قیامت
انسان از روح و بدن مرکب است .
کسانیکه بمعارف اسلامى تا اندازه اى آشنائى دارند میدانند که در خلال بیانات کتاب و سنت سخن روح و جسم یا نفس و بدن بسیار بمیان میآید و یا اینکه تصور جسم و بدن که بکمک حس درک میشود تا اندازه اى آسان است و تصور روح و نفس خالى از ابهام و پیچیدگى نیست .
اهل بحث از متکلمین و فلاسفه شیعه و سنى در حقیقت روح نظریات مختلفى دارند ولى تا اندازه اى مسلم است که روح و بدن در نظر اسلام دو واقعیت مخالف همدیگر میباشند .
بدن بواسطه مرگ خواص حیات را از دست میدهد و تدریجا متلاشى میشود ولى روح نه اینگونه است بلکه حیات بالاصاله از آن روح است و تا روح به بدن متعلق است بدن نیز از وى کسب حیات میکند و هنگامیکه روح از بدن مفارقت نمود و علقه خود را برید ( مرگ ) بدن از کار میافتد و روح همچنان بحیات خود ادامه میدهد .
آنچه با تدبر در آیات قرآن کریم و بیانات ائمه اهل بیت (ع ) بدست میآید اینست که روح انسانى پدیده ایست غیر عادى که با پدیده بدن یک نوع همبستگى و یگانگى دارد .
خداى متعال در کتاب خود میفرماید ( لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین ثم جعلناه نطفه فى قرار مکین ثم خلقنا النطفه علقه و خلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضغه عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشا ناه خلقا آخر ) سوره مومنون آیه 12-14 .
( تحقیقا ما انسان را از خلاصه که از گل گرفته شده بود آفریدیم .
سپس او را نطفه اى قرار دادیم در جایگاه آرامى سپس نطفه را خونى بسته کردیم پس خون بسته را گوشتى جویده شده کردیم سپس گوشت جویده شده را استخوانهائى کردیم پس استخوانها را گوشت پوشانیدیم پس از آن او را آفریده دیگرى بیسابقه قرار دادیم ) .
از سیاق آیات روشن است که صدر آیات , آفرینش تدریجى مادى را وصف میکند ودر ذیل که به پیدایش روح یا شعور و اراده اشاره میکند آفرینش دیگرى را بیان میکند که با نوع آفرینش قبلى مغایر است .
و در جاى دیگر در پاسخ استبعاد منکرین معاد باین مضمون که انسان پس از مرگ و متلاشى شدن بدن و گم شدن او در میان اجزاء زمین چگونه آفرینش تازه اى پیدا کرده انسان نخستین میشود , میفرماید ( بگو فرشته مرگ شما را از ابدانتان میگیرد پس از آن بسوى خداى خودتان برمیگردید یعنى آنچه پس از مرگ متلاشى گشته و در میان اجزاء زمین گم میشود بدنهاى شما است ولى خودتان ارواح بدست فرشته مرگ از بدنهایتان گرفته شده اید و پیش ما محفوظید ) سوره سجده آیه 11 .
گذشته از اینگونه آیات قرآن کریم با بیانى جامع مطلق روح را غیر مادى معرفى میکند چنانکه میفرماید ( از تو حقیقت روح را میپرسند بگو روح از سنخ امر خداى من است ) سوره اسرى آیه 85 , و در جاى دیگر در معرفى امر خود میگوید ( امرخدا وقتى که چیزى را خواست این است و بس که بفرماید بشو آن چیز بیتوقف میشودو ملکوت هر شئى همین است ) سوره یس آیه 83 و مقتضاى این آیات آنستکه فرمان خدا در آفرینش اشیاء تدریجى نیست و در تحت تسخیر زمان و مکان نمیباشد پس روح که حقیقتى جز فرمان خداوند ندارد مادى نیست .
و در وجود خود خاصیت مادیت را که تدریج و زمان و مکان است ندارد .
بحث در حقیقت روح از نظر دیگرکنجکاوى عقلى نیز نظریه قرآن کریم را درباره روح تا یید میکند .
هر یک از ما افراد انسان از خود حقیقتى را درک مینماید که از آن ( من ) تعبیر میکند و این درک پیوسته در انسان موجود است حتى گاهى سر و دست و پا و سایر اعضاء حتى همه بدن خود را فراموش میکند ولى تا خود هست خود ( من ) از درک او بیرون نمیرود این ( مشهود ) چنانکه مشهود است قابل انقسام و تجزى نیست و با اینکه بدن انسان پیوسته در تغییر و تبدیل است و امکنه مختلف براى خود اتخاذ میکند و زمانهاى گوناگون بروى میگذرد حقیقت نامبرده ( من ) ثابت است ودر واقعیت خود تغییر و تبدیل نمیپذیرد و روشن است که اگر مادى بود خواص مادیت را انقسام و تغییر زمان و مکان میباشد میپذیرفت .
نیز نسبت داده آرى بدن همه این خواص را میپذیرد و بواسطه ارتباط و تعلق روحى این خواص بروح میشود ولى با کمترین توجهى براى انسان آفتابى میشود که ایندم و آندم و اینجا و آنجا و این شکل و آن شکل و این سوى و آن سوى همه از خواص بدن میباشد و روح از این خواص منزه است و هر یک از این پیرایه ها از راه بدن بوى میرسد .
نظیر این بیان در خاصه درک و شعور ( علم ) که از خواص روح است جارى میباشدو بدیهى است اگر علم خاصه مادى بود بتبع ماده انقسام و تجزى و زمان و مکان را میپذیرفت .
البته این بحث عقلى دامنه دراز و پرسشها و پاسخهاى بسیارى بدنبال خود دارد که از گنجایش این کتاب بیرون است و این مقدار از آن بحث در اینجا بعنوان اشاره گذاشته شد و براى استقصاء بحث به کتب فلسفى اسلامى باید مراجعه نمود .
مرگ از نظر اسلام
در عین اینکه نظر سطحى , مرگ انسان را نابودى وى فرض میکند و زندگى انسان را تنها همین زندگى چند روزه که در میان زایش و درگذشت محدود میباشد , میپندارد , اسلام مرگ را انتقال انسان از یک مرحله زندگى به مرحله دیگرى تفسیر مینماید .
بنظر اسلام انسان زندگانى جاویدانى دارد که پایانى براى آن نیست و مرگ که جدائى روح از بدن میباشد وى را وارد مرحله دیگرى از حیات میکند که کامروائى و ناکامى در آن بر پایه نیکوکارى و بدکارى در مرحله زندگى پیش از مرگ استوار میباشد .
پیغمبر اکرم (ص ) میفرماید ( گمان مبرید که با مردن نابود میشوید بلکه ازخانه اى به خانه دیگرى منتقل میشوید )
برزخ
طبق آنچه از کتاب و سنت استفاده میشود انسان در فاصله میان مرگ و رستاخیزعمومى یک زندگانى محدود و موقتى دارد که برزخ و واسطه میان حیات دنیا و حیات آخرت است .
[1] .
انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتى که داشته و اعمال نیک و بدى که در این دنیا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار میگیرد و پس از محاسبه اجمالى طبق نتیجه اى که گرفته شد بیک زندگى شیرین و گوارا یا تلخ و ناگوار محکوم گردیده با همان زندگى در انتظار روز رستاخیز عمومى بسر میبرد[2] .
حال انسان در زندگى برزخى بسیار شبیه است بحال کسیکه براى رسیدگى اعمالى که ازوى سرزده بیک سازمان قضائى احضار شود و مورد بازجوئى و بازپرسى قرار گرفته بتنظیم و تکمیل پرونده اش بپردازند آنگاه در انتظار محاکمه در بازداشت بسر برد .
روح انسان در برزخ , بصورتى که در دنیا زندگى میکرد , بسر میبرد اگر از نیکان است از سعادت و نعمت و جوار پاکان و مقربان درگاه خدا برخوردار میشود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شیاطین و پیشوایان ضلال میگذراند .
خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت میفرماید : ( و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل اللّه امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون , فرحین بما آتاهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من بعدهم ان لا خوف علیهم و لا هم یحزنون .
یستبشرون بنعمه من الله و فضل و ان الله لا یضیع اجر المومنین ) سوره آل عمران آیه 169 .
( البته گمان مبر اى پیغمبر کسانى که در راه خدا کشته شده اند , مرده اند بلکه زنده اندو پیش خداى خودشان در مقام قرب روزى داده میشوند از آنچه خدا از فضل خود بایشان داده شاد هستند و به کسانى از مومنین که بدنبالشان میباشند و هنوز بایشان نرسیده اند مژده میدهندکه هیچگونه ترس و اندوهى برایشان نیست .
مژده میدهند با نعمت و فضل وصف نشدنى خدا و اینکه خدا مزد و پاداش مومنان را ضایع و تباه نمیکند ) .
و در وصف حال گروهى دیگر که در زندگى دنیا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نمیکنند , میفرماید ( حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون ) سوره مومنون آیه 99-100 ( تا آندم که بیکى از آنان مرگ میرسد میگوید خدایا مرا ( بدنیا ) برگردانید شاید در ترکه خود کار نیکى انجام دهم نه هرگز این سخنى است که او میگوید بسخنش گوش داده نمیشود و در پیششان برزخى است که تا روز رستاخیز ادامه دارد ) .
روز قیامت – رستاخیز
در میان کتب آسمانى , قرآن کریم تنها کتابى است که از روز رستاخیز بتفصیل سخن رانده و در عین اینکه تورات نامى از این روز بمیان نیاورده و انجیل جز اشاره مختصرى ننموده قرآن کریم در صدها مورد با نامهاى گوناگون روز رستاخیز را یاد کرده و سرنوشتى را که جهان و جهانیان در این روز دارند , گاهى باجمال و گاهى بتفصیل بیان نموده است .
و بارها تذکر داده که ایمان بروز جزا ( روز رستاخیز ) هم تراز ایمان بخدا و یکى از اصول سه گانه اسلام است که فاقد آن ( منکر معاد ) از آئین اسلام خارج و سرنوشتى جز هلاکت ابدى ندارد .
و حقیقت امر نیز همین است زیرا اگر از جانب خدا حسابى در کار , و جز او پاداشى در پیش نباشد , دعوت دینى که مجموعه اى از فرمانهاى خدا و اوامر و نواهى او است , کمترین اثرى دربر نخواهد داشت و وجود و عدم دستگاه نبوت و تبلیغ در اثر , مساوى خواهد بود بلکه عدم آن بر وجودش رجحان خواهد داشت .
زیرا پذیرفتن دین و پیروى از مقررات شرع و آئین , خالى ازکلفت و سلب آزادى نیست و در صورتیکه متابعت آن اثرى در بر نداشته باشد هرگز مردم نیز بار آنرا نخواهند پذیرفت و از آزادى طبیعى دست بر نخواهند داشت .
و از اینجا روشن میشود که اهمیت تذکر و یادآورى روز رستاخیز , معادل با اهمیت اصل دعوت دینى است .
و هم از اینجا روشن میشود که ایمان به روز جزا مهمترین عاملى است که انسان را به ملازمت تقوى و اجتناب اخلاق ناپسندیده و گناهان بزرگ وادار میکند چنانکه فراموش ساختن یا ایمان نداشتن بآن ریشه اصلى هر گناهى است .
خداى متعال در کتاب خود میفرماید ( ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب ) سوره ص آیه 26 .
( کسانیکه از راه خدا بیرون رفته و گمراه میشوند , براى ایشان عذابى است سخت در مقابل اینکه روز حساب را فراموش کردند ) چنانکه پیدا است در آیه کریمه , فراموشى روز حساب منشا هر گمراهى گرفته شده است .
تا مل در آفرینش انسان و جهان و همچنین در غرض و هدف شرائع آسمانى در پیش بودن چنین روزى ( روز رستاخیز ) را روشن میسازد .
ما وقتیکه در کارهائى که در آفرینش تحقق میپذیرد , دقیق میشویم میبینیم که هیچ کارى ( که بطور ضرورت بنوعى از حرکت نیز مشتمل است ) بدون غایت و هدف ثابت انجام نمییابد و هرگز خود کار بطور اصالت و استقلال مقصود و مطلوب میباشد حتى در کارهائى که بنظر سطحى بیغرض شمرده میشوند مانند افعال طبیعى و بازیهاى بچگانه و نظایر آنها اگر بدقت نگاه کنیم غایتها و غرضهائى مناسب نوع کار مییابیم چنانکه در کارهاى طبیعى که عموما از قبیل حرکت میباشد غایتى که حرکت بسوى آنست غایت و غرض آنست و در بازیهاى بچگانه مناسب نوع بازى غایتى است خیالى و وهمى که مطلوب از بازى همانا رسیدن بدانست .
البته آفرینش انسان و جهان کار خدا است و خدا مننزه است از اینکه کار بیهوده و بیهدف انجام دهد و دائما بیافریند و روزى دهد و بمیراند و باز بیافریند و روزى دهد و بمیراندو همچنین درست کند و بهم زند بیاینکه از این آفرینش غایت ثابتى را بخواهد و غرض پا برجائى را تعقیب کند .
پس ناچار براى آفرینش جهان و انسان , هدف و غرض ثابتى در کار است و البته سود و فائده آن بخداى بینیاز نخواهد برگشت و هر چه باشد بسوى آفریده ها عاید خواهد شد , پس باید گفت که جهان و انسان بسوى یک آفرینش ثابت و وجود کاملترى متوجهند که فنا و زوال نپذیرد .
