غلامرضا خسروی
سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران
مرکز مطالعات فرهنگی شهر تهران
نظام های اجتماعی و سیاسی – صرف نظر از نوع و ماهیت خود، همواره مبتنی بر دستگاه های فلسفی، اخلاقی و هنجاری پیچیده ای هستند، به گونه ای که می توان مدعی شد، که بدون وجود یک نظام فکری و نظری، اساساً نظام های اجتماعی امکان تحقق عینی ندارند و اگر هم امکان تحقق داشته باشد، تداوم آن غیرممکن می نماید. نظام سیاسی و اجتماعی در یک جامعه اسلامی نیز از این قاعده ی کلی مستثنی نیست و تحقق و تداوم آن در عالم خارج، منوط به پشتوانه ی نظری و فلسفی است. با عنایت به این نکته، در این مقاله نگارنده بر آن است تا مولف و ویژگی های یک، شهر اسلامی را در خلال متون دینی و سیره نظری و عملی ائمه علیهم السلام، بازشناسایی نماید. به عبارت دیگر، سوال اساسی آن است که "مولف ها و ویژگی های یک شهر اسلامی چیست؟" به منظور پاسخگوی به این سوال، نویسنده در وهله ی نخست مفهوم اساسی، خیر و سعادت "که محور اساسی دستگاه های فکری و فلسفه ی سیاسی است، را در دیر اسلامی به بحث می گذارد، در وهم بعد نیز مولف های ذیل به عنوان مهم ترین خصلت های یک شهر اسلامی طرح و مورد کنکاش قرار می گیرد:
1. اصل خدا محوری و حاکمیت خداوند (اصل حاکمیت قانون الهی)
2. اصل استقلال و تساوی مدنی (اصل حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش و برابری در برابر قانون)
3. برقراری عدالت، برابری و مساوات
4. تعریف و تنظیم روابط اجتماعی بر اساس هنجارها و الگوهای دینی
5. قاعده متعهد و مسوولیت افراد
6. آزادی (عقیده، بیان، مخالفان، اجتماع و آزادی انتقاد)
7. اصل اخوه، برادری، گذشت، ایثار و حس همدردی
8. قانونگرایی
9. نظم
10. برقراری قاعده تعاون، همکاری و مشارکت همگانی
11. برپایی و حاکمیت علایم و نشانه های دین
12. اصل متقابل بودن حقوق و احترام به حقوق یکدیگر
13. اعتماد و حسن نیت نسبت به یکدیگر
14. وفای به عهد
15. برقراری امنیت (جانی، مالی، شخصیتی و در حوزه ی خصوصی)
16. اصل مشاورت و شورایی بودن امور
17. توسعه اقتصادی و اجتماعی
لازم به یادآوری است که روابط و انتظام زندگی اجتماعی اساساً در دو سطح قابل بررسی است: یکی روابط میان شهروندان و نهادهای سیاسی است که در این چهارچوب روابط میان این دو و حقوق و وظایف متقابل آنها قابل بحث است و دیگری روابط فیمابین خود شهروندان است. این مقام در حد امکان هر دو سطح را به صورت اجمالی به بحث می گذارد.
فهرست مطالب:
مقدمه 1
ویژگی ها و مولف های شهر اسلامی
1- اصل توحید و خدا محوری 2
2- حفظ کرامت و عزت نفس آدمی 10
3- عدالت 13
4- آزادی و برابری 18
5- امنیت 25
6- اصل مسئولیت و عطوفت به طبیعت 29
نتیجه گیری 35
مقدمه
بحث در خصوص این که یک شهر اسلامی چیست و دارای چه ویژگیها و مولفهای است امروزه مطلبی اساسی است. به نظر می رسد پاسخگویی به این سووالات مستلزم آن است تا ما آرمان شهر اسلامی را بازشناسائی کنیم و با شناسائی آن باید تلاش نمیاییم، تا آن را تحقق دهیم. این آرمان شهر اسلامی به نظر نگارنده دارای مولف ها و ویژگی های خاص است که آنرا از سایر شهر و جوامع دیگر تمایز می کند. این مولف ها و ویژگی ها در واقع ناظر به نوع نگاه انسان مومن و مسلمان به پدیده های نظیر دنیا، آخرت، انسان و جهان و خدا است. در این نوشتار می کوشم تا برخی از این ویژگی ها و خصلت را بیان نمایم و در این ارتباط اصول و خصلت های ذیل مورد بحث و بررسی قرار گرفته است: اصل حاکمیت خدا، عدالت و برابری، کرامت و بزرگواری انسان، امنیت، آزادی و اصل عطوفت و مسوولیت نسبت به طبیعت.
ویژگی و مولفه های شهر اسلامی:
1. اصل توحید و خدا محوری:
براساس نگرش دینی به هستی و کون آفریده ی خداوند است. نظام هستی که دربرگیرنده ی آسمانها، جمادات، گیاهان، حیوانات، ملایک، انسانها و … می باشد، بر اثر تصادف به وجود نیامده است و خود آفرینده ی خود نیست. چنین مجموعه ی پیچیده ای نیازمند، آفریدگاری توانا، قادر، حکیم، دانا و خردمند است و چنین آفریدگاری، خداوند یکتا می باشد. علاوه بر آن، خداوند خود نیز، مالک، مدبر و تنظیم کننده ی چنین مخلوقاتی می باشد. هستیِ خلق شده، تحت اراده ی قوی و شکست ناپذیر ی است و گوش به فرمان وی است.
حاکمیت و مالکیت پروردگار بر هستی نیز مطلق، تجزیه ناپذیر و انتقال ناپذیر است فرمانروایی بر کون، به جز برای خداوند، از آن کسی نیست و نه می تواند باشد و نه کسی حق دارد که خود را شریک و سهیم در آن بداند و اگر کسی هم چنین ادعایی کند، قادر به آن نیست.
خداوند بر همه چیز، قدرت و سلطه دارد، عالم و بصیر و توانا است. از هر عیب و نقص مبرا می باشد و همواره پیدا و هوشیار و بر امور آگاه. همه موجودات بدون استثنا تحت فرمان اویند، نفع و ضرر تابع اراده ی شکست ناپذیر چنین پروردگاری است. مرگ و ممات و حیات موجودات به دست اوست و او می باشد که می میراند و زنده می کند، روزی می دهد، هدایت و گمراه می کند، خداوند ملجا و پناهگاه همگان است، همه نیازمند به اویند و وی بی نیاز از همه چیز و همه کس است. به طور خلاصه، خداوند متعال است، هستی مخلوق اوست و احدی وی را در این خلقت شریک و معاون نیست و کسی وی را در این صفت هم نبرد و هم رزم نیست.
نه کسی مانند اوست و نه کسی را همتای وی می توان یافت، نه زاده شده است و نه فرزند و همسری دارد. این امور حقایقی است که هر مسلمان و مومنی در وهله ی نخست به آن ایمان دارد و هر کس به آن اعتراف کند، مسلمان است. معنای اصل توحید و شعار بنیادین. لااله الاالله در چیزی جزء اقرار به این عظمت، کرامت قدرت و خالقیت خدا و معبود بودن خویشتن نیست.
در یک جامعه یا شهر آرمانی در جهان دینی، اصل توحید و خدا محوری، رکن اساسی است و خصلت اصلی شهر دینی، ایمان به اصل مذکور و پذیرش الزامات ناشی از آن است.
بر اساس اصل توحید، هیچ کس و هیچ چیز جز خداوند، قابلیت و شایستگی عبادت را ندارد و هیچ چیزی جز او لیاقت اطاعت، کرنش، عبودیت و پیروی را ندارد. او تنها کسی است که شایسته و زیبنده است که کمرها در مقابل کرنش خم بشوند، سرها به سجده روند و زبانها به تسبیح و ستایشش باز و اندیشه او دلها در برابر قدرتش کرنش نمایند. تمام کاینات و موجودات می بایست به ربوبیت و پروردگاری وی اعتراف نمایند.
اصل توحید، از این رو، چیزی جز فروتنی و فرمانبرداری و عبودیت خداوند و رد فرمانبرداری و فروتنی در برابر دیگر انسانها، اشیا و سلاطین نیست. توحید در وهله ی نخست نفی طاغوت است و در وهله بعد اعتراف به معبودیت پروردگار می باشد به غیر از او نباید، فردی را به عنوان "مالک و دافع مضار وجاذب منافع" برگزید به غیر از او پذیرش هر آقا و سروری نادرست است و نباید بجز فرمان و دستور او، دستوری را پذیرفت. در هر صورت اصل توحید مستلزم آن است که انسان موجودی "آزاد و برابر خلق شده است و نباید تحت سلطه و اسارت قرار گیرد و اصل اساسی ربوبیت پروردگار است.
با پذیرش اصل توحید و خالقیت خداوند و مالک بودن وی بر هستی، نوع نگاه به انسان و سعادت حقیقی وی نیز دگرگون می شود. در این چهار چوب انسان به منزله ی با ارزش ترین و گرامی ترین موجود، آفریده ی خداوند است. این موجود برخوردار از عقل، کرامت، عزت و اختیار است". دارای استعداد، تکامل، پیشرفت و ترقی می باشد. انسان برخلاف دیگر موجودات، اسیر و در بندِ غرایز حیوانها گریزناپذیر نیست. انسان موجودی عاقل و مختار است که توانا به انتخاب راه و رسم زندگی خویش می باشد. در برابر این آزادی و اختیار نیز دارای مسوولیت است و مورد بازخواست قرار می گیرد. علاوه بر آن زندگی انسانها منحصر در زندگی دنیوی نیست و مرگ پایان هستی نیست. بنابراین تعریف سعادت و خیر حقیقی نیز متفاوت است. انسان موجودی دو وجهی است: دارای تمایلات عالی و انسانی دیگر برخوردار از غرایز و تمایلات حیوانی. سعادت حقیقی، علاوه بر برآورد شدن خواست های مادی و ضروریات حیات، در گرو کسب رضایت خدا و تامین اعلی در سرای دیگر است. زندگی دنیوی، علی رغم معایب و بدی هایش بیهوده و بی معنا نیست بلکه پیش شرط سعادت است و مرگ نیز پایان حیات نیست. با مرگ زندگی و دوره ی تازه ای در فرآیند تکامل آدمی آغاز می شود و گذار زندگی شرط اساسی این تکامل است. به عبارت دیگری دنیا و زندگی در آن مقدمه ی چنین فرا شدی در حیات آدمی است و سعادت حقیقی نیز در دنیای واپسین کسب می شود. زندگی دنیوی و اخروی مرتبط و در تکامل با یکدیگرند و مرگ در دنیای مادی به منزله ی گسست در سیر تحول و تکامل انسان نمی باشد و در پیوند و پیوسته به آن است: "الدنیا مزرعه الاخره". انسانها پس چند صباحی زندگی در دنیا، از عالم مادی رخت برخواهند کشید و آنچه کشت کرده اند، در سرای دیگر درو خواهند کرد. در هر صورت انسان موجودی متکامل و دارای استعداد فاضل و اخلاقی شدن است، موجودی فراتر از سایر موجودات است و سعادتش در دنیای دیگر است. سعادت نیز چیزی جز کسب رضایت الهی نیست. سعادتی که منوط به پذیرش اصل توحید و عمل به فرامین و نواهی الهی می باشد. انسان بدین ترتیب، موجودی بیهوده، رها گشته، سرگردان و بی هدف نیست. نه بیهوده خلق شده است و نه تصادفاً به وجود آمده است و نه با مرگ حیاتش پایان می گیرد و نه موجودی صرفاً مادی و حیوانی است که هیچ اختیار و اراده ای از خود ندارد. زندگی اش بیهوده و پوچ نمی باشد، انسان آفریده خداوند است و هدف وی، عبودیت و تامین رضایت الهی است. در شهر آرمانیِ اسلام، تک تک افراد به این اصول و نگرش رسیده اند و به این عالم تعلق دارند. با پذیرش اصل توحید و وجود خدا نگرششان به هستی، انسان سعادت، آخرت و روابط انسان با آنها دگرگون می شود. تحقق شهر و جامعه مطلوب دینی منوط به پیدایش عالم و مردمانی که به آیین تعالم تعلق دارند، می باشد. در شهر آرمانی دینی، فرد، جهان و طبیعت را مظهر اراده و قدرت الهی می داند، پایان زندگی را مرگ و نیستی مطلق فرض نمی کند و خویشتن را در تضاد و مخالف هستی نمی بیند و به آن درجه از جسارت و غرور نرسیده است که فریاد برآورده که "خدا مرده است". فرد مومن جهان را خالی از راز و رمز و دخالت خواست و اراده ی پروردگار فهم نمی کند، وی حضور خدا را در سرتاسر حیات و لحظه هایش درک می کند. علی رغم آنکه سعادت و خیر را در دنیای دیگر سراغ می گیرد، از جهانِ مادی و نیازهای زندگی اش غافل نیست، جسورانه و خستگی ناپذیر در این جهانِ محدود مادی به تکاپو می پردازد و امید بر آینده ای درخشان دارد. زندگی را خالی از معنا و فرجام می پندارد و لذا برخلاف انسان امروزیِ گرفتار در ایدئولوژی اومانیسم غربی احساس غربت، تنهایی، بیگانگی، نومیدی، دلتنگی، ناامنی، رهاگشتگی، سرگردانی و وحشت و بی فرجامی نمی کند. وی همیشه بر جایگاه و ستون معنا بخشِ شکست ناپذیری تکیه دارد. به طور خلاصه در عالم دینی، مومنان به اساس اصل توحید به اصول ذیل ایمان دارند:
– هستی و جهان بیرونی مخلوق خداوند است و پدیده ای بیهوده، بی برنامه و نابههنجارنیست
– انسان مخلوق خداوند است، دارای اختیار، آزادی و عقل می باشد و موجودی تکامل یابنده. دارای دو نوع غرایز و نیاز است: یکی مادی و دیگر معنوی سعادت حقیقی در گرو تامین این دو نوع خواسته است و هدفِ اساسی کسب رضایت باری تعالی است که بدون عمل به فرامین و نواهی و خواست وی رسیدن به سعادت بی معنا است.
– در عالم دینی، فرد دیندار براساس اصل توحید و حضور خدا، به جهان ماورا طبیعت عالم غیب، معاد، بهشت، دوزخ، جهنم، ملایک و … ایمان دارد. جهان را خالی از راز و رمز و حضور مدام خدا نمی بینند.
– در عالم دینی، فرد دیندار، حضور و دخالت خداوند را در تمامی عرصه او زوایای زندگی خود مشاهده می کند زیرا خداوند حاکم و متعال ما یشاء می باشد. وی وجود خداوند و عنایات و الطافش را شرط ضروری زندگی و سعادت خویش ارزیابی می کند، گرچه خود را عاقل و مختار فرض می کند، در عین حال از الطافش بی نیاز نیست، و همیشه چشم به راه کرامت و فضل خدا است. چنین انسانی، برخلاف انسان امروزی، از آسمان هنوز نبریده و کماکان به آن احساس نیاز دارد.
2. حفظ کرامت و عزت نفس آدمی:
در یک جامعه آرمانی، انسانها دارای کرامت و عزت نفس اند و این عزت و کرامت باید حفظ شود و محور تمامِ تصمیمات و سیاست گذار نیز با چنین باشد. چنانچه می دانیم، در اندیشه ی دینی انسان موجودی، عاقل، مختار، شریف و برخوردار از کرامت، است. کرامت انسانی برترین گوهری است که خداوند تبارک و تعالی به انسان ارزانی داشت و به عین آن- انسان را از دیگر موجودات خود برتر و متمایز ساخت. عنصری که بر اساس آن انسان از سایر موجودات برتری یافت و تمامِ فرشتگان مامور شدند که در برابر این کرامت کرنش کنند و او را بزرگوار و خود را خوار نمایند1 . در هر صورت فرشتگان مامور به سجده بر آدم شدند و ابلیس چون از این فرمان سر بر بتافت، از درگاه الهی رانده شد و به سبب تکبرش، دشمن خدا گردید2. گرچه انسان اولیه به دلیل سرپیچی از فرمان خدا، از فردوس برین هبوط کرد و به سوی زمین رانده شد. اما همچنان گوهر ارزشمند کرامت الهی را با خود داشت و با آن پا به جهانِ مادی گذاشت.
بدین شیوه باید گفت، همانگونه که احترام و تکریم فرشتگان بر انسان لازم بود، احترام و حرمت وی نیز باید از سوی همنوعانش حفظ شود، هیچ کس حق حرمت شکنی را ندارد و اگر کسی مرتکب چنین عمل مذمومی شود، بدون تردید سرنوشتی بهتر از ابلیس نخواهد یافت، چون با شکستن حریم حرمت آدمی، تمامیِ هستی و ارزشهای الهی و انسانی نیز شکسته خواهد شد و وجه تمایز آدمی با سایر موجودات محو و زندگی انسان با دیگر موجودات نیز تفاوت و تمایز نخواهد یافت. سپس در جامعه (یا شهر آرمانی) در روابط فردی و اجتماعی، از منظر دین، حفظ حرمت ها لازم و ضروری است زیرا در پرتو آن است که انسان تکامل روحی و معنوی می یابد و امکان تحقق اهداف و ارزش های الهی و انسانی و در یک کدام سعادت حقیقی میسورتر می شود.
در شهر آرمانی روابط افراد با یکدیگر و حکومت شوندگان باید معطوف به اصل مذکور باشد و این امر باید اولویت اول و هدف اساسی هر نظم و نظام اجتماعی و سیاسی باشد زیرا اصل زندگی اجتماعی برای رشد، بالندگی، سعادت و تکامل چنین موجودی است و اگر قرار باشد افراد و حکومت آنرا لگدمال نمایند نقض عرفی نموده و فلسفه ی وجودی خویش را از دیر دینی از دست داده است.
به عقیده نگارنده این اصل، در جامعه ی آرمانی (و یا شهر اسلامی) محوری است و تا زمانی که این اصل رعایت نشود، دیگر آرمانها و ارزشهای الهی و انسانی نظیر (عدالت، برابری، آزادی، خیر حقیقی و جز آن) تحقق نخواهد یافت و امور انسانها سامان نمی یابد. پایمال کردن حقوق دیگران، ظلم و ستم، به بردگی و بیگاری گرفتن انسانها از جمله مصادیق عمده ی این حرمت شکنی است.
نکته قابل توجه آنست که حفظ حرمت انسانها، در یک شهر اسلامی، متوجه همه ی انسانها است و هیچ فردی از این دایره خارج و مستثنی نیست. گرچه در جامعه ی اسلامی میان مسلمان و غیرمسلمان تفاوت های وجود دارد، اما هر دو در اینکه برخوردار از گوهر کرامت انسانی اند، شریک و همسان می باشند و همان گونه حرمتِ انسانِ مسلمان بر انسانها و قدرت سیاسی لازم است، حفظ کرامت انسان های دیگر نیز بر همگان واجب است چون انسانها در خلقت اولیه مفتخر به دریافت کرامت و روح خدایی شدند و این امر در سنت و سیره ی پیامبر و ائمه معصومین به ویژه حضرت علی (ع) به وضوح روشن است.
3. عدالت:
یکی از برترین و گرامی ترین آرمانها و اصول اساسی زندگی بشر، عدالت است. قرآن کریم هدف اساسی رسالت آسمانی تمامی پیامبران را برقراری عدالت می داند:
"لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیوم الناس بالقسط1"
در آیه ی فوق الذکر، اولین رسالت و هدف پیامبران و کتابهای آسمانی، استقرار عدالت است. آنها نه تنها برای چنین هدفی مبعوث شده اند بلکه باید برای تحقق و استقرار آن می بایست فعالیت نمایند. منظور از عدالت آن است که هر حقی به صاحب حق داده شود و هر کس بر اساس تواناییها و استعداد و ظرفیت خویش بهره و امتیاز گیرد نه بیشتر و نه کمتر و عدول از این اصل نیز به معنای عدول از اصل حق محوری و مرتکب ظلم و تعدی شدن است. در این چهار چوب فرق نمی کند که صاحب حق فرد، اجتماع یا هر چیز دیگر باشد. باید بدون ستم و تجاوز حقش ضایع نگردد و به حق و حدود دیگران نیز تجاوز ننمایند. در جامعه ی آرمانی یا یک شهر اسلامی، محور تمام فعالیت می بایست معطوف به اصل عدالت و حق و عدم تجاوز و تعدی به حقوق دیگران باشد و این اصل می بایست در تمامی عرصه های زندگی، فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و جز آن رعایت شود.
در اندیشه ی دینی عدالت و دادگری یکی از صفات عمده ی خداوند است و وی زمین و آسمان را به عدالت و دادگری آفریده است1. و با وضع میزانهای قسط و عدل، از انسان می خواهد تا به آن ملزم باشد و از آن تعدی و تجاوز نکند و براساس معیارهای دادگرانه رفتار کند. اسلام در وهله ی نخست انسان را فرا می خواند که با نفس خویشتن به عدالت رفتار کند و میان حقوق خود و خداوند و دیگران تعادل و هماهنگی لازم را ایجاد کند2.
قرآن کریم، رفتار دادگرانه و عادلانه را نیز معیار اساسی روابط فرزند با پدر و مادر و زنان و مردان میداند و به آن توصیه ی فراوان می کند.
اسلام از مسلمانان می خواهد تا بدون آنکه علایق و روابط سببی، عاطفی و نسبی خود را ملاحظه کنند، با مردم به عدالت و دادگری رفتار کنند. از این رو وابستگی های عاطفی، احساسی، قومی، نژادی و انسانی نمی بایست فرد را از معیار عدالت و دادنِ حق به ذی حق باز دارد3.
این عدالت نه تنها متوجه مسلمانان و دوستان است بلکه متوجه دیگر انسانها و از جمله دشمنان و رقیبان نیز میباشد. قرآن در این خصوص به مسلمانان هشدار می دهد تا مبادا از معیار عدالت و انصاف با دشمنان خارج شوند:
"یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین سید شهداء بالقسط و لایجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی و اتقوا الله1" در آیه ی فوق الذکر به عدالت و دادگری، معیار ایمان، تقوی و قربت به خداوند ارزیابی می گردد و به انسانها در برابر بی عدالتی و بی دادگری از ترس خداوند بر ارتکابِ آن، هشدار می دهد. سپس عدالت نه صرفاً قاعده ای اساسی در روابط میان مسلمانان بلکه قاعده ای عام و فراگیری است که شامل تمامی حوزه ها به جوامع و انسانها می شود و حتی اصل اساسی و فراگیر تدبیر تمام جوامع است.
درآموزشهای دینی حتی در مورد کسی که سخن می گویم نیز باید سخن عادلانه و دادگرانه بگوییم و به هنگام عصبانیت و خشم می بایست از ادای گفتار ناحق، زشت، بی داد و ناروا خودداری کنیم.2 در مورد شهادت نیز رعایت اصل مذکور نیز اساسی است.3
در حوزه ی زندگی اجتماعی و سیاسی، چه در روابط افراد با یکدیگر و چه در روابط دولت و مردم می بایست این اصل رعایت شود. معیار توزیع قدرت، امتیازات، مناصب، درآمدها، موقعیت ها و… باید معطوف به اصل عدالت باشد. بنیاد سیاست گذاری ها و تصمیم گیری ها باید بر مبنای اصل عدالت باشد، تقسیم مناصب سیاسی و واگذاری موقعیت های سیاسی باید معطوف به اصل مذکور باشد و کسی که دارای تواناییها، استعداد و ظرفیت منصبی را ندارد، نباید مسوولیتی را فراتر از تواناییهای خود کسب کند و چنانچه منصبی را کسب کند، نظام سیاسی مرتکب ظلم شده است و از اصل حق محوری و دادگری بیرون رفته است و فرد حاکم نیز باید دارای ملکه عدالت باشد.
به طور خلاصه در جامعه ی اسلامی (یا شهر آرمانی). دادگری و عدالت "محور تمامی فعالیت ها است و در این اصل در آن برقرار است. عدالت و دادگری به منزله یکی از خصوصیات مومن و جامعه ی اسلامی و همچنین به منزله ی یکی از اهداف چنین جامعه ای، راهگشای روابط زندگی فرد و جامعه است. فرد مومن بر این قاعده زندگی خویش را پی می ریزد و با دیگر انسانها ایجاد رابطه می کند. این معیار نه تنها میزان ارتباط وی با مسلمانان بلکه شاخصِ رفتار وی با دیگران نیز می باشد. در حوزه ی حکومت، سیاست و قضاوت نیز اسلام فرمان به عدالت" می دهد. قرآن کریم ضمن یادآوری اینکه مسوولیتها و امانتها را باید به شایستگان با کفایتان آن سپرد. بیان می دارد که هر گاه میان مردم حکم و فرمانی را ندید، به عدالت حکم کنید.1 لذا قاعده ی عدالت، در حوزه ی زندگی اجتماعی و روابط میان مردم و حکومت، قاعده ی بنیادین است و طرفین به منظور سامان و تداوم نظم و نظام سیاسی باید آنرا پاس بدارند. چنانچه مردم و حکومت، بر تحقق و استحکام چنین معیاری اصرار بورزند، نظم، امنیت، رفاه و ثبات و تداوم حکومتشان تحقق خواهد یافت و چنانچه آنرا پاس ندارند و حرمتش را زیر پا نهند، نظم اجتماعی و زندگی سیاسی دچار چالش و تهدید خواهد شد و نهایتاً به ظلم و ستم و در نتیجه به سقوط و انحطاط خواهد انجامید.
4. آزادی و برابری:
در آرمانشهر اسلامی، انسانها بنابر اصلِ توحید "آزاد و برابر" آفریده شده اند تمامی انسانها آفریده خداوند و وی انسانها را "برابر و آزاد" خلق نموده است. انسانها از بدو تولد، دارای هیچ امتیاز و برتری ذاتی و فطری نمی باشند تا مبنای برتری و نابرابری آنان گردد و احیاناً عده ای خویش را مستحق فرمانبرداری و دیگران را ملزم به اطاعت نمایند. آزادی و برابری انسانها وسیله ای فطری و الهی است و ریشه در فطرت و طبیعت انسان دارد و هیچ فردی حق سلب این حقوق از آدمی را ندارد، حضرت در این باره می فرماید:
"ای مردم، حضرت آدم نه بنده ای ترسید کرده و نه کنیزی و همه مردم آزادند، لکن خداوند تدبیر و اداره ی بعضی از شما را بر بعضی دیگر سپرده است.1"
بر این اساس انسانها ذاتاً موجوداتی، مختار، عاقل و حاکم بر سرنوشت خویش اند و در برابر آن مسوولند و مورد بازخواست قرار می گیرد. انسان در پذیرش و گزینش اصول و مبانی حیات و نظام فکری و عقیدی خود آزاد است و می تواند هر گونه که خواست زندگی خویش را تدبیر نماید. بر این پایه، یکی از حوزه های عمده ی آزادی انسان،" آزادی عقیده و وجدان" است و هیچ کس حق سلب این حقوق را از انسان ندارد و نمی تواند به هیچ قیمت و بهایی انسان را ملزم و مجبور به پذیرش عقیده و نظام فکری کند. خداوند در قرآن کریم در این باره می فرماید:
"لا اکراه فی الدین"1
"امانت تکره الناس حتی یکونوا مومنین"2
"انا هدینا السبیل اما شاکراً و اما کفورا"3
در جامعه آرمانی اسلامی، نه تنها مردمِ مسلمان از آزادی عقیده برخوردارند بلکه دیگر پیروان و مذاهب نیز از آزادی لازم جهت انجام مناسک و مراسم مذهبی آزادند. گرچه آنان پایبند به نظام ارزشی و دینی متفاوتی هستند اما همیشه مورد حرمت و احترام و عزت اند مسلمانان نیز طبق بیان صریح قرآن حق آزار، اذیت و بدرفتاری و دشنام به آنان را ندارند:
"و لا تسبوا الذین یدعون من دون الله"1
در آیه ی فوق چنین تاکید بر آزادی بیان و عقیده در جامعه و حفظ حرمت و عزت انسان ها و احترام به عقاید و دیدگاه های متفاوت، مسلمانان را از بدرفتاری و تمسک به روش های غیراخلاقی و غیرانسانی برای هدایت و رفتار با انسانهای دیگر بر حذر می دارد. التزام مسلمانان به اصول دینی و الهی آنان را محقق نمی گرداند تا با دیگران آنگونه که خواستند و میل داشتند عمل نمایند. مقتضای اصول و مبانی دینی قرآن است که این اصول در هر شرایط و موقعیتی باید حفظ شود و نمی توان به انگیزه ی هدایتِ مردم به روش های غیراخلاقی تمسک جست چون انسانها علی رغم تفاوت هایی که در حوزه های اندیشه و عقاید با یکدیگر دارند، در عنصر انسانیت، عزت و کرامت با هم همسان و شریکند و این حرمت باید حفظ شود.
قرآن کریم، برای حل اختلافات مذهبی و فکری و هدایت و گفتگو با یکدیگر مسلمانان را به توسل به بهترین شیوه ها و روش ها توصیه می کند و اذعان دارد که باید به طُرق اخلاقی و احسن انجام گیرد زیرا در اسلام هدف به هیچ وجه وسیله را توجیه نمی کند. نمی توان برای گسترش و تحکیم ارزش های اخلاقی و الهی، به روش های غیراخلاقی و غیرانسانی متوسل شد.
"لاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن"1
این نگرش در حقیقت بر این نکته برمی گردد که اسلام برای انسانها ذاتاً حقوق، عزت و احتراماتی ویژه را قایل است و به راحتی از آن صرف نظر و چشم پوشی نمی کنند. انسانها علی رغم تفاوت های که دارند، دارای عزت، حرمت، کرامت، آزادی و حقوق انسانی و بشری اند و این حقوق باید حفظ شود و به هیچ بهانه ای نمی توان آن را پایمال کرد. خطاب حضرت علی (ع) به مالک اشتر به نحوی صریح این نکته را بیان و روشن می کند.
"و مباش همچون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری چه رعیت دو دسته اند/ دسته ای برادر دینی تواند و دسته ای دیگر در آفرینش با تو همانند".2
انسانها، از اینرو آزادند، بر سرنوشت خود حاکم اند و نباید به راحتی از حقوق و آزادیها خویش چشم پوشی کنند و نباید به آسانی تسلیم ظلم و ستم شوند چون صفت مسلمانی این است: "لا یَظلِمُونَ و لا یُظلَمُون". قرآن در همین چهار چوب به مسلمانانی که در برابر آزادی کسانی که مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند، خواسته است تا به پا خیزند و با آنان به مبارزه برخیزند:
"و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا."1
پایمال کردن حقوق انسانها و سلب آزادی های آنان و به بردگی و اسارت کشیدنشان و به ربوبیت و کرنش دیگر انسانها کشاندن بشر، بزرگترین و خطرناک ترین نمود ظلم اجتماعی در جامعه است.
چنانچه گفتیم مبنای آزادی و حریت انسان، اصل توحید است. در این ارتباط بدترین آفتی که گوهر آزادی، عزت، کرامت و بزرگواری انسان را تهدید می کند و تیشه بر ریشه ی آن می زند، پذیرش ربوبیت و اربابی غیرخدا است. با پذیرش این ربوبیت و اربابیت، تمام هستی و کرامت انسانها سلب می گردد و با سلب آن دیگر حقوق و آزادیها نیز از بین خواهد رفت. خداوند در این ارتباط خطاب به پیامبرش می فرماید:
"قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضاَ اربابا من دون الله."1
در حوزه ی زندگی اجتماعی نیز بشر از آزادی حق تعیین سرنوشت، آزادی بیان و آزادی انتقاد برخوردار است. وی به دلیل داشتن عقل، آزادی و اختیار شایستگی چنین امری را دارد. در نظام دینی حق تعیین رهبران و مدیران جامعه به مردم واگذار شده است ویژه ی حضرت رسول اکرم (ص) و بر حضرت علی (ع) دیگر ائمه معصوم – علیه السلام گواه این امر است.
آزادی بیان و انتقاد از دیگر حقوق انسانها در جامعه ی آرمانی است و هیچ کس در این چهارچوب فراتر از نقد و انتقاد نیست و هیچ کس نیز نمی تواند خود را از انجام این وظیفه دون تر بداند و آنرا در شان خود نیابد چون امور اجتماعی و سیاسی و به ویژه برقراری حق و عدالت و انصاف پیچیده است و از سوی دیگر همه انسانها با محدودیت های علمی، فکری و معرفتی روبرو هستند و همچنین از خطا و اشتباه مصون نمی باشند، لذا آزادی بیان و بیان حقایق تلخ از حقوق ملت و مردم است. این امر در هر صورت مستلزم اداره ی بهتر امور، حذف خطا، بهره برداری درست از منابع شریک شدن در عقول دیگران، و … است.
در هر صورت به نظر می آید یکی دیگر از مولفهای شهر اسلامی، آزادی است. این آزادی مشمول تمام حوزه های فردی، اجتماعی، دینی و سیاسی است. و در جامعه اسلامی وظیفه شهروندان و دولت نسبت به یکدیگر این است که حق را پاس بدارند.
5. امنیت:
مولفه دیگر شهر آرمانی در اندیشه ی دینی، وجود "امنیت" در تمامی عرصه های آن است. در نگرش دینی، خداوند موجودی آمنیت آفرین است ویکی از صفات خداوند "السلام المومن" می باشد.1 مومن به دلیل پایبندی به ایمان به دین، هم خود را منیت و هم امنیت بخش است. در قرآن کریم آیات متعددی بر این نکته تاکید دارد که "ایمان و پذیرش پیام الهی" امنیت بخش خواهد بود و به مردم می گوید به خدا ایمان بیاورید و عبادت کنید او را تا ازخوف و ترس و وحشت در امان باشید. از این رو باید گفت که یکی از سرچشمه ای اصلی امنیت و ناامنی، ایمان و عدم ایمان به خداوند است. ایمان به وی برای انسان ایجاد آرامش، امنیت و دلگرمی می کند و در مقابل نفی و رد آن سایه ی ترس، خوف و وحشت و هولناکی است. ایمان به خدا و یادآوری ذکر وی چنان چه قرآن می فرماید، مایه ی آرامش و اطمینان است.2
چون ایمان به خدا موجب امید، آرامش و معنا و مفهوم به زندگی می باشد. اگر بگوییم بی معنایی و پوچ بودن زندگی از معنا، منبع اصلی تشویش و ناآرامی انسان است و امنیت و دل آرامی را از وی سلب می کند، باید بپذیریم که ایمان به وی نیز مایه ی قرار و تسکین آدمی است چون بدین ترتیب انسان از سرگشتگی، بیهودگی، تشویش، اضطراب، فناپذیری، مرگ، نابودی و ترس از بی فرجامی، رهایی می یابد.
علاوه بر آن باید گفت: امنیت و آرامش اولیه ی انسان شرط اساسی حیات و شکوفایی استعدادها و تکامل انسانی است. در واقع باید گفت که امنیت روحی و روانی و ذهنی و آرامش معنوی انسان بر وجوه دیگر امنیت تقدم دارد و شکوفائی و فعلیت استعدادهای آدمی در گام نخست مشروط به تحقق امنیت روانی و روحی است. لذا امنیت در وهله ی نخست باید از درون و وجود و هستی فرد سرچشمه بگیرد. تحقق استعدادها، تواناییها و تکامل انسان منوط به تحقق این امنیت است.
در همین چهارچوب باید گفت که تحقق سعادت و خبر حقیقی، در اندیشه ی دینی که به وسیله ی ایمان به خدا و انجام مناسک و عبادت الهی و در یک کلام در گرو کسب رضایت پروردگار به دست می آید، منوط به تحقق امنیت در انجام مناسک و عبادات الهی است. تا زمانی که در جامعه و اجتماعی فرد در آرامش و امنیت نباشد و دغدغه اساسی وی برآوردن امنیت باشد. امکان پرداختن وی به فضایل و خیرات بالاتر و آرمان ها و ارزش های انسانی خود به خود منتفی است. در هر صورت به نظر می آید شرط اساسی تحقق خیر و سعادت حقیقی جامعه منوط به تحقق و استحکام "امنیت" است.
در هر صورت در جامعه آرمانی و یک شهر اسلامی، اصل امنیت در حوزه های ذیل اساسی است:
– امنیت در انجام مناسک و عبادات1
– امنیت در حوزه پذیرش عقاید و اندیشه های گوناگون
– امنیت جانی، مالی، شخصیتی و حیثیتی افراد.2
– امنیت حوزه و حرم خصوصی افراد3
– امنیت اقوام و ملل دیگر4
– امنیت مظلومان و ستمدیدگان5
– امنیت در معابد و حریمهای الهی6
– امنیت موجودات و سایر حیوانات، پرندگان، زمین، جانداران
در هر صورت ویژگی شهر اسلامی، امن و آرام بودن است. چنانچه در قرآن ذکر شده است، رفاه و امنیت به عنوان یکی از نعمت های الهی، یکی از ویژگی های حکومت و جامعه ی مطلوبِ اسلامی است1. و یکی از علایم و صفت های حکومت باطل وضع نامطلوب، وجود گرسنگی، ترس و ناامنی است2
6. اصل مسوولیت و عطوفت به طبیعت:
در نگرش دینی به دلیل حضور خداوند، اعتقاد به اصل توحید و مسوولیت انسان و همچنین این نکته که سعادت انسان صرفاً در شادی و مصرف به حد و حصر و ارضا غرایز صرفِ حیوانی نیست، نگرش و رفتار انسان به طبیعت نیز متفاوت است. از این رو انسان تلاش ندارد تا به نحوی افراطی بر طبیعت مسلط و چیره شود و آنرا صرفاً به خاطر ارضای خواسته ای نفسانیش نابود نماید. انسان در این چهارچوب خویشتن را در برابر طبیعت و هستی مسوول و موظف می داند، گرچه بر آن سلطه دارد و در آن دخل و تصرف می کند، ولی تصرفش بی حد و حصر نیست. او به هستی و طبیعت به منزله ی مخلوق خداوند و موجودی ذی شعور، احترام و حرمت قایل است. آن را متعلق به خود نمی داند تا هر گونه که خواست با آن رفتار نماید. طبیعت را متعلق به خدا و دیگر مخلوقات و دیگر انسانها می بیند. در عصر تجدد، طبیعت به مثابه ی دشمن انسان رسمیت یافت و بشر وظیفه خود دانست تا در آن دخل و تصرف نماید و آنرا زیر چنگال سلطه آمیز خویش قرار داد. انسان با خصومتی وصف ناپذیر جهان را عرصه ی تاخت و تاز ارضا غرایز خویش ساخت بدون آنکه به عواقب چنین عمل خودسرانه ای بیندیشد.
آشتی و تناسب و هماهنگی بشر گذشته، جای خود را به برتری انسان بر جهان طبیعت داد. در عصر تجدد، بشر خود را برتر از طبیعت یافت و بر فراز آن قرار گرفت و با بهره گیری از دانش و فن آوری آن را به انقیاد خویش کشید. از آن دور افتاد و رفته رفته از آن بیگانه شد. با پیدایش انسان سوژه محور طبیعت به مثابه "آبژه" به زیر تیغ کین و ترک تازی های بشرِ مغرور و سرمست از باده ی رهایی و عقل و علم کشیده شد. انسان از دریچه ی سود طلبی و خصومت به طبیعت نگاه کرد. به قول اریک فروم، نگاه انسان به طبیعت از نوع "داشتن" بود نه "بودن". انسان می خواست تا طبیعت را نیز به تملک و سلطه ی خویش درآورد. لذا پا از آن فراتر نهاد و به دلیل استعداد و توانایی های زاییده ی خرد و دانش، در آن دست برد و در آن دخل و تصرف نمود. چشم آز و حس منفعت طلبی آدمی، چشم انسان را از دیدن و پیش بینی کردن این واقعیت که ذخایر طبیعت محدودند و روزی تمام خواهد شد، کور کرد1. و بدین ترتیب انسان به نابودی زیست محیط خود دست زد، بدون آنکه قادر به پیش بینی این امر باشد. در دوران گذشته، به عقیده ی اریک فروم رابطه ی انسان با طبیعت مادرانه و مبتنی بر رحمت، شفقت، دوستی، مهربانی و هماهنگی بود. بدین معنا دخل و تصرف آدمی در طبیعت خصلتی چپاولگرانه خصومت آمیز و سود جویان نداشت بلکه مبتنی بر نوعی همکاری و تعادل و تناسب با آن بود. اما در دوران جدید، رابطه ی انسان با طبیعت ماهیت و خصلتی پدرانه، وسود جویان یافت1.
دین اسلام از طبیعت و جهان زیست موجودات و انسان، تصویری مخصوص به خود دارد و روابط آنها را به نحوی خاص تبیین می کند. در اسلام، نگرش انسان به طبیعت و روابط وی با آن صرفاً سود جویانه و منفعت طلبانه نیست. در وهله نخست جهان و طبیعت به منزله ی مخلوق خداوند، تصویرگر خالقی بزرگ و با عظمت است. خالقی که بر تمام هستی و کرم سلطه و قدرت دارد. لذا در اسلام، طبیعت به منزله مخلوق خداوند و محل زیست آدمی و دیگر موجودات، با عظمت و ذات خود معنوی و نشانه ای از خالقیت و بزرگی خداوند است.
انسان در برابر چنین مخلوق با عظمت و پیچیده ای مسوول است و در روز قیامت از آن پرس و جو خواهد شد. در نگرش اسلام، طبیعت و جهان دارای عظمت و بزرگی است چون خداوند بر آن سوگند یاد کرده، بسیاری از سوژه های قرآن را با نام آن نام گذاری کرده و همچنین آنرا مخلوقی تسبیح گو و ذی شعور معرفی می کند.
در هر صورت در نگرش دینی به طبیعت می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1- بهره برداری از طبیعت:1
انسان به عنوان برترین مخلوق الهی، حق بهره برداری از طبیعت و منابع آن را دارد اما چنانچه قبلاً گفتیم این بهره برداری محدود است و محیط و طبیعت ملک خاص هیچ یک از افراد بشر یا نسل های بشری نیست که هر گونه که خواست در آن تصرف نماید طبیعت و محیط زیست، میراث همه انسانها است و از نسلی به نسل دیگر انتقال و به ارث می رسد. آیه 37 سوره ی بقره دقیقاً به این نکته اشاره دارد:
"و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین"
2- پرهیز از اسراف و تبذیر:
انسانها به بهانه توسعه، زیست و اینکه برترین موجود بر روی زمین اند، حق چپاول و نابود کردن منابع محیطی، زیست محیط و کره ی زمین را ندارند. این تعرف محدود است و نباید از حد متعادل بگذرد، چون اسراف و تبذیر است و اسراف و تبذیر نیز گناهی کبیره است.
"ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین"1
3- تدبیر در طبیعت و هستی:2
درقرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که در آن به پدیده های طبیعی اشارات فراوانی رفته است و در غالب آن به مطالعه و تدبیر در آن توصیه شده است. از این زاویه طبیعت صرفاً برای استفاده ی بی رویه ی انسان خلق نشده است، بلکه در بطن و ساختار آن نشانه های از عظمت، بزرگی، عبرت، درس آموزی، نظم، انجام و آیات دیگری نهفته است که بدون تردید نشانگر عظمت خداوند است.
4- انسان در برابر بهره مندی از طبیعت مسئول است و در این باده از وی بازخواست خواهد قرار می گیرد. همانگونه که هر کسی نسبت به دیگری مسوول است. "کلکم راع و کلکم مسوول عن رعیته" در مقابل طبیعت و ابعاد آن نیز مسوول است و نمی تواند نسبت به سرنوشت و سرانجام آن غافل و احساس بی مسوولیتی کند.
1- طبیعت امانتدار، رازدار و ذی تصور است1
2- بیهوده نبودن نظام خلقت و موجودات2
3- حکیمانه و هماهنگ بودن نظام هستی3
در هر صورت در جامعه آرمانی (یا شهر اسلامی) انسان با طبیعت همساز، یکسان و انیس است. شهر اسلامی به نحوی بنا و پی ریزی نمی شود که نشانگر مخالفت انسان، طبیعت باشد. روحیه اسلامی و نگرش فرد دیندار به جهان پیرامون خود به آنها اجازه نمی دهد که با طبیعت دشمنی ورزند، در آن دخل و تصرف بی اندازه کنند و بر آن صدمه و زیان بی حد و حصر رسانند. انسان به عنوان موجودی مسوول در برابر طبیعت به منزله ی مخلوق خداوند، مسوولیت و وظیفه دارد. گرچه انسان در عرصه طبیعت دخالت می کند اما آن را دفتری برای علم آموزی، معرفت، کسب دانش، عبرت، آیت و عظمت خداوند و … می بیند.
نتیجه گیری
از مطالب گذشته چنین می توان نتیجه گرفت که شهر یا جامعه ی اسلامی معطوف به اصول و مبانی و نوعی نگرش خاص نیست به هستی، انسان و آخرت و خدا است. این مبانی و اصول اساساً ویژگی ها و خصلت های شهر اسلامی را توضیح میدهد. شهر نظمِ اجتماعی که متکی به چنین نگرش و اصولی باشد و روابط افراد و نظم اجتماعی بر مبنای آن شکل پذیرفته باشد. شهری اسلامی است و شهری که نظم و روابط اجتماعی اش مبتنی بر این اصول نباشد، شهری اسلامی نیست. در شهر اسلامی، اصلِ اساسی اعتقادِ انسان به خدا، حاکمیت وی، ایمان به جهان آخرت و جهان ماورا طبیعه است. در جامعه اسلامی یا در یک شهر اسلامی تمامی انسانها دارای نوعی برداشت مشترک در این ارتباط اند. محور چنین نگرشی اصلِ حاکمیت خدا است. ایمان به وی و اینکه خداوند در زندگی بشر حضور دارد، برداشت انسان از نفس خود، جهان و طبیعت و رابطه ی خود با آنها را دگرگون می کند. در این چهارچوب سعادت و خیرحقیقی به عنوان بزرگترین آرمان بشر کسب رضایت خدا است، و انسان در این فضا است که به تلاش و تکاپو می پردازد. در هر صورت شهر اسلامی زمانی تحقق می یابد که افراد در عالم دینی قرار گیرند و به این اصول و مبانی ایمان داشته باشند. شهری اسلامی بدون تردید با ساختن مسجد، حسینیه، و مظاهر دینی و … اسلامی نمی شود بلکه در صورتی تحقق می یابد که عالم دینی تحقق یافته باشد.
1 نهج البلاغه، ترجمه ی جعفر شهیدی، (تهران، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ پانزدهم، 1378)، خطبه ی 1، صفحه 5 و بقره / 34
2 همان خطبه ی 192، صفحه 211و210
1 الحدید / 25
1 الرحمن / 9-7
2 یوسف قرضاوی "دورنمایی جامعه اسلامی" ترجمه ی عبدالعزیز سلیمی (تهران: انتشارات احسان، چاپ اول، 1378) ، صفحه 219
3 النساء / 3
1 المائده / 8
2 النساء / 135 و الانعام/ 152
3 الطلاق/2
1 النسا، / 58
1 محمد تقی جعفری، " حکمت اصل سیاسی اسلام: ترجمه و تفسیر فرمان مبارک امیرالمومنین علی (ع) به مالک اشتر"، (تهران، بنیاد نهج البلاغه، چاپ اول، 1369،)، صفحه 351
1 البقره / 256
2 یونس / 99
3
1 الانعام / 88
1 عنکبوت / 46
2 نهج البلاغه، پیشین، نامه 53، صفحه 326
1 النساء / 75
1 آل عمران / 64
1 حشر / 23
2 الا بذکر الله تطمئن القلوب
1 البقره /2، 239 و 197
2 یوسف / 11 و 64، قصص / 31، الحجرات / 12-11، یوسف / 99، سبا / 6 و 18
3 بقره/
4 ممتحنه / 8
5 النساء / 148
6
1 النحل / 112
2 بقره/ 5
1 اریک فروم، داشتن یا بودن، ترجمه کیومرث خواجویها، تهران: (انتشارات اسپرک – چاپ اول، 1370)، صفحه 46 و 45
1 فروم، پیشین، صفحه 262
1 لقمان/ 20، قصص/77، و حج/36
1 اسراء / 27
2 اعراف / 57، فاطر/9، روم/19، حج/6
1 زلزال/2
2 انبیاء / 16
3 رعد/3
—————
————————————————————
—————
————————————————————
22