بسم الله الرحمن الرحیم
نام درس:
قواعد عربی 1
تعداد واحد: 2
منبع:
قواعد عربی1
هدف کلی:
1-آشنایی با اصول جمله بندی زبان عربی
2- آشنایی با کاربرد واژگان و نقش هر یک در پیوند کلام
3- به کارگیری آموخته ها در فهم متون نظم و نثر زبان فارسی
4- به ویژه متنهای کهن و مصنوع که انباشته از جمله ها و ترکیب های عربی است.
هدفهای رفتاری:
آشنایی با انواع حروف
آشنایی با فعل و انواع آن
حروفهای هجا:
شمسی: ت، ث، د، ذ، ر، ز، س، ش، ط، ظ، ل، ن
قمری: ا، ب، ج، ح، خ، ع، غ، ف، ق، ک، ل، م، و، هـ، ی.
هرگاه «اَل» بر سر حروف شمسی درآید تلفظ نمی شود و حرف شمسی مشدّد تلفظ می گردد:
الذّلیل ، الرّفق
هرگاه «اَل» بر سر حروف قمری درآید، «ل» تلفظ می گردد: الاب، اَلعْلیم
حرکات:
فتحه ـــَــ
ضمه ـــُــ
کسره ـــِــ
تنوین:
نون ساکنی که در تلفظ، به آخر اسم افزوده می شود و سه گونه است:
تنوین: رَفْع، نصب، جَرّ
کتاباً، کتابٍِ، کتابٌ
سکون:
ضد حرکت است و نشانه آن دایره کوچک (ـــْــ) است.
مثل «س» و «ن» در کلمه «اُسْکُنْ»
ضوابط:
1- شد (ــّــ): کَرَّم
2- مدّ (~): آمَنَ
3- وصل (صـ): نشانه حذف همزه است:
تَفَتَّح الْوَرْدُ
4- قِطع: (ء): نشانه اثبات همزه در گفتار است.
مانند: اَخَذَ، سَاََل
همزه:
وصل:
آغاز کلام تلفظ شود ولی در میان کلام تلفظ نگردد:
اُکْتُبْ، یا علیُّ، اُکْتُبْ
قطع: در هر جا بیاید تلفظ گردد:
احسِن یا کریمُ
یا کریمُ اَحسن
همزه قطع:
قیاسی:
1- در فعل ماضی رباعی، امر و مصدر آن:
اظْهَرَ، اظـْهِرْ، اظهار
2- متکلم الوحده از فعل مضارع:
اُنْصُرُ
3- افعل تفضیل و وصفی و فعل تعجب:
افضَل، احمَر، ما اَجْمَلَ الوَرْدَ
سماعی:
1- همزه یکی از حروف اصلی کلمه باشد
اَمَرَ، بَدَاَ
2- اسمهای مفرد و جمع:
اصْبَع، اشیاء
همزه وصل:
همزه آغاز اسمهای دهگانه زیر، به طور سماعی، وصل است.
اسم، ابن، اِبنَه، ابنُمٌ، است (ریشه)، اِثنان، اِثنتان، اِمرِیُ، امرَاَّه، ایمُن.
همه همزه هایی که در آغاز افعال و مصدرهای غیرثلاثی مجرد آمده اند.
اِنتَصَرَ، اِنتِصار، . . .
حروف علّه:
«واو» و «یاء» و «الف» که از تغییر شکل دو حرف یاد شده، پدیدار می گردد.
بقیه حروف را که 25 یا 26 حرف است، حروف صحیح می نامند.
اقسام کلمه:
1- اسم: رجُل، شجره
2- فعل: اخَذَ، فَرِحَ
3- حرف: مِنْ، فی
فعل:
ثلاثی:
مجرد: نَصَرَ، حَسُنَ
مزید: افْعَلَ، یَکْتَسِبُ
رباعی:
مجرد: دَحْرَجَ، زَلْزَلَ
مزید: تَرْجَمَ، تَدَحرَجَ
اوزان ثلاثی مجرد:
1- فَعَلَ:
یَفعُلُ: نَصَرَ، یَنصُرُ
یَفعِلُ: قَصَدَ، یَقْصِدُ
یَفعَلُ: سَالَ، یَسالُ، (فعلی که حروف حلقی داشته باشد بر این وزن می آید)
2- فَعِلَ:
یَفعَلُ: عَلِمَ، یَعلَمُ
یَفعِلُ: حَسِبَ، یَحسِبُ
3- فَعُلَ- یَفعُلُ:
کَرُمَ، یَکرُمُ (این وزن پیوسته برای بیان صفت به کار می رود)
اوزان ثلاثی مزید: (دارای 10 وزن مشهور است)
1- باب اِفعال: اظهَرَ، یُظهِرُ، اِظهار
2- باب تفعیل: علَّم، یُعَلَّمُ، تعلیم
3- باب مفاعله: عاشَرَ، یُعاشِرُ، مُعاشَرَه
4- تفاعل: تَبادَل، یَتَبادَلُ، تبادُل
5- افتعال: اِنتَصَرَ، یَنتَصِرُ، اِنتصار
6- انفعال: اِنصَرَف، یَنْصَرِفُ، انصراف
7- تفعّل: تَصَرَّف، یَتَصَرَّفُ، تَصَرُّف
8- استفعال: استقبلَ، یَستَقبِلُ، استقبال
9- افعِلال: اِحَمرَّ، یَحمَرُّ، احمِرار
10- افعیلال: احمارَّ، یَحمارُّ، اِحمیرار
(از این وزن بیشتر برای نشان دادن، مبالغه بیشتر استفاده می کنند. )
رباعی مجرد دارای یک وزن است.
فَعلَلَ یُفَعلِلُ فَعلَلَه و فِعلَالاً:
دَحرَجَ یُدَحرِجُ دَحرَجهً و دِجراجاً.
رباعی مزید دارای سه باب است.
1- تَفَعلُل: تَفَعلَلَ یَتَفَعلَلُ تَفَعلُل
مثال: تَدَحْرَجَ یَتَدَحْرَجُ تَدَحْرُج
2- افعِنلال: افعَنلَلَ یَفعَنلِلُ افعنلال
مثال: احرَنجَمَ یَحرَنجِمُ احرِنجام
3- افعِلّال: افعَلَلَّ یِفعَلِلُّ افعِلّال
مثال: اطمَاَنَّ یَطمَئِنُّ اِطمِئْنان
میزان شناخت حروف اصلی از حروف زاید:
برای شناخت حروف اصلی از زاید از سه حروف «ف، ع، ل» استفاده می شود.
کلماتی که دارای چهار یا پنج حرف اصلی باشند، حرفهای چهارم یا پنجم اصلی آنها، به ترتیب،«لام الفعل دوم» و «سوم» به شمار می روند.
به جدول زیر توجه نمایید:
1- معانی با بهای ثلاثی مزید:
باب افعال:
1- تعدیه: کَرُمَ (بزرگواری نمود← اَکْرَمَ (گرامی داشت)
2- نسبت دادن فاعل به معنایی که فعل از آن مشتق گشته است.
مثال:
اجْربَ الرَّجُل (آن مرد به بیماری جرب دچار شد)
اغَذَّ البعیرُ (شتر غدّه دار شد)
3- یافتن مفعول بر صفتی که شایسته آنست .
مثال: احمَدتُ اَخاکَ
4- در معنی سلب:
اشفَی المریضُ (بهبودی بیماراز میان رفت)
اعجَمْتُ الکِتابَ:(نشانه های حرکات کتاب را از بین بردم)
5- به معنی دُخول در چیزی .
اصبَحنا و امْسَیْنا
6- به معنی مبالغه و نشان دادن فزونی معنی می آید
اشغَلتُ الصَّبیَّ (درسرگرم ساختن کودک، کوشیدم)
7- برای عرضه کردن:
اقتَلْتُهُ اَی عَرَّضْتُهُ لِلقَتْلِ
* گاه فعل متعدی به باب افعال می رود و لازم می گردد.
اکَبَّ ( به روی در افتاد)
اعرَضَ ( روی گردانید)
(ثلاثی مجرد این دو فعل « کبَّ و عَرَضَ» متعدی است. )
2- معانی باب تفعیل
1- بیشتر برای نشان دادن کثرت و فزونی معنی در فعل، در فاعل، یا در مفعول آمده است.
کثرت معنی در فعل: طَوَّفتُ و جَوَّلتُ (بسیار طواف کردم و گشتم )
کثرت معنی در فاعل: مَوَّتَتِ الآبالُ ( شتران بسیاری مردند)
کثرت معنی در مفعول:غَلَّقَتِ الاَبوابَ (همه درها را استواریست)
2- برای نسبت دادن مفعول به اصل فعل.
کَفَّرتُه وَ عَجَّزتُهُ و فَسَّقتُهُ، ای نَسَبتُهُ الی الکفر و العجزِ و الفسقِ
3- برای متعددی ساختن فعل.
فَرِحَ علیً فَرَّحتُ علیّاً
4- به معنی سَلب:
قَشَّرتُ العُودَ ای نَزَعتُ قِشرَهُ
5- برای تشبیه:
قَوَّس الشیخُ
6- برای ساختن فعل از اسم .
خَیَّمَ القومُ ای ضَرَبوا خِیاماً
3- معنای باب مفاعله
1. برای بیان مشارکت در انجام گرفتن فعل است.
مثال: کاتَبَ صَدیقٌ صدیقاً. (دو دوست به یکدیگر نامه نوشتند)
کارمتُهُ. ( یکدیگر را گرامی داشتیم )
2. تکثیر:
ظاعَفتُ الشّیءَ. (آن چیز را دو چندان کردم .)
3. به معنی « افعَل » از باب افعال.
مثال: عافاکَ اللهُ = اعفاک اللهُ. (خداوند تو را تندرستی دهاد.)
4. به معنی فعل مجرّد.
دافَعَ و سافَر به معنی ؛ دَفَعَ و سَفَرَ
4- معانی باب تَفَعُّل:
1- برای « مطاوعه»
مثال: قَطَعتُ الحبلَ فَتَقطَّعَ.
2- برای «تَکَلُّف و تَشَبُّه»:
مثال: تَحَلَّمَ و تَزَهَّدَ. ( خود را بردبار و پارسا نشان داد.)
3- برای ساختم فعل از اسم .
مثال: الفقیرُ توسَّدَ الحَجَرَ فَنَامَ ( توسّد= از «وِساده، به معنی بالش گرفته شده است.)
4- برای دلالت به این معنی که فاعل، از فعل کناره گرفته است.
«وَ مِن اللَّیل فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَهًً لَکَ…. ( پاسی ازشب را بیدار بمان که آن فضیلتی است برای تو.)
5- به معنی حصول و فراهم آمدن تدریجی فعل
تَجَرَّعتُ الماءَ
6- به معنی انتساب
تَبَدّی الرَّجُلُ. ( مرد به بادیه منسوب گشت.)
5- معانی باب تفاعُل:
1- برای مشارکت:
تخاطَبَ الرجُلانِ (دو مرد یکدیگر را مورد خطاب قرار دادند.)
2- برای «مطاوعه»:
باعَدْتُهُ فَـتَباعَدَ ( از او دوری گزیدم واو ازمن دور ماند)
3- برای نشان دادن امری غیرواقعی:
تجاهَلَ عَلیٌّ
4- وقوع تدریجی فعل:
تواردَ القوم ( آن گروه به تدریج آمدند.)
6- معانی باب افتعال:
1- مطاوعه : جَمَعَ البُستانُّی الاوراق فاجْتََمَعَت.
2- مبالغه : اکتَسَبَ زیدٌ ای بالَغَ فی الْکَسْبِ
3- برای اشتقاق و گرفتن فعل از اسم. اختَبَزَ ای اِتَّخَذَ الخُبزَ.
4- اشتراک: اِختَصَمَ القومُ. ای تخاصمُوا.
7- معانی باب انفعال
1- برای مطاوعه و همیشه لازم است .
قَطَعتُ الخَشبَ فَانْقَطَعَ. (چوب را بریدم و آن این عمل را پذیرفت.)
باب انفعال همواره از فعلهایی بنا می شود که دارای تاثیر ظاهری باشد.
بنابراین فعلهای مربوط به باطن و اندیشه به باب انفعال نمی رود؛ نمی توان گفت: انعَلَم یا انفَهَمَ.
8- باب افعلال:
معنی مبالغه، همیشه لازم و مخصوص رنگها و عیبهاست.
احَمرَّتِ الارضُ مِنْ دِماءِ الاَبْرِیاءِ. (زمین ازخون بی گناهان گلگون شد.)
وَاسْوَدَّت وُجوهُ الاشرارِ و الخائنینَ.( نابکاران و خیانت پیشگان سیه روی گشتند.
9- معانی باب اِستفعال
1- طلب و درخواست. استَفْهَمَ واسْتَخبَرَالتّلمیذُالمُعَلِّمَ.
(شاگرد از معلم خواست که وی را آگاه سازد)
2- یافتن مفعول بر صفتی. اِستَعظَمْتُ الامْرَ .
( کار را برزگ یافتم)
3- دگرگونی و تحول. استَحْجَرَالطِّینُ. (گل به صورت سنگ درآمد) اسْتَنوق الجَمَلُ.(آن شتر نر، در رام بودن، چون شتر ماده شده است)
4. مطاوعه:
اراحَهُ فاستراحَ
5- در معنی فعل مجرد
استَعْلَی قِرْنَهُ = علاهُ ( بر حریف خود چیره گشت)
استَقَرَّ= قَرَّ ( قرار یافت )
10- باب افعیلال
برای بیان مبالغه بیشتر و مخصوص رنگهاست
احمارّ= بسیار سرخگون شد.
معانی باب های رباعی مزید
1- باب تَفَعلُل: برای مطاوعه
مثال: دَحرَجَ الماءُ الحَجَر فَتَدَ حْرَجَ ( آب سنگ را غلتانید و آن غلتید).
2- دو وزن دیگر رباعی مزید یعنی «افعَنلَلَ و افعَلَلَّ» برای مبالغه به کار می رود. احرَنجَمَ ، اطمَاَنَّ
خلاصه:
1- تعدیه ( متعددی کردن)
افعال
تفعیل
2- مطاوعه:
تَفَعُّل
تفاعل
افتعال
ا نفعال
افعلال
استفعال
تَفَعْلُل
3- مبالغه و فزونی معنی در فعل :
افعال
تفعیل
مفاعله
افتعال
افعیلال
افعَلَلَّ
افعَنلَلَ
4- ساختن فعل از اسم:
تفعیل
تَفَعُّل
افتعال
5- مشارکت:
مفاعله
تفاعل
افتعال
6- مخصوص رنگ و عیب:
افعلال
افعیلال
7- فراهم آوردن تدریجی فعل:
تَفَعُّل
تفاعل
8- لازم:
ا نفعال
افعلال
فعــل:
1. صحیح 2. معتل
فعل صحیح
1- سالم ضَرَبَ
2- مهموز
– الفاء : اخَذَ
– العین: سَال
– اللام: قَرَاَ
3- مضاعف
– ثلاثی: شَدَّ
– رباعی: زلزل
وزن مضاعف ثلاثی:
1- فَعَل
یَفعِلُ فَرَّ یَفِرُّ – یَفعُلُ مَدَّ یَمُدُّ
2- فَعِلَ- یَفعَلُ بَرَّ یَبِرُّ
تبصره : ملاک در مهموز یا مضاعف بودن فعل، حرف اصلی آن است .
فعل معتل:
مثال ( معتل الفاء)
واوی : وَجَدَ
یایـی : یَقِظَ
اجوف ( معتل العین)
واوی : قال ( قول )
یایـی : سار ( سیر )
ناقص ( معتل اللام )
واوی :دَعا ( دَعو)
یایـی : رَمَی ( رَمَیَ)
لفیف
مفروق : وَقَی
مقرون: طَوَی
ساختمان فعل
ماضی: کَتَبَ
مضارع: یَکتب
امر: اکتُب
ماضی: همیشه مبنی است
مبنی بر فتح: کَتَبَ
مبنی بر فتح مقدر: (در صورتی است که آخرین حرف اصلی آن «الف» باشد): کَفَیَ. نَجَا
مبنی بر ضم: کََتَبُوا (در صورتی است که به « واو»جمع بپیوندد).
مبنی بر سکون: کَتَبتَ ( در صورتی است که ضمیر متحرک به آن بپیوندد).
نکته های دانستنی درباره ماضی :
1- همه همزه فعلهای مزید « زاید» بر حروف اصلی است و فقط همزه باب افعال همزه قطع است .
2- حرکات حروف متحرک مزید فیه همیشه فتحه است .
3- در شمارش حروف اصلی فعل، اولین صیغه ماضی ملاک است .
مثال: یکاتبون: چهار حرفی است چون نخستین صیغه ماضی آن «کاتَبَ» است.
مضارع : به زمان حال و آینده دلالت می کند.
2- حروف مضارع ( اُتین) در آغاز فعلهای چهار حرفی مضمون و در فعلهای دیگر مفتوح است.
کاتَب یُکاتبُ زَلزَل یُزَلزلُ
تبادُل یَتَبادِلُ مَنَـعَ یَتَمَنَعُ
3- چنانچه «سین» یا « سوف» حروف « تسویف » بر سر فعل مضارع درآید معنی آن به « آینده » اختصاص می یابد.
سَیَذهبُ محمّدٌ الی عَمَلِهِ
4- چنانچه «لَ» (لام مفتوح) بر سر مضارع در آید به زمان حال اختصاص می یابد.
«انِّی لَیَحْزُنُنِی ان ّ تَذهَبوا بِهِ » ( شما که یوسف را می برید من به راستی اندوهگین می گردم ).
5- از میان افعال فقط فعل مضارع ( به جز صیغه 6 و 12) معربست.
6- در مضارع با بهای « تَفَعُّل ، تفاعل ، تَفَعلُل» به علت مقارنت دو « تا» برای سهولت تلفظ یکی از «تا» ها را می شود حذف کرد. ( در 8 صیغه از 14 صیغه )
تَتَنَزَّلُ تَنَزَّلُ تَتَکاثَرُتَکاثَرُ
7- در باب افتعال چنانچه فاءالفعل ص ،ض، ط، ظ باشد،
برای سهولت تلفظ « ت » افتعال به « ط» بدل می شود.
صلح اصطلاح ضرب اضطراب
8- هرگاه فاءالفعل « د ، ذ، ز» باشد در باب افتعال «ت» به « دال » بدل می شود.
ذکر ادَّکَر (« اذ ّکر و اذدَکر» هم صحیح است)
درء اِدَّرَا
زجراِزدَجَر ( «ازَّجَرَ» هم صحیح است)
فعل امر
حاضر
غائب
امر حاضر: از شش صیغه مخاطب فعل مضارع معلوم بنا می گردد.
طرز ساخت:
1- حذف حرف مضارع
2- پس از حذف اگر حرف متحرک باشد، همان، صیغه امر است.
و لام الفعل اگر صحیح باشد ساکن می گردد، اگر ناقص باشد حذف می شود.
تَعِدُ ← عِدْ تُزَلْزِلُ← زَلزِل
تَفِی← فِ تُصلِّیُ ← صَلِّ
چنانچه بعد از حذف حرف مضارع حرف ساکن باشد، باید «همزه» اضافه کرد. برای حرکت همزه چنانچه عین الفعل مضارع مضموم باشد، همزه نیز مضموم و در غیر این صورت همزه مکسور خواهد بود. تنها در باب افعال همزه امر مفتوح است.
تَنصُرُ ← اُنصُر تَدعُوُ ← اُدْعُ
تَعلَمُ ← اِعلَمْ تَجلِسُ← اِجلِس
تَرضَی← اِرضَ تُکّرِمُ← اکرم
تُلْقِی← اَلْقِ
در فعلهای مضاعف و فعلهایی که لام الفعل آنها ادغام شده و مشدد است، می توان حرف آخر را با دو حرکت فتحه کسره خواند (اگر مضارع مضموم العین باشد) با سه حرکت می توان خواند.
در جمع مونث مخاطب ادغام غیرممکن است.
تَهُبُّ ← اُهبُبُ – هُبَََُِّ (اُهبُبْنَ)
فِرِّ َ← فِرَِّ- اِفرِرْ (افرِرْنَ)
تَسوَدُّ ← اسوَدَِّ- اسوَدِدْ (اِسوَدِدْنَ)
صرف یک نمونه فعل امر مضاعف (مَدَّ- یَمُدُّ)
صرف یک نمونه فعل امر مثال: از فعل (وَعَدَ، یَعِدُ)
صرف یک نمونه فعل امر اجوف از فعل: (قال- یُقُول)
صرف یک نمونه فعل امر (ناقص) از فعل (دنا- یَدنُو)
امر غائب (امر با لام)
برای ساختن امر از فعل مضارع غایب یا متکلم معلوم یا مجهول یا مضارع مخاطب مجهول، لام امر بر سر آن می آورند. در این صورت، فعل مضارع، فقط معنی«آینده» می دهد.
در ضمن، لام امر غایب همیشه مکسور است جز در مواردی که «فا، واو، ثُمَّ» بر سر آن درآید. در این صورت می توان آن را ساکن کرد.
مثال: لِیَکْتُبْ، لِیُکْتَبْ، لِتُوَدَّبْ یاغلامُ، لِاکْرِمْ.
فَلیَتَّقُوا، وَلیقُولُوا.
صرف یک نمونه فعل امر از «کَتَبَ، یَکتِبُ»
متکلم الوحده: لِاِکْتُبْ مع الغیر: لِنَکْتُبْ
فعل:
1- لازم: فعلی است که معنی آن در خود فاعل پایان پذیرد.
مثال: قامَ علی، اَثمَرَتِ الشَّجَرَهُ.
2- متعدی: فعلی است که معنی آن از فاعل درگذرد و به مفعول برسد.
مثال: بَرَیْتُ القَلَمَ، عَدَلتُ بِکَ اِلی الخیرِ (تو را به کار خیر میل دادم)
فعلهایی که در معانی زیر به کار رود، لازم خواهند بود.
1- طبیعت و غریزه: شَجُعُ، جَبُنَ
2- هیئت: طالَ، قَصُرَ
3- رنگ: زَرِقَ، دَکِنَ، سَوِدَ
4- عیب یا زیور: عَوِرَ(یک چشم شد)، عَرَجَ(پایش لنگ شد)، غَیِدَ(کشیده گردن و نرم تن است)
5- پاکیزگی و آلودگی: طَهُرَ، دَنِسَ(آلوده گشت)،قَذُرَ (پلید و ناپاک گشت )
6- تهی بودن و انباشتگی: فَرَغَ و شَبِعَ (انباشته گشت)
7- برخی از عوارض طبیعی: غَضِبَ، مَرِضَ.
فعلهایی که در وزنهای زیر به کار می روند، همواره لازم هستند.
1- فَعُلَ، یَفعُلُ مثال: خَشُنَ، یَخشُنُ، کَرُمَ، یکرُمُ
2- اِنفَعَلَ، یَنفَعِلُ: اِنکَسَرَ، یَنکَسِرُ
3- تَفَعلَلَ، یَتَفَعلَلُ: تَزَلزَلَ، یَتَزَلزَلُ، تَذَبذَبَ، یَتَذَبذَبُ
(دو دل و سرگردان شد.)
4- افعَلَّ یَفعَلُّ اسوَدَّ، یَسوَدُّ، احمَرَّ یَحْمَرُّ
5- افعَلَلَّ یَفعَلِلُّ اقشَعَرَّ، یَقشَعِرُّ (لرزید)، اِکْفَهَرُّ، یَکفَهِرُّ (تیره گشت)
6- افعَنلَلَ یَفعَنلِلُ احرَنجَمَ، یَحرَنْجِم ُ(انبوه گشت)، اقعَنسَسَ یَقعَنسِسُ(به عقب بازگشت)
7- افعالَّ، یَفعالُّ: احمارَّ، یَحمارُّ
هر فعلی که در معنی «مطاوعه» به کار رود نیز لازم است. (معانی ابواب)
جَمَعْتُهُ فاجْتَمَعَ، جَمَّعتُهُ فَتَجَمَّعَ. (دو فعل«اجتمع» و «تَجَمَّعَ» لازم هستند.)
فعل متعدی:
بی واسطه: ضَرَبْتُ زَیْداً، بَرَیْتُ القَلَمَ
با واسطه:
حرف جر: عَدَلْتُ بِکَ اِلی الخَیر.
باب افعال: اکرِمُوا الکُرَماءَ.
تضعیف عین الفعل: باب تََفَعیل : وَ قِّرُوا کِبارَکُم
(ارج بنهید بزرگانتان را)
راههای متعدی کردن فعل لازم در هر فعلی به کار نمی رود. مثلاً «جَلَسَ» با حرف جرّ متعدی نمی شود، بلکه با همزه باب افعال متعدی می شود.
جَلَسَ الطالبُ علی الکرسی (لازم)
اُجلَسَ الاسِتاذُ الطالبَ علی الکرسی (متعدی)
گاهی به ندرت یک فعل به هر سه شیوه متعدی می شود مثل: رَجَعَ
«ارجَعْتُهُ» «رَجَّعتُهُ» و «رَجَعتُ بِهِ»
یک فعل گاهی ممکن است لازم و زمانی هم متعدی به کار می رود.
سَفَحَ الدَّمُ (خون ریخت)، سَفَحََ الدَّمَ. (خون را ریخت)
فعل متعدی:
معلوم: فعلی است که فاعل آن، همراه آن به کار رفته باشد.
کَتَبَ محمدٌ
مجهول: فعلی است که فاعل آن در کلام نباشد و مفعول به جای آن نشسته باشد.
قُرِیءَ الدرسُ، کُتَبِتْ رسالهٌٌ
تبصره: تنها فعل ماضی و مضارع به صورت مجهول به کار برده می شود.
طرز ساخت فعل مجهول:
1- ماضی:
حرف ماقبل آخر مکسور و همه حروف متحرک پیش از آن، مضموم می گردد.
عَلِمَ ← عُلِمَ اکْتَسَبَ ← اکْتُسِبَ
کاتب ← کوتِبَ تَمَلََّکَ ← تُمُلِّکَ قال ← قَیِل
2- مضارع:
حرف ماقبل آخر مفتوح و حرف مضارع (ا، ت، ی، ن)
مضموم می گردد، بقیه حرکات و سکون آن تغییر نمی کند.
یَعْلَمُ ← یُعَلَمُ یَکْتَسِبُ ← یُکْتَسَبُ
یُکاتِبُ ← یُکاتَبَ یُزَلزِلُ ← یُزَلْزِلُ
نکته ها:
1- در ساخت ماضی مجهول چنانچه ما قبل آخر «الف» باشد به «یاء» بدل می گردد.
صام صِیمَ اقام اُقِیمَ اِستجابَ اُستُجِیبَ
2- در صورتی که فعل اجوف (معتل العین) اعلال گردد، در مضارع مجهول، حرف ماقبل آخر آن به «الف» بدل می شود.
یَعُودُ یُعَادُ یَصِیدُ یصادُ
ولی چنانچه اعلال نپذیرد در ساخت مجهول نیز نمی کند.
یُقَاوِمُ یُقَاوَمُ. یُبَیِّنُ یُبَیَّنُ
توضیح:
هرگاه حرف علّه متحرک، حرف ماقبل ساکن باشد، حرکت حرف علّه به حرف ما قبل داده می شود و خود حرف علّه متجانس می شود یعنی اگر فتحه باشد تبدیل به «الف» و اگر کسره باشد تبدیل به «ی» و اگر ضمه باشد تبدیل به «واو» می شود.
مثال: یُعْوَدُ یُعَادُ ] یُقْوِلُ یُقِیلُ[
3- برخی از فعلها در زبان عربی تنها در شکل مجهول به کار می رود.
مثل: جُنَّ الرَّجُلُ (دیوانه شد)، طُلَّ الدَّمُ.(خون بی ارزش شد)
اُولِعَ بِالاَمرِ. (در راه آن رنج برد)
توضیح:
برای تبدیل جمله معلوم به مجهول علاوه برحذف فاعل، فعل از نظر مذکر و مونث بودن با نائب فاعل مطابقت داده می شود.
انتَقَد الادیبُ الشعرَ ← اُنتُقِدَ الشِّعرُ
رََوَِی القُصّاصُ الحکایتهَ← رُوِیَتِ الحکایهَ
افتَتَحَ الرَّئیسُ الحَفلَهَ← اُفتُتِحَ الْحَفلَهُ
ادغام:
هر گاه دو حرف همجنس کنار هم باشند به شرط آنکه دومی متحرک باشد، در هم ادغام می شوند:
مَدَدَ← مَدَّ اسوَدَدَ← اسوَدَّ مادَدَ← مادَّ
اگر ماقبل حرف اول، حرف ساکن باشد حرکت آن به حرف پیش از آن، داده می شود و سپس ادغام می گردد.
یَشدُدُ← یَشُدُّ یَمدُدَ انِ ← یَمُدّ انِ
در صورتی که دو حرف همجنس در دو کلمه جدا باشد و نخستین آن ساکن باشد، در همه ادغام می شوند.
سکنْ+نا← سَکَنّا عن+نا←عَنّا عَلَیْ+ی← عَلَیَّ
در سه مورد ادغام و عدم ادغام هر دو جایز است:
1- در فعل مضارع مجزوم:
یَمدُدُ← یَمُدُّ ← لَم یَمدُد یا لَم یَمُدِّ َ ُ
یَفرِرُ← یَفِرُّ ← لم یَفْرِر یا لَم یَفِرِِِّ َ
2- امر حاضر:
مُدَِّ َ ُ یا اُمدُد فَرِّ َ← افرِرْ
3- در کلمه ای که عین الفعل و لام الفعل آن حرف «یا» باشد و حرکت آن لازم (اصلی) باشد.
(حَیِیَ یا حَیَّ) ولی چنانچه حرکت آن، حرکت عارضی یا اعراب باشد. ادغام غیرممکن می شود. (لَن یُحیِیَ)
در توضیح دو مورد نخست همانگونه که در مبحث فعل مضاعف آمده است باید گفت که هرگاه فعل مضارع یا امر مضاعف مجزوم شود ادغام و عدم ادغام هر دو جایز است، و اگر مضارع مضموم العین باشد (در حالت ادغام) با سه حرکت و غیر آن با دو حرکت (فتحه و کسره) جایز است.
یَسُدُّ ← لم یسُدَُِّ(لَم یَسدُد). امر حاضر: سُدُِّ َُ← (اُسدُد)
یَبَرُّ← لَم یَبرِّ َ(لم یَبرَرْ). امر حاضر: بَرِّ َ(ابْرَرْ)
لَم یَفِرَّ← لَمْ یفِرِّ َ(لم یَفْرِرْ). امر حاضر فَرَِّ َ(افرِرْ)
در موارد زیر ادغام غیرممکن است:
1- در اسمهای ثلاثی که عین الفعل آنها متحرک باشد.
کلل (پرده نازک) شِدَد (سختی) قُلَل
2- در جایی که ضمیرهای رفع(به جز «واو، الف، یاء») به فعل مضاعف بپیوندد.
مَدَدنَ، مَدَدتَِ، مَدَدتُما، . . .
(به عبارتی چون حرف دوم ساکن است ادغام غیر ممکن است)
4- در اسمهای سه حرفی که برای الحاق به رباعی، حرفی به آنها افزوده شده باشد.
در اسمها: قَرْدَد(زمین سخت و بلند)، سُردُد(نام مکان) رِمدِد (رنگ خاکستری روشن)
در فعلها: جَلْیَبَ (پیراهنی فراخ به تن کرد) شَمْلَلَ (شتافت) که هر دو فعل از ریشه (جَلْب و شَمْل) به «دَحْرَجَ» بر وزن «فَعْلَلَ» ملحق گشته اند.
اعلال:
هرگاه فعل دارای یکی از حروف عله (و-ا-ی) باشد دچار تغییراتی می شود که به آن اعلال می گویند و بر سه نوع است.
حذف: حرف عله حذف شود: قُل
قلب: حرف عله به حرف دیگری بدل شود: قال
اسکان: حرکت حرف عله حذف شود: یَقُولُ
دو نکته:
1- «الف» در اسمهای معرب و فعلها
الف- زاید است: کتاب، کاتَبَ
ب- مقلوب است: باع (از بَیَعَ) قال (از قَوَل)
2- «واو» و «یا»:
الف- اصلی: عَفْو، نَیْل، وَعَدَ، سَیَرَ
ب- مقلوب: مَوقِظ (مُیْقِظ)، میراث(مِوْراث)، سَار(سَیَرَ)،نجا (نَجَوَ)
– زاید: صَبُور، کریم، اعْشَوْشَبَ
اعلال به حذف:
التقاء ساکنین: هرگاه دو ساکن کنار همه بیاید و یکی از آن حرف علّه باشد، حرف علّه، حذف می شود.
حرف عله هرگاه مجزوم شود، حذف می شود.
3- از فعل ناقص (اعم از «واوی» یا «یایی») هنگامی که «واو» ضمیر جمع مذکر، یا «یاء» ضمیر مفرد مونث مخاطب به آن می پیوندد.
رَمَیُوا← رَمُوا یَرْمیُونَ← یَرمُونَ
تَرْمِیینَ← تَرْمیِنَ تَدعُوِینَ← تَدْعیِنَ
توضیح: به عبارت دیگر می شود گفت «ضمه و کسره» بر حرف عله ثقیل است. بنابراین حذف می شود بعد از حذف حرکت به علت التقاء ساکنین (قاعده1) حرف عله حذف می شود.
4- از آخر فعل ماضی ناقص مفتوح العین، هنگامی که «تا» تانیث کشیده ساکن و ضمیر مثنای غائب بدان بپیوندد.
کَفَیَتَا← کَفتَا دَنَوَتا← دَنَتَا
توضیح: هر گاه حرف علّه متحرک ما قبل مفتوح باشد تبدیل به الف می شود. در صورتی که التقاء ساکنین پیش بیاید حرف علّه حذف می شود.
کَفَیََتْ← کفاتْ← کَفَتْ
دَنَوَت← دَنَات← دَنَتْ
5- از آخر اسم نکره منقوص تنوین دار.
داعِوٌ← داعٍ قاضیٌ← قاضٍ
توضیح: در اصل داعِوُنْ بوده، ضمه بر علّه ثقیل و حذف می شود، به علت التقاء ساکنین حرف علّه حذف می شود.
دَاعِون← داعِنْ← داعٍ
قاضیُن ← قاضِینْ قاضِنْ ← قاضٍ
حذف «واو»
6- هرگاه فعل دارای شرایط زیر باشد «واو» حذف می شود.
مثال واوی: وَصَفَ
2. مضارع آن بر وزن «یَفعِل» باشد. یَوْصِفُ
3. معلوم باشد (مجهول نباشد).
4. چنانچه مضارع آن بر وزن «یَِفعَلُ» باشد. یکی از حروف آن حرف حلقی (ء، هـ، ح، خ، ع، غ) باشد.
وَصَفَ ← یَصِفُ وَصَلَ ← یَصِلَ
وَضَعَ← یَضَعُ وَسَعَ← یَسَعَ
7- در مصدر فعل مثال واوی، هرگاه بر وزن «فِعل» باشد، «واو» حذف می شود و تاء تانیث در آخر آنها افزوده می شود.
وِصْفْ← صِفَه وِعْد← عِدَه وِثْق← ثِقَه
در صورتی که مصدر بر وزن «فَعل» باشد «واو» حرف علّه به حال خود باقی می ماند.
وَصْفْ وِعْد وَِضْع
اعلال به قلب
اعلال به قلب عبارت است تغییر شکل حروف علّه به یکدیگر:
جاعَ، رَمَی، رَضِیَ، نُوصِرَ، مُوقِنٌ که در اصل، جَوَعَ، رَمَیَ، رَ ضِوَ، ناصَرَ، مُیقِنٌ بوده اند.
« قلب واو به یاء»
در صورتی که « واو» ساکن پس از کسره قرار گیرد.
مِوْراث میراث مِوْزان میزان
« واو» در آخر کلمه که حرف پیش از آن مکسور باشد.
رَضِوَ رَضِیَ دُعِوَ دُعِیَ
3- در صورتی که واو، لام الفعل صفاتی بر وزن «فُعْلَی» ( مونث اَفعل تفضیل) قرار گیرد.
دُنوَی دُنیا عُلوَی عُلیا (قُصوی= دورتر
و حُلوَی= شیرین تر، از این قاعده مستثنا هستند)
4- هرگاه فعل ناقص «واوی» باشد در مصدر باب های «تَفَعُّل و تفاعُل» ضمه ما قبل آخر به کسره بدل شده و «واو» به «یاء» قلب می شود.
تَجَلُّو تَجَلِّی تَسَلُّوتَسَلِّی
تَعالُو تعالِی تَراضُو تراضی
5- در مصدر فعل اَجوف که « واو» میان حرکت کسره و « الف» قرار گیرد.
صِوانَه صِیانه قِوام قیام، صِوامصیام
همچنین جمع اسمهای اجوف که عین الفعل مفرد آنها ساکن باشد.
حَوضحِواض حیاض ثَوبثِوابثیاب
سوْطسِواطسیاط روضرِواضریاض
در چهار کلمه «صِوان» و «سوِار» (هر دو مفردند) طِوال (جمع طویل) و قِوام (مصدر دوم باب مفاعله) اعلال صورت نمی گیرد.
قلب « یاء» به « واو»
1- یاء ساکن ما قبل مضوم
یُیْقِظُ یُوْقِظٌ یُیسِرُ یُوسِرُ
2- در صورتی که «یاء» لام الفعل اسمی بر وزن «فَعْلَی» باشد
فتیَا فَتوَی تَقیَا تَقوَی
قلب «واو» و «یاء» به «الف»
چنانچه « واو» و « یاء» متحرک و حرف پیش از آنها مفتوح باشد
آن دو قلب به « الف» می شوند.
قَوَمَ قامَ سَیَرَ سارَ
بَیَعَ باعَ دَعَوَ دَعَا
قلب « واو» ، «یاء» و « الف» به همزه
هر اسم مفردی که حرف سوم آن حرف مدّ (و – ا- ی) باشد و بر وزن « فعائل» جمع بسته شود حرف مدّ به همزه قلب می شود.
عَروس عرائس رِساله رسائل
فریده فرائد نظیر نظائر
قلب «واو» و «یاء» به همزه
1- پس از الف «فاعل»
ناوِم نائم داوِر دائر
قاوِل قائل سایر سائر طایرطائر
2- در صورتی که «واو» و«یاء» در آخر کلمه و بعد از الف زاید باشد.
اِعطای اِعطاء بقای بقاء
رِضاورضاء صَفاو صفاء
قلب و ادغام
هرگاه «واو» و «یاء» در باب افتعال فاء الفعل باشند.
قلب به «تاء» و در «تاء» افتعال ادغام می شوند.
اِوتَصََل اِتْتَصَلَ اِتَّصل یًتَّصِلُ اِتّصال
اِیتَسَرَ اِتتَسَرَ اِتَّسَرَ یَتَّسِرُ اِتّسَار
اعلال به اسکان
1- هرگاه « واو» مضموم و «یاء » مکسور باشد و حرف پیش از آنها ، حرف صحیح و ساکن باشد حرکت آنها را به حرف پیش از آنها می دهند و آن دو را ساکن می کنند.
یَقْوُلُ یَقُولُ یَز ْوُرُ یَزُورُ
یَبیِعُ یَبِیعٌ یَز ْیِنُ یَزِینُ
2- چنانچه حرکت «واو» و «یاء» فتحه باشد پس از نقل حرکت آنها به حرف ساکن پیش از آن، آن دو را به «الف» قلب می کنند.
یُقوَلُ یُقَالُ یَخوَفٌ یَخَافُ یَهیَبُ یَهَابُ
3- چنانچه «واو» در آخر کلمه دارای ضمه و حرف پیش از آن «مضموم» باشد، همچنین «یاء» در آخر کلمه مضموم و حرف پیش از آن مکسور باشد، در این صورت، «واو» و «یاء» تنها با حذف حرکت آنها، اعلال می پذیرند.
یَرجُوُیَرجُو یَدعُوُیَدعُو
یَرمِیُ یَرمِی یُرضِی یُرضِی
اسمهای اجوف زیر اعلال نمی پذیرند:
اسم آلت: مِقوَد مِزوَد (انبان) (فاصله بین کلمات بیشتر باشد)
افعَل تفضیل: اَجوَد، ازیَد
صفت مشبهه ( افعل وصفی): اسوَد، احوَر، ابیَض
افعَل التَّعَجب: ما اطوَلَهُ، اطوِل بِهِ
مصدر مرّه: قَومَه، نَومَه، لَومَه
مصدر نوع یائی:البیعه (نوع فروختن) النَِّیمه (نوع خفتن)
اسامی در اعلال تابع افعالند، بنابراین هر فعلی که اعلال نشود، اسمهای برگرفته از آن، نیز اعلال نخواهد شد.
اسمهای برگرفته از آن، نیز اعلال نخواهد شد.
الحاوِِی از حَوَی یَحوِی
المجاوِر از جاوَرَ یُجاوِرُ
المُبابِع از بَایَعَ یُبَایِعُ
خلاصه ای از قواعد اعلال
1- حرف علّه متحرک ما قبل مفتوح تبدیل به «الف» می شود.
قَوَل قال بَیَعَباعَ
2- هرگاه دو حرف ساکن کنار هم بیایند یکی از آنها حرف علّه باشد. حرف علّه حذف می شود (التقاء ساکنین)
قُولنَ قُلنَ لَم یَقُول لم یَقُل
3- قاعده تجانس: هرگاه حرف علّه متحرک، و ما قبل ساکن باشد، حرکت حرف علّه به ما قبل داده می شود و خود حرف علّه متجانس می شود، (یعنی به تناسب ضمه واو، کسره یاء فتحه الف)
یُقوِلُ یٌقِیلُ ( باب افعال)
یَقوُلُ یُقَوْلُ ( مجهول)
مُقوِم مقیم ( اسم فاعل باب افعال)
مٌقوَم مٌقام ( اسم مفعول باب افعال)
4- ضمه و کسره بر حرف علّه تقیل است بنابراین حذف می شود، در صورت حذف اگر التقاء ساکنین پیش بیاید حرف علّه حذف می گردد.
یَدعُوُ یَدعُو رَمَیُوا رَمَیوارَمَوا
تَدعُوِینَ تَدعُوینَ تَدعِینَ (مخاطبه)
تَرمِیِینَ تَرمِیْینَ تَرمِینَ
5- فعل ناقص هرگاه مجزوم شود، حرف علّه حذف می شود.
یَدعُوُ لَم یَدعُ اُدعُو اُدعُ
6- حرف علّه بعد از «الف» زاید تبدیل به همزه می شود.
قاوِم قائم اِعطای اعطاء
ارضای ارضاء
7- فعل مثال واوی هرگاه به باب افعال رود در مصدر باب افعال «واو» به «یاء» بدل می شود.
اوجَد یُوجِدُ اِوجاد ایجاد
8- اَجوف هرگاه به باب افعال یا استفعال رود در مصدر حرف علّه حذف و « تاء » در آخر افزوده می شود.
اَجوبَ اَجاب یُجوِبُ یجیب اجواب اجابه
استقام یَستَقیمُ استقوام استقامه
9- چنانچه فعل لفیف مفروق باشد( وَقَی) هم از قواعد مثال و هم از قواعد ناقص تبعیت می کند ولی اگر لفیف مقرون (طَوَی) باشد فقط از قواعد ناقص تبعیت می کند.
به افعال زیر و تغییرات آن در اسم فاعل و مفعول دقت کنید.
« اعلال همزه»
1- تَلیین ( نرم و هموار ساختن) همزه:
هرگاه همزه ساکن بعد از همزه متحرّک بیاید برای سهولت تلفظ اعلال می شود. یعنی بعد از همزه مفتوح به الف و پس از همزه مضوم به واو و بعد از همزه مکسور به «یاء» قلب می شود.
اَمن ااْمَنَ آمَنَ اُاْمِنُ اُوْمِنُ
اءْمان ایمان
2- در صورتی که همزه نخستین ازدو همزه، همزه وصل باشد، و اگر حرفی یا قلمه یی بر سر آن در آید، همزه وصل حذف شده و حرف مدّ (همزه دوم) به حالت نخستین خود باز می گردد.
اَذَن اِءذَن اِیذَنَ وَاذَنْ
3- درصورتی که همزه ساکن پس ازحرف جزهمزه قرار گیرد.
به دو صورت می توان به کار برد.
الف- به حرف مدّ قلب گردد( بعدازفتحه الف، کسره یاء، ضمه واو)
« رَاس، شوم، بیر»
ب) همزه به حالت اصلی خود باقی می ماند:
«راس، شُوم، بِئْر»
4- چنانچه همزه متحرک و مفتوح باشد پس از همزه مفتوح یا مضوم دیگر به «واو» قلب می شود.
آدم جمع اَوَ ادم تصغیر اُوَیدِم
5- همزه اصلی در دو فعل امر از «اخَذَ و اکَلَ» به سبب کثرت استعمال، وجوباً حذف می شود.
خُذ، قٌل به جای اُوخُدْ و اُوکُل
ولی در دو فعل « امر وسَاَلَ» جوازاً حذف می شود.
مُرْ، سَلْ ( اُومُر واسال همه صحیح است)
6- همزه اصلی را از مضارع و امر فعل رَاَی و ارَی ( باب افعال) همه مشتقات آن حذف کرده اند.
رَاَی یَرَی مر: (رَ، رَیَا، رَوْا ، رَی، رَیَا، رَیْنَ ….)
اَرَی، یُرِی، یُرِیانِ …. و امر : (اَرِ، ارِ یا، اَرُو …..)
7- چنانچه در کلمه یی، شرطهای ادغام و اعلال هر دو موجود باشد، نخست ادغام و پس از آن اعلال انجام می گیرد.
اامِمَه اَءِمَّه ائمَّه (= ایمَّه)
کتابت همزه:
1- همزه درآغاز کلمه همواره به صورت الف نوشته می شود:
اسئِله، اَطعِمَه، اکرام
تذکر:
هرگاه « لام» بر سر «اَل» در آید همزه آن می افتد.
الرّجل لِلّرجل الشمس لِلشّمس
2- همزه ساکن در میان کلمه متناسب با حرکت پیش از آن نوشته می شود.
(ضمهواو، کسره ی، فتحه الف)
لُوْم ، شُوم ، بِئر، ذِئب. فَاس، رَاس.
نکته:
در صورتی که همزه یی پس از همزه وصل، به حرف دیگر قلب شده باشد و سپس بخواهند آن را در میان کلام، به اصل خود باز گردانند به صورت حرفی نوشته خواهد شد، که به آن حرف تغییر شکل داده بوده است.
اَذَن (امر) اِیذَن یا رَجُلُ ائذَن
اَتَی (امر) اِیتِ قُلْتُ آئْتِ
3- همزه متحرک در وسط کلمه، در صورتی که حرف پیش از آن متحرک یا ساکن باشد، به صورت حرفی متناسب با حرکت خود، نوشته می شود.
«سَالََ، سَئِمَ، لَوُمَ، مَسالَه، مَسْوُول»
نکته:
چنانچه همزه مفتوح، پس از حرکت ضمّه یا کسره باشد، یا پس از آن، حرف الف آمده باشد. با حرفی متناسب با حرکت پیش از خود نوشته می شود.
مُوَن، فِئَه، مَآب
(مائِه و مئه یعنی «صد» با هر دو املا نوشته می شود.)
4- چنانچه همزمان میان الف و یا ضمیرقرار گیرد به دو صورت (ء) و (ئـ) می توان نوشت که صورت دوم صحیح تر است.
ابتداء ی و ابتدائی ، بقاء ی و بقائیّ
نکته:
اگر همزه میان الف و ضمیری جز «یاء» قرار گیرد، در صورتی که حرکت آن (همزه) کسره یا ضمه باشد، با حرفی هماهنگ با حرکت خود، نوشته می شود.
اما اگر حرکت آن، فتحه باشد، به صورت خود همزه و بدون تغییر نوشته خواهد شد.
صفاوُهُ، بِصََفائهِ، بَقاوُهُ، صفاءَهُ، بقاءَهُ
5- همزه در آخر کلمه:
چنانچه همزه در آخر کلمه و حرف پیش از آن ساکن باشد، به صورت علامت قطع یعنی به شکل خود همزه و بدون تغییر نوشته می شود.
جُزء، ضُوء، شَیْء، بُطء (کندی)
ولی اگر پیش از آن، متحرک باشد، با حرف هماهنگ با حرکت پیش از خود، نوشته می شود.
جَرُوَ، دَفِیءَ(گرم شد)، صَدِیءَ (فلز) [زنگ زد] اَقرَاَ، اَنْشَا
همزه در آخر کلمه با «تاء» تانیث:
اگردراین حالت حرف پیش ازآن، حرفی صحیح و ساکن باشد.
همزه به صورت الف نوشته می شود.
نَشاَه، جُراًه، مَراه
ولی چنانچه حرف پیش از آن متحرک باشد با حرفی هماهنگ یا حرکت پیش از خود نوشته می شود.
فِئَه، لُولُوه
اما اگر حرف پیش از آن، یکی از حروف عله (و- ا- ی) باشد پس از «یا» به صورت «یاء» و پس از «الف» و «واو» به صورت همزه نوشته می شود.
هَیئَه، خَطیِئَه، قِراءَه، دَنَاءَه، مُرُوءَه
چند نکته:
هرگاه در آغاز کلمه مهموز، دو همزه کنار هم بیایند و دومی ساکن باشد، همزه ساکن به حرفی هماهنگ با حرکت حرف پیش از آن، قلب می گردد.
اَانَسْتُ آنَسْتُ اءنسُ اُونِس
اءذَن ایذَن اءمَنْ ایمَن
برای حرکت فاء الفعل اجوف ثلاثی مجرد ماضی که به سبب پیوستن به ضمیر، عین الفعل آن حذف شده است، به عین الفعل مضارع آن نگاه می کنیم، اگر ضمه باشد، حرکت فاء الفعل مضموم وگرنه همواره مکسور خواهد بود.
قام یَقُوُمُ (یَقُومُ) قُمنَ
خاف یَخوَفُ (یَخَافُ) خِفْنَ
باعَ یَبْیِعُ (یَبِیعُ) بِعْنَ
هرگاه فعل ناقص به واو جمع مذکر و یا به «یاء» مفرد مونث مخاطب بپیوندد، لام الفعل آن حذف می گردد. در این صورت چنانچه عین الفعل آن مفتوح باشد، مفتوح خواهد ماند در صورتی که مضموم یا مکسور باشد، با «واو» مضموم و باید «یاء» مکسور خواهد شد.
رَمَی رَمَوا یَخشَی نََخشَیْنَ
یَدْعوُ یَدعُونَ- تَدعِینَ
یَرْمِی یَرْمُونَ- تَرْمِینَ
رَمَتْ و رَمَتا» در اصل «رَمَیَتْ و رَمَیَتا» بوده است و «یاء» به سبب حرکت خود و فتحه ماقبل، قلب به «الف» گشته و سپس به التقاءساکنین، حذف شده است. حرکت «تاء» در «رَمَتَا» دارای اعتباری نیست، زیرا که آن عارضی است و تاء تانیث فعل ماضی، در اصل ساکن است.
در ساختار مجهول اجوف سه حرفی و پنج حرفی، حرکت کسره عین الفعل، به حرف پیش از آن داده می شود و به دنبال آن، «واو» قلب به «یاء» می گردد. در صورتی که فعل دارای همزه وصل باشد، حرکت همزه مکسور می گردد.
قال قُوِل قیل باع بُیِعَ بِیعَ
اختارَ اُخْتُیِرَ اِختیِرَ اعتادَ اُعتُیِدَ اعتِیِدَ
در اجوف ثلاثی، با پیوستن ضمیر به فعل (از صیغه ششم به بعد) عین الفعل حذف می شود. حرکت فاء الفعل ماضی به حرکت عین الفعل مضارع آن بستگی دارد. یعنی اگر مضموم باشد ضمه وگرنه کسره خواهد بود، در ساخت مجهول برای رفع اشتباه، حرکت فاء الفعل به جای ضمه کسره و به جای کسره ضمه خواهد بود.
معلوم مجهول
قُمْتَ قِمْتَ
بِعْتَ بُعْتَ
صُنْتُ صِنْتُ
نون تاکید:
ثقلیه: نَّ= هَلْ یَنْصُرَنَّ
خفیفه: نْ= هَلْ یَنصُرَنْ
نون تاکید ثقیله و خفیفه به دنبال افعال مضارع و امر می آید.
معنی تاکید در نون ثقیله بیشتر از خفیه است.
نون تاکید هیچگاه به ماضی نمی پیوندد.
این دو حرف در صورتی به فعل مضارع می پیوندد که فعل تنها به معنی آینده و نیز دارای معنی «طلب» باشد. یعنی در یکی از معانی: امر، نهی، استفهام، تمنّی عَرْض قَسَمَ که فعل مضارع را به آینده اختصاص می دهند به کار رفته باشد.
«لِیَکتُبَنَّ، لِیَکْتُبَنْ، لاتَکْتُبَنَّ، هل تَکْتُبَنْ، هَلّایَجُودَنَّ، الاتَقْرَ اَنَّ، لَیْتَکَ تَنْجَحَنَّ، وَاللهِ لَاقُولَنَّ»
نون تاکید همراه فعلی که دارای زمان آینده محض باشد به کار نمی رود. نمی توان گفت: سَیَقُولَنَّ یا سَوفَ یَقُولَنَّ
نون تاکید ثقیله به همه صیغه های چهارده گانه مضارع و شش ساخت امر حاضر می پیوندد ولی خفیفه در ساختهای مثنی و جمع مونث راه ندارد.
در صورتی که فعل مضارع، دارای ضمیر مثنی، جمع مذکر و مفرد مونث مخاطب باشد، هنگام آمدن نون تاکید همچنان معرب خواهد ماند.
اَلایجلِسانِّ، الاتَجلِسانِّ، الایَجلِسُنَّ، الا تَجلِسُنَّ، اَلاتجلسِنَّ»
ولی صیغه های دیگر مضارع، همراه نون تاکید، مبنی هستند.
پــایــــان