و نیز وقتیکه از نظر تربیت دینى , در حال مردم دقیق میشویم میبینیم که در اثر راهنمائى خدائى و تربیت دینى , مردم بدو گروه نیکوکاران و بدکاران منقسم میشوند , با اینحال در این نشا ه زندگى و تمیز و امتیازى در کار نیست بلکه بالعکس و على الاغلب پیشرفت و موفقیت ازآن بدکاران و ستمکاران میباشد و نیکوکارى توا م با گرفتارى و بد گذرانى و هر گونه محرومیت و ستمکشى .
میباشد در این صورت مقتضاى عدل الهى آنست که نشا ه دیگرى وجود داشته باشد که در آن نشا ه هر یک از دو دسته نامبرده جزاى عمل خود را بیابند و هر کدام مناسب حال خود زندگى کنندخداى متعال در کتاب خود باین دو حجت اشاره نموده میفرماید : ( و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بینهما لاعبین ما خلقناهما الا بالحق و لکن اکثرهم لا یعلمون ) سوره دخان آیه 38 ( ما آسمان و زمین و آنچه را که در میان آنها است بیهوده نیافریدیم این احتمال دور از خرد گمان کسانى است که بخدا کافر شدند واى بحال این کافران از آتش که به کفار وعده داده شده .
آیا ما کسانى را که ایمان آوردند و کارهاى نیک کردند مانند کسانى قرار خواهیم داد که در زمین افساد میکنند ؟ یا پرهیزکارانى را مانند اهل فجور قرار خواهیم داد ؟ ) .
و در جاى دیگر که هر دو حجت را در یک آیه جمع نموده , میفرماید : ( ام حسب الذین اجتر حوا السیئآت ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون .
و خلق الله السمآوات و الارض بالحق و لتجزى کل نفس بما کسبت و هم لا یضلمون ) سوره جاثیه آیه 21-22 ( آیا کسانیکه بجرم و جنایتها پرداخته اند , گمان میبرند که ما آنان را مانند کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام داده اند , قرار خواهیم داد ؟ بطوریکه زندگى و مرگشان برابر باشد .
بد حکمى است که میکنند خدا آسمانها و زمین را آفرید بحق ( نه بیهوده ) و براى اینکه هر نفس بآنچه با عمل خود کسب کرده جزا داده شود بی اینکه به مردم ستم شود ) .
بیان دیگر:
در بحث ظاهر و باطن قرآن در بخش دوم کتاب اشاره کردیم که معارف اسلامى درقرآن کریم , از راههاى گوناگون بیان شده است و راههاى نامبرده بطور کلى بدوطریق ظاهر وباطن منقسم میشود بیان از طریق ظاهر بیانى است که مناسب سطح افکار ساده عامه میباشد بخلاف طریق .
باطن که اختصاص بخاصه دارد و یا روح حیات معنوى درک میشود .
بیانى که از طریق ظاهر سرچشمه میگیرد خداى متعال را فرمانرواى على الاطلاق جهان آفرینش معرفى میکند که سراسر جهان ملک اوست خداوند جهان فرشتگان بسیار بیرون از شمار آفریدکه فرمانبران ومجریان اوامرى هستند که بهر سوى جهان صادرمیفرماید و هر بخش از آفرینش و نظام آن ارتباط بگروه خاصى از فرشتگان دارد که موکل آن بخش هستند .
نوع انسان از آفریدگان و بندگان او هستند که باید از اوامر و نواهى او پیروى و فرمانبردارى کنند و پیغمبران حاملان پیامها و آورنده شرایع و قوانین او هستند که بسوى مردم فرستاده و جریان آنها را خواسته است .
خداى متعال از این روى که بایمان و اطاعت , وعده ثواب و پاداش نیک داده و به کفر و معصیت وعید عقاب و سزاى بد داده , و چنانکه فرموده خلف وعده نخواهد نمود , و از این روى که عادل است و مقتضاى عدل او اینست که در نشا ه دیگرى دو گروه نیکوکاران و بدکاران را که در این نشا ه موافق خوبى و بدى خود زندگى نمیکنند از هم جدا کرده خوبان را زندگى خوب و گوارا و بدان را زندگى بد و ناگوار عطاء نماید .
خداى متعال بمقتضاى عدل خود و وعده اى که فرموده گروه انسان را که در این نشا ه میباشند بدون استثناء پس از مرگ دوباره زنده میکند و بجزئیات اعتقادات و اعمالشان رسیدگى حقیقى مینماید و میان ایشان بحق قضاوت و داورى میفرماید و در نتیجه حق هر ذیحق را بوى میرساند و داد هر مظلومى را از ظالمش , میگیرد و پاداش عمل هر کس را بخودش میدهد گروهى به بهشت جاودان و گروهى بدوزخ جاودان محکوم میشوند .
این بیان ظاهرى قرآن کریم است و البته راست و درست میباشد ولى از موادى است که مولود تفکر اجتماعى انسان است تا لیف و تنظیم شده تا فائده اش عمومیتر و شعاع عملش وسیعتر باشد .
کسانى که در ساحت حقایق جاى پائى و بزبان باطنى قرآن کریم تا اندازه اى آشنائى دارند , از این بیانات مطالبى میفهمند که بسى بالاتر از سطح فهم ساده و همگانى است و قرآن کریم نیز درخلال بیانات روان خود گاهگاهى بآنچه مقصد باطنى این بیانات است , گوشه اى میزند .
قرآن با اشاره هاى گوناگون خود , اجمالا میرساند که جهان آفرینش با همه اجزاء خود که یکى از آنها انسان است , با سیر تکوینى خود ( که پیوسته رو بکمال است ) بسوى خدا در حرکت است و روزى خواهد رسید که بحرکت خود خاتمه داده , در برابر عظمت و کبراى خدائى انیت و استقلال خود را بکلى از دست دهد .
انسان نیز که یکى از اجزاء جهان و تکامل اختصاصى وى از راه شعور و علم است شتابان بسوى خداى خود در حرکت میباشد و روزى که حرکت خود را بآخر رسانید حقانیت و یگانگى خداى بیگانه را عیانا مشاهده خواهد نمود او خواهد دید که قدرت و ملک و هر صفت کمال در انحصار ذات مقدس خداوندى است و از همین راه حقیقت هر شى ء چنانکه هست بر وى مکشوف خواهد شد .
این نخستین منزل از جهان ابدیت است , اگر انسان بواسطه ایمان و عمل صالح در این جهان ارتباط و اتصال و الفت و انس با خدا و نزدیکان او داشته باشد با سعادتى که هرگز بوصف نمیآید درجوار خداى پاک و صحبت پاکان عالم بالا بسر میبرد واگر بواسطه دلبستگى و پاى بندى بزندگى این جهان و لذائذ گذران و بیپایه آن از عالم بالا بریده و انس و الفتى بخداى پاک و پاکان درگاهش نداشته باشد گرفتار عذابى دردناک و بدبختى ابدى خواهد شد .
درست است که اعمال نیک و بد انسان در این نشا ه گذران است و از میان میرود ولى صور اعمال نیک و بد در باطن انسان مستقر میشود و هر جا برود همراه اوست و سرمایه زندگى شیرین یا تلخ آینده او میباشد .
مطالب گذشته را میتوان از آیات ذیل استفاده نمود – خداى متعال میفرماید( ان الى ربک الرجعى ) سوره علق آیه 8 ( برگشت مطلقا ) بسوى خداى تست .
و میفرماید ( الا الى الله تصیر الامور ) سوره شورى آیه 53 ( آگاه باشید همه اموربسوى خدا برمیگردد )و میفرماید ( الامر یومئذ لله ) سوره انفطار آیه 19 ( امروز امر یکسره از آن خداست ) ( یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیه مرضیه فادخلى فى عبادى ) سوره فجر آیه 27-30 ( اى نفس که اطمینان و آرامش یافته اى ( با یاد خدا ) بسوى خداى خود برگرد , در حالى که خوشنودى و از تو خوشنود شده , پس داخل شو در میان بندگان من و داخل شو در بهشت من ) .
و در حکایت خطابى که روز قیامت به بعضى از افراد بشر میشود , میفرماید : لقد کنت فى غفله من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید .
سوره ق آیه 22( تو از اینها که مشاهده میکنى در غفلت بوده اى اینک پرده را از پیش چشمت برداشتیم و در نتیجه چشم تو امروز تیزبین است ) در مورد تا ویل قرآن کریم حقایقى که قرآن کریم از آنها سرچشمه میگیرد میفرماید ( هل ینظرون الا تا ویله یوم یا تى تا ویله یقول الذین نسوه من قبل قد جائت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء فیشفعوا لنا او نرد فنعمل غیر الذى کنا نعمل قد خسروا انفسهم و ضل عنهم ما کانوا یفترون ) سوره اعراف آیه 53 ( آیا کسانیکه قرآن را نمیپذیرند , جز تا ویل آن چیزى را منتظرندروزى که تا ویلش مشهود میشود , کسانیکه قبلا آنرا فراموش کرده اند خواهند گفت پیغمبران خداى ما بحق آمدند پس آیا براى ما نیز شفاعت کنندگانى هستند که براى ما شفاعت کنند یا اینکه برگردانده شویم ( بدنیا ) و عملى غیر از آن عمل که انجام میدادیم , انجام دهیم ؟ اینان نفسهاى خود را زیان کردند و افترائى که میبستند گم نمودند ) .
و میفرماید ( یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق و یعلمون ان الله هو الحق المبین ) سوره نور آیه 25 ( در چنین روزى خدا پاداش واقعى ایشان را میدهد و میدانند که خدا واقعیتى آشکار و بیپرده است و بس ) و میفرماید ( یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه ) سوره انشقاق آیه 6 ( اى انسان تو با رنج بسوى خداى خود در کوشش میباشى پس او را ملاقات خواهى کرد ) .
و میفرماید ( من کان یرجوا لقاء الله فان اجل الله لآت ) سوره عنکبوت آیه 5( هر که ملاقات خدا را امیدوار باشد موقعى که خدا براى ملاقات مقرر فرموده خواهدآمد ) و میفرماید ( فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا ) سوره کهف آیه 110 ( پس هر که بملاقات خداى خود امیدوار باشد باید عمل صالح ( کار سزاوار ) بکند و بپرستش خداى خود امیدوار باشد باید عمل صالح ( کار سزاوار ) بکند و بپرستش خداى خود کسى را شریک ننماید ) و میفرماید ( یا ایتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربک راضیه مرضیه فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى ) سوره فجر آیه 27-30 .
و میفرماید ( و اذا جائت الطامه الکبرى , یوم یتذکر الانسان ما سعى , و برزت الجحیم لمن یرى , فاما من طغى و آثر الحیات الدنیا , فان الجحیم هى الما وى ,و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى , فان الجنه هى الما وى ) سوره نازعات آیه 34-41 ( وقتیکه بزرگترین داهیه روز رستاخیز رسید روزى که انسان هر گونه تلاش و کوشش خود را بیاد میآورد و آتشى که براى عذاب روشن شده آشکار گردید , مردم دو گروه میشوند اما کسى که طغیان نموده و زندگى دنیا را براى خود انتخاب نمود , آتش نامبرده جایگاه اوست و اما کسیکه از مقام خداى خود ترسیده و نفس خود را از هوى دلخواه ناپسند نهى کرد بهشت جایگاه اوست و بس ) .
و در بیان هویت جزاء اعمال میفرماید : ( یا ایها الذین کفروا , لا تعتذروا الیوم انما تجزون ما کنتم تعملون ) سوره تحریم آیه 7 : اى کسانیکه کافر شدید اعتذار مجوئید امروز ( رور رستاخیز جزائى که بشما داده میشود همان خود اعمالى است که انجام میدادید .
استمرار و توالى آفرینش
این جهان آفرینش که مشهود ما است , عمر بیپایان ندارد و روزى خواهد رسید که بساط این جهان و جهانیان برچیده شود چنانکه قرآن همین معنى را تا یید میکند خداى متعال میفرماید : ( ماخلقنا السماوات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمى ) سوره احقاف آیه 3 ( نیافریدیم آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنها است مگر بحق و اجل معین ) براى مدت محدود و معینى که نام برده شده است و آیا پیش از پیدایش این جهان فعلى و نسل موجود انسانى , جهان دیگرى آفریده شده و انسانى بوده است ؟ آیا پس از برچیده شدن بساط جهان و جهانیان که قرآن کریم نیز از آن خبر میدهد , جهان دیگرى بوجود خواهد آمد و انسانى آفریده خواهد شد , پرسشهائى است که پاسخ صریح آنها را در قرآن کریم نمیتوان یافت , جز اشاراتى – ولى در روایاتى که از ائمه اهل بیت نقل شده , باین پرسشها پاسخ مثبت داده شده است [1] .
یاد مرگ و پرهیز از غفلت
اى مردم، شما را سفارش مىکنم به ترس از خدا و فراوان ستودن او به پاس عطاها که به شما بخشیده و نعمتها که ارزانىتان فرموده، و آنچه از وى به شما رسیده. چه نعمتها، که شما را بدان مخصوص فرمود; و رحمت پى در پى، که افزود. زشتىتان بر او آشکار بود و بر شما پوشید، در دسترس گرفتنش بودید، و شما را مهلتبخشید. و شما را سفارش مىکنم به یادآوردن مردن، و از مردن اندک غافل بودن; و چگونه از چیزى غافل شوید که شما را فراموش نکند، و در چیزى طمع بندید که مهلتتان ندهد. اندرزگوى شما بس مردههایى را که دیدید. بر دوشها به گورهاشان بردند، نه خود سوار بودند; در گورهاشان فرود آوردند، نه خود فرود آمدند. گویى آنان آباد کننده دنیا نبودند، و گویى همیشه آخرت خانههاشان بود، و پیوسته در آن غنودند. آنچه را وطن خود گرفته بودند، از آن رمیدند; و در آنجا که از آن مىرمیدند، آرمیدند.
بدانچه از آن جدا شدند سرگرم گردیدند، و جایى را که بدان رفتند تباه گردانیدند. نه از زشتى بازگردیدن توانند، و نه بر کار نیک افزودن. به دنیا خو گرفتند و آنان را فریفته ساخت، و بدان اعتماد کردند و بر خاشکان انداخت. پس بر یکدیگر پیشى گیرید. خدایتان بیامرزاد! در خانههاتان، که شما را آباد کردن آن فرمودهاند، و بدانچه خواهان آنتان ساختهاند و بدان خواندهاند. و با شکیبایى بر اعتخدا و دورى گزیدن از معصیت او، کامل ساختن نعمتهایش را بخواهید، که فردا به امروز نزدیک است، و چه شتابان گذرد ساعتها در روزها، و روزها در ماه، و ماهها در سال، و سالها در دوران زندگانى کوتاه.
نشانههاى قیامت
خدا را! خدا را! بندگان خدا بترسید که دنیا شما را به راهى مىراند که به قیامت رساند شما و یامتبسته یک ریسمانید. و از هم جدا نمىمانید گویى قیامتبا نشانههایش پدیدار است، و علامتهاى آن آشکار، و شما را به صراط خود نگاهداشته – و خواستار -، با زلزلههایش سررسیده و سنگینى آن – بر شما – بار. و دنیا رشته پیوند با مردم خود گسلانده، و آنان را از دامن خودبرون رانده. گویى روزى بود و به آخر کشید، یا ماهى و به سر رسید. تازه آن کهنه و فربه آن نزار، در موقعى سخت تنگ و کارهایى بزرگ و درهم – و برونشو دشوار ; و آتشى که سوزش آن سخت و توان فرسا – ست و بانگ آن بلند و رسا – ست. شعله آن رخشان است، آوازش خروشان است، زبانه آن درخشان است، خاموشى آن نامنتظر است، و فروزینه آن آن شعلهور، بیم آن ترساننده، و قرارگاه آن به جایى راه نبردنده، پیرامونش تار و دیگهایش گرم و بى بار، کارهایش سخت و دشوار "و آنان که پرهیز کردند و از پروردگار خود ترسیدند گروه گروه به بهشت رانده مىشوند." نه ترس عذاب دارند و نه بیم عقاب، از آتش دور، در خانه امن آسوده و آرام، و از جاى باش و آسودن در آن خشنود و به کام. آنان که در دنیا کارهاشان پاک بود و دیدهاشان گریان و نمناک، شب آنان دردنیا روز بود با فروتنى کردن و آمرزش طلبیدن، و روزشان شب با تنهایى گزیدن و از مردم بریدن. پس خدا بهشت را بازگشتگاه آنان ساخت و پاداش ایشان را نیکو پرداخت; و آنان در خور آن ثواب بودند و بدان سزاوار، با ملکى همیشگى و نعمتى پایدار.
مرگ در نظر على علیه السلام
پس از این چند مقدمه چگونگى مساوى بودن زندگى و مرگ را در نظر عاقبتبین على علیه السلام میتوان دریافت.
بلکه اگر اندک تاملى در مفهوم زندگى على علیه السلام بنمائیم،شاید لذت خوش آمد گفتن على علیه السلام را به مرگ که در هنگام زدن حلقه بدرجانش فرمود دریابیم.
اکنون جملات حیرت آور یگانه قهرمان زندگى و مرگ را مطالعه کنید:
1-سوگند به یزدان پاک هیچگونه پروائى ندارم،من بطرف مرگ حرکت کنم یا مرگ بمن وارد شود.
2-سوگند به معبود یگانه مرگ چیز تازهاى که ناگوار باشد بمن نشان نداده است.
3-قسم بخداوند بزرگ فرزند ابیطالب بمرگ مانوستر است از کودک شیر خوار به پستان مادر.
4-هنگام اصابت زخم جان کاه که رشته زندگىاش را از هم میگسیخت فرمود:بخداى کعبه خلاص شدم،میگوید:پروائى ندارم من بطرف مرگ حرکت کنم یا مرگ بمن وارد شود.آرى براى آن تابلوئى که بى اختیار زیر دست نقاش زبر دست قرار گرفته است فرقى ندارد که قلم را بسوى آن ببرد یا آن را بسوى قلم،آن نمونه تمام عیار پیشوایان توحید که خود را مانند تابلوى بى اختیار زیر دست نقاش زندگى و مرگ تسلیم نموده بود.هیچ گونه فرقى نداشت که قلم مرگ بسوى او حرکت کند یا او بسوى قلم مرگ.آرى على علیه السلام از غوغاى مرگ و غائله پس از مرگ نگرانى ندارد.
میگوید:مرگ بمن چیز تازهاى نشان نداده است.
البته چنانکه در گذشته اشاره نمودیم،براى کسیکه حقیقت زندگى بالوازم و خواصش روشن گشته و هیچگونه نقطه مجهولى ندارد.مرگ کدامین تازه را بچنین شخصى نشان خواهد داد.
از قوانین عمومى که در تمامى شناسائىهاى بشى مورد تصدیق همگان قرار گرفته این است که با شناسائى حقیقى یکى از دو حقیقت متقابل،دومى ار نیز میتوان شناخت،بلکه اگر بخواهیم عرفتیکى از آندو را به نهایت درجه خود برسانیم،بدون شک باید دومى را بطور کامل بشناسیم.
تامل در تمامى دوران زندگى على علیه السلام بطور همه جانبه و بدون غرض بزرگترین دلیل بر ادعاى اوست.
هزاران نظر انتقاد و عیب جوئى از على علیه السلام جه در زندگى پیش از خلافت او چه پس از خلافت او،بلکه در قرنهاى طولانى که ریاست پرستان و جانوران انسان نما براى پوشاندن عیوب و رسوائىهاى خود انجام میدادند،نتوانستند از روى مدرک صحیح اثبات کنند که على علیه السلام در فلان مورد فردى یا اجتماعى قدمى برداشته است که مطابق هواى نفس بوده یا لا اقل اشتباه نموده است.
کیست که بتواند منصبى باین عظمت را در جهانى که سر تاپا کنجکاو بوده استباستحقاق حائز شود؟آیا میتوان گفت على علیه السلام زندگى را نفهمیده بود.
بلى او زندگى را فهمیده بود که کوچکترین هراسى از مرگ نداشت.میتوان این حقیقت را بطور دیگرى که ادراکات و مشاعر ما اقتضا میکند بیان نمود:
آن شخص که در محیط مستان هشیار است.آن کس که در میان خودپرستان و فرد پرستان در فکر اجتماع است،مردى که میداند بهره مالى و تشخص هر فرد از افراد اجتماع مربوط بکار و ایجاد نتیجه است.آن بیدار در محیطى که تنازع در بقاء و پامال نمودن ضعیف،مبادى و اصول انسانیت را از آنها سلب نموده است.آیا چنین مرد بیدار در چنان اجتماع نفرت انگیز هر روز و ب مرگ را احساس نمىکند؟اینست که:على علیه السلام از غوغاى مرگ وغائله پس از مرگ نگرانى ندارد.
باز میگوید:فرزند ابیطالب بمرگ مانوستر است از کودک شیرخوار به پستان مادر.
کمتر ادعائى دیده میشود که مانند این ادعا مقرون با دلیل بلکه با یک بیان ذوقى دلیلش جلوتر از ادعا در ذهن شنونده جاگیر گردد.تاریخ بشر با هزاران مجسمهها و بتهاى دروغین که میسازد و بخود آدمیان تحویل میدهد.تاریخ ننک آور با هزاران حق کشىها و جنجال بىاساس نتوانسته است دوستى حقیقى نور دیده ابراهیم خلیل علیه السلام را با یزدان پاک انکار کند.
نزدیک بهزار و چهار صد سال است که بلندگوى تاریخ بدون پرده میگوید:
على علیه السلام در ادعاى دوستى با خدا گزاف گوئى نکرده است این ادعا را در یک دست و تاریخ زندگى روشن على علیه السلام را در دست دیگر بگیرید و با یکدیگر تطبیق کنید.
اکنون که على علیه السلام دوستخدا است چرا شب و روز آرزوى ملاقات و شتافتن بمحضر اعلاى او را نداشته باشد.
بپرس از کتاب آسمانى آن هم میگوید دوستحقیقى باید آرزوى ملاقات دوست را داشته باشد. قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقینبگو بطایفه یهود:اگر گمان میکنید دوستان خدا شمائید و بس آرزوى مرگ کنید اگر راست میگوئید. چرا مرگ به على بن ابیطالب علیه السلام شیرینتر از پستان مادر به کودک شیرخوار نبوده باشد؟ او که مانند جنین عاشق بشکم مادر،عاشق بزندگى پر از ناگوارى نیست.
او با عقل سالم و فطرت پاکش دریافته بود که مرگ یعنى باز شدن درهاى ابدیت.
مرگ یعنى رهائى از قیود تاریک ماده،آرى کشاورزى که در فصل خود بذر افشانى و تربیت زراعت نموده و در انجام تکالیف کشت کارى کوچکترین مسامحه ننموده است،چرا بانتظار روز در و ننشیند و چرا هنگام یاد آورى از انباشته شدن محصول در مقابل چشمانش خوشحال نگردد؟ مگر ایام زندگانى انسان فصل بذر افشانى نیست؟
مگر با شروع مرگ هنگام درو نمودن نمیرسد؟
آرى على علیه السلام حق دارد،اگر از غوغاى مرگ و غائله پس از مرگ نگرانى ندارد.
چرا على بن ابیطالب علیه السلام در موقع اصابت زخم سنگین مرگ مانند مهمان عزیزى که سالها انتظار آن را بکشد به مرگ خیر مقدم نگوید؟
در حالیکه نالههاى دردمندان دورترین نقطه زمامدارىاش در گوش و قلب او طنین انداز بوده و جهان پهناور زندگى را مبدل به یک سیه چالى میکرد که با دست و پاى بسته در زنجیر نتواند در آن سیه-چال نفس به آرامش بر آورد.زندگى بى اندازه تلخ استبراى انسان دادگر مطلق که شاهد کندن خلخالى است از روى ستم از پاى دخترى که در قلمرو زمامدارى آن دادگر است،گو که آندختر مسلمان نبوده باشد.
اگر تسلیم محض بودن در مقابل عدالت و ناچیز شمردن مال و جان و اقرباء و سلطنت همان ارزش را دارا است که على علیه السلام با کردارش انجام میداد،اگر وحشت و هراس از کوچکترین ستمکارى بحقوق زندگان بآنطور است که على علیه السلام داشت و میفرمود:اگر تمامى دنیا را با آنچه که در آن است در مقابل ستم بمورى با کشیدن پوست جوى از دهانش بمن ببخشند من نخواهم کرد.
حقیقت جاودانى عدالت است که میگوید:
على (ع) از غوغاى مرگ و غائله پس از مرگ نگرانى ندارد.
تاریخ شرم آور و پرننگ فرزندان نا خلف آدم با تمامى صراحت میگوید:
ننگ باد بر اولاد آدم که هنگامى یاد آورى ستیزهجوئى و جنگاورى آنها،حتى فضاى پهناور با تمامى ستارگانش که ناظر و گواه بوده است،سر افکنده و شرمنده میگردد.درندگى اولاد آدم و زیر پا گذاشتن آنها اصول انسانیت را در معرکه رزم جوئى بحدى بىباکانه و ستمگرانه است که حتى وحوش بیابان و جنگلها نیز بآن اندازه عنان گسیخته نیستند.
آیا انسان دشمن،هنگامى که بداند سوزاندن دشمن با آتش سریعتر و نابود کنندهتر است مهلت میدهد تا دشمن را با آب خفه کند؟البته نه!
آرى یقینا اگر در آب خفه کردن دشمن و یا کشتن با تشنگى زودتر و بهتر انجام میگیرد،نوبتبه صف آرائى و نابود کردن با شمشیر نمیرسد.
تاریخ بشرى تنها پیشوایان توحید و نمونه تمام عیار آنها فرزند نازنین و سلحشور ابیطالب را از این رسم و قانون عمومى استثناء کرده است.
بروید تاریخ مسلم زندگى على علیه السلام را مطالعه کنید،خواهید دید:معاویه آن شخص وارونه و آن جانور انسان نما در یکى از جنگهاى صفین به نهر فرات مسلط شد و لشکریان على علیه السلام را از نزدیک شدن بآب جلوگیرى کرد تا بلکه با تشنگى و بدون احتیاج باسلحه و صرف مدت زیاد، یاوران على علیه السلام را از پاى در آورد.فرمان هجوم بطرف آب و اشغال آن از ناحیه على علیه السلام صادر گشته و با کوچکترین حمله به نهر فرات پیروز گشتند.بدیهى است که یاوران على علیه السلام در صدد مقابله بمثل در آمدند.
ولى على علیه السلام هرگز اصول انسانیت و قوانین اسلام را در هنگام سلحشورى از دست نداده است.او با تمامى تنفر از کردار یاورانش راه آبرا بروى آنها باز و همگانرا بسوى آشامیدن دعوت فرمود:زیرا در منطق زندگى و زندگى منطقى على علیه السلام جنگ براى اصلاح انسان است نه براى نابود کردن آن.
همچنین تاریخ بشرى دستى را نشان نداده است که قریب به پنجاه سال قبضه شمشیر بفشارد و قطره خونى بناحق نریزد،جز فرزند قهرمان پارسا و متواضع ابیطالب را.
آن تاریخ که شاهد زندگى انسانى على بن ابیطالب استبا صداى بلند میگوید:
على (ع) از غوغاى مرگ و غائله پس از مرگ نگرانى ندارد.
در منطق على بن ابیطالب علیه السلام آن مرگى که تمامى افراد و اجتماعات باید از آن بهراسند، عبارت از مرگ وجدان و فطرت است.زیرا فرد یا اجتماعى که خود پرستى و عشق بشخصیت را بجائى برساند که تمامى ارزشهاى زندگى را به تراکم ثروت و امر و نهى منحصر کند چنین فرد یا اجتماعى دو اسبه بسوى انقراض و نابودى میتازد.در آن فرد و اجتماعى که وجدان و فطرت اولیه میمیرد احساس تکلیف نابود گشته،مبادى و اصول انسانیت که انسان را از وحشى جدا میکند و باو علم و فلسفه و اخلاق و دین یاد میدهد،جاى خود را براى تنازع در بقاء و پا مال نمودن ناتوانان خالى میکند.
از آنطرف این دنیاى کهن در مقابل هر نیرومند،نیرومندترى و در مقابل هر دست،دستبالاترى تهیه میکند که هر یک با دست دیگرى راه نیستى در پیش میگیردند.این است مرگى که همگان از قیافه آن مىترسند و باید هم بترسند.ولى آن یگانه شخصیت زنده که همیشه اهمیت تکلیف را به اولاد آدم گوش زد فرموده و خود را کشته شده تسلیم در پیشگاه قانون (قصاص پیش از جنایت ممنوع است) قرار داد.اگر خود نیز هرگز راجع بمرگ اظهارى نمیکرد،حقیقت مقدس و جاودانى تکلیف با رساترین صداى خود بگوش جهانیان میرسانید:
على (ع) از غوغاى مرگ و غائله پس از مرگ نگرانى نداردآیا ممکن است کسى از مرگ بهراسد و با توجه به سوء قصد حتمى قاتل جنایتکار هیچ گونه مواخذهاى درباره قاتل انجام ندهد؟
مگر على بن ابیطالب علیه السلام نمیتوانستبا آن قدرت شاهانه خود قوانین را مطابق تمایلات متعارف انسان نماها منحرف نموده و روى زمین را از مجسمه پلید و جنایتبار ابن ملجم مرادى پاک کند؟
اگر آن نمونه تمام عیار پیشوایان توحید،کوچکترین نگرانى از مرگ داشت،میان انبوه دشمن از رعیت و لشکر که هواى سفرههاى رنگارنگ و ثروتهاى گزاف و کرسىهاى امر و نهى بر سر داشته و على-علیه السلام را تنها مزاحم خود میدیدند،بدون سلاح و بدون مامورین محافظ در دل شب تاریک،مانند روز روشن حرکت میکرد.آن یگانه نسخه انسانیت که براى انجام تکلیف در هر شبانه روزى چند بار بآستانه باعظمت مرگ با رضایتخاطر قدم میگذاشت،مرگ را مبهوت ساخته بود، خود مرگ هم مانند زندگى بهت آورش فریاد میزد: على (ع) از غوغاى مرگ و غائله پس از مرگ نگرانى ندارد بالاخره زمامدارى پارسا و نیرومندى که از زیادى وصله لباس در هنگام ریاست مطلقه از وصله کننده شرمنده گردد.و در تمامى مدت زندگانى به نیرومندان و ناتوانان در حقوق انسانى به یکسان نظر نکند و از دم شمشیر برانش با اینکه دائما خون تبهکاران از آن میچکیده و در جنگهاى خانمانسوز در صف اول برق میزد و در صدها حوادث مختلف که انتقام جوئى در آنها، انسانیت را از انسان سلب میکند،قطره خونى بناحق نریزد.
و در زیر زخم سنگین بار مرگ غذاى قاتل جنایتکار را فراموش نکند و از هیجان پدر کشتگى فرزندان جلوگیرى کند و در موقع عبور از دالان مرگ بصفحات پس از مرگ لباس وصله خورده را عوض و با یک قطعه کفن معمولى مانند لباس احرام،جسد خود را بزیر خاک و خود بملاقات پیشگاه معبودش بشتابد.کدامین نگرانى او را شکنجه و آزار دهد.بعظمتخداوند اعلى سوگند که آن لباس و آن شمشیر و آن انسان که ارزش خود را از على علیه السلام دریافته است و آن قلب با رافت و محبتحتى خود آن قاتل جنایتکار و آن کفن معمولى گواه صدقند که: على (ع) از غوغاى مرگ و غائله پس از مرگ نگرانى ندارد
((دغدغه معاش، نگرانی معاد))
یسئلونکم حتی عن البقاع والبهائم
وای به حال و روزگار قومی که در میان آنها حساسیت و احساس مسئولیت درباره رعایا و زیردستان و به اصطلاح جدید "شهروندان" روی به ضعف بگذارد تا جایی که درد و رنج آنان و فقر و فاقه بیچارگان، کمترین واکنشی را در نهاد آنها برنینگیزد و خوابشان را برنیاشوبد؛ با تکاندن سری و اظهار افسوسی همه آنچه را که درماندگان از آن مینالند بشنوند و از کنار دیوارهای فرو ریخته، شکمهای گرسنه و دستهای درمانده بگذرند و به راه خویش روند.
هیهات! که در میان همه سیره و سنت بزرگان دین از میان اولیا و انبیا هیچ هنری و هیچ عبادتی به رتبه و جایگاه فریادرسی خلق روزگار و برطرف کردن پریشان حالی درماندگان نیست؛ چنانکه حضرت ختمی مرتبت(ص) کسی را که به فریاد دادخواهی درماندهای بیاعتنایی میکند از جرگه مسلمین خارج میداند.
در سیره حاکمان عادل و اولیای صالح از خیل اهل بیت، علیهمالسلام، است که جز نان وخورش خشن برنگزیدند و جز رسیدگی به حال رعایا و اصلاح و انتظام رفتار و مناسبت آنان برای خود طریقی انتخاب نکردند؛ چنانکه امیرالمومنین علی، علیهالسلام، همواره چنین بود و حضرت صاحب الزمان، علیهالسلام، نیز جز این نخواهد کرد.
"دغدغه معاش" مجال "نگرانی معاد" را از بین میبرد. مردم در گیرو دار نان و خورش و پوشش چنان سرمایههای وجودی خویش را از دست میدهند که از آنان جز سنگی سرد و نامی سنگین بر صفحه قبر نمیماند تا چه رسد به عمل صالح، عبودیت، معرفت و انتظار فرج بزرگ و ظهور حضرت صاحبالزمان(ع).
مگر جز این است که صلاح و فساد رعایا در کف حاکمان است؟! مگر نه اینکه صلاح معاش و اصلاح معاد آنان در گرو عدالت امیران و مراقبت آنان از حال و روز مردم است؟! بویژه در عصری که تمامی قوا و حتی آب و برق و خوراک و تعلیم و تربیت و بازرگانی و سایر امور جملگی در کف کلیدداران بیتالمال است و هیچ تولد و مرگ و سفر و حضری از نگاه صاحبان دفتر و دیوان دور نمیماند.
دمدمههای شیطان لعین از یک سو بندگان خدا را در معرض هلاکت میافکند و دم تیز و تند ملکالموت از دیگرسو خیل رعایا را به سوی مرگ ناگزیر میخواند، این همه را در کنار توطئهها و نقشههای پلید اولاد بنیاسرائیل و عملههای تا دندان مسلح آنان از میان جهانخواران قرار دهید که همواره مسلمین را درگیر با خود، مشغول با مشکلات خرد و حقیر و غافل از همه آنچه در پیرامون آنان میگذرد میخواهند. بهراستی در چنین مهلکهای چه باید کرد؟
چگونه میتوان درس هوشیاری، آمادگی، انتظار و مجاهده اخلاقی را در گوش رعایا خواند؟ چگونه میشود آنان را مهیای استقبال از سالهای سخت عصر ظهور نمود و در آستانه خانهها چشم به راه امام مبین حق نگهداشت؟
فهرست بزرگ تغییر ارقام و اعداد و نرخ معمولیترین و سادهترین نیازهای حیات مثل آب و نان و سرپناه و جامه درآ غاز هر سال که جملگی بر حجم دغدغههای بندگان خدا میافزاید جایی برای نگرانی معاد نمیگذارد.
شما را چه میشود؟
هیچ اندیشیدهاید که احساس ناامنی و دغدغه معاشچگونه اخلاق را در گرداب ابتذال نابود میسازد؟!
هیچ به تاثیر وحشتناک و اضطراب حاصل از بیتعادلی و فردایی مبهم و آنچه بر سر نسلی میآورد فکر کردهاید؟ نسلی که خصم از همه سو او را احاطه کرده است؟!
هیچ به لغزش همه پایههای اعتماد به حاکمان و تاثیر دهشتناک آن در رعایا فکر کردهاید؟!
بیگمان این صاحبان امضا و مناصباند که میبایست دیر یا زود جوابگوی همه آنچه که در همه لحظات و آنات بر تکتک مردم میگذرد باشند، چنانکه در پیشگاه حاکم و دادرس بزرگ، حساب پولی سیاه و دانهای خرما را میبایست پس داد تا چه رسد به میلیاردها روز و ساعت عمر و میلیاردها میلیارد ثروت و مال که ضرورتاً در دخل و خرج آنها وارد ساختن ذره المثقالی هوی و هوس و یا تمایلات قبیلهای و حزبی جایز نیست.
هیهات! در نیافتیم که در قاموس حکمرانی علی علیهالسلام، از حاکمان درباره بقاع و بهائم (چهارپایان) نیز سوال میشود (یسئلونکم عن البقاع والبهائم).
در چنین معرکهای وای به حال وکیلی و وزیری که عقبای خویش را مصروف دنیای دوستان گرمابه و گلستان کرده باشد.
نسلی در انتظار با صبری بزرگ آمد و رفت و نسلی دیگر نیز روی به کهولت گذارده، اما همچنان صابر و ناظر است. این سکوت در پیشگاه امام عصر، علیهالسلام و دادگاه عدل الهی فریادی خواهد شد که هیچ کوهی آن را تاب نخواهد آورد.
چگونه است که گاه بیملاحظه اینهمه و با داشتن قدرت، ثروت، اختیار و مردمی تابع و شکیبا از تنظیم مناسبات اجتماعی، اقتصادی، آموزشی مردم چنان در میمانیم که تغییر و تزلزل در تصمیمات، مقررات، آئیننامهها و عزل و نصبها روزی همه هفتهها و ماههای سالمان شده است؟
چگونه است که همه ساله، درست در آخرین روزهایی که میلیونها نفر از خانواده بزرگ این وطن اسلامی با هزاران رنج و سختی خود را با تغییرات ناگزیر و البته یک جانبه اقتصادی و معیشتی سال پیش تطبیق دادهاند به ناگاه دیگربار با تغییر نرخ همه خدمات و کالاهای عمومی آنان را با شرایطی متزلزل و بحرانی و کمرشکن روبرو میسازید؟ در حالی که هیچ مرجعی برای جبران کاستیها و دستیابی به تعادل نمیشناسند و دغدغه فرا رسیدن آخرین ماه سال و وارد آمدن شوک و ضربهای دیگر پشت آنان را میلرزاند. چه، دیگر بار خود را ناگزیر به رویارویی با تصمیماتی یکسویه خواهند یافت.
"موعود" در هزاران صفحه از نشریهای که جملگی متعلق به ساحت مقدس امام عصر، علیهالسلام، است از همه آنچه که کیان مسلمین را به خطر میاندازد و آنان را تهدید میکند سخن گفته و با ذکر مستندات، قریبالوقوع بودن بحرانهای بزرگ را که از فضایی خارج از جغرافیای این سرزمین وارد میشود هشدار داده و از ضرورت ایجاد آمادگی بزرگ "تربیت نسل منتظر و تاسیس شهر منتظران" سخن بهمیان آورده است.
اینهمه میتواند در آیندهای نه چندان دور شیعیان والامقام را درگیر با حوادث سخت کند.
جا دارد با توجه به بیانات مقام معظم رهبری که سال 83 را سال "پاسخگویی" مسئولان به مردم اعلام کردهاند بررسی و اصلاح موارد زیر در دستور کار مدیران کشور وارد شود.
مطالعه همه جانبه مناسبات مردم (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و…) و کشف همه مواردی که قانون درباره آن موارد سکوت اختیار کرده و یا به اجمال ازکنار آنها گذشته است.
تدوین سریع و هوشمندانه قوانین برای همه موارد مکشوفه.
تصویب آئیننامههای اجرایی و ساماندهی دستگاههای اجرایی توسط مدیران لایق و از همه مهمتر افزایش توان و کارایی دستگاههای نظارتی و بازرسی.
اصلاح جدی همه اموری که دستگاه قضایی را از ظاهر ساختن نقش و توان کامل در استیفای حقوق فردی و اجتماعی بازمیدارد.
اینهمه در زمره معضلات بر زمین مانده است که ناگزیر میبایست اصلاح و بازبینی آنها در دستور کار نظام اسلامی وارد شود. تادیب خاطیان و مسدود ساختن راه انتخاب و بهکارگیری مدیران ناتوان و فاقد شایستگی و توانایی و حراست مجموعه نظام اقتصادی و اجتماعی کشور از تغییرات بیسبب فصلی میتواند زمینه احیاء حسن ظن و اعتماد عمومی را فراهم آورد.
31