تارا فایل

مواقف قیامت


حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود:
"در قیامت پنجاه موقف (محل توقف برای رسیدگی به اعمال و حساب) خواهد بود؛ و هر موقفی هزار سال به طول می انجامد. اولین موقف، هنگام خروج از قبر است. مردگاه هزار سال با بدن برهنه و پای برهنه با حال گرسنگی و تشنگی در قبر انتظار می کشند. هر که از قبر خود بیرون آید در حالی که به خدا و بهشت و دوزخ و بعثت و حساب و قیامت ایمان داشته باشد و پیغمبر و آنچه را از جانب خدا آمده تصدیق کند، از گرسنگی و تشنگی نجات خواهد یافت".

امام صادق علیه السلام فرمود:
"روز قیامت پنجاه موقف دارد. هر موقفی به اندازه هزار سال از سال های دنیاست." سپس این آیه را تلاوت فرمود:" تعرج الملائکه و الروح الیه فی یوم کان مقداره خمسین الف سنه" (ملائکه و روح به سوی خداوند عروج می کنند در روزی که پنجاه هزار سال به طول می انجامد).

مقدمه:
یکی از مراحل قیامت عبور از صراط است که در آیات و روایات مورد توجه قرار گرفته است، در این مقاله مراد از صراط و چگونگی عبور از آن مورد بحث قرار گرفته است.
صراط در لغت به معنی راه و طریق است و در آیات قرآن نیز در همین معنی بکار رفته است چنانکه می‏فرماید:
" و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم" (بقره/213) .خدا هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می‏کند.
و به همین جهت گاهی در طریق منتهی به دوزخ نیز به کار می‏رود چنانکه می‏فرماید: "احشروا الذین ظلموا و ازواجهم و ما کانوا یعبدون من دون الله فاهدوهم الی صراط الجحیم" (صافات/22ـ 23).
و همسران آنان و آنچه را که غیر از خدا پرستش می‏کردند، محشور نمائید آنگاه همگی را به سوی راه دوزخ راهنمائی کنید.
"راغب اصفهانی" در معنی صراط عنوان سهل و آسان بودن را نیز قید کرده است، طبعا راه بهشت و دوزخ هر دو به گونه‏ای سهل و آسان می‏باشند اما راه بهشت برای این که در گرو عمل به قوانین الهی است، که مطابق با آفرینش انسان بوده و با بعد ملکوتی انسان هماهنگ است، و اما راه دوزخ برای این که در گرو توجه بیش از حد به اعمال قوای بهیمی است که با قاطعیت و بعد حیوانی انسان هماهنگ می‏باشد و در هر حال صراط گاهی نیز به خود جسر و پل که دو راه را بهم پیوند می‏دهد، گفته می‏شود.
صراط یا گذرگاه همگانی
از آیات و روایات استفاده می‏شود که در روز رستاخیز گذرگاهی عمومی وجود دارد که همگان باید از آن عبور کنند و در لسان روایات به آن صراط گفته شده است و در قرآن اگر چه به طور صریح در این مورد مطلب وارد نشده است ولی مفسران آیه یاد شده در زیر را ناظر به صراط می‏دانند:
"و ان منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا" (مریم/71ـ 72).
هیچ یک از شماها نیست مگر این که وارد آن (دوزخ) می‏شود و این مطلب، حکم و تقدیر حتمی خداوند است، آنگاه پرهیزگاران را نجات می‏دهیم و ستمگران را فرو می‏گذاریم تا در آن آتش به زانو در افتند.
در این که مقصود از کلمه "ورود" در آیه چیست؟ مفسران دو نظر دارند:
1ـ مقصود از ورود به دوزخ، اشراف و نزدیک شدن به آن است و گاهی در زبان عرب (و غیر آن) از اشراف و نزدیکی به چیزی به لفظ ورود تعبیر می‏آورند، مثلا کسی که به دروازه شهری رسیده است می‏گویند وارد آن شهر شد.
این گروه به برخی از آیات قرآن نیز استشهاد کرده‏اند:
قرآن درباره موسی (ع) می‏فرماید: "و لما وردماء مدین…" (قصص/23 )
هنگامی که بر آب مدین وارد شد.
مسلما آب در درون چاه بود و مقصود از ورود بر آب مدین، اشراف بر آن و رسیدن بر بالای آن است زیرا به دنبال آیه می‏فرماید: "وجد علیه امه من الناس یسقون…" گروهی را دید که از آب چاه گوسفندان خود را سیراب می‏نمایند بدیهی است کسی که داخل چاه شود نمی‏تواند بالای آن را نظاره کند.
همچنین در مورد کاروانی که یوسف را در چاه یافت می‏گوید: "و جآءت سیاره فارسلوا واردهم فادلی دلوه" (یوسف/20).
قافله‏ای فرا رسید، سقای قافله را برای آوردن آب فرستادند او نیز دلو خود را در چاه فرو برد.
در این آیه کلمه "وارد" بر سقا اطلاق شده است که معمولا برای آوردن آب بر سر چاه می‏رود و به وسیله دلو و مانند آن از آن آب می‏کشد اگر چه خود داخل آب نمی‏شود.
بنابراین مفاد آیه مورد بحث "و ان منکم الا واردها…" این است که بهشتیان و دوزخیان همگی بر دوزخ اشراف پیدا می‏کنند و نزدیک آن قرار می‏گیرند سپس اهل بهشت نجات یافته و روانه بهشت می‏شوند و دوزخیان به دوزخ افکنده می‏شوند و اگر در مورد بهشتیان تعبیر "نجات یافتن از دوزخ" بکار رفته است چنانکه می‏فرماید: "ثم ننجی الذین اتقوا" برای این است که آنان تا لب پرتگاه دوزخ می‏رسند، از آنجا که در چنین شرائط بیم سقوط در آتش وجود دارد، به کار بردن لفظ "نجات" کاملا مناسب می‏باشد.
2ـ از نظر اکثر مفسران "ورود" در آیه به معنی دخول است و بر این اساس گفته‏اند همه اهل محشر (حتی اهل بهشت) داخل دوزخ می‏شوند آنگاه ستمکاران در آن رها می‏گردند و پرهیزگاران نجات داده می‏شوند، البته بدون آنکه آسیبی به آنان برسد زیرا به فرمان خدا دوزخ آنان را بسان ابراهیم نمی‏سوزاند.
این گروه نیز به یک رشته از آیات استدلال کرده‏اند که برخی را یاد آور می‏شویم:
الف: قرآن درباره پیشوائی فرعون در روز رستاخیز که فراعنه را پشت سر خود قرارداده و به سوی دوزخ رهبری می‏کند (و در حقیقت رهبری ظالمانه او در این جهان، در آخرت تمثل پیدا می‏کند) می‏فرماید:
"یقدم قومه فاوردهم النار" (هود/98 ).
پیشوائی قوم خود را بر عهده گرفته و همگان را وارد آتش می‏کند.
ب: خدا درباره معبودان دروغین و مشرکانی که آنان را می‏پرستیدند چنین می‏فرماید:
"انکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم انتم لها واردون لو کان هولاء آلهه ما وردوها و کل فیها خالدون" (انبیاء/98ـ 99).
شما و آنچه که غیر از خدا می‏پرستید هیزم دوزخ هستید، و شما وارد آن می‏گردید و اگر این معبودان، خدایان واقعی بودند، هرگز وارد آن نمی‏شدند، و در آن جاودانه خواهید بود .
داوری میان این دو نظریه چندان آسان نیست ولی در عین حال باید گفت قول نخست که ورود در آیه مورد بحث را به معنی اشراف و حضور می‏گیرد، بر خلاف ظاهر است و اگر در سرگذشت موسی (ع) و داستان یوسف ورود به معنی اشراف باشد به خاطر قرائنی است که در آنها وجود دارد.
