدا کند.
آرام باشید!
نگرانی مدام در مورد وضعیت سلامت می تواند به طور باور نکردنی خسته کننده باشد. به زندگی طور دیگری نگاه کنید البته با رعایت این نکات:
قبل از رفتن نزد متخصص با پزشک خانوادگی خود صحبت کنید. او از تاریخچه پزشکی خانوادگی شما مطلع است و بهتر از متخصص در مورد بیماری های رایج در خانواده و فامیل شما آگاهی دارد.
به گفته های پزشک خانواده‏تان اعتماد کنید. او بیش از شما در مورد داروهایی که شما یا خانواده تان برای رفع کسالت و بیماری مصرف می کنند، اطلاعات دارد. هرگز پزشک خود را با اطلاعاتی که احیانا از اینترنت یا سایر افراد دریافت کرده اید، بمباران نکنید.
در یک دفترچه یادداشت نشانه ها یا علایمی که شما را نگران و گیج می کند، ثبت کنید. هر دردی که احساس کردید و هر سوالی که جوابش را نمی دانید یادداشت کرده و پاسخ همه آنها را هنگام ملاقات با پزشک از او بپرسید.
بدون مشورت با پزشک هرگز برای انجام آزمایش خون یا هر آزمون پزشکی دیگر اقدام نکنید. این کار استرس و نگرانی شما را بیشتر می کند، در عین حال که ممکن است نیازی به انجام آنها نباشد. یک بار آزمایش سالیانه معمولا بیانگر وضعیت سلامت عمومی شما خواهد بود.
فعالیت جسمی خود را بیشتر کنید. بیشتر ورزش کنید. با انجام ورزش بیشتر سطح هورمون استرس در بدن شما کاهش پیدا می کند و با کاهش استرس بسیاری از مشکلات و افکار بد از شما دور می شود.
تمرینات تن ‏آرامی را انجام دهید. این کار به شما آرامش می دهد و بدن و ذهن تان را در سکوت آرام می کند.
لازم نیست غم و غصه های خود را فراموش کنید. این کار بعدها سبب تشدید نشانه های شما می شود. غم ها و ناراحتی های خود را شناسایی کرده و روشی را پیدا کنید تا با آنها سازگار شوید. شما هرگز نمی توانید زندگی بدون غم و ناراحتی داشته باشید بنابراین اجازه ندهید آنها بر زندگی شما غلبه پیدا کنند و همه جوانب زندگی تان را تحت تاثیر قرار دهند. این را فراموش نکنید که شما قوی تر از مشکلات هستید./
یکی دیگر از اختلالات شایع و آزار دهنده ، اختلال خود بیمار انگاری نام دارد ، این اختلال به این صورت است که شخص فکر می کند که مبتلا به بیماری سختی شده است که درمان آن بسیار دشوار می باشد. این موضوع به مرور می تواند مشکلات زیادی را برای فرد ایجاد کند.
با کوله باری از اندوه و کیسه های پلاستیکی پر از دارو و گاهی نیز با پوشه های قطور حاوی آزمایش ها، رادیوگرافی، سونوگرافی و نسخه های پزشکان متعدد از درمانگاهی به درمانگاه دیگر می رود، تنها به این امید که بالاخره یکی از پزشکان متوجه علت اصلی مشکلش بشود.
اختلال خود بیمار انگاری
تعجب نکنید این اوضاع و احوال فردی است که دائم فکر می کند بیمار است، ولی هیچ پزشکی نمی تواند بیماری او را تشخیص دهد!
خود بیمار انگاری یا هایپوکاندریاک، در اصطلاح روان شناسی و روانپزشکی، به شخصی اطلاق می شود که با برخورداری از سلامت بدنی و جسمی، خود را بیمار می پندارد و همواره از دردها و تکالیف فرضی شکایت می کند. معمولا با آن که معاینات و بررسی های طبی مکمل این افراد، هیچ مشکلی را نشان نمی دهد، اما فرد خود بیمار انگار قویا به ابتلا به یک بیماری جدی یا مرگبار معتقد است و با استرس و نگرانی بسیار، برای درمان خود تلاش می کند. به همین دلیل به این بیماری، اختلال یا سندرم بیمار خیالی نیز می گویند.
خود بیمار انگارها همیشه دچار یک نوع وسواس فکری و ترس از یک بیماری هستند. این بیماران اشتغال فکری و نگرانی پیوسته ای درباره حالت سلامت یا وضعیت اعضای بدن خود دارند و معمولا نیز در مورد عملکرد بدن خویش، دچار شک و تردید شده و شکایت های متعددی را از دردهای جسمانی خود ابراز می کنند.
مبتلایان به این بیماری هر کارکرد بدنی ای را که عموم مردم بدیهی می دانند و توجهی به آن نمی کنند به صورت نشانه ای از یک بیماری خطیر و درمان ناپذیر در نظر می گیرند. آنها ممکن است فعالیت های طبیعی بدن مانند تندی و کندی ضربان قلب، اجابت مزاج، سردرد عادی، عرق کردن، خستگی و حتی مسائل جزئی و غیرطبیعی دیگری چون بی خوابی، بی اشتهایی یا پراشتهایی تب، آبریزش بینی، گلودرد، جوش و دمل های کوچک یا دیگر تظاهرات معمولی جلدی و امثال آنها را اغراق آمیز درک کرده، به عنوان علائم یا نشانه ای جدی از شرایط بد بیماری خود تصور کنند. اگرچه گاهی نیز ممکن است بر اعمال مبهم و پیچیده ای متمرکز شوند که معنایی جز بیماری خاص برای آنها ندارد؛ مثلا بدن خسته و کوفته یا یک دل درد ساده از نظر آنها به عنوان نشانه ای برای شروع یک بیماری خطرناک و وحشتناک تعبیر می شود.
این تصور خودبیمارانگارانه، زمانی بیماری تلقی می شود که حداقل شش ماه از آغاز آن بگذرد و با وجود تایید و اطمینان کامل از سلامت بدن توسط پزشک، فرد همچنان بر بیمار بودن خود اصرار داشته و ترس از آن را به صورت مراجعه مکرر به کلینیک ها و درمانگاه های مختلف جبران کند. بیماری هیپوکندریازیس به یک نسبت زنان و مردان را مبتلا می کند و احتمال بروز آن در هر سنی حتی در بچه ها وجود دارد اگرچه شیوع بیشتر آن اوایل بزرگسالی است.
اختلال خودبیمارانگاری، چرا و به چه دلیل؟
بروز اختلال خودبیمارانگاری به عوامل مختلفی بستگی دارد از جمله ویژگی های شخصیتی و خلقی، شیوه تربیتی والدین و برخی شرایط خاص روان شناختی. در اینجا ما هر یک از این عوامل را برای تان توضیح می دهیم.
ویژگی های شخصیتی و خلقی
راز جالب درباره مردها که هیچکس نمیداند
معمولا ویژگی های خلقی، زمینه مساعدی برای بروز این اختلال فراهم می کند؛ افراد خودبیمارانگار، ویژگی روان شناختی خاصی دارند که آنها را بیش از دیگران مستعد ابتلا به این بیماری می کند. افراد عصبی ( خودمنتقد، درونگرا و خودشیفته)، افرادی که نسبت به مسائل پیرامون خود حساس هستند و بسادگی از کنار مسائل مختلف زندگی نمی گذرند و همه چیز برایشان مساله است یا کسانی که بیش از حد علاقه مند به پردازش امور مختلف هستند یا آستانه تحمل بسیار پایینی دارند و از تیپ های شخصیتی A محسوب می شوند، بیش از دیگر افراد در معرض ابتلا به خودبیمارانگاری هستند. معمولا چنین افرادی یک ناکامی کوچک را مانند یک شکست بزرگ تعبیر می کنند و از آن مشغولیت فکری می سازند و مدام با آن درگیر می شوند، اما در نهایت ناتوانی در حل این دغدغه ذهنی و نیافتن راه حلی مناسب، باعث می شود فرد به کنکاش های ذهنی و فکری منفی روی آورد. به بیان دیگر، این افراد به افکار منفی متمایل می شوند و بهای بیشتری به آنها می دهند، اگرچه حتی ممکن است حساسیت های بیشتر و واکنش های نامتناسب تری نیز به عوامل استرس زا و فشارهای روانی داشته باشند.
شیوه تربیتی والدین
نوع رفتار والدین با فرزندان نیز تاثیر بسزایی در بروز اختلال خودبیمارانگاری دارد؛ بی تردید والدینی که ویژگی های شخصیتی حساس و شکننده ای دارند، زمینه مساعدی برای بروز این اختلال در فرزندانشان فراهم می کنند. از سوی دیگر، در خانواده هایی که اختلالات اضطرابی شیوع فراوانی دارد، اختلال خودبیمارانگاری بیشتر است. معمولا چنین والدینی با فرزندان خود و حتی سایر دوستان و آشنایان با اضطراب، استرس و فشار روانی برخورد می کنند و به جای به کارگیری مهارت های حل مساله، نه تنها مدام با فشارهای روانی دست و پنجه نرم می کنند بلکه خود را نیز در برابر حل آن مشکلات ناتوان می بینند که به طور حتم این وضعیت بحرانی، قابل انتقال به فرزندان خواهد بود و آنها را مجبور به فراگیری یا تقلید خواهد کرد. اگرچه گاهی نیز ممکن است افراد خودبیمارانگار در تعامل های دوران کودکی خودآموخته باشند که عاطفه و محبت را گدایی کنند و با تظاهر به بیمار بودن ترحم دیگران را جلب می کنند و به طریقی مساعد و مورد توجه، از پذیرش مسئولیت ها طفره بروند.
روان شناسان معتقدند اگر اختلال های اضطرابی فراگیرتر از حد معمول باشند و به شکل اختلال های وسواسی نمایان شوند، کنترل والدین در امور مربوط به سلامت همراه با وسواس خواهد بود؛ وسواسی که به طور تلویحی به فرزندان تلقین می کند خود را بیمار بپندارند.
در حقیقت اگر در خانواده ای، والدین از الگوی اضطرابی و فشارهای وسواسی خود برای امر و نهی های مربوط به مواد غذایی و سلامت وضعیت جسمانی استفاده کنند، مثلا "باید حتما صبحانه بخوری والا زخم معده می گیری"، "غذای رستوران را اصلا نخور، بیمار می شوی"، "چرا یک جوش روی صورتت زده، نکنه کبدت مشکل پیدا کرده"، "رنگت خیلی پریده، حتما خوب غذا نمی خوری" و… شکی نیست که به مرور زمان، فرزندان احساس درماندگی می کنند و مدام به بیماری فکر می کنند و در نهایت نیز به این باور می رسند، بیمار هستند یا این که بیماری در کمین آنهاست. علاوه بر این، گاهی ممکن است فرد در تعامل با اطرافیان خود اندک اندک به این نتیجه برسد که مشکلات جسمی اش جدی بوده و به وارسی های دقیق و بیشتر از بدن خود نیازمند است؛ مثلا وقتی فرد در خانواده راجع به مشکلات جسمی اش توضیح دهد و اطرافیان نیز او را تایید کنند، همین موضوع ممکن است موجب تقویت افکار خودبیمارانگارانه در فرد شود؛ معمولا چنین رفتاری در خانواده های با اختلال های وسواس بیشتر دیده می شود.
علل روان شناختی
در معاینه این بیماران هیچ فرآیند آسیب شناختی ای قابل مشاهده نیست. بسیاری از متخصصان معتقدند توجه و تمرکز افراطی و غیرطبیعی این افراد بر بدنشان، خود نشانی از اضطراب درونی و بنیادین مبتلایان است. به نظر می رسد خود بیمارانگاری ناشی از جابه جا شدن اضطراب از منابع ذهنی ناخودآگاه به جسم باشد.
گاهی توجه مثبت و محبت نگرفتن از دنیای بیرون و اطرافیان باعث خود بیمار انگاری می شود. به این صورت که فرد با توجه افراطی بر جسم خود، این کمبود را جبران می کند. احساس عدم امنیت دلیل دیگری بر خودبیمارانگاری است.
در این وضعیت فرد تهدیدات ناشناخته محیط را به عنوان تهدیدی بر سلامت جسمی خود تجسم می کند، به طور مثال سالمندان وقتی با نارسایی های طبیعی روانی ـ زیستی مواجه می شوند، احتمال ابتلایشان به خودبیمارانگاری نیز بیشتر می شود.
اگرچه خودبیمارانگاری منشاء روان شناختی دارد، اما گاهی بیماری های جسمی نیز باعث بروز و تشدید این اختلال می شوند، مثلا فردی که در درمان مشکلات جسمانی خود ناکام مانده و کامل بهبود نمی یابد، ممکن است به این نتیجه برسد که بدنش دچار مشکل جدی است و امتحان روش های درمانی دیگر فایده ای ندارد. این احساس ناکامی دلیلی بر ابتلای فرد بر خودبیمارانگاری است.
یکی دیگر از اختلالات شایع و آزار دهنده ، اختلال خود بیمار انگاری نام دارد ، این اختلال به این صورت است که شخص فکر می کند که مبتلا به بیماری سختی شده است که درمان آن بسیار دشوار می باشد. این موضوع به مرور می تواند مشکلات زیادی را برای فرد ایجاد کند.
آنها با کوله باری از اندوه و کیسه های پلاستیکی پر از دارو از این سو به آن سو می روند. گاهی نیز پوشه هایی حاوی آزمایش ها، رادیوگرافی ها، سونوگرافی ها و نسخه های متعدد دارند. افراد خودبیمارانگار
۱۰ درصد همه مراجعان به پزشکان را تشکیل می دهند. آنها ساکنان همیشگی اتاق های انتظار پزشکان، نیمکت های آزمایشگاه و تخت های بیمارستان ها هستند. بیشترشان نگران دستگاه قلبی – عروقی یا دستگاه گوارش خود هستند. با اشتیاقی تحسین برانگیز، از نشانه های دستگاه گوارش خود ساعت ها می گویند، از دردها، شل بودن و سفت بودن مدفوع و رنگ آن و با اندوه، از درد سینه و ضربان قلب پرغصه خود می گویند، از جیب و کیف و کیسه، نوارقلب و اکوکاردیوگرام و نتایج آزمون ورزش را بیرون می کشند و اشک به چشمان شنونده می نشانند. زمانی که پزشک به آنها اطمینان می دهد مشکل جسمی ندارند، برای ۳ ۲ روز خوب و خوشحال هستند، روی ابرها قدم برمی دارند، دسته گل برای پزشک می برند و آگهی تشکر از او چاپ می کنند، اما هفته بعد پژمرده و دژم نزد طبیب بازمی گردند و می نالند که بیماری بازگشت و چاره می خواهند و چون از او معجزه نمی بینند، به جستجوی جالینوس و بوعلی سینای زمانه از این سوی شهر به آن سو روانه می شوند، در حالی که زمزمه می کنند: "درد ما را نیست درمان الغیاث".
دلایل بروز خودبیمارانگاری
افراد خودبیمارانگار اشتغال فکری و نگرانی پیوسته ای درباره حالت سلامت یا وضعیت اعضای بدن خود و شکایت های متعدد درباره
امعا و احشا و اندام و اجزای بدن خود دارند. در آنها هر کارکرد بدنی که عموم مردم بدیهی می دانند و توجهی به آن نمی کنند، به صورت نشانه ای از یک بیماری خطیر و درمان ناپذیر جلوه می کند؛ تندی و کندی نبض، اجابت مزاج، سردرد عادی، حتی خستگی یا بی خوابی یا بی اشتهایی یا پراشتهایی را اغراق آمیز درک می کنند و ذهنشان را آشفته می کند. در معاینه آنها هیچ فرایند آسیب شناختی ای، قابل مشاهده نیست اما توجه شان به صورتی غیرطبیعی بر بدن خود متمرکز است. به نظر می رسد خودبیمارانگاری ناشی از جابجاشدن اضطراب از منابع ذهنی ناخودآگاه به جسم باشد. افراد خودبیمارانگار در تعامل های دوران کودکی آموخته اند عاطفه و محبت را گدایی و با بیمار بودن، ترحم دیگران را جلب کنند یا از طریق بیماری از مسوولیت های خود طفره روند.
