اخلاق در نهج البلاغه
مقدمه
در نظام اخلاقی نهج البلاغه برای این که احـکام الهی اجرا گردد، جامعه و مردم به سوی آرمان های انسانی و اخلاقی هدایت شوند و عـدالت اجتماعی بسط یابد، اخـلاق و سـیاست با هم رابطه داشته و این رابطه آنچنان قوی و مستحکم است که می توان آن را «سیاست اخلاقی» نامید. و بر همین مبنا وظایف اخلاقی مردم و دولت را بیان نموده است.
در اخلاق سیاسی نهج البلاغه حاکم و دولتمردان اسلامی موظفند برای استقرار و استقلال حکومت اسلامی تلاش و حقوق مردم را رعایت و با آنان بر اساس عدالت، مهر و محبت رفتار نمایند و از تـکبر، اسـتبداد، خیانت، تملق و چاپلوسی پرهیز نمایند. و مردم موظفند از حاکم و دولتمردان اسلامی اطاعت و حمایت وحدت و یکپارچگی را حفظ و در مسایل سیاسی حضور داشته باشند.
رعایت حقوق مردم
در اخلاق سیاسی نهج البلاغه دولت و مردم دارای حقوقی متقابلی هستند. که حضرت در خطبه 214 بحث کلی در مورد حقوق می کند و مـی فرماید: از جـمله حقوق الهی، حقوقی است که برای مردم برمردم قرار داده است، آنها چنان است که هر حقی در برابر حق دیگر قرار می گیرد، هر حقی به نفع یک فرد و یا یـک جـمعیت موجب حقی دیگر است که آنها را متعهد می کند، هر حقی آنگاه الزام آور می گردد که دیگری هم وظیفه خود را در مورد حقوقی که بر عهده دارد انجام دهد.
در میان حـقوق الهـی، بـزرگ ترین حق، حق رهبر بر مـردم و حـق مـردم بر رهبر است، حق واجبی که خدای سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پایداری پیوند ملّت و رهبر، و عزّت دین قـرار داد. پس رعـیت اصـلاح نمی شود جز آن که زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصـلاح نـمی شوند جز با درستکاری رعیت. و آنگاه که مردم حق رهبری را اداء کنند، و زمامداران حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت یابد، و راه های دیـن پایـدار و نشانه های عدالت برقرار، و سنّت پیامبر(ص)پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شـود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مایوس می گردد.
امّا اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بـر رعـیت سـتم کند، وحدت کلمه از بین می رود، نشانه های ستم آشکار، و نیرنگ بازی در دین فـراوان مـی گردد، و راه گسترده سنّت پیامبر(ص)متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل، و بیماری های دل فراوان شود. مردم از اینکه حقّ بـزرگی فـراموش مـی شود، یا باطل خطرناکی در جامعه رواج می یابد، احساس نگرانی نمی کنند پس در آن زمان نیکان خوار، و بدان قـدرتمند مـی شوند، و کـیفر الهی بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود»
مردم دوستی و رفتار محبت آمیز با آنها
یـکی از مـهم ترین وظـایف مدیران و کارگزاران دولت اسلامی نسبت به مردم، محبت و مردم دوستی است که این دوست داشـتن در امـوری مانند رافت و مهربانی، خدمت به مردم، احترام تکریم، سعه صدر، مشورت با آنـان و…نـمود مـی یابد.
امام(ع)در نامه ای به یکی از کارگزاران خود می نویسد: «و احفض للرّعیه جناحک و ابسط لهم وجهک و الن لهـم جـانبک و آس بینهم فی اللّحظه و النّظره و الاشاره و التّحیه حتّی لا یطمع العظماء فی حیفک و لا ییاس الضـّعفاء مـن عـدلک و السّلام… پر و بالت را برابر رعیت بگستران، با مردم گشاده روی و فروتن باش، و در نگاه و اشاره چشم، در سلام کـردن و اشـاره کردن با همگان یکسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند، و نـاتوانان از عـدالت تـو مایوس نگردند.»
و نیز در نامه تاریخی خود به مالک اشتر می نویسد: «مهربانی با مردم را پوشش دل خـویش قـرار ده، و بـا همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری نباشی که خـوردن آنـان را غنیمت دانی، زیرا مردم دو دسته اند، دسته ای برادر دینی تو، و دسته دیگرانند تو در آفرینش می باشند.
گرگناهی از آنـان سـرمی زند یا علّت هایی بر آنان عارض می شود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهی مرتکب مـی گردند، آنـان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوسـت داری خـدا تـو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد. همانا تـو از آنـان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداری مصر داد والاتـر اسـت، که انجام امور مردم مـصر را بـه تو واگـذارده، و آنـان را وسـیله آزمون تو قرار داده است.»
در نامه ای بـه مـاموران جمع آوری زکات، سفارش می کند که با مردم به مهربانی و عدالت رفتار نـمایند و حـقوق و شخصیت مردم را محترم شمارند و این نـامه آنچنان مهم است کـه سـید رضی می گوید ما این قـسمت را در ایـنجا می آوریم تا دانسته شود که چگونه علی(ع)حق و عدالت را به پا می داشت. و چگونه در کـارهای کـوچک و بزرگ آنها را منظور می داشت: «بـدانید مـسئولیتی را کـه به عهده گـرفته اید انـدک امّا پاداش آن فراوان است
اگـر بـرای آنچه که خدا نهی کرد مانند ستمکاری و دشمنی کیفری نبود. برای رسیدن به پاداش در تـرک آن نـیز عذری وجود نداشت، در روابط خود بـا مـردم انصاف داشـته بـاشید، و در بـر آوردن نیازهایشان شکیبا بـاشید.
همانا شما خزانه داران مردم. و نمایندگان ملّت، و سفیران پیشوایان هستید، هرگز کسی را از نیازمندی او باز ندارید، و از خـواسته های مـشروعش محروم نسازید، و برای گرفتن مالیات از مـردم، لبـاس های تـابستانی یـا زمـستانی، و مرکب سواری، و بـرده کـاری او را نفروشید، و برای گرفتن درهمی، کسی را با تازیانه نزنید، و به مال کسی«نمازگزار باشد، یا غیر مـسلمانی کـه در پنـاه اسلام است»دست اندازی نکنید، »جز اسب یـا اسـلحه ای کـه بـرای تـجاوز بـه مسلمان ها به کار گرفته می شود.
زیرا برای مسلمان جایز نیست آنها را در اختیار دشمنان اسلام بگذارد، تا نیرو 0مندتر از سپاه اسلام گردند. از پند دادن به نفس خویش هـیچ گونه کوتاهی نداشته، از خوشرفتاری با سپاهیان، و کمک به رعایا، و تقویت دین خدا، غفلت نکنید، و آنچه در راه خدا بر شما واجب است انجام دهید. همانا خدای سبحان از ما و شما خواسته است کـه در شـکرگزاری کوشا بوده، و با تمام قدرت او را یاری کنیم، «و نیرویی جز از جانب خدا نیست»
عدالت ورزی
از جمله مسائلی که در نهج البلاغه، فراوان درباره آن بحث شده است مسائل مربوط به حکومت و عدالت اسـت. ابـن عباس در دوران خلافت بر آن حضرت وارد می شود در حالی که با دست خودش کفش خویش را پینه می زد، از ابن عباس پرسید قیمت این کفش چقدر است؟ابن عـباس گـفت هیچ، امام فرمود: ارزش این کـفش کـهنه در نظر من از حکومت و امارات بر شما بیشتر است، مگر آنکه بوسیله آن عدالتی را اجرا کنم، حقی را به ذی حقی برسانم، یا باطلی را از میان بردارم.
نـیز از آن حـضرت سوال کردند که آیـا عـدالت شریف تر است یا بخشندگی؟ اگر تنها با معیارهای اخلاق فردی بسنجیم جود و بخشندگی بالاتر از عدالت است زیرا رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست ولی جود و بخشش، آدمی با دست خـود، حـقوق مسلم خود را نثار غیر می کند. ولی علی(ع)بگونه دیگر جواب می دهد به دو دلیل می فرماید عدل از جود بالاتر است: العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها؛ عدل جریان ها را در مجرای طبیعی خـود قـرار می دهد امـا جود جریان ها را از مجرای طبیعی خود خارج می سازد.
دیگر اینکه و العدل سائس عامّ و الجود عارض خاصّ؛ عدالت قـانونی است عام و مدیر و مدبری است کلی، که همه اجتماع را دربرمی گیرد و بـزرگراهی اسـت کـه همه باید از آن بروند، اما جود بخشش یک حالت استثنایی و غیر کلی است که نمی شود رویش حـساب بـاز کرد. آن حضرت نتیجه می گیرد که: فالعدل اشرفهما و افصلهما؛
در میان عدالت وجود، آنـکه اشـرف و افـضل است عدالت است. از نظر آن حضرت عدالت، اصلی است که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کـند و همه را راضی نگهدارد، به پیکر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش دهد. در دوران عثمان، قـسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خـلافتش در اخـتیار خویشاوندان و نزدیکانش قرار داد، بعد از عثمان زمانی که حضرت را بدست گرفت. از آن حضرت خواستند که عطف به ماسبق نکند و کاری به گذشته نداشته باشد.
فرمود: «و اللّه لو وجدته قد تزوّج به النّساء و ملک بـه الاماء لرددته فانّ فی العدل سعه و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق؛» به خدا سوگند، بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن بازمی گردانم، گرچه با آن ازدواج کـرده، یـا کنیزانی خریده باشند، زیرا در عدالت گشایش برای عموم است، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برای او سخت تر است.»امام(ع)براین باور بود که عدالت نباید فدای مصلحت شود. زمـانی کـه حکومت را بدست می گیرد با تبعیض، رفیق بازی، باندسازی، امتیاز دادن و.. . مخالفت می کند.
امـانتداری
امانت داری که در بیشتر موارد از تقوا و خداباوری سرچشمه می گیرد از صفات زیبای اخلاقی است و در اخلاق سـیاسی دارای مـعنای وسـیعی است و در امور مهمی مانند: اموال دولتی، بیت المال، و اسرار نظام و کشور از حساسیت و اهمیت بـیشتری بـرخوردار است. به همین دلیل قرآن کریم می فرماید: «خداوند به شما فرمان می دهد کـه امـانت ها را بـه صاحبش بدهید! و هنگامی که میان مردم داوری می کنید، به عدالت داوری کنید! خداوند اندرزهای خوبی بـه شـما می دهد! خداوند شنوا و بیناست»
از نـظر امـام(ع) امانتداری آنچنان مهم اسـت کـه در نامه ای به عامل آذربایجان می نویسد: « وَ اِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَهٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ اَمَانَهٌ وَ اَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَکَ لَیْسَ لَکَ اَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّهٍ وَ لاَ تُخَاطِرَ اِلاَّ بِوَثِیقَهٍ وَ فِی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِ حَتَّی تُسَلِّمَهُ اِلَیَّ وَ لَعَلِّی اَلاَّ اَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَ لَکَ وَ اَلسَّلاَمُ
هـمانا پسـت فرمانداری برای تو وسیله آب و نـان نـبوده، بـلکه امانتی در گردن تـو اسـت، باید از فرمانده و امام خـود اطـاعت کنی، تو حق نداری نسبت به رعیت استبدادی ورزی، و بدون دستور به کار مـهمّی اقـدام نمایی، در دست تو اموالی از ثروت های خـدای بـزرگ و عزیز اسـت، و تـو خـزانه دار آنی تا به مـن بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم، با درود.»
پرهیز از تکبر
امام (علیه السلام)فخر و تکبر را آفت ریاست می داند.راه مبارزه با این آفت خطرناک از نظر عـلی(ع) ایـن است که عظمت و کبریایی خدا در نظر گرفته شود در این صورت جایی برای کبرورزی بنده نخواهد بود.
در نامه ای به مالک اشتر چنین می نویسد: «و اگـر قـدرتی که از آن برخورداری، نخوتی در تو پدیـد آرد و خـود را بزرگ بشماری، بزرگی حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر، که چیست، و قدرتی را که بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نیست، که چنین نگریستن سـرکشی تـو را می خواباند و تیزی تو را فـرو مـی نشاند و خرد رفته ات را به جای باز می گرداند. بپرهیز که در بزرگی فروختن، خدا را همنبرد خوانی و در کبریا و عظمت خود را همانند او دانی که خدا هر سرکشی را خوار می سازد و هر خودبینی را بی مقدار.»
پرهیز از تملق و چـاپلوسی
از کـاستی های بزرگ اخلاقی که از ضعف نفس و سستی ایمان و نشناختن مقام و کرامت انسانی ناشی می شود، تملق و چاپلوسی و تعریف و تمجید از دیگران برای خوش آمد آنان و رسیدن به اهداف پست مادی و دنیوی است. از ایـن رو پیـشوایان بزرگ دیـن، چاپلوسان را بشدت مورد نکوهش قرار داده اند.
امام علی (ع)در این مورد می فرمایند: «مردم از پست ترین حالات زمامداران در نزد صالحان ایـن است که گمان برند آنها دوستدار ستایش اند، و کشورداری آنان بر کـبر و خـودپسندی اسـتوار باشد، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن می باشم. سپاس خدا را کـه چـنین نبودم و اگر ستایش را دوست می داشتم، آن را رها می کردم به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سـبحان، بـزرگی و بـزرگواری که تنها خدا سزوار آن است.
گاهی مردم، ستودن افرادی را برای کار و تلاش روا می دانند. امـا من از شما می خواهم که مرا با سخنان زیبای خود مستایید، تا از عهده وظـایفی که نسبت به خـدا و شـما دارم برآیم، و حقوقی که مانده است بپردازم، و واجباتی که بر عهده من است و باید انجام گیرد اداء کنم، پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن می گویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدم های خشمگین کناره مـی گیرند دوری نجویید، و با ظاهرسازی با من رفتار نکنید»
لازم است بدانیم که نباید نکوهش چاپلوسی موجب شود کارهای خوب و مفید انسان های درستکار مورد بی اعتنایی واقع شود و از کارهایشان تجلیل به عمل نیاید و باید بـا در نـظر گرفتن حق و دور از افراط و تفریط باشد؛ چنان که حضرت می فرماید: «الثّناء باکثر من الاستحقاق ملق و التّقصیر عن الاستحقاق عی او حسد ستودن بیش از بایستگی، چاپلوسی است، و کوتاهی از ستایش در خور، از فروماندگی در گفتار یـا از حـسودی است.»
نـصیحت و نـقد دلسوزانه
از نگاه امام عـلی(ع)حـاکمان جامعه باید نصیحت خیرخواهانه، نقد سازنده و هشدار دلسوزانه مردم را پذیرا باشند.«و امّا حقّی عـلیکم فـالوفاء بالبیعه و النصیحه فی المشهد و المغیب و الاجـابه حـین ادعوکم الطـّاعه حـین آمـرکم؛ و اما حق من بـر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید، و در آشکار و نهان برایم خیرخواهی کـنید، هـرگاه شما را فرا خواندم اجابت نمایید و فـرمان دادم اطـاعت کـنید. »
نـیز مـی فرماید: «فاعینونی بمناصحه خـلیه مـن الغشّ سلیمه من الرّیب پس مرا، با خیر خواهی خالصانه، و سالم از هرگونه شک و تردید، یاری کنید.»و در جـای دیـگر مـی فرماید: «فَعَلَیْکُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِی ذَلِکَ وَ حُسْنِ اَلتَّعَاوُنِ عَلَیْهِ فَلَیْسَ اَحَدٌ وَ اِنِ اِشْتَدَّ عَلَی رِضَا اَللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِی اَلْعَمَلِ اِجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِیقَهَ مَا اَللَّهُ سُبْحَانَهُ اَهْلُهُ مِنَ اَلطَّاعَهِ
پس بر شماست که یکدیگر را نصیحت کنید، و نیکو همکاری نمایید. درست است که هیچ کس نمی تواند حـق اطاعت خداوندی را چنانکه باید بگذارد، هرچند در به دست آوردن رضای خدا حریص باشد، و در کار بندگی تلاش فراوان نماید، لکن باید به مقدار توان، حقوق الهی را رعایت کند که یکی از واجـبات الهـی، یکدیگر را به اندازه توان نصیحت کردن، و بر پاداشتن حق، و یاری دادن به یکدیگر است.
هیچ کس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دین بیشتر باشد، بی نیاز نیست که او را در انجام حق یـاری رسـانند، و هیچ کس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در دیده ها بی ارزش باشد، کوچک تر از آن نیست که کسی را در انجام حق یاری کند، یا دیگری به یاری او برخیزد.»
منابع
https://hawzah.net/fa/Article/View/95110
با تشکر فراوان از توجه شما عزیزان