چارچوب نظری پایان نامه روانشناسی با موضوع تیپ شخصیت
2-1 مفهوم شخصیت
شخصیت1 از واژه لاتین Persona گرفته شده و به نقابی اشاره دارد که هنرپیشه ها در نمایش استفاده می کردند. پرسونا (نقاب) به ظاهر بیرونی، ظاهر علنی که افراد به دور و بر خود نشان می دهند اشاره دارد. بنابراین بر اساس ریشه شخصیت، شخصیت به ویژگی های بیرونی و قابل رویت ما اشاره دارد. اما شخصیت تنها به نقابی که بر چهره می زنیم و نقشی که بازی می کنیم اشاره ندارد. هنگامی که از شخصیت سخن می گوییم ویژگی های متعدد فرد، کلیت یا مجموعه خصوصیات گوناگون که از صفات جسمانی فراتر می رود را به حساب می آوریم. این واژه تعداد زیادی از خصوصیات ذهنی و هیجانی را در بر می گیرد، خصوصیاتی که ممکن است نتوانیم مستقیماً آن ها را ببینیم و فرد شاید سعی کند آنها را از ما مخفی کند، یا شاید ما از دیگران مخفی کنیم (شولتز و شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی،1386).
در لغت نامه وارن2 تعریف شخصیت چنین آمده است: شخصیت به جنبه های عقلی، عاطفی، انگیزشی و فیزیولژیک یک فرد گفته می شود. به عبارت دیگر به مجموعه مولفه هایی که انسان را سر پا نگه می دارد شخصیت گفته می شود. در این تعریف مجموعه عوامل در کنار هم قرار داده شده اما اشاره ای به یکپارچگی این عوامل و پویایی آنها نشده است (گروسی فرشی،1380).
آلپورت شخصیت را به این صورت تعریف کرد "شخصیت ساختاری پویا درون فرد متشکل از سیستم های روانی- جسمانی است که رفتار و افکار مشخصه او را تعیین می کنند" (شولتز و شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی، 1386).
شلدون3 پویا بودن شخصیت را در تعریف خود مطرح نموده و چنین عنوان می کند: "سازمان یافتگی پویشی جنبه های ادراکی، عاطفی، انگیزشی و بدنی فرد را شخصیت گویند" (سیاسی، 1390).
کتل از مقوله محتوایی در شخصیت خارج شده و جنبه کاربردی شخصیت را در تعریف خود عنوان می کند و آن را چنین تعریف می نماید: "شخصیت چیزی است که به ما اجازه می دهد پیش بینی کنیم که شخص در یک موقعیت معین چه خواهد کرد و یعنی چه عملی از او ناشی خواهد شد" (گروسی فرشی، 1380).
2-5-1. نظریه های شخصیت
2-5-2-1. دیدگاه روان کاوی
از دیدگاه فروید، روان یا شخصیت انسان به مثابه ی تکه یخ قطبی بسیار بزرگی است که تنها قسمت کوچکی از آن آشکار است؛ این قسمت، سطح آگاه را تشکیل می دهد. بخش عمده دیگر آن زیر آب است که نا خودآگاه را تشکیل می دهد. بخش ناخودآگاه، جهان گسترده ای از خواسته ها، تمایلات، انگیزه ها و عقاید سرکوب شده است که انسان از آن ها آگاهی ندارد. در حقیقت، تعیین کننده اصلی رفتاره ای بشر، همین عوامل ناخودآگاه او هستند که از سه قسمت عمده تشکیل می شوند: نهاد، خود و فراخود. این سه عنصر اساسی شخصیت همواره و به صورتی متقابل بر یکدیگر تاثیر می گذارند؛ اما از لحاظ ساختار، کنش، عناصر تشکیل دهنده، و پویایی، به طرز مشخصی با یکدیگر تفاوت دارند. از نظر فروید، رفتار یا روان یا شخصیت انسان، همیشه محصول ارتباط متقابل متعاول وی ا متعارض این سه عامل است (شاملو، 1388).
نهاد. فروید اعتقاد داشت که نهاد بخشی از شخصیت انسان است که با خود انسان زاده می شود. اساس ذاتی ساختار فوق در غرایزی است که منشا زیستی دارد. دو بخش دیگر شخصیت سرانجام از نهاد ناشی می شوند. نهاد در بردارنده همه انرژی های زیست مایه ای و روان شناختی است. بنابراین نهاد منبع و منشا تمام انگیزه ها محسوب می شود و کاملا ناهشیارنه است (راس،1992؛ جمالفر، 1386). نهاد براساس اصل لذت عمل می کند، یعنی دریافت لذت و دوری از رنج. به این طریق، نهاد در پی ارضای کامل و فوری است. نهاد نمی تواند نومیدی را تحمل کند و از معنیات آزاد است. به واقعیت وقعی نمی نهد و می تواند از طریق عمل یا از طریق تخیلات به ارضاء برسد و آنچه را که خواسته است به دست آورد (پروین، و جان، 2001؛ ترجمه جوادی و کدیور، 1386).
خود. فرآیند نخستین نهاد، به تنهایی نمی تواند تنش موجود را کاهش دهد؛ به عبارت دیگر، فقط با تصور و تخیل نمی توان نیازها را برطرف کرد. به همین علت، قسمتی از نهاد از آن منشعب می شود و به صورت پاره دوم شخصیت که "خود" نام دارد، در می آید. "خود" به انسان کمک می کند تا از تنش درونی را بکاهد و نیاز هایش را براساس واقعیت در ارتباط با آن، و با استفاده از امکانات واقعی برآورده سازد (شاملو، 1388). خود براساس اصل واقعیت عمل می کند. در سازمان بندی و کنترل اعمال خود از فرایند های ثانویه استفاده می شود. این اعمال شناختی از قبیل ادراک، حافظه، واقعیت ازماییف جهت گیری زمانیف توجه، یادگیریف کنترل فعالیت حرکتی، کسب تصور ذهنی از خویشتن و تشخیص و تمیز ما بین واقعیت و خیال را در بر می گیرد، بخشی از خود هوشیارانه است (راس،1992؛ جمالفر، 1386).
فراخود. "فراخود" اخرین قسمت از شخصیت انسان است که از نهاد منشعب می شود. در واقع نماینده درونی ارزش های فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی است که توسط خانواده به کودک منتقل می شود و جایگزینی و پایداری آن از طریق پاداش و تنیه صورت می گیرد. "فراخود" بخش اخلاقی شخصیت انسان است و از دو قسمت وجدان و خود ایده آل تشکیل می شود. وجدان براساس رفتاری که خانواده آن را ناپسند می داند و شخص را به خاطر آن تنبیه می کند، شکل می گیرد. خود ایده آل، آن نوع اعمال، افکار و عواطفی را شامل می شود که مورد پذیرش خانواده است، آن ها این موارد را تایید می کنند و برای انجام آن ها به فرد پاداش می دهند. کودک به وسیله مکانیسم و تشکیلاتی به نام مکانیسم درون فکنی این ارزش ها را در درون خود پی می ریزد؛ به عبارت دیگر، معیارهای اخلاقی اولیای خود را درون ریزی یا درون فکنی می کند. در صورتی که عمل خلاف اخلاقی از شخص سر بزند، وجدان او را تنبیه می کند، و اگر دست به عمل پسندیده ای بزند، خود ایده آل به او احساس غرور و سربلندی می دهد (شاملو، 1388).
2-5-2-2. دیدگاه رفتاری
دیدگاه رفتار گرایی بر اهمیت متغیرهای محیطی یا موقعیتی رفتار تاکید می کند. در این دیدگاه، رفتار عبارت است از تعامل مستمر بین متغیرهای شخصی و محیطی. شرایط محیطی، رفتار را از طریق یادگیری شکل می دهد، و رفتار به نوبه خود به محیط شکل می دهد. آدمی و محیط بر یکدیگر تاثیر دارند. برای اینکه بتوان دست به پیش بینی رفتار زد باید نحوه تعامل ویژگی های شخص با خصوصیات محیط را شناخت (اتکینسون و همکاران،1983، ترجمه براهنی و همکاران، 1386). این دیدگاه معتقد است که همسانی در رفتار افراد به دلیل شباهتی است که در شای محیطی موجود است و موجب برانگیختن این رفتار ها می شود(پروین، و جان، 2001؛ ترجمه جوادی و کدیور، 1386).
روان شناسان یادگیری-رفتاری به جای صحبت از روان درمانی، از اصلاح رفتار و رفتار درمانی سخن می گویند و به جای حل تضادهای درونی و یا تجدید سازمان در شخصیت، رفتار های خاصی را تغییر می دهند و یا اصلاح می کنند. چون اکثر رفتارهای مساله ساز، یاد گرفته می شوند، می توان آنها را از طریق کاربرد شیوه هایی که بر یادگیری مبتنی است فراموش کرد و یا تغییر داد(پروین و جان، 2001؛ ترجمه جوادی و کدیور، 1386).
برخی از نظریه پردازان مثل واتسون رفتار گرایی صرف را مطرح نموده اند. که اصرار داشتند روان شناسی فقط می تواند رفتارهای آشکار و قابل مشاهده را مورد مطالعه قرار دهد. در بین آنها کسانی روش شناختی رفتارگرایی را تجویز کردند که آنها فرایندهای هیجانی و شناختی به عنوان موضوع های مناسب برای مطالعه شخصیت تشخیص داده شده اند(راس،1992؛ جمالفر، 1386).
2-5-2-3. دیدگاه انسان گرا
دیدگاه های انسان گرا بر ظرفیت به کمال رسیدن، حق انتخاب سرنوشت و خصوصیات مثبت انسانی تاکید دارند. روان شناسان انسان گرا معتقدند ما می توانیم با فشار روانی کنار بیاییم، زندگی خود را کنترل کنیم و به خواسته هایمان برسیم (سانتراک،2004؛ ترجمه فیروز بخت، 1383). بر اساس این دیدگاه، شخصیت هر فرد بر مبنای شیوه بی همتای او از ادراک و تفسیر جهان شکل می گیرد. رفتار به وسیله ادراک فرد از واقعیت کنترل می شود و نه به وسیله صفت ها، تکانه های ناهشیار یا پاداش ها و تنبیه ها (هافمن و همکاران،1997، ترجمه بحیرایی و همکاران، 1386).
کارل راجرز به عنوان پیشگام و سردمدار در مطالعه شخصیت، رویکرد انسان گرایی را به کار می بندد(راس،1992؛ جمالفر، 1386). در نظریه راجرز، دو مفهوم ثبات خویشتن و هماهنگی خویشتن بیشتر از مفهوم خودشکوفایی مورد توجه امور شخصیت قرار گرفته است. ثبات خویشتن عبارت است از نبود تعارض بین ادراکات مختلف از خویشتن. هماهنگی خویشتن هم یعنی تجانس. به عبارت دیگر، ثبات خویشتن یعنی فقدان تعارض بین ادراکات خویش و تجربه های واقعی زندگی. راجرز معتقد است که موجود زنده رفتارهایی را اختیار می کند که با ادراک او از خویشتن خود با ناهماهنگی مواجه می شود. اضطراب نتیجه ناهماهنگی و تعارض بین تجربه های واقعی و ادراک و پندار شخص از خویشتن است. موجود انسان همواره برای نگهداری و تداوم خودپنداره خویش در تلاش است و اگر بین تجربه های زندگی و مفهومی که او از خویشتن دارد تضادی احساس کند، از خود واکنش دفاعی نشان می دهد (شاملو، 1388).
2-5-2-4. دیدگاههای صفات
فرض اساسی دیدگاه صفات این است که انسان دارای آمادگی های گسترده ای است که صفات نام دارد و به طرق خاصی به محرک ها پاسخ می دهد. به عبارت دیگر انسان را می توان از نظر احتمال رفتار، احساسات و تفکر آنها به طریقی خاص توصیف کرد. اگرچه نظریه پردازان صفات در مورد نحوه ایجاد صفاتی که شخصیت انسان را می سازد از یکدیگر متفاوتند، همه آنها در این امر توافق دارند که صفات، عنصر اصلی شخصیت انسان را تشکیل می دهد. به علاوه نظریه پردازان صفات توافق دارند که رفتار انسان و شخصیت وی را می توان در یک سلسله مراتب سازمان دهی کرد (پروین و جان، 2001، ترجمه جوادی و کدیور، 1386). در ادامه توصیفی از نظریه های صفات در شخصیت مانند نظریه آلپورت، آیزنک، کتل داده شده است:
ا ) نظریه گوردن آلپورت
آلپورت شخصیت را آمادگی هایی برای پاسخ دادن به شیوه یکسان یا مشابه به محرک های مختلف در نظر داشت. به عبارت دیگر، صفات شیوه های باثبات و بادوام واکنش نشان دادن به محیط هستند (شولتز، شولتز، 2005، ترجمه، سید محمدی، 1386).
آلپورت در فرهنگ کامل صفات خود، بیش از 4500 صفت شخصیتی را بر می شمرد. او برای سامان دادن اصطلاحات مختلفی که برای توصیف شخصیت می شد، صفات شخصیتی را به سه دسته اصلی تقسیم کرد:
* صفات اصلی: صفات اصلی از صفات دیگر قوی تر و غالب ترند. این صفات بر شخصیت آدم ها سایه می افکنند. اما به نظر الپورت، عده کمی از آدم ها عملاً واجد صفات اصلی هستند.
* صفات مرکزی: این صفات نیز کم هستند. آلپورت معتقد بود مردم 6 تا 12 صفت مرکزی دارند. مثلا شخص می تواند آدم مهربان، شوخ طبع، شلخته یا حسرت خوری باشد.
* صفات ثانویه: صفات ثانویه هم تعداد معینی دارند ولی در شناخت شخصیت، از همه کم اهمیت ترند. این صفات، نگرش ها و ترجیحات خاصی مثل سلایق غذایی یا موسیقایی را پوشش می دهند (سانتراک، 2004، ترجمه فیروز بخت، 1383).
ب ) نظریه ریموند کتل
کتل صفات را به صورت گرایش های نسبتاً دایمی واکنش نشان دادن که واحدهای ساختاری بنیادی شخصیت هستند، تعریف کرد. او صفات را به چند طریق طبقه بندی کرد : صفات مشترک و صفات منحصر به فرد؛ صفات توانشی، خلقی و پویشی؛ صفات سطحی و عمقی؛ صفات سرشتی و صفات محیط ساخته (شولتز، شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی، 1386).
صفات مشترک و منحصر به فرد: صفت مشترک4، صفتی است که هر کس تا اندازه ای از آن برخوردار است. هوش، برون گرایی، و معاشرتی بودن نمونه هایی از صفات مشترک هستند. هرکسی از این صفات برخوردار است ولی برخی افراد بیشتر از دیگران از آنها برخوردارند. صفات منحصر به فرد5 یعنی آن جنبه های شخصیت که تعداد معدودی از افراد دیگر در آن سهیم هستند (شولتز، شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی، 1386).
صفات توانشی، خلقی و پویشی: صفات توانشی6 به مهار توانایی هایی مربوط است که موجب کنش موثر فرد می شود. هوش می تواند نمونه ای از صفت توانشی باشد. صفات خلقی7 به زندگی هیجانی فرد و سبک رفتاری او مربوط است. صفات پویشی8 به کوشش و انگیزش زندگی فرد و نوع اهدافی که برای فرد مهم است، مربوط می شود. صفات توانشی، خلقی و پویشی به عنوان پایدارترین عناصر شخصیت شناخته شده اند (پروین و جان، 2001، ترجمه جوادی و کدیور، 1386).
صفات سطحی و عمقی: صفات سطحی9 ویژگی های شخصیتی هستند که با یکدیگر همبستگی دارند ولی یک عامل را تشکیل نمی دهند زیرا منبع واحدی آنها را تامین نمی کند. برای مثال، چند تا عنصر رفتاری مانند اضطراب، تردید، و ترس غیر منطقی با هم ترکیب می شوند تا صفت سطحی به نام روان رنجورخویی را تشکیل دهند (شولتز، شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی، 1386).صفات عمقی10، بیانگر ارتباط و پیوند بین رفتارهایی است که با هم تغییر می کنند تا یک بعد واحد و مستقل شخصیت را به وجود آورند (پروین و جان، 2001، ترجمه جوادی و کدیور، 1386).
صفات سرشتی و صفات محیط ساخته: صفات عمقی بر اساس منشاء آنها به صورت صفات سرشتی11 یا صفات محیط ساخته طبقه بندی می شوند. صفات سرشتی از شرایط زیستی ناشی می شوند ولی لزوماً فطری نیستند. صفات محیط ساخته12 از تاثیرات موجود در محیط اجتماعی و مادی حاصل می شوند. این صفات ویژگی ها و رفتارهای آموخته شده ای هستند که به شخصیت حالت می دهند (شولتز، شولتز، 2005، ترجمه سید محمدی، 1386).
ت ) نظریه هانس آیزنک
آیزنک در نتیجه تلاش هایش نظریه شخصیت که مبتنی بر سه بعد است و به صورت ترکیبات صفات یا عوامل توصیف می شوند را ارائه داد. این سه بعد شخصیت به قرار زیر هستند:
E- برون گرایی در برابر درون گرایی13
N- بی ثباتی (روان رنجور خویی) در برابر ثبات هیجانی14
P-روان پریش خویی در برابر کنترل تکانه15
آیزنک معتقد بود که شخصیت را می توان بر حسب دو بعد- درون گرایی در برابر برون گرایی و ثبات در برابر بی ثباتی توصیف کرد (او بعد از مدتی بعد سومی به نام روان پریش خویی در برابر کنترل تکانه را اضافه کرد). صفت های شخصیتی که در امتداد دایره بیرونی محوری قرار می گیرند، به این دو بعد مربوط می شوند (هافمن و همکاران،1997، ترجمه بحیرایی و همکاران، 1386).
2-5-2. انواع تیپ های شخصیت
2-5-3-1. تیپ شخصیت A
فریدمن و روزنمن الگوی رفتاری افرا را در قالب دو تیپ شخصیتی A و Bدر نظر گرفته اند (نصراللهی و همکاران، 1392). افرادی که برای انجام دادن کاری با عجله، اغلب احساس ناشکیبایی، بیقراری، یا فشار می کنند، ممکن است در معرض خطر ابتلا به مشکلات قلبی قرار گیرند. این الگوی رقابت جو، نا شکیبا، بدبین و مظنون و متخاصم بودن نسبت به دیگران، و به راحتی تحریک شدن، تیپ A را توصیف می کند. گرچه افراد دارای تیپA بسیار رقابت طلب هستند، به نظر می رسد معیارهای درونی آنها را بر انگیخته می کند. افراد تیپ A در مقایسه با افراد آرمیده در موقعیت های تحصیلی کمتر احتمال دارد که تقلب کنند. آنها می خواهند به جابی اینکه آسانترین راه را انتخاب کنند، براساس تواناییهای خودشان، خوب عمل کنند(هالجین و ویتبورن، 1948؛ ترجمه سید محمدی، 1392).
رزنمن و فریدمن الگوی رفتاری نوع A را اینگونه تعریف کردند:
"ترکیبی از عمل-عاطفه که می تواند در هر فردی مشاهده شود که به صورت تهاجمی در تلاش و کوشش مداوم در جهت نائل شدن به اهداف و موفقیت بیشتر و بیشتر در زمان کمتر و کمتر می باشد و اگر لازم باشد در برابر افراد یا پیزهایی که مانع از تلاش هایش در رسیدن به اهدافش می شود، جهت گیری می کند" (فری16، رسیکوت17 و ترواجلین18، 1999).
افراد تیپ شخصیت A با خصوصیات زیر مشخص می شوند(انصاری و همکاران، 2013):
– افراد تیپ شخصیت A بسیار رقابت جو، کمال گرا و حساس نسبت به زمان هستند. به همین دلیل است که معمولا افرادی که دارای تیپ شخصیتی A هستند، معمولا در حال انجام کار یا پروژه ای هستند.
– افراد تیپ شخصیت A در زمانی از زندگی خود احساس ناامنی و عقب ماندن داشته اند، به همین دلیل در همه حال در پی جبران هستند. آنها می خواهند هرچه سریعتر به اهداف خود برسند و پیشرفت کنند.
– افراد تیپ شخصیت A اگر مدتی بیکار بنشینند و کاری انجام ندهند، خیلی زود احساس عذاب وجدان به سراغ آنها می آید. بزرگترین مشکل افراد این گروه، داشتن استرس بیش از اندازه است. آنها معمولا کارهای زیادی برای انجام دادن دارند، به همین دلیل هم گاه از ترس اینکه نتوانند این کارها را به موقع انجام دهند، دچار استرس زیادی می شوند.
افراد تیپ شخصیت A، بیشتر در معرض خطر ابتلا به پرتنشی و مشکلات قلبی مرتبط با آن و مشکلاتی که میزان مرگ و میر را در آنها افزایش می دهند، قرار دارند. افراد تیپ A به موقعیت های استرس زا به صورت انفجاری واکنش نشان می دهند؛ آنها با انجام این کار در سرتاسر بدنشان آژیرهایی را به کار می اندازند. سیستم سمپاتیک افراد تیپ A در حالت هشدار قرار دارد که بر اندام های حساس بدن فشار فیزیولوژیکی وارد می کند، که این به بیماری قلبی کرونروی، آترواسکلروز مغزی و آترواسکلروز در سایر قسمت های بدن منجر می شود (هالجین و ویتبورن، 1948؛ ترجمه سید محمدی، 1392).