گاهی فردی که توجه لازم را از دنیای بیرون و دیگران دریافت نمی کند، به صورت جبرانی بر جسم خود توجه می یابد و کوچک ترین نشانه را بیماری می انگارد. به زبان بی زبانی می گوید: "اگر شما به من توجه نکردید، در عوض من با توجه زیاد به خودم آن را جبران می کنم." احساس عدم امنیت هم ممکن است باعث خودبیمارانگاری شود؛ فرد تهدید ناشناخته ای را که از محیط نسبت به خود احساس می کند، به صورت تهدیدی به سلامت جسمی خود تجسم می کند. به همین دلیل افراد سالمند زمانی که با دگرگونی دیدگاه روان شناختی نسبت به زندگی، نارسایی های ناگزیر فیزیولوژیک و احساس زوال در توانایی روانی – زیستی مواجه می شوند، دچار خودبیمارانگاری می شوند.
خودبیمارانگاری گاهی جزیی از افسردگی است، در این صورت درمان افسردگی باعث ناپدیدشدن خودبیمارانگاری می شود. درمان مناسب در بیشتر موارد عبارت است از روان درمانی بینش گرا که به وسیله روان پزشک انجام می شود و مفهوم نمادین نشانه های بیماری را آشکار می کند. در صورت وجود نشانه های اضطرابی یا افسردگی، مصرف داروهای ضداضطراب یا ضدافسردگی به تجویز روان پزشک، می تواند مفید باشد.
در اصطلاح روان شناسی و روان پزشکی برای شخصی به کار می رود که علی رغم برخورداری از سلامت بدنی همچنان خود را بیمار می داند در حالی که معاینات و بررسی های پزشکی کامل و همه جانبه هیچ مشکلی را نشان نمی دهند، فرد خودبیمارانگار قویاً به ابتلا به یک بیماری جدی یا مرگبار معتقد است
این تصور هنگامی بیماری شمرده می شود که نزدیک به ۶ ماه از شروع آن گذشته باشد و علی رغم تایید سلامت بدن توسط پزشک، فرد هنوز بر بیمار بودنش اصرار داشته باشد، تا آنجا که ترس از بیمار بودن، او را دائم به مراکز درمانی گوناگون بکشاند که بدان سندرم بیمار خیالی نیز گفته می شود. علل عمده آن دو مورد است، که یکی اضطراب و دیگری افسردگی است. درمان آن با داروهای ضداضطراب و مشاوره روان شناسی ممکن است
نشانگان مونشهاوزن با خودبیمارانگاری متمایز است، چراکه در آن اختلال خود فرد آگاهانه علایم بیماری را جعل نمی کند و تلاشی آگاهانه برای تقلید یک بیماری از خود بروز نمی دهد.
اضطراب و شکایت مداوم از وجود علایمی در هر قسمتی از بدن . مشغولیت ذهنی در رابطه با احتمال ابتلا به بیماری قلبی یا سرطان در این افراد زیاد دیده می شود. علایم ممکن است تغییر کنند اما اعتقاد فرد به این که یک بیماری جدی دارد پا برجا می ماند. علایمی که بیشتر از بقیه از آنها شکایت وجود دارد، عبارتند از بی خوابی ، مشکلات جنسی و ناراحتی گوارشی مثل نفخ ، آروغ زدن و دل پیچه . علایمی که فرد از آنها شکایت دارد ممکن است تغییر کنند و بسیار اختصاصی ، عمومی یا مبهم باشند.
ـ علل بیماری:
احتمالاً عارضه ای از سایر اختلالات روانی است ، اما علت آن قطعی نیست . خود بیمار انگاری در افرادی که قبلاً یک بیماری جسمانی واقعی در کودکی داشته اند یا در ارتباط نزدیک با یک خویشاوند بیمار بوده اند بیشتر دیده می شود.
ـ عوامل افزایش دهنده خطر:
ناشناخته هستند.
ـ پیشگیری :
راه خاصی برای پیشگیری از آن شناخته نشده است . باید سعی شود به کودک بیمار توجه بیش از حد مبذول نشود. به هنگام سلامتی نیز باید به کودک به حدکافی محبت کرد و از وی حمایت به عمل آورد.
ـ عواقب مورد انتظار:
معمولاً به درمان مقاوم است . اکثر بیماران تا آخر عمر بر این اعتقاد باقی می مانند که یک بیماری جدی دارند و مرتباً به پزشکان مختلف مراجعه می کنند.
ـ عوارض احتمالی :
هدر دادن پول برای کارهای پزشکی غیرضروری و گاهی خطرناک ، اصرار بر انجام اعمال جراحی یا مصرف داروهای غیرضروری .
ـ درمان :
۱. ارزیابی روانی
۲. شرح حال و معاینه بالینی
۳. بررسی های پزشکی برای رد در یک بیماری جسمی
۴. خود بیماران هم باید سعی کنند تا به جای علایم روی سایر جنبه ها یا مشکلات زندگی تمرکز کنند. باید سعی شود از رفتن پیش پزشکان مختلف به طور دایمی و انجام آزمایشات مکرر خودداری شود.
۵. برای اعضای خانواده زندگی کردن با این افراد غالباً مشکل است زیر آنها مرتب نگران هستند و نیازمند توجه . این افراد واقعاً رنج می برند و باید سعی شود که از آنها حمایت به عمل آید. رفتار مثبت که به شکایات جسمی مربوط نیست را تشویق کنید و جایزه دهید. به هیچ عنوان مشوق "نقش بیمار" برای فرد نباشید.
ـ داروها:
معمولاً دارویی برای این اختلال ضرورت ندارد. پزشک ممکن است داروهای آرام بخش به طور کوتاه مدت تجویز کند.
ـ فعالیت :
محدودیتی برای آن وجود ندارد.
ـ رژیم غذائی :
رژیم خاصی توصیه نمی شود. از مصرف الکل جداً خودداری کنید.
ـ در این شرایط به پزشک خود مراجعه نمائید:
اگر شما یا یکی از اعضای خانواده تان علایم خود بیمار انگاری را دارید و می خواهید که کمک مناسب برای رفع این مشکل بگیرید. اگر دچار علایم جدید و غیر قابل توجیه شده اید. آرام بخش های مورد استفاده در درمان ممکن است عوارض جانی یا وابستگی ایجاد نمایند.
در چه بیمارانی شایع تر است؟اگر اختلال های اضطرابی فراگیرتر از حد معمول باشند و به شکل اختلال های وسواسی نمایان شوند، کنترل والدین در امور مربوط به سلامت همراه با وسواس خواهدبود و در نتیجه فرزندان خود را مدام بیمار می پندارند. در حقیقت فشارهای وسواسی والدین در مورد موادغذایی و وضعیت جسمانی مانند "تو امروز میوه نخوردی، حتما بیمار می شوی"، "غذایی که به عنوان ناهار خوردی به اندازه کافی مفید نبود، با این وضعیت دچار سوءتغذیه می شوی"، "چرا یک جوش روی صورتت زده، نکنه کبدت مشکل پیدا کرده"، "رنگت خیلی پریده، حتما صبحانه خوب نخوردی" فرد را درمانده می کند و مدام در فکر بیماری می رود و به مرور زمان خودبیمارانگاری به سراغش خواهد آمد. علاوه بر این، گاهی شخص در تعامل با دیگران رفته رفته به این نتیجه می رسد که مشکل های جسمی من جدی است و به وارسی جدی تر و دقیق تر از بدن خود می پردازد. چنین رفتاری در خانواده های با اختلال های وسواس بیشتر دیده می شود. فرد زمانی که در خانواده خود مشکل های جسمی اش را مطرح می کند، والدین نیز او را تایید می کنند و همین امر افکار خودبیمارانگارانه را تقویت خواهدکرد. چنین افرادی مدام در حال وارسی کردن بدن خود هستند تا بیماری ای کشف کنند. درست است که خودبیمارانگاری منشاء روان شناختی دارد اما گاهی بیماری های جسمی هم باعث بروز خودبیمارانگاری می شوند. مثلا فردی که در درمان مشکل های جسمانی خود ناکام می شود و بعد از درمان های مختلف در دوره های زمانی تعیین شده بهبود کامل نمی یابد، به این نتیجه می رسد که بدنش دچار مشکل است و حاضر نمی شود روش های دیگر درمانی را امتحان کند. در حقیقت این افراد به دلیل مشکل های جسمی شان، احساس ناکامی می کنند و به خودبیمارانگاری مبتلا می شوند.
در چه سنی شایع تر است؟اختلال خودبیمارانگاری در نوجوانان بیشتر دیده می شود، چون نوجوانان با بحران بلوغ مواجه هستند و تغییرهای هورمونی ای در بدنشان اتفاق می افتد، ممکن است در تعارض و دوگانگی روان شناختی قرارگیرند و حتی به دلیل حس کنجکاوی، در مورد جسم خود کنکاش کنند. درمان اختلال خودبیمارانگاری تلفیقی است؛ یعنی با توجه به شدت بیماری، بیمار به روان درمانی و دارودرمانی نیاز دارد.
"خود بیمار انگار" یا "هایپوکاندریاک" به فردی گفته می شود که با وجود داشتن سلامت جسمی خود را بیمار می پندارد و اکثراً از دردها و تکالیف فرضی شکایت می کند. معاینات و بررسی های طبی مکمِّل این افراد هیچ مشکلی را نشان نمی دهند، لیکن فرد خودبیمارانگار قویاً به ابتلا به یک بیماری جدی یا مرگبار معتقد می باشد.
این تصور خودبیمارانگارانه، زمانی به حیٍث یک بیماری قبول می شود که حدود شش ماه از آغاز آن بگذرد و با وجود تایید سلامت او توسط داکتر، فرد هم چنان بر بیمار بودن خود اصرار داشته و ترس از بیمار بودن، او را به صورت مکرر به کلینیک ها، شفاخانه ها و درمانگاه های مختلف جهت آزمایش، اخذ دوا و تداوی بکشاند. از همین جهت به این بیماری، اختلال یا سندروم بیمار خیالی نیز می گویند!
دو علت عمده دراین بیماری دخیل است: یکی اضطراب و دیگری افسردگی، و تداوی آن نیز از طریق مشاوره و تا حدی با تجویز دواهای ضد اضطراب و ضد افسردگی امکان پذیر است. شخص بیمارانگار همیشه دچار یک نوع وسواس فکری و ترس از یک بیماری جدی است.
تشخیص این اختلال زمانی صورت می گیرد که شخص طی حداقل شش ماه با وجود آنکه اطمینان کامل از سلامتی خود حاصل می کند، با آن هم خود را قناعت می دهد که مریض است و یا می ترسد که بیمار باشد!
خود بیمارانگارها همیشه دچار وسواس جبری استند و در مورد عمل کرد بدن خویش شک و تردید دارند و فعالیت های طبیعی بدن مانند ضربان قلب و عرق کردن و هم چنان مسائل جزئی و غیر طبیعی هم چون ریزش، گلودردی ساده و یا تب و تظاهرات معمولی جلدی وامثال آنرا علایم شرایط بد بیماری خود می دانند. آنان حتی ممکن است روی یک تعداد اعمال مبهم و پیچیده تمرکز کنند. مثلاً می گویند "بدنم خسته است" یا "دلم درد می کند".
یک شکل این اختلال این است که افراد روی یک عضو خاص مانند جگر و یا یک بیماری مانند ایدز تمرکز دارند و نسبت به آن وسواس به خرج می دهند. با وجود دریافت جواب منفی در معاینات طبی، فرد مبتلا به این نوع اختلال هیچ توجهی به کم کردن اضطراب خویش ندارد و هم چنان با مراجعه ی مکرر، سعی می کند سلامت خود را باز یابد و از این رو به داکترهای مختلف مراجعه می کند وادویه ی مختلف را آزمایش می کند. برخی از این بیماران با دواهای مختلف آشنایی کامل پیدا کرده، نام دواها را با اثرات و عوارض جانبی آن در حافظه دارند.
این افراد اکثراً دارای افسرگی حاد، اضطراب، اختلال وسواسی جبری و اضطراب فراگیر اند. یک بیمار هایپوکاندریاک ممکن است برای مدتی طولانی دارای علائم هایپوکاندریا باشد اما بعد از آن ممکن است برای مدتی این علائم ناپدید شوند. به طور تقریبی حدود یک سوم این افراد به طور فزاینده ی بهبود پیدا می کنند. افرادی که از موقعیت اجتماعی و اقتصادی بالاتری برخوردارند، استرس و اضطراب شان با روش های روان درمانی، قابل درمان است و افرادی که دچار خودبیمارانگاری اند اما از سایر اختلالات شخصیت رنج نمی برند، ممکن است چانس بالاتری برای بهبود داشته باشند.
شیوع هایپوکاندریا در زنان و مردان یکسان است و در میان همه گروه های سنی و طبقات اجتماعی ممکن است ظاهر شود.
هایپوکاندریا اغلب نوعی پاسخ به حالت های استرس و یا بیماری های روانی مانند اضطراب و افسردگی است. هایپوکاندریا در شرایط مختلف و به شکل حاد و مزمن مشاهده می شود. برخی افراد از زمان کودکی به آن مبتلا اند. این افراد از سنین کودکی دچار اضطراب بوده و برای آن ها نگرانی از ابتلا به بیماری به عادتی تبدیل شده که مایه ی استرس است. آن ها بیماری را وسیله ی برای رهائی از کارهای که باعث نگرانی شان می شود، قرار می دهند و زمان و پول زیادی را برای دیدن متخصصین طبی مصرف می کنند .
در مورد نوع کوتاه مدت، برای مثال شخصی که یکی از نزدیکان خود را در اثر ابتلاء به تومور مغزی از دست داده، در صورت دچار شدن به سردردهای مزمن ممکن است این گونه بیاندیشد که او هم به این بیماری مبتلاست.
علایم بارز
علایم جسمی همیشه موجود اند، اما ممکن است عادی باشند، مانند: سردردی، درد شکم، سر چرخی، بی اشتهائی و امثال آن که شخص در باره ی آن ها مبالغه کرده و خطرناک تر از آن چه استند توصیف می شوند.
عوامل تشدید کننده ی خودبیمارانگاری
عوامل فیزیولوژیک: شامل علایم ونشانه های جسمی است که موجب می شوند شخص فکر کند بیمار است. نه تنها زمانی که داکتر می گوید آنان بیمار نیستند، آن احساس از بین نمی رود، بلکه گاهی آنان بدتر می شوند. برای نمونه اضطراب بسیاری از علائم فیزیکی را نشان می دهد که شامل افزایش ضربان قلب، تغییر در سیستم تنفسی بدن، نفس تنگی، احساس خفقان، درد صدری، یا گیجی، آشفتگی و بخارها و رَش های جلدی می باشد. علائم دیگر شامل افزایش تعرق بدن، خشکی دهان و اختلال در عملکرد دستگاه هاضمه، تقلص عضلات (که ممکن است در اثر درد، لرزش و خستگی به وجود آید) می باشد. هر چند بیمار نسبت به سلامت خود حساسیت نشان دهد، این علائم بیشتر بروز می کنند و موجب می شوند که بیمار نیز به عقیده ی خویش پای بندتر شود.
عوامل ادراکی: شامل این مسئله می شود که چگونه بیمار در مورد مسائل مربوط به سلامت خویش فکر می کند. وقتی اضطراب بیمار زیاد می شود او به دنبال اطلاعات برای تصدیق و یا رد کردن ترس خود می گردد و سعی می کند فکر نماید بیمار می باشد تا اینکه سالم و این درحالی است که او مریض نیست!
عوامل رفتاری: افراد دچار خودبیمارانگاری، هرنوع شک و شبهه ی را در مورد سلامت خویش به عنوان ناسازگاری درنظر می گیرند. آنان می خواهند اطمینان حاصل کنند که بیمار نیستند و اگر داکتر به آنان تضمین ندهد به دنبال راه های دیگری درمانی می گردند و در آخر راهی را در پیش می گیرند که بیش تر موجب اضطراب شان می شود.
تداوی
هر چند که احتمال طولانی شدن دوره درمان وجود دارد و تمایل به داشتن نگرانی مفرط از سلامتی ممکن است کاملاً از بین نرود . بهرحال، بیمار مبتلا به هایپوکاندریا می تواند دریابد که دچار اضطراب است و یک بیماری جسمی ندارد و بتدریج از اضطراب خود بکاهد.
انواع موقتی هایپوکاندریا معمولاً با مشاوره و گاه با مصرف داروهای ضداضطراب قابل درمان است. اما در نوع مزمن، داکتران از روند درمان آن ها رضایت ندارند، چرا که دائماً بیمار فهرستی از علائم را متذکر می شوند که آزمایشات، عدم وجود بیماری مربوط به آن ها را تایید می کنند و این اشخاص به هیچ وجه به مردم اطمینان کامل از سلامتی خود را نمی دهند.
روش های موثر درمانی شامل رفتار درمانی شناختی، استفاده از ادویه ضد افسردگی بلاک کننده جذب دوباره سیروتونین (فلووکسیتین، پاراکسوتین) و روان درمانی ست. ادویه فوق از طریق کاهش دادن افکار وسواسی بیمار، موثر واقع می گردند. رفتاردرمانی و گفتاردرمانی روش های موثری اند برای کاهش اضطراب و تشویش بیمار و سازگار شدن او با علایم فزیکی و هم چنان کاهش دادن شدت و دفعات این عوارض به یک حد قابل تحمل برای بیمار.
فرد معمولاً در مورد بیماری ها، تشخیص و درمان آنها اطلاعات زیادی کسب می کند زیرا به پزشکان زیادی مراجعه کرده و
تحت بررسی های زیادی قرار می گیرد.، علی رغم این که معاینات و بررسی های پزشکی کامل و همه جانبه هیچ مشکلی را نشان
نداده اند.
فرد معمولاً در مورد بیماری ها، تشخیص و درمان آنها اطلاعات زیادی کسب می کند زیرا به پزشکان زیادی مراجعه کرده و
تحت بررسی های زیادی قرار می گیرد.
ـ علایم شایع : اضطراب و شکایت مداوم از وجود علایمی در هر قسمتی از بدن .
مشغولیت ذهنی در رابطه با احتمال ابتلا به بیماری قلبی یا سرطان در این افراد زیاد دیده می شود.
علایم ممکن است تغییر کنند اما اعتقاد فرد به این که یک بیماری جدی دارد پا برجا می ماند.
علایمی که بیشتر از بقیه از آنها شکایت وجود دارد، عبارتند از بی خوابی ، مشکلات جنسی و ناراحتی گوارشی مثل نفخ ،
آروغ زدن و دل پیچه .
علایمی که فرد از آنها شکایت دارد ممکن است تغییر کنند و بسیار اختصاصی ، عمومی یا مبهم باشند.
ـ علل بیماری: احتمالاً عارضه ای از سایر اختلالات روانی است ، اما علت آن قطعی نیست .
خود بیمار انگاری در افرادی که قبلاً یک بیماری جسمانی واقعی در کودکی داشته اند یا در ارتباط نزدیک با یک
خویشاوند بیمار بوده اند بیشتر دیده می شود.
ـ عوامل افزایش دهنده خطر: ناشناخته هستند.
ـ پیشگیری : راه خاصی برای پیشگیری از آن شناخته نشده است .
باید سعی شود به کودک بیمار توجه بیش از حد مبذول نشود.
به هنگام سلامتی نیز باید به کودک به حدکافی محبت کرد و از وی حمایت به عمل آورد.
ـ عواقب مورد انتظار: معمولاً به درمان مقاوم است .
اکثر بیماران تا آخر عمر بر این اعتقاد باقی می مانند که یک بیماری جدی دارند و مرتباً به پزشکان مختلف
مراجعه می کنند.
ـ عوارض احتمالی : هدر دادن پول برای کارهای پزشکی غیرضروری و گاهی خطرناک ، اصرار بر انجام اعمال جراحی یا مصرف
داروهای غیرضروری .
ـ درمان :
ارزیابی روانی
شرح حال و معاینه بالینی
بررسی های پزشکی برای رد در یک بیماری جسمی
خود بیماران هم باید سعی کنند تا به جای علایم روی سایر جنبه ها یا مشکلات زندگی تمرکز کنند.
باید سعی شود از رفتن پیش پزشکان مختلف به طور دایمی و انجام آزمایشات مکرر خودداری شود.
برای اعضای خانواده زندگی کردن با این افراد غالباً مشکل است زیر آنها مرتب نگران هستند و نیازمند توجه .
این افراد واقعاً رنج می برند و باید سعی شود که از آنها حمایت به عمل آید.
رفتار مثبت که به شکایات جسمی مربوط نیست را تشویق کنید و جایزه دهید.
به هیچ عنوان مشوق "نقش بیمار" برای فرد نباشید.
ـ داروها: معمولاً دارویی برای این اختلال ضرورت ندارد.
پزشک ممکن است داروهای آرام بخش به طور کوتاه مدت تجویز کند.
ـ فعالیت : محدودیتی برای آن وجود ندارد.
ـ رژیم غذائی : رژیم خاصی توصیه نمی شود.
از مصرف الکل جداً خودداری کنید.
ـ در این شرایط به پزشک خود مراجعه نمائید: اگر شما یا یکی از اعضای خانواده تان علایم خود بیمار انگاری
را دارید و می خواهید که کمک مناسب برای رفع این مشکل بگیرید.
اگر دچار علایم جدید و غیر قابل توجیه شده اید.
اختلالهای جسمانی
اختلالهای جسمانی شکل انواع اختلالهایی را شامل می شوند که در آنها، تعارضهای روانی به مشکلات یا شکایتهای جسمانی ای تبدیل می شوند که پریشانی یا اختلالی را در زندگی فرد به وجود می آورند. هیچ نابهنجاری جسمانی وجود ندارد که بتواند شکایت جسمانی را توجیه کند.
اختلال های جسمانی شکل و اختلالهای تجزیه ای
اختلالهای جسمانی شکل (somatoform disorders)، شرایطی که در آنها عوامل روان شناختی بر بیماریهای جسمانی تاثیر می گذارند. اختلالهای تجزیه ای (dissociative disorders). در هر یک از این اختلالها، بدن تعارض و استرس را بصورت غیر عادی و گاهی عجیب و غریب، آشکار می سازد. این اختلالها در تاریخچه روان شناسی نابهنجاری نقش مهمی دارند.
اختلال تبدیلی
اختلال تبدیلی (conversion disorder)، این بتدیل سایقهای غیر قابل قبول یا تعارضهای مشکل آفرین به نشانه های حرکتی یا حسی بدن را شامل می شود که ظاهرا از اختلال عصب شناختی یا نوع دیگری از اختلال جسمانی خبر می دهد. ویژگی اصلی این اختلال عبارت است از: از دست دادن یا تغییر غیر ارادی عملکرد بدن به علت تعارض یا نیاز روانی که باعث می شود فرد شدیدا احساس پریشانی کند یا عملکرد اجتماعی، شغلی او، یا فعالیت های وی در زمینه های وی در زمینه های مهم دیگر زندگی، مختل شود. فرد عمدا نشانه را به وجود نمی آورد، با این حال متخصصان بالینی نمی توانند مبنای جسمانی برای این نشانه ها مشخص کنند و به نظر می رسد فرد تعارض یا نیاز روانی را به مشکل جسمانی تبدیل می کند.
فروید اختلال تبدیلی را روان رنجوری هیستیریک(hysterical neurosis) نامید. ویژگی جالب توجه نشانه تبدیلی این است که وقتی نشانه از قلمرو روانی به قلمرو جسمانی می رود، دیگر آرامش خیال فرد را تهدید نمی کند. نشانه های تبدیلی در سه طبقه جای می گیرند: (۱) نشانه ها یا نقایص حرکتی (۲) نشانه ها یا نقایص حسی (۳) حملات صرعی یا تشنجات (۴) جلوه های مختلط. معمولا بین ۱۰ تا ۳۵ سالگی آشکار می شود و غالبا در زنان و افرادی که تحصیلات کمی دارند، مشاهده شده است. معمولا به طور ناگهانی پدیدار می شود و ظرف کمتر از ۲ هفته ناپدید می گردد. نشانه ها ممکن است ظرف یکسال بعد از وقوع اولیه برگشت کنند.
اختلال جسمانی کردن و اختلالهای مربوط
اختلال جسمانی کردن (somatization disorder) مانند اختلال تبدیلی، ابراز مسایل روانی از طریق مشکلات جسمانی را شامل می شود که نمی توان آن را با هیچ بیماری جسمانی شناخته شده ای توجیه کرد یا آن را به علت عوارض مصرف مواد دانست. تفاوت اختلال جسمانی کردن با اختلال تبدیلی در این است که اختلال جسمانی کردن، به جای یک شکایت جسمانی تنها، نشانه های جسمانی چندگانه و مکرر را در بر دارد. این اختلال معمولا برای اولین بار قبل از ۳۰ سالگی آشکار می شود. آنها از اینکه مشکلات روانی شان به صورت جسمانی ابراز می شوند، آگاه نیستند. در اغلب موارد در نوجوانی پدیدار می شود و به صورت یک دوره همیشگی افت و خیزدار در می آید که طی آن، رویدادهای استرس زا می توانند نشانه ها را تشدید کنند. افراد مبتلا به ندرت یک سال را بدون درخواست درمان پزشکی برای مشکل جسمانی غیر قابل تشخیص سر می کنند. افراد مبتلا از طبقات اجتماعی – اقتصادی پایین هستند و سطح تحصیلات یا فرهیختگی روانی آنها نسبتا پایین است. ممکن است در خانه ای بزرگ شده اند که شاهد بیماری مکرر در پدر یا مادر خود بوده اند و خودشان از بیماری جسمانی رنج برده اند. این افراد مشکل خود را هیجانی نمی دانند و داوطلبانه در صدد روان درومانی بر نمی آیند. این افراد در هر یک از چهار طبقه زیر، به نشانه هایی مبتلا هستند: درد، سابقه حداقل چهار نشانه درد ( مثلا سر درد، شکم، کمر، مفاصل، قفسه سینه، راست روده). معدی – رودی، سابقه حداقل دو نشانه مانند تهوع، نفخ، استفراغ، اسهال. جنسی، سابقه حداقل یک نشانه جنسی یا تولید مثلی غیر از درد ( مانند، کژکاری نعوظی یا انزال، قاعدگی نا منظم، خونریزی شدید در دوره قاعدگی). نشانه های عصب شناختی: سابقه حداقل یک نشانه یا نقص حاکی از بیماری عصبی که به درد محدود نباشد(مانند نشانه های تبدیلی، نظیر اختلال در هماهنگی یا تعادل، فلج یا ضعف موضعی، مشکل بلع، توهمات از دست دادن احساس لامسه یا درد، نشانه های تجزیه ای
اختلال درد (pain disorder)، که نوعی درد که موجب پریشانی شدیدی می شود علت اصلی شکایت جسمانی درمانجوست. درمانجو تجربه درد را وانمود نمی کند. ماهیت شکایت از درد به گونه ظریفی با مسایل روانی ارتباط دارد. در تعدادی از موارد، این افراد به اختلالهای روانی دیگری، مانند اختلال خلقی یا اختلال اضطرابی مبتلا هستند که می توانند به گونه ظریفی با تجربه و شکایت درد آمیخته شده باشند. این افراد به مواد مخدر یا داروهای تجویزی وابسته می شوند. نوع حاد آن کمتر از ۶ ماه و نوع مزمن بیشتر از ۶ ماه ادامه دارد.
اختلال بدشکلی بدن
خیلی از افراد درباره بدنشان نگرش منفی دارند. افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن (body dysformic disorder) نه تنها نا خشنودند، بلکه تا بدان حد در این باره که عضوی از بدنشان زشت یا ناقص است، اشغال ذهنی دارند که هذیانی محسوب می شوند. آنها به قدری درباره مشکل بدنی شان ناراحت هستند که زندگی و روابطشان مختل می شوند. نقایصی که این افراد درباره اش نگران هستند، عمدتا خیالی است یا نگرانی فرد بسیار افراطی می باشد. ساعت ها در روز به رفتار وسواسی مرتبط با اشتغال ذهنی شان می پردازند. گاهی تفکر آنها حال و هوای پارانویا به خود می گیرد، به طوری که تصور می کنند دیگران درباره آنها حرف می زنند یا به آنها زل زده اند. متوسط سن شروع این اختلال، ۱۵ سالگی است. در اغلب افراد اختلالهای روانی جدی(نظیر افسردگی) در مقطعی از زندگیشان روی داده است.
داروهایی که در درمان اختلال وسواس فکری عملی و افسردگی حاد موثر هستند، از جمله فلوکستین و فلوکسامین برای درمان این اختلال مفید است. آموزش دادن روش های رفتاری و شناختی، مانند تفکر فکر، آرمیدگی، و درمان مواجه سازی همراه با جلوگیری از پاسخ نیز موثر واقع می شوند. اختلال بدشکلی بدن جزیی از یک ماتریس اختلالها، از جمله وسواس فکری – عملی، اختلالهای خوردن، موکنی وسواسی، فوبی اجتماعی و برخی اختلال شخصیت است.
خود بیمار انگاری
افراد مبتلا معتقدند یا می ترسند که به بیماری جدی مبتلا شده باشند، در حالی که واکنشهای بدنی آنها سالم است. برای مثال معده دردی که بیش از یک روز ادامه یابد زن خود بیمارانگاری را نگران می کند که به سرطان معدخ پیشرفته ای مبتلا شده است. خودبیمار انگاری کژکاری جسمانی شدید یا نشانه های جسمانی غیر قابل توجیه را شامل نمی شود. فرد مبتلا رویدادهای طبیعی بدن را سو تعبیر یا آنها را بزرگ جلوه می دهد. به رغم آنکه معاینات پزشکی نشان می دهند هیچ اشکالی وجود ندارد، فرد شدیدا به نابهنجاری خیالی در عملکرد خود اشتغال ذهنی دارد. این اختلال حداقل ۶ ماه ادامه دارد.
اختلالهای مرتبط با اختلالهای جسمانی شکل
تمارض (Malingering)، عبارت است از وانمود کردن نشانه های بیماری جسمانی یا اختلال روانی با انگیزه ای نهفته.
اختلال ساختگی (factitious disorder)، افراد نشانه ها یا اختلالهایی را وانمود می کنند که هدف از آن کسب کردن نفع خاصی نیست، بلکه می خواهند نقش بیمار را حفظ کنند. این نشانه ها می توانند جسمانی یا روانی و یا ترکیبی از هر دو گروه باشند. ممکن است سر دردهای طاقت فرصا را وانمود کند یا صدمه جسمانی به خود وارد آورد. فرد انگیزه پنهانی ندارد، بلکه از بیمار بودن لذت می برند. اگر کسی آنها را باور نکند، برآشفته می شوند و فورا در جای دیگری کمک پزشکی می طلبند و به مراکز پزشکی سراسر کشور بروند تا بیماری گیج کننده آنها مایه نگرانی شود. عده از آنها ممکن است لوازم التحریر یک پزشک را بدزدند و برای دیگران گزارش پزشکی بنویسند تا آن را بخوانند.
نشانگان مونچاوزن نوعی اختلال ساختگی است. موارد مزمنی را در بر می گیرد که کل زندگی فرد صرف دنبال کردن مراقبت پزشکی می شود. معمولا زمان بیش از حدی را صرف وارد کردن جراحت به خودشان می کنند تا به قدری بیمار به نظر برسند که بستری کردن ضرورت یابد. اختلال ساختگی عموما در زنان شایع است، اما موارد بسیار مزمن نشانگان مونچاوزن در مردان ظاهر می شود. در اختلال ساختگی با نشانه های روانی، فرد مشکلات روانی مانند روان پریشی یا افسردگی را وانمود می کند. این افراد بسیار تلقین پذیرند و نشانه های جدیدی را که متخصص بالینی سهوا به آنها اشاره می کند و معمولا با اختلال روانی خاصی ارتباط دارند، به خود می گیرند. ممکن است داروهایی را مصرف کنند که نشانه هایی چون بی قراری، بی خوابی یا توهمات را ایجاد کنند.
اختلال ساختگی از طریق مجاورت (factitious disorder by proxy) . فرد نشانه های جسمی را در فرد دیگری که تحت مراقبت وی قرار دارد، ایجاد می کند. برای مثال مادری با خوراندن مواد سمی به دختر کوچکش موجب بیماری او شد؛ و از آن پس همراه با فرزند بیمار و درمانده اش از دکتری به سراغ دکتر دیگر رفت و از او برای کسب توجه پزشکی استفاده کرد. این اختلال عمدتا در زنان گزارش شده است. برخی موارد اینقدر شدید هستند که منجر به قتل می شوند.
خیلی از آنها مورد سو استفاده جسمی قرار گرفته اند. بیماری یا تجربه در حرفه پزشکی نیز می تواند در تجربیات کودکی آنها منقوش شده باشد و حتمالا نوعی بیماری پذیری ارثی را به وجود آورده باشد که زمینه را برای آنها آماده می سازد تا توجه حرفه ای و محیط بیمارستان را به صورت تقویت کننده مثبت در نظر بگیرند. بسیاری از آنها درک واقعیت معیوب دارند. متخصص بالینی باید بکوشد به درمانجو کمک کند واقعیت و خیال را ادغام نماید و در عین حال، از توانمندیهای درمانجو پشتیبانی کند و از تقویت کردن رفتار برون ریزی او خودداری نماید.
نظریه ها و درمان اختلالهای جسمانی شکل
نفع اولیه (primary gain)، اجتناب از مسئولیتهای شاق به علت اینکه فرد معلول می باشد. نفع ثانوی (secondnary gain)، همدردی و توجهی است که فرد بیمار از دیگران کسب می کند. پذیرفتن نقش بیمار به صورت بالقوه زیان هایی دارد. کسانی که نقش بیمار را اختیار می کنند در می یابند که پاداشهای بیشتری از زیان ها عایدشان می شود. اختلالهای جسمانی شکل را می توان به صورت تاثیر متقابل عوامل زیستی، تجربیات یادگیری، عوامل هیجانی، و شناختهای معیوب به بهترین وجه توجیه کرد. رویکردهای جدید به درمان، بررسی کردن نیاز فرد به ایفا کردن نقش بیمار، ارزیابی دخالت استرس در زندگی فرد و به کار بردن فنون رفتاری برای کنترل کردن نشانه ها را شامل می شودند. تقویت منفی به عنوان مبنای درمان رفتاری اختلال تبدیلی در کودکان، توصیه شده است. اگر درمانگر نشانه های جسمانی را که بسیار واقعی و مشکل آفرین به نظر می رسند با نا باوری به چالش بطلبد، درمانجو ناراحت خواهد شد.
عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی
استرس هیجانی شدید می تواند آسیب پذیری فرد را در برابر مریض شدن افزایش دهد و بهبودی از بیماری را کند سازد. تجربه اضطراب، افسردگی، و حتی خشم می تواند مشکلات جسمی گوناگون ایجاد کند یا آنها را تشدید نماید.
خصوصیات طبقه عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی
عوامل روانشناختی یا رفتاری، تاثیر ناگواری بر بیماری جسمانی دارند. اختلالهای محور I مانند افسردگی اساسی، نشانه های روانی مانند اضطرابی که آسم را تشدید می کند، صفات شخصیت مانند خصومت، رفتارهای ناسازگار با سلامتی مانند رژیم غذایی نا سالم، پاسخ های فیزیولوژیکی مرتبط با استرس مانند تشدید زخم مرتبط با استرس و عوامل روانی کمتر اختصاصی مثل مشکلات میان فردی.برخی مشکلات جسمانی نسبت به استرس خیلی حساس اند. عوامل هیجانی و روان شناختی می توانند تقریبا هر مشکل جسمانی را تشدید کنند.
نظریه ها و درمان طبقه عوامل روان شناختی تاثیر گذار بر بیماریهای جسمانی
برخی افراد زمانی که زندگی شان پرمشغله، بغرنج یا پر از رویدادهای ناخوشایند می شود، به مشکلات فیزیولوژیکی یا جسمانی مبتلا می شوند.
استرس. اصطلاح استرس را برای اشاره به واکنش ناخوشایند فرد به هنگامی که رویدادی را تهدید کننده می داند، به کار می برند. تلاش کردن برای کاهش دادن استرس، مقابله کردن خوانده می شود. وقتی که مقابله کردن نا موفق باشد و استرس فروکش نکند، فرد برای مشکلات جسمانی یا روانی که در اثر انگیختگی فیزیولوژی مستمر ایحاد شده است، در صدد کمک بالینی بر می آید. مقیاس ارزیابی سازگاری مجدد اجتماعی استرس زندگی را بر حسب واحدهای تغییر در زندگی نمره گذاری و ارزیابی می کند. منطق نهفته در این مقیاس این است که وقتی افراد در مدت زمان نسبتا کوتاهی، تعداد زیادی واحدهای تغییر در زندگی را تجربه می کند، ظرف یک دوره ۲ ساله، بیشتر در معرض خطر ابتلا به بیماری مهمی قرار دارند. مقیاسهایی نظیر SRRS و CUSS بر این فرض استوار هستند که رویداد واحدی برای همه کسانی که آن را تجربه می کنند به طور برابر استرس زاست. طبق مدلهای شناختی نحوه ای که رویداد تعبیر می شود نیز اهمیت دارد.
مقابله کردن. مقابله کردن مشکل مدار، فرد هر چیزی که موقعیت را استرس زا می کند، تغییر می دهد. ممکن است برنامه ریزیهای دیگری کند یا روش تازه و بهتری را برای اصلاح کردن آن موقعیت پیدا کند، در هر دو صورت، این فرد می کوشد اوضاع را ردیف کند. در مقابله کردن هیجان مدار، فرد هیچ چیزی از موقعیت را تغییر نمی دهد، بلکه می کوشد خود یا احساساتش را نسبت به موقعیت بهبود بخشد. مثبت فکر کردن یکی از این روشهای مقابله است. اجتناب راهبرد دیگر مقابله هیجان مدار است که شبیه مکانیزم دفاعی انکار است که در حالت افراطی می تواند پناه بردن به داروها و الکل را شامل شود. موقعیتهایی که برانگیختگی زیادی در فرد ایجاد می کنند، همیشه عواقب ناگوار ندارند.
استرس و سیستم ایمنی. رویداد استرس زا می تواند یک رشته واکنشهایی را در بدن آغاز کند که مقاومت آن را در برابر بیماری کاهش دهد. این واکنشها همچنین می توانند نشانه های اختلال جسمانی مرتبط با استرس را تشدید کنند. رویدادهای استرس زای مزمنی که حداقل یک ماه ادامه داشته باشند با احتمال مریض شدن بیشتر مرتبط هستند. موقعیت تنش زا هیپوتالاموس را فعال می کند که این خود دو دستگاه غدد درون ریز یعنی دستگاه سمپاتیک و دستگاه قشر فوق کلیه را فعال می کند. ضربان قلب بیشتر و مردمکها گشاد می شود. اپی نفرین(آدرنالین) و نوراپی نفرین وارد جریان خون میشود. برای تامین سوخت ماهیچه ها قند بیشتری از جگر رها می شود. سوخت و ساز بدن در تدارک مصرف انرژی برای کارهای جسمانی افزایش می یابد. ضربان قلب فشار خون و تنفس فزونی می گیرد و بعضی فعالیت های غیر ضروری مانند گوارش فروکش می کند. آب دهان و مخاط بینی خشک می شود تا هوای بیشتری به ریه برسد.پس نشانه اولیه فشار روانی خشک شدن دهان است. رگ های خونی سطحی انقباض پیدا می کند تا در صورت جراحت خون کمتری دفع شود. طحال یاخته های قرمز خون رها می کند تا مبادله اکسیژن افزایش یابد و و مغز استخوان برای مقابله با عفونت گویچه های سفید بیشتری می سازد.
ابراز هیجان. جلوگیری از ابراز هیجان، عنصر مهم دیگری در رابطه بین عملکرد روانی و سلامتی است. فرد دارای شخصیت مستعد سرطان که تیپ C نامیده می شود، جلوی ابراز هیجان، مخصوصا خشم را می گیرد و بسیار مطیع و همنو است. ابراز نکردن هیجان باعث می شود بدن در حالت برانگیختگی بماند. این حالت نا سالم است، زیرا سطح بالای انگیختگی سیستم عصبی سمپاتیک، کارایی سیستم ایمنی را کاهش می دهد و به خطر بیشتر ابتلا به سرطان منجر می شود. ابراز کردن هیجانات برای سلامت جسمانی و روانی فرد مفید است.
تیپ شخصیت. افرادی که برای انجام دادن کاری با عجله، اغلب احساس ناشکیبایی، بی قراری، یا فشار می کنند، ممکن است در معرض خطر ابتلا به مشکلات قلبی قرار گیرند. این الگوی رقابت جو، ناشکیبا، بدبین، مظنون و متخاصم بودن به دیگران و به راحتی تحریک شدن، تیپ A را توصیف می کند. تیپ A در مقایسه با افراد آرمیده تیپ B در موقعیتهای تحصیلی کمتر احتمال دارد که تقلب کنند.
درمان. مدل درمانی واحدی وجود ندارد. درمانهای جسمانی تنها کافی نیستند و آنها باید رفتارهای سلامتی جدیدی را نیز معرفی و تقویت کنند. فنون پزشکی رفتاری از نظریه رفتاری سرچشمه گرفته اند و برای اینکه به درمانجو کمک کنند بر واکنشهای بدنی نا سالم کنترل روانی کسب کنند، اصول یادگیری را به کار می برند. درمانجویان یاد می گیرند مسئولیت سلامتی خود را بر عهده بگیرند. علایم اولیه بالا رفتن تنش را کنترل کنند و برای اجتناب کردن از ایجاد درد بیشتر، گامهایی را بردارند. روش درمانی بسیار موثر برای استرس فنون آموزش ایمن سازی در برابر استرس است که به افراد کمک می کند برای موقعیت های دشواری که در گذشته روی داده اند و احتمال دارد در آینده نیز روی دهند، آماده شوند.
اختلالهای تجزیه ای
اختلالهای تجزیه ای خیلی شدید تر هستند و اضطراب و تعارض آنها به قدری شدید است که بخشی از شخصیت فرد از باقی عملکرد هشیار او جدا می شود. فرد مبتلا دستخوش دگرگونی موقتی در هشیاری می شود که طی آن، هویت شخصی خود را از دست می دهد، آگاهی اش از محیط اطراف کمتر می شود و حرکات جسمانی عجیبی را نشان می دهد. بعد از وقوع تجزیه محتوای بخش تجزیه شده، برای باقی ذهن هشیار فرد دست نیافتنی می شود. اختلالهای تجزیه ای نشان می دهد که در بدن بعضی افراد بیش از یک شخصیت وجود دارد.
اختلال هویت تجزیه ای
در اختلال هویت تجزیه ای (dissociative identity disorder)، فرض می شود که شخص بیش از یک خود یا شخصیت را پرورش می دهد. به این شخصیت ها دگر هویت ها (alters) گفته می شود. شخصیت اصلی میزبان(host) خوانده می شود. این اختلال قبلا اختلال شخصیت چندگانه (multiple personality disorder) نامیده می شد.
ویژگیهای اختلال هویت تجزیه ای. وجود دو یا چند هویت یا شخصیت متمایز در شخص واحد که هربار یکی از آنها کنترل و مهار رفتار او را در دست می گیرد. هر یک از این شخصیت ها معمولا نام، سن، رشته خاطرات معین و رفتارهای مختص به خود را دارد. معمولا هویت اولیه افسرده و هویت های چندگانه هریک دارای ویژگی های متضاد با هویت اولیه است. هویت های گوناگون از لحاظ توانایی های هنری، ورزشی، دستخط و دانستن زبان خارجی نیز با یکدیگر تفاوت دارند. غالبا هویت اولیه هیچ آگاهی و اطلاعاتی از تجربه های هویت های دیگر ندارد. این گسیختگی چندان جامع است که به نظر می رسد چند شخصیت متفاوت در جسمی واحد زیست می کنند. تغییر در اطوار بدنی و صدا نیز وجود دارد. بسیاری از این افراد در دوران کودکی دستخوش بهره کشی جسمی و جنسی بوده اند. معمولا بین ۴ تا ۶ سالگی کودک شخصیت دیگری می آفریند که بار تجربه دشوار را به دوش بکشد. علت دیگر آن خود هیپنوتیسمی است. این بیماران به شیوه شخصیت سازی برای مقابله با مشکلات خو میگیرند.
تشخیص اختلال هویت تجزیه ای چالش انگیز است. نشانه های تجزیه ای یا شبه تجزیه ای می توانند در صرع، اختلال افسردگی اساسی، اسکیزوفرنی، اختلال جسمانی شکل، اختلال شخصیت مرزی و اختلال پس از آسیب یافت شوند. مسئله تشخصیص به این علت پیچیده است که نشانه ها با گذشت زمان ثبات ندارند، فرد ممکن است سعی کند نشانه ها را مخفی کند، و نشانه های تجزیه ای می توانند با آشفتگی خلقی یا اختلال شخصیت قاطی شده باشند.
نظریه ها و درمان اختلال هویت تجزیه ای. توجیه اصلی اختلال هویت تجزیه ای، بر آشفتگیهایی در پرورش درک خویشتن دوران کودکی متمرکز است. اغلب ما از طریق تعامل با والدین و همسالان درکی را پرورش می دهیم و در این جریان، درک تدام را در طول زمان حفظ می کنیم. فرد مبتلا نتوانسته درک خویشتن منسجم و مستمری را پرورش دهد زیرا در مقطعی از دوران کودکی خود شدیدا لطمه دیده است. فقط درصد کوچکی از کودکان آسیب دیده دچار اختلالهای تجزیه ای می شوند. اگر چه خیلی از افراد مبتلا به اختلال هویت تجزیه ای سابقه سو استفاده شدن دارند، برعکس آن لزوما درست نسیت. طبق مدل اجتماعی – شناختی، درمانجویان نقشهایی را به نمایش می گذارند که هشیارانه یا ناهشیارانه احساس می کنند موقعیت آنها را می طلبد. توجه اجتماعی به حالت اختلال هویت تجزیه ای، همراه با ترغیب غیر عمدی درمانگران، می تواند به پرورش این اختلال در افراد آسیب پذیر منجر شود. این افراد ممکن است در کودکی واقعا محتمل سو استفاده شده باشند، اما عوامل متعدد دیگری که اجتماعی هستند، برای ایجاد نشانه های تجزیه ای در فرد بزرگسال وارد عمل می شوند. در روش هیپنوتراپی، درمانجو را هیپنوتیزم می کنند و در حالی که به حالت خلسه فرو رفته است، او را به یادآوری تجربیات دردناک گذشته ترغیب می نمایند. دگر هویتهای گوناگون را با خاطرات مربوطه شان یکی یکی فرا می خوانند و آنها را در کل یکپارچه ای متحد می کنند. هر دگر هویتی به درمان جداگانه ای نیاز دارد، و شاید لازم باشد درمانگر با هریک از آنها رابطه کارآمد مثبتی برقرار کند. امکان دارد هر یک از هویت ها به صورت متفاوتی به مداخله ها پاسخ دهند.
سایر اختلالهای تجزیه ای
در یادزدودگی تجزیه ای (dissociative amnesia) که قبلا یادزدودگی روان زاد خوانده می شد، فرد قادر نیست جزییات و تجربیات شخصی مهمی را که معمولا با رویدادهی آسیب زا یا خیلی استرس زایی ارتباط دارند، به یاد آورد. این ناتوانی در یاد آوری را نمی توان به کژکاری مرتبط با آسیب مغزی یا داروها نسبت داد، و با فراموشی عادی نیز قابل توجیه نیست. افراد مبتلا معمولا از شکاف یا یک رشته شکافهایی در حافظه مربوط به رویدادهای ناراحت کننده گذشته یا قسمتهایی از زندگی شان خبر می دهند. یادزدودگی تجزیه ای نادر است با این حال شایع ترین نوع اختلال تجزیه ای است.
چهار نوع یادزدودگی تجزیه ای وحود داد. در یادزدودگی موضعی (localized amnesia)، که شایع ترین نوع است، فرد تمام رویدادهایی را که در فاصله زمانی مشخصی اتفاق افتاده اند، فراموش می کند. معمولا این فاصله فورا بعد از رویداد بسیار ناراحت کننده ای، مانند تصادف اتومبیا یا بلایای طبیعی است. در یادزدودگی گزینشی (selective amnesia) فرد نمی تواند برخی، انا نه همه جزییات رویدادهایی را که در دوره زمانی خاصی اتفاق می افتاده اند به یاد آورد. بازمانده یک آتش سوزی ممکن است حرکت آمبولانس به سمت بیمارستان را به یاد آورد، ولی نجات یافتن از خانه مشتعل را به یاد نمی آورد. یادزدودگی فراگیر (generalized amnesia) نشانگانی است که به موجب آن فرد نمی تواند هیچ چیزی را از زندگی اش به یاد آورد. یادزدودگی پیوسته (continuous amnesia) عبارت است از ناتوانی در یادآوری رویدادها از تاریخ به خصوصی تا زمان حال. مثلا سرباز از جنگ برگشته ای، دوران کودکی و نوجوانی خود را تا زمانی که وارد خدمت نظام شده است به یاد می آورد. گاهی مانند سایر اختلالهای تجزیه ای، ممکن است فرد برای کسب منافع یا امتیازات خاصی، نشانه های یادزدودگی را وانمود کند.
گریز تجزیه ای (dissociative fugue). در این اختلال فردی که در مورد هویت شخصی خود سردگم است، ناگهان و به طور غیر منتظره به مکان دیگری سفر می کند. این سفر می تواند کوتاه باشد و فقط چند ساعت یا چند روز و گاهی چند هفته یا چند ماه ادامه داشته باشد. فرد قادر نیست تاریخچه یا هویت خود را به یاد آورد و معدودی از آنها هویت تازه ای اختیار می کنند. اگر فردی هویت تازه ای اختیار کند، احتمالا خیلی بیشتر از شخصیت اصلی خود معاشرتی می شود و حتی ممکن است تا بدانجا پیش رود که اسم جدیدی روی خود بگذارد، محلی برای زندگی پیدا کند، کار بگیرد و با دیگران به صورتی تعامل کند که هیچ چیز غیر عادی در مورد او وجود نداشته باشد. بعد از سپری شدن حالت گریز، فرد معمولا از آنچه در مدت گریز صورت گرفته است، خاطره ای ندارد. این اختلال نادر به احتمال زیاد در مواقع جنگ یا بعد از بلایای طبیعی روی می دهد. بحرانهای شخصی یا استرس شدید، مانند مشکلات مالی، میل به گریختن از تنبیه، یا تجربه آسیب نیز می توانند باعث وقوع حالت گریز شوند.
اختلال مسخ شخصیت (depersonalization disorder) تغییرات در ادراک ذهن – بدن را شامل می شود که از جدایی از تجربیات شخصی تا این احساس که فرد از بدنش خارج شده است، گسترش دارد. تجربیات مسخ شخصیت زمانی در افراد بهنجار روی می دهد که تحت استرس زیاد قرار گرفته باشند یا داروهای تغییر دهنده ذهن مانند ماری جوانا مصرف کرده باشند. اما در اختلال مسخ شخصیت تحریف های ادراکهای ذهن – بدن بارها بدون تحریک داروها اتفاق می افتند. افراد مبتلا احساس می کنند که انگار واقعی نیستند، بدنشان از لحاظ شکل و اندازه تغییر کرده است، یا نیروهای بیرون از خودشان آنها را کنترل می کنند، انگار آدم ماشینی یا روبات هستند. اما در عین حال آنها می دانند که واقعا مصنوعی و مکانیکی نیستند. گاهی فرد مکالماتی را بین خود مشاهده گر و خود مشارکت کننده تجربه می کند.آنها مایل نیستند تجربیاتشان را برای دیگران بازگو کنند، زیرا می ترسند دیوانه به نظر رسند. بنابراین آنها احساس می کنند کاملا تنها و منزوی از دیگران هستند و همین طور از اینکه تماس خود را با واقعیت از دست بدهند، وحشت دارند.
اختلالات تعامل تن (جسم) و روان
این مبحث شامل یک گروه ناهمگن از اختلالات است که در یک سر طیف آسیب شناسی مربوط به تن برجسته است و در سر دیگر طیف آسیب شناسی روان .قرار دادن این طیف وسیع از اختلالات ناهمگن و غیر یکدست و بدون آسیب شناسی پایه و مشابه در یک گروه جهت آشکار شناسی بهتر تعامل جسم و روان میباشد.
اختلالات شبه جسمی (هیستری تبدیلی ) :در این دسته از اختلالات بیمار با علایم جسمی حاکی از یک بیماری داخلی و طبی مراجعه میکند(یا ارجاع داده میشود) در حالیکه علایم آن با آسیب شناسی طبی یا مصرف مواد یا یک اختلال روانی دیگر قابل توجیه نیست.
شدت علایم برای ایجاد ناراحتی قابل ملاحظه برای بیمار یا اختلال در عملکرد اجتماعی ،تحصیلی و خانوادگی و یا سایر زمینه ها کافی است.
این علایم عمدا ایجاد نمیشود ولی هیچ اختلال طبی دیگری قابل توجیه برای توضیح این علایم جسمی نیست.
این اختلالات شامل :
 اختلال جسمانی کردن
 اختلال تبدیلی
 اختلال خود بیمار انگاری
 اختلال بد شکلی بدن
 و اختلال درد میباشد.
2- اختلال هویت جنسی :
احساس ناراحتی مستمر با جنسیت خود و یا احساس نا متناسب بودن در نقش جنسی خود همراه با همانند سازی قوی و مستمر با جنس مقابل
3- نوراستنی:
شکایات مستمر و ناراحت کننده از احساس فرسودگی ،خستگی و ضعف به همراه شکایات جسمی مانند احساس درد و کوفتگی عضلانی،سردرد و سرگیجه ،مشکل خواب ،عصبانیت و تحریک پذیری و ناتوانی برای احساس آرامش پس از کار ذهنی مختصر نظیر انجام دادن کار روزمره که مستلزم تلاش ذهنی غیر معمولی نیست.
4- سندرم خستگی مزمن :
خستگی شدید ، مستمر و عود کننده به مدت چند ماه که ناشی از کار جسمانی نیست و با استراحت رفع نمیشود و به همراه اختلالات جسمی روانی مانند اختلال حافظه و تمرکز ،دردهای جسمانی مختلف ،خواب بدون احساس آرامش و احساس کسالت جسمی پس از فعالیت معمولی میباشد.
5- اختلال ساختگی :
در اینجاها ایجاد عمدی یا تقلید علایم و نشانه های جسمی (و یا روانشناختی )صورت میگیرد و انگیزه آن پذیرفتن نقش بیمار است.
6- تمارض :
در اینجا نیز علایم جسمی و یا روانشناختی عمدا تولید و یا تقلید میشود و انگیزه بیرونی مانند نفع مادی ، فرار از مسئولیت یا قانون و یا بالا بردن رفاه فیزیکی در کار است.
7- اختلالات تجزیه ای (هیستری تجزیه ای ) :
ویژگی اساسی اختلالات تجزیه ای یک حالت گسستگی هوشیاری ،حافظه ،هویت یا درک محیط است.
رابطه مشخصی بین شروع علایم اختلال و رخدادهای استرس آمیز ،مسائل و نیازها وجود دارد. این اختلالات شامل :
 فراموشی تجزیه ای یا روانزا
 گریز تجزیه ای یا روانزا
 اختلال هویت تجزیه ای
 اختلال مسخ شخصیت میباشد.
8- اختلالات سایکو فیزیولوژیک:
در این دسته از اختلالات هم اشکال در پختگی عصبی روانی و هم جسمی فیزیولوژیک دخیل است گرچه سهم هریک از این دو در هریک از اختلالات ممکن است متفاوت باشد.
این اختلالات شامل :
اختلالات خوردن :
مشکلات خوردن در دوران کودکی شایع است به گونه ای که در حدود یک سوم تا دو سوم کودکان مشکل خوردن در حدی است که نیازمند توجه حرفه ای و تخصصی است و در یک تا سه درصد مشکل آنقدر جدی است که رشد کودک را به مخاطره می اندازد.
خوردن نباید به یک میدان منازعه که کودک و خانواده هر یک میخواهند در آن پیروز شوند تبدیل گردد.زیرا کودک میخواهد اراده و خواست خود و عدم وابستگی اش را نشان دهد خوردن نیازمند یک کنترل تقسیم شده بین والدین و کودک است کنترل والدین مربوط به این است که چه غذای و کی خورده شود و کنترل کودک مربوط به این است که چقدر و چگونه خورده شود .
برای پیشگیری از مشکلات خوردن والدین باید غذاهای مختلف با قوام و مزه مختلف را در طی رشد به فرزند خود عرضه کنند.ترجیح ذاتی برای غذاهای شور و شیرین وجود دارد و برعکس برای ترشی و تلخی.
کودکان شیرخوار مستعد رد غذاهای جدید هستند لذا عدم پذیرش غذاهای جدید خیلی هم غیر طبیعی نیست ولی میتوان با عرضه مکرر آن به کودک در او پذیرش نسبت به آن غذا را ایجاد کرد و به همین منوال است که این غذا برای کودک آشنا میشود و کودک دوست دارد غذاهای آشنا را بخورد .به همین علت است که مواجه بودن با انواع غذاها و مزه ها کودک را به پذیرش غذاهای جدید در آینده آماده تر میکند.به همین دلیل است که کودکان شیر مادر خوار ممکن است راحت تر غذاهای مختلف را بخورند زیرا این غذاها در رژیم غذایی مادر بوده و در شیر او ترشح میشود.
بین 6-4 ماهگی شیرخواران تمام مزه های جدید را می پذیرند و به همین دلیل زمانی ایده آل برای شروع غذاهای جامد است.همچنین در این سن است که کودکان همه چیز را به دهان میبرند. اگر تا 7 الی 10 ماهگی به کودک غذاهای جامد که نیازمند جویدن است عرضه نشود ممکن است در سنین بعدی کودک مشکل در خوردن غذاهای جدید پیدا کند و همچنین ممکن است در کسب مهارتهای دهانی – حرکتی اشکال ایجاد شود.
والدین باید در طی سالهای اولیه انعطاف پذیر باشند و از طرفی نباید زیاد نگران باشند زیرا احتمالا یک سیستم تنظیم کننده ی ذاتی در سالهای اولیه عمر برای دریافت مواد غذایی وجود دارد و اعمال بیش از حد کنترل والدین مانند اجبار و یا اصرار بیش از حد که مثلا کودک ظرف غذای خود را تا آخر تمیز کند و یا عرضه پاداش برای اتمام هر چیز خوراکی این سیستم خود تنظیمی را مقهور میکند.
عرضه مکرر غذاهای رد شده باعث افزایش شانس تجربه آن توسط کودک میشود .در طی دوره پیش دبستانی 12-8 بار عرضه غذای رد شده طی 2 هفته باعث افزایش احتمال پذیرش آن غذا میگردد و بر عکس برداشتن غذای رد شده و جانشین کردن آن با غذای مورد علاقه کودک باعث تقویت امتناع کودک شده و مشکلات آتی را بیشتر میکند.
والدین میتوانند خود الگوی خوبی برای فرزندان خود باشند و با خوردن انواعی از غذاهای سالم و با نشان دادن شیوه درست خوردن آنها را با بهداشت خوردن و آشامیدن آشنا سازند.انجام انواعی از فعالیتهای فیزیکی لذت بخش برای تحریک اشتهای کودک کمک کننده است .
وعده های غذایی اصلی و بین وعده ها باید یک برنامه با ثباتی داشته باشد تا وعده غذایی لذت بخش و عاری از استرس گردد.همینطور والدین می توانند مدت زمان مشاهده تلویزیون و یا کار با کامپیوتر را برای کاهش میل کودک به غذاهای با کیفیت پایین محدود کنند.
قوانین هنگام خوردن غذا که برای هم کودک و هم والدین توصیه میشود :
1-تا اتمام غذا همه سر جای خود بنشینید.
2- با دهان بسته غذا را جویده و ببلعید.
3- در طی غذا با مشارکت کودک گفتگو و مکالمه داشته باشید.
4- رفتار صحیح خوردن را پاداش دهید.
5- در پایان هر وعده غذا ظرف غذاها را جمع کنید.
6- میان و عده ها را فقط زمانیکه کودک مقادیر کافی از وعده غذای اصلی را خورد مجاز کنید.
7- در صورتیکه قوانین زیر پا گذاشته شود و یا کودک وارد رفتارهای ناجور شود میتوان از تنبیه های مجاز مانند محرومیت ها استفاده کرد.
بین 2-1 سالگی اشتهای کودک بطور قابل ملاحظه ای کم شده و وزن گیری آنها کند میشود.در 4-3 سالگی نیز کم است که این کاهش اشتها به همراه میل کودک نوپا برای عدم وابستگی و عدم استقلال زمینه ساز یکسری از مشکلات خوردن میشود.گرچه حتی مشکلات خوردن در سال اول نیز ممکن است دیده شود ولی در طی سالهای نوپایی و پیش دبستانی شایع ترند و والدین نیز بیشترین نگرانی را در مورد عادات خوردن کودک در این سنین مطرح میکنند.
نگاه کلی
کلمه بهداشت روانی چقدر برای شما آشناست؟
چه ارتباطی بین بهداشت روانی و اختلالات روانی وجود دارد؟
چگونه می توانیم بهداشت روانی خود را حفظ کرده یا بهبود ببخشیم؟
واژه بهداشت (Health) و سلامتی همیشه انسان را در طول تاریخ به خود مشغول کرده است. تدوین برنامه های تربیتی – بهداشتی برای حفظ سلامتی و مطالعه ، جلوگیری و درمان بیماریها نمونه ای از این اقدامات بشری است. بهداشت در یک تقسیم کلی به دو نوع "بهداشت جسمی" و "بهداشت روانی" تقسیم می شود. ولی آنها همپوشی های زیادی را با هم دارند (بر یکدیگر تاثیر می گذارند).

بهداشت روانی از آن جهت که رابطه مستقیمی با "عملکرد فردی – اجتماعی" و آسیب های روانی – اجتماعی" دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است و این اهمیت باعث تدوین و اجرای برنامه های متعدد بهداشت روانی در سه بعد " پیشگیری ، درمان و توانبخشی" می شود این سه بعد در برگیرنده تمام اهداف و فعالیت های بهداشت روانی است.
تعاریف بهداشت روانی
تعریف سازمان بهداشت جهانی
سازمان بهداشت جهانی ، بهداشت روانی را اینگونه تعریف می کند: "بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش های روانی و جسمی ، بهداشت به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست."
تعریف انجمن بهداشت روانی کانادا
انجمن بهداشت روانی کانادا در یک دید جامع بهداشت روانی را در سه قسمت "نگرش های مربوط به خود ، نگرش های مربوط به دیگران و نگرش های مربو به زندگی" تعریف می کند. از نظر این انجمن بهداشت روانی یعنی : "توانایی سازگاری با دیدگاههای خود ، دیگران و رویارویی با مشکلات روزمره زندگی."
عوامل موثر بربهداشت روانی
بهداشت روانی افراد متاثر از عوامل متعددی است، اگر چه این عوامل به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار می گیرند ولی در واقع این موضو ع چند وجهی متاثر از یکدیگر است. بدین معنی که افراد به علت شرایط محیطی یا عوامل فردی تعادل و آرامش روحی شان دچار تغییراتی می شود و هر چه شدت این عوامل زیادتر باشد، تاثیر و تهدیدش بیشتر خواهد بود. عواملی همچون : "عدم برآورده شدن نیازهای اولیه، ناکامی، استرس، یادگیری، مسائل اجتماعی و رسانه های جمعی و… از عمده ترین تاثیرگذاران بر بهداشت روانی هستند.
ابعاد بهداشت روانی
پیشگیری نوع اول (Primary Prevention)
هدف این نوع از بهداشت روانی ممانعت از شروع یک بیماری یا اختلال است، "با حذف عوامل کلی کاهش عوامل خطرساز ، تقویت مقاومت افراد ، دخالت در فرایند اختلال" بدست می آید." برنامه های آموزش بهداشت روانی (نظیر آموزش والدین برای تربیت کودکان ، آموزش تاثیرات مصرف الکل و مواد و…)، برنامه های بالا بردن کارایی و توان افراد (نظیر برنامه های تقویتی برای کودکان محروم) ، ایجاد سیستم های حمایت اجتماعی (نظیر بیمه های درمانی ، ایجاد و حمایت از گروه های محلی و اجتماعی حمایت کننده از افراد مبتلا)" نمونه های پیشگیری نوع اول می باشد.
پیشگیری نوع دوم (Secondary Prevention)
هدف اقدامات این بعد از برنامه بهداشت روانی ، شناخت به موقع و درمان فوری و مناسب اختلال (یا بیماری) است. تمام نظریه ها و اقدامات درمانی نظیر "دارو درمانی ، رفتار درمانی ، شناخت درمانی ، گروه درمانی ، روانکاوی و …" در غالب این بعد از بهداشت روانی قرار می گیرد.
پیشگیری نوع سوم
هدف این بعد از بهداشت روانی ، بازگرداندن و حفظ تمام یا قسمتی از توانایی های از دست رفته فرد به علت اختلال (یا بیماری) است، تا فرد بتواند به گونه ای مفید و سازنده به زندگی "خانوادگی ، اجتماعی و شغلی" خود باز گردد. در واقع برنامه های این بعد با "توانبخشی" (Rehabilitation) افراد و جلوگیری از بازگشت مجدد اختلال (یا بیماری) در فرد و حفظ و پیشبرد سلامت ایجاد شده توسط درمان ، سروکار داشته ، اقدامات قبلی را تکمیل می کند.
چشم انداز بحث
موضوع بهداشت روانی و تامین آن برای "مردم ، سازمانها و دولتها" بسیار مهم است، چرا که با کارایی فردی و اجتماعی افراد و در کنار آن با پیشرفت های "علمی ، صنعتی و…" جامعه گره خورده است. امروزه اکثر کشورها منابع زیادی را برای بهبود بهداشت روانی جامعه صرف می کنند و در کنار آن با تدوین برنامه های جامع از "سازمان ها و منابع محلی – اجتماعی" نیز استفاده می کنند. متاسفانه ایران از این حرکت جامعه بشری به دور مانده است.

بطوری که افراد و بیماران دچار مشکلات روحی از ابتدایی ترین حق خود یعنی بیمه خدمات درمانی بهداشتی محروم هستند و تاکنون هیچگونه نشانه و حرکت موثری که نشان دهنده اهمیت بهداشت و سلامتی این افراد باشد در دولت دیده نشده است. در واقع افراد و بیماران دچار "مشکلات روحی – روانی" افراد "فراموش شده" در ایران هستند.
از دیر باز دوگانه نگری روان و تن که در بافتارهای مردم شناختانه، فرهنگی، اجتماعی، دینی و… . بروز کرده است، به تعامل و گاه تقابل این دو پایگاه انسانی اشاره داشته است. بی جهت نیست که محققان روان درمانی را از کهن ترین درمان های بشری بر می شمردند. در ایران باستان به سخن شفابخش، مانترا گفته می شد که نوعی از روان درمانی می توان به شمار آورد و این که بسیاری از مسایل جسمانی منشا روانی دارند. فکر، خیال، اندیشه، تصور و … همه قدرتی تعیین کننده می توانند بیابند، هرچند که عینی و ملموس نیستند.
در پزشکی روان-تنی مساله ی محورین دانش جسم-روان است. در واقع این شاخه از دانش به دنبال این است که چگونه جریان های روانی و جسمی به طور متقابل می توانند بر هم تاثیر بگذارند و همدیگر را تغییر دهند. ردپای این جریان را می توان در مکتب شرق در نوشته های ابن سینا، فارابی و ابن رشد پیدا کرد.
واژه ی psychosomatic از ریشه ی یونانی " psyche" به معنی نفس کشیدن و "soma" به معنی بدن گرفته شده است.اصطلاح "روان-تنی" برای نخستین بار در سال 1818 توسط یکی از نمایندگان پزشکی رومانتیک یوهان هاینقوت ((J. Heinrothبه گونه ای ضمنی در اظهار نظری، زمانی که می خواست در مورد جنبه ی جدایی ناپذیر خود(self) صحبت نماید به کار برده شد. دانش روان-تنی پلی است میان جسم و روح، اگرچه ارتباط چند وجهی میان روان و جسم قرن هاست که ذهن جستجوگر بشر را به خود جلب کرده است، ولی تنها برای چندین دهه است که شاخه ای در علم به منظور بررسی آن به وجود آمده است. امروزه این اصطلاح بیانگر دانشی است که تاثیرات متقابل روان، بدن و اجتماع را در پدیدآیی، روند و درمان بیماری های انسانی به گونه ای "شخص مدار" مورد بررسی قرار می دهد.
این دانش با وجود داشتن حیطه های مشترک با دانش هایی نظیر: روان شناسی فیزیولوژیک، روان شناسی زیست شناختانه، عصب روانشناسی و پزشکی رفتار(Verhaltensmedizin) که بر پایه ی الگوواره ی رفتاری نگری است ( behavioristischesModell) از آنها متمایز است و هویتی مجزا دارد. مساله ی محورین آن مساله ی روان-تن است و شخص انسان مورد مطالعه را در جایگاه مرکزین علایق خود قرار می دهد. این دانش به تعبیر فروید به پرش "چیستان گونه" از روان به تن می پردازد.
2)الگوواره های تحلیلی:
2-1) نظریه ی الگوواره ی تبدیلی:
این نظریه را برای نخستین بار فروید (1895) تببین کرد که امروزه همچنان برای تشریح تبدیلِ
(تعارض های روانی به پدیده های بدنی معتبر است. شالوده ی پویشگرانه ی نشانه های تبدیل در ابراز موارد ذیل قرار گرفته است:
تعارض ها، آرزوها ، ترس ها و تخیل هایی که برای بیمار بیش از زبان بدن قابل فهم نیست.
در نشانه ی بیماری، یک تعارض روانی به گونه ای دومین به سوی بدنی شدن تغییر می یابد. نشانه ها بر سه قسمند:
I) پدیداری: بروز های شبه عصب شناختی II) ارتباطی: پدیده های بیانی زبان بدن III) روان پویشگری: ساختارنمادین برای حل یک تعارض ناآگاه
در پشت نشانه ی تبدیل یک تخیل ناآگاه تلویحی وجود دارد.
مثل فلج دست برای خشم و پرخاشگری یک بیمار خجول که او را از ابراز پرخاشگری معاف می سازد.
2-2) نظریه ی تعارض روان پویشگرانه ی ویژه ی بیماری:
این نظریه را بنیان گذار دانش روان- تنی نوین، اف.الکساندر(1891-1964) ارایه است. او الگوی بنیادین روان پویشگرانه را، که علت بروز نشانه های بدنی را می توانند عرضه دارند از هم متمایز ساخت:
I. نشانه های تبدیلی (Konversionssymptome) : نشانه های بدنی، که به گونه ای ناآگاهانه به عنوان بیان نمادین تعارضی مزمن، غیرقابل تحمل و هیجانی پدید می آیند. آلکساندر، برای درک نشانه های تبدیل، الگوواره ی فرویدی را تایید می نماید.
II. نشانه های روان آزردگی نباتی:
در اینجا نشانه های جسمانی به عنوان نمودهای همراهی کننده و کنش ورانه ی منش های هیجانی ، واپس رانده و مزمن فهمیده می شود.
وظیفه ی اصلی موجود زنده، درست نگاه داشتن تعادل درونی است. نظام عصبی خودکار برای امور درونی موجود زنده وظیفه مند است. به وسیله ی اختلال های روان آزردگی با شسکت در حوزه ی نظام عصبی خودکار تقسیم کار بین قسمت سمپاتیک و پاراسمپاتیک این نظام مختل می گردد.
نظام سمپاتیک به طور عمده فرایندهایی را در بدن هدایت می کند که برای کوشش و تلاش بدنی ضروری است و در واکنش به محرک های تنیدگی زا، اثر بخشی او از طریق بالا رفتن میزان ضربان قلب و کاهش ترشح آدرنالین است.
نظام پاراسمپاتیک به طور عمده فرایندها و واکنش های سازنده ی بدن مانند آرامش، خوردن و هضم غذا را هدایت می کند. بنابراین پس از واپس رانش تنیدگی ( استرس)، در یک فرد ممکن است واکنش های سمپاتیک او فعال شوند و در حالی که در شخص دیگر واکنش های پاراسمپاتیک فعال شده اند.به عبارت دیگر الکساندر دو اختلال بنیادین مهم را متمایز می سازد:
a) موجود زنده در وضعیتی تثبیت می گردد که برای یک عملکرد مهم آماده است. (نقش عمده در این اختلال با نظام سمپاتیک است)
b) موجود زنده در برابر اهمیت انجام کاری، "واپس روی" را ابراز می دارد.( نقش عمده در این اختلال با پاراسمپاتیک است.) برای نگاهبانی خویشتن، خود را به سوی یک وضعیت وابستگی عقب می کشاند.
الکساندر عقیده داشت که هیجان های ویژه یا به عبارتی دقیق تر عوامل هیجانی ویژه یا باز دقیق تر موقعیت های تعارضی معین با هیجان های معین (نظیر اضطراب، رانه های واپس رانده ی دشمنانه و جنسی، شکست و ناکامی ، تلاش های وابستگی ، احساس کهتری و احساس گناه) از سویی و از سوی دیگر بیماری های جسمانی در پیوندی سببی می باشند.به عنوان مثال فزون گرفتگی عضلانی یا فشار خون بالا (Hypertonus) با تکانش های واپس رانده ی دشمنانه چنین ارتباطی دارد.
برای مثال در یک فرد منفعل- وابسته، زمانی که نیاز وابستگی او ارضا نشود، تنیدگی (استرس) شکل می گیرد. چنین تنیدگی (استرسی) می تواند نظام پاراسمپاتیک را تحریک کند و در حالت آماده باش قرار دهد که این باعث ترشح بیش از حد اسید گاستریک می شود و در نهایت منجر به زخم معده خواهد شد. در فرد دیگر با همین خصیصه ی شخصیتی اما با آرایش ژنتیکی متفاوت، چنین تنیدگی (استرسی) می تواند با پرکاری نظام سمپاتیک همراه باشد که پرکاری این نظام در نهایت منجر به میگرن ، فشارخون یا آرتریت می شود.

2-3) نظریه ی بدنی زدایی و باز بدنی سازی:
ام.شور در بررسی روند رشد و تحول کودک به فرایند بدنی زدایی اشاره دارد. کودک به دنیا آمده چون هنوز رشد نایافته است از جهات روانی- بدنی نامتمایز محسوب می گردد و ساختارهای بدنی در برابر اختلال های تعادل جویانه(Homöostaie) به گونه ای جسمانی ، ناهماهنگ ، ناآگاهانه و به صورت فرایندی اولیه واکنش نشان می دهد. با نمو یافتگی "آن من"و ساختار یافته شدن آن در روند زمان، بیشتر از جهت روانی هشیار و به صورت فرایندی ثانویه پردازش می گردد. اما این بدنی زدایی در شرایط معین قابل معکوس شدن است. وقتی یک خطر معین درونی یا بیرونی با انرژی در دسترس آزاد قابل دفع نمی باشد؛ اضطراب ِ پدید آمده به یک واپس روی به واکنش بدنی می انجامد. این روند را "شور" به عنوان بازبدنی سازی مشخص می نماید.
2-4) نظریه ی واپس رانش دو مرحله ای:
شرط بنیادین زیستن انسانی و نیز بیماری انسانی برای "میچرلیش" ، فرایندی همزمان جسمانی و روانی است. او بر این باور است که بشر برای حل موقعیت های تعارضی عمده ی خود، این امکان را دارد که با یک پاسخ بدنی در معنای یک بیماری تنی از آن پرهیز کند . به تعبیر فروید: فرار به سوی بیماری ((Flucht in die Krankheit. این گریز به سوی بدنی شدن می تواند به صورت اصولی تلاش موفقیت آمیز و پیروزمندانه ای برای حل آن ارایه دهد. مرحله ی نخست غلبه بر یک فشار روانی مزمن در حرکت روانی نیروهای دفاعی با ساختمان نشانه ای روان آزردگی برای پرداخت هزینه ی محدود شدن "آن من" است. این "آن منِ" محدود شده و در تنگنا اگر فشار روانی زمانمند و ایستا را نتواند تاب آورد، مرحله ی دوم واپس رانش رخ می نماید و در پی می آید که یک تغییر و تعویق به فراروند دفاعی بدنی در پیاورد دارد و به سامانه یابی نشانه ای بدنی می انجامد.
2-5) نظریه ی الگوواره ی ناگویی هیجانی: Das Alexithymie
مارتی و موزان (1978) صاحب نظران فرانسوی بر این باورند که انسان ها با بیماری های روان-تنی یک ساختار شخصیتی ویژه فراچنگ می آورند. مهم ترین ویژگی این ساختار ، ناتوانی این بیماران در درک احساساتشان و با واژگان بیان داشتن و توصیف آن هاست. ذکر چند نکته در این مورد ضروری است:
I. فکر عملیاتی: فقر ارتباطی این بیماران از جهت محتوای روانی. این بیماران توانایی بیان گفتاری ضعیفی دارند و راه خروجی برای احساس ها و خیال پردازی هایشان نمی یابند.
II.اختلال های "آن من" : وجود نمو یافتگی روانی و سازمان دفاعی صُلب اما شکننده از دیگر ویژگی های این بیماران است. این افراد توانایی محدودی برای نمادینه سازی نشان می دهند و از جهت ارتباط های اجتماعی تهی می باشند و در روان درمانی، فرایند انتقال را رشد نمی دهند.
III. به عنوان واپس روی روان-تنی، واپس روی به یک "کهن نظام دفاعی" را
ArchaischesAbwersystem))با گرایش های پرخاشگرانه و خود ویرانگرانهautodestruktive)) در قالب بدنی سازی شاهدیم.
IV. این گرایش وجود دارد که قالب دیگری را فرد، چنان که خود هست ببیند ( دوگانه سازی فرافکنانه projective Verdoppelung)). صاحب نظران آمریکایی سیفنئوس(Sifneos) و نمیاه(Nemiah) نیز پیرامون این نظریه کار کرده اند. بنا بر نظر آن ها افرادی که با هیجان هایشان مواجهه ندارند بیشتر در خطر بیماری های روان-تنی هستند.
2-6) نظریه ی یادگیری:
در این نظریه اختلال های رفتاری این گونه فهمیده می شوند که یا از طریق فرایند یادگیری ناخواسته یا از طریق نقصان فرایند یادگیری آن ها به وجود می آیند. اضطراب عامل اصلی روان آزردگی در این نظریه برشمرده می شود که واکنش هیجانی و آموخته شده است.
2-7) نظریه ی الگوواره ی تنیدگی: Das Stressmodell
تنیدگی تلاش پیچیده ی موجود زنده پس از فشار روانی (موجد استرس) است که تعادل زیست شناختانه اش را دوباره به دست آورد. نظریه ی نشانگان تطابق عمومی (G.A.S)از سلیه شامل سه مرحله است:
I. واکنش هشدار(Alarmreaktion)
II. مقاومت (Wilderstand)
III. کوفتگی(Erschöpfung) (که تا مرگ موجود زنده می تواند ادامه یابد)
در این نظریه دو نوع تنیدگی داریم:
I. Eustress : تحریک موثر که به موجود زنده می آموزاند و بازده می طلبد.
II. Dystress : تاثیر آسیب زا بر موجود زنده دارد. این که کدام عضوها مورد آسیب قرار گیرند، نشان می دهد چه بیماریی هایی در شرایط تنیدگی رشد می کنند.
H.Mayer (1983)، بر تنیدگی زایان روان-اجتماعی (life-event-research) و این که تنیدگی و شدت آن جنبه ی فاعلی دارند، تاکید کرد.
در برابر تنیدگی ها می توان راهکارهای دفاعی، دگرگون سازی و چیرگی جویی اتخاذ کرد به جای آن که منفعلانه با آن روبرو شد.
تنیدگی هم از محیط اجتماعی و هم از درون فرد (عاطفه های مزمن منفی، دوسوگرایی عاطفی ،دغدغه ی خاطر یا دودلی اخلاقی، سرزنش خویش، تعارض ها و نظایر این)، سرچشمه می گیرد.
تنیدگی زایان شغلی یه صورت موضوعی(Objecktive) کمتر تنیدگی زایند تا تنش در روابط نزدیک و خانواده.
تنیدگی زایان مستمر روزانه، مانند عصبیت های هرمی (بالا به پایین) و متقابل (دوست،خانواده، همکار و ….) مانند یک تجربه ی ضربه ی روانی ناگهانی اهمیت دارند.
– تجارب تنیدگی زا در تاریخچه ی کودکی فرد نیز بسیار مهم است :
I. اهمال هیجانی
II. بدرفتاری پرخاشگرانه
III. سوء استفاده ی جنسی
3)روان ایمنی شناسی:(Psychoimmunologie)
حیطهای ازپژوهشهاکه تاثیرات متقابل وپرشمارتجربه های روانی ورفتار راازیک سووفعالیتهای ایمنی جویانه نظام بدن را ازسوی دیگرموردمداقه و پژوهش قرارمیدهد و بر موارد زیر تاکید می کند:
– پژوهش های جدید نشان می دهد که نظام اعصاب مرکزی در تنظیم وتغییر معیارهای دفاعی بدن نقشی مهم بازی می کند.
– در موقعیت های تعارض آمیز و حاد انسانی ، فرد با بیماری های عفونی مواجه می گردد مانند گریپ و آنژین
– تنیدگی های از نوع فقدان (Verlust) چون: مرگ، جدایی ، طلاق ، بیماری حاد شریک زندگی منجر به افسردگی و سپس کاهش ایمنی بدن می گردد. T.lymphozytenوHilferlymphozytenکاسته می گردند و میزان پادتن ها Antikoerper)) افزون می گردد.
– تحقیق ها نشان داده اند کسانی که درمان روان تحلیلگرانه را موفق به پایان رسانده اند در مجموع در مقایسه با جمعیت معمولی و گروه گواه، کمتر بیمار می گردند.
4)پهنه های پدیدآیی وکنش وری بیماری های روانـ تنی درسامانه های بدنی:
• سامانه گوارشی
• سامانه تنفّسی
• سامانه قلب و گردش خون
• سامانه کلیوی ـ ادراری ـ جنسی
• سامانه اعصاب مرکزی
• سامانه غدد درون ریز
• سامانه پوست
• دستگاه جنبشی
• اختلال های خوردن
• مشکل در دستگاه شنیداری
چند نکته ی بسیار مهم:
I. قریب دو دهه است که مشخص گردیده است مسایل روان شناختی در تمام بیماری های جسمانی نقش دارند.
II. در جداول تشخیصی نظیر DSM، محور III مربوط به بیماری های جسمانی است.
III. بنا به مورد 1 در آمریکا بیمارستان ها روان شناس سلامت دارند که بهداشت روان تمام بیماران را دنبال می کند.حتی ثابت شده است، روان درمانی موجب پاسخ بهتر بیماران به عمل جراحی می گردد.
IV. در بیماری های یاد شده، نقش مسایل روان شناسی عمده تر است، اما به این معنا نیست که در آن ها خلاصه شود.
V. در DSM-III-TR ،Psychosomatic بهSomatoformتبدیل شد.
5) ملاک های تشخیصی اختلال های بدنی شکل بر اساس DSM-IV :
5-1) اختلال تبدیل
الف)یک یا چند نشانه یا نارسایی که بر کنش حسی یا حرکتی ارادی اثر می کنند و وجود یک اختلال عصب شناختی یا شرایط طبی عمومی را القا می کند.
ب) عوامل روان شناختی را با نشانه یا نارسایی مرتبط دانسته اند چون تعارض ها یا عوامل تنیدگی زایی دیگر، قبل از آغاز یا تشدید نشانه یا نارسایی قرار دارند.
پ) نشانه یا نارسایی به صورت عمدی ایجاد یا وانمود نمی شود.(مانند آن چه در اختلال ساختگی یا تمارض دیده می شود.)
ت) نشانه یا نارسایی نمی تواند پس از یک بررسی دقیق، بر اساس شرایط طبی عمومی، تاثیر یک ماده یا یک رفتار و تجربه ی جایز فرهنگی تبیین شود.
ث) نشانه یا نارسایی به معلولیت یا عارضه ی معنادار بالینی در قلمرو اجتماعی، حرفه ای، یا قلمرو کنش وری های مهم دیگر منجر می شود و یک ارزشیابی پزشکی را ضروری می سازد.
ج) نشانه یا نارسایی به یک درد یا یک اختلال کنش جنسی محدود نمی شود؛ فقط در خلال اختلال بدنی شکل بروز نمی کند و با اختلال روانی دیگری نیز مطابقت ندارد.
ریخت نشانه یا نارسایی تصریح شود:
I) با نشانه یا نارسایی حرکتی III) با حمله ی ناگهانی تشنج
II) با نشانه یا نارسایی حسی IV) شکل مختلط
5-2)اختلال خودبیمار پنداری:
الف) دل مشغولی توام با ترس درباره ی ابتلا به یک بیماری جدی یا فکر ابتلای به آن بر اساس اشتباه در تفسیر پاره ای از نشانه های بدنی.
ب) به رغم معاینه های پزشکی متناسب و اطمینان بخش، نگرانی ها پا برجا می مانند.
پ) باور ذکر شده در ضابطه ی "الف" دارای شدت هذیانی (مانند اختلال هذیانی، ریخت بدنی) نیست و به نگرانی انحصاری نسبت به ظاهر بدن نیز محدود نمی شود.(مانند آنچه در اختلال بدشکلی بدنی دیده می شود)
ت) دل مشغولی ها به ایجاد درماندگی یا عارضه های بالینی معنادار در قلمرو کنش وری اجتماعی ، حرفه ای و یا قلمروهای مهم دیگر منجر می شوند.
ث) مدت اختلال حداقل 6 ماه است.
ج) دل مشغولی ها با اختلال اضطرابی تعمیم یافته ، اختلال وسواس- بی اختیاری، اختلال وحشتزدگی، وهله ی افسردگی مهاد ،اضطراب جدایی یا اختلال بدنی شکل دیگر مطابقت نمی کنند.
تصریح شود آیا همراه با فقر بینش است یا خیر. یعنی فرد آیا م یتواند بپذیرد در خلال اختلال که نگرانی وی درباره ی ابتلا به یک بیماری جدی ، افراطی یا نا معقول است
5-3) اختلال بدشکلی بدنی:
الف) دل مشغولی درباره ی یک نقص تخیلی ظاهر بدن. چنان چه یک نقص بدنی خفیف در فرد وجو داشته باشد در این صورت نگرانی وی به وضوح جنبه ی افراطی دارد.
ب) دل مشغولی فرد به ایجاد درماندگی یا عارضه های معنادار بالینی در قلمرو کنش وری اجتماعی، حرفه ای یا زمینه های مهم دیگر منجر می شود.
پ) دل مشغولی فرد با اختلال روانی دیگری (مانند نارضایتی از شکل و اندازه ی بدن در روان بی اشتهایی) مطابقت نمی کند.
5-4) اختلال های بدنی شکل دیگر:
5-4-1) اختلال بدنی سازی:
الف) وجودسوابق شکایت های متعدد و جسمانی که قبل از سی سالگی آغاز شوند، چندین سال ادامه می یابند و پیامد آن ها جستجوی درمان پزشکی یا بروز عارضه های بالینی معنادار در قلمرو کنش وری اجتماعی، حرفه ای یا قلمرو های مهم دیگر است.
ب) در برهه ای از زمان در جریان اختلال، باید هر یک از ضوابط زیر همراه با نشانه ی مرضی مشاهده شوند:
I. چهار نشانه ی درد: وجود سابقه ی درد لااقل در چهار عضو یا کنش مختلف (مثل سر، شکم، کمر، مفصل ها، انتهای اندام ها، سینه، مقعد، یا در خلال قاعدگی، آمیزش و دفع ادرار)
II. دو نشانه ی معدی- روده ای : وجود لااقل دو نشانه ی معدی – روده ای به غیر از درد(مثل تهوع، نفخ، استفراغ به جز در خلال حاملگی، اسهال یا عدم تحمل چندین غذای متفاوت)
III. یک نشانه ی جنسی : وجود لااقل یک نشانه ی جنسی یا تناسلی یه غیر از درد ( مثل بی تفاوتی جنسی ، نارسا کنش وری نعوذ یا انزال، بی نظمی قاعدگی ، خونریزی شدید ماهیانه، استفراغ در سراسر دوره ی حاملگی)
IV. یک نشانه ی عصب شناختی کاذب: وجود لااقل یک نشانه یا نارسایی که القاء کننده ی شرایط عصبی است و به درد محدود نمی شود (اختلال تعادل، فلج یا ضعف یک ناحیه ی مشخص ، مشکل بلع، احساس گلوله در گلو، بی صدایی، از دست دادن حس لامسه یا احساس درد، ناتوانی در مهار ادرار، دوگانگی دید، نابینایی، ناشنوایی، تشنج، نشانه های تفرقی مانند یادزدودگی یا از دست دادن هشیاری به جز حالت ضعف).
پ) وجود نشانه های I یا II :
I. پس از یک بررسی دقیق هیچ یک از نشانه های ضابطه ی ب را نمی توان بر اساس شرایط طبی شناخته شده یا تاثیر مستقیم یک ماده (مانند استفاده ی مفرط از یک ماده یا دارو ) کاملاً تبیین کرد.
II. وقتی یک شرط طبی عمومی وجود دارد شکایت های جسمانی یا معلولیت های اجتماعی یا حرفه ای بیش از آن هستند که با توجه به نتایج معاینه های جسمانی یا نتایج آزمایشگاهی می توان انتظار داشت.
ت) فرد عمداً نشانه ها را ایجاد یا وانمود نمی کند.
5-4-2) اختلال بدنی شکل نامتمایز:
الف) یک یا چند شکایت جسمانی ( مثل خستگی، از دست دادن اشتها، شکایت های معدی- روده ای یا ادراری)
ب) نشانه های I یا II :
I. نشانه ها نمی توانند پس از یک بررسی دقیق بر اساس شرایط طبی شناخته شده یا تاثیر مستقیم یک ماده (مانند مصرف مفرط یک ماده یا یک دارو) تبیین شوند.
II. هنگامی که یک اختلال طبی عمومی وجود دارد، شکایت های جسمانی یا معلولیت های اجتماعی یا حرفه ای با توجه به نتایج معاینه های جسمانی یا نتایج آزمایشگاهی بیش از حد انتظار است.
پ) نشانه ها به عارضه یا معلولیت معنا دار بالینی در قلمرو اجتماعی ، حرفه ای، یا قلمرو کنشوری های مهم دیگر منجر می شوند.
ت) طول مدت اختلال حداقل شش ماه است.
ث) اختلال با با اختلال روانی دیگر (مانند اختلال بدنی شکل دیگر، نارساکنش وری جنسی، اختلال خلقی، اختلال اضطرابی ، اختلال خواب یا روان گسستگی ) مطابقت نمی کند.
ج) فرد به عمد ، نشانه ها را ایجاد یا وانمود نمی کند( مثل اختلال ساختگی یا تمارض)
5-4-3) اختلال درد:
الف) درد در یک یا چند ناحیه ی آناتومیکی (تشریحی) محور اصلی جدول بالینی را تشکیل می دهد و شدت آن در حدی است که توجه بالینی را ایجاب می کند.
ب) درد به ایجاد عارضه یا معلولیت معنادار بالینی در قلمرو اجتماعی ، حرفه ای و یا زمینه های کنش وری مهم دیگر منجر می شود.
پ) عوامل روان شناختی در بروز، وخامت، شدت ، و دوام درد نقش مهمی دارند. اگر یک اختلال طبی عمومی باشد نقش اصلی در بروز، وخامت، شدت ، و دوام درد ایفا نمی کند وگرنه این اختلال طبی عمومی اگر همراه باشد، در محورIII مشخص می گردد.
ت) نشانه یا نارسایی به عمد ایجاد یا وانمود نمی شود(مانند اختلال ساختگی یا تمارض).
ث) تصریح شود:
I. حاد: طول مدت اختلال کمتر از 6 ماه
II. مزمن: طولمدتاختلال 6 ماه یا بیشتر
5-4-4) اختلال های بدنی شکل تصریح نشده در جای دیگر:
5-4-4-1)حاملگی کاذب: باور غلطی که با علامت های عینی همراه است.( بزرگ شدن شکم، کاهش خونریزی قاعدگی، قطع قاعدگی، احساس فاعلی حرکت جنین، حالت تهوع، ترشح و تورم پستان ها، درد زایمان در تاریخ مورد انتظار، تغییرات در غده مترشحه بدون دلیل طبی)
5-4-4-2) اختلال دارای نشانه های خودبیمار یپندارانه ی غیر روان گسسته وار است و طول مدت آن کمتر از 6 ماه است.
5-4-4-3) اختلال دارای شکایت های جسمانی تببین نشده( خستگی یا ضعف بدنی) ای است که در چهارچوب اختلال روانی دیگری قرار نمی گیرد و کمتر از 6 ماه طول می کشد.
دردهای روان تنی یا سایکوسوماتیک چیست؟ علل, علایم و درمان توصیه شده ها, مقالات روز ۱۳۹۶-۰۳-۲۸ ۰۹:۱۱ درد سایکوسوماتیک یا روان تنی می تواند انواع متفاوتی داشته باشد و در هر قسمت بدن ایجاد شود. تجربه درد می تواند موضعی و در یک منطقه باشد یا به تمام بدن تعمیم پیدا کند. علاوه بر این ممکن است درد از یک قسمت شروع شده و به سایر نقاط بدن گسترش پیدا کند. دردهای روان تنی Psychosomatic Pain کلمه سایکو سوماتیک psychosomatic ( روان تنی ) از دو واژه مختلف گرفته شده است. " سایک psyche " به معنی ذهن و " سوما soma " به معنی بدن. بنابراین یک اختلال سایکوسوماتیک (روان تنی) با علائم فیزیکی ای مشخص می شود که هیچ دلیل پزشکی ای نمی توان برای آن پیدا کرد. راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی, توضیح می دهد که سوماتو فورم somatoform ( اختلال شبه جسمی ) اختلالاتی هستند که مشخصه آن ها " وقوع یک یا چند درد بدنی و جسمانی است که پس از ارزیابی پزشکی مناسب مشخص می شود هیچ توضیح آسیب شناسی فیزیکی physical pathology یا مکانیسم پاتوفیزیولوژیک pathophysiologic mechanism برای آن وجو د ندارد یا هنگامی که آسیب پاتولوژی وجود داشته باشد، شکایت جسمی یا نتیجه اختلال است یا بیشتر از آنچه در یافته های فیزیکی انتظارش را داریم. " *somatoform disorder= Somatic symptom disorder=SSD: نوعی اختلال شبه جسمی است که با علائم جسمانی متعدد، از جمله درد تشخیص داده می شود. انواع اختلال سوماتو فورم somatoform disorder : – اختلال تبدیلی Conversion disorder – اختلال جسمانی somatization disorder – اختلال اضطراب بیماری illness anxiety disorder – اختلال بد شکلی بدن body dysmorphic disorder – اختلال علایم جسمانی تمایز نیافته undifferentiated somatic symptom disorder علائم یا ویژگی های دردهای روان تنی Psychosomatic Pain درد روان تنی یا سایکو سوماتیک Psychosomatic Pain به عنوان درد روانزا psychogenic pain یا اختلال درد ناشی از استرس و اضطراب روانشناسی شناخته می شود و مشخصه آن درد مزمن در بیش از یک منطقه است که چندین ماه تا چندین سال ادامه داشته باشد.اختلال درد سایکوسوماتیک مشخصات زیر را دارد: – درد توسط یک وضعیت پزشکی قابل توضیح نیست. – درد باعث ناراحتی جدی یا اختلال یا هر دو در مناطق مختلف بدن یا قابلیت های فردی میشود. – در آغاز، قوت، تشدید و افزایش شدت علایم با عوامل روانی ایجاد می شود. – شکایت از درد عمدی یا غیر واقعی نیست و به علت هر گونه اختلال روانی مانند خلق و خو و اختلال اضطراب یا هر شکل دیگری از اختلالات روانی ایجاد نشده است. مطالعاتی که از وجود دردهای روان زا یا سایکوژنیک Psychogenic Pain حمایت می کنند شواهد نشان می دهد که درد جسمانی تجربه شده توسط کودکان دارای شدت برابر با یک بزرگسال است. تفاوت در گروه های قومی نژادی، برتری در مورد دردهای سایکوسوماتیک را نشان داده است. علاوه بر این ارتباط قوی بین جنسیت و درد یافت شده است. در بسیاری مطالعات مشخص شد که زنان بیشتر از مردان از دردهای روان تنی رنج می برند و بیشتر به دنبال درمان هستند. همچنین مشخص شده که کودکان اغلب از دردهای سایکوسوماتیک در ناحیه شکم و سر شکایت دارند. با این حال با افزایش سن مکان درد فرق کرده و در مکان های متنوع و با شدت بیشتر آن را تجربه می کنند. انواع دردهای روان تنی یا سایکوسوماتیک درد سایکوسوماتیک یا روان تنی می تواند انواع متفاوتی داشته باشد و در هر قسمت بدن ایجاد شود. تجربه درد می تواند موضعی و در یک منطقه باشد یا به تمام بدن تعمیم پیدا کند. علاوه بر این ممکن است درد از یک قسمت شروع شده و به سایر نقاط بدن گسترش پیدا کند. برخی از نقاط مشترک در بدن عبارتند از: – سر درد – بدن درد – کمر درد – شکم درد – درد در هنگام مقاربت – چرخه قاعدگی دردناک – درد بازو بسیاری از پزشکان فیبروملاژیا fibromyalgia و سندرم درد مزمن را به عنوان دردهای روان تنی در نظر می گیرند. *فیبروملاژیا fibromyalgia: سندرم درد اسکلتی-عضلانی مزمنی است که با درد در سطح گسترده، نقاط حساس، خستگی و اختلال خواب مشخص می شود. چطور تشخیص دهیم دردمان روان تنی یا سایکوسوماتیک است یا نه ؟ شخص معمولا اختلال دردی دارد که با هیچ وضعیت پزشکی ای توجیه نمی شود و شدت و نشانه های آن با میزان درد واقعی مطابقت ندارد. باید در نظر داشته باشید که درد سایکوسوماتیک که بیمار از آن ها شاکی است برخلاف تصور قبل فقط در ذهن بیمار نیست. آن ها درد فیزیکی واقعی هستند که واقعا بیمار آن ها را حس می کند نه این که ادا در بیاورد. مجموعه ای از غربالگری ها مثل آزمایش خون و معاینات رادیولوژیک از قبیل اشعه ایکس، سی تی اسکن و MRI می تواند وجود هر گونه مشکل پزشکی که باعث ایجاد درد شده است را رد یا تایید کند. تنها در صورتی که همه آزمایشات طبیعی باشد می توان تشخیص درد سایکوژنیک داد. شخصی که درد سایکوسوماتیک یا اختلال درد روان تنی در او تشخیص داده شده است باید موارد زیر را در نظر بگیرد: – سابقه خانوادگی مشکلات روانی یا اختلالات جسمانی – بیماری جسمی در یک یا هر دو والد – وضعیت مالی و بحران در خانواده – وقایع منفی در زندگی – قربانی شدن یا مورد آزار و اذیت قرار گرفتن – سابقه اختلال جسمانی – مورد سوءاستفاده قرار گرفتن در دوران کودکی: جسمی، روانی، جنسی – سبک های فرزند پروری – افزایش ثانویه درد – افزایش درد پس از یک اتفاق استرس زا – فروکش درد هنگام حذف اتفاق استرس زا علل دردهای روان تنی یا سایکوسوماتیک psychosomatic اگرچه دلیل قطعی برای شروع آن نمی توان مشخص کرد اما تصور می شود که استرس های خاص زندگی ممکن است آغاز کننده این دردها باشند. بسیاری از افراد پس از تجربه یک وضعیت منفی قابل
توجه مثل از دست دادن عشق یا روبرو شدن با یک فاجعه طبیعی دچار درد سایکوسوماتیک می شوند. تعدادی از علل شایع شناخته شده درد روان تنی عبارتند از: – سوء استفاده: ارتباطی قوی بین سوء استفاده های دوران کودکی و درد روان تنی یا سایکوسوماتیک وجود دارد. سابقه سوء استفاده های فیزیکی، روانی یا جنسی دوران کودکی، فرد را مستعد دچار شدن به دردهای سایکوسوماتیک می کند. – تفکر فروید: همان طور که در تئوری سایکودینامیک psychodynamic ( دیدگاه روان پویشی) گفته شد، بخش ناخودآگاه یا خودآگاه در ذات انسان همیشه غریزی هستند، که در جامعه قابل قبول نیست، بنابراین خود را به نشانه های جسمانی تبدیل کرده و استرس ایجاد شده را آزاد می کند به طوری که فرد از تمایلاتش آگاه نشده و ذهن خودآگاه در آرامش باقی می ماند. به عنوان مثال، احساس گناه ناشی از میل ناخودآگاه است که به شکل درد منتشر می شود در حالی که آرزوها باعث ایجاد پریشانی در فرد نمی شوند. دیدگاه روان پویشی Psychodynamics: بر این اندیشه استوار است که افکار و هیجان ها علل مهم رفتار هستند. رویکرد روان پویشی به رفتار به درجات مختلف بر این فرض استوارند که رفتار قابل مشاهده (پاسخ های آشکار) تابعی از فرایندهای روانی داخلی (رویدادهای پنهان) است. رویدادهای درونی و منابع تحریک محیطی که از سوی نظریه پردازان روان پویشی مطرح شده با هم متفاوتند، اما همه آنها در این باره توافق دارند که شخصیت را ترکیبی از وقایع داخلی و خارجی شکل می دهد که از نظر آنها وقایع درونی در این زمینه نقش عمده تری دارند. زیگموند فروید بنیان گذار این دیدگاه معتقد بود که در نهایت روزی فرا خواهد رسید که بتوان تمام رفتارها را برحسب تغییرات بدنی تبیین کرد، اما از آنجایی که در دوران وی درباره روابط بین بدن و شخصیت آگاهی اندکی وجود داشت وی چندان بر عوامل زیست شناختی تاکید نکرد. فروید تحت تاثیر چارلز داروین در مورد اهمیت هیجان ها قرار داشت و توجه خود را به تاثیر هیجان ها بر افکار معطوف کرد. او معتقد بود که برای درک و فهم رفتار لازم است افکار پیشایند و مرتبط با آن تجزیه و تحلیل شود و برای درک آن افکار باید عمیق ترین هیجان ها و احساسات شخص مورد بررسی و کنکاش قرار گیرند. – نظریه های یادگیری: اغلب کودکان بیمار شدن را یاد می گیرند یا شروع به تقلید از اعضای نزدیک خانواده می کنند تا به سودی که از بیماری می خواهند برسند. – راه های ارتباطی: اغلب برای کودک امکان ندارد که همه چیز را در قالب کلمات بیان کند. به خصوص زمانی که تحت استرس قرار گرفته باشند. در حالت، نشانه های مختلف جسمی برای نشان دادن پریشانی خود بروز می دهند. – تاثیرات خانواده: پویایی خانواده شامل نقش کودک در خانواده و نوع رفتار والدین با او می تواند کودک را تشویق به نشان دادن علایم جسمانی برای بدست آوردن توجه، نماید. علاوه بر این، ابتلا به یک اختلال روانی، که ممکن است در بسیاری از خانواده ها یا ساختار اجتماعی قابل پذیرش نباشد و باعث نگاه نادرستی به فرد شود. برای اجتناب از این شرایط بسیاری از افراد برای بدست آوردن حمایت خانواده و دوستان، علایم جسمانی را در بدنشان افزایش می دهند. درمان دردهای روان تنی یا درد سایکوسوماتیک بهترین راه ممکن برای درمان درد روان تنی بعد از تشخیص ارجاع پرونده به متخصص سلامت روان است. اغلب بسیاری از بیماران آمادگی پذیرش این که دردی که تجربه می کنند فیزیکی نیست و علت اصلی ایجاد آن روانی است را ندارند.بیمار ممکن است خیلی راحت از ملاقات روان پزشک یا روان شناس، شانه خالی کند. بنابراین رابطه خوب پزشک و بیمار در این زمینه برای دنبال کردن و ادامه درمان، ضروری است. درمان های متداول برای درد سایکوسوماتیک یا دردهای روان تنی عبارت است از: – مشاوره و درد سایکوسوماتیک: درمان از طریق صحبت با بیماران talk therapy ، اغلب به بیمار در توصیف وضع موجود و پریشانی ای که باعث ایجاد آن شده و اثرات منفی ای که بر زندگی اش گذاشته و … کمک می کند، مشاور با تایید نشانه ها و همدردی با بیمار رابطه اش را با او گسترش داده و به این صورت اثربخشی درمان شروع می شود. – رفتاردرمانی شناختی Cognitive behavioral therapy برای درمان درد سایکوسوماتیک: این شکل از روان درمانی روی افکار منفی و تحریف افکار تمرکز دارد. بلوک کردن افکار، باورهای غیر واقعی ، رفتارهایی که چرخه تفکر و احساس را تقویت می کند. این روش به بیمار کمک می کند متوجه شود که چگونه یک فکر منفی می تواند منجر به یک علامت فیزیکی شود و چطور باید این علایم را شکست دهد. – مسکن های غیر مخدر برای مدیریت درد سایکوسوماتیک: در ابتدا می توان دوز خفیف مسکن برای مدیریت درد روان تنی تجویز نمود. با این حال مسکن اغلب عوارض جانبی طولانی مدت دارد و بیماری ممکن است برای کاهش درد از آن سوء استفاده کرده و وضعیتش را بدتر کند. – داروهای ضدافسردگی برای درمان درد سایکوسوماتیک: داروهای ضد افسردگی می تواند برای آرامش بیمار توصیه شود. ضد دردهای استفاده شده در داروهای افسردگی اغلب به تسکین درد روان تنی کمک می کند و در نتیجه اجازه می دهد که بیمار بهتر به خواب رفته که به نوبه خود منجر به کاهش اضطراب در او می شود. – خانواده و گروه درمانی برای درد سایکوسوماتیک: متخصص سلامت روان ممکن است به بیمار در مورد خانواده درمانی توصیه کند تا حمایت روانی لازم به بیمار ارائه شود. تمرکز به طور عمده در فرایند ارتباطات باقی می ماند، ترویج محیط حمایتی در خانواده و فعال شدن ارائه پاسخ های مناسب به بیمار. گروه درمانی عمدتا با
حذف سوال " چرا فقط من " به اختلال پاسخ می دهد و باعث درک بهتر مشکلات و انواع مختلف آن که توسط دیگران تجربه شده ضمن این که سبب ارتقای سطح ارتباطات و اجتماعی شدن می شود. – ورزش: ورزش منظم می تواند سبب از بین رفتن درد سایکوسوماتیک و همچنین جلوگیری از تشدید آن شود. درمان های جایگزین برای درد روان تنی روش های درمانی جایگزین مشترک برای درد روان تنی: – تکنیک آرام سازی Relaxation Technique برای کمک به غلبه بر درد روان تنی: تکنیک های تمدد اعصاب مختلف عبارتند از: هدایت تصور، تکنیک آرام سازی پیشرونده عضلانی و غیره. به تسکین استرس روانی و جسمی و آرام شدن ذهن و بدن کمک می کند.روش آرام سازی پیش رونده عضلانی می تواند برای افراد مبتلا به درد بدن بسیار مفید باشد چون روی عضلات منقبض شده که در اثر تنش ماهیچه ای ایجاد شده اند تمرکز داشته و سبب رها سازی عضلانی و در نتیجه کاهش درد می شود. – هیپنوتیزم Hypnosis برای درمان اختلالات سوماتوفرم: روی درمان لایه های زیرین ناخودآگاه، خواسته ها یا آرزوهایی که در قالب علایم جسمانی تجلی پیدا کرده اند تمرکز دارد. اگرچه اختلافات زیادی در مورد تکنیک هیپنوتیزم به عنوان درمان وجود دارد ولی مشخص شده است که در درمان موارد اختلالات سوماتوفرم بسیار مفید است. – ماساژ Massage: انواع مختلف تکنیک های ماساژ در بهتر شدن درد برخی از بیماران مبتلا به درد سایکوسوماتیک یا اختلالات درد موثر است. این تکنیکها شامل ماساژ شیروپراکتیک chiropractic (درمان از راه دستکاری در ستون مهره ها ) ، شیاتسو shiatsu ( ماساژ فشاری ) و غیره است. – هنر درمانی Art Therapies: هنر درمانی بر بیان احساسات با استفاده از تکنیک های هنری مختلف مثل: موزیک، نقاشی، رقص و غیره متمرکز است. هنر درمانی بدن گرا تاثیر شگفتی در درمان اختلال درد سایکوسوماتیک دارد. رقص درمانی با بروز و بیان احساسات تاثیر زیادی داشته و اغلب باعث دگرگونی حالت روانی شده ضمن این که حرکات انجام شده در تسکین درد کمک کننده هستند. – دیگر درمان های جایگزین برای اختلال درد سایکوسوماتیک می تواند: – کمپرس گرم و سرد – پرت کردن حواس – طب سوزنی – طب فشاری Acupuncture and acupressure – تحریک الکتریکی عصب Transcutaneous Electrical Nerve Stimulation (TENS ) از آن جایی که هیچ نشانه فیزیکی برای دردهای روان تنی وجود ندارد، ناراحتی ای که از درد سایکوسوماتیک می کشید ممکن است به سختی قابل توضیح یا درمیان گذاشتن با مردم باشد و دیگران ممکن است تصو کنند که بیمار در حال ادا درآوردن است. در بسیاری از موراد به علت عدم آگاهی تشخیص اشتباه اتفاق می افتد بنابراین یک راهنمایی درست از یک پزشک با تجربه که قبلا دردهای سایکوسوماتیک را درمان کرده است از اهمیت بالایی برخوردار است.

منابع:

– Alexander, (1951), PsychosomatischeMedizin, Walter de Gruyter und co., Berlin.
– Hoffmann, Hochapfel, (2004), NeurotischeStoerungen und PsychosomatischeMedizin, Schattauer, Deutschland.
– Laplanche, Pontalis, (1973), das Vokabular der Psychoanalyse, Suhrkamp, Deutschland.
– Machleidt et al., (1999), Psychiatrie, Psychosomatik, Psychotherapie, Georg
http://www.medicalnewstoday.com/articles/9983.php
http://en.wikipedia.org/wiki/Hypochondriasis
http://www.4degreez.com/misc/hypochondria_test.html (Hypochondria Test
http://1pezeshk.com/archives/2012/06/munchausen-by-internet.html#axzz2CuHJWRno
http://www.hidoctor.ir/17354
http://namnak.com
اختلالات خودبیمارانگاری، شبه جسمی،ساختگی، تمارض، تجزیه ای، انطباقی و روان تنی در روانشناسی
2017

70


تعداد صفحات : 70 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود