موضوع : تعلیم و تربیت از نظر مطهری
جنگ تعلل و تعبد : اینجا بود که تعقل در یک جناح قرارگرفت و تعبد در جناع دیگر این جریان فوق العاده در دنیا اسلام اوج گرفت. از اواخر بنی امیه شروع شد و در اوایل بنی عباس که آزادی فکر بیشتر بود و خلفای به اصطلاج امروز روشنفکری نظیر هارون و به خصوص مامون پیدا شدند و مجالس مجادلات را تشکیل دادند و به اوج خود رساندند. مامون که خود مرد عالمی بود فکرش منطقی و فلسفی بود طرفدار معتزله شد و اشاعره را در هم کوبید.
زمان متوکل که او یک خلیفه قشری بود. اصطلاحی امروز رایج است به افرادی که تابع گذشته هستند سنی میگویند کلمه سنی، کسی که تابع سنت است نه تابع فکر و تعقل منتها چون سنت را سنت نبوی می دانستن این کلمه یک قداست خاصی پیدا کرد.
کلمه سنی، سنی ها را که امروزه سنی میگویند در مقابل شیعه نیست ما خیال می کنیم. سنی یعنی کسی که معتقد به خلافت ابوبکر است. و شیعه یعنی کسی که به این امر معتقد نیست. کلمه سنی ابتدا در مقابل شیعه وضع نشده است. بلکه در مقابل معتزله وضع شده است. وقتی می گفتند، این سنی است یعنی معتزله نیست.
ولی امروز ما معتزله و اشاعره همه را میگویم(سنی) شیعه در آن زمان که زمان ائمه بود. در این فکر،طرفدار معتزله بود نه اشاعره.
عوامل تربیت از نظر استاد مطهری
1)تقویت اراده عبادت : یکی از استعدادهای که قطعا باید در انسان پرورش پیدا کند. اراده است و میل با اراده فرق میکند و اشتباه است که بعضی ها فکر میکنند اراده همان میل است اراده در انسان وابسته به عقل است برخلاف میل که وابسته به طبیعت انسان است.
2)تسلط برنفس : امیر المومنین در نهج البلاغه می فرماید : ((اَلَا وَ اِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا اَهْلُهَا)) : مثل گناهان، مثل اسب های چموش است که اختیار را از سوارکار میگیرند.
و می دانیم گناه از آنجا شروع میشود که انسان تحت تاثیر شهوات و میل های نفسانی خودش برخلاف آنچه که عقل و ایمانش حکم میکند عملی را انجام میدهد.
امام علی در مورد تقوا می فرماید : ((اَلَا وَ اِنَّ التَّقْوَى مَطَایَا)) : ولی مثل تقوا مثل مرکب های رام است که اختیار مرکب دست سواراست نه اختیار سوار دست مرکب.
3)ایمان ضامن حکومت اراده : هیچ مکتبی در دنیا پیدا نمیشود که در اینکه اراده باید برمیل های انسان حکومت بکند، که کوچکترین تردیدی داشته باشد. ایمان قادر است جلوی انسان را از منافع پرستی تا حدود زیادی بگیرد. مثلا اگر انسان می خواهد بچه را تربیت بکند باید کاری بکند که اراده در وجودش تقویت شود.
حضرت علی (ع) و روح نیایش
غرض این جهت است که در متن اسلام، به عبادت به آنچه که واقعا روح نیایش و پرستش است، یعنی رابطه انسان و خدا، محبت ورزی به خدا، انقطاع به ذات پروردگار – که کاملترین عبادتست – توجه زیادی شده است.
حدیث معروف امیر المومنین که می فرمایند :
خدایا! تو را پرستش نکردم به طمع بهشتت و نه از ترس جهنمت، بلکه تو را چون شایسته نیایش و پرستش دیدم پرستش کردم.
دعای کمیل، از اول تا به آخر، همان نیایش به معنی عالی است. شما سراسر این دعا نه بهشت می بینید نه ترس جهنم، و اگر آمده، استطرادا به مناسبت بحث دیگری آمده.
عوامل تربیت (2):محبت تقویت حس حقیقت جوئی، مراقبه و محاسبه
از جمله مسائلی که در مورد تعلیم و تربیت اسلامی مطرح است، مسئله محبت و نقطه مقابل آن، خشونت است. البته نقطه مقابل محبت، معمولا بغض است، ولی اثر محبت، احسان و نرمی است، و اثر بغض، خشونت و سختگیری. می دانیم که بعضی ها به چشم انتقاد به این تعلیم و تربیت اسلامی نگریسته و گفته اند که در اسلام آنچنان که باید و به قدر کافی روی مسئله محبت و اثرش که نرمی و احساس است تکیه نشده است، و اگر در اسلام مسئله محبت به انسان ها و مسئله احسان به انسان ها و نرمش در مقابل انسان مطرح است.
موضوع محبت در تمام ادیان وجود دارد مانند این جمله که میگوید : برای دیگران همان را دوست بدار که برای خود دوست میداری، و همان را دشمن بدان که برای خود دشمن میداری.
فلسفه قصاص
بینید این تعبیر قرآن راجع به مساله قصاص چه تعبیر جامعی است! می دانیم قرآن در قانون جزائی خود طرفدار قصاص است. در مواردی که کسی با عمد و بدون هیچ عذری بیگناهی را، نفس محترمی را بین می برد اسلام اجازه قصاص میدهد که اورا به مجازات آن شخص اعدام بکنند.
در اینجا این مساله پیش می آید که حالا او یک نفر را کشته، ما چرا یک نفر دیگر را اضافه بکنیم و بکشیم؟!! اگر کشتن کار بدی هست، ما چرا به عنوان قصاص، این کار بد را تکرار کنیم؟!! او کار بدی کرده که یک نفر را کشته، آیا ما هم خود او را بکشیم که باز یک انسان کشته باشیم؟! قرآن میگوید ((وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَا اُولِی الْاَلْبَابِ))
کشتن این چنین را، کشتن و اماته و میراندن تلقی نکنید، این را حیات و زندگی تلقی کنید ولی نه حیات این فرد، حیات جمع. یعنی با قصاص یک نفر متجاوز، حیات جامعه و حیات افراد دیگر را حفظ کرده اید.شما اگر جلوی قاتل را نگیرید، فردا او یک نفر دیگر را خواهد کشت، و فردا دهها نفر دیگر پیدا می شوند و دهها نفر دیگر را خواهند کشت. پس این را کم شدن افراد جامعه تلقی نکنید، حفظ بقاء جامعه تلقی کنید، این را میراندن تلقی نکنید، زندگی تلقی کنید، یعنی قصاص معنایش دشمنی کردن با انسان نیست، دوستی کردن با انسان است.
تعصب، سد راه علم
آنچه که مانع این مطلب است مساله تعصب است، انواع تعصب ها که جلوی علم را می گیرد، و می دانیم که در اسلام با تعصب و عصبیت، شدید مبارزه شده. در نهج البلاغه خطبه ای است قاصعه که بزرگترین خطبه های امیرالمومنین است. اصلا محور این خطبه تعصب و تکبر است، چون عرب تعصب زیادی دارد. امیرالمومنین با اعراب راجع به این خصلت تعصبشان شدید مبارزه میکند و بدیهای تعصب را ذکر می نمایدکه تعصب چنین و چنان است، و در آخر می گوید: اگر بناست انسان نسبت به چیزی تعصب داشته باشد((فلیکن تعصبکم لمکارم الخصال)).
تعصبتان در مورد خوبیها و فضیلتها باشد، نسبت به فضیلتها تعصب داشته باشید، نه نسبت به این امور که مثلا چرا بروم پیش فلان کس درس بخوانم، درصورتی که او پسر فلان شخص است و من پسر فلان کس و بابایی او مثلا نوکر خانه بابا من بود، این جور تعصبهای احمقانه، که در میانه اعراب زیاد وجود داشته است.
به قول مولوی تعصب، سختگیری است و سختگیری از خامی است :
این جهان همچون درخت است ای کرام ما بر آن چون میوه های نیم خام
تا آنجا که میگوید :
سختگیری و تعصب خامی است در جنینی کار، خون آشامی است
عوامل تربیت(3): تفکر محبت اولیاء – ازدواج – جهاد
بحث ما درباره عواملی بود که در تعلیمات اسلامی به آن عوامل برای اصلاح نفس و تربیت اسلامی یک فرد توجه شده است.عرض کردیم که برای یک دین به حکم آنکه یک ایمان است و نوعی خاص نفوذ در انسان دارد، راههایی برای تربیت انسان وجود دارد که در غیر مکتب دینی وجود ندارد.
مطلب دیگری که باز جنبه تربیتی دارد و در تعلیمات اسلامی زیاد هست، تفکر است. در آثار زیادی داریم که تفکر عبادت است :((تفکر ساعه خبر من عبادش سنه. تفکر ساعه خیر من عبادش سبمعین سنه. تفکر ساعه خیر من عبادش سبعین سنه)). با اختلافاتی که هست. البته این اختلاف نیست، تفکر متفاوت است.
سه نوع عبادت
پس خود تفکر عبادت است.بنابراین ما سه نوع عبادت خواهیم داشت:عبادت بدنی مثل نماز خواندن،روزه گرفتن،عبادت مالی مثل زکات دادن،خمس دادن،و بطور کلی انفاقات،و عبادت فکری(عبادت صرفا روحی)که نامش تفکر است،و تفکر افضل انواع عبادات است. ارزش تفکر از عبادتهای دیگر خیلی بیشتر است.یک ساعت این ممکن است برابر باشد با شصت سال عبادت بدنی بدون تفکر.و نباید سوء تفاهم شود که مقصود جانشین سازی است که آن عبادت را رها کنید و به این بچسبید. مقصود این نیست. هرکدام در جای خود لازم و ضروری است. مقصود بیان ضروریت این امر است.
تفکر درعالم خلقت
یکی تفکر در عالم خلقت است برای معرفت و شناسایی خدا، و در واقع کشف عالم برای شناختن خدا، در خود قرآن می بینیم چقدر این موضوع تکرار شده :
((اِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِاُولِی الْاَلْبَابِ، الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ )).
شک ندارد که اگر انسان در کار عالم و در نظامات عالم و در دقایق مخلوقات تامل و دقت کند و هدفش از ایت تامل و دقت و کشف رازهای عالم، این باشد که به حقیقت بیشتر راه یابد و خدا بیشتر بشناسد این، هم علم است و هم عبادت،تفکر علمی است و عبادت.
تفکر در تاریخ
باز از انحاء تفکراتی که در حود قرآن مجید به آنها توجه شده است، تفکر در تاریخ است، تفکر در سرنوشت و سرگذشت اقوام و ملل گذشته، که به این مطلب هم در متن قرآن توجه شده است.
قرآن قصص و حکایات و چیزهایی را که ما اسمش را تاریخ می گذاریم به طور اشاره ذکر میکند، ولی قسمت هایی را که مایه های آموزش در آن زیاد است بیشتر یادآوری میکند، و مخصوصا این مطلب را توجه میدهدکه ما قصه و حکایت را ذکر نمیکنیم فقط برای اینکه یک سمری به اصطلاح شده باشد و یک وقتی گذارنده باشند((فاقصص القصص لعلهم یتفکرون )). این هم خودش نوعی تفکر است که باز از نظر اسلام عبادت است.
تفکر انسان درباره خود
یکی دیگر از تفکرهایی که عبادت است که منظور ما در این بحث بیشتر این قسمت است، تفکر کردن انسان درباره خودش است، یعنی خودانسان، موضوع تفکر خودش باشد، و این گونه است : یک وقت خود انسان به عنوان یک موضوع علمی موضوع موضوع تفکر اوست. این جزءدسته اول میشود. و یک وقت انسان درباره کارهای خودش تفکر میکند، درباره اینکه چگونه تصمیم بگیرد و چگونه کار بکند، همین جور تسلیم حوادث و جریانات نباشد. مقصود دومی است.
آیا جبر اجتماع بر انسان حاکم است؟
یک وقت انسان حالت یک خسی و خاشاکی را پیدا میکند که در سیلی افتاده و این سیل به هر طرف که میرود او را با خودش میبرد. شک ندارد که جامعه حکم یک سیل را دارد و افراد را با خود از این طرف به آن طرف می کشاند، ولی اینجوری هم نیست که جبرمطلق باشد. محیط و جامعه و اوضاع اجتماعی، به طور جبرمطلق برانسان حکم فرما نیست، یعنی چنین نیست که انسان نتواند در این سیل، خودش برای خودش هیچگونه تصمیمی بگیرد، جایش را عوض کند و حتی مسیر خود را برخلاف مسیر آن انتخاب کند، بلکه می تواند دراین آبی که جاری است و خودبخود افراد را حرکت میدهد، سیر را درخلاف جهت مسیر این آب قرار بدهد و احیانا در سرنوشت این سیل تاثیر ببخشد و آن را در مسیر دیگر بیندازد.
موفق و پیروز باشید