تارا فایل

نظام خانواده در اسلام


نظام خانواده در اسلام …
(و من کلّ شىء خـلقنا زوجـین لعلّکم تذکّـرون )

" الذاریات / 49 "
1 آئین ازدواج در نظام هستى
"نظام ترکیب و تزویج در جمادات"
اراده عالمانه و حکیمانه و عادلانه حضرت حق، در نظام متقن هستى و پهن دشت میدان خلقت و آفرینش، از هر چیزى جفت آفرید.
در این بساط جفت بودن و زوج بودن هر چیزى حقیقتى است که استثنا برنداشته، و پیش از آنکه دانش بشر، و تحقیقات علمى به آن دست یابد، قرآن مجید در آیات متعددى از جمله در آیه چهل و نهم سوره مبارکه الذاریات، از این واقعیت، که نسبت به تمام موجودات هستى، اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان فراگیر است خبر داده.
این خبر عظیم، و گفتار علمى، و این بیان روشن، آن هم نسبت به تمام موجودات خانه خلقت، و کاشانه و لانه آفرینش، با توجه به اینکه مربوط به قرنها قبل از رنسانس علمى است، و در شهرى چون مکه و مدینه که خط نویس و خواننده اى، و کتاب و مدرسه اى در آن نبوده، از معجزات قرآن مجید، و دلیلى محکم بر اصالت این کتاب، و برهانى بزرگ بر علمى بودن این دفتر، و عاملى بس قوى بر صدق نبوت خاتم انبیا(صلى الله علیه وآله وسلم) است.
قرآن مجید در زمینه هاى دیگر مسائل آفرینش آیاتى دارد، که علوم امروز بشر، در برابر آن شگفت زده و غرق در تعجّب و حیرت است، و براى احدى از افراد انسان در هر مقام و مرتبه اى که باشد، جاى شک و تردید، در حقّانیت خود، و اینکه چراغ هدایت فرا راه حیات آدمیان است، باقى نمى گذارد.
ذلِکَ الْکِتابُ لارَیْبَ فیهِ.[1]
عنایت و رحمت او، در ذات زوج ها و جفت ها از هر نوعى، کشش و جاذبه و رابطه عاشقانه، و میل به یکدیگر برقرار نموده است، تا این جاذبه و کشش، و این میل و رابطه، تحت نظامى خاص و شرایطى معین، چه در نظام تکوین، چه در عرصه گاه تشریع منتهى به ازدواج و جفت گیرى و توالد و تناسل، و تکثیر نوع شود، و از این راه باعث بقاء نظام عالى آفرینش گردد، و هم اینکه تمام موجودات از هر جنس و نوعى که هستند به لذّت زندگى، و خوشى در حیات، و بهره مندى از وجود خود و دیگران برسند.
آیین ازدواج در نظام هستى …
رابطه توالد و تناسل در عالم جمادات، به هر صورتى که هست، به صورت میل ترکیب عنصرى با عنصر دیگر، و در نتیجه پدید آمدن عنصر سوم، مانند ترکیب اکسیژن و هیدروژن که دو عنصر سوزان و سوزنده است، و نتیجه ترکیب و ازدواج این دو گاز سوزان و سوزنده، به صورت آب سرد و خنک و مایه حیات و نشاط است، یا به صورت جذب و انجذاب، همراه با نتایج بسیار زیاد آن، یا به صورت دو جریان مثبت و منفى، و پدید آمدن منافع بى شمار، از عجایب و شگفتى هاى هستى، و محصول اراده و رحمت حضرت ربّ العالمین است، و همین رابطه بین دو عنصر یا عناصر، و میل به یکدیگر، و خلاصه خط عشقى که بین جمادات نسبت به یکدیگر حاکم است،باعث تکثیرنسل وتداوم نوع، و برپا بودن نظام عالى خلقتو عرصه گاه زیباى هستى است.
راستى این چه قدرت شگرف و چه اراده عظیمى است، که بین دو عنصر سوزان و سوزنده، آنچنان الفت و رابطه و حالت عشق برقرار مى کند که از ازدواج آن دو عنصر، آب سرد و چشمه سار با صفا، و رود هاى خروشان، و دریاهاى عظیم، و اقیانوس هاى بى کران، و باران لطیف بوجود مى آید؟!!
این چه نیروى شگفت انگیزى است که با ترکیب عناصر با یکدیگر در دل خاک سیاه و تیره، و در قلب سنگ خارا، و در بسترى قیر گونه و تیره تر از شب، الماس بوجود مى آورد؟!
این چه اراده قاهرى است که از ترکیب چند مادّه در تاریکى معادن یمن، عقیق سرخ، و از عمق خاک نیشابور، فیروزه آسمان رنگ، و از آمیجتن خاک با فسیل حیوانات، هزاران جنس مورد نیاز بشر پدید مى آورد؟!
این چه رحمت و لطفى است، که با ترکیب سنگ و خاک و سایر مواد با سنگ و خاک، مولودى با منفعت چون طلا و نقره، و مس و آهن، تحویل خانه هستى مى دهد؟!
و این چه اراده و حکمتى است که از ترکیب و تزویج عناصر با یکدیگر این همه نعمت به بندگانش عنایت مى فرماید؟!!
این چه اراده و حکمتى است که بین خورشید و زمین و مجموعه عناصر این گوى آتشین، و عناصر زمین ،این همه مهر و الفت، و عشق و محبت برقرار ساخته، که از ترکیب عناصر خورشید با عناصر زمین، و ازدواج مواد خورشید با مواد زمین نعمت هائى پدید آورده که به فرموده خودش در قرآن مجید، کسى را قدرت و قوّت شماره کردن آنها نیست.
اوست خداوندى که آسمانها و زمین را آفرید، و از عالم بالا آب فرو ریخت، و به سبب آن میوه ها را روزى شما قرار داد، و کشتى را در تسخیر شما در آورد تا در دریا به دستور او حرکت کند، و نهرها را در پهنه گاه زمین در اختیار شما قرار داد، و خورشید و ماه را که در حرکتند، و در دریاى هستى روانند مسخّر شما نمود، و شب و روز را در اختیارتان گذاشت، و از آنچه از او خواستید به شما عنایت فرمود، و اگر در مقام شماره کردن نعمتهاى خداوند برخیزید، شما را توان احصاء نعمت او نیست…[2]!!
میزان میل و کشش، و جذب و انجذاب، و مثبت و منفى بودن عناصر، و رابطه عاشقانه بین آنها، براى توالد و تناسل، بر اساس نظمى معین و قوانینى خاص، و مقرراتى عادلانه است.
این میل و کشش از افراط و تفریط بدور است، و هرگز این رابطه و محبت به سردى نمى گراید، و قهر و دعوا و به هم خوردگى و اختلاف در این عرصه گاه زیبا و عاشقانه، و طلاق و جدائى در این ازدواج جانانه معنا و مفهومى ندارد.
اگر در این صحنه از پهنه آفرینش زمینه اختلاف و قهر و طلاق، و جدائى و بى مهرى راه داشت، بدون تردید فساد و افساد سفره لعنتى خود را مى گستراند، و اوضاع را به هم مى پیچید، و بساط را از بیخ و بن ریشه مى زد.
عناصر در جهان جمادات هر کدام داراى حجم و وزن معین، و فاصله به اندازه، و رشد و گردشى متناسب با وضع خود هستند، و ترکیب هر یک با دیگرى بر اساس کفویت است.
عناصر از نظام معین به خود دست برنمى دارند، با یکدیگر به دشمنى و دعوا برنمى خیزند، و در هر کجاى از این نظام احسن قرار دارند حدّ وجودى و قانونى خود را رعایت مى کنند.
لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغى لَها اَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ کُلٌّ فى فَلَک یَسْبَحُونَ.[3]
نه خورشید را شاید که به ماه فرارسد، و نه شب را که بر روز سبقت گیرد، و همه در مدار معین بخود شناورند.
در وزن و حجم و طول و عرض و عمق، و رنگ و صفات، و فاصله هاى عناصر عالم بالا از یکدیگر، از جمله فاصله خورشید و زمین که نزدیک به صد و پنجاه میلیون کیلومتر است، و هیچ گاه این فاصله را کم و زیاد نمى کنند، که زیاد شدنش باعث منجمد شدن تمام موجودات زمین، و کم شدنش علت سوختن تمام عناصر کره خاکى است، غیر از علم و عدل و حکمت بى نهایت که بر اساس اراده حضرت حق در وجود تمام موجودات در تجلّى است، چیزى مشاهده نمى شود، این است که هر وقت اهل حال و بصیرت، و اهل انصاف و وجدان، و بیداران و بینایان، و پاکان و پاکیزگان با دیده سر، و چشم دل به نظام هستى مى نگرند با کمال خضوع و خشوع و با تمام وجود از صاحب آفرینش و خالق هستى، و نظام دهنده این نظام اعجاب انگیز یاد مى کنند و از عمق جان فریاد برمى آورند.
رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً.[4]
اى مالک و مربّى ما، این خلقت و آفرینش را بر باطل بوجود نیاورده اى.
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود***هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
آرى نظم و قانون، و حدّ و حدود، و حق و حقیقت در ظاهر و باطن تمام عناصر هستى در تجلّى است، و بر تابلوى وجود تمام موجودات اسماء و صفات حق دیده مى شود، و آنچنان خطّ اسماء و صفات روشن است که براى هر عامى بى سوادى هم قابل خواندن و درک کردن است.
بنزد آنکه جانش در تجلاّست***همه عالم صفات حق تعالى است
از همه عجیب تر این که تمام این موجودات با نظام خاصّ خودشان در راهى مستقیم براى رسیدن به محبوب و مقصود خود که همانا حضرت ربّ است; در حرکتند.
وَ اَنَّ اِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى.[5]
نظام همزیستى در گیاهان
برنامه ترکیب یا به عبارت دیگر لقاح و توالد و تناسل در میدان حیات نباتات و گیاهان، بگونه اى است که هر بیننده اى را در دریائى از تعجب و حیرت غرق مى کند.
فرصت اندک، اجازه توضیح و تفسیر تمام جوانب این مسئله مهم را نمى دهد. در چند جمله، دورنمائى از این حقیقت شگفت انگیز که همراه با شرایطى خاص و قوانیـنى اعجـاب آور، و برنامه هایى فوق العاده دقیق و منظم است، به محضر عزیزان عرضه مى شود.
اگر در میان گلها دقت کرده باشید، میله ها و پرچم هاى ظریفى در وسط آن دیده مى شود، که آنها را نافه مى نامند، و تعداد آنها در گلها مختلف است، و در عین حال حساب مخصوصى دارد.
در بالاى این میله ها، برآمدگى کوچک و زردرنگى است که آن را " بساک " مى گویند، در میان بساک، کیسه بسیار کوچکى است که چهار حفره دارد، و در میان آنها دانه هاى گرده قرار گرفته است.
دانه هاى گرده،دانه هاى بسیار ریز میکروسکوپى هستندکه در عمل شباهت تامّى با نطفه حیوانات دارند!!
پس از برقرارى عمل لقاح بین آن و قسمت هاى مادّه، تخم گل درست مى شود.
دانه هاى گرده با آن کوچکى به نوبه خود داراى ساختمان تو در تو و نازک کاریهاى شگفت آورى مى باشند.
در میان آنها مقدار زیادى موادّ پرتوپلاسمى و موادّ چربى، قندى، نشاسته اى، و ازتى مى باشد، و در وسط آنها دو هسته که یکى کوچکتر و دیگرى بزرگتر است وجود دارد، بزرگتر را هسته روینده، و کوچکتر را هسته زاینده مى نامند، که وظیفه مهم این دو را بزودى خواهید دانست.
مادگى: همان قسمتى است که روى محور گل قرار گرفته و در ناحیه فوقانى آن برآمدگى مخصوصى بنام کلاله است، و سطح آن را مادّه لزج و چسبناکى پوشانیده، کار این مادّه چسبنده نگاهدارى و جذب دانه هاى نر و کمک به رویاندن آنهاست.
در پائین مادگى که متصل به قسمت تحتانى گل است، ناحیه برجسته اى وجود دارد که آن را " تخمدان " مى گویند، و در میان آن تخمک هاى کوچکى یافت مى شود، که با دنباله مخصوصى به دیواره تخمدان اتّصال دارند، و به وسیله آن آب و موادّ لازمه را جذب مى کنند، تخمک ها نیز به سهم خود ساختمان قابل ملاحظه اى دارند.
عمل زفاف: پس از آنکه کیسه هاى گرده بساک از هم پاره شد و گرده ها روى کلاله ماده قرار گرفتند فوراً شروع به نمّو مى کنند، در اینجا باید متذکّر شد که براى رسیدن گرده به کلاله ماده، وسائل مختلفى وجود دارد که از مشاهده آن تعجّب عمیقى به مطالعه کنندگان جهان خلقت دست مى دهد.
از جمله اینکه حشرات گوناگونى این وظیفه حیاتى را بدون اینکه توجّه به کار خود داشته باشند انجام مى دهند، یعنى در اثر رنگ و بوى مطبوع، و مادّه قندى مخصوصى که در بن گلها جاى دارد به طرف آنها حرکت کرده، و روى آنها نشسته، و دانه هاى گرده را با پاى پشم آلود خود از این نقطه به آن نقطه حمل مى کنند، این عمل مخصوصاً در گلهائى که میله هاى نر و مادّه آنها از هم جداست و روى دو پایه قرار دارد بسیار شایان اهمیّت است.
همانطور که گفتیم وقتى دانه هاى گرده روى کلاله قرار گرفت، شروع به رشد و نمّو مى کند، هسته بزرگتر که همان هسته روینده است همراه آن نمّو کرده و به طرف تخمدان سرازیر مى شود، و در نزدیکى آن بکلّى از بین رفته و نابود مى گردد، ولى هسته کوچکتر که از زاینده است، از میان این لوله باریک عبور کرده وارد تخمدان مى شود، و با تخمکها ترکیب شده، عمل لقاح و زفاف در آن محیط مخفى و تاریک صورت مى گیرد، نطفه گل بسته و تخم اصلى آن بوجود مى آید.
هوا و آب و انسان، واسطه ها و دلاّل هاى دیگرى هستند که زمینه لقاح و زفاف نباتات و گیاهان را فراهم مى کنند.
در عرصه گاه حیات نباتات، همانند وضع جمادات قوانین و شرایط ترکیب، توالد و تناسل و زفاف به اراده حضرت حق، بدون پیش آمدن اختلاف و بى مهرى، و نزاع و طلاق، کار خود را دنبال مى کنند، و از این طریق سفره روزى موجودات زنده بخصوص انسان را غرق در انواع ثمرات، حبوبات و میوه جات مى نمایند.!!
نظام ازدواج و توالد و تناسل در
حیوانات
میل حیوان نر به ماده، و ماده به نر، و رابطه عاشقانه اى که بین این دو موجود زنده، براى لذت بردن از زندگى و توالد و تناسل، و بقاء نسل وجود دارد، از شگفتى هاى غیرقابل توصیف است.
اراده و شعور و توجّه حیوانات به این مسئله حیاتى، و نظم و انضباطى که در امر ازدواج و همزیستى بین آنان است، هر دقّت کننده اى را در دریائى از تعجب و شگفتى شناور مى کند.
تعاونى که بین ماده و نر جهت لانه سازى، ساختمان کاشانه، حفظ اسرار، انتخاب جا و مکان و وقت و زمان، و از همه مهمتر عمل لقاح، و توجه به وضع جوجه، و تامین مواد براى او، و تعلیم امور لازمه به فرزند، و نگهدارى او از حوادث و خطرات، و سایر برنامه هائى که بر عرصه گاه حیات حیوانات حاکم است، و در حقیقت تجلى اراده حضرت حق است، باید از عجایب مسئله هستى شمرده شود.
دنیاى پر از اسرار تخم گذاران و پستانداران در برنامه آمیزش و لقاح، و توجه به حفظ تخم ها، و یا حفظ جنین و نوزادان، آدمى را در پرده اى از حیرت و بهت مى اندازد.
شرایط و قوانین ازدواج و توالد و تناسل در حیوانات شرایطى مناسب، و قوانینى خدائى و الهى است.
ما مِنْ دآبَّه اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبّى عَلى صِراط مُسْتَقیم.[6]
زمام اختیار هر جنبنده اى به دست مشیّت اوست، بدون شک هدایت پروردگارم به راه راست است.
هیچ حیوانى به غیر جنس مخالف خود که نرینه اى از نوع خود اوست در عین این که کپسولى از شهوت جنسى است، میل نمى کند.
حیوان نر، شهوت خود را آلوده به ناپاکى و خلاف کارى نمى نماید، و از راه مستقیم الهى منحرف نمى شود.
در زمینه غریزه جنسى براى حیوانات آلودگى و انحراف نیست.
نطفه حیوان نر براى ماده مربوط به خود اوست و در این مسیر توجهى به غیر ندارد.
در آنها چشم چرانى، و تعقیب غیر، و تجاوز به ماده اى که در زوجیت نر دیگر است وجود ندارد.
در این زمینه بین تخم گذاران و پستانداران تفاوتى نیست راستى
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که نـدارد به خداونـد اقرار
داستان نظم و انضباط در تمام مسائل زندگى بخصوص توالد و تناسل در پرندگان، خزندگان، چرندگان، حیوانات آبى داستانى شگفت آور، و براى اهل دقت موجب اعجاب فراوان است.
شکل زندگى حیوانات همراه با شرایط و قوانینى که بر آنان حاکم است کلاس درس، و زمینه عبرتى است براى انسانهائى که از فضاى هدایت حق دور افتاده، و از معنویت و نورانیت جدا زندگى مى کنند.
حیوانات در نظم و انضباط همانند جمادات و عناصر و ماه و خورشید، و آسمان و زمین، و همچون نباتات و گیاهانند.!!
انسان و ازدواج
ازدواج و ترکیب و تولید، و توالد و تناسل، در عرصه گاه حیات جماد و نبات و حیوان، بر اساس قوانین تکوین و جهت گیرى صحیح غرائز صورت مى گیرد، ولى انجام این مسئله حیاتى و برنامه عالى طبیعى باید بر مبناى مقررات و نظامات شرعیه، و قوانین الهیه که در قرآن مجید، و گفته هاى ملکوتى انبیاء و امامان آمده، جامه عمل بپوشد.
مایه هاى اولیه این حقیقت به صورت غریزه، میل، دوستى، عشق، و مهربانى در مرد و زن به اراده حکیمانه حضرت حق قرار داده شده:
وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً اِنَّ فى ذلِکَ لاَیات لِقوْم یَتَفَکَّرُونَ.[7]
و از آیات خداوندى است که براى شما از جنس خودتان جفتى بیافرید، که در کنار او آرامش یابید، و میان شما عشق و محبّت و مهربانى قرار داد، که در این حقیقت نشانه هائى از خداست براى مردمى که در گردونه اندیشه و فکر نسبت به حقایق بسر مى برند!
وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ الْمآءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدیراً.[8]
و اوست خداوندى که بشر را از آب آفرید، و میان آنان خویشى و پیوند ازدواج قرار داد، و خداى تو بر هر چیزى قدرت دارد.
انتخاب همسر در فرهنگ پاک اسلام بخودى خود مستحب و کارى بسیار پسندیده، و برنامه اى نیکوست، ولى در صورتى که مجرد ماندن و عزب زندگى کردن، دامن پاک زندگى را به گناه و معصیت، و فحشا و منکرات آلوده نکند، در غیر این صورت ازدواج و تشکیل زندگى ضرورى و مسئله اى واجب، و تکلیفى قطعى است.
اینجاست که باید دستور حضرت حق را نسبت به ازدواج با جان و دل به اجرا گذاشت، و از آینده آن بخصوص در برنامه مادیّت و خرج و مخارج بیمى بخود راه نداد، که ترس از آینده نسبت به گذران امور زندگى برنامه اى شیطانى، و مولود ضعف نفس، و عدم اتکاء و اعتماد به کارگردان بساط هستى است.
اینک دستور و فرمان حق را در رابطه با ازدواج، و ضمانت وجود مقدسش را براى تامین مخارج زندگى در آیه اى از سوره مبارکه نور، ملاحظه کنید.
وَ اَنْکِحُوا الاَْیامى مِنْکُمْ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ اِنْ یَکُونُوا فُقَرآءَ یُغْنِهِمُ الله مِنْ فَضْلِهِ وَ الله واسِعٌ عَلیمٌ.[9]
دختران و جوانان مجرد و غلامها و کنیزهاى شایسته خود را همسر دهید، و زمینه نکاح آنان را فراهم آورید، چنانچه فقیر و تهیدست باشند، خداوند از فضل بى نهایت خود بى نیازشان کند و خداوند واسع و علیم است.
" انکحوا " از نظر قواعد ادبى امر است و این امر و دستور متوجه فرد فرد جامعه، و کلیّه مردان و زنان است.
از آیه شریفه در جهتى وجوب ازدواج براى آنان که نیاز به ازدواج دارند، و جز از این طریق پاکى و سلامت آنان تامین نمى شود، استفاده مى گردد، و در جهتى دیگر لزوم اقدام خانواده ها بخصوص پدران و مادران، و آنان که توان مالى در این زمینه دارند، براى تشکیل زندگى جهت پسران و دختران استفاده مى شود.
در تحقق برنامه نکاح سخت گیرى نکنید
میل مرد به زن، و میل زن به مرد، بخصوص به هنگام شکوفائى غنچه غرائز، و گُل شهوت، و شدّت و قدرت و قوّت آن بوقت نیاز به ازدواج، امرى طبیعى، انسانى، و حیاتى است، و براى کسى قابل انکار نیست.
آرزوها و آمال و خواسته هاى بحق نسبت به آینده و در ابتداى تشکیل زندگى و پیمان زناشوئى در وجود جوانان اعم از پسر و دختر واقعیاتى است که براى هرکس بخصوص پدران و مادرانى که داراى پسر و دختر آماده براى ازدواج هستند بمانند آفتاب وسط روز امرى روشن و حقیقتى واضح است.
از همه مهمتر بهترین و برترین و محکم ترین و عالیترین روش و برنامه جهت پیشگیرى از گناه، و حفظ جامعه از افتادن در غرقاب فحشا و منکرات، ازدواج پسران و دختران به وقت نیاز و زمان مناسب آن است، و این واقعیتى است که انکارش جز از مردم احمق و افراد نادان و مرد و زن بى شعور توقّع نمى رود.
بر این اساس در مرحله اول بر پدران و مادران و اقوام و خویشان و هر کس که در مسئله ازدواج پسر و دختر خانواده سهیم است، واجب است که نسبت به مقدمات این خواسته الهى آسان گیرى کنند، و با دست خود به ساده ترین روش، و به آسان ترین شیوه زمینه ازدواج را فراهم آورند، و در مرحله بعد بر دختر و پسرى که قصد ازدواج با یکدیگر را دارند ضرورى است که از توقّعات بیجا نسبت به یکدیگر، و ایجاد شرایط سخت، بپرهیزند، تا امیال و غرائز و شهوات و خواسته ها به آسانى در راه طبیعى خود قرار گیرند، و بناى زندگى سعادتمندانه اى پى ریزى شود، و ساختمان خیر دنیا و آخرت برپاگردد.
بدون شک طبق آیات قرآن و روایات و اخبار، آنان که در امور خود بخصوص در امر زندگى و مخصوصاً در مسئله ازدواج دختران و پسران خود آسان گیرى مى کنند، خداوند مهربان در دنیا و آخرت على الخصوص در امر حساب و کتاب و میزان در صحراى محشر به آنان آسان خواهد گرفت، و آنان که مرد و زنى سخت خو، و سخت گیر، و به قول معروف مو را در همه زمینه ها از ماست مى کشند، و باعث مى شوند، دختران و پسران در سیطره فشار غرائز و شهوات به امراض عصبى و روانى و تندخوئى دچار شوند، و دامن پاک آن چهره هاى معصوم به گناه و معصیت آلوده شود، و آمال و آرزوهایشان بر باد رود، در دنیا و آخرت بخصوص در عرصه محشر دچار سوء حساب و غضب و خشم حق خواهند شد، و به آتش عذاب خدا خواهند سوخت!!
دقت بسیار زیاد در مسئله نکاح و ازدواج انسان را ناخودآگاه دچار سختگیرى مى کند، در نظام طبیعت ازدواج دو زوج بسیار بسیار ساده انجام مى گیرد، اگر در عرصه گاه حیات موجودات امر ازدواج امرى سخت و دشوار بود، بدون تردید این نظام احسن به صورتى که الان هست وجود خارجى نداشت.
پدران و مادران، پسران و دختران در مقدمات این برنامه الهى و انسانى، در تعیین مهر و صداق، در تنظیم شرایط، در برپاکردن جشن نامزدى، و مجلس عقد و عروسى، و در اجراى عادات و رسوم محلى سخت گیرى نکنید، و خارج از طاقت و قدرت دو خانواده، برنامه اى را پیشنهاد ندهید، تا امر ازدواج به آسانى صورت بگیرد، و خداوند مهربان هم در دنیا و آخرت امور شما را سهل و آسان نماید.
بیائید روش اهل تقوا را پیشه خود کنید، و از آن منابع خیر و برکت درس بگیرید، و زندگى را بر اساس اوصاف آن اولیاء حق برپا کنید، که نیکبختى و سعادت، و تامین خیر دنیا و آخرت، و تخقق دهنده شرافت و کرامت، در سایه هماهنگى با آن عاشقان جمال ازل و ابد است.
امیرالمومنین(علیه السلام) اهل تقوا را چنین معرفى مى کند:
اَنْفُسُهُمْ عَفیفَهٌ وَ حاجاتُهُمْ خَفیفَهٌ وَ خَیْراتُهُمْ مَاْمُولَهٌ وَ شُرُورُهُمْ مَاْمُونَهٌ.[10]
وجودشان در گردونه خوددارى از هر آلودگى است، نیازهایشان بسیار سبک، و هر خیرى از آنان توقع مى رود، و همگان از شّر آنان ایمنند.
در هر صورت آنان که دست اندرکار ازدواجند، باید از توقعات بیجا، تحمیل امور خارج از طاقت، پیروى هوا و هوس، افتادن در بند عادات و رسوم غلط، چشم هم چشمى نسبت به دیگران، و سخت گیرى در تمام امور نکاح بپرهیزند، و بناى ازدواج را از ابتدا بر پایه تقوا، خیر و صلاح، سهولت و آسان گیرى و محض جلب خوشنودى حضرت حق قراد دهند.
و چون امر ازدواج صورت گرفت بر مرد است که با همسرى که قبلا به عنوان ازدواج او را دیده و پسندیده و با او پیمان زناشوئى بسته به زندگى با او ادامه دهد و ضامن بقاى مودّت و رحمت الهى که بین آن دو برقرار شده باشد، و بر زن است که با شوهر خود که او را قبل از عقد به عنوان نکاح ملاقات شرعى کرده و وى را پذیرفته از در سازش و آسان زندگى کردن برآید، و حقوق او را درتمام زمینه ها رعایت کند.
حفظ شئون در گرو مهریه زیاد، مجالس پرخرج، کثرت مهمان، و پیاده کردن رسم و رسوم بیجا و غیر موافق با منطق، و سختگیرى در شرایط نیست، حفظ شئون به انتخاب هم کفو، رعایت برنامه هاى ساده و سهل، مراعات اخلاق اسلامى از حانب دو خانواده، و رعایت حقوق الهى و انسانى از جانب زن و شوهر نسبت به یکدیگر، و تداوم دادن به مهر و محبت، و عشق و رافت از جانب مرد و زن براى بقاء زوجیت، و دور ماندن زندگى از جنجال و آشوب و عوامل بیماریهاى عصبى و روانى است.
زندگى زن و شوهرى چون امیرالمومنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهما براى هر مرد و زن مسلمان بهترین درس زندگى است.
فاطمه(علیها السلام) باعث آرامش افراد خانواده، بخصوص همسر بزرگوار خود، برقرار کننده زمینه هاى زندگى در خانه، و على(علیه السلام) نمونه اعلاى همسردارى، و پدرى مهربان و مربّى براى فرزندان، و معاونى دلسوز در امور خانه و خانواده بود.
او در برنامه هاى عادى خانه از نظافت، خمیر کردن آرد، کمک به بچه دارى، اِبا و امتناعى نداشت.
او نمى گذاشت به همسرش در انجام امور خانه سخت بگذرد، و تمام امور زندگى انجامش با فاطمه(علیها السلام) باشد.
بر زن و شوهر واجب است حقوق یکدیگر را رعایت کنند، و در تمام شئون زندگى یار و مددکار هم باشند، و تصور نکنند ظلم و ستم فقط به اعمال امثال فرعون و نمرود و طاغیان تاریخ گفته مى شود، بلکه هر عملى که بناحق باعث رنجش خاطر دیگرى شود ظلم است، و خداوند ظلم و ظالم را دوست ندارد، و از هر گونه تجاوزى گرچه اندک از هر کسى که باشد بیزار است.
در گفتارهاى بعد و سخنان آینده به تدریج به تمام مسائل مربوط به نظام خانواده در اسلام به خواست خدا اشاره خواهد شد، در این قسمت از سخن به پاره اى از روایات مهم به نقل از کتابهاى بااعتبار حدیث، در رابطه با ارزش و اهمیت ازدواج، منافع نکاح، و موقعیت تشکیل زندگى و موقف آن در فرهنگ پاک الهى قناعت مى کنم، و شما را به دقّت در این احادیث دعوت مى نمایم، باشد که از این رهگذر به استحکام مسائل الهى واقف شوید، و براى شما معلوم شود که برنامه هاى زیبا و حکیمانه آئین اسلام را هیچ فرهنگى ندارد.
ارزش و اهمیت ازدواج از نظر روایات
عَنِ النَّبِیِّ(صلى الله علیه وآله وسلم) قالَ: یُفْتَحُ اَبْوابُ السَّماءِ فى اَرْبَعَهِ مَواضِعَ: عِنْدَ نُزُولِ الْمَطَرِ وَ عِنْدَ نَظَرِ الْوَلَدِ فى وَجْهِ الْوالِدِ وَ عِنْدَ فَتْحِ بابِ الْکَعْبَهِ وَ عِنْدَ النِّکاحِ[11]
از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) است که فرمود: در چهار موقع عنایت و رحمت حق متوجه انسان مى شود:
به وقت باریدن باران، به هنگام نظر کردن فرزند به صورت پدر، از باب مهر و محبت، در آن زمان که در خانه کعبه باز مى شود، و آن وقت که عقد و پیمان ازدواج بسته شده، و دو نفر با یکدیگر جهت زندگى جدید، وارد عرصه نکاح مى شوند.
قالَ النَّبِیُّ(صلى الله علیه وآله وسلم): تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا الاَْیِّمَ فَمِنْ حَظِّ امْرِء مُسْلِم اِنْفاقُ قیمَهِ اَیِّمِهِ وَ ما مِنْ شَىْء اَحَبَّ اِلَى اللّهِ مِنْ بَیْت یُعْمَرُ فِى الاِْسلامِ بِالنِّکاحِ.[12]
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: ازدواج کنید، و پسران و دختران مجرّد را همسر دهید، نشانه نیک بختى مسلمان این است که مخارج شوهر کردن زنى را به عهده بگیرد. چیزى نزد حضرت حق محبوبتر از خانه اى که در اسلام به سبب نکاح آباد شود نیست.
قالَ النَّبِیُّ(صلى الله علیه وآله وسلم): زَوِّجُوا اَیاماکُمْ فَاِنَّ اللّهَ یُحْسِنُ لَهُمْ فى اَخْلاقِهِمْ وَ یُوسِعُ لَهُمْ فى اَرْزاقِهِمْ وَ یَزیدُهُمْ فى مُرُوّاتِهِمْ.[13]
نبى اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: مردان مجرد و عزب خود را زن دهید، تا حضرت حق اخلاقشان را نیکو، و روزیشان را فراخ و گشاده، و جوانمردیشان رازیاد کند.
قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): النِّکاحُ سُنَّتى فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتى فَلَیسَ مِنّى.[14]
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: ازدواج روش من است، هر کس از راه و روش من روى بگرداند از من نیست.
قالَ النَّبِیُّ(صلى الله علیه وآله وسلم): مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ اَحْرَزَ نِصْفَ دینِهِ، فَلْیَتَّقِ اللّهَ فِی النِّصْفِ الْباقی.[15]
رسول حق(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس ازدواج کند، نیمى از دینش را بازیافته نسبت به نیم دیگر تقواى الهى را رعایت کند.
عَنْ ابى عَبْدِاللّهِ(علیه السلام) قالَ: جاءَ رَجُلٌ اِلى اَبى فَقالَ لَهُ: هَلْ لَکَ مِنْ زَوْجَه قالَ: لا فَقالَ اَبی: ما اُحِبَّ اَنَّ لِىَ الدُّنْیا وَ ما فیها وَ اَنّى بِتُّ لَیْلَهً وَلَیْسَتْ لِىَ زَوْجَهٌ.[16]
حضرت صادق(علیه السلام) مى فرماید: مردى نزد پدرم حضرت باقر آمد، فرمود همسر دارى؟ عرضه داشت ندارم، پدرم به او گفت دوست ندارم دنیا و آنچه در آن است از من باشد و یک شب را بدون همسر به سر برم، آنگاه پدرم گفتارش را ادامه داد و فرمود:
الرَّکْعَتانِ یُصَلّیهِما رَجُلٌ مُتَزَوِّجٌ اَفْضَلُ مِنْ رَجُل اَعْزْبَ یَقُومُ لَیْلَهُ وَ یَصُومُ نَهارَهُ.
دو رکعت نمازى که مرد همسردار مى خواند، بهتر است از قیام شب مرد عزب به عبادت و روزه گرفتنش در روز!!
آنگاه پدرم هفت دینار به آن مرد داد و فرمود با این پول وسائل ازدواجت را فراهم کن، که رسول حق(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
اِتَّخِذُوا الاَْهْلَ فَاِنَّهُ ارْزَقُ لَکُمْ.
همسر انتخاب کنید که باعث وسعت رزق است.
قالَ رَسُولُ اللِّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم):یامَعْشَرَ الشَّبابِ مَنِ اسْتَطاعَ مِنْکُمُ الْباهَ فَلْیَتَزَوَّجْ فَاِنَّهُ اَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَ اَحْصَنُ لِلْفَرْجِ.[17]
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: جوانها هر کدام از شما را قدرت است ازدواج کند، تا دیدگانتان کمتر زنان را دنبال کند، و دامنتان پاک بماند.
وَقالَ(صلى الله علیه وآله وسلم) ما مِنْ بِناء فِی الاِْسْلامِ اَحَبِّ اِلى اللِّهِ مِنَ التَزْویجِ.[18]
و آن حضرت فرمود: هیچ بنائى در اسلام نزد خداوند محبوبتر از ازدواج نیست.

وَ قالَ(صلى الله علیه وآله وسلم) مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ اُعْطِیَ نِصفَ السَّعادَهِ.[19]
و نیز رسول خدا فرمود: هر کس ازدواج کند نیمى از سعادت را به دست آورده.

قالَ النِّبِىُ(صلى الله علیه وآله وسلم): ما مِنْ شابٍّ تَزَوَّجَ فی حَداثَهِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ الشَّیْطانُ یا وَیْلَهُ یا وَیْلَهُ عَصَمَ مِنّی ثُلُثَىْ دینِهِ فَلْیَتَّقِ اللّهَ الْعَبْدُ فِی الثُّلُثِ الْباقی.[20]
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: هر کس که در اوائل جوانى ازدواج کند، شیطان فریاد زند: فریاد از او، فریاد از او، دو سوّم دینش را از دستبرد من نگاه داشت، پس باید عبد خدا در نگهدارى یک سوم دیگرش، جانب تقوا را رعایت کند.
راستى در ازدواج چه ارزشهاى والائى قرار دارد و چه منافع بزرگى نصیب مرد و زن مى نماید و اسلام براى ازدواج چه عظمت و اهمیتى قائل شده.!!
اى کاش خانواده ها راه را براى تسهیل این امر مهم الهى و انسانى باز مى کردند و دست از سخت گیرى و زمینه سازى براى تحقق شرایط طاقت فرسا برمى داشتند و در حّد شئون خود به انجام این مراسم اقدام مى کردند و در این مسئله طریق قناعت به آنچه که حاضر بود و از دست مى آمد مى پیمودند، تا دختران و پسران به امیال طبیعى خود برسند، و آرزوهایشان برآورده شود، و غرائز و شهوات آنان که
نعمت هاى حق است تبدیل به کفران نعمت نگردد، و دامن پاک آنان به گناه و معصیت آلوده نشود.
حبس ماندن آمال و آرزوها، انحراف در غرائز و شهوات، گسترده شدن فساد و آلودگى، چشم چرانى و هوس گناه، خودارضائى و زنا، تجاوز به ناموس غیر، سستى در تحصیل و تنبلى در عبادت، ظهور بیماریهاى عصبى و روانى، و بلاهاى دیگر ریشه در کجا دارد؟
در درجه اوّل سئوالات بالا را باید از پدران و مادران سختگیر، و اسیران در چنگال رسوم و عادات غلط، و گرفتاران چشم همچشمى، و در درجه بعد از خود پسران و دختران، آن پسران و دخترانى که از عرصه گاه تقوا دورند، و در مرحله سوّم باید از آنانى که قدرت فراهم آوردن بساط ازدواج را براى جوانان دارند، ولى از انفاق مال در راه خدا بخل مىورزند پاسخ خواست، که هر پاسخ منطقى و عقلى و قابل قبول در این دنیا دارند، حتماً همان پاسخ را در دادگاه عدل الهى در روز قیامت، خواهند داشت.!!

(و لبـاس التـقـوى ذلـک خیـر )
" اعراف / 26 "
2 تقواى الهى در خانواده و جامعه

حقیقت تقوا
مصدر لغوى، و ریشه این کلمه معنوى، که زیباترین و اصیل ترین مفهوم را دارد " وقى " است.
" وقى " به معناى خودنگهدارى، و پرواپیشگى، و حفظ تمام موجودیت خویش در برابر محرّمات و نواهى الهیه است.
" وقى " در حقیقت، روحیه و قدرت و قوّت و توانى است که از طریق تمرین ترک گناه، و ریاضت و ضبط نفس در برابر معصیت و لذائذ حرام بدست مى آید.
قدم برداشتن براى تحصیل تقوا، و کسب روحیه خوددارى از گناه بهترین قدم، و در میان اعمال از پسندیده ترین اعمال است.
تحصیل تقوا عبادت است، عبادتى که به امر حضرت ربّ صورت مى گیرد، و از جمله برنامه هائى است که بدون تردید خشنودى حضرت حق را به دنبال خواهد داشت.
فلسفه انجام عبادات بدنى و مالى و اخلاقى، تحقق تقوا در عرصه گاه حیات انسانى است.
عبادت و حرکت و عملى که بوجودآورنده تقوا نباشد، عبادت نیست.
تقوا اساس کرامت، ریشه شرافت، و خمیرمایه سعادت، و کلید خیر دنیا و آخرت است.
یک جامعه مرکب از هزاران خانواده، و یک خانواده مرکب از یک زن و شوهر و تعدادى فرزند است.
در حقیقت مصالح بناى خانواده و جامعه افرادند، اگر فردفرد انسانها داراى روح تقواباشند، خانواده اى سالم، و جامعه اى برین خواهیم داشت، خانواده اى که در محیط آن امنیت درونى و برونى حکمفرماست، و زمینه رشد و تکامل افراد آن به خاطر تقوا به بهترین صورت فراهم است، و در نتیجه جامعه اى خواهیم داشت که کلیّه افراد آن نسبت به یکدیگر منبع خیر، و همگان از شّر و ضرر یکدیگر در امان خواهند بود.
اهل تقوا محبوب حقّ، و مورد عنایت انبیاء، ائمه و موجوداتى با منفعت و کرامتند.
اهل تقوا داراى سیرتى زیبا، و صورتى الهى و ملکوتى، و همراه با حسنات اخلاقى، و جداى از سیئات و زشتى ها و پلیدیها هستند.
آبروى فرد و خانواده و جامعه به تقواى الهى است، و هیچ فرد و خانواده و جامعه اى نزد خداوند باارزش تر از اهل تقوا نیست.
زیانهائى که زن و شوهر، و پدران و مادران و فرزندان و افراد جامعه از یکدیگر مى بینند، نتیجه بى تقوائى آنهاست.
وحشتى که در خانه ها و در جامعه مردم از همدیگر دارند، میوه تلخ نبودن تقواست.
خسارت هاى فراوانى که در شئون زندگى مردم دیده مى شود، به خاطر نبود تقواست.
براستى براى داشتن یک خانه سالم بر زنان و شوهران واجب الهى است، که آراسته به تقوا باشند، و لازم و ضرورى است که تقوا این خواسته بامنفعت الهى را به فرزندان خود سرایت دهند، و از ابتداى کار زمینه تحقق تقوا را در فرزندان خود فراهم آورند.
چه نیکوست به منافع فراوان تقوا در آیات قرآن، و روایات توجه کنید، آنگاه به ارزیابى برخیزید و دورنماى این واقعیت را بنگرید، که اگر تمام دختران و پسران آراسته به تقوا باشند، و اینان با این مایه و سرمایه ملکوتى به ازدواج اقدام کنند چه
خانه اى و چه جامعه اى بوجود مى آید؟!
تقوا و مراتب با ارزش آن
بیداران و بینایان، و آنان که به تعبیر قرآن اهل بصیرت هستند، و سفرهاى روحى و معنوى را طى کرده اند، براى تقوا سه مرتبه ذکر مى کنند.
تقواى خاصّ الخاص، تقواى خاص، تقواى عام
حضرت صادق(علیه السلام) در روایت بسیار مهمى این سه مرتبه را بدینگونه توضیح مى دهند:
مرتبه اول تقواى باالله فى الله است و آن عبارت از ترک حلال است چه رسد به ترک شبهه و این تقواى خاصّ الخاص است.
مرتبه دوم تقواى من الله است و آن عبارت از خوددارى از تمام شبهات است چه رسد به حرام و این تقواى خاص است.
مرتبه سوم تقواى برخاسته از خوف، به خاطر عذاب جهنم و عقاب الیم خداوند است و آن عبارت از ترک تمام گناهان و محرمات است و این تقواى عام است.[21]
البته منظور از ترک حلال در گفتار امام صادق(علیه السلام) به این معناست، که صاحبان این گونه تقوا بسیارى از امورى که حلال است، به دنبالش نمى روند، زیرا به آنها احساس نیاز نمى کنند، و در حلالى هم که به آن نیازمندند کمال قناعت را رعایت مى کنند.
قدرت بر قناعت براى همگان میسّر است، و اگر کسى ادعا کند براى من قوّت بر قناعت نیست، از او پذیرفته نمى شود.
قناعت به حلال، و محدود گرفتن امور مادى زندگى، و پرهیز از داشتن خانه هاى آنچنانى، و مرکب هاى گران قیمت، و لباس هاى فوق العاده، و انداختن سفره هاى رنگین، کارى است اخلاقى، و برنامه اى است پسندیده، و زمینه اى است براى تحقق تقواى الهى در تمام شئون زندگى.
حاجى سبزوارى و قناعت
به سال 1362 سفرى جهت تبلیغ به شهر سبزوار داشتم، در آنجا از خاندان حکیم بزرگ و عارف عالیقدر حاج ملا هادى سبزوارى جویا شدم، گفتند نبیره اى از وى در این شهر است، که از علم و دانش، و حکمت و فلسفه و تفسیر قرآن مجید بهره مند است، و در مسجدى که امامت آن را به عهده دارد دوبار تمام قرآن کریم را براى مردم تفسیر نموده.
به دیدارش شتافتم، وضع اخلاق و برخورد و زندگى وى، دورنمائى از حیات پاک حاجى را نشان مى داد، از احوالات جدّ بزرگوارش جویا شدم، مسائل اعجاب انگیزى را از حالات و برنامه هاى او برایم توضیح داد، از جمله فرمود، با آنکه حاجى مورد توجه تمام بزرگان کشور و رجال سیاسى و علمى بود، و از مناطق مختلف، حتى از دورترین مکانها، جهت استفاده علمى به محضرش مى شتافتند، ولى از نظر خانه و زندگى و خوراک و لباس در قلّه قناعت بود!!
گاهى لباسى که تهیه مى کرد تا نزدیک ده سال همراه با رعایت بهداشت و پاکیزگى از آن استفاده مى کرد، و از وصله زدن به پارگى آن لباس عار نداشت، که این برنامه روش انبیاء و اولیاء الهى بود!!
تجمل گرائى و اسراف
تجمل گرائى و اسراف، از نظر حق، کارى شیطانى، و امرى ناپسند، و برنامه اى مطابق با هواى نفس، و شهوات حیوانى است.
چه مانعى دارد، که انسان در تمام زمینه هاى زندگى حدود الهى و بخصوص قناعت را رعایت کند، که قناعت سبب راحت، و مایه آزادگى، و دواى اضطراب و دلهره و ناامنى باطن است.
نیاز بدن به خانه اى درخور شان، و وسیله و مرکبى معمولى، و لباس و خوراکى به اندازه برطرف مى شود.
در بناى زندگى باید از چشم همچشمى پرهیز داشت، و به خرج معمولى خو گرفت، و از برج و مخارج اضافى، و تحصیل آنچه به عنوان تجمل و مُد مطرح است دورى جست.
غرب را در قیافه و شکل زندگى اسوه و الگو و سرمشق قرار ندهیم، آنان دچار خطاها و اشتباهات زیادى هستند، صنعت و تکنیک عامل این معنا در ذهن ما نشود، که هر چه گفتند و نوشتند، و مى گویند و مى نویسند صحیح است، و آنچه را از قیافه و شکل زندگى دارند مطابق با واقع است.
آنچه در آئین اسلام مهم است، بهداشت روان و تن، و شهر و دیار و محلّه و منطقه است، آنچه در این فرهنگ مورد توجه است از امور مادى و معنوى و اخلاق و ایمان فردى و اجتماعى، همان است که به مصلحت دنیا و آخرت انسان است.
اسراف و تجمل گرائى، و افتادن در خرج هاى سنگین، و آرایش شکل و قیافه ظاهر زندگى بدور از قناعت و اقتصاد، حتى در مسئله مسجدسازى که محل عبادت مسلمانان است مورد مذمّت این فرهنگ پاک و مدرسه انسان ساز است.
مساجد و خانه ها باید از نظر باطن در حدّ اعلاى معنویت و از نظر ظاهر، ساده و بى پیرایه باشد، که دلها به هوا و هوس دچار نشوند، و روى ارواح از حضرت حق فاصله نگیرد.
لباس ساده تهیه کنید ولى آداب پوشیدن را رعایت نمائید، خوراک در حدّ نیاز فراهم آورید، ولى آداب خوردن را مراعات کنید، مرکب سوارى در حدود شان خود تحصیل کنید ولى ادب رانندگى را از نظر دور ندارید، خانه براى زندگى بدست آورید، ولى خانه اى که روح شما را به اسارت نبرد، که این همه محصول تقوا و پرهیزکارى و توجه به حضرت حق است.
این زندگى یهودیان و مسیحیان است که از نظر خانه و اثاث آن، و مرکب سوارى، و لباس و پوشاک، و خوراک و تجمّلات در گردونه اسراف است.
کلیساها و کنیسه هاى مسیحیت و یهودیت آراسته به زر و زیور، و آلات و ادوات و مجسّمه ها و عتیقه جات، و تابلوها و مبل هائى است که ملیونها دلار قیمت آن است.
زندگى خاخام ها و کشیشان و حتى پاپ رهبر مسیحیان در حّدى از اسراف و تبذیر است که موجب حیرت و شگفتى است، اگر کلاه مخصوص و لباس پاپ را بفروشند، ملیونها نفر را از گرسنگى نجات مى دهند.
اندوختن ثروت، رباخوارى، دزدى هاى کلان آن هم در روز روشن و هزاران برنامه رسواى دیگر کار دشمنان خداست، دوستان حق باید با خواسته هاى حّق بسازند، و از افتادن در اسراف و تبذیر خود را حفظ کنند.
مولّد و حافظ تمام این واقعیات تقوا است، خانه آراسته به تقوا، و زن و شوهر تقوادار، داراى گنج الهى و سرمایه عرشى هستند، و زندگى آنان آمیخته به خوشى و طراوت و صفا و صمیمیت، و راحت و امنیت، و درستى و سلامت، و انصاف و کرامت و شرافت و حقیقت است.
خانه و معبد، باید به صورتى باشد، که انسان در آن احساس آرامش و امنیت کند، و براى او سکوى پرواز به سوى معشوق باشد.
خلاصه بناى زندگى را با رعایت تقوا و قناعت، و توجه به خدا و قیامت، به صورتى مى توان بنا کرد، که وسیله اى براى آبادى آخرت، و جلب خوشنودى حق باشد.
امروز هم به شرط تقوا و قناعت، مى توان با درآمد اندک زندگى کرد، البته اگر در طول برنامه مشکلى خودنمائى کند و مومن نتواند با درآمد مختصر خود به جنگ آن مشکل برود، بر مومنین و اهل خدا لازم است بدون فوت وقت به یارى برادر مومن خود اقدام کنند، و او را از رنج و زحمت و سختى و دردمندى برهانند.
یکدیگر را به تقوا دعوت کنید
با توجّه به اینکه تمام مردان و زنان طاقت و تحمل تقوا را در دو مرتبه اعلایش، یعنى تقواى خاصّ الخاص، و تقواى خاص ندارند، باید از دعوت عموم مرد و زن به این دو مرحله از تقوا خوددارى کرد، زیرا این دو مرتبه از تقوا در شان انبیاء و امامان و اولیاء خاص خداست.
ولى آراسته شدن تمام زنان و مردان به تقواى عام، یعنى ترک محرمات اخلاقى و شهوانى و مالى امکان دارد.
بنابراین بر عموم مردم است که یکدیگر را با زبانى نرم، و اخلاقى خوش به تقوا دعوت کنند، و همدیگر را به ترک انواع محرمات تشویق نمایند، تا تقوا پرده ملکوتى و بساط عرشى خود را در پهن دشت حیات بگستراند، و همگان بخصوص خانواده و جامعه از منافع آن بهره مند شوند.
آراسته شدن به تقوا بر عموم مردم در همه شئون، بخصوص بر زن و شوهر، و سرایت دادن آن به فرزندان واجب الهى است.
اهل حق و حقیقت مى گویند: کودک امانت الهى است، و قلب و روح و نفس و باطن وى جوهر و تابلو و مایه پاکى است که از هر نقش و صورتى خالى است.
این تابلوى بى نقش و نگار قابلیت پذیرش هر نقش و صورتى را دارد، اگر وى را در خانه به انواع گفتار و عمل و اخلاق خیر عادت دهند،و راه تعلیم حقایق را به روى او بگشایند، کودک به سعادت دنیا و آخرت مى رسد، و پدر و مادر که باعث رسیدن او به چنین واقعیتى شده اند در ثواب او شریکند، و در این معنا معلمان کودک و آنان که عامل ادب او هستند سهیمند.
اما اگر پدر و مادر بر اثر آلودگى و بى تقوائى، نقوش شیطانى را بر صفحه قلب و جان و نفس کودک نقّاشى کنند، و طفل در کنار آنان به پلیدى و رذائل اخلاقى گرفتار شود، و همچون حیوانات، تنها و تنها اهل شکم و شهوت بارآید، و به میدان شقاوت و هلاکت بنشیند، وزر و وبال او بدون تردید بر عهده آن پدر و مادر، یا آن معلم و مربى اوست.
قُوآ اَنْفُسَکُمْ وَ اَهْلیکُمْ ناراً.[22]
چنانکه پدر و مادر از درافتادن کودک به آتش تنور یا منقل، یا شعله گاز مواظبت مى کنند، و از نزدیک شدن وى به خطر جلوگیرى مى نمایند، به طریق اولى باید از گرفتارشدن کودک خود به آتش قهر حق در قیامت، که محصول بى تقوائى و بد عملى، و سوء خلق، و نبودن ایمان و عمل صالح است جلوگیرى کنند، و راه عملى حفظ کودک از عذاب فردا، در مرحله اول تقوا داشتن پدر و مادر، و در مرحله بعد، سرایت دادن تقوا به کودک است.
پدر و مادر در جهت رشد طفل خود باید مبلغّى وزین و معلّمى کریم، و دو فرد دلسوز، و دو دعوت کننده به خیر باشند.
آنان باید وجود خود را به تقوا و ایمان و عمل صالح آراسته کنند، سپس به تادیب و تهذیب کودک، و تعلیم محاسن اخلاق به او، و حفظ وى از رفیق بد، و معلّم زشت خو بکوشند.
آنان باید سعى کنند، زینت و زیور خارج از حدّ، و تجمل و اسراف، و ثروت و مال محبوب قلب کودک نگردد، تا فردا تبدیل به موجودى مسرف، طمع کار، حریص، و غارت گر، و هوس ران و خودسر نشود، که اگر ساختمان جامعه از مصالحى پوک، و به تعبیر دیگر از افرادى بى تقوا ساخته شود، آن ساختمان بر سر خود آن جامعه خراب مى شود، و زندگى در آن جامعه براى همگان طاقت فرسا مى گردد.
اگر تمام خانه ها اساسش تقوا باشد، اگر زن و شوهر آراسته به پرهیزکارى باشند، اگر تقواى پدر و مادر به کودک سرایت داده شود، جامعه از داشتن زندان، و مامور فراوان، دادگاه و دادگسترى بدین صورت گسترده بى نیاز خواهد شد، و با چنین وضعى دوش دولت و ملت از مخارج بسیار سنگین مالى که باید در راه رفاه مردم خرج شود، نه در راه جلوگیرى از دزدان و مفسدان و غارتگران، سبک مى گردد.
نشانه هاى اهل تقوا
بزرگان دین نشانه هاى اهل تقوا را با استفاده از آیات قرآن و روایات در مسائل زیر مى دانند:
تحصیل علوم شرعیّه به اندازه اى که مکلّف براى اعمال و اخلاق و معاملات و روابطش با خانواده و جامعه نیاز دارد.
حفظ سلامت بدن از طریق رعایت بهداشت و عمل به آداب خوردن و آشامیدن.
اتصال به هوش و فراست در امور زندگى، امین بودن در تمام جوانب حیات.
حفظ عفت نفس، راستگوئى در کلام، آراسته بودن به حسنات اخلاقى، پیراسته بودن از رذائل، پاک بودن از ریا و دوروئى، بیزارى از موادّ اضافى دنیا در زندگى، مبرّا بودن از مکر و عذر و خیانت، اقدام به گرامیداشت اهل فضل و دانش، روى آوردن به وظائف شرعیه اعمّ از واجبات و نوافل، دست زدن به دامن عالم ربّانى که انسان را با دین خدا، و حلال و حرام آشنا مى سازد، و جز رشد و کمال آدمى را توقع ندارد، که روى آوردن به غیر عالم ربانّى شقاوت و هلاکت است.
امام صادق(علیه السلام) در ضمن سفارش به این حقیقت، یعنى پیروى از عالم ربانى مى فرماید:
اِنَّ آیَهَ الْکَذّابِ اَنْ یُخْبِرَکَ بِخَبَرِ السَّماءِ و الاَْرْضِ، فاِذا سُئِلَ عَنْ شَىْء مِنْ مَسائِلِ الْحَلالِ وَ الْحَرامِ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ شَىْءٌ.[23]
نشانه آن که دروغگوئیش فراوان است، این است که تو را از مسائل آسمان و زمین خبر دهد، ولى به وقت پرسش از حلال و حرام حق چیزى براى جواب نزد او نیست.
و نیز از نشانه هاى اهل تقوا صبر در برابر حوادث، رعایت آداب و سنن اسلامى در همه امور، و ملازمت ذکر، و مداومت فکر، همراه با اخلاص نیّت، و صفاى باطن و مراقبت نفس است، تا با پیمودن این راه به علم الیقین و از علم الیقین به عین الیقین و سپس به حق الیقین برسند.
زن و شوهر با تقوا
مرد باتقوا، براى تامین مخارج خانه، جز به کسب حلال روى نمى آورد، و به غیر از مال حلال مالى قبول نمى کند، او با تحصیل حلال الهى مقیّد به رعایت حقوق تمام افرادى است که از طریق کسب و تجارت با او سروکار دارند، و به عبارت دیگر از وجود او در بیرون از خانه به بندگان خدا ضرر و زیان نمى رسد، او به خاطر تقواى الهى دور حرام نمى گردد، و گنج عفت نفس و قناعت را از دست نمى دهد.
مرد باتقوا چون از کسب و کار فارغ شود، و به خانه بازآید، تمام کوفتگى و خستگى خود را کنار درب خانه مى ریزد، و با نشاط و شادى و خوشدلى و خوشحالى وارد خانه مى شود، به همسرش لبخند محبت مى زند، و زحمات روزانه او را نسبت به نظافت خانه، و پخت و پز، و نگهدارى فرزندان خسته نباشید مى گوید، و وى را ارج مى نهد، و با او و بچه ها با مهربانى و محبت برخورد مى کند، و هر یک را درخور شانش احترام مى نماید.
مرد باتقوا گاهى حلال و حرام، و معروف و منکر، و حسنات و سیئات را به اهل بیتش گوشزد مى کند، و نمى گذارد آنان در مسئله دین و دیندارى دچار غفلت شوند.
مرد باتقوا، همه عمر و وقت خود را صرف بیرون نمى کند، و خنده و نشاط خود را تنها براى دوستان نمى برد، و در مسجد رفتن و شرکت در جلسات مذهبى راه افراط نمى پیماید.
مرد باتقوا به این نکته توجه دارد، که اسلام رعایت اعتدال و اقتصاد را در تمام امور حتى در عبادات سفارش فرموده، و از کم گذاشتن از حق زن و فرزند به بهانه رفت و آمد با دوستان، یا شرکت در مجالس نهى فرموده است.
در اینجا باید بر اساس فرمان اسلام، عزیزان خود را که کارگردانان مساجد و هیئات هستند، سفارش کنم، که زمان جلسات را در مساجد و هیئات کوتاه کنید، به یک نماز جماعت و ساعتى بیان احکام و معارف و دقایقى ذکر مصائب اهل بیت قناعت کنید، این برنامه روش رسول حق و ائمه بزگوار بوده، و آنان با وقت اندک، و قناعت در بیان مردان و زنان بزرگى تربیت کردند.
زیاده روى در عبادات، بخصوص در مستحّبات، و طول دادن جلسات، نشاط مستمع را از بین مى برد، و بتدریج در روان او نسبت به برنامه هاى مذهبى ایجاد نفرت مى کند، و این برنامه جز خسارت براى مساجد و هیئات، و ضرر و زیان براى مردم، بخصوص آنان که از ظرفیّت بالائى برخوردار نیستند، چیزى به دنبال ندارد.
در هر صورت مرد باتقوا، در همه شئون زندگى آداب لازم را رعایت مى نماید، و از این راه به استحکام بناى خانواده، و جلب محبت زن و فرزند کمک مى نماید.
زن باتقوا، عفت و عصمت و پاکدامنى خود را حفظ مى کند، با شور و شوق به کارِ خانه مى رسد، زمینه رفع خستگى شوهر را که محصول کار بیرون است فراهم مى نماید، از فرزندان خود به نحو شایسته نگهدارى مى کند، با شوهر و فرزندان بر اساس اخلاق اسلامى رفتار مى کند، از عبادتش غفلت نمىورزد، خانه را کانون عشق و صفا، مهر و محبت، و شور و شوق مى نماید.
زن باتقوا از همسرش با تکیه بر اصول الهى اطاعت مى کند، به خواسته هاى بحق او پاسخ مثبت مى دهد، از عصبانیت و خشم و کبر مى پرهیزد، با اقوام شوهرش با مهر و محبت و اخلاق اسلامى روبرو مى شود، بوقت آمدن شوهر از عرصه کار و کسب تا درب خانه به استقبال مى رود، و به وقت خروج شوهر وى را بدرقه مى کند، و از وى مى خواهد جز حلال خدا به خانه نیاور، که ما به حلال خداوند گرچه اندک باشد قناعت مى کنیم، و زیر بار حرام نمى رویم، مبادا به بهانه داشتن زن و فرزند، و خرج و مخارج از محدوده مقررات الهى تجاوز کنى، و زندگى را به حرام آلوده نمائى.
زن باتقوا از چشم همچشمى پرهیز دارد، و شوهرش را به خاطر همرنگ شدن با زندگى اقوام خود، یا اقوام شوهرش در تنگنا قرار نمى دهد و او را خجالت زده نمى کند.
چنین زن و شوهرى مقبول حق، و منبع خیر، و نمونه بارز انسان الهى هستند، و در سایه آن دو همان خانه اى بوجود آید که خدا مى خواهد، و در فضاى آن خانه فرزندانى تربیت مى شوند که حق، طلب مى کند، در هر صورت زن و شوهر در تمام امور زنگى بر اساس معارف الهى و قواعد اسلامى و قوانین فقهى باید همچون اولیاء الهى هواى یکدیگر را داشته باشند.
کاسب نمونه
پدر مادرم مى گفت، آن زمانى که سفر از شهرى به شهرى با چهارپایان صورت مى گرفت، با دوستان از اطراف اصفهان از منطقه خوانسار به سوى زیارت حضرت رضا(علیه السلام) حرکت کردیم.
من در جمع دوستان مامور خرید لوازم مورد نیاز بودم، در شهر دامغان اول صبح وارد مغازه اى شدم، جنسى مى خواستم، مرا به دورن مغازه دعوت کرد، به عنوان این که زائرم شروع به پذیرائى کرد، شخصى براى خرید به او مراجعه کرد، قصد خرید مفصّل داشت، به او گفت لطفاً از مغازه روبروى من این جنس را تهیه کنید، مشترى رفت، به او گفتم شما که این جنس را بیش از درخواست مشترى داشتید، چرا با او معامله نکردید، به من گفت اول صبح چهره صاحب مغازه آن طرف خیابان را غمناک دیدم، سبب را از او پرسیدم، پاسخ داد بدهکارم و امروز روز اداى دین است، ولى از دیروز تا به امروز به اندازه اى که بتوانم اداى دین کنم خرید و فروش نداشته ام، غصه و رنج او را نمى بایست تحمل کنم، مشترى خود را به سوى او فرستادم، تا از درد و رنج بدهکارى خلاص شود، چرا که مومن باید هواى برادر مومن را داشته باشد، آرى همه باید در همه امور هواى همدیگر را داشته باشیم، بخصوص شوهر باید هواى همسر را داشته باشد، و زن هواى همسر را، تا خانه و کاشانه بر اساس آداب الهى و انسانى برپا شود، و محصول آن خانه فرزندان باکرامت و رشیدى گردند.
برادران عزیر خانه را بخصوص به وقت نماز صبح با قرائت قرآن معطّر کنید، که صداى ملکوتى شما در هنگام خواندن قرآن، گوش دل، و سمع قلب زن و فرزندانتان را نوازش دهد، و آنان را با عبادت و قرآن بیش از پیش آشنا کند، و از آنان منبع خیر و تقوا و کرامت پدید آورد.