2-5-3-2. تیپ شخصیتB
افراد تیپB نقطه مقابل تیپ A هستند. احتمال ابتلا به بیماری قلبی عروقی در تیپ B کمتر از تیپA می باشد. این افراد بدن عصبانی شدن کار میکنند، احساس اضطراب و فوریت نمی کنند، لذا ناشکیبایی همراه آن را نیز ندارند. همچنین این افراد به راحتی عصبانی نمی شوند(اتکینسون و همکاران،1983، ترجمه براهنی و همکاران، 1386). افراد تیپB صبور، شکیبا، بردبار، خونسرد، آرام و ملایم هستند. آنها در کار متعادل بوده و افراط نمی کنند و بدون حساسیت و احساس گناه استراحت می کنند(نصر اللهی و همکاران، 1392).
افراد تیپ شخصیتB با خصوصیات زیر مشخص می شوند(انصاری و همکاران، 2013):
– آنها با لبخند مطلوب و ملایم دیده می شوند. به ندرت در صحبت های دیگران دخالت می کنند یا صحبت هایشان را قطع می کنند.
– کیفیت گفتار آنها یکنواخت است.
– قبل از پاسخ به سوالات مکث و فکر می کنند.
– چهره آنها به نظر آرام و دوستانه است.
– این گروه به نظر می رسد که بر طرف مقابل تسلط پیدا کنند.
– صلاحیت برای آنها مهم نیست و در کاری که تسلط ندارند بلنود پرواز نیستند.
– آنها از کاری که به عهده آنها گذاشته شده است راضی هستند و به ندرت افسوس می خورند.
– روش مکالمات آنها آرام و همراه با مکث است.
2-5-3-3. تیپ شخصیت C
مفهوم تیپ C، برای نخستین بار در سال 1980 توسط موریس و گریئر که این سبک را به عنوان ویژگی بیماران سرطانی مورد مطالعه قرار دادند، ابداع شد. افراد تیپ C به عنوان افرادی مهربان، دوستانه، کمک کننده به سایرین، که به ندرت وارد بحث و مشاجره می شوند، معرفی شدند. تیپ C یا الگوی مستعد سرطان با ویژگی های سرکوبی عواطف و هیجانات به ویژه خشم، ناتوانی در غلبه بر رفتار های روانی-عصبی، بازداری هیجان ها، تسلیم پذیری، مهربانی بیمارگون، پذیرندگی، رفتار همکاری کننده، صبوری مفرط و کنترل شدید تظاهرات هیجانی (ضد تهییج پذیری) مشخص می شود (جعفری و همکاران، 1388). با مطالعه ای که تموشوک در سال 1987، بر روی افراد سرطانی انجام داد به این نتیجه رسید که این افرد با ویژگی های سرکوب احساسات به ویژه خشم و تمایل به نشان دادن رفتار های خود قربانی سازی به همراه انفعال، مشخص می شوند، این رفتار ها و احساسات به عنوان، تیپ شخصیتC شناخته می شوند (هوساکا19 و همکاران، 1999).
به عقیده آیزنک شخصیت های سنخ C دو صفت اصلی دارند: 1- واکنش در برابر فشار روانی به صورت درماندگی و ناامیدی؛ 2- سرکوبی واکنش های هیجانی در برابر رویدادهای هیجان انگیز زندگی (بیرامی و نعمتی سوگلی تپه، 1387).
افراد تیپ شخصیتی C با خصوصیات آشکار زیر مشخص می شوند (انصاری و همکاران، 2013):
1. اکثر افراد در این گروه به کشف چیز های جدید علاقمند هستند و بیشتر عملکرد انها در حول و حوش ان دور می زند.
2. آنها به جزییات علافمند هستند
3. آنها به نظر می رسد که ارام هستند و دو ست ندارند که از تسلط استفاده کنند. انها عقایدشان را بر کسی تحمیل نمی کنند.
4. آنها درون گرا هستند. به فعالیت های ورزشی علاقمند هستند و به نظر می رسد که درون گرا باشند.
5. مردم این گروه اغلب فشار های روانی و افسردگی دارند.
6. کار با افراد دیگر برای آنها سخت است و انها دوست دارند به تنهایی کار کنند.
7. مستقل و با هوش هستند و ظرفیت انجام کار های حرفه ای را دارند.
افراد تیپ C، افرادی افسرده، محتاج به سازگاری، منزوی، احساسی و حساس نسبت به جدایی هستند (جعفری و همکاران، 1388). نتایج پژوهش گارسن (2007) نشان داد افراد تیپC افرادی هستند که به ندرت وارد بحث و مشاجره می شوند، نیازها و احساسات خود را بیان نمی کنند و خود را زیر ماسک وضع عادی و خود کفایی پنهان می کنند. تیپ شخصیتC ، به وسیله سیستم های بازدار رفتاری و جنگ و گریز قابل پیش بینی هستند (مهرابی زاده و همکاران، 1389). انکار و سرکوب هیجانات به ویژه خشم، ناهمسانی واکنش (دو سو گرایی)، حالت تدافعی، عدم اظهار وجود و تسلیم پذیری از ویژگی های افراد دارای تیپ شخصیت C است (اسودی و همکاران، 1388). نتایج پژوهش اسودی و همکارانش (1388) نیز حاکی از این است که افراد تیپC، بیش از سایر افراد دچار اختلالات هیجانی، افسردگی، اضطراب و حالت های خصمانه می گردند. همچنین با توجه به نتایج تحقیقات، تیپ شخصیت C با بیماری های روان تنی در ارتباط است (روشن چلسی و مدرسی، 1381).
عدم اظهار وجود و بازداری از ابراز احساسات و هیجان ها در افراد تیپ C باعث می شود که این افراد در روابط بین فردی دچار مشکل شوند، از طرف دیگر درون گرایی و توافق پذیری بیش از اندازه آن ها زمینه ساز مشکلات و بیماری های روان شناختی از جمله افسردگی می گردد، همچنین افراد تیپ C، به خاطر استفاده از سبک های دفاعی انکار، سرکوب گری و خود قربانی سازی در مقابله با تنش های روانی، دستگاه ایمنی بدنشان دچار آسیب و اختلال می گردند که این آسیب به نوبه خود باعث بروز بیماری سرطان و سایر اختلالات روان تنی می شود (ابراهیمی سرین دیزج، اسماعیل پور و باباپور، 1389).
2-5-3-4. تیپ شخصیت D
اخیرا یک سازه شخصیتی جدید یعنی تیپ D یا شخصیت درمانده مطرح گـردید. این سـازه، نخستین بـار در مطالعه دینولت، سیس و براتسارت، در مطالعه ایبرروی بیماران انفارکتوس میوکارد (MI) مطرح گـردید. آنها دریافتند کـه نرخ مرگ و میر بیماران با انفارکتوس میوکارد که دارای تیپ شخصیتی D بودند بسیار بالاتر (39 درصد) از بیماران با سایر انواع شخصیت (5 درصد) بود (دنولت20 و همکاران، 1995).
تیپ شخصیتی D به عنوان تمایل پایدار به تجربه عواطف منفی و بازداری اجتماعی تعریف شده است. عواطف منفی با تمایل پایدار به تجربه هیجانات منفی مثل خشم، خصومت، افسردگی، اضطراب و تعارض درونی مشخص می شود و بازداری اجتماعی به خودداری از افشا کردن احساسات و عقاید در تعاملات اجتماعی به منظور پرهیز از عدم تایید شدن توسط دیگران اشاره دارد (دنولت و همکاران، 1996).
تحقیقات نشان داده اند که تیپ شخصیتی D دارای ارتباط منفی با وضعیت سلامت روان است. افراد بزرگسال با تیپ شخصیتی D علائم بیشتری از افسردگی و اضطراب را در مقایسه با افراد غیر تیپ D تجربه می کنند (پیدرسین21 و همکاران، 2004؛ پیدرسین و همکاران، 2009). افراد با تیپD استرس های بین فردی بالایی را تجربه می کند و فرد آگاهانه سعی در سرکوب این هیجانات دارد (پیدر سین و دنولت، 2003).
تیپ شخصیتی D با دو مولفه تمایل فزاینده به تجربه هـیجانات منفی (هیجان پذیری مـنفی) و بـازداری اجتماعی این هیجانات مشخص می شوند. هیجان پذیری منفی به تمایل فرد به تجربه هیجانات منفی از جـمله خـلق افـسرده، اضطراب، خشم، احساس خصومت اشاره دارد. افرادی که نمره بالایی در زمینه هیجان پذیری منفی می گیرند، صرفا ناراحت یا بیقرار نیستند بلکه آنها دیـدگاه مـنفی دربـاره خود دارند، علائم جسمانی بیشتری راگزارش می کنند، تمایل به توجه به محرک های نامطلوب و مضر دارند، در عملکردهای اجـتماعی روزمـره با اختلال مواجه اند و به دنیا با نشانه های ناآرامی و اغتشاش قریب الوقوع می نگرند. از سوی دیـگر، بازداری عـاطفی، به اجـتناب از خطرات بالقوه که متضمن تعاملات اجتماعی نظیر عدم تایید یا عدم پاداش از سوی دیگران اسـت تـعریف شده است. افرادی که نمره بالایی در زمینه بازداری اجتماعی دریافت می کنند، در هنگام تعامل با دیگران، مکر را احـساس در خـودفرورفتگی، تنش،ناراحتی و نـاامنی می کنند(دنولت و وان هک22، 2001).
2-1. مروری بر پژوهش های انجام شده در داخل و خارج
2-6-1. پژوهش های داخلی
محدثی، آیت الهی، حسن زاده و یگان سنگی (1391) پژوهشی با هدف تعیین کیفیت زندگی در ابعاد مختلف و ارتباط آن با برخی از عوارض بیماری طراحی و اجرا گردید. در این مطالعه مقطعی 56 بیمار مبتلا سرطان پستان تحت شیمی درمانی – رادیوتراپی از مراجعین به مرکز آموزشی – پژوهشی امید ارومیه جهت مصاحبه انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات پرسشنامه بود، که شامل سه قسمت؛ اطلاعات فردی – اجتماعی و اطلاعات باروری، برخی از فاکتورهای خطر در سرطان پستان و پرسشنامه استانداردEORTC-QLQ-C30 بود. اطلاعات به دست آمده با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون های آماری توصیفی (فراوانی مطلق و نسبی، میانگین و انحراف معیار) و استنباطی (من – ویتنی و کای – اسکویر) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته های پژوهش نشان داد که اکثریت افراد 44.6% بالای 46 سال و 16% زیر 35 سال سن، 96% مونث، 91% متاهل، 76% خانه دار بودند. 37.5% افراد زیر 16 سال ازدواج کرده و 55.4% سن شروع اولین قاعدگی زیر 14 سال داشتند. 25% افراد سابقه مثبت خانوادگی سرطان و 0.7% فرزندی نداشتند. بر اساس یافته های این بررسی کیفیت کلی زندگی در 40 (71.4%) بیماران خوب بود. نتایح بررسی همچنین نشان دهنده عملکرد خوب بیماران در حیطه جسمانی (62.5%)، حیطه ایفای نقش (53.6%)، حیطه احساسی (هیجانی) (58.9%)، حیطه شناختی (51.8%) و حیطه اجتماعی (60.7%) بود. احساس خستگی بارزترین نشانه ناشی از خود بیماری و یا عوارض درمان بیماری در بین مبتلایان به کانسر پستان بود. داشتن فرزند اثر مثبت بر کیفیت زندگی این بیماران داشت. در 31 مورد (66%) کیفیت زندگی آنان خوب بود احساس خستگی بارزترین نشانه ناشی از خود بیماری و یا عوارض درمان بیماری در بین مبتلایان به کانسر پستان بود.
حمزه، ابراهیمی، نجارپوریان (1391)پژوهشی با هدف مقایسه ویژگیهای شخصیتی و سبک های مقابله ای در زنان سالم و مبتلا به سرطان انجام دادند. روش پژوهش از نوع توصیفی مقایسه ای بود که 83 نفر از زنان مبتلا به سرطان و 85 نفر از افراد سالم از طریق همتاسازی با گروه بیمار انتخاب و سپس پرسشنامه های ویژگی شخصیتی آیزنک و سبک های مقابله ای فولکمن و لازاروس بر روی گروه های مورد مطالعه اجرا شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس چند متغیره استفاده شد. بین دو گروه مورد مطالعه زنان (سرطانی-سالم) از نظر ویژگی های شخصیتی، سبک های مقابله ای هیجان مدار و مساله مدار تفاوت دیده شد. زنان مبتلا به سرطان نسبت به افراد سالم کمتر برون گرا و بیشتر نوروزگرا بودند و در پسیکوزگرایی تفاوتی مشاهده نشد. همچنین زنان مبتلا به سرطان از سبک های مقابله ای هیجان مدار بیشتر و از سبک های مقابله ای مساله مدار کمتر استفاده می کردند.
حمزه، بیرامی، هاشمی نصرت آبادی (1390) به مقایسه برخی از این عوامل از جمله ویژگی های شخصیتی، هیجانات منفی و سبک های مقابله در زنان سالم و مبتلا به سرطان پرداختند. دراین پژوهش، تعداد 83 نفر از زنان مبتلا به سرطان و 85 نفر از افراد سالم از طریق همتاسازی با گروه بیمار انتخاب و سپس پرسشنامه های شخصیتی آیزنک (EPQ-R) و تیپ شخصیتی D(DS14) و سبک های مقابله ای فولکمن و لازاروس بر روی گروه های مورد مطالعه اجرا شدند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون، تی هتلینگ و روش تحلیل واریانس چند متغیره (MANOVA) استفاده شد. نتایج نشان داد که بین دو گروه مورد مطالعه(زنان سرطانی و سالم) از نظر تجربه هیجانات منفی، ویژگی شخصیتی برون گرایی، سبک های مقابله ای هیجان مدارو مساله مدارتفاوت دیده شد. زنان مبتلا به سرطان نمره برون گرایی پایین تری را کسب کردند و نسبت به افراد سالم در زندگی، هیجانات منفی (خشم، اضطراب و افسردگی) بیشتری را تجربه می کنند و بیشتر از سبک های مقابله ای هیجان مدار و در موارد کمتری از سبک های مقابله ای مساله مدار کمتر استفاده می کنند.
خانجانی، بشیر پور، بهادری خسرو شاهی (1391) پژوهشی با هدف مقایسه ویژگی های شخصیتی، میزان تنیدگی روانی و افسردگی در افراد مبتلا به سرطان و افراد عادی انجام دادند. این پژوهش از نوع توصیفی علی مقایسه ای بود. جامعه آماری این پژوهش کلیه بیماران سرطانی بستری شده در بیمارستان شهید قاضی و بخش سرطانی بیمارستان عالی نسب شهر تبریز بودند و گروه کنترل نیز افراد سالم را شامل می شد که از بین کارکنان و معلمان آموزش و پرورش و کارکنان اداره مخابرات از طریق همتاسازی با گروه بیماران انتخاب شدند. نمونه پژوهش نیز شامل 111 نفر بود که از این تعداد 55 نفر مبتلا به سرطان و 56 نفر افراد سالم بودند. همچنین برای گردآوری داده ها از پرسشنامه جمعیت شناختی محقق ساخته، آزمون ارزیابی تیپ C، آزمون شخصیتی آیزنگ، مقیاس رویدادهای زندگی و پرسشنامه افسردگی زونگ استفاده شد. برای تجزیه تحلیل داده ها نیز از روش های آماری توصیفی و تحلیل آزمون t استفاده شد. نتایج نشان داد که بیماران مبتلا به سرطان نسبت به افراد سالم در معرض استرس شدیدتری قرار داشتند. همچنین این بیماران در عامل برون گرایی، نمرات پایین تر و در عامل روان نژندگرایی و در تیپ C نمرات بالاتری نسبت به افراد سالم به دست آوردند. از سویی میزان افسردگی در بیماران مبتلا به سرطان، بیشتر از افراد سالم بود.
بیرامی، صالحی حیدرآباد، عندلیب کورایم، پوراسمعلی (1390) پژوهشی به منظور بررسی پیش بینی تغییرات آلکسی تایمیا بر اساس مولفه های شخصیتی انجام دادند.روش پژوهش از نوع توصیفی- همبستگی می باشد. جامعه آماری شامل تمامی دانشجویان دانشگاه تبریز بوده که از میان آنها 200 نفر به صورت تصادفی انتخاب شده است. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه 20 آیتمی تورنتو (TAS-20) و پرسشنامه پنج عامل شخصیتی نئو (NEO-FFI) است. داده ها از طریق ضریب همبستگی پیرسون، تحلیل رگرسیون همزمان و گام به گام بررسی شده اند. یافته های به دست آمده از رگرسیون همزمان نشان داد، عوامل شخصیتی 29 درصد از واریانس نمرات آلکسی تایمیا را پیش بینی می کنند. در ادامه رگرسیون گام به گام به منظور مشخص کردن سهم تفکیکی هر کدام از عوامل شخصیتی در پیش بینی آلکسی تایمیا مورد استفاده قرار گرفت. نتایج به دست آمده به ترتیب سهم برون گرایی را 18%، وجدانی بودن را 7%، انعطاف پذیری را 2%، و روان رنجورخویی را 2% مشخص کرد. نتایج به دست آمده از پژوهش نشان می دهد که بر اساس مولفه های شخصیتی می توان نمرات آلکسی تایمیا در افراد را پیش بینی کرد.
فصیحی هرندی و همکاران (1390) مطالعه ای به منظور تبیین کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان به روش کیفی و از نوع تحلیل درون مایه ای انجام داده اند. در این مطالعه، با 39 نفر از زنان مبتلا به سرطان پستان مصاحبه عمیق صورت گرفت و اطلاعات حاصل با استفاده از روش مقایسه مداوم تجزیه و تحلیل شد. مهم ترین یافته های این پژوهش در زمینه عوامل تاثیرگذار بر کیفیت زندگی، در بعد جسمی درد و تورم در دست ها، خستگی و کاهش توانایی در انجام فعالیت های روزمره بود. نتایج نشان داد که در بعد عاطفی ـ اجتماعی نیز، سازگاری با بیماری با رویکرد معنوی، اختلال در تصویر ذهنی از خود، عدم وجود حمایت های روانی ـ اجتماعی، فقدان و یا ناکافی بودن پوشش بیمه ای، گران بودن داروهای شیمی درمانی و سایر هزینه های درمان، از جمله عوامل مهمی بود که نه تنها در دوره شیمی درمانی بلکه تا مدت ها پس از آن کیفیت زندگی این بیماران و خانواده آنان را متاثر می ساخت.
مظاهری و افشار (1389) پژوهشی با هدف ارتباط آلکسی تایمیا و ابعاد آن با افسردگی و اضطراب در بیماران روان پزشکی بررسی شده کرده اند. این مطالعه از نوع توصیفی همبستگی بود. . در این پژوهش 81 بیمار (62 زن و 19 مرد) از بین بیماران مراجعه کننده به یکی از درمانگاه های روان پزشکی دولتی در شهر اصفهان در سال 1387 در طی 5 ماه انتخاب شده و با استفاده از مقیاس آلکسی تایمیای تورنتو و معیار بیمارستانی اضطراب و افسردگی مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده های پژوهش به کمک روش های آماری توصیفی، ضریب همبستگی و رگرسیون تحلیل شدند. نتایج حاصل از ضریب همبستگی پیرسون نشان داد که بین آلکسی تایمیا و دو بعد دشواری در شناسایی احساسات و دشواری در توصیف احساسات آن با افسردگی و اضطراب همبستگی مثبت و معنی داری وجود دارد(به ترتیب با (P=0.001) و (P=0.014) در حالی که همبستگی بین بعد تمرکز بر تجارب بیرونی با افسردگی و اضطراب معنی دار نبود (P=0.096) .نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون نشان داد که آلکسی تایمیا و ابعاد آن توانایی پیش بینی تغییرات مربوط به افسردگی و اضطراب را ندارند. یافته های این پژوهش بر وجود رابطه بین آلکسی تایمیا و ابعاد آن با افسردگی و اضطراب تاکید دارد. بین دو بعد دشواری در شناسایی احساسات و دشواری در توصیف احساسات آلکسی تایمیا با افسردگی و اضطراب ارتباط وجود دارد.
کرمی، فلاحت پیشه، جهانی هاشمی و بیرقدار (1389)پژوهشی به منظور تعیین سطح کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان در قزوین انجام دادند. این مطالعه مقطعی در سال 1386 بر روی 63 بیمار با تشخیص قطعی سرطان که به درمانگاه سرطان مرکز آموزشی-درمانی کوثر قزوین مراجعه کرده بودند، انجام شد. ابزار پژوهش، نسخه فارسی پرسش نامه کیفیت زندگی سازمان جهانی بهداشت (WHOQOL-BREF) بود که با مصاحبه حضوری تکمیل شد. داده ها با استفاده از آزمون های آماری مجذورکای، تی، آنالیز واریانس، ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون تحلیل شدند. یافته ها نشان داد که از 63 بیمار مورد مطالعه %41.3 مرد و %58.7 زن و میانگین سنی آنها 52.48±14.048 سال بود. 42 نفر درآمد ماهانه کم تر از 250 هزار تومان داشتند. %46 بیماران تحت درمان با روش های جراحی و شیمی درمانی بودند و %93.7 هیچ گونه آموزشی در رابطه با سرطان ندیده بودند. کیفیت زندگی %60.4 از بیماران در زمینه جسمی، %55.5 در زمینه روانی و %66.7 در زمینه سلامت محیط ضعیف یا متوسط بود. کیفیت زندگی %71.5 از بیماران در زمینه روابط اجتماعی خوب و عالی بود. کیفیت زندگی جسمانی بیماران با تعداد فرزندان (P=0.0001) و کیفیت زندگی روانی، اجتماعی و محیطی بیماران با مدت زمان ابتلا به سرطان ارتباط آماری معناداری داشت (به ترتیب P=0.026، P=0.049 و P=0.037).
پاک پور، پناهی چناقبلاغی، یکانی نژاد، نوروزی، (1388) به بررسی کیفیت زندگی مبتلایان به سرطان مری پرداختند. این بررسی، یک مطالعه توصیفی ـ مقطعی بود که به منظور بررسی کیفیت زندگی 70 نفر از مبتلایان به سرطان مری در بیمارستان امام خمینی (ره) تهران صورت گرفته است. ابزار گردآوری داده ها پرسشنامه های استانداردEORTC QLQ-C30 وQLQ-OES18 EORTC است که توسط یکی از پژوهشگران، از طریق مصاحبه با بیماران، تکمیل گردید. اطلاعات جمع آوری شده با استفاده از نرم افزار SPPSS12 و آزمون های آنالیز واریانس، ضریب همبستگی پیرسون، آزمون تی تست مستقل در سطح معنی داری P<0.05 تجزیه و تحلیل شد. مطالعه فوق نشان داد که بیشترین مشکل بیماران در مورد ابعاد کیفیت زندگی، متعلق به عملکرد هیجانی و کمترین مشکل مربوط به عملکرد شناختی است. همچنین از نظر علایم بیماری، بیشترین شکایت بیماران به مشکلات اقتصادی ناشی از بیماری و کمترین شکایت آنها به مشکل تکلم مربوط می شوند. بین ابعاد کیفیت زندگی، ارتباطات مستقیمی برقرار است و از طرف دیگر، بین این ابعاد و علایم بیماری، ارتباطاتی در جهت معکوس برقرار است. همچنین بین نوع سرطان و نمرات مربوط به ابعاد کیفیت زندگی، ارتباط معنی داری برقرار است؛ به طوری که مبتلایان به کارسینوم سلول سنگفرشی، نسبت به مبتلایان به آدنوکارسینوم، نمرات کیفیت زندگی کم تری به دست می آورند.
مردانی حموله و شهرکی واحد (1388) پژوهشی با هدف تعیین ارتباط میان وضعیت سلامت روان و کیفیت زندگی در بیماران سرطانی صورت دادند. پژوهش آنها مقطعی و همبستگی بود که در آن 90 بیمار مبتلا به سرطان مراجعه کننده به بیمارستان شفا اهواز در سال 1387 به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. اطلاعات با استفاده از پرسشنامه سلامت عمومی و کیفیت زندگی 36 سوالی (فرم کوتاه) گردآوری شد و با استفاده از محاسبه ضریب همبستگی اسپیرمن، آزمون تی مستقل و آنالیز واریانس یک طرفه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها نشان داد بسیاری از حیطه های کیفیت زندگی با سلامت روان همبستگی معنی دار دارد. حیطه های عملکرد فیزیکی از کیفیت زندگی با 3 حیطه اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و افسردگی همبستگی معنی دار نشان داد. حیطه سلامت روانی از کیفیت زندگی تنها با حیطه علایم شبه جسمی از سلامت روان همبستگی معنی دار نشان داد (P<0.02) و در نهایت در حیطه عملکرد اجتماعی از کیفیت زندگی با حیطه اختلال در عملکرد اجتماعی از سلامت روان همبستگی معنی دار مشاهده شد (P<0.05). در حیطه های سلامت روان، اضطراب با P=0.006 در زنان بیشتر از مردان و علایم شبه جسمی با P=0.025 در زنان بیشتر از مردان ارتباط معنی دار را نشان داده است و از حیطه های کیفیت زندگی، عملکرد فیزیکی با P=0.03 در مردان بیشتر از زنان و درد جسمی با P=0.001 در زنان بیشتر از مردان، معنی دار می باشد.
جعفری و همکاران (1388) در پژوهشی به بررسی مقایسه ای تیپ شخصیت C، منبع کنترل و سخت رویی در بیماران مبتلا به سرطان و افراد عادی می پردازند. بدین منظور، 60 نفر از مراجعه کنندگان به بیمارستان امام خمینی تهران (انستیتو کانسر تهران) با استفاده از نمونه گیری در دسترس و 60 نفر از کارکنان اداری دانشگاه به روش تصادفی انتخاب گردید و آزمونهای تیپ شخصیتی C، سخت رویی و منبع کنترل روی بر روی آنها اجرا شد. نتایج نشان داد که تیپ شخصیت C و منبع کنترل در زنان و مردان مبتلا به سرطان بالا بوده و میزان سخت رویی در این افراد پایین است. یافته ها بیانگر آن است که افراد مبتلا به سرطان در مقایسه با افراد عادی از تیپ شخصیتی C، منبع کنترل بیرونی بالاتر و سخت رویی پایین تری برخوردارند.
بشارت (1387) پژوهشی با هدف نوع رابطه نارسایی هیجانی و مولفه های آن شامل دشواری در شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات و تفکر عینی با بهزیستی روانشناختی، درماندگی روانشناختی، اضطراب و افسردگی انجام داند. سیصد و شش دانشجو (136 پسر و 170 دختر) از رشته های مختلف دانشگاه تهران در این پژوهش شرکت کردند. از آزمودنی ها خواسته شد نسخه فارسی "مقیاس نارسایی هیجانی تورنتو FTAS-20"، "مقیاس سلامت روانی MHI" و "مقیاس اضطراب بک BAI" و مقیاس افسردگی بک BDI-" را تکمیل کنند. برای تحلیل داده های پژوهش از شاخص ها و روش های آماری شامل فراوانی، درصد، میانگین، انحراف معیار، آزمون تحلیل واریانس چند متغیره، ضرایب همبستگی و تحلیل رگرسیون استفاده شد. نتایج پژوهش نشان داد که بین نارسایی هیجانی و مولفه های آن با بهزیستی روانشناختی رابطه منفی معنادار و با درماندگی روانشناختی، اضطراب و افسردگی رابطه مثبت معنادار وجود دارد. بر اساس یافته های این پژوهش، نارسایی هیجانی و زیرمقیاس دشواری در شناسایی احساسات می توانند تغییرات مربوط به بهزیستی روانشناختی، درماندگی روانشناختی، اضطراب و افسردگی را پیش بینی کنند. زیر مقیاس تفکر عینی فقط توانست تغییرات مربوط به اضطراب را به صورت معنادار پیش بینی نماید. بر اساس یافته های پژوهش حاضر می توان نتیجه گرفت که نارسایی هیجانی با شاخص های آسیب پذیری روانشناختی و بهزیستی روانشناختی همبستگی دارد.
بیرامی و نعمتی سوگلی تپه (1387) پژوهشی با هدف مقایسه ابعاد شخصیتی، تیپC و راهبردهای مقابله ای بیماران مبتلا به سرطان با افراد سالم صورت دادند. نمونه این پژوهش شامل 100 نفر (50 بیمار سرطانی و 50 فرد سالم) بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. گروه سالم از نظر ویژگی های جمعیت شناختی (سن، جنسیت و میزان تحصیلات) با گروه بیمار همتا شدند. جهت گردآوری داده ها، از پرسشنامه شخصیتی آیزنکEPQ- RS ، پرسشنامه تیپ شخصیتی C و پرسشنامه راهبردهای مقابله ای لازاروس و فولکمن استفاده شد. تحلیل داده ها به روش تحلیل واریانس چندگانه (MANOVA) انجام گرفت. یافته های پژوهش نشان دادند که نمره های گروه بیمار در بعد روان آزرده گرایی، برون گرایی (P<0.01)، روان پریش گرایی، تیپ (P<0.05) C و راهبرد مقابله ای هیجان مدار (P<0.01) به طور معنی داری بیشتر از گروه سالم است. همچنین بر اساس نتایج به دست آمده، بین دو گروه راهبرد مقابله ای مساله مدار، تفاوت معنی داری وجود نداشت.
ملیکان، علی زاده، و احمد زاده، (1386) پژوهشی با هدف ارزیابی افسردگی و اضطراب در بیماران مبتلا به سرطان در بیمارستان حضرت سیدالشهدا (ع) اصفهان انجام دادند. این مطالعه توصیفی – تحلیلی مقطعی به منظور ارزیابی اضطراب و افسردگی در 173 بیمار بستری مبتلا به سرطان در بیمارستان حضرت سیدالشهدای اصفهان در سال 1384 انجام شد. برای ارزیابی افسردگی و اضطراب به ترتیب از آزمون افسردگی بک (BDI) و آزمون خودسنجی اضطراب زونگ استفاده شد. یافته ها با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون مجذور کای تجزیه و تحلیل گردید. یافته ها نشان داد که شیوع اضطراب و افسردگی در این بیماران به ترتیب 18.5 درصد و 32.9 درصد بود. اضطراب در زنان و در گروه سنی 50 تا 65 ساله شیوع بالاتری داشت. بین سن با جنس یا افسردگی ارتباطی مشاهده نگردید.
2-6-2. پژوهش های خارجی
بیوزگوا،23جاروسوا24 و هاجنوا25، (2015) در مطالعه ای به بررسی اضطراب، افسردگی و جنبه هایی از کیفیت زندگی در افراد مبتلا به سرطان پرداختند. این مطالعه مقطعی بر روی 225 بیمار بستری به سرطان پیشرفته (میانگین سنی 1/65 سال) بودند. داده ها با HADS، EORTC QLQ-C30 و Karnofsky مقیاس وضعیت عملکرد جمع آوری شد. در 9/33% از افراد اضطراب و در 6/47% از افراد افسردگی مشاهده گردید.نتایج تجزیه و تحلیل رگرسیون نشان داد که در افراد مبتلا به سرطان اضطراب و افسردگی با عملکرد فیزیکی و عاطفی پایین مرتبط است.
چیو 26و همکاران (2014) به بررسی کیفیت زندگی در افراد مبتلا به سرطان پرداختند. داده ها از 13 بیمارستان در شانگهای چین جمع آوری شد. داده ها بوسیله پرسشنامه نسخه MQOL چینی جمع آوری شد. تجزیه و تحلیل آماری با استفاده از آمار توصیفی، تجزیه و تحلیل رگرسیون چندگانه، و تجزیه و تحلیل همبستگی رتبهای اسپیرمن انجام شد. در مجموع 531 بیمار مبتلا به سرطان (297 پسر و 234 دختر) در 13 بیمارستان انتخاب شدند. پنج نشانه جسمانی که اغلب آنها در پرسشنامه ذکر کرده بودند درد، از دست دادن اشتها، خستگی، ناتوان و تنگی نفس بود. تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که نمرات عملکرد با آیتم های جسمانی، سلامت روانی و بهزیستی مرتبط بودند.
یوسفی طبایی و سهرابی (2013) پژوهشی با هدف بررسی ویژگی های شخصیت در افراد مبتلا به سرطان پرداختند.برای این منظور 200 بیمار مبتلا به سرطان و 20 افراد غیر بیمار که از نطرسن، جنس و وضعیت اجتماعی و اقتصادی با آن همتا شده بود را انتخاب کردند. از فرم کوتاه MMPI برای جمع آوری اطلاعات استفاده کردند.نتایج تجزیه و تحلیل t-test نشان داد که افراد مبتلا به سرطان در آیتم های Dو SC و HD به طور معناداری از افراد غیر بیمار متفاوت بودند.
یانگ27، سان28، پانگ29 و دینگ30 (2012) به بررسی کیفیت زندگی در افراد مبتلا به سرطان با درد مزمن پرداختند. برای همین منظور 643 بیمار مبتلا به سرطان را انتخاب کردند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه SF-36 استفاده کردند. دامنه نمرات در 8 بعد مقیاس کیفیت زندگی از75/31 تا 22/57 در بیماران مبتلا به سرطان بوده است. مقایسه کیفیت زندگی در افراد مبتلا به سرطان که می توانستند درد خود را کنترل نمایند بالاتر از گروهی بود که نمی توانستند درد را کنترل نمایند.
دهکردی، حیدرنژاد و فاتحی (2009) پژوهشی با هدف بررسی کیفیت زندگی در افراد مبتلا به سرطان پرداختند. برای این منظور 200 فرد مبتلا به سرطان را انتخاب کردند. داه ها به وسیله فرم 30 سوالی پرسشنامهQLQ جمع آوری شد. نتایج تجزیه و تحلیل داده ها نشان داد که هیچ ارتباط معناداری بین کیفیت زندگی و سن و جنس، سطح تحصیلات و وضعیت اجتماعی و اقتصادی بیماران مبتلا به سرطان وجود نداشت.
میشارا31، میودگال32، و تیونیسین33 (2010) به بررسی سطح الکسی تایمیا در کودکان مبتلا به سرطان پرداختند. 97 کودکان مبتلا به سرطان، 95 خواهر و برادر، و 151 فرد سالم را انتخاب کردند. نتایج نشان داد که بیشترین سطح الکسی تایمیا در افراد مبتلا به سرطان بوده و بدنبال آن خواهر و برادرهای آنها بودند. افراد سالم پایین ترین سطح الکسی تایمیا را گزارش نمودند. هیچ تفاوت معناداری بین دو جنس مشاهده نشد. شدت سرطان پیش بین مهمی برای نمره الکسی تایمیا بود.
بنتلی34 و آدامز35 (2008) به بررسی تیپ شخصیت c( مستعد سرطان) پرداختند. نتایج پژوهش های آنها حاکی از آن بود که بین شخصیت تیپ c و سرطان رابطه وجود دارد. و احتمال وجود سرطان در این افراد بیشتر است.
منابع فارسی
ابراهیمی سرین دیزج، زهره؛ اسماعیل پور، خلیل؛ و باباپور، جلیل. (1389). رابطه ابعاد شخصیت هگزاکو با تیپ شخصیتی C در بین دانشجویان دخترو پسر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز. زن و مطالعات خانواده، سال سوم، شماره 9:26-13.
اتکینسون، ریتا. ال؛ اتکینسون، ریچارد. سی؛ اسمیت، ادوارد. ای؛ بم، داریل. ج؛ و هوکسما، سوزان. نولن. (1983 ). زمینه روانشناسی هیلگارد. مترجمان محمد نقی براهنی، بهروز بیرشک، مهرداد بیک، رضا زمانی، سعید شاملو، مهرناز شهر آرای، یوسف کریمی، نیسان گاهان، مهدی محی الدین و کیانوش هاشمیان. (1386) ، چاپ ششم، تهران: انتشارات رشد.
اسودی کرمانی، ایرج؛ اشرفیان، پروانه؛ زینالی، شیرین؛ ایمانی، مهدی؛ و شبانلویی، رضا. (1388). بررسی نیمرخ شخصیتی بیماران مبتلا به سرطان و مقایسه ی آن با افراد عادی. مجله علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی همدان، دوره 16، شماره4: 30-26.
امین آبادی، زهرا؛ دهقانی، محسن و خدا پناهی، محمد کریم. (1390). بررسی ساختار عاملی و اعتبار یابی پرسشنامه تنظیم هیجان شناختی. مجله علوم رفتاری، دوره 5، شماره 4: 371-365.
بشارت، محمدعلی. (1387). رابطه نارسایی هیجانی با اضطراب، افسردگی، درماندگی روانشناختی و بهزیستی روانشناختی. پژوهش های نوین روانشناختی (روانشناسی دانشگاه تبریز)، دوره 3 ، شماره 10: 40-17.
بیرامی، منصور و نعمتی سوگلی تپه، فاطمه. (1387). مقایسه ابعاد شخصیت تیپ C و راهبردهای مقابله ای در افراد مبتلا به سرطان و عادی. پژوهش های نوین روانشناختی (روانشناسی دانشگاه تبریز)، دوره 3، شماره12: 39-17.
بیرامی، منصور؛ صالحی حیدرآباد، مجتبی؛ عندلیب کورایم، مرتضی؛ پوراسمعلی، اصغر. (1390). پیش بینی تغییرات آلکسی تایمیا بر اساس مولفه های شخصیتی. مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز، دوره 33 ، شماره 6 : 44-39. 40 .
پاک پور، حاجی آقا امیر؛ پناهی چناقبلاغی، داوود؛ یکانی نژاد، میر سعید؛ نوروزی، سعیده. (1388). کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان مری مراجعه کننده به بیمارستان امام خمینی (ره) تهران. پایش، دوره 8، شماره 4: 371-378.
پروین، لورنس ای. و جان، اولیور پی. (2001). شخصیت(نظریه و پژوهش). مترجمان: محمد جوادی و پروین کدیور (1386).چاپ هشتم، تهران: آییژ.
جعفری، عیسی؛ سهرابی، فرامرز؛ جمهری، فرهاد؛ نجفی، محمود. (1388). رابطه تیپ شخصیتی C، منبع کنترل و سخت رویی در بیماران مبتلا به سرطان و افراد عادی. مجله روان شناسی بالینی، سال اول، شماره1: 66-57.
جعفری، عیسی؛ سهرابی، فرامرز؛ جمهری، فرهاد؛ و نجفی، محمود. (1388). رابطه تیپ شخصیتی C، منبع کنترل و سخت رویی در بیماران مبتلا به سرطان و افراد عادی. روان شناسی بالینی، شماره 1: 66-57.
حسن پور دهکردی، علی. (1386). کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به سرطان. بهبود، 10 (2): 119-110.
حمزه، سهیلا؛ ابراهیمی، معصومه؛ نجارپوریان، سمانه. (1391). مقایسه ویژگی های شخصیتی و سبک های مقابله ای زنان مبتلا به سرطان با زنان سالم. فصلنامه شخصیت و تفاوت های فردی، سال اول، شماره2: 78-68.
حمزه، سهیلا؛ بیرامی، منصور؛ هاشمی نصرت آبادی، تورج. (1390). مقایسه صفات شخصیتی، تجربه هیجانات منفی و سبک های مقابله ای در زنان سالم و مبتلا به سرطان. مجله علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی شهید صدوقی یزد، دوره 19، شماره 5: 636-627.
خانجانی، زینب؛ بشیر پور، خدیجه؛ بهادری خسرو شاهی، جعفر. (1391). مقایسه ویژگی های شخصیتی، میزان تنیدگی روانی و افسردگی در افراد مبتلا به سرطان و افراد عادی. مجله پزشکی ارومیه، دوره بیست سوم، شماره ششم: 627-619.
خداپناهی، محمد کریم. (1390. انگیزش و هیجان. تهران: سمت.
خوارزمی، شهیندخت. (1382). بهبود کیفیت زندگی و آموزشی خود زندگی. نشریه تدبیر، شـماره 231: 132-120.
راس، آلن، آر. (1992). روان شناسی شخصیت (نظریه ها و فرآیندها). ترجمه سیاوش جمالفر، (1386)، تهران: روان
رستمی، آرین و صالحی، مسعود. (1378). کیفیت زندگی و مفهوم آن. سیمینار کیفیت زندگی، دانشکده پرستاری، دانشگاه تربیت مدرس.
رضوانی، محمد رضا و منصوریان، حسین. (1387). سنجش کیفیت زندگی: بررسی مفاهیم، شاخص ها، مدل ها و ارائه مدل پیشنهادی برای نواحی روستایی. فصلنامه روستا و توسعه، شماره3 : 26-1.
روشن چلسی، رسول و مدرسی، فربیا. (1381). تیپ های شخصیتی و سلامت روان بر لوپوس اریتماتوی سیستمیک و آرتریت روماتوئید. فصلنامه حکیم، دوره پنجم، شماره4: 262-225.
ساراسون، ایروین جی و ساراسون، باربارا آر. (1987). روان شناسی مرضی. مترجمان، بهمن نجاریان، محمد علی اصغری مقدم و محسن دهقانی (1387). جلد اول، تهران: رشد.
سانتراک، جان دبلیو. (2004). زمینه روانشناسی سانتراک. ترجمه: مهرداد فیروز بخت(1383). جلد دوم، چاپ اول، موسسه خدمات فرهنگی رسا.
سیاسی، علی اکبر. (1390). نظریه های شخصیت یا مکاتب روان شناسی. چاپ چهاردهم، انتشارات دانشگاه تهران.
شاملو، سعید. (1388). مکتب ها و نظریه ها در روان شناسی شخصیت. چاپ نهم، تهران: رشد.
شریفی درآمدی، پرویز و آقایار، سعید. (1387). هوش هیجانی و بهبود رابطه با خود و دیگران. اصفهان: سپاهان.
شولتز، دوان. پی. و شولتز، سیدنی.الن. (2005). نظریه های شخصیت. ترجمه: یحیی سید محمدی(1386)، چاپ یازدهم، نشر ویرایش.
شیخاوندی، فرزانه. (1388). بررسی تاثیر مولفه های توسعه پایدار بر روی پایگاه اقتصادی-اجتماعی زنان سرپرست خانوار: مطالعه موردی، زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد امام خمینی شهرستان تبریز. پایان نامه کارشناسی ارشد، گروه جامعه شناسی، دانشگاه شهید بهشتی.
عنبری، موسی. (1389). بررسی تحولات کیفیت زندگی در ایران (1365 تا 1385). فصلنامه توسعه روستایی، شماره 2: 181-149.
غفاری، غلامرضا و امیدی، رضا. (1388). کیفیت زندگی شاخص توسعه اجتماعی، تهران: نشر شیرازه.
غفاری، غلامرضا؛ کریمی، علی رضا؛ و نوذری، حمزه. (1391). روند مطالعه کیفیت زندگی در ایران. فصلنامه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، دوره اول، شماره3: 134-107.
غیاثوندیان، شهرزاد. (1391). درد، آب و الکترولیت، شوک و سرطان. پپرستاری داخلی-جراحی. تهران: اندیشه رفیع.
فرانکن، رابرت. (2002). انگیزش و هیجان. مترجمان: حسن شمس اسفند آباد، غلامرضا محمودی، سوزان امامی پور (1384).تهران: نشر نی.
فصیحی هرندی، طیبه؛ انوشه، منیره؛ غفرانی پور، فضل اله؛ منتظری، علی؛ احمدی، فضل اله؛ محمدی، عیسی؛ و نیکنامی، شمس الدین. (1390). کیفیت زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان: یک مطالعه کیفی. پایش، دوره 11، شماره1: 81-73.
قدیری، محمد حسین. (1384). مدیریت خشم. نشریه معرفت، شماره 14: 106-93.
کرمی، امید؛ فلاحت پیشه، فرزانه؛ جهانی هاشمی، حسن؛ و بیرقدار، نادیا. (1389). کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان در قزوین (1386). مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی قزوین، دوره 14، شماره 3: 86-80.
گروسی فرشی، میرتقی. (1380). رویکردی نوین در ارزیابی شخصیت (کاربرد تحلیل عامل در مطالعات شخصیت). چاپ اول، تبریز: نشر جامعه پژوه.
گلمن، دانیل (1985). هوش هیجانی. ترجمه نسرین پارسا(1382)، چاپ دوم، تهران: انتشارات رشد.
ماهوری، افسون. (1386). سرطان هوچکبن و نان هوچکین. تهران: نشر آویشن با همکاری انجمن امداد به بیماران سرطانی ایرانی.
محدثی، حمیده؛ ایت الهی، هاله؛ حسن زادهف گلاویژ و یگان سنگی، میترا. (1391). بررسی کیفیت زندگی در مبتلایان سرطان پستان تحت درمان در مرکز تحقیقات سرطان امید – ارومیه، بیماریهای پستان ایران، دوره 5، شماره4: 43-35.
مختار پور، مرضیه؛ سیادت، سید علی؛ امیری، شعله. (1385). هوش هیجانی و اختلالات آسیب شناسی. تازه های روان درمانی، شماره 41 و 42: 93-72.
مردانی حموله، مرجان و شهرکی واحد، عزیز. (1388). بررسی رابطه سلامت روانی و کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به سرطان. مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی همدان، دوره 16 شماره 2: 38-33.
مظاهری، مینا و افشار، حمید. (1389). آلکسی تایمیا و ابعاد آن با افسردگی و اضطراب در اختلالات روان پزشکی. اصول بهداشت روانی، دوره 12 , شماره 2 (پیاپی 46): 479-470.
ملیکان، آزاده؛ علی زاده، احمد؛ و احمد زاده، غلامحسین. (1386). افسردگی و اضطراب در بیماران مبتلا به سرطان، تحقیقات علوم رفتاری، دوره 5، شماره 2: 119-115.
مهرابی زاده هنرمند، مهناز؛ صفی خانی، آرامه و داودی، ایرلن. (1389). مقایسه تیپ های شخصیتی A، C، D در بیماران قلبی-عروقی، سرطانی، دیابتی و افرا غیر بیمار در شهرستان اهواز. دومین همایش علمی دانشجویان روان شناسی، مجموعه مقالات، 14-113.
نازنجات، سحر. (1387). کیفیت زندگی و اندازه گیری آن. مجله تخصصی اپیدمولوژی ایران، دوره 4، شماره2: 62-57.
نصراللهی، عباس؛ دادفر، رضا؛ احمدی، وحید؛ قیصربیگی، فرهاد؛ رستمی، صادق؛ ویسی، حمزه؛ و جعفری، علی. (1392). بررسی ارتباط بین فرسودگی شغلی با تیپ های شخصیتی A و B و رضایت شغلی در میان مربیان مهد کودک شهرستان ایلام. مجله علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی ایلام، دوره 21، شماره6: 214-208.
هافمن، کارل؛ ورنوری، مارک؛ و ورنوری، جودیت. (1997). روان شناسی عمومی( از نظریه تا کاربرد). ترجمه: هادی بحیرایی، مهرداد پژهان، یحیی سید محمدی و همکاران (1386)، جلد دوم، چاپ چهارم، انتشارات ارسباران.
هالجین، ریچارد و ویتبورن، سوزان کراس. (1948). آسیب شناسی روانی: دیدگاههای بالینی درباره اختلال های روانی براساس DSM-IV-IR، جلددوم. ترجمه یحیی سید محمدی (1392). تهران: روان.
یعقوبی جویباری، علی؛ فراستی نسب، مریم؛ و آزاده، پیام. (1392). درمان دارویی سرطان. تهران: ارجمند.
یوسفی لویه، مجید. (1389). راهبردهای ارتقای سلامت روان مشاوران/راهبردهای هیجانی (2). مشاور مدرسه، دوره پنجم، شماره3: 58-56.
منابع لاتین
Aftanas, L. I., & Varlamov, A. A. (2007). Effects ofalexithymia on the activity of the anterior andposterior areas of the cortex of the righthemisphere in positive and negative emotionalactivation. Neurosciences and BehavioralPhysiology, 37, 197-219.
Ansari, N., Homapour, M., Azaditalab, H., Sadatmazloomi, S. M., Shomali, A. R., Vakilian, R. (2013). Reviewing Personality Types of A, B, C, D and its Effect on Performance of Managers of Organizations. INTERDISCIPLINARY JOURNAL OF CONTEMPORARY RESEARCH IN BUSINESS, 5, 1: 1002-1006.
Bagby, R. M., & Taylor (1997). Affect dysregulation and alexithymia. In G. J. Taylor, R. M. Bagby, & J. D. A. Parker (Eds.), Disorders of affect regulation: alexithymia in medical and psychiatric illness (pp. 26-45). Cambridge: University Press.
Bankier, B., Aigner, M., & Bach, M. (2001). Alexithymia in DSM-IV disorder: comparative evaluation of somatoform disorder, panic disorder, obsessive-compulsive disorder, and depression. Psychosomatics, 42(3), 235-240.
Berenbaum, H., Raghavan, C., Huynh-Nhu, L. (2002). Culture and alexithymia: Mean levels, correlates ,and the role of parental socialization of emotion. Emotion; 2: 341-60.
Blatný, M., & Adam, Z. (2008). Type C personality (cancer personality): current view and implications for future research, 54(6):638-645.
Bohnke, P. (2007). Does Society Matter? Life Satisfaction in the Enlarged Europe.Social indicators research, No 87: 189-210.
Bužgová, R., Jarošová, D., & Hajnová, E. (2015). Assessing anxiety and depression with respect to the quality of life in cancer inpatients receiving palliative care. European Journal of Oncology Nursing, In Press, Corrected Proof – Note to users.
Chipuer, H.M., et al (2002). Determinants of subjective quality of life among rural adolescents: a development perspective. Social indicators research, No 61: 79-95.
Cui, J., Fang, F., Shen, F., Song, L., Zhou, L ., Ma, X ., Zhao, J. (2014). Quality of Life in Patients With Advanced Cancer at the End of Life as Measured by the McGill Quality of Life Questionnaire: A Survey in China. Journal of Pain and Symptom Management, 48, 5:893-902.
Dehkordi, A., Heydarnejad, M. S., Fatehi, D. (2009). Quality of Life in Cancer Patients undergoing Chemotherapy. Oman Medical Journal, 24, 3:204-207.
Demos, J. N. (2005). Getting started withNeurofeedback. (1st ed.). Norton & Company,Inc.
Denollet, J., Sys, S. U., Brutsaert, D. L.(1995). Personality and mortality after myocardial infarction. J Psychosom Med.;57:582-91.
Denollet, J., Sys, S.U., Stroobant, N., Rom-bouts, H., Gillebert, T.C., & Brutsaert, D.L. (1996) Personality as independent predictor of long-term mortality in patients with coronary heart disease. Lancet, 347: 417-421.
Denollet, J., Van Heck, G. L. (2001). Psychological risk factors in heart disease. What type D personality is (not) about. J Psychosom Res;51:465-8.
Felce, D., & Perry, J. (1995). Quality of Life: Its Definitions and Measurement. Research in Developmental Disabilities, No 16: 51-74.
Ferrans, C. (1992). Conceptualization of quality of life in cardiovascular research. Progress in cardiovascular nursing, No 7 : 2-6.
Ferrans, C. (1996). Development of a conceptual model of quality of life. Scholarly inquiry for nursing practice: An international journal, No 10 : 151-158
Franz, M., Popp, K., Schaefer, R., Sitte, W., Schneider, C., Hardt, J, et al. (2008).Alexithymia in the German general population. Soc Psychiatry Psychiatr Epidemiol; 43(1): 54-62.
Frei, R.L., Racicot, B. and Travagline, A. (1999), "The impact of monochronic and type A behavior patterns on research productivity and stress ", Journal of Managerial Psycholog ,Vol.14, No.5, pp.374-387.
Garssen, B. (2007). Repression: Finding Our Way in the Maze of Concepts. Journal of Behavioral Medicine, 30(6): 471-81.
Gunzelmann,, T., Kupfer, J., Brahler, E. (2002). Alexithymia in the elderly general population. Compr Psychiatry; 43(1): 74-80.
Guttman, H., Laporte, L. (2002). Alexithymia, empathy, and psychological symptoms in a family context. Compr Psychiatry; 43: 448-55.
Holt, J. (2000). Exploration of the concept of hop in the dominican republic. J Adv Nurse; 32(5): 1116-25.
Honkalampi, K, Tolmunen T, Hintikka J, Rissanen ML, Kylma J, Laukkanen E. The prevalence of alexithymia and its relationship with Youth Self-Report problem scales among Finnish adolescents. Compr Psychiatry; 50(3): 263-8.
Honkalampi, K., Hintikka, J., Tanskanen, A., Lehtonen, J., Viinamaki, H. (2000). Depression is strongly associated with alexithymia in the general population. J Psychosom Res; 48(1): 99-104.
Hosaka, T., Fukunishi, I., Aoki, T., Rahe, R. H. & Solomon, G.E. (1999). Development of a "Type C" Iventory: Cross-Cultural Applications. Tokai J Exp Clin Med. , 24(2): 73-76.
Houtveen, J. H., Bermond, B., & Elton, M. R.(1997). Alexithymia: A disruption in a corticalnetwork? An EEG power and coherenceanalysis. Journal of Psychophysiology , 11, 147-57.
Iglesias-Rey, M., Barreiro-de, A. M., Caamano-Isorna, F., Vazquez, R. I., Lorenzo G. A., Bello-Paderne, X., et al. (2012). Influence of alexithymia on health-related quality of life in inflammatory bowel disease: are there any related factors? Scand J Gastroenterol; 47(4): 445-53.
Jessimer, M., & Markham, R. (1997). Alexithymia:A right hemisphere dysfunction specific torecognition of certain facial expressions? BrainCognition, 34, 246-258.
Joukamaa, M. (2004).Alexithymia-epidemiological findings. J Psychosom Res; 56: 581-673.
Joukamaa, M., Taanila, A., Miettunen, J., Karvonen, J. T., Koskinen, M., Veijola, J. (2007). Epidemiology of alexithymia among adolescents. J Psychosom Res; 63(4): 373-6.
King, L. A. , Emmons, R. A., Woodley, S. (1992). The structure of inhibition. J Res Pers; 26: 85-102.
Kokkonen, P., Karvonen,J. T., Veijola, J., Laksy, K., Jokelainen, J., Jarvelin, M.R., et al.(2001). Prevalence and sociodemographic correlates of alexithymia in a population sample of young adults. Compr Psychiatry; 42(6): 471-6.
Lane, R. D., Ahern, G. L., Schwartz, G. E., & Kaszniak, A. W. (1997). Is alexithymia the emotional equivalent of blindsight? Biological Psychiatry, 42, 834-844.
Lane, R. D., Kivley, L. S., Du Bois M. A., Shamasundara, P., & Schwartz, G. E. (1995).Levels of emotional awareness and the degree ofright hemispheric dominance in the perception offacial emotion. Neuropsychologia, 33, 525-538.
Lane, R., Sechrest, L., Reidel, R., Weldon, D., Kaszniak, A., & Schwartz, G. (1996). Impaired verbal and nonverbal emotion recognition in Alexithymia. Journal of Psychosomatic Medicine, 58; 203-210.
Lee, Y.J. (2005). Subjective quality of life measurement in Taipei. Building and Environment, No 43: 1205-1215.
Lumley, M. A., & Sielky, K. (2000). Therelationship of alexithymia characteristics to Compr. Psychiatry, 41, 352-359.
Lundh, L. G., Johnsson, A., Sundqvist, K., & Olsson, H. (2002). Alexithymia, memory of emotion, emotional awareness, and perfectionism. Emotion, 2(4), 361.
Lynda, L., & Diana, E . (2005(. A concept of quality of life. Journal of Orthopedic nursing, No 9: 12-18.
Massam, H. B (2002), "Quality of Life: Public Planning and Private Living. Progress in Planning, No 58 : 141-227.
Mattila, A. K., Saarni, S. I., Salminen, J. K., Huhtala, H., Sintonen, H., Joukamaa, M. (2009). Alexithymia and health-related quality of life in a general population. Psychosomatics; 50(1): 59-68.
Mattila, A. K., Salminen, J. K, Nummi, T., Joukamaa, M.(2006). Age is strongly associated with alexithymia in the general population. J Psychosom Res; 61(5): 629-35.
Mishra, V. S., Maudgal, S., Theunissen, S. C. (2010). Alexithymia in children with cancer and their siblings. Journal of Psychosomatic Research, 72: 266-268.
Moons, ph., et al (2005). Critique on the conceptualization of quality of life: A review and evaluation of different conceptual approaches. International journal of nursing studies, No 43 : 891-901.
Oliver, A., et al. (1997). Quality of life and mental Health services. First Edition. New York. Riherio.
Panksepp, J. (2004). Textbook of BiologicalPsychiatry.Hoboken, NJ: Wiley-Liss.
Parker, J. D. A., Taylor, G. J., Bagby, R. M. (1993). Alexithymia and the recognition of facial expression of emotion. Pshchother Psychosom; 59: 197-202.
Pedersen, S.S., & Denollet, J. (2003) Type-D personality, cardiac events, and impaired quality of life: A review. European Journal of Cardiovascular Prevention and Rehabilitation, 10, 241-248.
Pedersen, S.S., Van, Domburg, R.T., Theuns, D.A., Jordaens, L., & Erdman, R.A. (2004). Type-D personality is associated with in-creased anxiety and depressive symptoms in patients with an implantable cardioverter de-fibrillator and their partners. Psychosomatic Medicine, 66, 714-719.
Pedersen, S.S., Yagensky, A., Smith, O.R., Yagenska, O., Shpak, V., & Denollet, J. (2009). Preliminary Evidence for the Cross-Cultural Utility of the Type D Personality Construct in the Ukraine. Int J Behav Med,.16:108-15.
Phillips, D. (2006). Quality of Life: Concept, Policy and Practice. London: Rutledge Publications.
Schuessler, K.F., Fisher, G.A. (1985). Quality of life research and sociology. Annual eview of sociology, No 11: 129-149.
Shah, G. H., Panwar, S. K., Chaturvedi, P. P., Kane, S. N. (2011). Isolated primary extranodal lymphoma of the oral cavity: A series of 15 cases and review of literature from a tertiary care cancer centre in India. Indian J Med Paediatr Oncol ; 32: 76-81.
Sifneos, P. E. (2000). Alexithymia, clinical issues, politics and crime. Psychotherapy and Psychosomatics, 69, 113-116.
Sifneos, P. E. (1973). The Prevalence of Alexithymic Characteristics in Psychosomatic Patients. Psychotherapy and Psychosomatics, 22, 255-262.
Sifneos, P. E. (1988). Alexithymia and itsrelationship to hemispheric specialization, affectand creativity. Psychiatric Clinics of NorthAmerican, 11, 287-292.
Sirgy, M. J (2006). The Quality of Life Research Movement: Past, Present and Future. Social Indicators Research, No 76 : 343-466.
Speranza, M., Loas, G., Wallier, J., Corcos, M.(2007). Predictive value of alexithymia in patients with eating disorders: a 3-year prospective study. J Psychosom Res; 63(4): 365-71.
Suslow, T., & Junghanns, K. (2002). Impairments of emotion situation priming in alexithymia. Pers Individ Dif; 32: 541-50.
Taylor, G. J. (2000). Recent developments in alexithymia theory and research. Canadian Journal of Psychiatry, 45, 134-142.
Taylor, G. J., & Bagby, M. (2000). An overview of the alexithymia construct. In R. Bar-On & J. D. A. Parker (Eds.), The handbook of emotional intelligence (pp. 263-276). San Francisco: Jossey-Bass.
Taylor, G. J., Bagby, R. M., & Luminet, O. (2000). Assessment of alexithymia: self-report and observer-rated measures. Handbook of emotional intelligence. Sanfrancisco. Jossey Bass.
Taylor, G. J., Parker, J. D. A. Bagby, M., & Acklin, M. W. (1992). Alexithymia and somatic complaints in psychiatric out-patients. Journal of Psychosomatic Research, 36, 417-424.
Taylor, G.J., Parker, J. D.A., & Bagby, R.M.(1999). Emotional intelligence and the emotional brain: points of convergence and implications for Psychoanhysis. Journal of the American Academy of Psychoanalysis, 27: 339-354.
Temohok, L., (1987), Personality, coping style, emotion and cancer: towards an integrative model, Cancer Surv. , 3 (6): 545-67.
Tselebis, A., Kosmas, E., Bratis, D., Moussas, G., Karkanias, A., Ilias, I, et al.(2010). Prevalence of alexithymia and its association with anxiety and depression in a sample of Greek chronic obstructive pulmonary disease (COPD) outpatients. Ann Gen Psychiatry; 9: 16.
Vanheule, S., Desmet, M., Meganck, R., Bogaerts, S. (2007). Alexithymia and interpersonal problems. J Clin Psychol; 63: 109-17.
Vanheule, S., Desmet, M., Rosseel, Y., Verhaeghe, P., Meganck, R.(2006). Relationship patterns in alexithymia: A study using the core conflictual relationship theme method. Psychopathology; 40: 14-21.
Wood, D.S. (1999). Assessing quality of life in clinical research from where have we come and where are we going. Journal of clinical epidemiology, No 52: 355-363
Yang, P., Sun, L ., Pang, D., Ding, Y. (2012). Quality of Life in Cancer Patients with Pain in Beijing. Chin J Cancer Res, 24(1): 60-66.
Yousefi Tabaei, S. M & Sohrabi, R. (2013). Comparing the Personality Profile of Patients Suffering from Cancer Disease. Procedia – Social and Behavioral Sciences,84: 1801-1803.
1 personality
2 waren
3 sheldon
4 Common trait
5 Unique traits
6 Ability traits
7 Temperament traits
8 Dynamic traits
9 Surface traits
10 Source traits
11 Constitutional traits
12 Environmental-mold traits
13 Neuroticism versus emotional stability
14 Extraversion versus introversion
15 Psychoticism versus impulse control
16 Frei, R.L
17 Racicot, B
18 Travagline, A
19 Hosaka, T
20 Denollet, J
21 Pedersen, S.S
22 Van Heck, G. L
23 Bužgová, R
24 Jarošová, D
25 Hajnová, E
26 Cui, J
27 Yang, P
28 Sun, L
29 Pang, D
30Ding, Y
31 Mishra, V. S
32 Maudgal, S
33 Theunissen, S. C
34 Blatný, M
35Adam, Z
—————
————————————————————
—————
————————————————————