گشتالت
مبانی نظری معماری
ترم 4سال 1394
مکتب روان شناسی گشتالت در اوایل سده بیستم در آلمان پدیدار
گشت. این دوره مصادف بود با اوج گیری هنر مدرن در اروپا؛
جایی که هنرمندان از آن جمله در آلمان و مدرسه باهاوس، شیفته
یافته های تحسین برانگیز پایه گذاران این مکتب-ماکس ورتایمر،
کورت کوفکا و ولفگانگ کهلر- در زمینه تجربیات ادراک بصری
شده بودند.
ورتایمر
(1943-1880)
نظریه گشتالت
زمینه پیدایش و بنیا نگذاران روا نشناسی گشتالت
پدیده گشتالت اولین بار در 1910 ، در ذهن ماکس ورتایمر،
روان شناس چک تبار، شکوفا شد. این اتفاق به سادگی، زمانی رخ
داد که وی در حال مسافرت با قطار متوجه شد که اگر دو نور متفاوت با نرخ معینی خاموش و روشن شوند، در بیننده این تصور را ایجاد می کنند که این تنها یک نور است که به عقب و جلو می رود.
او دریافت که در صورتی که چشم ،محرک را به طریق معینی ببیند در شخص تصور حرکت ایجاد می شود و این را پدیده فای نامید.
ورتایمر آزمایش های بعدی خود را به کمک دو نفر از استادان جوان دانشگاه فرانکفورت، کورت کوفکا و ولفگانگ کهلر ادامه داد. این سه تن مثلث بنیان گذاران روان شناسی گشتالت را تشکیل می دهند.
کورت کوفکا
ولفگانگ کهلر
(1941-1886)
(1967-1887)
مفهوم گشتالت، اولین بار در فلسفه و روان شناسی معاصر توسط کریستین وان اهرن فلس Christian Von Ehrenfels) ) معرفی شد. از نظر او“ همه ادراک های ما دارای کیفیات گشتالت اند، اما اجزای سازنده آنها فاقد این خصوصیات می باشند. برای مثال، فرد خطی را که از اجتماع تعدادی نقطه به وجود آمده است، می بیند و نه تک تک نقطه ها را. و مشابه آن این که، آدمی با گوش دادن به یک ملودی، نت های تشکیل دهنده آن را به صورت انتزاعی نمی شنود، بلکه کلیت ملودی را ادراک می کند.
در شکل گیری نظریه گشتالت، عقاید و آرای گوته، کانت و ارنست ماخ نیز بسیار موثر بوده است.
رویکرد به جهان نه به عنوان واقعیتی بیرونی و عینی، بلکه
به مثابه چیزی ساخته و پرداخته فرآیندهای ادراکی انسان، نگرشی
کانتی بود که بسیار مورد توجه گشتالت گرایان قرار گرفت.
گشتالت چیست؟
به دلیل گسترده بودن مفهوم گشتالت، هیچ ترجمه مستقیمی
از آن در هیچ یک از زبان ها صورت نگرفته است. این لغت درزبان آلمانی شکل وگونه معنی می دهد؛ در انگلیسی، بدان کلِسازمان یافته، انگاره یا شکل بندی می گوینددر زبان فارسی می توان آن را ” شکل ، هیکل، قالب، کل، اندام و …“معرفی کرد ولی هیچ یک به تنهایی معنی آن را در بر ندارد.
گشتالت کلیتی است
مادی، روانی یا نهادی،دارای مختصاتی که اجزای آن به طورمنفرد، فاقد چنان مختصاتی هستند.
تفکر عمده در نظریه گشتالت این است که :
کل، چیزی بیشتر از مجموع اجزایش است.
همان طوری که اهرن فلس می گفت و ورتایمر نیز آن را اثبات کرد:
کلِ ساختار است که دریافت
می شود و نه تک تک اجزای آن.
هیات کل، همواره قبل از اجزا، درک می شود .
این تاثیر به نوعی با پیش آگاهی از چگونگی متاثر ساختن مخاطب توسط هنرمند،
شیفتگی بسیاری ایجاد می کرد و ابزاری به دست هنرمند می داد تاهمچون جادوگران، مخاطبان خود را با به کارگیری ترفندهای
بصری که به صورت ذاتی در فرآیند ادراکی
آنها وجود داشت، شگفت زده کند.
آنچه در نظریه گشتالت توجه هنرمندان را بیشتر به خود جلب کرده بود یافته ها و تجربیاتی بود که در زمینه ادراک بصری موجب خودآگاهی بیشتر هنرمند در خلق اثر می شد.
اصول گشتالت
برای مقدار اطلاعاتی که ذهن می تواند پیگیری کند محدودیتی وجود دارد. زمانی که مقدار اطلاعات بصری زیاد می شوند، ذهن درصدد ساده کردن آنها با استفاده از گروه بندی بر می آید. از این رو اصول گشتالت در یاری رساندن به ذهن انسان، نقش مهمی برعهده می گیرد.
اصول گشتالت
اصل مشابهت
اصل مجاورت
اصل تداوم
اصل یکپارچگی یا تکمیل
روابط شکل و زمینه
اصل سرنوشت مشترک
اصل فراپوشانندگی
اصل مشابهت Similarity
گروه بندی اجزای مشابه در یک اثر بصری.
چشم ما به صورت فطری عناصری را که دارای خصوصیات مشابه همدیگرند، به صورت یک مجموعه و یا یک گروه واحد می بیند.
گروه بندی بر اساس ابعاد گشتالت قوی تر از گروه بندی رنگ و شکل است.
سه عامل عمده ابعاد، رنگ و شکل
اصل مشابهت Similarity
مشابهت در اندازه
مشابهت در شکل
اصل مشابهت Similarity
مشابهت در رنگ
اصل مشابهت
اصل مشابهت
اصل مجاورت Proximity
اجزایی که به هم نزدیک ترند به عنوان یک مجموعه واحد و یا یک
گروه دیده خواهند شد. نزدیکی عناصر بصری ساده ترین شرط برای
باهم دیدن آنهاست.
چهار نوع عمده در گروه بندی بر اساس اصل مجاورت عبارت اند از:
اصل مجاورت Proximity
نزدیکی لبه ها close edge
تماس touch
هم پوشانی overlap
تلفیق کردن combining
اصل مجاورت Proximity
نزدیکی لبه ها close edge
هر چه یک ساختار بصری بیشتر به هم نزدیک باشند، بیشتر به عنوان یک گروه واحد دیده خواهند شد و این زمانی اتفاق می افتد که لبه های کناری اجزای یک ساختار در کنار هم قرار بگیرند.
اصل مجاورت Proximity
تماس touch
اگر اجزای یک ساختار چنان به هم نزدیک شوند که با هم برخورد و همدیگر را لمس کنند، مشروط بر اینکه هنوز آن دو یا چند جزء بصری از همدیگر قابل تشخیص باشند.
اصل مجاورت Proximity
هم پوشانی overlap
قوی ترین گشتالت زمانی رخ می دهد
که عناصر یک ساختار بصری بدون آنکه هویت مستقل خود را از دست بدهند، همدیگر را بپوشانند.
اصل مجاورت Proximity
تلفیق کردن combining
استفاده از یک عنصر خارجی برای گروه بندی عناصر متفاوت یک ساختار در کنار هم است. از معمول ترین روش های تلفیق کردن عناصر و المان های بصری، خط کشیدن زیرآنها، محصور کردن آنها در یک شکل و سایه-روشن کردن است.
اصل مجاورت
اصل مشابهت و اصل مجاورت
اصل مشابهت و اصل مجاورت
اصل تداوم Continuance
این اصل دلالت بر این دارد که چشم انسان مایل است کنتورهای (contour) موجود در یک ساختار بصری را تا جایی که جهت نقش مایه ها تغییر نیافته و مانعی ایجاد نشده است، دنبال کند.
بر این اساس چشم ما طی یک فرآیند فطری به کنتورهای منفصل (جدا از هم) نامنظم، و به صورت ناگهانی تغییر کننده، استمرار می بخشد.
اصل تداوم
اصل تداوم
اصل روابط شکل و زمینfigure/ground relationship
خوانش یک تصویر با توجه به تضاد میان شکل و زمینه است که ممکن می شود.آنچه توجه ما را بیشتر جلب می کند شکل و غیر از آن،زمینه است.
روابط شکل و زمینه
روابط شکل و زمینه
روابط شکل و زمینه
اصل سرنوشت مشترک common fate
از این رو در یک ساختار بصری، عناصری که با هم و در یک راستا به جنبش در می آیند، به عنوان یک گروه واحد یا یک مجموعه دیده می شوند. در هنرهایی که از تصاویر یا علایم متحرک بهرهمی گیرند، این اصل کاربرد ویژه ای می یابد.
پراگنانس
پراگنانس( کمال گرایی)، تلقی ما از یک گشتالت یا هیئت بندی خوب و قوی است به طوری که آن را از گشتالت یا هیئت بندی های موجودِ ضعیف تر، متمایز می سازد.
و هسته مرکزی اصول گشتالت را تبیین می نماید:
اصل فراپوشانندگی Inclusiveness َ
این اصل بیانگر این است که یک ساختار بصری در مجموع، ممکن است از چندین گشتالت کوچک تشکیل شده باشد که زیرمجموعه هایی برای گشتالت های بزرگ تر محسوب شوند. این گشتالت بزرگ تر از پراگنانس قوی تری
نسبت به گشتالت های کوچک تر برخوردار است.
چه می بینید زمانی که شما در شکل زیر نگاه کنید؟
این را "مثلث ذهنی" می نامند.
اصل یکپارچگی یا تکمیل Closure
بر اساس این اصل، چنانچه بخشی از تصویر یک شکل پوشانده شده یا جا افتاده باشد، ذهن به طور خودکار آن را تکمیل می کند و به صورت یک شکل کامل می بیند.
به بیانی دیگر، چشم ما اشکال ناقص و ناتمام را به صورت کامل و یکپارچه می بیند.
جورج سانتیانا زیباشناسی را به سه دسته تقسیم کرده است:
زیبایی شناسی
زیبایی شناسی فرمی
زیبایی شناسی
زیبایی شناسی حسی
زیبایی شناسی فرمی به دلیل ایجاد توجه خود آگاه به طراحی موضوع مورد نظر طراحان بوده است. نکته اصلی زیباشناسی فرمی توجه به ساختار بصری محیط است. بنابراین نقش علوم رفتاری در نظریه طراحی محیط بیشتر در زمینه ویژگی های بصری و کیفیت های ترکیبی یا هندسی محیط بوده است.
اندام های حسی از گشتالت های موجود در محیط های ادراکی متاثر می شوند و به صورت محرک های گوناگون ( احساس های مجرد ساده) به مغز منتقل می شوند.مغز بر اساس قانون کمال پذیری ( پرگنانس ) به آن ها شکل می دهد و تجربه ما از دنیای خارج بر اثر تاثیر متقابل میدان های نیروی مغز و محرک های حسی که به آن وارد شده اند ایجاد می شود.
قانون پرگنانس
گشتالت گرایان روابط بین میدان های نیروی مغز و تجارب شناختی را با قانون پرگنانس توصیف می کنند. این قانون هسته اصلی روان شناسی گشتالت را تشکیل می دهد. برای واژه آلمانی پرگنانس نیز مانند کلمه گشتالت در دیگر زبان ها معادل دقیقی وجود ندارد. در زبان پارسی بهترین معادل آن واژه ترکیبی ماهیت وجودی یا عصاره است.
اطلاعات حسی ممکن است پراکنده و ناقص باشد ولی زمانی که این اطلاعات با میدانهای نیروی مغز برخورد کند تجربه شناختی منتج از آن سازمان یافته و کامل می شود. بنابراین قانون پرگنانس قانون ممتاز ساختن یا کمال پذیری ماهیت وجود است.
قوانین سازمان دهی بصری گشتالت مبانی تحلیل عناصر با ترکیب ساده یا پیچیده را فراهم می آورد. سازمان دهنده تمام این قوانین قانون برجستگی (پرگنانس) است که بر اساس آن سازمان دهی روان شناختی یک ترکیب بصری به اندازه ای خوب است که شرایط غالب اجازه می دهد. از این نظر خوب واژه ای ارزشی نیست. اشکال خوب دارای تقارن ، جامعیت ، وحدت ، هماهنگی ، نظم ، ایجاز و نهایت سادگی هستند. فرم وقتی به نهایت سادگی می رسد که برای عناصر آن کاربردی وجود داشته باشد. بنابراین در شکل دادن به کل ترکیب عناصر سازه ای ضروری است. بعضی از عناصر سازه ای برای حفظ فرم مورد نیازند و بعضی عناصر به غنای /آن می افزایند.
پایان