(یـریـد اللّـه ان یخـفّف عنکــم )
" نساء / 28 "
3 اهداف والاى ازدواج در اسلام

خانه پاک
پاک و پاکیزه ماندن یک جوان چه پسر و چه دختر، چه مرد و چه زن، در صورتى که ازدواج نکنند، از فساد و افساد، امر غیر ممکن به نظر مى رسد.
در چند ملیون مرد و زن، یافتن جوانى پاک، و انسانى باعفت و خوددار از گناه، بشرطى که ازدواج نکرده باشند، مسئله اى مشکل به نظر مى آید.
اگر جوانى را در پاکى و پاکیزگى ظاهر و باطن یافتیم، در حالى که ازدواج نکرده باشد، باید بگوئیم او از اولیاء الهى است.
خوددارى از گناه، و مصون ماندن از آلودگى، و در امان رفتن از عصیان و طغیان، در صورت عدم ازدواج کارى است یوسفى.
خانه اى که مرد و زن آن بدون صورت گرفتن ازدواج در آن زندگى مى کنند، خالى از فساد نیست.
مرد بدون همسر، و زن بدون شوهر، در صورتى که غرائز و شهوات آنان زنده است، و فشار غریزه و شهوت بر آنان سنگین است، جداى از فساد هر چند اندک، و بریده از مشکلات گوناگون روحى و خانوادگى و اجتماعى نیستند.
ازدواج، این حقیقت الهى و طبیعى، آسان کننده پاره اى از مشکلات و عاملى براى تداوم پاکى جوانان، و حفظ عفت و تقواى آنان است.
بناى یک خانه در جامعه در صورتى با سلامت و آرامش قرین مى شود، که مرد و زنى با تحقق دادن ازدواج و رعایت حقوق یکدیگر در آن زندگى کنند.
خانه مسلمان در هر سرزمینى که هست باید پرتوى از وحى، و جلوه اى از یاد خدا، و محصولى از رفعت و بلندى و عظمت، و میوه اى از تسبیح حق در شب و روز باشد.
فى بُیُوت اَذِنَ الله اَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ، یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ.[24]
در خانه هائى که خداوند اذن داده، که بزرگ داشته شوند، و نام او در آنها یاد شود، و او را در آن خانه ها بامدادان و شبانگاهان به پاکى ستایند.
چنین خانه اى با چنان اوصافى خانه مومنى است، که طاعت و عبادت حق در آن رونق دارد، و به امر الهى مسئله ازدواج در آن صورت گرفته، و مرد و زن آن خانه به تمام حقوق الهى و انسانى پاى بند هستند.
آرى قرآن مجید به ازدواج امر مى کند، تا مشکلات مرد و زن با تحقّق این سنت تخفیف یابد، و دامن هر دو که دامن رحمت و تربیت است از آسودگى و فساد سالم بماند، و مرد و زن با تشکیل زندگى، و همسوئى با یکدیگر خانه را محل ذکر خدا، و تسبیح حضرت حق کنند.
اهداف والاى ازدواج در اسلام
در جوّ چنین خانه اى مرد و زن بنده واقعى حق، و فرزندانشان میوه و ثمره فضیلت، و اعمال و رفتار و اخلاق و کردارشان جلوه اى از آداب الهى و سنن و روش انبیاء گرام حق است.
زن مومنه هنگامى که با مرد مومن ازدواج مى کند، و هر دوى آنها خود را موظّف به رعایت مسائل الهى مى دانند، به عنوان دو یار مددکار، دو رفیق شفیق، دو دوست همدم، دو همراه و همراز و دو منبع ایمان، و دو استوانه عشق و محبت، فضاى زندگى را از ورود مشکلات حفظ مى کنند، و چون مشکلى پیش آید، به آسانى و سادگى آن را حلّ و فصل مى نمایند، و با اسلحه صبر و حلم، و بردبارى و حوصله به علاج درد برمى خیزند
بدترین مردم
تنهائى و تنها زیستن، عزلت و کناره گیرى از یار گرفتن موجب بسیارى از مشکلات، و باعث افسردگى و دل مردگى، و علت هیجانات روحى و عصبى، و مورث انواع بیماریهاى روانى و بدنى است.
تنهائى انسان را در دریائى از خیالات، اوهام، افکار غیرمنطقى، و بیماریهاى اخلاقى و روانى فرو مى برد، و امواجى از مشکلات گوناگون را براى انسان به ارمغان مى آورد.
قالَ النَّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم): اَکْثَرُ اَهْلِ النّارِ الْعُزّابُ.[25]
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: اکثر اهل آتش در قیامت آنانى هستند که از ازدواج و تشکیل خانواده امتناع کردند.
و نیز آن حضرت فرمود:
شِرارُ مَوْتاکُمُ الْعُزّابُ.[26]
بدترین اموات شما عزبها هستند.
و در روایتى فرمود:
رُذالُ مَوْتاکُمُ الْعُزّابُ.[27]
فرومایه ترین مردگان شما عزب ها هستند.
و در سخنى حکیمانه بیان فرمود:
شِرارُکُمْ عُزّابُکُمْ وَ الْعُزّابُ اِخْوانُ الشَّیاطینِ.[28]
شریرترین شما عزبهایند، و عزبها برادران شیطانند.
و در کلامى عرشى و بیانى ملکوتى فرمود:
خِیارُ اُمَّتِىَ الْمُتَاَهِّلُونَ وَ شِرارُ اُمَّتِىَ الْعُزّابُ.[29]
بهترین امّت من زن داران و بدترین آنان عزبها هستند.
و نیز آن حضرت فرمود:
لَوْ خَرَجَ الْعُزّابُ مِنْ مَوْتاکُمْ اِلِى الدُّنْیا لَتَزَوَّجُوا.[30]
اگر آنان که عزب مردند به دنیا برگردند، حتماً ازدواج خواهند کرد.
و در حدیثى فرمود: خداوند مردى که از زن گرفتن خوددارى کند لعنت نموده.[31]
تعبیر رسول باکرامت اسلام از آنان که از ازدواج امتناع مى کنند به اهل آتش، فرومایگان، برادران شیطان، اشرار، و لعنت شدگان، به خاطر این است که روى گردانان از ازدواج به ناچار در فساد و افساد، و شیطنت، و گناه و معصیت، خواهند افتاد، و براى جامعه و خانواده ایجاد مزاحمت نموده، و باعث مشکلات فراوانى در تمام زوایاى زندگى خواهند شد.
با توجه به آیات و روایات، و تجربه حیات، ازدواج انسان را کرامت و شرافت مى دهد، از علل استحقاق عذاب الهى مى رهاند، از پستى و فرومایگى حفظ مى کند، از افتادن در بند شیطان مصون مى دارد، و از اینکه آدمى منبع شرّ و فساد شود، و مورد لعنت حق قرار گیرد در امان مى دارد، و این همه موجب راحتى و استراحت، آرامش و امنیت، پاکى و تقوا، و آسان شدن موارد زندگى و سبک شدن بار حیات مى گردد، به همین خاطر در قرآن مجید بدینگونه به علّت تشریع ازدواج اشاره فرمود:
یُریدُ الله اَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ.[32]
خداوند اراده فرموده برنامه زندگى را براى شما سهل و آسان نماید.
شکوفائى استعداد
دختر و پسر هنگامى که بر اساس فطرت و طبیعت، و به پیروى از دستور حق و روش انبیاء الهى ازدواج کردند، و از پرتگاه عذاب الهى، و شرارت باطن، و بند خطرناک شیطان، و دچار شدن به لعنت خدا، که همه و همه از اوصاف مرد و زن عزب است نجات پیدا کردند، و در سایه ازدواج به آرامش فکرى، و امنیت باطنى دست یافتند، و بر مشکلات ناشى از عزب بودن فائق آمدند، و از درد سر تنها زیستن شفا گرفتند، و به محیطى الهى و ملکوتى رسـیدند، و زمینه تفکر صـحیح و آینده نگرى براى آنان فراهم شد، و طغیان شهوات و غرائز فرو نشست، بدون تردید راه براى شکوفائى استعدادهاى نهفته در باطن باز مى شود، و بر درخت زندگى محصولات و ثمرات و نتائج عالى مى نشیند.
بسیارى از رجال دانش، و مردان بزرگ، و دانشـمندان و علماى اسلامى را، صفحات تاریخ نشان مى دهد که پس از ازدواج راه صد ساله را یک شبه طى کردند، و در سایه ازدواج که موجب آرامش و امنیّت خاطر آنان گردید به مقامات بلند و بزرگى از علم و دانش رسیدند، و در علم و تقوا، وپاکى و کرامت و خدمت و عبادت زبانزد خاص و عام شدند.
در کتاب زندگانى آیت اللّه بروجردى در صفحه 95 مى خوانیم: در سال 1314 که بیست و دو بهار عمر را پشت سر مى گذاشت، پدرش نامه اى به وى نوشت، و او را به بروجرد احضار کرد، او گمان مى کرد پدرش مى خواهد او را براى ادامه تحصیل به نجف اشرف که بزرگترین حوزه علمیه شیعه بود بفرستد، ولى پس از ورود و دیدار پدر و بستگان، مشاهده مى کند که به عکس انتظار وى، مقدمات ازدواج و تاهلش را فراهم کرده اند.
از این پیش آمد اندوهگین مى شود، و چون پدرش متوجه مى گردد و علت اندوه و تاثّر او را مى پرسد مى گوید: من با خاطر آسوده و جدیت بسیار سرگرم کسب علم بودم، ولى اکنون بیم آن دارم که تاهل میان من و مقصودم حائل گردد، و مرا از تعقیب مقصود و نیل به هدف باز دارد.
پدر به وى مى گوید: فرزند این را بدان که اگر به دستور پدرت رفتار کنى امید است که خداوند به تو توفیق دهد تا بتوانى به ترقّیات مهمّى که در نظر دارى نائل شوى، احتمال این را هم بده که اگر ترتیب اثر به این آرزوى پدر ندهى، با همه جدیّتى که در تحصیل دارى بجائى نرسى!!
گفته پدر تاثیر بسزائى در وى مى بخشد و او را از هر گونه تردید بیرون مى آورد و سرانجام پس از ازدواج و اندکى توقف مجدداً به اصفهان برگشته پنج سال دیگر به تحصیل و تدریس علوم فنون مختلفه اهتمام مىورزد.
همسر وفادار و هم کفو او در اصفهان آنچنان وسائل راحت و آرامش و امنیت آن مرد بزرگ را فراهم مى آورد، و به عنوان یارى مهربان، معاونى شفیق، خدمتگزارى متین، دلسوزى مهربان، زمینه انواع ترقیات شوهر گرانمایه اش را تحقق مى دهد، که در آن پنج سالى که در اصفهان با آن زن باکرامت مى زیست از علوم و فنون متداول بهره ها گرفت، و چنان با نشاط و پشتکار مشغول تحصیل بوده که بعضى شبها تا سپیده دم سرگرم مطالعه بوده است، بطورى که خود آن بزرگ مرد بارها مى فرمود، در مواقع بیکارى به حفظ قرآن مجید همت مى گماشت و در نتیجه توانست در عرض مدتى که در اصفهان بود از اوّل تا آخر سوره برائت راحفظ کند، و تا آخر عمر نیز آن را از حفظ داشت و پیوسته به حفظ و قرائت و مداومت آن اهتمام مىورزید!
مرحوم علامه طباطبائى صاحب تفسیر قّیم المیزان، قسمتى از کمالات و ترقیات علمى و معنوى خود را مرهون همسر باکرامت خویش مى دانستند.
آرى ازدواج علت آرامش و امنیت، و زمینه تحقّق کمالات، و شکوفائى استعدادهاست.
کوشش براى خانه و خانواده عبادت است
ازدواج و همسردارى و توجه به امور فرزندان علاوه بر آثار مثبت دنیائى، ثمرات عجیب معنوى براى انسان دارد.
کار و کوشش مادى در جهت تامین زن و فرزند، در فرهنگ پاک اسلام عبادتى بزرگ و مساوى با جهاد در راه خدا شمرده شده، تا جائى که از معصوم روایت شده:
وَالْکادُّ عَلى عِیالِهِ مِنْ حِلّ کَالْمُجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ.[33]
آنکه براى تامین خانواده اش زحمت مى کشد، تا از حلال خدا نفقه آنان را فراهم کند، مانند مجاهد در راه خداست.
از آنجا که رعایت حق زن و فرزند، و توجه به امور معنوى آنان و رعایت حق شوهر از جانب زن، و حق فرزند از طرف مادر کارى دشوار و سنگین است، و در حقیقت اجراى دستور حضرت حق است، همانند کوشش براى تامین امور مادى آنان عبادت، و موجب اجر و ثواب اخروى است.
پرورش نسل صالح، و تحویل دادن فرزندان شایسته و نیکوکار، امرى مهم و باعث جلب رضایت حضرت حق است.
خانه و اهل خانه را از فساد و افساد دور داشتن، و فراهم کردن زمینه رشد و تربیت و تکامل زن و فرزند از اهمّ امور، و از بهترین نوع عبادت و بندگى خداست.
امام چهارم(علیه السلام) در گفتار حکیمانه اى فرموده اند، هر کس نسبت به زن و فرزند سفره مادى و معنوى را کامل و تمام بیندازد، به خوشنودى حق از دیگران نزدیکتر است.[34]
در هر صورت جامعه میوه و ثمره خانه است، و وکیل و وزیر و رئیس جمهور و کارگزاران یک ملت ریشه در خانه و خانواده دارند، و منبع اصلى تربیت و شکل گیرى آنان خانه و کارگردانان خانه هستند، خانه به مَثَل به مانند یک زمین است، اگر زمین جداى از حق و حقیقت باشد کویرى نمک زار است که سنبل و گل نخواهد داد، و اگر زمین متصل به حق و حقیقت باشد، توقع سنبل و گل از آن توقعى معقول و منطقى است.
سعادت و شقاوت انسان در درجه اول از پدر و مادر به انسان منتقل مى شود، اگر پدر و مادر در تحقق سعادت فرزند بکوشند دست به عبادتى بزرگ زده و از منافع ابدى ازدواج بهره گرفته اند، و اگر عامل شقاوت شوند از شجره طیّبه ازدواج منفعت نبرده بلکه با دست خود سفره خسارت خویش را پهن کرده اند.
به همین خاطر در روایات عالى اسلامى از رسول حق نقل شده:
الشَّقِىُّ مَنْ شَقِىَ فى بَطْنِ اُمِّهِ، وَالسَّعیدُ مَنْ سَعِدَ فى بَطْنِ اُمِّهِ.[35]
ریشه شقاوت هرکس شقى است در سرزمین وجود مادر، و سعادت سعید از باطن مادر است.
و به قول شاعر بزرگ کلیم کاشانى:
از کوزه همان برون تراود که در اوست
تا در کوزه وجود فرزند، پدر و مادر چه ریخته باشند و مغز و اعصاب و مشاعر و قلب فرزند را با چه مسائلى شکل داده، و به سوى چه برنامه هائى سوق داده باشند.
در مسئله ازدواج والاترین هدف را منظور داشته باشید
هدف انسان از ازدواج باید هدفى معنوى و مقدس و پاک باشد، ازدواج باید براى اطاعت از دستور حق، و پیروى از روش انبیاء، و براى تامین سعادت همسر، و تربیت الهى و ملکوتى فرزندان صورت بگیرد.
زن و مرد در مسئله ازدواج باید خود را آماده ورود در یک عبادت بزرگ کنند.
زن و مرد باید در ازدواج خوشنودى حق را منظور نظر بدارند، و بدانند که هر دوى آنان از طریق صلب و رحم امانتدار حضرت حقند.
باید بدانند که فرزند آنان که امانت حق است در مّدتى کوتاه مهمان صلب پدر، و بین شش تا نه ماه مهمان رحم مادر است، و در این دو مدت با گیرندگى دقیقى که حضرت حق به وى عنایت فرموده از تمام وجود پدر و مادر تمام حالات و مشخصات را بدون اختیار به خود منتقل مى نماید.
نقل مى کنند رسول حق به زنان باردار اجازه مى دادند گاهى به تماشاى جبهه حق علیه باطل بیایند، تا مناظر زیباى جهاد و شمشیر زدن در راه حق ر اببینند، و به شعارهاى الهى و ملکوتى رزمندگان گوش جان بسپارند، تا از طریق دیده و شنیده خود فرزند در رحم را تغذیه کنند، براى اینکه طفل، در رحم مادر موجودى ورزیده شود، و شجاع و باهمت و همراه با آواى ملکوتى رشد کند.
مگر نشنیده اید قبل از تکّون وجود فاطمه در صلب رسول حق، از جانب خداوند به پیامبر دستور چهل روز روزه داده شد، و افطار شب آخر از غذاى بهشتى تناول فرمود، آنگاه نطفه آن دختر والا به رحم مادر منتقل شد!!
واسطه بین شما و ازدواج چشم نباشد، دلال ازدواج شهوت نباشد، هدف از ازدواج رسیدن به مال و ثروت و مقام و جاه از جانب خانواده طرف مقابل نباشد، رسیدن به چهره زیبا و ظاهر فریبنده هدف این برنامه نباشد، که این امور تاکنون نشان داده عاقبت خوشى نداشته، و ثمره و میوه آن اندک بوده است.
بیائید خدا و معنویت و عبادت، و کوشش براى رعایت حق همسر، و تربیت اولاد صالح و خلاصه جلب رضاى حق را در مسئله ازدواج هدف قرار بدهید، تا ثمره این ازدواج منافع ابدى و دائمى باشد.
لذت و تمتع و شهوت حلال را تابع این اهداف والا و آسمانى قرار دهید، تا لذت و تمتع کامل گردد و از همان لذت و شهوت هم اجر اخروى نصیب خود کنید.
ازدواج اگر الهى باشد راه به طلاق پیدا نمى کند، پیوند الهى و ملکوتى دائمى و همیشگى است.
آنکه براى خدا ازدواج مى کند، حق همسر را با تمام وجود رعایت مى نماید، و کمترین آزارى از ناحیه او به همسر وارد نمى شود.
حفظ آبروى همسر در برابر فرزندان و بستگان واجب شرعى است، و تحقیر زن از جانب شوهر و شوهر از جانب زن حرام الهى است.
مردان و زنان مسلمان باید ازدواج امیرالمومنین و حضرت زهرا(علیهما السلام) را اسوه و سرمشق خود قرار دهند، آن ازدواج والائى که براى خدا صورت گرفت، و اهداف الهى و عرشى در آن منظور شد، و ثمره آن فرزندانى پاک، الهى، و ملکوتى شد.
روایات شیعه آیات زیر را به این ازدواج پاک تاویل کرده اند:
مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ، یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُوْلُوُ وَ الْمَرْجانُ.
دو دریا را به هم درآمیخت و میان آن دو دریا فاصله اى است که تجاوز به حدود یکدیگر نمى کنند، از آن دو دریا لولو و مرجان بیرون مى آید.
منظور از دو دریا، وجود امیرالمومنین و فاطمه زهرا است، که دو دریاى معرفت، بینش، حلم، صبر، ایمان و بصیرت اند، و مقصود از برزخ و فاصله رسول باکرامت اسلام، و معناى لولو و مرجان حضرت حسن و حسین(علیهما السلام) است.[36]
نظام خانواده باید یک نظام صد در صد اسلامى و الهى باشد، تا رحمت و لطف حضرت حق را به سوى خود جلب و جذب کند.
اگر در ازدواج از سنن ناپسند، و عادات غیرالهى، و شرایط شیطانى و خلاصه از فرهنگ جاهلى فرهنگى که میراندن آن را رسول خدا در یک فرمان قاطع دستور داده:
اَمِتْ اَمْرَ الْجاهِلِیِّهِ اِلاّ ما سَنَّهُ الاِْسْلامُ.[37]
پرهیز نشود، زشتى ها چهره نشان مى دهند، ومیوه این درخت آلوده تلخ خواهدشد.
نظام خانواده در مغرب زمین
نظام خانواده در اروپا و آمریکا نظامى غلط است، بى پایه و بدون محتواست.
تقلید از نظام خانوادگى مغرب زمین تقلیدى نابجا، و هموار کردن راه حیات براى افتادن در چاه بدبختى است.
آنان از ازدواج هدفـى مقدس و پاک ندارند، واسطه ازدواج زن و مرد آنجـا فقـط و فقط شهوت و ارضاء غریزه است، آنجا زن و مرد شایسته و صالح بسیار کم است، به همین خاطر فساد و افساد از سر و روى اروپا و آمریکا مانند باران بهاران مى ریزد.
مردان در مغرب زمین به طور اکثر، و زنان بطور اغلب پس از گذراندن دوران فساد، و رفاقت هاى نامشروع با یکدیگر ازدواج مى کنند، و ثمره خود را پس از ولادت به شیرخوارگاه سپرده، و سپس بدون اینکه مهر پدرى و محبت مادرى را چشیده باشد، و منبعى از عواطف و احساسات پاک گشته او را تحویل مى گیرند، و سر هر سفره فسادى مى نشانند، آنگاه وى را به مدرسه مى سپارند تا آهنگى از تربیت ظاهر را طى کند، و به اصطلاحاتى چند آشنا گردد، آنگاه در سن هیجده سالگى وى را از خود مى رانند و به امید محیط و جامعه رهایش مى نمایند!
آنان اگر اخلاق به فرزندان خانه و مدرسه بیاموزند، اخلاق ژنتلمنى است، اخلاق اقتصادى و جلب مادّیت است، به ریشه هاى باطن و حقایق درون توجه ندارند، و از تربیت انسان قابل قبول عاجزند.
مگر نمى بینید وقتى تشکیل جامعه و دولت مى دهند، جامعه منبع فساد و دولت منبع استعمار و استثمار مستضعفان روى زمین است.
جنایاتى که فارغ التحصیلان خانه و مدرسه و دانشگاه هاى مغرب زمین کرده اند تا قیامت قابل جبران نیست.
اگر اوقاتى باوقار و آرام و متین باشند، و خود را مودب و آراسته نشان دهند، به خاطر این است که طعمه نیافته، و لقمه چرب و لذیذ ندیده اند، داستان آنان شبیه به این داستان است که مردى به دوستش گفت گربه اى را به مبادى آداب آراسته ام، و آن حیوان را تربیت کرده تا جائى که بر سر سفره اى که انواع غذاها قرار دارد شمعى به دست او مى دهم تا مهمانان در پرتو آن شمع از آن سفره بهره مند شوند، رفیقش گفت به این ویژگى و به این آراستگى گربه نمى توان اطمینان کرد، مرا دعوت کن تا بر سر آن سفره این مسئله را به تو ثابت کنم، از وى دعوت کرد، گربه را بر سر سفره دید که چشم طمع و پاى حمله از غذاهاى سفره بریده، و شمعى براى روشنائى اطاق و دید مهمانان به سفره بدست دارد، در گرمى اوضاع موشى را از جیب خود درآورد و به وسط سفره گذاشت، موش مى خواست فرار کند، گربه شمع رابه یک طرف انداخت و همچون شیر ژیان به وسط سفره پرید، نظام سفره را براى گرفتن موش به هم زد، و اوقات خوش صاحبخانه و مهمانان را تلخ نمود!
آرى تربیت اروپا و مغرب زمین تربیت گربه اى است، تا غذاى خاص خود را به خیال خود نبیند، آرام و مودب هستند، چون چشمشان به طلا و نفت و سایر معادن ملل ضعیف بیفتد، براى بلعیدن حق دیگران، چراغ تربیت را به زمین انداخته و همچون حیوان درنده اى، به تمام حیثیات مادى و معنوى ملل ضعیف حمله مى کنند، و براى امور مادى از میان جوى خون بى گناهان عبور مى کنند.
کثرت فساد و افساد، غلبه شهوات حرام، اخلاق زشت، قتل و غارت، فحشا و منکرات، در ملل مغرب زمین محصول خرابى نظام خانه و خانواده است.
اگر بیوت اروپا و آمریکا بیوت بارفعت، و بیوت غرق ذکر حق، و بیوت تسبیح حضرت معبود بود، محصولات آن بیوت انسانهائى والا و باکرامت و رشید و باعاطفه و متخلّق به اخلاق حق بود، ولى چون بیوت مغرب زمین از حق و حقیقت دور است، ثمرات آن تلخ و بدبو و بدمزه است، و چنین نظام از هم پاشیده اى
قابل سرمشق قرار دادن نیست، کسانى که از آنان پیروى مى کنند بدتر از آنان خواهند شد.

( قـال الصـادق (علیه السلام) : اکثـر الخیـر فـى النّسـاءِ )
" وسائل الشیعه ، ج 14 ، ص 11 "
4 موقعیت زن در تاریخ بشر و اسلام

انحراف فکرى انسان گمراه نسبت به زن
اقوام و مللى که بر اثر کبر و نخوت از تعالیم حق، که به وسیله کتب آسمانى، و زبان پاک انبیاء تبلیغ مى شد جدا مى زیستند، در تمام امور جهان و انسان دچار انحراف فکرى شدند، و نسبت به هستى و مخلوقات آن بطور اغلب، در قضاوت خود به تاریکى ره سپردند، و مسائلى دور از حقیقت، و مطالبى خلاف واقعیت گفتند، و بر اساس همان برداشتهاى غلط و قضاوت هاى ظالمانه زندگى کردند، و از این طریق ظلم سنگینى بر خود و دیگران روا داشتند، و صفحات تاریخ حیات را به زشتى و پلیدى نقّاشى کردند.
از جمله قضاوت هاى آنان نسبت به زن بود، که قضاوتى دور از حقیقت، و امرى خلاف اخلاق و انسانیت، و برنامه اى ضد حق و واقعیت بود.
من در مطالعاتم در کتبى که در این زمینه نوشته شده چه کتب غربى و چه کتابهاى تالیف شده در شرق به این نتیجه رسیدم، که اقوام و ملل جداى از حق و بریده از وحى، و فرورفته در هواى نفس و غرق افکار غلط چه در غرب و چه در شرق، نسبت به زن ده گونه قضاوت ظالمانه و دور از منطق عقل و زبان انسانیت داشتند.
1 ـ موجودى است صد در صد ضعیف و ناتوان: بر این اساس باید نسبت به مرد در تمام جهات، بى چون و چرا تابع و فرمانبردار و محکوم باشد، و حق مداخله در هیچ کارى را حتى در چهارچوب خانه شخصى ندارد.
2 ـ موجودى است داراى روح شیطانى: بر این ملاک یا صد در صد خارج از حدود انسانیت است، یا اگر بهائى به او داده شود چیزى بین انسان و حیوان است، روى این حساب فاقد ارزش مى باشد، و قابل احترام نیست، و براى وى هیچ گونه شخصیتى نمى توان تصوّر کرد.
3 ـ براى او مالکیت و اختیار دارى نسبت به اشیاء و عناصرى که قابل ملکیت است وجود ندارد، اگر مرد صلاح بداند مى تواند مالک شود، آن هم نه هر چه را بخواهد.
4 ـ از جانب ارث گذارندگان هیچ گونه ارثى نمى برد، بلکه خود او از عناصر ارث است که پس از مرگ پدر یا شوهر به دیگران ارث مى رسد!!
5 ـ عبادت و بندگى و ورود در حوزه معنویت حق او نیست، چون عباداتش فاقد ارزش است، و اجر و مزدى براى عبادت ندارد زیرااز نظر عقلى بسیار ضعیف و موجودى بوالهوس است.
6 ـ از نظر حقوقى و قضائى لیاقت انتساب به پدر و پسر خود را ندارد، تنها چیزى که رابط بین آنهاست خون است، فقط مى توان او را نسبت به پدر و پسرش هم خون خواند، نه فرزند پدر و مادر فرزند!
7 ـ چون شوهر کرد فرزندان وى نوه پدر او نیستند، بیگانگى بین پدر زن و فرزندان زن حکومت قطعى دارد، نسبت از جانب اولاد ذکور است.
8 ـ بین او و مرد در مسئله مرگ تفاوت کلّى وجود دارد، مرد پس از مردن باقى، و زن پس از پایان عمر فانى است.
9 ـ در تصرف عنوان شیئیت است، روى این حساب مرد هرگونه تصرّفى در مال و ثروتش دارد، همان تصرف را نسبت به زن دارد، مى تواند او را قرض بدهد، به اجاره واگذار کند، ببخشد، بفروشد، اخراج کند و نهایتاً به قتل برساند.
10 ـ کالاى شهوت است تنها براى لذت برى مرد آفریده شده، و مرد هم در لذت برى و بهره گیرى از او قانونى نمى شناسد، در این قسمت دهم اروپا و آمریکاى جداى از نبوت انبیا آنچنان نسبت به زن راه افراط پیموده، که حدى براى آن نیست، زن در قسمت عمده اى از مغرب زمین کالاى سینما، تلویزیون، ویدئو، ماهواره و انواع مجلات براى جلب و جذب مشترى بیشتر، و درآمد مالى سنگین تر براى موسّسات حیوانى و شهوانى است!!

پاسخ اسلام به انحرافات فکرى انسان
گمراه نسبت به زن
اسلام آئین و دین الهى است، اسلام فرهنگ فطرت و آهنگى هماهنگ با تمام شئون انسان و انسانیت است، نظام مسائل و قوانین در اسلام از جانب خداوند بزرگى است که بناى ساختمان انسان را بنا نهاده، او که مى داند انسان چیست و کیست و داراى چه ظاهر و باطنى است، بر اساس کیان و حیثیّت و موجودیت او قانون وضع کرده، و وى را به حقایقى که باید برسد هدایت نموده است.
اسلام در پاسخ یاوه هاى دهگانه اى که در طول تاریخ حیات نسبت به زن گفته شده، و آنها را در افکار و اندیشه ملل رسوخ داده و به عنوان فرهنگ درآورده بود چنین مى گوید:
1 ـ خلقت زن و کیفیت وجود او همانند مرد است و صد در صد مصداق حقایق و واقعیاتى است، که حضرت حق از خلقت او هدف داشته، و با تمام وجود محقق به حقیقت انسانیت است و خلاصه با تمام حیثیت انسان است انسانى که:
لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسانَ فى اَحْسَنِ تَقْویم.[38]
به حقیقت که انسان را در نیکوترین سیرت و صورت آفریدیم.
صُنْعَ الله الَّذى اَتْقَنَ کُلَّ شَیْئ اِنَّهُ خَبیرٌ بِما تَفْعَلُونَ.[39]
صنع خداست، خدائى که هر چیزى را در کمال اتقان و استحکام ساخته که او به آنچه انجام مى دهید آگاه است.
اَلَّذى اَحْسَنَ کُلَّ شَیْئ خَلَقَهُ.[40]
خدائى که هر چیزى را به نیکوترین وجه آفرید.
2 ـ براى زن روح الهى و انسانى محض قرار داده شده، همان روحى که از جانب حق در او دمیده شد و او را به خاطر این روح امتیازى خاص بخشید و وى را منبع ظهور کمالات قرار داد، روحى که با روح مرد تفاوت ندارد، هویتى که با هویت مرد یکسان است، گوهرى که با گوهر ذاتى مرد یکى است.
یا اَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْس واحِدَه وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثیراً وَ نِساءً.[41]
اى مردم از پروردگارتان پرواکنید که همه شمارا از یک انسان آفرید،و همسر او را از جنس او خلق کرد،و از آن دو نفر مردانو زنان فراوانى در روى زمین منتشرکرد.
وَ مِنْ آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسْکُنُوا اِلَیْها.[42]
از نشانه هاى قدرت خداوند این است که همسران شما را از جنس شما قرار داد تا به وسیله آنها آرامش یابید.
در تفسیر عیاشى از حضرت باقر(علیه السلام) روایت شده که خداوند حوا را از باقى مانده خاک آدم آفرید.
نوع این آیات نشان مى دهد که در خلقت زن از نظر ظاهر و باطن کمى و کاستى وجود ندارد، و روح او همان روحى است که از جانب حق در او دمیده شده و بالقوه موجودى کامل، احسن، و اتقن است که مى تواند از استعداد و فطرت و روح و عقل خود، در سایه هدایت حق کمک گرفته به عالیترین مقامات معنوى برسد، و مى تواند از همه واقعیات و حقایق چشم پوشى کند و به اسفل سافلین وارد شود.
3 ـ او داراى حق مالکیت است، و محصول زحمات او در زمینه هاى کارهاى پسندیده و مشروع حق خود اوست، و مسئله مالکیت او و تصرفاتش در آنچه ملک اوست بدون کم و کاست همانند مرد است.
وَ اَنْ لَیْسَ لِلاِْنْسانِ اِلاّ ما سَعى.[43]
و براى آدمى جز آنچه به سعى خود انجام داده نخواهد بود.
آرى انسان مالک سعى و کوشش و عمل و حرکت خود است، و این واقعیتى است که حضرت حق در دنیا و آخرت به هر انسانى چه زن و چه مرد واگذار کرده است.
لا یَحِلُّ لَکُمْ اَنْ تَاْخُذُوا مِمّا اتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً.[44]
و براى شما مردان حلال نیست که چیزى از مهریه آنان را که به آنها پرداخت کرده اید بگیرید.
امام صادق(علیه السلام) در روایتى مى فرمایند:
السُّرّاقُ ثَلاثَهٌ : مانِعُ الزَّکاهِ، وَ مُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ وَ کَذالِکَ مَنِ اسْتَدانَ وَ لَمْ یَنْوِ قَضاءَهُ.[45]
دزدان سه نفرند: آنکه از پرداخت زکات بخل ورزد، آنکه خوردن مهریه همسر خود را حلال دانسته و به او نپردازد، و کسى که از مردم وام بگیرد و قصد پرداخت آن را نداشته باشد.
وَ الَّذینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ اَزْواجاً وَصِیَّهً لاَِزْواجِهِمْ مَتاعاً اِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ اِخْراج.[46]
مردانى که بمیرند و زنانشان زنده مانند، باید وصیت کنند که آنها را تا یک سال نفقه دهند، و از خانه شوهر بیرون نکنند.
و غیر از مهریه و وصیت به مخارج زن پس از مرگ شوهر، در زمان بعد از طلاق سفارش او را به مردان فرموده اعلام مى کند:
وَ لِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ.[47]
و براى همه زنان طلاق داده شده هدیه مناسبى است " که از جانب شوهر پرداخت مى گردد "، این حقى است بر عهده مردان پرهیزکار.
4 ـ زن از پدر و مادر و از شوهر و از فرزندان خود ارث مى برد:
کُتِبَ عَلَیْکُمْ اِذا حَضَرَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الاَْقْرَبَینَ بِالْمَعْرُوفِ.[48]
برشما نوشته شده، هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالى از خود به جاى گذارده، وصیت براى پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته کند، این حقى است بر پرهیزکاران.
لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الاَْقْرَبُونَ، وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الاَْقْرَبُونَ مِمّا قَلَّ مِنْهُ اَوْ کَثُرَ نَصیباً مَفْرُوضاً.[49]
این آیه شریفه در صدد مبارزه با عادات و رسوم غلطى است که زنان و کودکان را از حق مسلم خود محروم مى ساخت، و این رسم ظالمانه مربوط به اعراب بود، و آیه شریفه خط بطلان بر این رسم خائنانه کشید و فرمود:
مردان سهمـى از اموالى که پدر و مادر و نزدیکان بجاى مى گذارند دارند، و براى زنان نیز از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان مى گذارند سهمى هست، خواه آن مال کم باشد یا بسیار، این سهمى معین شده و واجب الاداء است.
5 ـ عبادت زن در پیشگاه حق همانند عبادت مرد، داراى ارزش و قیمت است، و بهشت و اجر و مزد حق، و ثواب بر بندگى اختصاص به مردان ندارد، عنایت و رحمت خداوند بهره ابدى عباد اوست چه مرد و چه زن.
در قرآن مجید مى خوانیم:
مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَر اَوْ اُنْثى وَ هُوَ مُومِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ.[50]
کسى که عمل شایسته بجا آورد از مرد یا زن، در حالى که مومن است به او زندگى پاکیزه مى دهیم، و پاداش قیامتى آنان را به بهترین اعمالى که انجام داده اند خواهیم داد.
از صریح آیه شریفه استفاده مى شود که تنها معیار در میزان حق ایمان و عمل صالح انسان است که میوه ایمان اوست، قید و شرط دیگرى براى کسب حیات طیبه و اجر آخرتى در کار نیست نه از نظر مرد بودن و زن بودن و نه از نظر سن و سال و نه از نظر نژاد و قبیله و جنسیت و نه از نظر پایه و رتبه ظاهرى.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
اَفْضَلُ نِساءِ اَهْلِ الْجَنَّهِ خَدیجَهُ بِنْتُ خُوَیْلِد، وَ فاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّد، وَ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرانَ، وَ آسِیَهُ بِنْتُ مُزاحِم.[51]
برترین زنان بهشت چهار زن هستند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم.
زن اگر اهل عبادت و بندگى حق و ایمان و معرفت باشد البته داراى حیات طیّبه و اجر عظیم نزد خدا خواهد شد، و اگر مانند مردان فاسق به بى دینى و فساد گرایش پیدا کند اهل عذاب ابد خواهد شد.
همسر نوح و لوط به خاطر اینکه آئین الهى را نپذیرفتند، و بر انکار خود اصرار ورزیدند به فرموده قرآن اهل عذاب و خلود در جهنم هستند.
ضَرَبَ الله مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَاَتَ نُوح وَ امْرَاَتَ لُوط کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتا هُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللهِ شَیْئاً وَ قیلَ ادْخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلینَ.[52]
خداوند براى اهل کفر زن نوح و زن لوط را مثل زد، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان شایسته ما بودند، ولى به آن دو پیامبر خیانت ورزیدند و رابطه آنها با این دو پیامبر سودى به حالشان در برابر عذاب خدا نداشت، و به آنها گفته شد وارد آتش شوید همراه کسانى که وارد مى شوند.
سوره مریم در قرآن مجید، و سوره دهر و آیات مربوط به همسر مومنه فرعون همه و همه نشان دهنده این معناست که زن در مسئله عبادت از موقعیت والائى برخوردار است، و در قیامت از اجر عظیم و ثواب فوق العاده اى بهره مند است، و این همه مشت محکمى بر دهان یاوه گویان تاریخ است که گفتند و مى گویند که عبادت زن را جایگاهى در نزد خدا و ادیان نیست.
6 ـ زن فرزند پدر و مادر خویش و مادرِ فرزندان خود است، و احدى را نمى رسد که وى را از این انتساب خلع کند، که خلع این نسبت امرى ظالمانه و کارى خائنانه است.
قرآن مجید دختر را همانند پسر اولاد واقعى پدر و مادر مى داند و وى را چون شوهر کرد و اولاد دار شد مادر اولاد مى داند.
در قرآن از اینکه اعراب فرزند دختر خود را زنده به گور مى کردند، خشم خود را نسبت به این جنایت اعلام فرموده و از آن عمل قبیح در رابطه با اینکه به فرزند خود ظلم مى کنید نهى اکید فرمود:
وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَکُمْ مِنْ اِمْلاق.[53]
فرزند دختر خود را از ترس تنگى معیشت به قتل نرسانید.
ملاحظه مى کنید در صریح آیه شریفه از دختر به عنوان فرزند یاد مى کند، یا در آیه مربوط به ارث مى فرماید:
یُوصیکُمُ اللهُ فى اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الاُْنْثَیَیْنِ.[54]
سفارش خدا به شما نسبت به اولادتان این است که در مسئله ارث براى پسر دو برابر دختر سهم قرار دهید.
در صریح آیه شریفه از دختر تعبیر به اولاد فرموده است، و این رویّه قاطعى علیه یاوه سرایان تاریخ است.
اما مادر فرزندان خود هستند در قرآن مجید مى فرماید:
وَ الْوالِداتُ یُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ.[55]
مادران فرزندان خود را تا دو سال کامل شیر بدهند.
در رابطه با داستان موسى در قرآن مجید فرموده:
وَ اَوْحَیْنا اِلى اُمِّ مُوسى…[56]
و ما به مادر موسى وحى کردیم.
رسول خدا درباره حضرت زهرا(علیها السلام) فرمود:
فاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنّى.[57]
فاطمه پاره تن من است.
و در روایت دیگر فرمود:
اَوْلادُنا اَکْبادُنا.[58]
فرزندان ما چه دختر چه پسر جگرهاى ما هستند.
7 ـ اولادهاى او بدون تردید نوه پدر او هستند، توجه بسیار شدید رسول خدا به حسن و حسین به عنوان دو نوه عزیزش، خط بطلانى است بر یاوه گوئى جاهلان تاریخ که مى گفتند فرزندان متولد شده از زن نوه پدر آن زن نیستند.
فقه اسلامى مى گوید تمام کسانى که مادرشان سیده است پیوند قطعى با پیامبر دارند، و حتى مرجع بزرگ شیعه سید مرتضى فتوا داشت که مى توان به کسانى که از طریق مادر وابسته به رسول حقند خمس داد.
8 ـ زن با مرگ فانى نمى شود، بلکه همانند مرد داراى بقا و حیات ابدى و در صورت بندگى حق مخلد در بهشت، و در صورت دورى از عبادت مخلّد در عذاب است، بیش از هزار آیه قرآن در رابطه با قیامت این معنا را صریحاً نشان مى دهد.
9 ـ شیئ نیست، بلکه به صریح آیات کتاب حق موجودیست عاقل، بااراده و در گوهر خلقت و مایه طبیعت با مرد یکى است، و از تمام خصوصیات و امتیازات انسانى و الهى برخوردار است.
10 ـ کالاى شهوت نیست، بلکه شریک مرد، و عامل بقاء نوع، و تشکیل دهنده نیمى از زندگى است، و ازدواج با او در صورت نیت پاک عبادت، و برخورد صحیح و سالم با او موجب توشه آخرت و سلامت حیات اخروى انسان است.
در قرآن مجید فرمود:
نِساوُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَاْتُوا حَرْثَکُمْ اَنّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لاَِنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعْلَمُوا اَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُوْمِنینَ.[59]
با تعبیر لطیف و پر معناى حرث " کشتزار " مى خواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى مجسم کند، که زن یک وسیله اطفاء شهوت نیست بلکه زمینه پاک و وسیله پاکیزه اى براى حفظ حیات نوع بشر است.
این سخن در مقابل آنهائى که نسبت به جنس زن همچون یک بازیچه و وسیله هوسبازى مى نگریستند و مى نگرند هشدارى جدّى محسوب مى شود.
" و قدموا لانفسکم ": با آمیزش با زن براى آخرت خود توشه بفرستید، اشاره به این حقیقت است که هدف نهائى از آمیزش جنسى تنها لذت و کامجوئى نیست، مردم مومن باید از این موضوع براى ایجاد پرورش فرزندان شایسته استفاده کنند، و این خدمت مقدس را به عنوان یک ذخیره معنوى براى فرداى خود از پیش بفرستند، و به این ترتیب قرآن هشدار مى دهد که در انتخاب همسر اصولى را رعایت کنید که نتیجه آن پرورش فرزندان صالح، و تهیه این ذخیره بزرگ اجتماعى و انسانى باشد.
چون مطلب مورد بحث در ابتداى آیه که عبارت از آمیزش جنسى مى باشد بسیار مهم است، و سر و کار با پرجاذبه ترین غرایز انسان دارد که همان غریزه جنسى است با جمله و اتقوا اللّه انسان را به دقت در امر آمیزش جنسى و توجه به دستورات حق دعوت فرموده، سپس در پایان آیه توجه مى دهد که در روز قیامت به ملاقات حق و نتایج اعمال خود خواهند شتافت و در قسمت اخیر آیه به افراد باایمان که در برابر این دستورات که به سود زندگى مادى و معنوى آنهاست تسلیم هستند بشارت داده مى فرماید " و بشر المومنین ".[60]
در روایت بسیار مهمى از حضرت صادق(علیه السلام) ارزش و عظمت این کانون محبت را بدینگونه نشان مى دهد:
وقتى حوا آفریده شد آدم به حضرت حق عرضه داشت: خداوندا این آفرینش زیبا چیست که قرب و نگاه به او مرا از تنهائى نجات مى دهد، و برایم ایجاد انس و الفت مى کند، خطاب رسید اى آدم این کنیز من است، دوست دارى با تو باشد، انیس تو گردد، با تو هم سخن شود، و تابع خواسته هاى به حق تو باشد؟ عرضه داشت آرى. خطاب رسید بنابراین تا زنده اى به خاطر این یارى که براى تو قرار داده ام مرا سپاس و شکر کن!![61]
آرى وجود زن صالحه، و همسر باوفا، نعمت حق است، و تا پایان عمر بر این نعمت ارزنده حمد و سپاس لازم است.
امام ششم مى فرماید:
اَکْثَرُ الْخَیْرِ فِى النِّساءِ.[62]
بیشترین خیر در زنان است.
روایت عجیبى است، که منبع اکثر خیر را زن دانسته، آرى ازدواج با زن حفظ نصف دین، و رعایت حقوق او عبادت، و محبت به او طاعت حق، و پیدا کردن فرزند صالح از او توشه آخرت، و خدمت به او موجب رضایت حق، و به تعبیر رسول خدا درباره زنانى که مادرند: بهشت زیر پاى مادران است، و این همه است آن اکثر خیرى که امام صادق(علیه السلام) فرموده است.
من به جوانان عزیزى که قصد ازدواج دارند، یا ازدواج کرده اند، و به مردان مومن هشدار مى دهم که این واقعیات الهیه را نسبت به زن توجه کنند، و از تعطیل حقوق آنان جداً بپرهیزند، و بدانند که زندگى خود را با چه گوهر پربهائى ارزش داده اند، و به دختران جوان که قصد ازدواج دارند، یا ازدواج کرده اند، و به زنان بزرگوار سفارش مى کنم که با توجه به این مطالب قدر خود را بدانند و بر نعمت زن بودن، خداوند مهربان را شکر و سپاس آرند، و به حقیقت براى مردان خود بر اساس هدایت قرآن و فرمایشات رسول اسلام و ائمه بزرگوار همسر لایق و شایسته اى باشند، و در مسئله زن بودن و شوهردارى و مادر بودن از عواطف و احساسات پاک خود بهره بگیرند، و دستورات الهى را در تمام جوانب حیات خود مراعات نمایند، تا خانه و خانواده اى سالم و فرزندانى شایسته و پاک، و داراى زندگى غرق امنیت و خوشى داشته باشید، و از این طریق رضا و خوشنودى حق را جلب کرده، و با اعمال و رفتار و اخلاق و حرکات خود به زندگى صفا و صمیمیت و شیرینى و نور و حلاوت و زیبائى ببخشید.
باز هم نظرى به تاریخ نسبت به حیات و موقعیت زن
ددمنشى مردم جاهلى تاریخ نسبت به جنس زن فوق العاده شگفت آور است.
آنان که جداى از منطق حق و نور وحى مى زیستند، زن را همچون ابزار و وسیله براى زندگى بوالهوسانه مرد مى شناختند، و وى را عامل تهیه انواع لذت ها براى مرد مى دانستند.
خواندن و نوشتن را براى او خطرناک مى دانستند، و از خانه بیرون رفتن را براى امور طبیعى زندگى و دید و بازدید ارحام مجاز نمى دانستند.
مکان زندگى او را منحصر به چهار دیوار خانه قلمداد مى کردند، و وى را در مقابل مرد که موجودى فعال ما یشاء مى پنداشتند بى اختیار مى دانستند.
در مناطق مسیحى نشین که صد و هشتاد درجه از آئین الهى مسیحیت انحراف داشتند، مى گفتند: زن را باید مانند دهان سگ دهن بند زد، و مردّد بودند که روح زن آیا روح بشرى یا روح حیوانى است!!
در آفریقا زن حکم کالا و ثروت داشت و براى او ارزشى بیش از گاو و گوسپند نمى دانستند، هر کس زن بیشترى در اختیار داشت ثروتمندتر شناخته مى شد، خرید و فروش زن و بکار گرفتن وى براى شخم زمین امرى معمولى و عادى بود.
در کلده و بابل، زنان را مانند سایر کالاها مى فروختند، و هر سال بازارى براى این کار داشتند تا دختران به سنّ ازدواج خود را بفروشند.
در هندوستان دختر را از سن پنج سالگى شوهر مى دادند، و براى آنها حقى قائل نبودند، حیات زن را طفیل مرد مى دانستند، و چون شوهرش مى مرد او را با شوهر مى سوزاندند، و هیچ موجودى را پست تر از زن شوهر مرده نمى دانستند.
امروز همچنانکه در روزنامه ها مى نویسند، بسیارى از هندوها از ترس فراهم نشدن جهیزیه، دختران خود را در کودکى نابود مى کنند!!
در چین و تبّت زنان جز در کار چهار دیوار خانه حقى نداشتند، و براى کاستن قدرت راه رفتن زن، پس از تولد او پایش را در قالب آهنى مى بستند و پس از رسیدن به سن پانزده سالگى آن قالب را از پایش جدا مى کردند!
در یونان که مرکز علم و دانش و فلسفه و حکمت بود، زائیدن دختر به وسیله زن جرم بود و تا دو بار دختر زائیدن در دادگاه محاکمه و محکوم به پرداخت جریمه و بار سوم محکوم به اعدام مى شد.
در عربستان چنانکه قرآن مجید مى فرماید: زنده به گور کردن دختران امرى عادى و ساده مى نمود:
و اذا بشّر احدهم بالانثى ظلّ وجهه مسودّاً و هو کظیم یتوارى من القوم من سوء ما بشّر به اَیمسکه على هون ام یدسُّه فى التُّراب الاسآء ما یحکمون.[63]
چون یکى از آنان را به فرزندى که دختر بود مژده مى آمد از شدت غم و اندوه رخسارش سیاه و سخت و ناراحت مى شد و به خاطر این خبرى که به خیال خودش زشت بود روى از قوم مى گرداند و فرار رابر قرار ترجیح مى داد، و به فکر مى افتاد که آن دختر را با خفت و خوارى نگاه دارد، یا زنده به خاک گور اندازد، بدانید حکم آن بى خردان نسبت به دختر بد بود، و قضاوتشان زشت.
این مسائل گوشه اى از جنایاتى است که مردم بى خبر و بى خرد نسبت به جنس زن روا مى داشتند، مفصل این مسائل در کتب مربوط به حیات زن ثبت است، مى توانید به آن منابع مراجعه کنید.
نظر آئین مقدس الهى را هم در ده مسئله اى که در سطور قبل نسبت به زن اظهار شده دقت کردید، با توجه به تعابیر قرآن و روایات از جنس زن تحت عناوین:
ام: ریشه و منبع و سرچشمه هر چیز ـ مادر.[64]
حرث: موجب بقاء نوع.[65]
لباس: پوشش حیات.[66]
تسکین: علت آرامش.[67]
ریحانه: شاخه گل و ظریف.[68]
نعمت: عنایت حقّ.[69]
باید مردان و جوانان چه آنان که ازدواج کرده اند چه آنان که قصد ازدواج دارند توجه بیشترى به موقعیت معنوى و آثار وجودى این خلقت زیبا و پرمنفعت حق داشته باشند و بدانند انبیاء خدا و امامان و اولیاء و عالمان و عارفان و حکیمان، و نویسندگان و فقهاى بزرگ، و صالحان از عباد خدا از دامن پاک اینان قدم به دایره هستى گذاشتند، اینان منبع این همه خیر و برکت در حیات بشر بودند.
بر پدران و مادران عزیر است که نسبت به ظهور کمالات در وجود دخترشان بیش از پیش دقت کنند، و نسبت به تربیت الهى و انسانى آنان تا سر حد فداکارى بکوشند، و بر شوهران است که حقوق آنان را با کمال وقار و ادب رعایت کنند، تا دامن آنان در خانه پدران و مادران و در سایه رعایت حقوق توسط شوهران، آماده تربیت نسل صالح گردد، و از این طریق جامعه بشرى به بهترین صورت تغذیه معنوى شود.
مگر یک دختر مسیحى مسلک پس از اسارت در جنگ و آمدن به خانه حضرت هادى(علیه السلام)، و قرار گرفتن در سایه تربیت الهى به وسیله امام دهم و حضرت حکیمه خاتون دامن پاک و والایش آماده براى بوجود آمدن امام دوازدهم، گستراننده عدل جهانى نشد؟
زن چنین چشمه اى از کمالات و حقایق بالقوه است، که با تابش نور هدایت وحى و معلم خیر به فعلیت رسیده و منشا آثار جاوید و منابع ابدى خواهد شد.
تحقیر زن، حمله به شخصیت او، محدود نمودن وى خازج از دستورات حکیمانه دین، زجر دادن به او، و ممنوع کردنش از دیدن پدر و مادر و اقوام، با تلخى و ترشروئى با او زندگى کردن، خسته از کار روزانه و درگیریهاى بیرون به وقت خانه رفتن با او روبرو شدن، پاسخ ندادن به غرائز او بخصوص غریزه جنسى وى، همه و همه از نظر دین امرى ناپسند، و کارى زشت و ظلمى فاحش است.
اگر مى خواهید بناى زندگى بر پایه عشق و محبت استوار باشد، شخصیت زن را رعایت کنید، به او اعلام دوستى و محبت نمائید، از وى دلجوئى داشته باشید، در کار و برنامه خانه به او کمک دهید، از آزار وى بپرهیزید، و بعضى از برنامه هاى او را که محصول کار روزانه و خستگى و محدودیت وجودى اوست با تمام وجود گذشت کنید، تا شیرینى زندگى را بچشید، و با این روش خداوند مهربان را در حدّ عالى عبادت کرده باشید.
او ریشه و سرچشمه خیر و کشتزار انسانیت، و پوشش شما در زندگى، و مایه آرامش، و گل لطیف و ظریف گلستان هستى، و نعمت حق در کنار شماست.
رسول باکرامت اسلام محبت به زن را در عرض علاقه به بوى خوش و نماز قرار داده اند:
حُبِّبَ اِلَیَّ مِنَ الدُّنْیَا النِّساءُ وَ الطّیبُ وَ قُرَّهُ عَیْنى فِى الصَّلاهِ.[70]
محبوب من از دنیا زن، بوى خوش، و نور چشم من در نماز است.
اگر انسان با رعایت حقوق زن و احترام به شخصیت او، از او فرزند صالح و شایسته اى پیدا کند، عملش حتى پس از مرگ قطع نمى شود، از آثار پاکى و صالح بودن فرزندش بعد از مرگ بهره خواهد برد.
رسول خدا مى فرماید:
اِذا ماتَ الاِْنْسانُ اِنْقَطَعَ عَمَلُهُ اِلاّ مِنْ ثَلاث: مِنْ صَدَقَه جارِیَه، اَوْ عِلْم یُنْتَفَعُ بِهِ، اَوْ وَلَد صالِح یَدْعُو لَهُ.[71]
چون انسان بمیرد، عملش قطع مى شود مگر از سه چیز: از کار خیرى که دوام دارد، از دانشى که دیگران از او سود ببرند، از فرزند شایسته اى که براى وى دعا کند.
پس پدران و مادران قدر دختر را بدانید، و مردان از همسران پاک و شایسته خود قدردانى نمائید، که دختر دارى و زن دارى منبع خیرى براى دنیا و آخرت انسان است.

( لا تکـن عبـد غیـرک و قـد جعلک اللّه حـراً )
" بحار ، ج 77 ، ص 214 "
5 استقلال مرد و زن در اسلام

استقلال و حریت انسان
آفرینش انسان بر پایه آزادى جان، و بر اساس استقلال در امور حیات، و اختیار در انتخاب است.
احدى حق ندارد کسى را به بردگى و بندگى و رقّیت خود درآورد، و وى را براى خواسته هاى خود به اسارت بگیرد.
سلب آزادى و حریت، و استقلال و اختیار از هر انسانى گناه کبیره و خیانت عظیم و جنایت بزرگ است.
آزادى و اختیار و استقلال و حریت با خمیر وجود انسان آمیخته است، و سرشت و طبیعت آدمى با این حقیقت آفریده شده، آزادى و استقلال از بزرگترین نعمت هاى حق بر وجود انسان، و عالیترین منبع براى رشد و کمال و رسیدن به مقامات عالیه ظاهرى و باطنى است.
فضاى آزادى عالیترین فضا، و حال و هواى اختیار و حریت زیباترین حال و هوا براى انسان است.
از موارد بسیار مهم ظلم ستیزى اسلام، در همین جهت است. اسلام با کسى که بناى استعمار و استثمار دارد و مى خواهد انسانهاى آزاد آفریده شده را در مدار بندگى و بردگى خود قرار دهد جنگى تمام عیار دارد، و دستورات اکید اسلام در مسئله جهاد، براى شکستن شاخ ستم و ستمکاران است، آنان که به آزادى و استقلال هجوم دارند.
تمام خسارت هائى که در طول تاریخ حیات به میدان حیات وارد شده، نتیجه سلب آزادیها، و هجوم به حریت و استقلال انسانهاست.
حرف زور شنیدن و زیر بار زور رفتن، و قبول ستم، و آزادى و حریت خود را فروختن از اعظم گناهان، و موجب دور شدن از رحمت حق، و به خطر افتادن منافع مادى و معنویست.
آزادى و حریت و بناى انتخاب و اراده اى که حضرت حق براى رشد و کمال، و شکوفائى استعداد به انسان عنایت فرموده حفظش واجب، و به هنگام هجوم خطر باید از آن گرچه به قیمت از دست دادن جان باشد جانبدارى کرد.
حکایتى عجیب در حریّت
در تاریخ آمده یزید یا عامل او در راه سفر حج وارد مدینه شد، به دنبال شخصى از قریش فرستاد، چون به مجلس آن ستمگر آمد به او گفت، به بردگى و بندگیت نسبت به من اقرار کن. اگر خواستم ترا به عنوان غلام حلقه به گوش به فروش مى رسانم، اگر نخواستم به عنوان برده تو را نگاه مى دارم، پاسخ داد به خدا قسم از نظر ریشه و اصالت و حسب و نسب از من بزرگوارتر نیستى، و پدرت در جاهلیت و اسلام بهتر از پدر من نبود، و در دین و ایمان خودت از من برتر نیستى، و در خوبى فضیلتى بر من ندارى، با این همه خصوصیتى که در من است چگونه به بندگى و غلامى خود نسبت به تو اقرار کنم؟!
ستم گر به او گفت اگر به این مسئله اقرار نکنى فرمان قتلت را مى دهم، پاسخ داد کشتن من بزرگتر از کشتن حضرت حسین(علیه السلام) نیست، چون برخورد به اینجا رسید فرمان قتلش صادر، و به خاطر حفظ حریت و آزادى و اراده و اختیار به فیض باعظمت شهادت رسید.[72]
امیرالمومنین(علیه السلام) مى فرماید:
اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عَبْداً وَ لا اَمَهً وَ اِنَّ النّاسَ کُلَّهُمْ اَحْرارٌ.[73]
اى مردم، آدمیزاد برده و کنیز به دنیا نیامد، به حقیقت که تمام مردان و زنان آزادند.
و نیز آن حضرت فرمود:
لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً.[74]
برده کس مباش، در صورتى که خداوند ترا آزاد آفریده.
باید توجه داشت که منظور از آزادى، آزادى وجود انسان از قید بردگى و عیودیت نسبت به هم نوع، در برابر شهوات و غرائز غلط، و آلودگى هاى اخلاقى است.
انسان وقتى به دنیا مى آید پاک و پاکیزه، و گوهرى گرانبها، و موجودى والا، و آزاد از بردگى غیر، و داراى کرامت نفس، و شرافت وجود، و در یک کلمه آزاد از رذائل و پلیدیها، و داراى اراده و اختیار است.
هدایت حضرت حق، همراه با عقل و فطرت و نبوت انبیاء و امامت امامان و قرآن مجید، و آگاهان و بینایان، براى بکار گیرى این آزادى و اراده و اختیار، او را دنبال مى کند، تا در سایه این همه لطف و عنایت پروردگار از آزادى خود استفاده کند، و به انتخاب امور احسن برخیزد، و از این راه به سعادت دنیا و آخرت برسد.
انسان اگر توجه به این معنا نکند، و از هدایت حق روگردان شود، بدون شک گوهر آزادى و اراده و اختیار را در برابر فرعون منشان، و طواغیت زمان و آز و حرص و کبر و حسد و غرائز و شهوات از دست خواهد داد، و برده دنیا و بنده دیگران و عبد شهوات و غرائز، و اسیر حرص و طمع خواهد شد، و از نمد کرامت و سعادت، و خیر دنیا و آخرت کلاهى نخواهد برد.
آنان که به هر عمل خلافى دست مى زنند، و به هر شهوت و گناهى خود را آلوده مى کنند، و مطیع و فرمانبر هر کسى مى شوند و نام این بى قیدى و بى بند و بارى را آزادى مى گذارند برده اى جاهل، و غلامى پست و عبدى ذلیل و موجودى بیچاره اند.
امیرالمومنین(علیه السلام) مى فرماید:
مَنْ تَرَکَ الشَّهَواتِ کانَ حُرّاً.
آنکه خواسته هاى نامشروع را رها کند آزاد است.
و نیز فرموده:
الدُّنْیا دارُ مَمَرٍّ وَ النّاسُ فیها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَاَوْبَقَها، وَ رَجُلٌ اِبْتاعَ نَفْسَهُ فَاَعْتَقَها.
دنیا گذرگاه است و مردم در آن دو دسته اند: آنکه خود را به شهوات و مادیات و آلودگیها فروخت، پس وجودش را در معرض هلاکت و نابودى قرار داد، و آنکه خود را از این همه خرید، پس وجودش را از هر شرى در دنیا و هر عذابى در آخرت آزاد کرد.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خَمْسُ خِصال مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ خَصْلَهٌ مِنْها فَلَیْسَ فیهِ کَثیرُ مُسْتَمْتَع: اَوَّلُها الْوَفاءُ، وَ الثّانِیَهُ التَّدْبیرُ، وَ الثّالِثَهُ الْحَیاءُ، وَ الرّابِعَهُ حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ الْخامِسَهُ وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخِصالَ: الْحُرِّیَّهُ.[75]
پنج خصلت است، کسى که یک خصلت از آن را دارا نباشد در او چیز زیادى نیست که بتوان از او بهره مند شد، اول آن وفا و دوم آن عاقبت اندیشى، و سوم آن حیا، و چهارم خوش خلقى، و پنجم از آن که همه این خصلت ها را در انسان جمع مى کند حریّت و آزادى است.
على(علیه السلام) فرمود:
لا یَسْتَرِقَّنَّکَ الطَّمَعُ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً.[76]
طمع ترا به بردگى نگیرد، در صورتى که خداوند ترا آزاد آفریده.
و نیز آن جناب فرمود:
مِنْ تَوْفیقِ الْحُرِّ اِکْتِسابُ الْمالِ مِنْ حِلِّهِ.[77]
کسب مال از طریق حلال از توفیق الهى انسان آزاد است.
مسئله اى مهم
با توجه به حقیقت و معناى آزادى، و ارزش اراده و اختیار، واینکه انسان وقتى در سایه هدایت حق از آزادى و حریت، و اراده و اختیار بهره گرفت، به مقامات عالى و درجات کافى، و واقعیات غیر قابل تصور مى رسد، سعى کنیم حریت خود را در تمام طول عمر، و در کنار تمام حوادث و بلاها حفظ کرده، که نگاهداشتن حریت موجب رسیدن به خوشنودى و رضایت پروردگار است.
مى دانید که اتم مرکب از دو هسته مرکزى و یک تا چند الکترون است.
الکترونها با نظمى خاص، و با سرعتى معین به اراده حضرت حق بر محور هسته مرکزى خود در حالى که جذب آن هستند مى گردند، تا وقتى که این گردش و سرعت در سایه آن نظام خاص و از برکت آن جذب و انجذاب برقرار است اتم در هر جائى که هست، و عهده دار هر برنامه اى که مى باشد جز سوددهى و پخش منفعت برنامه اى ندارد، ولى زمانى که این جذب و انجذاب برداشته شود، و الکترونها از نظم خاص خود درآیند، و بین آنها و هسته مرکزى جدائى افتد کارى غیر از تخریب و فساد و ایجاد ضرر و زیان نخواهند داشت.
انسان همانند یک اتم است، هسته مرکزى وجود او فطرت و توحید و خداخواهى و خداجوئى است، و قِوام وجودش به این است که تمام اعضاء ظاهر و حالات باطنش مجذوب حق و برابر فرمان و خواسته هاى پروردگار در حرکت باشد، و هرگز در حرکات و سکناتش از عشق به حق، فرمانبرى از خداوند جدا نباشد، که جدائى از حق، و بیرون رفتن از حوزه جاذبه معرفت و عشق دوست، و بریدن از خدامحورى، مساوى با تولید فساد و افساد در اعضاء و جوارح و در باطن و ظاهر انسان است.
قرآن مجید مى فرماید:
فامّا الّذین کفروا فاعذّبهم عذاباً شدیداً فى الدّنیا و الاخره و ما لهم من ناصرین.[78]
و اما آنان که کافر به حق شدند، و بین خود و خدا حجاب قرار دادند، از معرفت و محبت به پروردگار بریدند، و از خدامحورى درآمدند، و نسبت به حق به غفلتى سنگین دچار شدند، و به این خاطر منبع فساد و افساد گشتند، و اسیر طاغوت و برده شهوات، و غلام سیئات اخلاقى شدند، در این جهان و آن جهان به عذابى شدید گرفتار مى کنم، و براى نجات آنان از عذاب امروز و فردا یارى نیست.
از جمله عوامل کنترل کننده انسان از قسمتى از مفاسد برنامه بسیار مهم ازدواج است.
انسان وقتى از شایستگى لازم یعنى ایمان و اخلاق و عمل در حدّ و توان و وسع خویش برخوردار باشد، و همسرى شایسته هم کفو خودش نصیب او شود، تا حدودى ظاهر و باطنش کنترل مى شود، و آزادى و حریّتش حفظ مى گردد، و از بردگى نسبت به شهوات حرام، و برنامه هاى آلوده، و دوستان ناباب در امان مى رود.
چه بسیار مردانى که به توسط ایمان و اخلاق و کرامت خود، همسران خویش را به مقامات الهیه و کرامات انسانیه رساندند، و چه بسا زنانى که در سایه بیدارى خود و بینائى و بصیرت خویش مردان خود را به درجات والاى انسانى، و مقامات بزرگ ملکوتى نشاندند.
همسرى شایسته و باکرامت
در سال شصتم هجرت زهیر بن قین بجلىّ با تنى چند از کسانش به سفر حج رفت، و مناسک را بجا آورد، کاروان کوچکى بود که کاروان سالار زهیر بود، که از خانه خویش به سوى خانه خدا رفته بودند، و از خانه خدا به سوى خانه خویش باز مى گشتند.
زهیر نیز چنین مى پنداشت که به سوى خانه اش باز مى گردد، ولى سرنوشت چنین نبود، زهیر از خانه خدا به سوى خدا مى رفت ولى خود از این حقیقت آگاه نبود.
کاروان کوچک زهیر، هنگام بازگشت از حج میل نداشت با کاروان بزرگ حسین(علیه السلام) هم منزل گردد!!
و این رودخانه شیرین و گوارا که از کوهستان مکه سرازیر شده بود به دریا متصل شود.
اگر کاروان حسینى در منزلى فرود مى آمد، کاروان زهیرى از آنجا مى گذشت و در منزل بالاتر فرود مى آمد، و اگر حسین از منزلى مى گذشت زهیر در آنجا فرود مى آمد وبه آسایش مى پرداخت و با تمام قدرت مى کوشید که با حسین روبرو نشود و چهره به چهره نگردد چرا؟
موقعیت اجتماعى زهیر ایجاب مى کرد که چنین کند، چونکه از یاران على و آل على بشمار نمى رفت، و با این خاندان سر و کارى نداشت، وى از هواخواهان عثمان بود و از نزدیکان حکومت یزیدى و از یاران دستگاه حاکمه به شمار مى رفت.
از طرفى حسین را خوب مى شناخت، و براى خاندان على احترامى بسزا قائل بود و نمى خواست در قتل پسر على سهمى داشته باشد، او مى خواست بى طرف بماند، دوستى خود را با امویان حفظ کند، و با حسین ستیزه ننماید، چهره به چهره شدن با حسین خلاف این روش بود، گزارش به یزید داده مى شد که زهیر با حسین ملاقات کرده، اگر حسین از وى کمک بخواهد چه کند، به حسین کمک کند از دوستان و همگامان خود بریده، اگر کمک نکند نافرمانى حسین روا نیست.
پسر على است، پسر فاطمه است، بزرگوار است، تنها یادگار پیغمبر اسلام است، چگونه مى شود فرمان او را اطاعت نکرد، جواب خدا را چه بدهد، با آتش دوزخ چه کند؟!
بى طرفى بهترین راه است، پس بایستى کاروان زهیرى در جائى فرود آید که احتمال روبرو شدن با حسین در آنجا نباشد، زهیر چیزى را مى خواست و سرنوشت چیز دیگر.
بیابان خشک و گرم عربستان منزل هاى دور و دراز دارد، کاروانیان را مجبور مى سازد که در منزلى فرود آیند، بخواهند یا نخواهند، و کاروان زهیر مجبور شد در سرزمینى فرود آید، و با کاروان حسین هم منزل گردد، سرزمینى که از عثمانى علوى آفرید، و از یزیدى حسینى ساخت!!
خیمه هاى زهیریان در جائى زده شده بود، و سراپرده هاى حسینیان در کنارى افراشته گردیده بود.
حسین مى دانست که زهیر دلیر است، جوانمرد است، سرشناس است، سخنور است، توانا است، دانا است، پس حیف است که با این همه شایستگى از انسانها دور باشد، و در زیر پوشش جانورانى چون بنى امیه قرار گیرد، و آزاده اى از آزادى برخوردار نشود، و شایسته نیست گوهرى گرانبها در ویرانه اى جاى داشته باشد، و بشرى شایسته افراشته نگردد.
در این منزل نیز زهیر احتیاط را از دست نداد، به قدر توانائى کوشید که از حسین دور باشد و به وى نزدیک نشود، حسین بر ضد حکومت قیام کرده و زهیر از یاران حکومت است، حکومتِ وقت از یاران خود انتظار دارد، با دشمنانش دشمنى کنند، و سرکشان را بکوبند، و نزدیک شدن به آنها بزرگترین جرم حساب مى شود.
زهیر در خیمه اش نشسته بود، و بستگانش به غذا خوردن مشغول بودند که ناگاه قامت رعناى فرستاده حسین پیدا شد و سلام کرد و گفت:
زهیر ابو عبدالله حسین بن على ترا مى خواهد!!
زهیر از آنچه مى ترسید با آن روبرو گردید، از وحشت نتوانست سخنى بر زبان بیاورد، راه اندیشیدن بر وى بسته شده بود، چنین وضعى را پیش بینى نکرده بود، متحیر شد چه کند، پیام حسین را نادیده انگارد، و از فرمان وى سرپیچى کند، یا به یزید پشت کرده به سوى حسین برود، هر دو کار خلاف بى طرفى است که هدف او بوده، اکنون جائى است که نقشه بى طرفى قابل اجرا نیست.
سکوتى عمیق حاضران را فراگرفت، لقمه ها از دهان افتاد، غذا فراموش شد، سخن فراموش شد، قاصد حسین ایستاده وضع را مى نگرد، و در حیرت فرو رفته از خود مى پرسد این سکوت چیست چرا زهیر نمى آید و چرا نمى گوید نمى آیم؟ فشارى که از طرف حسین در کار نیست، زهیر که در پاسخ گفتن آزاد است.
دقیقه اى چند بدین منوال گذشت و زهیر نتوانست تصمیم بگیرد لا بگوید یا نعم، آرى یا نه.
روزنه اى از نور باید تا زهیر را از تاریکى تحیّر و دودلى نجات بخشد و تصمیم بگیرد.
حساس ترین ساعت عمر زهیر بود، ساعتى که بر سر دوراهى مرگ و زندگى قرار گرفته بود، زهیر از قدرت حکومت خبر داشت یاران حسین را هم شناخته بود، مى دانست که حسین کشته خواهد شد، و هرکس با حسین باشد کشته مى شود، مى دانست که حرم حسین به اسارت خواهد رفت، و مى دانست که حسین وى را براى چه مى خواهد، مى دانست که راه حسین راه بهشت است و راه یزید راه دوزخ، آن سعادت است و این شقاوت.
ناگهان برقى زد و بانوئى سکوت را شکست، و قدرت تصمیم گرفتن را به زهیر بازگردانید، این بانو بجز دلهم همسر زهیر کسى نبود.
دلهم گفت: زهیر پسر رسول خدا، ترا مى خواهد و تو نمى روى؟!
سبحان الله!! برو ببین چه مى گوید، سخنش را بشنو و بازگرد وه که زن خوب چه چیز خوبى است.
زهیر بزودى از جاى برخاست و به سوى حسین روان گردید. دیرى نپائید که بازگشت، لبخندى بر لبانش نقش بسته بود، غم از چهره اش زدوده شده بود، گونه هایش شاداب گردیده بود، ظلمت رفته بود و نور بازآمده بود، بى طرفى رفته بود و یک طرفى برگشته بود.
کس ندانست که در آن مدت کوتاه حسین با زهیر چه گفت و زهیر چه شنید.
زهیر که بخرگاه خود رسید گفت: خیمه مرا ببرید و در کنار خیمه حسین بزنید.
رودى به دریا پیوست، و زهیر یزیدى حسینى گردید، از تنگناى ظلم بیرون شد، و در فراخناى عدل قرار گرفت، عثمانى رفت و علوى بازآمد، وه که سعادت چگونه به سراغ آدم مى آید.
زهیر یاران را مخاطب قرار داده گفت: هر کس از من پیروى مى کند با من خواهد بود وگرنه ساعت وداع است.
سلمان بجلى پسر عموى زهیر به زهیر پیوست، و حسینى گردید و روز شهادت پس از آنکه نماز ظهر را با حسین خواند شهید شد، زهیر از دنیا و مافیها چشم پوشید و به حسین پیوست و با حسین بود و با حسین جان داد، هم اکنون در آن جهان نیز با حسین است. زهیر با همسر عزیز خود وداع کرده گفت: بایستى نزد خویشانت بروى تا از جانب من به تو آسیبى نرسد و مال و منال زن را به وى پس داد و زن را با پسر عمویش به قبیله اش روان کرد.
دلهم بگریست و با شوهر عالیقدر خود وداع کرد گفت: خدا یار و یاورت باشد و براى تو خیر بخواهد، درین دم آخر یک خواهش از تو دارم روز قیامت هنگامى که به حضور رسول خدا جدّ حسین شرفیاب شدى مرا یاد کن و از یاد مبر.[79]
آرى، حریت و آزادى و حسن انتخاب و اراده زهیر به وسیله امویان به غارت رفته بود ولى همسر شایسته او موجب برگشت آنها به زهیر شد، و زهیر در سایه آزاد شدن از بندگى طاغوت به آغوش سعادت ابدى رفت!!
بنابراین اگر گفته شود ازدواج ضامن حریت و اختیار، یا موجب بازگرداندن آزادى و آزادگى به انسان است مطلبى به گزاف گفته نشده.
با ازدواج روح خدائى را در خود حفظ کنیم، و مقام خلافت از جانب حق را از دستبرد شهوات و مفاسد در امان بداریم، و بر رشد ایمان و عمل صالح خود بیفزائیم، و نصف دین خود را دریافته و نصف دیگر آن را با تقوا و پرهیز از محرمات از آسیب نگاه داریم.
مرد در فضاى ازدواج سهیم در شکوفائى کمالات زن، و زن شریک رشد مقامات مرد است.
زن موجودى فرزانه و لایق و قابل است، تا جائى که بزرگان فرموده اند موجب ظهور حقایق در وجود مرد است، و مرد موجودى شریف و اصیل و باکرامت است، تا جائى که در حق او گفته اند، باعث رسیدن زن به درجات عالیه است.
على(علیه السلام) مى فرماید اولین زنى که از زنان جهان قدمش به بهشت مى رسد خدیجه است، و این معنا دلیل بر روح الهى زن، و مقام خلافت وى از حق، و داشتن مایه هاى عالى و سرمایه هاى انسانى و اخلاقى و ایمانى است.
آرى زن آزاد از هوا و هوس و آزاد از اسارت طاغوت، و آزاد از شهوات و تمایلات حرام، و همچنین مرد آزاد، دو گوهر پرارزش و دو حقیقت والا در این پهنه باعظمت آفرینش و خلقت است.
امام حسین(علیه السلام) حریت و آزادى حرّ بن یزید را به مادر باکرامت آن شهید نسبت مى دهد، و امیرالمومنین عظمت مالک اشتر را جلوه دامن پاک و الهى مادر او مى داند.
مرد در خانه باید اسوه و سرمشق خوبیها براى زن، و زن براى مرد باشد، و هر دو اسوه حسنه و سرمشق نیکو براى فرزندان خود.
استقلال مرد و زن در ازدواج
پدران و مادران باید توجه داشته باشند که حق انتخاب همسر همراه با شرایط مهمى که اسلام عزیز فرموده با خود فرزند است.
پدر و مادر حق ندارند در مسئله ازدواج دخترى را که فرزندشان نمى پسندد به او تحمیل کنند، و او را به زور وادار به ازدواج با او کنند.
همچنین پدر و مادر حق ندارند کسى را که دختر نمى پسندد، وى را به زور وادار به ازدواج با او کنند، آنان در انتخاب همسر از جانب حق داراى حریت و استقلال اند.
در روایت بسیار مهمى درباره انتخاب در ازدواج آمده:
قالَ: قُلْتُ لَهُ: اِنّى اُریدُ اَنْ اَتَزَوَّجَ اِمْرَاَهً وَ اِنَّ اَبَوَىَّ اَرادا غَیْرَها، قالَ: تَزَوَّجِ الَّتى هَوَیْتَ وَ دَعِ الَّتى هَوى اَبَواکَ.[80]
ابن ابى یعفور مى گوید به حضرت صادق عرضه داشتم، من براى ازدواج زنى را انتخاب کرده ام و پدر و مادرم دیگرى را، تکلیف من چیست؟ فرمود: آن را که خودت دوست دارى اختیار کن، و آن را که پدر و مادر پسندیده اند رها کن.
در رساله عملیه مراجع بزرگ شیعه در باب ازدواج مى خوانیم:
اگر همسر مناسبى براى دختر پیدا شود و بخواهد با او که شرعاً و عرفاً هم کفو او مى باشد ازدواج کند و پدر و جدّ پدرى مانع مى شوند و سختگیرى مى کنند در این صورت اجازه آنان لازم نیست.[81]
بنابراین پسرى که دخترى را هم کفو خود مى داند، و دخترى که پسرى را هم کفو خود مى شناسد رضایت و عدم رضایت پدر و مادر شرط نیست، و مى تواند با اجازه اسلام و رضایت حق ازدواج کنند.
بر پدران و مادران است که هوا و هوس، و خواسته هاى صنفى و قبیله اى خود را در ازدواج پسران و دختران خود اعمال نکنند، که زورگوئى در اسلام حرام و قبول زور هم حرام است.
دو رویه زیر نیش مار خفتن *** دو پشته روى نیش مور رفتن
تن روغن زده با زحمت و زور*** میان لانه زنبور رفتن
میان لرز و تب با جسم مجروح *** زمستان زیر آب شور رفتن
به کوه بیستون بى رهنمائى *** شبانه با دو چشم کور رفتن
به نزد من هزاران بار بهتر *** که یک جو زیر بار زور رفتن[82]
مرد و زن در انتخاب کار مشروع نیز آزاد و مستقل هستند، و محصول کار آنان از خود آنان است و مالکیت آنان بر درآمد خود یک مالکیت مشروع است، و زن حقى به اموال مرد جز با اجازه مرد، و مرد حّقى به اموال زن جز با اجازه زن ندارد، توجه داشته باشیم که استقلال مرد و زن باید در تمام جوانب حیات محفوظ بماند.

(على نساء العالمین )
" آل عمران / 42 "

6 مقام زن در منطق وحى

آئین پاک حق
دین مقدس اسلام با ادیان و مکتب ها در تمام زمینه ها فرق هاى اصولى و بنیادى دارد.
تشیع که اسلام تفسیر شده اهل بیت پیامبر، و جانشینان بر حق رسول اکرم، و بیان شده امامان معصوم است در نگرش و دید خود نسبت به توحید، قیامت، ملائکه، نبوت، امامت، قرآن، فرد، خانواده، جامعه، امور مادى، امور معنوى، مسائل اخلاقى و عملى، زن، مرد، اولاد، کسب و کار، تربیت، سیاست، حکومت، و… با تمام مدرسه ها و فرهنگها و آئین هاى موجود فرق دارد.
اسلام در این ناحیه آنچه را مى گوید عین حقیقت، و میزان و مطابق مصادیق واقعى در دنیاى ظاهر و باطن، و خلاصه برابر با واقعیات و حقایقى است که در علم حق و در بستر جهان هستى است.
بیان مفسران حقیقت در آئین اسلام محصول دانش پاک و بینش خدائى آنان، و برگرفته از عمق آیات قرآن مجید است.
شروع مسائل این دین از قرآن مجید، و ابتداى قرآن کریم با وصف رحمانیت و رحیمیت و ربوبیت وجود مقدس حق است، و تفسیر این حقایق شروعش از قلب الهى و ملکوتى رسول اسلام و تداومش با بیانات امامان معصوم از على بى ابیطالب تا امام دوازدهم است.
رحمان از اسماء مختص حضرت حق، و در غیر خداوند بکار نمى رود، اما رحیم وصفى است که بر غیر حق هم اطلاق مى گردد.
هر دو صفت ریشه اش رحمت، و ترجمه اش نسبت به وجود مبارک حق بخشنده و بخشایشگر است.
گروهى از توضیح دهندگان آیات قرآن گفته اند: رحمن اشاره به رحمت عام حق نسبت به تمام بندگان از خوب و بد است، و رحیم اشاره به رحمت خاص حق که مخصوص بندگان صالح و مطیع است.
جلوه وصف رحمانیت در دنیا، و تجلى وصف رحیمیت در آخرت است.
اما در خود قرآن مجید در رابطه با این تفاوت چیزى دیده نمى شود، در قرآن کریم آمده:
و رحمتى وسعت کل شیى.[83]
و رحمت من همه چیز را فرا گرفته.
تجلّى این صفت در آفرینش موجودات، و روزى آنان، و نجاتشان از حوادث قابل ملاحظه است.
استغاثه به درگاه او با کمک گیرى از این دو وصف، موجب حالتى عرفانى، روحیه اى خاص، و نشاطى مخصوص است، که عکس العمل آن توجه و عنایت حق به عبد است.
در آثار اسلامى آمده که حضرت حق فرمود: حیا مى کنم بنده ام مرا به رحمانیت و رحیمیت بخواند، و من خواسته او را اجابت نکنم.
خلقت خلق و روزى ایشان جلوه رحمانیت، و هدایت و توفیقشان، ثمره رحیمیت است.
در قرآن مجید خود را به نحو دیگر به رحمت ستوده: خیر الراحمین، ارحم الراحمین، ذوالرحمه.
براى نزدیک کردن حقیقت به ذهن، رسول خدا این واقعیت را بدین صورت در خور فهم مردم بیان کرده، ورنه عدد و درجه را در آنجا راه نیست.
خداوند را صد رحمت است، که از آن یکى را در هفت آسمان و زمین پخش کرد، به آن یک درجه بر تمام خلق آنچه مناسب آنان است مى بخشاید، و خلق هم با مایه گرفتن از آن بر یکدیگر مهر ورزیده ترحم مى آورند. و نود و نه درجه آن را نزد خود نگاه داشته، تا روز قیامت بپا شود، آن یک درجه پخش شده در دنیا را به نود و نه درجه بیفزاید و بر مومنان و مطیعان پخش نماید!!
ربّ به معناى مالک است که مالکیت او بر تمام موحودات هستى و همه عالمین حقیقى و قابل سلب نیست، مالکى که تدبیر و رشد و پرورش موجودات به دست قدرت اوست.
چون پیوند مالکیت و تدبیر او با تمام ذرّات هستى حقیقى و ابدى و دائمى و ذاتى است، معنا ندارد که انسان در برابر ربوبیت او ربّى انتخاب کند، و مالکى اتخاذ نماید، و تدبیرى و مدبّرى و قانونى جز قانون او قبول کند.
تجلّى توحید واقعى در تمام شئون حیات و زندگى به این است که انسان با تمام وجودش در سایه مالکیت و تدبیر او باقى بماند، و هر مالک و مدعى مالکیت، و هر فرهنگ و مدرسه اى که به ستم و بر ضد حق مى خواهد، تدبیر حیات آدمى را به دست بگیرد نفى کند، و کلمه طیبه "لا اله الا الله" در تمام زوایاى حیات معنائى غیر از این ندارد.
آرى تمام نیاز ظاهر و باطن آدمى را رحمت حق، و نور ربوبیت او برطرف مى کند، و سعادت دنیا و آخرت آدمى را لطف و عنایت و رافت و مرحمت، و تدبیر او تضمین مى نماید.

توسل انبیاء الهى به ربوبیت و رحمت حق
پیامبران خدا که ربّ و مالکى، و مدبّر و مریدى و رحمت و لطفى جز رحمت و ربوبیت حق نشناختند، و خود را در تمام لحظات مملوک آن مالک و مربوب آن رب، و عبد آن معبود نگاه داشته و با ارباب متفرقه، و مدعیان تدبیرهاى بیجا با تمام وجود مبارزه کردند، و بعضى از آنان در این صحنه پیکار جان باختند، تا مالکیت و فرهنگ و رحمت حق را براى ابد با خود داشته باشند، در تمام حوادث و گرفتاریها یا به و قت نیازمندیها و حاجات متوسل به ربوبیت و رحمت حق مى شدند.
آدم(علیه السلام) عرضه داشت:
رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ.[84]
اى مالک و مربى ما، بر خویشتن ستم روا داشتیم، چنانچه ما را سرافراز به غفران و رحمت خود ننمائى، هر آینه از زیانکاران خواهیم بود.
نوح در دعایش براى نجات خود و مومنان و ریشه کن شدن ستمگران گفت:
ربِّ لا تذر على الارض من الکفرین دیاراً.[85]
اى مالک و مدبر من از این ناسپاسان بر روى زمین دیّارى باقى مگذار.
ابراهیم(علیه السلام) در دعایش مى گفت: ربَّنا انّى اسکنت من ذرِّیَّتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرَّم ربَّنا لیقیموا الصَّلوه.[86]
اى مالک و مربى ما، من ذرّیه خود را در وادى بى کشت و زرع نزد بیت الحرام تو مسکن دادم، اى رب و مدبر من تا نماز را بپاى دارند.
موسى(علیه السلام) به وقت درماندگى در کنار دروازه شهر مدین به مناجات حق برخاست و عرضه داشت:
ربِّ انّى لما انزلت الىِّ من خیر فقیرٌ.[87]
اى مالک و مدبر من به چیزى که تو بر من فرو فرستى از رزق و روزى محتاجم.
حضرت یوسف عرضه داشت:
رب قد اتیتنى من الملک و علَّمتنى من تاویل الاحادیث فاطر السَّموات و الارض انت ولیّى فى الدُّنیا و الاخره توفَّنى مسلماً و الحقنى بالصّالحین.[88]
اى مالک و مربى من، به حقیقت که تو مرا سلطنت دادى، و دانش تعبیر خواب آموختى، توئى آفریننده زمین و آسمان، توئى ولىّ من در دنیا و آخرت، مرا به حال تسلیم بمیران، و به بندگان شایسته ات ملحق فرما.
زکریا عرضه داشت:
ربِّ لا تذرنى فرداً و انت خیر الوارثین.[89]
اى مالک و مدبر من، مرا یکه و تنها وا مگذار که تو بهترین وارثانى.
به رسول باکرامتش تعلیم داده که در دعا و مناجاتش بگوید:
ربِّ اغفر و ارحم و انت خیر الرّاحمین.[90]
اى مالک و مربى من، غفران و رحمتت را نصیبم کن، که تو بهترین رحم کنندگانى.
از قول اولیاء و عاشقانش نقل مى کند که در شب تاریک در حال قیام و قعود و اندیشه در خلقت و آفرینش مى گویند:
ربَّنا ما خلقت هذا باطلا.[91]
اى مالک و مربى و مدبر ما، این آسمانها و زمین را باطل و بیهوده نیافریده اى.
در دعاهاى وارده از امامان معصوم بخصوص دعاى کمیل، ابوحمزه، عرفه، و مناجات پانزده گانه حضرت سجاد کلمه مبارک رب خیلى تکرار شده، توسل انبیاء به این مقام، و تکرار این حقیقت در دعا، نمایشگر عظمت این مسئله و تجلى آن در شئون و زوایاى حیات انسان است، دعاکنندگان تنها در دعا متوسل به این مقام نبودند، بلکه ربوبیت حق در فضاى زندگى آنان، در عقاید و اعمال و اخلاقشان تجلى علمى و عملى داشت.
مقام باعظمت عبادت و بندگى حق
انسان چه مرد و چه زن داراى هویّتى واحد، و جوهرى همسان هستند، و در پیمودن راه کمال و ظهور آثار انسانیت و رسیدن به درجات و مقامات معنویه هیچ فرقى با هم ندارند، اگر با میل باطنى و کشش فطرى، و کمک گیرى از عقل و نبوت و امامت و معلمان دلسوز، و مربیان واجد شرایط به قبول ربوبیت حق تن دهند، و مالکیت و تدبیر و هدایت حضرت حق را در تمام جهات زندگى بپذیرند، از افتادن در لجنزار بندگى طاغوت و هواى نفس، و دچار شدن به فرهنگ ها و مدرسه هاى شیطانى در امان مى مانند، و از برکت مملوک بودن نسبت به مالک واقعى، به مقامات عالیه ملکوتیه و عرشیه خواهند رسید.
مرد و زن در خلقت ظاهرى و باطنى خود تجلّى رحمانیت و رحیمیت و ربوبیت حضرت حقند، این واقعیتى است که از صریح آیات الهى استفاده مى شود، و جاى انکار و ایراد، و شک و تردید ندارد.
زن انسان است، زن داراى استعداد و قواى معنویست، زن در منطق وحى هویت و جوهرى یکسان با مرد دارد.
زن رحمت الهى است، زن جلوه ربوبیت حق است، تحقیر او، حمله به او، پایمال کردن حقوق او، سرپیچى از حفظ برنامه هاى به حق او، ضعیف شمردن او در دایره انسانیت، بى مورد طلاق دادن او، فرق گذاشتن بین او و پسر، همه و همه آثار شوم مدعیان مالکیت بر بشر، و فرعون هاى تاریخ، و فرهنگ هاى سلطه گر و ستم پیشه و ظالم و بیدادگر است.
در ایتالیا وقتى مرد خانه دختردار مى شد از خوشحالى در پوست نمى گنجید، زیرا شیئى به اشیائش اضافه شده بود و پس از سیزده یا چهارده سال او را به بازار برده و مى فروخت و قیمتش را صرف مخارج روزانه زندگى مى کرد!
گاهى که در ایتالیا از دست زن خشمگین مى شدند او را در دیگ جوشانى از روغن زیتون مى انداختند تا نابود شود.
از او به عنوان خدمتکار، کلفت، کنیز، کالاى شهوت استفاده مى کردند، و هنوز هم در فرهنگ بشرى از بسیارى از حقوق حقّه اش محروم است.
ولى در آئین حق و در منطق وحى، زن موجودى والا، منبعى از مایه هاى معنوى، جهانى از استعدادها، و نیروئى الهى است.
زن اگر قدر خود را بشناسد، و موقعیت انسانى خویش را حفظ کند، و از
تعالیم عالیه اسلام براى رشد و تربیت خود بهره بگیرد در حّد توان خویش، مریمى پاک، و خدیجه اى باکرامت و زینبى شایسته، و مقامى در خور حریم حضرت حق خواهد شد، وگرنه مانند مردانى که راه ناسپاسى سپردند، و به نعمتهاى حق کافر شدند، و سر از هدایت پروردگار پیچیدند دچار خزى دنیا و آخرت و لعنت ابد حق خواهند شد.
زن در منطق وحى
در تفسیر باعظمت مجمع البیان آمده:[92] زمانى که اسماء بنت عمیس همراه شوهر بزرگوارش جعفر بى ابیطالب از مهاجرت حبشه که هجرتى الهى و محض حفظ دین بود بازگشت، به دیدار زنان پیامبر آمد و به آنان گفت:آیا در قرآن در رابطه با ما زنان چیزى هست؟ گفتند: نه! به محضر رسول الهى شتافت و عرضه داشت یا رسول الله زنان در ناامیدى و خسارتند، پیامبر فرمود از چه نظر؟ عرضه داشت چنانکه از مردان ذکر خیر شده از زنان نشده، خداوند مهربان این آیه را نازل فرمود:
ان المسلمین و المسلمات و المومنین و المومنات، و القانتین و القانتات، و الصادقین و الصادقات، و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدقین و المتصدقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات اعد الله لهم مغفره و اجراً عظیماً.[93]
در صریح این آیه شریفه هست که زنان نیز مانند مردان مى توانند به ده مقام عالى و ملکوتى و معنوى برسند، و از این طریق مغفرت حق و اجر عظیم کسب کنند، مقامات عبارت است از: 1ـ مقام اسلام 2ـ مقام ایمان 3ـ مقام طاعت و فرمانبردارى 4ـ مقام صدق 5ـ مقام صبر و پایدارى در برابر تمام حوادث 6ـ مقام فروتنى و خوف از عظمت و عقاب حق 7ـ مقام کرم و جود که ثمره آن صدقه است 8ـ مقام روزه و صوم 9ـ مقام ضبط نفس و مالکیت بر شهوات 10ـمقام یاد و ذکر حق.
اسماء بنت یزید انصارى خدمت رسول حق رسید، در حالى که حضرت در جمع صحابه بودند، عرضه داشت پدر و مادرم فدایت من از جانب زنان بسوى تو آمده ام، آگاه باش جانم به قربانت هیچ زنى در شرق و غرب نیست جز این که عقیده و رایش با من یکى است، خداوند ترا به سوى مردان و زنان مبعوث به رسالت کرد، ما به تو و به حضرت حق ایمان آوردیم، اما جنس زنان بسیار مقید و در حصار خانه محبوس و داراى کمبودند، در طریق ارضاى شهوات مرد خود تسلیم اند، و مدت زمانى حامله به اولاد، ولى شما مردان به نماز جمعه و جماعت، و عیادت بیماران، و تشییع جنازه، و زیارت حج به طور مکرر، و از همه مهم تر جهاد فى سبیل الله بر زنان برترى دارید، مرد براى حج و عمره یا پاسدارى از مرز مى رود، ما زنان حافظ اموال، و خیاط لباسها، و مربى فرزندان مردان خودیم، ما در چه اجر و مزد و بهره و منفعتى با مردان شریک هستیم؟
رسول خدا رو به یاران کرد، فرمود:
گفتارى نیکوتر از گفتار این زن در مسائل دینش شنیده اید؟ گفتند گمان نمى بردیم زنى به چنین واقعیاتى رسیده باشد، حضرت رو به جانب وى کرد و فرمود:
برو و تمام زنان دیگر را خبر کن نیکو شوهردارى، و طلب خوشنودى و رضایت همسر، و موافقت با شوهر در امور زندگى صحیح، برابر تمام آن بهره هائى است که از آن همه اعمال نصیب مردان مى شود!!
زن از مجلس پیامبر بیرون آمد در حالى که از شدت شادى تهلیل و تکبیر حق بر زبان داشت.[94]
امام هشتم از پدرانش از رسول خدا روایت مى کند:
مَثَلُ الْمُوْمِنِ عِنْدَاللّهِ کَمَثَلِ مَلَک مُقَرَّب، وَ اِنَّ الْمُوْمِنَ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ اَعْظَمُ مِنَ الْمَلَکِ، وَ لَیْسَ شَىْءٌ اَحَبَّ اِلَى اللّهِ مِنْ مُوْمِن تائِب اَوْ مُوْمِنَه تائِبَه.
انسان مومن در پیشگاه حق همچون ملک مقرب است، و قطعاً مومن نزد حق بزرگتر از ملک است، چیزى به سوى حق محبوبتر از مومن توبه کننده و زن مومنه تائبه نیست.
عقل و شهوت ملاک سعادت و شقاوت
آن نیروئى که موجب درک حقایق، و پذیرش واقعیات، و طراح سعادت و سلامت، و مدبّر امور مثبته در حیات انسان مى باشد عقل است.
در روایات اهل بیت به نقل اصول کافى در باب عقل، از این گوهر باارزش تعبیر به پیامبر باطن شده!
شهوت به طور طبیعى نعمت حق و موجب لذت برى از حیات مادى، و باعث حرکت و کار و کوشش و فعالیت انسان در جهت زندگى دنیائى و گاهى آخرتى است.
شهوت اگر مقید به نور عقل، و دنباله رو براى این چراغ پرفروغ معنوى باشد، فضاى زندگى فضائى سالم، و عرصه گاه حیات سفره رحمت حق، و وجود آدمى مصداق انسانیت، و ارزشش از ارزش ملائکه برتر!!
عقل اگر در زندان شهوت اسیر شود، و از پخش نور خود ممنوع و محروم گردد، کارگردان حیات آدمى شهوت بى قید و شرط، وخواسته هاى بى محاسبه شود، و چشم باطن و ظاهر از پى شهوت، جز امور مادى نبیند، و ملاک حیات انسان شکم و غریزه جنسى گردد، آثار انسانیّت محو، و آدمى بدتر از حیوانات و بهائم شود.
عبداللّه بن سنان مى گوید از حضرت صادق(علیه السلام) پرسیدم: ملائکه بالاترند یا بنى آدم؟ حضرت پاسخ داد امیرالمومنین فرمود:
اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رَکَّبَ فِى الْمَلائِکَهِ عَقْلا بِلا شَهْوَه، وَ رَکَّبَ فِى الْبَهائِمِ شَهْوَهً بِلا عَقْل، وَ رَکَّبَ فى بَنى آدَمَ کِلْتَیْهِما، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَیْرٌ مِنَ الْمَلائِکَهِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهائِمِ.[95]
خداوند عز و جل در ملائکه عقل بدون شهوت قرار داد، و در چهارپایان شهوت بدون عقل گذاشت، و در بنى آدم عقل و شهوت مقرّر داشت، پس کسى که عقلش بر شهوتش غالب آید بهتر از ملائکه، و هر آنکس شهوتش بر عقلش غلبه کند بدتر از حیوانات است.
این حقیقت اگر در جنس زن همانند مرد تجلى کند بدون تردید ارزش و قیمت و کرامتش بیش از ملائکه خواهد شد، و اگر این موجود از عقل دوراندیش، و پیامبر باطن، و نور درون چشم بپوشد، و همت خود را زر و زیور، و عشوه و ناز و آرایش و شهوت، و جلوه و خودنمائى در برابر دیگران، و بیگانه از خدا زیستن قرار دهد همچون مردان فاسد و کافر و ناسپاس از حیوانات بدتر است.

حدیثى عجیب از شب معراج در رابطه با زنان
حضرت عبدالعظیم حسنى که از اعاظم علماى طایفه حقه، و از رجال بزرگ شیعه، و از راویان معتبر اسلامى است، و به فرموده حضرت هادى(علیه السلام) ثواب زیارتش همانند ثواب زیارت حضرت حسین(علیه السلام) است، از حضرت جواد، و حضرت جواد از پدران معصومش از امیرالمومنین نقل مى کند که حضرت فرمود من و فاطمه زهرا نزد پیامبر رفتیم، او را در گریه شدید دیدیم، عرضه داشتم پدر و مادرم به فدایت سبب گریه شما چیست؟
فرمود، شبى که مرا به معراج بردند زنانى از زنان امتم را در عذاب شدید دیدم، از دیدن عذاب شدید آنان به گریه افتادم.
زنى را دیدم که وى را با موى جلوى سر به دیوار جهنم آویخته بودند، و مغزش از شدت عذاب مى جوشید.
زنى را دیدم که با زبانش به دیوار جهنم وصل بود، و از داغ ترین و بدترین ماده جهنم در دهان و حلقش مى ریختند.
زنى را دیدم که او را با سینه اش به دیوار جهنم چسبانده بودند.
زنى را دیدم که با دو پایش در جهنم آویزان بود.
زنى را دیدم که گوشت بدن خودش را مى خورد و آتش از زیر گوشتهایش بیرون مى زد.
زنى را دیدم که دست و پایش را بسته بودند، و تعداد زیادى مار و عقرب به او حمله کرده، اما چون دست و پایش آزاد نبود نمى توانست فرار کند و هیچگونه قدرتى براى دفاع از خود نداشت.
زنى را دیدم که کور و کر و لال بود، او را در یک تابوت پر از آتش گذاشته بودند، و از تمام بدنش گوشت و پوست همانند آدم گرفتار جذام تکه تکه مى ریخت.
زنى را دیدم که صورت و بدنش آتش گرفته، و او را وادار مى کردند هرچه در شکم دارد با پنجه هایش بیرون آورده بخورد.
زنى را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن خر، و دچار یک میلیون رشته عذاب بود.
زنى را دیدم صورتش همانند سگ، آتش از پشتش وارد و از دهانش خارج مى شد، ملائکه عذاب، سر و بدنش را با ابزار جهنم مى کوبیدند.
حضرت زهرا(علیها السلام) عرضه داشت محبوب من، ونور چشمم به من خبر بده عمل و روش آنان در دنیا چه بوده که باید دچار چنین عذابهاى شدید و سختى شوند.
حضرت فرمود: آن زنى که به موى سر به دیوار جهنم بسته بود زنى است که موى جلوى سر خود را از نامحرم حفظ نمى کرد.
زنى که با زبان به دیوار جهنم وصل بود زنى است که شوهرش از نیش زبان او امان نداشت.
زنى که به دو طرف سینه اش به دیوار جهنم چسبانده شده بود، زنى است که در مسئله جنسى از شوهر خود تمکین نمى کرد، و او را براى ارضاء این غریزه طبیعى راه نمى داد.
زنى که با دو پایش در جهنم آویزان بود، زنى است که بدون اجازه شوهرش هر کجا مى خواست مى رفت.
زنى که گوشت بدن خودش را مى خورد و آتش از زیر گوشتها بیرون مى زد، زنى است که براى غیر شوهر آرایش مى کرد، و آرایش خود را در معرض دید مردان نامحرم قرار مى داد.
زنى که دست و پایش را بسته، و در معرض حمله مار و عقرب بود، زنى است که نماز را سبک مى شمرد، و از نجاست و جنابت و حیض تطهییر و غسل نمى کرد.
زنى که کر و کور و لال بود زنى است که با غیر شوهر همبستر شده بود و اولاد آورده، ولى فرزند را به گردن شوهر خود انداخته بود.
زنى که با قیچى آتشین گوشت او را مى بریدند، زنى است که خود را در اختیار مردان بیگانه مى گذاشت.
زنى که صورت و بدنش آتش گرفته، و او را وادار مى کردند هر چه در شکم دارد بخورد زنى است که واسطه فحشا و منکرات بود، و زنان را براى شهوترانى در اختیار مردان مى گذاشت.
زنى که سرش سر خوک و بدنش بدن خر و دچار یک میلیون رشته عذاب بود، زنى است که دو به هم زنى مى کرده و در دروغگوئى و کذب غرق بوده.
زنى که همانند سگ بود و آتش از پشتش وارد و از دهانش خارج مى شد زنى بود خواننده مجالس عیش و عشرت و آلوده به بیمارى حسادت![96]
در هر صورت زن بنا بر منطق وحى مى تواند به اعلا درجات و مقامات معنویه برسد و مریم گونه شود، و در صورت بى توجهى به آئین حق و شخصیت انسانى خود راه به اسفل درکات برده و از بهائم پست تر مى گردد، دو مرحله اى که براى تمام مردان مقرر است.

( یـرید اللّه بکـم الیسر و لا یرید بکـم العسر )
" بقره / 185 "
7 مشکلات و موانع راه ازدواج

مشکلات و موانع راه ازدواج …

سختگیرى در مسئله ازدواج
نیاز پسر و دختر به ازدواج نیازى طبیعى، و احتیاجى ذاتى است، خوددارى طولانى از هجوم غریزه شهوت براى پسر و دختر امرى مشکل به نظر مى رسد.
گاهى طول زمان موجب فساد و افساد، و تباه شدن نیازمند به ازدواج شده است.
گاهى سرکشى غرائز باعث افتادن افراد در منجلاب گناه و معصیت شده است.
گاهى جلوگیرى از ازدواج براى پسران و دختران درد سر آفریده، و آنان را به امراض مختلفى دچار کرده است.
گاهى ولع به ازدواج و از طرفى موانع راه آن عشق و عاشقى به بار آورده، و دامن هاى پاک را آلوده نموده، و جوانانى که سرمایه یک مملکت هستند تا خودکشى پیش برده.
بعضى از پدران و مادران فرزندان در سن ازدواج را اگر پیشنهاد ازدواج کنند بچه مى دانند، و اعلام نیاز آنان را به تشکیل زندگى حاصل بى حیائى و پرروئى به حساب مى آورند، و در این زمینه به فرزندان خود هجوم برده، آنان را سرزنش و تحقیر مى کنند، و به صورتى با آنان برخورد مى نمایند که آنان سرخورده مى شوند، و اگر از ایمان قوى برخوردار نباشند، خود را مجبور به حرکت در کژ راهه مى بینند.
بعضى از پدران و مادران به خانواده عروس یا داماد، مسائلى را پیشنهاد مى نمایند که تحقق دادن آن براى طرف مقابلشان بسیار سخت یا غیرممکن است، و آنچنان در پیشنهادهاى خود پافشارى مى کنند که زمان ازدواج دختر و پسر مى گذرد، و گلهاى باغ انسانیت پرپر مى شود.
گاهى پسرى به خواستگارى دخترى مى رود، ولى با تلخى و بداخلاقى خانواده عروس روبرو مى شود و از ازدواج با دختر پشیمان مى گردد، در این صورت دختر خانه نشین مى شود و به او لطمه وارد مى گردد، و از سنّ ازدواج مى گذرد، و چنین مسئله اى هم ممکن است از خانواده پسر رخ بنماید.
گاهى دختران و پسران بر اثر محدود بودن در تصمیم، و دچار بودن به فضاى پدر شاهى یا مادر شاهى تن به ازدواج نمى دهند، و از این طریق دچار خسارت مى گردند.
و گاهى خود دختر و پسر به خاطر پیشنهادهاى سنگین به طرف مقابل مانع تحقق ازدواج مى شوند.
اسلام عزیز این سختگیریها را خلاف انصاف و مروّت، و جداى از اخلاق انسانیت، و امرى غیرخدائى و غیرشرعى مى داند.
اسلام به سختگیران هشدار مى دهد، که عواقب این برنامه در دنیا و آخرت دامن شما را خواهد گرفت.
اسلام مى گوید خداوند مهربان با آنان که در همه امور آسان مى گیرند آسان مى گیرد، و با آنان که سختگیر هستند سخت خواهد گرفت.
سختگیرى در این مسئله، جنگیدن با غرائز و شهوات و آمال و آرزوهاى طبیعى و انسانى دختران و پسران است، و بر حضرت حق است که با سختگیران به سختى برخورد کند، و آنان را از لطف و محبت خود محروم سازد.
حماد بن عثمان مى گوید، مردى خدمت حضرت صادق(علیه السلام) از شخصى شکایت کرد، زمانى نگذشت که شکایت شده از راه رسید، امام ششم فرمود: شکایت فلانى از تو براى چیست؟ عرضه داشت به من بدهکار است و من ایستاده ام تا دینار آخر آن را از او بگیرم، حضرت صورت نِشستن خود را عوض کرد و به خشم آمد و فرمود: تصور کردى تا دینار آخر را از او بگیرى بد نمى شود، گفتار حق را در قرآن مجید نخوانده اى؟
یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ.[97]
مى ترسند بدى حساب را.
خیال کردى سوء حساب به معناى ظلم و جور از جانب حق به عبد است!
نه به خدا قسم.
ما خافُوا اِلاَّ الاِْسْتِقْصاءَ.
نمى ترسند مگر تا آخرین ذره عمل را به حساب کشیدن.
بدان اى مرد:
فَمَنِ اسْتَقْصى فَقَدْ اَساءَ.
آنکه در حساب اینگونه سخت گیرى کند کار بدى انجام داده است.
پدران و مادران، پسران و دختران از سخت گیرى، بخصوص در امر ازدواج بترسید، و از این امر غیرانسانى بپرهیزید، راه ازدواج را هموار کنید، و شرایط آن را آسان بگیرید، و با شوهر دادن دختر با شرایطى سهل و آسان، و زن دادن به پسر با برنامه اى معمولى از گسترش بستر فساد، و سفره گناه جلوگیرى کنید.

وجود خود را میزان بین خود و دیگران قرار بدهید
پدران و مادران باید به این معنا توجه کنند، که روزى خود آنان جوان بودند، و در آتش اشتیاق زن گرفتن، و شوهر کردن مى سوختند.
آرزو داشتند هر چه زودتر پدر و مادرشان وسیله ازدواج آنان را فراهم کنند، و بدون سختگیرى و تحمیل شرایط سخت سفره ازدواج آنان را در فضائى باصفا و چهارچوبى غرق عشق و محبت پهن نمایند، و اگر ملاحظه مى کردند پدر یا مادرشان، نسبت به این مسئله وارد برنامه هائى مى شدند، که این سنت پاک الهى را به تاخیر مى انداخت، یا در راه آن ایجاد دست انداز مى کرد، یا وضع پدر و مادرشان مانع تراشى بوجود مى آورد، سخت آشفته مى شدند، و حالات درونى آنان به هم مى خورد، و نسبت به پدر و مادر خویش بدبین و در نهایت کینه دار مى شدند.
امروز که مى خواهند پسر زن بدهند و یا دختر به خانه بخت بفرستند خود را به جاى فرزند خود به حساب آورند، و آمال و آرزوى وى را، و طغیان آتش شهوت او را، و عشق آتشینش را به تشکیل زندگى جدید لحاظ کنند، باشد که خود را به جاى او حساب کردن موجب دست برداشتن از سختگیرى شود، و زمینه زن گرفتن پسر یا شوهر کردن دختر به آسانى و سهولت فراهم آید.
وجود مبارک امیرالمومنین(علیه السلام) در روایتى بسیار مهم به این مسئله فوق العاده باارزش که خود را میزان بین خود و دیگران قرار بده بدین صورت اشاره فرموده:
اِجْعَلْ نَفْسَکَ میزاناً فیما بَیْنَکَ وَ بَیْنَ غَیْرِکَ، وَ اَحِبَّ لِغَیْرِکَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکِ، وَ اکْرَهْ لَهُ ماتَکْرَهُ لَها، لا تَظْلِمْ کَما لا تُحِبُّ اَنْ تُظْلَمَ، وَ اَحْسِنْ کَما تُحِبُّ اَنْ یُحْسَنَ اِلَیْکَ، وَ اسْتَقْبِحْ لِنَفْسِکَ ما تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَیْرِکَ، وَ ارْضَ مِنَ النّاسِ ما تَرْضى لَهُمْ مِنْکَ.[98]
وجود خود را براى توجه به واقعیات زندگى و درک بیشتر از مسائل انسانى میزان بین خود و غیر خود قرار بده، و دوست داشته باش براى دیگران آنچه را براى خود دوست دارى، و کراهت داشته باش براى غیر خود، آنچه را براى خود کراهت دارى، به دیگران در هیچ زمینه اى ستم روا مدار، چنانکه دوست ندارى به تو ستم شود، و به همه مردم نیکى کن، چنانکه دوست دارى به تو نیکى کنند، براى خود قبیح بدان آنچه را از دیگران قبیح مى دانى، از مردم خوشنود باش، آنچه را که از خود نسبت به آنان خوشنود هستى.
حضرت مجتبى(علیه السلام) فرموده:
صاحِبِ النّاسَ مِثْلَ ما تُحِبُّ اَنْ یُصاحِبُوکَ بِهِ.[99]
با مردم به گونه اى زندگى کن، که دوست دارى با تو زندگى کنند.
این است خواسته بر حق اسلام از تمام مردم، این است دستورات ثمر بخش دین، این است آن روشى که زندگى را با دیگران آسان مى نماید، و از هجوم گناه به دایره حیات جلوگیرى مى کند، و برنامه زندگى را از نور و صفا و عشق و وفا، و سلامت و صمیمیت، و سادگى و آسانى پر کرده و شیرین مى نماید.
پدران و مادران آنچه را در مسئله ازدواج در روزگار جوانى براى خود دوست داشتید، و آن عبارت بود از اینکه با خانواده اى هم شان خود ازدواج کنید، در برنامه ازدواج، هر دو خانواده از شرایط سنگین و غیر قابل تحمل بپرهیزند، هرچه زودتر زمینه ازدواج را فراهم آورند، از مخارج کمرشکن دورى کنند، از حرف و نقل زیاد کناره گیرى نمایند، امروز همان را براى فرزند خود دوست داشته باشید.
وسیله شدن براى ازدواج، در پیشگاه حق ثواب بسیار دارد، شما اى پدران و مادران زودتر از دیگران براى فرزندان خود وسیله ازدواج شوید، و این راه را تا آخر با عشق و محبت و شیرینى و کرامت طى کنید.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
مَنْ عَمِلَ فى تَزْویجِ بَیْنَ الْمُوْمِنینَ حَتّى یَجْمَعَ اللّهُ بَیْنَهُما زَوَّجَهُ اللّهُ اَلْفَ اِمْرَاَه مِنَ الْحُورِ الْعینِ وَ کانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَه خَطاها اَوْ بِکُلِّ کَلِمَه تَکَلَّمَ بِها فى ذلِکَ عَمَلُ سَنَه.[100]
هر کس در فراهم آوردن زمینه ازدواج پسران و دختران اهل ایمان زحمت بکشد، تا خداوند مهربان آنها را به یکدیگر برساند، مزدش هزار حوریه بهشتى است، و براى هر قدمى که برداشته یا هر کلمه اى که در این زمینه گفته ثواب یک سال عبادت است.
آنان که در امر ازدواج سختگیرى مى کنند، با اینکه مى توانند به آسانى و سادگى زمینه تحقق آن را فراهم کنند، خود را از چه ثواب عظیمى نزد حق محروم مى کنند؟!
اینان جواب فرزندان خود را اگر دچار فساد شوند، یا ضربه فکرى و بدنى به آنان وارد شود، یا دچار اختلال روحى گردند، در دادگاه عدل الهى در صحنه وحشتناک محشر چه خواهند داد؟!
موسى بن جعفر(علیه السلام) از طریق نامه اى از عمّه بزرگوار خود درخواست کردند، فلان مالى که دارى براى کمک به مهریه عیال محمد بن جعفر بفرست، چون نامه
را به آن زن باکرامت دادند، بدون فاصله به این مسئله اقدام کرد، متن نامه
چنین بود:
خداوند را در قیامت سایه اى است که از آن جز پیامبر، یا وصىّ پیامبر، یا کسى که برده مومنى را آزاد کند، یا قرض مومنى را ادا نماید، یا مومن بى زنى را زن دهد بهره مند نگردد.[101]
امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود:
… وَ اَعْظَمُ الْخَطایا اِقْتِطاعُ مالِ امْرِء مُسْلِم، وَ اَفْضَلُ الشَّفاعاتِ مَنْ تَشَفَّعَ بَیْنَ اثْنَیْنِ فى نِکاح حَتّى یَجْمَعَ اللّهُ شَمْلَهُما.[102]
و بزرگترین گناه تجاوز به مال مسلمان است، و برترین میانجیگرى وساطت در امر ازدواج است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مَنْ زَوَّجَ عَزَباً کانَ مِمَّنْ یَنْظُرُ اللّهُ اِلَیْهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ.[103]
هر کس بى زنى را زن دهد، از آنانى است که خداوند در روز قیامت به او به دیده لطف و رحمت نظر مى کند.
و نیز آن حضرت فرمود:
اَرْبَعَهٌ یَنْظُرُ اللّهُ اِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ: مَنْ اَقالَ نادِماً، اَوْ اَغاثَ لَهْفاناً، اَوْ اَعْتَقَ نَسَمَهً، اَوْ زَوَّجَ عَزَباً.[104]
خداوند به چهار نفر در قیامت نظر لطف مى اندازد، کاسبى که جنس پس آورده را قبول کند، آنکه غمى را از دلى بزداید، کسى که بنده اى را آزاد کند، و آنکه انسان بى زنى را زن دهد.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
هر کس قرار ازدواجى را بهم بزند، و زن و مردى را از هم جدا کند، در دنیا و آخرت دچار غضب و لعنت خدا شود، و بر حضرت حق است که هزار سنگ آتشین بر سر او ببارد، و هر کس در جدائى بین مرد و زنى بکوشد ولى به ثمر نرسد، دنیا و آخرت دچار خشم و لعنت حق شود، و دیدار رحمت حق بر او حرام گردد.[105]
اى کاش تمام پدران و مادران از این معانى خبر داشتند، تا با عمل به این واقعیات از ثواب عظیم الهى بهره مند مى شدند، و اى کاش خبرداران از این مسائل از تکبّر از عمل به این دستورات پرهیز مى کردند، تا در قیامت دچار خشم و لعنت و عذاب ابد حق نشوند.
کبر، صفتى ابلیسى است
امروز که بلوغ زودرس رنجى بر رنج مردم افزوده، امروز که هجوم فرهنگ بیگانگان دردى بر دردها اضافه کرده، امروز که صدا و تصویر رسانه هاى کفر جهانى روح و فکر مردم بخصوص جوانان را اشغال کرده، امروز که فیلم هاى مبتذل در تمام جهان بیداد مى کند، و این همه برنامه ها حاصلى جز تحریک شهوات، و شعلهور کردن غرائز ندارد، بر پدران و مادران و اقوام و ثروتمندان و خلاصه دولت و ملت اسلامى، واجب شرعى، و لازم اخلاقى است، که تمام توان خود را در آسان نمودن امر ازدواج جوانان، و حذف عادات و رسوم غلط، و در هم شکستن سنن غربى، و چشم پوشى از شرایط سنگین، بکار گیرند تا از این راه ایمان و اخلاق و رفتار و کردار انسانى دختران جوان و پسران جوان تا حدّى محفوظ بماند، و این گلهاى، باغ آدمیت از پرپر شدن و افتادن در منجلاب گناه در مصونیت قرار بگیرند.
نسبت به پیاده شدن فرامین الهى و دستورات رسول اکرم، و امامان معصوم تکبّر نکنید، متاسفانه بعضى از پدران و مادران چنانکه مشاهده شده در مجالس قرارداد ازدواج آنچنان ژستى بخود مى گیرند که انگار شاه مقتدرى هستند، و فرزند آنان شاهزاده، و باید در امر عقد و عروسى، همچون فرعون و فرعونیان عمل شود، پیشنهادهائى مى دهند، و خواسته هائى اظهار مى کنند که خانواده مقابل بهت زده شده، و فرزندشان از ازدواج و تشکیل خانواده پشیمان مى شود، و به ناچار براى ارضاى غرائز خود دست به دوست یابى نامشروع زده، و خود را به انواع گناهان جنسى آلوده مى نماید!!
قرآن مجید تکبر از حق را از مشخصه هاى ابلیس شمرده آنجا که مى فرماید:
فسجد الملائکه کلّهم اجمعون الاّ ابلیس استکبر و کان من
الکافرین[106]
پس فرشتگان به امر حق همه سجده کردند مگر ابلیس که گردنکشى و بزرگ منشى نمود و از کافران شد.
قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبَّر فیها فاخرج انّک من الصّاغرین.[107]
حضرت حق به او فرمود: از این جایگاه و مقام و مرتبه فرو شو، ترا نرسد که در این حریم پاک بزرگ منشى کنى، پس بیرون رو که تو از خوار شدگانى.
على(علیه السلام) فرمود:
اِیّاکَ وَ الْکِبْرَ فَاِنَّهُ اَعْظَمُ الذُّنُوبِ وَ اَلاَْمُ الْعُیُوبِ وَ هُوَ حِلْیَهُ اِبْلیسَ.[108]
بر تو باد از اینکه در امور حیات نسبت به حق و خلق دچار کبر شوى، به حقیقت که تکبر از بزرگترین گناهان و پست ترین عیوب است، و کبر رنگ و رخساره و خصلت ابلیس است.
و نیز آن حضرت فرمود:
اِحْذَرِ الْکِبْرَ فَاِنَّهُ رَاْسُ الطُّغْیانِ وَ مَعْصِیَهُ الرَّحْمنِ.[109]
از کبر بپرهیز که این صفت سر تجاوز و روگردانى از حضرت حق است.
و نیز آن بزرگوار فرمود:
اَقْبَحُ الْخُلُقِ التَّکَبُّرُ.[110]
زشت ترین خوى تکبر است.
رسول الهى فرمود:
اِجْتَنِبُوا الْکِبْرَ فَاِنَّ الْعَبْدَ لا یَزالُ یَتَکَبَّرُ حَتّى یَقُولَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اُکْتُبُوا عَبْدى هذا فِى الْجَبّارینَ.[111]
از کبر اجتناب کنید، هر آینه انسان در کبر ادامه زندگى مى دهد، تا جائى که خداوند عز و جل مى فرماید: اى نویسندگان عمل، نام بنده ام را جزء جبّاران عالم ثبت کنید.
و نیز آن حضرت به ابوذر فرمود:
یا اَباذَر مَنْ ماتَ وَ فى قَلْبِهِ مِثْقالُ ذَرَّه مِنْ کِبْر لَمْ یَجِدْ رائِحَهَ الْجَنَّهِ اِلاّ اَنْ یَتُوبَ قَبْلَ ذلِکَ.[112]
اى ابوذر هر کس بمیرد و در قلبش به وزن ذرّه اى کبر باشد، بوى بهشت را نخواهد یافت، مگر اینکه قبل از مردن توبه کند و از لباس کبر و نخوت و بزرگ منشى درآید.
راستى موجودى که از نطفه آفریده شده، و در حال حیات دنیوى، ضعیف و ناتوان، و در برابر حوادث بى قدرت و بى قوت است، و چرخى در این عرصه گاه هستى به اراده او نمى چرخد، چه جاى آن دارد که با حق و با خلق تکبر کند، و براى خود برترى بر دیگران قائل باشد؟
امام صادق(علیه السلام) از پدرانش روایت مى کند، بین سلمان و مردى دعوا درگرفت، آن مرد با حالتى خاص به سلمان گفت: تو کیستى که من با تو رو در رو شوم؟ سلمان

گفت: اوّلم و اول تو نطفه نجس بود، آخرم و آخر تو مردارى بدبو در خانه قبر است، چون قیامت شود، و میزانها برپاگردد، هر کس عملش ثقیل و سنگین آید کریم، و هر کس اعمالش بى قدر و قیمت و سبک جلوه کند پست است!![113]
علامه مجلسى در مسئله علاج این بیمارى خطرناک مى فرماید: راه درمان کبر، و کسب تواضع و فروتنى دو راه است: علمى و عملى: اما راه علمى به این است که خود و خداى خود را بشناسد، و همین شناخت در پاکسازى باطنش از کبر کافى است، زیرا وقتى خود را به حقیقت یافت و نسبت به وجودش عرفان حقیقى پیدا کرد مى فهمد که از هر ذلیلى ذلیل تر، و از هر کمى به ذات و هویت کمتراست، و او را حقى جز تواضع و ذلت و خاکى بودن نیست، و چون خداى خود را از طریق آیات آفاق و انفس و دقت در قرآن مجید شناخت مى فهمد که عظمت و کبریائى و بزرگ منشى جز به حضرت او برازنده نیست.
اما راه درمان عملى به این است که در تمام حرکات و اعمالش و رفتارش نسبت به حضرت حق و عموم خلق فروتنى کند، بر اخلاق اهل تواضع مواظبت ورزد، صالحین را سرمشق خود قرار دهد، به احوال رسول باکرامت اسلام که اشرف موجودات است دقت کند که بر زمین مى نشست و غذا تناول مى فرمود، و مى گفت: عبدى همچون عباد دیگر غذا مى خورد![114]
با توجه به این مطالب نسبت به فرزند خود چه دختر چه پسر در امر ازدواج تواضع کنید، و تواضع به این است که فقط فرزند خود را که در قله آمال و آرزوها و شهوات طبیعى است لحاظ کنید نه حالات و اخلاق و عادات و رسوم خود را، و در شرایطى که اعلام مى کنید آسان بگیرید و توقعات خود را از طرف مقابل به حد ّاقل برسانید، تا ازدواجى بابرکت صورت بگیرد، و دوامش تضمین شود، و پسر و دختر هم پس از ازدواج بتوانند به راحتى در کنار یکدیگر زندگى کنند.
داستانى عجیب از آسان گرفتن در ازدواج
مرحوم ملا محمد تقى مجلسى آن فقیه فرزانه و دانشمند کم نظیر سه پسر دانشمند و چهار دختر فاضله داشت.
دختر اول او آمنه بیگم است که سرگذشت ازدواجش با همسر دانشمند و بزرگوارش ملا صالح مازندرانى شارح اصول کافى در دوازده جلد، سرگذشتى عجیب و شیرین، و واقعه اى عرشى و الهى و ملکوتى است:
ملا محمد صالح مازندرانى که از علماى نامى شیعه است، تاریخ زندگانى پرحادثه اى دارد. اجمال آن بدین قرار است:
پدر وى به نام ملاّ احمد مرد بسیار فقیرى بود، به طورى که قادر نبود زندگى فرزندش را تامین کند، از این روى به وى گفت: چون من از تامین مخارج تو عاجزم خودت به فکر تامین زندگى خود باش.
محمد صالح هم که جوانى نورس بود به اصفهان آمد و در یکى از مدارس آن شهر به تحصیل پرداخت، مدرسه داراى موقوفه اى بود که به هر محصّلى به میزان رتبه علمى وى چیزى مى دادند، و چون محمد صالح تازه شروع به تحصیل کرده بود، سهمش ناچیز و براى تامین زندگیش کافى نبود.
او از این جهت سخت در ناراحتى بسر مى برد، تا جائى که شبها هنگام مطالعه از چراغ عمومى مدرسه که در گوشه اى مى افروختند استفاده مى کرد!
ولى او بالاخره با جدّیت و پشتکار و همّت عالى خود بر محرومیت و ناکامى ها چیره گشت و به مقام عالى علمى رسید، تا اینکه به مجلس درس علامه مجلسى ملاّ محمد تقى راه یافت، چیزى نگذشت که مورد توجه خاص و عنایات مخصوص استاد علامه اش واقع شد و بر تمام شاگردان فائق آمد.
به طورى که مولف مرآت الاحوال مى نویسد: در این هنگام ملا صالح که جوانى دانشمند بود، در اندیشه ازدواج و انتخاب همسرى براى خود بود، علامه مجلسى نیز از این مطلب اطلاع حاصل کرد، روزى بعد از درس به وى فرمود: اجازه مى دهى همسرى برایت انتخاب کنم؟ ملا صالح سر به زیر انداخت و پس از لحظه اى موافقت خود را اعلام داشت.
علامه مجلسى از جا برخاست و به درون خانه خود رفت، و دختر دانشمندش آمنه بیگم را که همه علوم را به سر حد کمال آموخته بود نزد خود طلبید و گفت: دخترم شوهرى برایت پیدا کرده ام که در منتهاى فقر و نهایت فضل و صلاح و کمال است ولى این امر موکول به اجازه توست.
آن فاضله مقدسه با حجب و حیاى مخصوصى گفت: پدر جان فقر عیب مردان نیست، و با این بیان میل باطنى خود را به این وصلت ابراز داشت، پس در ساعتى سعد عقد را جارى ساختند و عروس را براى داماد مهیا نمودند.
در شب عروسى داماد سعادتمند روى عروس بى مانند را گشود و پس از مشاهده جمال بى مثال وى و حمد قادر لایزال به گوشه اى رفت و مشغول
مطالعه شد.
اتفاقاً مسئله بسیار مشکلى پیش آمده بود که حل نمى گردید، آمنه بیگم این معنى را با فراست مخصوص به خود درک کرد، چون فردا داماد براى تدریس از خانه بیرون رفت آمنه بیگم مسئله را با شرح و بسط تمام نوشت و در جایش نهاد، شب بعد که ملا صالح به نوشته آن بانوى فاضله نگریست، دید که عقده لاینحل به سر انگشت آن فاضله دانا حل گردیده است، از این رو پیشانى بر خاک نهاد و سجده شکر بجا آورد و تا صبح مشغول عبادت گردید، و بدین گونه مقدمه عروسى تا سه روز طول کشید!!
هنگامى که علامه مجلسى مطلع گردید به وى فرمود: اگر این زن مناسب شان و باب میل تو نیست بگو تا دیگرى را برایت عقد کنم. ملا صالح گفت: نه از این جهت نیست، بلکه فاصله گرفتن من به خاطر اداى شکر الهى است که چنین نعمتى به من ارزانى فرموده است که هر چه کوشش مى کنم نمى توانم شکر نعمت ادا نمایم.
علامه مجلسى با شنیدن این سخن فرمود: اقرار به عدم قدرت براى شکرگزارى خداوند، نهایت شکر بندگان است.[115]
ملاحظه مى کنید اوّلاً مجلسىِ باکرامت تمام وسائل تحصیل علوم عالیه را براى دختر خود فراهم آورد، تا او به قلّه اى از عظمت علمى رسید، ثانیاً آن دختر باکرامت را معدنى از عفت و عصمت و حیا و آزرم و مجسمه اى از اخلاق اسلامى و تواضع و قناعت بار آورد، ثالثاً در مسئله ازدواج آن دختر آسان ترین راه را انتخاب کرد و بدون چون و چرا وى را با هم کفوش از نظر ایمان و اخلاق و عمل به قید زوجیت داد، رابعاً ملا صالح را به عنوان شوهر به او تحمیل نکرد، و در این داستان تکبر نورزید، بلکه همانطور که معارف الهیه انسان را هدایت کرده، انتخاب همسر را به اجازه دختر و رضایت وى واگذاشت، و از همه مهمتر بدون تکبّر پس از گذشت سه روز از ازدواج که ملا صالح در مقام شکرگزارى بود و از اجراى زناشوئى خوددارى نموده بود به تصور اینکه آن مرد آن زن را نمى خواهد به او پیشنهاد کرد، اگر این همسر لایق تو نیست بگو تا همسر دیگرى براى تو انتخاب کنم!!
این است اخلاق اولیاء حق، و عاشقان حقیقت، و مردان صالح و شایسته، و دختران باعفت و ایمان، و خانواده هاى پاک و پاکیزه.
اینگونه ازدواجها از برکات الهى موج مى زند، و رحمت و لطف حق در فضاى آن حاکم است.
ملا صالح از آن بانوى عالمه داراى شش پسر دانشمند و فقیه و ادیب و سخنور و دو دختر فاضله شد.
یک دختر وى همسر ابوالمعالى کبیر و مادر میر ابوطالب است که این پدر و پسر هر دو از علماى نامى بوده اند.
سید محمد بروجردى جد پنجم آیت اللّه العظمى بروجردى که خود نیز نوه دخترى مجلسى اول بوده داماد این میر ابوطالب است و از اینجا فرزندان وى به خاندان مجلسى مى پیوندند، دختر دوم وى همسر سید عبدالکریم طباطبائى جد ششم آیت اللّه بروجردى و مادر سید محمد طباطبائى است.
از امامان معصوم(علیهم السلام) روایت شده که: خداوند هر چه مورد نیاز بشر بوده به رسولش تعلیم داده، از جمله روزى پیامبر بالاى منبر رفت، و پس از حمد و ثناى حق فرمود: اى مردم امین وحى از جانب رازدان آگاه بر من نازل شد و گفت:
دوشیزگان همچون میوه شاخسارانند، به محض رسیدن چون به دوران بلوغ رسند، طغیان غریزه آنان جز شوهر درمانى ندارد، اگر نه ممکن است فاسد و آلوده شوند، چه آنان نیز انسانند.[116]
پدران و مادران باید به این معنا توجه دقیق داشته باشند، که چون دختر به رشد لازم و صلاحیت شوهردارى، و تناسب سنى با مرد مورد نیازش رسید، و از استعداد مزاجى لازم برخوردار شد زمینه ازدواج او را به سادگى و آسانى فراهم نمایند، تا به دستور حق عمل کرده، و از این راه به کسب اجر عظیم و ثواب بى نهایت برسند.
مسئله شیطانى چشم همچشمى
از عادات زشت بعضى از افراد به قول معروف چشم همچشمى است، به این معنا که فرد یا خانواده وضعیت بالاى مادى اقوام یا همسایگان یا دیگران را ملاک قرار مى دهد، و به دست و پا مى افتد که بهر صورت که شده خود را همطراز آنان قرار دهد.
دختر چشم به امور مادى دختران اقوام مى دوزد، و به آرزو مى افتد که همسر آینده اش، و مجالس عقد و عروسیش همانند فلان دختر باشد، و به همین خاطر در عدم قبول مراجعه کنندگان مناسب حالش که در آن سطح بالاى از مادیت و ثروت نیستند اصرار مىورزد، و آن قدر زمان را در عدم قبول ازدواج طولانى مى کند که از سن مناسب ازدواج بگذرد، آن زمان است که خود را مجبور مى بیند تن به ازدواج با فردى مسن، یا مردى زن مرده بدهد، یا بهتر مى بیند که در خانه بماند تا به عمرش خاتمه داده شود، بر فرض اگر هم شوهر کند از نشاط جوانى، و شور روحى محروم است، نه براى او حوصله شوهردارى وجود دارد، و نه توان بچه دارى و تربیت اولاد، این چشم همچشمى از موانع راه ازدواج، و صفتى شیطانى و عادتى زشت است.
قرآن مجید در سوره حجر آیه 88 و سوره طه آیه 131 از چشم دوختن به دنیاى دنیاداران، و ثروت ثروتمندان منع فرموده، و در روایات ائمه طاهرین آمده، آنان که دائم دیده به دنیاى دیگران دارند، و در آرزوى رسیدن به آنان هستند، وجودشان دچار حسرت فراوان و اندوه بى پایان است.
ازدواج باید همراه با نیّت خالص، و براى خدا باشد، و هدف از آن باید اجراى سنت پیامبر، و تحصیل اولاد صالح، و تشکیل زندگى پاک در سایه لطف و رحمت حق باشد.
اگر ازدواج بر این پایه ها قرار بگیرد بنائى استوار و محکم بپا خواهد شد، و برکات حضرت حق در فضاى این ازدواج جلوه گر شده ثمرات معنوى به بار خواهد آمد.
چون مقدمّات ازدواج فراهم شد اطرافیان باید مواظبت کنند این برنامه تحقق پیدا کند، و سعى نمایند از دخالت هاى نابجا در این امر الهى پرهیز کنند، و از خود شیرینى، و قضاوت غیر عادلانه، و بیان تفرقه انگیز، و سست کننده مسئله ازدواج جداً خوددارى کنند.
مهریه هاى سنگین
مسئله مهر در اسلام مسئله بسیار مهم، ظریف، دقیق و قابل توجه است، اسلام بر مهریه هاى سبک اصرار دارد، و از مهریه هاى سنگین متنفر است. از طرفى آنچه داراى ارزش و قیمت باشد چه مال و چه عمل مى تواند مهریه و صداق زن قرار بگیرد.
باغ، مغازه، زمین، ساختمان، پول نقد، آموختن علم و امثال اینها مى تواند صداق زن باشد.
روایات مهمى پس از آیات کتاب حق از رسول حق و امامان معصوم در معتبرترین کتابها وارد شده، به قسمتى از این روایات توجه نمائید، روایاتى که پافشارى دارد مهر را سبک بگیرید، و از صداق سنگین بپرهیزید، زیرا مهر سنگین باعث روگردانى جوانان از ازدواج و ماندن دختران در خانه هاست.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
اَفْضَلُ نِساءِ اُمَّتى اَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً وَ اَقَلُّهُنَّ مَهْراً.[117]
برترین زنان امت من زنى است که زیبائیش بیشتر و صداقش کمتر باشد.
امیرالمومنین(علیه السلام) مى فرماید:
لا تُغالُوا بِمُهُورِ النِّساءِ فَتَکُونَ عَداوَهً.[118]
مهرها را زیاد نگیرید که مایه دشمنى است.
آرى وقتى جوانى به خواستگارى دخترى از اقوام، یا همسایگان، یا افراد دیگر مى رود و با صداق سنگین و غیر قابل تحمل روبرو مى شود، و خود را در ازدواج ناکام و شکست خورده مى بیند، موجب کینه دار شدن نسبت به دختر و خانواده دختر مى شود، و از خود ناامید شده خداى ناکرده به فساد روى مى آورد، عمر را هدر مى دهد، و به جوانى و نشاطش خسارت غیر قابل جبران وارد مى گردد.
حضرت صادق(علیه السلام) فرمود:
مِنْ بَرَکَهِ الْمَرْاَهِ خِفَّهُ مُوْنَتِها وَ تَیْسیرُ وِلادَتِها وَ مِنْ شُومِها شِدَّهُ مُوْنَتِها وَ تَعْسیرُ وِلادَتِها.[119]
کم خرجى و آسان زائى از برکت زن، و سنگینى مخارج و هزینه و دشوار زائى از شومى اوست
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
لا تُغالُوا بِمُهُورِ النِّساءِ فَاِنَّما هِىَ سُقْیَا اللّهِ سُبْحانَهُ.[120]
مهرها را سنگین نگیرید، مهر و محبت را باید خداوند مهربان فراهم آورد، پول و مال عشق و محبت نمى آورد.
رسول حق به زنى بنام حولا فرمود:
یا حَوْلا وَ الَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَ رَسُولاً، ما مِنْ اِمْرَاَه ثَقَّلَتْ عَلى زَوْجِهَا الْمَهْرَ اِلاّ اَثْقَلَ اللّهُ عَلَیْها سَلاسِلَ مِنْ نار.[121]
اى حولا به آن خدائى که مرا بر حق به پیامبرى و رسالت مبعوث کرد، زنى نیست که مهر سنگین بر عهده شوهرش بگذارد، مگر اینکه خداوند زنجیرهاى آتش بر گردن او گذارد!!
مهر سنگین باعث فرار جوانان از ازدواج و افتادن آنان در معصیت و گناه است، و خواهنده مهر سنگین در انحراف جوانان سهیم و از این جهت مستحق عذاب الهى است.
قرآن مهر واقعى ازدواج مى شود
حضرت باقر(علیه السلام) فرمود: زنى خدمت رسول حق آمد و عرضه داشت مرا شوهر دهید، حضرت فرمود: کدامیک از شما حاضران او را به زنى قبول مى کند.
مردى برخاست و گفت: من، فرمود: بابت مهرش چه مى دهى؟ گفت: چیزى ندارم، فرمود: بدون صداق نمى شود، باز حضرت پیشنهاد خود را تکرار کرد و کسى غیر از آن مرد پاسخ نگفت، تا مرتبه سوم به داوطلب فرمود: چیزى از قرآن مى دانى؟ عرضه داشت: آرى. فرمود: این زن را در برابر تعلیم هر مقدار از قرآن که مى دانى به همسرى تو درآوردم.
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
اَیُّما مُوْمِن خَطَبَ اِلى اَخیهِ حُرْمَهً وَ بَذَلَ لَهُ خَمْسَمِاَهِ دِرْهَم فَلَمْ یُزَوِّجْهُ فَقَدْ عَقَّهُ وَ اسْتَحَقَّ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَلاّ یُزَوِّجَهُ حَوْراءَ.[122]
هرگاه مومنى از خانواده برادر مومنش خواستگارى کند و پانصد درهم جهت صداق بپردازد و او بر اثر کمى مهر نپذیرد بر او ستم کرده و سزاوار است خداوند او را از حور العین محروم کند.
مى گویند ام سلیم که از زنان صدر اول اسلام بود و از خانواده اى اصیل و ریشه دار، مهر خود را مسلمان شدن جوانى که به خواستگاریش آمده بود قرار داد، همان زنى که شوهر خود را در مرگ فرزند تسلیت داد و نگذاشت جزع و فزع کند و خداوند به جزاى آن صبر و مقاومت فرزندى به او عنایت کرد که از دوستان و موالیان حضرت مولى الموحدین شد.
دختران باکرامت باید متوجه باشند اگر هم کفوى به خواستگارى آنان آمد، و خانواده در مسئله ازدواج و بخصوص صداق و مهر سختگیرى کرد، با کمال ادب و وقار در برابر خانواده بایستد، و از طریق بیان معارف حقّه از سخت گیرى آنان جلوگیرى نمایند، که کم توقعى از اخلاق انبیا و اولیاء و صفتى فوق العاده ممتاز و عالى است.
رسول حق در ازدواج دختر بزرگوارش که سیده زنان تمام جهان است با على(علیه السلام) مهر و صداق را مختصر و اندک قرار داد تا براى تمام امت سرمشق و اسوه باشد، چه زشت است که خانواده ها در مسائل ازدواج بخصوص مسئله مهر از پیامبر عزیز خود پیروى نکنند.

( وانکـحوا الایامـى منکم و الصـالحین من عبـادکم )
" نور / 32 "
8 شرایط الهى و اسلامى ازدواج

دین و دیندارى
آئین مقدس اسلام، نظامى است اعتقادى، اخلاقى، عملى.
عقیده در اسلام عبارت است از پیوند قلب با حضرت حق، و ایمان به قیامت و ملائکه و انبیاء و قرآن مجید.
اخلاق در اسلام عبارت است از تواضع، خضوع، خشوع، ادب، صبر، حلم و بردبارى، حوصله و تحمل، شرح صدر، مهر و محبت، رافت، عطوفت، نرم خوئى، صفا و صمیمیّت، مواسات و عدالت، کرم و جود.
عمل در اسلام عبارت است از نماز و روزه و حج و زکات و خمس و امر به معروف و نهى از منکر و جهاد، تولا و تبرّا، احسان به پدر و مادر، و رعایت حقوق همه آنان که با انسان سر و کار دارند.
البته این مسائل در جهات سه گانه همه مسائل اسلام نیست، بلکه نمونه هائى از اسلام کامل و دین جامع است، که عهده دار سلامت دنیا و آخرت مردم در همه شئون زندگى است.
دین در حقیقت، خورشید زندگى و چراغ حیات، و رهنمون به سوى حق و آباد کننده دنیا و آخرت انسان است.
در خزانه خلقت حق گوهرى گرانبهاتر از دین وجود ندارد، دینى که همه انبیاء و امامان و اولیاء حق مبلّغ آن بودند، دینى که هر کس به آن آراسته شود به رنگ خدا درآمده و تمام درهاى سعادت را به روى خود باز کرده است، و هر کس از آن دورى گزیند تمام درهاى شقاوت را به روى خود گشوده است.
به همان اندازه که دین در پیشگاه حق ارزش دارد، دیندار ارزش دارد.
آراسته به آئین حق والاترین انسان، بالاترین موجود، و برترین جنبنده جهان آفرینش است.
انّ الذین امنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خیر البریّه.[123]
آنان که ایمان آورده اند، و آراسته به صالحات عمل شدند، به حقیقت که بهترین مخلوقات جهان آفرینشند.
صفات مومن در قرآن مجید و روایات در حدى که آراسته شدن به آنها، انسان را مومن قابل قبول مى نماید بیان شده:
خضوع در نماز، احتراز از سخن لغو و باطل، پرداخت زکات، حفظ اندام شهوت از حرام، رعایت امانت و عهد و پیمان، محافظت بر نماز.[124]
ره به تواضع سپردن در زمین، روبرو شدن با نادان همراه با سلامت نفس، شب را به روز آوردن با سجده و قیام، دعا براى نجات از عذاب، پرهیز از اسراف به وقت انفاق، و دورى از بخل، رعایت اعتدال و میانه روى، پرهیز از شرک و قتل نفس و زنا، احتراز از شهادت ناحق و زور، گذشت از لغو به بزرگوارى و کرامت، به آیات خدا با بصیرت نظر کردن. دعا براى همسر و فرزندان، و اینکه سر خیل پاکان و اهل تقوا قرار بگیرند.[125]
امیرالمومنین(علیه السلام) مى فرماید:
الْمُوْمِنُ دَاْبُهُ زَهادَتُهُ، وَ هَمُّهُ دِیانَتُهُ، وَ عِزُّهُ قَناعَتُهُ، وَ جِدُّهُ لاِخِرَتِهِ، قَدْ کَثُرَتْ حَسَناتُهُ، وَ عَلَتْ دَرَجاتُهُ، وَ شارَفَ خَلاصُهُ وَ نَجاتُهُ.[126]
عادت و خوى مومن بى رغبتى او به امور مادى است، و همّتش دیندارى، و عزتش قناعت، و فعالیتش براى آخرت است. زیاد شده خوبیهایش، و بالا رفته درجاتش، و نزدیک شده به آزادى و نجاتش.
و نیز آن حضرت فرمود:
الْموْمِنُ دائِمُ الذِّکْرِ، کَثیرُ الْفِکْرِ، عَلَى النَّعْماءِ شاکِرٌ، وَ فِى الْبَلاءِ صابِرٌ.[127]
مومن بطور دائم و همیشگى متذکّر حقائق و بخصوص حضرت حق است، اندیشه اش بسیار، و شاکر تمام نعمت هاى الهى و صابر در بلاء است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اَلْمُوْمِنُ مَنْ طابَ مَکْسَبُهُ، وَ حَسُنَتْ خَلیقَتُهُ، وَ صَحَّتْ سَریرَتُهُ، وَ اَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ، وَ اَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ کَلامِهِ.[128]
مومن کسى است که آنچه کسب مى کند پاکیزه است، و طبیعتش نیکوست، و پنهانش صحیح است، اضافه مالش را انفاق مى کند، و از اضافه سخنش خوددارى مى نماید.
در رابطه با ارزش مومن در روایات آمده:
از حضرت صادق(علیه السلام) نقل شده:
اَلْمُوْمِنُ اَعْظَمُ حُرْمَهً مِنَ الْکَعْبَهِ.[129]
احترام و حرمت مومن از کعبه عظیم تر است.
امام پنجم(علیه السلام) فرمود:
اِنَّ الْمُوْمِنَ یُعْرَفُ فِى السَّماءِ کَما یَعْرِفُ الرَّجُلُ اَهْلَهُ وَ وَلَدَهُ وَ اِنَّهُ لاََکْرَمُ عَلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ مَلَک مُقَرَّب.[130]
مومن در آسمان معروف است، چنانکه مرد همسر و اولادش را مى شناسد، و هر آینه مومن در پیشگاه حق از ملک مقرب گرامى تر است.
رسول حق فرمود:
اِنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناوُهُ یَقُولُ: وَ عِزَّتى وَ جَلالى ما خَلَقْتُ مِنْ خَلْقى خَلْقاً اَحَبَّ اِلَیَّ مِنْ عَبْدیَ الْمُوْمِنِ.[131]
خداوند جل ثناءه مى فرماید: به عزت و جلالم قسم آفریده اى را در آفریدگانم در نزد خود محبوب تر از مومن نیافریده ام.
هم کفوى
پس از این مقدّمه که در رابطه با دین و دیندارى مطرح شد، لازم است به این معنا توجه شود که از شرایط بسیار مهم ازدواج هم کفو بودن زوجین است.
کفو در لغت به معناى شبیه و مانند است، در مسئله ازدواج تا حدّى باید از نظر ظاهر و باطن بین دختر و پسر شباهت وجود داشته باشد.
مهمترین مرحله شباهت، باید در چهره دیندارى جلوه کند به این معنا که به فرهنگ پاک حق، مومن هم کفو مومنه، و دین دار شبیه و مانند دیندار است.
به فرموده قرآن مجید:
وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ.[132]
زنان پاک لایق مردان پاکند.
کتاب حق مى فرماید:
فَانْکِحُوا ماطابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ.[133]
پس با زنان پاک ازدواج کنید.
این پاکى در زنان و مردان در مرحله اول پاکى و پاکیزگى باطن است، که عبارت از ایمان به خدا و قیامت و نبوت و قرآن و ملائکه و متخلّق بودن به اخلاق حق است.
بنابراین مرد مسلمان و مومن حق ازدواج با زنان غیر مسلمان و غیر مومنه را ندارد، و اگر این ازدواج انجام بگیرد، باطل است و فرزندان آنان بدون شک زاده زنا هستند، و همچنین زن مومنه حق ندارد با انسان غیر مومن ازدواج کند، زیرا از نظر شرعى این ازدواج باطل و حرام و فرزندان آنان زاده حرامند.
مومن و مومنه هم کفو غیر مومن و غیر مومنه نیستند، که اگر این ازدواج باطل صورت بگیرد درى از عذاب قیامت بر روى هر دو باز شده!!
قرآن مجید از ازدواج انسان پاک یعنى انسان مومن با انسان ناپاک منع شدید فرموده:
و لا تنکحوا المشرکات حتّى یومنَّ و لامه مومنه خیر من مشرکه و لو اعجبتکم و لا تنکحوا المشرکین حتّى یومنوا و لعبد مومن خیر من مشرک و لو اعجبکم اولئک یدعون الى النّار و الله یدعوا الى الجَّنه و المغفره باذنه و یبیِّن آیاته للناس لعلَّهم یتذکَّرون.[134]
با زنان مشرک تا ایمان نیاورده اند ازدواج نکنید، کنیزان باایمان از زن آزاد مشرکه بهتر است، اگرچه زیبائى یا ثروت او شما را به شگفتى اندازد.
و زنان خود را به ازدواج مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند در نیاورید زیرا یک بنده باایمان از یک مرد مشرک بهتر است اگر چه موقعیت و زیبائى او شما را شگفت زده کند، مشرکان دعوت به آتش مى کنند، و خدا دعوت به بهشت و آمرزش به فرمان خود مى نماید، و آیات خود را براى مردم بیان مى کند شاید اهل تفکر و اندیشه شوند.
بنابراین مواظب باشید دختر باایمان خود را به جوانى که اهل حق و حقیقت نیست، و در لجنزار انکار واقعیات دست و پا مى زند به زنى ندهید، و براى جوان پاک و مومن خود، دخترى که منکر اصول الهى است به همسرى انتخاب نکنید که شرط اول در صحت ازدواج ایمان پسر و دختر است تا دو نور و دو پاک و دو پاکیزه و دو مومن به هم برسند، و از به هم رسیدن آنان ثمرات شایسته و پاک که همان فرزندان صالحند بوجود بیایند.
تصور نکنید که زیبائى و مال و موقعیّت در مردى که ایمان ندارد، و در زنى که آراسته به حقیقت نیست موجب سعادت و سلامت و نشاط و دوام در زندگى است.
البته بر خانواده ها لازم است در مسئله هم کفو بودن، سختگیرى نکنند، وقتى پسر و دختر از نظر اعتقاد و اخلاق و عمل اسلامى، و از نظر قیافه و هیکل ظاهر نزدیک به هم باشند، این دو از نظر شرع مقدس هم کفو و شبیه و همانند یکدیگرند، و در ازدواج آنان رحمت و برکت حق تجلّى خواهد کرد.
در رابطه با مسئله کفو به روایات زیر توجه کنید:
عَنْ اَبى عَبْدِاللّهِ(علیه السلام) اَنَّهُ قالَ : الْکُفْوُ اَنْ یَکُونَ عَفیفاً وَ عِنْدَهُ یَسارٌ.[135]
امام صادق(علیه السلام) فرمود: آنکه داراى عفت همه جانبه است و زندگى در کنار او از نظر نفقه سهل و آسان است کفو دختر عفیفه و آسان زندگى کن شماست.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
اِذا جائَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ دینَهُ وَ اَمانَتَهُ یَخْطُبُ اِلَیْکُمْ فَزَوِّجُوهُ اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ فِى الاَْرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ.[136]
کسى که از دختر شما خواستگارى کرد و شما نسبت به دین و امین بودن وى رضایت داشتید، حتماً زمینه این ازدواج را فراهم نمائید، که منع ازدواج کفو با کفو از جانب شما زمینه ساز فتنه در روى زمین و فساد بزرگ است.
رسول خدا در روایت دیگر مى فرماید:
اِذا جائَکُمْ مَنْ تَرْضَوْنَ خُلُقَهُ وَ دینَهُ فَزَوِّجُوهُ و اِنْ لا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ فِى الاَْرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ.[137]
آنکس که اخلاق و دینش مورد رضایت و پسند شما بود به او دختر بدهید، چنانچه از تحقق این ازدواج جلوگیرى کنید موجب فتنه و فساد بزرگ در زمین شده اید.
آرى سخت گیرى در ازدواج، و ایجاد موانع، و تکیه بر عادات و رسومات غلط، و پیگیرى شرایط سخت، و طلب جمال و ثروت و مقام، از جانب خانواده ها براى پسران و دختران خود، علت ازدیاد استمناء، لواط، زنا، فشارهاى عصبى، و بیماریهاى روانى در دختران و پسران است، و این همه فتنه و فساد عواقب و توابعش در دنیا و آخرت گریبانگیر آن پدران و مادران و اقوام و خانواده هائى است که در مسئله ازدواج سخت گیرى مى کنند.
رسول حق فرمود:
اَنْکِحُوا الاَْکْفاءَ وَ انْکِحُوا مِنْهُمْ وَ اخْتارُوا لِنُطَفِکُمْ.[138]
زمینه ازدواج هم کفوها را فراهم کنید، و با هم کفو ازدواج کنید و آنان را براى بوجود آمدن فرزندان شایسته به عقد خود درآورید.
آرى ایمان و اخلاق و امانت و درستى در پسر و دختر مایه هم کفویست، و بر پدران و مادران و خانواده ها واجب اخلاقى است، هر چه زودتر و سریع تر و با آسان گیرى کامل و پرهیز از شرایط غیر الهى و سنن غیر اخلاقى زمینه عروسى دو هم کفو را فراهم آورند، تا رضا و خوشنودى و رحمت و لطف حق را نسبت به خود جلب کنند.
حضرت باقر(علیه السلام) مى فرماید:
ما مِنْ رُزْءَه اَشَدَّ عَلى عَبْد اَنْ یَاْتِیَهُ اِبْنُ اَخیهِ فَیَقُولَ زَوِّجْنى فَیَقُولَ لا اَفْعَلُ اَنَا اَغْنى مِنْکَ.[139]
مصیبتى از این شدیدتر نیست که جوان مومنى دختر برادر مومنش را خواستگارى کند، و پدر دختر جواب بدهد، من از این ازدواج عذر مى خواهم زیرا تو از نظر مالى در رتبه من نیستى!
در مسئله ازدواج عصبیّت قومى، شهرى، قبیله اى نباید لحاظ شود، زیرا اینگونه تعصّبات در آئین الهى مردود شناخته شده و باطل اعلام شده است.
فقر و غنا، این شهر و آن شهر، این قبیله و آن قبیله را ملاک ازدواج قرار ندهید، مردان و زنان همه و همه دختران و پسران یک پدر و مادرند، و براى هیچ یک بر دیگرى، جز به تقوا و پرهیزکارى امتیاز نیست.
نظر حضرت سجاد(علیه السلام) نسبت به کفو
امام پنجم حضرت باقر(علیه السلام) نقل مى کنند: پدر باکرامتم حضرت زین العابدین(علیه السلام)در یکى از مواقف حج به خانمى برخورد که اخلاق نیکش آن حضرت را جذب کرد، سئوال کردند این زن داراى همسر است؟ عرضه داشتند وى را شوهر نیست، پدرم بدون این که از حسب و نسب وى تحقیق کند از او خواستگارى کرد، و این خواستگارى منجر به ازدواج با او شد.
فردى از انصار از داستان آگاه شد، ازدواج به این سادگى براى او بسیار سنگین و گران آمد، به نظر آورد ممکن است آن زن فردى بى اصل و نسب باشد، و علت سرزنش نسبت به امام چهارم شود.
مدتى در مقام جستجو برآمد و معلوم شد آن زن از طایفه شیبان است، خدمت امام چهارم رسید و جریان را با آن حضرت در میان گذاشت که خدا را شکر همسر شما از فامیلى معروف و محترم است، امام به او فرمودند من شما را خردمندتر از این مى دانستم که به این امور پاى بند باشى، مگر نمى دانى خداوند عز و جل به برکت اسلام پستى ها را برداشت و نقصها را جبران فرمود، بزرگوارى و کرامت را جایگزین پستى و دنائت نمود، اینک مسلمان در هر موقعیتى باشد محترم است و او را پستى نیست، لئامت و خسّت از آنِ جاهلیت است و بس.[140]
بنابراین هم قبیله بودن، همشهرى بودن، به اندازه هم ثروت داشتن، موجب هم کفوى نیست، بنا به حکم اسلام، عرب را بر عجم، سپید را بر سیاه، قرشى را بر غیر قرشى امتیازى نیست، امتیاز به تقواست و دو مرد و زن مسلمان با داشتن ایمان و تقوا و اخلاق و امانت و عفت و پاکى و طهارت و سلامت هم کفو یکدیگرند گرچه یکى عرب و دیگرى عجم، یکى شهرى و دیگرى روستایى، یکى غنى و دیگرى فقیر، یکى سپید و دیگرى سیاه، یکى قبیله دار و دیگرى بى قبیله باشد.
على بن اسباط به حضرت جواد(علیه السلام) نوشت: من براى دخترانم کسى را که در اخلاق و ایمان همانند خودم باشد نیافته ام تا آنان را شوهر دهم، حضرت در پاسخ نامه وى نوشت: آنچه را درباره دخترانت نوشته بودى یافتم، خداوند ترا مورد رحمت و لطفش قرار دهد، تا این حدود دقت در کار دختر لازم نیست، پیامبر فرمود اگر خواستگارى آمد که دین و اخلاقش مورد پسند بود قبولش کنید ور نه فتنه و فساد بزرگ در زمین روى مى دهد.[141]
امام صادق(علیه السلام) به مردى به نام ابراهیم فرمود: هیچ مومنى بهره اى و سودى خطرناک تر از ثروت نبرده، ضرر مال از زیان دو گرگ درنده که به گله اى بى چوپان از سر و ته گله حمله کنند بیشتر است، این گرگها با گوسپندان چه مى کنند، عرضه داشتم جز فساد کارى نمى کنند، فرمود: راست گفتى، کوچکترین زیان مال این است که مسلمانى خواستگارى دختر مسلمان بیاید و او به عذر نداشتن مال او را براند و از دادن دختر به او خوددارى کند.
به چند طایفه دختر ندهید
در معارف الهى آمده فرزند امانت خدا و نعمت حق و احسان پروردگار به انسان است.
حفظ امانت حق به این است که به تربیت دینى و اخلاقى او توجه شود، و به هنگام ازدواج براى او همسر پاک و پاکیزه اى انتخاب شود.
دخترى که به خانه شوهر مى رود تحت تاثیر خانه و خانواده شوهر و خود شوهر قرار مى گیرد، و در هر صورت در آن محیط برنامه هائى به وسیله شوهر از او خواسته مى شود، باید به آن خانه اى که مى رود خانه اى الهى و خانواده اى مومن باشد، و همسرش از حسنات باطنى و ظاهرى در حدّ استعداد و طاقتش برخوردار باشد، به این خاطر آئین الهى از شوهر دادن دختر به افرادى که واجد شرایط الهى و اسلامى نیستند منع اکید فرموده در روایتى از قول رسول حق آمده:
اِنَّمَا النِّکاحُ رِقٌّ فَاِذا اَنْکَحَ اَحَدَکُمْ وَلیدَهً فَقَدْ اَرَقَّها فَلْیَنْظُرْ اَحَدُکُمْ لِمَنْ یُرِقُّ کَریمَتَهُ.[142]
نکاح یک نوع بندگى و اطاعت است، فردى از شما وقتى دخترش را شوهر مى دهد، او را در مدار طاعت و بندگى شوهر درمى آورد، لازم است هر یک از شما دقت کند، که دخترش را در اختیار چه کسى قرار مى دهد.
شوهر دادن دختر به کسى که پاى بند به دین و فرائض الهى و عقاید حقّه نیست و به تعبیر کتاب خدا فاسق است جایز نیست.
شوهر دادن دختر به مرد بداخلاق که آلوده به کبر، فخر، حسادت، حرص، طمع، بخل و بدزبانى است، ممنوع است.
شوهردادن دختر به مرد نادان و سفیه و کم عقل که قدرت اداره زندگى را ندارد،و چیزى براى زن جز مشکلات بوجود نمى آورد کارى خلاف شرع و دور ازانسانیت است.
شوهر دادن دختر به مرد شرابخوار و آن پلید و پستى که از حرام الهى خوددارى نمى کند اکیداً ممنوع است. اکنون به روایت بسیار مهم این قسمت توجه کنید.
قالَ النَّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم) : مَنْ زَوَّجَ کَریمَتَهُ مِنْ فاسِق نَزَلَ عَلَیْهِ کُلَّ یَوْم اَلْفُ لَعْنَه.[143]
کسى که دختر عزیز و باکرامتش را به فرد بى دین شوهر دهد، روزى هزار بار لعنت بر او نازل مى شود.
کَتَبَ حُسَیْنُ بْنُ بَشّار اِلَى الْکاظِمِ(علیه السلام) : اِنَّ لى قَرابَهً قَدْ خَطَبَ اِلَیَّ وَ فى خُلُقِهِ سُوءٌ قالَ : لا تُزَوِّجْهُ اِنْ کانَ سَیِّئَ الْخُلُقِ.[144]
حسین بن بشار به موسى بن جعفر(علیه السلام) نوشت : یکى از اقوام من از دخترم خواستگارى کرده، ولى اخلاق بدى دارد، حضرت جواب نوشتند : اگر دچار سیّئات اخلاقى است به او نده.
امام صادق(علیه السلام) با استناد به آیه 5 سوره نساء از دختر دادن به سفیه و نادان که لیاقت ندارد مال به او بدهند، و نمى توان به او در امور اجتماعى و فردى و مسئله امانات اعتماد کرد، منع اکید فرمودند.[145]
قالَ النَّبِىُّ(صلى الله علیه وآله وسلم) : مَنْ شَرِبَ الْخَمْرَ بَعْدَ ما حَرَّمَهَا اللّهُ عَلى لِسانى فَلَیْسَ بِاَهْل اَنْ یُزَوَّجَ اِذا خَطَبَ.[146]
هر کس شراب را بعد از اینکه من مامور اعلام حرام بودنش از جانب خدا شدم بنوشد، هرگاه به خواستگارى دختر یک خانواده آمد، بدانید که شایستگى پاسخ شنیدن ندارد.
امام هشتم حضرت رضا(علیه السلام) فرمود :
وَ اِیّاکَ اَنْ تُزَوِّجَ شارِبَ الْخَمْرِ، فَاِنْ زَوَّجْتَهُ فَکَاَنَّما قَدَّمَتْ اِلَى الزِّنا.[147]
بترس از این که دختر به شرابخوار بدهى، که اگر او را به چنین تبهکارى شوهر دهى گویا آن عفیفه کریمه را به زنا داده اى!!
آرى آنکه پاى بند به واجبات الهى نیست، و از فسق و فجور پرهیز ندارد، و آنکه از حسنات اخلاقى برخوردار نیست، و آلوده به بداخلاقى است، و آنکس که از عقل و فکر لازم بهره ندارد، و آن سست اراده اى که از مشروبات حرام پرهیز ندارد، اهلیت ندارد که دخترى پاک و مومنه که امانت حق است به او سپرده شود، که نه تنها دختر ضایع مى گردد، بلکه فرزندانى که آن دختر براى آن تبهکار مى آورد متاثر از آثار سوء وجودى آن شوهر خواهند شد، که قبل از اینکه دانش بشر به این حقیقت برسد امام ششم(علیه السلام) این حقیقت را اعلام فرموده است :
الْحَرامُ یَبینُ فِى الذُّرِّیَّهِ.[148]
آثار حرام در نسل آشکار مى گردد!!
با اینگونه زنان ازدواج مکنید
همانطور که اسلام اجازه شوهر دادن دختر را به چند طایفه از جمله فاسقان، سفیهان، بداخلاقان، مشروبخواران، نمى دهد، و حرمت و ارزش زن را با ممنوعیت ازدواج با این چند طایفه حفظ مى کند، به همین نسبت به جوانان مومن و باکرامت اجازه ازدواج با زنانى که واجد شرایط الهى و اسلامى نیستند نمى دهد.
روایات بسیار مهمى در این زمینه از مصادر وحى در معتبرترین کتب نقل شده، که به پاره اى از آنها اشاره مى شود، رسول خدا فرمود:
اِیّاکُمْ وَ تَزَوَّجَ الْحَمْقاءِ فَاِنَّ صُحَبَتَها ضَیاعٌ وَ وَلَدَها ضِباعٌ.[149]
از ازدواج با زن کودن و دچار حماقت بپرهیزید که همنشینى با آنان تباهى عمر و فرزندش متجاوز و ستمکار است.
و نیز آن حضرت فرمود:
اِیّاکُمْ وَ خَضْراءَ الدِّمَنِ قیلَ یا رَسُولَ اللّهِ وَ ما خَضْراءُ الدِّمَنِ. قالَ: اَلْمَرْاَهُ الْحَسْناءِ فى مَنْبَتِ السُّوءِ.[150]
از سبزه مزبله پرهیز کنید، پرسیدند سبزه مزبله کدام است؟ فرمود: زن زیباروى که در خانواده اى پست و بد و فرومایه بار آمده!
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
کانَ(صلى الله علیه وآله وسلم) یَقُولُ فى دُعائِهِ: اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِکَ مِنْ وَلَد یَکُونُ عَلَیَّ رَبّاً، وَ مِنْ مال یَکُونَ عَلَیَّ ضَیاعاً، وَ مِنْ زَوْجَه تُشیبُنى قَبْلَ اَوانِ مَشیبى وَ مِنْ خَلیل ماکِر.[151]
رسول حق در دعایش به پیشگاه حضرت حق عرضه مى داشت: خداوندا به تو پناه مى برم از فرزندى که به جاى فرمانبرى از من فرمانگذار من باشد، و مالى که بدون سود تباه گردد، و زنى که مرا پیش از وقت " بر اثر کودنى و حماقت و بدخلقى " پیر کند، و دوستى که اهل مکر و حیله باشد.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
شِرارُ نِسائِکُمْ العُقَرَهُ، الدَّنِسَهُ، اللَّجُوجَهُ، الْعاصِیَهُ، الذَّلیلَهُ فى قَوْمِها، الْعَزیزَهُ فى نَفْسِها، الحَصانُ عَلى زَوْجِها، الهَلُوکُ عَلى غَیْرِهِ.[152]
بى خیرترین زنان شما: زنان عقیم و زنانى که پاکیزگى را رعایت نمى کنند و لجباز و نافرمان و در دید فامیل پست، و در نظر خود عزیز، و نسبت به شوهر سرکش، و با دیگران رام و تسلیم هستند.
و آن جناب فرمود:
الشُّوْمُ فى ثَلاثَهِ اَشْیاءَ فى الدّابَّهِ وَ الْمَرْاَهِ وَ الدّارِ فَاَمَّا الْمَرْاَهُ فَشُومُها غَلاءُ مَهْرِها وَ عُسْرُ وِلادَتِها وَ اَمَّا الدّابَّهُ فَشُومُها کَثْرَهُ عِلَلِها وَ سُوءُ خُلْقِها وَ اَمَّا الدّارُ فَشُومُها ضیقُها وَ خُبْثُ جیرانِها.[153]
نامبارکى در سه چیز است: در مَرکب، زن، و خانه. اما نامبارکى زن بالا بودن کابین و نازایى اوست، و نامبارکى مرکب زیادى بیماریها بدخوبودن ( چموشى ) آن است و نامبارکى خانه کوچکى و بدى همسایگان آن مى باشد.
وَ قالَ(صلى الله علیه وآله وسلم) شَرُّ الاَْشْیاءِ الْمَرْاَهُ السُّوءُ.[154]
بدترین چیزها زن بد است.
امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود:
شَرُّ الزَّوْجاتِ مَنْ لا تُواتى.[155]
بدترین همسر آن زنى است که ناموافق باشد.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
اَلا اُخْبِرُکُمْ بِشِرارِ نِسائِکُمْ؟ الذَّلیلَهُ فى اَهْلِها، الْعَزیزَهُ مَعَ بَعْلِها، الْعَقیمُ الْحَقُودُ، الَّتى لا تَتَوَرَّعُ عَنْ قَبیح، الْمُتَبَرَّجَهُ اِذا غابَ عَنْها بَعْلُها، الْحَصانُ مَعَهُ اِذا حَضَرَ، لا تَسْمَعُ قَوْلَهُ، وَ لا تُطیعُ اَمْرَهُ، وَ اِذا خَلى بِها تَمَنَّعَتْ کَما تَمَنَّعَ الصَّعَبَهُ عِنْدَ رُکُوبِها، وَ لا تَقْبَلُ مِنْهُ عُذْراً، وَ لا تَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً.[156]
بدترین زنانتان را معرفى نکنم؟ آنکه در فامیلش پست و بى مقدار، و نسبت به شوهرش فخر فروش، نازا، کینه توز، از کار زشت روى نگرداند، و در غیاب شوهر خود را زینت دهد، و در حضور وى بى پیرایه باشد، از شوهر اطاعت نکند، فرمانش را نپذیرد، در خلوت نسبت به خواسته شوهر تمکین نکند، عذر شوهر را نپذیرد، و از خطایش در نگذرد.