زیرا در سر گذشت موسی (ع) یادآور می‏شود که موسی گروهی را دید که از چاه آب می‏کشند در حالی که دو دختر دور از غوغای آنان در گوشه بیابان بسر می‏برند و این مطلب گواه بر این است که ورود موسی به آب (چاه) به معنی "اشراف" بر آن بوده است، نه دخول در دل چاه .
و در داستان "یوسف" (ع) کلمه "ادلی دلوه" دلو خود را به چاه افکند، گواه بر این است که مقصود از ورود به آب، همان اشراف بر چاه بوده است نه دخول در آن.
ولی در عین حال آیه تاب آن را دارد که به معنی اشراف و حضور در نزد جهنم نیز تفسیر گردد، زیرا نجات پرهیزگاران از آتش همان گونه که با داخل شدن در آن تطبیق می‏کند، با اشراف بر آن و قرار گرفتن بر پرتگاه دوزخ نیز سازگار است.
برخی در حال که معنی دوم را بر گزیده‏اند می‏گویند دخول در جهنم از آن غیر متقیان است ولی این نظر با جمله "ثم ننجی الذین اتقوا" سازگار نیست زیرا نجات مومنان حاکی از ورود آنان است، و اگر ورود به معنی دخول است پس همگان داخل آن می‏گردند و اختصاص به غیر متقیان وجهی ندارد.
و در هر حال برخی از مفسران این آیه را ناظر بر صراطی می‏دانند که همگان باید از آن عبور کنند و در قرآن آیه دیگری که به گونه‏ای ناظر به مساله صراط در قیامت باشد وجود ندارد، ولی در روایات درباره آن به تفصیل بحث شده است.و ما به طور فشرده روایات مربوط به صراط قیامت را مورد بررسی قرار می‏دهیم.
صراط در روایات
1ـ علی بن ابراهیم از امام باقر (ع) در تفسیر آیه "وجیئی یومئذ بجهنم، یومئذ یتذکر الانسان و انی له الذکری" (فجر/23 ).
"در چنین روز جهنم آورده می‏شود، در این روز انسان متذکر می‏گردد ولی کجا این تذکر فایده می‏بخشد" ؟
چنین می‏گوید:
"ثم یوضع علیها الصراط ادق من الشعروا احد من السیف" .
آنگاه راهی روی آن نصب می‏شود که از مو باریک‏تر و از لبه شمشیر تیزتر است.
2ـ صدوق در معانی الاخبار می‏گوید: هر کس امام خود را در این جهان بشناسد و از راهنمائی‏های او پیروی کند از صراط می‏گذرد و آن پلی است بر روی دوزخ و آن کس که در دنیا امام خود را نشناسد، قدم او بر صراط می‏لغزد و در آتش دوزخ می‏افتد.
.از این دو روایت استفاده می‏شود که صراط" تعبیر درستی نیست هر چند رائج و معروف است .در کتابهای کلامی نیز صراط به همین نحو تفسیر شده است.
شیخ مفید می‏گوید: در روایات آمده است راه مردم به بهشت در روز رستاخیز بشان پلی است که از آن عبور می‏کنند و نیز در روایت وارد شده است که صراط باریک‏تر از مو و تیزتر از شمشیر است که کافران بر آن لغزیده و در دوزخ فرو می‏افتند.
تفتازانی می‏گوید: صراط پلی است نصب شده بر روی دوزخ و همگی بر آن می‏گذرند پلی که از مو باریک‏تر و از شمشیر تیزتر است.
آنگاه می‏گوید: ممکن است عبور از صراط همان مقصود از ورود همگان در آتش باشد که در آیه "و ان منکم الا واردها…" وارد شده است.
از مجموع این روایات و گفته‏های متکلمان استفاده می‏شود که راه دوزخیان و بهشتیان همین صراط یا پل است چیزی که هست پای کافر بر آن می‏لغزد و در دوزخ فرو می‏افتد ولی مومنان از آن عبور می‏کنند.
و مفاد آیه "و ان منکم الا واردها…" نیز این است که همه انسانها از نیکوکار و بدکار، بهشتی و دوزخی وارد دوزخ خواهند شد آنگاه گروه نیکوکار بدون آنکه آسیبی به آنان برسد از آن نجات می‏یابند.
در این صورت، روایات و آنچه که متکلمان اسلامی گفته‏اند، بیانگر مفاد آیه است و در ضمن چگونگی ورود همه انسانها در دوزخ بیان شده است و آن اینکه صراط و راهی بر دوزخ قرار دارد که همگان باید از آن بگذرند پرهیزگاران به مشیت و عنایت الهی از آن عبور کرده و از سقوط در دوزخ نجات پیدا می‏کنند ولی ستمکاران در آن سقوط می‏نمایند.
و اما اینکه مقصود از صراط و طریق یاد شده که بر متن دوزخ نصب می‏شود و همه اهل محشر باید از آن عبور کنند، چیست؟ در این جا دو احتمال وجود دارد:
1ـ مقصود معنی ظاهری آن است یعنی پل یا راهی نظیر آنچه در دنیا می‏باشد، در سرای دیگر بر جهنم نصب می‏شود.
2ـ مقصود این است که صراط اخروی تجسم و تبلور همان صراط دنیوی است و صراط مستقیم در دنیا که پرهیزگاران برگزیده‏اند، تجسم و تجلی اخروی آن این است که آنان را به بهشت می‏رساند و از طرفی راههای باطل که ستمکاران در این دنیا پیموده‏اند؛ در سرای دیگر تجسم و تبلور اخروی یافته و آنان را داخل دوزخ می‏نماید.
گروهی که بیشتر به ظواهر اعتماد می‏نماید، نظریه نخست را پذیرفته، و گروه دوم که با استفاده از قرائن و شواهد نقلی و عقلی از مرز ظواهر گذشته و به باطن این گونه تعابیر نیز نظر می‏نمایند، نظریه دوم را بر گزیده‏اند.
اگر چه داوری در این قبیل مطالب کار دشواری است ولی آنچه از مجموع روایات و تعبیرات معصومان در زمینه صراط و راه وصول به دوزخ و بهشت به دست می‏آید همان نظریه دوم است و در این جا جمله‏ای از امیر مومنان علی (ع) نقل می‏نمایم که موید نظریه دوم است:
امام درباره تقوی و فرجام پرهیزگاری و نیز برگزیدن راه خطا و منحرف از مسیر تقوی چنین می‏فرماید: "الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فی النار الا و ان التقوی مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها فاوردتهم الجنه".
خطاها (پیروی از تمایلات حیوانی) مرکب‏های سرکش و چموشی هستند که صاحبانشان بر آنها سوار شده و عنان آنها از دستشان گرفته شده پس آنان را وارد دوزخ می‏نمایند، و پاکدامنی و خویشتن‏داری در برابر شهوات، مرکب‏های راهوار و مطیعی هستند که صاحبانشان بر آن نشسته و زمام آنان را در اختیارشان قرار گرفته پس از آنان را وارد بهشت می‏نمایند.
از این روایت به خوبی استفاده می‏شود که راه بهشت و دوزخ در حقیقت از هم‏اکنون در این دنیا شروع می‏شود و در نهایت به بهشت و دوزخ منتهی می‏گردد و نه چنین است که در قیامت راه دیگری و رای آن بر جهنم نصب می‏گردد و اهل محشر مکلف بر عبور از آن می‏شوند، بلکه آن کس که در همین دنیا صراط مستقیم تقوی را بر گزیده در سرای دیگر و با تجسم اخروی او را وارد بهشت می‏نماید و آن کس که راه نافرمانی را برگزیده و از طریق وسطی که کتاب و سنت ترسیم گر آن است به یمین و شمال منحرف گردد در جهان دیگر تجسم اخروی آن همان سقوط در درکات دوزخ خواهد بود.و در عین حال، نمی‏توان این خطبه و امثال آن را گواه قاطع بر نفی نظریه نخست گرفت زیرا کلام امیر مومنان علی (ع) مملو است از مجاز و استعاره و کنایه و ممکن است بخشی از این تعبیرها یک نوع استعاره باشد که با هر دو نظریه سازگار باشد در این جا شایسته است که دامن سخن را کوتاه کرده و به بحث دیگر از صراط یعنی کیفیت عبور انسانها از صراط، نظر افکنیم:
اختلاف انسانها در گذشتن از صراط در گروهی از روایات چگونگی گذشتن انسانها از صراط و کیفیت خود صراط بیان شده است اما کیفیت آن به قرار زیر است:
1ـ باریک‏تر از مو (ادق من الشعر).
2ـ برنده‏تر از شمشیر (احد من السیف) .
آنگاه کیفیت عبور انسانها به صورتهای یاد شده در زیر در آنها آمده است:
1ـ کسانی به سرعتی مانند برق می‏گذرند و آنان خاندان پیامبر (ص) (معصومان) می‏باشند "فمنهم من یمر مثل البرق" ، "فیمضی اهل بیت محمد و آله زمره علی الصراط مثل البرق الخاطف".
2ـ افرادی که به سرعت باد عبور می‏کنند (یمضی قوم مثل الریح) .
3ـ گروهی به سرعت اسب دونده می‏گذرند (و منهم من یمر مثل عدو الفرس)
4ـ دسته‏ای به سرعت انسانی که پیاده راه می‏رود (ثم یمضی قوم مثل المشی(
5ـ عده‏ای مانند کسی که با دست و سینه حرکت می‏کند از آن می‏گذرند (ثم قوم مثل الحبو، "و منهم من یمر حبوا)" .
6ـ برخی مانند کسی که بسیار آهسته و به سختی با زانوها حرکت می‏کنند، از صراط عبور می‏کنند (ثم قوم مثل الزحف).
ر متون اسلامی سخن از میزان یا ترازوی عمل فراوان به میان آمده است.
بعضی فکر می‏کنند ترازوئی به همین شکل که در این جهان می‏بینیم در کار است، لذا این زحمت را به دوش خود انداخته‏اند که پیدا کنند چه چیز در این ترازو وزن می‏شود.
1ـ خود افراد؟
2ـ نامه‏های اعمال وزن دارند و توزین می‏شوند؟
3ـ اعمال تجسم یافته وزن دارند!
همه اینها به خاطر آن است که میزان و وزن را به همان مفهوم عادی آن که در زندگی روزانه با آن سرو کار داریم تفسیر کرده‏اند.
در حالی که می‏بینیم در زبان قرآن میزان به یک مفهوم بسیار وسیعتر و جامعتر آمده است :
"و السماء رفعها و وضع المیزان، آسمان را برافراشت و در هر چیز میزان (و حسابی) قرار داد"
"و انزلنا معهم الکتاب و المیزان، ما به همراه پیامبران کتاب و میزان (سنجش حق و باطل) فرستادیم" .
توضیح اینکه: در میان هر قوم و ملتی مقیاس سنجشهائی برای تعیین ارزشها وجود دارد که می‏توان گفت سرنوشت ملتها را همین "مقیاس سنجشها" تعیین می‏کند، فی المثل مقیاس سنجش "علم و عالم" و دانش و دانشمند در دنیای مادی ماشینی چیزی است و در مکتب انبیاء و رجال آسمانی و وحی چیز دیگر.
امروز دانشمند به کسی می‏گویند که فضای مغز و او از فرمولهای بیشتری انباشته شده، و شناخت او از طبیعت و اسرار آن قابل ملاحظه باشد، و طرز بهره‏گیری از آن را به خوبی می‏داند، و مدتی از عمر خود را در دانشگاهها و آزمایشگاهها گذرانده و از عهده امتحاناتی برآمده است.
حالا فرق نمی‏کند که علم او در خدمت انسانها باشد یا در خدمت بمبها و موشکهای قاره پیما یا کلاهکهای اتمی! و یا ساختن هروئین، و یا به عنوان وکیل مدافع برای دفاع از باندهای سارقان بین المللی به هنگامی که در دادگاهها گرفتار می‏شوند، و یا در خدمت سازمانهای استعمار اقتصادی جهانی.
اما همین کلمه در مکتب انسانی پیشوایان الهی همچون علی (ع) رنگ دیگری به خود می‏گیرد او می‏گوید، "عالم کسی است که حامی مردم باشد و دانشش در راه نجات انسانها به کار گرفته شود، آن کس که از درد و رنج مردم آگاه و با آنها سهیم نباشد شایسته نام عالم و دانشمند نیست".
"و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظه ظالم و لا سغب مظلوم، خداوند از علما و دانشمندان پیمان گرفته که در برابر شکم خوارگی ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند".
از اصل بحث دور نشویم، مقیاس سنجشها در میان ملتها در زمینه‏های مختلف، در زمینه علم، در زمینه شخصیت، ارزش‏های انسانی، نیکبختی و سعادت، کاملا متفاوت است و کلید خوشبختی و بدبختی آنها نیز در همین مقیاسها نهفته شده است، محیط عرب جاهلی که شخصیت را در غارتگری و کثرت فرزندان ذکور می‏دانست محصولش یک مشت غارتگر بود تا با تعدد زوجات بی‏حساب، اما هنگامی که علم و تقوی، بعد از ظهور اسلام، مقیاس شناخته شد.وضع بکلی دگرگون گشت و محصول تازه‏ای به وجود آمد.
یکی از رسالتهای پیامبران الهی اعطای ضوابط و مقیاسها و میزانهای واقعی و انسان ساز است و آیه 25 سوره حدید که گذشت می‏تواند اشاره‏ای به همین حقیقت بوده باشد.
بنابر این می‏بینیم میزان، به یک وسیله سنجش معنوی که تنها در "نتیجه" یعنی تعیین "وزن واقعی" با میزانها و ترازوهای حسی شباهت دارد، تبدیل شده است.
جالب اینکه در یکی از زیارتنامه‏هائی که در برابر، تربت پاک امیر المومنین علی (ع) خوانده می‏شود.می‏گوئیم:
"السلام علیک یا میزان الاعمال، سلام بر تو ای انسانی که میزان سنجش اعمالی!".
در اینجا یک انسان کامل میزان و ترازوی سنجش می‏گردد، چون هر کس به مقدار شباهت با او در ایمان و عمل و تقوی و عدالت و شهامت می‏تواند وزن و ارزش خویش را دریابد، او یک ترازوی دقیق و یک وسیله سنجش تام و کامل برای ارزشهای انسانی محسوب می‏گردد.
امروز ترازوهای دقیق هست که حتی وزش باد و نوشتن یک کلمه روی آن اثر می‏گذارد، و نیز میزانهائی برای سنجش فشار خون، حرارت بدن، و حتی مقدار استعداد و هوش انسان وجود دارد، اما هیچ میزانی برای سنجش نیکی و بدی عمل و اندازه اخلاص و حسن نیت و چگونگی انگیزه‏های اعمال در دست نداریم، مثلا در روایتی می‏خوانیم که: "ریاکاری و تظاهر، گاهی در نیت و عمل انسان به قدری مخفیانه وارد می‏شود که از حرکت مورچه سیاه بر سنگ سخت در شب ظلمانی هم مخفی‏تر است".
مسلما حرکت چنان مورچه‏ای بر آن سنگ اثر می‏گذارد و از برخورد پای او به سنگ صدائی بلند می‏شود و حتی آن سنگ را می‏ساید، اما بقدری ناچیز است که ما با هیچ وسیله‏ای نمی‏توانیم آنها را اندازه‏گیری کنیم، و به طریق اولی برای نفوذ افکار نادرست و در نیت انسان که از این هم دقیقتر و باریکتر است، هیچ وسیله سنجشی در دست نیست، اما در جهان دیگر چنین مقیاسهایی بطور مسلم وجود دارد، همین اندازه می‏دانیم هست اما از چگونگی و کیفیت آن هیچ اطلاعی نداریم تنها شبحی از دور می‏بینیم.
1ـ سوره الرحمن (55) آیه .7
2ـ سوره حدید (57) آیه .25
این دو آیه خبر می‏دهد از میزانی که عمل بندگان با آن سنجیده می‏شود یا خود بندگان را از جهت عمل وزن می‏کند، از آیات دیگری نیز این معنا که مراد از وزن، حساب اعمال است استفاده می‏شود، مانند آیه"و نضع الموازین القسط لیوم القیامه…و کفی بنا حاسبین (1)".
و از آن روشن‏تر آیه"یومئذ یصدر الناس اشتاتا لیروا اعمالهم فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره (2) "است، که عمل را ذکر کرده و سنگینی را به آن نسبت داده است.
و کوتاه سخن اینکه منظور از"وزن"سنگینی اعمال است، نه صاحبان اعمال.
آیه مورد بحث اثبات می‏کند که برای نیک و بد اعمال وزنی هست، لیکن از آیه "اولئک الذین کفروا بایات ربهم و لقائه فحبطت اعمالهم فلا نقیم لهم یوم القیامه وزنا (3)استفاده می‏شود که اعمال حبط شده برایش وزنی نیست و تنها اعمال کسانی در قیامت سنجیده می‏شود که اعمال‏شان حبط نشده باشد، پس هر عملی که حبط نشده باشد چه نیک و چه بد ثقلی و وزنی دارد، و میزانی است که آن وزن را معلوم می‏کند.لیکن این آیات در عین اینکه برای عمل نیک و بد ثقلی و وزنی قائل است در عین حال این سنگینی را سنگینی اضافی می‏داند، به این معنا که حسنات را باعث ثقل میزان و سیئات را باعث خفت آن می‏داند، نه اینکه هم حسنات دارای سنگینی باشد و هم سیئات، آن وقت این دو سنگین با هم سنجیده شود هر کدام بیشتر شد بر طبق آن حکم شود، اگر حسنات سنگین‏تر بود به نعیم جنت و اگر سیئات سنگین‏تر بود به دوزخ جزا داده شود، نه، از ظاهر آیات استفاده می‏شود که میزان اعمال از قبیل ترازو و قپان نیست تا فرض تساوی دو کفه در آن راه داشته باشد، بلکه ظاهر آنها این است که عمل نیک باعث ثقل میزان و عمل بد باعث خفت آن است، چنانکه می‏فرماید: "فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم بما کانوا بایاتنا یظلمون "و"فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم فی جهنم خالدون" (4) و"فاما من ثقلت موازینه فهو فی عیشه راضیه و اما من خفت موازینه فامه هاویه و ما ادریک ما هیه نار حامیه" (5).
این آیات بطوری که ملاحظه می‏کنید سنگینی را در طرف حسنات و سبکی را در طرف سیئات اثبات می‏کند.و امثال این آیات این احتمال را در نظر انسان تقویت می‏کند که شاید مقیاس سنجش اعمال و سنگینی آن، چیز دیگری باشد که تنها با اعمال حسنه سنخیت دارد، بطوری که اگر عمل حسنه بود با آن سنجیده می‏شود و اگر سیئه بود چون سنخیت با آن ندارد سنجیده نمی‏شود، و ثقل میزان عبارت باشد از همان سنجیده شدن و خفت آن عبارت باشد از سنجیده نشدن، عینا مانند موازینی که خود ما داریم، چون در این موازین هم مقیاسی هست که ما آن را واحد ثقل می‏نامیم مانند مثقال و خروار و امثال آن، واحد را در یکی از دو کفه و کالا را در کفه دیگری گذاشته می‏سنجیم، اگر کالا از جهت وزن معادل آن واحد بود که هیچ، و گرنه آن متاع را برداشته متاع دیگری بجایش می‏گذاریم، پس در حقیقت میزان همان مثقال و خروار است نه ترازو و یا قپان و یا باسکول، و اینها مقدمه و ابزار کار مثقال و خروارند که به وسیله آنها حال متاع و سنگینی و سبکی آن را بیان می‏کند، و همچنین واحد طول که یا ذرع است و یا متر و یا کیلومتر و یا امثال آن، که اگر طول با آن واحد منطبق شد که هیچ، و اگر نشد آن را کنار گذاشته طول دیگری را با آن تطبیق می‏دهیم، ممکن است در اعمال هم واحد مقیاسی باشد که با آن عمل آدمی سنجیده شود، مثلا برای نماز واحدی باشد از جنس خود آن که همان نماز حقیقی و تمام عیار است، و برای زکات و انفاق و امثال آنها مقیاس و واحدی باشد از جنس خود آنها، و همچنین برای گفتار واحدی باشد از جنس خودش، و آن کلامی است که تمامیش حق باشد و هیچ باطلی در آن راه نیافته باشد، همچنانکه آیه"یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله حق تقاته" (6) به آن اشاره دارد.
بنا بر این، بسیار به نظر قریب می‏رسد که مراد از جمله"و الوزن یومئذ الحق"این باشد، که آن میزانی که در قیامت اعمال با آن سنجیده می‏شود همانا"حق"است، به این معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد، و چون اعمال نیک مشتمل بر حق است از این رو دارای ثقل است.بر عکس عمل بد از آنجایی که مشتمل بر چیزی از حق نیست و باطل صرف است لذا دارای وزنی نیست، پس خدای سبحان در قیامت اعمال را با"حق"می‏سنجد و وزن هر عملی به مقدار حقی است که در آن است.و بعید نیست قضاوت به حقی هم که در آیه "و اشرقت الارض بنور ربها و وضع الکتاب و جی‏ء بالنبیین و الشهداء و قضی بینهم بالحق و هم لا یظلمون" (7) است اشاره به همین معنا باشد.و مراد از کتابی که در آن روز گذارده شده و خداوند از روی آن حکم می‏کند همان کتابی است که در آیه"هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق" (8) به آن اشاره شده است.
پس کتاب مقدار حقی را که در عمل است تعیین نموده و میزان، مقدار ثقل آن حق را مشخص می‏کند، بنا بر این، "وزن"در آیه مورد بحث به معنای ثقل است نه به معنای مصدریش (سنجیدن) .و اگر در آیه"103"سوره"مومنون"و آیه"11"سوره"قارعه"آن را به صیغه جمع آورده برای این است که دلالت کند بر اینکه میزان اعمال یکی نیست، بلکه برای هر کسی میزان‏های زیادی به اختلاف اعمال وی هست، حق در نمازش نماز واقعی و جامع همه اجزا و شرایط است، و حق در زکاتش زکات جامع شرایط است، خلاصه، حق در نماز، غیر حق در روزه و زکات و حج و امثال آن است.
این بود آنچه از بیان سابق ما بدست آمد، و لیکن بیشتر مفسرین آیه را طور دیگری معنا کرده و گفته‏اند: "وزن"در آیه مورد بحث، مبتدا و مرفوع است، و کلمه"یومئذ"ظرف، و"حق "
هم صفت وزن و هم خبر آن است، و تقدیر آیه"و الوزن یومئذ الوزن الحق"است، یعنی وزن در آن روز وزن حق است، و"وزن حق"به معنای وزن عادلانه است، به شهادت اینکه در آیه دیگری از وزن حق به"وزن قسط"تعبیر شده، و آن آیه"و نضع الموازین القسط لیوم القیمه" (9) است.
بعضی دیگر گفته‏اند: کلمه"وزن"مبتدا و خبرش"یومئذ"است، و"حق"صفت وزن می‏باشد و تقدیر آیه چنین است: "و الوزن الحق یومئذ"وزن حق در روز قیامت است (10).
صاحب کشاف گفته: "مرفوع بودن وزن برای این است که وزن در ترکیب مبتدا است، و خبرش"یومئذ "است و حق صفت آن است".آنگاه وقتی آیه را معنا کرده وزن را مبتدا و خبرش را کلمه حق گرفته است، زیرا در معنای آیه گفته است: "معنای آیه این است که در روزی که خداوند امت‏ها و پیغمبران را مورد بازخواست قرار می‏دهد وزن وزن حق است" (11) و این از مانند زمخشری بسیار عجیب است مگر اینکه کلامش را توجیه کرده بگوییم: اینکه در آخر گفت"وزن، وزن حق است"تتمه معنای آیه نیست، بلکه ابتدای کلام دیگری است.
"فمن ثقلت موازینه" ـ "موازین"بنا بر بیانی که گذشت جمع"میزان"است، آیه "47"سوره انبیا هم که قبلا ذکر شد این معنا را تایید می‏کند.و اگر به آن معنایی باشد که جمهور مفسرین گفته‏اند مناسب‏تر آن است که"موازین"جمع"موزون"باشد، و لو اینکه با صرفنظر از معنایی که ما برای میزان کردیم ممکن هم هست آن را به اعتبار تعدد اعمالی که سنجیده می‏شود جمع "میزان"گرفت، و بدین وسیله معنایی را که مفسرین کرده‏اند توجیه نموده لیکن تصور اینکه میزان با حسنات سنگین و با سیئات سبک شود مشکل است، زیرا چنین چیزی که با حسنات سنگین و با سیئات سبک شود تصور ندارد.علاوه بر اینکه"حق"را صفت وزن گرفتن صحیح نیست، زیرا "حق"که همان"قسط"و عدل می‏باشد صفت خداوندی است که اعمال را وزن می‏کند، نه صفت وزن، به شهادت اینکه می‏فرماید: "و نضع الموازین القسط…"، چون ظاهر جمله"فلا تظلم…"این است که خداوند به آنان ظلم نمی‏کند، نه میزان، پس عدالت صفت خدا است نه صفت میزان ـ دقت فرمایید ـ .
غفلت از همین نکته مفسرین را بر آن داشته که به نوعی از تجوز، "ثقل موازین"را به رجحان اعمال تفسیر کرده آن را چنین معنا کنند که"در روز قیامت سنجش، عادلانه است، پس کسی که اعمالش به خاطر غلبه حسناتش رجحان داشته باشد، رستگار و کسی که اعمالش بخاطر غلبه سیئاتش رجحان داشته باشد او از زیانکاران خواهد بود، و به سبب ظلمی که به آیات ما کردند سرمایه‏های‏شان که همان نفس‏شان است از دست می‏رود" (12).
از این مفسرین سوال می‏شود: آن ملاک و محکی که رجحان حسنات بر سیئات را ـ مخصوصا در آنجا که کسی هم حسنه دارد و هم سیئه ـ معلوم می‏کند چیست؟ و با اینکه حسنات همه مثل هم نیستند و سیئات هم همه از حیث زشتی و مفسده در یک درجه نیستند آن ملاکی که غلبه یکی را بر دیگری معلوم کند کدام است؟ از آیه شریفه بر می‏آید که چنین چیزی در روز قیامت هست، و یقینا میزان عادلانه‏ای که حجت را بر بندگان تمام کند در کار هست، و یقینا آن میزان چیزی است که تنها حسنات بر آن مشتمل است نه سیئه، و در جایی که از هر کدام تعدادی وجود داشته باشد رجحان و غلبه یکی بر دیگری به وسیله آن معلوم می‏شود بدون اینکه گزافی لازم آید.و اینها همه موید احتمال ما است که گفتیم میزان همان حق است، و مراد از توزین عادلانه همان است، و اعمال بندگان را به همان محک می‏سنجند، هر کس که اعمالش مشتمل بر مقدار بیشتری از حق بود او رستگارتر است و هر کس میزانش سبک بود یعنی اعمالش مشتمل بر حق نبود او از کسانی است که نفس خود را باخته و خود را زیانکار ساخته‏اند و با ظلم به آیات خدا و تکذیب آن چیزی برای خود باقی نگذاشته‏اند که در مثل چنین روزی با آن اعاشه و زندگی کنند.
از بیان قبلی ما دو نکته روشن گردید:
نکته اول: اینکه معنای وزن اعمال در روز قیامت تطبیق اعمال است بر حق، به این معنا که هر شخصی پاداش نیکش به مقدار حقی است که عمل او مشتمل بر آن است، در نتیجه اگر اعمال شخصی، به هیچ مقداری از حق مشتمل نباشد از عملش جز هلاکت و عقاب بهره و ثمره عایدش نمی‏شود، و این همان توزین عدلی است که در سایر آیات بود.
با این بیان دیگر محتاج به این نمی‏شویم که آیه مورد بحث را تاویل نموده آن را بر خلاف ظاهرش حمل کنیم، و مانند بعضی‏ها بگوییم در آیه یک نوع استعاره به کار رفته و مراد از وزن، عدالت و مراد از ثقل میزان، رجحان عمل است.و یا مثل بعضی دیگر بگوییم:
خداوند در روز قیامت ترازویی نصب می‏کند که مانند ترازوهای معمولی دنیا دارای دو کفه و یک زبانه است، و اعمال نیک و بد بندگان را با آن موازنه می‏کند.و اگر کسی بپرسد که عمل قابل کشیدن و سنجیدن نیست علاوه بر اینکه عمل پس از صدورش معدوم می‏شود، و اعاده معدوم هم در اعراض باطل و محال است، در جواب می‏گویند: اینکه گفتیم عمل کشیده می‏شود مرادمان دفتر اعمال است نه خود آن.و یا می‏گویند: در نشات آخرت برای هر عمل نیک و بدی آثار و علامتهای مخصوصی ظاهر گشته و آن آثار در ترازوها کشیده می‏شود.یا می‏گویند: حسنات به صورت زیبا و سیئات به صورت زشتی مجسم شده بین آن مجسم شده‏ها اندازه‏گیری و موازنه بعمل می‏آید.و یا می‏گویند: خود مومن و کافر وزن می‏شوند نه اعمال‏شان.و یا می‏گویند : وزن عبارت است از ظهور مقدار و منزلت آدمی، و ثقل میزان عبارت است از کرامت و جلالت قدر او، و خفت میزان عبارت است از خواری و ذلتش. (13)
نه تنها هیچ کدام از این حرفها با ظاهر آیه نمی‏سازد و از الفاظ آیه دلیل و شاهدی ندارد بلکه اشکالی هم بر همه آنها وارد است، و آن این است که لازمه این حرفها گزاف بودن وزن است، و سابقا گفته شد که میزان در آن روز علاوه بر اینکه گزافی نیست، بلکه آن قدر دقیق است که حجت را بر عبد تمام می‏کند.
نکته دوم: اینکه معلوم شد که برای هر انسانی میزان‏های متعددی است که هر کدام از عمل‏هایش با یکی از آنها سنجیده می‏شود، و میزان هر عملی همان مقدار حقی است که عمل مشتمل بر آن است، چون روز قیامت روزی است که کسی جز حق، سلطنت نداشته و ولایت در حق هم تنها و تنها در دست خدای تعالی است، به شهادت اینکه از یکطرف می‏فرماید"امروز روز حق است" (14) و از طرفی دیگر می‏فرماید: "اینجا ولایت بر حق، تنها و تنها برای خدا است" (15) و نیز می‏فرماید: "هنالک تبلوا کل نفس ما اسلفت و ردوا الی الله مولیهم الحق و ضل عنهم ما کانوا یفترون" (16).
تفسیر و تبیین
اینک به تفسیر و تبیین این روایات می‏پردازیم:
با توجه به تحقیقی که محققان درباره مسائل اخروی دارند مفاد این روایات واضح و روشن خواهد بود و آن این که حقائق و رخدادهای عالم قیامت، تبلور و بازتاب رخدادهای این جهان است، و این دو در امتداد یکدیگر و هر یک جلوه و تجسم خاصی از واقعیت هستی انسان و افکار و اعمال او می‏باشد، غرائز و شهوات انسان واقعیتی است که در دنیا به گونه‏ای خودنمائی می‏کند و در سرای دیگر به صورت دوزخ و عقوبت‏ها و کیفرهای آن و بر این اساس همه انسانها باید از این جهنم بگذرند و پل منصوب بر آن که از آن گذر می‏کنند همان فطرت الهی و بعد ملکوتی انسان است و بدیهی است این صراط و پل که بر جهنم شهوات استوار است، بسیار دقیق، باریک و تیز است و رعایت قوانین و دستورات الهی که بر اساس ندای فطرت انسانی مقرر گردیده است (از یک نظر) بسیار مشکل و توانفرسا است و انسانها در رعایت نمودن آنها متفاوتند .
برخی حتی اندیشه کار ناروا نیز در ذهن آنان راه پیدا نمی‏کند و در برابر زشتی‏ها و پلیدی‏ها چون برق جهنده می‏گذرند.
این گروه در سرای دیگر نیز به همین سرعت راه بهشت را پیموده و از جهنم می‏گذرند و به همین ترتیب افراد دیگر به همان میزان و درجه که درگذشتن از تمایلات حیوانی و مناظر گناه با جدیت و سرعت تصمیم گرفته و از آن می‏گذرند و دعوت و ندای شریعت و فطرت الهی خویش را پاسخ می‏دهند در سرای دیگر نیز به همان درجه و میزان از جهنم می‏گذرند و به بهشت قدم می‏نهند.فقیه و متکلم بزرگ شیعه، (ابو عبد الله مفید) درباره توصیف صراط به باریکتر بودن از مو و تیزتر بودن از شمشیر می‏گوید:
"مقصود این است که کافران از شدت وحشت و هراس که در قیامت بر آنها مستولی می‏شود گامهایشان لغزیده و توان حرکت ندارند مانند کسی که بخواهد بر چیزی حرکت کند که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است و این در حقیقت تمثیل و تشبیهی است که سختی عبور کافران از صراط را بیان می‏کند" . (9)
"علامه مجلسی" پس از نقل سخن ایشان، آن را استوار ندانسته می‏گوید:
تاویل ظواهر در یک مساله بدون این که ضرورتی آن را ایجاب کند جائز نیست. (10)
یادآور می‏شویم اگر چه سخن علامه به عنوان یک قاعده کلی صحیح و پا برجا است و هرگاه شاهدی در دست نباشد و ضرورت عقلی هم اقتضاء ننماید، تاویل ظواهر غیر موجه و ناصحیح است ولی باید گفت آنچه این متکلم گرانقدر اسلامی گفته‏اند نیز در جای خود استوار و آزموده است زیرا در خود روایات شواهدی وجود دارد که مقصود از توصیف یاد شده تمثیل و تشبیه است .
در روایتی که خود علامه مجلسی آن را از مناقب نقل کرده‏اند آمده است: خداوند صراط را برای مومنان عریض و پهناور و برای گنهکاران دقیق و باریک قرار می‏دهد. (11)
در حالی که ظاهر روایات دیگر این است که صراط یکی بوده و برای همگان یکسان است و تنها انسانها در عبور از آن متفاوتند و به نحوه‏های مختلف می‏گذرند که قبلا گذشت.
گذشته بر این همان گونه که یاد آور شدیم حیات اخروی انسان و رخدادهای آن تجلی دیگری از حیات انسانی و افکار و سجایا و ملکات و رفتار و کردار وی در زندگی دنیوی است، و سخن در تاویل ظاهر مربوط به صراط نیست، بلکه سخن درباره تحقق‏یافتن رویه دیگر حیات انسانی و تجسم و تجلی اندیشه و خلق و عمل او در سرای دیگر است و باریکی و یا عریض بودن آن در قیامت بازتاب ایمان و کفر و نیکی‏ها و بدی‏های او در سرای دنیا است به همین جهت در برخی از روایات (12) ، اهل بیت پیامبر (ع) که از صراط به سرعت برق می‏گذرند مصداق این آیه دانسته شده‏اند که "یوم تری المومنین و المومنات یسعی نورهم بین ایدیهم و بایمانهم بشریکم الیوم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم" (حدید/12) .
(روز قیامت) روزی است که مردان و زنان با ایمان را می‏نگری که نورشان در برابر و جانب راست آنان می‏شتابد (به آنان گفته می‏شود) مژده باد شما را در این روز بوستانهائی که از پائین آن جوی‏ها جاری است، در آن جاویدان خواهید بود، این موفقیت بزرگی است.
نکته جالب در این آیه آن است که آنچه این گروه از مومنان را به بهشت رهنمون می‏گردد و راه آن را نمایان و هموار می‏سازد نوری است که از خود آنان بر می‏تابد و این در حقیقت همان بازتاب و تجلی افکار و ملکات و اعمال دنیوی آنان است به همین جهت در تفسیر قمی روایت شده است که در قیامت نور هر کس به قدر ایمان او است و نور منافق به قدری است که فقط تا جلو انگشتان پای او را روشن می‏سازد. (13)
مواقف و ایستگاه‏هاى قیامت چند تا است و فلسفه آنها چه مى‏باشد؟
پس از اینکه همه بندگان – به استثناى مخلَصین و شیعیان واقعى – در صحنه قیامت حاضر مى‏شوند، ایستگاه‏هایى را باید طى کنند تا به مقصد و مقصود نهایى خود برسند. به حسب روایات – که هماهنگ با آیات قرآن است – صحنه محشر و قیامت پنجاه موقف و ایستگاه دارد که نخستین آنها به پاخاستن از قبر و حضور در صحنه محشر است. قرآن مى‏فرماید:
"( تَعْرُجُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ اِلَیْهِ فِى یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ اَلْفَ سَنَهٍ)؛ "فرشتگان و روح [در روز قیامت‏] به سوى او عروج مى‏کنند، در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است".معارج (70)، آیه 4.
امام صادق(ع) با استناد به این آیه مى‏فرماید: "فَحَاسِبُوا اَنْفُسَکُمْ قَبْلَ اَنْ تُحَاسَبُوا عَلَیْهَا فَاِنَّ لِلْقِیَامَهِ خَمْسِینَ مَوْقِفاً کُلُّ مَوْقِفٍ مِقْدَارُهُ اَلْفُ سَنَهٍ"؛ "پیش از اینکه [در دادگاه عدل الهى‏] حساب شما را محاسبه کنند، از خود [در دنیا ]حساب بکشید؛ زیرا قیامت داراى پنجاه ایستگاه است که هر ایستگاه هزار سال به طول مى‏انجامد".کافى، ج 8، ص 143.
ابن مسعود مى‏گوید: ما نزد امیر المومنین(ع) نشسته بودیم که فرمود: "ان فى القیامه لخمسین موقفاً کل موقف الف سنه فاول موقف خرج من قبره"؛ "در قیامت پنجاه موقف و ایستگاه است که هر ایستگاه هزار سال به طول مى‏انجامد و نخستین ایستگاه هم بیرون آمدن از قبر است".بحار الانوار، ج 7، ص 111.
هدف از وجود این ایستگاه‏ها، پاک شدن انسان و پیدا کردن آمادگى ملاقات با خداى سبحان است؛ زیرا قیامت یعنى بازگشت هر چیز – با همه وجود – به مبدا خود است‏"انا لله و انا الیه راجعون" بقره: 245 و همچنین ر.ک: نجم: 42؛ انشقاق: 6؛ مائده: 18؛… و تنها کسى مى‏تواند به بارگاه الهى بار یابد که با تمام وجود خود، تنها او را بخواهد و خدایى شود. این ایستگاه‏ها نیز براى پاک شدن انسان‏ها است. اما انسان‏هایى که از پیش، در دنیا خود را پاکیزه نموده‏اند، توقفى بس کوتاه دارند و به اندک زمانى به محضر حق راه مى‏یابند.این مطلب مضمون حدیثى از پیامبر اکرم(ص) است که به ایشان عرض شد که قیامت چه روز طولانى‏اى است. فرمودند: قسم به کسى که جان محمد(ص) به دست اوست، آن روز براى مومن کوتاهتر از نماز واجبى است که او در دنیا اقامه مى‏کند". تفسیر المیزان، ج: 20 ص: 13؛ بحث روایى ذیل آیه 4 سوره مبارکه معارج؛ روشن است که این گروه مومنانى هستند که به مقام مخلَصین نرسیده‏اند.
نکته دیگر اینکه ماندن در این توقفگاه‏ها و طول آن، بستگى تام به فرد دارد. بر حسب بعضى از روایات، سران شرک – که هیچ امیدى به اصلاح آنها نیست و حساب آنان روشن است – در این مواقف نمى‏ایستند و به سوى دوزخ برده مى‏شوند.بحار الانوار، ج 7، ص 250 و 260. همچنین دیدیم که شیعیان واقعى نیز در این توقفگاه‏ها، درنگ ندارند و مستقیماً به بهشت مى‏روند.
تبیین مواقف قیامت
انسان در مسیر سفر آخرتش منازل و مراحل متعدد را طی می کند که در اینجا به اختصار درباره آن منازل توضیحاتی ارائه می شود:
1-نخستین منزل، جریان سکرات مرگ و سختی جان دادن است، امیرالمومنین ـ علیه السّلام ـ در تبیین سکرات مرگ می فرماید:"و انّ للموتِ لغمراتٍ هی افظعُ مِن ان تُستَغرَقَ بصفهٍ او تَعتدِلَ علی عقول اهل الدنیا" آری، مرگ را ورطه ها و دشواری هایی است سخت تر از آن که بتوان وصفش کرد، یا عقل های مردم بتواند آن را بفهمد.
طبق این کلام حضرت، سکرات مرگ بگونه ای سخت است که اساساً هرگز قابل وصف نیست، و اگر بتوان آن را وصف کرد، عقل کسانی که در دنیا هستند توان درک و فهم آن را ندارند.
2- منزل دیگر، وحشت قبر است، امیرالمومنین ـ علیه السّلام ـ درباره این منزل می گوید:"فیالَهُ مِن بیتِ وحدهٍ، و منزل وحشیهٍ و مفرد غربَهٍ" یعنی شگفتا از خانه ی تنهایی، و سرای وحشت، و جایگاه بی کسی و غربت.
در روایتی آمده روزی رسول خدا بر سر میتی که او را دفن می کردند حاضر شد، و در حالی که اشک از چشم های حضرت به شدّت سرازیر بود به مردم فرمود:"اخوانی لمثل هذا فاعدّوا" یعنی ای برادرانِ من، از برای همچو منزلی خود را آماده سازید.
3- گر چه از یک نظر قبر همان عالم برزخ است، از لحاظ دیگر برزخ را می توان یکی از منازل قیامت تلقی کرد، برزخ واسط میان دنیا و آخرت است، انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتی که داشته و اعمال نیک و بدی که در این دنیا انجام داده مورد بازپرسی خصوصی قرار می گیرد و پس از محاسبه اجمالی طبق نتیجه ای که گرفته شد به یک زندگی شیرین و گوارا یا تلخ و ناگوار محکوم گردیده با همان زندگی در انتظار روز رستاخیز عمومی بسر می برد روح انسان در برزخ، بصورتی که در دنیا زندگی می کرد، به سر می برد اگر از نیکان است از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقربان درگاه خدا برخوردار می شود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شیاطین و پیشوایان ضلال می گذراند و درباره انسان در عالم برزخ سخن بسیار است، از جمله اینکه بر اساس آموزه های دینی انسان در آن عالم سخت نیازمند احکام کارهای نیک از قبیل دعا و صدقه دادن به نیت خود از طرف بستگان است و در روایتی آمده هر کسی که صدقه ی برای میتی و به نیت او به فقیری بدهد، فرشته ای آن را در ظرفی از نور که بسیار درخشنده است می گذارد و در عالم برزخ آن را به میت مورد نظر هدیه کننده می رساند و می گوید این هدیه را فلان کس برای شما فرستاده است، میت آن هدیه را می گیرد و از آن بهره مند می شود.
4- منزل دیگر مرحله ای است که از آن در آموزه های دینی به "نفخ صور = فریاد مرگ و حیات" یاد شده است، و در آیات فراوانی از قرآن مجید اشاراتی به مساله نفخ صور شده است، از مجموع آن آیات به خوبی استفاده می شود که دوبار در صور دمیده می شود، یک بار در پایان جهان که همه خلایق می میرند و این نفخه ی مرگ است، و بار دیگر در آستانه ی رستاخیز که همه ی مردگان زنده می شوند و این نفخه ی حیات است، در حقیقت توقف و از کار افتادن این جهان و آغاز حرکت جهان دیگر تشبیه به توقف و حرکت لشکرها و قافله ها شده است که با صدای شیپور مخصوص یا صدای بلند دیگری همگی با هم از راه رفتن باز می ایستند و متوقف می شوند و با صدای دیگر به پا می خیزند و حرکت می کنند . در قرآن کریم درباره این مرحله و منزل انسان در مسیر سفر آخرت چنین آمده: "وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ اِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ اُخْری فَاِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ " یعنی و در صور دمیده می شود و تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند می میرند مگر کسانی که خدا بخواهد، سپس بار دیگر در صور دمیده می شود ناگهان همگی به پا می خیزند و در انتظار هستند.
از این آیه بدست می آید نفخ صور در حقیقت یک صاعقه و صیحه ی عقلی است که تمام آسمان و زمین را پر می کند و سبب مرگ ناگهانی همه موجودات زنده می شود و یا همه را به حرکت و جنبش در می آورد و سبب حیات و زنده شدن آنها می شود.
5- منزل دیگر که جزء مواقف هولناک مسیر آخرت است، منزل سنجش اعمال انسان است. در قرآن کریم بحث های گسترده ای درباره این مرحله از سفر آخرت مطرح شده و با تعبیرات گوناگون از آن موقف و مرحله یاد شده است که در اینجا به نمونه هایی از آن آیات اشاره می شود تا چیستی و چگونگی این منزل تا اندازه ای معلوم شود:

فرمود:"وَ تَری کُلَّ اُمَّهٍ جاثِیَهً کُلُّ اُمَّهٍ تُدْعی اِلی کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ " یعنی هر امتی را به زانو در آمده می بینی، هر امتی به سوی کارنامه ی خود فرا خوانده می شود و بدیشان می گویند: آنچه را می کردید امروز پاداشی می یابید. و در آیه دیگر فرمود:"اما کسی که نامه اعمالش به دست راست او داده می شود از خوشحالی فریاد می زند که اهل محشر نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید و اما کسی که نامه اعمال بدست چپ او داده شده می گوید: ای کاش هرگز نامه ی اعمال به من داده نمی شد."

اما در این باره که ماهیت نامه اعمال چیست، مفسران مطالب فراوانی را مطرح کرده از جمله گفته اند: ممکن است گفته شود اعمال انسان همان گونه که در درون جان او اثر می گذارد در عالم بیرون، در فضا و هوای اطراف، در زمینی که بر آن زندگی می کند و در همه چیز اثر دارد، گوئی بر آنها نقش می بندد، نقوش طبیعی و غیر قابل انکار، نقوشی که به وسیله قوا و نیروهای عالم هستی و فرشتگان در دل این موجودات ثبت می شود، در قیامت پرده از آن برداشته می شود، و آشکار می گردد، و به دست هر کس داده می شود و با یک نگاه در آن حال هر کس معلوم است، مسلماً این آثار در دنیا برای ما محسوس و قابل درک نیست، اما بی شک آنها وجود دارند، و روزی که در آن دید تازه ای پیدا می کنیم همه اینها را می بینیم و می خوانیم و تصدیق می کنیم.
6- یکی دیگر از منازل آخرت که بسیار حساس است، مرحله عبور از صراط است، در وصف آن گفته شده: صراط پُلی است که بر روی جهنم کشیده شده و تا کسی از آن نگذرد داخل بهشت نمی شود. و در روایات آمده است که از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر و از آتش گرم تر است، و مومنان خالص در کمال آرامش، و به سرعت و بدون ترس از آن عبور می کنند. اما برخی با دشواری و همراه ترس و نگرانی بالاخره از آن می گذرند و عده ای از روی آن پل به جهنم می اُفتند.
نمونه ی آن صراط در دنیا نیز وجود دارد که در واقع گذری از این صراط پی آمدش عبور آسان از صراط یاده شده در آخرت است و آن عبارت است از دین حق و راه ولایت و متابعت از امیرمومنان و سایر امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ ، هر کسی که در دنیا از این صراط یعنی راه ولایت عدول کند و به انحراف کشیده شود و مسیر غیر ولایت را برگزیند و با گفتار یا کردار خود در جهت خلاف آن حرکت نماید، در آخرت از پل نمی تواند عبور کند و بالاخره در هنگام عبور از آن پایش می لرزد و در جهنم سقوط می کند.
برخی از بزرگان معاصر ضمن بحث مبسوطی درباره صراط به این روایت استناد کرده که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود:"ای علی در روز قیامت من و تو و جبرئیل به صراط می نشینیم و کسی که از صراط نمی گذرد مگر این که نامه ای داشته باشد که در آن اعتقاد وی به ولایت شما نگذاشته شده باشد. … اساساً در اسلام ناب همه ی معارف به هم پیوسته است لذا صراط که همان راه و روش شناخت خدا است، دو گونه است، صراط دنیا و آخرت، راهی که در دنیاست، همان امام واجب الاطاعه است، کسی که در دنیا او را شناخت و به راهنمایی های او اقتدا کرد از صراط آخرت که پل دوزخ است گذشته است و هر کس امام را در دنیا نشناخت کامش بر صراط آخرت می لرزد و در آتش دوزخ سقوط می کند.
آنچه بازگو شد نمونه هایی از مراحل و منازل مسیر انسان در سفر ابدی اوست که این سفر بدون استثنا برای همگان است و کسی چه بخواهد چه نخواهد این سفر را باید برود و آن منزل را باید طی کند، تا بالاخره به نتیجه آنچه عمل کرده است برسد. اگر خوب عمل کرده و در مسیر معارف وحی آسمانی حرکت کرده است فطوبی له و حسن مآب، بهشت جاودان گوارای او باد. اگر خدای نخواسته بد عمل کرده و در جهت خلاف راهنمایان الهی (پیامبران و ائمه ـ علیهم السّلام ـ ) گام برداشته است، بدا به حال او که جهنم آتشین جایگاه او خواهد بود.
نکته دیگر آن است که بهشت و جهنم جایگاه ابدی انسان است لذا جزء مراحل و منازل قیامت محسوب نمی شود بلکه منتهی الیه مسیر حرکت انسان شمرده می شود.
نکته دیگر که لازم است اشاره شود آن است که اگر در برخی روایات آمده که قیامت پنجاه موقف دارد، و هر موقف آن به اندازه یکهزار سال طول می کشد این مواقف مربوط خود روز قیامت است نه این که در مسیر منتهی به قیامت قرار داشته باشد لذا علمایی که درباره منازل آخرت کتاب نوشته اند پنجاه موقف مربوط به خود روز قیامت را به عنوان مراحل و منازل آخرت مطرح نکرده اند و تنها به موارد نظیر آنچه در این مقاله به اختصار باز گو شده به عنوان منازل مسیر آخرت اشاره کرده اند، تفصیل این گونه مباحث را در منبع ذیل جویا شوید.
پی‏نوشت‏ها:
1- ترازوهای عدل را در روز قیامت می‏گذاریم…و ما به تنهایی برای رسیدگی به حساب همه خلایق کافی هستیم.سوره انبیا آیه 47
2- و در چنین روزی مردم دسته دسته بیرون می‏شوند تا کرده‏های خود را ببینند، پس هر کس به اندازه سنگینی ذره‏ای خیر کرده باشد، آن خیر را می‏بیند و هر کس به اندازه سنگینی ذره‏ای مرتکب شر شده باشد آنرا می‏بیند.سوره زلزال آیه 8
3- آنان همان کسانند که آیت‏های پروردگارشان را و هم چنین معاد را انکار کردند و در نتیجه اعمالشان حبط شده و در قیامت برایشان میزانی به پا نمی‏کنیم.سوره کهف آیه 105
4-پس کسانی که موازین اعمال‏شان سنگین شد آنان رستگارند، و کسانی که موازین اعمال‏شان سبک شد آنان کسانیند که خود را زیانکار ساخته و در جهنم برای همیشه معذبند.سوره مومنون آیه 103
5- اما هر که موازینش گران است در عیشی پسندیده است، و اما هر که موازین وی سبک است، پس جای او هاویه است، و تو چه می‏دانی که هاویه چیست؟ آتشی است سوزنده.سوره قارعه آیه 11
6-ای کسانی که ایمان آورده‏اید از خداوند پروا داشته باشید، حقیقت پروا داشتن.سوره آل عمران آیه 102
7- و روشن گردید زمین به نور پروردگارش، و کتاب گذارده شده انبیا و شهدا آورده شده میان آنان به حق حکم می‏شود، و به آنان ستم نمی‏شود.سوره زمر آیه 69
8- این است کتاب ما که علیه شما به حق گویا می‏شود.سوره جاثیه آیه 29
9- و قرار می‏دهیم میزان‏های عادلانه را برای روز قیامت.سوره انبیا آیه 47
10- تفسیر روح البیان ج 3 ص 137
11- تفسیر کشاف ج 2 ص 88 ط بیروت
12- تفسیر ابو الفتوح رازی ج 2 ص 371
13- نقل از تفسیر مجمع البیان ج 4 ص 299 ط تهران
14- سوره نبا آیه 39
15- سوره کهف آیه 44
16- آنجا ظاهر می‏شود برای هر کسی آنچه که از پیش فرستاده و بازگردانده می‏شوند به سوی خداوندی که مولای حق آنان است، و دیگر از شرکایی که به خدا افتراء می‏بستند اثری نمی‏یابند .سوره یونس آیه 30 البلاغه، خطبه 3 (شقشقیه)

28


تعداد صفحات : حجم فایل:143 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود