معرفی کایزن
از 1986 که کتاب کایزن منتشر شد، واژه "کایزن" به عنوان یکی از مفاهیم کلیدی مدیریت مطرح و پذیرفته شد.
فرهنگ جدید لغات آکسفورد، واژه کایزن را روشی مستمر در بهبود کار، اثربخشی فردی و نظایر آن در قالب فرهنگ کار بیان میکند. این واژه در دستور زبان انگلیسی جایگاه خاصی دارد.
در زبان ژاپنی، کایزن یعنی بهبود مستمر، البته بهبودی که همگان اعم از مدیران و کارکنان باید به آن توجه کنند و تقریباً کم هزینه باشد. فلسفه کایزن، براین اساس بنا شده که شیوه زندگی ما اعم از کاری، اجتماعی و خانوادگی، بر تلاش در جهت بهبود مستمر تمرکز یابد. این مفهوم برای بسی اری از ژاپنیها به قدری عادی و روشن است که حتی متوجه دارا بودن و انجام آن نیستند. کایزن سهم بزرگی در موفقیت رقابتی ژاپنیها داشته است.
گرچه بهبودهای تحت عنوان کایزن کوچک به نظر میرسند ولی فرایند کایزن در بلندمدت، نتایج چشمگیر و هیجانآوری خواهد داشت. مفهوم کایزن، پاسخ به این سوال است که چرا شرکتها در ژاپن برای مدتی طولانی، ساکن و بدون حرکت نمیمانند. تفکر مدیران، در کشورهای غربی، برای ایجاد تغییرات عمده و نوآوری در فناوری، بر این اصل استوار است که در کوتاهترین زمان، به آخرین مفاهیم مدیریت و روشهای تولید دست یابند. تاثیر نوآوری در تغییرات فناوری، چشمگیر و جالب توجه است، در حالی که فعالیتهای کایزن، در کوتاهمدت اغلب هیجانی ندارند و بیسروصدا هستند. واقعیت این است که نوآوری حرکتی سریع برای تغییر فناوری است اما نتایج ناشی از آن اغلب با مشکلاتی همراه است. فرایند کایزن بر پایه تفکر عقل سلیم استوار است و با اجرای فعالیتهایی کم هزینه، باعث پیشرفتهای خارقالعادهای میشود. در کایزن دستیابی به موفقیت با خطرپذیری کمتری همراه است و مدیران را متحمل هزینههای گزافی نمیکند.
بیشتر فعالیتهای بینظیر مدیریتی در ژاپن مانند کنترل کیفیت جامع1، کنترل کیفیت در سطوح شرکت2 حلقههای کنترل کیفیت3 و روابط کار به روش ژاپنی4 در واژه کایزن خلاصه میشود. استفاده از کایزن به جای واژههایی مانند بهرهوری، کنترل کیفیت جامع، تولید بدون عیب5، تولید بهنگام6 و سیستم پیشنهادها7؛ تصویر واضحتری از عملکرد کارخانههای ژاپنی را نشان میدهد. کایزن مانند چتری همه این فعالیتها را پوشش میدهد. البته این فعالیتها، منحصر به مدیریت ژاپنی نیست و مدیران در هر کجای دنیا میتوانند به صورت اصول پایه آن را به کار گیرند. هر شرکتی در هر نقطه از جهان و از هر ملیتی، با برداشتن گامهای استوار و انجام فرایندهای صحیح باید کایزن را به کار برد و از آن بهره گیرد. نمودار (1-1) جز کایزن را نشان میدهد.
مفاهیم اصولی کایزن
مدیریت باید بعضی مفاهیم اصلی و سیستمها را برای تشخیص راهبرد کایزن و عمل به آن بیاموزد، پارهای از این مفاهیم عبارتند از:
* کایزن و مدیریت
* تاکید بر فرایند، به جای تاکید بر نتیجه هدف
* پیروی از چرخههای (برنامهریزی، اقدام، ممیزی و اجرا) و (استانداردسازی، اقدام، ممیزی و اجرا)
* اولویت بخشی به کیفیت در درجه نخست
* اظهارنظر براساس آمار و دادههای صحیح
* مشتری را فرایند بعدی قلمداد کردن.
کایزن و مدیریت
از دیدگاه کایزن مدیریت دو وظیفه مهم نگهداری وضع موجود و بهبودبخشی به فرایندها را برعهده دارد (شکل 1-1). نگهداری وضع موجود، شامل آن دسته از فعالیتهایی است که برای حفظ فناوری جاری، اقدامات مدیریتی، استانداردهای اجرایی و استقرار آنها، از طریق آموزش انجام میشود. مدیریت از طریق حفظ و نگهداری وضع موجود، شرایطی فراهم میکند که هرکس بتواند از رویههای استاندارد عملیات تبعیت کند. اما بهبود بخشی به فعالیتهایی اتلاق میشود که در جهت ارتقای استانداردهای جاری انجام میشوند. بنابراین تصور ژاپنیها از مدیریت، تلفیقی از دو مفهوم نگهداری و بهبودبخشی است.
همانطور که در شکل 2-1 نشان میدهد فرایند بهبود به دو صورت کایزن و نوآوری از یکدیگر متمایز میشود. کایزن، بیانگر بهبودهای کوچک است که در نتیجه تلاشهای هدایتگرانه ایجاد میشود، اما نوآوری، شامل بهبود چشمگیر و خارقالعاده در نتیجه سرمایهگذاریهای کلان است. به دلیل جذابیت نوآوری مدیران غربی صبر و تحمل ندارند و منافعی را که کایزن در طولانی مدت برای شرکت به وجود میآورد نادیده یا دست کم میگیرند. کایزن بر تلاشهای فردی، باورها، ارتباطات، آموزش، کار تیمی، به کارگیری قدرت تفکر نیروی کار، انضباط فردی، عقل سلیم و بهبودهای کمهزینه تاکید ویژهای دارد. از آنجا که کایزن روندی پایدار و دربرگیرنده تمامی کارکنان شاغل در سازمان میباشد، تمامی افراد مسئول در سلسله مراتب مدیریت همانگونه که در شکل 1-1 نشان داده شده با برخی از جنبههای کایزن ارتباط پیدا میکنند.
تاکید بر فرایند، به جای تاکید بر نتیجه هدف
کایزن، مروج اندیشه روند گراپی است، زیرا بهبود فرایندها منجر به بهبود نتایج خواهد شد. بروز نارسایی در دستیابی به نتایج برنامهریزی شده، نشانه وجود نارسایی در فرایند است. مدیریت باید فرایندنگر باشد و با تشخیص خطاهای فرایند آنها را اصلاح کند. کایزن، بر تلاشهای انسانی تاکید دارد و این امر کاملاً مغایر با تفکر غربیهاست که بر نتیجه هدف تاکید میکنند.
نگرش از طریق تاکید بر فرایند، باید در معرفی راهبردهای مختلف کایزن به کار گرفته شود تا این راهبردها با موفقیت همراه باشند. راهبردها عبارتند از: چرخه برنامهریزی، اقدام، ممیزی و اجرا (PDCA)؛ چرخه استانداردسازی، اقدام، ممیزی و اجرا (SDCA)؛ کیفیت برتر، کاهش هزینههای تولید، تحویل به موقع سفارشات، مدیریت کیفیت جامع؛ تولید بهنگام؛ و نگهداری و تعمیرات. راهبردهای کایزن در بسیاری از شرکتها به دلیل بیتوجهی به فرایند، موفق نبودهاند. مهمترین عامل در توفیق فرایند کایزن، تعهد و حضور مدیر ارشد در صحنه است.
تفاوت میان تفکر روندگرا و تفکر نتیجهگرا در فعالیتهای تجاری در نمودار 81- نشان داده شده است. با دقت در نقش مدیر متوجه خواهیم شد که نقش حمایتی و ایجاد انگیزه بر بهبود روندها تاکید دارد، در حالی که نقش کنترلی به نتیجه کار اهمیت میدهد. مفهوم کایزن بر نقش حمایتی و ایجاد انگیزه از سوی مدیریت در میان کارکنان برای بهبود روندها تاکید میکند. از یک سو مدیر به توسعه معیارهای روندگرا نیاز دارد. از سوی دیگر مدیریت کنترلی تنها به عملکرد یا معیارهای نتیجهگرا توجه دارد. برای رعایت اختصار معیار روندگرا را با حرف "ر" و معیار نتیجهگرا را با حرف "ن" نشان دادهایم.
معیار "ر" به علت توجه به تلاش کارکنان و اغلب نیاز به دگرگونی رفتاری به دیدگاه بلندمدت نیاز دارد در حالی که معیار " ن" بیشتر حالت مستقیم داشته و کوتاهمدت میباشد.
پیروی از چرخهها
اولین گام در فرایند کایزن، برقراری چرخه برنامهریزی، اقدام ممیزی و اجرا (PDCA) یا چرخه دمینگ است زیرا این چرخه وسیلهای مطمئن برای تداوم کایزن و تحقق خطمشیهای راهبردی و بهبود استانداردهاست. این چرخه از مهمترین فعالیتهایی است که بر فرایند تاکید میکند (شکل 3-1).
منظور از برنامهریزی، تعیین هدف، برای ایجاد بهبود میباشد. زیرا کایزن راه زندگی است و به صورت هدف برای ایجاد بهبود در هر زمینهای استفاده میشود. منظور از اقدام، انجام فعالیتهای منظم برای تحقق برنامه تدوین شده است. منظور از ممیزی، مقایسه وضعیت جدید با شرایط پیشبینی شده و حصول اطمینان از اثربخشی برنامههاست. منظور از اجرا، یعنی به کارگیری استاندارد جدید و خلق فرایندهای موثری است که از وقوع مجدد مشکل اولیه پیشگیری کند و راه را برای دستیابی به پیشرفتهای بیشتر هموار سازد. از آنجایی که کارکنان، موقعیتهای تازه را میپسندند و اغلب چرخه بهبود را تجربه نکردهاند، مدیریت باید برای استقرار چرخه برنامهریزی، اقدام، ممیزی و اجرا (PDCA) پیشقدم شود.
فرایندهای کاری در شروع کار معمولا بیثبات هستند بنابراین پیش از چرخه (PDCA) برنامهریزی، اقدام، ممیزی و اجرا باید تمام فرایندهای جاری براساس چرخه (SDCA) استانداردسازی، اقدام، ممیزی و اجرا استانداردسازی شوند (شکل 4-1).
هرگاه وضعیتی غیرعادی در فرایندهای جاری ایجاد شود این سوالات مطرح شوند که: آیا رخ داد حاضر به دلیل فقدان استانداردهاست؟ آیا استانداردهای جاری به دقت رعایت نشدهاند؟ و آیا استانداردهای جاری کفایت لازم را ندارند؟ اگر استانداردهای تعیین شده و فرایندهای جاری ثبات پیدا کرده باشند میتوان به سراغ چرخه PDCA (برنامهریزی، اقدام، ممیزی و اجرا) رفت. با توجه به آنچه در بالا به آن اشاره شد چرخه SDCA ثبات فرایندهای جاری را تضمین میکند، در حالی که چرخه PDCA، بهبود فرایندها را پیگیری میکند. باید بیان کرد که هر دو مقوله مطرح شده، جزء وظایف و مسئولیتهای مدیر است.
اولویتبخشی به کیفیت
از میان اهداف تعریف شده بنیادی، مانند کیفیت مطلوب، قیمت مناسب و خدمات پس از فروش، باید کیفیت مطلوب را در اولویت قرار داد. هر قدر قیمت محصول مناسب و تبلیغات برای ارائه خدمات به مصرفکننده جذاب، اما کیفیت تولید یا خدمات ضعیف باشد، قدرت رقابت در بازار ضعیف خواهد بود. توجه به کیفیت در درجه اول نیاز و به تعهد و قبول مسئولیت مدیریت مربوط است. مدیران اغلب هنگامی که در تنگنای تصمیمگیری بین تولید محصول نامرغوب یا تحویل به موقع سفارشات و تامین نیاز بازار قرار میگیرند، کیفیت را فدای ضرورت تحویل کالا یا کاهش هزینههای تولید میکنند، توجه به این نکته مهم است که این کار به مرور از عمر فعالیت سازمان میکاهد.
اظهارنظر براساس آمار و دادههای صحیح
کایزن، فرایندی برای حل مشکل است. برای اینکه مشکلی به خوبی درک و حل شود، ابتدا باید آن را به درستی تشخیص داد. برای این منظور باید اطلاعات جمعآوری شده را تجزیه و تحلیل کرد. بدون داشتن اطلاعات کامل و مطمئن، به جای دسترسی به راهکاری دقیق و علمی به حل مشکلی پرداخته میشود که زوایای آن به درستی شناخته شده نیست و تنها به ذهنیات و احساسات پاسخ داده شده است. با جمعآوری اطلاعات صحیح درباره واقعیات جاری، نقطه شروع بهبود شناخته میشود.
مشتری را فرایند بعدی قلمداد کردن
تمام کارها سلسلهای از فرایندهاست و هر مرحله از فرایند، تامینکننده و مشتری خود را دارد. برای مثال هر کالا، ماده یا اطلاعاتی که در مرحله "الف" فرایند استفاده میشود در مرحله " ب" نیز کاربرد دارد و پس از تکمیل و بهبود به مرحله بعد مثلاً "ب" ارسال میشود. توجه به این نکته مهم است که فرایند بعدی خود یک مشتری است. مشتریهای بعدی دو نوعند: مشتریهای داخلی (در درون شرکت) و مشتریهای خارجی (بیرون از شرکت و در بازار). بیشتر کارکنانی که در یک سازمان به فعالیت مشغولند با مشتری داخلی سروکار دارند. بنابراین این واقعیت، موجب احساس مسئولیت و تعهد بیشتر آنان میشود، به نحوی که هیچگاه محصولی نامرغوب یا اطلاعاتی نادرست به سایر کارکنان در فرایند بعدی تحویل نمیدهند. وقتی کارکنان در یک سازمان به این قاعده کلی پایبند باشند و آن را دقیقاً رعایت کنند، مشتری خارجی در بازار، محصول یا خدمات را با کیفیت مطلوب دریافت خواهد کرد. سیستم تضمین کیفیت واقعی یعنی پایبندی هر یک از افراد سازمان به قاعده فوق و تعهد به اجرای آن.
نمودار 3-1- برداشت ژاپنی از کارکردهای شغلی (نگهداری، نوآوری، کایزن)
نمودار 4-1- برداشت غربی از کارکردهای شغلی (نگهداری و نوآوری)
نمودار 5-1- کارکردهای شغلی براساس نوآوری
کنترل کیفیت جامع و کایزن:
با آن که توجه مدیریت اغلب به مسایلی همچون بهرهوری و کیفیت معطوف است ولی هدف ما پرداختن به آن سوی سکه، یعنی کایزن است. دامنه هرگونه بحث جدی در زمینه کیفیت در همان ابتدا به مسایلی مانند چگونگی تعریف کیفیت، چگونگی اندازهگیری آن و شیوه مرتبط ساختن آن با سوددهی کشیده میشود. به تعداد کسانی که به تعریف واژه کیفیت پرداختهاند برای آن تعریف وجود دارد و تاکنون توافقی در این مورد که کیفیت چیست یا چه باید باشد، بدست نیامده است. همین گفته در مورد بهرهوری نیز صدق میکند. افراد مختلف، از بهرهوری برداشتهای متفاوتی دارند. برداشتها در زمینه بهرهوری فرسنگها از یکدیگر فاصله دارند و اغلب، مدیریت و کارگران در قبال این مساله با یکدیگر اختلاف نظر دارند.
صرفنظر از مفاهیم کیفیت و بهرهوری، همیشه سوی دیگر این سکه کایزن بوده است. بدین ترتیب وقتی پای واژه کایزن به میان میآید موضوع کاملاً ساده میشود. اول این که هیچ کس نمیتواند ارزش بهبود را منکر شود چون به خودی خود برای همگان مفید است. در هر زمان و مکانی که بهبودی در کاری حاصل شود، این بهبود سرانجام به بهبود کیفیت و بهره وی منجر خواهد شد. نقطه آغاز بهبود تشخیص نیاز است و تشخیص نیاز از شناخت مشکلات نشات میگیرد. اگر مشکلی تشخیص داده نشود در آن صورت نیازی به بهبود نخواهد بود. رضایت خاطر، دشمنی شماره یک کایزن است. از اینرو کایزن بر آن مشکلات تاکید داشته و معیارهایی برای تشخیص مشکلات ارائه میدهد.
پس از تشخیص مشکل، باید بیدرنگ به برطرف ساختن آن اقدام کرد. بدینترتیب کایزن در عین حال روند مشکلزدایی نیز محسوب میشود. در واقع کایزن به استفاده از ابزار گوناگون مشکلزدایی نیاز دارد. و با حل هر یک از مشکلات، بهبود در سطح بالاتری قرار خواهد گرفت. برای تحکیم سطح ارتقاء یافته جدید، بهبود باید استاندارد شود. بدینترتیب، کایزن به استانداردسازی نیز نیازمند است. اصطلاحاتی چون کنترل کیفیت، کنترل کیفیت آماری، هستههای کنترل کیفیت و کنترل کیفیت جامع یا کنترل کیفیت در سطوح شرکت، در بیشتر مواقع در ارتباط با کایزن مطرح میگردند.
همانگونه که قبلاً مطرح شد برداشتهای بسیار زیادی از واژه کیفیت ارائه شده است و هیچگونه توافقی در قبال معنی واقعی این واژه وجود ندارد. واژه کیفیت در معنی عام خود به هر چیزی که بتوان آن را بهبود بخشید اطلاق میشود. در این معنی، کیفیت تنها به تولیدات و خدمات محدود نمیشود. بلکه نحوه کار مردم، نحوه کار ماشینآلات و نحوه برخورد با سیستمها و مقررات را نیز دربرمیگیرد. کیفیت در معنی عام خود تمامی جنبههای رفتار آدمی را دربرمیگیرد. به همین دلیل سخن گفتن از کایزن به مراتب از عنوان کردن واژههایی چون کیفیت و برهوری مفیدتر است.
واژه بهبود در تعبیر غربی آن، اغلب چیزی جز بهبود تجهیزات نیست و در نتیجه عامل انسانی را شامل نمیشود. در مقابل، کایزن واژهای فراگیر است و در تمامی جنبههای فعالیت بشری کاربرد دارد. علیرغم آنچه گفته شد، باید بیان کرد که اصطلاحاتی همچون کیفیت و کنترل کیفیت، در توسعه کایزن در ژاپن نقشی حیاتی ایفا کردهاند.
در حال حاضر کنترل کیفیت به صورت یک ابزار تمام عیار مدیریت درآمده و تمامی کارکنان شرکت را دربرمیگیرد. فعالیتهای مربوط به کنترل کیفیت که در سرتاسر شرکت دنبال میشود، اغلب کنترل کیفیت جامع یا کنترل کیفیت در سطوح شرکت نامیده میشود که به معنی فعالیتهای سرتاسری کایزن در شرکت میباشد که تمامی کارکنان از مدیریت گرفته تا کارگران را دربرمیگیرد. با گذشت زمان، کنترل کیفیت به کنترل کیفیت استاندارد و سپس به کنترل کیفیت جامع یا کنترل کیفیت در سطح شرکت تغییر یافته و کارایی مدیریت را در تمامی سطوح بهبود بخشیده است. از اینرو و اژههایی چون کنترل کیفیت یا کنترل کیفیت جامع تقریباً با واژه کایزن مترادف شده است.
کنترل کیفیت جامع در ژاپن جنبشی است که هدف آن بهبود کارایی مدیریت در تمامی سطوح است در راستای این هدف، مباحث زیر مورد توجه قرار گرفتهاند:
1- تضمین کیفیت
2- کاهش هزینهها
3- تحقق مقادیر تولید
4- تحقق جدول زمانی تحویل
5- ایمنی
6- ساخت تولیدات جدید
7- بهبود بهرهوری
8- مدیریت تدارکات
به تازگی کنترل کیفیت به زمینههایی چون بازاریابی، فروش و خدمات نیز تعمیم یافته است. علاوه بر این، کنترل کیفیت جامع مسایل مهم مدیریت همچون توسعه سازمانی، مدیریت کارکردی متقابل، سیاستگزاری و اعمال کیفیت را دربرمیگیرد. به بیان دیگر، مدیریت از کنترل کیفیت جامع به عنوان ابزاری جهت بالا بردن همه جانبه کارایی بهره جسته است. کسانی که از نزدیک تحولات از اینرو فعالیت هستههای کنترل کیفیت در ژاپن اغلب در زمینههایی چون هزینه، ایمنی و بهرهوری متمرکز گشته است و فعالیت آنها تنها به طور غیرمستقیم با بهبود کیفیت کالا ارتباط پیدا میکند. در بیشتر موارد، این فعالیتها صرفاً در جهت بهبود محیط کار صورت میگیرند. تلاشهای مدیریت در زمینه کنترل کیفیت نیز اغلب در زمینههایی چون آموزش، ایجاد سیستمها، سیاستگزاری، مدیریت کارکردی متقابل و اخیراً اعمال کنترل متمرکز بوده است.
بیشتر شرکتهای ژاپنی که از برنامههای کایزن استفاده میکنند دارای یک سیستم کنترل کیفیت و یک سیستم پیشنهادات هستند که هماهنگ با یکدیگر فعالیت میکنند. مجموعه هستههای کنترل کیفیت را میتوان به عنوان یک سیستم پیشنهاددهنده بهبود تلقی نمود.
یکی از ویژگیهای برجسته مدیریت ژاپنی، دریافت پیشنهادات بیشمار از کارگران است و مدیریت تلاش فراوانی در زمینه بررسی پیشنهادات دریافتی و اغلب گنجاندن آنها در استراتژی کلی کایزن، مبذول میدارد. بسیار اتفاق میافتد که مدیریت ارشد یکی از کارخانههای طراز اول ژاپن، تمامی روز خود را به شنیدن گزارش فعالیتهای هستههای کنترل کیفیت صرف کند و براساس معیارهای از پیش تعیین شده پاداش پرداخت نماید. مدیریت آماده است تا تلاشهای کارکنان در جهت بهبود را مورد تصدیق قرار دهد و در مواقع ضروری اشتیاق خود را در این زمینه نشان میدهد. در بیشتر مواقع، پیشنهادات فردی برای تقویت حسن رقابت در میان کارگران و گروههای کاری بر روی تابلوی اعلانات در محل کار نصب میشود.
یکی دیگر از محاسن مهم سیستم پیشنهادات این است که هر پیشنهادی پس از اجرا به بهبود استاندارد موجود منجر میشود. برای مثال، وقتی بنا به پیشنهاد کارگران یک دستگاه ویژه برای جلوگیری از اشتباه و بروز ضایعات بر روی یک ماشین نصب میشود، کارگران ناگزیر خواهند بود تا نحوه کار خود را تغییر داده و دقت بیشتری به عمل آورند. به هر حال از آنجا که استاندارد جدید به ابتکار خود کارگر موجودیت یافته است وی از استاندارد جدید احساس غرور کرده و آن را رعایت میکند. اما اگر از وی خواسته شود که استاندارد تحمیل شده از سوی مدیریت را رعایت کند ممکن است چندان اشتیاقی از خود نشان ندهد. بدین ترتیب، از طریق سیستم پیشنهادات، کارکنان میتوانند در محل کار خود در کایزن مشارکت نمایند و نقش مهمی در بهبود استانداردها ایفا کنند.
عملیات بیشتر از سایر قسمتها نیاز به بهبود دارد. پاسخ به این سوال به معنای جستجو در فرایندهای کیفیت مطلوب، قیمت مناسب و تحویل به موقع سفارش مشتری است.
کیفیت، تنها به تولید محصول نهایی یا خدمات ارائه شده، منحصر نمیشود بلکه همه فرایندهای درون سازمان، در زمینه تولید و خدمات را دربرمیگیرد. منظور از هزینههای تولید، هزینههای طراحی، تولید، فروش و خدمات پس از فروش است و منظور از تحویل به موقع سارش، تحویل در زمان مشخص و به میزان مشخص است. وقتی سه عامل ذکر شده یعنی کیفیت مطلوب، قیمت مناسب و تحویل به موقع سفارش مشتری به درستی تحقق یابد، آنگاه رضایت مشتری حاصل شده است.
فعالیتهای مربوط به سه عامل یاد شده مانند پل ارتباطی بین خطوط عملیاتی و دوایر متلف پژوهش و توسعه، مهندسی، تولید، فروش و خدمات پس از فروش عمل میکنند. بنابراین هماهنگی برای عملیات و کارکردهای متقابل در درون یک سازمان، ضرورتی اجتنابناپذیر است و این هماهنگی باید تا سطح پیمانکاران و عمده فروشان گسترش یابد. مدیر ارشد سازمان، وظیفه بازنگری وضعیت جاری کیفیت مطلوب، قیمت مناسب و تحویل به موقع سفارش مشتری را با توجه به شرایط متغیر در بازار آزاد برعهده دارد. همچنین سیاستها و خطمشیهای بازنگری شدهای را برای بهبود هر چه بیشتر به سازمان معرفی کرده و اولویتها را تعیین میکند.
بهبود در شرق و غرب
کایزن در برابر نوآوری (1)
برای دستیابی به پیشرفت، دو نگرش متفاوت وجود دارد: پیشرفت تدریجی و پیشرفت مبتنی بر جهش بزرگ. در مجموع، شرکتهای ژاپنی پیشرفت تدریجی را ترجیح میدهند. در حالی که شرکتهای غربی به جهش بزرگ که اصطلاحاً نوآوری گفته میشود تکیه دارند:
کایزن
نوآوری
ژاپن
غرب
قوی
ضعیف
ضعیف
قوی
قبلهگاه مدیریت غربی نوآوری است. نوآوری به دگرگونیهای عمده در زمینه پیشرفتهای تکنولوژیک یا ارائه تازهترین مفاهیم مدیریت یا شیوههای تولید، اطلاق میشود. نوآوری پدیدهای واقعاً چشمگیر و جنجالی است. در مقابل، کایزن غالباً بیسر و صدا و ظریف است و نتایج آن اغلب، فوراً به چشم نمیآید. کایزن پیشرفتی مداوم و بیوقفه است؛ حال آن که نوآوری اغلب پدیدهای آنی است.
مثلاً در غرب مدیریت میانی میتواند در بیشتر مواقع، حمایت مدیریت ارشد را برای پروژههایی چون طراحی به کمک کامپیوتر8، ساخت به کمک کامپیوتر9 و برنامهریزی برای تامین مواد موردنیاز10 جلب کند؛ زیرا اینگونه پروژهها جنبه نوآوری داشته و انقلابی در سیستمهای موجود ایجاد میکنند. بدینترتیب، این پروژهها ماهیتاً سودآور هستند و مدیران به سختی میتوانند در برابر وسوسه سوددهی مقاومت کنند. با وجود این اگر مدیر کارخانهای بخواهد مثلاً تغییرات اندکی در روش کار کارگران با ماشینآلات، به طور مثال واگذاری مسئولیتهای چندگانه شغلی، یا تجدیدنظر در روند تولید بوجود آورد، جلب حمایت مدیریت جداً دشوار خواهد بود.
نمودار 1-2 به مقایسه ویژگیهای اصلی کایزن و نوآوری اختصاص دارد. یکی از ویژگیهای جالب ایزن، عدم نیاز قطعی آن به تکنولوژی پیچیده، یا خرین دستاوردهای تکنولوژیک است. برای تحقق کایزن، تنها تکنیکهای سادهای چون ابزار هفتگانه کنترل کیفیت (نمودار پارتو11، نمودار علت و معلول، هیستوگرام، نمودار کنترل، نمودار پراکندگی، نمودار و برگههای کنترل) کفایت میکند. برای تحقق کایزن، هوش متوسط کافی است. در مقابل، نوآوری اغلب به تکنولوژی بسیار پیشرفته و سرمایهگذاری عظیم نیاز دارد.
از جمله تفاوتهای عمده میان کایزن و نوآوری آن است که کایزن علیرغم عدم نیاز قطعی به سرمایهگذاری وسیع، به تلاشی گسترده و پیگیر نیاز دارد. بدینترتیب، تفاوت میان این دو مفهوم متضاد را میتوان به تفاوت بین نردبان و شیب تشبیه کرد. استراتژی نوآوری، ترقی نردبانی شکل به گونهای که در نمودار 2-2 ترسیم شده است، پدید میآورد. در مقابل، استراتژی کایزن با پیشرفت تدریجی همراه است. اما نوآوری به جای دنبال نمودن الگوی عامل نردبانی ترسیم شده در نمودار 2-2، چنانچه با استراتژی کایزن همراه نباشد، اغلب از الگوی مندرج در نمودار 3-2 پیروی میکند. این امر از آنجا ناشی میشود که یک سیستم مبتنی بر یک نوآوری جدید، اگر به طور مداوم نگهداری نشود و بهبود نیابد، بلافاصله پس از استقرار روبه زوال خواهد گذاشت.
کایزن
نوآوری
1- تاثیر
بلندمدت و بادوام ولی غیرمهیج
کوتاه مدت ولی مهیج
2- سرعت
گامهای کوچک
گامهای بلند
3- طیف زمانی
مداوم و طولانی
متناوب و کوتاه
4- تغییر
تدریجی و پیوسته
ناگهانی و بانوسان
5- مشارکت
فراگیر
تعدادی نخبه
6- نگرش
جمعگرایی، تلاش گروهی، برخورد سیستماتیک
فردگرایی شدید، ایدهها و تلاشهای فردی
7- روش
نگهداری و بهبود
خارج ساختن از رده و دوبارهسازی
8- زمینه
دانش فنی متعارف و تکنولوژی روز
نوآوریهای تکنولوژیک، اختراعات جدید، نظریههای تازه
9- نیازهای عملی
نیاز به سرمایهگذاری کم ولی تلاش زیاد برای حفظ آن
نیاز به سرمایهگذاری زیاد ولی تلاش اندک برای حفظ آن
10- جهتگیری تلاشها
مردم
تکنولوژی
11- معیارهای ارزیابی
فرایندوتلاشبرای کسبنتایجبهتر
نتیجه در خدمت سودآوری
12- مزیت
مناسب برای اقتصاد کم رشد
مناسب برای اقتصاد دارای رشد سریع
نمودار 1-2 ویژگیهای کایزن و نوآوری
در واقع، هیچ پدیدهای نمیتواند برای همیشه ثابت بماند. تمامی سیستمها پس از استقرار رو به زوال میگذارند. براساس یکی از قوانین مشهور پارکینسون12 هر سازمانی پس از ایجاد ساختار خود رو به زوال میگذارد. به بیان دیگر حتی برای حفظ وضع موجود میباید تلاش مداومی در جهت بهبود صورت گیرد.
نوآوری پدیدهای است ناگهانی که نتایج آن به تدریج براثر رقابت فشرده و تنزل استانداردها از میان میرود. در حالی که کایزن تلاشی است مداوم با نتایجی فزاینده که با گذشت زمان ترقی میکند. اگر علت وجودی استانداردها تنها حفظ وضعیت موجود باشد در آن صورت تا زمانی که سطح کارایی مقبولیت دارد، تلاشی برای تغییر آنها صورت نخواهد گرفت. در حالی که کایزن تلاشی است مداوم نه تنها برای نگهداری بلکه برای ترقی دادن استانداردهای موجود. طراحان و استراتژیستهای کایزن معتقدند استانداردها ماهیتی تجربی داشته و شبیه پلههایی سنگی هستند و با تلاش در جهت بهبود مداوم، یک استاندارد به استانداردی تازه منتهی میشود. به همین دلیل است که هستههای کنترل کیفیت به محض برطرف نمودن یک مشکل، دست به کار برطرف ساختن مشکل تازهای میشوند. به همین دلیل است که کایزن برای چرخه PDCA اهمیت فراوانی قائل است.
یکی دیگر از ویژگیهای کایزن، نیاز آن به تلاش فردی تمامی افراد است. برای تداوم روحیه کایزن، حمایت مداوم و آگاهانه مدیریت اجتنابناپذیر است. اینگونه حمایت با استقبال و حمایت نمایشی مدیریت از کسانی که به موفقیتی چشمگیر و یا نوآوری مهمی دست یافتهاند، تفاوت دارد. کایزن به روند، بیش از نتیجه توجه نشان میدهد. اقتدار مدیریت ژاپنی به ابداع و اجرای موفقیتآمیز سیستمی بستگی دارد که ضمن ارزش نهادن به هدف، بر اهمیت وسیله نیز تاکید دارد.
بدین ترتیب، کایزن مستلزمصرف وقت و تلاش از سوی مدیریت است. تزریق سرمایه نمیتواند جای صرف وقت و تلاش را بگیرد. سرمایهگذاری بر روی کایزن یعنی سرمایهگذاری بر روی مردم. به بیان دیگر کایزن متکی به مردم است. در حالی که نوآوری به تکنولوژی و پول وابسته است.
نکته دیگر این که، کایزن برای اقتصادی که از رشد آهسته برخوردار است مناسب میباشد؛ در حالی که نوآوری بیشتر با اقتصاد توام با رشد سریع تناسب دارد. کایزن با بهرهگیری از تلاشهای کوچک ولی گسترده و گام به گام، به پیش میرود در حالی که نوآوری علیرغم فشارهای ناشی از سرمایهگذاریهای سنگین و قوه جاذبه موجود، با امید به دست یافتن به قله افتخار به جهشهای بلند میاندیشد. در اقتصاد کم رشد که هزینههای سنگین انرژی و مواد اولیه، مازاید تولید و بازارهای راکد که از ویژگیهای آن میباشد، کایزن اغلب بیش از نوآوری مقرون به صرفه است.
کایزن از طریق کنترل کیفیت جامع
راههایی که میتوان از طریق آن کایزن را دنبال نمود تقریباً بیشمار است. ولی سادهترین راه برای تحقق کایزن مسیر کنترل کیفیت جامع است. مفهوم کنترل کیفیت جامع، اغلب در غرب به عنوان بخشی از فعالیتهای هسته کنترل کیفیت تلقی میشود و تصور بر این است که این وظیفه به عهده مهندسین کنترل کیفیت محول شده است. با توجه به مبهم بودن عبارت کنترل کیفیت جامع و نارسایی آن برای بیان روشن کنترل کیفیت جامع در پاژن، به منظور تشریح دقیقتر کنترل کیفیت ژاپنی برای ناظران خارجی، عبارت "کنترل کیفیت در سطوح شرکت" ابداع شده است. با وجود این، هنوز هم بیشتر شرکتهای ژاپنی در بیان فعالیتهای کنترل کیفیت خود به جای عبارت کنترل کیفیت در سطوح شرکت، عبارت کنترل کیفیت جامع را به کار میبرند.
کنترل کیفیت و کیفیت مردم
وقتی از کیفیت سخن به میان میآید، ابتدا کیفیت تولید در ذهن انسان تداعی میشود. هیچچیز گویاتر از حقیقت نیست. در کنترل کیفی جامع اولین و مهمترین مساله، کیفیت مردم است. در کنترل کیفی جامع، القاء واژه کیفیت به مردم بسیار حائز اهمیت است. اگر شرکتی بتواند کارکنان دارای کیفیت پرورش دهد در حقیقت نصف راه تولید کیفی را طی کرده است.
نرمافزار، سختافزار و انسانافزار، در واقع ستونهای اصلی هرگونه فعالیت تولیدی را تشکیل میدهند. کنترل کیفی جامع با انسان آغاز میشود. تنها پس از استقرار دقیق انسانافزار میباید جنبههای نرمافزار و سختافزار مورد توجه قرار گیرند. ایجاد کیفیت در مردم در واقع به معنی کمک به آنان برای درک کایزن است. محیط کار، انباشته از مشکلات کارکردی و کارکردی متقابل است و باید به مردم برای تشخیص دادن مشکلات کمک کرد. پس از این مرحله باید کارکنان را برای استفاده از ابزارهای راهگشا آموزش داد تا بتوانند با مشکلاتی که خود به وجود آنها پی بردهاند، مقابل کنند. پس از حل مشکل، باید برای جلوگیری از تکرار آن، نتیجه را به صورت استاندارد درآورد. از طریق این زنجیره بیپایان بهبود، مردم ذهنیت کایزن پیدا میکنند و برای دست یافتن به کایزن در کارهای خود نظم و قاعده ایجاد میکنند. مدیریت میتواند از طریق ایجاد کیفیت در کارکنان، فرهنگ گروهی را تغییر دهد ولی این کار تنها از طریق آموزش و رهبری قاطع امکانپذیر خواهد بود.
کلودلوی استراوس مردمشناس فرانسوی در سمپوزیوم بینالمللی بهرهوری که در سال 1983 در ژاپن تشکیل شده بود، چنین بیان داشت:
توجه این سمپوزیوم بیش از آنکه به ارتقاء بهرهوری تولیدات معطوف باشد، باید بهرهوری سیستمها را در سرلوحه کار خود قرار دهد. میتوان گفت امروزه بهرهوری از فقدان کیفیت در تولیدات، در مقایسه با زیانهای ناشی از ادامه وابستگی به سیستمهای فنی به جای مانده از پیشینیان، کمتر رنج میبرد: در زمینه بهرهبرداری از منابع، ما همچنان به غارتگری مشغولیم.
برای ایجاد سیستمهای بهتر، جامعه باید توجه خود را کمتر به تولید فزاینده فراوردههای مادی معطوف کند و در مقابل به پرورش انسانهایی با کیفیت بهتر بیندیشد - به بیان دیگر انسانهایی پرورش دهد که بتوانند چنین سیستمهایی را خلق کنند.13
براساس تعریف به عمل آمده در استانداردهای صنعتی ژاپن (1981-Z 8101)، کنترل کیفیت عبارت است از "مجموعهای از تدابیر برای تولید مقرون به صرفه کالاها و خدماتی که نیازهای مشتری را برآورده میسازد". این تعریف به شرح زیر ارائه گردیده است:
برای اجرای موثر کنترل کیفیت، همکاری تمامی کارکنان شرکت اعم از مدیریت ارشد، مدیران، سرپرستان و کارگران در تمامی سطوح فعالیت شرکت همچون مطالعه بازار و تحولات آن، برنامهریزی تولید، طراحی، تهیه مقدمات تولید، خرید، مدیریت رده پایین، ساخت، بازرسی، فروش و خدمات پس از فروش، کنترل مالی، مدیریت پرسنلی، کارآموزی و آموزش ضروری میباشد. اعمال کنترل کیفیت به گونهای که تشریح شد، کنترل کیفی در گستره شرکت یا کنترل کیفی جامع خوانده میشود.
برای سهولت کار، بهتر است دو عبارت کنترل کیفی در گستره شرکت و کنترل کیفی جامع را مترادف یکدیگر قرار دهیم. مهم نیست که کدام عبارت را مورد استناد قرار دهیم. واقعیت آن است که دامنه کنترل کیفی در گستره شرکت یا کنترل کیفی جامع، از کنترل کیفیت به معنی عام آن فراتر میرود. در حقیقت کنترل کیفی در گستره شرکت یا کنترل کیفی جامع، روشی سازمان یافته و آماری برای دستیابی به کایزن و ابزاری مشکلگشا در دست مدیریت است.
1- عرضه کالا و خدماتی که خواسته مشتری را برآورده ساخته و اعتماد وی را جلب کند.
2- افزایش سوددهی شرکت از طریق تدابیری چون بهبود ضوابط کار، کاهش ضایعات، کاهش هزینهها، کاستن از میزان بدهیها و انتصابات شایسته.
3- کمک به کارکنان برای بهرهگیری از تمامی توان خود برای پیشبرد اهداف شرکت با تاکید خاص بر زمینههایی چون سیاستگزاری و فعالیتهای داوطلبانه.
کنترل کیفی جامع به یک سیستم دقیق برای حل مشکلات شرکت و بهبود فعالیتهای آن تبدیل شده است. در اینجا به تشریح خطوط کلی کنترل کیفی جامع در پرتو کایزن میپردازیم.
کنترل کیفی جامع روشی آماری و سازمان یافته برای تحقق کایزن و حل مشکلات است. زیربنای روششناسی آن را، کاربرد مفاهیم کنترل کیفیت از جمله تجزیه و تحلیل و استفاده از دادههای آماری تشکیل میدهد. روششناسی کنترل کیفیت ایجاب میکند که شرایط و مسایل مورد مطالعه تا حد امکان به دادههای کمی تبدیل شود. تحلیلگران کنترل کیفی جامع عادت کردهاند تا با دادههای ملموس سروکار داشته باشند و از تکیه بر حدس و گمان خودداری کنند. در حل آماری مشکلات باید برای جمعآوری اطلاعات به سر منشاء مشکل رجوع شود. این روش به رشد نظریه روندگرا کمک کرده است.
تفکر روندگرا بدین معنی است که روند منتهی به نتیجه باید تحت کنترل قرار گیرد؛ نه خود نتیجه. ارزیابی نتیجه کار مردم به خودی خود کافی نسیت. بلکه مدیریت باید گامهایی را که برداشته شده مورد توجه قرار دهد و در جهت تعیین معیار مشترکی برای بهبود، تلاش کند. این شیوه، سبب تشویق کسب اطلاعات و ارتباط مداوم بین مدیریت و کارگران میگردد. تفکش روندگرا بین معیار متکی بر روند و معیار متکی بر نتیجه تفاوت قائل است. در کنترل کیفی جامع، افراد این جمله که "خوب آن است که پایان خوبی داشته باشد" اعتقادی ندارند. کنترل کیفی جامع طرز فکری است که بهبود روندها را توصیه میکند. اگر کارها خوب پیش میروند علت آن را باید در کارکرد درست عاملی دانست که در روندها نهفته است. باید این عامل را یافت و آن را تثبیت کرد.
چنین کوششهای مشترکی اغلب برای تمامی افراد تجربیات آموزشی ارزشمندی محسوب میشود. راههای متعددی برای بهبود روندها وجود دارد و از اینرو باید شیوههای حل مشکل را از لحاظ اولویت درجهبندی کرد. تمامی این ملاحظات در تفکر روندگرا مورد توجه قرار میگیرند. این روند، برداشت کاملاً تازهای را از علم مدیریت مطرح میسازد که براساس آن مدیریت مسئولیت دوگانه برعهده خواهد داشت. یک بخش از مسئولیت مدیر، اداره مسائیل مربوط به نگهداری است: کنترل نتیجه کار بخش دیگر اداره مسایل مربوط به بهبود است: کنترل روند که به نتیجه خاصی منتهی گردد. در این مرحله، مدیر با معیار روند سروکار دارد.
دیدگاههای غرب و ژاپن نسبت به کنترل کیفیت
ناگفته پیداست که بین چگونگی نگرش ژاپنی و غربی به مساله کنترل کیفیت تفاوتهای اساسی وجود دارد:
1- مسئولیت مدیر کنترل کیفیت در غرب اغلب جنبه فنی دارد و در زمینه مسایلی چون امور کارکنان و مسایل سازمان، از حمایت اندک مدیریت ارشد برخوردار است. مدیر کنترل کیفیت بندرت از رده بالا لازم برای برقرار تماس نزدیک و مداوم با مدیریت ارشد برخوردار است، در حالی که چنین ارتباطی لازمه ارتقاء کنترل کیفیت به مثابه هدف اولیه شرکت در یک برنامه فراگیر میباشد.
2- در غرب، غالباً ناهمگونی نیروی کار و روابط غیردوستانه کارگران و مدیریت مانع از آن میشود تا مدیریت تغییراتی را در جهت بالا بردن بهرهوری و ارتقاء کنترل کیفیت ایجاد کند. جمعیت نسبتاً همگون ژاپن از زمینه آموزشی و دیدگاه اجتماعی هماهنگتری برخوردار است و همین امر روابط میان مدیریت و کارگران را سهولت میبخشد.
3- دانش حرفهای کنترل کیفیت و دیگر فنون مهندسی بین مهندسان غربی تعمیم مییابد، ولی اینگونه مهارتها به ندرت به دیگر کارکنان آموزش داده میشود. در ژاپن تلاشهای گستردهای در جهت انتقال دانش موردنیاز به تمامی کارکنان، از جمله کارگران غیرماهر صورت میگیرد تا هر کسی بتواند مشکلات کار خود را بهتر حل کند.
4- مدیران ارشد شرکتهای ژاپنی خود را درقبال کنترل کیفی جامع متعهد میدانند و به جای آنکه این مسئولیت را تنها به مدیر کنترل کیفیت محول کنند، کنترل کیفیت را در گستره شرکت دنبال میکنند. کنترل کیفی جامع بدین معنی است که تلاشهای کنترل کیفیت باید تمامی افراد سازمان، سختافزار و نرمافزار را دربرگیرد.
5- یک ضربالمثل ژاپنی میگوید "کنترل کیفیت با کارآموزی آغاز و به کارآموزی ختم میشود". از همین روی، مدیریت ارشد، مدیریت مبانی و کارگران به طور منظم آموزش داده میشوند.
6- در ژاپن گروههای کوچکی از داوطلبان با بهرهگیری از ابزارهای ویژه آماری کنترل کیفی جامع، در فعالیتهای کنترل کیفی کارخانه شرکت میکنند. هسته کنترل کیفی یکی از اینگونه فعالیتهای گروهی کوچک به شمار میرود. فعالیتهای هسته کنترل بین 10 تا 30 درصد مجموع فعالیتهای مدیریت را در زمینه کنترل کیفیت تشکیل میدهد. هستههای کنترل یکی از مهمترین اجزاء کنترل کیفیت تلقی میشوند، ولی نباید در مورد نقش این هستهها اغراق کرد چون هیچ چیز نمیتواند جای یک برنامه مناسب و کاملاً همگون مدیریت در زمینه کنترل کیفی جامع را بگیرد.
7- در ژاپن چندین سازمان، فعالانه در جهت ترویج فعالیتهای کنترل کیفی جامع در سطح ملی تلاش میکنند. اتحادیه دانشمندان و مهندسین ژاپن، اتحادیه مدیریت ژاپن، اتحادیه استاندارد ژاپن، اتحادیه مرکزی کنترل کیفیت ژاپن و مرکز بهرهوری ژاپن از جمله این سازمان محسوب میشوند. مشابه این سازمانها اگر در غرب وجود هم داشته باشد تعداد آنها در مقایسه با ژاپن بسیار اندک است.
برای جنبش کنترل کیفی جامع ژاپن شش ویژگی زیر را میتوان ذکر کرد:
1- کنترل کیفی در گستره شرکت با مشارکت تمامی کارکنان
2- تاکید بر آموزش و کارآموزی
3- فعالیتهای هسته کنترل کیفی
4- ممیزی کنترل کیفی جامع، براساس ممیزی جایزه دمینگ و میمزی ریاست شرکت
5- کاربرد روشهای آماری
6- اشاعه کنترل کیفی جامع در سطح کشور
مفهوم کنترل کیفی جامع را شاید بتوان با آشنایی با برخی از عبارات کلیدی که طی سالیان دراز از سوی تحلیلگران مسایل کنترل کیفی جامع، ابداع و بین آنان رواج یافته است بهتر درک نمود. در اینجا نگاهی به این عبارات میاندازیم:
استناد به دادهها
کنترل کیفی جامع بر کاربرد دادهها تاکید دارد. ایشی کارا استاد دانشگاه توکیو در کتاب خود تحت عنوان کنترل کیفیت ژاپنی، مینویسد: سخنان ما باید بر حقایق و دادهها متکی باشد. وی چنین ادامه میدهد: به دادهها به دیده تردید بنگرید! به ابزار اندازهگیری نیز با تردید نگاه کنید! حتی وقتی با تجزیه و تحلیلهای شیمیایی برخورد میکنید، به آنها هم شک کنید. وی در ادامه وجود دادههای نادرست، اشتباهآمیز و غیرقابل اندازهگیری را به خوانندگان خود گوشزد میکند.
حتی در صورت وجود دادههای دقیق، کاربرد نادرست آنها موجب بیاعتباری اینگونه دادهها خواهد شد. موفقیت و شکست شرکتها به میزان مهارت آنها در گردآوری و استفاده از دادهها بستگی دارد.
در بیشتر شرکتها، رسیدگی به شکایت مشتریان و راهاندازی دوباره محصول، به افراد تازه وارد محول شده و این امور چندان با اهمیت تلقی نمیشوند. در حالی که رسیدگی به شکایات مشتریان و راهاندازی دوباره محصول در واقع میباید به مهندسین جوان واگذار شود، چون انجام اینگونه امور فرصت بسیار ارزشمندی برای کسب اطلاعات از مشتری و ارتقاء کیفیت محصول فراهم میکند". مدیرانی که صرفاً به منافع آنی میاندیشند مشتری را تقریباً به فراموشی میسپارند. اینگونه مدیران هیچ ارزشی برای شکایات و درخواستهای مشتریان قائل نیستند. چنین مدیرانی فرصت طلایی گردآوری اطلاعات و ارائه آن به کسانی را که میتوانند از آنها بهرهبرداری نمایند، از دست میدهند. مبادله اطلاعات بین مسئولین اجرایی به اندازه گردآوری و پردازش اطلاعات اهمیت دارد. اگر اطلاعات به گونهای درست جمعآوری، پردازش، هدایت و مورد استفاده قرار گیرند، همیشه احتمال بهبود وجود خواهد داشت. سیستم گردآوری و ارزیابی اطلاعات، بخش مهمی از برنامه کنترل کیفی جامع و کایزن را تشکیل میدهد. برای بالا بردن کیفیت محصول، اطلاعات مربوط به نیازها و خواستهای مشتریان باید ابتدا توسط مسئولین فروش و بازاریابی و تا حدودی کارکنان بخش شکایات، جمعآوری شوند. اطلاعات جمعآوری شده سپس به بخشهای طراحی، مهندسی و تولید ارائه میگردد. ساخت یک محصول جدید به تعمیم کنترل کیفی جامع در بخشهای مختلف، از طریق یک شبکه کارآمد ارتباطی نیاز دارد.
تقدم کیفیت بر سود
این نکته بیش از هر عبارت دیگری ماهیت کنترل کیفی جامع و کایزن را روشن میکند؛ چون بیانگر اعتقاد به کیفیت، به خاطر خود کیفیت و کایزن به خاطر خود کایزن است. همانگونه که پیش از این گفته شد، کنترل کیفی جامع مسایلی چون تضمین کیفی، کاهش هزینه، کارایی، تحویل به موقع سفارشات و ایمنی را دربرمیگیرد. در این بحث، "کیفیت" به بهبود در تمامی این زمینهها اطلاق میشود. مدیران ژاپنی به این نتیجه رسیدهاند که بهبود به خاطر نفس بهبود مطمئنترین راه برای بالا بردن قدرت رقابت همه جانبه شرکتها میباشد. اگر کیفیت مورد توجه قرار گیرد سود به خودی خود فراهم خواهد شد.
اصلیترین عناصری که باید در شرکت مورد توجه قرار گیرند عبارتند از کیفیت (محصولات، خدمات و کار)، کمیت، زمان تحویل، ایمنی، هزینه و روحیه کارکنان.
مدیران در تمامی سطوح موظفند تا این عناصر را به دقت مورد رسیدگی قرار دهند. رونق شرکتها در گرو رضایت خاطر مشتریانی است که به خرید کالا و خدمات مبادرت میکنند. به بیان دیگر تنها عاملی که رضایت خاطر مشتریان را فراهم میسازد کیفیت محصولات و خدمات است. به بیان دیگر تنها چیزی که شرکت میتواند به مشتریان خود ارائه کند، کیفیت است. تمامی شاخصهای دیگر، به مدیریت داخلی مربوط میشود. این اولین معنی تقدم کیفیت است.
تولید کالاهای بسیار مرغوب با قیمت پایین و در حجم زیاد اولین قدم نیست، این هدف نهایی کنترل کیفی جامع است. به هر حال تولید کالای بسیار مرغوب را به عنوان اولین گام، و سپس پرد اختن به تولید سریعتر یا هزینه کمتر را به عنوان گام بعدی میتوان در نظر گرفت: در ابتدا باید تکنولوژی و سیستمهای موردنیاز را برای تولید کالاهایی که رضایت مشتریان را جلب میکند فراهم آورد و در این مرحله باید از عواملی چون هزینه، حجم تولید و بهرهوری صرفنظر نمود. تنها پس از دستیابی به تکنولوژی مناسب میتوان به سمت مرحله بعدی، یعنی تولید کالای مرطوب یا هزینه کم و تعداد انبوه، آن هم بدون قربانی کردن کیفیت، گام برداشت و این معنی ثانوی تقدم کیفیت است.
بررسی روندهای قبلی
کنترل کیفی جامع به دلیل تاکید بیش از اندازه بر دادهها و روندها به جای تاکید بر نتیجه، افراد را به توجه به روندهای قبلی خط تولید، جهت یافتن علل مشکلات، تشویق میکند. بهبود همیشه به آگاهی از نتایج حاصله از روند پیشین نیاز دارد. در کارخانه، به برطرفکنندگان مشکلات نه یکبار بلکه پنج بار "چرا" گفته میشود. اغلب، اولین پاسخ به مساله علت اصلی محسوب نمیشود. مطرح ساختن چندین چرا چندین علت را در پیش رو قرار خواهد داد که یکی از آنها ریشه اصلی مشکل است.
به طور مثال برای یافتن علت اصلی از کار افتادن یک ماشین میتوان به صورت زیر عمل کرد:
سوال 1: چرا ماشین از کار افتاد؟
پاسخ 1: به علت سوختن فیوز بر اثر بار زیاد.
سوال 2: چرا بار ماشین بیش از اندازه بوده است؟
پاسخ 2: چون روغن یاطاقان کافی نبوده است.
سوال 3: را روغن یاطاقان کافی نبوده است؟
پاسخ 3: چون پمپ روغن درست کار نمیکرده است.
سوال 4: چرا پمپ روغن درست کار نمیکرده است؟
پاسخ 4: چون محور پمپ روغن فرسوده بوده است.
سوال 5: چرا محور فرسوده بوده است؟
پاسخ 5: چون گرد و خاک به داخل روغن راه یافته است.
با تکرار چرا در پنج نوبت، علت اصلی از کارافتادن ماشین و راهحل عملی آن آن مشخص گردید: نصب یک فیلتر بر روی پمپ روغن. اگر کارگران این سئوال را پنج بار تکرار نمیکردند ممکن بود به یک راه حل میانه همچون تعویض فیوز قناعت کنند.
هر روند مشتری روند قبلی است
در روزگاران گذشته یک سبدباف روستایی تمام مشتریان خود را که برای خرید سبد مراجعه میکردند، میشناخت. مشتریان او را زنان همسایه، دوستان و بستگان دور و نزدیک تشکیل میدادند. وی حتی تصور این را هم نمیکرد که سبد معیوبی را به مشتریان خود بفروشد. در عصر تولید انبوه، مشتریان ناشناخته بوده و کسانی که به امر تولید اشتغال دارند نه مشتری را میشناسند و نه تعلق خاطری به او دارند. مشتریان نیز به هیچوجه امکان شناختن تولیدکنندگان کالا را ندارند. روند کنونی، تهی از روابط انسانی است.
فروشنده ممکن است از فروش کالایی که دارای عیب کلی خودداری کند، ولی در مورد کالاهایی که عیب کوچکی دارند چطور؟
از آنجا که تولیدکنندگان و فروشندگان یک کالا افراد متفاوتی هستند، در نتیجه فروش کالاهای معیوب به مشتریان ابعاد وسیعتری به خود میگیرد. وقتی یکی از کارگران کارخانه اتومبیلسازی یکی از پیچها را به اندازه کافی سفت نمیکند، پیآمد این سهلانگاری فوراً در اتومبیلی که از خط تولید خارج شده است، مشخص نخواهد شد. سفت بودن یا نبودن یک پیچ چه اهمیتی دارد؟ چنانچه نفر بعدی که با این اتومبیل سروکار پیدا میکند خریدار باشد آن موقع است که مشکل جنبه شخصی پیدا کرده و سفت بودن یا نبودن پیچ، دیگر فرق میکند.
برای تداوم و بهبود کیفیت در روند تولید میباید بین تمام کسانی که در مراحل مختلف تولید دخیل هستند ارتباطات مناسبی برقرار باشد. اغلب در میان کارگران خطوط تولید، به ویژه در روندهایی که در مجاورت یکدیگر قرار دارند رقابت و تعصب شغلی شدیدی حاک است. باید تشال شود تا در بین همه مراحل کار انسجام و همبستگی بوجود آید.
هنگامی که یکی از مشاورین شرکت فولاد ژاپن به بررسی خراشهای کوچکی که بر روی برخی از ورقههای فولاد وجود داشت، پرداخت با این مشکل روبرو شد. وقتی وی به مهندس مسئول خط تولید پیشنهاد کرد که به همراه همکارانش با مهندسین خط تولید بعدی در مورد خراشهای موجود بر روی ورقههای فولاد به بررسی بپردازند؛ این مهندس در پاسخ گفت: "شما از ما میخواهید تا با دشمنان خود برای حل این مشکل مشورت کنیم؟" او چنین پاسخ داد: "شما نباید آنان را به عنوان دشمن تلقی کنید، بلکه باید همیشه روند بعدی تولید را به عنوان مشتری خود بدانید. باید هر روز به دیدن مشتری خود بروید تا مطمئن شوید که از تولید شما راضی است". با وجود این، مهندس موردنظر همچنان اصرار ورزیده و گفت: "چطور میتوانم این کار را انجام دهم. اگر سروکله من در کارگاه آنها پیدا شود فکر خواهند کرد برای جاسوسی به آنجا رفتهام!"
این رویداد، الهامبخش عبارت مشهوری است که میگوید: "هر روند، مشتری روند قبلی است". این مفهوم، به مهندسان و کارگران این واقعیت را القاء کرده است که مشتریان آنها تنها کسانی نیستند که در بازار، محصول نهایی را خریداری میکنند؛ بلکه کسانی که در روند بعدی تولید قرار گرفتهاند در واقع مشتری آنها میباشند. درک این واقعیت به یک تعهد جدی در مورد عدم ارسال قطعات معیوب به خطوط بعدی تولید تبدیل شده است. این مفهوم، بعدها به شکل "سیستم کامبان و تولید بهنگام" شهرت یافت. اجرای این طرح، یعنی "تلقی نمودن کارگران روند بعدی تولید، به عنوان مشتریان"، ایجاب میکند که کارگران از همان ابتدا با صداقت به مشکلاتی که در کارگاه خودشان وجود دارد اعتراف کنند و از هیچ کوششی برای برطرف ساختن مشکلات موجود دریغ نورزند. امروزه این سیستم در کارهای اداری نیز اعمال میشود. برای مثال مشتریان مهندسین طراح، افراد بخش ساخت و تولید هستند. در نتیجه و براساس همین اصل، مهندس طراح به هنگام تحقیق بر روی یک محصول تازه، باید نیازهای کسانی را که در قسمت ساخت و تولید به کار اشتغال دارند مورد توجه قرار داده و مسایلی چون تجهیزات موجود، قابلیت روندها و امکان تامین مواد را مدنظر قرار دهد. به همین ترتیب در مشاغل اداری نیز کسانی که اسناد و مدارک را از گروه دیگری از همکاران خود برای رسیدگی دریافت میکنند، در و اقع مشتریان مرحله قبلی تلقی میشوند. مفهوم کلی تضمین کیفی در واقع براساس این فرض استوار است که تضمین کیفیت در قبال هر مشتری و طی مراحل مختلف، سرانجام به تضمین کیفیت محصول نهایی منجر خواهد شد.
کنترل کیفی جامع برای مصرفکننده نه برای تولیدکننده
نگش کنترل کیفی جامع برای مصرفکننده، بازار را جزء حلقه خانوادگی خود محسوب نموده و نیازهای آن را در اولویت برنامههای خود قرار میدهد و دیدگاه مقابل آن بدون توجه به نیازهای مصرفکننده، صرفاً به تولید توجه دارد. از آنجا که کنترل کیفی جامع در مراحل مختلف تولید به کار گرفته میشود، در نتیجه ذینفع نهایی یعنی خریدار محصول، از آن سود میبرد. به همین دلیل کنترل کیفی جامع را مشتریگرا توصیف میکنند. از اینرو فعالیتهای کنترل کیفی جامع، تاکید خود را از استمرار کیفیت در تمامی مراحل تولید، به تبدیل کیفیت به عنوان جزء لاینفک محصول، از طریق طراحی و ساخت تولیداتی که نیازهای مشتریان را برآورده نماید، متمرکز ساخته است.
این اصل، احتمالاً یکی از اساسیترین اصول کنترل کیفی جامع محسوب میشود. کلیه فعالیتهای مربوط به کنترل کیفی جامع در ژاپن با در نظر گرفتن خواستها و انتظارات خریداران صورت میگیرد. اما هستند مدیرانی که فقط به نیازهای خود فکر میکنند. اینگونه مدیران اغلب، صرفاً به دلیل وجود منابع مالی، تکنولوژی و توان تولید نسبت به عرضه یک کالای جدید مبادرت میکنند. اینگونه تولیدات جدید نیاز شرکت به افزایش تولید را برآورده میسازد، اما مدیران باید دعا کنند که محصول جدید، موردپسند مشتریان واقع میشود.
اگر کارکنان روند بعدی به عنوان مشتری تلقی شوند، در آن صورت کنترل کیفی جامع مشتریگرا بدین معنی است که نباید موجبات ناراحتی آنها را فراهم آورد. هر کالای معیوب با خدمات ناقصی که به روند بعدی منتقل شود، برای کارکنان شاغل در این روند مشکلاتی پدید خواهد آورد. تاثیر یک مشکل، معمولاً توسطکسانی که مسبب آن هستند احساس نمیشود؛ بلکه کارکنان روندهای بعدی و سرانجام مشتریان آن را تشخیص خواهند داد.
ماهیت مشتریگرا بودن کنترل کیفی جامع، در تعریفی که بیشتر شرکتهای ژاپنی از این مفهوم ارائه میدهند، مشخص است. برای مثال، شرکتی در ژاپن هدف خود از کنترل کیی جامع را " جلب رضایت مشتریان خود در سرتاسر جهان از طریق تحقیقات منطقی و کمهزینه، توسعه محصولات، فروش و خدمات پس از فروش" اعلام کرده است.
شرکتهای ژاپنی با کاربرد مفاهم کنترل کیفی جامع سیستم خاصی را برای طراحی، توسعه، تولید و ارائه خدمات پس از فروش با هدف نهایی جلب رضایت مشتریان خود ابداع کردهاند. این نکته، رمز مقبولیت کالاهای ژاپنی در بازارهای جهانی است. با وجود این، شرکتهای فراوانی در داخل و خارج ژاپن وجود دارند که مدیریت ارشد آنها توجه خاصی به مساله جلب رضایت مشتریان دارند ولی برای تحقق خواست خود سیستمی در اختیار ندارند.
یکی دیگر از نکات مهم، چگونگی تعریفی است که از مشتری به عمل میآید. برای مثال، مشتری کسی که اجزاء لاستیک اتومبیل تولید میکند، چه کسی است؟ واقعیت آن است که وی محصول خود را به تولیدکننده لاستیک عرضه میکند و در نتیجه میباید نیازهای تولیدکننده لاستیک را مدنظر قرار دهد. حال باید دید این مطلب در مورد شرکت سازنده اتومبیل که لاستیک موردنیاز خود را از شرکت تولیدکننده لاستیک خریداری میکند، یا رانندهای که اتومبیل را از کمپانی میخرد، چگونه مصداق پیدا میکند؟ آیا همه این افراد مشتری تلقی میشوند؟ اغلب، این خریداران مختلف نیازهای کیفی متفاوتی دارند.
با توجه به آنچه گفته شد، تعریف مشتری یکی از اولویتهای مدیریت ارشد است. چون این تعریف از مشتری، ویژگیهایی را که باید یک محصول داشته باشد تا بتواند نیازهای خریدار را تامین کند، مشخص میسازد.
* کنترل کیفیت جامع با کارآموزی آغاز و به کارآموزی ختم میشود.
پیاده کردن کنترل کیفیت جامع در ژاپن بدون استثنا با تلاش همه جانبه در جهت آموزش مدیران و کارگران آغاز میشود. این طبیعیترین شیوه برای القاء مفهوم کیفیت به کارکنان است. به طور مثال وقتی یکی از سرشناسترین شرکتهای ساختمانی ژاپن فعالیتهایی را در زمینه کنترل کیفیت جامع آغاز کرد؛ هدف اولیه ارائه برنامههای آموزشی برای تمامی کارکنان شرکت در خلال سه سال تعیین شد. وقتی مسئولین شرکت متوجه شدند که اعزام مدیران به سمینارهای عمومی و دعوت از اساتید برای ایراد سخنرانی به منظور آشنا کردن تمامی کارکنان با مفهوم کنترل کیفی جامع کافی نمیباشد، یک برنامه خاص کنترل کیفی جامع را به صورت نوار ویدیو جهت پخش از 110 کانال ویدیویی داخلی تهیه کردند.
هدف اصلی برنامههای مختلف آموزشی، القاء طرز فکر مبتنی بر کنترل کیی جامع به تمامی کارکنان و ایجاد انقلاب در "آگاهی" آنان بود. این شرکت برای سطوح مختلف سازمانی خود دورههای آموزشی متفاوتی ترتیب داد و ظرف سه سال تمامی کارکنان را آموزش داد. در خلال این برنامه سه ساله، 800 نفر به عنوان رهبر کنترل کیفیت، آموزشهای لازم را فراگرفتند و کتابهای مرجع برای استفاده کارکنان تدوین شد.
اگر کنترل کیفی جامع، روند بعدی را مشتریان روند پیشین تلقی میکند؛ در آن صورت کنترل کیفی جامع بنا به ماهیت خود باید روند مجاور و روندهای بعدی را تا رسیدن به مقصد نهایی تحت پوشش قرار دهد. به همین دلیل، قلمرو کنترل کیفی جامع حالت عمودی داشته و از مدیریت ارشد آغاز و به مدیران میانی و از مدیران میانی به سرپرستها و از سرپرستها به کارگران و از کارگران به کارگران پارهوقت امتداد دارد. و درست به همین دلیل است که کنترل کیفی جامع ماهیت افقی نیز داشته و از فروشندگان در یک سو تا مشتریان در سوی دیگر امتداد دارد.
در بسیاری از شرکتها، فعالیتهای هستههای کنترل کیفیت، کارکنان پارهوقت را نیز دربرمیگیرد. چون برای حل مشکلات شرکت، مشارکت تمامی کارکنان ضروری است. در حقیقت کارکنان پارهوقت، در اغلب موارد فعالترین و علاقهمندترین اعضای هسته کنترل کیفیت هستند و پیشنهادات سازندهای برای بهبود ارائه میدهند.
مدیریت کارکردی متقابل برای تسهیل کایزن
مفهوم رسیدگی به روند قبلی بدین معنی است که کنترل کیفی جامع میباید برای بهبود کیفی کالاها و مواد؛ فروشندگان جزء، تامینکنندگان مواد و پیمانکاران فرعی را نیز تحت پوشش قرار دهد. از آنجا که کنترل کیفی جامع اموری چون کاهش هزینهها، تضمین کیفیت، مدیریت میزان تولید و دیگر زمینههای فعالیت را دربرمیگیرد؛ همین فراگیری به شکلگیری مفهوم مدیریت کارکردی متقابل، کمک مینماید. در چارچوب این مفهوم، دوایر و قسمتهای مختلف در فعالیتهای کارکردی متقابل مشارکت میکنند. این توصیف بیانگر گسترش افقی کنترل کیفی جامع است.
کنترل کیفی جامع علاوه بر سطوح مختلف مدیریت، دوایر مختلف با وظایف گوناگون را نیز دربرمیگیرد. در کنترل کیفی جامع هیچکس در انزوا قرار نمیگیرد. کنترل کیفی جامع تفاهم و همکاری متقابل را توصیه میکند. روحیه کنترل کیفی جامع حالت مسری دارد.
شرکتهایی که قصد پیاده کردن کنترل کیفی جامع را دارند، اغلب با عبارت "موانع موجود بین دوایر مختلف را درهم بشکنید"، کار خود را آغاز میکنند. این مطلب به ویژه در مورد شرکتهایی که از کشمکش شدید داخلی و نیز اثرات زیانبار موانع موجود بین دوایر مختلف بر مسایلی چون کیفیت، هزینه و تولید طبق برنامه رنج میبرند، کاملاً صدق میکند. اینگونه شرکتها برای درهم شکستن موانع حاکم بر ارتباط میان دوایر مختلف، از مدیریت کارکردی متقابل استفاده میکنند. این گفته ضرورتاً بدین معنی نیست که هر شرکت تقسیم شده به دوایر مختلف، دچار ضعف میباشد. برعکس، هر دایرهای باید از قدرت کافی برای بهرهگیری از مزایای مدیریت کارکردی متقابل برخوردار باشد.
گسترش کنترل کیفی جامع از یک دایره به دایره دیگر، روابط متقابل عمودی و افقی بین سطوح مختلف سازمان را تقویت کرده و ارتباط در گستره شرکت را سهولت میبخشد. یکی از مزایای کنترل کیفی جامع، بهبود ارتباطات بین لایههای مختلف سازمانی و پردازش بهتر اطلاعات بدست آمده است. کنترل کیفی جامع نه تنها کارکنان یک سازمان را در جهت اهداف مشترک سازمان سوق میدهد بلکه ارزش اطلاعات را نیز مشخصتر میسازد.
* استاندارد کردن نتیجه
استاندارد لازمه بهبود است. برای هر نوع بهبود باید از موقعیت فعلی خود کاملاً آگاه باشیم. برای ارزیابی بازده هر کارگر، هر ماشین و هر روند، باید معیارهای استانداردی وجود داشته باشد. به همین ترتیب برای هر مدیر نیز باید معیار دقیقی وجود داشته باشد. حتی قبل از ارائه استراتژی کنترل کیفی جامع و کایزن، مدیریت باید از موقعیت شرکت و استانداردهای کار، آگاه باشد. با توجه به آنچه که گفته شد، استاندارد کردن به عنوان یکی از مهمترین ستونهای کنترل کیفی جامع تلقی میشود.
همانگونه که قبلاً گفته شد استراتژی کایزن تلاش بیوقفهای را در جهت بهبود توصیه میکند. به بیان دیگر استراتژی کایزن نوعی مبارزه مداوم علیه استانداردهای موجود است. از دیدگاه استراتژی کایزن علت وجودی استانداردها، تلاش برای دستیابی به استانداردهای بالاتر است. هر استانداردی، هر مشخصهای و هر معیاری در درون خود تجدیدنظر و بهبود را فریاد میکشد.
اگر ما بازده کار یک کارگر را به یک رشته از معیارهای روندگرا تقسیم کنیم سرانجام به معیار قابل اندازهگیری روندگرا که همان استاندارد باشد دست خواهیم یافت. برای مثال، وظایف کارگری را که پای دستگاه کار میکند میتوان به چند مرحله تقسیم کرد: حمل مواد، خوراندن آن به ماشین، روشن کردن ماشین، کار روی مواد، خاموش کردن ماشین، انتقال مواد تکمیل شده به ماشین بعدی و اموری از این قبیل.
باید توجه داشت که امکان استاندارد کردن تمامی این مراحل وجود ندارد و نیازی هم به این کار نیست. با وجود این عوامل حساسی چون ساعات کار، توالی کار، یا بازرسی ماشین قبل از روشن کردن میباید اندازهگیری و استاندارد شود. برخی از کارخانهها در ژاپن، در مواردی از کارگران میخواهند تا یکی از چند وظیفهای را که برعهده دارند استاندارد نمایند. در مواردی که بسیاری از وظایف محوله به یک کارگر غیرماهر نیازی به استاندارد کردن ندارد، تنها یک مورد از وظایف استاندارد میشود.
اغلب در محل کارگاه، موردی که میباید تحت استاندارد قرار گیرد با نصب یک تابلو مشخص میشود تا کارگر همیشه آن را در پیش رو داشته باشد و تنها پس از عادت نمودن کامل کارگر به رعایت این استاندارد، مدیریت در مورد افزودن یک استاندارد تازه تصمیمگیری میکند.
رعایت استانداردها از سوی تمامی کارکنان الزامی است و مدیریت وظیفه دارد تا همه کارکنان را به رعایت استانداردهای موجود ملزم نماید. این مساله، انضباط نامیده میشود.
هر استنانداردی دربرگیرنده ویژگیهای زیر است:
1- صلاحیت و مسئولیت فردی
2- انتقال تجربیات افراد به نسل بعدی کارگران
3- انتقال تجربیات و دانش افراد به سازمان
4- انباشتن تجربیات (به ویژه شکستها) در درون سازمان
5- انتقال دانش از یک کارگاه به کارگاه دیگر
6- انضباط
هر کارگاهی برای هر کارگر، ماشین و روند، استاندارد خاصی دارد. وقتی در کارگاهی مشکلی بروز میکند، ابتدا آن مشکل مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد و پس از مشخص شدن علت، راهحل برطرف نمودن آن پیشنهاد میگردد.
در چارچوب چرخه PDCA پس از پیاده کردن راه حل پیشنهادی، گام بعدی ارزیابی ثمربخش بودن راه حل است. در صورت موثر یافتن راه حل پیشنهادی، این راه حل به عنوان یک استاندارد تازه تعیین میگردد (نمودار 20-3). اغلب، این استاندارد تازه به صورت افقی در دیگر قسمتهای کارخانه پیاده میشود.
تنها هنگامی که فعالیتهای آتی در راستای استاندارد تازه دنبال شود، در آن صورت میتوان گفت که بهبود واقعی (پایدار) حاصل شده است. میتوان، استاندارد کردن را به عنوان ابزاری برای گسترش ثمرات حاصل از بهبود در سرتاسر سازمان توصیف کرد.
شاید این مطلب را بتوان به بهترین شکل، در قبال یک تولید بسیار پیشرفته که تحت اتیاز خارجی در ژاپن تولید میشود نشان داد. در آغاز تولید این محصول بسیار پیشرفته در ژاپن، شرکت ژاپنی دارنده امتیاز مقداری از مواد خریداری شده از یک فروشنده آمریکایی را عودت داد؛ چون مشخصات آن با مشخصات تعیین شده مطابقت نمیکرد. در حالی که شرکت فروشنده مواد برای سالیان متمادی تامینکننده مواد مورد نیاز شرکت صاحب امتیاز بود. از قرار، شرکت صاحب امتیاز، مواد تامین شده از سوی فروشنده را علیرغم عدم مطابقت با مشخلات مورد نظر، از آنجا که برایش مشکل جدی فراهم نیاورده بود، مصرف میکرد. هم تامینکننده مواد و هم شرکت صاحب امتیاز برای تشریح این مطلب به شرکت ژاپنی که سعی داشت علت عدم مطابقت مشخصات مواد عرضه شده با مشخصات موردنظر را بداند، با مشکل بزرگی روبرو شدند. اگر تمامی افراد از ذهنیت کنترل کیفی جامع برخوردار باشند در آن صورت به هیچوجه چنین مشکلی بروز نخواهد کرد. همه میدانند که مهندسین برای حصول اطمینان بیشتر، مشخصات را اندکی بالاتر از حد موردنیاز طراحی میکنند. با وجود این اگر مشخصات واقعبینانهتری قابل قبول باشند، در آن صورت بهتر است به جای استناد به مشخصات غیرواقعی، در اینگونه مشخصات تجدیدنظر به عمل آید. توجه به ضرورت تجدیدنظر در مشخصات غیرواقعبینانه خود نوعی بهبود محسوب میشود و مدیریت باید نسبت به ضرورت چنین اقدامی از خود حساسیت نشان دهد. عملکرد دقیق برنامه کایزن سبب خواهد شد تا استانداردهای رایج بیوقفه در معرض بازبینی قرار گیرند.
در استراتژی کایزن مدیریت باید استانداردهای جاری را مورد بررسی قرار داده و تلاش نماید تا آنها را بهبود بخشد. به محض استقرار یک استاندارد تازه، مدیریت باید اطمینان حاصل کند که تمامی کارکنان آن را دقیقاً رعایت میکنند. اگر مدیریت نتواند کارکنان را به رعایت استانداردها و ضوابط موجود وادار نماید در آن صورت دیگر فعالیتهای وی ارزشی نخواهد داشت.
مدیریت وظیفه دارد تا استانداردهای جدید را در تمامی سطوح شرکت مستقر کند و برای رعایت این استانداردها انضباط برقرار کند. تنها پس از این مرحله است که میتوان گفت مدیریت از صلاحیت لازم برای ارائه کایزن جهت ارتقاء استانداردها برخوردار است.
در بیشتر شرکتهای غربی، مدیریت، استانداردهای موجود را به عنوان استاندارد مقدس تلقی کرده و تلاش میکند تا آنها را برای سالیان متمادی حفظ کند. حتی در مورد اعمال انضباط از سوی مدیریت برای رعایت استانداردهای موجود نیز تردیدهایی وجود دارد.
یکی از امتیازهای آغاز برنامه کایزن آن است که مدیریت را به این فکر میاندازد که بداند آخرین باری که استانداردهای موجود، مورد تجدیدنظر قرار گرفتهاند چه وقت بوده است. شروع برنامه کایزن در ضمن، فرصت مناسبی است تا مساله رعایت یا عدم رعایت انضباط و این که آیا استانداردها و ضوابط موجود از سوی تمامی کارکنان رعایت میشود یا خیر، مورد ارزیابی قرارگیرد.
کایزن در ردههای پایینی سازمان
گفته میشود که 95 درصد از شکایات مربوط به نقص فنی اتومبیلها از نواقص مکانیکی سرچشمه میگیرد و چنانچه مهندسین، در طراحی قطعات و کارگران، به هنگام ساخت یا مونتاژ قطعات در کارخانه اندکی بیشتر دقت میکردند، اینگونه مشکلات پیش نمیآمد. امروزه مدیران با موج فزاینده حمایت از مصرفکننده و ضوابط کیفی تولید روبرو هستند و پایبند نمودن تمامی افراد به حفظ کیفیت برای ادامه حیات شرکت اجتنابناپذیر است.
شرکت پنتل (PENTEL) که تولیدکننده نوشتافزار است یک مداد مکانیکی به بازار عرضه کرده است. یکی از امتیازهای بارز این مداد داشتن درپوش است چون مدیریت فکر میکرد که داشتن درپوش برای کسانی که این مدادها را با خود حمل میکنند، جالب خواهد بود. وقتی درپوش این مداد برداشته شود و در انتهای آن قرارگیرد میتوان با و ارد آوردن فشار بر روی آن نوک مداد را به بیرون هدایت کرد. درپوش این مداد طوری ساخته شده است که به هنگام برداشتن و گذاشتن صدا میکند. تولیدکننده، تنها آن دسته از مدادهایی را که درپوش آن به هنگام برداشتن و گذاشتن صدا میکرد قابل عرضه به بازار میدانست. ناگفته پیداست که صدا کردن یا نکردن درپوش مداد هیچ نقشی در کارایی مداد ندارد. با وجود این، صدا کردن درپوش مداد از لحاظ بازاریابی حایز اهمیت است، چون مصرفکننده مطمئن خواهد شد که درپوش مداد درست جا افتاده است.
کیفیتی با چنین ویژگیها، به تلاش طاقتفرسای تمامی کارگران خط تولید نیاز دارد. در غیر این صورت ممکن است مسئولین بازرسی، از کنترل تک تک همه مدادهای تولیدی چشمپوشی کنند. توجه به جزئیات - حتی جزئیات ظاهری - برای موفقیت در بازارهای امروزی که رقابت شدید بر آنها حاکم است، فوقالعاده مهم میباشد. با توجه به دسترسی ساده به تکنولوژی ساخت وسیلهای چون مداد مکانیکی، بندرت اتفاق میافتد که طراحی اصلی، مشتری را به سمت خرید یا عدم خرید آن سوق دهد. در این زمینه، مشخصات ظاهری کوچک میتواند تعیینکننده باشد.
بیتردید عواملی چون قیمت، کارایی و خدمات پس از فروش در جلب رضایت مشتری در قبال یک محصول جدید نقش مهمی ایفا میکند. با وجود این، بسیاری از محصولات امروزه از لحاظ رموز ساخت مشابه یکدیگر میباشند و تشخیص کارایی آنها تقریباً ناممکن است. بنابر آنچه که گفته شد بیشتر کالاهای عرضه شده به بازار اعم از کالاهای صنعتی یا مصرفی تنها با تکیه بر ویژگیهای ظاهری با یکدیگر رقابت میکنند. با وجود این، اینگونه ویژگیهای ظاهری اغلب از سوی طراحان، مدیران و کارگران، بیاهمیت تلقی شده و سرسری گرفته میشوند. مدیرانی که به اینگونه عوامل جزئی توجه دارند و کارگرانی که تمامی جزئیات را در کارگاه رعایت میکنند، میتوانند موفقیت در بازار را برای شرکت به ارمغان بیاورند. کایزن ابزاری است که مدیران و کارگران با بهرهگیری از آن، میتوانند موفقیت را تضمین کنند.
نگرش کایزن به حل مسایل و مشکلات
مشکل در مدیریت
کایزن با یک مشکل و یا به طور دقیقتر با آگاه شدن از وجود یک مشکل آغاز میشود. در حالی که مشکل یا مساله وجود نداشته باشد، پتانسیل پیشرفتی نیز متصور نخواهد بود. مساله یا مشکل در تجارت عبارت از هر چیزی است که موجب فراهم آمدن ناراحتی و زحمت برای افراد ردههای بعد گردد، خواه این افراد کارگران مرحله بعدی کار باشند و خواه مشتریان.
اشکال در اینجا است که افراد ایجادکننده زحمت و ناراحتی خود مستقیماً گرفتار آن نمیشوند، لذا افراد همواره به مشکلاتی که دیگران میآفرینند و یا به مسایل حاصل از مشکلات مذکور حساس هستند، در حالی که به مشکلات و زحمات ایجاد شده توسط خودشان برای دیگران حساسیت نشان نمیدهند. بهترین شیوه برای شکستن این حلقه نادرست انتقال مشکلات از فردی به فرد بعد، حل مشکل توسط هر فرد به تنهایی است.
اولین برخورد غریزی هنگام بروز مشکل در مدیریت روزمره، پنهان کردن یا کتمان کردن مشکل است و نه برخورد با آن به گونه منظم و حساب شده، زیرا به هر حال مشکل، مشکل است و هیچ فردی نمیخواهد که متهم به ایجاد آن مشکل گردد. در حالی که با توسل به اندیشه مثبت، از هر مشکل میتوان فرصتی ارزشمند برای نیل به پیشرفت ایجاد نمود. بنابراین نقطه شروع در هرگونه پیشرفتی شناخت و معرفی مشکل است. در بین مسئولین کنترل کیفیت جامع در ژاپن مشهور است که میگویند مشکلات کلید گنجهای مخفی هستند.
اما طبیعت انسان اینطور است که نمیخواهد به داشتن مشکل اقرار نماید. زیرا اقرار به این امر برابر است با اقرار به ضعف و شکست. یک مدیر، از این نگران است که مردم او را جزیی از مشکل بپندارند. هنگامی که او مشکل را تشخیص میدهد (همانطوری که بیشتر افراد تشخیص میدهند)، اولین اقدام وی بایستی پذیرفتن مشکل و سهیم شدن در آن باشد. به ویژه، بسیار مهم است که مشکل را با مقامات بالاتر از خود در میان بگذارد، زیرا او معمولاً به تنهایی فاقد منابع و امکانات لازم برای حل مشکل است و نیاز به حمایت دارد.
بزرگترین اشتباهی که شخصی میتواند مرتکب شود، نادیده گرفتن یا پنهان کردن مشکل است. زمانی که کارگری وحشت دارد از اینکه رئیس به خاطر بد کار کردن دستگاه از دست وی عصبانی شود، ممکن است همچنان به تولید قطعات دارای نقص ادامه دهد و امیدوار باشد به این که هیچکس متوجه موضوع نخواهد شد. در حالی که اگر او به اندازه کافی شجاعت داشته باشد و چنانچه رئیس او حامی او باشد، ممکن است مشکل را شناسایی کرده و با هم آن را حل کنند.
یکی از واژههای بسیار مشهور در فعالیتهای کنترل کیفیت جامع در ژاپن Warsua-Kagen است. این واژه دلالت بر چیزهایی دارد که فیالواقع مشکل نیستند اما از طرف دیگر کاملاً صحیح نیز نمیباشند و چنانچه مورد توجه قرار نگیرند ممکن است بالاخره مشکلات حادی ایجاد کنند و خسارات جدی وارد نمایند. در کارخانه معمولاً کارگران هستند که متوجه Warsua-Kagen میشوند و نه سرپرستان.
در فلسفه کنترل کیفیت جامع، کارگران بایستی تشویق شوند تا Warsua-Kagen را شناسایی نموده و آن را به روسای خود گزارش نمایند. روسا و سرپرستان نیز به نوبه خود بایستی از دریافت چنین گزارشهایی استقبال نمایند. به جای سرزنش نمودن آورنده پیام Warsua-Kagen، مدیریت از مشخص شدن مشکل و زمانی که این مشکل هنوز بسیار جزیی است بایستی خشنود شود و از فرصتی که برای اصلاح آن پیش آمده استفاده نماید. در واقع فرصتهای ارزشمند بسیاری به جهت اینکه کارگر و مدیریت از مشکل خوششان نمیآید از دست میرود.
نکته دیگر در Warsua-Kagen این است که مشکل بایستی برحسب کمیت بیان شود و نه کیفیت. بسیاری از افراد سعی در تعیین کمیت ناراحت هستند. با این وجود با تحلیل مشکلات برحسب ارقام عینی است که میتوان مشکلات را با نگرشی واقعگرایانه از پیش پا برداشت.
هنگامی که کارگران آموزش داده شود تا مراقب Warsua-Kagen باشند، آنها به ناهنجاریهای ظریفی که در کارگاه بروز خواهد کرد نیز توجه نشان خواهند داد.
همچنین افرادی که علاقهمند به پیشرفت در کار خود هستند میبایستی تمایل مثبتی به فرایندهای قبلی که تامینکننده مواد خام یا تولیدات نیمه تمام میباشند، نشان دهند. آنها همچنین میبایستی به فرایندهای رده بعد از خود نیز علاقهمند باشند و آنها را مشتریان خود تصور کرده و در تحویل مواد خام و محصولات خوب به آنها از هیچ کوششی کوتاهی نکنند. به گفته قدیمیها "شما نمیتوانید از تخممرغ گندیده املت خوبی درست کنید" . ارتباط مشابهی نیز بین کار فرد و کار سایر کارگران همکار با وی وجود دارد: چنانچه یک کارگر تمایل به استفاده از کایزن به عنوان بخشی از کار خود داشته باشد، کارگران همکار وی نیز بایستی که در این امر مشارکت داشته باشند.
هر کاری که بیش از یک کارگر در آن درگیر باشد دارای نقاط ابری14 است، انجام وظیفه در این نقاط وظیفه هیچ کارگر مشخصی نیست و بایستی هر شخصی که در دسترس قرار دارد به آن بپردازد. هرگاه کارگری به کار خود بچسبد و از انجام هر کاری که رسماً وظیفه او نیست خودداری کند، امید کمی به تحقق کایزن وجود دارد.
کارگر ژاپنی به جهت علاقهمندی به کار کردن در چنین نقاط ابری است که کسب شهرت نموده است. به دلیل نظام استخدام دایمی است که کارگر کارخانه ژاپنی هراسی ندارد از این که افراد دیگر به حوزه کاری او وارد شوند و بخشی از کار او را انجام دهند. زیرا اقدام آنها نه بردرآمد او تاثیر خواهد گذاشت و نه بر امنیت شغلی وی. به همین دلیل است که او دوست دارد مهارتی را که در کار خود کسب نموده به کارگران دیگر آموزش دهد. این انتقال آرام تجربه و مهارت از یک نسل کارگر به نسل دیگر موجب استحکام زیربنای کار ماهرانه در صنعت ژاپن گردیده است.
مدیریت و کارگر؛ دشمن یا متحد
با کوچکتر شدن دنیا، افراد زیادی با ملیتها، نژادها و سوابق فرهنگی متنوع، برای کار به دور هم گرد آمدهاند و این خود نیاز بیشتری به تفاهم و ارتباط بین فرهنگی را طلب مینماید. اگرچه با نگاه دقیقی به داخل یک شرکت میتوان دریافت؛ این طبقه مدیریت است که نیاز به فراگیری این مهارتهای ارتباطی دارد. لیکن به نظر میرسد بیشتری مدیران در چگونگی ارتباط با کارگران خود ناتوان هستند. برخورداری از زبان مشترک لزوما ً ارتباط موثری را تضمین نمیکند. در واقع شاید بهتر باشد که مدیران به کارمندان خود به عنوان افرادی با سوابق فرهنگی مختلف بنگرند. زیرا نهایتاً طبقه کارگر دارای ارزشها و خواستهایی متفاوت از طبقه مدیریت است.
ممکن است مدیران خواستهای کارگران را به دلیل وجود اختلاف طبقاتی که بین کارگر و مدیریت وجود دارد درک نکنند و یا اینکه نخواهند آنها را درک کنند. این مشکل هنگامی که کارگران نتوانند به زبان مدیر تکلم کنند، بغرنجتر میشود. در این موارد مدیران نیاز دارند تا علاوه بر گسترش مهارتهای خود برای ارتباط با کارگران، به گسترش در زمینه مهارتهای بین فرهنگی خود نیز بپردازند.
همراه با هستههای کنترل کیفیت، شرکتها برای تشریک مساعی کارگران، برنامههای گوناگونی را جهت بهبود ارتباط با کارگران و خانواده آنها تدبیر نمودهاند که موارد زیر نمونههایی از آن است:
* بازدید خانوادهها از کارخانه
* تبلیغ فعالیتهای کارخانه توسط خانواده
* اعطاء نشانهای کارخانه به کارگران
* اعطاء تشویقنامه برای فعالیتهای برجسته، خدمات طولانی، حفظ ایمنی و سلامتی و موارد مشابه
* رقابتهای بین بخشی
* بازدید از کارخانههای دیگر شرکت
* تهیه بولتن و روزنامههای کارخانه
* پیام رئیس برای کارکنان
* ملاقاتهای منظم با مدیریت رده بالا
تا زمانی که کوششهای آگاهانه و فراگیر برای خنثی کردن اختلافات طبقاتی در داخل کارخانه صورت نگیرد، این اختلافات جو کارخانه را مسموم نموده و منطقیترین طرحها و برنامهها را مواجه با شکست خواهد نمود. اولین وظیفه مدیر فراگیری چگونگی برقراری ارتباط با کارکنان است به گونهای که هم کارگر و هم شرکت بتوانند به اهداف مشترکشان برسند.
اما چنانچه برای تشریح هدف وقت صرف نگردد یا تلاشی انجام نشود، ممکن است پیام مدیر سوء تعبیر شود. به منظور ایجاد روابط انسانیتر بین طرفین، هر دو بایستی برای ایجاد خطوط ارتباطی بهتر کوشش نمایند. در این رابطه مدیریت بایستی نسبت به قبل، سهم بیشتری از این مسئولیت را به عهده بگیرد. لذا در کارگاههایی که عملیات بهبود بهرهوری و ایزن از آغاز موفقیتآمیز بوده است، کارگران اظهار میدارند که کشف جدیدی کردهاند: "امکان همکاری با مدیریت وجود دارد. همچنین همکاری با مدیریت لزوماً خیانت به طبقه خود محسوب نمیشود."
تعهد مدیریت ارشد
در حالی که در ژاپن، کیفیت از مسئولیتهای خط تولید محسوب میشود، این مسئولیت در دنیای غرب از وظایف مدیر کنترل کیفیت به شمار میآید. آنچنان که به نظر میرسد کیفیت موضوعی کاملا جدا از مدیریت است و صرفاً باید توسط مدیر کنترل کیفیت بررسی گردد. در ژاپن، هرگاه مشکل جدی در ارتباط با کیفیت به وجود میآید، مدیر خط تولید به عنوان مسئول رسیدگی به آن شناخته میشود، حال آنکه در غرب، مدیر کنترل از کار برکنار میگردد. این شیوه در غرب صرفاً این احساس را در مدیر خط تولید تقویت میکند که وی مسئول مشکلات کیفیت نیست. در این مورد نباید اشتباه کرد که کیفیت از مسئولیتهای مدیریت است و کیفیت پایین نتیجه مدیریت ضعیف است.
اگر منافع کایزن بتدریج حاصل میشود و اثرات آن در بلندمدت محسوس است، کاملاً واضح است که کایزن تنها بوسیله مدیریت ارشد که نگران حقیقی سلامتی شرکت در بلندمدت میباشد، قابل ترقی و پیشرفت است.
اغلب، اشاره شده که یکی از تفاوتهای شیوههای ژاپنی و غربی مربوط به زمان است. مدیریت ژاپنی همواره دارای دیدگاه بلندمدت است در حالی که مدیریت غربی به دنبال رسیدن به نتایج در کوتاهمدت میباشد. این تفاوت، در شیوه نگرش مدیریت به توسعه و پیشرفت نیز مربوط میشود. مدیریت غربی گرایش به نوآوری دارد تا گردش سرمایه را تسریع نماید.
یکی از تناقضات در مدیریت آن است که هر چه مدیر از نظر سلسله مراتب بالاتر باشد، در نیل به نتیجه در کوتاهمدت علاقهمندتر است. هنگامی که مدیر رده پاین با کارگران به توسعه و بهبودی که دارای پتانسیل سودآوری در بلندمدت باشد بیندیشند، نظر او توسط مدیر رده بالاتر که دارای دیدگاه و معیارهای کوتاه مدت است، رد خواهد شد.
تا زمانی که مدیریت ارشد مصمم به اجرای کایزن با اولویت اول نباشد، هر کوششی برای به اجرا درآوردن آن در شرکت از عمر کوتاهی برخوردار خواهد بود. در بیشتر شرکتهای ژاپنی کایزنگرا، استراتژی کایزن توسط مدیریت ارشد به اجرا درآمده است.
همچنین چون بهترین پیشنهادها برای پیشرفت، معمولاً از طرف افراد نزدیک به مشکل ارائه میشود، اجرا و جهت کایزن بایستی از بالا به پایین و پیشنهادات کایزن از پایین به بالا باشد. بنابراین استراتژی کایزن خواستار نگرش و برخورد دوگانه بالا به پایین و پایین به بالا است.
گمبا، محل واقعی انجام کار
در زبان ژاپنی، گمبا15 به معنای محل واقعی و جایی است که عملیات اصلی سازمان در آنجام میشود. ژاپنیها اغلب واژه گمبا را در گفتوگوهای روزانه به کار میبرند، در تجارت، محلی که فعالیتهای مربوط به ایجاد ارزش افزوده در آن انجام میشود، گمبا نام دارد.
در صنعت ژاپن، واژه گمبا به اندازه واژه کایزن شهرت دارد. فعالیت اصلی شرکتها برای کسب سود، به سه بخش عمده تقسیم میشود که عبارتند از: توسعه یافتگی، تولید و فروش. هیچ شرکتی بدون این فعالیتها، نمیتواند به حیات خود ادامه دهد. گمبا، در حقیقت به معنای محل واقعی این فعالیتهاست.
واژه گمبا علاوه بر مفهوم محلی که تولید یا خدمات در آن انجام میگیرد، به مفهوم محل شکلگیری خطاهاست. ولی مدیران اغلب از این امر غافلند. مدیران ارشد محلهای اصلی انجام کار را دست کم میگیرند و به بخشهای دیگر کسب درآمد، در سازمان، مانند: امور مالی، بازاریابی، فروش و توسعه تاکید میکنند. تمرکز بر گمبا، فرصتهای تازهای برای مدیران و سودآوری بیشتری برای سازمان، فراهم میکند.
در گمبا، در محیطهای خدماتی به محلی اطلاق میشود که مشتریان در تماس مستقیم با خدمات ارائه شده قرار میگیرند. مثلاً در هتلداری، مکانهایی مانند: سالن انتظار، سالن غذاخوری، اطاق میهمانان، میز پذیرش، ورودی هتل و نگهبان در ورودی، گمبا هستند. در بانکها، کارکنانی که با مشتری ارتباط مستقیم دارند و حتی تلفنچی، جزیی از گمبا است. دامنه گمبا، عملیات اداری گستردهای را شامل میشود. در شرکتهای خدماتی، هر واحد، مشتری خاص خود را دارد و به طور همزمان با واحدهای داخلی نیز، فعالیتهای کارکردی متقابلی برقرار میکند و جایگاهی برای اجرای فعالیتهای کایزن به شمار میرود. مدیر ارشد، مدیر تولید و مدیر کیفیت یک کارخانه ژاپنی، پاسخ تلفن مشتری را با دست میدهد؛ زیرا معتقد است که در گمبا حضور دارد و پاسخگویی به نیاز مشتری را وظیفه همه کارکنان گمبا میداند.
گمبا و مدیریت
رضایت مشتری، همراه با گمبا، برای محصول یا خدمات، ارزش افزوده ایجاد میکند و امکان ادامه حیات سازمان را فراهم میکند. در شکل 1-2، وجود گمبا در راس سازمان نشان از اهمیت آن، برای سازمان دارد. حضور مدیر ارشد، مدیران میانی، مهندسان و سرپرستان در سازمان برای پشتیبانی و حمایت از اجرای عملیات گمبا است. بنابراین گمبا باید عامل بهبود و منبع اطلاعات باشد. مدیر سازمان باید در تماس نزدیک با واقعیتهای گمبا باشد تا مشکلات را شناسایی و حل کند. بیتوجهی مدیر ارشد سازمان به گمبا، اغلب طرحها و اقدامات سازمان را ناقص و دور از نیاز واقعی گمبا میکند.
نقش سرپرستان در گمبا بسیار ارزشمند و کلیدی است. اما در بسیاری از موارد، آموزش کافی برای اداره کار، نگهداری، بهبود استانداردها، دستیابی به کیفیت مطلوب، کاهش هزینهها و تحویل به موقع سفارش مشتری انجام نمیشود.
اهمیت و حفظ گمبا، در قله ساختار مدیریت، نیاز به کارکنان متعهد دارد. کارکنان باید مشتاق به ایفای نقش خود و از سهمی که در اداره کارخانه و جامعه کاری دارند خوشحال باشند. مدیر ارشد سازمان میبایست احساس تعهد و غرور لازم را در کارکنان ایجاد کند.
این نگرش با نگرشی که گمبا را عامل ایجاد نارضایتی در مشتری میداند، متفاوت است. (شکل 2-2) در ژاپن، کار مرتبط با بعضی تولیدات را k3 مینامند. این ترکیب، بیانگر سه واژه خاص ژاپنی است. الف. کیکن16 (خطرناک)، ب. کتیانای17 (کثیف)، پ. کیتسویی18 (تنشزا). گمبا در گذشته مکانی بود که اغلب مدیران کاملاً از آن دوری میجستند و فعالیت در آنجا را آخر عمر کاری خود میدانستند. هم اکنون روسای کارخانههای مشهور ژاپنی، سوابق بالای خود را در گمبا به دست آوردهاند. مدیران به خوبی میدانند که در گمبا چه میگذرد و بر همین اساس نیز حمایت و پشتیبانی لازم را به آن ارائه میکنند.
گمبا و مدیریت، لازم و ملزوم یکدیگرند. گمبا، با ارائه خدمات مناسب و محصول خوب، موجب رضایت مشتری میشود و مدیریت نیز با تعیین خطمشیهای مناسی و اهداف صریح، فعالیتهای لازم را طرحریزی واجرا میکند. بهبود در سازمان، فعالیتی دوجانبه است. یعنی ارائه پیشنهاد، از پایین به بالای ساختار، بررسی، تصویب و اعمال استانداردهای نوین از بالا به پایین ساختار، صورت میگیرد. در شکل 2-2 مدیریت، در راس سازمان و مسئول سیاستگذاری، تعیین اهداف و اولویتهاست. مدیریت، منابع مورد نیاز مانند: نیروی انسانی، تجهیزات و منابع مالی را تامین میکند. وی مانند رهبری عمل میکند که جهتگیریهای کایزن را با تعیین اولویتها نشان میدهد. این فرایند، دستیابی به اهداف مشترک در سازمان را آسان میکند. گسترش خطمشیهای سازمان تا پایینترین سطوح آن در این مقوله میگنجد.
بسیاری از مدیران، مسئولیت خود در گمبا را، تعیین کار برای آن میدانند. اما با بررسی مثلث وارونه شکل 1-2، گمبا را در بالای آن مشاهده میکنیم. اگر مدیران، در گمبا از کارکنان آموزش ببینند موفق خواهند بود. گمبا، منبعی برای استفاده از عقل سلیم و بهبودهای کم هزینه است. نقشهای خاص مدیریت و گمبا، در هر دو مدل یاد شده میبایست به درستی شناخته شوند.
یک برنامه موفق و گمبا محور شامل موارد زیر است:
* مدیریت گمبا باید از کیفیت بالا، هزینه کمتر و کاهش زمان تحویل اعتماد داشته باشد.
* گمبا باید فضای کافی برای اجرای کایزن ایجاد کند.
* مدیریت باید اهداف و اولویتها را برای گمبا تعیین کند و نسبت به نتایج، خوشبین باشد.
فواید مدیریت گمبا محور عبارتند از:
* تشخیص نیازهای گمبا
* بررسی مشکلات و تفکر درباره راهحلها
* مقاومت کم در برابر تغییر
* تطابق مستمر
* واقعی بودن راهحلهای ساده پیشنهادی
* اجرای راهحلها با تاکید بر عقل سلیم و هزینه پایین
* لذت کارکنان از کار و رضایت از کایزن
* شکوفایی اثربخشی کارها
* تفکر درباره کایزن و فرایند بهبود، ضمن انجام فعالیتهای روزانه
* عدم نیاز به تایید مدیریت ارشد برای ایجاد تغییر
خانه گمبا
مدیریت، دو فعالیت عمده روزانه انجام میدهد که عبارتند از: نگهداری و کایزن. فعالیت اول، شامل رعایت استانداردها و حفظ وضعیت موجود است و فعالیت دوم برای بهبود استانداردها انجام میشود. مدیران گمبا با این دو فعالیت، به اهداف سه گانه کیفیت مطلوب، قیمت مناسب و کوتاه کردن زمان تحویل سفارش مشتری دست مییابند.
شکل 3-2، خانه گمبا و فعالیتهایی را نشان میدهد که برای تحقق اهداف سهگانه، انجام میشود. شرکتی که به این اهداف سهگانه دست یابد، رضایت مشتری را به دست آورده است. مشتریان نیز، وفاداری خود را به شرکت تولیدکننده محصول یا خدمات ارائه شده حفظ میکنند.
استانداردسازی
هر شرکت برای شناخت عوامل سهگانه کیفیت، قیمت و تحویل، از منابع مختلف استفاده میکند. شرکتها، برای بررسی و مطالعه عواملی نظیر: نیروی کار، اطلاعات، تجهیزات، مواد مصرفی و مدیریت شایسته این عوامل، نیاز به رعایت استانداردهایی دارند. مدیریت، با وقوع هر مشکل و مسئلهای، میبایست تحقیق کاملی انجام دهد و ریشههای اصلی بروز رخداد را شناسایی کند. طراحی و بازنگری استانداردهای عملیاتی مرتبط، از رخرداد مجدد مشکل جلوگیری میکند. استانداردها، جایگاه خاصی در کایزن دارند و موجب بهبود روزانه در امور میشوند.
کایزن، نیازی به سرمایهگذاری عمده و فناوری جدید ندارد. سه فعالیت عمده کایزن، یعنی استانداردسازی، 5s (خانهداری محیط کار) و حذف اتلافها برای دستیابی به کیفیت مطلوب، کاهش هزینهها و تحویل به موقع موثرند.
استانداردسازی، 5S و حذف اتلافها، نیازی به صرف هزینه عمده، فناوری نوین و اطلاعات پیچیده ندارد. مدیران، سرپرستان و هر یک از کارکنان به آسانی میتوانند این فعالیتها را به ار گیرند. انضباط فردی، در تحقق این موارد نقش مهمی دارد. استاندارد گمبا، به معنای سادهسازی فناوری و الزامات مهندسی است که مهندسان، در استانداردهای عملیاتی، از آنها استفاده میکنند. تهیه برنامه روشن، سازمان یافته و مبتنی بر خطمشیهای شرکت، در اجرای این عوامل، نقش مهمی دارد.
ویژگیهای کلیدی استانداردهای
استانداردها ویژگیهای خاصی دارند که عبارتند از:
1- استانداردها بیانگر بهترین، آسانترین و ایمنترین راه برای انجام عملیات هستند. استانداردها، حاصل سالها تلاش و تفکر هستند و به کارکنان میآموزند که چگونه در انجام وظایف خود موفق باشند. روش بهتری که برای انجام فعالیتی تجربه میشود، باید حفظ و به دیگران نیز آموخته شود. روشهای ایمنتر، مقرون به صرفهتر و آسانتر همواره باید جایگزین روشهای گذشته شوند. باید راه بالا بردن سطح استانداردها را جستجو کرد.
2- استانداردها بهترین راه را برای حفظ دانش فنی و ایجاد مهارت نشان میدهند. اگر افراد در محیط کار، روش بهتر انجام کار را تجربه کرده باشند اما دانش خود را به دیگران منتقل نکنند، توسعه برای بهبود به صورتی محدود باقی خواهد ماند. فقط از طریق بهبود مستمر در استانداردهای عملیاتی و استقرار آن میتوان به استانداردهای بالاتر دست یافت. در این صورت با جابجایی کارکنان، دانش فنی لازم که به کیفیت کار میافزاید باقی میماند.
3- استانداردها، سازوکاری برای سنجش و ارزیابی عملکردها هستند. از طریق برقرای استانداردهاست که میتوان روشهای مناسب و قابل اندازهگیری برای ارزیابی عملکرد را در محیط کار برقرار کرد. بدون استانداردها، هیچ راه مطلوب دیگری ایجاد نمیشود که انگیزهساز و مورد توافق همگان باشد.
4- استانداردها ارتباط بین علت و معلول را مشخص میسازند. نبود استانداردهای مناسب، موجب عدم شناخت متغیرهایی میشود که برقراری استانداردها را به خاطره میاندازند. نارساییهایی که در اثر نبود استانداردها ایجاد میشوند، قابل شناسایی و پیشگیری نیستند.
5- استانداردها پایهای برای نگهداری و بهبودبخشی هستند. رعایت دقیق و کامل استانداردها به معنای نگهداری سیستم و ارتقاء آن، برای بهبود در کار است. بدون داشتن استانداردهای مشخص، هیچ راهی برای تشخیص بهبودهای انجام شده، وجود ندارد. اولین و مهمترین وظیفه مدیریت، اطمینان از برقراری استانداردهای انجام کار است. اگر به دلیل کمبود استاندارد، متغیرهایی بر فرایند تاثیر بگذارند نیاز به تعیین استانداردهای مشخص و به کارگیری آنها بیشتر درک میشود. مدیریت باید سیستمی را حاکم کند که علل بروز نارساییها به دقت شناسایی و سپس استانداردها بازنگری شوند، برای مثال، ممکن است مطلبی در زمینه استاندارد انجام عملیات کافی نباشد و یا کاربران، نیاز به آموزش بیشتری برای انجام کار داشته باشند.
6- استانداردها، پایهای برای آموزش ارائه میدهند. هنگامی که استانداردی تدوین شد، گام بعدی، آموزش همه کارکنان است. دلیل رعایت استانداردها میبایست برای همه کارکنان مشخص شود تا قادر باشند کارشان را صحیح انجام دهند.
7- استانداردها، اساس مناسبی برای ممیزی و تشخیص به وجود میآورند. در گمبا استانداردها عموماً در جای مناسبی نصب میشوند تا نکات اصلی کار را برای کارکنان مشخص کنند. استانداردها وظیفه یادآوری به کارکنان را برعهده دارند و به سرپرستان و مدیران کمک میکنند تا از پیشرفت صحیح کار اطمینان داشته باشند. سرپرستان گمبا در وظیفه اصلی نگهداری و بهبود را برعهده دارند. آنها باید از رعایت صحیح استانداردها مطمئن باشند. طراحی و اجرای برنامه برای ارتقا سطح این استانداردها از دیگر وظایف سرپرستان است.
8- استانداردها دادههای پیشگیری از خطاها و کاهش متغیرهای موثر بر فرایند را فراهم میکنند. تنها زمانی میتوانیم از عدم تکرار نارساییها مطمئن شویم که اثر به کارگیری کایزن را در تدوین استاندارد نوین و استقرار آن به انجام رسانده باشیم. کنترل کیفیت، به معنای کنترل متغیرهای موثر بر فرایند است. وظیفه مدیریت، تشخیص، تعریف و استاندارد سازی نقاط کلیدی کنترل در هر فرایند است. وی همچنین وظیفه رعایت این استانداردها را در محیط کار، برعهده دارد. برای مثال گاهی مشاهده میشود که کارخانه "الف" از نظر کیفیت محصولات از کارخانه "ب" بهتر است. دلیل این امر، آن نیست که کارخانه " الف"، برتریهای زیادی در همه جوانب و فرایندها بر دیگری دارد، بلکه علت، آن است که در کارخانه "الف"، فرایندهای عملیاتی براساس استانداردهای تعیین شده، اجرا میشوند. اما در کارخانه "ب" یک یا دو فرایند، از استانداردها تبعیت نکردهاند.
بنابراین استانداردسازی، بخش عمده و درونی کنترل کیفیت است که بدون آن هیچ راهی برای برقرای سیستم کیفیت قابل اعتماد نخواهد بود.
خانهداری محیط کار در پنج گام (5S)
پنج گام برای خانهداری محیط کار که با اسامی ژاپنی مشخص میشوند، به شرح زیر هستند:
گام اول؛ سیری19 (ساماندهی): شناسایی موارد ضروری از غیرضروری و دور ریختن موارد غیرضروری.
گام دوم؛ سیتون20 (نظم و ترتیب): مرتب کردن موارد ضروری با نظم و ترتیب.
گام سوم؛ سیسو21 (پاکیزگی): پاکیزه نگه داشتن کلیه موارد در گمبا.
گام چهارم؛ سیکتسو22 (استانداردسازی): آغاز فرایند پاکیزگی توسط هر یک از افراد و انجام مستمر سه مرحله قبل.
گام پنجم؛ شیتسوکه23 (انضباط): رعایت انضباط فردی توسط هر یک از افراد و عادت به اجرای استانداردها و استفاده از 5S.
شرکتهای غربی، معمولاً به جای استفاده از کلمات پنجگانه ژاپنی، ترجیح میدهند که از مترادف آنها در زبان انگلیسی، تحت عناوین "5S" یا "نهضت 5C" استفاده کنند.
این مترادفهای انگلیسی عبارتند از:
1- ساماندهی24: حذف و جداسازی آنچه لازم نیست.
2- نظم و ترتیب25: قرارگیری موارد ضروری در جای مناسب برای دستیابی سریع و آسان.
3- پاکیزگی26: شناسایی منابع بروز آلودگی در محیط کار و کنترل آنها.
4- سیستمدهی27: تمیزکاری و بازدید روزانه.
5- استانداردسازی: استانداردسازی چهار مرحله قبل، برای انجام فرآیند بهینه و توجه به پایانناپذیر بودن بهبود مستمر.
معرفی 5S
کایزن به همان میزان که به نتیجه فعالیتها بها میدهد برای فرایند هم ارزش قائل است. برای اینکه بتوان به تلاشهای کایزنی کارکنانی که در حال اجرای آن هستند استمرار بخشید، باید با دقت برنامهریزی، ساماندهی و اجرای فعالیتها را نظارت کرد. مدیران معمولاً دوست دارند به فعالیتهایی بپردازند که نتایج آنها را خیلی زود و سریع ببینند و معمولاً از فرایندهای اصلی بگذرند. 5S، سایه زودگذر یا چاشنی غذا نیست که زود به غذا طعم بدهد بلکه بخشی از جریان زندگی روزمره است. برای 5S، مانند دیگر فعالیتهای کایزنی باید مراحل پیگیری را در نظر گرفت و راه را همواره ادامه داد.
از آنجایی که فعالیتهای کایزن همراه با تغییر است و معمولاً در مقابل تغییر مقاومت وجود دارد، بنابراین همیشه قبل از آغاز هرگونه تغییری، باید ذهن کارکنان را برای فعالیتهای کایزن آماده کرد و فلسفه وجودی چنین رفتاری را برای کارکنان تشریح کرد. مثلاً توضیحاتی در زمینههای زیرین:
* ایجاد محیط کاری پاکیزه، بهداشتی، ایمن و دلپذیر.
* تجدید حیات گمبا و ارتقاء روحیه و انگیزش کارکنان.
* حذف اتلافهای متفاوت از طریق به حداقل رسانیدن زمان جستجو برای ابزار، آسانسازی روشهای کار، کاهش فشارهای جسمانی، آزاد کردن مکانها و فضاهای اشغال شده اضافی.
مدیریت همچنین میبایستی فواید 5S را به روشهای زیر برای کارکنان در گمبا تشریح کند:
* محیطی که فعالیتهای 5S در آن رعایت شده است به دلیل پاکیزگی محیط کار، موجب رشد خلاقیت کارکنان برای انجام بهتر کارها میشود.
* به کارکنان کمک میکند انضباط فردی خود را توسعه دهند. کارکنانی که انضباط فردی قویتری دارند همیشه 5S را رعایت میکنند. نسبت به فعالیتهای کایزن نگرش مثبت دارند و میتوان به ایشان اطمینان داد که استانداردها را به درستی رعایت کنند.
* انواع اتلافها در گمبا روشن میشود، مشکلات و مسائل در همان مراحل اول تشخیص و چیزهای غیرضروری حذف میشوند.
* حذف اتلافها در گمبا باعث تقویت فرایند 5S میشود.
* نارساییهایی مثل مرجوعیها و موجودیهای اضافی به دقت نشان داده میشوند.
* مشکلات و مسائل مربوط در زمینه کمبود مواد، عدم تعادل در خط، توقف دستگاهها و تاخیر در تحویل تشخیص داده میشود و در نتیجه برای رفع آنها اقدام مناسبی صورت میگیرد.
* مشکلات تامین که بسیار پیچیده نشان داده میشوند با گمبا به سادگی قابل حل هستند.
* حوادث کار با توجه به اینکه نابسامانیها در محیط کار به حداقل رسیده است کاهش مییابد.
محیطهای آغشته به روغن، لغزنده، کثیف و عملیات ناایمن به رفتارها و فضاهای مناسب بدل میشوند. پاکیزگی، قابلیت اعتماد به دستگاهها را افزایش میدهد؛ در نتیجه مهندسان و کارکنان نگهداری و تعمیرات فرصت پیدا میکنند که بر روی مسائل مهمتر مانند نگهداری پیشگیرانه، کمک به کارکنان واحد طراحی برای تولید تجهیزاتی که به تعمیرات نیاز نداشته باشند و نهایتاً به فعالیتهای مدیریت از پایین به بالا بپردازند.
پس از آنکه کارکنان در گمبا با فواید فعالیتهای 5S آشنا شدند و اهداف مربوطه به درستی درک شد آنگاه مدیریت میتواند حرکت خود را برای اجرای پروژههای کایزن آغاز کند. به همین دلیل است که گفته میشود اجرای فعالیتهای 5S بر اجرای پروژههای کایزن در یک سازان مقدم است.
قوانین طرایی مدیریت گمبا
بیشتر مدیران ترجیح میدهند محل کار روزانهشان پشت میز باشد و محل کار خود را دور از گمبا انتخاب میکنند. آنان با مطالعه گزارشهای روزانه و ماهانه یا شرکت در جلسات، اطلاعات موردنظر خود را جمعآوری میکنند. ارتباط نزدیک با گمبا و درک واقعی و بدون واسطه رخدادهای آن، اولین گام موثر در مدیریت گمبا است. از این رو پنج قانون طلایی برای مدیریت گمبا تعریف شده است که عبارتند از:
قانون اول: مراجعه به گمبا و جستجوی علت وقوع مشکل
قانون دوم: بازبینی تجهیزات، ابزار، مواد و تمام موارد مرتبط با گمبا
قانون سوم: اتخاذ تصمیمات موقت و مقطعی برای رفع مشکل در گمبا
قانون چهارم: ریشهیابی علت و معلول
قانون پنجم: طراحی استانداردهای نوین، برای پیشگیری از وقوع مجدد مشکل
قانون اول: مراجعه به گمبا و جستجوی علت وقوع مشکل
مدیر، مسئول انجام فعالیتهایی نظیر: استخدام، آموزش کارکنان، برقراری استانداردهای عملیاتی و طراحی فرایند تولید است. وی شرایط را برای گمبا تعیین میکند. بنابراین آنچه در گمبا اتفاق میافتد مستقیماً بر مدیریت منعکس میشود. مدیریت گمبا از تازهترین اخبار آگاه است. بدین اساس، "اولین گام در مدیریت گمبا، حضور در گمبا است". در مدیریت گمبا معمولاً مدیران و سرپرستان به محل رخداد میروند و آنچه اتفاق میافتد را بررسی میکنند. مدیران و سرپرستان پس از کسب عادت مراجعه به گمبا اعتماد به نفس کافی داشته و قادرند مشکلات خاص را حل کنند.
به گمبا رفتن و توجه دقیق داشتن، وظیفه اساسی هر مدیر است.
گمبا مطمئناً پشت میز مدیریت نیست. وقتی مدیری پشت میزش تصمیم میگیرد، میبایست درباره منبع اطلاعاتش بیشتر دقت کند. کسانی که در گمبا هستند، مسئولیت کیفیت را نیز برعهده دارند. آنان با واقعیتهای موجود کاملاً آشنا هستند و به همین دلیل آگاهی آنان در زمینه مسائل مرتبط با کار بیشتر از دیگران است.
یکی از پیشکسوتان مدیریت کیفیت در ژاپن میگوید: همواره به آمار، سنجش و اندازهگیریهایی که شخصاً انجام نمیدهید، شک کنید. بسیاری از آمار جمعآوری شده در کارخانه برای جلب رضایت روسا تهیه شدهاند و بسیاری از اندازهگیریها میتوانند با ابزار معیوب، اندازهگیری شده باشند یا اینکه به درستی ثبت نشده باشند. در بهترین حالات، اندازهگیریها اطلاعات دست دوم هستند، زیرا بیانگر شرایط واقعی نیستند.
قانون دوم: بازبینی تجهیزات، مواد و تمام موارد مرتبط با گمبا
در زبان ژاپنی گمبوتسو28 یعنی چیزی که وجود فیزیکی دارد، محسوس، معلوم و در گمبا قابل شناسایی است. دستگاه از کار افتاده، محصول مرجوعی، ابزار شکسته و اجناس بازگردانده شده و حتی مشتری ناراضی میبایست شناخته شوند. مدیران در صورتی میتوانند بازتاب کامل عملکرد خود را ببینند که به گمبا بروند. مدیران با مشاهده واقعیتها در گمبا، میتوانند از علت وقوع مشکل آگاه شوند، و با به کارگیری روشهای کاری مبتنی بر عقل سلیم آن را ریشهیابی کنند. مثلاً وقتی بحث کالایی مرجوعی مطرح است، میتوانید آن را لمس، از نزدیک امتحان و عمق مشکل را به درستی شناسایی کنید؛ با نگاهی به مراحل مختلف فرایند، میتوانید وقوع مشکل را نیز پیدا کنید.
برای مثال، بعضی از مدیران به محض خرابی یک دستگاه در کارخانه، بدون آنکه حتی نگاهی به آن کرده باشند در سالن اجتماعات جمع میشوند و راجع به موضوع بحث و سعی میکنند از خود رفع اتهام کنند.
کایزن، راه حل مسئله را با تشخیص صحیح مسئله میشناسد. با آگاهی دقیق از مسئله نیمی از راهحل طی شده است. یکی از وظایف مهم سرپرستان آن است که دائماً حواس خود را به گمبا معطوف و مشکلات احتمالی را پیشبینی کنند؛ تا درصدد جلوگیری از بروز آنها برآیند.
قانون سوم: اتخاذ تصمیمات موقت و مقطعی برای رفع مشکل در گمبا
در یک کارخانه برش، جاروی کوچکی به دستگاه برش بسته شده بود. هنگامی که دستگاه برش کار میکرد، خردههای فلزی که از محل برش میریخت، مانع از حرکت کمربندی بود که دستگاه برش با آن به حرکت درمیآمد. در این زمان، کاربر از جاروی کوچک استفاده میکرد و قطعات فلز را از روی کمربند میروفت تا دستگاه مجدداً مشغول به کار شود. این به کارگیری کایزن و انجام آموزشهای مناسب، نقش موثری دارند.
بررسی در گمبا، یکی از موثرترین ابزارها برای ریشهیابی علت مشکلات است. برای دستیابی به پاسخ مناسب همواره باید جویای علت باشیم. این روش را 5W,1H مینامند. یعنی پس از بروز علت مشهود یک معلول به آن بسنده نکنیم، زیرا این علت مشهود، معلول علتهای دیگری است که در صورت جستجو، ریشههای اصلی بروز مشکل آشکار میشود. معمولاً سطوح "چرا" را تا پنج سطح دنبال میکنیم تا با خشکانیدن ریشههای بروز مشکل از وقوع مجدد آن پیشگیری کنیم.
قانون پنجم: طراحی استانداردهای نوین، برای پیشگیری از وقوع مجدد مشکل
یکی از عمدهترین وظایف مدیریت گمبا، تحقق سه عاملی است که موجب رضایت مشتری میشود. این سه عامل عبارتاند از: کیفیت مطلوب، قیمت مناسب و تحویل به موقع سفارش مشتری. مدیران، روزانه با انواع مسائل و مشکلات مواجه میشوند. کالاهای مرجوعی، از کار افتادن دستگاهها و تجهیزات و تاخیر یا غیبت کارکنان در محل کار پارهای از این مسائل و مشکلات هستند. مدیریت پس از بروز مشکل، باید آن را به روشی حل کند که مسئله هیچگاه تکرار نشود. وی پس از بازنگری استاندردهای عملیاتی، روشهای نوین را جایگزین روشهای قبلی میکند. با این کار، چرخه استانداردسازی، اقدام، ممیزی و اجرا همواره در گردش است. در غیر این صورت، کارکنان همواره در جنگ و ستیز خواهند بود و سازمان، هیچگاه تحت کنترل نیست. بنابراین آخرین قانون طلایی در مدیریت گمبا، استانداردسازی است. با اجرای دقیق این چرخه، کایزن تکمیل میشود و مدیریت، با بررسی دقیق و جامع فرایندهای جاری، نقایص فرایند را برطرف و راه را برای توفیقات بیشتر هموار میکند.
"استاندارد" عبارت است از "انجام کار، به نحو احسن" اگر کارکنان در گمبا، از چنین استانداردی پیروی کنند، مشتری راضی خواهد بود. اما خواستهها و انتظارات مشتری همواره در حال تغییر است؛ در نتیجه استانداردهای حاکم در گمبا نیز همواره بهینه میشوند و تغییر میکنند. مدیریت، براساس خطمشیهای سازمان، استانداردهایی را که موجب رضایت مشتری میشوند، تعریف میکند. مدیراتی که فرصت کافی برای استانداردسازی در گمبا را ندارند در آینده نزدیک با مشکل جدی مواجه خواهند شد.
مدیریت کیفیت در گمبا
گمبا در زمینه کیفیت با موضوعاتی روبهرو است که با مسائل مطرح شده در مدیریت از پایین به بالا متفاوت است. مدیریت از پایین به بالا، از ابزارهای پیچیدهای نظیر: بازنگری طراحی، طراحی آزمونها، مهندسی ارزش محصول، تحلیل مهندسی و ابزارهای متفاوت گسترش سیستم عملیات، بهره میگیرد، اما گمبا، پیرامون مسائل سادهتری نظیر مهارت کارکنان و حل مشکلات متغیرهای موثر در کار دور میزند. این مسائل، گاه به عدم رعایت استانداردهای عملیاتی و یا خطای سهوی کارکنان مربوط میشود.
مدیریت برای کاستن از این متغیرهای ناخواسته، میبایست استانداردهای مناسبی وضع کند. وی باید انضباط فردی بین کارکنان و رعایت استانداردهای تدوین شده را توسعه دهد و اطمینان پیدا کند که هیچ کالای نیم ساخته معیوبی به مرحله بعدی فرایند ارسال نمیشود. بیشتر مسائل کیفی را در محیط کارخانه، میتوان با استفاده از قوانین گمبا، گمبوتسو برطرفکرد و هزینهها را کاهش داد.
مدیریت میبایست کار سیستمی را به کارکنان معرفی کند، زیرا درگیری و مشارکت کارکنان، کلید اصلی موفقیت خواهد بود. کنترل آماری کیفیت29 غالباً به صورتی موثر در گمبا برقرار میشود. کنترل آماری کیفیت، ابزاری برای اندازهگیری متغیرها در فرایندهاست و زمانی میتواند به خوبی موثر واقع شود که همگان به ویژه مدیریت، مفهوم تحت کنترل قرار دادن متغیر را به درستی درک کنند و در این زمینه تجربه و مهارت کافی به دست آورند.
یکی از استادان دانشگاه توکیو گفته است: "مفهوم کنترل کیفی، در کشورهای غربی حول کنترل کیفیت و انطباق آن با استانداردها و مشخصههای فنی دور میزند، اما همین مفهوم در ژاپن، بیشتر بر بهبود کیفیت و کایزن تاکید دارد. به عبارت دیگر، نگرش ژاپنیها در این زمینه، همان برقراری روشهای سیستماتیک کایزن و استمرار آن است."
بنا به گفته فوق، تا زمانی که سطح کیفیت براساس نسبتهای درصدی محاسبه شود. شرکتها با استفاده از روشهایی مانند: بازنگری استانداردها، خانهداری محیط کار، گردآوری آمار مرجوعی و هدایت فعالیت چرخههای کنترل کیفی، میتوانند بهبود چشمگیری ایجاد کنند.
در این راستا، ابتدا رویههای موجود را بازنگری و موارد زیر را در ذهن مرور کنید:
* آیا استاندارد مناسبی، تدوین کردهایم؟
* آیا گمبا از نظر خانهداری محیط کار (5S) در وضع مناسبی است قرار دارد؟
* میزان اتلافهای متفاوت در گمبا چقدر است؟
پس از بازنگری رویههای موجود، اقدامات زیر را آغاز کنید:
* قوانین پنجگانه را در گمبا، اجرا کنید.
* کارکنان را آموزش دهید تا هیچ کالای نامرغوبی را به مرحله بعدی فرایند ارسال نکنند.
* افراد را برای فعالیتهای گروهی و ارائه پیشنهاد، تشویق کنید.
* برای درک بهتر ماهیت مشکلات و حل آنها به جمعآوری دادهها و اطلاعات بپردازید.
* ابزار و وسایل سادهای تهیه کنید تا انجام کار آسانتر و نتایج آن قابل اعتمادتر باشد.
تنها با انجام اقدامات ذکر شده میتوان ضایعات تولید را به یک دهم سطح قبلیکاهش داد. هنگامی که اصول فوق رعایت نشوند، دامنه متغیرهای تولید آنقدر زیاد خواهد بود که حتی با پیشرفتهترین فناوریها، نمیتوان بهبود مناسبی در فرایند ایجاد کرد. اما هنگامی که اصول ذکر شده رعایت شوند تغیرها محدود و کاربرد کنترل آمایر کیفیت، موفق و مقرون به صرفه خواهد شد.
اگر هر یک از افراد سازمان متعهد شوند که هرگز قطعه یا کالای نیم ساخته و معیوبی را به مرحله بعدی فرایند ارسال نکنند، بیداری و وجدان کیفیت در سازمان افزایش مییابد. بنابر آنچه که در فصول قبل گفته شد فرایند بعدی یک مشتری است. هیچکس نباید با ارسال قطعه یا کالای نیم ساخته معیوب به مشتری بعدی، موجبات نارضایتی او را فراهم کند. در گمبا معنای چنین تفکری یعنی، هیچ کالای نامرغوبی تحویل نگیرید. هیچ کالای نامرغوبی تولید نکنید و هیچ کالای نامرغوبی را به فرایند بعدی نفرستید. زمانی که چنین باوری در گمبا ایجاد و به آن عمل شود میتوان اطمینان داشت سیستم تضمین کیفیت در شرکت حاکم شده است.
کاهش هزینهها در گمبا
منظور از کاهش هزینهها، کاهش قیمت نیست بلکه منظور، مدیریت هزینههاست. مدیریت هزینهها بر فرایندهای توسعه، تولید، فروش محصولات و خدمات، برای ارائه کیفیت نظارت میکند. این رویکرد سعی میکند که قیمت محصول یا خدمات را کاهش دهد یا حداقل در سطح مطلوبی حفظ کند. کاهش هزینهها در گمبا نتیجه اقدامات متعددی است که مدیریت انجام میدهد. متاسفانه اغلب مدیران، برای کاهش هزینهها به اقداماتی نظیر: کاهش نیروی کار و رها کردن بخشی از نیروی انسانی، تعدیل و کوچک کردن ساختار سازمانی و برخورد با پیمانکاران، دست میزنند. اما معمولاً این نوع کاهش هزینه، اختلالات متعددی، در کیفیت ایجاد میکند و به تحلیل و تضعیف کیفیت محصول یا خدمات منجر میشود. کاهش قیمت، از طریق کاستن هزینهها، تاثیرات منفی خود را بر کیفیت و تحویل به موقع سفارشها نیز خواهد گذاشت.
مدیریت هزینهها شامل اقدامات گستردهای است که برخی از آنها عبارتند از:
* برنامهریزی هزینهها برای حداکثر رساندن محدوده هزینه و درآمد
* کاهش هزینهها در گمبا از طریق حذف اتلافها
* برنامهریزی برای سرمایهگذاریهای جدید
کاهش هزینهها در گمبا از طریق حذف اتلافهای موجود در آن صورت میپذیرد. به منظور کاهش هزینهها در گمبا باید به توسعه فعالیتهای هفتگانه زیر پرداخت. بهبود کیفیت که یکی از این فعالیتهاست مهمترین عامل است. شش فعالیت دیگر به عنوان بخشهایی از بهبود کیفیت مطرحند.
1- بهبود کیفیت
2- بهبود تولید
3- کاهش موجودی و انبارش
4- کوتاهسازی طول خطوط تولید
5- کاهش زمان توقف و خرابی دستگاهها و تجهیزات
6- کاهش فضای مورد استفاده
7- کاهش زمان آغاز تا انجام عملیات.30
این اقدامات در رفع اتلافهای تولید موثرند و هزینههای تولید را به میزان قابل ملاحظهای کاهش میدهند.
بهبود کیفیت
بهبود کیفیت، موجب کاهش هزینههای تولید میشود. منظور از کیفیت، فرایند کیفی کار مدیران و کارکنان است. بهبود کیفیت در فرایندها، منجر به کاهش اشتباهات، کاستن ضایعات در حین تولید، حذف دوبارهکاریها، کوتاهتر کردن زمان آغاز تا انجام عملیات و استفاده موثرتر از منابع میشود. این اقدامات تاثیر مثبتی بر کاهش هزینههای عملیات خواهد گذاشت. به عبارت دیگر بهبود کیفیت با مثمر ثمر بودن مترادف است.
منظور از کیفیت فرایند، کیفیت در توسعه کار، تولید و فروش محصولات یا خدمات است. کیفیت در گمبا، به معنای روشی است که محصول، تولید و خدمات آماده و تحویل مشتری میشود. کیفیت در گمبا با مدیریت منابع پنجگانه زیر که آن را 5M مینامند مرتبط است. این منابع عبارتند از: نیروی انسانی31، ماشینآلات32، روشهای عملیات33، مواد مورد استفاده34 و سنجش و اندازهگیری35.
افزایش بهرهوری برای کسب هزینههای کمتر
اگر با دادههای کمتر بتوان برونداد مناسبی در سیستم، ایجاد کرد یا با همان دادهها، برونداد بیشتری از سیستم به دست آورد، بهرهوری افزایش یافته است. در اینجا منظور از دادهها، نیروی انسانی، ابزار و مواد است و برونداد شامل محصولات تولید شده، خدمات و حاصل کاری است که ارزش افزوده ایجاد میکند. هر چه میزان تولید با کیفیت در خط، افزایش یا زمان انجام عملیات کاهش یابد، به آن معنی است که هزینههای تولید کاهش یافته است و در نتیجه قیمت محصول نهایی نیز میتواند کاهش یابد. در صورتی که بتوان توانایی کارکنان را در انجام وظایف متعدد افزایش داد، گامهای موثری در مسیر بهرهوری، طی شده و مشکلات کیفی کاهش یافته است. حضور دستهای کمتر، در فرایندهای مختلف، خطاها و اشتباهات سهوی را نیز کاهش میدهد. این امر به معنای تعدیل کارکنان نیست، بلکه استفاده از کارکنان در واحدهایی است که بیشتر به آنها نیاز است.
کاهش موجودی و انبارش
موجودی انبار، باعث اشغال فضای اضافی، افزایش زمان آغاز تا انجام عملیات، جابجایی اجتنابناپذیر و استفاده بیحد از منابع مالی میشود. اتلاف زمان طولانی برای صورتبرداری و انبارگردانی، فعالیتی است که هیچ ارزشی افزودهای ایجاد نمیکند و در صورت تغییر نیاز بازار و تولید محصول تازه توسط رقبا، همه موجودی، به کلی بیارزش میشود و خریداری نخواهد داشت.
کوتاهسازی طول خطوط تولید
هر چقدر طول خطوط تولید، طولانیتر باشد، افراد بیشتری در آن مشغول به کار خواهند شد. این امر سبب میشود تا کالای نیم ساخته پای کار بیشتر و زمان آغاز تا انجام عملیات نیز طولانیتر شود. بدیهی است هر قدر، تعداد افرادی که در مراحل مختلف به کار گرفته میشوند بیشتر باشد اشتباهات کاری نیز بیشتر میشود و کیفیت محصول کاهش مییابد.
براین اساس، مدیران میبایست مهندسان خود را برای طراحی خطوط تولید کوتاهتر تشویق کرده و سازوکارهای کایزن را در این مورد به کار گیرند. لذا کوتاهسازی خط تولید، امری است که در شرکتهای تولیدی مورد توجه قرار میگیرد و برای انجام آن، اقدامات موثری طرحریزی و اجرا میشود.
کاهش زمان توقف و خرابی دستگاهها و تجهیزات
خرابی و توقف ماشینآلات، امر تولید را به مخاطره میاندازد. در نتیجه کالای نیم ساخته پای کار، موجودیها و فعالیتهای تعمیرات افزایش مییابد و کیفیت محصول زیر سوال میرود. همه این عوامل به هزینههای تولید میافزاید. این مسائل در زمینه امور خدماتی نیز مصداق دارد. خرابی دستگاههای رایانه یا سیستمهای مخابراتی، باعث ایجاد تاخیرهای ناخواستهای میشود و هزینههای عملیات را به میزان فاحشی افزایش میدهد. وقتی کارمندی تازه کار که آموزش مناسبی برای استفاده از ماشینآلات ندرد به کار گمارده میشود، تاخیر زیادی در امر تولید، ایجاد و خرابی و توقف ماشینآلات را افزایش میدهد.
کاهش فضای مورد استفاده
در شرکتهای صنعتی، چهار برابر فضای اضافی، دو برابر، نیروی انسانی و ده برابر، زمان آغاز تا انجام کار، بیشتر مصرف میشود. مدیریت کایزن، سعی در حذف اتلافها و کوتاهسازی خطوط تولید دارد. تا به این ترتیب نقل و انتقالات غیرضروری کاهش یابد و در نتیجه، از فضاهای موود، استفاده بهینه شود. از فضاهای صرفهجویی شده میتوان برای راهاندازی خطوط تولید جدید بهرهبرداری کرد.
کاهش زمان آغاز تا انجام عملیات36
زمان عملیات، هنگامی آغاز میشود که شرکت، برای تهیه مواد خام، بهایی را میپردازد. هنگامی که مشتری، بهای محصول نهایی را پرداخت، زمان عملیات خاتمه مییابد؛ که به آن زمان بازگشت سرمایه هزینه شده میگویند. هر قدر طول مدت این محدوده زمانی، کوتاهتر باشد، گردش منابع مالی سریعتر، انعطافپذیری در برابر خواستههای مشتری بیشتر و هزینههای عملیات، کمتر خواهد بود. کاهش زمان آغاز تا انجام عملیات، باعث تواتر بیشتر زنجیره فعالیتها میشود و توان انجام عملیات مختلف نظیر؛ بازاریابی، تهیه مواد خام، تولید و فروش، افزایش مییابد. با تاکید بر کوتاهی محدوده زمانی یاد شده، اتلافهای موجود سریعتر شناسایی و مرتفع میشوند و فرصتهای طلایی برای اجرای کایزن، در گمبا به وجود میآید. از جمله راههای کاهش زمان آغاز تا انجام عملیات، بهبود و سرعت بخشی در پاسخ به نیازهای مشتری است و این امر، برقراری ارتباطات بهتر و موثرتر با پیمانکاران را تسهیل میکند. این فعالیتها، انبارداری مواد خام، کالای نیم ساخته و محصول نهایی را کاهش میدهند. افزایش قابلیت انعطافپذیری در گمبا، باعث کاستن از محدوده زمانی انجام عملیات میشود. اگر در سازمانی، همه کارکنان با آگاهی از این اطلاعات، فعالیت کنند مطمئناً روی کاهش هزینهها و مقرون به صرفه درآمدن قیمت محصول نهایی، تاثیرات مثبتی به جای میگذارند، و توان رقابتی محصول نهایی افزایش مییابد.
نقش گمبا در کاهش هزینههای عملیات
اگر گمبا نتواند فرایندهای عملیاتی را کوتاه، قابلیت انعطاف خود را افزایش، تولید بدون نقص را تامین و توقف دستگاهها و تجهیزات را حذف کند، هیچ امیدی به کاهش سطح موجودیها برای مواد و وسایل نخواهد بود. در عین حال نمیتوان در برابر خواستهها و انتظارات مشتریان نازکبینی که به دنبال کیفیت مطلوب، قیمت مناسب و تحویل به موقع هستند پاسخگو بود. گمبا کایزن میتواند شروع مطمئنی برای بهبودبخشی در همه حیطهها و زمینههای فعالیت در شرکت باشد.
گمبایی که به اندازه کافی قابل اعتماد نباشد و تواناییهای مناسبی نداشته باشد، نمیتواند هم پای بخشهای دیگر سازمان نظیر: طراحی، بازاریابی و فروش پیش برود، بنابراین کایزن باید از گمبا شروع شود. به عبارت دیگر با انجام کایزن در گمبا، تشخیص مشکل و مسئله با دقت بیشتری انجام میشود و شرکت میتواند نسب به رفع نارساییهای موجود در گمبا، اقدامهای مناسبی طرحریزی کند و به اجرا بگذارد. به عبارت دیگر گمبا کایزن، عاملی است که کمبودهای موجود برای اعمال مدیریت از پایین به بالا را به درستی مشخص میسازد. گمبا آیینهای است که کیفیت سیستم و توانایی مدیریت سازمان را نشان میدهد.
سیستم پیشنهادها و چرخههای کنترل کیفیت
قسمت عمده ساختار خانه گمبا را سیستم پیشنهادها و چرخههای کنترل کیفیت تشکیل میدهدو این نشانهای است از موفقیت مدیریت در آمادهسازی کایزن. موارد زیر از جمله تفاوتهای عمده انجام سیستم پیشنهادها در ژاپن و غرب است.
در حالی که مدل آمریکایی سیستم پیشنهادها به پیشنهادهائی که بهره مالی داشته باشد ارزش و جوایز مالی میدهد، در ژاپن تاکید بر روی بهرهوری از طریق افزایش روحیه کارکنان و نشر مساعی مثبت است. بنابراین پیشنهادهای فردی، گروهی و کلیه گروههای کاری اعم از چرخههای کیفیت و گروههای مدیریت مستقل، را تشویق میکنند.
امروز سیستم پیشنهادها در بسیاری از شرکتهای بزرگ و نیمی از شرکتهای کوچک و متوسط اجرا میوشد. این سیستم در عین حال که کارکنان را نسبت به روش کایزن آگاه میکند فرصتی را هم برای آنان به وجود میآورد که با همکاران و سرپرستانشان صحبت کنند. همچنین برای مدیریت فرصتی ایجاد میکند که به کارکنان در جهت حل مشکلات کمک کنند. بنابراین با عنایت به موارد فوق پیشنهادها فرصت ارزشمندی برای برقراری ارتباط متقابل در کارگاه به انضمام فرصتی برای رشد فردی کارکنان فراهم میکند.
به طور کلی مدیران ژاپنی تمایل بیشتری از مدیران غربی در اجرا و به کارگیری پیشنهادهای کارکنان از خود نشان میدهند. مدیران ژاپنی آمادگی شرکت درهرگونه تغییر را در صورتی که یکی از اهداف زیر را دربرگیرد دارند:
1- کار را آسانتر کند.
2- بیمیلی را در کار برطرف کند.
3- هرگونه ناراحتی و دردسر را در کار برطرف کند.
4- کار را ایمنتر کند.
5- میزان تولید را افزایش دهد.
6- کیفیت تولید را بهبود بخشد.
7- در وقت و هزینه صرفهجویی کند.
نگرش مدیریت ژاپنی نقطه مقابل مدیریت غربی است زیرا مدیریت ژاپنی تغییر مثبت را با ارزش میداند.
وقتی کارکنان گمبا در مدیریت کایزن شرکت میکنند و استانداردهای جدید و بهتری را پیشنهاد میکنند بالطبع نسبت به این استانداردها احساس مالکیت میکنند و خود - انظباطی لازم را برای انجام آن کسب میکنند. به عبارت دیگر اگر استانداردها از بالا و از سوی مدیریت تعیین شود، در کارکنان گمبا نوعی مقاومت روانی ایجاد میکنند. به همین دلیل است که شرکت دادن کارکنان گمبا در فعالیتهای کایزن، سیستم پیشنهادها و چرخههای کنترل کیفیت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.
2 روز گمبا - کایزن و مشارکت سراسری کایزن
وقتی به گمبا میروید و نحوه کار کارکنان، چگونگی انتقال مواد با چگونگی آمادهسازی دستگاهها و ابزار را مشاهده میکنید؛ باید وضعیت موجود را نقطه شروع کایزن و یافتن فرصتهای بیشتر برای بهبودبخشی بدانید. بعضی از مدیران ژاپنی تا آنجا پیش میروند که به زیردستان میگویند "فکر کنید تمام کارهایی که انجام میدهید تا بدترین روش انجام میشود!"
بدترین کاری که مدیر میتواند انجام دهد آن است که در دنیایی دور از گمبا زندگی کند و تمام تصمیمات را به دور از گمبا و در دفتر کار اتخاذ کند. البته بعضی مدیران هستند که به گمبا مراجعه میکنند ولی هیچ بهبودی ایجاد نمیکنند. زیرا قادر به دیدن و شناخت آنها نیستند. توانمندی مدیریت در تشخیص مشکلات، موجب موفقیت کایزن در گمبا میشود. بسیاری از مردم فکر میکنند چون در گمبا کار میکنند آن را میشناسند ولی باید گفت حضور فیزیکی در گمبا لزوماً شناخت گمبا را به همراه ندارد.
تنها رفتن به گمبا و نگاه کردن به اطراف کافی نیست. شناخت واقعی گمبا وقتی معنی پیدا میکند که فرد تمام واژهها، اسامی و اعداد را خوب بشناسد. مثلاً اگر تابلویی در کنار خط تولید قرار گرفته باشد و بر روی آن بنویسند "این خط به خوبی عمل نمیکند" برای مدیر معنا نمیدهد. بلکه باید بر روی آن بنویسند که "میزان عملکرد خط الف 65 درصد است ولی باید به 85 درصد افزایش یابد". بیان اسامی و اعداد منجر به ایجاد زمینه مشترک برای بحث و گفتگو، سهولت در حل مشکل و تشکیل یک تصویر دقیق از گمبا در ذهن میشود. بنابراین همه افراد باهدف مشترک در پروه کایزن شرکت میکنند. پس از شناخت اسامی و اعداد، آنگاه سوالاتی از قبیل چه کسی؟ چطور؟ و چه وقت؟ مطرح میشوند. وقتی در مورد هدف موافقت حاصل شد. آنگاه فردی که مسئولیت پروژه کایزن را به عهده دارد و توانمندی حل مشکل را داراست، راه حل مشکل و به خصوص زمان پایان پروژه را به وضوح تعریف میکند.
در حقیقت توانایی تشخیص مشکلات در گمبا نیاز به هیچگونه فناوری پیشرفته ندارد. مدیر برای شروع باید اصول کایزن در گمبا را درک کند. مواردی مانند اتلاف، خانهداری و استانداردسازی.
گمبا کایزن، یعنی رفتن به گمبا، مشاهده، تشخیص و حل هرگونه مشکل، در فهرست، مکان و زمان واقعی.
فعالیتهای تیمهای مستقل مطالعاتی کایزن؛ در اکثر مواقع، باعث کاهش تعداد کاربران یک فرایند، کاهش انبارداری و کاهش زمان تکوین محصول شد. همچنین تغییرات جانمایی مانند حذف نردههای متحرک و شکل دادن خطوط به شکل "U" نیز در کایزن انجام میگیرد.
کایزن در دو روز
در 1977 شرکت نیسان موتور و پیمانکاران آن فرایندی معرفی کردند که به نام کایزن در دو روز معروف بود. به این معنا که بهبود در خط تولید خاصی، طی دو روز انجام میپذیرفت. گمبا کایزن دو روزه با یک هدف روشن و واضح آغاز میشود. مثلاً مدیر کارخانهای انتظار 20 درصد افزایش تقاضا را در ماه بعد دارد، ولی میخواهد این 20 درصد افزایش تولید را تنها از طریق یک ساعت اضافهکاری روزانه کارکنان به دست آورد. او این موضوع را با مدیر خط در میان میگذارد و موافقت وی را برای اجرای کایزن دو روزه در خط تولید الف جلب میکند. سپس فرایند فشردهای برای بهبود جانمایی قیدها و تجهیزات دیگر در خط الف صورت میگیرد که به دنبال آن هدف تعیین شده به دست میآید.
اگرچه کایزن دو روزه با هدفی مشخص آغاز میشود ولی براساس شرایط، گاهی ممکن است برای انجام کار به جای دو روز، سه روز زمان لازم باشد و برای اینکه خط تولید متوقف نشود، معمولاً تغییرات جانمایی در شب و مابین نوبتهای کاری اجرا میشود. کایزن دو روزه معمولاً شامل افراد کلیدی در کارخانه میشود و آنها را درگیر میکند، این افراد عبارتند از: مدیر کارخانه، مدیران خط، سرپرستان، سرکارگران و رهبران تیم که معمولاً این تیم متشکل از 4 تا 6 نفر میباشد و ارتقاء فعالیتهای کایزن میباشد.
پروژه دو روزه معمولاً به روش زیر اجرا میشود: اعضای تیم قبل از مراجعه به گمبا (محل واقعی کار) راجع به کایزن مطالعه قبلی انجام میدهند و چندین جلسه راجع به اجرای کایزن، در گمبا (محل واقعی کار) برگزار میکنند. آنان روز را با توضیح به کاربران درباره کارهایی که باید انجام شود شروع میکنند. سپس اعضای تیم یک ساعت وقت بررسی و مشاهده و یادداشت برداری از عملیات را دارند. بعد از آن جلسهای برای بحث درباره موارد مشاهده شده، دیدهها و نگرشهای کایزنی و تدابیر لازم برای اجرای آنها تشکیل میشود. آنان اطلاعات جمعآوری شده را در ورقهای ثبت میکنند و برای هر فرایند از خط تولید برنامههای کایزن را طراحی میکنند.
در هنگام بحث و گفتگو اعضای تیم هرگاه ضرورت ایجاب کند، میتوانند "به گمبا" بروند و موضوعی را مجدداً چک یا مستند کنند. رهبر تیم از میان چندین طرح کایزن ارائه شده، مواردی را که روز بعد باید به مرحله اجرا درآید انتخاب میکند و این تصمیمات باید تا ساعت 4 بعدازظهر روز اول تکمیل شود. وقتی تصمیم لازم گرفته شد، تیم جلسه دیگری با کاربران خط تولید برگزار میکند و برنامه روز بعد را برای ایشان توضیح میدهد. البته هدف دیگر این جلسه آن است که به کاربران فرصت دهد درباره هر مشکلی که ممکن است بازدارنده اجرای برنامه باشد صحبت کنند. سپس تیم با توجه به اظهارات کاربران طرحهای نهایی کایزن را برای اجرا در روز بعد تدوین میکند. این تیم سپس با کارکنان واحد تاسیسات وارد مذاکره میشود و نوع ابزار، قیدها و تجهیزات مورد نیاز برای روز بعد را توضیح میدهد. کار این قسمت نیز تا ساعت 6 بعدازظهر پایان مییابد. براساس دستورات، ابزار و وسایل جدید آمادهسازی و به گمبا حمل میشوند و بر روی خط تولید جا میگیرند. این مرحله معمولاً تا ساعت 10 شب یا نیمه شب طول میکشد. پس از جایگیری قطعات، تیم کایزن و سرپرستان، خط تولید را راهاندازی، هر قسمت از کار را آزمایش و، مشکلات را شناسایی و تعیین میکنند. (مانند مشکلات مربوط به کیفیت یا عملیات اجرایی). اعضای تیم پروژه تنها زمانی که از عملکرد صحیح و درست خط تولید اطمینان حاصل کردند میتوانند کار این روز را به پایان برسانند.
در روز بعد، کار نیم ساعت زودتر از معمول شروع میشود. تیم کایزن تغییرات به وجود آمده روی خط و فرایندهای جدید کار را برای کاربران توضیح میدهد. مثلاً رهبر تیم ممکن است بگوید "تا به حال 6 نفر روی این فرایند کار میکردهاند اما با تغییراتی که به وجود آوردهایم همان کار با تعداد 5 نفر اجار میشود. بنابراین از آقای شماره یک خواهش میکنم هنگام اشتغال به کار 5 نفر دیگر کنار روند و آنان را نگاه کنند". عملیات طبق روند معمول در ساعت 8 صبح آغاز میشود و از آنجایی که کاربران نیاز به هدایت دارند اعضای تیم کایزن برای آشنا شدن آنها به فرایند جدید تا ساعت 10 صبح در کنار ایشان میمانند. از ساعت 10 صبح تا 12 کاربران به تنهایی کار را ادامه میدهند و اعضای تیم نیز در طی این مدت از تمام مشکلاتی که با آن روبهرو میشوند فهرستی تهیه میکنند. اگر ابزار، قیدها و تجهیزات نیاز به تنظیم بیشتر داشته باشند، قبل از ظهر برای اصلاح بازگردانیده میشوند.
همین که اصلاحات لازم به عمل آمد، کاربران بر روی خط کار میکنند و تیم تاثیر پروژه کایزن را مشاهده و اندازهگیری میکند، سپس تیم تا ساعت 4 بعدازظهر خلاصهای از فعالیتهای دو روزه را تهیه و کار را جمعبندی میکند.
گاهی اوقات ممکن است چندین تیم در فعالیتها مشغول شده باشند. در این صورت هنگام جمعبندی، میبایست تیمها با هم مقایسه شوند و همخوانی پیدا کنند. در اغلب اوقات مدیران ارشد کارخانه و دفتر مرکزی شرکت در هنگام جمعبندی حضور پیدا میکنند. این برنامه در ساعت 5 بعدازظهر پایان مییابد و برنامه دو روزه گمبا کایزن نیز به انتها میرسد.
گاهی پیش میآید که اعضای تیم پروژه در شب اول، اگر خط تولید نیاز به انجام تعمیرات اساسی داشته باشد تا صبح فرصت خوابیدن پیدا نمیکنند. از این کارگاه آموزشی دو روزه مطالب زیادی را میتوان آموخت زیرا شرکتکنندگان برگههای کاری مختلفی را در این دو روز به کار بردهاند و خودشان را هم قبلاً با حضور در جلسات متعدد آماده ساختهاند. حتی بعد از پایان دوره، فعالیتهای دیگری نیز باید به دنبال آن انجام پذیرد، مانند: تعیین اثرات، بازنگری استانداردهای کار و گاهی بازنگری قوانین و استانداردهای مهندسی.
موارد ششگانه زیر در جهت سهولت دستیابی به هدف، در این مدت دو روزه کمک میکند:
1- خطی بسازید که بتواند براساس زمانهای درخواست مشتری کار کند.
2- خطی بسازید که قابلیت انعطاف کافی برای انحرافات و انطباق با خواست مشتری را دارا باشد.
3- هرگونه موری (فشار)، مودا (اتلاف) و مورا (بینظمی) در عملیات را با دقت شناسایی و برطرف کنید.
4- عواملی که آهنگ ملایم عملیات را مختل میکنند حذف کنید.
5- فرایندهای کار را به صورتی انجام دهید که بتوان آن را به صورت کار استاندارد شده نوشت.
6- کاربران را در خط تولید به حداقل برسانید.
همچنین پیشنهاد میشود که استانداردهای کار (موارد فوق) شامل مراحل زیر باشد:
الف. شرایط کار
1- چگونگی جایگیری قطعات و قیدها
2- محل جایگیری قطعات و قیدها
ب. جابهجایی قطعات و قیدها
1- چگونگی و نگهداری قطعات و قیدها
2- شناسایی محل نگهداری قطعات و قیدها
3- تشخیص قطعات معرفی
ج. ترکیب حرکات
1- توالی و تسلسل کار
2- جریان و مسیر کار
سایر موارد مهم و کلیدی که باید در نظر گرفته شوند عبارتند از: ایمنی، بازرسی، زمان تکوین محصول و حجم استانداردی از کالای نیم ساخته پای کار.
چک لیست به مثابه ابزار کایزن
یک برگه چک لیست تفصیلی با ذکر جزئیات برای استفاده در انجام پروژههای "گمباکایزن" باید تهیه گردد. مثلاً وقتی اعضای تیم حرکات کاربران را مشاهده میکنند از چک لیست اقتصاد حرکت37 که مواردی چون موضوعهای زیر را داراست استفاده میکنند:
الف. حذف هرگونه حرکت غیرضروری
1- آیا میتوان حرکتی را که برای جستجو و انتخاب چیزی صورت میگیرد حذف کرد؟
2- آیا میتوان نیاز به قضاوت و توجه اضافی را حذف کرد؟
3- آیا میتوان انتقال قسمتی از کار را از دستی به دست دیگر حذف کرد (مثلاً برداشتن قطعهای از کار با دست راست و انتقال آن به دست چپ).
ب. کاهش حرکت چشم
1- آیا به جای نگاه کردن و دانستن چیزها میتوان از طریق شنیدن عمل کرد؟
2- آیا میتوان از چراغ استفاده کرد؟
3- آیا میتوان قطعات را در معرض دید و دسترسی کاربر قرار داد؟
4- آیا میتوان از رنگهای متفاوت استفاده کرد؟
5- آیا میتوان از ظروف شفاف استفاده کرد به طوری که درون آن از بیرون قابل مشاهده باشد؟
پ. ترکیب عملیات با هم
1- آیا میتوان در حین انتقال کالای نیم ساخته، کار مربوط به فرایند خود را روی آن انجام داد؟
3- آیا میتوان همزمان با فرایند تولید قطعه، آن را بازرسی هم کرد؟
ت. بهبود محل کار
1- آیا میتوان ابزار و مواد را در محلی معین در جلوی دست کاربر گذاشت؟
2- آیا میتوان ابزار و مواد را براساس توایل و ترتیب انجام کار چید؟
ث. بهبود ابزار، قیدها و دستگاهها
1-آیا میتوان از ظروفی استفاده کرد که قطعات آن راحتتر برداشته شوند؟
2-آیا میتوان یک یا دو وسیله را در یک جا با هم نگه داشت؟
3- آیا میتوان اهرمها و دستهها را با دکمهای که بتواند دستگاه را در یک حرکت به راه اندازد عوض کرد؟
علاوه بر چک لیست اقتصادی حرکت، راهنمایی هم برای فعالیتهای "گمباکایزن" دو روزه تدوین شده است. این راهنما شاید اهداف برنامه زمانبندی شده و فعالیتهای عمده است.
راهنمای فعالیتهای عمده، موارد زیر را دربرمیگیرد:
1- چگونگی تعیین هدف
2- چگونگی انتخاب رهبر
3- چگونگی امتحان خطی که نسبت به آن ابهاماتی وجود دارد قبل از شروع به کار.
4- چگونگی صحهگذاری بر انبارداری
5- چگونگی توضیح هدف پروژه
6- تعیین ابزار مورد استفاده
7- چگونگی انتخاب برنامه کایزن
8- چگونگی آموزش کاربران
9- چگونگی آمادهسازی استانداردها
10- چگونگی تهیه گزارش نهایی
مسئولین هر یک از موارد ذکر شده بر روی لیست با چک لیستهای دیگری که ممکن است به دنبال آن داده شود به یک فرد یا یک دایره خاص واگذار میشود. مثلاً به بند 3 فوق "چگونگی امتحان خطی که نسبت به آن ابهاماتی وجود دارد قبل از شروع کار" موارد زیر هم اضافه میشود.
الف. فرد یا افراد مسئول
ب. مواردی که باید چک شوند از قبیل:
1- نام خط
2- نوع تولید
3-حجم تولید در این ماه
4-حجم تولید در هر ساعت (هر هفته) (در این مورد به خصوص برای تعیین تاثیر کایزن و فعالیتهایی که باید پیگری شوند مهم است).
5- تعداد کاربران خط
6-تعیین نوبتهای کاری دوم
7-درصد اضافه کاری
8-نرخ عملکرد (گزارش ماه قبل)
9-نرخ خرابی
10- زمان تعیین شده تولید برای تامین نیازهای مشتری
11- جانمایی
دستگاه پرس دوبار پایین آمد!
5S و ایمنی در کارگاه پرسکاری
این مورد چگونگی ارتباط ایمنی و خانهداری به یکدیگر را نشان میدهد. در روزی بارانی در کارگاه پرسکاری ژاپنی، کاربر جوانی مضطرب و وحشتزده به اطاق سرپرست خط میآید. این جوان از دستگاه پرس 1300 تن، برای آزمایش رنگ جدید روی خودرو استفاده میکرد. هدف از این آزمایش آن بود که کیفیت و همخوانی رنگ جدید روی طرح تولید جدید ارزیابی شود و زمانی که دستگاه پرس کار نمیکرد، کاربر وظیفه داشت که رنگ را با مخلوطکن متحرک مخلوط و از بالا وارد دستگاه پرس کند.
کاربر گفت: "وقتی دکمه شروع کار را فشار دادم، دستگاه پرس دو بار پایین آمد در حالی که من دکمه را روی یکبار تنظیم کرده بودم! سرپرست خط گفت: "ما دو سال است که از این دستگاه استفاده میکنیم و تا به حال چنین اتفاقی نیفتاده است. آیا مطمئنید که سویچ را یکبار زدهاید؟" او با قاطعیت گفت که سویچ را یکبار زده است. از آنجایی که این موضوع مربوط به ایمنی کار بود، سرپرست بلافاصله به همراه کاربر به محل کار رفتند و دستگاه را امتحان کردند، لیکن اتفاقی را که کاربر شرح داده بود مشاهده نشد. سرپرست به این نتیجه رسید که کاربر اشتباه کرده است و کاربر هم مجبور به پذیرش نظر سرپرست شد. مدتی بعد این موضوع به گوش رئیس رسید، او خواست که مدیریت کارگاه، تحقیق دقیق انجام دهد و تا کسب نتیجه تحقیق دستگاه پرس را متوقف کند. به دنبال آن تیمی متشکل از یک مدیر مهندسی، مدیر تولید و نماینده رئیس تشکیل شد. این تیم آزمونهای مختلفی به عمل آورد، لیکن دستگاه پرس هیچگاه دو بار پایین نیامد.
در عین حال مدیر مهندسی از قسمت تعمیر و نگهداری و سازنده دستگاه پرس خواست که جریان الکتریکی دستگاه را بازنگری کنند. سازنده دستگاه، مهندسی را برای بازنگری مدار الکتریکی به مدت سه روز به کارگاه فرستاد؛ اما باز هم ایرادی در مدار دیده نشد. بنابراین نتایج آزمونهای متعدد در کارخانه به مدیریت فرستاده شد و به دنبال آن مدیر تولید تصمیم به استفاده دوباره از دستگاه پرس گرفت.
پس از گذشت یک هفته و در یک روز بارانی، همان کاربر مجدداً در حالی که بسیار مضطرب به نظر میرسید به اطاق سرپرست دوید و گفت " دستگاه مجدداً دو بار پایین آمد. این بار غیممکن است اشتباه کرده باشم. بار قبل به من گفته شد تقصیر من بوده است ولی من دوباره استفاده از دکمه مورد نظر بسیار دقیق بودهام!.
سرپرست این واقعه را به مدیر قسمت گزارش داد و دستور انجام آزمایش مجدد صارد شد. اما هیچگاه چنان اتفاقی نیفتاد. در هنگام آزمون یکی از کاربران به دیگری گفت " راستی بار قبل هم که این اتفاق افتاد باران میبارید، مگر نه؟" و دیگری پاسخ داد "شاید در جایی اتصالی در جریان برق وجود دارد". با این سخنان سرپرست تصمیم گرفت با کمک کارکنان واحد تعمیر و نگهداری و کاربر مربوطه همه نقاط دستگاه پرس را که ممکن بود اتصالی ایجاد کرده باشد بازرسی کردند. در یک طرف دستگاه پرس دو پریز برق که نزدیک به یکدیگر قرار داشتند وجود داشت. یکی از آنها برای استفاده ابزار برقی بود که کاربر برای مخلوطکن متحرک استفاده میکرد. پودر آهنی که به وسیله مخلوطکن ایجاد شده بود روی این خروجیهای الکتریکی ریخته و جریانی تشکیل داده بود که موجب اتصالی شده بود. کارکنان به این نتیجه رسیدند که وقتی هوا بارانی است رطوبت هوا فعالیت الکتریکی پودر آهن را افزایش میدهد و دستگاه خودبهخود روی دکمه مداوم میافتد، بدون آنکه کاربر از آن آگاهی داشته باشد.
برای اثبات فرضیه فوق، کارکنان پودر هن را بین دو خروجی گذاشتند و مشاهده کردند که هر چند کاربر دستگاه را روی یکبار فرود تنظیم میکند ولی دستگاه دو بار فرود میآید.
کارگاه پرسکاری برای رفع مشکل اقدامات زیر را انجام داد. دستگاه پرس به خوبی تمیز شد (سیرو)، توجه خاصی به دو خروجی الکتریکی شد، به طوری که در معرض دید قرار گرفتند تا گردوغبار، روغن و ذرات آهن مرتباً از آنها پاک شود. تصمیم گرفته شد که کاربر با دستمال خشک هر روز این خروجیها را پاک و با جاروی مکنده پودر آهن را تخلیه کند (هرگز نباید از انواع دستگاههای هوادهنده استفاده کرد زیرا پودر آهن به آسانی در جای دیگر مستقر خواهد شد).
با کمک سازنده دستگاه، مدار الکتریکی مجدداً طراحی شد؛ به طوری که حتی اگر جریان الکتریکی بین دو خروجی برقرار شود، دستگاه پرس دو بار پایین نیاید.
کارگاه پرسکاری برای حل این مشکل، کایزن را از دو جهت متفاوت به کار گرفت: اول فناوری مدیریت که مشتمل بر مواردی مانند: تمیز کردن دستگاه (سیرو) و تعیین استانداردها بود و دوم: تصحیح فناوری که ضرورت بازنگری مدار الکتریکی را ایجاب میکرد. کارکنان از این تجربه درسهای زیر را گرفتند:
* اهمیت 5S آشکار و معلوم شد که ارتباط بین 5S و ایمنی، واقعیتی مسلم است.
* برای ریشهیابی علت مشکل، صبر و تحمل لازم است و در این راه حتی عوامل غیرمرتبط را نیز باید در نظر گرفت.
* هر کس میتواند افکار جالب و نو داشته باشد از جمله کاربران و کارگران خط
* اقدامات پیشگیری کننده، باید هم شامل عملیات مدیریتی و هم فناوریهای به کار گرفته شده باشد.
پاسخ در بایگانی بود
گمبا کایزن در تحقیق و توسعه
اجرای پروژه کایزن، در بخش تحقیق و توسعه یک سازنده قطعات خودرو در ایتالیا، ضمن صرفهجویی زیاد در فضاهای مورد استفاده در گمبا، به تجربه جالی منتج (در عین حال بسیار آموزشی) شد که قدرت 5S را در جریان فرایندهای کاری و افزایش بهرهوری نشان میدهد.
بیشتر شرکتکنندگان در این برنامه، مهندسان تحقیق و توسعه بودند، البته بعضی از کارکنان سایر واحدها هم حضور داشتند. در اولین روز، کارکنان به سه تیم تقسیم شدند. دو تیم وظیفه ثبت و نگهداری مدارک را به عهده گرفتند و یک تیم وظیفه انجام 5S در آزمایشگاه را برعهده داشت. یکی از تیمهایی که برنامه ثبت گزارش را به عهده داشت، در اطاق شورا نشسته بود و برای آغاز فرایند کایزن، تصمیم میگرفت.
یکی از اعضا به طرف یکی از کمدهای دیواری رفت و آن را باز کرد و یکی از پروندهها را به طور تصادفی بیرون کشید و پرسید: " این چیست؟" با وجود آنکه پرونده هیچ برچسب با اسمنی نداشت، یکی دیگر از اعضای تیم بلافاصله پاسخ داد که پرونده شامل همه مدارک مربوط به اقلام دفتر مانند: ابزار کوچک، پیچ و مهرهها و غیره میشود که برای فعالیتهای R&D خریداری شده است. این عضو تیم یکی از مهندسان R&D بود که کار او هماهنگی و پیگیری تدارکات و خرید بود. این فایل با انبوهی فشرده از کاغذها، نامهها، پیشنهادها، فهرست قیمتها، درخواستهای خرید، تاییدیهها و تصویر فاکتورهای خرید پر شده بود و هیچ جایی برای نگهداری مدرک اضافی وجود نداشت. مهندس مربوط با دیدن این پرونده با معذرتخواهی گفت که خودش هم میدانسته که باید فایلی جدید باز کند، اما وقت کافی نداشته است و در اولین فرصت این کار را انجام خواهد داد.
مدارک داخل فایل به ترتیب زمان بایگانی شده بود. در نهایت تعجیب، متوجه شدند که تاریخ اولین برگ فایل متعلق به ده سال پیش بود و از تاریخ آخرین برگ که به اخطار یکی از پیمانکاران خاطی مربوط میشد بیش از چند روزی نمیگذشت. در حقیقت ان تنها برگ "زنده" و جاری در آن پرونده بود.
پس از بحث و گفتگو درباره پرونده، به این نتیجه رسیدند که فقط چهار مدرک ارزش نگهداری دارند که عبارتند از: دستور جاری، برگههای جایگزین، دستور گذشته و تاییدیه دریافت آن. در عین حال توافق کردند که سفارشها و مدارک مرتبط به آن را تا زمانی که پروژههای تحقیق و توسعه کامل شوند نگهداری کنند. زیرا گاهی اوقات لازم است سفارش اضافی داده شود یا افراد تحقیق و توسعه راجع به موارد دریافت شده شکایت داشتند. پس از آنکه مهندسان فهمیدند که بخش خرید، همه مدارک اصلی سفارشات را نگهداری میکند، مدارک دیگر را دور ریختند و در طی چند روز حجم مدارک به کمتر از قبل رسید.
پیشنهاد کد رنگی برای دسترسی آسانتر به مدارک، استانداردها و راهنمای ثبت مدارک ارائه گردید. استانداردها با تناسب جریان کار هر بخش تهیه شدند. راهنمای جدید، چگونگی کار کردن با اوراق را توضیح میداد، مانند: چگونگی کامل کردن فرمها، آماده کردن مدارک، فرد انجام دهنده، شماره کدهای مورد نظر برای طراحی، شرایط متفاوت برای تکمیل مدارک و تعیین تکلیف مدارکی که استخراج میشوند.
در ماه بعد، بعد از اندازهگیری تاثیر عملیات کایزن مشخص شد که همه 12 نفر از کارکنان آن بخش، حداقل یک ساعت در هفته صرفهجویی در زمان داشتهاند؛ علاوه بر این، رهایی از آن همه کاغذ اضافی، ثبت مدارک را آسانتر و رضایتمندی آنان از کار را بیشتر کرده بود.
فعالیتهای "کایزن" در شرکت "Canon"
"Canon" به تولید دوربین، دستگاههای تکثیر و کامپیوتر اشتغال دارد. فعالیتهای "کایزن" در این شرکت در سیستم تولید "کانن " (C.P.S) متمرکز شده است. همانطور که در نمودار C.P.S. مشاهده میشود (شکل 1-7) اهداف شرکت عبارتند از: ساخت محصولاتی با کیفیت برتر به قیمت پایینتر و با تحویل سریعتر. شرکت "کانن" به منظور دستیابی به اهداف فوق سه سیستم را به شرح زیر پایهریزی کرده است: تضمین محصول (QA)، تضمین تولید (PA) و آموزش کارکنان (PT).
نخستین ساختار اصلی C.P.S. سیستم تضمین کیفیت است. برای آنکه محصولات کارخانه در سطح جهانی شهرت یابند، مرغوبیت کیفی از اهمیت ویژهای برخوردار است. براین اساس، تلاش "کانن" همواره در جهت تضمین بالا بودن کیفیت در کلیه مراحل توسعه، تولید و فروش بوده است.
دومین ساختار اصلی در C.P.S. سیستم تضمین محصول است. "کانن" به منظور دستیابی به اهداف دوگانه تحویل سریع و قیمت پایین دو سیستم فرعی را پایهگذاری کرده است؛ سیستم HIT به معنای تولید قطعات و محصولات صرفاً در زمان نیاز و تنها به مقدار مورد نیاز است. "کان" برای این منظور از کارتها یا نشانههای HIT استفاده میکند.
سومین ساختار اصلی در C.P.S. سیستم آموزش کارکنان است. کارکنان "کانن" به موجب این سیستم به طور مداوم و از طریق یک برنامه آموزشی دایمی آموزش میبینند.
سایر ابزارهایی که جهت تحقق اهداف C.P.S. نقش حیاتی دارند عبارتند از: "چهار سرمایهگذاری" و "برطرف ساختن 9 مورد اتلاف".
چهار سرمایهگذاری در زمینه تکنولوژی، منابع انسانی، تجهیزات و رفاه صورت میگیرد. در شرکت "کانن" اعتقاد بر آن است که غفلت از هر یک از سرمایهگذاریهای فوق در نهایت به شکست شرکت منجر میشود.
در مورد اتلافهایی که صورت میگیرد باید گفت که این موارد همواره مشهود نیستند و اغلب در پس فعالیتهای متداول روزانه از دید مخفی میمانند. بدون وجود چهارچوبی دقیق و مشخص تصمیمگیری در مورد لزوم حذف یک نوع خاص اتلاف مشکل است. لذا سیستم تولید "کانن" 9 مورد اتلاف را به شرحی که در شکل 2-7 میآید، مشخص ساخته است:
نوع اتلاف
ماهیت اتلاف
نوع صرفهجویی
کار در روند
عدم نیاز فوری به اقلام انبار شده
بهبود موجودی کالا
خارج ساختن
تولید محصولات ناقص
تعداد کمتر محصولات خارجشده
تجهیزات
استفاده از ماشینآلات کند و خراب شدن آنها که تعمیرشان وقتگیر است
افزایش ضرب کارایی امکانات
هزینهها
سرمایهگذاری بیش از حد برای اخذ نتیجه لازم
کاهش هزینهها
کار غیرمستقیم
تعداد بیش از حد کارکنان در نتیجه نظام کار غیرمستقیم نامناسب
انتخاب توام با کارایی
طرح
تولید محصولاتی با کارکردهایی بیش از حد لزوم
تقلیل قیمت
استعداد
استخدام نیروی انسانی برای کارهایی که میتوان آنها را مکانیزه کرد یا به افرادی با مهارت کمتر واگذار نمود
صرفهجویی در کار یا به حداکثر رساندن کار
تحرک
طبق معیارهای کاری کار نکردن
اصلاح معیار کاری
تولید محصول جدید
کندی در شروع تثبیت تولید محصولات جدید
انتقال سریعتر به خط تولید
شکل 2-7- نه مورد اتلاف شرکت "کانن"
فعالیتهای CPS از طریق حذف نه مورد اتلاف فوق ارزیابی میشود. اعتقاد مدیریت "کانن" آن است که استفاده از طبقهبندی نهگانه فوق جهت برطرف کردن اتلاف به کارکنان کمک میکند که 1) نسبت به مشکلات آگاه شوند 2) توجه خود را از بهبود عملیات به بهبود سیستم معطول سازند و 3) نیاز به خود بهسازی را تشخیص دهند. شکل 3-7 سیستم 9 مورد اتلاف را آنگونه که شرکت "کانن" مدنظر دارد نشان میدهد.
مدیریت "کانن" تخمین میزند که تلاشهای کل شرکت در جهت کاهش اتلاف از طریق C.P.S. به صرفهجویی 24 میلیارد ین (1000 میلیون دلار) در سال 1983 منجر شد. موفقیت سیستم C.P.S. باعث شد که کارگران آن از نقش داشتن در درآمد شرکت احساس غرور و اطمینان کنند.
هدف غایی کاهش اتلاف از سطح مدیریت تا سطح کارگاهها اجرا میشود و اهداف هر ساله در کلیه سطوح تعیین میگردند. در یکی از کارخانههای "کانن" پروژهای به نام "پروژه بهبود 100" در دست اجراست. شکل 4-7 برگه مورد استفاده در این پروژه را نشان میدهد.
نکات زیر آنچه را که باید در برگه نوشته شود، توضیح میدهد:
1- اتلاف: تعیین یکی از نه مورد اتلاف
2- مشکل: مشکل مربوطه به هر نوع اتلاف و شرایط مناسب تعیین فاصله بین آنچه " باید باشد" و آنچه "هست" فهرست میشود.
3- 5M: مرتبط ساختن علت به یکی از 5M: ماشین (Machine)، مواد (Material)، نیروی انسانی (Man)، روش (Method) و اندازهگیری (Measurement).
4- شماره: شماره سری
5- اقدامات لازم جهت بهبود: اقدامات متقابل جهت تحقق وضعیت مطلوب (از مشاوره با سایر بخشهای مرتبط استقبال میشود).
6- فرد مسئول: نام فرد
7- برنامه: مهلت (ضربالعجل) اتمام پروژه
8- تاثیر برجسته: برجسته کردن یک تاثیر خاص (که اولویت را نشان میدهد)
در این پروژه از مدیران خواسته میشود که به بیش از 200 عملی که منجر به بهبود شرایط میشوند، بیندیشند و این رقم برای سرکارگر 100 است. هر یک از سرپرستان یک برگه از "کایزن پروژه 100" را جهت نصب بر روی دیوار کارگاه دریافت میکند. هرگاه که روش جدیدی جهت بهبود شرایط به فکر وی برسد، آن را روی برگه ثبت میکند. این فهرست در برنامهریزی فعالیتهای ماهانه کارگاه راهنمای مفیدی خواهد بود.
در برخی دیگر از کارخانهها، از سرکارگران خواسته میشود که نیم ساعت بین 11:30 و 12 ظهر را به عنوان وقت " کایزن" کنار بگذارند - وقتی که طی آن کاری انجام نمیشود و تنها به راههای بهبود شرایط در کارگاه فکر میشود. سرکارگر نباید طی این مدت سی دقیقهای حتی به تلفن جواب دهد و یا در جلسات شرکت جوید، و به کارخانهها گفته میشود که در این مدت جلسهای برگزار نکنند. سرکارگر از این زمان جهت شناسایی مشکلات و کار بر روی برنامههای "کایزن" استفاده میکند.
* باید به این نکته توجه کرد که جوایزی برای افراد، گروههای کوچک و واحدهای کارخانه در نظر گرفته میشوند و منظور از اعطای آنها نشان دادن قدردانی مدیریت از تلاشهای و نتایج به دست آمده است.
1 – Total Quality Control
2 – Company Wide Quality Control
3 – Quality circles
4 – Style of labor relations
5 – Zero Defects (ZD)
6 – Just In Time (JIT)
7 – Suggestion system
8 – CAD (Computer – Aided Design)
9 – CAM (Computer – Aided Manufacture)
10 – MRP (Materials Requirements planning)
11 – Pareto Diagram
12 – Parkinson
13 – گزارشی کوتاه از سمپوزیوم بینالمللی بهرهوری، مرکز بهرهوری ژاپن، توکیو، 1983.
14 – gray areas
15 – GEBMA
16 – Kiken
17 – Kitanai
18 – Kitsui
19 – Seiri
20 – Seiton
21 – Seiso
22 – Seiketsu
23 – Shitsuke
24 – Sort
25 – Straighten
26 – Scrub
27 – Systematize
28 – Gembutsu
29 – Statistical Quality Control
30 – Reduce Lead Time
31 – Man Power
32 – Machine
33 – Methods
34 – Materials
35 – Measurement
36 – Lead time, Thyough Put time
37 – Economy of motion
—————
————————————————————
—————
————————————————————