(النکاح سنتى فمن رغب عن سنتى فلیس منـى )
" بحار ، ج 103 ، ص 220 "
9 راه انتخاب همسر

راه انتخاب همسر

ناقص از رحمت حق محروم است
در یک روایت بسیار مهم از ناحیه رسول باکرامت اسلام آمده:
النّاقِصُ مَلْعُونٌ.
ناقص رانده شده از رحمت حق است.
بدون تردید، ناقص کسى نیست که بدون چشم، یا دست و پا، یا نقص دیگر جسمى از مادر به دنیا آمده باشد، ناقص کسى است که به کسب معرفت، و متخلّق شدن به اخلاق حسنه، و آراسته شدن به اعمال صالحه اقدام ننماید، و جز از راه خورد و خواب و لذت و شهوت به خود نرسد.
آرى انسان زمینه رسیدن به تمام کمالات و حقایق و واقعیّات را دارد، و باید در این زمینه بکوشد، و جنب و جوش از خود نشان دهد، و تا زنده است به رفع نقایص فکرى و روحى و باطنى خود برخیزد، و از توقف و سکون، و تعطیل حرکت و خیزش بپرهیزد، که اگر در مقام رفع نقص برنیاید، و چون آب راکد که عاقبت بدبو و فاسد مى شود، معطل بماند ملعون و از رحمت حضرت محبوب رانده مى شود.
متاسفانه عده اى عمر خود را در سنین هفتاد و هشتاد مى گذرانند ولى هنوز از نظر عقلى و فکرى کودک یک ساله، و از نظر عمل و اخلاق همچون طفل پنج ساله اند. اینان در گذرگاه حیات، از مواهب معنوى حق همچون کتب آسمانى نبوت انبیاء امامت امامان و عرفان عارفان واقعى و حکمت حکیمان الهى استفاده نکردند، و چون حیوانات به فربهى خود، و اضافه کردن طول و عرض و حجم بدن پرداختند، و نطفه چند گرمى وجود خود را با خورد و خوراک باد کرده، به وزن هشتاد، نود کیلو رسانده اند!!
اینان مى توانستند نهال وجود خود را، تبدیل به شجره طیبه کنند، و از خویشتن خویش منبعى از کمالات و حقایق بسازند، ولى به امور مادى محض مغرور شده جز به ساختن بدن حیوانى به کار دیگر مشغول نشدند، و همچون روز اول ناقص و ندار و فقیر ماندند.
کسب و تجارت مادى دارند، شاغل میز و صندلى هستند، داراى مال و منال و زن و فرزند ولى ناقص اند.
به علت ناقص ماندن، مضرّند، اهل هر نوع گناه و معصیت هستند، به حقوق دیگران تجاوز مى کنند، از ظلم و ستم پرهیز ندارند، با کمال بى شرمى از سفره گسترده نعمت حق بهره مى برند، ولى با دشمنان خدا یعنى شیاطین جنّى و انسى در تمام زمینه ها همکارى مى نمایند.
در روایت دیگرى از قول امام هفتم حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) مى خوانیم:
مَنِ اسْتَوى یَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ کانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ، وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفِ الزِّیادَهَ فى نَفْسِهِ فَهُوَ فى نُقْصان، وَ مَنْ کانَ اِلَى النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاهِ.[157]
آن که دو روزش مساوى باشد، دچار غبن و خسارت شده، و کسى که پایان دو روزش بدترین زمان آن دو روزش باشد ملعون است، و آن کسى که در وجود خود اضافه اى از واقعیات و کمالات در گذر عمر نبیند ناقص است، و آن که بسوى نقصان روى دارد، مرگ براى او از زندگى بهتر است!!
روایتى نزدیک به همین مضمون نیز از امام به حق ناطق، حضرت صادق(علیه السلام) در کتب پرقیمت شیعه نقل شده.[158]
در روایت دیگرى از رسول باکرامت اسلام مى خوانیم:
اَلْکاسِبُ حَبیبُ اللّهِ.
آنکه در مقام کسب است، حبیب خدا است.
بدون شک بالاترین کسب و برترین تجارت، کسب فضائل، و حقایق، و اقدام براى به دست آوردن معارف، و کمالات و حسنات اخلاقى و انسانى است.
چنین کاسبى همچون رسول خدا، محبوب خدا، و وجودى پرارزش، و موجودى وزین است.
بیائیم از ناقص ماندن بپرهیزیم، از اینکه دو روز ما مساوى باشد، دورى بجوئیم، و از این که دست خود را از کسب کمالات کوتاه نگاه داریم بپرهیزیم، که هرکس در قیامت از امور معنوى و رشد عقلى، و کمالات اخلاقى و عملى کم داشته باشد ملعون و مطرود و مغبون و در ترازوى قیامت سبک وزن، و در نتیجه مستحق عذاب، و آنکه داراى وزن معنوى و به عبارت دیگر سنگینى ایمان و اخلاق و عمل باشد اهل فلاح و نجات و رستگارى و پیروزى است، در این زمینه به دو آیه بسیار مهم از قرآن مجید عنایت کنید:
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.[159]
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَاُولئِکَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ.[160]
ترازو در روز قیامت حق است، آنان که در آن میزان، ایمان و عمل و اخلاقشان سنگین است اهل فلاح و رستگارى اند.
و آنان که در آن میزان از نظر واقعیات سبک وزنند، وجودشان مبتلاى به خسارت است، چرا که متجاوز از حدود خداوند بودند.
راه کمال
خداوند مهربان در قرآن مجید براى پیمودن راه کمال، به همه انسانها به دست آوردن دو واقعیت را، با لحاظ کردن شرایط الهى و انسانى سفارش مى نماید:
پیمودن راه حیات مادى، پیمودن راه حیات معنوى، این دو معنا در چهار آیه از سوره مبارکه آل عمران بیان شده است:
زیّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذّهب و الفضه و الخیل المسوّمه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیوه الدّنیا و الله عنده حسن المآب.
قل اَونبّئکم بخیر من ذلکم للّذین اتّقوا عند ربّهم جنّات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهّره و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد.
الّذین یقولون ربّنا انّنا آمنّا فاغفر لنا ذنوبنا و قنا عذاب النّار.
الصّابرین و الصّادقین و القانتین و المنفقین والمستغفرین بالاسحار.[161]
زینت داده شد براى همه انسانها، دوست داشتن خواسته ها و امیال، که عبارت است از میل به زنان و فرزندان، و ثروت فراوان از طلا و نقره، و اسبهاى
نشاندار، و چهارپایان و زراعت و کشاورزى، این است آنچه موجب بهرهورى انسانها در چهارچوب حیات دنیائى است، و نزد خداوند بازگشتگاه نیکوست، که عبارت است از جنّت لقاء و نعمت ابد و جاوید حق در بهشت عنبر سرشت. بگو اى رسول من، شما انسانها را به بهتر از اینها خبر دهم ؟ براى آنان که در تمام برنامه هاى زندگى، از تشکیل خانواده و زن و فرزنددارى، و کسب مال و بدست آوردن احشام و زراعت، و رابطه بین خود و تمام مردم تقواى الهى پیشه کردند، و در انجام هر برنامه اى از دستورات حق پیروى نموده، و از هواى نفس و شهوات حرام و خواسته هاى شیاطین خود را حفظ کردند و راه پرهیزکارى پیش گرفتند، بهشت هائى نزد پروردگارشان دارند که نهرها از زیر آن جارى است، و براى آنان ازواج پاک و رضوان الهى است، و خداوند آگاه به وضع بندگان است، آنان که مى گویند : پروردگارا ایمان آوردیم، پس گناهان ما را مورد مغفرت قرار بده، و ما را از عذاب روز قیامت در پناهت نگهدار.
عباد خدا آنان هستند که علاوه بر این واقعیات، در تمام حوادث اهل صبر و استقامت، و صدق و راستى، و بندگى و عبادت، و انفاق و استغفار در وقت سحرند.
فعل " زیّن " در آیه شریفه از نظر ادبى مجهول آمده، مجهول آورده شدن فعل، شاید براى نشان دادن ارزش و عظمت برنامه باشد، بدین جهت باید گفت فاعل فعل حضرت حق است، اوست که آن واقعیات را براى تمام انسانها آراسته، تا نسبت به میل خود در برابر آنها شائق و راغب و عاشق و دلباخته باشند، و از طریق این عشق و رغبت به تشکیل زندگى از طریق ازدواج و کسب مال و منال و تسخیر کردن حیوانات، و آباد کردن زمین برخیزند، و از این راه به بهرهورى از حیات مادى برسند، و از جهت دیگر آراسته به تقوا، ایمان، دعا، ترس از عذاب آخرت شده، و به کسب صبر و صدق و عبادت و انفاق و استغفار برخیزند، تا به بهشت حق و رضاى دوست و همسران پاکیزه آخرتى برسند.
در هر صورت بر اساس آیات کریمه قرآنیه، ظرافت خلقت زن، چهره زیباى وى، وقار و حیاى ذاتى او، صداى لطیف و جاذب این موجود، راه رسم طنّازى و عشوه گرى این مخلوق فوق العاده، همه و همه از موجبات آراستگى و زینت اوست، که باعث دلربائى، و دلبرى و جذب میل و شهوت مرد، و علّت بسیار مهم علاقه او و عشق وى به انتخاب زن و تشکیل زندگى و فرزنددار شدن، و فعالیت و کوشش کسبى و تجارتى و زراعتى براى تامین حیات مادى، و تداوم حیات خانه و خانواده است، و این راهى است که اگر توام با تقوا و دورى از گناه و معصیت، و همراه با ایمان و مناجات و صبر و صدق و عبادت و انفاق و استغفار در سحر گردد، سعادت دنیا و آخرت، و خیر مادى و معنوى تامین مى شود، و انسان از امور لذت بخش دنیا، و منافع سرشار و ابدى آخرت و از همه مهمتر رضوان و رضایت حضرت محبوب براى ابد بهره مند مى گردد.
راه انتخاب همسر در اسلام
راه انتخاب همسر در ادیان و مکاتبى که رنگ و بوى وحى را از دست داده اند، یا از ابتدا از ویژگى آسمانى بودن محروم بودند، با راه انتخاب همسر در فضاى ملکوتى اسلام فرق مى کند.
اسلام به مرد مسلمان و انسان مومن اجازه انتخاب هر زنى را که بخواهد نمى دهد، چنانکه به زن مسلمان و بانوى مومنه اجازه اختیار هر شوهرى که بخواهد نمى دهد، چرا که در انتخاب و اختیار همسر باید خیر دنیا و آخرت، و سعادت امروز و فرداى انسان ملاحظه شود، و پاک ماندن انسان از آلودگیها و پاکیزه ماندن زندگى از برنامه هاى شیطانى لحاظ گردد، زیرا در بناى ازدواج در اسلام فقط شهوت و تمتع و لذت بدنى و مادى منظور نیست، بلکه هدف اسلام از مسئله ازدواج حفظ دین زنان و مردان، و ساخته شدن خانه اى الهى، و بوجود آمدن فرزندانى شایسته، و تامین رضایت حق است، به همین خاطر در چنین چهارچوبى اصل ازدواج، آئین همسردارى، عشقورزى به زن شرعى، تامین نیاز جنسى به هر اندازه اى که مزاج مرد و زن اقتضا کند، رعایت حقوق، فرزنددار شدن، تربیت اولاد، و به عهده داشتن وظایف لازم، و کار و کوشش و کسب براى تامین مسکن و لباس و تغذیه زن و بچه به عنوان عبادت خدا شناخته شده، و براى هر قدمى که انسان در این زمینه برمى دارد اجر عظیم و ثواب زیاد منظور شده است.
اینجاست که معجزه اسلام در اصرار به مسئله کفویّت روشن مى شود، و انسان در برابر شرایط الهى ازدواج که در اسلام مطرح است با تمام وجود به خضوع وادار مى شود، که اگر آن شرایط الهى و معنوى لحاظ نشود، از سر و روى زندگى شرّ و فتنه برخواهد خاست، و فضاى خانه به فضائى پر از عذاب و رنج، و درد و محنت، و تاسف و غصّه تبدیل خواهد شد، و کار به طلاق و جدائى یا تلخى همیشگى و یا اگر ظرفیتى در کار نباشد به جنون و دیوانگى و یا خودکشى یکى از طرفین منجرّ
خواهد گشت.
از زنى که به رشد عقل و فکر خود با کسب معرفت، و به کمال خود با کسب ایمان و اخلاق و تقوا کمک نکرده باید پرهیز کنید، و از ازدواج با چنین زنى خوددارى نمائید، زنى که در خانواده اى به دور از خداپرستى، و اخلاق و تقوا، و توحید و عبادت بار آمده و براى مرد جز فتنه و فساد، و هلاکت و تباهى
چیزى ندارد.
روایت بسیار مهم و فوق العاده اى در این زمینه از حضرت باقر (علیه السلام) بدین صورت نقل شده :
مَرَّ رَسُولُ اللّهِ عَلى نِسْوَه فَوَقَفَ عَلَیْهِنَّ ثُمَّ قالَ: مَا رَاَیْتُ نَواقِصَ عُقُول وَ دین اَذْهَبَ بِعُقُولِ ذَوِى الاَْلْبابِ مِنْکُنَّ، اِنّى قَدْ رَاَیْتُ اَنَّکُنَّ اَکْثَرُ اَهْلِ النّارِ عَذاباً فَتَقَرَّبْنَ اِلَى اللّهِ مَا اسْتَطَعْنَ…[162]
رسول خدا به عده اى از زنان گذشت، ناگهان ایستاد و به آنان خطاب کرد، چون شما جمعیتى با نقصان عقل و دین ندیدم که عقل خردمندان را از دست آنان بگیرد، من چنین دیدم که عذاب شما از تمام دوزخیان بیشتر است، من به شما سفارش اکید مى کنم که به حضرت حق، با تکمیل ایمان و کسب معرفت، و آراسته شدن به حسنات تقرب جوئید.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
اَغْلَبُ الاَْعْداءِ لِلْمُوَمِنِ زَوْجَهُ السُّوءِ.[163]
کوبنده ترین دشمن مومن همسر بد است.
در روایت دیگرى آمده :
اَوَّلُ ما عُصِیَ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِسِتِّ خِصال: حُبُّ الدُّنْیا، وَ حُبُّ الرِّئاسَهِ، وَ حُبُّ النَّوْمِ، وَ حُبُّ النِّساءِ وَ حُبُّ الطَّعامِ، وَ حُبُّ الرّاحَهِ.[164]
نخستین مایه گناه، که نسبت به آن عصیان و معصیت حق صورت گرفت شش چیز است :
دنیاپرستى، ریاست پرستى، عشق به خواب، زن پرستى، شکم پرستى، راحت طلبى.
بنابراین خود را در انتخاب همسر، به شرایطى که اسلام اعلام فرموده، و اینجانب آن شرایط را از طریق روایات بیان خواهم کرد، مقید نمائید، و سعى کنید زیبائى تنها، و عشق به زن گرفتن، و چشم دوختن به مال و ثروت زن، براى شما موجب انتخاب همسر نشود.
رسول حق فرمود :
زن را براى مال و جمالش انتخاب نکنید، مالش موجب طغیان و جمالش
مایه تباهى است، در ازدواج دین و ایمان زن را لحاظ کنید.[165]
رسول خدا در روایتى فرمود :
اِنْ کانَ الشُّوْمُ فى شَیْء فَفِى النِّساءِ.[166]
اگر شومى در چیزى باشد، در زنان است.
آرى زنى که از معرفت و ایمان و اخلاق و خوشرفتارى، و وقار و کرامت برخوردار نباشد، شوم و موجب تباهى زندگى و هلاکت شوهر است.
و نیز آن حضرت فرمود :
شَرُّ الاَْشْیاءِ الْمَرْاَهُ السُّوءُ.[167]
بدترین اشیاء زن بد است.
داستانى حیرت آور
در تفسیر ابوالفتوح رازى آمده : جوانى در اوقات نماز بالاى ماذنه مسجد اذان مى گفت، یک روز در حال اذان گفتن به خانه هاى اطراف مسجد نظر انداخت، نظرى که اسلام از بابت مصلحت انسان و حفظ وى از فتنه ها حرام کرده است .
ناگهان دیده اش در خانه اى به دخترى نیکو منظر و صاحب جمال افتاد، دل به او داد، پس از اذان در آن خانه را کوبید، صاحب خانه در را باز کرد، جوان به او گفت اگر دختر به شوهر مى دهید، من به او مایلم، صاحبخانه گفت ما " آسورى " مذهبیم، اگر مذهب ما را انتخاب کنى من از اینکه دخترم را به تو تزویج کنم منعى نمى بینم .
جوان که دل به زیبائى و جمال دوخته بود، و از انتخاب هم کفو روى گردانده بود، و دلاّلِ خود را در ازدواج چشم و شهوت و جمال و زیبائى قرار داده بود، از پذیرش شرط پدر دختر استقبال کرد، از اسلام دست برداشت، به شرک روى آورد، به روز عقد دختر ازبالاى پله هاى خانه با سر به زمین آمد وبه هلاکت ابدى دچارشد!
شرایط اسلامى و انسانى در انتخاب همسر
1 ـ لازم است خانواده هاى عزیز قبل از ازدواج دختر و پسر، زمینه دیدار آن دو را با هم فراهم نمایند، در این زمینه خواندن عقد و ایجاد محرمیّت لازم نیست، این واقعیتى است که اسلام آن را اجازه مى دهد، و فقه اسلامى آن را بى مانع مى داند، این دیدار براى هر دو ضرورى است، تا با دیدن یکدیگر کمالات و عیوب ظاهرى را بفهمند، و سپس در تصمیم گیرى اقدام نمایند، علاوه راه ردّ و ایراد و اشکال تراشى را براى بعد از ازدواج ببندند، البته در این دیدار باید قصد و نیت ازدواج، و پسند و عدم پسند مطرح باشد، تا فضاى برنامه از معصیت حق پاک بماند، به روایاتى که در این زمینه وارد شده عنایت کنید :
قالَ النَّبِىُّ لِلْمُغیرَهِ بْنِ شُعْبَهَ وَ قَدْ خَطَبَ اِمْرَاَهً لَوْ نَظَرْتَ اِلَیْها فَاِنَّهُ اَحْرى اَنْ یَدُومَ بَیْنَکُما.[168]
رسول حق به مغیره بن شعبه که با زنى ازدواج کرده بود فرمود : اگر قبلاً او را مى دیدى امید توافق و سازش در بین شما بیشتر بود.
محمد بن مسلم مى گوید از حضرت باقر (علیه السلام) پرسیدم :
عَنِ الرَّجُلِ یُریدُ اَنْ یَتَزَوَّجَ الْمَرْاَهَ اَیَنْظُرُ اِلَیْها ؟ قالَ نَعَمْ اِنَّما یَشْتَریها بِاَغْلَى الثَّمَنِ.[169]
مردى که مى خواهد ازدواج کند، حق دارد زن مورد نظر براى ازدواج را ببیند ؟ فرمود : آرى به گران ترین قیمت مى خرد، چرا حقّ دیدن نداشته باشد ؟
حسن سرى گوید :
قُلْتُ لاَِبى عَبْدِاللّهِ الرَّجُلُ یُریدُ اَنْ یَتَزَوَّجَ الْمَرْاَهَ یَتَاَمَّلُها وَ یَنْظُرُ اِلى خَلْفِها وَ اِلى وَجْهِها ؟ قالَ نَعَمْ لا بَاْسَ اَنْ یَنْظُرَ الرَّجُلُ اِلَى الْمَرْاَهِ اِذا اَرادَ اَنْ یَتَزَوَّجَها یَنْظُرُ اِلى خَلْفِها وَ اِلى وَجْهِها.[170]
به حضرت صادق(علیه السلام) عرضه داشتم براى مرد جایز است پیش از ازدواج در وجود زن دقت کند، پشت سر و صورتش را ببیند ؟ فرمود : آرى مانعى ندارد که زن مورد نظر را از پشت سر یا جلوى رو ببیند.
و مردى به امام ششم گفت :
اَیَنْظُرُ الرَّجُلُ اِلَى الْمَرْاَهِ یُریدُ تَزْویجَها فَیَنْظُرُ اِلى شَعْرِها وَ مَحاسِنِها قالَ لا بَاْسَ بِذلِکَ اِذا لَمْ یَکُنْ مُتَلَذِّذاً ـ وَ فى خَبَر : وَ تَقُومُ حَتّى یَنْظُرَ اِلَیْها ؟ قالَ نَعَمْ وَ تُرَقِّقُ لَهُ الثِّیابَ.[171]
جائز است مرد موى سر و زیبائیهاى زنى را که مى خواهد بگیرد، ببیند ؟ فرمود : اگر منظور آگاهى از خصوصیات اوست اشکال ندارد، در خبر دیگرى آمده که از حضرت سئوال شد، جایز است زن بایستد تا مرد او را نظر کند، فرمود : آرى، بلکه پوشیدن لباس نازک هم در آن وقت مانعى ندارد.
وَ قالَ (صلى الله علیه وآله وسلم) لِصَحابِىٍّ خَطَبَ اِمْرَاَهً : اُنْظُرْ اِلى وَجْهِها وَ کَفَّیْها.[172]
رسول خدا به مردى از صحابه که زنى را خواستگارى کرده بود فرمود : صورت و دستهاى او را ببین.
امثال این روایات مى خواهد بگوید اگر کسى زنى را براى همسرى انتخاب کرد پس از بررسیهاى لازم در رابطه با خانواده و اخلاق و ایمان او، مانعى ندارد براى آگاهى از خصوصیات بدنى او نظیر مو، قیافه، زیبائى، قد و قامت، اندام، وى را ببیند، مبادا نقص و عیبى در وجود او باشد، یا موردى در او ببیند که باعث دلسردى، یا موجب تفرقه شود، نه اینکه حق دارد خانه به خانه برود، و ناموس اسلام را یک به یک از نظر بگذراند، و سراپاى همه را دقت نماید تا اگر خواست یکى را از آن میان انتخاب کند .[173]
2 ـ چون زن را پسندید، و مایل به ازدواج با او شد در عین زیبائى زن، و آراسته بودنش به جمال و کمال، و دلبرى و طنازى وى، نیت خود را در ازدواج با او براى خدا قرار دهد، و به عنوان عمل به دستور و فرمان حضرت حق و اجراى سنت انبیاء الهى، بخصوص رسول باکرامت اسلام قدم بردارد.
در این زمینه یعنى اقدام براى ازدواج به قصد قربت و به نیت جلب خوشنودى حق روایت بسیار مهمى از رسول خدا نقل شده :
مَنْ نَکَحَ لِلّهِ وَ اَنْکَحَ لِلّهِ اِسْتَحَقَّ وِلایَهَ اللّهِ.[174]
آنکه براى خدا ازدواج مى کند، و براى فراهم کردن وسیله ازدواج دیگران محض خدا قدم برمى دارد استحقاق قرار گرفتن در ولایت خدا را پیدا مى کند .
آرى چنین انسانهاى بافضیلتى مشمول این آیه شریفه مى گردند :
الله ولىّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور.[175]
خداوند سرپرست کسانى است که ایمان آوردند، آنان را از ظلمت جهل، ظلم، ضعف روحى، بداخلاقى، سستى در عمل به نورانیت فهم و بصیرت، عدالت، قوت قلب خوش خلقى و قدرت در عمل مى برد.
خداوند داشتن زن و فرزند را دوست دارد، به همین خاطر در سن پیرى به زکریا، یحیى و به ابراهیم، اسماعیل را عنایت فرمود، و در آیه اى از کتابش به رسول مطهّرش فرمود :
و لقد ارسلنا رسلاً من قبلک و جعلنا لهم ازواجاً و ذریّه.[176]
و به تحقیق رسولانى براى هدایت مردم، پیش از تو فرستادیم و براى آنان زنان و فرزندان قرار دادیم.
3 ـ عجله در ازدواج کار صحیحى نیست، در معارف اسلامى آمده که : عجله کار شیطان است، انتخاب همسر باید بادقت و وقت گذارى و مشورت، و شناخت لازم از او و خانواده اش صورت بگیرد، مبادا که در این زمینه خسارتى به طرفین وارد شود، و ضربه روحى و روانى ببار آید.
حضرت صادق (علیه السلام) در این زمینه فرموده :
اِنَّما الْمَرْاَهُ قِلادَهٌ فَانْظُرْ ما تَتَقَلَّدُ…[177]
همانا زن گردن بند است، دقت کن چه گردن بندى بر گردن زندگى و حیات خود مى افکنى.
4 ـ در روایاتى که از رسول حق و اهل بیت طاهرین آن حضرت در کتابهاى پرارزش شیعه آمده خصوصیات زنى که لایق همسرى مرد مومن و جوان مسلمان است و با ظرافت و دقت کامل بیان شده :
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
اِذا اَرادَ اَحَدَکُمْ اَنْ یَتَزَوَّجَ الْمَرْاَهَ فَلْیَسْاَلْ عَنْ شَعْرِها کَما یَسْاَلُ عَنْ وَجْهِها فَاِنَّ الشَّعْرَ اَحَدُ الْجَمالَیْنِ.[178]
به هنگامى که یکى از شما قصد ازدواج با زنى را داشت، ( در صورت پیش آمدن مانع از دیدن او ) از مویش تحقیق کند، چنانکه از رویش، چه مو هم یکى از مایه هاى زیبائیست.
5 تا 13 ـ جابر بن عبد اللّه انصارى گوید : با رسول خدا نشسته بودیم، سخن از زنان، و برترى بعضى از آنان بر بعض دیگر به میان آمد، رسول الهى فرمود، من در این زمینه با شما سخن بگویم ؟ عرضه داشتم آرى.
فرمود : بهترین زنان شما زنى است که فرزند آورد، مهربان باشد، از پاکدامنى نصیب داشته، نزد فامیل خود عزیز و محترم، و در برابر شوهر متواضع و فروتن باشد.
براى شوهر زینت کند، و نسبت به دیگران باوقار و بى اعتنا دیده شود، سخن شوهر را بشنود، و از وى فرمان ببرد، در خلوت در اختیار او باشد، ولى مانند مردان مبتذل نباشد .[179]
14 تا 18 ـ امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
خَیْرُ نِسائِکُمْ اَلْخَمْسُ فَقیلَ مَا الْخَمْسُ قالَ : اَلْهَیِّنَهُ اللَّیِّنَهُ الْمُواتِیَهُ الَّتى اِذا غَضِبَ زَوْجُها لَمْ تَکْتَحِلْ بِغُمْض حَتّى یَرْضى، وَ الَّتى اِذا غابَ زَوْجُها حَفِظَتْهُ فى غَیْبَتِهِ فَتِلْکَ عامِلَهٌ مِنْ عُمّالِ اللّهِ لا تَخیبُ.[180]
بهترین زنان شما پنج گونه اند، گفته شد پنج گونه کدام است ؟ فرمود : آسان گیر، نرم خو، بساز، چون شوهر به خشم آید نیارامد تا خوشنودى او را فراهم آورد، در غیاب شوهر حیثیت او را حفظ کند، این زن از عمّال حق است و از لطف پروردگار ناامید نشود.
19 ـ حضرت باقر (علیه السلام) فرمود :
اَتى رَجُلٌ رَسُولَ اللّهِ (صلى الله علیه وآله وسلم) یَسْتَاْمِرُهُ فِى النِّکاحِ فَقالَ : نَعَمْ اِنْکِحْ وَ عَلَیْکَ بِذَواتِ الدّینِ تَرِبَتْ یَداکَ وَ قالَ اِنَّما مَثَلُ الْمَرْاَهِ الصّالِحِهِ مَثَلُ الْغُرابِ الاَْعْصَمِ الَّذى لا یَکادُ یُقْدَرُ عَلَیْهِ قالَ : وَ مَا الْغُرابُ الاَْعْصَمُ ؟ قالَ اَلاَْبْیَضُ اِحْدى رِجْلَیْهِ.[181]
مردى با رسول خدا در مسئله ازدواج مشورت کرد، حضرت فرمود : ازدواج کن، ولى با زن دیندار، خدایت خیر دهد، زن شایسته مانند کلاغ اعصم است که دسترسى به او آسان نیست، عرضه داشت کلاغ اعصم کدام است ؟ فرمود کلاغى که یک پایش سپید است.
20 و 21 ـ ابراهیم کرخى گوید به حضرت صادق (علیه السلام) گفتم : همسرم از دنیا رفت ، زنى همدم و همساز بود، اینک به فکر ازدواج هستم، حضرت فرمود :
اُنْظُرْ اَیْنَ تَضَعُ نَفْسَکَ وَ مَنْ تُشْرِکُهُ فى مالِکَ وَ تُطْلِعُهُ عَلى دینِکَ وَ سِرِّکَ وَ اَمانَتِکَ فَاِنْ کُنْتَ لابُدَّ فاعِلاً فَبِکْراً تُنْسَبُ اِلَى الْخَیْرِ وَ اِلى حُسْنِ الْخُلُقِ.[182]
کمال دقت را به خرج بده که وجودت را کجا قرار مى دهى و چه کسى را شریک مال و آگاه بر دین و بر اسرار و امانت خود مى نمائى، اگر از ازدواج چاره اى ندارى، دوشیزه اى پیدا کن نیک رفتار و خوش اخلاق.
22 ـ رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
اِنَّ مِنَ الَقِسَمِ الْمُصْلِحِ لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ اَنْ تَکُونَ لَهُ اِمْرَاَهٌ اِذا نَظَرَ اِلَیْها سَرَّتْهُ، وَ اِنْ غَابَ حَفِظَتْهُ، وَ اِنْ اَمَرَها اَطاعَتْهُ.[183]
از مقدرات الهى براى مرد مسلمان که وضع او را اصلاح مى کند، زنى است که چون شوهر بر وى نظر کند خرسند شود، در غیاب او آبرویش را حفظ کند، و در حضور وى فرمانش را اطاعت نماید.
23 ـ رسول خدا (علیه السلام) فرمود :
اَفْضَلُ نِساءِ اُمَّتى اَصْبَحُهُنَّ وَجْهاً وَ اَقَلُّهُنَّ مَهْراً.[184]
برترین زنان امّتم زیباترین آنان و کم مهریه ترینشان هستند.
24 ـ
عَنْ اَمیرِ الْمُوْمِنینَ (علیه السلام) اَنَّ رَسُولَ اللّهِ (صلى الله علیه وآله وسلم) قالَ : اَخْبِرُونى اَىُّ شَیْء خَیْرٌ لِلنِّساءِ ؟ فَقالَتْ فاطِمَهُ (علیها السلام) اَنْ لا یَرَیْنَ الرِّجالَ وَ لا یَراهُنَّ الرِّجالُ فَاَعْجَبَ النَّبِیُّ (صلى الله علیه وآله وسلم) وَ قالَ اِنَّ فاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنّى.[185]
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: رسول خدا به مردم گفت: به من خبر دهید چه چیزى براى زنان بهتر است ؟ فاطمه(علیها السلام) پاسخ داد مردان را نبینند، و مردان هم آنها را نبینند " هرزه و بى بند و بار غیر مقید به مسائل شرعى و اخلاقى نباشد " رسول حق از این جواب شگفت زده شد و فرمود: فاطمه پاره تن من است!!
25 و26 ـ
قالَ الصّادِقُ (علیه السلام) :خَیْرُ نِسائِکُمُ الَّتى اِنْ اُعْطِیَتْ شَکَرَتْ وَ اِنْ مُنِعَتْ رَضِیَتْ.[186]
امام صادق(علیه السلام)فرمود: بهترین زنان شما زنى است که اگر مال دراختیارش گذاشتى سپاسگزارى کند، و اگر به مصلحتى از وى منع نمودى خوشنود و راضى باشد.
27 تا 30 ـ امام ششم(علیه السلام) فرمود:
خَیْرُ نِسائِکُمُ الطَّیِّبَهُ الرّیحِ، الطَّیِّبَهُ الطَّبیخِ الَّتى اِذا اَنْفَقَتْ، اَنْفَقَتْ بِمَعْرُوف وَ اِذا اَمْسَکَتْ، اَمْسَکَتْ بِمَعْرُوف فَتِلْکَ عامِلٌ مِنْ عُمّالِ اللّهِ وَ عامِلُ اللّهِ لا یَخیبُ وَ لا یَنْدَمُ.[187]
بهترین زنان شما زنى است که خوشبو و خوش پخت و پز باشد، بجا خرج کند، و بجا امساک نماید، چنین زنى از کارکنان حق است، و عامل حق را ناامیدى و پشیمانى نیست.
31 ـ رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
اَعْظَمُ النِّساءِ بَرَکَهً اَیْسَرُهُنَّ مَوُونَهً.[188]
پربرکت ترین همسر، زنى است که براى شوهر هزینه اش کمتر باشد.
32 تا 34 ـ امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
خَیارُ خِصالِ النِّساءِ شِرارُ خِصالِ الرِّجالِ: الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَاِذا کانَتِ الْمَرْاَهُ ذاتَ زَهْو لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِها، وَ اِذا کانَتْ بَخیلَهً حَفِظَتْ مالَها وَ مالَ بَعْلِها وَ اِذا کانَتْ جَبانَهً فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَىْء یُعْرَضُ لَها.[189]
بهترین ویژگیهاى زن در فضاى زناشوئى و شوهردارى بدترین صفات مرد است: کبر، ترس، بخل، اگر زن متکبر باشد تسلیم غیرشوهر نمى شود، اگر بخیل باشد مال خود و شوهر را حفظ مى کند، و اگر ترسو باشد از هر پیش آمدى بیمناک مى شود و در صدد حفظ خود بر مى آید، و در نتیجه به دام دیگران نمى افتد.
35 تا 38 ـ رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
تَزَوَّجُوا الاَْبْکارَ فَاِنَّهُنَّ اَعْذَبُ اَفْواهاً، وَ اَرْتَقُ اَرْحاماً، وَ اَسْرَعُ تَعَلُّماً، وَ اَثْبَتُ لِلْمَوَدَّهِ.[190]
با دختران بکر و دست نخورده ازدواج کنید که دهانهاى گواراتر، و رحِم هاى جمع تر دارند، یادگیرى آنان سریع تر، و عشق و علاقه آنان به شوهر و زندگى پایدارتر است.
39 و 40 ـ امام صادق (علیه السلام) فرمود :
خَیْرُ نِسائِکُمُ الَّتى اِذا خَلَتْ مَعَ زَوْجِها خَلَعَتْ لَهُ دِرْعَ الْحَیاءِ وَ اِذا لَبِسَتْ لَبِسَتْ دِرْعَ الْحَیاءِ.[191]
بهترین زنان شما زنى است که چون با شوهر خلوت کند و جامه از تن برگیرد پرده حیا را نسبت به شوهر خود به دور افکند " همه گونه و به هر شکل در اختیار شوهر باشد " و چون جامه بر تن پوشد، لباس حیا را نیز همراه آن بپوشد.
این است خصوصیاتى که باید در زن مسلمان و دوشیزه مومنه باشد، و بر
جوانان عزیز مومن و مسلمان فرض است که به هنگام آماده شدن براى ازدواج از این خصوصیات که با حذف مکررات آن در روایات حدود چهل ویژگى است جستجو کنند، چنانچه در حد قابل قبول در دوشیزه اى یافتند او را براى همسرى خود و مادرى فرزندانشان انتخاب کنند، و بر این معنى سعى داشته باشند که در این زمینه دچار سخت گیرى بیجا و وسواس در انتخاب نگردند، که وسواس و دقت زیاد کار را سخت و زمینه ازدواج را به بن بست دچار مى کند.
( والـذین یقولـون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذرّیّاتنا قره اعین و اجعلنا للمتقین اماماً )
" فرقان / 74 "
10 برنامه هاى اصیل اسلام در مسئله ازدواج

گفتگو براى ازدواج
در میان مسلمانان و مردم مومن رسم بر این است، که پس از اتمام تحقیقات خانواده پسر و دختر، جهت امر ازدواج و مِهربران، و شرایط عقد و عروسى با هم به گفتگو مى نشینند.
سعى خانواده ها باید بر این باشد، که در مشورت و پاسخ سئوالات و پرسش هائى که در رابطه دختر و پسر مى شود، آن سئوالات و پاسخ هائى که در چهارچوب شرع مقدس و جهت عقلائى مورد قبول است، با تمام وجود از خود صداقت نشان دهند.
سنّ واقعى دختر و پسر را بگویند، شغل پسر و دارائى وى و اخلاق و رفتار و روحیات، و طریقه معاشرت و معاشران وى را، و اینکه تحصیلات او در چه مرحله اى است به راستى و درستى بیان کنند، اگر عیب و نقصى در او هست خبر دهند، شاید آن عیب و نقص قابل اغماض باشد، و نیز خانواده دختر در پاسخ به سئوالات خانواده پسر صداقت و انصاف به خرج دهند، و از گفتن سخن راست و کلام صدق وحشت نکنند، که بیان تمام مسائل لازم راه هرگونه اشکال و بن بست را در آینده مى بندد، و از پیش آمدن خسارت و تلخى و تفرقه، و به هم خوردن رابطه دو خانواده، و ایجاد بگو مگو جلوگیرى مى کند.
در این زمینه مکر و حیله و خدعه و تزویر و تدلیس و عیب پوشى، خلاف اخلاق و حرام شرعى، و معصیت بزرگ است، و دود این آتش در درجه اول به چشم زن و شوهر، و در مرحله دوم به چشم دو خانواده مى رود.
راستى و صداقت هر دو خانواده را از زیان و خسارت، و از به بار آمدن تلخى و محنت حفظ مى کند، و راه تصمیم گیرى را براى هر دو طرف آسان نموده، و موجب فلاح و نجات و رستگارى است.
تدلیس و خدعه و مکر و حیله گاهى مجوّز بهم خوردن عقد، و ساقط شدن مهر، و فسخ نکاح بدون طلاق است، و این گشایشى است که اسلام به یکى از دو طرف که در معرض خدعه و تدلیس قرار گرفته اند داده است.
قرآن مجید و روایات مردم را از هر گونه خدعه و مکر و تدلیس و فریب دادن منع مى کنند، و خدعه گر را مستحق عقاب الهى در دنیا و آخرت مى دانند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید :
لِیْسَ مِنّا مَنْ ماکَرَ مُسْلِماً.[192]
از ما نیست کسى که با مسلمانى مکر کند.
امیرالمومنین (علیه السلام) مى فرماید :
الْمَکْرُ بِمَنْ ائْتَمَنَکَ کُفْرٌ.[193]
مکر به کسى که تو را امین خود قرار داده کفر است.
و نیز آن حضرت فرمود :
مَنْ مَکَرَ حاقَ بِهِ مَکْرُهُ.[194]
کسى که خدعه و حیله کند و نسبت به مردم مکر بورزد، زیان و ضرر مکرش خود او را خواهد گرفت.
در خطبه 193 نهج البلاغه حضرت مولا در ویژگى اهل تقوا مى فرماید :
وَ لا دُنُوُّهُ بِمَکْر وَ خَدیعَه.
نزدیک شدن اهل تقوا به مردم با کمک مکر و حیله نیست.
رسول حق(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید:
اَلْمَکْرُ وَ الْخَدیعَهُ وَ الْخیانَهُ فِى النّارِ.
مکر و خدعه و خیانت در آتش جهنم است.
و نیز آن حضرت فرمود :
مَنْ کانَ مُسْلِماً فَلا یَمْکُرُ وَ لا یَخْدَعُ فَاِنّى سَمِعْتُ جَبْرَئیلَ یَقُولُ : اِنَّ الْمَکْرَ وَ الْخَدیعَهَ فِى النّارِ.
کسى که مسلمان است مکر و خدعه نمى کند، من از جبرئیل شنیدم مکر و خدعه در آتش است.
مسائل مربوط به تدلیس، و مخفى کردن عیوب مرد یا زن، و خدعه و حیله و خلاصه آنچه که مرد یا زن را در ادامه زندگى، یا طلاق، یا رها کردن بدون طلاق، و مدیون بودن مرد نسبت به مهر، یا ساقط شدن مهر و صداق آزاد مى گذارد در جلد صدم بحار چاپ موسسه وفاء بیروت صفحه 361 به بعد و در رسائل عملیه مراجع بزرگ در بخش ازدواج به طور مفصل آمده است.
* * *
وجوب پرداخت مِهر و صداق
پس از گفتگوى صادقانه بین دو خانواده، یا عروس و داماد، بنا بر اصول شرعیه در مسئله صداق در حدّى که افراط و تفریط در کار نباشد توافق نمایند.
البته به هر مقدار که در مهر و صداق آسان گیرى شود، و اندازه آن را در حد اعتدال قرار دهند بیشتر موجب خوشنودى حق است.
اولیاى اسلام براى اینکه زمینه ازدواج دختران و پسران بهتر و راحت تر فراهم شود، سفارش اکید نموده اند که در مسئله مهر و صداق سخت گیرى نشود.
خانواده ها تصور نکنند مهر سنگین باعث استحکام زندگى و تداوم آئین نکاح است، چه بسا دخترانى که با مهر سنگین به خانه پدر برگشتند و به خاک ذلت نشستند، و آرامش روحى خود را از دست دادند.
در این امور به رحمت و لطف و عنایت حضرت حق تکیه کنید، و از آنچه باعث درد سر و تحقیر و توهین در آینده براى یکى از دو طرف است بپرهیزید.
چون در مسئله مهر توافق حاصل شد، و به رضایت طرفین اصلى یعنى عروس و داماد اندازه آن معین گشت، به محض اجراى صیغه عقد نصف آن دین واجب بر عهده شوهر، و نصف دیگر پس از عروسى و زناشوئى و هم خوابگى بر عهده مرد به عنوان دین شرعى مستقر مى گردد، چنانچه همان وقت عقد پرداخت شود، ذمه شوهر آزاد، و زن به حق شرعى و قانونى خود رسیده.
جوانان به این معنى توجه داشته باشند، که مهر و صداق پرداختش بر عهده آنان لازم، و امساک از رساندنش به صاحب حق حرام و گناه بزرگ است.
وجوب اداى مهر حقیقتى است که در قرآن مجید در سوره مبارکه بقره آیات 236 ـ 237 و 241 و در سوره نساء آیه 4 و سوره قصص آیات 27 و 28 و سوره احزاب آیه 49 به آن تصریح شده، و کسى را نمى رسد که در این زمینه و در زمینه هاى دیگر کمترین ستمى به زن روا دارد.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
مَنْ ظَلَمَ اِمْرَاَهً مَهْرَها فَهُوَ عِنْدَ اللّهِ زان یَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ: عَبْدى زَوَّجْتُکَ اَمَتى عَلى عَهْدى فَلَمْ تُوفِ بِعَهْدى وَ ظَلَمْتَ اَمَتى فَیُوْخَذُ مِنْ حَسَناتِهِ فَیُدْفَعُ اِلَیْها بِقَدْرِ حَقِّها، فَاِذا لَمْ تَبْقَ لَهُ حَسَنَهٌ اُمِرَ بِهِ اِلَى النّار بِنَکْثِهِ لِلْعَهْدِ اِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْوُولاً.[195]
کسى که مهر زن را ظالمانه نپردازد، نزد خداوند زناکار محسوب مى شود، روز قیامت حضرت حق به او خطاب مى کند، بنده من کنیزم را بر اساس پیمانى که با تو بستم " عقد و ازدواج " به تو تزویج نمودم، به پیمان من وفا نکردى، و بر او ستم روا داشتى، سپس به اندازه حق زن از حسنات مرد برداشته در پرونده همسرش مى گذارند، و چون حسنه اى به اندازه پرکردن حق زن نماند، به گناه پیمان شکنى به آتشش مى برند، عهد و پیمان مسئولیت دارد.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید :
السُّراقُ ثَلاثَهٌ :
مانِعُ الزَّکاهِ، وَ مُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساءِ، وَ کَذلکَ مَنِ اسْتَدانَ وَ لَمْ یَنْوِ قَضاءَهُ.[196]
دزدان سه طایفه اند :
آنان که از پرداخت زکات بخل مىورزند، کسانى که خوردن و به غارت بردن مهر زن را حلال مى دانند، و مردمى که قرض مى گیرند و خیال اداى آن را ندارند.
حضرت رضا (علیه السلام) از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) روایت مى کند :
اِنَّ اللّهَ تَعالى غافِرُ کُلِّ ذَنْب اِلاّ مَنْ جَحَدَ مَهْراً اَوِ اغْتَصَبَ اَجیراً اَجْرَهُ
اَوْ باعَ رَجُلاً حُرّاً.[197]
خداوند متعال آمرزنده هر گناهى است مگر گناه انکار مهر زن، یا غصب دستمزد اجیر، یا فروش انسان آزاد.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود :
اَقْذَرُ الذُّنُوبِ ثَلاثَهٌ : قَتْلُ الْبَهیمَهِ وَ حَبْسُ مَهْرِ الْمَرْاَهِ، وَ مَنْعُ الاَْجیرِ اَجْرَهُ.[198]
پلیدترین گناه قتل نفس، خوددارى از پرداخت مهر، و نپرداختن اجرت
مزدور است.
از جانب اولیاء اسلام به زنان باکرامت توصیه شده، اگر زمینه مناسبى در برنامه بخشیدن مهر به شوهر ببینند، از این مرحله عالى اخلاقى که نشان جود و کرم و سخاوت و بزرگوارى است چشم پوشى نکنند.
در روایت بسیار مهمى از رسول خدا آمده :
ما مِنْ اِمْرَاَه تَصَدَّقَتْ عَلى زَوْجِها بِمِهْرِها قَبْلَ اَنْ یَدْخُلَ بِها اِلاّ کَتَبَ اللّهُ لَها بِکُلِّ دینار عِتْقَ رَقَبَه قیلَ یا رَسُولَ اللّهِ فَکَیْفَ الْهِبَهُ بَعْدَ الدُّخُولِ ؟ قالَ : اِنَّما ذلِکَ مِنَ الْمَوَدَّهِ وَ الاُْلْفَهِ.[199]
زنى که در زمان عقد، قبل از آنکه حق هم بسترى و زناشوئى انجام بگیرد، مهرش را به شوهر ببخشد، به هر دینارى ثواب یک بنده آزاد کردن در نامه عملش ثبت مى شود، گفته شد یا رسول اللّه اگر بعد از انجام عروسى این بخشش انجام بگیرد چگونه است، فرمود هبه مهر پس از عروسى نتیجه محبت و انس است.

* * *
جهاز عروس
در میان مردم مومن و مسلمان رسم است که از باب پدرى و بزرگترى، و لطف و محبت، و عشق و علاقه، بزرگ خانواده، و ولىّ دختر، براى فرزند دلبند، و نور چشم عزیز خود، جهاز تهیه مى کند.
در این زمینه، باید به خانواده عروس و داماد این معنا را توجه داد، که داماد عزیز و خانواده محترمش قناعت را که اخلاق انبیاء و اولیاء و حقیقتى محبوب خداوند است از یاد نبرند، و آنچه را خانواده عروس به اندازه توان و قدرت خود به دنبال دختر فرستادند با چشم عنایت و محبت و با دیده قناعت بنگرند، تا خداى نخواسته، قدم سرزنش و تحقیر، و سرکوفت، و حمله به شخصیت افراد، در سرزمین زندگى وارد نگردد. و پدر محترم عروس در تهیه جهاز شان انسانى، و موقعیت اجتماعى خود و خانواده طرف را لحاظ کند، و از طرفى از اسراف در این مسئله بپرهیزد که خداوند دشمن مردم مسرف است.
نیازى نیست که جهازى وسیع، و اشیائى گران قیمت، و اجناسى فوق العاده تهیه شود، و خرج جهاز خارج از حدود شرعى و عرفى صورت گیرد، و دین و بدهى کمرشکنى به خاطر تهیه جهاز به جاى ماند.
در این مسئله حتماً از چشم همچشمى، و نظر به جهاز اسرافى دیگران دوختن بپرهیزید، و کارى نکنید، که جوانان توقعشان نسبت به جهاز سنگین زنده شود، و تنها سراغ دخترانى بروند که پدرانشان از ثروت باد آورده بهره مندند، و براى سایرین در مسئله ازدواج درد سر و مشکلات لاینحل بوجود بیاید، که این همه خلاف انسانیت، و مورد نفرت حق و موجب عذاب و گرفتارى در روز قیامت است.
جهاز را از مال حلال، و ثروت پاک تهیه کنید، که عبادت واجب عروس و داماد در لباسها و فرشها و خانه تهیه شده صحیح و شرعى باشد.
خود را به خاطر فرزندان و توقعات بیش از اندازه آنان به درد سر دچار نکنید، و محض آنان راه عقاب و عذاب قیامت را به روى خود باز منمائید.
الگوى الهى و معنوى در جهاز عروس
علامه مجلسى در احوالات حضرت زهرا (علیها السلام) در کتاب باارزش بحار از قول حضرت صادق (علیه السلام) روایت مى کند :
امیرالمومنین از زندگى مادى جز یکى دو دست لباس، یک شتر، یک شمشیر، و یک زره چیزى نداشت، درآمد روزانه او از کار کردن در باغ و زمین کشاورزى دیگران تامین مى شد، چون براى خواستگارى سیده زنان آفرینش به محضر رسول حق آمد، حضرت به او فرمود برخیز و زره را بفروش، زره را فروختم، پولش را در دامان رسول حق ریختم نه من گفتم چه مقدار است، و نه آن حضرت اندازه اش را از من پرسید.
مشتى از پولها را به بلال مرحمت کرد و فرمود با آن براى دخترم عطر تهیه کن، و قسمتى را به ابوبکر داد و فرمود لباس و اثاث منزل آماده نما، به عمار و جمعى از اصحاب فرمود او را در خرید لباس و اثاث خانه کمک کنید، آنچه خریده شد عبارت بود از :
1 ـ پیراهن : هفت درهم
2 ـ چارقد : چهار درهم
3 ـ چادر سیاه خیبرى
4 ـ یک تخت طناب پیچ
5 ـ یک جفت تشک که روکش آن کتان مصرى و داخل آن لیف خرما و پشم گوسپند بود.
6 ـ چهار بالش که روکشش چرم طائف و درونش پوشال بود.
7 ـ یک پرده پشمین
8 ـ یک حصیر
9 ـ آسیاى دستى
10 ـ یک طشت مسى
11 ـ یک مشک آب
12 ـ یک قدح
13 ـ یک دولچه آب
14 ـ یک آفتابه
15 ـ یک خم سبز رنگ جهت نگهدارى آب یا مواد خوراکى
16 ـ چند کوزه سفالین.
وقتى تمام اجناس را نزد رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) آوردند زیر و رو کرد و فرمود : خداوند براى اهل بیت مبارک کند.[200]
آن مرد خدا در نوشتارش نوشته : این اجناس مختصر جهاز دخترى بود که پدرش قدرت و محبوبیّتى مافوق تصور داشت، و یارانش به جاى زر و سیم، جان و سر نثارش مى کردند، ولى نه دامادش را دچار غصه قرض کرد، و نه بیت المال مسلمانان را که باید صرف مسکین و یتیم و مصالح عمومى شود، خرج خودنمائى و تجملات بیجا نمود، و نه سطح هزینه ازدواج را بالا برد، تا دیگران با الگو گرفتن از او در طول تاریخ دچار زحمت و رنج و محنت و غصه و اندوه شوند.
از همه مهمتر، آنقدر صفا و صمیمیت و یکرنگى و پاکى در کار بود، که وقتى خودش را از تهیه جهاز که وظیفه اخلاقى او بود عاجز دید، به داماد باکرامت پیشنهاد فروش زره داد، تا با قیمت آن جهاز و اثاث منزل تهیه کند، و این عمل را به هیچ عنوان موجب سرافکندگى و آبروریزى خود ندانست، و داماد باکرامت هم آنقدر صفا و پاکى و سلامت و نورانیت داشت، که کمترین سخنى تحت این عنوان که جهاز به عهده پدر دختر است به زبان نیاورد، و خیال آن را هم بر دل پاک و الهى خود نگذراند.
نتیجه این ازدواج یازده امام معصوم، و محصول این شجره طیبه از آن زمان تا کنون هزاران فقیه، دانشمند، حکیم، شاعر، عارف، عاشق حق، مرجع تقلید و انسانهاى مومن است، ازدواجى که از نظر برکت و برکات در تمام دوران هستى نمونه ندارد.
دعا در آستانه عروسى
مناجات با خدا، و دعا و تضرّع و زارى به پیشگاه حضرت او در تمام اوقات مطلوب، و به عنوان عبادت ارزیابى شده.
از جمله اوقات دعا، و دست برداشتن به سوى حق پیش از انجام مراسم عروسى است.
دعا در این زمان به اجابت نزدیک است، و زمینه تحقق آرزوهاى مشروع آماده است.
امیرالمومنین (علیه السلام) مى فرماید : کسیکه قصد ازدواج دارد دو رکعت نماز بجاى آورد، و سوره حمد و یس را قرائت کند، و پس از پایان نماز به حمد و ثناى حق برخیزد و بگوید :
اللّهُمَ ارْزُقْنى زَوْجَهً صالِحَهٌ، وَدُوداً، وَلُوداً، شَکُوراً، قَنُوعاً، غَیُوراً، اِنْ اَحْسَنْتُ شَکَرَتْ، وَاِنْ اَسَاْتُ غَفَرَتْ، وَاِنْ ذَکَرْتُ اللّهَ تَعالى اَعانَتْ، وَاِنْ نَسیتُ ذَکَرَتْ، وَاِنْ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِها حَفِظَتْ، وَاِنْ دَخَلْتُ عَلَیْها سَرَّتْ، وَاِنْ اَمَرْتُها اَطاعَتْنى، وَاِنْ اَقْسَمْتُ عَلَیْها اَبَرَّتْ قَسَمى، وَاِنْ غَضَبْتُ عَلَیْها اَرْضَتْنى یا ذَالْجَلالِ وَ الاْکْرامِ هَبْ لى ذلِکَ فَاِنَّما اَسْاَلُکَ وَ لا اَجِدُ اِلاّ ما قَسَمْتَ لى، فَمَنْ فَعَلَ ذلِکَ اَعْطاهُ اللّهُ ما سَاَلَ.
خداوندا همسرى شایسته، با محبت، فرزندآور، سپاسگزار، قانع، باغیرت به من مرحمت فرما، چون به او نیکى کنم شکر کند، اگر در حقش به اشتباه و خطا بدى کنم گذشت نماید، اگر تو را یاد کنم کمکم دهد، اگر فراموش کنم یادآورى نماید، چون از نزدش بروم خودش و حیثیت مرا حفظ کند، به وقتى بر او وارد شوم خوشحال شود، امرش کنم از من فرمان ببرد، سوگندش دهم، به سوگندم پاى بندى کند، چون بر او خشم گیرم خوشنودم نماید، اى صاحب جلال و کرم این خواسته ها را به من ارزانى دار، من از تو خواستم، و نمى یابم جز آنچه را مقدر من نمائى، آنگاه امیرالمومنین فرمود، هر کس در آستانه ازدواج چنین قدمى بردارد با عنایت و لطف حق به خواسته هایش برسد.
آداب و اوقات عروسى
گروهى از خانواده ها تصور مى کنند، عقد و عروسى مجوزى براى انجام هر کارى است، که امیال و شهوات آنان اقتضا مى کند.
در زمان عقد و عروسى فرزندان خود، بنابر درخواست آنان، یا دوستان دو زوج، یا اقوام دست به محرّمات الهى مى زنند، و به خیال خود خوشى و لذت بیشترى را براى مجلس فراهم مى نمایند.
در حالى که عقد و عروسى باید توام با وقار، و حفظ کرامت و شخصیت، و به دور از محرمات و گناهان، و عوامل تحریک شهوات باشد، تا موجبى براى جلب رحمت حق، و عاملى براى تحقق برکات الهى شود.
موسى بن جعفر (علیه السلام) فرموده : پرهیز از لذات و خوشیهاى غیرحرام به هیچ عنوان لازم نیست.
البته به وقت عقد و عروسى باید شاد بود، و عوامل و علل مشروع همچون خواندن با صداى نیکو، مزاح، انجام برنامه هاى خنده آور را از یاد نبرد.
خواندن اشعار حکیمانه، سرودهاى بامفهوم و معنادار، شعارهاى شاد کننده، و انجام مراسمى که معمولاً در عرف زنان مسلمان در اینگونه مجالس بوده هیچ مانع شرعى ندارد، بیدار ماندن هم طبیعى این محافل است.
رسول حقّ مى فرماید : بیدارى تا دیر وقت در سه برنامه بى اشکال است :
خواندن قرآن، طلب دانش، رساندن عروس به خانه شوهر.[201]
اسلام عروسى را به هنگام شب بهتر مى داند، چنانکه عروسى حضرت زهرا به شب برگزار شد.
جابر انصارى مى گوید: چون رسول الهى فاطمه را براى على عقد فرمود، گروهى از کوته نظران به حضرت اعتراض آوردند، که شما دخترت را به مهر اندک به على دادى، فرمود این عقد به اراده من نبود، خداوند على را به زهرا تزویج فرمود.
شب عروسى رسول حق استر سپید و سیاه خود را حاضر نمود، قطیفه اى روى آن انداخت و به فاطمه فرمود: سوار شو، به سلمان امر کرد، مهار شتر را بکش، و خود از پشت سر آن را مى راند، در میان راه صداى فرود آمدن چیزى شنید، نظر فرمود، دید جبرئیل و میکائیل هر کدام با هفتاد هزار فرشته از جایگاه رفیع خود فرود آمده اند، سبب آمدن آنان را پرسید، پاسخ دادند، آمده ایم زهرا را تا خانه على بدرقه کنیم، سپس تبریک گفتند و صداى تکبیر از فرشتگان بلند شد، و رسول الهى هم اللّه اکبر گفت، از این جهت همراه عروس اللّه اکبر گفتن سنت شد.[202]
آرى مراسم عروسى، و آداب شب شادى را باید چنان تهیه کرد، که باعث نزول فرشتگان و برکات حق شود.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود :
زُفُّوا عَرائِسَکُمْ لَیْلاً . . .[203]
عروس را شب به خانه شوهر ببرید.
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود :
مِنَ السُّنَّهِ التَّزْویجُ بِاللَّیْلِ لاَِنَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ النِّساءُ اِنَّما هُنَّ سَکَنٌ.[204]
عروسى در شب روش رسول خدا است، چه اینکه خداوند شب را مایه آرامش قرار داده، و زن هم آرامش خاطر است.
اِنَّهُ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَمَرَ بَناتُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ نِساءَ الْمُهاجِرینَ وَ الاَْنْصارِ اَنْ یَمْضینَ فى صُحْبَهِ فاطِمَهَ وَ اَنْ یَفْرَحْنَ وَ یَرْجُزْنَ وَ یُکَبِّرْنَ وَ یَحْمَدْنَ وَ لا یَقُولَنَّ ما لا یَرْضَى اللّهُ.[205]
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمان داد دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار شب عروسى حضرت زهرا(علیها السلام) دنبال آن دختر فرزانه حرکت کنند، شادى نمایند، شعر بخوانند، اللّه اکبر و الحمد للّه گویند، و از چیزى که خدا راضى نیست در گفتار خود بپرهیزند.
غذا دادن به مهمانان که زحمت کشیده و دعوت دو خانواده را پذیرفته اند از نظر اسلام مستحب است.
رسول حق فرموده :
لا وَلیمَهَ اِلاّ فى خَمْس : فى عُرْس، اَوْ خُرْس، اَوْ عِذار، اَوْ وَکار، اَوْ رَکاز، فَالْعُرْسُ التَّزْویجُ، وَ الْخُرْسُ النِّفاسُ بِالْوَلَدِ، وَ الْعِذارُ الْخِتانُ، وَ الْوَکارُ الرَّجُلُ یَشْتَرِى الدّارَ، وَ الرَّکازُ الرَّجُلُ یَقْدَمُ مِنْ مَکَّهَ.[206]
ولیمه نیست جز در پنج برنامه : ازدواج، تولد فرزند، ختنه، خرید خانه، و بازگشت از مکه.
روایت شده در شب عروسى حضرت زهرا پیامبر فرمود : یا على به احترام همسرت غذائى عالى تهیه کن، سپس اضافه فرمود و گفت : گوشت و نانش از ما، خرما و روغنش از شما، امیرالمومنین فرماید : من خرما و روغن خریدم، و پیامبر آستین بالا زد خرما را در روغن خرد کرد و به هم زد تا به صورت " حیس "[207] در آمد، و قوچى فرستاد سر بریدیم و نان زیادى پختند و فرمود : یا على هر که را خواهى دعوت کن، من رفتم مسجد فریاد زدم دعوت ولیمه فاطمه را بپذیرید.[208]
رسول خدا در رابطه با دعوتى که از انسان براى شرکت در عروسى مى شود فرمود :
اِذا دُعیتُمْ اِلَى الْعُرُساتِ فَاَبْطِئُوا فَاِنَّها تُذَکِّرُ الدُّنْیا، وَ اِذا دُعیتُمْ اِلَى الجَنائِزِ فَاَسْرَعُوا فَاِنَّها تُذَکِّرُ الاْخِرَهَ.
چون به عروسى دعوت شدید عجله نکنید که عروسى یادآور دنیا و زندگى ظاهرى است، و زمانى که به تشییع جنازه دعوت شدید بشتابید که یادآور آخرت است.
خانواده ها باید مجالس عقد و عروسى را به گونه اى ترتیب دهند، که اولاً براى بچه ها و نوجوانان و جوانان بدآموزى و زمینه ترغیب و تشویق به گناه و معصیت نداشته باشد، و در ثانى مردم مومن و زنان مومنه اى که دعوت شده اند، بتوانند با خیال راحت شرکت کنند.
مجلسى که موافق شرایط اسلامى برپامى شود، وحدود الهى درآن حفظ مى گردد، کلاس درسى براى جوانان و محل نزول رحمت حق براى اهل آن مجلس است.
آداب زفاف
در زمینه زفاف و زناشوئى در قرآن مجید و روایات آدابى بیان شده، که رعایت آنها به سود زن و مرد و فرزندان آنهاست.
به سفارشاتى که در این زمینه از رسول خدا و اهل بیت در معتبرترین کتابهاى حدیث آمده توجه نمائید :
عروس وقتى به خانه داماد آورده شد اخلاق اقتضا مى کند داماد کفش عروس را از پا درآورد، پاى عروس را بشوید، از در خانه تا جائى که ممکن است آب پاشى کند، که با این برنامه هفتاد هزار رشته فقر از خانه قطع مى گردد، و هفتاد هزار رشته از برکت خانه را مى پوشاند، هفتاد فرشته رحمت بالاى سر عروس به پرواز درآید که برکت آن تمام زوایاى خانه را مى گیرد، عروس از بیماریهائى چون جنون، جذام، برص تا زمانى که در آن خانه باشد در امان مى ماند.
در هفته اول عروسى، عروس از خوردن شیر، سرکه، گشنیز، سیب ترش خوددارى نماید، زیرا این چهار در رحم او اثر منفى گذاشته و ممکن است او را نازا کند.
رسول خدا فرمود : اگر زن در موقع خوردن سرکه به ایام عادت بنشیند پاک شدنش را از عادت کُند مى نماید، گشنیز زمان عادت را شدت مى دهد، و زائیدن را بر او سخت مى کند، سیب ترش عادت را به سرعت قطع مى کند، و ماندن خون در رحم تولید بیمارى مى نماید.
از آمیزش در اول ماه و وسط و آخر ماه خوددارى شود، زناشوئى در بعد از ظهر انجام نگیرد.
سخن در آن وقت، و نظر دوختن کراهت شدید دارد، به وقت زفاف در فکر زن دیگر بودن براى روحیه و فرزندى که بوجود مى آید بسیار مضرّ است.
لباس مختصر به تن داشتن براى مرد و زن به وقت زفاف به اخلاق و وقار نزدیک تر است.
ایستاده عمل کردن برنامه حیوانات، و موجب ناراحتى است.
از برنامه زفاف در شب عید فطر، و عید قربان و زیر درخت، و روبروى خورشید، و بین اذان و اقامه، و شب پانزده شعبان و روى بام، و شب سفر پرهیز شود.
زفاف و عروسى در شب دوشنبه و ابتداى شب سه شنبه و شب پنج شنبه و روز پنج شنبه و شب جمعه و عصر جمعه داراى منافع مادى، و منافع بسیار مهم معنوى است.
در اوقاتى که از زفاف و زناشوئى منع شده، احتمال پدید آمدن زیان و ضرر براى فرزند از قبیل : جنون، جذام، حماقت، چشم چپى، گنگى، کورى، بخل، زن صفتى، جدائى و تفرقه، عقیمى، شش انگشتى، چهارانگشتى، فقر، حرص بر تجاوز به جان مردم، کوردلى، بدصورتى، و کودنى، خواهد بود.
و در زمانهائى که به آن سفارش شده، واقعیاتى براى فرزند از قبیل، حفظ قرآن، رضایت به قضاى حق، ایمان، ایمنى از عذاب، مهر و عاطفه، رقّت قلب، جود و سخاوت، پاک زبانى، علم و دانش، سلامت دین و دنیا، و رسیدن به مقام اولیاء اللهى تحقق خواهد یافت.
این سلسله مسائل را نمى توان با ابزار مادى، و وسائل طبى تشخیص داد، حقایقى است که رسول باکرامت اسلام به عنوان وصیت و سفارش خطاب به امیرالمومنین داشتند، و از آن حضرت خواستند این سفارش مرا در زمینه مسئله زفاف و زناشوئى حفظ کن چنانکه من بعد از شنیدن از جبرئیل بر حفظ آن اقدام نمودم.[209]
از در جا انجام شدن برنامه زناشوئى منع شده، زیرا در جا عمل کردن ستم نمودن به زن است، این برنامه پس از مقدماتى که از نظر روانى و جسمى براى زن یا مرد سودمند است باید انجام بگیرد.
رسول حق مى فرماید :
ثَلاثَهٌ مِنَ الْجَفاءِ : اَنْ یَصْحَبَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ فَلا یَساَلُهُ عَنْ اِسْمِهِ وَ کُنْیَتِهِ، اَوْ یُدْعَى الرَّجُلُ اِلى طَعام فَلا یُجیبُ اَوْ یُجیبُ فَلا یَاْکُلُ، وَ مُواقَعَهُ الرَّجُلِ اَهْلَهُ قَبْلَ الْمُلاعَبَهِ.[210]
سه برنامه از موارد ستم است : مردى با مردى همنشین شود، از اسم و کنیه اش نپرسد، انسان به مهمانى دعوت شود، اجابت ننماید، یا اگر اجابت کرد از غذاى دعوت کننده نخورد، و بدون مقدمات عاطفى، و جسمى عمل زناشوئى انجام بگیرد.
امام ششم فرمود :
ثَلاثٌ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلینَ : اَلْعِطْرُ، وَ اِحْفاءُ الشَّعْرِ، وَ کَثْرَهُ الطَّرُوقَهِ.
سه چیز از روش انبیاء الهى است. استعمال بوى خوش، کوتاه کردن مو، و زیاد پاسخ گفتن به نیاز جنسى زن.[211]
امیرالمومنین (علیه السلام) مى فرماید : کناره گرفتن از زن، و محروم نمودن او از ارضاء غریزه جنسى موجب عذاب قبر است.[212]
زفاف در ایام عادت معصیت، و منع آن بیش از چهار ماه بدون عذر، یا بدون رضایت همسر حرام و موجب عقاب، و در حال جنابت مکروه است.
على (علیه السلام) مى فرماید از انجام عمل جنسى به طور درجا خوددارى کنید، زیرا براى زن نیازهاى عاطفى و جسمى هست، او را در این زمینه یارى دهید، سپس اقدام به برنامه زناشوئى کنید، هرگاه به طور ناگهانى چشم شما به زن نامحرم افتاد، و زیبائى او براى شما شگفت آور بود، بلافاصله نزد همسر خود بروید، زیرا خداوند همان را که در آن نامحرم قرار داده، به همسر شما مرحمت فرموده، که گذشت از دیده دوختن به زن نامحرم، و نزد همسر خود رفتن راه شیطان را براى تسخیر قلب مى بندد.
اگر همسر نداشتید بدون فاصله دو رکعت نماز بخوانید، و خداوند را زیاد حمد کنید، و بر پیامبر و آلش صلوات فرستید، آنگاه ازفضل حضرت حق مدد بجوئید، که خداوند مهربان از باب رافت خود، آنچه که شما را بى نیاز کند به شما حلال مى کند.[213]
ثواب پاسخ گوئى به نیاز جنسى زن به اندازه اى است که انسان را شگفت زده مى کند، در روایت بسیار مهمى آمده، رسول باکرامت اسلام به مردى فرمود :
اَصْبَحْتَ صائِماً، قالَ، لا قالَ فَعُدْتَ مَریضَاً ؟ قالَ: لا قالَ فَاتَّبَعْتَ جَنازَهً ؟ قالَ لا قالَ فَاَطْعَمْتَ مِسْکیناً ؟ قالَ لا قالَ : فَارْجِعْ اِلى اَهْلِکَ فَاَصِبْهُمْ فَاِنَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْکَ صَدَقَهٌ.[214]
امروز را روزه اى ؟ گفت : نه، آیا مریضى را عیادت نموده اى ؟ گفت : نه، به تشییع جنازه اى رفته اى ؟ عرضه داشت نه، فرمود : از کار افتاده اى را طعام داده اى ؟ گفت : نه، فرمود : پس به خانه برگرد، و حق زناشوئى با همسرت را به انجام برسان که این برنامه از جانب تو براى او صدقه است!!
از مجامعت در صورتى که طفلى در آن مکان باشد باید پرهیز کرد، زیرا از نظر روانى و اخلاقى براى کودک زیانبار است، و به فرموده امام ششم احتمال بوجود آمدن زمینه زنا براى او در آینده باشد.[215]
با شکم پر از این عمل باید پرهیز داشت، زیرا زیان جسمى دارد.[216]
از عمل زفاف، در زمانى که طفل شیرخواره در گهواره است و مى بیند بپرهیزید.[217]
راستى اسلام از نظر مسائل اخلاقى و عاطفى و تربیتى، بخصوص در مسئله رعایت حق زنان، و اشراف به تمام زوایاى حیات، و شئون زندگى چه مکتب با عظمت، و از نظر دید و بصیرت نسبت به واقعیات فردى و خانوادگى و اجتماعى، و همه امور مادى و معنوى چه آئین شگفت آورى است، آرى باید اینچنین باشد زیرا تجلّى وحى و دانش حق و بینش پیامبر و اهلبیت است نه برخاسته از فکر
محدود زمینى.

( ان اللّه یحب التوابین و یحب المتطهرین )
" بقره / 222 "
11 بهداشت در نظام خانواده

بهداشت در نظام خانواده …
ارزش نظافت و بهداشت در اسلام
به هنگامى که مقدمات ازدواج پایان گرفت، و زن و شوهر جوان با کمال عشق و علاقه، زندگى خود را شروع کردند، باید به امورى که در زندگى جنبه زیربنائى دارد توجه کنند، و نسبت به آن امور از بى تفاوتى و سستى و تنبلى و غفلت، جداً پرهیز نمایند.
از جمله آن امور مسئله بهداشت و نظافت در تمام شئون زندگى است.
بدن، موى سر، دهان و دندان، لباس، فرش، وسائل زندگى، بخصوص وسائل آشپزخانه، و هر آنچه که با زندگى روزمرّه در ارتباط است، باید از نظر بهداشتى مورد توجه دقیق قرار بگیرد.
عده اى از زوج هاى جوان در ابتداى زندگى از توجه به نظافت و بهداشت غافلند، و تنها به خورد و خوراک و بهره گیرى از لذات ظاهرى قناعت مى کنند، و از نظم و انضباط و پاکى و پاکیزگى در زندگى آنان خبرى نیست، این بى خبرى را فطرت سلیم، و عقل فعال، و آئین الهى تحت هیچ عنوانى نمى پذیرد، بلکه از آن هم نفرت شدید دارد، علاوه بر این ممکن است این بى تفاوتى و بى توجهى در طول زمان حاکم بر فضاى حیات شود، و خانه و اهل خانه را از نظر سلامت، نسبت به همه امور ظاهرى و باطنى تهدید نماید، و بخصوص بر وضع فرزندان اثر نامطلوبى بگذارد، و آنان را تبدیل به موجودى بى تفاوت، کودن، بیمار، ذلیل، ضعیف و سربار جامعه کند، و وجودشان زمینه پذیرش رذالت و دنائت، و انواع مفاسد و معاصى گردد.
خداوند مهربان در قرآن مجید، نسبت به آنان که طهارت ظاهر و باطن را رعایت مى کنند، و به بهداشت تن و روان توجه دارند، و عرصه گاه جسم و جان را از تمام آلودگیها پاک نگاه مى دارند، اعلام عشق و محبت نموده :
اِنَّ الله یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ.[218]
همانا خداوند اهل توبه و انابه و پاکى و پاکیزگى را دوست دارد.
مکتب اسلام و به عبارت دیگر مدرسه نبوت و امامت، و به تعبیر دیگر آئین وحى که در قرآن کریم و سخنان نبى اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) ، و اهلبیت آن حضرت یعنى امامان معصوم تجلّى دارد، و در توجه به پاکى و پاکیزگى و طهارت و بهداشت در تمام زمینه هاى زندگى، در میان تمام مکتب ها بى نظیر، و قوانین بهداشتى این مدرسه آسمانى که بیش از پنج هزار قانون است و قسمتى از آن در جلد اول و دوم کتاب وسائل الشیعه آمده، فوق تمام قوانین بهداشتى، و از نظر ظرافت و لطافت و ترغیب و تشویق به رعایت آنها، فوق العاده شگفت آور است.
اسلام عزیز نزدیک به پانزده عامل را به عنوان عامل طهارت و پاکیزگى، و وسیله پاک کننده معرفى کرده، که چنین سیاق و روشى در هیچ یک از مکاتب موجود در جهان دیده نمى شود.
اسلام آلوده ماندن، و آلوده کردن، و فراهم آوردن زمینه آلودگى را در بسیارى از موارد حرام اعلام کرده، و مرتکب آن را بزهکار، و مستحقّ عذاب الهى در روز قیامت مى داند.
آب جارى، آب چاه، آب چشمه، آب باران، آب راکدى که هر یک از طول و عرض و عمق آن سه وجب و نیم باشد، آب قلیلى که از بالا روى شیئى نجس بریزد و به اندازه پاک کردن شیئى نجس باشد، زمینى که همراه با خاک است، نور مستقیم خورشید، آتش، تغییر جنس آلوده به حالت دیگر، هر کدام در جاى خود و در محل تعیین شده از مطهرات هستند.
رسول الهى (صلى الله علیه وآله وسلم) در چند روایت بسیار مهم به ارزش پاکیزگى و طهارت اشاره فرموده، که به نظر هر صاحب نظرى از عجائب مسائل اسلامى است :
اَلطَّهُورُ شَطْرُ الاْیمانِ.[219]
تمیزى و پاکى، و ایجاد طهارت و پاکیزگى نصف ایمان است.
چه اندازه عجیب است که نصف ایمان تمام مسائل اخلاقى و عملى و نصف دیگر آن تمیزى و توجه به پاکى و طهارت است!!
اَوَّلُ ما یُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ طَهُورُهُ.[220]
اول چیزى که در قیامت و دادگاه عدل حق، نسبت به آن از انسان حساب مى کشند تمیزى و طهارت و پاکى اوست.
رسول خدا در مسئله بهداشت دهان و دندان، موى سر و صورت، لباس و پوشاک، خانه و اثاث خانه، کوچه و خیابان، شهر و دیار و حتى نسبت به اموات بسیار بسیار حساس، و از تمام مردم جهان در رعایت بهداشت و پاکیزگى برتر بودند.
دستور او به اینکه اموات را با آب سدر و آب کافور، و آب خالص بشویند، و مواضع سجده را کافور گذاشته و قبر را عمیق تر حفر کنند، و در چیدن لحد و ریختن خاک نظم و انضباط را مراعات نمایند، تا با متلاشى شدن بدن میّت در قبر، و ترکیبش با خاک و کافور، تمام اصول بهداشت جهت شهر و دیار و زندگان رعایت گردد، از عجایب دستورات، و شگفتى هاى دانش وبینش آن انسان والا و برتر است.
حدّ رعایت پاکى ظاهر و باطن در آن وجود مبارک به اندازه اى بالا بود، که معصومى چون امیرالمومنین (علیه السلام) ،که علم و بصیرت او تجلّى دانش و حکمت و علم حضرت حق بود، آن حضرت را به عنوان اطیب و اطهر معرفى کرد، و از تمام مردم جهان خواست، که وجود مقدس او را در انواع پاکى ها و طهارت جسم و جان سرمشق و الگوى خود قرار دهند.
فَتَاَسَّ بِنَبِیِّکَ الاَْطْیَبِ الاَْطْهَرِ (صلى الله علیه وآله وسلم) فَاِنَّ فیهِ اُسْوَهً لِمَنْ تَاَسّى . . .[221]
به پیامبرت که نیکوترین و پاکیزه ترین موجود در تمام جهان هستى است، اقتدا کن، همانا در وجود مقدّس او در تمام شئون حیات، براى آنکس که بخواهد به او اقتدا کند الگو و سرمشق هست.
رسول خدا فرمود :
اِنَّ اللّهَ طَیِّبٌ، یُحِبُّ الطَّیِّبَ، نَظیفٌ، یُحِبُّ النَّظافَهَ.[222]
همانا خداوند نیکوست، نیکو را دوست دارد، پاکیزه است به پاکیزگى علاقه دارد.
رفعت و بلندى، ارزش و مقام پاکى و پاکیزگى تا کجاست، که سخن از آن در رابطه با حریم ذات حق است.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
تَنَظَّفُوا بِالْماءِ مِنَ النَّتِنِ الرّیحِ الَّذى یُتَاَذّى بِهِ، تَعَهَّدُوا اَنْفُسَکُمْ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ مِنْ عِبادِهِ الْقاذُورَهَ الَّذى یَتَاَنَّفُ بِهِ مَنْ جَلَسَ اِلَیْهِ.[223]
خود را از بوى بدى که موجب آزار دیگران است با آب، پاک و پاکیزه کنید، نسبت به وجود خود متعهد باشید، خداوند به بنده اى که داراى آلودگى است، و مردم از نشستن کنار او عار و ننگ دارند، خشم و کینه دارد.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
طَهِّرُوا هذِهِ الاَْجْسادَ طَهَّرَکُمُ اللّهُ، فَاِنَّهُ لَیْسَ عَبْدٌ یَبیتُ طاهِراً اِلاّ باتَ مَعَهُ مَلَکٌ فى شِعارِهِ، وَ لا یَتَقَلَّبُ ساعَهً مِنَ اللَّیْلِ اِلاّ قالَ : اللّهُمَّ اغْفِرْ لِعَبْدِکَ فَاِنَّهُ باتَ طاهِراً.[224]
این بدن ها را پاک کنید، خداوند شما را پاک گرداند، همانا بنده اى نیست که شب را پاک و پاکیزه به صبح برساند، مگر ملکى او را در این پاکى همراهى کند، و ساعتى از شب نگردد مگر اینکه آن ملک بگوید : خداوندا بنده ات را در معرض مغفرت قرار بده که او شب را به پاکى به صبح آورد.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
بِئْسَ الْعَبْدُ الْقاذُورَهُ.[225]
بد انسانى است، انسان آلوده و کثیف.
و نیز آن حضرت فرمود :
هَلَکَ الْمُتَقَذِّرُونَ.[226]
آلودگان و مردمان کثیف هلاک شدند.
از جابر بن عبداللّه روایت شده : رسول خدا مردى را دید ژولیده موى، به صورتى که مویش به شکل بدى پراکنده بود، فرمود : هان آیا چیزى که مویش را منظم کند و آرایش دهد نیافت ؟
و دیگرى را دید با لباس چرک و کثیف، فریاد زد هان، آیا آبى نیافت که لباس آلوده اش را بشوید ؟[227]
حضرت باقر (علیه السلام) فرمود :
کَنْسُ الْبُیُوتِ یَنْفِى الْفَقْرَ.[228]
جارو کردن خانه ها موجب زدودن فقر است.
امام ششم (علیه السلام) فرمود :
غَسْلُ الاِْناءِ وَ کَنْسُ الْفِناءِ مَجْلَبَهٌ لِلرِّزْقِ.[229]
شستن ظرفها، و جارو کردن آستانه خانه، باعث جلب رزق است.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
لا تُوْوُوا التُّرابَ خَلْفَ الْبابِ فَاِنَّهُ مَاْوَى الشَّیاطینِ.[230]
خاکروبه منزل را پشت در خانه جمع نکنید، همانا منزلگاه شیاطین است.
لغت شیطان از شطن گرفته شده، و این لغت به معناى خبیث و پلید و موجود موذى و همراه با شرّ است.
این معجزه باعظمت و شگفت آور، محصول بینش رسول حق و اولیاء الهى یعنى امامان معصوم شیعه است، که چندین قرن قبل از وجود میکروب، با استعمال لفظ شیطان یعنى موجود خبیث و پلید خبر داده اند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
لا تُبَیِّتُوا الْقُمامَهَ فى بُیُوتِکُمْ، وَاَخْرِجُوها نَهاراً فَاِنَّها مَقْعَدُ الشَّیْطانِ.[231]
آنچه از سفره مى ماند، و قابل مصرف کردن و خوردن نیست، نگذارید تا شب در خانه بماند، آن را در همان روز روشن از خانه خارج کنید، همانا مانده هاى در سفره که غیرقابل مصرف است، نشستن گاه شیطان است.
و نیز آن حضرت فرمود :
تَنَظَّفُوا بِکُلِّ مَا اسْتَطَعْتُمْ، فَاِنَّ اللّهَ تَعالى بَنَى الاِْسْلامَ عَلَى النَّظافَهِ، وَ لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ اِلاّ کُلُّ نَظیف.[232]
به هر چه که قدرت و توان دارید به نظافت و پاکیزه کردن برخیزید، همانا خداوند اسلام را بر نظافت بنا کرده، و وارد بهشت نمى شود مگر هر پاک و پاکیزه.
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود :
مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبِیاءِ التَّنَظُّفُ.[233]
پاکیزگى از خُلق و خوى انبیاء الهى است.
رسول حق به عایشه فرمود :
اِغْسِلى هذَیْنِ الثَّوْبَیْنِ اَما عَلِمْتِ اَنَّ الثَّوْبَ یُسَبِّحُ، فَاِذا اتَّسَخَ اِنْقَطَعَ تَسْبیحُهُ.[234]
این دو جامه را بشوى، آیا نمى دانى لباس تسبیح گوى حق است، چون آلوده شود و چرک گردد، تسبیحش قطع مى شود!!
با توجه به آیات قرآن در رابطه با عوامل پاک کننده، و پاکى و پاکیزگى، و عشق حضرت حق به نظافت و طهارت، و نیز با توجه به روایات بسیار مهم باب طهارت و نظافت، بر اهل خانه است، که طهارت و پاکیزگى را در بدن و لباس خود، و اثاث منزل، و خود منزل و آستانه خانه، تا جائى که در قدرت و توان آنان است رعایت کنند، و در این زمینه مرد خانه بر اساس قاعده قرآنیه، که تعاون بر نیکى و تقوا را وصیت و سفارش نموده، به همسرش در امر نظافت و پاکیزگى کمک کند، و بر زن خانه هم لازم اخلاقى است که خانه و اثاث آن و لباس اهل خانه را پاک و پاکیزه نگهدارد، تا از این راه شوهر خود را شاد، و موجب جلب خوشنودى حضرت حق شود، و سلامت اهل خانه تضمین گردد، و هیولاى درد و بیمارى، و رنج و ناراحتى با شکست مواجه گردد.
زن خانه به این معنا توجه داشته باشد، که قدم برداشتن براى امور منزل، و تدبیر خانه، و فراهم آوردن زمینه آرامش و راحت اهل خانه، عبادت است، و در پیشگاه حضرت حق بدون شک مزد و اجر دارد.
بهداشت دهان و دندان
مسئله بهداشت دهان و دندان امروزه از مسائل بسیار مهم، و قابل توجه است.
اهل تخصص مى گویند، سلامت بسیارى از جوانب جسم، و شئون بدن، بخصوص دستگاه فوق العاده حساس گوارش بستگى به بهداشت دهان و دندان دارد.
دندانى که حضرت حق به انسان عنایت فرموده، نعمتى بس سنگین، و عاملى بس مهم در حفظ سلامت آدمى است.
جویدن به وسیله دندان انجام مى گیرد، و اگر عمل جویدن به نحو مطلوب انجام گیرد ضامن تداوم کار طبیعى دستگاه گوارش، و در نتیجه عاملى براى دوام سلامت انسان است.
از جمله مواردى که در دیگران ایجاد نفرت و اذیت مى کند بوى بد دهان است، و این بوى بد که گاهى از زنندگى خاصى برخوردار است محصول بى توجهى به بهداشت دهان و دندان، و نتیجه ماندن غذا در لابلاى دندان و زیر لثه است.
بیمارى پیوره که از بیماریهاى خطرناک، و نابودکننده دندان و لثه، و ریشه بسیارى از بیماریها از جمله بیمارى قلب است، نتیجه سوء بى توجهى به سلامت دهان و دندان است.
مردم اگر با مایه گذاردن اندکى از وقت، بعد از خوردن هر غذا، دهان خود را بشویند، و دندانهاى زیباى خویش را مسواک بزنند، و کمى آب نمک در دهان و کنار دندانها بگردانند، از طرفى به سلامت دهان و دندان و گلو کمک کرده، و از طرف دیگر از افتادن در مخارج سنگین براى بازگرداندن سلامتى به دندانها در صورت بى توجهى به آن در امان مى مانند، و سالیان بسیار بلکه تا لحظات آخر عمر در کمال آسایش، مى توانند از دندان خود استفاده کنند.
با این که طلوع خورشید اسلام از سرزمینى بى آب و علف بود، و در محیطى که ظهور کرد، در میان مردمش از سواد خواندن و نوشتن، حتى در حدّاقل آن خبرى نبود، ولى براى حفظ سلامت مردم، در جهت بهداشت همه جانبه، از جمله بهداشت دهان و دندان قوانین و دستوراتى ارائه کرد، که نشان از عظمت این مکتب، و اهمیت این مدرسه مى دهد، و ثابت مى کند که مبلّغ این آئین، براى هدایت و رشد مردم از جانب خداوند مهربان مبعوث بوده، و دوازده پیشواى معصوم این مکتب امامان برگزیده حق بودند.
به بخشى از دستورات پیشوایان دین، در زمینه بهداشت دهان و دندان توجه نمائید :
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
لَوْ لا اَنْ اَشُقَّ عَلى اُمَّتى لاََمَرْتُهُمْ بِالسِّواکِ مَعَ کُلِّ صَلاه.[235]
اگر بر امّتم سختى و مشقت نداشت، هرآینه با هر نمازى آنان را امر به مسواک مى نمودم.
امام ششم (علیه السلام) فرمود :
مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبِیاءِ السِّواکُ.[236]
مسواک زدن و رعایت بهداشت دندان از اخلاق انبیاء الهى است.
امام باقر (علیه السلام) فرمود :
لَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فِى السِّواکِ لاََباتُوهُ مَعَهُمْ فى لِحاف.[237]
اگر مردم بدانند در مسواک چه منفعتى هست، هرآینه آن را از سر شب تا به صبح همراه خود به رختخواب مى بردند.
به حضرت صادق (علیه السلام) گفته شد :
اَتَرى هذَا الْخَلْقَ کُلَّهُ مِنَ النّاسِ ؟ فَقالَ : اَلْقِ مِنْهُمُ التّارِکَ لِلسِّواکِ.[238]
آیا همه مردم انسانند ؟ حضرت فرمود : آنان که با مسواک سر و کار ندارند
رها کن.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
ما زالَ جَبْرَئیلُ یُوصینى بِالسِّواکِ حَتّى خِفْتُ اَنْ اَدْرَدَ.[239]
بطور دائم جبرئیل مرا به مسواک سفارش کرد، تا جائى که ترسیدم اگر مسواک نکنم از داشتن دندان محروم گردم.
و در بیانى دیگر فرمود :
ما زالَ جَبْرَئیلُ یُوصینى بِالسِّواکِ حَتّى ظَنَنْتُ اَنَّهُ سَیَجْعَلُهُ فَریضَهً.[240]
جبرئیل به نحو دائم مرا به مسواک سفارش کرد، تا جائى که تصوّر کردم مى خواهد آن را واجب قرار دهد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود در مسواک زدن دوازده خصلت است :
برنامه اى است دینى، پاک کننده دهان، روشنى بخش چشم، خوشنود کننده حق، سپید کننده دندان، از بین برنده پوسیدگى، محکم کننده لثه، اشتها آورنده، برنده بلعم از دستگاه گوارش، زیاد کننده قدرت حافظه، اضافه کننده خوبیها، و خوشحال کننده ملائکه.[241]
در رابطه با شکل مسواک زدن، که امروزه اطبّاى حاذق و متخصص بیماریهاى دهان و دندان مى گویند، باید از عرض دندان و به آرامى و چند دقیقه مسواک زده شود. از رسول حق روایت بسیار مهمى رسیده، که با توجه به زمان بعثت باید گفت از معجزات علمى نبى اکرم است :
اِسْتاکُوا عَرْضاً وَ لا تَسْتاکُوا طُولاً.[242]
مسواک را به عرض دندان بزنید، از مسواک زدن به صورت طولى بپرهیزید.
رسول حق هر شب سه بار مسواک مى زدند : قبل از خواب، بعد از خواب به وقتى که مى خواستند قرآن قرائت کنند، و قبل از اینکه براى نماز صبح به مسجد بروند، و چون جبرئیل گفته بود با چوب اراک مسواک مى فرمودند.[243]
نظم و انضباط و بهداشت در خوراک
دستگاه باعظمت گوارش، و دهان و دندان، و میل به آب و نان و سایر نعمت هاى حق، از الطاف خداوند مهربان به انسان است.
در زمینه به دست آوردن مواد حلال، و شکل مصرف کردن آن، و برنامه هائى که براى سلامت بدن، و در نهایت سلامت عقل و روان، و در نتیجه سلامت خانواده و جامعه صد در صد موثر است دستورات بسیار مهمى در قرآن کریم و روایات اسلامى آمده، که به نظر مى رسد رعایت برخى از آن دستورات واجب شرعى، و برخى از آنها واجب اخلاقى، و قسمتى از آن دستورات مستحب موکّد است، سرپیچى از آن دستورات، که در مدار واجب قرار گرفته حرام و موجب عذاب قیامت، و آنها که مستحب موکّد است باعث زیان و خسارت، و ورشکستگى بدن، و آماده شدن جسم براى قبول بیماریهاست.
از اهمّ دستورات واجب، که در قرآن مجید آمده، تهیه کردن مال و منال براى ادامه حیات، و تامین مسکن و پوشاک و خوراک از طریق حلال است.
یا ایّها الذین امنوا کلوا من طیّبات ما رزقناکم و اشکروا للّه ان کنتم ایّاه تعبدون.[244]
اى اهل ایمان از پاکیزه هائى که نصیب شما کردیم تناول کنید و شکر خدا را بجاى آورید، اگر او را عبادت مى کنید.
یا ایّها النّاس کلوا ممّا فى الارض حلالاً طیِّباً و لا تتّبعوا خطوات الشَّیطان انَّه لکم عدو مبین.[245]
اى مردم، از آنچه در زمین حلال و پاکیزه است بخورید، قدم جاى قدمهاى شیطان مگذارید، همانا او دشمن آشکار شماست.
کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انَّه لا یحب المسرفین.[246]
بخورید و بیاشامید، و از اسراف در خوردن و آشامیدن بپرهیزید، همانا خداوند اهل اسراف را دوست ندارد.
در این دستورات مسئله پاکیزه بودن، حلال بودن، و دورى از اسراف مطرح است.
تهیه کردن حلال، رعایت پاکیزه بودن غذا، واجب، و اسراف در مصرف حرام است.
بى توجهى به حلال، خوردن مواد حرام و خبیث و نجس و غیرپاکیزه، افتادن در دایره اسراف، همه و همه خلاف حق، و ستم بر خویش و دیگران، و بدون تردید موجب عذاب و عقاب الهى است.
بر مرد خانه لازم است با تعالیم عالیه اسلام در این زمینه آشنا شود، و آن را به خانه منتقل نماید، تا محیط خانه و خانواده پاک بماند، و اهل آن خانه بتوانند طریق رشد و کمال را طى کنند، و براى خود و دیگران منابعى از خیر و نیکى
باشند.
زیان پر خورى
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
کَثْرَهُ الاَْکْلِ وَ النَّوْمِ یُفْسِدانِ النَّفْسَ، وَ یَجْلِبانِ الْمَضَرَّهَ.[247]
پرخورى، و زیاده روى در خواب وجود انسان را فاسد مى کنند، و کشاننده ضرر و زیان به سوى آدمى هستند.
و نیز فرمود :
مَنْ کَثُرَ اَکْلُهُ قَلَّتْ صِحَّتُهُ، وَ ثَقُلَتْ عَلى نَفْسِهِ مُوْنَتُهُ.[248]
سلامت پرخور اندک، و مخارجش سنگین و طاقت فرساست.
و فرمود :
کَثْرَهُ الاَْکْلِ مِنَ الشَّرَهِ و الشَّرَهُ مِنَ الْعُیُوبِ.[249]
پرخورى از میل و اشتهاى غیرطبیعى است، و اینگونه اشتها از عیوب و نوعى بیمارى است.
امام ششم (علیه السلام) فرمود :
لَیْسَ شَیْئٌ اَضَرَّ لِقَلْبِ الْمُوْمِنِ مِنْ کَثْرَهِ الاَْکْلِ، وَ هِىَ مُورِثَهٌ شَیْئَیْنِ. قَسْوَهَ الْقَلْبِ، وَ هَیَجانَ الشَّهْوَهِ.[250]
چیزى براى قلب مومن زیانبارتر از پرخورى نیست، پرخورى موجب دو چیز است : سنگدلى، هیجان شهوت.
حضرت حق به بنى اسرائیل فرمود :
لا تُکْثِرُوا الاَْکْلَ فَاِنَّهُ مَنْ اَکْثَرَ الاَْکْلَ اَکْثَرَ النَّوْمَ، وَ مَنْ اَکْثَرَ النَّوْمَ اَقَلَّ الصَّلاهَ، وَ مَنْ اَقَلَّ الصَّلاهَ کُتِبَ مِنَ الْغافِلینَ.[251]
پرخورى نکنید، همانا هر کس پرخورى کند، پرخواب مى شود، و هر کس پرخواب شود، نمازش را کم مى کند، و هر که نمازش را کم کند، از غافلین نوشته مى شود.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
اِیّاکُمْ وَ الْبِطْنَهَ، فَاِنَّها مَفْسَدَهٌ لِلْبَدَنِ وَ مَوْرِثَهٌ لِلسَّقَمِ، وَ مَکْسَلَهٌ عَنِ الْعِبادَهِ.[252]
از پرخورى حذر کنید، همانا فاسد کننده بدن، و مورث بیمارى، و موجب کسالت در عبادت است.
و نیز فرمود :
لَیْسَ شَىْءٌ اَبْغَضَ اِلَى اللّهِ مِنْ بَطْنِ مَلاْنَ.[253]
چیزى نزد خداوند مبغوض تر از شکم پر نیست.
موسى بن جعفر (علیه السلام) فرمود :
لَوْ اَنَّ النّاسَ قَصَدُوا فِى الطَّعْمِ لاَ عْتَدَلَتْ اَبْدانُهُمْ.[254]
اگر تمام مردم میانه روى در خوراک را رعایت کنند، بدنهاى آنان در چهارچوب اعتدال قرار مى گیرد.
رسول حق در مسئله خورد و خوراک دستور عجیبى دارند، که باید گفت از عجایب دستورات آن حضرت، و ریشه علم طب است :
کُلْ وَ اَنْتَ تَشْتَهى، وَ اَمْسِکْ وَ اَنْتَ تَشْتَهى.[255]
زمانى که میل به غذا دارى غذا بخور، و در حالى که هنوز میل و اشتها دارى از خوردن دست بردار.
غذا روى غذا قطعاً براى دستگاه گوارش زیانبار، و براى سلامت بدن تهدید جدّى است، به وقت گرسنگى کامل غذا خوردن، و به وقت سیر نشدن کامل دست از غذا کشیدن عالى ترین عامل براى حفظ سلامت و نشاط بدن، و تداوم عمر، و چابک و چالاک بودن است.
داستانى آموزنده
مشهور است یکى از امراء بزرگ، طبیب حاذقى را به مدینه فرستاد، تا مردم را مجانى معالجه کند، مدتى در مدینه ماند، ولى بسیار کم به او مراجعه شد، یا مراجعه کننده نداشت، از این مسئله شگفت زده شد، خدمت رسول خدا شکایت برد، حضرت فرمود وضع این شهر همین است، زیرا من به مردم گفته ام، تا به طور کامل میل به غذا ندارید نخورید، و تا به طور کامل سیر نشدید از غذا دست بردارید، عرضه داشت شما تمام قوانین طب و بهداشت را در همین یک دستور بیان کرده اید، به این خاطر مردم این شهر به سادگى مریض نمى شوند!
على (علیه السلام) دستور بسیار مهمى براى شروع غذا دارند، مى فرماید :
اِبْدَاُوا بِالْمِلْحِ فى اَوَّلِ طَعامِکُمْ، فَلَوْ یَعْلَمُ النّاسُ ما فِى الْمِلْحِ
لاَخْتارُوهُ عَلَى التِّرْیاقِ الْمُجَرَّبِ.[256]
غذا را با چشیدن نمک شروع کنید، اگر مردم منفعت این کار را مى دانستند، آن را بر داروى تجربه شده اختیار مى کردند.
رسول حق از خوردن غذاى داغ منع فرمودند، اعلام داشتند خداوند برکت را در غذائى که حرارت و داغى آن نشسته قرار داده است، و نیز از فوت کردن به غذا براى نشاندن حرارتش نهى نموده.[257]
از اینکه انسان غذا بخورد، و جاندارى در آنجا حضور داشته باشد، و انسان به او بى توجهى کند شدیداً منع شده.
نجیح مى گوید حضرت مجتبى (علیه السلام) را دیدم در حال غذا خوردن است و سگى پیش روى آن حضرت قرار دارد، یک لقمه خودشان مى خورند، و یک لقمه براى سگ قرار مى دهند، عرضه داشتم چرا این حیوان را از کنار سفره خود نمى رانید، فرمود بگذار، همانا از خداوند حیا مى کنم، که صاحب جانى در حالت خوردن مرا بنگرد، و من نسبت به او بى تفاوت باشم![258]
آرى باید خورد و باید خوراند، که خوردن لازمه بدن، و خوراندن، تجلى اخلاق و کرامت، و رفع مشکل نیازمندان، و موجب ثواب و مغفرت، و لطف و رحمت حق است.
سخت گیرى در این زمینه به اهل و عیال و به ارحام و به مردم عملى دور از انصاف و همرنگى با شیطان است.
حضرت مجتبى (علیه السلام) فرمود در غذا و غذاخورى دوازده خصلت است که بر هر مسلمانى شناخت آن واجب است : شناخت نعمت و خالق نعمت، رضا به قضاى حق در امر روزى، گفتن بسم اللّه در ابتداى غذا، شکر نعمت پس از پایان غذا، وضو قبل از خوردن، نشستن به طرف دست چپ، خوردن با سه انگشت، لیسیدن انگشتان، خوردن از آنچه در سفره پهلوى انسان است، کوچک گرفتن لقمه، خوب جویدن، و کمتر نظر انداختن به آنان که دور سفره نشسته اند.[259]
حضرت رضا (علیه السلام) سفارش فرموده اند غذاى خود را در شب مختصر کنید، زیرا به شایستگى و لاغرى شما کمک مى کند.[260]
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
هر کس تسبیح و تمجیدش در پیشگاه حق زیاد، و خوراک و نوشیدنى و خوابش کم باشد، مورد اشتیاق ملائکه الهى است.[261]
و نیز فرمود : در لباس و خوراک و نوشیدنى انصاف را نسبت به بدن و شکم مراعات کنید، همانا این رعایت جزئى از نبوت است.[262]
على (علیه السلام) فرمود :
قِلَّهُ الْغِذاءِ کَرَمُ النَّفْسِ وَ اَدْوَمُ لِلصِّحَّهِ.[263]
کم خورى بزرگوارى وجود، و براى سلامت بدن پردوام تر است.
و نیز فرمود :
اِذا اَرادَ اللّهُ سُبْحانَهُ صَلاحَ عَبْدِهِ، اَلْهَمَهُ قِلَّهَ الْکَلامِ وَ قِلَّهَ الطَّعامِ، وَ قِلَّهَ الْمَنامِ.[264]
چون حضرت حق صلاح بنده اش را بخواهد، کم حرفى، و کم خورى، و کم خوابى را به او الهام مى نماید.
مسائل مهم دیگرى که به طور جدى و قطعى باید در درجه اوّل سرپرست خانه و سپس اهل خانه رعایت کنند، پرهیز از موادّ دودى از قبیل سیگار، قلیان، و مواد مخدر است.
مواد دودى به هر نوعش به نظر بعضى از فقهاى شیعه حرام شرعى است، زیرا به تدریج بنیان سلامت را تهدید، و گاهى منجر به مفاسد اخلاقى و اجتماعى مى شود.
دیگر چیزى که اسلام نسبت به آن نهى اکید فرموده اشتراک در شانه، حوله، و مسواک و سایر وسائلى است که معمولاً جنبه شخصى دارد.
امید است این مسائل از جانب تمام خانواده ها و بخصوص سرپرستان خانواده، جهت حفظ سلامت جسم، و اخلاق و روان همه رعایت شود، که رعایت این دستورات چون دستورات دینى است عبادت، و سرپیچى از آن معصیت و موجب عتاب و عقاب حق است.

( قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) علیکم بحسن الخـلق فـان حسـن الخـلق فـى الجـنه لا مـحاله ، و ایاکـم و سوء الخلق فان سوء الخلق فـى النـار لا مـحاله )
" وسائل ، ج 16 ، ص 29 ، چاپ آل البیت "
12 اخلاق اسلامى در نظام خانواده

ارزش اخلاق حسنه
زن و شوهر به خاطر خود و سعادت فرزندانشان، لازم است یک سلسله مسائل اخلاقى را، که قرآن مجید و روایات بر آن تاکید فراوان دارند رعایت نمایند.
رعایت اخلاق حسنه، و خوددارى از زشتى هاى اخلاق کار طاقت فرسائى نیست.
بکارگیرى واقعیات اخلاقى، و پرهیز از پلیدیهاى اخلاقى در مدتى اندک، ریاضت قابل تحمّلى است، که ره سپردن در این راه الهى را بر انسان آسان، و پیوند زناشوئى را محکم، و محبت به یکدیگر را استوارتر، و درسى عملى براى دیگران بخصوص فرزندان خانواده است.
اجراى حقایق اخلاقى نسبت به یکدیگر، فضائى از صفا و صمیمیت، پاکى و سلامت، راحت و امنیت، عشق و محبت بوجود مى آورد و زندگى را در تمام شئون، بر زن و شوهر از عسل شیرین تر مى کند.
در رابطه با آراسته بودن به حسنات اخلاقى، و بکارگیرى آن، قرآن مجید در آیات متعددى پیامبر بزرگوار را ستوده :
فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لا نفضّوا من حولک . . .[265]
جلوه رحمت خداست که بر مردم، نرمخو و مهربانى، اگر تندخوى و سخت دل بودى، مردم از حول محور وجود تو پراکنده مى شدند.
و انَّک لعلى خلق عظیم.[266]
و همانا تو آراسته به خلق عظیم و بزرگى هستى.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
اَلاِْسْلامُ حُسْنُ الْخُلُقِ.[267]
اسلام اخلاق نیک است.
حضرت مجتبى (علیه السلام) فرمود :
اِنَّ اَحْسَنَ الْحَسَنِ، اَلْخُلُقُ الْحَسَنُ.[268]
خوبترین خوبیها، اخلاق نیک است.
رسول الهى (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
حُسْنُ الْخُلُقِ ذَهَبَ بِخَیْرِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ.[269]
اخلاق نیک خیر دنیا و آخرت را به همراه دارد.
على (علیه السلام) فرمود :
حُسْنُ الْخُلُقِ رَاْسُ کُلِّ بِرٍّ.[270]
اخلاق نیک سر همه خوبیهاست.
امام ششم (علیه السلام) فرمود :
لا عَیْشَ اَهْنَاُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ.[271]
زندگى و عیشى گواراتر از اخلاق نیک نیست.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
مَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ بَلَّغَهُ اللّهُ دَرَجَهَ الصّائِمِ الْقائِمِ.[272]
کسى که اخلاقش نیکوست، خداوند او را به پایه روزه دار، و قائم به عبادت در تاریکى شب مى رساند.
و نیز آن حضرت فرمود :
اَوَّلَ مایُوضَعُ فى میزانِ الْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیامَهِ حُسْنُ خُلُقِهِ.[273]
اول چیزى که در قیامت در ترازوى عبد مى گذارند، اخلاق نیک اوست.
و آن حضرت فرمود :
اِنَّ اَحَبَّکُمْ اِلَىَّ وَ اَقْرَبَکُمْ مِنّى یَوْمَ الْقِیامَهِ مَجْلِساً اَحْسَنُکُمْ اَخْلاقاً وَ اَشَدُّکُمْ تَواضُعاً.[274]
محبوبترین شما نزد من، و نزدیکترینتان به من در قیامت، خوش خلق ترین شما، و آن کسى است که داراى شدیدترین تواضع باشد.
رسول حق به امیرالمومنین فرمود : ترا به شبیه ترینتان به اخلاق خودم خبر دهم؟ عرضه داشت آرى ; فرمود :
اَحْسَنُکُمْ خُلُقاً، اَعْظَمُکُمْ حِلْماً، وَ اَبَرُّکُمْ بِقَرابَتِهِ، وَ اَشَدُّکُمْ مِنْ نَفْسِهِ اِنْصافاً.[275]
خوش خلق ترین شما، بردبارترین شما، نیکوکارترینتان به نزدیکانش، و شدیدترین شما در انصاف دهى به دیگران از جانب خودش.
مکارم اخلاق و حسن خلق آنچنان باارزش و والاست که رسول باکرامت اسلام آن را علّت بعثت خود اعلام فرموده :
اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاَْخْلاقِ.[276]
این است و جز این نیست که مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را کامل کنم.
اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ حُسْنَ الاَْخْلاقِ.[277]
مبعوث شدم تا حسن خلق را کامل نمایم.
مکارم و حسنات اخلاقى شعاع صفات حق، و حالات انبیاء و امامان معصوم (علیهم السلام) ، و موجب خیر و برکت براى دارنده آن است.
سیئآت اخلاقى، حالاتى ابلیسى و شیطانى، و علت تلخى زندگى و به هم خوردن عیش و عشرت، و باعث ناامنى و تفرقه و جدائى و نفرت مردم از یکدیگر و خرابى دنیا و آخرت است.
من به آنچه رعایتش در خانه از جانب زن و شوهر لازم است، و موجب استحکام زندگى، و تداوم صفا و صمیمیت است در حدى که لازم باشد اشاره مى کنم، و از حضرت حق مى خواهم که همه ما را به حسنات اخلاقى آراسته، و از سیئات اخلاقى دور بدارد.
محبت و اعلام آن
اصل محبت و علاقه و عشق را، حضرت حق در قلب زن و شوهر نسبت به یکدیگر قرار داد، و آن را از نشانه هاى وجود خود دانست، و این حقیقت نمایشگر عظمت و بزرگى مسئله محبت زن و مرد، بخصوص عشق و علاقه مرد به زن است.
و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودَّه و رحمه انَّ فى ذلک لآیات لقوم یتفکّرون.[278]
از نشانه هاى وجود خداوند این است که براى شما از جنس خودتان همسرانى آفرید، تا در کنار آنها بیاسائید، و بین زن و مرد دوستى و مهربانى برقرار کرد، در این برنامه نشانه هائى براى مردم اندیشمند است.
این محبت و عشق و علاقه در ابتداى ازدواج، و حتى قبل از عقد، شکوفا مى شود، و به نهایت مى رسد، بر مرد و زن است، که این نعمت باطنى، و این حالت عالى قلبى که موجب خوشى در زندگى و عیش و عشرت، و صفا و پاکى است، به توسط جانبدارى از هم، و گذشت و عفو، و خوش اخلاقى و تعاون، و توقع به اندازه از یکدیگر، و حفظ شخصیت و شئون طرفین، و پرهیز از بگو و مگوهاى بى قدر و قیمت حفظ کنند، و از عللى که باعث ضربه خوردن به عشق و محبت است بپرهیزند، که حفظ بناى عشق عبادت، و خراب کردن خانه محبت بدون تردید گناه و معصیت و موجب عقاب الهى در قیامت، و باعث عذاب در زندگى دنیائى است.
حضرت صادق (علیه السلام) براى کسى که هنر جلب محبت دیگران را نسبت به خود دارد دعا کرده :
رَحِمَ اللّهُ عَبْداً اِجْتَرَّ مَوَدَّهَ النّاسِ اِلى نَفْسِهِ . . .[279]
خداوند رحمت کند انسانى که دوستى مردم را به جانب خود جلب مى کند.
تبدیل محبّت وعشق وعلاقه به کینه ونفرت وبغض ودشمنى در صورتى که ملاک عقلى و شرعى در کار نباشد، تبدیل نعمت حق به ناسپاسى است، و حفظ محبت و اعمال و سرایت دادن آن به یکدیگر سبب خوشحالى در دنیاو آخرت است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
وَیْلٌ لِمَنْ یُبَدِّلُ نِعْمَهَ اللّهِ کُفْراً، طُوبى لِلْمُتَحابّینَ فِى اللّهِ.[280]
واى بر کسى که نعمت خدا را به ناسپاسى تبدیل کند، و خوشبختى و نیکى باد بر آنان که فى اللّه نسبت به یکدیگر محبت مى کنند.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
اَفْضَلُ النّاسِ مِنَّهً مَنْ بَدَاَ بِالْمَوَدَّهِ.[281]
برترین مردم از نظر احسان و نیکى، کسى است که به دوستى و محبت نسبت به طرف خود پیشى گیرد.
انسان دستور دارد به همه کسانى که مستحق عشق و دوستى و محبت و
علاقه اند محبت داشته باشد چه رسد به نزدیک ترین افراد خودش که همسر و فرزندان او هستند.
در حدیث قدسى آمده :
اَلْخَلْقُ عِیالى فَاَحَبُّهُمْ اِلَیَّ اَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَاَسْعاهُمْ فى حَوائِجِهِمْ.[282]
آفریده ها عیال من هستند، محبوبترین آنها نزد من، مهربانترین ایشان به آفریده من است، و آنکه در راه برطرف کردن نیازشان سعى و کوشش بیشترى دارد.
بر اساس مطالب گذشته، محبت در قلب زن نسبت به مرد، و عشق در قلب مرد نسبت به زن از نشانه هاى وجود خدا، و از نعمت هاى خاص حضرت حق است، و بهترین علت براى برپائى عیش سالم و تداوم زندگى، و ظهور صفا و صمیمیت در صحنه حیات است، روى این حساب حفظ و ازدیاد آن لازم، و دورى از علل نابودى آن واجب است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبِیاءِ حُبُّ النِّساءِ.[283]
محبت زنان از اخلاق انبیاء خداوند است.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
جُعِلَ قُرَّهُ عَیْنى فِى الصَّلاهِ، وَ لَذَّتى فِى الدُّنْیَا النِّساءُ، وَ رَیْحانَتى اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ.[284]
نور چشمم در نماز، و لذت و خوشیم در دنیا زنان، و گل خوشبویم حسن و حسین است.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود : مردم لذّتى در دنیا و آخرت بیش از لذّت از زن نمى برند و این است قول حق .
زیّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنین . . .[285]
سپس فرمود :
اهل بهشت به چیزى از بهشت لذیذتر از نکاح لذت نمى برند نه از خوراکى
و نه از آشامیدنى.[286]
رسول اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْاَهِ اِنّى اُحِبُّکِ لا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً.[287]
گفتار مرد به همسرش : همانا من ترا دوست دارم، هرگز از قلبش محو نمى گردد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
اَلْعَبْدُ کُلَّما ازْدادَ لِلنِّساءِ حُبّاً اِزْدادَ فِى الاْیمانِ فَضْلاً.[288]
هر چه محبت همسر در قلب شوهرش زیادتر شود، ایمانش زیادتر مى شود.
البته باید به این حقیقت توجه کرد، که عشق و محبت به زن جنبه افراط، به خود نگیرد، که محبّت در حدّ افراط انسان را از پیمودن راه حق، و انجام عمل صالح، و خیرات و مبرّات باز مى دارد، بخصوص اگر زن از طریق عشق مرد به خودش بخواهد بر مرد حکومت کند، و خواسته هاى اضافى خود را بر مرد تحمیل نماید.
علاقه و محبت به زن و به هر چیزى باید تابع ایمان انسان به حضرت حق و روز قیامت باشد، و مانع حرکت انسان به سوى کمالات، و انجام اعمال صالحه نشود.
اگر محبت به زن بخواهد بسترى براى معصیت و گناه، و اسراف و تبذیر، یا بخل و امساک، یا خوددارى از انجام فرائض حق گردد، باید تعدیل شود، که اینگونه محبت، آمیخته با حالت شیطانى، و بدور از رضا و خوشنودى حق است.
کم توقعى
هر مرد و زنى از نظر جسمى و روحى داراى قوت و قدرتى مخصوص به خود است، درک این قدرت و قوت، بستگى به مدتى معاشرت و برخورد طبیعى و اخلاقى دارد.
زن و شوهر پس از مدتى اندک، یکدیگر را تا اندازه اى درک مى کنند، و به موقف بدنى و موقعیت روحى همدیگر آشنا مى شوند.
زن و شوهر باید به این حقیقت الهیه توجه داشته باشند، که حضرت حق، در مسئله بسیار مهم ارائه تکلیف به انسان، دو واقعیت را منظور فرموده :
آنچه را که مقدور انسان نبوده، و از تحمل و طاقتش بیرون بوده به انسان
تکلیف ننموده، ثانیاً تکـالیف و مسئولیت هاى شرعـى و اخلاقـى را با ملاحظه وسع، که به فرموده محققین مرحله اى کمتر از دایره قدرت است بر دوش انسـان قرار داده.
این نیست مگر جلوه رحمت و لطف و عنایت او بر بندگان، و همه انسانها تا روز قیامت.
در سوره بقره آیه 233 و 286 و انعام آیه 152 و اعراف آیه 42 و مومنون آیه 62 به این حقیقت اشاره فرمود :
لاَ تُکَلِّفُ نَفْسٌ اِلاّ وُسْعَها.
هیچ کس را تکلیف جز به اندازه وسع نکنند.
لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها.
خداوند احدى را جز به اندازه سعه وجودیش تکلیف ننماید.
روى این حساب زن و شوهر، باید در مسئله درخواستها و توقعاتشان از یکدیگر، این اخلاق کریمانه، و صفت رحیمیه حضرت حق را سرمشق و الگوى خود قرار دهند.
اوّلاً خارج از قدرت و طاقت چه در امور مادى، چه در امور معنوى از یکدیگر چیزى نخواهند، که تحمیل خواسته، بیرون از حدّ قدرت، و درخواست کارى غیر قابل تحمل ظلم است، و ظلم ظلمت روحى، و موجب عقاب الهى است.
ثانیاً قدرت و توان یکدیگر را در خواسته ها ملاحظه ننمایند، بلکه توقعات، و خواسته هاى خود را به اندازه وسع و طاقت موجود قرار داده، و تکالیف طبیعى و روزمره را در حدى به یکدیگر ارائه دهند، و از هم بخواهند، که به شیرینى، و با شوق و اشتیاق انجام بگیرد.
اگر بتوانند، که مى توانند از یکدیگر کم توقع باشند، که کم توقعى اخلاق حق، و خوى انبیاء و امامان، و از ویژگیهاى اولیاء الهى است.
پُرتوقعى گاهى همان ارائه تکلیف بیش از حد طاقت است، و بدون شک وقتى خواسته پرتوقع از طرف همسر تحقق پیدا نکند، موجب کدورت، و رنجش دل، و در نهایت کینه و نفرت، و در نتیجه تلخ شدن زندگى، و خرابى ساختمان صفا و صمیمیت، و عشق و محبت است.
پُرتوقعى صفتى ناپسند، و محصول کبر و غرور، و یک بیمارى روحى و روانى، و برنامه اى خارج از محدوده انسانیت، و خصیصه اى زشت است.
کم توقعى محصول وقار و ادب، و نتیجه معرفت و کرامت، و میوه شیرین فروتنى و تواضع است.
اگر بخواهید زندگى شیرین تر از عسل گردد، و هیچ گاه اختلاف مورد توجهى پیش نیاید، و همسر شما دچار رنجش نگردد، و تحقیر شخصیت نشود، و این رنجش و تلخى به اطرافیان سرایت نکند، در تمام امور زندگى نسبت به یکدیگر کم توقع باشید، و بدانید کم توقعى چون جلوه رحمت حق در زندگى است، موجب جلب خوشنودى و رضایت حق نسبت به شما مى شود.
در هر صورتى زن و شوهر باید نرمخو، باصفا، منبع عشق و محبت، و نسبت به یکدیگر امور زندگى را آسان بگیرند، که این آسان گرفتن بابى از ابواب معروف است، و آنان که اهل معروف، و پاک و پاکیزه از منکرات روحى و اخلاقى هستند، مورد توجه حق، و مستحق اجر و جزاى جمیل از جانب پروردگارند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
اَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّهَ الْمَعْرُوفُ وَ اَهْلُهُ وَ اَوَّلُ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ.[289]
معروف و اهـلش اول وارد بهشت و اوّل وارد بر من در کـنار حـوض کوثـر هستند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
اِنَّ لِلْجَنَّهِ باباً یُقالُ لَهُ : اَلْمَعْرُوفُ، لا یَدْخُلُهُ اِلاّ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ، وَ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِى الدُّنْیا هُمْ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِى الاْخَرَهِ.[290]
براى بهشت درى هست به نام معروف، از آن در جز اهل معروف وارد نمى شوند، و اهل معروف در دنیا، اهل معروف در آخرتند.
رسول خدا فرمود :
کُلُّ مَعْرُوف صَدَقَهٌ . . .[291]
هر معروفى صدقه است.
قرآن مجید مزد هر معروف و انجام هر حسنه اى را ده برابر اعلام نموده است :
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها.[292]
کم توقعى نوعى معروف، حسنه اى از حسنات روحى، و صدقه اى از صدقات اسلامى، و داراى ده برابر مزد است، چرا زن و شوهر در این تجارت پرسود شرکت نکنند، و تا پایان عمر خود، از این حقیقت الهیه بهره مند نگردند، که ممنوع نمودن خویش از عنایت حق و رحمت دوست ظلمى سنگین و گناهى بزرگ و خسارتى غیرقابل جبران است.
گذشت و عفو
زن و شوهر ممکن است گاهى نسبت به یکدیگر مرتکب خطا و اشتباه شوند، زن امکان دارد در مسئله خانه دارى، پخت و پز، توجه به فرزندان، رعایت حق شوهر دچار خطا گردد، مرد نیز ممکن است در رفتار و کردار، اخلاق و روش، کارگردانى نسبت به منزل، قضاوت در حق زن دچار اشتباه شود، اشتباه و خطائى که از هر دو طرف قابل گذشت و اغماض و عفو است، که جاى گذشت و عفو هم در همین مورد است، در مواردى که زندگى مسیر طبیعى خودش را طى مى کند، موردى براى عفو وجود ندارد، بر مرد لازم اخلاقى و شرعى است که از همسر خود در موارد لازم گذشت کند، بر زن هم لازم اخلاقى و شرعى است که از شوهر خود عفو کند، در این زمینه کبر و سخت گیرى و خودپسندى و بى توجهى به شخصیت طرف، و روى گردانى از دستورات حق و انبیا و ائمه در مسئله گذشت و عفو امرى ناپسند، و در بعضى از موارد حرام و موجب عقاب الهى است.
عفو و گذشت از موارد احسان، و آراسته به احسان به فرموده قرآن محبوب خدا است :
و العافین عن النّاس و الله یحبّ المحسنین.[293]
عفو وگذشت به اندازه اى مهم است که قرآن مجید اجر عفوکننده را بر خدا مى داند :
فمن عفا و اصلح فاجره على اللّه.[294]
کسى که گذشت کند و اصلاح نماید، اجرش بر خداست.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
ثَلاثٌ مِنْ مَکارِمِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ : تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ، وَ تَحْلُمُ اِذا جُهِلَ عَلَیْکَ.[295]
سه چیز از مکرمت هاى دنیا و آخرت است : گذشت از کسى که بر تو ستم کرده، صله رحم با رحمى که با تو بریده، بردبارى نسبت به آنکه در حق تو به نادانى رفتار کرده.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
اِنَّ اللّهَ عَفُوٌ یُحِبُّ الْعَفْوَ.[296]
همانا خدا گذشت کننده است و گذشت را دوست دارد.
و نیز فرمود :
مَنْ اَقالَ مُسْلِماً عَثْرَتَهُ اَقالَ اللّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ.[297]
کسـى که از لغـزش مسـلمانى بگـذرد، خـداوند در قـیامت از لـغزش او
خواهد گذشت.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
اِنّا اَهْلُ بَیْت مُرُوَّتُنَا الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنا.[298]
ما اهل بیتى هستیم که جوانمردى ما، گذشت از کسـى است که بـر مـا سـتم روا داشته.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
تَجاوَزُوا عَنْ ذُنُوبِ النّاسِ یَدْفَعِ اللّهُ عَنْکُمْ بِذلِکَ عَذابَ النّارِ.[299]
از خطاهاى مردم گذشت کنید، خداوند به این خاطر عـذاب جهنم را از شـما دفع مى کند.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
قِلَّهُ الْعَفْوِ اَقْبَحُ الْعُیُوبِ، وَ التَّسَرُّعُ اِلَى الاِْنْتِقامِ اَعْظَمُ الذُّنُوبِ.[300]
کم گذشتى زشت ترین عیب، و عجله در انتقام از بزرگترین گناهان است.
و آن حضرت فرمود :
شَرُّ النّاسِ مَنْ لا یَعْفُو عَنِ الزَّلَّهِ وَ لا یَسْتُرُ الْعَوْرَهَ.[301]
بدترین مردم کسى است که از لغزش طرف خود گذشت نکند، و عیب را نپوشاند.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید :
عَفْواً مِنْ غَیْرِ عُقُوبَه، وَ لا تَعْنیف، وَ لا عَتَب.[302]
عفو باید بدون جریمه و خشونت و نکوهش و سرزنش انجام بگیرد.
بر اساس آیات قرآن و روایات : عفو محبوب خدا، اجر عفوکننده بر خدا، از مکارم دنیا و آخرت، موجب نجات از جهنم، و همرنگى با اهل بیت، و کم گذشتى نشان بیمارى و عیب باطن، و شرارت نفس انسان است.
چرا زن و مرد در زندگى خود، به هنگام پیش آمدن خطا از یکدیگر گذشت نکنند، تا محبوب خدا شده، از اجر الهى بهره مند گشته، و منبع مکارم دنیا و آخرت شناخته شوند، و با امامان معصوم همرنگى نشان داده، و جزء آنان محسوب گردند، این همه محصول یک تجارت الهى و معنوى است که از دست دادنش عاقلانه نیست، و آراسته شدن به آن کارى سهل و آسان، و عملى ساده و بى زحمت است.
مرد و زن اگر به وقت خطا عفو و گذشت را شیوه خود کنند، و این حقیقت عرشى را مدتى کوتاه به تمرین بگذارند، در آنان قوّت مى گیرد، و پس از اندک زمانى به این صفت ملکوتى آراسته مى شوند.
* * *
تغافل یا خود به فراموشى زدن
از صفات بسیار پسندیده و والا و باارزش، که آراسته به آن در میان مردم بسیار کم است تغافل مى باشد.
دیدن خطا و تقصیر، مشاهده عیب و نقص، و خود را به فراموشى زدن، به شکلى که طرف مقابل یقین کند، انسان از مسئله به هیچ عنوان مطلع و آگاه نشد، از عالیترین حالات روحى و پرقیمت ترین صفات انسانى است.
این نهایت مکرمت و بزرگوارى و شخصیت است که مرد از زن خود خطائى ببیند، و زن از شوهر خود اشتباهى ملاحظه کند، و خود را در کمال جوانمردى و آقائى و کرامت، عمداً به فراموشى بزند، و این به فراموشى زدن را در تمام پیش آمدهاى آینده حفظ کند.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
اِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُ اِحْتِمالٌ، وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ.[303]
نیمى از وجود عاقل و خردمند تحمل و صبر و بردبارى، و نیم دیگرش خود به فراموشى زدن است.
و فرمود :
اَشْرَفُ اَخْلاقِ الْکَریمِ کَثْرَهُ تَغافُلِهِ عَمّا یَعْلَمُ.[304]
شریفترین اخلاق انسان باکرامت، کثرت تغافل او از چیزى است که مى داند.
و نیز آن حضرت فرمود :
لا عَقْلَ کَالتَّجاهُلِ، لا حِلْمَ کَالتَّغافُلِ.[305]
تدبیرى مانند خود را به بیخبرى زدن، و حلمى همچون خود را به فراموشى زدن نیست.
ذره بینى، ذره به حساب آوردن، توقع عصمت همه جانبه داشتن، بى گذشتى، به رخ کشیدن خطا، و به قول معروف متّه در خشخاش گذاشتن همه و همه خلاف اخلاق، و به قول امیرالمومنین (علیه السلام) باعث ناگوارى زندگى است.[306]
عفو و گذشت، و از آن بالاتر تغافل و خود را به فراموشى زدن، براى زن و شوهر امرى لازم و واجب است، و با این گونه صفات پسندیده، و اخلاق حمیده عیش و زندگى همراه با لذت و خوشى برقرار، و اعصاب در آرامش کامل، و جسم و جان در مصونیت همه جانبه در مقابل هجوم بسیارى از امراض و بیماریهاست.
عفو و گذشت و تجاهل و تغافل میوه شیرین فروخوردن خشم و به فرموده قرآن مجید کظم غیظ، و دورى از خشم و غضب و فرار از عصبانیت و از کوره در رفتن است.
خشم و غضب و ممارات و لجبازى، و بگو و مگو کردن طولانى و بیجا، مورد نفرت حق، و نشانه اى از شعله هاى جهنم، و صفتى ناپسند، و خوئى ددمنشانه، و موجبى براى در هم ریختن بناى زندگى و در نهایت علّت طلاق و جدائى، و غرق شدن در منجلاب بسیارى از معاصى و گناهان، و آلوده شدن به هر شرّ و شرارت است.
در زشتى بگو مگو کردن، و لجبازى با یکدیگر در روایت بسیار مهمى آمده : مردى به حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) با لحنى زننده گفت : بیا بنشین تا در مسئله دین با هم مناظره و مجادله کنیم، حضرت فرمود : اى مرد، من نسبت به دینم آگاهم، و هدایت حق براى من، مانند روز روشن و معلوم است، تو اگر در این زمینه دچار جهلى برو و جهل خود را علاج کن.
مالى وَ لِلْمُماراهِ.
مرا چه نسبت با بگو مگو کردن و جدال و جار و جنجال، که این نیست مگر وسوسه شیطان[307]، براى انداختن انسان در گناه و معصیت!!
بگو و مگو و جدال و دعواى لفظى اگر براى اثبات حق باشد، و از مصادیق جدال احسن، بدون تردید مانعى ندارد، بلکه زمینه پیشرفت علم و دانش، و کشف حق و حقیقت است و امرى عقلى و علمى و شرعى است، ولى اگر از باب لجبازى، و کوبیدن یکدیگر، و ضربه زدن به شخصیت، و به هم ریختن آرامش باشد، بدون شک حرام، و مرتکب آن عاصى و مستحق عقاب است.
حضرت رضا (علیه السلام) به عبدالعظیم حسنى فرمود :
دوستانم را از طرف من سلام برسان، و به آنان بگو، براى شیطان نسبت به وجود خود راهى قرار ندهید، آنان را به راستى در گفتار، و اداء امانت، و رعایت سکوت، و ترک مجادله و بگو مگو در آنچه که براى آنان سودى ندارد امر کن.[308]

خشم و غضب
روایات و معارف اسلامى، به دنبال آیات قرآن، همگان را از خشم و غضب، و عصبانیت و از کوره در رفتن برحذر مى دارند، و غضب را عاملى نابودکننده، نشانه سبک مغزى، علت هلاکت، و آتشى از سوى شیطان، و نوعى جنون و دیوانگى مى دانند، و آن را منشا تمام شرور معرفى مى کنند.
امیرالمومنین (علیه السلام) در جملاتى حکیمانه به این معانى اشاره دارند :
اَلْغَضَبُ شَرٌّ اِنْ اَطْلَقْتَهُ دَمَّرَ.[309]
خشم و عصبانیت شرّى است که اگر آن را در وجودت آزاد بگذارى نابودت
مى کند.
اَلْغَضَبُ مَرْکَبُ الطَّیْشِ.[310]
خشم، مرکب سبک مغزان است.
اَلْغَضَبُ یُثیرُ کَوامِنَ الْحِقْدِ.[311]
خشم و غضب آتش پنهانى هاى کینه را شعلهور مى سازد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلَّ شَرٍّ.[312]
خشم کلید هر زیانى است.
آرى خشمگین دچار هر نوع اشتباه مى شود، به شخصیت طرف مقابل حمله مى کند، به اعصاب و قلبش فشار وارد مى آید، چهره اش سرخ و خونین رنگ مى گردد، مى زند، خراب مى کند، آتش مى زند، طلاق مى دهد، ضربه وارد مى نماید، خسارت به بار مى آورد و . . .
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
الْغَضَبُ جَمْرَهٌ مِنَ الشَّیْطانِ.[313]
خشم آتشى از شیطان است.
على (علیه السلام) فرمود :
اَلْحِدَّهُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لاَِنَّ صاحِبَها یَنْدَمُ فَاِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکَمٌ.[314]
خشم و غضب نوعى از دیوانگى است، همانا دارنده این حالت، پشیمان مى شود، اگر نادم نشد دیوانگى او قوى و محکم است.
و آن حضرت فرمود :
اَلْغَضَبُ یُفْسِدُ الاَْلْبابَ وَ یُبْعِدُ مِنَ الصَّوابِ.[315]
خشم فاسدکننده مغزها و دورکننده انسان از حق و درستى است.
و در حمله شدیدى به این حالت شیطانى فرمود :
لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ.[316]
آنکس که جلودار غضب و خشمش نباشد از ما نیست.
و فرمود :
مَنْ غَلَبَ عَلَیْهِ غَضَبُهُ وَ شَهْوَتُهُ فَهُوَ فى حَیِّزِ الْبَهائِمِ.[317]
کسى که خشم و شهوت بر او غلبه دارد در جرگه حیوانات است.
حضرت باقر (علیه السلام) در رابطه با فروخوردن خشم، و خوددارى از عصبانیت فرمود:
مَنْ کَظَمَ غَیْظاً وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلى اِمْضائِهِ حَشَا اللّهُ قَلْبَهُ اَمْناً وَ ایماناً یَوْمَ الْقِیامَهِ.[318]
کسى که خشم خود را فرو خورد، در صورتى که قدرت خرج کردن آن را دارد، خداوند در قیامت قلبش را از آرامش و ایمان پر مى کند.
على (علیه السلام) فرمود :
مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللّهُ عَوْرَتَهُ.[319]
کسى که غضب خود را نگاهدارد، خداوند عیب او را مى پوشاند.
به حارث همدانى یار وفادارش نوشت :
وَ اکْظِمِ الْغَیْظَ، وَ تَجاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدِرَهِ، وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَهِ، تَکُنْ لَکَ الْعاقِبَهُ.[320]
غیظ و غضب را فروخور، به وقت قدرت گذشت کن، به هنگام خشم بردبار باش، با داشتن تـوان و نـیرو بر خطاکار بپوشان، تا بـراى تو عاقبت بـخیرى میّسر گردد.
در روایات زیادى در کتاب شریف کافى، وسائل، بحار الانوار آمده که مزد فروخوردن خشم نسبت به همگان، ایمن شدن از غضب حق در قیامت، و اتصال به رحمت حق در محشر است.
از حضرت مسیح علت غضب را پرسیدند فرمود :
اَلْکِبْرُ، وَ التَّجَبُّرُ، وَ مَحْقَرَهُ النّاسِ.
علت و ریشه و شروع غضب از سه چیز است : کبر و خود بزرگ بینى، خودخواهى، بى ارزش دانستن مردم.
در سفارشات رسول حق به امیرالمومنین (علیه السلام) آمده :
لاَتَغْضَبْ، فَاِذا غَضِبْتَ فَاقْعُدْ، وَ تَفَکَّرْ فى قُدْرَهِ الرَّبِّ عَلَى الْعِبادِ وَ حِلْمِهِ عَنْهُمْ، وَ اِذا قیلَ لَکَ اِتَّقِ اللّهَ فَانْبُذْ غَضَبَکَ وَ راجِعْ حِلْمَکَ.
غضب مکن، چون غضب کردى بنشین، و در قدرت و تسلط حق نسبت به بندگان و بردبارى آن وجود مقدس در برابر آنان فکر کن، و چون در حال غضب داشتنت به تو گفتند : از خدا پروا کن غضب را دور انداز، و به حلم و بردبارى و عادى شدن حال برگرد.
* * *
فخر فروشى
از زشتى هاى اخلاق فخرفروشى به دیگران است، فخر فروشى در فرهنگ اسلام به عنوان گناه و معصیت شناخته شده، و آلوده به این حالت شیطانى مستوجب عقاب الهى است، مگر اینکه توبه کند و به ادب و وقار و خضوع و فروتنى بازگردد.
زن و شوهرى که نسبت به یکدیگر تعهد شرعى و اخلاقى دارند، و با دیدن یکدیگر قبل از ازدواج مورد پسند هم واقع شدند، و با وضعى که از نظر خانواده و مال و جمال و قوم و قبیله هر یک داشتند و مورد قبول واقع شدند، و اکنون با یکدیگر زندگى مى کنند، اگر موردى پیش آمد باید از به رخ کشیدن خانواده، و حسب و نسب و مال و ثروت و جوانى و زیبائى و علم و دانش، نسبت به یکدیگر سخت بپرهیزند، که فخرفروشى ایجاد آزار روحى و سوز درون مى کند، و گاهى شرمندگى، و زمینه خشم و نفرت، و کینه و دشمنى و نشان دادن عکس العمل در طرف مقابل ببار مى آورد، و چه بسا که به جنگ و دعوا، و کشمکش و نزاع و تفرقه و طلاق منجر شود، در این صورت بار سنگین این همه تبعات زشت فخرفروشى به گردن فخرفروش است.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
لا حُمْقَ اَعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ.[321]
حماقتى بزرگ تر از فخرفروشى به دیگران نیست.
و در کلامى حکیمانه فرمود :
ضَعْ فَخْرَکَ، وَ احْطُطْ کِبْرَکَ، وَ اذْکُرْ قَبْرَکَ.[322]
فخرفروشى را بگذار، و کبر را ترک کن، و بیاد قبرت باش.
آنقدر فخرفروشى زشت و ناباب است که حضرت سجاد در دعاى نوزدهم صحیفه به پیشگاه حق عرضه مى دارد :
وَاعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ.
از اینکه نسبت به دیگران به وضع خود افتخار کنم مرا حفظ کن.
على (علیه السلام) فرمود :
ما لاِبْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرَ، اَوَّلُهُ نُطْفَهٌ، وَ آخِرُهُ جیفَهٌ، لا یَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَ لا یَدْفَعُ حَتْفَهُ.[323]
فرزند آدم را به فخر فروشى چه، ابتداى او نطفه و پایانش مردارى بدبو است، روزى او در اختیار دیگرى است، و قدرت دفع مرگ خویش را ندارد.
کتاب خدا در آیات متعددى متذکر این معناست، که حضرت حق مردم متکبر و فخرفروش را دوست ندارد.
اِنَّ الله لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتال فَخُور.[324]
در هر صورت زن و شوهر باید نسبت به یکدیگر از افتخار به خانواده، جمال، مال و منال، اندوخته و ثروت، علم و دانش، بپرهیزند که همه اینها از بین رفتنى است، و این اخلاق ابلیسى مایه درد سر و زحمت و رنجش خاطر، و موجب از بین رفتن عشق و علاقه، و باعث دعوا و نزاع، و افتادن از نظر رحمت حضرت حق است.
* * *
رفتار
حرکات زن و شوهر نسبت به یکدیگر باید محصول ادب و وقار، دوستى و رفاقت، تعاون و همکارى، عشق و علاقه، و تواضع و فروتنى باشد.
کردار زن و شوهر نسبت به هم باید بر اساس احترام متقابل، و ارج نهادن به شخصیت یکدیگر باشد.
مرد باید بداند زن از نظر خلقت و آفرینش ظریف، لطیف، کانون مهر و عاطفه، و منبع عشق و علاقه و حیا و شرم است، در رفتار با او لازم است تمام این خصوصیات را لحاظ کند.
زن باید بداند مرد از نظر خلقت موجودى است قوى، مقاوم، و داراى حالات و احوالاتى سنگین تر از زن، وخلاصه ساختمانى که قوام زندگى متکى بهوجوداوست.
الرّجال قوّامون على النّساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم.[325]
مردان قوام زندگى زنانند، به واسطه برترى، که خدا بعضى را بر بعض دیگر مقرّر داشته و به خاطر آنکه از اموال و ثروت خود براى زندگى خانواده و گذران امور همسر و فرزندان خرج مى کنند.
روى این حساب همسران باکرامت، و زنان بزرگوار، باید در رفتار خود نسبت به شوهران این معانى را رعایت نمایند، که تحقق اصل عالى توافق و همزیستى مسالمت آمیز در سایه رعایت این واقعیات از جانب دو طرف امکان پذیر است.
سعى کنیم عمل و کردار و رفتار هر یک نسبت به دیگرى مصداق حقیقى عمل صالح و کردار شایسته باشد، تا هم امور زندگى را بگذرانیم، و هم از اجر و ثواب اخروى به خاطر عمل صالح و جلب رضایت یکدیگر بهره مند شویم.
گفتار
زن و شوهر سخن و کلامشان با یکدیگر باید آمیخته به عشق و محبت و بیان عاطفه و احساس، و جلوه شعور و عقل، و وجدان و انصاف باشد.
باید در سخن گفتن با یکدیگر از قول عدل[326]، قول حسن[327]، قول لیّن[328]، قول میسور[329]، قول احسن[330]، استفاده نمایند.
سخن وقتى رنگ خدائى داشته باشد، قضاوت وقتى صحیح باشد، کلام وقتى نرم و ساده و سهل باشد، گفتار وقتى ریشه در عدالت و انصاف داشته باشد، به زندگى، گرمى، استحکام، عشق و سلامت مى بخشد.
سخن وقتى سخن حق باشد، و لحن آن لحنى گرم و همراه با عاطفه و محبت باشد، مزدش باز شدن چشم بصیرت، و شنیدن آواى حق است.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
لَوْ لا تَکْثیرٌ فى کَلامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فى قُلُوبِکُمْ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ وَ لَرَاَیْتُمْ ما اَرى.[331]
اگر کثرت کلام شما نبود، و سرزمین قلب شما چراگاه شیطان قرار نمى گرفت هر آینه مى شنیدید آنچه را من مى شنوم، و مى دیدید آنچه را من مى بینم!
از سخن زیاد و کثرت کلام و اضافه گفتن، و بیان آنچه که سود دنیائى و آخرتى ندارد بپرهیزید.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
مِنْ حُسْنِ اِسْلامِ الْمَرْءِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لا یَعْنیهِ.[332]
از نیکوئى اسلام مرد، ترک سخن در چیزى است که براى او فایده ندارد.
امیرالمومنین(علیه السلام) بر مردى پرگو گذشت به او فرمود: اى مرد پرونده اى را بدست حافظان عمل از سخن اضافى پر مى کنى، که آن پرونده به حق عرضه مى شود، سخن در امور فایده دار بگو، و از بیان آنچه سودمند نیست بپرهیز.
ابوذر فرمود :
اِجْعَلِ الدُّنْیا کَلِمَتَیْنِ : کَلِمَهً فى طَلَبِ الْحَلالِ، وَ کَلِمَهً لِلاْخِرَهِ وَ الثّالِثَهُ تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ فَلا تَرِدْها.[333]
دنیا را دو کلمه قرار بده، سخنى در طلب حلال در تمام زمینه ها، و سخنى در طلب آخرت، سخن سوم زیانبار و بى منفعت است، در آن وارد مشو.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
کُلُّ کَلامِ اِبْنِ آدَمَ عَلَیْهِ لا لَهُ اِلاّ اَمْرٌ بِمَعْرُوف اَوْ نَهْیٌ عَنْ مُنْکَر، اَوْ ذِکْرُ اللّهِ.[334]
تمام سخن فرزند آدم به زیان اوست نه به سودش، مگر امر به معروف یا نهى از منکر، یا ذکر خدا.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطاوُهُ، وَ مَنْ کَثُرَ خَطاوُهُ قَلَّ حَیاوُهُ، وَ مَنْ قَلَّ حَیاوُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ، وَ مَنْ ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النّارَ.[335]
کسى که سخن و کلامش زیاد شود، خطا و اشتباهش فراوان مى شود، و آنکه خطایش زیاد گردد، حیا و شرمش اندک مى گردد، و آنکه حیاءاش اندک شود، پارسائى اش کم مى شود، و هر که پارسائى اش و ورعش کم شود دلش مى میرد، و آنکه دلش بمیرد وارد آتش جهنم مى شود!!
زن و شوهر در خانه با هم سخن از آهنگ زندگى بگویند، از مایحتاج خانه و نیاز یکدیگر و فرزندان حرف بزنند، نسبت به هم اظهار علاقه و محبت کنند، یکدیگر را به حق و صبر توصیه نمایند، اسرار یکدیگر را حفظ کرده و حرف خانه را به خانه پدر و مادر و اقوام و دوستان نبرند، خانه را محل کلام حق، نماز، قرآن و پرهیز از دروغ، غیبت، و فحش و ناسزا، و تحقیر یکدیگر قرار دهند، که از آیات قرآن و روایات استفاده مى شود دروغ، غیبت، تهمت، ناسزا و فحش و تمسخر و تحقیر، انسان را از رحمت خدا دور، و مستحق عقاب الهى مى کند.
مرد از آوردن اهل گناه به خانه، و تشکیل مجالس خلاف حق در منزل بپرهیزد که ابتدا زیان و ضررش به خود و زن و بچه اش باز مى گردد، آنگاه آخرت او و اهل بیت وى را به باد مى دهد.
زن از اسراف در امور حیات، و مخارج بیهوده، و خرج اضافى به بار آوردن که گاهى محصول تلخ چشم همچشمى است بپرهیزد، که هر دینار آن در قیامت حساب دارد.
مرد و زن با روش و اخلاق و گفتار و کردار خود، وقار و ادب، و دیندارى، و سلامت نفس را عملاً به فرزندان و اطرافیان خود سرایت دهند، که ثواب هدایت یک انسان گرچه فرزند خود آدم باشد بمانند هدایت تمام انسانهاى آفریده شده است.
(ولیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّولایبدین زینتهنّ…)
" نور / 31 "
13 حجاب و پاکدامنى زن

حجاب و پاکدامنى زن …

منافع حجاب
پوشش یا حجاب، به صورتى که زیبائیها و زینت زن را بپوشاند و او را از چشم چرانى مردم هرزه و بى تربیت، و آلودگان به شهوت حیوانى، و حالات شیطانى حفظ کند دستورى قرآنى، و قانونى الهى، و تکلیفى انسانى، و برنامه اى اخلاقى است.
حجاب و پوشش اسلامى که بهترین نوع آن چادر است، چادرى که یادگار منبع عصمت و عفتى چون فاطمه زهرا (علیها السلام) است، هیچ مانعى در راه دانش طلبى و رشد و کمال زن ایجاد نمى کند، بلکه او را از بسیارى از خطرات، و دامهائى که حیوان صفتان در راه زیبارویان، و دختران و زنان جوان قرار داده اند حفظ مى کند، و پاکدامنى و سلامت و عفت و حیاى او را براى شوهرش یا اگر ازدواج نکرده، براى مرد آینده اش محفوظ مى گذارد.
گوهر گرانبها و زیبا و پرقیمتى چون زن وقتى در صندوق الهى حجاب قرار داشته باشد، از دستبرد دزدان، و غارتگران، و آلودگان به لجن معصیت و گناه در امان خواهد بود.
زیبارویان جوان، وقتى دیده نشوند، و چهره پاک و معصوم آنان در معرض دیدگان مردم قرار نگیرد، شعله هوسها و هواها، و آتش امیال و غرائز به سرکشى و سوزاندن پاکى یک ملت، و خراب کردن بناى معنویت یک مملکت برنمى خیزد.
پسران جوان وقتى گوهر زیبائى و زینت، و طنّازى و عشوه گرى دختران و زنان را در کوچه و بازار، پارک و خیابان، معابر عمومى، فروشگاهها، بیمارستانها، ادارات، مراکز تجارتى نبینند، دچار چشم چرانى، هوس، دختربازى، تجاوز به ناموس مردم، کندى ذهن، در هم شکستن اعصاب، بلوغ زودرس، استمناء، لواط، زنا، افکار پریشان، غصه و نگرانى، بى میلى به درس، عشق و عاشقى، بیمارى روانى، و در نهایت تعطیل شدن نیروى انسانى خود نمى شوند.
بر این اساس باید گفت : حجاب و پوشش براى جنس زن امرى واجب، و فریضه اى شدید، و بدون تردید منکر آن با آگاهى به اینکه از ضروریات اسلام، و فرمان خدا در قرآن است کافر، و از گردونه اسلام خارج است.
جوانى که با این خصوصیات منکر حجاب است، نمى تواند با دختر مسلمان ازدواج کند، زیرا این ازدواج باطل، و عقدى که بین آن دو خوانده مى شود بى اثر، و رابطه آن دو رابطه دو نامحرم و فرزندان آنها نامشروع، و عمل آنان زنا است.
دخترى که با این خصوصیت منکر حجاب است، نمى تواند همسر جوانى مسلمان شود، زیرا همان احکام در حق او هم جارى است.
حجاب حافظ وقار، شخصیت، کرامت، اصالت، و عظمت زن، و حافظ زیبائى و منافع او براى شوهر است.
زن در عین حجاب داشتن، مى تواند مدارج تحصیلى، و طریق کمالات و فضائل را بپیماید، و اینکه حجاب مانعى براى او در راه رشد و ترقى است، وسوسه اى شیطانى، و القاء فکرى غلط از جانب استعمارگران غارتگر، و دزدان ناموس، و هرزه هاى کشورهاى غربى و شرقى است.
گرمى خانواده ها، استحکام رابطه زن و شوهر، تداوم زندگى، آرامش قلوب مردان، ثبات دلبستگى و عشق و علاقه مرد به همسر قانونى و شرعى خود، برپائى خانه و خانواده، بر جائى اعتماد و اطمینان مرد به زن، همه و همه مرهون پوشش و حجاب زنان مملکت است، و اینکه مردان زیبائى چهره و زینت و زیور زنانى غیر از زن خود را نبینند.
مردان اگر به راحتى و به آسانى در تمام صحنه هاى اجتماعى دسترسى به زنان داشته باشند، ضمانتى براى اثبات محبت و دلبستگى آنان به همسرانشان نخواهد بود، و تحریک هوا و هوس و شهوات آنان را از زندگى خود دلسرد، و خود کلنگى براى خراب کردن کانون گرم خانواده خواهند شد.
زیان بى حجابى و بدحجابى و آزاد گذاشتن زن، و آزاد بودن زن به صورت غربى آن به شماره نمى آید.
تاکنون بى حجابى زن باعث گمراهى میلیونها مرد، و به گناه افتادن دیگران، و پیدا شدن هیولاى طلاق در خانواده ها، و پدید شدن عشق مرد به زن شوهردار، و روابط نامشروع، شده، و همانطور که یهودیت و مسیحیت مى خواسته علت خروج بسیارى از مردان و زنان از عرصه گاه ملکوتى اسلام و دیندارى شده است.
پایه گذاران بى حجابى خود از این مسئله به ستوه آمده، و عوارض آن را از پدیده هاى شوم قرون اخیر مى دانند.
نظام خانواده در ایران نظامى قوى، مستحکم، بر اساس حیا و عفت، وقار و ادب، ایمان و تقوا، و نبود طلاق مگر به ندرت بود.
از زمانى که استعمار غرب به دست ولگردى دوره گرد، بیسوادى پلید، آلوده اى خائن، وطن فروشى کثیف به نام رضاخان پهلوى حجاب و پوشش قرآن را از بسیارى از زنان به غارت برد، وضع خانه و خانواده به صورت دیگر شد، آمار طلاق فزونى گرفت در حدى که در اواخر حکومت آن خانواده نابکار در هر ماه بین شش تا هفت هزار درخواست طلاق به دادگاهها داده مى شد، مردان و جوانان زن دیده بى زن مى شدند، و زنان شوهر دیده بدون شوهر، و این دو طایفه آزاد شده از تعهد زن دارى و شوهردارى به جامعه مى پیوستند، و سفره فساد و افساد را گسترده تر مى کردند.
مرجع بزرگ، حکیم خبیر مرحوم آیت اللّه شاه آبادى پس از مسئله کشف حجاب، بدون ترس از حکومت وقت، چنانکه مستمعین آن بزرگوار برایم نقل کردند، بارها در عرشه منبر و در مجالس عمومى و خصوصى فریاد زد : رضاخان با به غارت بردن حجاب قرآن، و کشتن قیام کنندگان علیه بى حجابى، در مسجد گوهرشاد، و در کنار حرم ملایک پاسبان حضرت رضا (علیه السلام) کمر صد و بیست و چهار هزار پیامبر را شکست.
آرى آن عارف عاشق، و هشیار بینا، که در مسائل اسلامى و در فلسفه و حکمت مجتهدى توانا، و بصیرى کم نظیر بود، کشف حجاب و بدحجابى را شکننده کمر فرستادگان خدا مى دانست!!
قطب در کتاب بسیار مفید" آیا ما مسلمان هستیم " مى گوید بر اساس مدارکى که دیدم، یکى از پاپها از تمام کشیش ها و کاردینالها در واتیکان دعوت کرد، و از آنها خواست براى کشتن اسلام، و خاموش کردن چراغ دین، به صورتى که براى واتیکان و مسیحیت خرج زیادن نداشته باشد نظر بدهند، کمیسیونها براى این منظور تشکیل شد، و نظریاتى از جانب صاحبنظران اظهار شد، از میان تمام آراء و نظریات این راى مقبول همه کشیشان و کاردینالها و خود پاپ قرار گرفت، که براى کشتن اسلام قوى ترین اسلحه و کم خرج ترین برنامه، بیرون آوردن دختران و زنان مسلمان از حجاب، و قرار گرفتن آنان در اختیار جوانان و مردان به صورت آزاد، در کوچه و بازار، وسائل عمومى، پارکها و سینما، ادارات و مراکز تجارى، تئاترها، و مراکز اجتماعى است ؟!
این برنامه به دست خائنان، انجام گرفت، و هوا و هوس زنان و دختران کم ایمان یا بى ایمان به این آتش دین سوز، و شعله خانمان برانداز کمک کرد، و وضع را در ممالک اسلامى و مملکت ایران به جائى رساند، که نزدیک بود دین خدا که محصول زحمات انبیا و امامان و علما و دانشمندان است بمیرد، و چراغ هدایت خاموش گردد، ولى دست حق از آستین مردى از سلاله انبیاء و نتیجه امامان یعنى خمینى بت شکن در کشور ایران بیرون آمد و بر سینه نامحرم زد، و دین را از اسارت اشرار نجات و حجاب قرآن را به ناموس اسلام برگرداند.
بر امت اسلام فرض و واجب است که انقلاب آن انسان الهى را حفظ کنند، و از ارزشهاى آن نهضت عظیم الهى محافظت نمایند، و نگذارند دشمنان زخم خورده، این چراغ روشن را کم نور، یا بى نور نموده ملت ایران را به وضع سابق برگردانند، تا بتوان با پایمردى و ثبات قدم فرهنگ انقلاب را صادر، و سایر ملت هاى بیرون رفته از مدار اسلام را به اسلام برگرداند.
با توجه به آنچه که بیان شد، به ارزش گفتار آن متفکر شهید، که بارها در سخنرانیها فریاد زد :حجاب مصونیت است نه محدودیّت پى مى بریم.
آرى حجاب براى زن و براى شوهر او، و خانواده اش، و جامعه، و بخصوص جوانان و آنان که ازدواج نکرده اند، مصونیت از هزاران خطر، و انواع فساد و افساد، و مانع از هم پاشیده شدن کانون گرم خانواده هاست.
محققین فرموده اند مسئله پوشش زن و حجاب او در چهارده آیه قرآن مطرح است، و برخى را عقیده بر این است که از نزدیک بیست و پنج آیه این معنا استفاده مى شود.
امیرالمومنین (علیه السلام) خطاب به حضرت مجتبى و در حقیقت خطاب به تمام مردم فرمودند : محرم نامحرمى را جداً مراعات کن، زیرا این برنامه براى تو و همه زنان نامحرم مصونیت از افتادن در خیال گناه و خود گناه است، و اگر قدرت دارى که زنان خانواده تو مردى غیر تو را نشناسند، این برنامه را انجام بده.[336]
راوى مى گوید در یک روز بارانى با رسول خدا در بقیع نشسته بودم، زنى سواره بر الاغ از کنار ما گذشت، دست الاغ در گودالى فرو رفت و زن از مرکب بزیر افتاد، رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) رو برگرداند، عرضه داشتم خود را با شلوار پوشانده، حضرت سه بار براى این گونه زنان طلب مغفرت کردند، و فرمودند اى مردم اینگونه پوشش برگیرید که پوشاننده ترین لباس براى بدن است، و زنان خود را به وقت بیرون رفتن از خانه با چنین جامه اى بپوشانید.[337]
مقنعه، جلباب، عباء، عناوینى است که در آیات و روایات براى پوشش زن بکار رفته.
زن باید خود را بنده حق بداند، و نمک حق را نسبت به خود رعایت کند، و رعایت نمک منعم و مالک حقیقى، و ربّ واقعى، به این است که از عظمت او حساب ببرد، و به قیامت و محاکمات او توجه داشته باشد، و با تمام وجود از فرمانهاى حضرتش که در قرآن، و در زبان انبیاء و امامان آمده پیروى کند تا خود و خانواده و جامعه اش از مضرّات بدحجابى و بى حجابى در امان بماند.
و امّا من خاف مقام ربَّه و نهى النَّفس عن الهوى فانَّ الجنَّه هى الماوى.[338]
هر کس از مقام حضرت ربّ ترسید، و خود را از هوا و تمایلات بى قید و شرط نگاه داشت، همانا بهشت جاى اوست.
متاسفانه عده اى از دختران و زنان این زمان در چهار گوشه جهان، از مکتب بى بند و بارى پیروى مى کنند، و شهوات و تمایلات خود را آزاد نموده، و سفره اى از فساد و افساد پهن کرده اند که در تاریخ گذشته سابقه نداشته، و با کمال اسف گروهى از دختران و زنان کشورهاى اسلامى و امّت رسول حق، از آنان تقلید مى کنند.
امیرالمومنین (علیه السلام) در رابطه با این زنان فرموده :
یَظْهَرُ فى آخِرِ الزَّمانِ وَ اقْتِرابِ السّاعَهِ وَ هُوَ شَرُّ الاَْزْمِنَهِ، نِسْوَهٌ کاشِفاتٌ عارِیاتٌ، مُتَبَرِّجاتٌ، مِنَ الدّینِ خارِجاتٌ، فِى الْفِتَنِ داخِلاتٌ، مائِلاتٌ اِلَى الشَّهَواتِ، مُسْرِعاتٌ اِلَى اللَّذّاتِ، مُسْتَحِلاّتُ الْمُحَرَّماتِ، فى جَهَنَّمَ خالِداتٌ.[339]
در آخر زمان، و نزدیکى قیامت، که بدترین زمانهاست، زنانى ظاهر مى شوند با این خصوصیات :
بى حجاب و برهنه از پوشش لازم، جلوه دهنده زینت و زیبائى در کوچه و بازار، خارج از دین، داخل در فتنه، راغب به شهوات، سرعت گیرنده به سوى لذات، حلال شـمرنده محرمات الهى، که این زنان با این اوصاف در جهنم ابدى و دائمى هستند.
واقعیتى بهت آور
در روزنامه پرتیراژ کیهان، که شماره آن را به یاد ندارم خواندم :
خانم جوانى، نمونه همانها که در روایت امیرالمومنین آمده، بر اثر آزادى از سبک غربى، و به خاطر آمد و رفت دوستان شوهرش به خانه، و در معرض بودن وى با سر برهنه و بدن نیمه عریان، و رفت و آمد به مجالس مختلط از مرد و زن، با داشتن یک دختربچه سه ساله، دل به جوانى بست، و در آرزوى رسیدن به او برآمد، جوان غرق شهوت، و هرزه بى دین، که زن جوان شوهردار بیشتر باعث تحریک او شده بود، به زن گفت این کودک مانع برنامه ماست، باید از میان برداشته شود!!
نزدیک به چهار ماه در رابطه با طفل معصوم بین عاشق و معشوقه از خدا بى خبر، و آن دو حیوان صفت درگیرى بود، بناچار مادرى که کانون مهر و عاطفه، و منبع رحمت و رافت آفریده شده، بر اثر شهوت، و میل به آغوش دیگران هویت مادر بودن را فراموش کرد، و دخترک موطلائى و زیبا و بى گناه را به حمام خانه برد و او را با دست جهنمى خود خفه کرد، تا مزاحم شهوت و شهوترانى از میان برداشته شود، و جوان نامحرم آلوده اى براى چند لحظه به کام دل برسد، و زن شوهردارى در کمال بى عفتى براى چند دقیقه به لذت جنسى دست یابد، و تا ابد دامن آلوده کند، و شوهر بیچاره را براى همیشه به داغى سوزنده، و مصیبتى جانکاه دچار نماید.
اگر شوهر این زن غیرت به خرج مى داد، و از اینکه زن جوان زیبایش آزاد در دسترس هر دیده اى قرار بگیرد، و همه بتوانند او را در زیبائى و زینت و عشوه گرى و طنازى ببینند مانع مى شد، طفلى بى گناه کشته نمى شد، داغى دائمى بر دل پدر قرار نمى گرفت، زن شوهردارى دامن عفتش براى همیشه لکه دار نمى گشت، جوانى بدین صورت به بدبختى و بیچارگى دچار نمى شد، و کانون گرم خانواده اى جوان و تازه ازدواج کرده از هم نمى پاشید، آرى حجاب مصونیت است نه محدودیت.
دیدگاه برجستگان غرب نسبت به اوضاع جامعه غربى
بیزرائیلى از نخستوزیرهاى دولت انگلیس، کشورى که در صف اول فساد و افساد است در مقاله اى نوشت: من در خطر ارتکاب بسى حرکات جنون آمیز هستم، ولى مى کوشم که از یکى از آنها حتماً اجتناب کنم، و قدم در آن نگذارم، و آن ازدواج عشقى است، که در کوچه و بازار، دخترى را ببینم و خوشم بیاید و بگویم این زن ایده آل من است.
نابخردان گوهرپاک و باقیمت آفرینش را، از حصار عفت و عصمت، و پوشش و حجاب، به عنوان آزادى بیرون کشیدند، و دست او را در هر برنامه اى که شهوات اقتضا کند باز گذاشتند، سپس به عنوان فرار از ازدواج عشقى او را دور انداختند، زیرا مشاهده کردند، این گوهر، قیمت و ارزش خود را از دست داده، و هر لحظه با کسى، و هر زمان در آغوش نامحرمى، و هر آن در برنامه اى خلاف عفت و ادب و مخالف وقار و انسانیت دست و پا مى زند.
خانم الزیمارى که از شعرا و نویسندگان کشور سوئد است در مقاله مهمى در روزنامه اکسپرس درباره جامعه اروپا نوشته :
مردها وفا و صمیمیت را نمى دانند، با حقه بازى زنان و دختران را به زانو درمى آورند!
باید به این خانم گفت، از زمانى که جنس زن را به لجن بى عفتى و فضاى بى بند و بارى، و بدحجابى و بى حجابى سوق دادید، و او را به عنوان آزادى، به اسارت شهوات و تمایلات بى قید و شرط درآوردید، و مردان توانستند او را با بدنى نیمه عریان، و در طنازى و عشوه گرى در هر کجا که خواستند سهل و آسان ببینند، وفا و صمیمیت نسبت به همسر خود و خانه و خانواده را از دست دادند، و تبدیل به افرادى حقه باز و مکار و حیله گر و کلاهبردار شدند.
عوارض بدحجابى و بى حجابى، و آزادى زن در روابط با هر که دلش بخواهد یکى دوتا نیست، و محصولات تلخ این مسئله عددى کامپیوترى است.
مردان با دیدن این مناظره دست از همسران خود کشیدند، و به قول معروف از زیر بار مخارج خانه که مسئولیتى بر دوش آنان بود فرار کرده، و براى ارضاء خود روى به بازار آزاد آوردند، و جوانان بى زن، چون فرونشاندن شعله شهوت را ارزان دیدند، از تشکیل زندگى و ازدواج سر باز زده، دنبال چشم چرانى و صید ناموس مملکت رفتند، بدینگونه نظام خانواده در غرب و در مقلدان شرقى آنان از هم پاشید و اوضاعى شبیه اوضاع جنگل بوجود آمد.
خانم الزیمارى در مقاله خود اضافه مى کند : هم اکنون در سراسر سوئد دوشیزگانى زیبا هستند، که در آرزوى شوهرند، و بسیارى از آنها اجباراً با مردها دوست مى شوند.
آرى در انتظار شوهرند ولى شوهر پیدا نمى شود، چون جوانان به هر شکلى که مایل باشند به جنس زن دسترسى دارند، و خود را نیازمند به ازدواج نمى بینند، و بسیارى از مردان زن دار هم از زن خود جدا شده، تا آزادانه بتوانند به تمایلات خود پاسخ دهند!!
باز خانم الزیمارى مى نویسد : من به دختران توصیه مى کنم که پیش از ازدواج با هیچ مردى ارتباط برقرار نکنند.
چه درخواست مهمى از دختران دارد، درخواستى که با وضع فعلى زن در جهان، و بى بند و بارى مرد در جامعه غربى عملى نیست، جهان اگر بخواهد به صلاح و سداد برسد، باید مقررات شرعى و فطرى و انسانى اسلام را در رابطه با زن به اجرا بگذارد، و در راس همه دستورات، زن را به حجاب و پوشش مناسب بازگرداند، و عفت و عصمت و وقار و حیاء او را به او برگرداند، که در غیر این صورت، راه درمانى براى این همه مفاسد خانمانسوز وجود ندارد.
ستمى که غرب به زن روا داشته، در تاریخ بشر نظیر ندارد، نیت و اراده و همت زن را به سوى عشوه گرى و طنازى، و به بیراهه کشیدن مردان، و جلوه کردن در کوچه و بازار و فساد در شئون حیات، جهت داده.
او را تبدیل به کالاى شهوت نموده، و از وجود او براى تولید مال و ثروت، و ارضاء شهوات بهره بردارى مى کند.
على (علیه السلام) در نهج البلاغه فرموده :
اِنَّ الْبَهائِمُ هَمُّها بُطُونُها، وَ اِنَّ السِّباعَ هَمُّها الْعُدْوانُ عَلى غَیْرِها، وَ اِنَّ النِّساءَ هَمُّهُنَّ زِینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ الْفَسادُ فیها، اِنَّ الْمُوْمِنینَ مُسْتَکینُونَ، اِنَّ الْمُوْمِنینَ مُشْفِقوُنَ، اِنَّ الْمُوْمِنینَ خائِفُونَ.[340]
همت حیوانات شکم، و همت درندگان مخاصمه و دشمنى با غیر، و همت زنان آرایش زندگى و فساد در دنیاست.
این مردان و زنان باایمانند که تسلیم اوامر پروردگارند، و اهل رافت و مهربانى، و خداترس هستند.

برنامه اى از حضرت حسین (علیه السلام)
نقل شده، حضرت حسین قبل از رفتن به میدان به حضرت زینب فرمود، تمام زیورآلات زنان را جمع کن، چون من شهید شدم و دشمن به جانب خیمه ها آمد، آنها را بسوى آنان بریز، این دنیاداران بى خبر، و مادیگرایان بدبخت وقتى مشغول جمع کردن آنها شدند، شما در محل امنى پناه بگیرید تا از دید نامحرمان دور باشید!!
مى گویند به وقت حمله یزید با چوب خیزران به لب و دندان حضرت حسین (علیه السلام)، کنیزى در دستگاه او حضرت زهرا(علیها السلام) را پریشان و غصه دار در خواب دید، که سخت از یزید و عمل او شکایت مى کند، کنیزک از خواب پرید، و به خاطر ترس و وحشت و اضطراب و دستپاچگى بدون مقنعه و چادر، به مجلس یزید آمد و فریاد برداشت، یزید وقتى او را به این حال دید با عباى خود او را پوشاند و عربده زد، که چرا با سر و صورت برهنه به مجلس نامحرمان درآمدى ؟!
چقدر عجیب است که یزید بى دین، شرابخوار، سگ باز، میمون باز طاقت سر برهنه بودن کنیز خود را نداشت، و با عباى خود او را پوشاند و از مجلس نامحرمان دور کرد، ولى عجیب تر از او مردانى هستند که نسبت به ناموس خود غیرت نشان نمى دهند، و او را با روى باز و موى باز و در حال آرایش به همه جا مى فرستند و با خود به همه جا مى برند!!
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) درباره غیرت فرمود :
اِنَّ الْغَیْرَهَ مِنَ الاْیمانِ.[341]
غیرت از ایمان انسان به خدا و روز قیامت است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
اِنَّ اللّهَ غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیُور وَمِنْ غَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَواحِشَ ظاهِرَها وَ باطِنَها.[342]
همانا خداوند غیور است، و هر غیورى را دوست دارد، و از غیرت اوست که زشتى هاى ظاهر و باطن را حرام کرده است.
حجاب و نظر بازى از نظر قرآن
بدحجابى و بى حجابى کارى بسیار زشت و مفاسدش فراوان است، حرمت بدحجابى و بى حجابى از غیرت خدا است، خوشا به حال انسانى که به دنبال حق نسبت به ناموسش غیرت نشان دهد.
از آنجائى که مرد و زن از رفت و آمد در کوچه و بازار، و خانه اقوام و شرکت در اجتماعات، و مدارس و دانشگاهها براى تحصیل علم، و سفرهاى زیارتى و سیاحتى چاره اى ندارند، جهت حفظ سلامت فکرى و روانى و قلبى مرد و زن، یک دستور واجب در رابطه با زنان، و یک فرمان واجب در رابطه با هر دو در قرآن مجید آمده.
اما در رابطه با زنان :
یا ایّها النّبى قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنَّ ذلک ادنى ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفوراً رحیماً.[343]
اى پیامبر، به زنان و دختران خود، و به تمام زنان اهل ایمان بگو خویشتن را به چادر بپوشانند، تا به پاکى و عفت شناخته شوند، و از تعرض چشم چرانان، و هوس رانان مصون مانده، آزار نبینند، خداوند در حق عبادش آمرزنده و مهربان است.
اما در رابطه با مرد و زن :
قل للمومنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکى لهم انّ الله خبیر بما یصنعون.[344]
و قل للمومنات یغضضن من ابصارهنّ و یحفظن فروجهنَّ.[345]
اى رسول من مردم مومن را بگو، چشم از نگاه به نامحرمان بپوشند، و اندام شهوت را از حرام الهى حفظ کنند، که اینگونه عمل کردن، براى آنان پاکیزه تر است، همانا خدا بر هر چه انجام دهید آگاه است.
و اى نبى من، به زنان باایمان بگو دیده از نگاه ناروا بپوشند، و اندام خود را از عمل زشت حفظ نمایند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود : عیسى به اصحابش گفت :
اِیّاکُمْ وَالنَّظْرَهَ فَاِنَّها تَزْرَعُ فِى الْقَلْبِ الشَّهْوَهَ، وَ کَفى بِها لِصاحِبِها فِتْنَهً، طُوبى لِمَنْ جَعَلَ بَصَرَهُ فى قَلْبِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْ بَصَرَهُ فى عَیْنِهِ.[346]
بر حذر باشید از نگاه آلوده، که در زمین قلب میل به حرام مى کارد، و براى نظرانداز فتنه ایجاد مى کند، خوشا به حال کسى که دیده اش را در دل قرار داده، و دیده سر را براى امور لازم قرار داده.
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود :
لَیْسَ فِى الْبَدَنِ شِىْءٌ اَقَلَّ شُکْراً مِنَ الْعَیْنِ فَلا تُعْطُوها سُوْلَها فَتَشْغَلَکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.[347]
چیزى در بدن کم شکرتر از چشم نیست، آن را از خواسته اش محروم کنید، که شما را از یاد خداى بزرگ بازمى دارد.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
لِکُلِّ عُضْو حَظٌّ مِنَ الزِّنا، فَالْعَیْنُ زِناهُ النَّظَرُ.[348]
براى هر عضوى بهره اى از زنا هست، و زناى چشم، دیده دوختن به نامحرم است.
هنگامى که به فرموده قرآن دختر شعیب به پدرش در رابطه با موسى گفت :
یا اَبَتِ اسْتَاْجِرْهُ اِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَاْجَرْتَ الْقَوِىُّ الاَْمینُ.
پدرم او را اجیر کن، همانا از نظر قدرت و امانت بهترین کسى است که اجیر مى کنى.
به او گفت : دخترم آرى این جوانى پرقدرت است، قدرتش را از کنار زدن آن صخره بزرگ دانستى، امین بودنش را از کجا شناختى ؟
گفت : پدر، از پیش روى او به جانب خانه مى آمدم، به من گفت از دنبال من حرکت کن، اگر راه را به خطا رفتم تذکّر بده، ما مردمى نیستیم که از پشت سر، زنان را با دیده خود دنبال کنیم.[349]
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
مَنْ مَلاََ عَیْنَهُ مِنْ حَرام مَلاََ اللّهُ عَیْنَهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ مِنَ النّارِ اِلاّ اَنْ یَتُوبَ وَ یَرْجِعَ.[350]
هر کس دیده اش را از حرام پر کند، خداوند در قیامت دیده اش را از آتش پر نماید، مگر اینکه توبه کند، و از عمل خود برگردد.
رسول الهى از حضرت حق نقل مى کند :
اَلنَّظَرُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سَهامِ اِبْلیسَ، مَنْ تَرَکَها مِنْ مَخافَتى اَبْدَلْتُهُ ایماناً یَجِدُ حَلاوَتَهُ فى قَلْبِهِ.[351]
نظر حرام، تیرى مسموم از تیرهاى ابلیس است، هر کس از ترس من دیده از نامحرمان بپوشد، به جاى آن ایمانى به او بدهم که لذت آن ایمان را در قلب خود بیابد.
محرمان زن از نظر قرآن مجید
کتاب خدا که کتاب هدایت، و مایه سعادت، و سازنده شخصیت، و آورنده خیر دنیا و آخرت براى مردم است، در یک آیه آنان را که به زن محرم هستند معرفى مى کند، تا براى زنان روشن باشد در مقابل چه کسانى آزاد، و در برابر چه افرادى باید زیبائى و زینت خود را بپوشانند.
. . . و لا یبدین زینتهنّ الاّ ما ظهر منها، و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ و لا یبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ، او آبائهنّ، او آباء بعولتهنّ، او ابنائهنّ، او ابناء بعولتهنّ او اخوانهنّ او بنى اخوانهنّ او بنى اخواتهنّ، او نسائهنّ او ما ملکت ایمانهنّ او التّابعین غیر اولى الاربه من الرجال او الطفل الذین لم یظهروا على عورات النّساء، و لا یضربن بارجلهنّ لیعلم ما یخفین من زینتهنّ و توبوا الى الله جـمیعاً ایّه الـمومنون لعلّکم تفلحون.[352]
و زینت و آرایش خود، جز آنچه قهراً ظاهر مى گردد، براى بیگانگان و نامحرمان آشکار نسازند، و باید سینه و بر و دوش خود را با مقنعه بپوشانند، و زینت و جمال خود را آشکار و ظاهر ننمایند جز براى :
1 ـ شوهران 2 ـ و پدران 3 ـ و پدران شوهر 4 ـ و پسران خود 5 ـ و پسران شوهر 6 ـ و بـرادران خـود 7 ـ و پسـران بـرادر 8 ـ و پسـران خـواهـر 9 ـ و زنـان امت 10 ـ و کنیزان ملکى خود 11 ـ و مردانى که به زنان هیچ رغبتى ندارند 12 ـ و یا کودکى که هنوز آگاهى بر مسائل زنان ندارد، از غیر اینان احتراز لازم، و پوشش و حجاب واجب است، و در هنگام حرکت آنگونه پاى بر زمین نزنند، که زینت پنهان پایشان از جانب نامحرمان دانسته شود، اى اهل ایمان همه شما به درگاه حق توبه کنید تا هماى فلاح و رستگارى و پیروزى را در آغوش بگیرید.
زنان مسلمان، دختران امّت محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) به خاطر دنیا و آخرت خود، فرامین حکیمانه حق را گردن نهید، و مردان باغیرت، و جوانان بزرگوار ناموس خود را از تعرّض هوس بازان، با پوشش اسلامى، و حجاب قرآنى حفظ نمائید، بگذارید همسرتان همسر شما باشد، نه اینکه همگان از جمال و زیبائى و زینت و بدن او لذت ببرند، که این خلاف غیرت، و جوانمردى و اخلاق و شرف، و وجدان و مروّت است.

( ما اصابک من حسنه فمن اللّه و ما اصابک من سیّئه فمن نفسک )
" نساء / 79 "
14 امنیت در زندگى

امنیت در زندگى …
خوبیها و بدیها
انسان موجودى مرکّب از عقل و قلب و نفس و جسم است.
براى هر یک از نواحى وجود انسان خوبیها و بدیهائى وجود دارد، همه خوبیها از جانب حق، و تمام بدیها سرچشمه اش خود انسان است.
از جانب وجود مقدسى که در قرآن مجید به اوصافى چون رحیم، رحمن، رب، ودود، غفور، کریم، لطیف، رووف، بارى، مصوّر، قدوس، عزیز، یاد شده جز خیر و خوبى و رحمت و برکت صادر نمى شود.
جهل و حقد و حسد و کینه و کم ظرفیتى، و حرص و طمع، و سستى و تنبلى، غیر از بدى و شرّ و خسارت و زیان محصولى ندارد.
معرفت و دانش، بصیرت و بینش، حداقل به اندازه اى که چرخ زندگى را بگرداند، و حیات باطنى و ظاهرى را غرق نور و روشنائى کند، و امور زن و فرزند را اداره نماید، و دیدى صحیح نسبت به هستى و عالم وجود، به انسان بدهد، کسبش براى انسان از جهتى واجب عینى و از جهت دیگر واجب کفائى است.
تحصیل مسائل اصولى مانند معرفت به حق، علم به قیامت، شناخت نبوت و ولایت، امرى ضرورى و واجب عینى است، کسب مسائل فقهى، و علوم مادى در حدّ نیاز واجب کفائى است.
علم ودانش،معرفت وبینش،لقمه لذیذ، وخیروخوبى پرقدرتى است که حضرت حق همراه باتوفیق لازم براى رشد وکمال عقل وقوه درک انسان قرار داده است.
عقل که خودخیرى ازجانب حق است،وقتى با خیر دیگرکه توفیقومعرفت است رفاقت کند، دریائى ازنور در باطنوجود، بوجودمى آید که این نورانیتوصفا، قسمتى از امنیت باطن را تامین مى کند، واین امنیت بطور طبیعى از جانب انسان به زن و بچه سرایت مى نماید، و آنها هم در جنب انسان از نعمت آرامش باطن برخوردار مى گردند، و در نتیجه فضاى زندگى به نور آرامش تا حدى منوّر مى گردد.
دانش دین به اندازه اى که واجب عینى است، و دانش فقه یعنى آگاهى به حلال و حرام، و دانش مادى به مقدارى که لازم است، در درجه اوّل براى سرپرست خانواده، که اداره امور زندگى به دست اوست ضرورى است، و در مرحله بعد در سایه مرد خانه که تحقق قسمتى از زمـینه هاى لازم به عـهده اوست، براى زن و فرزند، تا در مملکت کوچک خانه ملّتى بامعرفت و بابینش و بابصیرت، و آگاه و بیدار در کنار هم زنـدگى کنند، و از شرّ جهل و زیان بى سوادى، و خسارت نفهمى در امان باشند.
آرى معرفت به اندازه سعه وجودیش امنیت ایجاد مى کند، و جهل و بى سوادى زیان و خسارت.
جهل و بى سوادى
روایات بسیار مهم اهل بیت، جهل را مرگ معنوى، زیانبارتر از لقمه مضر در بدن براى زندگى،بیمارى و رنج،کشنده و لغزش آور، و به بارآورنده بدبختى ابدى، و فاسد کننده معاد، و ریشه فساد در تمام امور، و معدن شر، و دشمن خطرناک انسان، و علّت کفر وضلالت، ومانع قبول موعظه ونصیحت، وموجب افراط وتفریط مى دانند.
امیرالمومنین (علیه السلام) مى فرماید :
اَلْجَهْلُ مَوْتٌ . . .، اَلْجَهْلُ داءٌ وَ عَیاءٌ، اَلْجَهْلُ یُزِلُّ الْقَدَمَ، اَلْجَهْلُ یُفْسِدُ الْمَعادَ، اَلْجَهْلُ اَصْلُ کُلَّ شَرٍّ، اَلْجَهْلُ مَعْدِنُ الشَّرِّ.[353]
از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) نشانه هاى جاهل را پرسیدند پاسخ داد :
اِنْ صَحِبْتَهُ عَنّاکَ، وَ اِنِ اعْتَزَلْتَهُ شَتَمَکَ، وَ اِنْ اَعْطاکَ مَنَّ عَلَیْکَ، وَ اِنْ اَعْطَیْتَهُ کَفَّرَکَ، وَ اِنْ اَسْرَرْتَ اِلَیْهِ خانَکَ.[354]
اگر با او معاشرت کنى ترا به رنج و زحمت اندازد، اگر از او کناره گیرى نمائى ترا سرزنش مى کند، اگر چیزى به تو ببخشد منت مى نهد، و اگر به او ببخشى ناسپاسى مى کند، و اگر اسرارت را نزد او بگذارى خیانت مىورزد!!
خود به حساب برخیزید که اگر سرپرست خانواده دچار جهل باشد، و از مسائل معنوى و اصولى، و برنامه هاى مادى و ظاهرى خالى باشد، چه منبعى براى اضطراب و ناامنى، و آزار و اذیت، و رنج و عذاب، در خانه و بیرون خواهد بود ؟
مال و ثروت، خانه و زندگى، زن و فرزند، در کنار جاهل، با خطر و زیان، و خسارت و ناامنى روبرو هستند.
اصرار اسلام به کسب معرفت، و تحصیل بینش و بصیرت در امور معنوى و مادى به اندازه اى که لازم است، براى ایجاد امنیت در باطن و ظاهر است، و به خاطر این که زن و فرزند بى گناه انسان، در کنار انسان از آرامش برخوردار باشند، و از جانب انسان ضربه و ضررو خسارت و زیان نبینند، و به دنیا و آخرت آنان لطمه وارد نگردد و هیولاى شقاوت چنگ به گلوى آنان نیندازد.
در آثار اسلامى آمده، مسیح با تمام وجود در حال فرار بود، آشنائى از او علّت فرار را پرسید، فرمود از دست جاهل فرار مى کنم.
آرى با تمام وجود از دست جهل و جاهل به پیروى از نبوت، و براى تامین سعادت دنیا و آخرت باید فرار کرد.
جاهل با داشتن کیمیا فقیر، و آگاه و عالم در کنار فقر ثروتمند است.
گر کیمیا دهندت بى معرفت گدائى***ور معرفت دهندت بفروش کیمیا را
علم و معرفت
به فرموده قرآن مجید دانایان، با نادانان در هیچ زمینه مساوى نیستند.
هل یستوى الّذین یعلمون، و الّذین لا یعلمون.[355]
و به فرموده رسول اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) روزى که بر من برسد، و دانش و علمى که مرا به مقام قرب حق برساند به من اضافه نشود، در آن روز دمیدن روز بر من مبارک نیست.
اِذا اَتى عَلَىَّ یَوْمٌ لا اَزْدادُ فیهِ عِلْماً یُقَرِّبُنى اِلَى اللّهِ تَعالى فَلا بُورِکَ لى فى طُلُوعِ الشَّمْسِ ذلِکَ الْیَوْمَ.[356]
و نیز آن حضرت فرمود :
قَلْبٌ لَیْسَ فیهِ شَىْءٌ مِنَ الْحِکْمَهِ کَبَیْت خَرِب، فَتَعَلَّمُوا وَ عَلِّمُوا وَ تَفَقَّهُوا وَ لا تَمُوتُوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّهَ لا یُعْذِرُ عَلَى الْجَهْلِ.[357]
قلبى که چیزى از حکمت در آن نیست چون خانه اى خراب است، یاد بگیرید، و یاد بدهید، و بفهمید، جاهل از دنیا نروید، همانا خداوند در قیامت جاهل را معذور نمى داند.
امیرالمومنین (علیه السلام) در کتاب باعظمت غررالحکم دانش و معرفت را بدین صورت وصف مى کند :
علم پیروزى مى آورد، دانش سدّى در برابر آفات و حوادث است، معرفت بالاترین بى نیازى است، دانش چراغ عقل، دلیلى نیکو، برترین هدایت، زیبائى آشکار، بهترین انیس، شریفترین حسب، گمشده مومن، راهبر حلم، بامنفعت ترین گنج، شریفترین حقیقت است.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در یک جمله تمام واقعیاتى که در دنیا و آخرت محصول علم و معرفت است بیان فرموده :
اَلْعِلْمُ رَاْسُ الْخَیْرِ کُلِّهِ.[358]
دانش و بینش، بصیرت و معرفت سر تمام خوبیهاست.
على (علیه السلام) ثروت مادى و معرفت را با هفت فرق اصولى مى شناساند.
1 ـ دانش و بینش میراث انبیاء و ثروت و مال میراث فراعنه است، علم با انفاق کم نمى شود، مال با خرج شدن رو به نقصان مى رود، ثروت نیاز به نگهبان دارد، معرفت از انسان نگهبانى مى کند، دانش همراه انسان به آخرت منتقل مى گردد، ثروت در دنیا بجا مى ماند، بدست آوردن مال براى همگان میسّر است، دانش و معرفت و نورانیت و بصیرت مخصوص مردم مومن است، تمام مردم در امر دین محتاج صاحب علم و بى نیاز از صاحب ثروتند، دانش عبور از صراط قیامت را تقویت، و ثروت جلوى انسان را براى حساب پس دادن مى گیرد.[359]
کشتى خالى در میان دریا با خطر موج گرفتگى، شکستن، گم شدن، سرنگون شدن روبروست، کشتى پر و سنگین موج شکن، راهرو، مطمئن و همراه با امنیت، و در مسیر به مقصد رسیدن است.
کشتى خالى مثل انسان جاهل، و کشتى پر مثل انسان بینا و آگاه و بصیر و بامعرفت است.
باطنى که به نور توحید منوّر است، قلبى که به حقیقت مطمئن است، دلى که در گرو قیامت است، و مى داند آن روز، روز
فمن یعمل مثقال ذرّه خیراً یره، و من یعمل مثقال ذرّه شراً یره.[360]
است، انسانى که خود را در دنیا مسافر مى داند، و آخرت را خانه ابدى براى حیات اخروى، آدمى که تمام نعمت هاى حق را امانت به حساب مى آورد، و خود را نسبت به هر نعمتى موظّف و مسئول مى داند، انسانى که زن و فرزند، خانه و تجارتخانه، ثروت و مال همه و همه را داده حق مى بیند و خلاصه رابطه اش با تمام برنامه ها از طریق معرفت است چگونه رفتار مى کند ؟
رفتارش عین حکمت، کردارش عین نورانیت، حرکاتش محض حقیقت، و برخوردش با همه چیز بخصوص با زن و فرزند بر اساس صلاح و سداد و رافت و رحمت، و اصالت و کرامت است، از چنین انسانى در خانه و خانواده و در خارج از خانه، دریا دریا امنیت و آرامش مى ریزد، و همه در کنار او مطمئن و راحت و باآرامش و همراه با اعتماد زندگى مى کنند، و اسلام مرد خانه، شوهر زن، و پدر فرزندان را اینگونه مى خواهد.
قلب منبع حقایق
در آثار اسلامى تعابیر عجیبى از قلب شده : حرم خدا[361]، چشمه[362]، امام[363]، سلطان[364]،ظرف[365]، و اوصافى به قلب نسبت داده شده : سلامت، مرض، پاکى، خباثت، نرمى، درشتى، نورانیت، کورى، سرنگونى، اقبال، ادبار، حیات، مرگ، گشادگى، ختم، طبع، زیغ، قسوت، این تعابیر در قرآن مجید و در کتبى همچون کافى، شافى، بحار، وسائل، مستدرک، تحف العقول، روضه الواعظین، محجه البیضاء، آمده است، و براى هر کدام از این کلمات معنائى ذکر شده.
واقعاً قلب ظرف است و ظرفى عجیب، اگر در این ظرف، ایمان به حق و قیامت، پاکى، نورانیت، حیات، خوف از عذاب، خشیت، اخلاص، رقّت، رافت، رحمت، محبت، عشق جاى داده شود، صاحب آن از آرامش و اطمینان و امنیت برخوردار خواهد بود، و کلّ کسانى که با او در ارتباطند در امنیت و سلامت و راحت خواهند بود، و اگر این ظرف جایگاه طمع، بخل، حرص، حسد، کینه، نفاق، کفر، شرک، قساوت، بدگمانى، و امثال این اوصاف شود، دارنده چنین قلبى موجودى خطرناک مضرّ، آلوده، پلید، ستمکار خواهد بود و احدى در کنار او امنیت نخواهد داشت. باید به جوانانى که هنوز ازدواج نکرده اند گفت : اگر قلب خود را آلوده به این صفات زشت مى بینید، در صدد اصلاح آن برآئید، سپس ازدواج کنید، تا دخترى که با هزار آرزو از خانه و دیار خود و از آغوش پرمهر مادر و پدر خویش دست برمى دارد و به خانه شما مى آید و پس از مدتى هم از شما بچه دار مى شود، تا آخر عمرش در کنار شما احساس امنیت و آرامش کند، و بتواند بخوبى به شوهردارى، و بچه دارى مشغول باشد، خانه ناامن، و انسان مخرب امنیت، جهنم و عذاب جهنم است، و واى بر مردى که همسر و فرزندانش از دست او در امان نباشند، و دائم به تلخى و ناراحتى بگذرانند، و واى بر زنى که شوهر و فرزندانش از دست او در زحمت و رنج باشند، و او بدون پرواى از حق محیط خانه را تبدیل به محیط وحشت و اضطراب کند، و واى بر فرزندانى که پدر و مادر از دست آنان راحت نیستند، و در کنار آنان امنیت ندارند.
امیرالمومنین(علیه السلام) عقیده دارد، اگر انسان قلب را به حق متصل نکند، و آن راظرف ایمان و عشق و محبت به حق قرار ندهد، بلاهاى عجیبى به سر صاحبش مى آورد، در صورت دلگرمى به ذلت طمع دچار شود، و اگر به هیجان طمع آلوده گردد بر اثر هجوم حرص هلاک شود، و اگر به دلسردى گراید، غصّه او را مى کشد، و اگر مورد غضب قرار بگیرد آتش غیظ شعلهور شود، و اگر به خوشنودى بنشیند، خودنگهدارى را فراموش مى نماید، و اگر دچار ترس شود، عمرش به پرهیز هدر رود، و اگر در امنیت گشایشى یابد، غرور وجود او را به غارت برد، و اگر به مصیبتى دچار آید، از خود بیخود شدن او را رسوا نماید، و اگر مالى به دست آرد، غنا و دارائى او را به طغیان آلوده نماید، و اگر فقر به او حمله کند، بلا و ناراحتى سرگرمش کند، و اگر گرسنگى به او فشار آورد، ضعف وى را زمین گیر کند، و اگر در سیرى افراط کند، شکم پرستى راه نفس بر او ببندد، که هر کمى براى چنین انسانى زیانبار و هر اضافه اى براى او فسادآور است.[366]
کلام عجیبى از رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) در رابطه با سلامت و بیمارى قلب نقل شده :
فِى الاِْنْسانِ مُضْغَهٌ اِذا هى سَلِمَتْ وَ صَحَّتْ سَلِمَ بِها سائِرُ الْجَسَدِ، فَاِذا سَقِمَتْ سَقِمَ بِها سائِرُ الْجَسَدِ وَ هِىَ الْقَلْبُ.[367]
در انسان پاره گوشتى است، که اگر سالم و صحیح باشد، بقیه جسم سالم، و اگر بیمار باشد سایر اعضا و جوارح بیمار است و آن پاره گوشت جز قلب چیزى نیست.
و نیز آن حضرت فرمود :
اِنَّ لِلّهَ تَعالى فِى الاَْرْضِ اَوانِىَ اَلا وَ هِىَ الْقُلُوبُ، فَاَحَبُّها اِلَى اللّهِ اَرَقُّها وَ اَصْفاها وَ اَصْلَبُها، اَرَقُّها لِلاِْخْوانِ، وَ اَصْفاها مِنَ الذُّنُوبِ، وَ اَصْلَبُها فى ذاتِ اللّهِ.[368]
براى خداوند در زمین ظرفهائى است، بدانید که آن ظرفها قلوب است، محبوبترین آن قلوب، نرمترین و صافترین و محکم ترین آنهاست، نرمترین دل نسبت به برادران ایمانى، صافترین آنها از گناه، و محکم ترین قلب نسبت به حضرت حق.
از امیرالمومنین (علیه السلام) کلام بسیار بسیار مهمى در رابطه با سلامت قلب روایت شده :
لا یَسْلَمُ لَکَ قَلْبُکَ حَتّى تُحِبَّ لِلْمُوْمِنینَ ما تُحِبُّ لِنَفْسِکَ.[369]
قلبت براى تو سالم نمى شود، مگر براى مردم مومن دوست داشته باشى آنچه را براى خودت دوست دارى.
چه راه عجیبى براى سلامت دل پیشنهاد شده، چه سخن نورانى و حکیمانه اى از سر حلقه اولیاء و عاشقان نقل شده ؟!
آرى انسان اگر براى دیگران آنچه را براى خود مى خواهد بخواهد، دل به تدریج از تمام رذائل و آلودگیها پاک مى شود، و تبدیل به قلب سلیم مى شود.
در این وقت عرصه گاه قلب از ایمان و عشق و رافت و رحمت و کرامت و اخلاص موج مى زند، و همگان بخصوص زن و بچه در کنار انسان از خیر دنیا و آخرت بهره مند مى شوند.
جوانانى که ازدواج نکرده اند اگر در قلب خود عیب و نقص مى بینند، به اصلاح آن قیام کنند، ورنه پس از ازدواج زن و فرزند را دچار ستم مى کنند، و مردانى که ازدواج کرده اند، اگر در فضاى دل خود تیرگى رذائل را مشاهده مى کنند، به علاج آن برخیزند، و گرنه زن و فرزند از آنان در امان نخواهند بود، و این حقیقت را همه بدانند، که عذاب برزخ دامنگیر آن مردمى است که زن و فرزندشان در جنب آنان به خاطر آلوده بودن به کژ خلقى و سوء عمل، در راحت و امنیت نبودند.
عقل اگر با دانش تغذیه شود، و قلب اگر به اخلاق الهى متخلق گردد، نفس نورانى، و تمام حرکات جسم عرشى و ملکوتى گشته، و آدمى تبدیل به منبع خیر و چشمه فضیلت، و مولّد امنیّت مى شود، در این زمینه به آیه اى از کتاب حق قرآن مجید دقت کنید :
الّذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون.[370]
آنان که ایمان آوردند، و ایمان خود را که حقیقتى قلبى است به ستم نیالودند، براى آنان ایمنى است، و هم اینان بسر منزل سعادت هدایت شده اند.
آرى چنانکه در اول بحث گفته شد، تمام خوبیها از خدا، و همه زشتى ها از خود انسان است.
با روى آوردن به حق به وسیله انبیاء، قرآن، امامان، عالمان ربانى، و بکارگیرى قواى ظاهرى و باطنى، مى توان تمام خوبیها را کسب، و زشتى ها را از صفحه وجود زدود.
چون خوبیها کسب شد، وظیفه انسان است خوبیها را تا جائى که قدرت دارد به دیگران بخصوص به زن و فرزند منتقل کند، که بى تفاوتى در این زمینه گناهى بزرگ و موجب عقاب حق است.
ائمه ما فرموده اند نه با زبان بلکه با اعمال خود براى دیگران سرمشق شوید، که هرگاه هر کس زیبائیها و جمال باطن را در انسان ببیند، مشتاق کسب آن مى شود.
مرد خانه باید براى همسر و فرزندانش حجت خدا باشد، مرد خانه باید در خانه اسوه حسنه باشد، مرد خانه در خانه باید الگوى زیبائیهاى معنوى و اخلاقى و عملى براى زن و فرزند باشد، و مرد خانه اینگونه نمى شود، مگر اینکه عقل و قلب و نفس و جسم را تا جائى که قدرت دارد از علم و اخلاق و صافى و پاکى و تقوا و درستى و عمل صالح تغذیه کند، تا خانه اش و اهل او شعبه اى از خانه اهل بیت، و جلوه اى از اولیاء حق شود.
اینجاست که ضرورت شرکت در مجالس مفید مذهبى، و رفت و آمد به مساجد، و همنشینى با فقیه در دین و عالم ربانى حسّ مى شود، که دورى از این واقعیات منشا تشدید جهل، و ظهور بیماریهاى قلبى، و انحرافات نفسى و عملى است.
با جلوه وحى در قرآن، و آثار نبوت انبیاء و امامت امامان در کتابهاى پرارزش و محکم، و با بودن این همه مساجد و مجالس مذهبى، و در اختیار بودن عالمان ربانى براى پیمودن راه خدا و طریق سلامت، و رسیدن به کمالات و تحصیل خیر دنیا و آخرت، براى احدى در پیشگاه خدا، در دنیا و برزخ و محشر عذر و حجّتى نخواهد بود.
عذاب در عرصه گاه قیامت
آتش فردا، افروخته شده جهل، و فساد قلب، و انحرافات عملى است.
این خداى مهربان نیست که عذاب را اجباراً براى هر کس خواسته اراده کند، این گناه و زشتى و رذائل اخلاقى است که در آخرت به صورت عذاب و آتش ظهور مى کند، و وجود گناهکار را اسیر خود مى نماید.
اگر گناه و معصیت، و انکار و کفر، و عناد با حق نبود، از عذاب برزخ و قیامت هم خبرى نبود.
در دعاى شریف کمیل آمده :
به طور قطع و یقین مى دانم اگر حکم تو به عذاب اهل انکار و خلود معاند و دشمن در جهنم نبود، تمام آتش را سرد و سلامت مى نمودى، و براى احدى در عذاب جا و مقام نبود، ولى قسم یاد کردى که جهنم را از کافران، و ناسپاسان پر کنى.
بنابراین مردم هستند که با آلوده شدن به گناه و معصیت، براى خود عـذاب فراهم مى کنند، نه خداوندى که رحمت و عفو و مغفرت و کرم است، و براى آراسته شدن بندگانش به حسنات که نتیجه اش امنیت دنیا و آخرت است تمام وسائل لازم را فراهم آورده است.
در هر صورت مرد و زن سعى کنند با کمک ایمان و اخلاق و عمل صالح و صفا و وفا، و راستى و درستى، و حلم و صبر، و حوصله و بردبارى امنیت قابل قبولى در زندگى دنیا براى خود و فرزندانشان، و ارحام و اطرافیانشان فراهم کنند، تا به سبب این امنیت در روز قیامت هم از امنیت و آرامش برخوردار شوند، که به فرموده رسول حق :
الدُّنْیا مَزْرَعَهُ الاْخِرَهِ.
دنیا کشتزار آخرت است.
و به فرموده حضرت باقر (علیه السلام)
وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقینَ.[371]
و هر آینه دنیا نیکو منزلى براى اهل تقوا است.
اهل تقوا از تمام برنامه هاى دنیا توشه آخرت مى سازند، و با دنیاى خود، آخرت خویش را آباد مى کنند، در دنیا خوش و در آخرت خوشتر هستند.
عبد اللّه ابن یعفور که از شخصیت هاى کم نظیر اسلامى است مى گوید : به حضرت صادق (علیه السلام) عرضه داشتم ما عاشق دنیا هستیم، حضرت فرمود با دنیا چه مى کنید، گفتم از آن براى ازدواج، حج، خرجى زن و بچه، رسـیدگى به برادران مومن، و صدقه دادن استفاده مى کنیم، حضرت فرمود : این از دنیا نیست، از آخرت است.
ملاحظه کنید اهل ایمان و تقوا، تجارت و کسب و زراعت و درآمد دارند، ازدواج مى کنند، خانه و زندگى را به نحو احسن اداره مى نمایند، به مردم رسیدگى مى کنند، به سفرهاى زیارتى مى روند، صدقه مى پردازند و خلاصه دنیا را در فضائى از سلامت و امنیت و ایمان و اخلاق خوش مى گذرانند، و به دنبال آن از آخرتى خوشتر و بهتر بهره مند مى شوند.
اى کاش همه خانه ها داراى امنیت و سلامت بود، اى کاش ایمان و اخلاق و عمل صالح حاکم بر خانه ها بود، اى کاش تمام مرد و زن آراسته به حسنات و پیراسته از رذائل بودند، تا براى احدى مشکل پیش نمى آمد، و همگان در سایه یکدیگر به سلامت و آرامش زندگى مى کردند، و از مواهب الهى با لذت و خوشى بهره مى بردند.
امام ششم (علیه السلام) مومن واقعى را در روایتى مهم معرفى مى کند، که در قسمتى از آن روایت فرموده :
النّاسُ مِنْهُ راحَهٌ وَ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَب.[372]
تمام مردم از مومن راحت، و خود مومن بخاطر ایجاد این امنیت و راحتى، در زحمت است.
پدران و مادران صالح
زن وشوهرى که آراسته به حسنات وپیراسته از سیئات و رذائل هستند، نسبت به هم منبع آرامش وامنیت، وبراى فرزندان خود عامل رشد وکمال وآسایش و راحتند.
هیچ گاه نسبت به نیاز فرزندانشان، بى تفاوت نیستند، به وقت نیاز به محبت، نیاز به مخارج مادى، نیاز به تحصیل و درس، نیاز به رفت و آمد منطقى، نیاز به گردش و تفریح، نیاز به ازدواج، با کمال محبت و مهر و عاطفه، و وقار و ادب به پاسخ گوئى برمى خیزند، و اگر نسبت به برخى از نیازها امکان نداشته باشند، با اخلاق وحوصله و خوش خلقى و خوشروئى عزیزان خود را قانع مى کنند و فرزندان باوقار و باکرامت هم این معنا را از خانواده قبول مى نمایند.
فرزندان بااندیشه و درستکار، اگر احیاناً از جانب پدر و مادر به علّت بى توجهى آنان، دعوت به خلاف شدند، با کمال ادب، و رعایت حرمت آنان، از قبول دعوت خوددارى مى کنند، و خود را در معرض خطا و اشتباه قرار نمى دهند، چنانچه مادرى در عهد رسول حق، از مسلمان بودن فرزندش ناراضى بود، و حتى اعتصاب غذا کرد، ولى وقتى شنید خداوند به اسلام فرزندش راضى، و براى نارضایتى مادر ارزش قائل نیست، اعتصاب غذا را شکست، و نسبت به فرزند سکوت کرد.
پدران و مادران در صورتى که رسول خدا به جنین سقط شده شما توجه مى کند، تا جائى که فرموده به جنین در کنار در بهشت گفته مى شود : داخل شو، مى گوید، نه تا پدر مادرم پیش از من داخل نشوند وارد نمى شوم[373]، چرا شما از فرزند برومند خود، این نعمت و احسان حق به نحو شایسته، در جهات مادى و معنوى جانبدارى نکنید ؟ اولاد دارى و توجه به او، و پاسخ به نیازهاى انسانى وى تجارتى است که سود آن در دنیا و آخرت عظیم است.
قال رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم) ( من تزوّج للّه و لصله الرحم توّجه اللّه بتاج الملک )
" وسائل چاپ آل البیت ، ج 20 ، ص 51 "

[1]- بقره/3.
[2]-ابراهیم/32ـ34.
[3]-یس/40.
[4]-آل عمران/191.
[5]-نجم/42.
[6]-هود/56.
[7]-روم/21.
[8]-فرقان/54.
[9]-نور/32.
[10]-هدایه العلم، 651.
[11]-ازدواج در اسلام/17.
[12]-همان مدرک/7.
[13]-همان مدرک/8.
[14]-بحار، ج 103، ص 220.
[15]-بحار، ج 103، ص 219.
[16]-وسائل، ج 14، ص 7.
[17]-ازدواج در اسلام/14.
[18]- بحار، ج 103، ص 222.
[19]-مستدرک الوسائل، ابواب مقدمات، باب اوّل.
[20]-بحار، ج 103، ص 221.
[21]-مواعظ عددیه / 180.
[22]-تحریم / 6.
[23]-کافى، ج 2، ص 340; محجه البیضاء، ج 5، ص 140.
[24]-نور/36.
[25]-ازدواج در اسلام/26.
[26]-بحار، ج 100، ص 220 ـ 221.
[27]-همان مدرک.
[28]-همان مدرک.
[29]-همان مدرک.
[30]-ازدواج در اسلام، ص 27.
[31]-همان مدرک.
[32]-نساء/28.
[33]-بحار، ج 101، ص 72.
[34]-بحار، ج 101، ص 73.
[35]-بحار، ج 5، ص 157.
[36]-نور الثقلین، ج 5، ص 191، حدیث 19.
[37]-بحار، ج 77، ص 128، روایت 32، باب 6.
[38]-تین/4.
[39]-نمل/88.
[40]-سجده/7.
[41]-نساء/1.
[42]-روم/21.
[43]-نجم/39.
[44]-بقره/229.
[45]-بحار، ج 00، ص 349.
[46]-بقره/240.
[47]-بقره/241.
[48]-بقره/180.
[49]-نساء/7.
[50]-نحل/97.
[51]-مواعظ العددیه، ص 201.
[52]-تحریم/10.
[53]-انعام/151.
[54]-نساء/11.
[55]-بقره/233.
[56]-قصص/7.
[57]-بحار، ج 43، ص 23.
[58]-سفینه البحار، ج 8، ص 580.
[59]-بقره/223.
[60]-تفسیر نمونه، ج اول، ص 97.
[61]-وسائل، ج 14، ص2.
[62]-وسائل، ج 14، ص 11.
[63]-نحل/58 ـ 59.
[64]-قصص/7.
[65]-بقره/223
[66]-بقره/187.
[67]-روم/21.
[68]-روایات نقل شده در وسائل الشیعه باب اولاد.
[69]-همان مدرک.
[70]-بحار، ج 103، ص 218.
[71]-مواعظ العددیه، ص 138.
[72]-روضه کافى، ص 313.
[73]-میزان الحکمه، ج 2، ص 351.
[74]-بحار، ج 77، ص 214.
[75]-مواعظ العددیه، ص 268.
[76]-میزان الحکمه، ج 2، ص 351 ـ 352.
[77]-همان مدرک.
[78]-آل عمران/56.
[79]-پیشواى شهیدان 328.
[80]-بحار، ج 103، ص 235.
[81]-رساله توضیح المسائل، آیت اللّه فاضل لنکرانى، ص 418، مسئله 2236.
[82]-ملک الشعراى بهار.
[83]-اعراف/156.
[84]-اعراف/23.
[85]-نوح/26.
[86]-ابراهیم/37.
[87]-قصص/24.
[88]-یوسف/101.
[89]-انبیا/89.
[90]-مومنون/118.
[91]-آل عمران/191.
[92]-مجمع البیان، ج 8، ص 358.
[93]-احزاب/35.
[94]-میزان الحکمه، ج 9، ص 96.
[95]-بحار، ج 57، ص 299.
[96]-بحار، چاپ دوم، موسسه الوفاء، ج 100، ص 245.
[97]-رعد/21.
[98]-بحار، ج 77، ص 203.
[99]-میزان الحکمه، ج 6، ص 316.
[100]-ازدواج در اسلام/18.
[101]-ازدواج در اسلام/18 ـ 19.
[102]-همان مدرک.
[103]-همان مدرک / 20 ـ 21.
[104]-همان مدرک / 20 ـ 21.
[105]-همان مدرک / 20 ـ 21.
[106]-ص/73، 74.
[107]-اعراف/13.
[108]-میزان الحکمه، ج 8، ص 298.
[109]-میزان الحکمه، ج 8، ص 300 ـ 302.
[110]-همان مدرک.
[111]-همان مدرک.
[112]-همان مدرک.
[113]-بحار، ج 73، ص 231.
[114]-بحار، ج 73، ص 201 ـ 205.
[115]-زندگى آیت اللّه بروجردى نوشته دوانى، ص 79.
[116]-مستدرک الوسائل ابواب مقدمات نکاح، باب 23.
[117]-بحار، ج 103، ص 347.
[118]-همان مدرک.
[119]-ازدواج در اسلام/95.
[120]-مجازات نبویه/182.
[121]-ازدواج در اسلام/96 ـ 97.
[122]-بحار، ج 103، ص 348.
[123]-بینه/7.
[124]-مومنون/2 ـ 9.
[125]-فرقان/64 ـ 74.
[126]-میزان الحکمه، ج اول، ص 333.
[127]-همان مدرک، ص 334.
[128]-بحار، ج 67، ص 293.
[129]-میزان الحکمه، ج اول، ص 330.
[130]-همان مدرک.
[131]-بحار، ج 71، ص 158.
[132]-نور/26.
[133]-نساء/3.
[134]-بقره/221.
[135]-بحار، ج 100، ص 372.
[136]-همان مدرک.
[137]-بحار، ج 100، ص 373.
[138]-همان مدرک، ص 375.
[139]-ازدواج در اسلام/32.
[140]-بحار، ج 100، ص 374.
[141]-بحار، ج 100، ص 373.
[142]-بحار، ج 103، ص 371.
[143]-ازدواج در اسلام/55.
[144]-بحار، ج 103، ص 235.
[145]-ازدواج در اسلام، ص 54 ـ 55.
[146]-همان مدرک.
[147]-بحار، ج 79، ص 142.
[148]-وسائل، ج 17، باب 1، ص 81، روایت 22043.
[149]-بحار، ج 103، ص 232 ـ 237.
[150]-همان مدرک.
[151]-ازدواج در اسلام/75 ـ 77.
[152]-همان مدرک.
[153]-بحار، ج 64، ص 198.
[154]-مستدرک کتاب نکاح باب 6 و 8.
[155]-همان مدرک.
[156]-بحار، ج 100، ص 235.
[157]-بحار، ج 78، ص 327; بحار بیروت، ج 75، ص 327.
[158]-بحار، ج 71، ص 173.
[159]-اعراف/8.
[160]-اعراف/9.
[161]-آل عمران/14 ـ 17.
[162]-ازدواج در اسلام، ص 45 به نقل از وسائل ابواب مقدمات نکاح.
[163]-بحار، ج 100، ص 240.
[164]-وسائل ابواب مقدمات نکاح، باب 4 ـ بحار چاپ موسسه وفا، ج 100، ص 225.
[165]-مستدرک الوسائل، قسمت نکاح، باب 13.
[166]-بحار، ج 100، ص 227.
[167]-همان مدرک.
[168]-ازدواج در اسلام/47.
[169]-وسائل الشیعه ابواب مقدمات نکاح، باب 36.
[170]-وسائل الشیعه، ابواب مقدمات نکاح، باب 36.
[171]-وسائل الشیعه، ابواب مقدمات نکاح، باب 36.
[172]-ازدواج در اسلام/49.
[173]-همان مدرک.
[174]-محجه البیضاء، ج 3، ص 54.
[175]-بقره/257.
[176]-رعد/38.
[177]-بحار، چاپ موسسه وفا، ج 100، ص 233.
[178]-بحار، ج 100، ص 237.
[179]-بحار، ج 100، ص 235.
[180]-همان مدرک، ص 231.
[181]-ازدواج در اسلام/59.
[182]-بحار، ج 100، ص 232.
[183]-ازدواج در اسلام/60.
[184]-بحار، ج 100، ص 236.
[185]-بحار، ج 100، ص 238.
[186]-بحار، ج 100، ص 239.
[187]-ازدواج در اسلام/61.
[188]-همان مدرک/70.
[189]-بحار، ج 100، ص 238.
[190]-بحار، ج 100، ص 237.
[191]-ازدواج در اسلام/67.
[192]-بحار، ج 75، ص 285.
[193]-میزان الحکمه 166 ـ 167.
[194]-میزان الحکمه 166 ـ 167.
[195]-بحار، چاپ موسسه وفاء بیروت، ج 100، ص 349.
[196]-همان مدرک.
[197]-بحار، ج 100، ص 350 ـ 351.
[198]-همان مدرک.
[199]-بحار، ج 100، ص 351.
[200]-بحار، ج 43، ص 111 ـ 112.
[201]-بحار، ج 100، ص 267.
[202]-بحار، ج 100، ص 266.
[203]-ازدواج در اسلام/112.
[204]-ازدواج در اسلام/112.
[205]-ازدواج در اسلام/114، مستدرک باب نکاح، فصل 31.
[206]-ازدواج در اسلام/114، مستدرک باب نکاح، فصل 31.
[207]-خرما و روغن و کشک یا آرد مخلوط به هم.
[208]-ازدواج در اسلام/91.
[209]-بحار، ج 100، ص 280 ــ علل الشرایع، ص 514 ـ 517 ــ امالى صدوق ص 566 ـ 570.
[210]-بحار، ج 100، ص 285.
[211]-همان مدرک.
[212]-علل الشرایع/309.
[213]- بحار، ج 100، ص 287.
[214]-بحار، ج 100، ص 289.
[215]-همان مدرک/290.
[216]-همان مدرک/290.
[217]-همان مدرک/295.
[218]-بقره/222.
[219]-میزان الحکمه، ج 5، ص 558.
[220]-همان مدرک.
[221]-نهج البلاغه / خطبه 160.
[222]-میزان الحکمه، ج 10، ص 92.
[223]-همان مدرک.
[224]-همان مدرک.
[225]-همان مدرک.
[226]-همان مدرک.
[227]-همان مدرک.
[228]-میزان الحکمه، ج 10، ص 93.
[229]-همان مدرک.
[230]-همان مدرک.
[231]-میزان الحکمه، ج 10، ص 95.
[232]-همان مدرک.
[233]-همان مدرک.
[234]-میزان الحکمه، ج 10، ص 94.
[235]-میزان الحکمه، ج 4، ص 596.
[236]-بحار، ج 76، ص 131.
[237]-میزان الحکمه، ج 4، ص 597.
[238]-همان مدرک.
[239]-همان مدرک.
[240]-همان مدرک.
[241]-بحار، ج 76، ص 129.
[242]-میزان الحکمه، ج 4، ص 599.
[243]-همان مدرک.
[244]-بقره/172.
[245]-بقره/168.
[246]-اعراف/31.
[247]-میزان الحکمه، ج 1، ص 117.
[248]-همان مدرک.
[249]-همان مدرک.
[250]-میزان الحکمه، ج 1، ص 117 ـ 118.
[251]-همان مدرک.
[252]-همان مدرک.
[253]-همان مدرک.
[254]-وسائل، ج 16، ص 406.
[255]-میزان الحکمه، ج 1، ص 123.
[256]-وسائل، ج 16، ص 520.
[257]-وسائل، ج 16، ص 518.
[258]-میزان الحکمه، ج 1، ص 125.
[259]-وسائل، ج 16، ص 539.
[260]-بحار، ج 62، ص 324.
[261]-میزان الحکمه، ج 1، ص 116.
[262]-همان مدرک.
[263]-همان مدرک.
[264]-همان مدرک.
[265]-آل عمران/159.
[266]-قلم/4.
[267]-میزان الحکمه، ج 3، ص 137 ـ 138.
[268]-همان مدرک.
[269]-همان مدرک.
[270]-همان مدرک.
[271]-بحار، ج 71، ص 388 ـ 389.
[272]-همان مدرک.
[273]-بحار، ج 71، ص 385.
[274]-همان مدرک.
[275]-بحار، ج 77، ص 58.
[276]-میزان الحکمه، ج 3، ص 149.
[277]-همان مدرک.
[278]-روم/21.
[279]-میزان الحکمه، ج 2، ص 205.
[280]-وسائل چاپ آل البیت، ج 16، ص 171.
[281]-میزان الحکمه، ج 2، ص 210.
[282]-کافى، ج 2، ص 199.
[283]-وسائل، چاپ آل البیت، ج 20، ص 22 ـ 23.
[284]-همان مدرک.
[285]-آل عمران/14.
[286]-وسائل، ج 20، ص 23 ـ 24.
[287]-همان مدرک.
[288]-همان مدرک.
[289]-وسائل، ج 16، ص 303 چاپ آل البیت.
[290]-وسائل، ج 16، ص 304 ـ 305.
[291]-همان مدرک.
[292]-انعام/160.
[293]-آل عمران/134.
[294]-شورى/40.
[295]-بحار، ج 71، ص 400.
[296]-میزان الحکمه، ج 6، ص 367.
[297]-همان مدرک.
[298]-همان مدرک.
[299]-میزان الحکمه، ج 6، ص 368 ـ 370.
[300]-همان مدرک.
[301]-همان مدرک.
[302]-همان مدرک.
[303]-میزان الحکمه، ج 7، ص 268.
[304]-همان مدرک.
[305]-همان مدرک.
[306]-همان مدرک.
[307]-بحار، ج 2، ص 135.
[308]-بحار، ج 74، ص 230.
[309]-میزان الحکمه، ج 7، ص 231.
[310]-میزان الحکمه، ج 7، ص 230 ـ 231.
[311]-همان مدرک.
[312]-همان مدرک.
[313]-همان مدرک.
[314]-میزان الحکمه، ج 7، ص 232 ـ 233.
[315]-همان مدرک.
[316]-همان مدرک.
[317]-همان مدرک.
[318]-کافى، ج 2، ص 110.
[319]-میزان الحکمه، ج 7، ص 236.
[320]-میزان الحکمه، ج 7، ص 236.
[321]-میزان الحکمه، ج 7، ص 414.
[322]-میزان الحکمه، ج 7، ص 414.
[323]-بحار، ج 73، ص 294.
[324]-لقمان/18.
[325]-نساء/34.
[326]-انعام/152.
[327]-بقره/83.
[328]-طه/44.
[329]-اسرا/28.
[330]-فصلت/33.
[331]-کنز العمال.
[332]-میزان الحکمه، ج 8، ص 434 ـ 440.
[333]-همان مدرک.
[334]-همان مدرک.
[335]-همان مدرک.
[336]-بحار، ج 77، ص 214.
[337]-میزان الحکمه، ج 2، ص 259.
[338]-نازعات/40 ـ 41.
[339]-وسائل، ج 14، ص 19.
[340]-نهج البلاغه، شرح ابن ابى الحدید، ج 9، باب 153، ص 160.
[341]-میزان الحکمه، ج 7، ص 357 ـ 358.
[342]-همان مدرک.
[343]-احزاب/59.
[344]-نور/30.
[345]-نور/31.
[346]-بحار، ج 78، ص 284.
[347]-بحار، ج 104، ص 36.
[348]-بحار، ج 104، ص 36.
[349]-بحار، ج 13، ص 32.
[350]-میزان الحکمه، ج 10، ص 77.
[351]-میزان الحکمه، ج 10، ص 78.
[352]-نور/31.
[353]-میزان الحکمه، ج 2، ص 154.
[354]-تحف العقول/28.
[355]-زمر/9.
[356]-میزان الحکمه، ج 6، ص 449.
[357]-همان مدرک.
[358]-بحار، ج 77، ص 175.
[359]-بحار، ج 1، ص 185.
[360]-زلزال/7 ـ 8.
[361]-بحار، ج 70، ص 25.
[362]-میزان الحکمه، ج 8، ص 212.
[363]-بحار، ج 70، ص 53.
[364]-میزان الحکمه، ج 8، ص 216 ـ 218.
[365]-همان مدرک.
[366]-بحار، ج 70، ص 52.
[367]-میزان الحکمه، ج 8، ص 216 ـ 218.
[368]-همان مدرک.
[369]-بحار، ج 78، ص 8.
[370]-انعام/82.
[371]-بحار، ج 73، ص 107.
[372]-بحار، ج 78، ص 37.
[373]-وسائل، ج 20، ص 14، چاپ آل البیت.


تعداد صفحات : حجم فایل:1,100 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود