تارا فایل

کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی و جایگاه آن در ایران و دلایل افول این کتابخانه ها


 کتاب و کتابخانه در تمدن اسلامی و جایگاه آن در ایران و دلایل افول این کتابخانه ها

خلاصه
با توجه به اهمیت کتاب و کتابخانه در جهان اسلام، که ناشی از تعالیم این مکتب آسمانی است، و وجود احادیث و روایات بیشماری از رسول اکرم و ائمه درباره دانش و پژوهش، جایگاه کتاب و کتابخانه در تمدن اسلام به وضوح آشکار می شود.
در دوران تمدن اسلامی دو دوره کلی و بارز وجود دارد، دوران رشد و شکوفایی علم و دانش در این تمدن، که باعث به وجود آمدن کتابخانه های بسیار بزرگ و کاملی شد که به کمک دانشمندان و محققان آن زمان به وجود آمدند و دیگر دوره افوق که در این دوره به دلایل مختلفی از جمله عوامل درونی و بیرونی، افول علم و دانش و در کنار آن کم رنگ شدن نقش کتابخانه ها در جهان اسلام را شاهد می باشیم.

کلید واژه ها: ایران- تاریخ- تمدن اسلامی – کتاب – کتابخانه ها

مقدمه

کتاب و کتابخانه در تمدن از درجه و جایگاه ویژه و والایی برخوردار بوده است. این جایگاه بیشتر ناشی از تعالیم مکتب اسلام اس0ت. اسلام؛ مکتب علم و دانش، و مسلمانان را به دانش اندوزی توصیه می کند. احادیث و روایات بیشماری از نبی اکرم و ائمه – علیهم السلام- درباره فضایل علم و دانش که از طریق کتاب و کتابخانه منتقل می شوند، وجود دارد.
با توجه به عنایت خاصی که مکتب اسلام به علم و دانش داشته است و راه بهروزی و سعادتمندی را از آن علما می داند، بدیهی است که توجه به کتاب به عنوان ابزاری با ارزش برای انتشار علوم در خور توجه و دقت است و نباید فراموش کرد که معجزه پیامبر اسلام خود، کتاب است و در دومین سوره قرآن کریم در ابتدا به کتاب اشاره دارد. " ذالک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین" (بقره، 2).
اگر چه در روزگاران قدیم، کتاب همچون زمان حال گسترش پیدا نکرده بود، و افراد با سواد و کسانی که می توانستند بنویسند و بخوانند قشر وسیعی از جامعه نبودند، اما مسلمانان به ویژه در رابطه با اعتقادات دینی خود مبنی بر حفظ و نگهداری قرآن کریم از دستبرد حوادث روزگار و ثبت و ضبط آنچه از پیامبر اسلام می شنیدند، خود را موظف به نگارش می دانستند و بر حفظ و نگهداری آنها مراقبت می کردند.
مسلمانان هر چه از زمان پیامبر دورتر می شدند، خود را به نگارش و ثبت و ضبط وقایع نیازمند تر می دیدند و پا به پای تکامل خط و به همراه حفظ و ضبط قرآن کریم و آثار پیامبران و معصومین برای کسب اطلاع و آگاهی از اندوخته های اقوام دیگر نیز، تلاش وافر می نمودند.

ابزار و وسایل کتابت در دوران اسلام
مسلمانان در آغاز، تعالیم دینی خویش را از طریق به یاد سپاری به نسل های بعد و دیگران انتقال می دادند. هر چند مواردی موجود است که مسلمانان از پوست حیوانات و دیگر ابزار نوشتاری نیز استفاده می کرده اند.1
با پیدایش و ورود پاپیروس، مخصوصا، رونق صنعت کاغذ سازی در میان مسلمانان، در عرصه تعلیم و تعلم و کتابت دگرگونی عمده ای پدیدار شد و به آن سرعت بخشید. نباید فراموش کرد که ورود علوم و دانش یونانی و کشاکش فکری فرق و مذاهب اسلامی از دیگر عواملی بودند که بر رونق بازار کتاب و حرفه های وابسته به آن افزودند.

کتابخانه های تمدن اسلامی
تاریخچه ایجاد کتابخانه و جمع آوری کتاب به عهد باستان باز می گردد. بی شک کتابخانه و کتابداری ردپایی بر گذرگاههای پیچاپیچ تمدن، از عهد باستان تا عصر حاضر، بر جا گذاشته است. ایجاد کتابخانه در روزگار باستان به سومریان، بابلیان، آشوریان و مصریان نسبت داده می شود.
سومریان، در حدود 2700 سال پیش از میلاد مسیح کتابخانه های شخصی، مذهبی و ذولتی بر پا کرده بودند و مشهور است که کتابخانه تلو1 مجموعه ای متجاوز از 30000 لوح گلین2 داشته است. بابلیان که تمدن سومریان را به ارث برده بودند، سبک نگارش و سرشت مواد نوشتنی را حفظ کردند و مهم ترین کتابخانه در آن زمان کتابخانه بورسیپا3 بود. اما کتابداری به منزله یک پیشه به دوران آشوریان باز می گردد. آشور بانیپال، پاادشاه آشوری که از 668 تا 626 قبل از میلاد می زیسته، نخستین مفسر کار کتابدار در نظر گرفته می شود. تمدن باستانی مصریان همزمان با تمدن های سومریان، بابلیان و آشوریان شکوفا شد. اما، مصریان از نظر شکل کتاب و مواد نوشتنی با آنها تفاوت بسیار داشتند. ماده نوشتنی آنها برگ پاپیروس بود، از قلم مو مانندی به منزله ابزار نگارش استفاده می کردند. مصر باستان کتابخانه های بی شماری، از قبیل کتابخانه های شخصی، معبدی و بایگانیهای دولتی داشت.
اما کتاب در اسلام، خود داستانی دیگر دارد: آغاز پیام وحی با فرمان خواندن، سوگند خوردن به قلم که نمادی است برای نوشتن، فراخوان مکرر به تعلیم و تعلم، پافشاری به کتابت، رویکرد گسترده پیروان آیین اسلام به فراگیری خواندن و نوشتن، همه و همه نمودهایی از این گذشته است. به اینها باید مصحف نویسی را نیز افزود که خود فصلی پردامنه و درخور پژوهشی مستقل است. زیرا اهتمام ویژه مسلمانان به قرآن آنان را وا داشته است تا ظریفترین و دقیقترین ارایه ها را در نگارش و تزیین این کتاب آسمانی به کار گیرند.
مسلمانان از اواخر قرن دوم هجری به جمع آوری کتب علاقه زیادی نشان داده اندف اما دقیقاً معلوم نیست که آغاز تشکیل کتابخانه به کدام سال و کدام شخص باز می گردد. آن چه که مشخص است این که کتابخانه های عمومی پدیده ای متعلق به قرن چهارم هجری می باشد. خزانه الحکمه ها که پیش از دارالعم ها به وجود آمده بودند، به معنی واقعی کلمه، عمومی به شمار نمی رفتند.2
مدارکی وجود دارند که حکایت از ایجاد کتابخانه های مساجد در قرن چهارم هجری دارند. در همان حال ممکن است که آغاز کتابخانه های شخصی به شکل محدود آن مربوط به قرن سوم هجری باشد.
کتابخانه های جهان اسلام به چهار دسته تقسیم می شوند:
الف- کتابخانه های شخصی
ب – کتابخانه های مساجد
ج- کتابخانه های عمومی
د- کتابخانه های نیمه عمومی
این طبقه بندی تکیه بر بنیان گذاران و استفاده کنندگان از کتابخانه دارد. در کتابخانه خای شخصی عمومی و نیمه عمومی بنیان گذاران افراد خاصی بودن و تنها میزان استفاده کنند گان آنها را از جدا می کنند. درحالی که در کتابخانه های مساجد بنیانگذاران خاصی را نداریم.
الف: کتابخانه های شخصی
به آن دسته از کتابخانه ها گفته می شود که علما و دانشمندان برای استفاده های شخصی تاسیس می کردند. می توان گفت که در میان علمای شیعه – مثل علمای سایر مذاهب – بر پا داشتن کتابخانه های شخصی امری مرسوم بوده است اما دقیقا نمی توان مشخص کرد که اولین کتابخانه شخصی را چه کسی پدید آورد و یا تعداد آنها چقدر بوده است. در میان علمای شیعه که دارای کتابخانه های شخصی بر جسته ای بودند می توان از : محمد بن مسعود عیاشی سید رضی سید مرتضی شرف الدین محمد و شیخ طوسی نام برد.
ب: کتابخانه های مساجد
مساجد قدیمی ترین مراکز آموزشی در اسلام هستند. با توجه به توجه به جایگاه خاص مسجد در میان مسلمان مردم علما و دانشمندان به مساجد کتاب وقف می کردند و به این ترتیب بود که کتابخانه های مساجد به وجود آمدند و گویا در هرمسجد جامع بزرگ یک کتابخانه هم وجود داشت. 3

ج:کتابخانه های عمومی
این دسته از کتابخانه ها به کتابخانه هایی گفته می شود که برای استفاده همگانی، بدون توجه به پایگاه اجتماعی، علمی و مذهبی استفاده کنندگان ساخته شده بودند. " در آغاز قرن چهارم هجری نیاز به وجود یک کتابخانه عمومی بشدت احساس می شد. نهظت علمی در این دوره وسعتی قابل ملاحظه داشت. خزانه الحکمه ها به معنای واقعی کلمه عمومی نبودند… که بایستی به کتابخانه های عمومی تبدیل می شدند، به این ترتیب دارالعلم ها به وجود آمدند و به معنای واقعی کلمه عمومی بودند. به این ترتیب که جا و مکان و مستمری کافی و نیز قلم و دوات و کاغذ در اختیار مراجعان و محققان قرار می دادند."4
کتابخانه های عمومی بخشی از دارالعلم ها و در واقع مهمترین بخش آنها را تشکیل می دادند. پایه گذاران آنها گاهی چهره های برجسته حوزه های علمی بودند.

معرفی برخی از کتابخانه های عمومی دوران اسلامی
کتابخانه حلب
تاریخ بنیاد این کتابخانه مشخص نیست. اما دو چهره شناخته شده با آن پیوند خورده اند: سیف الدوله حمدانی (356 ه.ق) در قرن چهارم و ثابت بن اسلم (460ه.ق) در قرن پنجم. این کتابخانه دارای بیش از ده هزار جلد کتاب بود که سیف الدوله و شاید اشخاص دیگر- وقف آن کرده بود. این کتابخانه با تسلط فاطمیان اسماعیلی بر حلب طعمه حریق شد. 5

کتابخانه شاپور
شاپور بن اردشیر در سال 381 هجری موسسه ای را در محله بین السورین کرخ بغداد بنا کرد و به روایت بیشتر منابع، اسم دارالعلم بر آن نهاد. برخی منابع اسم دارالکتب را برای این کتابخانه به کار برده اند. شاپور که در زمان بهاء الدوله بویهی چندین نوبت به وزارت رسید، پیش از آن به علت شغل کتابت، دارای فرهنگ غنی و روابط دوستانه با دانشمندان بود. وی در اصل ایرانی و شیعه مذهب بود و به همین جهت کرخ را به عنوان جایگاه کتابخانه برگزید. این کتابخانه در حدود ده هزار جلد کتاب در موضوعات مختلف مانند: علوم دینی، ادبیات، فلسفه ، نجوم، هندسه، پزشکی و دیگر شاخه های علم داشت.
هر چند این کتابخانه موسسه ای شیعی بود و توسط شیعیان اداره می شد، اما فرق مختلف تسنن نیز در این کتابخانه جای خود را داشتند. بنابر این کتابخانه شاپور فقط به شیعیان بغداد اختصاص نداشت، بلکه در دسترس کلیه ساکنان این شهر بود. 6

کتابخانه سید رضی
با آن که سید رضی ( 406ه.ق) از چهره های شناخته شده و مشهور قرن های چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است، از دارالعلم او اطلاعات اندکی در اختیار داریم. سید رضی در بغداد دارالعلمی ساخت که خود نیز در آن کتابخانه درس می گفت و دانشجویان برای شنیدن درس و استفاده از کتابها بدان مرکز می رفتند. سید رضی از اموال شخصی خود هزینه های کامل دانش اندوزان را پرداخت می کرد.

کتابخانه سید مرتضی
سید مرتضی (436 ه.ق) همانند برادرش، سید رضی، از شخصیت های علمی و سیاسی شیعی در قرن پنجم است. طبق برخی از منابع وی مدتی ناظر کتابخانه شاپور بود. او دارالعلمی در بغداد بنا کرد که در حدود هشتاد هزار جلد کتاب داشت. این کتابخانه پس از کتابخانه عمومی بنی عمار در طرابلس، بزرگترین کتابخانه بود. وی نیز به شاگردانش ماهانه مرتبی و مقرری پرداخت می کرد. از شاگردان او می توان از شیخ طوسی نام برد.

د- کتابخانه های نیمه عمومی
کتابخانه های نیمه عمومی به کتابخانه هایی اطلاق می شود که بنیان گذاران، آنها را برای استفاده شخصی خویش بر پا می کردند و در همان حال تمام اقشار مردم نمی توانستند از آنها بهره گیرند و فقط طبقات بالای مردم توانایی ورود به کتابخانه ها را داشتند. این کتابخانه ها به امرا، پادشاهان و حکامی وابسته بودند که بیشتر کتابخانه ها را برای مصالح سیاسی و ستایش انگیزی فرهنگی خویش دایر می کردند.7 این دسته از کتابخانه ها نیز به محققان کمکهای مالی می کردند و زمینه پژوهشهای آزاد آنها را تامین می نمودند 8. از این گونه کتابخانه ها می توان به موارد زیر اشاره نمود:
کتابخانه فارس
این کتابخانه توسط عظد الدوله در فارس تاسیس شد. این کتابخانه از کتابخانه های معتبر زمان خویش به حساب می آمد و در مورد آن ، مقدسی از جغرافیدانان و سیاحان بنام قرن چهارم ، در توصیف این کتابخانه چنین می نویسد: این کتابخانه زیر نظر یک کتابدار، از نیکو کاران شهر اداره می شود. هیچ کتابی وجود ندارد که در دانشگاههای گوناگون تصنیف شده باشد و در آن وجود نداشته باشد. این کتابخانه داری فهرستهایی است که موجودی آن در آنها نوشته شده است.
کتابخانه رامهرمز
این کتابخانه در شهر رامهر مز ، در کنار خلیج فارس ، توسط ابن سوار کانب ساخته شد. که در آن موقوفاتی نیز وجود داشت.
کتابخانه بصره
کتابخانه بصره نیز توسط ابن سوار کاتب در شهر بصره ساخته شد. که نسبت به کتابخانه رامهرمز بزگتر و گسترده تر بود. به کسانی که در این کتابخانه بطور مستمر مطا لعه و تحقیق می کردند ماهیانه پرداخت می شد و در آنجا همیشه یک استاد کلام معتزلی تدریس می کرد 9
کتابخانه ابن شاه مردان
این کتابخانه نیز در شهر بصره واقع بود و به آن کتابخانه بصره نیز می گفتند که توسط وزیر ابو کالیجار دیلمی، ابو منصور بن شاه مردان ساخته شده بود. در این کتابخانه نوزده هزار جلد کتاب وجود داشت. 10
کتابخانه صاحب بن عباد
این کتابخانه در شهر ری که یکی از کانونهای تشیع بود ساخته شده بود. این کتابخانه به ادعای آرتور بوپ به اندازه مجموع کتابخانه های اروپا در قرن دهم میلادی کتاب داشت. تعداد کتابها به روایت خود صاحب به دویست و ششهزار جلد می رسیده است.
استفاده از این کتابخانه نه تنها رایگان بود بلکه برای تشویق امر آموزش و پژوهش به هر محقق 1000 در هم نیز پاداش داده می شد. 11 این کتابخانه با ارزش با یورش محمود غزنوی به ری ، به آتش کشیده شد و کتابهای کلامی ، فلسفه و. نحوی آن در پای دار علما سوختند و بقیه که در حدود صد بار شتر بودند به خراسان فرستاده شدند. 12
چگونگی اداره کتابخانه ها و نحوه در آمد و مخارج آنها
اداره کتابخانه ها در آن زمان بدین شکل بود که یک نفر به عنوان سر پرست بر کار کارکنان کتابخانه نظارت می کرد. عزل و نصب کتابداران و کارمندان با او بود و به کلیه امور ادری کتابخانه نظارتد می کرد. شخصی نیز به عنوان مدیر فنی یا کتابدار نیز وجود داشت که به کارهای غیر اداری رسیدگی می کرد و افرادی را که در زیر دست او بودند، راهنمایی می نمود. این افراد در کتابخانه ها عبارت بودند از:چند تن وراق و نساخ برای نسخه برداری از کتابها، صحاف برای جلد کردن آنها و تذهیب کارانی برای طلا کاری و تزیین کتابها، زیر دست مدیر فنی یا همان کتابدار در کتابخانه ها می کردند.
کتابخانه های عمومی و نیمه عمومی، عمدتاً از طریق موقوفاتی که واقف بر آنها در نظر می گرفت، تامین مالی می شدند. اما در این میان می توان از کمکهای مردمی و مخصوصا امرا و سلاطین نام برد.

شیوه های تهیه کتاب
تشکیل و گسترش کتابخانه ها، از طریق کار نسخه برداران و نیز از طریق کتابهایی که برای شخص موسس تالیف می شده و اهدای کتابهای نفیس برای ابراز مراتب حق شناسی به موسس و بالاخره از طریق خریدارای منظم کتاب صورت می گرفته است. اما در میان تمام شیوه ها ، شیوه وقف قابل توجه تر است.

