به نام خدا
پکیج (پروتکل) درمان شناختی-رفتاری (CBT)
جلسههای مداخله
روان درمانی گروهی شناختی-رفتاری مشتمل بر 9 جلسه درمانی (هر جلسه 90-60 دقیقه) می باشد. محتوای جلسهها بر مبنای رویکرد شناختی-رفتاری، در چارچوب طرح درمانی ویلدرموت (2008) در 9 جلسه طراحی گردیده است. در هر جلسه، ابتدا هدف از تشکیل جلسه، سپس موضوعات مربوط به آن جلسه، مطرح می شود و اعضای گروه، با بحث و تبادل نظر به بررسی مطالب می پردازند. در پایان هر جلسه، مطالب جمع بندی شده و تکلیفی برای جلسه ی بعد به صورت تایپ شده ارائه می شود.
جلسه اول: آشنایی
1- معرفی: شرکت کنندگان خود را معرفی کرده و می گویند چرا تصمیم به شرکت در جلسات گروهی شناختی-رفتاری گرفته اند.
2- ارائه اطلاعات پایه ای در مورد روان درمانی شناختی-رفتاری
3- بیان علت برگزاری این جلسات و هدف گروه درمانی شناختی-رفتاری
4- بیان و شرح اصول رازداری و دادن اطمینان خاطر به مراجعان که اطلاعاتشان کاملا محرمانه است
5- بیان قوانین و اصول جلسات درمان
6- انجام تکلیف به صورت تمرینی برای آشنایی بیشتر اعضای گروه برای انجام تکالیف
7- گرفتن پیش آزمون
جلسه دوم: افکار، احساسات، رفتار
1- توضیح دربارهی ارتباط افکار، احساس و رفتار
2- بیان تفاوت افکار، احساسات و رفتار
3- توضیح در مورد سبک های ناکارامد تفکر
4- بیان خطاهای شناختی معمول
5- توزیع کاربرگ بازسازی افکار
توضیح و شرح تکنیک های جلسه::
چگونه افکار، احساس ها را به وجود می آورند؟
فرض اساسی بنیادین در درمان شناختی رفتاری این است که تفسیر فرد از یک رو یداد، شیوه رفتار و نوع احساس وی را تعیین می کند. نکته اساسی: (۱) افکار و احساس ها پدیده های متمایزی هستند. (۲) افکار هر فرد احساس ها و رفتارهای وی را به جود می آورند.
نمونه کاربرگ درمانگر برای اجرای تکنیک (ارتباط افکار، احساس و رفتار و بازسازی افکار)
من فکر میکنم………… بنابراین احساس میکنم………..
چقدر احساس غمگینی می کنید تا چه اندازه به این فکر معتقدید؟ شدت احساسهایتان را از ۰ % تا ۱۰۰ % درجه بندی کنید، به این صورت که ۰ % یعنی به هیچ وجه این احساسها را نداشتن، ۱۰۰ % یعنی این احساسها را به شدیدترین حالت ممکن داشتن". درجه بندی باور و افکارتان هم همینطور است: ۰ % یعنی به آن فکر به هیچ وجه معتقد نیستید، ۱۰۰ % یعنی به طور کامل به آن فکر معتقدید.
تفاوت افکار، احساسات و رفتار
هـمواره افـکار ما بروی احساسات ما تاثیرگذار می باشـد. اگر تصور کنید که کارهایتان سر و سامان نـخواهند گرفت، در شـمـا احـساس اندوه و انفعال ایجاد شده و از تـلاش و کوشش دست خواهید کشید. اگر چنین می پـنـداریـد که برای انجام کارهایتان محتاج کمک دیگران هستید، ممکـن اسـت احـساس بی کفایتی و وابستگی کنید. اگـر تـصـور میکنـیـد که نـالایق و بـی کفایت می بـاشـید، احساس بـی ارزشـی و تـردیـد کـرده و دائـمـا خـودتـان را سـرزنـش خواهید نمود. همانطور که ملاحظه کردید بی تردید ارتباط تنگاتنگی میان افکار و احساسات ما برقرار است.
خطاهای شناختی
در بسیاری از مواقع افکار منفی سالم و به جا هستند. تشخیص افکار منفی سالم از ناسالم و اینکه چگونه با موقعیتهای براستی منفی برخورد واقع بینانه داشته باشیم به همان اندازه ی رهایی از افکار و احساسات مخدوش اهمیت دارد.
انواع خطاهای شناختی (اشتباهات تفکر)
1ـ تفکر همه یا هیچ : (این نوع تفکر را تفکر سیاه و سفید، قطبی یا تفکر دوگانه نیز می نامند): در این نوع طرز تفکر شما موقعیت ها را تنها در دو مقوله می بینید نه در یک طیف. مثلاً "اگر من کاملاً موفق نباشم، شکست خورده ام" .
2ـ فاجعه سازی (این نوع تفکر طالع بینی نیز نامیده می شود): در این نوع طرز تفکر شما آینده را بدون در نظر گرفتن سایر احتمالات، بطور منفی پیش بینی می کنید. مثلاً : اگر در آینده کارایی نداشته باشم بشدت ناراحت خواهم شد.
3ـ بی توجهی به امر مثبت: یعنی وقتی در مورد خود قضاوت می کنید، تجربیات، اعمال یا کیفیات مثبت خود را نادیده می گیرید. مثلاً: آن طرح را به خوبی به انجام رساندم، ولی این بدان معنا نیست که فرد باکفایتی هستم، چرا که در این مورد شانس آوردم.
4ـ استدلال هیجانی: یعنی برخی اوقات فکر می کنید چیزی صحیح است چرا که اینگونه احساس می کنید، یعنی آنقدر جدی به آن اعتقاد دارید که مدارک و شواهد مقابل این فکر را در نظر نمی گیرید. مثلاً: "می دانم که بسیاری از امور را به خوبی انجام می دهم. ولی هنوز احساس می کنم که شکست خورده ام".
5ـ برچسب زدن: یعنی شما به خودتان یا دیگران برچسبی کلی و ثابت می زنید، بدون توجه به اینکه مدرک مورد استفاده شما بطور منطقی به نتیجه نامطلوبی که در ذهن شماست منجر نمی شود.
6ـ درشت بینی و ریزبینی: یعنی وقتی شما خودتان، دیگری یا یک موقعیت را مورد ارزیابی قرار می دهید وجوه منفی را بزرگ و وجوه مثبت را کوچک می کنید. به عنوان مثال، نمره بالا گرفتن به معنی باهوش بودن نیست.
7ـ صافی یا فیلتر ذهنی: (این تفکر، انتزاع انتخابی نیز نامیده می شود): یعنی یکی از اجزاء منفی یک موضوع را می بینید بجای اینکه تصویری کلی از موضوع در ذهن خود ایجاد کنید. مثلاً، کسب رتبه پایین در ارزیابی بدان معناست که شغل پستی دارم.
8ـ نتیجه گیری شتابزده: بی آنکه زمینه محکمی وجود داشته باشد، نتیجه گیری شتابزده می کنید.
– ذهن خوانی: یعنی شما بدون در نظر گرفتن دیگر وجوه محتمل تر، می دانید که دیگران چه افکاری دارند، مثلاً : "او فکر می کند که من حتی چیزهای ابتدایی این طرح را نمی دانم".
– پیش گویی: پیش بینی می کنید که موضوع بر خلاف میل شماست.
9ـ تعمیم مبالغه آمیز: یعنی شما استنتاج منفی را آنچنان وسعت می دهید که بسیار فراتر از موقعیت کنونی است.
مثلاً : (بخاطر اینکه من در این مجلس احساس ناراحتی دارم) نمی توانم دوست یابی کنم.
10ـ شخصی سازی و سرزنش: یعنی شما بدون توجه به تبیین های قابل قبول تر برای رفتار افراد، معتقدید که دیگران بخاطر شما رفتار منفی داشتند. مثلاً، (متصدی تعمیرات با من گستاخانه رفتار کرد، بخاطر اینکه خودم اشتباه کردم).
11ـ استفاده از کلمات باید و حتماً (این نوع تفکر، تفکر آمرانه نیز نامیده می شود) یعنی شما در این مورد که خودتان و دیگران چگونه رفتار می کنند دید ثابت و دقیقی دارید و در اینکه این توقعات برآورده نشود برآورد افراطی انجام می دهید. مثلاً "وحشتناک است اگر من اشتباه کنم، من باید همیشه بهترین باشم".
12ـ نگرش تک بعدی: یعنی شما شخصاً جنبه های منفی یک موقعیت را می بینید. مثلاً، معلم من نمی تواند همه چیز را بخوبی انجام دهد، پس معلمم وضعیت مناسبی ندارد و پست است.
به حساب نیاوردن جنبه های مثبت: مدعی هستید که دستاوردهای مثبت شما یا دیگران ناچیز و جزئی هستند. به طور مثال: "این موقعیت ها که مهم نیستند، خیلی آسان به دست آمدند".
روشهای تشخیص افکار منفی خودآیند در جلسه درمان:
* تغییر خلق مراجع در جلسه درمان
* نشانه های کلامی و غیرکلامی در طول درمان
* تعریف خاطره یک ناراحتی و تغییر خلق
* یک موقعیت فرضی
* ایفای نقش
* از مراجع بخواهیم که خودش حدس بزند
* احتمالات مختلف را خودمان مطرح می کنیم
* درباره تصاویر ذهنی مراجع از وی سوال می کنیم
* درباره معنی موقعیت برای مراجع از او می پرسیم
* درمانگر از مراجع می خواهد تا برخی از موقعیتها یا وقایع دشوار و ویژه اخیر را به یاد بیاورد
* درست مخالف فکر را به عنوان یک فرضیه به مراجع عرضه می کنیم
تکلیف روزانه
جلسه سوم: بازسازی افکار
1- بررسی و توضیح تکلیف جلسه قبل
2- توضیح چهار گام اصلی برای بازسازی افکار (شناسایی افکار، ارزیابی افکار، تغییر افکار، تعیین اثرات افکار اصلاح شده)
3- توزیع مجدد کاربرگ بازسازی افکار
شرح و توضیح تکنیک بازسازی افکار (شناخت)
بازسازی شناختی یک ابزار مفید برای درک و تبدیل تفکر منفی است. بازسازی شناختی تفکر منفی را در زیر میکروسکوپ به چالش کشیده و تغییر می دهد. بازسازی شناختی به ما کمک می کند موقعیت ها را در قالب مثبت قرار دهیم. این واضح است که تفکر منفی علاوه بر اینکه احساس ناراحتی به همراه دارد، کیفیت عملکرد ما را کاهش می دهد و روابط اجتماعی با افراد دیگر را تضعیف می کند.
ایده اصلی بازسازی شناختی این است که ما خودمان مسئول حالات منفی خود هستیم و با ارزیابی معتبر و دقیق تر می توانیم تفکرمان را به صورت مثبت تری تغییر دهیم.
بازسازی شناختی شبیه به " آگاهی از اندیشه، تفکر منطقی و تفکر مثبت " است
بازسازی شناختی یک رویکرد بسیار مفید برای افکار منفی است. در واقع اگر بخواهید خودتان از این تکنیک استفاده کنید مواقعی کاربرد بیشتری دارد که استرس ملایم دارید، یعنی نوعی پیشگیری است اما اگر استرس یا هر چیز دیگری که باعث ناخشنودی قابل توجه و یا مداوم در شما می شود ، باید از مشاوره های بهداشتی مناسب و واجد شرایط کمک بگیرید. زمانی از ابزار بازسازی شناختی استفاده می کنیم که یک حالت منفی داریم، به عنوان مثال، غم، خشم ، اضطراب، و یا ناراحتی. در این شرایط ما از یک دفترچه کمک می گیریم.
برای استفاده از ابزار بازسازی شناختی، از طریق مراحل زیر عمل می کنیم:
1- یادداشت وضعیت که باعث ایجاد افکار منفی شده:
خلاصه ای از وضعیت روحیتان در ستون اول از دفترچه .
2- شناسایی خلق و خویی که شما در این وضعیت احساس می کنید:
در ستون دوم، خلق و خو است که شما در این وضعیت احساس می کنید وارد کنید. خلق و خو در اینجا احساسات عمیق است که ما در مورد وضعیت داریم. آنها افکار در مورد آن نیستند. فکر چیز بیشتری از احساس است. احساس را می توان در یک کلمه بیان کرد اما فکر کمی پیچیده تر است. به خاطر داشته باشید ، شما ممکن است در یک زمان حالات روحی مختلفی داشته باشید. این منعکس کننده جنبه های مختلف وضعیت است. به عنوان مثال، " همکارم به من گفت سطل آشغال را خالی کن " فقط یک فکر است، در حالی که خلق و خو همراه با آن ممکن است " تحقیر "، " نا امید "، " خشم " و " نا امن " باشد.
3- یادداشت افکار خودکار که شما زمانی احساس منفی دارید:
در ستون سوم، نوشتن افکاری که هنگام احساس خلقی خاص به ذهن شما می آید . استرس زا ترین ها را شناسایی کنید
برای مثال بالا، ممکن است:
شاید مهارت های تجزیه و تحلیل من به اندازه کافی خوب نیست….
من شکست خوردم یا در نظر گرفتن این چیزا؟
او با من دوست نیست از وقتی که…
او چقدر بی ادب و متکبر است!
در مورد من بد فکر می کنند
در این مورد، شخص افکار بسیار ناراحت کننده ای را مد نظر قرار می دهد که اصطلاحا " افکار داغ" گفته می شود.
4- شناسایی شواهدی که از این افکار داغ پشتیبانی می کند:
در ستون چهارم از دفترچه، نوشتن شواهد عینی که شما می توانید برای افکار داغتان پیدا کنید را می نویسید. مثلا:
در جلسه هیئت مدیره او تصمیم خودش را گرفت و اصلا از من مشورت نخواست.
او ایراد های بدون دلیل منطقی از پروژه من گرفت
5- شناسایی شواهدی که متضاد با افکار داغ هستند:
در ستون بعدی، نوشتن شواهد عینی که در تضاد با افکار داغ هستند.
مدارک و شواهد بر خلاف اندیشه داغ اینگونه است:
ایراد گرفته شده جزئی بود و اصل عملکرد من را زیر سوال نمی برد. مدیر مربوطه قبلا گفته بود با این ایده مخالف است و ربطی به شخص من ندارد.
حالا، شناسایی منصفانه افکار در یک وضعیت:
در این مرحله، شما باید به هر دو طرف موقعیت نگاه کنید. باید وضعیت روشن شود. تمام اطلاعات موجود را در یک نمایشگاه قرار داده و منصفانه بررسی کنید. متناوبا، شما ممکن است دریابید که هنوز هم نقاط قابل توجهی از عدم اطمینان وجود دارد . اگر اینطور است ، شما نیاز به روشن شدن این عدم اطمینان دارید. بحث با کسانی که شاهد موقعیت بوده اند یا اطلاعات دارند می تواند کمک زیادی به شما نماید.
آیا آنچه مورد نیاز است برای رسیدن به یک دیدگاه متعادل را باید در ستون 6 بنویسید:
من در این نوع از تجزیه و تحلیل خوب هستم. مردم دیگری هستند که این ایده را بپذیرند.
تجزیه و تحلیل من معقول است اما کامل نیست.
خطایی وجود دارد، با این حال به اعتبار نتیجه گیری تاثیر نمی گذارد.
6- در نهایت، خلق و احساستان را زمانی که جور دیگر فکر می کنید در نظر بگیرید:
شما هم اکنون می بایست دید روشن تری از وضعیت داشته باشید. در حال حاضر به خلق و خوی خود نگاه کنید. شما احتمالا متوجه تغییرات می شوید و (امیدوارم ) احساس منفی شما ار بین رفته و یا بهبود یافته باشد. این را در ستون آخر بنویسید.
گام بعدی این است که در مورد آنچه که شما می توانید در این وضعیت انجام دهید فکر کنید
به طور حتم شما گزینه های زیادی برای عمل کردن در یک وضعیت خاص دارید که به شما کمک میکند بهترین تصمیم را بگیرید. وقتی که شما با کمک بازسازی شناختی، افکار و در نهایت احساس منفی تان را تعدیل کنید گزینه های بهتری برای عمل و رفتار برایتان آشکار می شود.
در نهایت از طریق تغییر ارزیابیتان از یک موقعیت می توانید از حالت روحی منفی تا حد زیادی جلوگیری نمایید و یا احساس منفی را به احساس منطقی تر تغییر دهید. این یعنی احساس های منفی متعدد شما در رابطه با یک موضوع فقط به یک احساس منطقی (حتی ممکن است منفی) تغییر پیدا کند.
در مورد مثال اینکه همکارم به من گفت سطل آشغال را خالی کن، پس از ارزیابی مجدد می بینید که به جای احساس های متعدد خشم، حقارت، نا امیدی، فقط احساس خشم را تجربه میکنید.
زمانی که احساس منفی دارید سریع یک دفترچه بردارید و از ابزار های بازسازی شناختی استفاده کنید.
جلسه چهارم: نشانه ها و زنجیره ها
1- بررسی تکلیف جلسه قبل
2- بررسی زنجیرهی علت، پاسخ، پیامد
3- توضیح اینکه پیامدها چگونه خود در زنجیره رفتاری بزرگتر قرار می گیرد
4- بیان راهبردهایی برای شکستن زنجیره مخرب
شرح و توضیح تکنیک جلسه درمان::
روشهای ایجاد رفتارهای تازه
روش زنجیره سازی رفتار
در روش زنجیره سازی اجزای ساده رفتاری بدنبال هم قرار داده می شوند و از ترکیب آنها یک رفتار پیچیده ظاهر می گردد. به رفتارهای ساده که از پیوند آنها رفتار پیچیده بدست می آید حلقه های زنجیره ی رفتاری، و به مجموعه رفتار حاصل از پیوند این حلقه ها زنجیره رفتاری گویند (سیف، 1388).
برای مثال می خواهیم به دانش آموزانی که قبلا" حروف الفبا را یاد گرفته اند، طرز نوشتن کلمه خورشید را آموزش دهیم. برای این منظور باید به او بیاموزیم که حروف این کلمه را که از پیش آموخته است به ترتیب درست بدنبال هم بنویسد. دانش آموز باید ابتدا خ، بعد و، سپس ر و به همین ترتیب بقیه حروف کلمه خورشید را بدنبال هم قرار دهد تا در پایان، بعد از آنکه کلمه خورشید را بطور صحیح نوشت او را تقویت کنیم (سیف، 1388).
بنابراین با توجه به این مثال می توان گفت اگر فردی در شناخت و رفتارش دچار مشکل شده باشد می توان از طریق خاموشی و عدم توجه به رفتارهایی منفی اش آن رفتار منفی را از بین برد و به جای آن از جایگزینی رفتارهای مثبت استفاده کرد که این امکر از طریق تقویت مثبت میسر است.
جلسه پنجم: جرات ورزی
1- بررسی تکلیف جلسه قبل
2- تعریف رفتار جراتمندانه
3- تصور موقعیتی که در آن رفتار جراتمندانه داشتن مشکل است
4- خودگویی پیشنهادی برای افزایش جراتورزی
5- فرق بین رفتار منفعل، پرخاشگرانه و جراتمندانه
6- نمونهای از افکار و خودگوییهای منفی که مانع جراتمندی میشود
شرح و توضیح جرات مندی::
تعریف جرات ورزی
جرات ورزی، یعنی دفاع از حقوق خود و بیان افکار و احساسات خویش که به شیوه مستقیم، صادقانه و مناسب انجام شود. افراد جراتورز برای خود و دیگران احترام قائل هستند. آنان منفعل نیستند و ضمن این که به خواسته ها و نیازهای دیگران احترام میگذارند، اجازه نمی دهند دیگران از آنها سوء استفاده کنند و به شیوه قاهرانه با آنان ارتباط برقرار کنند (باستانی، 1386).
توجه داشته باشید که جراتورزی و پرخاشگری از یکدیگر متمایزند. پرخاشگر بودن به معنی دفاع از حقوق خود به شیوه ای خصمانه است که فرد سعی می کند نیازها و خواسته های خود را از طریق غالب شدن، توهین و تحقیر دیگران برآورده کند که در این میان برای حقوق و خواسته دیگران اهمّیّتی قائل نیست.
برای درک بیشتر تفاوت جرات ورزی (حدّ وسط برخورد منفعلانه و پرخاشگری) با هر یک از رفتار انفعالی و پرخاشگرانه به مثالهای زیر دقّت نمایید.
1. فردی در صف خرید می خواهد خودش را جلوی شما جا بزند و می گوید: اجازه می دهید زودتر از شما خرید کنم؟ من عجله دارم.
پاسخ انفعالی: خیلی خوب؛
پاسخ پرخاشگرانه: آهای، می خواهی چه کار کنی، برو آخر صف بایست؛
پاسخ همراه با جرات ورزی: متاسفم، نمی توانم، من هم عجله دارم.
2. یکی از همکلاسیها جزوه درسی شما را برای شب امتحان طلب میکند.
پاسخ انفعالی: من خودم نیاز دارم، ولی باشد.
پاسخ پرخاشگرانه: خیلی پررو هستی که شب امتحان چنین تقاضایی می کنی، فراموشش کن.
پاسخ همراه با جرات ورزی: خوشحال میشدم به شما کمک کنم، از قبل برای مطالعه شب امتحانی برنامه ریزی کرده ام. ای کاش زودتر میگفتید.
انواع رفتار جرات مندانه
رفتار جراتمندانه طبقهبندی های فراوانی شده است، برخی ابراز وجود در رفتار جراتمندانه را دارای چهار مولفه می دانند (پورافکاری، 1386) و برخی نیز به طور کلّی رفتار های جراتمندانه را به سه گروه کلّی (حسین زاده، 1388) تقسیم می نمایند:
1. بیان جراتمندانه احساسات مثبت و منفی؛
2. رد جراتمندانه خواسته های نابجای دیگران و مقاومت در برابر آنها؛
3. در خواست های جراتمندانه از دیگران.
هدف های جرات ورزی
در مهارت جرات ورزی هدف، تغییر در خود فرد است نه تغییر در دیگران تا بتواند نیازها، احساسات و افکار خود را ابراز کرده و از آسیب های احتمالی در امان بماند. بدین معنا که گاه ممکن است فرد علیرغم استفاده از رفتارهای جراتمندانه به خواسته خود نرسد، ولی از این که جواب منفی داده شود، ناامید نشه و درخواست جراتمندانه خود را از شخص دیگری می نماید تا به حل مشکل دست یابد.
مزایای رفتار جراتمندانه
1- از مهمترین مزایای جراتمندی، احساس مثبتی است که فرد درباره خود دارد. افراد جراتمند در مقایسه با افراد سازشکار و پرخاشگر درباره خود احساس بهتری دارند. آنها احساس عزّت نفس دارند و خود را شریف و عزیز میبینند.
2- مردم افراد جراتمند را صریح و صادق میدانند و معتقدند چنین افرادی اهل چاپلوسی، تملّق و نفاق نیستند. این افراد آنچه را می توانند انجام دهند مطرح میکنند. بنابراین مردم به چنین افراد بیشتر اعتماد میکنند؛ گرچه به ظاهر آن را نشان ندهند.
3- زندگی افراد جراتمند، معنادار است. اینان به دیگران اجازه می دهند تا مستقل بیندیشند و عمل کنند و خود نیز افزون بر در دسترس قرار دادن خواسته هایشان، از زورگویی، تحکّم، زبونی و ذلّت فاصله میگیرند.
پیامدهای منفی نداشتن جرات
جراتمند نبودن می تواند مشکلات زیر را به وجود اورد:
1- افسردگی، عصبانیّت از خود، احساس درماندگی، ناامیدی و نداشتن کنترل در زندگی؛
2- رنجیدگی و عصبانیت از دیگران ؛
3- ناکامی در بسیاری از موقعیّتهایی که فرد نمیتواند به خواسته خود برسد؛
4- انفجار خشم( وقتی خشم به شیوه مناسبی ابراز نشود، روی هم انباشته شده، در مواردی به شکل نامناسب و پرخاشگرانه ابراز می شود)؛
5- اضطراب و در پی آن، اجتناب از افراد و موقعیت هایی که سبب ناراحتی و از میان رفتن فرصت های زیادی می شود؛
6- ضعف در روابط بین فردی و ناتوانی در بیان احساسات مثبت و منفی که باعث میشود فرد مقابل از احساسات و خواستههای فرد اطلاعی نداشته باشد و نتواند اقدامی در جهت حصول آنها انجام دهد؛
7- مشکلات جسمانی مانند سردرد، زخم معده، فشار خون بالا و تجربه استرس که عوارض جسمانی زیادی به همراه دارد؛
8- رفتار منفعل که باعث میشود فرد نتواند در برابر دیگران قاطعانه عمل کند؛
9- تقویت رفتار دیگران که باعث میشود توقّع آنان بیشتر شود و برای به دست آوردن خواستههای خود، اصرار بیشتری داشته باشند.
عوامل دوری از رفتار جراتمندانه
عوامل زیر فرد را از رفتار جراتمندانه دور می کنند:
1- فرد فکر می کند، دیگران او را به سبب کارهایی که برای آنها میکند، دوست دارند؛ بنابراین اگر مستقل عمل کند دیگران او را دوست نخواهند داشت.
2- فرد در زمینه رضایت، احساسات و راحتی دیگران احساس مسئولیت می کند؛ لذا از اینکه به دیگران " نه " بگوید و آنها را از خود ناراحت سازد، احساس گناه میکند.
3- فرد رفتار جراتمندانه را با ازخودگذشتگی، ایثار و فداکاری در تناقض میبیند؛ لذا اعتقاد دارد که اگر از پذیرش درخواست دیگران سر باز زند، آدم بد و خودخواهی تلقّی خواهد شد.
4- احساس مهم و باارزش بودن در مواقعی که درخواستی از او میشود و اعتقاد به اینکه اگر یکبار درخواست دیگران را نپذیرد آنها دیگر او را به شمار نخواهند آورد.
5- چنین افرادی یاد گرفتهاند که باید همیشه دیگران را از خود راضی و خوشحال نگهدارند و خوب نیست که خواستههای خود را بر خواستههای دیگران ترجیح دهند؛ بنابراین اگر کسی چیزی گفت یا کاری کرد که باعث ناراحتی فرد شد، نباید چیزی بگوید و اگر این کار ادامه پیدا کرد بهتر است فقط بکوشد از او فاصله بگیرد. چنین افرادی وقتی کاری را انجام میدهند که به آن تمایلی ندارند، احساس بدی درباره خود یافته، از فرد مقابل رنجیده میشوند و بی میلی خود را به طور ناخواسته و به شکل غیر کلامی( سکوت، اخم کردن، دیر حاضر شدن و انجام کارها به شکل سرسری و بدون دقّت لازم) نشان میدهند.
راهکارهایی برای ابراز جرات مندی
برای عینیتر کردن کاربرد این راهکارها، فرض کنید یکی از دوستانتان، شما را امشب به جشن تولّد دعوت کرده درحالی که شما اصلاً دیگر میهمانان و مکانی را که باید بدانجا بروید، نمیشناسید. در این صورت شایسته است از روش های جراتمندانه ای که در ادامه بدان اشاره خواهد شد، استفاده نمایید.
1- " نه " گفتن
روش های متعدّدی برای ابراز جراتمندانه " نه " وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از:
الف) صرفاً گفتن" نه " نظیر: " نه " یا " نه متشکرم ".
ب) گفتن" نه " همراه با توضیح نظیر: " نه متشکرم، من شبها از خانه بیرون نمیروم".
2- تغییر دادن موضوع : در این روش سعی بر آن است که موضوع صحبت عوض گردد.
فردا امتحان داریم؟
راستی فیلم دیشب را دیدی؟
3- دلیل آوردن
روحیهام با اینجور میهمانیها سازگاری ندارد و ضعیف میشود.
رفتن به جایی را که نمیشناسم، اصلاً درست نمیدانم.
4- ایجاد احساس شخصیّت مهمتر در طرف مقابل
از شما انتظار نداشتم چنین پیشنهادی به من بدهی!
من روی شما یکجور دیگر فکر میکردم!
5- ارائه پیشنهادی بهتر
حاضرم با شما به تئاتر، سینما و یا منزل شما بیایم ولی به میهمانی در جایی که سایر میهمانها را نمی شناسم نمی آیم.
6- نشان دادن شان بالای خانوادگی خود
در خانواده ما رسم نیست که در اینجور میهمانیها شرکت کنیم.
اگر این موضوع را در خانواده خود مطرح کنم، خیلی متعجّب میشوند.
7- بیان موضوع در قالب شوخی
من هنوز بچّه ام، هنوز به اندازه کافی برای میهمانی شبانه بزرگ نشدهام.
8- پافشاری و اصرار در ردّ درخواست
دیگر حرفش را نزن، من اهلش نیستم و به هیچ وجه نخواهم آمد.
9- دور شدن از موقعیّت: در مواقعی که فرد بیش از حد اصرار میورزد.
10- ابراز همدلی
شاید دلت میخواست که من در جشن تولّدت باشم، این موضوع را میفهمم ولی متاسفانه من اهل شرکت در اینجور مراسم نیستم.
11- معذرت خواهی
با عرض پوزش، امیدوارم مرا ببخشید که به هیچ وجه نمیتوانم در میهمانی شما شرکت نمایم.
12- تشکر و قدردانی
لطف کردید که مرا به میهمانی خود دعوت نمودید، ولی من دوست ندارم و نمیآیم.
توجه داشته باشید که جرات ورزی و پرخاشگری از یکدیگر متمایزند.
پرخاشگر بودن به معنی دفاع از حقوق خود به شیوه ای خصمانه است که فرد سعی می کند نیازها و خواسته های خود را از طریق غالب شدن، توهین و تحقیر دیگران برآورده کند که در این میان برای حقوق و خواسته دیگران اهمّیّتی قائل نیست.
برای درک بیشتر تفاوت جرات ورزی (حدّ وسط برخورد منفعلانه و پرخاشگری) با هر یک از رفتار انفعالی و پرخاشگرانه به مثالهای زیر دقّت نمایید.
۱. فردی در صف خرید می خواهد خودش را جلوی شما جا بزند و می گوید: اجازه می دهید زودتر از شما خرید کنم؟ من عجله دارم.
پاسخ انفعالی: خیلی خوب؛
پاسخ پرخاشگرانه: آهای، می خواهی چه کار کنی، برو آخر صف بایست؛
پاسخ همراه با جرات ورزی: متاسفم، نمی توانم، من هم عجله دارم.
۲. یکی از همکلاسیها جزوه درسی شما را برای شب امتحان طلب میکند.
پاسخ انفعالی: من خودم نیاز دارم، ولی باشد.
پاسخ پرخاشگرانه: خیلی پررو هستی که شب امتحان چنین تقاضایی می کنی، فراموشش کن.
پاسخ همراه با جرات ورزی: خوشحال میشدم به شما کمک کنم، از قبل برای مطالعه شب امتحانی برنامه ریزی کرده ام. ای کاش زودتر میگفتید.
جلسه ششم : تکانشگری، خودکنترلی و بالا بردن خلق
1- تعریف تکانه و بحث در مورد مدیریت تکانشها و راهکارهایی برای خود کنترلی بیشتر
2- راهکارهایی در مورد بالا بردن خلق و افزایش رویدادهای خوشایند
3- توزیع کاربرگ فعالیت های خوشایند
شرح و توضیح جلسه:::
از تکانش وری تعریف های گوناگونی ارائه شده است. بر اساس یکی از آنها تکانش وری توانایی مقاومت در برابر یک تکانش فعالیت های آزمایشی و یا کاهش آنها، بدون جا زدن و یا رویاروی فعال و ثبت با فشار تعریف می شود.
تکانش وری یا کنترل تکانه (Impulse) میل مفرطی است که انسان را مجبور به انجام یک فعالیت می کند. تکانش ها همواره با شدت فراوان و اصرار توام بوده با اجبار و اصرار اولیه ظهور می یابند و سوخت آنها از عوامل فیزیولوژیکی یا روانشناختی تامین می شود. تکانش ها می توانند برای ما مفید و یا مضر باشند. ما باید به نتایج و پی آمدهای حاصل از رخداد تکانه ها در زندگی خود بنگریم تا تعیین شود چقدر نیاز است.
تا تکانه های ما کنترل شوند.
فقدان کنترل تکانه ها، منبع گرفتاری های بشر است، شامل مخاطراتی که اخیراً در مورد جوامع مدرن شناخته شده است. خشم در معابر، نمایش خشم غیرقابل کنترل است که توسط راننده یک وسیله نقلیه موتوری ظاهر می شود.
توانایی مقاومت در برابر تکانه یا به تاخیر انداختن خود تکانه، یا تلاش برای مبادرت ورزیدن به آن. این امر مستلزم پذیرش تکانه های خشم، خصومت، و رفتارهای عاری از قبول مسئولیت می باشد. مشکلات مربوط به کنترل تکانه، به واسطه تحمل پایین نسبت به ناکامی، تکانشگری، مشکلات وابسته به کنترل خشم، آزار رسانی، فقدان خودگردانی، و رفتارهای غیرقابل پیش بینی و انفجاری پدید می آیند.
راهکار برای خودکنترلی::
یکی از شیوه های بالا بردن خودکنترلی، مراقبه است. مراقبه یکی از روش های پر سود است که انواع گوناگونی دارد. بدون در نظر گرفتن این که شما کدام روش از مراقبه را برای تمرین بخواهید، آنچه به گونه علمی اثبات شده است این است که مراقبه به طور کلی دقت، تمرکز، کنترل خود و خودآگاهی را تحت نظر دارد. تحقیقاتی که به منظور شناخت عواملی که ممکن است با این اثربخشی در ارتباط باشند انجام گرفته نشان داده اند که مغز افرادی که مراقبه می کنند از ماده خاکستری بیشتری در قشر پیش پیشانی و دیگر مناطق مغزی که با خودآگاهی مرتبط هستند برخوردار است. تمرین مراقبه در طی زمان توانایی شما را برای هشیار ماندن نسبت به خود و مدیریت تمایلات افزایش می دهد. پس مراقبه کنید!
بهره مندی از خواب کافی راهکار مفید دیگری است. خواب کم، باعث می شود که قشر پیش پیشانی مغز خوب عمل نکند. این عملکرد ناقص مثل آن است که این بخش از مغز با کمبود خفیف اکسیژن روبه رو شده باشد که این عارضه به دلیل نقش مهمی که برای این بخش از مغز در کنترل رفتار ارادی سراغ داریم، برای خودکنترلی اصلاً خوب نیست. به علاوه خواب ناکافی به خصوص اگر مزمن هم شده باشد، حساسیت نسبت به استرس را افزایش می دهد. در این هنگام ممکن است در برابر فشار ناشی از وسوسه ها مانند خوردن چیزهای شیرین و چرب یا مصرف مواد مضر به راحتی تسلیم شوید. همچنین خواب ناکافی توانایی بدن را برای سوخت و ساز گلوکز که مهمترین منبع انرژی برای مغز است محدود کرده و باعث می شود احساس خستگی کنید. خودکنترلی به انرژی زیادی نیاز دارد و بنابراین زمانی که خواب کافی ندارید تامین انرژی آن دچار مشکل می شود.
ساختارمندی و نظم در حفظ و ارتقای خودکنترلی نقش مهمی دارد. داشتن یک برنامه منظم برای خوردن و خوابیدن به عملکرد بهتر بدن کمک می کند، عملکرد مناسب بدنی هم به خودکنترلی بیشتر کمک می کند. به عبارت دیگر، داشتن یک برنامه منظم در رسیدن به هدف بسیار کمک کننده است.
جدولی از مزایا و معایب ایجاد کنید. این راهکار به معنای آن است که با خود فکر کنید دقیقاً چه کاری می خواهید انجام دهید و بعد فهرستی از نکات مثبت و منفی تصمیم تان تهیه کنید. به عنوان مثال اگر می خواهید دیگر با داد و بیداد با دیگران صحبت نکنید در این صورت هدف شما این می شود که صرف نظر از اینکه خلق تان باز باشد یا تنگ، در اکثر قریب به اتفاق مواقع با صدای معتدل با دیگران صحبت کنید. بعد فهرستی از مزایا و معایبِ کوتاه مدت و بلند مدتِ عملی کردن تصمیم تان فراهم کنید یا می توانید فهرستی از مزایا و معایب پای بند نبودن به این هدف تهیه کنید. در هر صورت سعی کنید بر مزایا و معایب مهمی که تهیه می کنید عمیق شوید. این فهرست را همواره با خود داشته باشید و هر روز قبل از این که با موقعیتی مواجه شوید که ممکن است شما را برای فریاد زدن سر دیگران وسوسه کند مرور کنید.
به جایگزین کردن رفتارهایتان فکر کنید. فهرستی که از مزایا و معایب رفتار مخرب تان تهیه کرده اید در اینجا کمک زیادی به شما خواهد کرد. دوباره به فواید رفتاری که آن را مشکل ساز شناخته اید به دقت نگاهی بیندازید. همچنین فواید رفتار جدیدی را که می خواهید به جای رفتار قبلی پیش بگیرید فهرست کنید. سعی کنید نکات مثبت رفتاری را که می خواهید آن را جایگزین رفتار مشکل ساز قبلی خود کنید مورد توجه بیشتری قرار دهید.
راهکار دیگر……..
ورزش کنید. پیشرفت علم دارد ما را به این نتیجه می رساند که ورزش پاسخی است برای هر مشکلی، از بیماری های جسمانی گرفته تا ضعف توانمند ی های روانشناختی. اگر بخواهیم به خلاصه ای از مهم ترین نتایج پژوهشها در زمینه تاثیر ورزش بر خودکنترلی اشاره کنیم باید بگوییم ورزش تمایل را کاهش می دهد و استرس را تسکین می بخشد، چرا که ورزش سرعت عملکرد قشر پیش پیشانی مغز را که نقش مهمی در خودکنترلی دارد افزایش می دهد. به علاوه، تاثیر ورزش فوری است. به خصوص ورزش در طبیعت حتی اگر به اندازه پنج دقیقه پیاده روی هم باشد، تاثیر فوری بر خلق و خودکنترلی دارد.
راهبردهای شناختی مثبت تنظیم خلق
پذیرش: دلالت دارد بر پذیرش رویداد و تجربهی تلخ وکنارهگیری از آنچه روی داده است. پذیرش یک راهبرد مقابلهای است که رابطهی مثبت و تعدیلکنندهای با میزانی از خوشبینی و عزت نفس و رابطهی منفی با میزانی از اضطراب دارد. اگرچه خود فرآیند پذیرش، خوب است، اما برای بسیاری از وقایع، سطوح خیلی بالا از پذیرش میتواند نشانهی نوعی از کنارهگیری حسی محسوب شود و به احساس عدم توانایی در تاثیرگذاری روی وقایع منجر گردد (گرنفسکی و همکاران، 2002).
تمرکز مجدد مثبت مجدد: عبارت از فکر کردن دربارهی وقایع مثبت به جای وقایع منفی است. تحقیقات نشان دادهاند که این راهبرد به خودی خود تاثیر مثبت روی سلامت روانی انسانها دارد، اما بکارگیری این راهبرد در سطوح بالا میتواند به عنوان ترک رابطهی روانی محسوب گردد (گرنفسکی و همکاران، 2002).
برنامهریزی: تفکر دربارهی برنامههایی که برای مداخله در اتفاقات طرحریزی میشود، یا تفکر روی طرحی که موقعیتها را تغییر میدهد. این راهبرد لزوماً یک راهبرد مقابلهی شناختی مثبت است. این راهبرد مقابلهی شناختی متمرکز بر عمل است، یعنی صرفاً شناختی نیست، بلکه همراه با عمل است و رفتاری واضح را به دنبال دارد (گرنفسکی و همکاران، 2002).
باز ارزیابی مثبت: شامل معنای مثبت بخشیدن به وقایع و اتفاقات دوران رشد و فکر کردن به اینکه این اتفاقات میتوانند فرد را قویتر کنند و یا جستجوی جنبههای مثبت یک اتفاق میباشد. این راهبرد نیز با خوشبینی و عزتنفس رابطهی مثبت و با اضطراب رابطهی منفی دارد (گرنفسکی و همکاران، 2002).
اتخاذ دیدگاه: اتخاذ دیدگاه یا نحوهی تفکر که وقتی یک سری از عوامل با هم همراه شوند و یا نقش یک سری عوامل دیگر اگر تضعیف شود، اتفاقی خواهد افتاد. این راهبرد با انواع گوناگونی از بیماریهای روانی همبستگی نشان میدهد (گرنفسکی و همکاران، 2002).
کاربرگ فعالیت های خوشایند
فعالیت خوشایند
فعالیت ناخوشایند
جلسه هفتم : مدیریت استرس و حل مسئله
1- بررسی تکلیف جلسه قبل
2- توضیح در مورد استرس، استرسور و مدیریت استرسها
3- مدیریت استرس
4- راهکارهایی برای حل مسئله
5- آموزش آرامش عضلانی
شرح و توضیح:::
تعریف
استرس یعنی دوباره سازگار شدن فرد با شرایط و موقعیت های جدید. هر جا که تغییری در زندگی روی دهد، ما با یک استرس روبه رو هستیم. زیرا شرایط زندگی تغییر کرده است و فرد باید دوباره با این شرایط و موقعیت جدید در زندگی خود سازگار شود. استرس را یکی از جنبه های طبیعی و اجتناب ناپذیر ب ناپذیر زندگی انسان معاصر خوانده اند که قدمتی به اندازه عمر انسان دارد و تاکنون با او همراه بوده است. با این حال واژه استرس زمان کوتاهی است وارد خزانه واژگان عموم مردم شده است و به اشکال مختلف تعریف شده است. معادل فارسی این واژه، تنیدگی است (کالدز، 2015). استرس را می توان به عنوان یک تجربه هیجانی منفی که با تغییرات بیوشیمیایی، روان شناختی، شناختی و رفتاری همراه می باشد، تعریف کرد. این تغییرات در جهت تعویض وقایع پرفشار روحی روانی و یا تغییر اثرات آن است. به طور کلی، استرس پیامد فرایند ارزیابی فرد از تجارب تنش آفرین محیط است. استرس مکانیسم فیزیولوژیک بهنجاری است که از انسان ها در برابر خطر حمایت می کند. مواجهه با استرس موجب می شود تا بدن انسان با آزادسازی هورمون هایی که حالت مراقبت و تمرکز را افزایش می دهند، برای عمل سریع آماده شود (پارسایی، 1392)؛ بنابراین، اگر منبع استرس از بین نرود، هورمون های استرس می توانند در بدن باقی بمانند و فرد را در معرض خطر طیف گسترده ای از بیماری های جسمانی مانند چاقی مفرط، اختلال های معدی-روده ای، قلبی -عروقی، پوستی و اختلال های روان شناختی مانند حمله های اضطرابی و افسردگی قرار دهند (کالدز، 2015).
انواع رفتارهای مقابله ای
تامرس، ژانکی و هلگسون1 (2002)، در یک مطالعه فرا تحلیل، با مرور ادبیات رفتارهای مقابلهای، انواع طبقه بندی های زیر را از رفتارهای مقابلهای ارائه کردند.
رفتارهای مسئله مدار
مقابله مسئله مدار در بردارنده رفتارهایی است که به منظور تغییر در عامل استرسزا استفاده میشود. راهبرد مقابله ای مسئله مدار در بردارنده دو مولفه است: الف) آماده سازی یا آمادگی2 (جستجوی اطلاعات، برنامه ریزی)، ب) عمل (حل مسئله، مقابله فعال). این مولفه ها در پیش بینی تلاشهای لازم برای تغییر عامل استرس زا موثر میباشند
1- مقابله فعال: شامل تلاشهایی است که به منظور تغییر در عامل استرسزا به کار گرفته میشود.
2- برنامه ریزی: این راهبرد شامل تلاش جمع آوری اطلاعات، مرور راه حل های ممکن برای مسئله و دیگر تلاشهایی است که برنامه ریزی به منظور عمل بر روی یک مسئله آن ها را در بر میگیرد.
3- جستجوی حمایت اجتماعی (ابزاری): جستجوی حمایت ابزاری به جستجوی کمک فراگیر و ملموس از دوستان و خانواده اشاره میکند. جهت گیری منابع حمایتی به سمت حل مسائل میباشد. برای مثال مشورت، یکی از مصادیق حمایت ابزاری است که افراد میتوانند دریافت کنند (تامرس و همکاران، 2002).
رفتارهای هیجان مدار
رفتارهای مقابلهای هیجان مدار به هدف تغییر پاسخ فرد در مواجه با یک عامل استرسزا طراحی می شوند.
1- جستجوی حمایت اجتماعی (هیجانی): جستجوی حمایت اجتماعی با دلایل هیجانی به جستجوی حمایت هیجانی از دیگران اشاره میکند.
2- اجتناب: اجتناب به تلاشهایی اطلاق میشوند که با هدف امتناع از مواجهه با عامل استرس زا انتخاب میشوند. تلاشهای اجتنابی با اشکال مختلف رفتاری و ذهنی دیده میشوند.
3- انکار: انکار به تلاش فرد برای فاصله گیری شناختی از عامل استرس زا و به حداقل رساندن اهمیت آن اشاره میکند. انکار با اجتناب متفاوت است. در انکار، فرد مسئله موجود را به رسمیت نمیشناسد در مقابل، در اجتناب، فرد از مواجهه با یک مسئله شناخته شده امتناع میورزد.
4- ارزیابی مجدد مثبت: ارزیابی مجدد مثبت به تلاش فرد برای ارزیابی مثبت یک موقعیت اشاره می کند. برای مثال افراد به ابعاد مثبت و سودمندیهای بالقوه یک عامل استرس زا میاندیشند.
5- کناره گیری: به تمایلات انزواطلبانه فرد از انجام فعالیتهای اجتماعی اشاره میکند.
6- برون ریزی هیجانی: برون ریزی به نمایش بی باکانه هیجانات اشاره میکند. برون ریزی شامل رفتارهایی مانند عصبانی شدن، فریاد زدن بر سر دیگران، دشنام دادن، پیشنهاد های کنایه آمیز گفتن، شکستن اشیا یا استفاده از داروها میباشد.
7- نشخوار ذهنی: نشخوار ذهنی به تمرکز بر مسائل فردی و تلویحات ضمنی آن اشاره میکند. با وجود آنکه، نشخوار ذهنی با تفکر درباره مسئله همراه میباشد، اما برخی شواهد پژوهشی نشان داده اند که با حل مسئله تداخل نشان میدهد.
8- تفکر آرزومندانه: به آرزوی فرد درباره عدم وجود عامل استرس زا و یا تصور شرایطی که در آن عامل استرس زا به خودی خود از بین برود، اشاره میکند.
9- خود ملامت گری: تمرکز فرد بر مسئولیت خود در رابطه با عامل استرس زا، مشوق راهبرد مقابله ای خود ملامتگری میباشد. در استفاده از این راهبرد مقابلهای، فرد به انتقاد از خود مشغول می باشد.
10- خودگویی مثبت: خودگویی مثبت، توصیف کننده عبارتهایی است که فرد درباره خود به کار میگیرد تا از آن طریق درباره خود احساس بهتری پیدا کند و به خود اطمینان خاطر لازم برای برخوردار بودن از توانایی لازم در مواجهه با عامل استرسزا را بدهد.
11- تمرینهای ورزشی: انجام این تمرینها، مفری جسمانی برای برون ریزی هیجانی و یا راهی برای بازداری ذهن فرد از توجه به عامل استرسزا فراهم میآورد (تامرس و همکاران، 2002).
آرامش آموزی به روش جاکوبسن:::
در یک وضعیت راحت مثل تکیه دادن یا دراز کشیدن طوری که سر و کمرتان راحت باشند قرار بگیرید. پاها و دستهای تان را بر روی یکدیگر نگذارید و سعی کنید حرکات بدن را به حداق برسانید.چشم ها را ببندید تا از محیط خارجی تان آگاهی کمتری داشته باشید و در هر قسمتی که تنگی لباستان را احساس می کنید،آن را رها سازید. در حین جلسه آرامسازی به آرامی و کندی و با نظم نفس بکشید. هر کدام از گروه های عضلات را به مدت 5 تا 7 ثانیه سفت کنید و سپس با علامت، برای 30 تا 40 ثانیه آن را شل و آرام کنید.اگر نوار روش اجرا را داشته باشید و یا فرد دیگری رویه را برایتان خوانده و راهنماییتان می کند، واژه راهنما می تواند چیزی مثل سفت کن برای شروع مرحله تنش و واژه شل کن نشانه ای برای مرحله آرام سازی باشد.
لازم نیست مرحله تنش خیلی با افراط انجام شود و نباید هیچ گونه دردی در عضلات ایجاد کند. اگر درد یا گرفتگی در عضلات احساس کردید مرحله تنش را کوتاه تر نمایید. فقط کافی است عضلات را سفت کنید، لازم نیست آن ها را تحت فشار قرار دهید. در ابتدای مرحله آرام سازی باید توجهتان را به احساسات پیوسته با کاهش تنش و افزایش آرامش عضلات، متمرکز نمایید.
معمولا آرام ساختن هر گروه عضلانی دوبار انجام می شود،هر چند که تداوم توالی سفت کردن/شل کردن یک عضله خاص برای چند دفعه تا رسیدن به عمق آرامش مطلوب، اشکالی ندارد. تنوع زیادی در روش ها و توالی مورد استفاده وجود دارد؛ شیوه ارایه شده در ذیل یک نمونه از آن هاست. وقتی که آرامسازی را تمرین کرده و در آن ماهر می شوید، می بینید که لازم نیست سعی کنید که آرام شوید بلکه باید اجازه بدهید که آرامش اتفاق بیافتد. تلاش فزاینده رمز موفقیت نیست بلکه شما باید موضع منفعلانه داشته باشید، خودتان را رها کنید و از این تجربه لذت ببرید.
1- دست و بازوی غالب: دستتان را از مشت گره کرده وسفت نمایید، سپس شل کنید.
2- دست و بازوی غیر غالب: دستتان را از مشت گره کرده و سفت نمایید، سپس شل کنید.
3- بازوی بالایی غالب: بازوهایتان را تا آرنج خم کنید و دستتان را به سمت شانه بیاورید، سپس شل کنید.
4- بازوی بالایی غیر غالب: بازویتان را تا آرنج خم کنید و دستتان را به سمت شانه بیاورید، سپس شل کنید.
5- پیشانی: ابروهایتان را بالا کشیده و به پیشانی تان چین و چروک بدهید، سپس شل کنید.
6- چشم ها: چشمانتان را محکم ببندید، سپس شل کنید.
7- پایین صورت و فک: دندان ها را گره کنید و گوشه دهانتان را سفت نمایید ، سپس شل کنید.
8- شانه ها: شانه هایتان را به گونه ای بالا ببرید که انگار می خواهید گوش ها را لمس کنند، سپس شل کنید.
9- قفسه سینه: یک نفس عمیق بکشید و آن را نگه دارید، سپس شل کنید.
10- شکم: عضلات معده راسفت نموده، سپس شل کنید.
11- پاها (الف): انگشت های پاهایتان را به سمت پایین بکشید، از بدنتان دور نمایید، سپس شل کنید.
12- پاها(ب): انگشت های پاها را به سمت بالا بکشید، به سمت بدنتان ببرید، سپس شل کنید.
13- وارسی کل بدن برای تنش باقی مانده: اگر تنش یا فشاری را در عضلات خاصی تجربه می کنید، توالی سفت کردن/ شل کردن را برای آن گروه عضلات تکرار نمایید.
14- زمانی را برای لذت بردن از احساسات آرامش در بدنتان اختصاص دهید.
15- جلسه را با شمردن معکوس از 5 تا 1 پایان دهید و هر چه به یک نزدیک تر می شوید، هشیارتر شوید . وقتی به یک رسیدید چشمانتان را باز کنید.
این روش تقریبا 30 دقیقه طول می کشد. برای اثربخشی بهینه باید تکنیک را منظم تمرین کنید . دوبار در روز عالی خواهد بود. وقتی که شروع به فراگیری روش آرام سازی می کنید، بهتر است که آن را در محیطی آرام و راحت، جایی که حواسپرتی ها به حداقل برسد و احتمال مختل شدن کم باشد، انجام دهید. ای امر مستلزم آمادگی است اما ساده تر این است که توجهتان را به یادگری تکنیک جلب کنید. وقتی که در آرام سازی ماهر شدید می توانید تجربه یادگیری را به موقعیت های زندگی تان که مستلزم آرام سازی است (مانند محل کارتان، یک فعالیت اجرایی، موقعیت های اجتماعی) انتقال دهید.
هر چه بیشتر با تجربه آرام سازی آشنا شوید، در سطوح بالاتر آرامش در حین جلسات و یا خارج از جلسات آرام سازی، می توانید مرحله تنش را از مراحل حذف کرده و فقط بر آرام سازی عضلات تمرکز کنید. آشنایی بیشتر با حس های آرام سازی، الزام داشتن احساس تنش برای مقایسه با آن را ، از بین می برد.
با گذشت زمان، قادر خواهید شد گروه های عضلانی را به شیوه های واضحی با هم ترکیب نمایید. برای مثال رویه چهار گروه شامل گروه های ذیل است: 1) دستها و بازوها 2) سر 3) قفسه سینه، شانه ها و شکم و 4) پاها. ترکیب گروه های عضلانی زمان اجرای روش را به کمتر از 10 دقیقه می رساند. سرانجام شما باید بتوانید تنها به یادآوردن احساس های گروه های عضلانی آرام شده توام با تنفس عمیق و یک کلمه راهنما مثل "آرام شوید" یا "رها شو" به سادگی به حالت آرمیده برسید. در نهایت شما باید بتوانید فقط با شمارش معکوس همراه با تنفس عمیق به راحتی به این حالت آرمیده برسید. وقتی به این سطح رسیدید به سطح مهارتی مطلوب دست خواهید یافت. شما باید به تمرین ادامه دهید و از این مهارت استفاده کنید. این یک وسیله قدرتمند برای مقابله با استرس است.
جلسه هشتم : عزت نفس
1- بررسی تکلیف جلسه قبل
2- تعریف عزت نفس
3- بیان این نکته که چگونه خود ارزیابیهای منفی موجب عدم عزت نفس می شود
4- راهبردهایی برای بهبود عزت نفس
5- توزیع کاربرگ خود انگاره
شرح جلسه::
عزت نفس یکی از عوامل تعیین کننده رفتار انسان در محیط اجتماعی محسوب میشود. عزت نفس به عنوان یک سپر و محافظ در مقابل ناسازگاری روان شناختی عمل می کند و باعث ارزیابی مثبت فرد از زندگی می شود (چا، 2014). این متغیر به عنوان یکی از مباحث عمده در روان شناسی که توجه بسیاری از پژوهشگران و روانشناسان را به خود جلب کرده است می باشد، به طوری که نظریه های متعددی به دنبال راهکارهای افزایش عزت نفس و یا پرورش آن بوده اند. عزت نفس یک نیاز اساسی است که در فرایندهای زندگی نقش مهم و به سزایی بر عهده دارد، زیرا به رشد و سلامت و طبیعی بودن فرد کمک می کند. از این روز بدون عزت نفس مثبت، رشد روان شناختی فرد متوقف می شود. در حقیقت عزت نفس مثل یک سیستم ایمنی آگاهانه عمل نموده و مقاومت و ظرفیت لازم برای زندگی فرد را فراهم می آورد. از سوی دیگر عزت نفس پایین، انعطاف پذیری فرد را در مقابل مشکلات کاهش می دهد (طرقی، جوانبخت، بیاضی، صاحبی، وحیدی و دروگر، 1391).
عزت نفس مقدار ارزشی است که اشخاص به خود به عنوان یک فرد نسبت میدهند. این جنبه در رابطه بین فردی کسب گردیده، بازتابی از نظر دیگران نسبت به فرد بوده و تعیین کننده چگونگی برخورد او با مسائل مختلف است. به نظر آدلر، راجرز و سالیوان و مازلو کمبود عزت نفس عاملی در ایجاد اختلالات اضطرابی میدانند (هارتر، 2015).
راهکارهای افزایش عزت نفس::
1- با خود مثبت حرف بزنید. صدایی در ذهن شما وجود دارد که مدام نجوا می کند. این صدا بخشی از عزت نفس شما و اغلب منفی است و جملاتی از این قبیل می گوید، من خیلی چاق هستم یا من خسته ام. این قیبل جملات بعداز مدتی در شما تاثیرمنفی می گذارد و مثلا شما احساس خستگی می کنید اما نکته جالب این است که شما نمی توانید ندای درونی خود را برای ایجاد عزت نفس و ساختن الگو های موفقیت، برنامه ریزی کنید. شگرد کار، استفاده از عبارت ها و جمله های مثبت است. من خوشحال هستم، من سالم هستم، من معرکه ام ! چند تا از جمله های خوب و همه منظوره هستند. این جمله ها را بارها و بارها در ذهن خود با صدای بلند تکرار کنید ،یا حتی آنها را بنویسید. اهمیت آن در این است که این جمله رابه زمان حال و با ایمان بیان کنید.هرگاه ندای درونی خود را شنیدید که شروع به ایجاد احساس منفی در شما می کند آن را متوقف سازید و جمله مثبتی را درباره همان موضوع، جایگزین آن کنید. این شیوه را امتحان کنید و آنگاه خواهید دید که صحبت کردن باخود وسیله سودمندی درایجاد وضعیت مثبت است.
2- شخصیت جدید خود را تجسم کنید. این امر اساسا همانند اصل استفاده از جملات مثبت است، با این تفاوت که به جای استفاده از کلمات، در اینجا از تصاویر استفاده می شود. آیا می خواهید لاغرتر و سالمتر باشید؟ خودتان را به این صورت تجسم کنید .آیا می خواهید ارتقاء شغلی پیداکنید؟خودتان رادرنقش سمت جدیدتجسم کنید زمانی را به تجسم خود اختصاص دهید تا وارد جزئیات امرشوید وازشخصیت جدیدخودلذت ببریدچنانچه این تصویررا دایما" ایجاد و تقویت کنید، پذیرش رفتارهایی که آن را تحکیم می کند آسانتر خواهد بود.
3- افرادی را بیابید که بتوانید از آنان چیزی بیاموزید. واضح است که افرادبسیاری وجوددارند که بامشکلات و مسایلی مانند مشکلات شما مواجه شده اند شما می توانید با الگو قرار دادن آنان، چیزهای زیادی بیاموزید
4- به وادی های جدید قدم بگذارید. اغلب عزت نفس ما به سبب کوته بینی نسبت به زندگی،دچارافت ونزول می شود هنگامی که برروی جنبه خاصی از زندگی بیش از حدیابه حدی بسیار طولانی تمرکزمی کنیم، عمق نگری خود را از دست می دهیم. مسایل کوچک، بزرگ می شوند و وقایع بسیار بیشتر از ارزش واقعی خود اهمیت می یابند آیا چنین موردی برای شما نیز پیش آمده است؟ اگراین طور است. پس وقت آن است که وارد وادی جدید شوید مثلا می توانید به یک گشت سیاحتی یا یک سفر ما جراجویانه بروید.
5- اهداف خود را تعیین کنید. افرادی که برای خوداهدافی روشن دقیق و قابل اندازه گیری تعیین می کنند. آنچه را که می خواهند به دست می آورند. تعیین اهداف، بخش بسیار مهمی از ساختن عادات مثبت و در نتیجه افزایش عزت نفس به شمار می آید..
6- اتفاقات ناخوشایند زندگی را بپذیرید.
جلسه نهم : پیشگیری از عود
1- بررسی تکلیف جلسه قبل
2- برنامه ریزی برای پیشگیری از عود
3- بیان ضرورت تمرین مهارتهای کسب شده در طول جلسات
4- ارزیابی پیشرفت کار و مهارتهای کسب شده
مبانی نظری و پیشینه پژوهش درمان شناختی رفتاری
درمان شناختی رفتاری
مبانی نظری درمان شناختی رفتاری بواسطه نتایج تعدادی از تحقیقات مهم تکامل یافته است. یکی از اولین عوامل موثر، کارهای پاولف و شرطی سازی کلاسیک بود. پاولف با همراه کردن های مکرر نشان داد که چگونه پاسخ های طبیعی (مانند ترشح بزاق) می تواند با محرک های خاصی (مثل صدای زنگ) رابطه پیدا کنند (شرطی شدن) این تحقیق نشان داد که پاسخ های هیجانی (مانند ترس) می توانند توسط اتفاقات و موقعیت های خاص شرطی شوند (استالارد، 2013؛ ترجمه روحی و گودرزی، 1394).
شرطی سازی کلاسیک توسط ولپی (1958) به رفتار انسان و مشکلات بالینی گسترش یافت. ولپی شیوه حساسیت زدایی منظم3 را به وجود آورد .با همراه شدن محرک های ترس آور با محرک دومی که پاسخ متضادی را ایجاد می کند (مانند آرمیدگی)4، از پاسخ ترس ممانعت متقابل صورت می گیرد. در حال حاضر از این شیوه به طور وسیعی در درمان بالینی استفاده میشود و شامل ارایه تدریجی محرک های ترس آور بر اساس جدول سلسله مراتب موقعیت های ترس آور در حالت آرمیدگی می باشد، این عمل هم در تصویر سازی ذهنی وهم در واقعیت انجام می شود (مک مولین، 2014). دومین عامل موثر در ایجاد درمان شناختی رفتاری ،کارهای اسکینر5 (1974)بود که به نام شرطی ساز ی کنشگر6 معروف است و بر ارتباط بین پیش آیند 7(شرایط، موقعیت)، پیامد (تقویت) و رفتار متمرکز می باشد. اگر رفتار خاصی به این دلیل که پیامد مثبتی از پس آن میآید یا پیامد منفی به دنبال آن نباشد، افزایش پیدا کند گفته می شود که رفتار تقویت شده است (همان منبع).گسترش رفتار درمانی به سمت فرآیندهای شناختی به طور عمده به وسیله آلبرت بندورا (1977) و با تدوین نظریه های یادگیری اجتماعی صورت گرفت. در این نظریه اهمیت محیط همچنان مهم در نظر گرفته شد، در حالی که هم زمان تاثیر شناختی که بین محرک و پاسخ مداخله می کرد نیز مهم بود. این نظریه بر این نکته تاکید دارد که یادگیری می تواند بر اساس تماشا کردن شخص دیگر صورت گیرد، و الگویی از خود کنترلی بر اساس خود مشاهدهای، خود ارزیابی و تقویت خود مطرح می کند (استالارد، 2013؛ ترجمه روحی و گودرزی، 1394).
مداخله شناختی رفتاری بر اساس چند رویکرد درمانی مهم ایجاد شده است که علاوه بر عوامل ذکرشده بیشترین سهم را در شکل گیری این نظریه درمانی داشته است که عبارتند از :
کارهای میچنبام8(1975)و تعلیم خود آموزی9ناشی می شود .این رویکرد بر این ترتیب تغییر خودآموزی می تواند منجر به رشد تکنیک های خود کنترلی مناسب تر شود. این الگو چشم انداز ی تحولی را اتخاذ کرده و فرآیندی را بررسی می کند که توسط آن افراد می آموزند رفتارشان را کنترل کنند. این فرآیند چهار مرحله دارد: که شامل مشاهده شخص دیگر در حال انجام کار، تحریک توسط شخصی دیگر در ارتباط با همان کار، صحبت با خود به صورت بلند، و سر انجام آموزش نجوا کردن با خود /صحبت با خود می گردد. ارتباط بین هیجان و شناخت توسط آلبرت الیس10(1962)در درمان عقلانی هیجانی مطرح شد. در این مدل عنوان می شود که هیجان و رفتار از نحوه ی تعبییر رویدادها ایجاد می شود تا به خاطر خود رویدادها. بنابراین رویدادهای فعال کننده11 (A) وسط نظام باورها12(B) ارزیابی می شوند واین امر به پیامدهای هیجانی13(C) منجر می شود. باورها ممکن است منطقی و یا غیر منطقی باشند.نقش شناخت های ناسازگارانه و تحریف شده در ایجاد و تداوم افسردگی توسط کارهای آرون بک14پیگیری شد و در کتاب درمانی شناختی افسردگی به چاپ رسید. (مک مولین، 2014). این الگو نشان می دهد که افکار ناسازگارانه درباره ی خود،دنیاو آینده (سه بعد شناخت) منجر به تحریف های شناختی می شود که باعث بوجود آمدن هیجان منفی می شود. در این الگو، توجه خاصی به مفروضات اساسی یا طرحوارهها یعنی باورها ی نسبتا ثابتی که در کودکی نسبت به حوادث شکل می گیرند،می شود. زمانی که این باورها ی ثابت فعال شوند،مجموعه ای از افکار خودکار تولید می کنند. این افکار و باورهای خودکار ممکن است در معرض رشته ای از تحریف ها یا اشتباه های منطقی قرار گیرند،و با منفی ترشدن این شناخت ها ،حالت افسردگی ایجاد می شود. (همان منبع).
رابطه بین فرآیندهای شناختی و سایر حالت های هیجانی ومشکلات روان شناختی مشخص شده است.(بک و همکاران،1985;هاوتن 15و همکاران،1989).تمایل به کار در این زمینه به اکتشافات بیشتری درباره ارتباط بین باورها/طرحواره ها با ایجاد و تداوم مشکلات روان شناختی ،منجر شده است . کارهای یانگ16(1990)از این دسته هستند ،او عنوان کرد که طرحواره های ناسازگارانه شناختی که در خلال کودکی شکل می گیرند پایه های تشکیل الگوهای محکم به شکست رفتار می شوند ودر تمام طول زندگی هم تکرار میشوند.طرحواره های ناسازگارانه باسبک های فرزند پروری خاصی همراه هستند،ودر صورتی که نیازهای هیجانی پایه ای افرد برآورده نشوند،رشد می کنند. مدارکی در حمایت از وجود 15 طرحوارهی اولیه شده است. آزمون تجربی این رویکرد هنوز ضروری است،هر چند اگر این مساله به اثبات برسد،این سوال برای کسانی که نوجوانان کار می کنند پیش می آید که آیا فرایندهای سازگارانه تر شناختی را می توان گسترش داد و آیا مشکلات سلامت روانی آینده کمتر خواهد شد. (مک مولین، 2014).
درمان شناختی رفتاری
درمان شناختی رفتاری نوعی روان درمانی است که به بیماران کمک می کند تا به درک افکار و احساساتی که بر روی رفتارشان تاثیر می گذارد، نایل گردند. درمان شناختی رفتاری در حال حاضر برای درمان تعداد زیادی از اختلالات، از جمله هراس ها (فوبیا)، اعتیاد، افسردگی و اضطراب به کار گرفته می شود.
درمان شناختی رفتاری عموماً کوتاه مدت است و بر کمک به بیماران در پرداختن به یک مشکل خاص تمرکز دارد. در خلال دوره درمان، فرد یاد می گیرد که چگونه الگوهای فکری مخرّب یا مزاحمی که دارای تاثیرات منفی بر روی رفتارش هستند راشناسایی کند و تغییر دهد.(همان منبع).درمان شناختی رفتاری با چگونگی تعبییر حوادث و تجربه ها و همچنین با شناسایی و تغییر نقص ها یا تحریف هایی که در فرایند شناختی روی می دهد سرو کار دارد.روشی که در آن فرایندهای بد کارکردی شناختی آموخته می شوند،فعال می شوند و رفتار و احساس را تحت تاثیر قرار می دهند.این روش عمدتا بر اساس کارهای آرون بک است و در مدلی که در تصویر 2-1 نشان داده شده به صورت نمودار خلاصه شده است.
تصویر 2-1 مدل شناختی
تجربه های اولیه و رفتار والدین در رشد شیوه های تفکر نسبتا ثابت و خشک،عامل تعیین کنندهای هستند.اطلاعات و تجربه های جدید نسبت به این باور های اساسی و طرحواره هاارزشیابی می شوند و اطلاعاتی که آنها را تقویت و حفظ می کنند،انتخاب و جذب می شوند. باورهای اساسی /طرحواره ها توسط حوادث مهم (مانند امتحان دادن)فعال و راه اندازی می شوند،و آنها منجر به ایجاد مفروضاتی می شوند(برای مثال ،فقط در صورتی می توانم نمره خوبی کسب کنم که تمام طول روز مطالعه کنم.)این امر منتج به شکل گیری جریانی از افکار خودکار می شود که مربوط به خود شخص (مثلا من باید احمق باشم)،عملکرد او (من به اندازه کافی کار نمی کنم)و آینده (من هرگز این امتحان را نخواهم گذارند و وارد دانشگاه نمی شوم)،هستند و به عنوان سه جنبه ی شناخت، معروف هستند. این افکار خودکار متقابلا منجر به تغییرات هیجانی (مانند اضطراب ،ناراحتی)، تغییرات رفتاری (مانندمنزوی شدن، پیوسته کار کردن) و تغییرات جسمی مانند، از دست دادن اشتها، مشکل در خواب) می شوند. درمان شناختی رفتاری فرض را بر این قرار می دهد که آسیب شناسی روانی نتیجه ی نابهنجاری در فرآیند شناختی است، بویژه فرض بر این است که مشکلات افراد مربوط به تحریف ها و نقص های شناختی هستند. مداخله های که تحریف های شناختی را مورد هدف قرار می دهند تمرکزشان روی افزایش آگاهی افراد از شناخت های غیر منطقی و بد کنشی باورها و طرحواره ها است و بر تسهیل درک آنها از تاثیر این موارد بر رفتار و هیجان ها تاکید دارند (استالارد، 2013؛ ترجمه روحی و گودرزی، 1394).
هدف درمان شناختی- رفتاری
هدف کلی درمان شناختی -رفتاری افزایش خودآگاهی، تسهیل خود ادراکی بهتر، و بهبود خود کنترلی به وسیله ی رشد مناسب مهارت های شناختی و رفتاری است. درمان شناختی -رفتاری کمک می کند تا افکار و باورهای مخرب که به طور بارزی منفی، دارای سوگیری و خودمنتقد هستند، شناسایی شوند. فرآیندهای خود نظارتی، آموزش، آزمایش و نتیجه ی آزمون این افکار و باورها که توسط شناخت های مثبت، متعادل و عملکردی جایگزین می شوند، موجب پذیرش نقاط قوت و موفقیت می شوند. کمبود های شناختی و رفتاری مشخص می شوند، و مهارت های جدید حل مساله شناختی و روشهای رفتار کردن آموخته می شوند، امتحان می شوند، ارزیابی می شوند و تقویت می شوند. در حالی که احساسات ناخوشایند زیر بنایی، با هیجان های خوشایندتر جایگزین می شوند، درک بیشتری از ماهیت و ععل آنها به دست می آید. و سر انجام این که مهارت های جدید شناختی رفتاری موجب می شوند که با موقعیت های سخت به شیوه ای مناسب تر برخورد شود.
ویژگی های اصلی درمان شناختی-رفتاری
واژه های درمان شناختی -رفتاری برای توصیف دامنه ای از مداخله های درمانی به کار می رود، هر چند این مداخله ها اغلب در بعضی از جنبه ها نقاط اشتراک هم دارند. که به شرح زیر می باشد:
1-درمان شناختی -رفتاری از جنبه ی نظری
درمان شناختی -رفتاری براساس الگوهای قابل آزمایش تجربی است که هم بر مداخله و هم تمرکز ماهیت مداخله بر منطبق تاکید می کند. درمان شناختی -رفتاری مداخله ای منسجم و منطقی است نه صرفا مجموعه ای از تکنیک های مختلف.
2-درمان شناختی -رفتاری الگویی اشتراکی است
یکی از جنبه های اساسی شناختی -رفتاری شکل گیری آن به وسیله فرایندی اشتراکی است. نوجوانان نقش فعالی در تعیین اهداف، کسب تجربه، تمرین و ادارهی عملکردشان دارند. این نگرش برای تسهیل بیشتر و بهتر خود کنترلی موثر طراحی شدهو برای محقق شدن آن درمانگر چارچوبی حمایتی ایجاد می کند. نقش درمانگر این است که مشارکتی ایجاد کند که در آن به مراجع این اختیار داده شود که درک بهتری از مشکلات پیدا کند و راه های متعدد تفکر و رفتار را کشف کند.
3- درمان شناختی رفتاری از لحاظ زمانی محدود است
درمان شناختی رفتاری مختصر و دارای حد زمانی است که اغلب شامل بیشتر از 16 جلسه نمی شود،در بسیاری از موارد حتی کمتر از 16 جلسه. ماهیت مختصر این مداخله،استقلا و کمک به خود را در فرد تشویق می کند. این مدل به سادگی روی کودکان و نوجوانان قابل اجرا است و دوره معمول مداخله باید به طور قابل ملاحظه ای از دوره ی مداخله بزرگسالان کوتاه تر باشد.
3-درمان شناختی -رفتاری عینی و دارا ی ساختار است
درمان شناختی رفتاری نگرشی ساختار مند و عینی است که فرد را از طریق فرایند ارزیابی، بیان مشکل، مداخله، کنترل و ارزشیابی راهنمایی می کند. اهداف این مداخله کاملا مشخص اند و به طور مرتب وارسی می شوند. همچنین بر تغییر و میزان کاربرد رفتار (فراوانی رفتار نا مناسب، قدرت باور به افکار مخرب یا میزان نگرانی) نیز تاکید می شود. نظارت و بررسی منظم با مقایسه یعملکرد جاری نسبت به خط پایه معیاری برای ارزیابی پیشرفت به دست می دهد.
4-تاکید درمان شناختی -رفتاری بر اینجا و اکنون است
مداخله های درمان درمان شناختی -رفتاری بر زمان حال و مشکلات موجود تاکید دارند. این مداخلات به دنبال کشف ضایعه ناهشیار اولیه یا آسیب های زیست شنا ختی، عصب شناختی و ژنتیکی که به اختلال روانشناختی نسبت داده می شوند نیستند، بلکه به جای آن تلاش آنها بر ایجاد روشی جدید و سازشی تر برای پردازش دنیا است.
5- درمان شناختی -رفتاری بر اساس فرایند خود اکتشافی هدایت شده و آزمایشی ،است.
درمان شناختی -رفتاری فرایندی فعال است که پرسش از خود و چالش با مفروضات و باورها را تشویق می کند. مراجع صرفا یک پذیرنده ی منفعل نصیحت یا مشاهده های درمانگر نیست، بلکه تشویق می شود تا از طریق فرآیند آزمایش کردن چالش کند و بیاموزد اعتبار افکار،مفروضات و باورها آزموده می شود، تبیین های مختلف کشف می شوند، و راه ها یجدید ارزیابی وقایع و رفتار آزمایش و ارزشیابی می شوند.
6- درمان شناختی -رفتاری نگرشی بر اساس مهارت ها است.
درمان شناختی -رفتاری برای یادگیری الگوه های مختلف فکر کردن و رفتار کردن، نگرشی عملی و بر اساس مهارت ارایه می دهد. افراد کم سن تشویق می شوند، تا مهارت ها و عقایدی که در اختلال جلسات درمان به بحث گذاشته شده را در زندگی روزمره ی خود تمرین کنند. در این شیوه ارایه تکالیف خانگی عنصر اصلی بسیاری از برنامه هاست. (همان منبع).
اصول درمان شناختی رفتاری
فلسفه ای که در پشت درمان شناختی رفتاری قرار دارد این است که افکار و احساسات ما نقش کلیدی و بنیادی در رفتار ما دارند. برای مثال، فردی که زمان زیادی را صرف فکر کردن به سوانح هوایی می کند ممکن است رفته رفته از مسافرت های هوایی اجتناب کند. هدف درمان شناختی رفتاری آموزش این نکته به بیماران است که با وجودی که آن ها نمی توانند بر تمام جنبه های دنیای پیرامونشان کنترل داشته باشند امّا می توانند چگونگی تعبیر و تفسیر و پرداختن به چیزهایی که در محیط شان وجود دارد را کنترل کنند.
درمان شناختی رفتاری در سال های اخیر هم در بین بیماران و هم درمانگران محبوبیت زیادی یافته است. از آنجا که درمان شناختی رفتاری، یک درمان کوتاه مدت است معمولاً کم هزینه تر از سایر گزینه های درمانی است. مزایای این روش درمانی از نظر تجربی به اثبات رسیده و نشان داده شده است که به طور موثری به بیماران در غلبه بر انواع گسترده ای از رفتارهای ناسازگارانه کمک می کند (مک مولین، 2014).
انواع درمان شناختی رفتاری
طبق تعریف انجمن درمان شناختی رفتاری انگلستان، "روان درمانی شناختی رفتاری، محدوده ای از روش های درمانی را در بر می گیرد که بر پایه مفاهیم و اصول برآمده از مدل های روان شناختی هیجانات و رفتارهای انسان قرار دارند. این روش ها شامل رویکردهای درمانی متنوعی برای اختلالات هیجانی می باشند.
سه رویکرد متفاوت در درمان شناختی رفتاری که توسط متخصصان سلامت روان به طور منظم به کار گرفته می شود عبارتند از:
روان درمانی منطقی- هیجانی روان درمانی چند وجهی شناخت درمانی
مولفه های درمان شناختی رفتاری
مردم غالباً افکار و احساساتی را تجربه می کنند که باعث تشدید یا تقویت باورهای معیوب و نادرست در آنان می گردد. چنین باورهایی می تواند به رفتارهای مشکل زا منجر گردد و جنبه های مختلف زندگی فرد شامل خانواده، روابط عاطفی، کار و تحصیل را تحت تاثیر قرار دهد. برای مثال، فردی که اعتماد به نفس پائینی دارد ممکن است افکار منفی درباره توانائی ها و قابلیت های خود را تجربه کند. در نتیجه این الگوهای فکری منفی، ممکن است او شروع به کناره گیری از اجتماعات کند و یا از فرصت های پیش آمده برای ارتقاء در کار یا مدرسه صرفنظر کند.
درمانگر شناختی رفتاری، برای مبارزه با این افکار و رفتارهای مخرّب، ابتدا به بیمار کمک می کند تا باورهای مشکل زای خود را شناسایی کند. این مرحله که تحلیل عملکردی نام دارد برای یادگیری این که چگونه افکار، احساسات و موقعیت ها می توانند در رفتارهای ناسازگارانه نقش داشه باشند اهمیت دارد. این فرایند ممکن است سخت و پیچیده باشد، به ویژه برای بیمارانی که با درون نگری مشکل دارند، امّا نهایتاً می تواند به شناخت خود و بینشی که بخش اصلی فرایند درمان است منجر گردد.
بخش دوم درمان شناختی رفتاری بر رفتارهای واقعی که در مشکل دخیل هستند تمرکز دارد. بیمار شروع به یادگیری و تجربه مهارت های جدیدی می کند که می توانند بعداً در وضعیت ها و شرایط واقعی به کار گرفته شوند. برای مثال، فردی که از اعتیاد رنج می برد ممکن است به تجربه مهارت های انطباقی و روش های تمرینی جدیدی برای اجتناب از موقعیت های اجتماعی که می تواند باعث عود بیماری گردد بپرداد.
در اغلب موارد، درمان شناختی رفتاری یک فرایند تدریجی است که به فرد کمک می کند تا گام به گام به سمت تغییر رفتار حرکت کند. مثال خوبی از رفتار درمانی، کاری است که درمانگر با مراجعه کننده خود برای غلبه او بر هراس از ارتفاع می کند. درمانگر ممکن است فرد را تشویق کند که از طریق آزمایش و تجربه، به تدریج با هراس خود از ارتفاع مواجه گردد. فرد ممکن است ابتدا خود را ایستاده بر بام یک ساختمان بلند و یا سوار بر یک آسانسور تصور کند. سپس فرد خود را به آرامی در معرض سطوح بالاتر و بالاتری از هراس خود قرار می دهد تا آن که سرانجام هراس او به طور کامل از بین برود (همان منبع)
کاربردهای درمان شناختی رفتاری
درمان شناختی رفتاری برای درمان طیف وسیعی از اختلالات، از جمله اضطراب، هراس ها، افسردگی، اعتیاد و انواع رفتارهای ناسازگارانه مورد استفاده قرار گرفته است. درمان شناختی رفتاری یکی از روش های درمانی است که بیشترین پژوهش ها را به خود اختصاص داده زیرا این روش درمانی بر هدف مشخصی تمرکز دارد و نتایج آن نسبتاً به سادگی قابل ارزیابی است
درمان شناختی رفتاری غالباً برای بیمارانی که با درون نگری مشکلی ندارند مناسب است. برای اثربخش بودن درمان شناختی رفتاری، فرد باید آماده و خواستار صرف وقت و تلاش برای تحلیل افکار و احساسات خود باشد. چنین خودکاوی می تواند مشکل باشد امّا روشی عالی برای یادگیری بیشتر درباره چگونگی تاثیر وضعیت درونی بر رفتار بیرونی است
درمان رفتاری شناختی همچنین برای کسانی مناسب است که در جستجوی گزینه های درمانی کوتاه مدتی هستند که لزوماً مستلزم دارودرمانی نباشد. یکی از بزرگترین مزایای درمان شناختی رفتاری این است که به بیماران در به وجود آوردن مهارت های انطباقی که هم در حال و هم در آینده می توانند مفید واقع گردند، کمک می کند (همان منبع).
مفاهیم اصلی رویکرد شناختی رفتاری
افکار اتوماتیک:
بیشتر مردم از افکار اتوماتیک که احساسات ناخوشایند یا ممنوعیتهای اتوماتیک ایجاد میکنند، خبر ندارند. این افکار ماهیت کلامی یا تصویری نیز دارند. افراد با آموزش کافی، قادر به شناسایی آنها میشوند و مثل هر احساسی دیگر به سهولت قابل درک هستند (بک، 1979). افکار اتوماتیک خصوصیات مشترک دارند که آنها را از جریان طبیعی که در تفکر انعکاسی یا تداعی آزاد وجود دارد، متمایز میکنند. اغلب این افکار مبهم و بی قاعده نیستند، بلکه مشخص و مجرد هستند؛ به صورت خلاصه شده و جملات کلمه افتاده و تلگرافی میتوانند باشند. از استدلال بخصوصی بهره نداشته، بطور اتفاقی در اثر یک بازتاب به ذهن خطور میکنند؛ مستقل هستند، بگونهای که بیمار نقشی در ایجاد آنها ندارد و خصوصاً در ناراحتیهای شدیدتر، زدودن آنها از ذهن مشکل میباشد. بعلاوه این افکار در نظر بیمار (فرد) موجه و منطقی هستند، در حالیکه از نظر یک ناظر بیرونی بسیار دور از ذهن و بعید بنظر میرسند. افراد اعتبار آن را بدون تردید باور میکنند، اما اگر درباره واقع بینانه بودن آنها تعمق کنند و یا درباره آنها حرف بزنند، به اشتباه بودن آنها پی میبرند. کلمات و عبارات افکار اتوماتیک برحسب مورد فرق میکنند، اما مضمون واحدی دارند. محتوای این افکار تکراری و بظاهر قدرتمند، قائم به شخص هستند، نه تنها برای شخص بلکه برای سایرین که از مشکل مشابهی رنج میبرند، جنبه شخصی دارند. بنابراین، این افکار زودگذر و معمولاً ریشه در هوشیاری دارند. معمولاً سبب بعضی عواطف مثل اضطراب، اندوه یا خشم هستند و محتوای آنها با عاطفه مرتبط میباشند (بک، ترجمه قراچهداغی، 1372).
طرحوارههای شناختی:
به نظر بک (2004)، طرحواره به شیوهای که مردم احساس و رفتار میکنند، تاثیر میگذارد. طرحوارههای شناختی ادراک شخص از خود، دیگران، جهان و آینده، هدفها، سرگذشتها، اعتقادات و غیره هستند، اینکه مردم چطور در مورد تجاربشان فکر میکنند. اگر شخصی این اطلاعات را بر هم بزند دچار بیماری میشود. سوگیری سیستماتیک که تغییر شناختی نامیده میشود میتواند در فرایند اطلاعاتی یک طرحواره شناختی منفی که به هیجانات ناسالم و رفتارهای همراه با اضطراب، افسردگی و دیگر نابهنجاریهای ذهنی منجر میشود را تولید کند که اینها میتوانند در عدم ادراک، تعبیر نادرست یادگیرنده، تغییرات بدون ساختار و غیرعادی از اتفاقات بیرونی نتیجه گرفته شوند. طرحوارههای شناختی عبارتند از: 1- مفاهیم شناختی( حافظه، تغییرکردن، ساختن معانی از جهان و باورهای اصلی)،2- عواطف( احساسات مثبت و منفی) 3- روان شناختی 4- رفتار(فعالیت) 5- انگیزهها، بازی کردن، خوردن، آرزو کردن و اجتناب از درد. وقتی شخص تمام این پنج نوع را داشته باشد بک به آن سبک میگوید. بسیاری از این سبک ها ابتدایی هستند چون آنها در ارتباط با نیازهای اساسی و شامل افکار ابتدایی و اتومات هستند که به وسیله ادراکات نادرست تحریک میشوند. عدم سازگاری سبکها میتواند باعث بیماریهای پاتولوژی مخصوصاً اختلالات شخصیتی شود (استاد17، 2009).
قانون بندیها:
توجه به افکار اتوماتیک این پرسش را در ذهن ایجاد میکند که اصول تشکیل دهنده مضامین این افکار چه چیزی هستند؟ همگونی واکنشها نشان میدهد که هر شخصی با توجه به قانونبندهای خود نسبت به موقعیتهای مختلف واکنش نشان میدهد. این قانونبندیها معیارهایی فراهم میآورند تا شخص کارآیی و مناسبت اعمال خود را مورد قضاوت قرار دهد. از قانونبندها برای رسیدن به هدف، حراست خود از آسیبهای روانی یا جسمی و برای حفظ مناسبات با دیگران استفاده میشود.هر شخص برای هدایت اعمال و ارزیابی رفتار خود و دیگران از قانون ذهنی استفاده میکند و از نهاد آن برای قضاوت درباره درست یا اشتباه بودن رفتار خود و دیگران بهره میگیرد. از آنها به عنوان یک معیار سنجش برای ارزیابی میزان موفقیت هر یک از رفتارهای خود استفاده مینماید و شخص به استناد این معیارها و اصول خود یا دیگران را آموزش میدهد تا در هر موقعیت رفتار مشخصی داشته باشند. سپس میتواند با ارزیابی باز خوردهای اعمال خود، اصلاحات لازم را انجام دهد و خود را به خاطرکار خود مورد تمجید یا انتقاد قرار دهد. قانونبندیها و قیاسهای مبتنی برآنها برای روان درمانگران بالینی اهمیت خاصی دارد. زیرا آنها را در موقعیتی قرار میدهد که میتوانند رفتارهای غیرقابل پیش بینی و غیر منطقی و واکنشهای هیجانی غیرطبیعی را شناسایی کنند. وقتی قانونبندیها با واقعیتها مغایر باشند و یا بیش از حد متعارف به دلخواه مورد استفاده قرار گیرند، مشکلات روانی و درون شخصی ایجاد میکنند. الیس به این قانونبندیها، عقاید غیرمنطقی میگوید و تحت سه ایدئولوژی جبری، بیست و هفت عقیده غیر منطقی که باعث اختلالات روانی در آدمی میگردد، ذکر میکند.بک معتقد است که علی رغم اینکه این واژهامتیازاتی دارد، اما دقیق نیست، او معتقد است که عقاید معمولاً غیرمنطقی نیستند، بلکه بیش از حد مطلق، وسیع و نهایت گرایانه هستند، بیش از حد شخصی شده، به طور دلخواهی برحسب اقتضای مورد، استفاده میشوند. وقتی اشتباه یا غیرقابل استفاده بودن این قانونبندها مشخص شود، باید از ذهن بیرون روند و هدف درمانگر و مراجع این است که به اتفاق کار کنند تا قوانین واقع بینانهتر و سازگارتر را جایگزین آنها کنند.بسیاری از نویسندگان برای توصیف قانون و قانونبندیها از واژههایی مثل طرز تلقی، نقطه نظر، مفاهیم، ساختار و فرضیههای خاموش استفاده کرده اند (برنز، ترجمه حریری، 1372).
مضمون قوانین مربوط به تغییرات رفتاری بر دو محور دور میزند: خطر در برابر ایمنی و درد در برابر لذت. مشکلات بیماران ناشی از ارزیابی آنها از خطر و ایمنی و یا از درد و لذت میباشد.قانونبندیهای مربوط به ایمنی و خطر شامل آسیبهای جسمانی و روانی میشوند. آسیبهای جسمی دامنه وسیعی از موقعیتهای خطرناک مثل مصدوم شدن، به قتل رسیدن، مجروح یا کشته شدن، خفه شدن، تصادف و … را شامل میشود. آسیبهای روانی انواعی از جراحات هیجانی و احساسی، تحقیرشدن، خجالت کشیدن و اندوهگین شدن را در برمیگیرد. باید توجه داشت که این احساسها زمانی مصداق پیدا میکنند که شخص فکر میکند مورد توهین و انتقاد قرار گرفته یا طرد شده است. بعلاوه برخلاف آسیبهای جسمی که معمولاً نشانههای مشخصی ندارند و شخص در نهایت احساس بد دارد، اما در موقعیتی نیست که بداند آیا این احساس بد ناشی از توهین واقعی است یا غیرواقعی.اشخاص برای تخمین احتمالات شدت آسیب و امکان برخورد موفق با تهدید از قوانین استفاده میکنند. نسبت عیان آسیب بالقوه و مکانیسمهای برخورد با آن را میتوان خطر18 نامید. اگر کسی این خطر را بیش از حد برآورد کند، بدون دلیل مضطرب میشود و ممکن است تحت فشار روانی قرار گیرد، برعکس اگر خطر را کمتر از آنچه واقعاً هست برآورد کند، ممکن است با سانحه یا حادثه روبرو شود.بعضی از افراد در جریان روابط میان افراد، خود را به شدت آسیبپذیر میبیند و در نتیجه احساس میکنند که روی لبه تیغی قرار گرفتهاند. عکس آن نیز میتواند صادق باشد (ابراهیمی، 1374).
خطرات روابط اجتماعی متقابل تحت تاثیر فرضیههای خاموشی (قانونبندها)، مانند اگر کسی درباره من نظر خیلی خوبی ارائه ندهد، آدم وحشتناکی است میباشد. این شخص میتواند دوست، پدر، و مادر … باشد. مراجعان بیش از همه نگران این هستند که از ناحیه دوستان خود، همکلاسیها و همکاران، کمبها و بیارزرش جلوهگر شوند. بسیاری دیگر نگران این هستند که از ناحیه غریبهها مسخره و مضحک به نظر برسند. به همین دلیل به طرز برخورد و واکنشهای فروشندگان، رانندگان و مردم دیگر حساسیت به خرج میدهند (همان منبع).
قانونبندیهای درد- لذت، مجموعه قانونبندیهایی است که به آنها شقاوت بایدها نام نهادهاند. این "بایدها" ، "نبایدها" با آنچه که فروید به آن "فرامن" نام نهاده ویژگیهای مشترکی دارند. تعدادی از متداولترین "بایدها" و فرضیههای خاموشی به قرار زیر هستند:
1- باید سخاوتمند، ملاحظهکار، والامقام، شجاع و بشردوست باشم.
2- باید بتوانم هر گونه سختی را با متانت پشت سر بگذارم.
3- باید همیشه بتوانم احساسات خود را کنترل کنم.
4- همیشه باید در اوج کارایی خود باشم.
5- باید همیشه سعی کنم کامل و بیعیب و نقص باشم.
6- دنیا باید همیشه بر وفق مراد من باشد.
انواع مختلفی از کاملگرایی وجود دارد که تعدادی از آنها عبارتند از:
1- کاملگراییعملکردی: برای اینکه ارزشمند باشم، باید در همه کارهایم موفق گردم.
2- کاملگراییشناختی: اشخاص هرگز مرا به عنوان یک انسان آسیبپذیر قبول نمیکنند.
3-کاملگراییاخلاقی: اگر از هدفها و معیارهای شخصیام باز بمانم، نباید خود را ببخشم.
رابطه شناخت با هیجانات:
هیجانات آدمی از نحوه نگرش و شناخت آدمی به وجود میآید و از نظر عصب شناسی این حقیقت روشن است که قبل از تجربه هر اتفاقی، باید آن را با ذهن خود دقیقاً مرور کرده، به آن معنی داد. اگر درک آدمی از آنچه که رخ میدهد درست باشد، هیجانات نیز طبیعی خواهد بود؛ ولی اگر آگاهی و درک شخص به نحوی تحریف شده باشد، پاسخ هیجانی نیز غیر طبیعی خواهد بود. آنچه که تغییرات و حالت روانی را باعث میشود ادراک شخص است، نه حوادث واقعی، وقتی مضطرب است، افکار وی همواره غیر منطقی، تحریف شده، غیر واقع بینانه و آشکارا غلط است (برنز، ترجمه حریری، 1373).
هر مضمون ویژه تفسیر حادثهای ، واکنش هیجانی ویژهای را بدنبال دارد. بعلاوه میتوان با توجه به بررسیهای مفصل، موضوع را تعمیم داد و گفت که هر شخص با توجه به تفسیری که از هر رخدادی دارد، احساس شادی، اندوه، ترس یا خشم میکند. البته امکان این هم هست که هیچ واکنش هیجانی بخصوصی در فرد ایجاد نشود. برداشتهای شخصی از یک حادثه نه تنها دلیل واکنشهای هیجانی متفاوت از یک حادثه واحد است، بلکه برای درک مشکلات عاطفی کاربرد مستقیم دارد. شخصی که برای حادثهای معنای غیر واقع بینانه در نظر میگیرد به احتمال زیاد واکنش هیجانی غیرواقع بینانه دارد. این معنا که برداشت ویژه از معنای حادثه نوع واکنش هیجانی را مشخص میکند، زیربنای الگوی شناختی درباره هیجانات و اختلالات عاطفی است: گاه شناخت صرفاً یک اشاره ضمنی یا قضاوت ارزشی، "مانند بد و وحشتناک" یا "عالی" است. ممکن است در ظاهر احساس عاطفی ارتباطی با شرایط بیرون در آن لحظه بخصوص نداشته باشد. مثلاً وقتی در اندیشه خیال پوچی هستیم، احساس، ناشی از مضمون پوچ یا اندیشه است و ارتباطی با محرک بیرونی ندارد (برنز، ترجمه حریری، 1373).
الگوی شناختی هیجانات و احساسات در ابتدا با توجه به افکار و احساسات درون بدست میآید. سپس ارتباط اندیشه با احساس مشخص میشود و آنگاه درباره ارتباط اندیشه و یا معنا با احساس عاطفی نتیجهگیری میشود. الگوی شناختی، انواع انگیختگیهای هیجانی را در محدود مشاهده شعور عادی جستجو میکند. الگوی شناختی با توجه به معانی ویژه حوادث، بسیاری از موقعیتهای بیتفاوت و غیرمشابهی را که منجر به یک واکنش هیجانی میشوند، در کنار هم قرار میدهد. با آنکه گاه شرایط ویژه برای برانگیختن یک احساس عاطفی مسلمتر از آن به نظر میرسد که نیاز به توضیح داشته باشد، برای تعمیم دادن مطالب نقش قطعی دارند. این تعمیمها به سهم خود مبنایی برای درک اختلالات عاطفی از نوع افسردگی، اضطراب و حالات پارانوئیدی هستند (برنز، ترجمه حریری، 1373).
بطور کلی میتوان گفت که در الگوی شناختی بعضی از کارکردهای ویژه از بررسی چهار هیجان اصلی ناشی میشود. غم و اندوه زمانی برانگیخته میشوند که برداشت از دست دادن- محرومیت یا شکست- اکثراً به شکل انتظارات مثبت ناتمام یا عدم تائید وجود دارد. یعنی یاس و ناامیدی یا سرخوردگی نتیجه معمول کنارهگیری از سرمایهگذاری روی منبع ویژه یاس و ناامیدی است. در مقابل، سرخوشی دریافت سود را به دنبال دارد و در نتیجه به احتمال فعالیت به سوی دستیابی به هدف را تقویت میکند. برخلاف غمگینی و خوشحالی که مربوط به اهداف مثبت هستند، اضطراب زمانی برانگیخته میشود که شخص درباره عواقب آسیبپذیر بودن، نگران است. مثل آسیب دیدن یا کشته شدن- و در نتیجه به کنارهگیری روی میآورد. در مقابل، در خشم و عصبانیت شخص بر آسیبپذیری توجه ندارد، بلکه بر کیفیت تعرض و تهاجم در مقابل تهدید توجه میکند. در نتیجه، از بین بردن یا کاهش تهدید از طریق حمله ممکن میشود (بک، 1979).
نظریه ساختار شخصیتی
براساس نظریه روان شناسی شناختی کلی19 بشر جهان را از دریچه ساختتارهای ذهنی خود میبیند. ساختار عبارت است از مجموعه تفکراتی که براساس آنها، ساختار عبارت است از مجموعه تفکراتی که براساس آنها، فرد تجریبات خود را تفسیر و از آنها نتیجهگیری میکند. ساختار نماینده روش مداومی است که شخص براساس آن، شباهتها پدیدهها را در جهان خود مشاهده میکند و از بین آنها به مفاهیم قابل ادراکی دست مییابد. نمونههای ساختار شخصیتی عبارتند از: تصور فرد از افراد هیجانی یا آرام، با ادب و بیادب، باهوش و کم هوش، بد و خوب، مهربان و ظالم و مانند آن، این ساختارها، معیارهایی هستند که افراد بشر برای درک و فهم وقایع زندگی روزمره به کار میگیرند. طبق نظر کلی، هر فردی پیش بینی و کنترل وقایع آینده را براساس دوباره سازی تجارب خود تغییر مجدد آنها بنا مینهد. بنابراین ساختار فکری انسان، تشخیص را به آیندهنگریهایی مجهز میکند که با آن قادر به پیش بینی و کنترل حوادث آتی میشود. فقدان ساختاری ذهنی، زندگی را مغشوش و بینظم خواهد نمود، زیرا در آن صورت، شخص هیچ نوع راه و روش مستمر و مداومی برای فهمیدن و درک دنیای بیرونی نخواهد داشت (مهرابیزاده، 1375).
آسیب شناسی روانی
گرچه نظریه های آسیب شناسی روانی بک و الیس از نظر واژگان تفاوت دارند ولی از جنبه های بسیار مهمی همگرا هستند. بک به جای عقاید نامعقول الیس ترجیح میدهد از شناختهای ناسازگارانه، نگرشهای کژکار، یا در مورد افسردگی از فرضهای دپرسوژنیک صحبت کند. خطاهای شناختی ویژگی افکار اتوماتیک را دارند و بدون هرگونه دلیل منطقی در ذهن جاری میگردند و به نظر بیمار منطقی بوده، در معرض عقل و منطق قرار نمی گیرند.
با شدت گرفتن اختلال یا بیماری، شدت خطای شناختی نیز افزایش پیدا میکنند. بک و همکاران (1979)، چندی خطای شناختی شایع را مشخص کرده اند که موجب احساسهای افسردگی می شوند که تعدادی از آنها را بیان می کنیم:
1- تفکر هیچ یا همه چیز
این تفکر ارزیابی خصوصیات شخصی و تفسیر حوادث در رده سفید مطلق یا سیاه مطلق میباشد. به این تفکر، تفکر دو قطبی نیز گفته میشود. این تفکر شروع و پایه و اساس کاملگرایی است؛ افراد مبتلا به این طرز تفکر از هر اشتباه یا کار ناقصی، بشدت میهراسند؛ زیرا با جزئیترین خطا، خود را یک پاک باخته نالایق و بیارزش قلمداد میکنند.
باید توجه داشت که این ارزیابی واقع بنیانه نیست، زیرا زندگی انسان براساس هیچ یا همه چیز قوام نگرفته است. نهایتگرایی نمیتواند برداشت صحیح از زندگی باشد. تصور این افراد با حقیقت ناسازگار است. کامل گرایان هرگز به نتیجه دلخواه نمیرسند، زیرا هرچه کارخود را خوب انجام دهند، باز از کاملاً خوب فاصله دارند و در نتیجه به شدت در معرض اضطراب و افسردگی قرار دارند.
2- تعمیم مبالغه آمیز:
تعمیم مبالغهآمیز اشاره به نتیجهگیری کلی و عمومی درباره تمام وضعیتها براساس تنها یک حادثه دارد. به عبارت دیگر به صرف اینکه حادثهای یکبار رخ داده است، بدون هرگونه دلیل و منطق نتیجهگیری میشود که مرتب تکرار خواهد شد. ناراحتی ناشی از طرد شدن و عدم پذیرش تقریباً ناشی از تعمیم مبالغهآمیز میباشند. بدون تعمیم مبالغهآمیز، مورد توهین واقع شدن میتواند موقتاً ناراحت کننده باشد ولی نمیتواند بطور جدی مشکل ایجاد کند. نورینگر (1961)، مبنای اصلی تشکیل دهنده این طرز تفکر را واژههایی چون "همیشه" یا "هرگز" میداند. بنابراین افراد مبتلا به این طرز تفکر و صفت خود و دیگران را با کلماتی چون "هرگز" و "همیشه" توصیف میکنند.
3- فیلتر ذهنی یا تجدید انتخابی:
در این نوع تفکر، شخصی از یک مجموعه مفصل یک جزء را ا نتخاب میکند، بقیه را فراموش کرده یا از آنها غفلت میورزد، شکل و کیفیات موقعیت را بسیار برجسته کرده، تجربه کلی براساس این جزء قصور میکند. به عبارتی دیگر، در هر موقعیتی شخص یکی از جزئیات منفی را انتخاب کرده، منحصراً آن را دستاویز قرار میدهد و تمام موقعیت را منفی مشاهده میکند. هر چیز مثبتی تصفیه شده، به دور ریخته میشود. تمام آنچه که اجازه ورود آن به خودآگاه داده میشود، منفی است. برای مثال، شخص مبتلا به این فکر، به خاطر برخورد خوب با همکاران اداره تشویق میشود، اما در این میان یکی از همکاران کلمهای نه چندان جدی در مقام انتقاد از او میگوید. روزهای مدید در حالی که همه گفتههای مثبت را فراموش میکند تحت تاثیر این تک انتقاد رنج میبرد.
4- درشت نمایی – کوچک نمایی:
دراین نوع تفکر ارزیابی اهمیت نسبی حوادث ویژه تحت تاثیر قرار میگیرد. در درشت نمایی شخص در ارتفاعات به خطاها، ترسها و نقائص خود توجه میکند و در اهمیت آنها مبالغه میکند. به این عمل فاجعهآمیز تلقی کردن نیز میگویند، زیرا شخص وقایع منفی و پیش افتاده را تبدیل به هیولایی کابوس مانند میکند. از طرف دیگر شخص در کوچ نمایی برعکس درشت نمایی از کنار حوادث (به خصوص مثبت) بیتوجه رد میشود. مثل نگاه کردن از دوربین چشمی میباشد. از یک طرف که نگاه میکند، اشیاء را درشت میبیند و از طرف دیگر که نگاه میکند، ریز می بیند. درباره اشتباهات و خطاها نیز مبالغه میشود. اما نوبت که به نکات مثبت میرسد، شخص دوربین را سروته میکند و از دریچه ریز به تماشا میایستد، همه چیزکم ارزش میشود.
5- استنتاج دلبخواهی:
استنتاج دلبخواهی اشاره به فرایند نتیجهگیری در نبود مدرک و شواهد جهت حمایت از آن نتیجه دارد یا در صورت وجود مدارک یا گواه مغایر با نتیجه میباشد. به این خطای شناختی نتیجهگیری شتابزده هم میگویند. افراد مبتلا به این خطای شناختی بدون علت، نسبت به حوادث و وقایع اطراف خود نتیجهگیری منفی میکنند. دو نوع از این خطای شناختی عبارتند از: ذهن خوانی و پیشگویی20
الف) ذهن خوانی: در این خطای شناختی شخص بدون بررسی کافی و دلیل و مدرک فرض را بر این میگذارد که با وی برخورد منفی میشود و به قدری با اطمنیان با این قضیه برخورد میکند که حتی حاضر به امتحان کردن و بررسی آن نمیشود. برای مثال، شخص مبتلا به این نوع تفکر، نطق بسیار خوبی ایراد میکند و میبیند که یکی از حضار ردیف جلو چرت میزند، چه بسا همه شب را بیداری کشیده است اما پیش خود میگوید "سخنرانی من خوابش گرفته است".
ب) پیشگویی: در این تفکر، پیش بینی میشود که اوضاع برخلاف میل فرد در جریان خواهد بود و بدون هرگونه بررسی به نتیجهگیری منفی میرسد. این حالت مانند این است که فال بینی، عمری بدبختی و فلاکت را پیش بینی کرده است. شخص مبتلا همیشه مترصد است که اتفاق ناگواری نیفتد و با آنکه حقیقت ندارد و ساخته توهمات اوست، در درست بودنش تردیدی به خود راه نمیدهد. نقش پیش بینی در تاثیر بر هیجانات و رفتار انسان بیش از حدی است که معمولاً تصور میشود. معنای تجربههای هر شخص تا حدود زیاد تحت تاثیر انتظارات او از نتایج فوری و غایی هر رفتار تعیین میگردد. احساس و انگیزههای هر شخص در موقعیتهای مختلف تحت تاثیر انتظارات خوشایند بهتر و در صورت انتظارات ناخوشایند ضعیفتر میشود. پیشبینی ممکن است شکل بصری داشته باشد. برای مثال شخص مضطرب و افسرده در برخورد با هر موقعیت ناشناخته تصاویر مصیبت باری را در برابر چشمان خود تصور میکند.
6- شخصی سازی:
شخصی سازی، تمایل به ربط دادن حوادث بیرونی به خود، در حالیکه هیچگونه اساسی برای ایجاد همچون ارتباطی وجود ندارد، گفته میشود. اشخاص مبتلا به این نوع خطای شناختی بدون هرگونه دلیل و منطق حوادث ناخوشایندی را به خود نسبت میدهند. بیدلیل نتیجه میگیرند که حوادث ناگوار؛ بیآنکه به آنها ربطی داشته باشد، ناشی از اختلال در عملکرد آنها میباشد (برنز21، ترجمه حریری،1373).
بک در زمینه شخصیسازی میگوید که خودمداری انسان مدتهاست که نظر نویسندگان و فلسفهدانان را جلب کرده است. به عبارت دیگر به نظر میرسد که هرکس دنیایی خصوصی دارد که خود محور آن است. اشخاص اغلب میتوانند درباره حوادث بیرونی و یا حتی خود قضاوتهای عینی کرده، معنی خصوصی یک حادثه را از خصوصیات عینی آن جدا نمایند. اشخاص میتوانند در دو سطح متفاوت، هم در ارتباط با خود و هم جدا از خود قضاوت کنند. در اختلالات روانی، تفسیرهای خودمدار نه تنها الزامآور میشوند بلکه ممکن است بطور کلی جای قضاوتهای عینیدار را بگیرند. در حقیقت لغت شخصی سازی یا "خود رجوعی" از آن روی گفته میشود که میل انسان را در تغییر حوادث باتوجه به معنای شخصی آنها نشان میدهند.فرایند شخصیسازی در بیماران روان پریش بیشتر صدق میکند، برای مثال بیمار اسکنیروفرنی پارانویایی تصاویر روی صحفه تلویزیون را به خود نسبت داده، معتقد است که با او مستقیماً در حال صحبت هستند. و او هم متقابلاً جواب آنها را میدهد. شکل خفیفتر شخصی سازی در بیماران افسرده مضطرب دیده میشود. این بیماران درباره اندازه ارتباط حوادث با خود مبالغه میکنند و در هر حادثه معانی خصوصی میجویند. نوع دیگر شخصی سازی در گرایش اشخاص دیده میشود که در هر شرایط خود را با دیگران مقایسه میکنند. برای مثال، شخص جوانی که از ناراحتی هراس رنج میبرد، پس از خواندن مطلبی درباره حمله قلبی یک فرد مسن پیش خود فکر میکند و "او به حمله قلبی دچار شد، ممکن است این اتفاق برای من هم بیفتد" و یا این طرز تلقی، احساس میکند که روی سینهاش درد گرفته است (بلاچ، ترجمه قراچهداغی، 1370).
برنز22 علاوه بر شش خطای شناختی فوق چهار خطای شناختی دیگر در اختلالات هیجانی ذکر میکند که به طور مختصر به آنها اشاره میشود.
1- بیتوجهی به امر مثبت: تمایل شدید اشخاص مبتلا به این نوع تفکر به این است که تجربههای خنثی و حتی مثبت را منفی مینگرند. نه تنها تجربههای مثبت نادیده گرفته میشوند، بلکه به تجربه منفی مبدل میشوند. برنز نام آن را کیمیاگیری معکوس23 نهاده است، کیمیاگران قرون وسطی عمری را به پیدا کردن راهی برای تبدیل فلزات کم ارزش به طلا صرف کردند. شخص مبتلا به این خطای شناختی درست در جهت خلاف این کیمیاگران حرکت میکند و لذت طلایی را با احساس سربی عوض میکند و از کاری که میکند، آگاه نیست.
2- استدلال هیجانی: در این خطای شناختی شخص، هیجان واحساس خود را عین واقعیت میداند. به عبارت دیگر شخص فرض را بر این میگذارد که هیجانات منفی لزوماً منعکس کننده واقعیت میباشد. برای مثال "چون احساس میکنم که آدم بدی هستم، پس حتماً بد هستم" اینگونه استدلالها بدلیل اینکه احساس را منعکس میکنند افکار و باورهایی میباشند که اکثراً گمراه کننده هستند.
3- عبارتهای بایددار24: اشخاص برای رسیدن به اهداف خود دستورالعمل صادر میکنند. وقتی شخصی هدف مهمی را دنبال میکند، دستورالعمل دادن میتواند شکل تهییج کردن، فرمان دادن، انگیزه دادن و سرزنش کردن به خود بگیرد. هورنای (1950)، نظام بیش از حد فعال صدور فرمان به خویشتن را " استبداد بایدها" نام نهاده است. الیس از بایدها به عنوان ایدئولوژی جبری نام میبرد. برنز به این حالت نظریه بایدی نام نهاده است. به طور کلی بایدها از عواملی اصلی اختلالات هیجانی هستند. معمولاً بایدها در آدمی انتظاراتی تولید میکنند و وقتی شخص نتواند براساس آنها به خواستهها و انتظارات برسد، دچار مکشلات هیجانی میشود، از طرف دیگر، وقتی دیگران مطابق با خواستههای شخص عمل نمیکنند، در شخص احساس ناراحتی و رنجیدگی میکنند. همینطور اگر بایدها برای ایجاد انگیزش بکار گرفته شوند، نه تنها تولید انگیزه نمیکنند بلکه اثر معکوس نیز دارند.
4- برچسب زدن25 : برچسب زدن به خود یا دیگران شکل حاد تفکر هیچ یا همه و تعمیم مبالغهآمیز است. شخص در این خطا به استناد یک اشتباه، تصویر ذهنی کاملاً منفی درست میکند. فلسفه بوجود آورنده این نوع تفکر این است که معیار انسان، اشتباهاتی است که میکند. شخص مبتلا به این خطای شناختی هر اشتباه را با جملاتی مثل "من… هستم: توصیف می-کند، برچسب زدن نه تنها منطقی به نظر نمیرسد، بلکه به آدمی آسیب میزند "خود" آدمی با کاری که میکند برابر نیست. زندگی مجموعه افکار، احساسات و اعمالی است که دائماً در حال تغییر است. اگر بخواهیم مقایسهای کرده باشیم، باید گفت که: "آدمی مجسمه نیست، بلکه رودخانه است که در حال جریان میباشد". برچسب زدن به دیگران نیز مسلماً باعث خصومت میشود (برنز، ترجمه حریری، 1373).
اجزاء مداخله شناختی رفتاری
بطور کلی برای مداخله شناختی رفتاری میتوان سه جزء در نظر گرفت: جنبههای آموزشی، فنون شناختی و فنون رفتاری.
1- جنبههای آموزشی26 :
این جنبهها شامل توضیح دادن مثلث شناختی27 طرحوارهها و اشتباه در منطق به مراجع است. در طول درمان درمانگر و مراجع درباره ایجاد فرضیات و آزمون آنها با همدیگر بحث میکنند. شرح کاملی درباره رابطه شناخت و تفکر با هیجانات و عواطف و رفتار و نیز فلسفه تمام جنبههای درمانی داده میشود. اینگونه توضیح دادن معمولاً در تضاد با روان درمانیهای تحلیلگراست.
2- فنون شناختی:
تکنیکهای درمان در نظریه شناختی :
1-همسان سازی، بازشناسی اساس افکار خودآیند است.مراجع ممکن است هیچوقت از این افکار خودآیند اگاه نباشد و ممکن است نقش خاص آنهارا در بازی کردن خلق و خو و رفتار نفهمد. مراجع نیاز دارد که انتقاد از این افکار را به دلیل متناقض و اشتباه بودن آن یاد بگیرد. درمانگر به مراجع برای یادگیری امتحان کردن این فرضیات و نزاع بر سر افکار غیر ساختار کمک میکند.
2-همسان سازی، باز شناسی با افکار خودآیند انطباق ندارند. این تناقضات در فرضیات است. فرض عدم سازگاری افکار خودآیند خیلی مشکل است چون آنها خیلی پیچیده هستند.
3-استفاده از منطق، تست کردن فرضیات و گفتگوی سقراطی برای به چالش انداختن افکار خودآیند و بر هم زدن شناخت بی ساختار است. استفاده از سوالات، مراجع را برای متعهد کردن در افکار بحرانی و گفتگوی سقراطی تشویق می کند.
4-درمان گروهی: گروه درمانی یک عمل برای مراجع در تئوری شناختی بک است که در تعامل با دیگر افراد و افراد نزدیک می تواند مفید باشد. مراجع احساس تنهایی و طرد شدن و متفاوت بودن نمی کند و اینها اموری هستند برای مواجهه مثبت که در میان آنها اتفاق می افتد و به عنوان ماهیت مساله شناخته شده اند، مفید است (بک، ویشار، 2008).
روش شناختی شامل چهار فرایند است:
الف ) آشکار نمودن افکار اتوماتیک: به طور کلی افکار اتوماتیک شناختهایی هستند که با توجه به حوادث بیرونی، واکنشهای هیجانی را در شخص بوجود میآورند. به افکار اتوماتیک دگرگونیها یا خطاهای شناختی نیز گفته میشود. در این مرحله درمانگر به مراجع کمک و آموزش میدهد که خطاهای شناختی و افکار اتوماتیک را در خود شناسایی کند.
ب) آزمایش افکار اتوماتیک: درمانگر مثل یک معلم به مراجع کمک میکند تا اعتبار افکار اتوماتیک خود را بسنجد. هدفش تشویق مراجع به طرد افکار اتوماتیک نادرست یا مبالغهآمیز پس از آزمودن دقیق آنها میباشد.
ج) شناسایی فرضیات ناکارآمد: در ادامه شناسایی افکار اتوماتیک، معمولاً الگوهایی آشکار میشود که نشان دهنده اصول فرضیات کلی ناسازگار حاکم برزندگی مراجع است و چنین اصولی عامل اضطراب و افسردگی مراجع میباشد درمانگر و مراجع با روشهای ویژهای به شناسایی این فرضیات میپردازند.
د) آزمایش اعتبار فرضیههای ناکارآمد (ناسازگار): آزمودن صحت فرضیههای خاموش مثل آزمایش افکار اتوماتیک است. برای این کار نیز از روشهای شناختی ویژه ای استفاده میشود.
از جمله این روشها میتوان به روش "خیال فراخوانده" اشاره کرد.
3- فنون رفتاری: فنون رفتاری کمک کننده به فنون شناختی هستند. این فنون برای آزمایش و تغییر شناختهای غیر منطقی یا ناسازگار مورد استفاده قرار میگیرند. هدف کلی این روشها کمک به مراجع برای درک نادرستی فرضیههای شناختی خود و یادگیری فنون جدید برای مدارایابیهای آن است. از فنون رفتاری میتوان فعالیتهای برنامهریزی، تسلط و لذت، تعیین تکالیف، تمرینات شناختی، نقش بازی و تجسم و … را نام برد (بک، 1979).
سنجش در مداخله شناختی رفتاری
در شناخت درمانی از همان آغاز و در طول درمان توجه خاصی به سنجش مشکلات و شناختهای مراجعان میشود تا درمانگر بتواند مشکلات مراجعان را دقیقاً مفهوم بندی کند و تشخیص دهد. سنجش نه تنها روی افکار و احساسات و رفتارهای مراجع بلکه روی کارایی فنون درمانی تمرکز میکند. در مورد اختلالات روانی مختلف، راهبردهای سنجشی متفاوتی ابداع شده است از جمله در مورد اضطراب و افسردگی. روشهای استفاده از فنون سنجش عبارتند از:
1- مصاحبهها: شناخت درمانگر در ارزیابی اولیه ممکن است بخواهد موضوعات مختلف را به طور اجمالی بررسی کند و در عین حال رابطه کاری خوبی با مراجع برقرار کند.
2- بازبینی خود: روش دیگر سنجش افکار، هیجانات و رفتارهای مراجعان در بیرون از اتاق درمانگر، روش بازبینی خود است. در این روش مراجعان هیجانات، احساسات و افکار خود را ثبت میکنند. این عمل میتواند در قالب یادداشت کردن، ضبط کردن صدا یا پر کردن پرسشنامه انجام شود.
3- نمونهگیری از فکر: نمونهگیری از فکر یکی دیگر از روشهای جمعآوری اطلاعات در مورد شناختها است. یک راه برای نمونهگیری شناختها این است که در فواصل زمانی تصادفی در خانه لحن خاصی داشته باشیم و سپس افکارمان را ثبت کنیم.
4- مقیاسها و پرسشنامهها: در کنار این فنون به کمک پرسشنامههای خودسنجی نیز میتوانیم عقاید نامعقول، اظهار نظرهای افراد در مورد خودشان و تحریفهای شناختی را مشخص کنیم.
درمانگر پس از جمعآوری دادهها خصوصاً دادههای خام شامل افکار خودکار غالباً مضامین یا طرحوارههای شناختی را از این دادهها بیرون میکشد. گزارش دادهها در هر جلسه به مراجع امکان میدهد که طرحوارههای شناختی دیگری را تدوین و نسبت به طرحوارههای قبلی بینش پیدا کند. در واقع، طرحوارهها فرضیههایی هستند که مراجع و مشاور پیوسته آنها را میآزمایند. پیشرفت را نیز در حین انجام تکالیف منزل، پرکردن پرسشنامهها و گزارش افکار خودکار میتوانیم بسنجیم. نشانه پیشرفت نیز کاهش تحریفهای شناختی، مبارزه با افکار و کاهش احساسات و رفتارهای منفی است (شارف، ترجمه فیروزبخت، 1387).
سوابق پژوهش :
لازم به ذکر است که یافته های تحقیقات جمعه پور (1382) هم تحت عنوان اثر بخشی شناخت درمانی در کاهش نگرش های ناکارآموز و باورهای مرتبط با مواد در معتادین هم در این راستا می باشد.
در ضمن تحقیقات نریمانی (1383) هم با موضوع تاثیر روان درمانی شناختی – رفتاری در ترک اعتیاد و توان بخشی افراد معتاد هم موید همین نکات و اثر بخشی این درمان است .
علاوه بر این تحقیق دیگری هم توسط ترکی ، فاتحی زاده و صالحی (1385) بر روی گروهی از زوجین در شهر اصفهان با موضوع تاثیر آموزش شناختی – رفتاری درکاهش گرایش به مواد افیونی درمعتادین وابسته به مواد مخدر تریاک انجام گرفت . گزارشات توسط تحقیقات قبلی را مبنی براثربخش بودن این شیوه ، درمان تایید می کند . پژوهش که توسط اصغرنژاد، بولهری ، دماغی و عاطف (1386) تحت عنوان اثر بخشی شناخت درمانی گروهی برپایه تفکر نظاره ای و فعال سازی طرح داده های معنوی درپیشگیری ازعود مصرف مواد افیونی صورت گرفت یافته های این پژوهش تاثیر درمان شناختی – رفتاری گروهی را بربهبود سبک های مقابله ای و پیشگیری ازعود معتادین را موثر یافت .
در تحقیقات دیگری که توسط عاشوری، ملازاده و محمدی (1387) تحت عنوان اثربخشی درمان گروهی شناختی – رفتاری در بهبود مهارت های مقابله ای و پیشگیری از عود درافراد معتاد انجام شد مشخص شد که درمان گر وهی شناختی – رفتاری در بهبود سبک های مقابله و پیشگیری ا زعود رفتار معتاد موثر است .
در پژوهشی که توسط عبدالحسین (1388) با عنوان درمان عقلانی – هیجانی – رفتاری بر بهبود شاخصه های درمان اعتیاد در زنان معتاد صورت گرفت نتایج چنین حکایت دارند که در مقایسه با گروه کنترل باورهای غیرمنطقی، سبب ساز استرس بهبود چشمگیری یافته اند، همچنین این نوع روان درمانی به بهبود شاخص های درمان اعتیاد کمک فراوانی نموده و علاوه برآن در بهبود خلق افسرده معتادان نقش فزاینده ای داشته است.
در تحقیقی که توسط کاری و همکارانش (2001) تحت عنوان تاثیر درمان شناختی – رفتاری گروهی و خانوادگی برای معتادین افسرده صورت گرفت ، نشان داد که این مداخله کاملا موثر و راه گشا می باشد. البته این پژوهش نشان داد که از بین دو گروه افسرده صرف و معتاد افسرده اگر به علل زیر بنایی اعتیاد(عوامل: اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی و.. ) در گروه دوم در حین درمانCBT توجه شود و صرف خودCBT مورد توجه نباشد روانشناسان و پزشکان معالج می توانند امید بسیار بیشتری به بهبود و عدم بازگشت بیماری را داشته باشند. این نتایج نشان داد که درمان CBT بر روی معتادین افسرده نه تنها بر بهبود افسردگی آنها موثر است بلکه به طور موثر بر کاهش میزان مصرف مواد نیز موثر است.
پژوهشی نیز توسط کاری (2003) تحت عنوان مداخله ی شناختی – رفتاری برای نوجوانان سوء مصرف کننده ی مواد و افسرده انجام گرفت که هدف از این تحقیق بررسی اثر بخشی درمان شناختی – رفتاری بر روی افسردگی معتادین نوجوان و مقایسه ی میزان پیشرفت در درمان افسردگی با این شیوه ی درمان شناختی- رفتاری با میزان بهبود علایم اعتیاد بر روی گروهی از نوجوانان 14 تا 18 ساله بود. نتایج این پژوهش قویاً تاثیر آموزش شناختی- رفتاری را در کاهش افسردگی نوجوانان و علایم اعتیاد آنها نشان داد. لازم به ذکر است که مصاحبه با والدین این نوجوانان نیز تاثیر این درمان بر کاهش اختلالات بالینی را مهم و قابل توجه ارزیابی کرد.
پژوهش زلوتینک و همکارانش (2003) تحت عنوان تاثیر درمان شناختی- رفتاری بر کاهش استرس پس از سانحه (PTSD) زنان زندانی معتاد نشان داد که از میان 17 زن زندانی که جهت درمان پذیرش شده بودند 9 نفر (9=n) آنها یعنی حدود (53%) موارد دچار کاهش نسبی علایم و (7=n) 7 نفر دیگر یعنی حدود (46%) به طور کامل با درمان شناختی – رفتاری درمان شدند به گونه ای که این زنان زندانی پس از آزادی اکثراً ، غیر از تنها (33%) آنها، مابقی یعنی (77%) هرگز به زندان باز نگشتند و نتایج نشان داد که درمان CBT پتانسیل خاصی جهت استفاده بر روی معتادین مضطرب و زندانی دارد.
در پژوهش جالب توجهی دیگر که توسط اُسیلا و همکارانش (2009) تحت عنوان بررسی یک درمان کامل برای معتادین به مواد مخدر و افسرده با استفاده از درمان (CBT) صورت پذیرفت نشان داد که این درمان میتواند در هر دو بُعد اختلالات معتاد یعنی اعتیاد و افسردگی جهت بهبودی موثر باشد.
منابع
ابراهیمی ، سهیلا.(1379).بررسی رابطه گریز دختران 12 تا 18 سال شهر تهران با میزان اعتماد بنفس آنها با مشکلات اجتماعی. رساله دکتری واحد علوم و تحقیقات تهران.
ابوالقاسمی، شهنام .(1382). اثر بخشی رفتار درمانی شناختی ، دارویی و پلاسیبو در درمان اضطراب تعمیم یافته. رساله دکتری واحد علوم و تحقیقات تهران.
آتش پور، سید حمیدوگل پرور،محسن و آقایی ،اصغر.(1381).روانشناسی اعتیاد وسبب شناسی و درمان. اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی ( خوارسگان).
آزاد ،حسین .(1382).آسیب شناسی روانی.(چاپ هفتم).تهران : بعثت.
اتکینسون؛ریتا ال و اتکینسون ،ریچارد سی واسمیت ،ادواردی و بم ، داریل ج و نولن ، سوزان.(1386).زمینه روانشناسی هیلگارد(ترجمه محمد نقی براهنی ،بهروز بیرشک ،مهرداد بیک،رضا زمانی ،سعید شاملو ،مهرناز شهر آرای،یوسف کریمی،نیسان گاهان، مهدی محی الدین ، کیانوش هاشمیان). تهران : رشد.(2007).
احمدی ،سید احمد .(1372).مقدمه ای بر مشاوره و روان درمانی . تهران: انتشارات دانشگاه اصفهان.
اخوت،ولی ا..و جلیلی،احمد.(1382).افسردگی.تهران:دانشگاه تهران.
اسد بیگی ،حسین.(1378).پیشگیری از اعتیاد.فصل نامه پیام مشاور،3و4، 123-100.
اسرار،صدیقه(1381).گروه درمانی شناختی.جلد اول،شیراز:انتشارات سازمان بهزیسی استان فارس.
اسمیت،فیلیپ.(1371).تفکر منطقی و روش تعلیم و تربیت (ترجمه علی شریعتمداری).تهران:رشد(1992).
اصغرنژاد، فرید؛ بوالهدی ، جعفر؛ دماغی ، پرویز.(1386) . اثربخشی شناخت درمانی گروهی بر پایه تفکر نظاره ای و فعال سازی طرح واره های معنوی در پیشگیری از عود مصرف مواد افیونی . www.sid.ir
الیس،آلبرت.(1383).با آلبرت الیس مشاوره کنید(ترجمه مهرداد فیروز بخت).تهران : رسا (2004).
الیس، آلبرت و بکر،اروینگ .(1384) . زندگی شادمانه(ترجمه مهرداد فیروز بخت و وحیده عرفانی ).تهران: رسا .(2005).
انجمن روانپزشکی آمریکا .(1384).راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی( .(DSM4(ترجمه نیکخو و همکاران).تهران: سخن(2005).
باقری ، عباس . (1372) .بررسی همه گیر شناسی اختلالات روانی در منطقه روستای میبد.پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه علوم پزشکی .
باوی ،ساسان .(1388).اعتیاد انواع مواد، سبب شناسی،پیشگیری و درمان.اهواز : نشر دانشگاه آزاداسلامی اهواز.
بحیر آبی ، هادی ؛ جواهری ، فروزان ؛ کاویانی ، حسین . (1384) .اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی درکاهش افکار خود آیندمنفی ، نگرش ناکارآمد، افسردگی و اضطراب . www.sid.ir
بختیاری زاده، توران(1382). بررسی میزان اضطراب در بیماران مبتلا به افسردگی اساسی و مقایسه آن با گروه کنترل. پایان نامه(دکتری)–دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی کرمان، دانشکده پزشکی مهندس افضلی پور.
برنز.د.(1370).شناخت درمانی و روانشناسی افسردگی(ترجمه فتحعلی لواسانی و فهیمه مدرس و علی عباسی).تهران : موسسه.(1990).
برنز، حریری.(1373).افسردگی چرا؟ شناخت درمانی – جدیدترین درمان افسردگی.تهران انتشارات : پیشتاز علم.
بک،قراچه داغی.(1372).عشق هرگز کافی نیست.شناخت درمانگری.ترجمه قراچه داغی.تهران: اتشارات هم آگاه(1992).
بک،آرون تی .(1389).شناخت درمانی ومشکلات روانی(ترجمه مهدی قراچه داغی). تهران :ویس .(2010).
بلاچ، رای.(1370).مقدمه ای بر رواندرمانی نظریه ها و روشهای رایج.( ترجمه مهدی قراچه داغی).انتشارات رشد.
بلاچی ، کلادتیون وجیمزاری ، بارت.(1387).درمان افسردگی و اختلاف نظرهای گذشته و نگرش جدید(ترجمه حسن سلطانی فر).تهران: آستان قدس رضوی.(2008).
بهرامی،غلام رضا.(1386).بیماری روانی.تهران : بی با.
بیرشک ، بهروز ؛ پرویزی فرد، علی اکبر؛ عاطف وحید، محمد کاظم .(1380) . بررسی همبودی اختلال های خلقی و اضطرابی در معتادان جویای درمان و افراد بهنجار www.sid.ir
پل، استالارد.(2013).خود کارامدی و راههای افزایش ان.روحی، گودرزی(1394). انتشارات آب.
شارف،جک.(1387): نظریه های رواندرمانی و مشاوره :(ترجمه مهرداد فیروز بخت).انتشارات موسسه خدمات فرهنگی رسا
ترکی ، عاطفه : صالحی ، مهرداد : فاتحی زاده ، مریم السادات . (1385) بررسی تاثیرآموزش شناختی – رفتاری زوجین در کاهش گرایش به مواد بیماران وابسته به مواد تریاکی درشهر اصفهان . www.sid.ir
تقوی،ابراهیم.(1386).خیال دیو،کنکاش بیولوپیکی از چگونگی تاثیرات مخدرها بر سلسله اعصاب مرکزی و سیستم های دیگر.تهران: جهاد دانشگاهی.
توسلی،غلام عباس.(1379).رشد قاچاق مواد مخدرو گسترش اعتیاد در ایران. مجله ژرفای تربیت17، 10-5 .
جلالی طهرانی،محمد حسن.(1368).تئوری شخصیت از دیدگاه اسلام.مشهد:انتشارات دانشگاه فردوسی،دانشکده علوم تربیتی.
جهانگیری،بیژن.(1381).راهنمای شناخت و درمان اعتیاد در ایران.تهران:انتشارات ارجمند.
جمعه پور ، حمید .(1382) . بررسی کارایی و اثربخشی شناخت درمانی درکاهش نگرش های ناکارآمد و باورهای مرتبط با مواد مخدر درمعتادین .پایان نامه کارشناسی ارشد.دانشگاه فردوسی.
چیر لو،استفانو و برینی ،آر کامبیازو ، جی و مازا،آر.(1378).اعتیادبه مواد مخدر در آیینه روابط خانوادگی(ترجمه سعید پیر مرادی).اصفهان: امام.(1997).
حاجی پور،حسن و رضایی انصاری،علی اکبر.(1384).نگرش های ناکار آمد وراهکارهای پیشگیری از عود. مشهد: انتشارات سازمان بهزیستی خراسان.
حسینی ، زهرا. (1384) . همه گیر شناسی اختلالات روانی دانش آموزان مقطع راهنمایی شهرستان تربت جام. پایان نامه کارشناسی .دانشگاه آزاد واحد تربت جام .
حلبی،علی اصغر.(1379).خواندنی های ادب فارسی.تهران: زوار.
دادستان ،پریرخ.(1386).روانشناسی مرضی تحولی(جلد اول).تهران :سمت.
دادستان ، پروین و منصور ، محمود.(1385).لغت نامه روانشناسی. تهران:ژرف.
دلاور ، علی ؛ شیبانی ، شهنار؛ یوسفی لویه ، مجید.(1385).پژوهش در حیطه کودکان استثنائی .شماره 4.
دیویسیون،جرالدسی و گلدفرید،ماروین آر.(1371).رفتار درمانی بالینی.(ترجمه احمد احمدی علون آبادی).تهران:مرکز نشر دانشگاهی.(1990).
راس،میچل.(1389).افسردگی(ترجمه غلامرضا خواجه پور).تهران :مینا.(2010).
رحیمیان،حوریه.(1377).نظریه ها و روش های مشاوره و روان درمانی . تهران: مهرداد.
رستاک، ریچارد(1372).مغز آخرین مرز(ترجمه هوشنگ گودرزی).تهران: دانا.(1992).
ریتا،ویکس و وانس ،سی.(1387).اختلالات روانی کودکان(ترجمه تقی طوسی).مشهد:آستان قدس.(2008).
رجبی محسن،عطاری،عاطفه.(1383). راهنمای مقیاس انتظارات خودکارامدی شغلی فرم آ ، مجموعه مقالات اولین همایش نقش راهنمایی و مشاوره شغلی در بازار کار تهران. انتشارات معیوبی.
رزم آزما،هوشیار.(1385).فرهنگ روانشناسی.تهران:علمی.
ری،دانیل و دیلسون ، ترنس. (1371). رفتار درمانی،کاربرد وبازده(ترجمه نسرین پودات ،علی اکبر سیفو میر افیض).تهران:فردوس.(1991).
ساراسون ،ایوجین و ساراسون ،بار بارا .(1383).روانشناسب مرضی (ترجمه نجاریان و همکاران).تهران : رشد.
سراج خرمی،ناصر.(1382).شناخت،پیشگیری و درمان اعتیاد. دزفول:افهام
سید محمدی ، یحیی .(1377).روان شناسی یادگیری.تهران:روان.
سیف،علی اکبر.(1388). تغییر رفتار و رفتار درمانی. تهران : نشر دوران.
شاملو ،سعید.(1380).بهداشت روانی.تهران: رشد.
شفیع آبادی ، عبد ا.. و ناصری،غلام رضا، ناصری.(1380).نظریه های مشاوره و روان درمانی.تهران : نشر دانشگاهی.
صفائی راد، ایرج.(1379) . اعتیاد و مواد مخدر . ژرفای ترتبیت . شماره 17 .ص 15- 11.
عاشوری ، احمد ؛ ملازاده ، جواد ؛ محمدی ، نوراله (1387) . اثر به بخشی درمان گروهی شناختی – رفتاری در بهبود مهارت های مقابله ای و پیشگیری از عود در افراد معتاد . www.sid.ir
بدالهی ،احمد.(1385).نقش خودکارامدی در توانمند سازی کارکنان تهران نشریه تدبیر ماهنامه علمی و اموزشی در زمینه مدیریت .سال دوازدهم شماره 168
عبدالحسینی، فاطمه .(1388) . اثربخشی برنامه غنی سازی و ارتقای زندگی و درمان عقلانی – هیجان- رفتاری بر بهبود شاخص های درمان اعتیاد در زنان سوء مصرف کننده مواد . پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه فردوسی .
فیش، جی .(1384).روانپزشکی(ترجمه نصرت ا.. پور افکاری).تهران : ذوقی.(2005).
قربان حسینی، علی اصغر.(1388).پژوهشی نو در مواد مخدر و اعتیاد . تهران امیر کبیر.
کاپلان ، سادوک.(1384).خلاصه روانپزشکی(ترجمه نصرت ا..پور افکاری).تهران:شهر آب.(2005).
کارولا ، رابرت و جی ، ئی هارلی و سی ، آرنوباک.(1376). آناتومی و فیزیولوژیکی اینانی(ترجمه محمد رضا واعظ مهدوی و امیر حسین تکیان). تهران: علمی و فرهنگی.(1997).
کارلسون، نایل آر.(1374).مبانی ، روانشناختی فیزیولوژیک(ترجمه مهرداد پژهان).اصفهان:غزل.(1995).
کارول، م .کاتلین.(1382). رویکرد شناختی – رفتاریدر درمان وابستگی به مواد.(ترجمه حمید رضا قامت بلند).یزد انتشارات یزد.(2000).
کلاس ، ج.(1386) . مباحث عمده در روانشناسی(ترجمه مهدی وهاب زاده).تهران: انتشارات آموزش و پرورش.(2007).
کرین ، آراس.(1370).اختلالات روانی کودکان(ترجمه امیر هوشنگ مهریار،فریده یوسفی).تهران: رشد.(1990).
لیندزی، اس جی وئی،جیو پاول،تی .(1377).اصول روانشناسی بالینی بزرگسالان(ترجمه هامایاکآوادیس و محمد رضا نیکخواه).تهران:بیکران.(1997).
محسنی،نیکچهره.(1375).ادراک خود از کودکی تا بزرگسالی.تهران:بعثت.
مددی،عباس و نوغانی، فاطمه.(1384).درسنامه اعتیاد و سوء مصرف مواد مخدر. تهران:جامعه نگر.
مرات،ا.(1385).افسردگی روانی (ترجمه سیاوش آگاه ).تهران : بنگاه.(2006).
معانی، ایرج.(1388).افسردگی روانی.تهران:چابخش.
مورفی،ژوزف.(1376).نیروی تفکر مثبت(ترجمه رزم آرا).تهران:سپنج.(1997).
مجیدیان،فرزانه.(1384).بررسی رابطه باورهای خود کارامدی و سخت رویی با استرس شغلی .تهران:نشریه کار و جامعه شماره 66 موسسه کار و تامین اجتماعی.
نابدل،یونس.(1384).راهنمای پزشک در درمان وابستگی به مواد افیونی . تهران:ارجمند.
نابدل،یونس.(1371).آیا فرد معتاد بیمار است ؟.تبریز:انتشارات فرمانداری.
نریمانی، محمد.(1377).بررسی علل اعتیاد و راههای پیشگیری از آن در معتادان شهر های اردبیل،خلخال و پارس آباد. تبریز:فرمانداری تبریز.
نریمانی ، محمد.(1383) . بررسی تاثیر روان درمانی شناختی – رفتاری در ترک اعتیاد و توانبخشی افراد معتاد . www.sid.ir
نیکخو،محمد رضا و آوادیس یانس ، هامایاک.(1376).اصول روانپزشکی بالینی.(چاپ اول). تهران: سخن. وقری، عزت الله (1380). بررسی رابطه بین خود کارآمدی و سبکهای مقابله با بحران در زوجهای جوان دانشجوی دانشگاههای تهران سال تحصیلی 79-78. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلم تهران.
هاناسینکال،ج.(1381).روانکاوی سلاح کلاین.(ترجمه حسین اردوبادی).شیراز:دانشگاه شیراز.(1999).
باستانی، قادر، اصول و تکنیک های برقراری ارتباط موثر با دیگران، نشر ققنوس، تهران: 1386.
پورافکاری، نصرت الله، فرهنگ جامع روانشناسی – روانپزشکی ، نشر فرهنگ معاصر، تهران: 1386، چاپ ششم.
حسین زاده، علی ، همسران سازگار: راهکارهای سازگاری، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، قم: 1388، چاپ هفتم.
پارسایی، فرزانه. (1392). بررسی رابطه سبک های مقابله ای با کیفیت زندگی دانش آموزان دختر نابینا. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی تهران.
طرقی، ام البنین. جوانبخت، مریم. بیاضی، محمد حسین. صاحبی، علی. وحیدی، شعب. دروگر، خدیجه.(1391). مقایسه اثربخشی آموزش گروهی شناختی و رفتاری و واقعیت درمانی بر عزت نفس دانش آموزان دبیرستانی. مجله اصول بهداشت روانی. سال 14، شماره 2، صص، 172-80.
Bakken . K., A.S. Landheim, P. Vaglum.(2005).Substance-dependent patients with and without social anxiety disorder: Occurrence and clinical differences: A study of a consecutive sample of alcohol-dependent and poly-substance-dependent patients treated in two counties in Norway.Journal of Drug and Alcohol Dependence, Volume 80, Issue3,Pages321-328.
Berman,M.&D.Brown(2000),The Power of Metaphor,UK:Grown House Publishing .
Burns,G.W.(2000),101 Healing stories: Using Metaphor in theraphy , NY:john Wiley & Sons .
Chisolm. Margaret S.; Michelle Tuten; Emily C. Brigham; Eric C. Strain; Hendre E. Jones. (2004).Relationship between Cigarette Use and Mood/Anxiety Disorders among Pregnant Methadone-Maintained Patients. Journal of Affective Disorders, Volume 111, Issues 1-3,Pages165-175.
Curry. John F, Karen C. Wells, John E. Lochman, W. Edward Craighead, Paul D. Nagy.(2001).Group and family cognitive behavioral therapy for adolescent depression and substance use.Cognitive and Behavioral Practice, Volume 8, Issue 4, Pages 367-376.
Curry. John F, Karen C. Wells, John E. Lochman, W. Edward Craighead, Paul D. Nagy.(2003). Cognitive-Behavioral Intervention for Depressed, Substance-Abusing Adolescents: Development and Pilot Testing. Journal of the American Academy of Child & Adolescent Psychiatry, Volume 42, Issue 6, Pages 656-665.
DeHaas. Ryan A, John E. Calamari, John P. Bair, Erin D. Martin . (2001). examine Relation between anxiety and substance use disorder.Addictive Behaviors, Volume 26, Issue 6, Pages 787-801.
Dwivedi,K.(1997),The Therapeutic of Stories,London : Routledge .
Ellis,A.& R.Harper(1998), A Guide to Rational Living, 3 rd ed ,
Hollywood , CA : Wilshire Books.
ellis a.&macclaren ,c.(2005).rational emotive behavior therapy :a therapists guide (2nd ed).atascadero,ca:lmpact.emmelkamp,p.m.g.,&wessels ,h.(1975).flooding in imagination vs. flooding in vivo : a comparison with agoraphobics .behaviour research and therapy ,13,715.
Gao . Keming, Bryan K. Tolliver, David E. Kemp, Marcia L. Verduin, Stephen J.Ganocy, Sarah Bilali, Kathleen T. Brady, Seong S. Shim, Robert L. Findling, Joseph R. Calabrese .(2009). Differential interactions between comorbid anxiety disorders and substance use disorder in rapid cycling bipolar I or II disorder.Journal of Affective Disorders, Volume 110, Issues 1-2,Pages167-173.
González-Pinto . Ana, Susana Alberich, Sara Barbeito, Marta Alonso, Eduard Vieta, Anabel Martínez-Arán, Margarita Saenz, Purificación López.(2010). Different profile of substance abuse in relation to predominant polarity in bipolar disorder: The Vitoria long-term follow-up study. Journal of Affective Disorders, Volume 124, Issue 3, Pages 250-255.
Harper,P.&M. Gray(1997), Map and Meaning in Life and Healing , in Kedar Nath Dwivedi (Ed) , The Therapeutic Use of Stories , London: Routledge
Howland . Robert H., A. John Rush, Stephen R. Wisniewski, Madhukar H. Trivedi, Diane Warden, Maurizio Fava, Lori L. Davis, G.K. Balasubramani, Patrick J. McGrath, Susan R. Berman.(2009). Concurrent anxiety and substance use disorders among outpatients with major depression: Clinical features and effect on treatment outcome.Drug and Alcohol Dependence. Volume 99, Issues 1-3, 1, Pages 248-260.
Leventhal . Adam M., Caren Francione Witt, Mark Zimmerman .(2008).Associations between depression subtypes and substance use disorders . Psychiatry Research, Volume 161, Issue 1, Pages 43-50.
Lori L. Davis, John A. Rush, Stephen R. Wisniewski, Kayla Rice, Paolo Cassano, Michele E. Jewell, Melanie M. Biggs, Kathy Shores-Wilson, G.K. Balasubramani, Mustafa M. Husain, Frederic M. Quitkin, Patrick J. McGrath. (2005). Substance use disorder comorbidity in major depressive disorder: an exploratory analysis of the Sequenced Treatment Alternatives to Relieve Depression cohort.Comprehensive Psychiatry, Volume 46, Issue 2, Pages 81-89.
Lopez . Barbara, R. Jay Turner, Lissette M. Saavedra. (2005). examine the relation between comorbid and pure (non-comorbid) anxiety disorders and both substance dependence and substance use problems . Journal of Anxiety Disorders, Volume 19, Issue 3, Pages 275-294.
McEvoy. Peter M., Shand .Fiona . (2008). The effect of comorbid substance use disorders on treatment outcome for anxiety disorders . Journal of Anxiety Disorders, Volume 22, Issue 6, Pages 1087-1098.
.McMullin , R,A.(2014), The New Handbook Of Cognitive Therapy, London : W.W.orton & Company , Inc
miller,w.r.&rollnick,s.(2002).motivational interviewing:preparing people to change(2nd ed.).new york:Guilford press
miller ,w.r.&rollnick,s.(2002).motivational intrvation :preparing people to change (2nd ed.).new york :Guilford press.
Osilla. Karen Chan, Kimberly A. Hepner, Ricardo F. Muñoz, Stephanie Woo, Katherine Watkins.(2009).Developing an integrated treatment for substance use and depression using cognitive-behavioral therapy.Journal of Substance Abuse Treatment, Volume 37, Issue 4, Pages 412-420.
Otto . Michael W, R. Kathryn McHugh, Naomi M. Simon, Frank J. Farach, John J. Worthington, Mark H. Pollack . (2010). Efficacy cognitive – behavioral therapy for less of panic disorder in addicts.Behaviour Research and Therapy, Volume 48, Issue 8, August 2010, Pages 720-727.
Owen , N.(2000),Telling Stories For a Change : New Standpoints , Paris : Speakeasy Publications.
Peseschkian ,N(1982), The Merchant and the parrot : Oriental Stories , as Tool in Psychotherapy , Berlin : Springer – Verlag
rollnick,s.,mason,p.,&butler,c.(1999).health behavior change:a guide for practitioners.new york :Churchill livingstone
rotgers,f.,Graves,G(2004).motivational enhancement treatment manual,ver sion 3.0.available from authors.
Valentiner . David P., Nina S. Mounts, Brett J. Deacon.(2004). Panic attacks, depression and anxiety symptoms, and substance use behaviors during late adolescence.Journal of Anxiety Disorders, Volume 18, Issue 5, Pages573-585.
Zlotnick . Caron, Lisa M. Najavits, Damaris J. Rohsenow, Dawn M. Johnson . (2003). the effect Treatment for comorbid substance use disorder (SUD) and posttraumatic stress disorder (PTSD) is of particular relevance for incarcerated women.Journal of Substance Abuse Treatment, Volume 25, Issue 2, Pages 99-105.
Zvolensky . Michael J, Norman B. Schmidt .(2004). The interplay between anxiety pathology and substance use disorders is increasingly recognized in empirical and clinical work. Journal of Anxiety Disorders, Volume 18, Issue 1, Pages 1-6.
Wildermuth, A. S. (2008). Cognitive behaviour group therapy for adolescents with type 1 diabetes. Dissertation for P.h.D in Psychology, Regent University.
Garnefski, N., Kraaij, V., & Spinhoven, P. (2001). Negative life events, cognitive emotion regulation, and emotional problems. Personality and Individual Differences, 30 (8): 1311- 1327.
Caloudas, S. G. (2015). Personality, coping, and quality of life in early stage breast cancer survivors (Doctoral dissertation, UNIVERSITY OF HOUSTON).
Tamres, L. K., Janicki, D., & Helgeson, V. S. (2002). Sex differences in coping behavior: A meta-analytic review and an examination of relative coping. Personality and social psychology review, 6(1), 2-30.
Cha, K. H. (2014). Subjective well-being among college students. Social Indicators Research, 62-63,455-477.
Harter, S. (2015). The development of self-representationsduring childhood and adolescence. In M. R. Learyand J.P. Tangney, Handbook of self and identity (pp.610-642). New York: The Guilford Press.
1. Tamers, Janicki & Helgeson
2. Preparation
3. Action
Systematic Desensitization4
Relaxation5
Skinner8
Opernat Conditioning9
Aantecedent10
Meichenbaum11
Self-Instruction12
Albert Ellis1
Activating Events2
Belifs3
Emotional Consequences4
Aron Beck5
Hawton6
Young7
1 Asetad
Risk
1 Kelly
The Fortune Teller Error1
Bernerz 4
David Burns 1
Disqualitying The Positive 2
Should Statcments 3
Labeling And Mislabeling4
Didactic Aspccts1
Cognitive Triad 2
—————
————————————————————
—————
————————————————————
40