کتابخانه های ایران اسلامی
کتابخانه های اسلامی با گسترش علم و دانش توسعه یافت. از این رو قرن اول هجری طبعاً دوره آغاز و پیدایش بوده است. از قرن دوم تا ششم هجری و نیز کمی از اوایل قرن هفتم هجری دوران تکامل و اوج پیشرفت کتابخانه های اسلامی به شمار می رود و دوره انحطاط و افوق از اواخر قرن هفتم با هجوم اقوام بیگانه و علل دیگر شروع می شود.
ایران یکی از کشورهای پهناور اسلامی، آن روزگار محسوب می شد، به تنهایی طی قرن های نخستین اسلامی بیش از 600 کتابخانه را دارا بود که آوازه برخی از آنها در سراسر جهان پیچده بود. همین عامل باعث شد تا بسیاری از دانشمندان از دورترین نقاط جهان اسلام یعنی اندلس و دیگر نقاط به ایران آمده و از کتابخانه ها و مراکز فرهنگی این کشور بهره ها ببرند. 13
از قدیمی ترین کتابخانه های ایران اسلامی می توان از کتابخانه ابوالوفا بن سلمه در همدان نام برد که آثار مهمی درباره موضوعهای مرسوم در سده سوم هجری در آن گرد آمده بود.
کتابخانه رصد خانه مراغه که به همت خواجه نصیر الدین طوسی در جوار رصد خانه برپا شد و کتابهایی که از غارت کتابخانه های شهرهای بغداد، دمشق، حلب، موصل، خراسان، الموت، سمرقند، بخارا، مرو، قزوین، ساوه و نیشابور بدست آمده بود، در آنجا جمع آوری شد. همچنین خود خواجه، مامورانی را به اطراف عالم می فرستاد که هر جا کتاب مفیدی یافتند، خریداری شود، در اثر تلاش وی در مدت کوتاهی کتابهای رصدخانه به چهارصدهزار جلد رسید. 14
از دیگر کتابخانه های اسلامی، کتابخانه شیخ صفی الدین اردبیلی، که از کتابخانه های مشهور سده هشتم هجری است را باید نام برد. مریدان شیخ کتابهای بسیاری به این کتابخانه هدیه کردند، که نسخه های خطی به جای مانده از آن کتابخانه حاوی ارزش تاریخی زیادی است. در دوره حکومت فتحعلی شاه قاجار به هنگام رویدادهای آذربایجان (جنگ ایران و روس) کتابهای این کتابخانه به وسیله فاتحان روس به عنوان امانت به منظور مطالعه و استنساخ به تفلیس برده شد و هم اکنون در موسسه شرق شناسی لنینگراد نگهداری می شود. 15
آل سامان در خراسان و ماوراء النهر حکومت نیرومندی تشکیل دادند که در قرن چهارم به عظمت و قدرت خود رسید؛ آنان که مروج مذهب اسماعیلیه بودند، دربخارا، مقر حکومت خود، کتابخانه ای مفصل ایجاد کردند.
کتابخانه نوح بن منصور در هر فن از علوم اسلامی در آن کتابی یافت می شد. به قول ابن سینا توصیف آن کتابخانه آمده است: " در آن کتابخانه برخی از کتابها را دیدم که اغلب مردم نام آنها را هم نشنیده اند و نسخه هایی را مشاهده کردم که تا آن روز ندیده بودم و دیگر پس از آن روز ندیدم…" به گفته او اتاقهای زیادی وجود داشت و هر یک آکنده از صندوقهای کتاب بوده است. 16
از مشهور ترین کتابخانه هایی ایران می توان از کتابخانه مسعود بن ابراهیم غزنوی که کتابدار آن مسعود بن سعد سلمان، شاعر معروف قرن ششم بوده یاد کرد. همچنین کتابخانه امام محمد غزالی در شهر طوس، کتابخانه صابونیه در نیشابور، کتابخانه نظامیه نیشابور، کتابخانه رشید الدین و طواط در خوارزم از مراکز فرهنگی مهم ناحیه خراسان بزرگ بوده اند. 17
از دیگر کتابخانه های سرزمین ایران باید از کتابخانه عضد الدوله دیلمی در شیراز یاد کرد. در این کتابخانه کتابها بر اساس موضوع و نام مولف طبقه بندی شده بود، بطوریکه اثار مربوط به هر حوزه از علوم و فنون و ادبیات به همراه فهرست آنها در اتاقی مخصوص نگهداری می شد. ازدیگر کتابخانه های آن سامان، کتابخانه مجدالدوله و معزالدوله دیلمی را می توان ذکر کرد. از نفائس کتابخانه عضدالدوله دیلمی همین بس که علامه بشاری درباره آن گفته است:" من در تمام ممالک اسلامی نظیر آن را ندیده و گویی آن را نمونه یک فردوس برین ساخته اند". همچنین مقدسی درباره آن افزوده است: " از هر کتابی که تا آن روزگار تالیف شده بود، نسخه ای در این کتابخانه یافت می شد" 18
کتابخانه صاحب بن عباد در ری حاوی 117 هزار جلد کتاب بوده که تنها فهرست آن شامل ده مجلد می شده است. این کتابخانه پس از مدتی نام دارالکتب را به خود گرفت و از طرف صاحب بن عباد وقف مردم شد، به این ترتیب عالمان آن عصر به راحتی می توانستند از مجموعه آن کتابخانه بهره مند شوند. مورخان آمار کتابهای آن کتابخانه را تا سیصد هزار جلد نیز ذکر کرده اند. 19
کتابخانه دارالعلم شاپور فرزند اردشیر دارای بیش از صد هزار جلد کتاب بوده که از کتابهای روم، چین، هند، عراق و کتابهای باستانی ایرانی استنساخ شده بود. این کتابخانه در اواخر قرن چهارم هجری به سال 381 قمری تاسیس شد.20
از کتابخانه های قدیمی و مشهور ایران، کتابخانه نظامیه اصفهان، کتابخانه سیدنا حسن صباح، کتابخانه ابوالفضل عمید و فاضل دیلمی، کتابخانه شمس المعالی در طبس، کتابخانه رستم بن شهریار در ری، کتابخانه انوشیروان در کاشکان، مهلان ساوجی و بو طاهر در ساوه، کتابخانه آل خجندیان در اصفهان و کتابخانه ربع رشیدی در تبریز را می توان نام برد. 21
از جمله قدیمی ترین و کهنترین کتابخانه های اسلامی که به رغم حوادث مخرب روزگار هنوز پا برجاست، کتابخانه مبارک آستان قدس رضوی در مشهد مقدس است که در حدود یک هزار سال از تاسیس آن می گذرد. این کتابخانه را مورخان تا سال 1348 بر مبنای وقف نامه مورخ رمضان 421 هجری – که در مجلدی از قرآن کریم نوشته شده – کهنترین سند برای اثبات وجود این کتابخانه می دانُستند. در آن سال در اثر تخریب و تعمیر برخی بیوتات قدیمی آستان تعدادی قرآن بسیار نفیس در کنج یکی از انبارها بدست آمد. وقف نامه های مندرج در این قرآن دیگر به سال 393 هجری وقف شده، در میان آنها وجود داشت. 22
دلایل افول کتابخانه های اسلامی
سرنوشت کتابخانه های اسلامی بسیار غم انگیز و اسفناک است. کتابخانه های بزرگ اسلامی در جنگهای داخلی و کشمکشهای مذهبی و یا بی اعتنایی حکام به نابودی کشیده شد. در نابودی کتابخانه های اسلامی می نوان دو عامل را ذکر کرد:
الف:عواملی برونی
ب: عوامل درونی
البته باید به این دو عامل مصائب دیگری نظیر زلزله و آتش سوزی را نیز اضافه نمود.
عوامل برونی
این عوامل شامل اعمال خشونت بار و وحشیگریهایی است که قدرتهای بیگانه نسبت به جهان اسلام مرتکب شدند. مثلا، خیمنز، کاردینال اسپانیایی که از توجه همطنان خود به مطالعات اسلامی شکایت داشت،
دستور داد تا هشتاد هزار کتاب عربی را در میدان عمومی غرناطه بسوزانند. 23
در نابودی کتابخانه های اسلامی تاراج مسیحیان را در جنگهای صلیبی و حمله مغولان به بلاد اسلامی را نباید فراموش کرد. 24
کتابخانه های اسلامی، علاوه بر ویرانی شاهد نوعی دیگر از حملات بیگانگان نیز بوده است. از حدود قرن یازدهم سیل دانشمندان و دلالان حریص کتاب از اروپا به کشورهای اسلامی و عربی سرازیر شد. اینان به جست و جو، یافتن و خریدن قانونی یا غیر قانونی – تقریباً هر دست نوشته ای که دسترسی یافتند پرداختند. 25
عوامل درونی
عوامل درونی متوجه خود مسلمانان است که شاهد از دست دادن انبوهی از ذخایر علمی و فرهنگی کشورشان بوده اند. بی تردید تعداد انبوهی کتاب بر اثر بی مبالاتی، غفلت و نادانی از بین رفته است.بی کفایتی خلفای فاطمی و افراط در اعمال قدرت و عیاشی، 26 بی توجهی و اهمیت ندادن عثمانیها به میراث فرهنگی سرزمین تحت سلطه خود از همه آشکارتر و واضح تر است. به عنوان مثال، به هنگان گشایش کتابخانه قبه المال در مسجد اموی دمشق، سلطان عبدالحمید دوم در پاسخ به پیشنهاد امپراتور آلمان، ویلیام دوم، در سال 1899 دستور داد تا این کتابخانه را که مدتی مدید قفل بر در داشت، بگشایند و محتویات آن را بررسی کنند. پس از انجام این کار، سلطان دستور داد تا بخش اعظم مجموعه کمیاب و شگفت انیز کتابخانه را به عنوان هدیه شخصی او نزد پادشاه آلمان بفرستند. 27
مورخان آلمان در برآورد میزان خسارت وارده به پیکر علمی جهان اسلام در اثر نابودی کتابخانه های مهم اسلامی، بیشترین عامل را از آن مغولان، صلیبیون، مسیحیان غربی، مذهبیون متعصب و آتش سوزی دانسته اند. اما با این همه احوال این همه به معنای از بین رفتن کلیه میراث علما دوره اسلامی نبوده، بلکه شمار زیادی از آثار اسلامی به دلیل مالکیت خصوصی از گزند این عوامل دور مانده و آسیبی ندیده اند.
نتیجه
کتابخانه در قلمور تمدن دارای ارج و منزلت والایی بوده است. میراث عظیم فرهنگی مدونی که در طی اعصار و قرون بر جای مانده، مبین آن است که این نهاد فرهنگی در ادوار درخشان تمدن اسلامی فضیلت فراوانی داشته و از ارکان اساسی جامعه اسلامی محسوب می شده است. اصولاً شکوفایی در ادوار با ثبات صورت می گیرد و نهادهایی چون مدرسه، دانشگاه، دارالعم ، بیت الحکمه و کتابخانه در یک جامعه با ثبات و مشحون وحدت از صلح، پیشرفت ایجاد می شدند. هر زمان چنین زمینه هایی در قلمرو تمدن اسلامی فراهم بوده، کتابخانه های عظیمی در آن ایجاد شده و رشد کرده که به کانونهای فرهنگی روز روزگار خود نیز تبدیل شده اند.
در روزگاری که انحطاط فرهنکی جوامع اروپایی را فراگرفته بود و مردمان این جوامع مصائب و تیره روزیهای قرون وسطی را تجربه می کردند، در این سوی جهان، در حوزه تمدن اسلامی، زمینه مساعدی برای ایجاد و رشد نهادهای فرهنگی به وجود آمده بود. در راستای تحقق تعالیم دین مبین اسلام که طلب علم و دانش را فریضه می دانست، تاسیس کتابخانه در گوشه و کنار ممالک اسلامی مورد توجه حکام و دانشکندان معارف خواه بوده است.
یادداشت ها :
1- استپچویج ، الکساندر. کتاب درپویه تاریخ، ترجمه حمیدرضا آژزیر و حمید رضا شیخی. مشهد. آستان قدس رضوی . 1373، ص 275
2- العش، یوسف. کتابخانه های عمومی و نیمه عمومی عربی در قرون وسطی (بین النهرین، مصر) ترجمه دکتر اسدالله علوی. مشهد. آستان قدس رضوی. 1372
3- اشپولر، برتولد. تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، ج 3، تهران. علمی و فرهنگی، 1369 علمی و فرهنگی ، 1369، جلد اول، ص 201
4- یوسف العش، ص 164
5- همان کتاب، ص 127
6- همان کتاب، ص 137
7- شلبی، احمد تاریخ آموزش در اسلام. ترجمه محمد حسین ساکت. ج 2 تهران. دفتر نشر و فرهنگ اسلامی. 1370 ص 160
8- نخستین. مهدی. تاریخ سرچشمه های اسلامی آموزش و پرورش غرب ترجمه عبدالله ظهیری. مشهد. آستان قدس رضوی. 1367. ص 80
9- مقدسی. ابوعبدالله. احسن التقاسیم فیبر معرفه الاقاسیم. ترجمه علینقی منزوی، تهران. شرکت مولفان و مترجمان ایران. 1361. بخش 2، ص 668
10- ابن جوزی. المنتظم. تحقیق از محمدعبدالقادر عطا. بیروت. دارالکتب العلمیه، 1992، ج 16، ص 224
11- تاریخ سرچشمه های اسلامی آموزش و پرورش غرب، ص 91
12- ابن اثیر. الکامل فیبر التاریخ. تصحیح محمد یوسف الدقاق. بیروت. دارالکتب العلمیه 1987 . ج 9. ص 372
13- عقیقی بخشایشی. عبدالرحیم. کتاب و کتابخانه: زیر مبنای تمدن و علوم اسلامی. قم. دفتر نشر نوید اسلام. 1356 . ص 164
14- آزاد. اسدالله. آشنایی با کتاب و کتابخانه. مشهد. کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی. بیتا . ص 19
15- همان کتاب، ص 20
16- کتاب و کتابخانه : زیر مبنای تمدن و علوم اسلامی. ص 123
17- حاکمیو اسماعیل. " سهم ایرانیان در تاسیس کتابخانه های اسلامی تا قرن هشتم هجری" مجموعه مقالات ارائه شده در سمینار کتاب و کتابداری در 4-2 خرداد 1360. مشهد کتابخانه مرکزی دانشگاه فردوسی. 1360 . ص 65
18- کتاب و کتابخانه : زیمبنای تمدن و علوم اسلامی، ص 164
19- همان کتاب. ص 165
20- فرح زاد. محمد . "نگاهی به کتابخانه های ایران در دوره اسلامی". فروغ صبح دانایی، ش 6، 1373، ص 4
21- کتاب و کتابخانه : زیر مبنای تمدن و علوم اسلامی. ص 167
22- انصاری. نوش آفرین. وقف نامه ها و تارخ کتابخانه و کتابداری. یادنامه ادیب نیشابوری، تهران. موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل ( دانشگاه تهران) 1365 ، ص 98
23- مکی سباعی. محمد. تاریخ کتابخانه های مساجد. ترجمه محمد عباسپور، محمد جواد مهدوی. مشهد. بنیاد پژوهشهای اسلامی . 1373. ص 177
24- المردی. جانسون. " کتابخانه های جهان اسلام " ترجمه علی شکویی نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانس دانشگاه تبریز، دوره 31 (بهار 1362) ص 87
25- تاریخ کتابخانه های مساجد. ص 179
26- دورانت. ویل. تاریخ تمدن عصر ایمان (کتاب دوم. تمدن اسلامی ) ترجمه ابولقاسم پاینده. تهران آموزش و انقلاب اسلامی، 1368 ، ص 314
27- تاریخ کتابخانه های مساجد، ص 181
A Look at Book and Library in Islamic Civilization and Its Position in Islamic Iran and the Reasons for Decline of Libaries in Islamic Word
Babak Oliadonichi
Rasoul Abbzsi
Abstract
Considering the importance of book and library in Islamic world, which is resulted from the teaching of this divine school, and presence of several sayings and anecdotes by the great prophet and Imams on knowledge oan research, the position of book and library in Islamic civilization becomes clear. There are two general and distinct periods in Islamic civilization: the age of growth and flowering of science and knowledge in this civilization, which caused the creation of very large and comprehensive libraries established with the help of scientists and researchers of that time.
And the other one, that is, the age of decline, when due to several reasons including internal and external factors, we witness the decline of science and knowledge together with fade of the role of libraries in the Islamic word.

Key words: Iran, History, Islamic Civilization, Book, Libraries

دکتر غلامحسین سعیدیان
مناصب و عملکرد امیر خان ترکمان در دوره صفویه و سرانجام کار او

چکیده
امیرخان ترکمان، نواده ی امیرخان موصلو، یکی از سرداران ترکمان بود که در دوره سلطنت شاه اسماعیل دوم منصب ریاست طایفه خود را کسب کرد. چون در قتل شاه اسماعیل دوم شرکت داشت به پاس این خدمت، شاه محمد خدابنده وی را به امیرالمرایی آذربایجان منصوب کرد و خواهر یا دختر فاطمه بیگم سلطان را هم به عقد ازدواج او در آورد.
امیرخان به منظور تثبیت موقعیت خود، با سران طوایف مختلف عقد مودت بست و چنین وانمود کرد که به منظور تقویت و پشتیبانی از دولت صفوی هم که شده، بایستی اتحاد و اتفاق بین سران طوایف برقرار باشد امیرخان در حوزه حکمرانی خود به مرور نفوذ زیادی پیدا کرد و در ابتدای امر به حمزه میرزای ولیعهد نزدیک شد به طوری که اعتماد و اطمینان وی را به خود جلب کرد این امر مایه تحریک و حسد و کینه سایر نزدیکان و ندیمان شاهزاده، خصوصاً سرداران استاجلو و شاملو گشت و در نهایت باعث عزل امیرخان از امیرالمرایی و زندانی شدنش در قلعه قهقهه گردید. عزل و حبس امیرخان به تحریک سرداران شاملو واستاجلو، آتش اختلاف طوایف بزرگ قزلباش را شعله ورتر کرد. آنان بیش از پیش به هم نزدیک شدند و جون خبر قتل امیرخان را در قهقهه شندیدند، آشکارا بر حمزه میرزا قیام کردند و با او از در جنگ برآوند. سرانجام این گونه تحریکات و دشمنی های داخلی این بود که علاوه بر کشته شدن حمزه میرزا، نیروی مقاومت ایران را نیز در برابر سپاهان عثمانی در هم شکست و موجب از دست رفتن سراسر قفقاز و قسمت بزرگی از آذربایجان در زمان سلطنت شاه محمد خدابنده گردید.
کلید واژه ها
امیر المرایی امیر خان، شاه محمد، میرزا، طایفه ترکمان، قلعه قهقهه.
Article topic: positions and performances of Amirikhan-e-Torkman in Safavid period and outcome of his work.

Abstract:
Amir Khan Torkaman_ Amir Khan Moslovs grandson_was one of the Torkman tribes master who attained the tribe governor (head) in the shah esmail. II. Due to his participation in shah esmail II murder; shah mohamad khoda bandeh appointed him as a Azarbaijan master and conclude a marriage him to his own daughter or sister _ fatemeh Beigam sultan.
In order to establish his position, Amir khan made contract with deffernt tribes heads and Feign that there must be union and support safavid governance. Amir khan penetrate gradually in his governship domain and at first he approached to successor Hamzeh mirza so that he trusted him that lead to stimulations jealousy and rancour of the trusted him that other relatives and slaves of prince, specialy estajlo and Shamlo commanders and finally led to deposal of Amir khan from master position and being jailed in Ghahghahed castle. Desposal and jailing of Amir khan that led to stimulation of Shamlo and Estjlo commanders increased the difference between big tribes of Ghezelbash. They approached to each other and when they heard Amikhan murder in Ghhghaheh, obviously vevalted against Hamzeh mirza and fought to them. The result of the internal stimulations and enmities wadthwt in addition of Hamzeh Mirza death (murder), resistant strength of Iran against Osmani armies also decreased and lead to destruction of whole ghafgaz and big portion of Azarbaijan in kingdom period of Shah Mohammad khodabandeh.

Keywords:
Amir khans master, Shah Mohamad, Hamzeh Mirza, Torkoman tribe, Ghahgaheh castle.
مقدمه
سلسله صفوی به کمک سران طوایف خصوصاً طوایف استاجلو، فشار، تکلو، ذوالقدر، روملو، شاملو، و قاجار ایجاد گردید. در بدو امر، بین شاه اسماعیل اول و سران طوایف، حالت مرید و مرادی حاکم بود به طوری که هیچ کس در مقابل شاه، قادر به اظهار وجود نبود. پس از فوت شاه اسماعیل در سال 930 ه. ق و آغاز سلطنت شاه طهماسب اول، آن هم در سن یازده سالگی، سران قزلباش، کم کم فرصت اظهار وجود به دست آورده و در این راستا، در سبقت گرفتن از یکدیگر جهت تقرب به دستگاه سلطنت به منظور کسب قدرت و ثروت از هیچ گونه فریب و ریا و عهد شکنی و نزاع، دریغ نمی ورزیدند. پس از مرگ شاه طهماسب اول در 17ربیع الاول 984 ه. ق و کشته شدن حیدر میرزای ولیعهد و به سلطنت رسیدن اسماعیل میرزا با عنوان شاه اسماعیل دوم، جنگ قدرت در میان سران طوایف بیش از پیش شدت گرفت و همین اختلافات باعث ضعف و ناتوانی حکومت مرکزی و حملات مکرر قوای عثمانی به مرزهای شمال غربی کشور گردید. در همین زمان امیرخان ترکمان به دستور شاه اسماعیل دوم، ریاست طوایف ترکمان را عهده دار شد، چون در کشتن شاه اسماعیل دوم دستیار پریخان خانم بود. شاه محمد هم به پاداش این خدمت، وی را به امیر الامرایی آذربایجان منصوب کرد و به قولی، خواهر خود فاطمه بیگم سلطان، و به قولی دیگر، دختر خود به همین نام را به عقد ازدواج او درآورد. در این تحقیق ضمن معرفی امیرخان عملکرد او نیز با دیگر اتفاقات و سرانجام و پیامدها مورد بررسی قرار می گیرد.
آذربایجان بزرگ و امیرخان ترکمان
از تاریخ و محل تولد و دوران کودکی و نوجوانی امیرخان اطلاع دقیقی در دست نیست و همین قدر معلوم است که وی در زمان سلطنت شاه اسماعیل دوم (1)، رئیس طایفه ترکمان (2) و نواده امیرخان موصلولله (3) شاه طهماسب اول (4) بوده است. وی در کشتن شاه اسماعیل دوم دستیار پنجره پریخان خانم (5) بوده و شاه محمد (6) هم به پاداش این خدمت وی را به امیرالامرایی آذربایجان منصوب کرد و خوهد خانم خود فاطمه بیگم سلطان را به عقد ازدواج او درآورد. (7)
امیرخان به منظور تثبیت موقعیت خود با پیره محمدخان ریش سفید طایفه استاجلو(8) عقد پدر و فرزند بست و این امر در مجلسی صورت گرفت که همه امیران بزرگ قزلباش در آن مجلس حضور داشتند و هر دوی آنها در حضور حاضرین سوگند یاد کردند که اختلافات و دشمنی های دیرین را کنار بگذارند به کلی گذشته را فراموش کنند و به منظور تقویت و پشتیبانی دولت صفوی هم که شده، با یکدگیر متحد باشند. بدین وسیله بود که با با فراهم کردن زمینه اتفاق واتحاد، هر چند موقتی، بین سران قزلاش، او یکی از کارگردانان اصلی دوره ای از سلطنت شاه محمد خدابنده گردید. (9)
توضیح این که در نخستین سالهای پادشاهی شاه محمد، گروهی از کردان مطیع ایران که میان ولایت وان و آذربایجان به سر می بردند، چون از ضعف و اختلال دولت صفوی .و نفاق سران قزلباش آگاهی یافتند، به سبب اشتراک مذهب با مردم عثمانی، به آن دولت توجه کردند، خسرو پاشا حاکم وان هم به دستور باب عالی، ایشان را به غارت کردن نواحی غربی آذربایجان برانگیخت و سپس خود نیز با کردان یاغی در تجاوز به خاک ایران، تشریک مساعی نمود. در این زمان بود که امیرخان ترکمان از جانب شاه محمد خدابنده، به امیرالامرایی آذربایجان منصوب گشت ولی هنوز به محل مامویت خود از پایتخت (10) حرکت نکرده بود، به همین جهت مهاجمان کرد ایرانی و ترک عثمانی، شبیخون زنان را نواحی سلماس، ارومیه و خوی تاختند و آن حدود را به باد غارت دادند و جمعی از مردم بی گناه را کشتند و یا به اسیری گرفتند. در همان حال بود که امیرخان ترکمان از پایتخت به آذربایجان عزیمت کرد ولی دامنه تجاوز به حدی بود که او نتوانست سریعاً کاری از پیش ببرد. (11) در همان زمان، سلطان مراد خان امپراتور عثمانی(12) چون اوضاع ایران را برای کشور گشایی و جبران شکست های پیشین در بالکان مساعد دید، و بر خلاف عهدنامه صلح فیبر ما بین(13) یکی از فرماندهان نامی خود را به نام مصطفی باشا، معروف به لله پاشا، وزیر ثانی را به فرماندهی یا به اصطلاح آن زمان، به سر عسکری سپاه عظیمی روانه ایران ساخت. مصطفی پاشا در روز 26 ماه صفر سال 986 ه. ق از اسکو تاری به عزم تسخیر ایران حرکت کرد و از طریق ارز روم، سپاه مزبور، به ولایت قارص رفت و به تعمیر قلعه آنجا مشغول شد. در صورتی که یکی از شرایط صلح شاه طهماسب اول با سلطان سلیمان قانونی (14) این بود که ولایت و قلعه قارص همچنان ویران بماند و طرفین به آباد کردن آنجا که در حقیقت منطقه بی طرفی میان چغور سعد و ارمنستان، از متصرفات ایران و ولایت ارزروم، از متصرفات عثمانی بود، توجه نکنند. (15)
مصطفی پاشا، از تعمیر قلعه قارص، از آنجا وارد خاک قفقاز شد و جون این خبر به قزوین به پایتخت ایران رسید، از جانب شاه محمد پادشاه وقت به امیرخان ترکمان بیگلر بیگی چغور سعد، دستور داده شده که به اتفاق یکدیگر از پیشرفت قوای ترکگ در خاک ایران جلوگیری کنند، سواران امام قلی خان و محمدخان به محض دریافت دستور شاه، برای رفع دشمن به یکدیگر پیوستند، ولی امیرخان ترکمان بیگلر بیگی آذربایجان، به علت خصومتی به که میان طوایف ترکمان طوایف استاجلو بود، با وجود انعقاد عقد پدر و فرزند با پیره محمد خان ریش سفید طایفه استاجلو، بدون در نظر گرفتن این پیمان، به ایشان کمکی نکرد و سپاه آن دو، اگر چه رشادت های زیادی در مقابل دشمن از خود نشان دادند، اما به علت نفاق بین سرداران قزلباش، از سپاه دشمن شکست خوردند و بسیاری از سرداران سپاه و سربازان ایران کشته شدند و مصطفی پاشا دو کله منار از سرگشتگان ایرانی بر پا کرد. (17)
مصطفی پاشا بعد از ارتکاب این جنایت هولناک که نامش را پیروزی گذاشت، به طرف گرجستان لشکر کشید و قلعه تفلیس را با شهر گوری، پایتخت آن روز سلاطین گرجستان به آسانی تصرف کرد. جون این خبرها به قزوین رسید، خیرالنسا بیگم به مهد علیا(18)، همسر شاه محمد خدابنده که به خاطر ضعف شوهرش، زمام امور ایران را در دست داشت، فرمان جمع آوری سپاه را داد و با پسر ارشد خود حمزه میرزای ولیعهد و جمعی از بزرگان دولتت قرلباش، به عزم جلوگیری از پیشروی دشمن، راه آذربایجان پیش گرفت و از آن طریق وارد قفقاز شده و در قراباغ توقف نمود. در همان اوان به فرمان سلطان عثمانی، دسته ای از سپاهیان تاتار نیز از طرف محمد گرای خان به کمک قوای عثمانی به شروان تاخته و گروهی از سرداران و سپاهیان قزلباش را کشته بودند، میرزا سلمان وزیر (19) با چند تن از سران سپاه ایران به اتفاق سربازان تحت امر خویش مامور شدند که به شروان بتازند و سپاه تاتار و ترک را از آن ناحیه بیرون کنند. پس از عزیمت آنان به طرف محل مامویت، در جنگی که میان قوای قزلباش و تاتار در نزدیکی قلعه شماخی در گرفت، شکست در سپاه دشمن افتاد وسرانجام با کمک عادل گرای خان، برادر امیر تاتار، ولایت شروان دوباره به تصرف ایران درآمد. (20)
مهد علیا اصرار داشت که میرزا سلمان وزیر و دیگر سرداران، به منظور تعقیب قوای عثمانی، به قلعه دربند بتازند و با گرفتن آن قلعه، دست ترکان را یکباره و برای همیشه از ولایت شروان کوتاه کنند، ولی میرزا سلمان وزیر و همراهمانش بر خلاف فرمان مهد علیا، با عادل گرای خان و غنایمی که به دست آمده بود به قراباغ بازگشتند. این امر مایه رنجش ملکه از سرداران قرلباش و میرزا سلمان وزیر گردید به طوری که ایشان را مورد سرزنش و عتاب قرار داد. در این گیرو دار چون سرداران با او بی ادبانه سخن گفتند، به عنوان اعتراض در شدت سرمای زمستان، از قراباغ به قزوین پایتخت کشور بازگشت. (21)
اما چندی نگذشت که سرداران قزلباش، چون از قدرت نمایی و استبداد رابی مهد علیا راضی بودند و نیز حکامی که با ماموران خویش به فرمان مهد علیا از مناصب و مقامات خود معزول گشته و به پایتخت آمده بودند، برای برانداختن او فرصتی می جستند، از طرفی ضعف نفس و درویش مسلکی و ناتوانی شاه محمد خدابنده و روش تسلیم و احترام و اطاعتی که نسبت به زن خود پیش گرفته بود نیز بیشتر بر استبداد و خودرایی ملکه و ناخرسندی و چیرگی سرادارن قزلباش می افزود. عاقبت ظهر روز یکشنبه اول جمادی الثانی سال 987 ه. ق عده ای از امرای قزلباش به بهانه اینکه عادلگرای خان تاتار معشوق ملکه می باشد، بی ادبانه به حرمسرای شاهی داخل شدند و مهد علیا را که به آغوش شاه پناه برده بود، به قهر از آغوش او به در آوردند و پیش رویش خفه کردند، پس از آن مادر پیر ملکه را هم هیچ گونه تقصیری نداشت، با جمعی از بستگان وی و چند تن از اعیان مازندران کشتند و اموال همگی را به یغما بردند. (22) به دنبال این فجایع، در پایتخت اوباش شهر بهکشتن مازندرانی ها و عارت خانه های ایشان پرداختند. (23) این مردم کشی تا پایان آن روز ادامه داشت. در همین حال، عادلگرای خان تاتار هم با صد تن از ملازمان و امیرزادگان کشته شدند، حمزه میرزا پسر بزرگ و ولیعهد شاه هم از بیم جان خویش باچند تن از ملازمان خاص خود به پشت بام حرمخانه پناه برد و آنجا را سنگربندی کرده بودند. غروب آن روز آتش فتنه کمی فرونشست، شاه محمد امر به دفن کردن کشتگان داد و جسد ملکه را هم که به قولی برهنه در صحرا افکنده بودند، شبانه در جوار امامزاده حسین قزوین به خاک سپردند. (24)
پس از کشته شدن مهد علیا اختیار امور کشور به دست کشندگان و میرزا سلمان جابری وزیر افتاد. (25) سرداران مذکور با یکدیگر پیمان دوستی بستند و حکومت ولایات ایران را میان خود تقسیم کردند و شاه محمد که از پادشاهی جز نام چیزی نداشت نخست به صوا بدید ایشان برای برخی ار نواحی خراسان حکام تازه ای معین کرد تا دست تسلط علی قلی خان شاملو لله عباس میرزا را از آن نواحی کوتاه کنند. (26) سپس برای جلوگیری یاز پیشروی قوای عثمانی در خاک ایران و باز پس گرفتن ولایات از دست رفته، عازم آذربایجان شد و شهر تبریز را مرکز اردو و عملیات نظامی خویش ساخت. پس از ورود شاه محمد به تبریز چون خبر رسید که محمد گرایخان امیر تاتار، برای گرفتن انتقام خون برادر خود عادل گرای خان چند تن از دیگر برادران خویش را به جانب شروان فرستاده است، به همین سبب مقرر شد که میرزا سلمان وزیر با امیرخان ترکمان امیرالامرای آذربایجان به اتفاق جمعی یاز سرداران و سواران قزلباش برای جلوگیری از مهاجمان تاتار عازم شروان شوند ولی پیش از آنکه این سپاه به قراباغ رسد، امرای تاتار به شروان درآمدند و به سبب کثرت نیروی نظامی به آسانی بر حکمران ایرانی آنجا که اندک سپاهی در اختیار داشت، غالب شدند و سراسر شروان را غارت کردند و گروهی از زنان و کودکان را نیز به اسارت گرفتند. (27)
میرزا سلمان و امیرخان و دیگر همراهان چون به شروان رسیدند، به علت اختلافات گوناگون و نفاق و خصومت عمیقی که بین سرداران قزلباش وجود داشت، کاری از پیش نبردند و به تبریز باز گشتند. (28) چون قسمت مهمی از شروان به سبب تاخت و تاز امرای تاتار از تصرف حکام ایرانی بدر رفته بود، لذا اولیای دولت ایران به چاره جویی پرداختند. سرانام نتیجه این شد که چون ولایت شروان مسکن طوایف قاجار بود، به همین سبب، پیکر خان زیاد اغلی قاجار به حکومت آن خطه منصوب شد و وی پس از این انتصاب با تنی چند از امیران آن طایفه، که به نواحی مختلف آن سرزمین مامور شده بودند، به شروان رفتند. پیکر خان در شروان مستقر شد و هر یک از حکام نیز در محل خود استقرار یافتند. (29) در آغاز سال 989 ه. ق یک بار دیگر غازی گرایخان، برادر محمد گرایخان به دستیاری عثمان پاشا سردار ترک از راه دربند به شروان تاختند. در جنگی میان پیکر خان زیاد اغلی قاجار و مهاجمان تاتار در نزدیکی شهر شماخی درگرفت، غازی گرایخان اسیر سپاه ایران شد و سپاه تاتار نیز در هم شکسته شد. (30)
اندک زمانی پس از شکست امرای تاتار از سپاه ایران، پیکر خان حاکم شروان در گذشت و چون در همان سال شاه محمد و حمزه میرزای ولیعهد از آذربایجان به قروین مراجعت کردند. (31) عثمان پاشا سردار ترک موقع را غنیمت دانست و از دربند به قلعه شماخی تاخت و پس از تسخیر آن قلعه، دست حکام ایرانی را به کلی از ولایت شروان کوتاه ساخت. (32) شاه محمد و حمزه میرزا که در آن موقع جهت سرکوب علی قلی خان شاملو در خراسان بودند، پس از مصالحه با علی قلی خان، از خراسان به قزوین برگشتند و زمستان آخر سال 991 ه. ق و آغاز سال 992 ه.ق را در پایتخت به سر بردند. پس از آنکه سپاهیان عثمانی بعد از تسخیر شروان چغور سعد (ارمنستان) را نیز به فرماندهی فرهای پاشا، تسخیر نمودند، امیر خان ترکمان بیگلر بیگ آذربایجان، جهت چاره جویی وزیر خود را روانه قزوین کرد و از شاه محمد و حمزه میرزای ولیعهد استدعا نمود که برای دفع دشمن بار دیگر از اوضاع نابه سامان قفقاز، اردوی سلطنتی را مجدداً از قزوین به سوی آذربایجان گسیل داشتند، همین که اردوی شاه به سرزمین آذربایجان رسید، امیر خان ترکمان بیگلر بیگی آنجا، با دوازده هزار نفر از بستگان و سواران و افراد طایفه خود که تامیانه راه به استقبال مرکب شاهانه آمده بود، مورد لطف و مهربانی فوق العاده شاه و ولیعهد قرار گرفت، امیر خان پس از ورود شاه و همراهان به تبریز چون در میزبانی شاه محمد و حمزه میرزا نهایت اشتیاق و علاقه بسیار نشان داد، بیش از پیش، اعتماد و اطمینان حمزه میرزا را به خود جلب کرد، به طوری که این امر مایه تحریک حسد و کینه سایر نزدیکان و ندیمان شاهزاده، خصوصاً سرداران استاجلو گشت. (34)
حمزه میرزا در این تاریخ هیجده سال داشت و چون به حد رشد رسیده بود لذا کارهای کشوری و لشکری بیشتر با دستور و صوابدید او صورت می گرفت تا پدرش شاه محمد، از طرفی چون جوانی خود خواه و مغرور بود و در شرابخواری نیز راه افراط را می پیمود، همین امر باعث می شد که با اندک زفتار نامطلوبی خشمگین شود و نزدیک ترین کسان خود را آزرده خاطر سازد. از طرفی دیگر، زمانی که سرداران قزلباش در سال 987 ه. ق مادرس مهد علیا را کشتند. او سیزده ساله بود، و چون به مادر علاقه ی بسیار داشت، سبب شد که کینه قاتلان مادر را در دل بگیرد، همواره از پی بهانه و فرصت می گشت تا همه آنان را از میان بردارد. چون امیر خان ترکمان هنگام کشته شدن مادرش از قزوین دور و ظاهراً در آن خیانت بی تقصیر بود. بعد از ورود به تبریز مصمم شد که در اجرای مقاصد خود امیرخان را با خود هم داستان نموده و به دستیاری او، کشندگان مادر را به سزای اعمالشان برساند. ولی امیرخان که با برخی از کشندگا مهد علیا خویشی و دوستی داشت به عنوان اینکه در آن مقطع از زمان با وجود دشمن بزرگی مانند سلطان عثمانی، کشتن سرداران صاحب نفوذ و ایجاد اختلاف و نفاق بین سران سپاه برخلاف صلاح و صواب است، با این کار مخالفت کرد و ضمن این که با مقاصد شاهزاده همراه نشد وی را نیز اندرز داد که در شرابخواری امساک نماید و از معاشرت بت سرداران جوانی که وی را بدین کار تشویق می کنند، دوری جوید. (35)
تقرب امیرخان به حمزه میرزا و توجه و احترام خاصی که ولیهعد نسبت به او داشت، از یک طرف مایه تشویق خاطر قاتلان ملکه مهد علیا و از طرفی دیگر موجب تحریک کینه و حسد امیران قزلباش، خصوصاً سرداران جوانی که با شاهزاده حمزه میرزا انس مجالس بزم و می گساری بودند، گردید. به همین خاطر، هر دو دسته در صدد برآمدند به هر وسیله ممکن، امیرالامرای آذربایجان را از نظر ولیعهد بیاندازند تا خود را از وجود او وبستگانش که در آذربایجان قدرت و نفوذ فراوان داشتند آسوده سازند. (36)
در راستای تضعیف و نابودی امیرخان، جوانانی مانند علی قلی خان فتح اغلی استاجلو و اسماعیل قلی خان شاملو که از ندیمان خاص و هم پیالگان شاهزاده بودند، پیوسته در مجالس به بدگویی از امیرخان می گشودند و به بهانه های گوناگون از او سعایت می کردند. از آن جمله، قلعه ای زا که امیرخان بر در خانه خود ساخته بود، دلیل بددلی و قصد طغیان وی بر ضد سلطنت شمردند. کم کم این سعایت ها در ساهزادهاثر گذاشت به طوری که روزی حمزه میرزا در کوشک جهان نما، خانه ی یکی از پسران امیرخان مهمان بود. زو و سیم فراوانی را که بر در و دیوار تالار آن خانه به کار رفته بود، نشان ستکاری و بیدادگری امیرخان و بستگانش درباره مردم آذربایجان قلمداد کردند و حمزه میرزا را بر آن داشتند که در جالت مستی، قسمتی از تصاویر زرنگار آن تالار و کتیبه های زیبای آن را که به دست هنرمندان ماهر نوشته و تذهیب شده بود، تباه و ناچیز گرداند.(37)
سرانجام سعایت بدخواهان موثر افتاد و میان حمزه میرزاو امیرخان کدورت انداخت. خصوصاً چون ولیعهد می خواست هر چه زودتر کشندگان مادر را از میان بردارد و امیرخان هم با او در این امر موافقت نمی کرد. اختلاف و کدورت میان آن دو به حدی رسید که شاهزاده مصمم شد برای اجرای مقاصد خود، امیر خان راز امیرالامرایی آذربایجان مغزول کند و مقامات بزرگ دولتی را به برخی از جوانان قزلباش بسپارد که بتواند به دستیاری آنان منظور خود در مجالس شاهزاده خودداری می کرد، حتی دربازی چوگان و تپق اندازی مخصوصی هم که شاهزاده در مقابل میدان خانه او ترتیب داده بود، حاضر نشد. پس از آن نیز چون ایام عاشورا فرا رسید از طرف شاه محمد در مسجد ارون حسن (حسن پادشاه) مجلس سوگواری بر پا شد، امیرخان به جای آنکه همانند سایرین در آن مجلس شرکت نماید، در خانه خود، مجلس تعزیه داری جداگانه ای ترتیب داد. این مسائل باعث شد که بدخواهانش در سعایت و ایجاد بدگمانی میان او و شاهزاده چیره تر شوند و عاقبت هم روزی حمزه میرزا در حالت مستی، با دشمنان امیرخان هم داستان شد و نهانی به کشتن وی رضایت داد. (38)
امیرخان و دیگر سرداران طایفه ترکمان، همینکه از این امر آگاه شدند، قریب ده هزار نفر از ترکمانان از سران قوم گرفته تا ملازمان خاصه شاه را در خانه امیر الامرا گرد آوردند و آشکارار سر به شورش برداشتند و ضمن این شورش، عزل و اخراج چند تن از سرداران نو دولت شاملو و استاجلو را که از آن جمله، ندیمان حمزه میرزا بووده و شاهزاده به تحریک ایشان با امیرخان بی مهری آغاز کرده بود خواستار شدند. (39) در مقابل حمزه میرزا که از این جسارت خشمگین تر شده بود، امیرخان را رسماً از امیرالامرایی آذربایجان معزول کرد و فرمان داد تا حکم عزلش را در کوچه ها و بازار تبریز برای مردم بخوانند. امیرخان هم چون خبر عزل خود را شنید، درب قلعه ای را که گرد خانه خود ساخته بود به روی واردین بست و توپ و تفنگ بر برج و باروی قلعه آماده ساخت و از بالای برجی که مقابل دولتخانه، یعنی مقر شاه بود، به تیراندازی پرداخت. حمزه میرزا نیز فرمان داد که شاهی سیون کنند. یعنی در شهر جار بزنند که از طایفه ترکمان هر کسی که فرمان بردار و هواخواه دودمان صفوی است، بر در دولتخانه حاضر گردد، و هر کس که طرفدار امیرخان است به قلعه او رود.
طایفه ترکان چون صدای شاهی سیون شنیدند، امیرخان را رها کردند و دسته دسته به دولتخانه آمدند. حتی امیرخان پسران و برادران خویش را نیز به خدمت شاه فرستاد تا در زمره ی شاهی سیونان درآیند ولی خود جرات بیرون آمدن از قلعه را نداشت. سرانجام چون حمزه میرزا مصمم شد که قلعه او را به قهر تسخیر کند. جمعی از امرا وساطت کردند و امیرخان را از قلعه به زیر آوردند و به رسم گناهکاران شمشیر بر گردنش افکندند و با همین وضع به حضور شاهزاده بردند. حمزه میرزا چون وی را بدین حال از کرده پشیمان دید، شمشیر از گردنش برداشت و به ظاهر با او مهربانی کرد ولی روز بعد دستور داد امیرالامرای معزول را به قلعه قهقهه (40) بردند و تمام دارایی اش نیز مصادره و به تصرف حمزه میرزا درآمد. (41)
پس از عزل و زندانی شدن امیرخان در قلعه قهقهه، علی قلی بیک فتح اغلی استاجلو که در عزل و حبس او به وسله ولیعهد نقش اساسی داشت، به فرمان شاهزاده حمزه میرزا با لقب خانی به امیرالامرایی آذربایجان و حکومت تبریز منصوب گردید و نیز حمزه میرزا وی را به خطاب قارداش مفتخر گردانید(43) و سران طایفه استاجلو که از بیم امیران ترکمان و تکلو از کارها کناره گرفته بودند، دوباره مورد لطف و عنایت شاهزاده قرار گرفتند و هر یک به فراخور حال، به منصبی نایل شدند. عزل و حبس امیرخان به تحریم سرداران شاملو و استاجلو، آتش اختلاف طوایف بزرگ قزلباش را شعله ورتر کرد، و چون بسیاری از سران ترکمان و تکلو به امیرخان دلبستگی داشتند، برای حفظ جان و مال خود بیش از پیش به هم نزدیک شدند نهانی بر ضد ولیعهد و سرداران استاجلو و شاملو به توطئه پرداختند حمزه میرزا نیز از خبر توطئه ایشان برآشفته و چنان خشمگین شد که فرمان داد امریخان را در قلعه قهقهه نابود کردند. کشتن امیرخان سرداران مخالف را گستاخ تر و کینه توزتر کرد، چنانکه آشکارا بر حمزه میرزا قیام کردند و با او از در جنگ درآمدند. و سرانجام اینگونه تحریکات و دشمنی های داخلی این بود که علاوه بر کشته شدن حمزه میرزا، نیروی مقاومت قوای ایران را نیز در برابر سپاهیان عثمانی دار هم شکست و موجب از دست رفتن سراسر قفقاز و قسمت بزرگی از آذربایجان، در زمان سلطنت شاه محمد خدابنده گردید.(44)
پی نوشت ها و توضیحات
1- شاه اسماعیل دوم پسر شاه طهماسب اول صفوی در سال 943 ه. ق در زمان پدر وقتی حکمران ایالت شروان و خراسان بود و سپس به فرمان پدر نوزده سال و شش ماه و یک روز در قلعه قهقهه زندانی شد و پس از مرگ پدر و کشته شدن برادرش حیدر میرزا در روز 17 ربیع الول سال 948 ه. ق پس از آزادی از زندان وارد قزوین پایتخت آن روز ایران گردید و در زور چهارشنبه 27 ربیع الاول همان سال در ساعتی که منجمان مقورن بهسعادت شمدده بودند. در اویان چهل ستون کاخ سلطنتی قزوین بر تخت شاهی نشست و رسماً تاج گذاری کگرد و خود را شاه اسماعیل دوم خواند. اما سلطنت او دوامی نیافت و در روز یکشنبه 13 ماه رمضان سال 985 ه. ق در خانه حسن بیک حلواچی اغلی مسموم و کشته شد. جهت اطلاع بیشتر از احوال شاه اسماعیل دوم و چگونگی دوران سلطنت وی رجوع شود به تاریخ ایلچی نظامشاه ص 46 الف و و 57الف و انقراض سلسله صفوی و ایامم استیلای افاغنه، تالیف لازنس لاکهارت ترجمه مصطفی فلی عماد، ص 28 و عالم آرای عباسی، نسخه قدیم باقری، جلد 1 ص 167- 165-155-59-57 و احسن التواریخ روملو ص 647 و 646 و کتاب شاه اسماعیل دوم صفوی (هینتس ) ص 31-30-16-11 و تاریخ ایران پتروشفسکی و دیگران ص 207 و سیاست و اقتصاد در عصر صفوی ص 31 الی 35 و تاریخ نگارستان ص 31 الی 35
2- طایفه ترکمان یکی از هفت ایلی نبوده است که هسته اثلی سلطنت سلسله صفوی را تشکیل می دادند . 7 ایل اصلی به ترتیب عبارت بودند از : استاجلو، افشار، تکلو، روملو، شاملو، قاجار و این طایفه بعداً در دستگاه صفویه به قدرت رسیده اند.
3- امیرخان موصلو، ابتدا از جانب پادشاهان آق قویونلو مدت ا حکومت دیار بکر راا عهده دار بود و در هنگام دفع علاءالدوله ذولاقدر از سوی سپاهیان شاه اسماعیل اول صفوی، با تحفه و هدایای فراوان به درگاه شاه صفوی آمد و مورد لطف پادشاهایران قرار گرفت و به منصب مهرداری سرافراز گشت و این واقعه در سال 912 ه. ق انجام گرفت در سال 921 ه. ق شاه اسماعیل تصمیم گرفت حکومت خراسان را به طهماسب میرزا فرزند ارشد خود که در آن زمان بیش از دو سال نداشت، داده و امیرخان و موصلو را با عنوان اتابیکی و فرمانفرمای خراسان به آن سامان روانه کرد امیرخان تا سال 928 در آن مقام باقی بود و سپس به تبریز فراخوانده شد و در همان سال نیز وفات یافت. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به تاریخ ایلچی نظام شاه ص 26 و جهانگشای خاقان ص 581 و روضه الصفویه ورق 93 الف و تاریخ انقلاب اسلام ص 320 321 و احسن التواریخ ص 175 و همچنین لازم به توضیحاست که در تاریخ سلطانی ورق 313 الف و ب وفات امیرخان موصولو را سال 928 ه. ق یعنی سال بیست و دوم سلطنت شاه اسماعیل اول صفوی و در روز یکشنبه دوازدهم شعبان نوشته شده است.
4- شاه طهماسب اول صفوی پسر ارشد شاه اسماعیل اول در سال 919 ه. ق ولی در منابع تاریخ سال تولد وی به اختلاف ذکر شده است. لب التواریخ تولد وی را روز چهارشنبه سال 919 ه. ق ذکر کرده است. ص 104 و جهان گشای خاقان روز چهارشنبه 26 ذیحجه 918 ه. ق در قریه شاه آباد اصفهان ص 431 و کتاب روضه الصفویه سال 919 ه. ق ورق 88 ب و حبیب السیر در اواخر سال 918 ه. ق ص 531 و مولف ایران و جهان جلد 1 در 26 ذیحجه 919 ه. ق ص 167 ذکر کرده اند. ظهماسب در سال 930 ه. ق در سن یازده سالگی پس از فوت پدر به سلطنت رسید و پس از پنجاه و سه سال و شش ماه سلطنت در سن شصت و چهارده سالگی در روز سه شنبه 15 صفر 984 ه. ق وفات یافت. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به تاریخ نگارستان ص 393 به بعد و تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر صفوی ص 61 تاریخ ادبیات ایران براون ص 67 و تذکره شاه طهماسب و اکثر کتب تاریخی مربوط به عصر صفوی
5- پریخان خانم دختر شاه طهماسب اول صفوی به سال 954 ه. ق چشم به جهان گشود. او زنی بود بسیار زیرک و حیله گر و مدبر و نزد شاه بسیار عزیز بود. او بود که پس از مرگ پدرش شاه طهماسب در روز پانزدهم ماه صفر سال 984 ه. ق با حیله و نیرنگ به دست طرفداران اسماعیل دوم، حیدر میرزا را به قتل رسانید و خبر قتل او را به قلعه قهقهه به اطلاع اسماعیل میرزا رسانید و سلطنت را به وی تبریک گفت. و نیز او بود که به دستیاری جمعی از سرداران بزرگ در شب یکشنبه سیزدهم ماه رمضان سال 985 ه.ق در فرصتی که به دست آمد، شاهاسماعیل دوم برادرش را در خانه حسن بیگ حلواچی اغلی مسموم و از میان برداشت. اما پس از به سلطنت رسیدن شاه محمد خدابنده، خیرالنساء بیگم زن شاه و مادر شاه عباس اول، به خاطر صعف شوهرش، زمام امور سلطنت را به دست گرفت و به عزل و نصب حکام و مامورین کشوری و لشکری پرداخت. چون زن شاه از حیله گری ها و نفوذ پریخان خانم در سران قزلباش بیم داشت و او را مانع حکمروایی خود می دانست. به دستور شاه، خواهرش پریخان خانم را به خانه خلیل خان افشار که در زمان شاه طهماسب لله او بود، بردند و آن دهژختر سیاستمدار حیله ساز را در آنجا خفه کردند. این واقعه در روز شنبه نهم ذیحجه سال 985 ه. ق به وقوع پیوست. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به سفرنامه اولئاریوس، ترجمه مهندس حسین کردبچه انتشارات بهمن 1369 ص 701 و 702 و عالم آرای عباسی جلد 1 ص 149 الی 153 و کتاب شاه اسماعیل دوم (هنیتس ) ص 58 و تاریخ سیاسی – اجتماعی ایران ص 258.
6- شاه محمد خدابنده، پسربزرگ شاه طهماسب اول صفوی در سال 938 ه. ق چشم به جهان گشود و از سن شش سالگی یعنی از سال 943 ه. ق به مدت بیست سال در مقام میرزایی هرات و سلطنت خراسان گذرانید که در این مدت محمد خان شرف الدین اغلی، از سران طایفه تکلو به عنوان لله شاهزاده و با مقام امیرالامرای خراسان همراه وی بود. ولی در سال 963 به فرمان پدر به قزوین پایتخت کشور فراخوانده شد و به جای وی اسماعیل میرزا عازم هارت گردید. اما پس از یک سال بار دیگر در سال 964 ه. ق به میرزایی به هرات برگزیده شد و این بار هشت سال در هرات ماند و مجدداً در سال 972 به قزوین احضار شد. ولی دو سال بعد برای بار سوم، یعنی در سال 974 ه. ق شاه طهماسب، وی را به حکومت خراسان مامور کرد. در همین سال بود که خیرالنسابیگم دختر میر عبداله خان مازندرانی، مادر شاه عباس اول را نیز به عقد محمد میرزا درآورد ولی در اثر اختلاف محمد میرزا با شاه قلی سلطان امیرالامرای جدید خراسان در سال 980 ه. ق شاه طهماسب به عباس میرزا پسر یک سال و نیمه، محمد میرزا را به جای وی میرزای هرات کرد و دستور داد تا محمد میرزا با همسر و سایر فرزندان دیگرش راهی شیراز شوند.
در همین سال محمد میرزا به مرض آبله دچار شد و هردو چشمش نابینا گشت. پس از مرگ شاه طهماسب در بامداد روز چهارشنبه پانزدهم ماه صفر 984 ه.ق و اختلاف بر سر جانیشینی وی و کشتن حیدر میرزا و به تخت نشستن اسماعیل دوم، همچنان محمد میرزا در شیراز به سر می برد. اسماعیل دوم پس از اینکه دارای پسری شد، تصمیم گرفت که تمام برادران و برادرزادگان و دیگر شاهزادگان صفوی را به قتل برساند ولی قبل از اینکه این تصمیم در مورد محمد میرزا و پسرانش حمزه میرزا و عباس میرزا عملی شود خود اسماعیل دوم در 13 رمضان 985 ه.ق مسموم و وفات یافت . سلطنت به محمد میرزا رسید و او پس از یازده سال سلطنت در دهم ذیقعده سال 996 ه.ق با یک کودتای بدون خونریزی مجبور به استعفا به نفع پسرش عباس میرزا (شاه عباس اول) گردید ئ تاج پادشاهی را به دست خود بر سر پسرش گذاشت. پس از مدت کوتاهی یعنی در نیمه محرم سال 997 ه. ق در قلعه الموت محبوس گردید و سپس از قلعه الموت به قلعه ورامین انتقال یافت و همچنان در آنجا زندانی بود تا اینکه در سال 1005 ه. ق در آن قلعه درگذشت. جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به : تاریخ عالم آرای عباسی جلد 1 ص 52 و ایلچی نظامشاه ورق های 52 الف و 53 ب و کتاب شاه اسماعیل دوم ص 308 و 309 و 310 زندگانی شاه عباس جلد 1 ص 41 و 40 و39 و37 و تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا عصر حاضر (ادوراد براون) ص 110 و 109 و تاریخ نگارستان صفحه 362 و روضه الصفویه ورق های 126 و 125 و از شیخ صفی تا شاه صفی ص 105 104 و ایران صفوی ازدیدگاه سفرنامه های اروپاییان ص 19 و 18 و تذکره شعرای آذربایجان جلد 1 ص 107 108 و سخنوران آذربایجان صفحه 73 و خلاصه تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صفحه 246 و ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی ص 27 .
7- مولف کتاب : زندگانی شاه عباس اول در جلد 1 صفحه 28 می نویسد که شاه محمد ضمن اینکه امیرالامرایی آذربایجان را به امیر خان داده: خواهر خود فاطمه بیگم را نیز به عقد او در آورده است. ولی مولف عالم آرای عباسی در جلد 1 ص 193 آورده است که: امیرخان دختر شاه محمد خدابنده را به عقد خود درآورد و این ازدواج به سال 988 ه.ق در تبریز انجام گرفت و نام دختر خانم فاطمه سلطان خانم ذکر شده است.
8- استاجلو یکی از هفت طایفه قزلباش بود: استاجلو، افشار ، تکلو ، ذوالقدر، روملو، شاملو ، قاجار.
9- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به عالم آرای عباسی جلد 1 صفحه 193 به بعد.
10- در زمان مورد بحث پایتخت قزوین بود به خاطر حملات ترکان عثمانی پایتخت از تبریز به قزوین منتقل شده بود.
11- جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به زندگانی شاه عباس اول جلد 1 از صفحه 35 به بعد.
12- منظور سلطان مرادخان دوم امپراتور عثمانی است که از 983 تا 1003 ه. ق (1574 تا 1594 میلادی) سلطنت کرد. وی در کار و علم و دانش اندوزی جدیت داشته و خود به زبان های عربی و فارسی و ترکی شعر می سروده. او همچنین تمایلات صوفیانه داشته و دوستدار عالمان و پرهیزکاران بوده است جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال تالیف اسماعیل احمد یاقی ترجمه رسول جعفریان ناشر پژوهشکده حوزه و دانشگاه چاپ اول زمستان 1379
13- منظور صلحی بود که بین شاه طهماسب اول صفوی و سلطان سلیمان قانونی در آخرین جنگ بین دو کشور منعقد شده بود.
برای اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب از شیخ صفی تا شاه صفی ص 74 – 65-64 و خلاصه التواریخ جلد 1 ص351
14- سلیمان قانونی از سال 926 تا 974 ه.ق (1520 تا 1566) عهده دار سلطنت امپراتور عثمانی و خلافت اسلامی بود. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال از ص 57 الی 86
15- جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به تاریخ سیاسی اجتماعی ایران در عصر صفوی، تالیف مریم احمدی چاپخانه سپهر تهران 1370 از ص 280 به بعد.
16- محمد خان استاجلو از سرداران نامی و از امرای معتبر در زمان شاه ظهماسب اول صفوی بود. ضمن اینکه بیگلربیگی چغور سعد(ارمنستان) را بر عهده داشت. در سال 984 ه.ق از سوی شاه به سفارت اسلامبول رفت و پس از بازگشت با فوت شاه طهماسب مواجه گشت و در قزوین مورد بی مهری شاه اسماعیل دوم قرار گرفت و شاه در مقام آن شد که بیگلربیگی ارمنستان را از او بگیرد و خود وی را نیز نابود سازد ولی با مرگ ناگهانی شاه اسماعیل دوم وی جان سالم به در برد و در زمان سلطنت شاه محمد خدابنده و حمله به مصطفی پاشا به ایران در جنگ چالدر یا شیطان قلعه شرکت کرد و با وجودی که سپاهیان ایران در آن جنگ شکست خوردند. ولی محمد خان متخماق استاجلو در آن جنگ چنان رشادتی از خود نشان داد که پس از پایان جنگ، مصطفی پاشا نامه ای به وی نوشت و او را به لیاقت و دلاوری و شجاعت ستود و در ضمن خواهش کرد که برای مذاکرات خصوصی و دوستانه به دیدار وی برود و اگر مایل باشد، به خدمت سلطان عثمانی درآید. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب شاه اسماعیل دوم ص 89 و زندگانی شاه عباس اول جلد 1 ص 51 و تاریخ منتظم ناصری ص 892
17- پس از فوت شاه طهماسب اول بروز و شورش هایی که در نقاط مختلف ایران روی داد از این وضع سوء استفاده نموده و نیروی عظیمی را به سوی ایران گسیل داشت. این نیرو پس از عبور از قفقاز و گشودن تفلیس و تسخیر گرجستان درسال 985 ه.ق موفق شد در سال 993 وارد تبریز شود.
18- خیرالنساء بیگم ملقب به مهد علیا مادر حمزه میرزا و عباس میرزا (شاه عباس اول) دختر میر عبداله خان والی مازندران بود. نسبش به سید قوام الدین مشهور به میربزرگ می رسید. شاه طهماسب اول در سال 976 ه.ق او را به عقد پسر خود محمدمیرزا درآورد و با وی به هرات فرستاد. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران ص 155 الی 266 و کتاب شاه اسماعیل دوم ص 308 و 309 وتاریخ منتظم ناصری ص 786 وتاریخ عباسی یا روزنامه ملاجان صفحه 46 و زندگانی شاه عباس اول جلد 1 ص 53 الی 58 .
19- میرزا سلمان جابری اصفهانی فرزند میرزا علی جابری از نجیب زادگان اصفهان و از خاندانی بود که نسب خود را به جابربن عبداله انصاری می رساندند. وی در دربار شاه طهماسب اول صفوی به مدارج عالی رسید و در زمان شاه اسماعیل دوم چنان مقامی داشت که شاه دستور داد که وی برای هیچکس از وزراء به عنوان احترام از جا برنخیزد و در زمان شاه محمد با دادن دخترش به شاه یا به قولی به حمزه میرزا خود را منتسب به خاندان سلطنتی کرد و به مقام وزیر اعظمی رسید و خود را، فرمانروای مطلق می دانست. در زمانی که هرات در محاصره شاه محمد به واسطه سرکشی علی قلی خان قرار داشت سرداران قزلباش که از عتاب و خطاب نا به جای وی به جان آمده بودند عزل و او را از شاه و حمزه میرزا خواسته شده و شاه را تهدید کردند که اگر خواسته آنان را برآورده نکند، ناگزیر به عباس میرزا خواهند پیوست و حمزه میرزا و شاه نیز با شرایطی این وزیر بیچاره را به سران قزلباش سپردند و دشمنان وزیر هم نخست او را با دو پسرش به زندان فرستادند و همین که تمام اموال و املاک خود را تسلیم آنان کرد. در باغ دانمالن هرات هلاکش کردند جسدش تا مدتی در کنار راه افتاده بود تا اینکه بنا به درخواست علما به مشهد انتقال داده شد و در آستانه رضوی به خاک سپرده شد. قتل وی در کتب مختلف تا شاه صفی ص 121 و 101 و تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبا فارسی ج 1 ص 462 و 412 و 411 و زندگانی شاه عباس اول ج 1 ص 39 تا 45 و تاریخ منتظم ناصرری صفحه 865 و شاه اسماعیل دوم ص 183 و تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال ص 43
20- عادلگرای خان همان کسی بود که امرای قزلباش به بهانه اینکه وی خیرالنسا بیگم همسر شاه محمد خدابنده و مادر حمزه میرزا و عباس میرزا بود، پس از خفه کردن مهد علیا وی را با صد تن از ملازمانش به قتل رسانیدند. تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران ص 255 الی 266 و شاه اسماعیل صفوی ص 308 و 309 و ترایخ منتظم ناصری ص 876 و تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال ص 46 و زندگانی شاه عباس اول ج 1 ص 53 الی 58.
21- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به زندگانی شاه عباس اول جلد 1 ص 52 و 53
22- زندگانی شاه عباس اول جلد 1 ص 52 و شاه اسماعیل اول صفوی ص 308 و 309
23- جون مهد علیا مازندرانی بود، تعدادی از مازندرانی ها در دربار محمدشاه به مقاماتی گماشته شده بودند و پس از کشتن مهد علیا، اوباش پایتخت از فرصت استفاده نموده و کشتن مازندرانی ها و غارت اموال آنان پرداختند.
ب24- برای اطلاع بیشتر رجوع شود به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران ص 255 و 2256 و کتاب شاه اسماعیل دوم صفوی ص 308 و 309 و تاریخ منتظم ناصری ص 876 و تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال ص 46 و زندگانی شاه عباس اول جلد 1 ص 53 الی 54
25- به توضیح شماره 19 مراجعه شود.
26- علی قلی خان شاملو لله عباس میرزا آشکارا با دربار به مخالفت برخاست و عباس میرزا را رسماً به سلطنت برداشت. شاه محمد که از این واقعه اطلاع یافت، عازم خراسان گردید و به محاصره هرات همت گماشت. لکن محاصره هرات به طول انجامید و چون گروهی از سرداران قزلباش، خصوصاً روسای طوایف شاملو و استاجلو مایل به جنگ نبودند، کاری از پیش نمی رفت. سرانجام شاه محمد با شرایطی با علی قلی خان مصالحه کرد و به سوی پایتخت بازگشت. جهت اطلاع بیشتر و نیز شرایط صلح شاه با علی قلی خان رجوع شود به زندگانی شاه عباس الاستومر ج 1 ص 171 و تاریخ ایران باستان تا به امروز ص 59 و کتاب شاه اسماعیل دوم ص 331 و تاریخ منتظم ناصری ص 176 و 177
27- سرداران قزلباش در این جنگ علاوه بر امیرخان، ترکمان قلی بیگ افشار قورچی باشی، محمد خان استاجلو، تورخمس خان شاملو، شاهرخ خان ذوالقدر مهردار، مسیب خان شرف الدین اغلی تکلو معرفی شده اند. زندگانی شاه عباس اول جلد 1 ص 58
28- رجوع شود به زندگانی شاه عباس اول جلد 1 ص 66 و از شیخ صفی تا شاه سفی یا تاریخ سلطانی ص 104
29- رجوع شود به توضیح شماره 28
30- غازی گرای خان را پس از اسارت به فرمان شاه محمد خدابنده به قلعه الموت فرستاندن. پس از چندی از آنجا اشعاری ترکی در مدح حمزه میرزا سرود و به قزوین فرستاد. چون جوانی زیبا و با استعداد بود، حمزه میرزا به مصاحبت وی مایل شد و او را از زندان بیرون آورد و در زمره ندمای خاص خویش داخل کرده و کم کم به قدری به شاهزاده نزدیک شد که نزدیکان وندیمان حمزه میرزا را به حسادت برانگیخت و جانش در خطر افتاد. از بیم جان در سال 993 ه. ق هنگامی که شاه و ولیعهد در تبریز در شبه جزیره کریمه به عنوان خان تاتار به جای بردار نشست. از زندگامی شاه عباس اول جلد 1 ص 67
31- برای اطلاع به توضیح شماره 26 مراجعه شود.
32- رجوع شود به زندگانی شاه عباس اول جلد 1 ص 80
33- همان
34- رجوع شود به تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، ص 280
35- رجوع شود به زندگانی شاه عباس اول جلد از ص 80 به بعد
رجوع شود به روضه الصفویه ورق 118 و چهانگشای خاقان ص 526
37- همان
38- از زندگانی شاه عباس اول جلد 1 ص 82 و 83
39- همان
40- قلعه قهقهه، در ناحیه یافت از کوی های قراچه داغ واقع و محل زندانیان سیاسی در عصر صفویان بود.
41- نوشته اند که امیرخان ترکمان محبوبه ای داشت به نام "بی نظیر" که بی نهایت مورد عشق و علاقه وی بود. جون او را به قلعه قهقهه فرستادند. استدعا کرد که بی نظیر را از او جدا نکنند. استدعای او مورد قبول واقع گشت و به امر حمزه میرزای ولیعهد، معشوقه اش را نیز همراه وی کردند. برگرفته از کتاب زندگانی شاه عباس اول ج 1 ص 84
42- زندگانی شاه عباس اول ج 1 ص 85
43- همان جا
44- شاه اسماعیل دوم صفوی ص 123 وتاریخ سیاسی و اجتماعی ایران ص 280
منابع و ماخذ
– ابن کاشانی، قاضی احمدبن محمد، تاریخ نگارستان، به تصحیح و مقدئمه مرتضی مدرس گیلانی، کتابفروشی حافظ تهران، بازرا کاشفی
– اعتماد السلطنه، محمد حسن، تاریخ منتظم ناصری به تصحیح اسماعیل رضوانی دنیای کتاب 1364 ش
– الحینی القروینی، سید یحیی بن عبدالطیف، بل التواریخ، نسخه خطی، کتابخانه ادینبور، شماره 229
– الحسینی القمی، قاضی احمدبن شرف الدین، خلاصه التواریخ، به تصحیح احسان اشراقی، چاپ دانشگاه تهران، 1359 ش
– اورلئاریوس، آدام سفرنامه، ترجمه حسین کردبچه، انتشارات بهمن، 1369 ش
– باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، سیاست واقتصاد عصر صفوی، انتشارات سفی علیشاه چاپ دوم، 1357 ش
– باقی، احمد، دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، ترجمه رسول جعفریان، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول 1379 ش
– براون، ادوارد، تاریخ ادبیان ایران از صفویه تا عصر حاضر، ترجمه بهرام مقدادی، بخشیه و تعلق سید ضیاالدین سجادی و عبدالحسین خوائی، انتشارات مروارید. 1369 ش
– تاریخ جهانگشای خاقان، نویسنده نامعلوک، نسخه خطی موزه بریتانیا به شماره 3248 – r o
– تربیت، محمد علی، دانشمندان آذربایجان، چاپ اول تهران 1314 ش
– ترکمان اسکندربیک، عالم آرای عباسی، به کوشش ایرج افشار، چاپخانه مولوی تهران 1335 ش
– حسینی استرآبادی، سید حسن بن مرتضی، تاریخ سلطانی تحت عنوان از شیخ صفی تا شاه صفی، به اهتمام احسان اشراقی انتشارات علمی، چاپ علمی، چاپ اول 1346 ش
– خواندمیر، امیر محمود، ایران در روزگار شاه اسماعیل و شاه طهماسب به کوشش غلامرضا طباطبائی، چاپ اول تهران 1370 ش
– خود شاه بن قباد الحسینی، تاریخ ایلچی نطامشاه، نسخه خطی موزه بریتانیا به شماره or – 153
– دیهیم، محمد، تذکره شعرای آذربایجان (تاریخ زندگانی و آثار ) چاپ آذر آبادگان، تبریر چاپ اول 1361 ش
– روملو، حسن بیگ، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران 1349 ش
– سبیلا، ایران صفوی از دیدگاه صفرنامه های اروپاییان، (پژوهش در روابط سیاسی اقتصادی ایران 1722-1506 م ) ترجمه و حواشی غلامرضا ورهرام، انتشارات امیرکبیر
– سوری، راجرز، تاریخ ایران در عصر صفوی، ترجمهخ کامبیز عزیزی، انتشارات سحر تهران، 1370 ش
– شاه طهماسب بن اسماعیل بین حیدر صفوی، تذکره شاه تهماسب، با مقدمه امراله صفوی سفوث، انتشارات شرق چاپ دوم 1363 ش
– طاهری، ابولقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس اول با همکاری انتشارات فردنکلین تهران 1345 ش
– فلسفی، نصراله، زندگانی شاه عباس اول ج 1، انتشارات محمدعلی علمی، چاپ سوم، 1364 ش
– لکهارت، لارنس، انقراض سلسله صفوی و ایام استیلای افاقنه، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، بنگه ترجمه و نشر کتاب تهران 1344 ش
– انقراض سلسله صفوی، ترجمه مصطفی قلی عماد، انتشارات ترجمه و نشر کتاب
– مترجم، محمد معروف به اسپناچی، تاریخ انقلاب اسلام بین الخاص و العام، نسخه خطی کتابخانه تهران به شماره 1364
– منجم ، جلال الدین ، تاریخ عباسی یا روزنامه ملا جلال ، وحید تهران 1366 ش
– میراحمدی، مریم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر صفوی، چاپخانه سپهر تهران 1370 ش
– میر خواند، حبیب السیر، زیر نظر محمود دبیر سیاقی، کتابفروشی خیام تهران 1353 ش
– نفیسی، سعید تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری، کتابفروشی فروغی 1344 ش
– نوایی، عبدالحسین، ایران و جهان ( از مغول تا قاجار) ج 1، نشر هما، چاپ سوم، تهران ش
– شاه اسماعیل اول صفوی (اسناد و مکاتبات تاریخی) انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، چاپ اول، تهران 1370 ش
– هینتس، والتر، شاه اسماعیل دوم صفوی، ترجمه کیکاووس جهانداری، انتشارات علمی و فرهنگی.

سیاست های شاه عباس اول در رونق تجاری ایران
چکیده

در ایام فرمانروایی شاه عباس اول صفوی (996- 1038 ه.ق ) در اقتصاد ایران چه از لحاظ کشاورزی و چه زندگی شهری و تجارت پیشرفت و اعتلای مشخصی بوده است. افزایش تولیدات، توسعه بازرگانی خارجی، اهمیت یافتن شهرها به عنوان مرکز تجارت و تولیدات سهعتی و بسط بازار داخلی از جلوه های رشد و اقتصادی این دوره می باشد. شاه عباس اول از طریق ایجاد ثبات سیاسی، مرکزیت شدید و امنیت داخلی، احداث راه و کاروانسرا، مبارزه با دزدی و راهزنی، سازمان دادن به تولید و تجارت ابریشم، حمایت از اتباع خارجی و استفاده از حضور شرکت های خارجی توانست در شکوفایی اقتصادی عصر خود بکوشد. در این مقاله، اقدامات مختلف شاه عباس اول در رشد و تجارت ایران در نیمه اول سده یازدهم هجری قمری مورد بررسی قرار گرفته است.
واژه های کلیدی:
صفویه ، شاه عباس اول، اقتصاد، تجارت، اقدامات.
مقدمه
ثبات سیاسی، مرکزیت و امنیت داخلی به خصوص نظام راهداری موجب شد که اقتصاد ایران در زمان شاه عباس اول در مسیر ترقی و شکوفایی گام نهد. یکی از چشمگیرترین ویژگی های اقتصاد این دوره رشد تجارت بود که بیش از پیش توسعه یافت و موجب رونق اقتصادی کشور شد. افزایش تولیدات کشاورزی و صنعتی و توسعه ی معاملات داخلی و خارجی، به افزایش جمعیت، فعالیت دائمی بازارها، ایجاد مشاغل تولیدی، معامله گری و کردش پول کمک کرد.
با تثبیت اوضاع در این دوره، شهروندی گسترش یافت و حرفه های گوناگون شهرنشینی به وجود آمد و حومه شهر، مواد خام اولیه نرا برای تهیه مصنوعات و امتعه تامین می کرد. و در راه های ارتباطی امن که به وسیله راهداران نظارت می شد، کاروان های بی شمار، به صورت منظم و وقفه ناپذیر به حرکت درآمدند. شهرهای اصفهان، تبریز، اردبیل، کاشان، یزد، بندرعباس، همدان، قزوین، مشهد، و بارفروش در دوران سلطنت شاه عباس اول ازط نظر تجارت و تولیدات صنعتی و کشاورزی گسترش یافتند. بنا بهنوشته ی " اولئاریوس" در تمام آسیا و حتی در تمام ازوپا کشوری یافت نمی شد که تجارتش را به اصفهان نفرستاده باشد که بعضی از آنها عمده فروش و برخی دیگر خرده فروش بودند. وی می گوید در بازار اصفهان علاوه بر تجار ایرانی، از بازرگانان هندی، تاتارهای خوارزم، ترک؛ ختایی، بخارا، یهودی، ارمنی، گرجی، و در کنار آنها تجار اروپایی از انگلستان، هلند، فرانسه، ایتالیا، و اسپانیا مشاهده می شوند، اولئاریوس، عده ی هندی ها را در اصفهان بالغ بر دوازده هزار نفر ذکر می کند که به فروش پارچه های ابریشمی و نخی مشغول بودند. 1
"ماندلسلو" تجارت ایرانی با اروپاییان را با عبارت زیر توصیف می کند: " هلندی ها و انگلیسی ها از آن جا پول نقد و بعضی از کالاهایی را می آوردند که یا به اروپا وارد می کنند و یا این که یه هند می برند تا به قیمت خوبی بفروشند. هلندی ها نسبت به دیگران بهتر جا افتاده اند و در تمام ایران به تجارت فلفل، جوز هندی، میخک و سایر ادویه جات مشغول هستند هر چند که آنها حاضر هستند در دادو ستد خود پول نقد و به خصوص ریال و ریکس دلار اسپانیولی بدهند که ایرانیان آنها را نسبت به سایر پول ها ترجیح می دهند. چرا که آنها را ذوب کرده و برای خود سکه هایی با سود بیشتر ضرب می کنند. انگلیسی ها پارچه های انگلیسی، حلبی، فولاد، پارچه های هندی و ابریشمی و پنهبه ی رومیزی ایرانی را که کلیچه نامیده می شود و الکاتیفر پرتغالی، ابریشم خام، پنبه، روبارب، زعفرانو گلاب را خریداری می کنند."2
"داکت" که در سال 1573 م به کاشان رفته تحت تاثیر فراوانی انواع کالاها در بازار آن شهر قرار گرفت 3 و " کارترایت" در سال 1600م کاشان را انبار کالاهای همه ی شهرهای ایران می نامد و می گوید: "ابریشمی که سالانه برای بافت وارد کاشان می شو بشتر از پنبه ای است که وارد لندن می گردد" 4
"توماس هربرت " در سفر خود به ایران در سال 1617 م هنگام دیدار از کاشان، این شهر را با چهار هزار خانوار مهمتر از شهرهای یورک و نوریچ در انگلستان می داند. 5
محصول صنعتی کاشان در این دوره، انواع پارچه های حریر بود. تجارت این کالا عده ی بی شماری از بازرگانان را از اطراف و اکناف کشور به این شهر کشانیده بود. مقدار زیادی از این محصول به هند و سایر ممالک آسیایی صادر می د. در اصفهان نیز صنعت طلاکاری و نقره سازی و زری دوزی و تهیه ابریشم رواج داشت. 6 از دیگر شهرهای مهم این دوره تبریز است که از دیرباز دارای شهرت و اهمیت تجاری بود و تا اواخر عهد صفویه موقعیت خود را حفظ کرد. این امر در نوشته های سیاحانی که از آن دیدن کرده اند پیداست. تاورنیه، شاردن، کارری و دیگران از جمعیت و بزرگی شهر تبریز و بازارها و کاروانسراهای عالی آن و نیز موقعیت مهم تجاری شهر سخن گفته اند. بی شماری از تجار و بازرگانان مختلف از ملیت های گوناگون در این شهر به تجارت مشغول بودند. عده ی زیادی صعنعتگر ابریشم باف ماهر در تبریز وجود داشتند که پارچه های نفیس به عمل می آوردند. تمام محصول ابریشم خام گیلان به تبریز وارد می شد و در آن جا برای تهیه نخ و پارچه های ابریشمی مصرف می شده است. 7
بزرگترین و مهمتریم مال التجاره ایران در این دوره، ابریشم طبیعی محسوب می شد که عمدتاً از استان های شمالی: گرگان، مازندران و گیلان و به میزان کمتری در خراسان و اطراف یزد تولید می شد. در این میان ابریشم گیلان از اهمیت ویژه ای برخوردار و سهم بیشتری را دارا بود. از این نظر گیلان و مازندران از شهرهای مهم در نزد سلاطین صفوی بودند و ابریشم گیلان در تمام کشورهای اروپایی اشتهار خاص داشت و توانست بازرگانان خارجی را به سوی خود بکشاند.
قسمتی از محصول ابریشم تولیدی در این زمان، به خارج صادر می شد و بقیه در داخل بهمثرف تهیه پارچه های لطیف ابریشمی می رسید. این پارچه ها در کارخانه های معروف یزد، کاشان، اصفهان و غیره به عمل می آمد که از این محصول نیز قسمتی در داخل به فروش می رفت و قسمتی به بازارهای خارجی عرضه می شد. 8 به واسطه همین محصول ابریشم، حکومت صفویان با اغلب کشورهای خارجی مناس تحسین از توسعه مناسبات بازرگانی در عهد صفویه می نویسد: "بازگانان ایرانی در تمام نقاط دنیا از سوئد گرفته تا چین، نمایند دارند و به کار بازرگانی مشغولند." 9
در این عصر، بندر هرمز برای شاه عباس از لحاظ صدور ابریشم ایران که در انحصار خزانه شاهی بود اهمیت فراوان داشت. در طی قرن دهم هجری، قمری هرموز توانست نقش تجاری خود را با داشتن یک حمل و نقل بزرگ " ایفا کند. زیرا هرموز مرکزی بود برای هند، ایران، عربستان، عثمانی و همه مناطق و کشورهای دور و نزدیک و معمولاً مملو از ایرانیانف ارمنیان، ترک ها و همه ملت های دیگر نظیر ونیزیان بود که در آن جا برای خریدن ادویه جات و سنگ های قیمتی که به فراوانی از هند به هرمز آورده می شد حضور داشتند. این کالاها سپس از آن جا از طریق خشکی به ونیز فرستاده می شدند.
در هر سال دوبار کاروان های بزرگی از نواحی مدیترانه و ایران، مال التجاره های خود را به هرموز می آوردند و کالاهای خویش را عرضه می کردند و از این جهت ترافیک بزرگی در هرموز به وجود می آمد و بازرگانان گوناگون به خرید و فروش می پرداختند.10
شاه عباس سعی داشت که ابریشم ایران را از طریق راه کاروان روی عثمانی که با ایران دشمن بود عوارض گزافی بابت عبور دریافت می کرد به اروپا صادر نشود بلکه از راه دریایی و هرمز و دور آفریقا ارسال گردد. مخارج حمل ابریشم از طریق مزبور ارزان تر از راه عثمانی یا راه ولگا خزر تمام می شد و نفع بیشتری برای شاه داشت. به دنبال اعزام نمایندگان و سفرایی از جانب شاه عباس به دربار کشورهای اروپایی جهت انجام مذاکرات درباره صدور ابریشم و دیگر کالاهای ایران و آمدن عاملان آن کشورها به ایران سرانجام رقابت کشورهای مختلف در ایران جهت خرید ابریشم آغاز شد.
با تاسیس کمپانی های مختلف هند شرقی انگلیس و هلند و در آخر کمپانی فرانسوی و ورود به بازار تجارت ایران دوره ای از رقابت این کمپانی ها آغاز شد. این شرکت ها توانستند تجارت خانه هایی در ایران و مخصوصاً در گیلان، اصفهان، هرموز، و شهرهای دیگر تاسیس نموده و مشغول داد وستد کالاهای ابریشمی و غیر آن شوند. در نتیه تجارت به ویژه تجارت ابریشم در این دوره یکی از راه های عمده تامین درآمد دولت صفوی محسوب می گشت که از فروش آن، سالیانه مبالغ هنگفتی عااید خزانه شاهی می شد. تجارت فراورده های ابریشمی (انواع منسوجات و فرش های ابریشمی ) که خود یکی از اقلام مهم صادراتی ایران را در عصر صفوی تشکیل می داد نیز سالیانه پول هنگفتی را وارد مملکت می کرد و مشتریان فراوانی را از اکناف عامل به این سو می کشانید.
مالیاتی که از تولید کنندگان ابریشم و دیگر محصولات کشاورزی مطالبه می شد و نیز حقوق گمرکی و عوارض راهداری که از محموله ها و کاروان های تجاری دریافت می شد مبلغ می شد که به خزانه دولت وارد می شد.
اقدامات شاه عباس اول در رشد و تجارت
غالب سیاحان و مولفان اذعان نموده اند که شاه عباس اول به امر تجارت اشتیاق داشت و معتقد بود که بازرگانی از راه های عمده ثروتمندی و آبادانی کشور است. او پیوسته می کوشید تا آنجا که میسر باشد با افزودن بر صادرات و کاستن از واردات، بر ثروت کشور بیفزاید. لذا در امور بازرگانی مداحله و اعمال نفوذ کرده، خرید و فروش کالاهای خارجی و داخلی از جمله معاملات ابریشم را در اختیار خود گرفت. قبل از وی بازرگانی ایران با دیگر کشورها رونق چندانی نداشت. جنگ های شاه اسماعیل با اوزبکان و عثمانیان و اوضاع آشفته اولیه صفویه فرصت مناسبی را برای توسعه تجارت به ویژه تجارت ابریشم که کالای استراتژیک کشور بود فراهم نیاورده بود. شاه عباس در همان آغاز سلطنت خویش به ضرورت افزایش صادرات کشور پی برد زیرا که در گذشته افزودن واردات کشور بر صادرات موچب کاهش ارزش و مقدار سرمایه های نقدی شده بود. لذا خرید و فروش بسیاری از محصولات و کالاهای گرانبها و مرغوب ایران را در اختیار خویش قرار گرفت و از آن جمله معملات ابریشم در تمام دروان حکومتش در انحصار وی بود.
بنا به دستوری که از جانب شاه عباس در این باره داده شده بود، تولید کنندگان ابریشم ناگزیر بودند تمام محصولات سالانه خود را به وسیله وزیر مخصوص که مامور مراقبت در امور تجاری بود به شخص شاه بفروشند. شاه عباس، ابریشم را از مالکان آن به نصف بهایی که مشتریان دیگر از جمله ارامنه ی جلفای اصفهان خریدار بودند می خرید و سپس آن را به بازرگانی ایرانی و بیگانه به قیمتی که خود معین می کرد می فروخت و همه ساله از این راه سودگزافی که به گفته برخی از معاصران وی در حدود هشت میلیون تومان زمان بوده است به خزانه خویش می ریخت.
به تجاری هم که احتمالاً بر خلاف دستور او از دیگارن ابریشم می خریدند اجازه می داد آن را از طریق آسیای صغیر و خاک عثمانی صادر کنند و برای هر بار به دلخواه خود مبلغی از ایشان می گرفت. بازرگانان و نمایندگان بازرگانی خارجی هم بدون اجازه شاه عباس اقدام به خرید ابریشم نمی کردند. شاه عباس پس از آنکه خرید و فروش ابریشم ایران را در اختیار خویش گرفت برای این که از مصرف ابریشم در داخل کشور بکاهد و بر میزان صادرات آن بیفزاید، دستور داد که مردان از پوشیدن لباسهای ابریشمی اجتناب کنند و بیشتر، لباس های نخی و پنبه ای بپوشند.
از این راه با صدور ابریشم به کشورهای بیگانه بر ثروت کشور افزود. یکی از موفقیت های شاه عباس نظام بخشیدن به تجارت ابریشم بود. اولاً انحصار این کالا در اختیار شاه بود. عاملان شاه ابریشم را از تولیدکنندگان خریداری در انبارهای شاهی انبار می نمودند سپس شاه خود به نماینده های کمپانی های خارجی و یا دیگر خریداران به فروش می رسانید. ضمن این که از خریدهای خارج از موجودی سلطنتی نیز مالیات می گرفت بدین صورت که برای هر بار ابریشم خرید شده برای صادرات 12 تومان و برای هر بار ابریشم خرید شده برای عمل آوردن در ایران 4 تومان مالیات پرداخت می شد.
گر چه از ایرانیان، غیر از ارامنه، تجاز دیگری که از کالاهای ایران را به قیمت گزاف در اروپا بفروشند کمتر یافت می شد، ولی روی هم رفته منافع حاصله از فروش ابریشم و سایر کالاهای کشور و درآمد عمومی در دوره شاه عباس، رضایت بخش عنوان شده است. در این زمان تجارت ابریشم که مهمترین کالای صادراتی صفویه به شمار می رفت، به دو بخش تقسیم می شد. تجارت داخلی که غالباً توسط بازرگانان ایرانی صورت می گرفت، و تجارت خارجی که عمدتاً در دست ارمنیان بود. شاه عباس به شیوه های مختلفی سعی در بازاریابی و صدور محصولات ایران به ویژه ابریشم داشت. عاملان تجاری کشورهای خریدار کمپانی های مختلف اروپایی طرف قرار داد تجاری، تجار ارمنی که عاملان شاه در صدور ابریشم بودند، نمایندگان و سفرای سیاسی شاه به دربار ممالک خارجی از عواملی بودند که از طریق آنها بازاریابی می شد و همچنین محصولات ایران خاصه ابریشم در بازارهای دیگر کشورها به فروش می رفت. در واقع شاه عباس متوجه شد که علاوه بر درآمد کشاورزی و معادن و استفاده از منابع طبیعی، یک عامل بزرگ اقتصادی دیگر که ارز خارجی را به کشور خواهد رساند نیز وجود دارد و آن تجارت است، لذا به تشویق تجارت پرداخت و سیاست کلی اش این بود که حدالامکان بر صادرات و از واردات بکاهد. شاه عباس برای دستیابی به این هدف و رونق بازرگانی و دادو ستد در داخله کشور، به اقدامات مختلفی دست زد که تقریباً در این امر موثر واقع شد.
الف- امینیت راه ها ئ مبارزه با راهزنان
اولین اقدام شاه عباس در این زمنیه این بود که امنیت داخلی را در کشور برقرار کرد تا با وجود امنیت و آرامش راه ها و مسیرها، ارتباطات و رفت و آمدها آسانتر و مردم بیشتر به امر سرمایه گذاری در کار تجارت ترغیب شوند. او با مبارزه شدید با راهزنان، برقرار نمودن نظام راهداری در طول راه ها، تقویت محاکم قضایی و ماموران محلی جهت مجازات زاهزنان و دزدان، امنیت راه های تجاری را تامین نمود و با این گونه اقدامات توانست که در داخل کشور، مسافران، کاروان های تجاری و اموال آنها را از خطر دستبرد راهزنان محافظت نماید. این نظام در آغاز کار خود به نحو موثری کار می کرد به طوری که بسیاری از مسافران اروپایی، میزان امنیت شاهراه های ایرانی را در مقایسه با عثمانی خوب دانسته اند. راهدارها و یا مستحفظین در فاصله های معین در مسیر راه ها مستقر بودند و مانع دستبرد و راهزنی دزدها به کاروان ها می شدند. برای دزدان و راهزنان مجازات سختی در نظر گرفته شده بود. مجازات معمول دزدان دستگیر شده مرگ بود. آنها را با قساوت و بی رحمی و بدون امید و شفاعت و عفوی به فجیع ترین شکلی شکنجه و مجازات و اعدام می کردند.
ب- احداث راه و کاروانسرا
شاه عباس علاوه بر ایجاد نظام راهداری ومبارزه شدید با راهزنان، به احداث، تعمیر و آبادانی راه ها تسهیل نمودن امر ارتباطات پرداخت. او با اقدام به امر راه سازی، راه های کاروان رو مناسبی را در کشور احداث نمود. بر روی رودخانه ها و جایگاه های استراتژیک، پل هایی ساخت و حتی در ایالت های شمال ایران مانند گیلان و مازندران و در مرکز کشور جاده های سنگفرش ایجاد کرد.
وجود راه های مناسب کاروان رو خود یکی از از عوامل مهمی بود که امر تجارت و رفت و آمد را تسهیل می کرد و به آن رونق می بخشید. زیرا سختی و خرابی راه ها در امر بازرگانی و قافله های تجارتی مشکلات و موانعی را ایجاد می کرد. احداث راه های مالرو و مرمت و مراقبت آنها می توانست کاروانیان را به امر داد وستد دلگرم سازد و بالطبع ره رشد بیشتر آن می انجامید و یکی از اقدامات شاه عباس در همین زمینه بود. ایجاد بازارهای سرپوشیده در شهرهای مختلف جهت عرضه کالاها و داد و ستد بازرگانان و کسبه از دیگر اقدامات شاه عباس در توجه به تجارت بود. یکی از این گونه بازارها در اصفهان وجود دارد.
ایجاد شبکه کاروانسراها در طول راه های تجاری از اقدامات دیگری است که وی جهت بهبود وضع تجارت نمود. این شبکه کاروانسرایی و در طول راه های تجارتی اصلی قرار داشت حداقل محل امنی برای اجناس حیوانات باری تجار فراهم می آورد و همچنین امکانات عرضه کالاها و انجام معاملات کوچک را در توقف های شبانه را در اختیارشان می نهاد. راه ها و فواصل ممکلت دور و اغلب بی آب و علف بود. چیزی که در این راه خشک و بی آب و علف مایه تسلی مسافران بود، همین کاروانسراها بود که در آن به آسایش می پرداختند و خود موجب حفظ کالا و امنیت راه و تامین آذوقه و ایجاد ارتباطات محسوب می شدند.
غالب سیاحان خارجی در سفرنامه های خود به کاروان سراهای متعدد در ایران اشاره کرده اند و به توصیف آنها پرداخته اند. این کارونسراها در امر تجارت و از جمله تجارت ابریشم نقش مهمی داشتند، زیر رفت و آمد قافله های بازرگانی را تسهیل می کرد.
ج- حمایت از اتباع خارجی ( بازرگانان و مبلغان مسیحی)
امنیت راه ها و ترغیب و تشویق شاه عباس به مسائل تجارت و حمایت از بازرگانان خارجی، تجار خارجی را به سرمایه گذاری در ایران مشتاق ساخت. علاوه بر بازرگانانی که به طور خصوصی به ایران آمده و به کار تجارت پرداختند و از این راه به ثروت سرشاری دست یافتند، در این دوره قراردادهای متعددی خصوصاً در مورد تجارت ابریشم با دول خارجی و کمپانی های مختلف آنها منعقد شد. اقدامات اولیه شاه عباس برای تسهیل تجارت و هدف اقتصادی که وی از این گونه اقدامات داشت، بازرگانی خارجی را افزایش داد. زیرا با آبادانی راه ها و بر اساس اهمیت اثر اقتصادی همین راه ها بود که شاه عباس، بندر مهم هرموز و بندر جرون را توسعه داد و امنیت آن جا را به وسیله حکمرانان وفادار خود در فارس و کرمان تامین کرد و این بنادر را در خدمکت تجارت و بازرگانی قرار داد به طوری که " گاه بیش از سیصد کشتی از کشورهای مختلف در لنگرگاه هرموز جمع می شدند و همیشه چهار صد تاجر در آن شهر اقامت داشتند" 18
به خاطر تامین امنیت همین بنادر بود که شاه عباس از کمک انگلیسی ها در جهت دفع پرتغالیان استفاده کرده و به همین دلیل ناگزیر شد به آنان امتیازاتی در امر تجارت بدهد که تا زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان ادامه داشت.
تجارت عمده ای که از این بنادر انجام می شد مروارید و ابریشم و ادویه و سنگ ای قیمتی بود. معمولاً در برابر ابریشم، کالاهای اروپایی خصوصاً ماهوت دریافت می شد. شاه عباس در اقدامات خود جهت توسعه تجارت سعی نمود با ایجاد روابط بازرگانی با ممکالک خارجی و برقراری مناسبات دوستانه با آنها کالای ایران و کالای چین و هند را از ایران می گذشت در کمال امنیت به آن کشورها برساند. رقابت تجار پرتغالی و انگلیسی و هلندی و سایر کشورهای اروپایی در تمام روزگار صفویه بر اساس همین سیاسیت تجارتی به میان آمد. این داد و ستدها خود موجب کسب ثروت برای شاه و تا حدودی رشد اقتصاد عمومی کشور می شد. او برای رشد تجارت و فروش محصولات داخلی، با اروپاییان و بازرگانان خارجی به نرمی رفتار می کرد و با اتخاذ سیاست دوستانه، آنان را در بازار معامله ایران وارد می کرد. در اثر این سیاست، تعداد تجارتخانه های اروپایی در ایران روز به روز زیادتر می گردید. اروپاییان، ایران را ملجا خوبی برای انجام عملیات خود در شرق می دانستند، از این لحاظ آمد و رفت آنها به ایران رو به ازدیاد گذاشت.
رفتار شاه عباس نسبت به اقلیت ارامنه نیز بسیار ملایم بود زیرا آنها می توانستند روابط او را با ممالک اروپا به علت هم کیشی تحکیم سازند. شاه عباس با مسکن دادن چندین هزار ارمنی در جلفا و با دعوت سفرا و مبلغین مذهبی، جواهر سازان، صنعتگران، ساعت سازان، مهندسین و تجار خارجی به دربار خود کمک موثری در ایجاد روابط بیشتر با کشورهای اروپایی نمود و همینان به رونق بازار تجارت ایران به ویژه ابریشم کمک کردند. فرامین متعددی از شاه عباس اول و سلاطین بعدی صفوی موجود است که درباره امور بازرگانی و در جهت رفاه حال مبلغان و کشیشان مسیحی و تجار بازرگانی آنها صادر شده و از عموم مردم ایران خواسته شده که همه گونه وسایل امنیت و آسایش زیست و عبور و مرور آنها را فراهم نمایند. نرمش و ملاطفتی که شاه عباس با این عوامل مذهبی و سیاسی و تجاری انجام می داد، عمدتاً برای فروش ابریشم و بازاریابی در کشورهای خارج جهت صدور این محصول بود و ابریشم خود یکی از علل تشدید روابط دوستانه تجاری بین ایران و اروپا گشت. زیرا در قرن دهم هجری قمری/ هفده میلادی، ایران مقدار قابل توجهی از ابریشم دنیا را تهیه می کرد و از راه زمین و دریا به اروپا که غالباً به قیمت های گزاف به فروش می رفت حمل می نمود. بنابراین در طول دوره ی صفویه، پیوسته دو نکته علایق ایران و اروپا را در بر می گرفت.اولین نکته عامل سیاسی یعنی همان خصومت دیرینه بین ایرانیان و ترکان عثمانی بود. سلاطین صفوی در صدد جلب حمایت و دوستی کشورهای اروپایی در جهت اتحاد در مقابل نیروهای عثمانی بودند. دومین نقطه ثقل علاقه این دو را باید در تجارت یافت. زیرا ایران مقدار متنابهی ابریشم به اروپا صادر می کرد. از آنجا که تجارت ابریشم در انحصار شاه بود، خریداران علاقه مند مجبور به کسب اجازه تجارت و قرار داد بودند. این امر از طرفی منجر به برقراری کمپانی های تجاری کشورهای مختلف می شد و از طرف دیگر شاهزادگان و شاهان اروپایی، موقعیت را بسیار مناسب و خوب می یافتند که ضمن قرارداد با شاه ایران بتوانند کالاهای پرارزش ایرانی را نیز به کشورهای خود صادر کنند. 19
سخن مورخ عصر شاه عباس گویای گستردگی روابط ایران و جهان در این دوره است. وی می نویسد: "پادشاهان عرصه گیتی از مسلم و غیر مسلم از اقصای ممالک فرنگستان و اروس و کاشغر و تبت و هندوستان با آن حصرت طرح الفت و آشنایی افکنده از حسن خلقش متوتراً ایلچیان به درگاه عرش اشتباه فرستاده اظهار عقیدت و دوستی می نمودند و تحف و هدایای نفیسه ی هر دیار زیاده از چند و چون می گذرانیدند و سلاطین فرنگیه و پادشاهان مسیحیه از لاز و نمسه و فرانسه وانگلیس و ولندیس پرتگال و اسپانیه و پاپ که بزرگترین پادشاهان نصاری و خلیفه ملت حصرت عیسی علی نبینا و علیه السلام و مقتدای طوایف مسیحیه است با وجود بعد مسافت و مکان ودریاهای ما بین محیط و عمان از آوازه عدالت و سلوک پسندیده اش با طبقات انسانی با آن حضرت از روی عقدیت آموزش نموده عتبه علیه اش از آمد و شد رسولان سخندان و وصول هدایای هر دیار خالی نبود" 20
در زمان شاه عباس و در طی قرن یازدهم هجری قمری، اصفهان یکی از زیباترین و پرجمعیت ترین شهرهای جهان و در عین پارچه های ابریشمین مراکز تجاری گردید. اصفهان محل فروش ابریشم های شاهی و بازار عمده پارچه های ابریشمین خاور زمین شد. علاوه بر این، محصولات کشورهای دیگر نظیر هندوستان نیز به بازار این شهر وارد می شد. رونق اصفهان خود بر جاذبه تجارت افزود و بازرگانان مختلفی به این شهر جهت امر تجارت رو آوردند. در کنار ایرانی ها، هندی ها، تاتارها، شاخه های مختلفی از ترک ها، یهودیان، ارامنه، یونانی، شاماتی، گرجی ها، انگلیسی ها، هلندی ها، فرانسوی ها، ایتالیایی ها، اسپانیایی ها و دیگرر نژادها زندگی و کار می کردند. 21
در مجموع وفق و مداری شاه عباس با بزرگان به خصوص ارامنه و تجار اروپایی، ترغیب امر تجارت واقداماتی که وی جهت توسعه تجارت خارجی ابریشم و سایر کالاها به عمل آورد، موجب شد که بازرگانان بسیاری از ملیت های مختل وارد ایران به فروش می رسید و درآمد هنگفتی نصیب خزانه دربار شاهی می گردید. از این رو با رونق یافتن کشاورزی، صنعت و تجارت، ایران رابط تجاری هندوستان و مغرب زمین شد.
د: استفاده از ارمنه در تجارت ابریشم
شاه عباس به منظور افزایش تولید ابریشم و سایر محصولات داخلی و توسعه امر تجارت، همچنین سعی نمود تا برخی از شهرها پرجمعیت و آباده و محلی برای جذب افرادی باشد که در این امر پرورش کرم ابریشم و تولید ابریشم خام و نیز در امر تجارت سررشته و مهارت داشتند. او با انتقال اجباری ارامنه به اصفهان، برای آنان جلفای نو راا بنیان نهاد و با اقدامات مختلفی که در اصفهان و مجلفا به کار بست، ضمن پر جاذبه ساختن اصفهان برای ورود بازرگانان با حمایت از ارامنه، آنها را در امر تجارت ابریشم به خدمت گرفت. 22 علاوه بر اصفهان، شاه عباس کوشش کرد که مازندران تا سر حد امکان پرجمعیت و زیبا شود. او را از هر جا که لازم می دانست مردم زیادی را به مازندران منتقل و ساکن کرد. علاوه بر اصفهان، شاه عباس کوشش کرد که مازندران منتقل و ساکن کرد. سپس به همه آنان زمین داد و وادارشان کرد تا کارهایی را که در موطن خود انجام می دادند در این شهر نیز انجام دهند. به طوری که در مازندران هنرهای دستی زیادی که قبلاً وجود نداشت به وجود آمد و وصع زمین در اثر کشت و زرع تغییر بسیار کرد. از این نیرو ها، آنان که زارع بوده و یا مانند گرجی ها، ارامنه و سایر مسیحیان و یهودیان به تربیت کرم ابریشم آشنایی داشتند، دارای زمین و اسباب وادوات لازم و بذر و چادر پا شدند و به کار تولید ابریشم اشتغال یافتند و اطراف فرح آباد مملو از درختان توت جهت تغذیه کرم ابریشم شد که از نقاط مختلف بدان جا آورده و غرس می کردند. آذربایجانی های اهل شیروان را نیز در این شهر سکونت داد و وادار به فعالیت کرد و آنان را مجبور نمود تا تهیه ابریشم را یاد بگیرند. 23
در میان بازرگانان مختلف که به کار تجارت در ایران اشتغال داشتند، از نظر کیفی بیشترین و بهترین آنها ارامنه بودند که در داخل و خارج کشور به داد و ستد مشغول بودند. یکی از امتیازات تجار ارمنی برای صفویان این بود که سود عایدی از تجارت قماش توسط ارمنیان، معمولاً در ایران باقی می ماند و از کشور خارج نمی شد، اما در مورد تجار و شرکت های خارجی که شاه از آنها حمایت می کرد چنین نبود. لذا یکی از کوشش های شاه عباس همین بود که می خواست تجارت بیشتر در دست رعایای خویش از جمله ارامنه باشد تا نصف آن عاید خودش شود و با این کار، پول در ممکلت بماند و نقدینه از کشور به خارج حمل نشود. 24
تکیه شاه عباسس بر ارامنه شاید در دراز مدت حیاتی ترین کمکی بود که وی به اقتصاد ایران کرد. 25 ارامنه جلفا پس از این که به عنوان عاملان شاه عباس در امر تجارت ابریشم درآمدند، با فروش ابریشم های شاه در بازارهای اروپا به زودی قابلیت خود را نشان دادند و سر رشته ی این کار را به دست گرفتند و مهارت های لازم را به دست آوردند. آنان در بسیاری از کشورهای دیگر دارای نمایندگی شدند و در امر تجارت هم خود صاحب سرمایه های کلان گشتند و هم خزانه دربار شاه صفوی از سکه های طلا انباشته شد. ارامنه توانستند که روابط خارجی ایران را با کشورهای اروپایی تسهیل کنند و آنها را در تجارت ابریشم ایران وارد سازند.
نتیجه
از آنچه بیان شد می توان نتیجه گرفت که شاه عباس با برقراری امنیت سیاسی و اقتصادی، ایجاد کاروانسراها، سخت گیری و مبارزه با راهزنان و دزدان و حفظ راه ها، پشتیبانی از ترقی و رشد تجارت و صنایع و حرف و حتی در برخی جنبه ها، معاف داشتن مردم از پرداخت مالیات، توانست به امر تجارت رونق خاصی ببخشد و در این امر انحصار ابریشم را که یکی از کالاهای استراتژیکی بود خود به دست گرفت. او با اقدامات خود در زمینه افزایش و ترقی تجارت، ضمن بهبودی این امر، از یک طرف عایدات دربار شاهی را از راه فروش کالاهای ایران من جمله ابریشم افزونتر ساخت و از طرف دیگر با افزایش تولید ابریشم در کشور، درآمد و ثروت بازگانان از راه تجارت ابریشم و سایر کشاورزان و تولید کنندگان مناطق ابریشم خیز به واسطه تولید و فروش آن بالا رفت به گونه ای که اولئاریوس می نویسد: :ابریشم ثروت هنگفتی را برای ایرانیان به ویژه آنان که چندین محوطه برای پرورش کرم ابریشم دارند به ارمغان می آورد." 26
همچنین این اقدامات که رشد تولید ابریشم و سایر مصولات، و تسهیل امر داد و ستد را به دنبال داشت موجب روابط هر چه بیشتر ایرانیان با کشورهای اروپایی گردید و رقابت دولت ها و کمپانی های مختلف را در تجارت ایران موجب گشت. از این رو معاهدات مختلفی نیز در زمینه تجارت ( به ویژه ابریشم) در این دوره بین ایران و راوپاییان منعقد شد و ایران در طی قرون دهم و یازدهم هجری در تجارت ابریشم به مقام شایانی دست پیدا کرد.
پی نوشت ها و یادداشت ها
1- اولئاریوس، آدام، سفرنامه آدام اولئاریوس ، ترجمه حسین کردبچه، ج 2، بی جا: شرکت کتاب برای همه 1369 ص 611
2- Mmeindelslo, J A ,. Beschryvingh Van de gedenkwaerdinge zee – enLandi – Reyza dooe Persiennaae Oost
Indien , Paris , 1676 pp 11-12
نقل از : عیساوی ، چارلز، تاریخ اقتصادی ایران، ترجمه یعقوی آژند، چاپ دوم، تهارن، نشر گستره 1369، صص 16-15
3- Ducket , Jeffrey , Account Relaion to Iran, In; R . Hakluyt, 1589 . p 424
معتضد، خسرو، حاج امین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایه گذاری صنعتی در ایران، {تهران } انتشارات جانزاده، 1366، ص 111
4- ایرانشهر نشریه شماره 22 کمیسیون ملی یونسکو در ایران، ج 2، چاپخانه دانشگاه شیراز، 1343، ص 1920
5- Herbert , Thomas , Travels, in Persia 1627-29 London, berad way travelers , 1928 p 184
6- کارری، حملی، سفرنامه کارری، ترجمه عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، آذربایجان شرقی، اداره فرهنگ و هنر، 1348، ص 58-148
7- درباره تبریز، ر کتابخانه: کارری حملی، پیشین، ص 21 تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه تاورنیه ، چان باتیست، سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب نوری، چاپ چهارمى تهران: انتشارات کتابخانه سنایی و تایید اصفهان، 1369، ص 67، شاردن، ژان، سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسی، ج 2، تهران: انتشارت امیرکبیر. 1345، ص 289
8- The Cambring Histiry of London, Cambrige University Press, 1950 p 437
مقایسه شود با تاورنیه، ژان باتیست، پیشین، ص 602. کارری، جملی، پیشین،ص 149
9- شاردن، ژان، پیشین ، ج 4 ص 371
10- درباره اهمیت تجاری هرموز بنگرید به ابن بطوطه، سفرنامه، ترجمه محمد علی موحد، ج 1، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 268 . سمرقندی، عبدالرزاق، مطلع سعدبن و مجمع بحرین، ج 2، در حوادث سال 485، هوق قائم مقامی جهانگیر، اسناد فارسی و عربی و ترکی دولت پرتغال، تهران، 1354، ص 33 و بعد. اقبال، عباس مطالعاتی در باب بحرین و جزایر و سواحل خلیج فارس، تهران، 1328. ویلسن، آرنولد خلیج فارس، ترجمه مجمد سعیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1310 نواییف عبدالحسین، ایران و جهان ج 1. تهران موسسه نشر هما، 1370 صص 285-248
11- جهت آگاهی از افدامات شاه عباس در امر تجارت، ر. کتابخانه: تاورنیه، ژان باتیست، پیشین، ص 618 و بعد
The Cambridge History of Iran, Vol . 6 pp 435-440
ظاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، چاپ دوم، تهران شرکت سهامی کتاب های جیبی و انتشارات فرانکلین، 1354، صص 339-338 فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، جلد 5، چاپ چهارم، تهران: انتشارات علمی، 1367، صص 230-227
12- بنگرید به: دلاواله، پیترو دلاواله، ترجمه شعاع الدین شفا، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1370، صص 147-142
13- Steens gaard , the Asian Trade Revvoluion of Seventeenth Ceutury Chicago , 1973 . p 381
14- تاورنیه، ژان باتیست، پیشین، صص 405-403
15- درباره اشکال مختلف شکنجه و مجازات راهزنان و دزدان دستگیر شده، ر، کتابخانه: تاورنیهف ژان باتیست، پیشین، صص 614-606 کارری، جملی، پیشین صص 138-137 ترکمان، اشکندربیگ، تاریخ عالم آرای عباسی، ج 3، به اهتمام ایرج افشار، تهران، انتشارات امیرکبیر و کتابفروشی تاید اصفهان. 1350، ص 1103، دلاواله، پیترو، پیشین، صفحات مختلف، منجم، جلال الدین محمد، تاریخ عالم آرای عباسی یا روزنامه ملاجلال، به کوشش سیف الله وحیدنیا، /تهران / انتشارات وحید، 1366، صص 121 -120
190 و 421 فلسفی، نصرالله، پیشین، ج2، صص 508-503
16-The Cambridge history of Iran, Vol. 6, p 453
درباره اقدامات راه سازی شاه عباس در مازندران . ر. کتابخانه: تاریخ عالم آرای عباسی، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی ، ج 3، تهران : دنیای کتاب، 1377، ص 1643-1641
17- درباره وضعیت کاروانسراها در ایران به ماخذ زیر مراجعه شود: تاورنیه ژان باتیست، پیشین، صص 130-122 . کارری، جملی، پیشین، صفحات مختلف. سیرو ماکسیم.، کاروانسراهای ایران و ساختمان های کوچک میان راه ترجمه عیسی بهنام، قاهره، 1949، صفحات مختلف، شاردن، ژان، پیشین، مجلدات مختلف، شاردن فقط در اصفهان 1802 باب کاروانسرا احصا کرده است.
Siroux Maxime ; 'les Caravanserais Routiers Safavids ' in IranianStudies ., vol 7. 1974, pp 348-362
18-وارتمان، لودویک، سفرنامه، نقل از فلسفی، نصرالله، تاریخ روابط ایران و اروپا در دوره ی صفویه، قسمت اول، تهران چاپخانه ایران، 1316، ص 8
19- والسر سبیلا شوستر، ایران صفوی از دیدگاه سفرنامه های اروپاییان، ترجمه علامرضا ورهرام، تهران، موسسه انتشارات امیرکبیر، 1364، صص 74-73 تاج بخش ، احمد، ایران در زمان صفویه، تبریز، انتشارات کتابفروشی چهره، 144، ص55 .
The Cmbrige History of Iran, p 444
20- ترکمان اسکندربیگف پیشین، ج3، ص 1801
21- اولئاریوس، آدام، پیشین ، ص 611، دلاواله، پیترو، پیشین، صص 142-147. تاورنیه، پیشین، ص 409. کاتف، فدت آفاناس یویچ، سفرنامه کاتف، ترجمه محمد صادق همایونفرد، تهران، چاپ شرکت دیا استریپ، 1356، ص 64
22- درباره کوچاندن ارامنه از نواحی ازمنستان به اصفهان و مازندران توسط شاه عباس، ر. کتابخانه: ترکمان، اسکندربیگ، پیشینف ج2، صص 669-668 تاورنیه، ژان باتیست، پیشین، صص 401-400 شاردن، ژان، پیشین، ج 8، ص 95- 94 قوکاسیان، هراند، :شاه عباس و ارامنه جلفای اصفهان " مجله هور، ش 34، فروردین 1353، صص 62-60 فلسفی، نصرالله، پیشین، ج1، ص 48، و بعد، ج3، صص 1119، 1107
Gregorian Varta, Minorities of Isfahan: The Armenian Community of Isfahan 1585 -1722 , in Iranian Studies, Vol 11, 1978. pp 658-661
23- در این باره، ر.ک: دلاواله، پیترو، پیشین، صص 171-170
24- تاورنیه، ژان باتیست، پیشین، ص 515، مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی ترجمه مسعود رجب نیا، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1370، ص 31
25- درباره نقش ارامنه در تجارت و اقتصاد صفویه، . ک: سفرنامه تاورنیه، صص 405 -401 فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس، ج 3، صص 1151 -1107
Grego
26- اولئاریوس ، آدام ، پیشین، ص 36
فهرست منابع
– ابن بطوطه . سفرنامه . ترجمه محمد علی موحد. ج 1. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب بی تا.
– – اولئاریوس ، آدم. سفرنامه اولئاریوسو. ترجمه حسین کرد بچه. ج2 ، /تهران/: کتاب برای همه، 1369.
– – ایرانشهر، نشریه شماره 22 کمیسیون ملی یونسکو در ایران. ج 2. چاپخانه دانشگاه شیراز، 1343.
– تاج بخش، احمد. ایران در زمان صفویه. تبریز: انتشارات کتابفروشی چهر،1440.
– تاورنیه، ژان باتیست. سفرنامه تاورنیه. ترجمه ابوتراب نوری. چاپ چهارم تهران : انتشارات کتابخانه سنایی، 1360
– ترکمان اسکندربیک تاریخ عالم آرای عباسی به اهتهام ایرج افشار ج 3 تهران: انتشارات امیرکبیر و کتابفروشی تآیید اصفهان 1350
– دلاواله، پیترو سفرنامه پیترو دلاواله ترجمه شعاع الدین شفا چاپ دوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی 1370
– سیرو ماکسیم کاروانسراهای ایران و ساختمان های کوچک میان راه ترجمه عیسی بهنام، قاهره، 1949
– شاردن، ژان سیاحتنامه شاردن ج 2و4 تهران: انتشارات امیر کبیر 1345
– طاهری، ابوالقاسم، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس چاپ دوم تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی و انتشارات فرانکلین 1354
– عیساوی، چارلز، تاریخ اقتصادی ایران ترجمه یعقوب آژند چاپ دوم تهران نشر گستره 1369
– فلسفی، نصر الله زندگانی شاه عباس اول ج 1،2،3و 5 چاپ چهام تهران : انتشارات علمی 1367
– تاریخ روابط ایران و اروپا در دوره صفویه قسمت اول تهران چاپخانه ایران 1316
– قائم مقامی، جهانگیر اسناد فارسی و عربی و ترکی دولت پرتقال تهران 1354
– قوکاسیان هراند "شاه عباس و ارامنه جلفای اصفهان". مجله هور. شماره 44 فروردین 1353
– کاتف، فدت آفاناس یویچ سفرنامه کاتف. ترجمه محمد صادق همایونفرد تهران: چاپ شرکت دیااستریپ 1356
– کارری، جملی، سفرنامه جملی کارری ترجمه عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، آذربایجان شرقی، اداره فرهنگ و هنر ، 1348
– معتضد، خسرو، حاج امین الضرب و تاریخ تجارت و یرمایه گذاری صنعتی در ایران (تهران): انتشارات جانزاده، 1366
– منجم، جلال الدین محمد، تاریخ عباسی تصحیص محمد اسماعیل رضوانی ج 3 تهران: دنیای کتاب 1377
– نوایی، عبدالحسین ایران و جهان ج 1ی تهران: موسسه نشر هما 1377
– والسر، سیبیلا شوستر ایران صفوی از دیدگاه سفرنامه های اروپاییان ترجمه غلامرضا ورهرام تهران: موسسه انتشارات امیر کبیر، 1364
– -HerbetT Thcmas Trarels in Persia 1627-29 London
* Brend way travellers 1928.
– -Siroux Maxime Les Caravanserais Routiers Safavids
o In Iranian Studies voL 7 1974 348- 362
-Steens gaard The Asian Revolution of the Seventeenth
Century Chicago 1973
-The Cambridge History of Iran Vol 6 (thetimurid
Safavid Periads) edited by Peter Jacksen and
Laurence Lockhart Londan Cambridge University
` Press 1980.

عنوان مقاله:

جغرافیای تاریخی شاهنامه
دکتر جلیل پور حسن دارابی
عضویت علمی گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی واحد داراب
چکیده:
اعتقاد به تاثیرگذاری جغرافیا و عوامل اقلیمی و طبیعی بر شکل گیری جریان های تاریخی از دیرباز در میان اندیشمندان و متفکرین علوم انسانی وجود داشته است که یکی از پیامدهاو نتایج مهم این تفکر، شکل گیری تالیفات جدیدی در حوزه "جغرافیای تاریخی " بوده است. که در این میان کتب ادبی، به خصوص دیوان اشعار که ضمن بیان حوادث تاریخی در آثار منظوم خود توجه خاصی به محل رخدادها و حوادث تاریخی داشتند، از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشند.
از آنجا که بسیاری از آثار منظوم زبان فارسی در بعد از اسلام، ریشه در تفکرات ملی و قومی ایران باستان داشتند، لذا، در این تالیفات توجه خاصی به عوامل قدرتمند حکومت های ایران باستان، مخصوصاً از جنبه قلمرو و حدود جغرافیایی مبذول می شد و این متون ضمن پرداختن به حدود و موقعیت جغرافیایی، به حوادث تاریخی شکل گرفته در مکان های مختلف نیز توجه داشتند و از این طریق در صدد بیان تاریخ واقعی ایران بودند. در این میان، فردوسی و شاهکار وی یعنی شاهنامه، از اهمیت و جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد.
کلید واژه ها
ایران باستان، ادبیات، جغرافیای تاریخی، فردوسی، شاهنامه
مقدمه:
یکی از برجسته ترین متون ادبی، فرهنگی و تاریخی ایران، شاهنامه فردوسی است. این کتاب تاریخ ایران باستان را از ابتدای پیدایش اولین بشر و اولین شاه شروع می نماید و تا انقراض شاهنشاهی ایران ساسانی به دست اعراب مسلمان ادامه می دهد.
سال تولد فردوسی مولف شاهنامه را، احتمالاً حدود 329 ه.ق یا 325 ه.ق و وفات وی را سال 411 ه.ق یا 416 ه.ق دانسته اند. زادگاه وی را دهکده باژ یا باز از طابران یا طبران طوس ذکر کرده اند. ظاهراً فردوسی از نظر خانوادگی صاحب مال و ثروت در دیار خود بوده و قسمت اعظم این ثروت را صرف تدوین شاهنامه نموده، به طوری که در اواخر عمر و پیروی تهیدست بوده است.
فردوسی، شاهنامه را حدود سال 365 ه.ق آغاز کرد و احتمالاً آن را در سال 400 ه.ق به پایان برد. تمام شعر به حدود پنجاه هزار بیت می رسد. 1 در نظر فردوسی و دیگر معاصرانش موضوعی که وی بدان می پرداخت تاریخ واقعی ایران باستان و اثر وی گذشته از اثری شعری، تالیفی علمی نیز بود. 2
منابعی مانند شاهنامه منثور اثر ابومنصور و خدای نامک ها از مهمترین منابعی بودند که فردوسی در سرودن شاهنامه از آن بهره جست. فردوسی در هنر سخنوری مدیون گذشتگان خود است.
به عبارت دیگر، اگر شعرا و نویسندگان قبل از فردوسی، زبان فارسی و شعر فارسی را بهبلوغ و کمال نمی رساندند، شاهنامه که حاصل نبوغ سرشار فردوسی بود، نمی توانسیت شکل گیرد.
از آنجا که شعرا و نویسندگان بر اساس ضرورت زمانی، چکیده فکر و استعداد خود را به پادشاهان و امیران و حکام تقدیم می کردند، و از آنجا که تنها دربار خریدار این کالا بود، لذا فردوسی حاصل سی سال رنج و سعی و ابتکار واستعداد خود را به محمود غزنوی تقدیم داشت. البته لازم به ذکر است بیان شود که فردوسی کار خود را پیش از آغاز سلطنت محمود غزنوی شروع کرد. نکته قابل توجه دیگر در مورد علت سرودن شاهنامه این است که این کار مهم نمی تواند فرمایشی و فقط به صرف گرفتن اجرت و پاداش باشد، بلکه از روح دوستی و وطن پرستی فردوسی سرچشمه گرفته است.
از آنجا که شاهنامه تاریخ ایران استف در وهله اول باید حدود جغرافیایی ایران را از حیث شاهنامه معین کرد به طوری که قلمرو اقتدار هر یک از شاهان و سلسله ها و محل وقوع حوادث از قبیل جنگها مشخص شود. از آنها که محل بسیاری از اماکن را در چند نقطه جغرافیایی ذکر کرده اند، با مراجعه به شاهنامه و بررسی حوادث از دیدگاه فردوسی، می توان محل مورد اختلاف را نیز تخمین زد.
در تعیین جغرافیای شاهنامه باید بر حسب دوره های اساطیری، پهلوانی و تاریخی قایل به نوعی طبقه بندی شویم. دوره اول که دوره اساطیری نام دارد از کیومرث شروع می شود و تا پایان دوره ضحاک ادامه می یابد. در این دوره، شروع داستان شاهنامه پادشاهان پیش از تاریخ است که در حقیقت نمایندگان نخستین افراد بشر، بلکه نخستین آثار آفرینش جهان جهان بوده اند. 3 قسمت عمده این تاریخ و این دوره مطابق واقع نیست، بلکه به طوری است که ملت ایران آن را تصور کرده و اسطوره است. در این قسمت کیومرث اولین مرد و اولین شاه و مطابق روایات دین زرتشت اولین پیامبر می باشد. در این دوره، طبیعی است که به هیچ وجه نمی توان در خصوص تعیین اماکن جغرافیایی قطعیتی حاصل نمود. به عبارت دیگر، در این دوره اماکن جغرافیایی در هاله ای از ابهام قرار دارند. مثالاً هرگز نمی توان یقین داشت که کیومرث و فرزند او در کجا زندگی می کردند، یا هوشنگ آتش را در کجا کشف کرده است، اما هر چه هست، به لحاظ آنکه این دوره ناظر بر دوره های آغازین شکل گیری نظامات اجتماعی و پیدایش مدنیت در بین اقوان آریایی است آن هم در مقیاس وسیع آن، بنابراین می توانیم قلمرو جغرافیایی آن رادر حدود مسقط الراس آریاییان نخستین که هنوز به اقوام و ملل ساکن در دره های سند و فلات ایران تقسیم نشده بودند، متصور شویم، یعنی جایی در دشتهای آسیای مرکزی تا حدود سرزمینهای جنوب سیبری.
با آغاز دوره پهلوانی (از فریدون به بعد) که دومین دوره در حوادث شاهنامه است، کم کم اماکن شاهنامه وضوح بیشتری یافته و از ابهام کمتری برخوردارند، در همین دوره است که سخن از "بیت المقدس" به عنوان پایتخت ضحاک وگذر از "اروند" برای رسیدن به آن سخن می رود. در همین دوره است که از سرزمینهای "ایران" "توران" و "روم" یاد می شود. همچنین از "یمن "که فریدون برای پسرانش از آنجا رن گرفت. همچنین در ادامه این دوره (در عهد منوچهر) از سرزمنی "سیستان" که مقر زندگی خاندان "سام" است و "زابل" و "کابل" که "رودابه" از اهالی آنجاست باخبر می شویم. شروع دوره سوم که دوره تاریخی نام دارد و شروع آن تقریباً از حمله اسکندر و روی کار آمدن سلوکیان است. و کم و بیش خیلی مختصر در مورد اشکانیان نیز صحبت می شود. قسمت عمده این دوره، حوادث ایام حکومت ساسانیان است که از چگونگی روی کار آمدن اردشیر بابکان شروع و تا یزدگرد سوم و کشته شدن وی ادامه پیدا می کند. سمت عمده حوادث این دوره جنگهای اعراب مسلمان با مردم ایران است که در شاهنامه طی جنگهای مختلف به آن پرداخته شده است. اماکن جغرافیایی در این دوره، کاملاً مشخص و معلوم می باشند، زیرا در متون جغرافیایی و تاریخی قرون اول هجری به این اماکن کم و بیش اشاره شده است. بنابراین می توان با مراجعه به این متون و مقایسه آنهاا با شاهنامه محل آنها را مشخص و معلوم کرد.
به طور کلی، اماکن جغرافیایی شاهنامه بر اساس تقسیم بندی فوق را می توان در بخشهای مختلف مورد بررسی قرار داد که مهم ترین آنها عبارتند از: شهرها، رودها، دریاها، و دریاچه ها، کوه هاف دژها و قلاع و … که در ادامه به اختصار هر یک از بخش های فوق مورد بررسی قرار می گیرند.
الف: شهرها
مهم ترین اماکن جغرافیایی شاهنامه را می توان در ذکر و توصیف فردوسی از شهرها مشهده کرد. شهرهای مختلفی کهدر شاهنامه از آن به مناسبت های مختلف نام برده می شود عمدتاً در فلات مایران واقع شده اند. با بررسی این شهرها، حدود مرزهای ایران قدیم و هم جنین قلمرو نفوذ ایرانیان هم از جهت سیاسی و هم از جهت فرهنگی مشخص و معلوم می گردد. البته در شاهنامه، به مناطق و شهرهای مهم خارج از فلات ایران نیز اشاره شده است که به عنوان مثال می توان به کشورهایی مانند: روم در داستان های ضحاک، فریدون، کاموس، دوازده رخ، رستم و اسفندیار، جنگ بزرگ و .. اشاره کرد.
یکی روم و خاور دگر ترک و چین سوم دشت گردان ایران زمین
هندوستان از دیگر مناطقی است که خارج از فلات ایران قرار داشته و فردوسی در داستان منوچهر، ضحاک، سیاوش، کاموس، خاقان، رستم و اسفندیار، داراب و … بدان اشاره کرده است.
گر از کابل و زابل و مرز هند شود روی گیتی چو چینی پرند
مصر به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی خود، از دیگر مناطقی است که فردوسی در داستان هاماوران، دارا، اسکندر، و خسرو پرویز بدان پرداخته است.
به مصر آمد از روم چندان سیاه که بستند بر مور و بر پشه راه
حبشه یا به تعبیر جغرافی دانان قدیم اسلامی سومالی یا اریتره امروزی 5 یکی دیگر از مناطقی است که خارج از فلات ایران قرار داشت و فردوسی در داستان اسکندر بدان اشاره کرده است.
وز آن جایگه شاه خورشید فش بیامد دمان تا زمین حبش
سقلاب (یا صقلاب ) که
"اختصاصاً به اسلاو اطلاق می شود، به محل زندگی آنان واقع در ناحیه بلغار و قسطنطنیه اشاره دارد. امروزه این ناحیه سرزمین های یوگسلاوی، چک و اسلواکی را تشکیل می دهد" 6
فردوسی در داستان سیا.ش، کاموس، خاقان و خسرو پرویز بدین ناحیه که خارج از فلات ایران قرار داشت، اشاره کرده است.
ز ترکان زمین تا به سقلاب و روم ندیدند یک مرز آباد بوم
چین که حدود آن به نقل از مولف حدود العالم عبارت است از:
"مشرق او دریای یاقیانوس مشرقی است و جنوب وی حدود واق واق و کوه سرندیب و دریای اعظمف مغرب وی هندوستان و تبت و شمال وی حدود تبت و تغز غز و خر خیز"7
به دلیل مجاورت با ماوراء النهر و هم مرز بودن باحدود طبیعی فلات ایران، از دیگر مناطقی است که فردوسی در اکثر داستان های شاهنامه مانند فریدون، منوچهر، جمشید نوذر، سیاوش، جنگ بزرگ، بهرام گور، یزدگرد دوم، جنگ رستم و اسفندیار و…. بدان اشاره کرده است.
ز دینار با بررسی اشعار شاهنامه می توان موقعیت جغرافیایی بسیاری از شهرها را مشخص و معلوم کرد که به عنوان مثال می توان به شهر کجاران که "شهری بوده در ساحل خلیج فارس" 8 در داستان اشکانیان اشاره کرد.
ز شهر کجران برآمد نفیر برفتند با نیزه و تیغ و تیر
به نزدکی او مردم انبوه شد ز شهر کجاران سوی کوه شد
همان گونه که بیان گردید، بیشتر شهرهای ذکر شده در شاهنامه در فلات ایران واقع شده اند که درین میان ماوراءالنهر و سپس خراسان بیش از دیگر مناطق مورد توجه قرار گرفته اند، به عبارت دیگر، بیشترین شهرهای ذکر شده در ناحیه ماوراء النهر و خراسان قرار داشتند که این امر بیانگر اهمیت خراسان و اطراف آن برای فردوسی است که حتی به شهرها و مناطق کوچکی مانند باورد (ابیودر) که توسط "باورد" پسر گودرز بنا شده بود،10 و در میان کوه و بیابان قرار داشت، 11 و بدان خابران یا خاوران نیز می گفتند که مرکز آن مهینه بود، نیز اشاره شده است. 12
میان سرخس است نزدیک طوس ز باورد برخاست آوای کوس
البته لازم به ذکر است بیان گردد، از آنجا که بیشترین حوادث شاهنامه، پرداختن به جنگهای ایران و ترکان است و مسکن قبایل ترک نیز عمدتاً در ماوراء النهر قرار داشت، لذا، فردوسی چاره ای جز پرداختن به این مناطق و توصیف شهرهای آن نداشت.
به جز خراسان و ماوراءالنهر، سایر مناطق و مراکز فلات ایران نیز به مناسبت حوادث مختلف بدان اشاره شده است که به عنوان مثال می توان به فارس، خوزستان، کرمان، نواحی شرق ایران، آذربایجان، قفقاز، اصفهان، شهر ری، نواحی مرکزی ایران و …. اشاره کرد. که درین میان بعضی از شهرها به دلایل سیاسی، مذهبی، اقتصادی استراتژیکی اهمیت بیشتری داشتند. که به عنوان مثال می توان به تیسفون " که در پهلوی تیسپون در لاتین کتیفون گفته می شود" 14 اشاره کرد. فردوسی در داستان شاپور، اشکانیان، یزدگرد، بهرام گور، خسرو پرویزف اردشیر، و ….. بدین ناحیه پرداخته است و از آن به عنوان پایتخت زمستاین ساسانیان نام برده است.
زمستان بدی جای او طیسفون ابالشکر و موبد رهنمون
همچنین بعضی از شهرها نیز به دلایل مذهبی اهمیت داشتند مانند بیت الحرام (کعبه) در شهر مکه که در داستان اسکندر بدان اشاره شده است. یا شهر مکه در جزیره العرب که "شهری است بزرگ و آبادان و با مردم بسیار و بر دامن کوه نهاد و گرداگرد وی کوه هاست و شریف ترین شهری است اندر جهان" 14 و در داستان گشتاسب و اسکندر بدان پرداخته شده است.
خداوند خواندش بیت الحرام بدو شد ترا راه یزدان تمام
مران جای را داشتندی چنان کر مر مکه را تا زیان این زمان
یکی دیگر از شهرهای مذهبی که فردوسی در داستان ضحاک بدان اشاره می کند و از آن به عنوان پایتخت ضحاک نام می برد بیت المقدس است. مولف حدود العالم، بیت المقدس را جزء ناحیه شام دانسته و در مورد آن چنین می گوید: :شهری است بر بر کوه و اندر وی هیچ آب روان نیستف و اند وی مزگتی {مرقدی} است کی مسلمانان از هر جایی آنجا شوند به زیارت"15
به خشکی رسیدند سر کینه جوی به بیت المقدس نهادند روی
بعضی از شهرهای توصیف شده در شاهنامه، نیز به دلیل افسانه ای بودن آن شهرها و همچنین وجود جادوگران در آن شهرها اهمیت داشتند که به عنوان مثال می توان به شهر "مای" در داستان انوشیروان و بهرام گور که " نام سرزمینی است در کشور هپتالیان"16 و یا "مای فریم جایگاه جاد.گران که شهری بوده در هندوستان" 17 و همچنین به شهر آیاس که سرزمین افسانه ای نزدیک چین18 اشاره کرد.
همه کابل و دنبر و مای هند ز دریای چین تا به دریای سند
سوی کشور هندوان کرد روی سوی کابل و دنبر و مرغ و مای
به آیاس و خلخ همی برگذر بکش هر که یابی به خون پدر
با بررسی شهرهای موجود در شاهنامه می توان با این نتیجه رسید که بسیاری از شهرهای ذکر شده به مرور زمان از بین رفته اند و دچار زوال شده اند. شهر "باس " که استخری محل آن را در مسیر جاده نارجان به بصره می داند، 19 ولسترنج آن را در شمال خاوری منوجان در راه ریگان در سه منزلی هرموز 20 و مولف حدودالعالم 21 محل آن را بر لب رودی نامشخص دانسته یکی از این شهرهاست. یا شهر "سمنگان" که فردوسی در داستان سهراب و جنگ بزرگ بدان اشاره می کند و در خراسان قدیم قرار داشته و تهمینه مادر سهراب و زوجه رستم دختر پادشاه آنجا بود و به قول مولف حدودالعالم 22 در سواحل علیای رود خلم واقع شده یکی دیگر از شهرهایی است که به مرور زمان از بین رفته است. شهر "قاچارباشی" در ترکستان23 که فردوسی در داستان یزدگرد سوم بدان اشاره می کند. همچنین شهر "کجاران" که در قسمت اشکانیان شاهنامه بدان اشاره شده و ظااهراً نام شهری به دریای پارس بوده24 و شهر "گورابه " که در آن قبر پدر رستم (زال)25 و نام محلی در زابل که دخمه نیاکان رستم در آن قرار داشته26 و در داستان نوذر بدان اشاره شده است، از دیگر شهرهایی هستند که به مرور زمان از بین رفته اند.
غمی یافت چون بارگی را نیافت سراسیمه سوی سمنگان شتافت
سران را سراسر ز لشکر بخواند سپس سوی قاچار باشی براند
به نزدیک او مردم انبوه شد ز شهر کجاران سو کوه شد
به گورابه آنگه نهادند روی همه راه شادان و پر گفتگوی
همچنین بسیاری از اماکن جغرافیایی موجود در شاهنامه از نظر محل جغرافیایی، نامشخص در شاهنامه می باشند که محل دقیق آنها مشخص نیست.
به هشتم سوی غاتفر گشت کرد سیه شد جهان چون شب لاجورد
یکی شارسان کرد زرنوش نام به اهواز گشتند ازو شادکام
از دیگر مکانهای نامشخص می توان و "وهر" که "نام ولایتی است از همسایگان توارن زمین اما مکان آن معلوم نیست. سرزمینی است که گرگو منسوب بدانجاست" 28 و "هاماوران " که فردوسی در داستان سهراب، سیاوش هاماوران و هرموز بدان اشاره کرده و ظاهراً "سرزمین عرب ایران (به عقیده نلدکه)، سرزمین قبیله ای ساکن یمن، (برهان قاطع) 29 بوده، پرداخت.
زچین و ز سقلاب و از هند و وهر همه گنج داران گیرنده شهر
به پیش اندرون شهر هاماوران به هر کشویری در سپاهی گران
مازندران یکی دیگر از این مکانهاست که در ادوار مختلف تاریخی به نواحی مختلف اطلاق شده است. فردوسی در داستان های مختلف مانند داستان منوچهرف نوذر، هاماوران، سهراب، سیاوش، رستم و اسفندیار، انوشیروان و … از این مکان نام برده است. مرحوم مجتبی مینوی در این مورد معتقد است که:
در شاهنامه و کتاب های هم عصر آن مقدم بر آن ظاهراً لفظ مازندران به معنی طبرستان به کار نرفته است، مگر آنکه به ندرت عبارتی و شعری را بتوان چنین تفسیر کرد. مازندران بر سرزمینی در حدود مغرب زمین و بسیار دور از ایران اطلاق می شده است و دیوهای مازندران که در "وی دیو داد" نام برده شده اند ربطی به ساکنین طبرستان نداشته اند بلکه در سمت شام و مصر و آفریقا تصور شده اند. در مقدمه قدیم ابومنصوری آمده است که "آفتاب برآمدن را باختر خواندند و فروشدن را خاور خواندند و شام و یمن را مازندران خواندند و از چپ روم خاوریان دارند و مازندران دارند و مصر گویند از مازندران است" صاحب مجمع التواریخ گوید: فریدون قارهف کاروه را به چین فرستاد تا کوش پیل دندان را بگرفت بعد از آن به مازندران مغرب رفت و کروض پادشاه ایشان را بگرفت. در تاریخ ابن اسفندیار آمده است: مازندران محدث است به حکم آنکه مازندران به حد مغرب است. ولی شک نیست که از عهد ملکشاه سلجوقی به بعد لفظ مازندران بر طبرستان اطلاق شده است:" 30
همان رزم توران و مازندران شب تیره و گرزهای گران
سپهبد بر ایشان زبان برگشاد زمازندران کرد بسیار یاد
با بررسی شهرهای توصیف شده در شاهنامه می توان به این نتیجه رسید که بعضی از اماکن تاریخی در نزدیکی شهرها قرار داشتند و به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند که به عنوان مثال می توان به دشت "نخشب" در نزدیکی شهر بخارا در ساحل رود زرافشان 31 اشاره کرد. که فردوسی در داستان سیاوش،جنگ دوازده رخ، جنگ بزرگ، انوسیروان و …. بدان پرداخته است.
چ. نزدیک شهر بخارا رسید همه شدت نخشب سپه گسترید
و هم چنین به این نکته نیز اشاره شده که بسیاری از شهرهای تاریخی توسط افراد مهم و شخصیت های مشهور شاهنامه ایجاد شده اند. شهر "سیاوش گرد" که " سیاوش در توران بنا کرد و کاخ خود را در این شهر به نقش شاهان ایجاد شده اند. شهر "سیاوش گرد" که "سیاوش در توران بنا کرد و کاخ خود را در این شهر به نقش شاهان و پهلوانان و مجالس بزم و کاررزار آنان آراسته بود. و برخی آن را با کنگ دژ یکی می دانند" 32 از جمله این شهرهاست که فردوسی در جنگ بزرگ بدان اشاره می کند.
سیاوش گردش نهادند نام همه شهر از آن شارسان شادکام
از دیگر شهرها، می توان به " ساری " اشاره کرد که در افسانه ها بنای آن را به طوس پسر نوذر سپهسالار کیخسرو نسبت داده اند و ابن رسته در "الاعلاق النفیسه" 33 آن را در زمره شهرهای طبرستان ذکر می کند و آن را پس از طمیس شهری بزرگ می داند.
فردوسی در داستان فریدون، منوچهر، نوذر، یزدگرد شوم، و … به این شهر اشاره کرده است.
ز دریای گیلان چو ابر سیاه دمادم به ساری رسید آن سپاه
اشاره شاهنامه به تقسیمات نواحی مختلف یکی از ویژگی های جغرافیایی تاریخی شاهنامه است که به عنوان مثال می توان به " بست" در ساحل هیرمند و بزرگژ ترین شهر کوهستانی مشرق که شامل زمین داور و رخج بوده و در قرن چهارم هجری دومین شهر مهم سیستان محسوب می شده 34 و یا به عقیده مولف حدود العالم جز ناحیه حدود خراسان و به عنوان دروازه هندوستان محسوب می شده35 و فردوسی در داستان منوچهر، نوذر، دوازده رخ، رستم واسفندیار، رستم و شغاد، بهمنو … از آن نام می برد، اشاره کرد.
وز آن جایگه برکشیدند کوس ز بست و نشاپور شد تا به طوس
دادن عنوان به بعضی از مناطق و نواحی یکی دی
ر از ویژگی های جغرافیایی تاریخی شاهنامه است که در این مورد می توان به عنوان "نیمروز" برای ناحیه سیستان در داستان منوچهر، سیاوش، کیخسرو، بیژن و منیژه و " سرزمین غرب ایران" برای ناحیه هاماوران در داستان سهراب، سیاوش، هاماوران ، هرمز و … اشاره کرد.
سوی نیمروز آمد از راه بست همه روی گیتی ز دشمن بشست
شنیدی همه جنگ مازندران کنون گوش کن رزم هاماوران
بسیاری از شهرها و نواحی به دلیل داشتن موقعیت خاص جغرافیایی، انسانی و جمعیتی در امور نظامی کاربرد داشتند. چنانچه فردوسی در داستان اسکندر به اهمیت جده که "شهری است از مکه بر کران دریا نهاده، آبادان و خرم"36 برای اعزام سپاه لشکر کشی به سوی مصر اشاره نموده است و یا از شهر "سگزی" (سگسار یا سیستان) در داستان کاموس، خاقان، نوذر منوچهر، رستم و اسفندیار، و …. به عنوان محل تهیه سپاه نام برده است.
جهانگیر با لشکر راه جوی ز جده سوی مصر بنهاد روی
ز بز گوش و سگسار و مازندران کس آریمن با گرزهای گران
ذکر و توصیف بعضی از نواحی کوچک و کم اهمیت به دلیل حوادث مهمی که در این مناطق اتفاق افتاده از دیگر ویژگیهای جغرافیایی تارخی شاهنامه است. شهر "شکنان" یا "بشکنان" یا "شنگان" که شاید مصحف سمنگان باشد.37 و "ناحیه ای در ماوراءالنهر رود جیحون از آنجا می گذرد" 38 و یا به گفته مولف حدودالعالم، "… شمال وی {هندوستان } شکنان و خان است" 39 یکی از این مناطق و نواحی است که فردوسی در داشتان های دوازده رخ، یزدگرد اول، انوشیروان و … بدان اشاره کرده است از اشعار شاهنامه چنین استنباط می شود که این ناحیه جزیی از ماوراءالنهر بوده و همچنین محل تهیه سپاه نیز محسوب می شده است.
زبلخ و ز شکنان و آموی وزم سلیح و سپه خواست گنج و درم
چو شکنان وز ترمذ ویسه گرد بخارا و شهری که هستش بگرد
که از هند و شنگان و سقلاب و چین نخوانند از این پس بر او آفرین
و همچنین "شهروز " که به گفته مقدسی در احسن التقاسیم40 جزیی از سرزمین کوهستان بوده که با شهرهایی مانند قم، کاشان، دماوند، کمره، ماه، کوفه، ماه بصره، در یک حدود بوده اند. از دیگر مناطقی است که در داستان اسکندر بدان اشاره شده است.
همان خسرو و اشک و فریان و فور همان نامور خسرو شهر زور
با بررسی شهرهای توصیف شده در شاهنامه نتیجه دیگری که حاصل می شود این است که بسیاری از شهرها نام اشخاص نیز می باشد به عبارت دیگر، از آنجا که در پیدایش بسیاری از شهرها افراد مشهور نقش داشتند بنابراین نام بعضی از شهرها افراد معروف و مشهور می باشد که عمدتاً از شخصیت های شاهنامه محسوب می شوند. به عنوان مثال می توان به موارد زیر اشاره کرد. "سنجه" که در ناحیه شام واقع شده41 و در داسان انوشیروان و رفتن کاوس به مازندران از آن یاد می شود، همچنین نام یکی از سرداران خاقان چین نیز می باشد.
سپهدار خاقان چین سنجه بود همی بآسمان برزد از خاک دود
"قالوس " معرب (جالوس )در داستان لهراسب، هم به قسمتی از ولاایت رستمدار مازندران که حالیه نور و کجور می گویند و ظاهراً توسط منوچهر بنا شده اطلاق می شود 42 و هم نام یکی از سرداران می باشد.
یکی نامور بود قالوس نام خردمند با دانش و رای و کام
به کاخ اندرون بود قیصر دژم چو قالوس و گشتاسب با او به هم
" گرگساران " که در شاهنامه مترادف با مازندران ذکر شده و در داستان منوچهرف نوذر، گشتاسب و هفت خوان بدان اشاره شده، نام یکی از پهلوانان توران نیز می باشد. 43

سوی گرگساران و مازندران همی راند خواهم سپاهس گران
چو نزدییک گرگساران رسید یکایک زدورش سپهبد بدید
"ویسه" در داستان بیژن و منیژه، دوازده رخ، جنگ بزرگ و … هم "نام شهری است در ماورا؟ءالنهر که اندر میان کوه و صحرا نهاده بر حد میان چغانیان و ختلان و اندر وی دایم باد آید" 44 و هم نام یکی از سرداران سپاه افراسیاب به نام "پیارن ویسه" بوده است.
سپهدار چون ویسه تیز جنگ که سالار بر سپاه پشنگ
بشد ویسه سالار توران سپاه ابالشکری نامور کینه خواه
در این مورد همچنین می توان به "طوس " اشاره کرد که فردوسی در موارد مختلفی مانند داستان نوذر، سهراب، کیخسرو، رستم و اسفندیار، دوازده رخ، جنگ بزرگ و … هم از آن تحت عنوان شهر نام برده که البته این نام به "چند شهر مانند نوقان،طلابران، راذکان"45 اطلاق شده و هم نام فرزند نوذر از پهلوانان و پادشاهان شاهنامه می باشد.
چنین گفت پس طوس با مهتران که ای رزم دیده دلاور سران
بکشتش به طوس اندورن اژذها که از جنگ او کس نیابد رها
یکی دیگر از ویژگیهای شهرهای توصیفی در شاهنامه، دور بودن آنها از مرکز حکومت می باشد و لذا به دلیل این ویژگی می توانست پناهگاه مناسبی برای افراد باشد شهر کرمان که فردوسی در داستان دارا بدان اشاره می کند دارای چنین ویژگی بود.
جهاندار دارا به کرمان رسید همی از کف دشمنان جان کشید
آوردن نام روستاها و مناطق بسیار کوچک یکی دیگر از ویژگی های جغرافیایی تاریخی شاهنامه است که در این مورد به عنوان مثال می توان به "کشمیهن" که "نام شهری در خوارزم و روستایی در مرو"46 بوده و فردوسی در داستان بهرام گور بدان می پردازد، اشاره کرد.
سپهبد به کشمیهن آمد به مرو شد از تافتن باد پایان چو غرو
به کشمیهن آمد به هنگام روز چو برزد سر از کوپلینگ گیتی فروز
اشاره فردوسی به ویژگی های سیاسی و حکومتی شهرها، از دیگر مواردی است که در شاهنامه بدان پرداخته شده است. که در این مورد می توان به شهر "اندلس" و "هروم" اشاره کرد که در هر دو شهر زنام حکمرانی و حکومت می کردند.
فردوسی در داستان اسکندر به شهر اندلس که در جنوب کشور اسپانیا در شبه جزیره ایبریا در کنار دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس واقع شده، اشاره کرده و در مورد آن می گوید:
زنی بودد در اندلس شهریار خردمند با لشکر بی شمار
و همچنین در همانجا به شهر "هروم ""شهری کهدر عهد اسکندر که زنان اداره اش می کردند" 47 و نام دیگر آن بردع48 بوده است اشاره کرده و در مورد آن چنین می گوید:
چو آمد سکندر به شهر هروم زنان پیش رفتند ز آباد بوم
ایجاد تغییر و تحول در اسامی شهرها به مرور زمان، یکی دیگر از ویژگیهای جغرافیای تاریخی شاهنامه است که با تجزیه وتحلیل اشعار مختلف می توان استنباط کرد.
"بیگبند" (کنگ، دژ، کندژ، کندر) یکی از این شهرهاست. فردوسی در چنگ بزرگ به شهر بیگبند که "نام شهری است که در روایات بنای آن را به جمشید نسبت می دهند. نام دیگر آن کنگ دژ یا کندژ {کهن دژ} که سالها پایتخت افراسیاب بوده است و در پنج فرسنگی بخارا و سر راهی که به رودخانه جیحون می رسد قرار دارد و اکنون هست."49 پرداخته و مولف حدودالعالم نیز این شهر را با شهرهایی مانند ترشیز، بنابد، تون، کری از حدود کوهستان و نیشابور ذکر کرده50 و همچنین از آن به عنوان محلی که فریدون آتشکده ای در آن بنا کرده بود و سپس مقر افراسیاب شد، 51 نیز یاد شده است. همچنین این شهر در شاهنامه به نام کندژ که پهلوی بوده، آمده که با بیکند امروزی تطبیق می کند.
ورا نام کندژ بدی پهلوی اگر پهلوانی سخن بشنوی
کنون نام کندژ به بیگند گشت زمانه پر از بند و اورند گشت
"توران" که در اشعار متعددی مانند مقدمه شاهنامه، داستان فریدون، منوچهر، هاماوران، هفت خوان، جنگ رستم و اسفندیار، شیرویه، و … بدان اشاره شده یکی از این شهرهاست که به مرور زمان دچار تغییر و تحول شده و در حقیقت توران، نام ماوراءالنهر قدیم است که به ترکستان امروزی تغییر یافته است.
نگهدار ایران و توران تویی به هر جای پشت دلیران تویی
شهر "چاچ " یا "تاشکند" امروزی در ازبکستان یکی دیگر از این شهرهاست که در ادوار مختلف بهنامهای مختلف نامیده شده است. فردوسی در داستان دوازده رخ، جنگ بزرگ، اشکانیان، انوشیروان و … به این ناحیه اشاره می کند. چاچ یا "ناحیه قدیم ماوراءالنهرف در غرب فرغانه، در ساحل شمال شرقی سیحون یا سیر دریا که اکنون همان شهر تاشکند ازبکستان است. در عهد ساسانیان بنکث نام داشته، از دوره تیموریان به بعد تاشکند نام گرفت"52 مولف حدودالعالم،53 آن ناحیه ای بزرگ و آبادانی با مردمانی غازی پیشه و توانگر توصیف کرده است.
وز آن پس بزرگان شدند انجمن ز آموی تا شهر چاچ و ختن
شهر "حلوان" که فردوسی در داستان اسکندر بدان اشاره می کند در دوره آشوریها به نام "حلمتو" نامیده می شود54 و ابن خرداد آن را شاذفیروز و به عبارتی مرکز استان شاذفیرو ذکر کرده است این شهر از بناهای قباد اول ساسانی است و در ناحیه عراق قرار داشته است.
ارش خواند آن شارسان را قباد که تازی کنون نام حلوان نهاد
بعضی از شهرهای شاهنامه باذکر ویژگیهای خاصی توصیف شده اند که به عنوان مثال می توان به شهر "بابل" در داستان یزدگرد اشاره کرد که بنا به گفته استخری جز کنعانیان {به احتمال زیاد کلدانیان} بوده و با خط مشهور خود توصیف شده است.
سر مژه چون خنجر کابلی دو زلفش چو پیلان خط بابلی
همچنین بعضی از مناطق ذکر شده به دلایل عمدتاً مذهبی در غیر معنی اصلی خود به کاربرد پیدا کرده اند و توصیف شده اند که به عنوان مثال می توان به "باختر" اشاره کرد. باختر "در زبان اوستای اپاختر یا اپاخذر، به معنی شمال یعنی جایگاه دیوان، {چون} در اوستا شمال را نحس می دانند. و در شاهنامه باختر به معنی شرق و محل طلوع خورشید است." 57
چو خورشید سر برزد از باختر سیاهی به خاور فرو برد سر
چو از باختر چشمه اندر کشید شب آن چادر تار بر سر کشید
ب: رودها و رودخانه ها
یکی دیگر از اماکن جغرافیایی شاهنامه "رودها" می باشند که به دلایل مختلف دارای اهمیت هستند. به طور کلی می توان گفت که بیشتر رودهای ذکر شده در شاهنامه در منطقه فلات ایران و ماوراءالنهر قرار گرفته اند. هر چند که بعضی از رودهای خارج از فلات ایران، مانند رود نیل در مصر و رود کنگ در هندوستان نیز اشاره شده است. رود ارس در شمال ایران، اروند (دجله) و فرات، در حنوب غربی آسیا (ترکیه و عراق امروزی)، رود ایلا، جیحون، سیحون، مرورود، مولیان در ماوراءالنهر، رود هیرمند در مرز ایران و افغانستان امروزی از مهمترین رودهای ذکر شده در شاهنامه می باشند که در داستانهای مختلف شاهنامه بدانها اشاره شده است.
محل بعضی از رودهای ذکر شده در شاهنامه دقیقاً مشخص نیست."الماس رود" که فردوسی در داستان خاقان چین بدان اشاره می کند یکی از این رودهاست. یعنی "جایی که افراسیاب از بیم رستم و سپاه ایران اندوخته های خود را بدانجا منتقل کرد" 58
فرستم همه سوی الماس رود نه هنگام جام است و بزم و سرود
"کاسه رود " یکی دیگر از رودهای ذکر شده در داستانهای کیخسرو، فرود و دوازده رخ است که محل جغرافیایی آن دقیقاً مشخص نیست ولی اشعار شاهنامه چنین استنباط می شودذ که این رود در توران زمین قرار داشته است.
خبر شد به توران کز ایران سپاه سوی کاسه رود اندر آمده به راه
البته لازم به ذکر است بیان گردد که بعضی از شهرها بر لب رودها قرار گرفته بودند که این امر بیانگر اهمیت رودها می باشد که به عنوان مثال می توان به "حلب" که ابن رسته در الاعلاق النفیسه 59 آن را در زمره کوره شام ذکر می کند و بر "رود قویق" یا "گوگ سو" در فاصله 110 کیلومتری شمال دریای مدیترانه60 قرار داشته، اشاره کرد. که فردوسی در داستان انوشیروان به این شهر اشاره می کند.
نیاسود کس تا به مرز جلب جهان شد پر از شور و سنج و جلب
ج: دریاها و دریاچه ها
دریاها و دریاچه ها از دیگر اماکن جغرافیایی توصیف شده در شاهنامه می باشند. که به عنوان مثال می توان به دریای چیچست (ارومیه) در داستان خسرو پرویز، دریای خزر در داستان سیاوش، دوازده رخ، لهراسب ، بهرام گور، و ، دریای روم در داستان ضحاک فریدون، سیاوش، جنگ رستم و اسفندیار، و ….، دریا قار (بحر السود، دریای سیاه) در جنوب شرقی اروپا متصل به دریای مدیترانه، دریای قلزم (بحر احمر، دریای سرخ،) بین آسیا و آفریقا در داستان سیاوش و جنگگ بزرگ، دریای نیل یا رود نیل، دریاچه هامون در سیستان و … اشاره کرد.
سوی راه چیچست بنهاد روی همی راند شاذان دل و راه جوی
به قیصر خزر بود نزدیک تر وزیشان بدش روز تاریک تر
که از داده شه گشت آباد بوم ز دریای چین تا به دریای روم
کزو گشت هامون چو دریای قار درآمد به جنبش زمین از سوار
به دریای قلزم بجوش آرد آب نخارد سر از کین افراسیاب
به دریای کمیاب بر بگذرم سپارم ترا کشور و افسرم
سپهدار قارن چو آشفته پیل زمین کرده ازخون چودریای نیل
ز خرگاه لشکر به هامون کشید به نزدیکی رود جیحون کشید
تغییر و تحول در اسامی دریاها یکی از ویژگیهای این بخش از اماکن جغرافیایی شاهنامه است که به عنوان مثال می توان به دریای چیچست (ارومیه)، دریای خزر (کاسپین، طبرستان)، دریای قار (دریای سیاه)، دریای قلزم (دریای سرخ) و … اشاره کرد.
د-کوه ها
در بررسی جغرافیایی تاریخی شاهنامه، بخش دیگری از امکن جغرافیایی، کوه ها می باشند. در شاهنامه به کوه های متعدد و مختلفی اشاره شده است که مهم ترین آنها عبارتند از: کوه اسپروز (اسپروز، زاگرس) که فردوسی در داستان رفتن کیکاوس به مازندران بزرگ بدان اشاره می کند و در اوستا "به نام اسپروج" 61 آمده است که کوهی است بلند و همان زاگرس است.
نیاسود تیره شب و پاک روز همی راند تا پیش کوه اسپروز
در شاهنامه به طور مکرر در داستانهای مختلفی مانند داستان ضحاک، منوچهر، هاماوران، کاموس و … و "همچنین در داستان فرار کردن مادر فریدون و رهانیدن پسر خود، و در داستان پرورده شدن زال نزد سی مرغ و در داستان رفتن رستم برای آوردن کی قباد و مواردی دیگر از البرز نام برده می شود و به نظیر می رسد که همه جا مراد کوه های شمال هندوستان است نه کوه های شمال ایران فعلی" 62
شدم ناپدید از میان گروه مر این را برم سوی البرز کوه
کوه بارمان (بارما) بین عراق و ترکیه 62 در داستان سهراب، سیاوش، دوازده رخ، و … کوه دماوند (دنباوند) در شمال ایران و بلندترین قله سلسله جبار البرز در داستان ضحاک و خسرو پرویز، کوه "ریبد" در خراسان نزدیک گناباد که جگ دوازده رخ در آن اتفاق افتاد" 64 در داستان فرود و سیاوش، کوه سیقلا در داستان لهراسب "در سرزمین روم که گشتاسب در آنجا اژدهایی را کشت" 66 کوه افسانه ای اطلاق کرده اند"67 کوه (قلو) در داستان کاموس کشانی در خراسان و مجل جنگ ایران و توران، کوه بیستون که بیشتر برای بیان عظمت و صلابت ذکر شد.
بلرزید بر خود که بیستون به زهره چو شیر که بیستون
از مهم ترین کوه های توصیف شده در شاهنامه می باشند که در اشعار مختلف بدانها اشاره شده است.
ه: دژها و قلاع
دژها و قلاع در شاهنامه بخش دیگری از اماکن جغرافیایی شاهنامه را تشکیل می دهند. این دژها عمدتاً در مناطق کوهستانی فلات ایران و توران قرار گرفته اند. بعضی از این دژها و قلاع افسانه ای می باشند مانند "گنگ دژ" (گنگ دژ هوخت) که در داستان ضحاک و رفتن او به بیت المقدس بدان اشاره شده است.
"قلعه ای که ضحاک در شهر بابل ساخته و آن را بهشت گنگ لقب داده بود
که اکنون خراب است. و بر کنار آن چاهی است که می گویند هاروت و ماروت
در آن چاه محبوسند. همچنین مخفف کهن دژ یعنی قلعه کهنه که پایتخت
افراسیاب بوده است. در مینو خرد آمده که از ساخته های سیاوش پسر
کیکاوس است که در اوستا گنگه نامیده شده است"68
کنون بشنو از گنگ دژ داستان بدین داستان باش همداستان
چو بر پهلوانی زبان راندند همی گنگ دژ هوختش خواندند
که از این بیت استنباط می شود که نام پهلوی گنگ دژ "هوخت " بوده است.
دژ یا قلعه "مندیش" در خراسان بزر یکی دیگر از دژهای افسانه ای توصیف شده در شاهنامه است.
از او نیز مندیش از کشورش که نه کشورش باد و نه افسرش
بعضی از دژها محل نگهداری آذوقه سپاهیان بوده است که به عنوان مثال می توان به "دلاژوردین" در داستان خسروپرویز اشاره کرد.
دژ گنبدین کو تا خربنه دژ لاوردین ز بهر بنه
مهم ترین دژها و قلاع دیگر عبارتند از: "آوازه دژ" در ترکستان "دژ آلان" (الانان) در توران زمین که در داستانهای دوازده رخ، جنگ بزرگ، انوشیروان و … بدان اشاره شده است. "دژ بهمن" در نزدیکی اردبیل که در داستان سیاوش بدان اشاره شده، "رویین دژ" که در داستان دوازده رخ، جنگ بزرگ، کیخسرو، رستم و اسفندیار و … بدان اشاره شده و قزوینی69 آن را در سه فرسخی مراغه که از هر طرف آن رودخانه ای جریان داشته، ذکر کرده است.
شمیران و رویین دژ و را به کوه کلات از دگر دست ودیگر گروه
"دژ سپید" در مرز ایران و توران که سهراب در لشکر کشی به ایارن اول بار بدان جا رسید و پس از جنگ با هجیرود گرد آفرید آن را ویران کرد.70. دژ "طبرگ" در نزدیکی شهر ری که سلطان طغرل در سال 588 ه.ق آن را تخریب کرد.71 دژ "قالینوس" در روم در داستان انوشیران بدان اشاره شده و همچنین "دژ گنبدان" در داستان های گشتاسب، فهت خوان، جنگ رستم و اسفندیار و …. " در خراسان که گشتاسب فرزند خود اسفندیار را در آنجا محبوس و زندانی کرد." 72
سوی گنبدان دژ فرستادیم ز خواری به بیگانگان دادیم
از مهم ترین دژها و قلاع ذکر شده در شاهنامه می باشند که از اهمیت ویژه ای برخوردار هستند.
و: اماکن جغرافیایی دیگر
گذشته از اماکن جغرافیایی فوق، که به اختصار بیان گردید، در شاهنامه به مناسبت های مختلف و در داستان های مختلف به بعضی از اماکن جغرافیایی دیگر نیز اشاره شده است. آتشکد ه ها یکی از اماکن مقدسی می باشند که در شاهنامه بدانها اشاره شده است. به عنوان مثال می توان به آتشکده "آذربرزین" (آذربرزین مهر ) در ریوند خراسان در داستان یزدگرد اول، آتشکده "خرادمهر" در داستان هفت خوان که ظاهراً توسط اردشیر بابکان بنا شده است. "معبد نوبهار" در بلخ در داستان بهرام گور، آتشکده "نوش آذر" در داستان های گشتاسب، هفت خوان، رستم و اسفندیار، بهمن و … که "نام آتشکده ای از هفت آتشکده مغان و پارسیان که آذرنوش هم گفته اند" 73 بوده است، اشاره کرد.
فردوسی جهت بیان عظمت ساسانیان به ایوان کسری در داستان خسروپرویز که در زمان انوشیروان ساخته شد و یکی از بناهای معروف دوره ساسانیان می باشند، اشاره می کند.
به ایوان که نوشیروان کرده بود بسی روزگار اندر آن برده بود
ذکر و توصیف معدن "پنجهیر" (پنج کوه) در داستان دوازده رخ، در شرق رودخانه کابل، که ابن حوقل، 74 آن را در بالای تپه ای با ده هزار معدنچی و در کنار رود کابل توصیف می کند، یکی دیگر از اماکن جغرافیایی شاهنامه می باشد.
دگر پنجهیر و در بامیان سر مرز ایران و جای کیان
دشتها از دیگر اماکن جغرافیایی شاهنامه می باشند که فردوسی در مواردی بدانها اشاره کرده است که به عنوان مثال می توان به دشت :"دغو" که "گیو و طوس در شکارگاه آن دختر گرسیوز برادر افراسیاب را یافتند و پیش کیکاوس آوردند و وی او را به زنی گرفت و سیاوش از او به دنیا آمد"75 در داستان های سیاوش و دوازده رخ، اشاره کرد.
گمانی چنان برد بیژن که اوی چو تنگ اندر آید به دشت دغوی
دشت "سرویج " در ناحیه کرمان، که فردوسی در داستان سیاوش و رستم و شعاد بدان می پردازد و همچنین دشت "میشان" در ناحیه عراق که در داستان اردشیر اول بدان پرداخته شده و از دیگر دشت های معروف ذکر شده در شاهنامه می باشند.
هم از پهلوی پارسی کوچ و بلوچ ز گیلان جنگی و دشت سروج
دگر بوم میسان و رود فرات پر از چشمه و چارپای و نبات
از دیگر اماکن جغرافیایی شاهنامه می توان به بیشه "تمیشه" در "نزدیکی آمل که بومی ها به آن شیمای بیشه می گویند"76 در داستان فریدون و همچنین بیشه "فاسقون" که "بیشه و جنگلی در روم بوده" 77 و فردوسی در داستان لهراسب بدان می پردازد، اشاره کرد.
ز آمل گذر سوی تمیشه کرد نشست اندر آن نامور بیشه کرد
چنین تا لب بیشه فاسقون برفتند پویان و دل پر ز خون
پی نوشت ها
1- بویل. جی. آ. (گردآورنده ) تاریخ ایران کمبریج، ترجمه حسن انوشه، (تهران، امیرکبیر، 138)، جلد پنجم، ص 537.
2- همان کتاب
3- مینوی، مجتبی، فردوسی و شعر او ، ( تهران انتشارات طوس، 1372)، ص 2
4- همان، ص 1
5- مولف گمنام، حدود العالم من المشرق الی المغرب، ترجمه میر حسین شاه، تصحیح و حواشی مریم و میر احمدی و غلامرضا ورهرام، (تهران دانشگاه الزهراء، 1372)، ص 524
6- همان، ص 93
7- همان، ص ص 78-177
8- زنجانی، محمود، فرهنگ جامع شاهنامه ، (تهران، انتشارات عطایی، 1372) ، (حرف ک)
9- اتابکی، پرویز، واژه نامه شاهنامه، (تهران، نشر و پژوهش فروزان، 1379)، (حرف ک)
10- فرهنگ جامع شاهنامه، (حرف ب)
11- حدودالعالم، ص 294
12- لسترنج، گای، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، (تهران، علمی و فرهنگیف 1364) ص 420
13- فرهنگ جامع شاهنامه، (حرف ت)
14- حدود العالم، ص 435
15- همان، ص 447
16- واژه نامه شاهنامه، (حرف م)
17- فرهنگ جامع شاهنامه، (حرف م)
18- همان، (حرف آ)
19- استخری، ابواسحق ابراهیم، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، (تهران علمی و فرهنگی، 1368)، ص 95
20- جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص 340
21- حدود العالم، ص 384
22- همان، ص 313
23- فرهنگ جامع شاهنامه، (حرف ق)
24- واژه نامه شاهنامه، (حرف ک)
25- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف ک)
26- واژه نامه شاهنامه (حرف ک)
27- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف غ)
28- واژه نامه شاهنامه (حرف و)
29- همان (حرف ه)
30- فردوسی و شعر او، ص 238
31- جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، پیشین، ص489
32-فرهنگ جامع شاهنامه (حرف س)
33-ابن رسته (احمدبن عمر)، الاعلاق النفیسه، ترجمه و تعلیق حسین قراچانلو، (تهران، امیرکبیر، 1365)، ص ص77-176
34-جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص 369
35-حدود العالم، ص 189
36-همان، ص 439
37- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف ش)
38- همان
39- حدود العالم،ص 189
40- مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه علی نقی منزوی، (تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1361) جلد دوم، ص 573
41-حدود العالم، ص 443
42-فرهنگ جامع شاهنامه (حرف ق)
43-همان (حرف گ)
44- حدودالعالم، ص 335
45- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف ص)
46- واژه نامه شاهنامه (حرف ک)
47- همان (حرف ه)
48- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف)
49- همان (حرف ب)
50- حدود العالم، ص 343
51- واژه نامه شاهنامه،
52- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف چ)
53- حدود العالم، ص 343
54- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف ح )
55- ابن خردادبه، المسالک و الممالک، ترجمه سعید خاکرند، (تهران، میراث ملل، 1371)، ص 13
56- المسالک و الممالک، استخری، ص 86
57- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف پ)
58- واژه نامه شاهنامه (حرف الف )
59- الاعلاق النفیسه، ص 123
60- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف ح )
61- همان، (حرف الف)
62- فردوسی و شعر او، ص 237
63- حدود العالم، ص 134
64- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف ر)
65- واژه نامه شاهنامه (حرف س)
66- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف س)
67-همان، 0حرف ق )
68- همان، (حرف د)
69- جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ص 176
70- فرهنگ جامع شاهنامه
71- همان، 0حرف ط )
72- همان، (حرف ک)
73- همان ، (حرف نمودار)
74- جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، پیشین، ص 375
75- فرهنگ جامع شاهنامه (حرف د)
76- همان، (حرف تلویزیون )
77- همان، (حرف ف)

فهرست منابع و ماخذ
1- ابن بلخی. فارس نامه. سعی و اهتمام و تصحیح گای لیسترنج، رینولد آلن نیکلسون. تهران: دنیای کتاب، چاپ دوم، 1363
2- ابن خرداد به. المسالک و الممالک. ترجمه سعید خاکرند، تهران: میراث ملل. 1371
3- ابن رسته (احمد بن عمر). الاعلاق النفیسه. ترجمه و تعلیق حسین قراچانلو. تهران: امیرکبیر. 1365
4- ابن واضح یعقوبی. ترجمه محمد ابراهیم آیتی جلد اول و دوم. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفتم. 1374
5- اتابکی، پرویز، واژه نامه شاهنامه. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، چاپ اول، 1379
6- استخری، ابواسحاق ابراهیم، مسالک و ممالک. به اهتمام ایرج افشار، تهران: انتشارات علیم و فرهنگی. چاپ سوم، 1368
7- اشپولر، برتولد. تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی . ترجمه جواد فلاطوری، جلد اول، تهران : انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1364
8- اشپولر، برتولد. تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی . ترجمه مریم میراحمدی، جلد دوم. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1369
9- بارتولد، و. تذکره جغرافیای تاریخی ایران. ترجمه حمزه سردادور. تهران: انتشارات توس، چاپ دوم، 1358
10- بویل، جی. آ. (گردآورنده) تاریخ ایران کمبریج . ترجمه حسن انوشه جلد پنجم،. تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم. 1380
11- حمدالله، مستوفی، نزهه القلوب. به کوشش محمد دبیر سیاقی. تهران. بی جا. 1336
12- دیولافوا. ژان. ایران. کلده وشوش. ترجمه علی محمد فره وشی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. چاپ پنجم.1371
13- زنجانی، محمد،فرهنگ جامع شاهنامه. تهران: انتشارات عطایی، چاپ ا.ل، 1372
14- ظهیرالدین مرعشی، تاریخ گیلان و دیلمستان. تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده. تهران: مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ دوم، 1364
15- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش سعید حمیدیان، جلدهای اول تا نهم. تهران: انتشارات قطره، چاپ اول، 1373
16- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، مصحح ژول مول: جلدهای اول تا هفتم. با مقدمه محمدامین ریاحی، تهران: انتشارات سخن، چاپ چهارم،1373
17- فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، مصحح ژول مول. تهران: انتشارات آموزش و انقلاب اسلامی، چاپ پنجم،1370
18- کریستین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان. ترجمه رشید یاسمی. تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم، 1367
19- لسترنج، گای. جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم. 1364
20- محمدبن نجیب بن بکران. جهان نما. به کوشش محمد امین ریاحی. تهران: بی جا، 1342
21- مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم . ترجمه عی نقی منزوی، جلد اول و دوم، تهران: شرکت مولفان . مترجمان ایران. چاپ اول 1361
22- مولف گمنام. حدود العالم من المشرق الی المغرب. ترجمه میر حسین شاه. تصحیح و حواشی مریم احمدی و غلامرضا ورهرام، تهران: دانشگاه الزهرا، چاپ اول، 1372
23- مینوی، مجتبی، فردوسی . شعر او. تهران: انتشارات توس، چاپ سوم، 1372
24- یاقوت حموی، معجم البلدان (الجزء الاول)، بیروت: دارصادر. بی تا.

فهرست
خلاصه 1
مقدمه 2
ابزار و وسایل کتابت در دوران اسلام 3
کتابخانه های تمدن اسلامی 3
الف: کتابخانه های شخصی 6
ب: کتابخانه های مساجد 6
ج:کتابخانه های عمومی 6
معرفی برخی از کتابخانه های عمومی دوران اسلامی 7
کتابخانه حلب 7
کتابخانه شاپور 7
کتابخانه سید رضی 8
کتابخانه سید مرتضی 8
د- کتابخانه های نیمه عمومی 9
کتابخانه فارس 9
کتابخانه رامهرمز 9
کتابخانه بصره 10
کتابخانه ابن شاه مردان 10
کتابخانه صاحب بن عباد 10
چگونگی اداره کتابخانه ها و نحوه در آمد و مخارج آنها 11
شیوه های تهیه کتاب 11
کتابخانه های ایران اسلامی 12
دلایل افول کتابخانه های اسلامی 15
عوامل برونی 16
عوامل درونی 16
نتیجه 17
یادداشت ها : 18
Abstract 20
دکتر غلامحسین سعیدیان 22
چکیده 22
کلید واژه ها 23
مقدمه 24
آذربایجان بزرگ و امیرخان ترکمان 25
پی نوشت ها و توضیحات 36
منابع و ماخذ 48
سیاست های شاه عباس اول در رونق تجاری ایران 52
چکیده 52
واژه های کلیدی: 52
مقدمه 52
اقدامات شاه عباس اول در رشد و تجارت 57
الف- امینیت راه ها ئ مبارزه با راهزنان 60
ب- احداث راه و کاروانسرا 60
ج- حمایت از اتباع خارجی ( بازرگانان و مبلغان مسیحی) 62
د: استفاده از ارمنه در تجارت ابریشم 66
نتیجه 68
پی نوشت ها و یادداشت ها 69
فهرست منابع 73
عنوان مقاله: 77
چکیده: 77
کلید واژه ها 78
مقدمه: 78
الف: شهرها 81
ب: رودها و رودخانه ها 96
ج: دریاها و دریاچه ها 97
د-کوه ها 98
ه: دژها و قلاع 99
و: اماکن جغرافیایی دیگر 101
پی نوشت ها 103
فهرست منابع و ماخذ 109

1 – Tello
2 – Clay plate
3 – Borsippa
—————

————————————————————

—————

————————————————————

1


تعداد صفحات : 114 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود