تارا فایل

مبانی نظری و تجربی اختلال نافرمانی مقابله ای کودکان


به نام خدا

فهرست مطالب
اختلال نافرمانی مقابله ای 3
ملاک های تشخیصی اختلال بی اعتنایی مقابله ای 7
اختلالات همراه: 13
سبب شناسی: 13
شیوع: 14
عوامل خطر و پیش آگهی: 15
عوامل محیطی: 16
عوامل ژنتیک و فیزیولوژیک: 16
عوامل شناختی 16
عوامل خانوادگی: 18
تاثیر بر زیست بوم اجتماعی خانواده 19
مبانی تجربی: 21
منابع فارسی: 29
Reference 32

اختلال نافرمانی مقابله ای
اختلال نافرمان مقابله ای1 اختلال رفتاری در دوران کودکی است که کودک مبتلابه رفتارهای خودسرانه با ناسازگاری یا خصمانه در مقابل منابع قدرت نشان می دهد. در سال های بعد پرخاشگری جسمانی, تضاد ورزی و نخستین شکل های نقض روانی در محیط خانواده و آموزشگاه در صدر جدول نشانه شناسی قرار می گیرند درنهایت, در نوجوانی پرخاشگری کلامی, اشکال پنهان تر پرخاشگری (مانند سرقت, تقلب, تخریب گری, سوءمصرف مواد) و رفتارهای ضداجتماعی جدی که می توانند در تضاد آشکار با قوانین جامعه قرار می گیرند و نوجوان را به سمت بزهکاری سوق می دهند غلبه می یابد (لئو2، 2004).
پژوهش های مختلف نشان دادند که در صد بالایی از مشکلات رفتاری در کودکان و نوجوانان در بزرگ سالی به اختلال شخصیت ضداجتماعی, سوءمصرف مواد و سایر مشکلات مانند اعمال مجرمانه منتهی می شود (نلسون و ویکنز3، 2003). برخی از پژوهشگران بر این باور بودند که مشکلات کودکان ناشی از نارسایی های تحولی است که باگذشت زمان, پشت سر گذاشته خواهد شد واقعیت این است که اگرچه فرایند تحول و تغییرات سریع همراه آن نمی تواند پایدار باشد اما باید توجه داشت که بسیاری از کودکانی که در سال های نخست کودکی واجد مشکلات عاطفی و رفتاری هستند نه تنها به سادگی از آن عبور نمی کنند بلکه تا بلوغ و بزرگ سالی هم تداوم می یابد (گیمپل و هال اند4، 2002).
لجبازی و نافرمانی کودکان یک مرحله اجتناب ناپذیر از رشد کودکان است. بارزترین رفتارهای مقابله ای بین 18-24 ماهگی بروز می کند و در سه سالگی به اوج خود می رسد و زمانی جنبه آسیب شناختی می یابد که تداوم یا شدت، وضعیتی غیرعادی پیدا کند و فراوانی آن چشمگیر شود و با وضعیت رشدی و سنی کودک همانند نباشد (امینی، 1390). گرچه بیشتر افرادی که در نگهداری کودکان نقش دارند، تعریف خاصی از مفهوم فرمان بری و نافرمانی دارند بااین حال تعریف عملیاتی این رفتارها بسیار دشوار است. مک ماهون و فورهند (2003) در راهنمای درمانی خود برای کودکان نافرمان چنین تعریفی را برای عملیاتی کردن این مفهوم ارائه داده اند: توجه مناسب به یک دستور در زمان منطقی یا طراحی شده، تمییز بین آغاز فرمان بری و اتمام یک تکلیف خاص مهم نیست (استوان، 1983).
پنج تا پانزده ثانیه یک دوره منطقی برای آغاز فرمان بری پیشنهاد می شود. مک ماهوفورهند (2003) نافرمانی را به عنوان امتناع از شروع یا انجام یک درخواست و یا شکست در پیروی از مقررات از پیش تعیین شده است که در حال حاضر نیز پابرجاست تعریف کرده اند.
در تعریف فرمان بری و نافرمانی، تشخیص این گفته ضروری است که این رفتارها بخش مجزایی از رفتار کودک نیستند بلکه فرایندهای دوجانبه متقابل بین کودک و بزرگ سال هستند، انتظار می رود فرمان بری در کودکان بهنجار باگذشت زمان و افزایش سن بیشتر شود (لاس و همکاران، 2000). در بیشتر موارد انتظار می رود کودکانی که به سن مدرسه می رسند، از بزرگ سالان پیروی کنند. مک ماهان و فورهند (2003) با بازنگری مطالعات بیان کرده اند که میزان فرمان برداری برای کودکان در حال تحول نرمال حدود 80% است. بااین حال پاترسون و فورگات (1987) میزان فرمان برداری پایین تری را در یک نمونه از پسران 10-11 ساله بدون مشکل گزارش کرده اند یعنی به میزان 57% تقاضای مادر و 47% از تقاضای پدر.
نافرمانی در اینجا به سه مقوله از رفتار کودک اشاره دارد که عبارت اند از:
1- بعدازاینکه بزرگ سال دستوری می دهد کودک نمی تواند رفتارهای مورد درخواست او را در مدت معقول (5 ثانیه) آغاز کند.
2- کودک نمی تواند تا تحقق خواسته های تصریح شده در دستور بزرگ سالان، به اطاعت از آن ادامه دهد. ممکن است برخی این مقوله رفتار را مشکلی از فراخنای توجه یا توجه مستمر به وظایف در نظر بگیرند.
3- کودک نمی تواند از قوانین از پیش آموخته شده رفتار در یک موقعیت پیروی کند. در کارهایی که می توان دید، مثل امتناع کلامی، انفجار خشم، تهاجم فیزیکی نسبت به والد زمانی که وی تلاش می کند یا دستور دادنی که کودک را وادار به اطاعت کند (بارکلی، 1997).
در جدول 2-1 انواع رفتارهای خودسرانه مشترک میان کودکان ارجاع شده به مراکز برای اختلال های رفتاری را بیان می کند.
تحقیر کردن
جیغ کشیدن
مسخره کردن
نق زدن
نادیده گرفتن درخواست ها
شکایت کردن
فرار کردن
سرپیچی کردن
گریه کردن
فریاد زدن
مقاومت فیزیکی
بدخلقی
ناکامی در تکمیل وظایف روزمره
پرت کردن اشیاء
تخریب اموال
حاضرجوابی کردن
زدوخورد بدنی با دیگران
فحش دادن
مختل کردن فعالیت های دیگران
دزدی کردن
بی اعتنایی به مراقبت از خود
دروغ گفتن
ناکامی در تکمیل تکالیف مدرسه
مشاجره کردن

رفتارهای مقابله ای در کودکان مخاطرات رشدی مهم در پی دارد و کودک را به سمت اشکال جدی تر اختلال رفتاری و نیز فعالیت های ضداجتماعی سوق می دهد (لاهی و لوبر5، 1994). چنانچه ریشز و وسیچتی6 (1993) استدلال کرده اند ممکن است در برخی کودکان نافرمان یا ضداجتماعی هیچ نشانه ای از سازوکارهای شناختی نابهنجار دیده نشود. اما بسیاری این نشانه ها را بروز می دهند. (اندرسون 7، 1994).
رفتار نابهنجار تنها می تواند نتیجه سازوکارهای بیرونی مثل محیط جرم زا باشد (اندرسون، 1996). برای نامیدن درجات رفتار خودسرانه یا نافرمانی درجه بندی ذکر نشده است. دریک مقیاس استاندار شده درجه بندی رفتار برای این بعد کودکان که رفتار متمردانه شان یک انحراف استاندار یا کمتر از میانگین فراتر رود بهنجار در نظر گرفته می شود و لو اینکه لجباز و نافرمان باشند. کودکان بالای صدک هشتاد و چهارم و زیر صدک نود سوم قرار دارند را می توان خودسر یا نافرمان نامید (فورهند، مک ماهون، 1981).
اختلال نافرمانی مقابله ای قویاً با خطر ابتلای بعدی به اختلال سلوک در کودکی مرتبط است (لاهی و لوبر، 1994). بالغ بر 52 درصد این کودکان بعد از گذشت این دوره زمانی همچنان دچار این اختلال خواهند بود. نزدیک به نیمی از کودکان که مبتلابه این اختلال باقی می مانند طی یک دوره سه ساله بعدی به سمت سلوک خواهند رفت (لاهی و همکاران، 1992).
پسرها و دخترها نیز در میزان نافرمانی تفاوت دارند. در دوران کودکی پسرها در مقایسه با دخترها نافرمانی بیشتری دارند ولی باگذشت سن مسئله جنسیت نقش مهمی را ایفا نمی کند و در دوران نوجوانی دختران و پسران نافرمانی یکسانی دارند. برای نامیدن درجات رفتار نافرمانی مقابله ای اتفاق نظری وجود ندارد. در یک مقیاس استانداردشده درجه بندی رفتار برای این بعد، کودکانی که رفتار متمردانه شان فقط به اندازه یک انحراف استاندارد یا کمتر، از میانگین فراتر رود بهنجار در نظر گرفته می شوند ولو اینکه لجباز یا نافرمان باشند. کودکانی که بالای صدک هشتادو چهارم و زیر صدک نود و سوم قرار می گیرند را می توان خودسر یا دردسرساز یا در مرز اختلال نافرمانی توصیف کرد، به شرط اینکه کل معیارهای تشخیص بالینیان اختلال در چاپ چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی در مورد آن ها صدق نکند (فورهند و مک ماهون، 1981).
اختلال نافرمانی مقابله ای زیرمجموعه ای از اختلالات رفتار ایذائی8 هست. اختلال نافرمانی مقابله ای با الگوی باثبات رفتار منفی کارانه، نافرمانی و خصمانه نسبت به اولیاء قدرت و نیز ناتوانی برای قبول مسئولیت اشتباهات خود و انتسابان به دیگران مشخص می شود. کودکان مبتلا غالباً با بزرگ سالان جروبحث می کنند و زودرنج هستند و این ویژگی به بروز خشم و نفرت آن ها می انجامد. کودکان مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای ممکن است در کلاس در روابط با همتاها مشکل داشته باشند اما معمولاً به خشونت جسمی یا رفتار تخریبی فراوان دست نمی زنند، برعکس کودکان مبتلابه اختلال سلوک مرتکب رفتارهای پرخاشگرانه مکرر می شوند. حملات کج خلقی کودک، رد فعالانه برای همکاری با اصول، و رفتارهای مزاحمت آمیز در مقایسه با افراد هم سن از میزان مورد انتظار بالاتر است (کاپلان و سادوک، 2000).
ملاک های تشخیصی اختلال بی اعتنایی مقابله ای
الگویی از منفی گرایی خصومت و رفتار بی اعتنایی یا مقابله جویی که حداقل 6 ماه طول بکشد و حداقل ۴ علامت از علائم زیر را داشته باشد:
1- اغلب ارزش های رفتاری یا اخلاق را نادیده می گیرد.
2- غالباً با بزرگ سالان بحث می کند.
3- فعالیت های مقابله جویانه برای برآورده کردن نیازهایشان از بزرگ سالان دارد
4- تعمداً درصدد آزار و اذیت مردم هستند
5- غالباً دیگران را مقصر اشتباهات یا سوء رفتار خود می دانند.
6- زودرنج و حساس هستند و توسط دیگران آزرده خاطر می شوند.
7- غالباً بی میل و خشمگین هستند.
8- اغلب کینه توز و انتقام جو هستند.
توجه: این تشخیص زمانی داده می شود که رفتارهای مذکور به صورت مکرر مشاهده شده و فرد در مقایسه سنی و سطح رشدی نیز قرار گیرد.
ا . آشفتگی های رفتاری کودک به عملکرد تحصیلی، اجتماعی، شغلی فرد لطمه میزند.
ب . رفتارها نباید در خلال اختلالات خلقی و روان پریشی اتفاق بی افتد.
ت . تشخیص اختلال تا سن 18 سالگی است و اگر بیشتر باشد اختلال شخصیت ضداجتماعی نیز به تشخیص ها افزوده می شود.
در خانم ها اختلال نشان داده بیشتر زمانی رایج است که کودک در سنین پیش از دبستان مشکلات خلقی دارد برای مثال واکنش بیش اندازه به محرک ها، به سختی آرام می شوند و رفتار حرکتی بیش ازحد دارند. در طی سال های دبستانی احتمالاً دارای اعتمادبه نفس پایین و (اعتمادبه نفس ناپایدار)، خلق بی ثبات، آستانه تحمل پایین در برابر محرومیت ها، فحاشی، مصرف ناگهانی الکل، تنباکو، مواد و یا قاچاق دارو را دارند. این کودکان در تعارض با والدین معلمان و همشیره ها و همسالان هستند. و یک سیکل معیوب رفتاری بین کودک و والدین شکل می گیرد. به طور مشخص علائم اختلال بیشتر در تعاملات با بزرگ سالان یا گروه همسالان ظاهر می شود که کودک آن ها را به خوبی می شناسد، به نظر می رسد که کودکان دارای این اختلال، در هنگام بررسی علائم اندکی را نشان داده یا اصلاً این علائم را ظاهر نسازند و اغلب رفتارهایش را به عنوان پاسخی به رویدادهای غیرمنطقی توجیه می کنند. به نظر می رسد که این اختلال اطرافیان کودک را بیشتر از خود او پریشان می کند (DSM – 5)
علی رغم هوش کافی به لحاظ خودداری از انتخاب شریک، مقاومت در برابر درخواست های خارجی و اصرار بر حل مشکل بدون کمک دیگران دارای عملکرد ضعیف بوده و یا در مدرسه مردود می شوند. مشکلات ثانوی که در رابطه با این اختلال مطرح می شود عبارت اند از عزت نفس پایین، تحمل ضعیف در برابر ناکامی، خلق افسرده و خوی طغیانگر می باشد. آزمونهای آزمایشگاهی یا یافته های آسیب شناختی که به تشخیص اختلال نافرمانی مقابله ای کمک کند وجود ندارد، اما این کودکان در بزرگ سالی پرخاشگرتر شده و کاهش سرتونین در سیستم عصبی مرکزی را دارا می باشند. اکثر کودکان با اختلال بی اعتنایی مقابله ای در آینده دارای ملاک اختلال سلوک نمی گردند و بیش از یک چهارم کودکان دارای اختلال نافرمانی بعد از چندین سال هیچ یک از دو اختلال را نشان نمی دهند (بارکلی، 1994).
کودکان مبتلابه این اختلال معمولاً به بزرگ ترها جروبحث می کنند، غالباً از کوره در می روند، فحش و ناسزا میگویند و غالباً خشمگین، بیزار و زودرنج هستند. غالباً به صورت خودآگاه به خواسته ای بزرگ سالان بی اعتنایی کرده و عمداً موجب ناراحتی دیگران می گردند، برای مسائل و اشتباهات خود دیگران را سرزنش می کنند. تظاهرات اختلال بدون استثناء در خانه ظاهر می گردد. معمولاً خصوصیات اختلال در مقابل همسالان یا افراد بالغی ظاهر می شود که کودک به خوبی با آن ها آشناست. اختلال نافرمانی مقابله ای مزمن تقریباً همیشه در روابط بین فردی و کار تحصیلی اختلال ایجاد می کند. این کودکان غالباً تنها و بدون دوست بوده و روابط انسانی برای آن ها رضایت بخش نیست. علی رغم هوش کافی، به دلیل عدم مشارکت، مقاومت در برابر توقعات خارجی، و اصرار بر حل مشکلات بدون کمک دیگران، در مدرسه پیشرفتی نداشته و ممکن است رد شوند (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی -ویرایش چهارم9، 2003).
خصوصیات ثانوی این اختلال عبارت اند از: پایین بودن احترام به نفس، تحمل کم برای ناکامی، خلق افسرده و حمله های کج خلقی. نوجوانان ممکن است از الکل و داروهای روان گردان سوءاستفاده کنند.
الف- الگوی رفتار منفی کارانه، خصمانه و بی اعتنا حداقل به طور شش ماه، که ضمن آن حداقل چهارتا از خصوصیات زیر وجود داشته باشد:
1- غالباً از کوره در می رود.
2- غالباً با بزرگ سالان درگیر مشاجره می شود.
3- غالباً فعالانه نسبت به درخواست ها و مقررات بزرگ سالان بی اعتنایی یا عدم همکاری نشان می دهد.
4- غالباً به طور عمد کارهایی می کنند که موجب مزاحمت دیگران می گردد.
5- غالباً برای رفتارها و اشتباهات خود دیگران را سرزنش می کند.
6- غالباً حساس است و از دیگران زود ناراحت می شود.
7- غالباً کینه توز و انتقام جو است.
ملاک ها زمانی برآورده می شود که فراوان تر از افراد هم سن مشابه و در سطح رشدی برابر فرد دیده می شود.
ب- آشفتگی رفتار تخریب فراوان بالینی در عملکرد اجتماعی، تحصیلی یا شغلی فرد ایجاد می کند.
ج – رفتارها منحصراً در جریان یک اختلال پسیکوتیک یا خلقی روی نمی دهد.
د- ملاک های اختلال سلوک وجود ندارد؛ اگر سن بیمار زیر 18 سال است ملاک های اختلال شخصیت ضداجتماعی موجود نیست (DSM – 5).
اختلال نافرمانی مقابله ای یا تضاد ورزی جسورانه یکی از اختلال های طبقه بندی شده در طبقه اختلال های برون سازی شده است که مهم ترین مشخصه آن الگوی پایدار رفتار تکراری منفی گرایی، لجبازی، نافرمانی و خصومت در برابر مظاهر قدرت است که حداقل شش ماه دوام داشته است، متناسب با سن تحولی کودک نیست و باعث اختلال فراوان بالینی درکنش وری تحصیلی شغلی و اجتماعی فرد می شود (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، 2000).
کودکان مبتلابه این اختلال اغلب با همسالان، والدین، معلمان و سایر موقعیت هایی که ارتباط مناسب اجتماعی را طلب می کند دارای مشکل هستند. اغلب این کودکان در برابر تمامی درخواست هایی که از جانب والدین و دیگر همسالان مطرح خواهد شد با نافرمانی پاسخ داده و ایجاد فرایند ارتباطی را با مشکل مواجه می سازند به صورتی که اغلب والدین این کودکان روابط مثبت خود را با این کودکان ازدست داده و به جای این روابط مثبت تعاملات منفی جایگزین خواهد کرد (فرانکل و فئبرگ، 2002).
بر اساس چهارمین راهنمای آماری و تشخیص اختلال های روانی – متن تجدیدنظر شده، اختلال نافرمانی مقابله ای به عنوان الگوی بازگشت کننده ای از رفتار منفی گرایی، نافرمانی، عدم اطاعت و رفتار خصمانه نسبت به افراد صاحب امتیاز است. نشانه های نافرمانی مقابله ای در جدول 2-2 ارائه شده است. درحالی که در راهنمای آماری و تشخیص اختلال های روانی نشانه های مختلف اختلال سلوک را در گروه های مجزا مانند پرخاشگری نسبت به افراد و حیوانات و نقض جدی قوانین مشخص کرده است. بااین حال زیرگروه های نشانه ها برای نافرمانی مقابله ای به طور رسمی شناسایی نشده است.
مشاهده هشت نشانه یا ملاک نافرمانی مقابله ای نشان می دهد که آن ها بسیار ناهمگن هستند. درواقع دو تا از نشانه ها به طور آشکار ماهیت مقابله ای و نافرمانی دارند:"امتناع فعالانه از پیروی از درخواست ها و قوانین بزرگ سالان " و " بحث کردن با بزرگ سالان ". دو تا از نشانه ها مربوط به بی نظمی هیجانی است که یکی از آن ها خفیف (زودرنجی یا به آسانی آزرده شدن توسط دیگران) و یکی از آن ها شدید است (بدخلقی). یکی از نشانه ها هیجانی است و به طور خاص باخشم در ارتباط است:"خشمگین شدن و رنجیده خاطر شدن". یک نشانه مربوط به برانگیختگی است:" آزردن دیگران به طور عمدی "؛ سرانجام دو نشانه مربوط به خصومت است که یکی خفیف (سرزنش دیگران به خاطر اشتباهات یا رفتارهای نادرست خود) و یکی شدید است (کینه توزی و انتقام جو بودن).
جدول 2-2 نشانه های اختلال نافرمانی مقابله ای
بدخلقی
بحث کردن با بزرگ سالان
سرپیچی از درخواست ها یا قوانین بزرگ سالان
ناراحت کردن دیگران به طور عمدی
سرزنش کردن دیگران به خاطر اشتباهات و رفتارهای نادرست خود
زودرنج بودن یا به آسانی ناراحت شدن توسط دیگران
خشمگین شدن و رنجیده خاطر شدن
کینه توزی یا انتقام جویی

بنابراین در بین 8 نشانه اختلال نافرمانی مقابله ای تنها دو نشانه مقابله ای و نافرمانی وجود دارد، درنتیجه ممکن است یک کودک مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای تشخیص داده شود بدون اینکه هیچ گونه رفتار مقابله ای یا نافرمانی نشان دهد. علاوه بر این مسئله ناهمگنی نشانه های نافرمانی مقابله ای به دلیل ناهم سویی مطالعات ناشی از تفاوت های مربوط به نمونه گیری مهم است (DSM – 4).
اختلالات همراه:
رایج ترین اختلال همراه با نافرمانی مقابله ای عبارت است از: اختلال کمبود توجه / بیش فعالی، اختلال سلوک. حتی باوجود کنترل اختلالات همراه خطر اقدام های خودکشی بیش از جمعیت عمومی است (DSM – 5).
سبب شناسی:
دفاع از امیال خود و مقابله با خواست های دیگران برای رشد طبیعی اهمیت اساسی دارد. این کار با برقراری خودمختاری، ایجاد هویت، تنظیم معیارها و کنترل درونی مربوط است. بارزترین نمونه رفتار مقابله ای بین 18 تا 24 ماهگی ظاهر می گردد، وقتی کودک نوپا به عنوان تظاهری از خودمختاری رو به رشد رفتار منفی کارانه پیشه می کند. پاتولوژی زمانی شروع می شود که این مرحله مربوط به رشد دوام غیرعادی پیدا می کند، صاحبان قدرت واکنش شدید نشان می دهند، یا رفتار مقابله ای بسیار بیشتر ازآنچه در کودکان با سن عقلی مشابه دیده می شود، ظاهر می گردد (هینز10، 2011).
کودکان ممکن است استعداد ذاتی یا مزاجی برای تمایلات قوی، سلیقه ها و تقدم های قوی و اظهار وجود قاطعانه داشته باشند. اگر کنترل و قدرت مسئله ای برای والدین بوده باشد، یا از قدرت به خاطر نیازهای خود استفاده کنند، کشمکشی پدید می آید که زمینه را برای پیدایش اختلال نافرمانی مقابله ای فراهم سازد. چیزی که نوزاد آن را به عنوان برقراری خودرایی11 شروع کرده است، به صورت دفاعی در مقابل وابستگی مفرط به مادر یا وسیله حفاظتی در مقابل مداخله در خودمختاری ایگو12 درمی آید. در سال های بعدی کودکی، ضربه های محیطی، بیماری، یا ناتوانی مزمن مثل عقب ماندگی ذهنی، ممکن است موجب بروز رفتار مقابله ای به عنوان دفاعی در مقابل درماندگی، اضطراب فقدان احترام به نفس گردد. یک مرحله مقابله ای دیگر سنین نوجوانی و به عنوان تظاهری از نیاز به گسستن از والدین و برقراری هویتی مستقل ظاهر می گردد (هینز،2011).
فرضیه کلاسیک روانکاوی علت این اختلال را در تعارض های حل نشده ای که در دوره مقعدی پیداشده اند می داند. رفتارگرایان معتقدند که مقابله جویی یک رفتار تقویت شده و آموخته شده است که از طریق آن کودک بر اولیاء قدرت اعمال کنترل می نماید- مثلاً با توسل به یک حمله کج خلقی در مقابل یک درخواست نامطلوب – والدین را به پس گرفتن درخواست خود وادار می سازد. بعلاوه، توجه زیاد والدین – مثل بحث های طولانی در مورد رفتار – نیز ممکن است رفتار را تقویت کند (هینز،2011).
شیوع:
در مورد میزان شیوع اختلال های بالای کودکان به کاهش شدید شیوع اختلال نافرمانی مقابله ای و افزایش شیوع اختلال سلوک توجه کنید. شاید این مسئله گویای این واقعیت است که برخی از کودکان مبتلابه اختلال نافرمانی در حین رشد بهبود میابند درحالی که برخی به سمت اختلال سلوک پیش می روند. بروز هر دو اختلال در مردان شایع تر از زنان است (انجمن روان پزشکی آمریکا13، 1994 و اندرسون 1996)..
در چاپ چهارم راهنمای تشخیصی آماری اختلال های روانی برای اختلال نافرمانی مقابله ای دامنه شیوعی بین 16-2 درصد برای مردان ذکرشده بود، در مورد اختلال سلوک میزان 16-6 در صد برای مردان و 2 تا 9 درصد برای زنان ذکرشده بود (انجمن روان پزشکی آمریکا،2000). گرینسلیررو (1992) در مطالعه دیگر با تکیه صرف بر درجه بندی معلم از نشانه های DSM-IV-TR برای نمونه 93 نفری از پسران 14-5 ساله شیوع 2/3 درصدی برای اختلال نافرمانی مقابله ای و 3/1 درصد برای اختلال سلوک گزارش کردند. نسبت مذکر به مونث برای اختلال نافرمانی مقابله ای 2/2 به 1 بود درحالی که برای اختلال سلوک 2/3 به یک بود (نوک و کازدین، 2001). سایر مطالعات نیز شیوع اختلال نافرمانی مقابله ای را 2/10 درصد گزارش کرده اند (نوک و کازدین،2001).
سیر اختلال نافرمانی مقابله ای عمدتاً بستگی به شدت علائم و توانایی کودک برای برقراری پاسخ های انطباقی نسبت به منبع قدرت دارد. ثبات اختلال نافرمانی مقابله ای با خطر بالای اختلالات اضافی نظیر اختلال سلوک، اختلال یادگیری، اختلال خلقی و اختلال مصرف مواد همراه است. سرانجام خانواده های سالم که می توانند تظاهر توقعات خود را تعدیل کنند توجه کمتری به رفتار پر جر و بحث کودک نشان دهند محتمل تر است (کاپلان و سادوک،2009).
سن بروز نشانه های اولیه اختلال سلوک عامل فوق العاده مهم برای پیش بینی گذار به سمت بزهکاری و شدت و دوام آن است، بروز نشانه های اولیه قبل از 12 سالگی آستانه ای بسیار مهم در این گونه پیش بینی هاست (لوبه، 1990، پاترسون و همکاران، 1992).
عوامل خطر و پیش آگهی:
حدود یک چهارم همه کودکانی که تشخیص اختلال نافرمانی مقابله ای دریافت می کنند ممکن است در چند سال بعد مستحق این تشخیص نباشد. در چنین مواردی معلوم نیست ملاک های کودکانی را شامل شده است که ازنظر رشدی رفتارشان نابهنجار نبوده است یا اختلال خودبه خود فروکش کرده است. چنین بیمارانی بهترین پیش آگهی را دارند. در بیمارانی که تشخیص باقی می ماند ممکن است وضع ثابت مانده یا با اضافه شدن تجاوز به حقوق دیگران به اختلال سلوک بیانجامد. پیش آگهی در این موارد نامطلوب است. بین اختلال سلوک و ابتلا بعدی به سوءمصرف مواد همچنین میزان بالای اختلالات خلقی، اختلال سلوک، بیش فعالی نقص توجه رابطه ای وجود دارد. پسیکوپاتولوژی والدین، نظیر اختلال شخصیت ضداجتماعی و سوءمصرف مواد، به نظر می رسد در خانواده های کودکان مبتلابه نافرمانی مقابله ای شایع تر از جمعیت کلی باشد، که خودبه خود خطر اضافی پیدایش محیط خانوادگی آشفته تر و دشوار منجر می شود. پیش آگهی کودک مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای تا حدودی به میزان عملکرد خانواده و وجود پسیکوپاتولوژی توام بستگی دارد (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی،2000).
عوامل محیطی:
فرزند پروری خشن، ناپایدار توام با غفلت در خانواده های کودکان و نوجوانان دچار اختلال نافرمانی مقابله ای رایج است (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی،2000).
عوامل ژنتیک و فیزیولوژیک:
تعدادی از نشانگرهای عصب زیستی مانند پایین بودن ضربان قلب و واکنش رسانایی پوست، کاهش واکنش کورتیزول پایه، ناهنجاری هایی در قشر جلوی پیشانی و آمیگدال با این اختلال مرتبط است. اما مشخص نیست که این موارد مختص اختلال نافرمانی مقابله ایست یا اختلال سلوک (راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی-2000).
مبتلایان به اختلال های برون سازی شده در مقایسه با دیگر گروه ها از هیجان خواهی و بی باکی بالاتری برخوردارند به همین دلیل سطح پایین برانگیختگی فیزیولوژیک به عنوان یک نظریه برای توضیح این مشکلات توضیح داده شده است. در این نظریه میزان ترس پایین با انجام رفتارهای خطرناک رابطه دارد (به نقل از امیری، ۱۳۹۰).
در پژوهش ماریتوس و راین14، (1997) ضربان پایین قلب کاملاً با رفتارهای پرخاشگرانه مرتبط بوده است و در پژوهش دیگر (راین، رینولدز، فارینگتون15، 1995) پژوهشگران میزان پرخاشگری را در 11 سالگی به واسطه میزان ضربان قلب در 3 سالگی پیش بینی می کنند علاوه بر ضربان قلب، اندازه جثه بدن، جستجوی مرگ و بی باکی یا پرخاشگری در سن 11 سالگی مرتبط بودند و می توانستند تداوم آن را پیش بینی کنند.
عوامل شناختی
الف – نقش دل بستگی16: با در نظر گرفتن نظریه های اولیه باید گفت که دل بستگی ناایمن17، با مشکلات رفتار برون سازی شده مرتبط است. هین شاو 18(1999) در بررسی علل مشکلات برون سازی شده در خانواده های طبقات اقتصادی اجتماعی پایین دریافت دل بستگی سازمان یافته در 12 ماهگی می تواند مشکلات برون سازی شده را در 5 ماهگی پیش بینی کند.
ب – تعامل منفی مادر کودک به عنوان عامل مهمی در بروز مشکلات برون سازی شده شناسایی شده است. پترسون 19معتقد است که اختلال های برون سازی شده نتیجه یک شکست در اعمال قوانین والدین هستند که معمولاً دارای سه ویژگی عمده اند: قوانین بی ثبات، نظارت کم، مهارت های ضعیف حل مسئله. این نوع سبک فرزند پروری کودکان را به سمت نافرمانی سوق می دهد (بردلی20، 2002).
ج – روابط با همسالان: رابطه با همسالان بزهکار هم به عنوان علت و هم پیامد رفتارهای ضداجتماعی در نظر گرفته می شود (بردلی، 2002)
د- سوء رفتار با کودک: کودکانی که با آن ها بدرفتاری شده است در معرض بسیار از عوامل ایجادکننده اختلال های برون سازی شده که شرح آن رفت قرار دارند (کاپلان، سادوک، 2009).
غالباً والدین کودکان نافرمان از والدین کودکان بهنجار افسرده ترند و این مسئله ممکن است بر پاسخگویی شان به برنامه های آموزش رفتاری والد اثر بگذارد (فورهند و مک ماهون21، 1981). تحقیقات سال های گذشته نشان می دهد که والدین کودکان دارای مشکلات رفتاری، به ویژه کودکان دارای اختلال نافرمانی مقابله ای و اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی نسبت به والدین کودکان بهنجار استرس بیشتری را در خانواده ها و نقش والدینشان گزارش می دهند (آناستوپولوس، گاورمون، شلتون و دوپل22، 1992، بارکلی و برین 23، 1988، فیشر24، 1990، مش و جانسون25، 1990).
والدین ناپخته، بی تجربه، تکانشی، بی توجه، افسرده، متخاصم، طرد کننده یا دارای دیگر خلق وخوهای منفی بیشتر احتمال دارد که کودکان نافرمان و پرخاشگر داشته باشند (اولویوس 26، 1980). ممکن است دلیل این امر آن باشد که توانایی های توجهی نظارتی ضعیف، تدابیر ناهمخوان مدیریتی، تحریک پذیری و خصومت بیشتری نسبت به فرزندانشان نشان می دهند و برای رفتار موافق اجتماع تقویت کمتری فراهم می کنند (بارکلی و همکاران، 1992، مان و مکنزی27، 1996).
سطح افسردگی مادر و آسیب روانی پدر و مادر، خصوصاً اختلال شخصیت ضداجتماعی یا تبهکاری به طور معناداری با خطر رفتار مقابله ای و پرخاشگرانه در کودکی و بزهکاری بعدی مرتبط است (فارینگتون28، 1995، شاکارو و اکسموت، 1990). بنا به این دلایل که گفته شد وضعیت روانی والد باید در کانون رسمی تمرکز در ارزشیابی کودکانی باشد که به دلیل رفتار نافرمان ارجاع داده می شوند.
بیشترین احتمال پرخاشگری معنادار کودکان در مورد کودکان مادران تنهاست و پس ازآن مادرانی که با شریک مرد زندگی می کنند و ازدواج نکرده اند. مادران ازدواج کرده پایین ترین میزان کودکان پرخاشگر را داشتند. تعلق به طبقه اجتماعی بالاتر این ارتباط ها را تا حدودی متعادل می کند (پیرسون، یالنگو و کلام29، 1995، پیرسون، یالنگو، هانترو کلام30،1993).
عوامل خانوادگی:
خودسری زمینه ساز اکثر تعاملات منفی بین اعضای خانواده و کودک ارجاع شده است. پاترسون (1976،1982؛ پاترسون و همکاران، 1992) و دیگران (نک. فورهندو مک ماهون،1981) نشان داده اند که رفتار آشوبگرانه یا پرخاشگرانه در سرتاسر روز نه به طور مداوم از کودکان سر میزند و نه به طور تصادفی بلکه در طغیان ها بروز می یابد. این رخدادها پرسرعت و اغلب شدید، رفتارهای مقابله ای یا زورگویانه کودک هستند که جریان طبیعی رفتار را قطع می کنند.
نتایج تحقیقات حاکی از آن است که یکی از معمول ترین تسریع کننده های خودسری یا نافرمانی کودک فرمان ها یا خواست های والدین یا معلم است (فورهند31و اسکاربورو32،1975؛ گرین33 و همکاران، 1979؛ پاترسون34، 1982؛ اشنایدرو براون، 1983؛ ویلیامز35 و فورهند،1984). حضور کودک با مشکلات رفتاری باعث به هم خوردن و آشوب در سیستم مدیریتی خانواده شده و بدرفتاری با کودک را در پی دارد (وهالن و هنکل، 2006). این والدین در معرض خطر استرس فرزند پروری و پیامدهای ناگواران هستند زیرا اغلب این والدین در قبال مشکلات رفتاری فرزندشان رفتار مناسبی از خود نشان نداده و اغلب از روش های والدی و تربیتی سخت گیرانه استفاده می کنند (شلتون و بارکلی، 1998).

تاثیر بر زیست بوم اجتماعی خانواده
رفتار خودسرانه کودک می تواند بر عملکرد خانواده تاثیرات غیرمستقیم داشته باشد که احتمالاً به طور متقابل، بر سازگاری روان شناختی کودک نافرمان آثار زیان آور بیشتری بر جای می گذارد. جرالد پاترسون (1982) درباره کودکان پرخاشگر نشان داد این فرایند مدیریت آسیب دیده خانواده موجب می شود که کودک به سرعت مجموعه ای از رفتارهای زورگویانه را کسب کند تا وقتی به او دستور انجام کاری داده می شود که دوست ندارد، انجام دهد این رفتارها را در مقابل والد و دیگر اعضای خانواده یا حتی همسالان به کار ببرد.. همچنین والد ممکن است دست آخر رفتارهای زورگویانه را کسب کند تا در برابر کودک به کار ببرد چون در موقعیت های نادری که بر سر کودک داد کشیده، او را تهدید یا مجازات کرده اند، سرانجام کودک اطاعت کرده است. به علاوه والدین باگذشت زمان پیرابند های کمتری به کودک بدهند، چه از پیش می دانند که با مقاومت و رفتار مقابله ای کودک مواجه خواهند شد و می تواند باعث نزول سطح کلی عملکرد سازگارانه موفق کودک منجر شود (یعنی استقلال، مراقبت از خود، درجه مسئول بودن و غیره) بلکه موجب شود که خواهر و برادران نسبت به کودک نافرمان احساس خصومت و رنجش کنند در موارد شدیدتر والدین و خواهر و برادران به آنجا می رسند که برای اجتناب از برخورد ناخوشایند بیشتر با کودک نافرمان، اوقات فراغت کمتری را با او صرف می کنند و ممکن است خواهر و برادران مجموعه ای از رفتارهای زورگویانه را کسب کنند و غالباً آن ها را در برابر کودک نافرمان و نیز والدین به کارگیرند (پاترسون، 1982؛ اشنایدرو پاترسون،1995؛ استورمانت-اسپورجین و زنتال36، 1995).
رفتار خودسرانه و متمردانه کودکان در طی زمان بسیار پایدار است، که به طور معناداری ثبات این الگوی رفتاری را در طول دوره رشد پیش بینی می کند (فیشر37، بارکلی، فلچر و اسمالیش38، 1993؛ لوبر، 1990؛ اولویوس39،1979؛ پاترسون، 1982). ممکن است نافرمانی یا پرخاشگری یکی از پایدارترین اختلال های رفتاری کودکی در سراسر دوره رشد باشد.
در علت شناسی این اختلال می توان به ناتوانی والدین در مدیرت رفتار کودک و تعامل منفی والد-کودک اشاره کرد. پترسون40معتقد است که اختلالات برون سازی شده نتیجه شکست در اعمال قوانین والدینی هستند که معمولاً دارای سه ویژگی است: قوانین بی ثبات، نظارت کم و مهارت های ضعیف حل مسئله. این نوع سبک فرزند پروری کودکان را به سمت نافرمانی سوق می دهند. در همین راستا کچلاک بیان کرد که ضعف مسئولیت پذیری والدین و تنبیه شدید، خطر بروز رفتارهای ایذائی را افزایش می دهد. بلوم کویست41 بیان می کند که والدین کودکان مبتلابه نافرمانی مقابله ای غالباً در برخوردهای انضباطی شان، خشن ناهماهنگ و ناتوان هستند. نتایج مورداشاره موجب شدند تا روابط متقابل والد-کودک در مرکز توجه آسیب شناسی کودک قرار گیرد، چه تعامل های نامناسب می تواند اختلالات عاطفی و رفتاری را در کودکان و نوجوانان ایجاد کند (به نقل از بینا42،2002).
مبانی تجربی:
برای بهبود روش های فرزند پروری مادران و کاهش مشکلات رفتاری کودکان بر اساس برنامه فرزند پروری کودک نافرمان (لانگ و فورهند، 2002) مطالعه ای به شیوه آزمایش از گروه های نامعادل انجام شد. گروه نمونه شامل 25 مادر (میانگین سنی 30 سال) که داوطلب شرکت در پژوهش بودند و به دو گروه ازمایشی 13 نفر و گروه گواه 12 نفر تقسیم شدند. در پیش آزمون دو گروه سیاهه رفتاری والدین را تکمیل کرده، 6 جلسه برنامه آموزش رفتاری والدین در طی 2 ساعت برای گروه آزمایشی اجرا شد. نتایج نشان داد برنامه آموزش والدین، بهبود روش های فرزند پروری و بعد کنترل قاطعانه مادران گروه آزمایشی را به دنبال داشت.
همه کودکان دارای سطحی از مشکلات رفتاری اند که به مرورزمان با رشد کودک تغییر می کند، ولی در سال های پیش از مدرسه به دلیل تعامل مستمر والدین با کودکان آنچه بیشترین تاثیر را در این تغییر دارد، مهارت های فرزند پروری است (لانگ و فوهند43، 1998). به گونه ای که مطالعات بعدی از فرزند پروری به عنوان یکی از موثرترین عوامل در بروز یا تداوم مشکلات رفتاری کودکان یادکرده اند (تلگان و سندرز44، 2012، پاردینی، فایت، بارک45، 2008، گلدشتاین، هاروی و فریدمن و وینث46، 2007، دوراچه، کامینگز47، 2007، کاپانگ، هولمبک و پیکاف 48، 2006، کرتنر- اسمیت، کالپ49، 2006).
می توان مداخلات مربوط به اختلالات ایذائی، ازجمله اختلال نافرمانی مقابله ای را در سه قلمرو درمانگری های کودک محور، درمانگری های مدرسه محور و درمانگری های خانواده محور قرارداد (ساندرز50، 2003).
در مداخلات کودک محور از زمره مداخلات روانی اجتماعی است که در کودکان مبتلابه اختلالات ایذائی به کار می رود، این مداخلات به طور مستقیم بر روی مجموعه مهارت های اجتماعی کودکان تمرکز دارد. نتایج نشان می دهد که شواهد قطعی بر کارآمدی این اطلاعات وجود ندارد (تری، راسل و بارکلی51،2000).
مداخلات مدرسه محور نیز روش هایی را در برمی گیرد بر ارتباط همسالان، رفتار کلاسی و پیشرفت تحصیلی تمرکز دارد. در حال حاضر تاثیر بلندمدت این برنامه نسبتاً محدود است.
سومین دسته از مداخلات، مداخلات خانواده محور است. تحقیقات ثابت کرده اند مداخلات خانوادگی رفتاری 52 بر مبنای اصول یادگیری اجتماعی در درمان و پیشگیری طیف وسیعی از مشکلات رفتاری، هیجانی و بالاخص کودان مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای و والدین آن ها موثر است. عوامل خطرساز خانوادگی مثل فرزند پروری53 ضعیف، تعارضات 54خانوادگی و جدایی زناشویی55 پیش بینی کننده های نیرومندی برای رشد و حفظ مشکلات عاطفی و رفتاری در کودکان و نوجوانان هستند (ساندرز،2003).
بوگز، ایبرگ، ادوارد، رویفیلد، جاکوبز، بگنر56 و دیگران تاکید می کنند درمان تعاملات مثبت والد-کودک و آموزش والدین به اینکه چطور باثبات باشند و فن های انضباطی غیر خشونت آمیز را به کارگیرند، کمک می کند تا رفتارهای منفی چرخه ای والد-کودک شکسته شود.
مطالعات انجام شده در مورد کودکان پیش دبستانی نشان می دهد که ضعف مسئولیت پذیری والدین تنبیه شدید، خطر بروز رفتارهای اغتشاش گر را در آن ها افزایش می دهد، به عنوان مثال، در پژوهشی که بر روی نمونه ای از کودکان 6 ساله مبتلابه سه اختلال نافرمانی مقابله ای، اختلال نارسایی توجه-بیش فعالی انجام شد، نشان داد که، کودکانی که اختلال های رفتاری بیمارگونه داشتند، دارای مادرانی با میزان پرخاشگری و استرس بالاتر، افسردگی بیشتر و حمایت اجتماعی کمتر بودند که از شیوه های والدگری توام با طرد و تنبیه استفاده می کردند (گیمپل و هال اند، 2002).
روابط نامناسب و آشفتگی های روان شناختی بین والدین و کودک با اختلال نافرمانی مقابله ای به صورت یک دور باطل رخ می دهد که برای تصحیح آن باید اقداماتی صورت پذیرد (لافوره، مورای،2008).
مک دیارمید و بگنز 57(2005) تاکید می کنند در درمان تعامل والد – کودک باعث می شود والدین رفتارهای کودک را به شیوه موثرتری مدیریت کنند و از این طریق رفتارهای مطلوب کودک افزایش یافته و رفتارهای نامطلوبش کاهش یابد.
ساندرز (2003) بر اساس مداخلات خانوادگی و فرزند پروری، برنامه فرزند پروری مثبت 58 را به وجود آوردند که بر اساس اصول یادگیری اجتماعی قرار دارد، عوامل محافظتی کودکان را غنا می بخشد و عوامل خطرسازی را که با مشکلات هیجانی رفتاری کودکان در ارتباط است کاهش می دهد.
بر اساس برنامه فرزند پروری کودک نافرمان، مهارت های مدیرت رفتارهای خاص را به والدین آموزش می دهند تا بر پایه آن، تعامل های منفی و زورگویانه والد – کودک از بین برود و درنتیجه رفتارهای نافرمانی و مقابله جویانه کودک کاهش یافته و رفتارهای مثبت افزایش یابد (کانرز59 و همکاران، 2007).
پژوهش هایی که بررسی رابطه استرس والدگری و مشکلات رفتاری فرزندان را در میان والدین کودکان با اختلالات رفتاری، به ویژه کودکان با اختلال های برون سازی شده پرداخته اند میزان بالایی از استرس والد گری، آشفتگی های روان شناختی را در والدین این کودکان در مقایسه با والدین کودکان عادی گزارش داده اند (بوسینگ، گری، میلز60،2007، جانسون و ماش 61، 2001، دوتان وتروویتز62، 2011). و این امر بخصوص هنگامی که خصیصه ها نافرمانی حضور دارند بسیار مشهود است (هالاهان و کافمن63، 2003).
روابط نامناسب و آشفتگی های روان شناختی بین والدین و کودک با اختلال نافرمانی مقابله ای به صورت یک دور باطل رخ می دهد که باید برای تصحیح آن اقداماتی صورت پذیرد (لافوره64، 2008)
برنامه های آموزش رفتاری والدین توجه خود را بر ارتقای کیفیت روابط کودک والد قرار می دهند و به آموزش انواع مهارت های فرزند پروری تاثیرگذار بر رفتار کودک می پردازد، زیرا برنامه های آموزش والدین می تواند خودکارامدی را در امر والد گری افزایش دهند (ساندرز و وولی65، 2005).
پژوهش های کابینسکی، کالانکا، رندولف (2006) در ارتباط با نقش والدین در مشکلات رفتاری کودکان آمریکایی نشان داد نقش والدین، سبک زندگی، تعارض های خانوادگی و افسردگی مادر در پیش بینی مشکلات رفتاری کودک موثر است. مادرانی که از تجارب بهتری در پرورش کودک خود بهره مند بودند افسردگی کمتر و سعی در رفع تعارض های خانوادگی داشتند در کودکانشان مشکلات رفتاری کمتری داشتند.
شواهد نشان می دهند که برنامه های آموزش رفتاری والدین به عنوان اولین راهبرد پیشگیرانه برای درمان کودکان دارای مشکلات رفتاری معرفی می شوند و استفاده از این راهبرد در حال افزایش است (سلف – براون، فردریک، بیندر، ویتاکر، لوتزکر، ادواردز، بلانکن66، 2011).
برنامه های اصولاً رفتاری آموزش تعامل والد کودک، متداول ترین و موفق ترین رویکرد درمانی در ارتباط با رفتارهای مخل کودکان است و بیشتر والدین از این برنامه ها رضایت دارند (برستان وایبرگ67، 1998، بارلو پرسانز68، 2002، اسکریتول پیکس، لوبنکو69، 2010).
پس رابطه والدین با فرزندان در ایجاد سازگاری کودکان و نوجوانان می تواند تسهیل کننده یا بازدارنده باشد. توافقی همگانی وجود دارد که خانواده ها در پیدایش اختلال های رفتاری تاثیر مهمی دارد (هتر نیتگون و مارتین، ۱۹۷۹؛ به نقل از نلسون و ایزرایل، ۱۹۸۴؛ ترجمه منشی طوسی، ۱۳۷۸).
از آنجا که مادر اولین کسی است که نوزاد با او رابطه برقرار می کند، لذا مهم ترین نقش را در پرورش ویژگی های روانی و عاطفی کودک به عهده دارد و کانون سلامتی یا بیماری محسوب می شود. تحقیقات نشان داده اند که اختلالات رفتاری کودکان ارتباط تنگاتنگی با مشکلات روانی والدین دارد. هر چه مشکل روانی والدین شدیدتر باشد ظهور اختلال های رفتاری کودکان ارتباط تنگاتنگی با مشکلات روانی والدین دارد. هر چه مشکل روانی والدین شدیدتر باشد ظهور اختلال های رفتاری کودکان سریع تر خواهد بود (بلانز و همکاران، ۱۹۹۱).
بِردسِلی و همکاران (۱۹۸۳) اظهار کرده اند که بیماری روانی یکی از والدین احتمال ابتلای به بیماری روانی را در کودکان افزایش می دهد (داکلاس، ترجمه یاسایی، ۱۳۸۵).
پژوهش ها نشان می دهد که مادران کودکان دارای مشکلات رفتاری ارتباط گرم و صمیمانه کمتری با فرزندانشان دارند، نتایج پژوهش ها در ارتباط با پسران پیش دبستانی دارای مشکلات رفتاری نشان می دهد که آن ها دل بستگی ایمن کمتری دارند (دکلین، اسپتز، گرینبرگ70، 1999، بارلو استوارت – براون712000).
در پژوهشی دیگر اثربخشی برنامه آموزش رفتاری والدین را نیکسون (2002) اثبات کرده است. جو عاطفی خانواده و حمایت انگیزه های یادگیری که از طرف والدین در اختیار کودک قرار می گیرد، می توانند در رشد فکری او تاثیر بسزایی بگذارند، تحقیقات نشان داده است که کمبود تجربه های جدید و جالب یا عدم همکاری والدین و معلمین در این امر باعث افسردگی و دل زدگی، و دلسردی و بی حوصلگی در کودکان می شود و پیشرفت هوشی آنان را کند می کند. مهم ترین انگیزه در زندگی کودک دریافت تشویق و تصدیق از طرف کسانی است که به او علاقه مندند و کودک از آنان سرمشق می گیرد. پس والدین باید آگاهی منطقی و هماهنگ با مرحله رشدی کودک داشته باشند. تحقیقات نشان داده کودکانی که مسئولیت را نیاموخته اند در سنین بزرگ سالی وارد مشاغلی می شوند که در آن ها کمتر مسئولیت وجود داشته باشد. درنتیجه بر احساس طرد شدن و بیگانگی آن ها دامن زده می شود. برخی از گرایش های تربیتی والدین با پیدایش رفتارهای غیر انطباقی فرزندان رابطه دارد (وبستر و هابرث، ۱۹۹۴). همچنین مطالعات نشان داده اند که مشکلات رفتاری فرزندان با اختلال روان پزشکی والدین رابطه دارد (زیما و همکاران، ۱۹۹۶؛ راتر و کوینتون، ۱۹۸۴).
ریچاردسون و جاگین72 (2002) اثربخشی برنامه آموزش رفتاری والدین را بر مشکلات کودکان دارای اختلال رفتاری و بزهکار بررسی نمودند و یافته ها نشانگر کاهش علائم مشکلات رفتاری کودکان بود.
کرت، آیبرگ و باراد 73(1999) تاکید می کنند بسیاری از اختلالات رفتاری کودک در تعامل منفی والد کودک ریشه دارد.
کانیگهام و بویل74 (2003) در مطالعه ای با مقایسه مادران دارای کودکان درخطر اختلال نافرمانی مقابله ای با مادران دارای کودکان بدون اختلال نافرمانی مقابله ای به این نتیجه رسیدند که مادران گروه اول عمدتاً آشفتگی خانوادگی بیشتر، داشتن رضایت کمتر به عنوان والدین، ارائه راه حل های کمتر برای مشکلات رفتاری کودکان، مشکلات درونی کردن بیشتر و رویکرد کمتر جرئت مندانه در مدیریت رفتارهای کودک گزارش دادند.
پژوهش نیکسون75 (2002) اثربخشی برنامه آموزش والدین را بر کاهش مشکلات رفتاری کودکان پیش دبستانی اثبات کرده است.
رنه اشپیتز روان تحلیلگر اتریشی الاصل آمریکایی به پدیده آزردگی های روان جسمی اشاره می کند که نتیجه نارسائی های کمی و کیفی در رابطه عاطفی بین مادر و کودک هستند. اشپیتز معتقد است که اختلالاتی مانند اغمای نوزاد، قولنج سومین ماه و اگزمای کودکی زمانی به وجود می آیند که در اولین سال زندگی نوزاد از محبت عاطفی مادر محروم شده باشد یا سهل انگاری و طرد شدن از طرف مادر نسبت به نوزاد دیده شود (اشپیتز، ۱۹۶۶).
رابطه مادر- فرزند نزد مادران مضطرب با مادران غیر مضطرب متفاوت است. مادران مضطرب در روابط عاطفی با فرزندان خود دچار مشکل اند، به آن ها کمتر محبت می کنند، کمتر لبخند می زنند و در تعامل با فرزندان بیشتر حالتی انتقادی و عصبی دارند. زمانی که والدین ازنظر روان شناختی، اجتماعی یا اقتصادی تحت فشار باشند، در مراقبت و ابراز محبت به کودکان ناتوان و تحریک پذیر خود دچار مشکل می شوند و این امر به نوبه خود باعث ایجاد یک دل بستگی ناامن می شود. از سویی والدین در مقابل کودک نیازمند و آسیب پذیر خود دچار اضطراب می شوند و از سوی دیگر این اضطراب، آنان را ازلحاظ عاطفی در نظر کودک غیرقابل دسترسی می کند و کودک در مقابل، دچار اضطراب می شود (اشپیتز، ۱۹۶۶).

لازمه موثر بودن والدین و توانمندی های آنان در برقراری یک ارتباط مفید و مثمرثمر به فرزندانشان است که بدون شک از پراهمیت ترین و پرمخاطره ترین وظایف آن ها در زندگی است. این اطلاعات شامل شناخت کودکان، درک رفتارها، درک علل و مشکلات رفتاری کودکان که یکی از اهداف آموزش رفتاری نیز هست (بلالی و اقا یوسفی 1390).
صادقی، شهیدی، خوشابی (1390) اثربخشی آموزش مدیریت رفتاری والدین را بر کارکرد خانواده کودکان دچار اختلال بیش فعالی / کم توجه ی بررسی کردند نتایج بهبود عملکرد خانواده این کودکان را نشان داد.
در پژوهشی که مبتنی بر تعامل والد کودک، روی مادران بر میزان کاهش علائم نافرمانی مقابله ای در کودکان پیش دبستانی بود شامل همه کودکان 4-7 ساله تحت آموزش در مهدکودک های خصوصی در مشهد شامل 30 کودک دارای اختلال نافرمانی و مادران آن ها بودند نتایج کوواریانس نشان داد که درمان تعامل والد کودک در شدت علائم نافرمانی مقابله ای، در گروه آزمایشی ازنظر آماری کاهش معناداری در علائم رفتاری شان پدید آمده است (عباسی، نشاط دوست، 1392).
پژوهشی که تاثیر آموزش روش های مدیریت رفتار به مادران کودکان مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای و بر کاهش استرس والدگری و کاهش مشکلات رفتاری فرزندان این مادران انجام شده. آموزش روش های مدیریت رفتار در قالب 9 جلسه در گروه آزمایش اجرا شد. یافته ها نشان می دهند که آموزش رفتاری به مادران استرس والدگری مادران را بهبود بخشیده و از به وجود آمدن آشفتگی در روابط والد فرزندی و همچنین مشکلات رفتاری در کودکان با اختلال پیشگیری می نماید (کردستانی، 1391).

منابع فارسی:
اسماعیلی نسب، م.، علی زاده، ح.، احدی، ح.، دلاور، ع.، اسکندری، ح. (۱۳۸۴). مقایسه اثربخشی دو روش آموزش والدین با رویکرد آدلر-درایکورس و بارکلی بر بهبود مولفه های محیط خانواده در خانواده های دارای فرزندان با اختلال سلوک، مطالعات روانشناسی بالینی، ۱ (۴)، ۴۳-۷۱.
اسفندآبادی، ن. (۱۳۸۶). بررسی شیوع اختلالات رفتاری در دانش آموزان، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، دانشکده روان شناسی و علوم اجتماعی
اسماعیل زاده، س. (۱۳۸۵). بررسی رابطه افسردگی مادران و پیشرفت تحصیلی فرزندانشان. پایان نامه تحصیلی کارشناسی (چاپ نشده). دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، دانشکده روان شناسی و علوم اجتماعی.
اسماعیلی، و. (۱۳۸۳). بررسی شیوه های فرزند پروری یا سازگاری اجتماعی و افسردگی در دانش آموزان سال چهارم پیش دانشگاهی دوره متوسطه شهرستان گیلان غرب در سال تحصیلی ۸۴-۸۳٫ پایان نامه تحصیلی کارشناسی ارشد (چاپ نشده). دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، دانشکده روان شناسی و علوم اجتماعی.
انجمن روان پزشکی آمریکا. (۲۰۱۴). راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی. ترجمه: فرزین رضاعی و علی فخرایی (1393)، تهران: انتشارات ارجمند.
بارکلی، ر. آ. (1996). کودک نافرمان. ترجمه: حمید علیزاده – حبیبه سادات سجادی (1392). تهران: انتشارات رشد.
بیرامی، م.، خلیل زاد بهروزیان، س. (۲۰۱۳). نقش کیفیت زندگی و سبک های فرزند پروری در مشکلات رفتاری کودکان پیش دبستانی، ششمین کنگره بین المللی روان پزشکی کودک و نوجوان دانشکده علوم پزشکی تبریز.
بلالی، ر.، آقا یوسفی، ع. (2014). اثربخشی برنامه آموزش والدین بر کاهش مشکلات رفتاری کودکان. روانشناسی کاربردی, شماره ۲۰.
پوراحمدی، آ.، جلالی، م.، شعیری، م. ر.، طهماسیان، ک. (2013). بررسی اثر کوتاه مدت آموزش برنامه فرزند پروری مثبت (3P) بر تغییر شیوه های فرزند پروری مادران کودکان مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای. خانواده پژوهی، شماره ۲۰.
حاجی سیدرضی، ح.، ازخوش، م.، طهماسیان، ک.، بیات، م.، بیگلریان، آ. (2015). معناداری اثربخشی آموزش والدین کودکان نافرمان بر روش های فرزند پروری مادران و مشکلات رفتاری کودکان. خانواده پژوهی، شماره ۳۲.
حاجبی، آ.، حکیم شوشتری، م.، خواجه الدین، ن.(2006). تاثیر آموزش مدیریت رفتاری به والدین کودکان پیش دبستانی مبتلابه اختلال بیش فعالی با کمبود توجه. مجله روان پزشکی و روانشناسی بالینی ایران, 11(4), 435-440.
روزنهان، د. آل.، سلیگمن م. ای. پی. (2000). روانشناسی نابهنجاری: آسیب شناسی روانی. ترجمه: یحیی سیدمحمدی (1382). تهران: نشر ساوالان.
سادات خیریه، م.، شعیری، م.ر.، آزادفلاح، پ.، رسول زاده طباطبایی، س. ک.(۱۳۸۸). اثربخشی روش آموزش فرزند پروری مثبت بر کودکان مبتلابه اختلال نافرمانی مقابله ای، مجله علوم رفتاری، ۳ (۱)، ۵۳-۵۸.
سبزیان، س.، مهرابی، س.، کلانتری، ح. ع. (2014). بررسی اثربخشی آموزش بازی مشترک مادر-کودک بر علائم اختلالات رفتاری در دانش آموزان پسر مبتلابه بی اعتنایی مقابله ای دوره ابتدایی. فصلنامه پژوهش در سلامت روانشناختی, 7(4), 61-70.
عباسی، م, دوست، ن.، طاهر، ح. (2013). اثربخشی درمان تعامل والد کودک بر کاهش نشانه های اختلال نافرمانی مقابله ای. مجله علمی-پژوهشی روان شناسی بالینی, 5(3), 59-67.
عباسی، م.، نشاط، د.، حمید، ط.، آقامحمدیان شعرباف، ح. ر. (2010). اثربخشی درمان تعامل والد-کودک بر کاهش نشانه های اختلال اضطراب جدایی. مجله علمی-پژوهشی روان شناسی بالینی, 2(2), 47-57.
علیپور، آ.، عاصمی، ز.، حسینی یزدی، عاطفه. (۱۳۹۳). مقایسه اثربخشی سه روش مداخله ای پس خوراند عصبی، آموزش مدیریت رفتار والدین و درمان ترکیبی در کاهش نشانگان اختلال سلوک کودکان. روانشناسی کاربردی, 8(۳۲).
کاپلان و سادوک (2003). خلاصه روان پزشکی: علوم رفتاری روان پزشکی. ترجمه: نصرت اله پورافکاری (1382). تهران: انتشارات شهرآشوب.
کاپلان و سادوک (۲۰۱۵). خلاصه روان پزشکی: علوم رفتاری روان پزشکی، ویرایش یازدهم، ترجمه: حمزه گنجی (۱۳۹۳). تهران: انتشارات ساوالان.
لاگمن، ج.، متیس، و. (2011). اختلال نافرمانی مقابله ای و اختلال سلوک در کودکان. ترجمه: اکرم پرند (1394)، تهران: انتشارات ارجمند.
نجمی، ب. (۱۳۸۹). رابطهٔ صفات شخصیتی والدین با نوع اختلالات رفتاری کودکان. مجله اصول بهداشت روانی, 12(46), 33-522.
هاشمیان، پ.، جراحی, ل.، حبرانی، پ. (2013). تاثیر درمانی آموزش چندرسانه ای فرزند پروری به مادران دارای کودک مبتلابه اختلال بی اعتنایی مقابله ای در مشهد. مجله اصول بهداشت روانی, 15(58), 127-135.
هالجین، ر.پ.، کراس ویتبورن. س. (2003). آسیب شناسی روانی: دیدگاه های بالینی درباره اختلال های روانی. ترجمه: یحیی سیدمحمدی (1383). تهران: نشر روان.
Reference
American Psychiatric Association. (2000). diagnostic criteria from dsM-iV-tr. American Psychiatric Pub.
Andrade, B. F., Sorge, G. B., Na, J. J., & Wharton-Shukster, E. (2014). Clinical Profiles of Children with Disruptive Behaviors Based on the Severity of Their Conduct Problems, Callous-Unemotional Traits and Emotional Difficulties. Child Psychiatry & Human Development, 1-10.
Anastopoulos, A. D., & Shelton, T. L. (2001). Assessing attention-deficit/hyperactivity disorder. Springer Science & Business Media.
Barlow, J., & Parsons, J. (2003). Group‐based parent‐training programmes for improving emotional and behavioural adjustment in 0‐3 year old children. The Cochrane Library.
Barkley, R. A. (Ed.). (2014). Attention-deficit hyperactivity disorder: A handbook for diagnosis and treatment. Guilford Publications.
Barkley, R. A., Edwards, G., Laneri, M., Fletcher, K., & Metevia, L. (2001). Executive functioning, temporal discounting, and sense of time in adolescents with attention deficit hyperactivity disorder (ADHD) and oppositional defiant disorder (ODD). Journal of abnormal child psychology, 29(6), 541-556.
Barlow, J., & Stewart-Brown, S. (2000). Behavior problems and group-based parent education programs. Journal of developmental & behavioral pediatrics, 21(5), 356-370.
Barlow, J., Parsons, J., & Stewart‐Brown, S. (2005). Preventing emotional and behavioural problems: the effectiveness of parenting programmes with children less than 3 years of age. Child: care, health and development, 31(1), 33-42.
Brestan, E. V., & Eyberg, S. M. (1998). Effective psychosocial treatments of conduct-disordered children and adolescents: 29 years, 82 studies, and 5,272 kids. Journal of clinical child psychology, 27(2), 180-189.
Conners, N. A., Edwards, M. C., & Grant, A. S. (2007). An evaluation of a parenting class curriculum for parents of young children: Parenting the strong-willed child. Journal of Child and Family Studies, 16(3), 321-330.
Collett, B. R., Ohan, J. L., & Myers, K. M. (2003). Ten-year review of rating scales. V: scales assessing attention-deficit/hyperactivity disorder. Journal of the American Academy of Child & Adolescent Psychiatry, 42(9), 1015-1037.
Coy, K., Speltz, M. L., DeKlyen, M., & Jones, K. (2001). Social-cognitive processes in preschool boys with and without oppositional defiant disorder. Journal of Abnormal Child Psychology, 29(2), 107-119.
Celesia, G. G., Kaufman, D., & Cone, S. (1987). Effects of age and sex on pattern electroretinograms and visual evoked potentials. Electroencephalography and Clinical Neurophysiology/Evoked Potentials Section, 68(3), 161-171.
Flouri, E., & Buchanan, A. (2002). Life satisfaction in teenage boys: The moderating role of father involvement and bullying. Aggressive Behavior, 28(2), 126-133.
Goldstein, L. H., Harvey, E. A., & Friedman-Weieneth, J. L. (2007). Examining subtypes of behavior problems among 3-year-old children, part III: Investigating differences in parenting practices and parenting stress. Journal of Abnormal Child Psychology, 35(1), 125-136.
Gilliom, M., & Shaw, D. S. (2004). Codevelopment of externalizing and internalizing problems in early childhood. Development and psychopathology, 16(02), 313-333.
Gimpel, G. A., Peacock, G. G., & Holland, M. L. (2003). Emotional and behavioral problems of young children: Effective interventions in the preschool and kindergarten years. Guilford Press.
Hinshaw, S. P. (2002). Process, mechanism, and explanation related to externalizing behavior in developmental psychopathology. Journal of Abnormal Child Psychology, 30(5), 431-446.
Hinshaw‐Fuselier, S., Boris, N. W., & Zeanah, C. H. (1999). Reactive attachment disorder in maltreated twins. Infant Mental Health Journal, 20(1), 42-59.
Jani, M. D., Nia, A. A. A., Ebrahimi, N., & Safdari, S. The effectiveness of parent management training by role-playing on reducing aggressive externalized behavior in students (6 to 12 years) with behavioral problems.
Javadi, T. H. S., Borjali, M., & Borjali, A. Effectiveness of Barkley's behavioral parent training in reducing symptoms of children with attention deficit hyperactivity disorder.
Johnston, C., & Mash, E. J. (2001). Families of children with attention-deficit/hyperactivity disorder: review and recommendations for future research. Clinical child and family psychology review, 4(3), 183-207.
Kazdin, A. E. (2000). Psychotherapy for children and adolescents: Directions for research and practice. Oxford University Press.
Kapungu, C. T., Holmbeck, G. N., & Paikoff, R. L. (2006). Longitudinal association between parenting practices and early sexual risk behaviors among urban African American adolescents: The moderating role of gender. Journal of Youth and Adolescence, 35(5), 783-794.
Kashdan, T. B., Jacob, R. G., Pelham, W. E., Lang, A. R., Hoza, B., Blumenthal, J. D., & Gnagy, E. M. (2004). Depression and anxiety in parents of children with ADHD and varying levels of oppositional defiant behaviors: modeling relationships with family functioning. Journal of Clinical Child and Adolescent Psychology, 33(1), 169-181.
Kring, A. M., Davison, G. C., Neale, J. M., & Johnson, S. (2005). Abnormal psychology. Wiley.
Loeber, R. (1990). Development and risk factors of juvenile antisocial behavior and delinquency. Clinical Psychology Review, 10(1), 1-41.
Loeber, R., Green, S. M., Lahey, B. B., Christ, M. A. G., & Frick, P. J. (1992). Developmental sequences in the age of onset of disruptive child behaviors. Journal of Child and Family studies, 1(1), 21-41.
Lindenberg, C. S., Solorzano, R. M., Krantz, M. S., Galvis, C., Baroni, G., & Strickland, O. (1998). Risk and Resilience: Building Protective Factors: An intervention for preventing substance abuse and sexual risk-taking and for promoting strength and protection among young, low-income Hispanic women. MCN: The American Journal of Maternal/Child Nursing, 23(2), 99-104.
Lahey, B. B., & Loeber, R. (1994). Framework for a developmental model of oppositional defiant disorder and conduct disorder. In Disruptive behavior disorders in childhood (pp. 139-180).
McMahon, R. J., & Forehand, R. (1984). Parent training for the noncompliant child: Treatment outcome, generalization, and adjunctive therapy procedures. Parent training: Foundations of research and practice, 298-328.
Massetti, G. M., Lahey, B. B., Pelham, W. E., Loney, J., Ehrhardt, A., Lee, S. S., & Kipp, H. (2008). Academic achievement over 8 years among children who met modified criteria for attention-deficit/hyperactivity disorder at 4-6 years of age. Journal of abnormal child psychology, 36(3), 399-410.
Nock, M. K., & Kazdin, A. E. (2001). Parent expectancies for child therapy: Assessment and relation to participation in treatment. Journal of Child and Family Studies, 10(2), 155-180.
Pardini, D. A., Fite, P. J., & Burke, J. D. (2008). Bidirectional associations between parenting practices and conduct problems in boys from childhood to adolescence: The moderating effect of age and African-American ethnicity. Journal of abnormal child psychology, 36(5), 647-662.
Richardson, J., & Joughin, C. (2002). Parent training programmes for the management of young children with conduct disorders: Findings from research. RCPsych Publications.
Speltz, M. L., DeKlyen, M., Calderon, R., Greenberg, M. T., & Fisher, P. A. (1999). Neuropsychological characteristics and test behaviors of boys with early onset conduct problems. Journal of abnormal psychology, 108(2), 315.
Schudlich, T. D. D. R., & Cummings, E. M. (2007). Parental dysphoria and children's adjustment: Marital conflict styles, children's emotional security, and parenting as mediators of risk. Journal of abnormal child psychology, 35(4), 627-639.
Sanders, M. R., & Woolley, M. L. (2005). The relationship between maternal self‐efficacy and parenting practices: Implications for parent training. Child: care, health and development, 31(1), 65-73.
Self-Brown, S., Frederick, K., Binder, S., Whitaker, D., Lutzker, J., Edwards, A., & Blankenship, J. (2011). Examining the need for cultural adaptations to an evidence-based parent training program targeting the prevention of child maltreatment. Children and Youth Services Review, 33(7), 1166-1172.
Shaw, D. S., Connell, A., Dishion, T. J., Wilson, M. N., & Gardner, F. (2009). Improvements in maternal depression as a mediator of intervention effects on early childhood problem behavior. Development and psychopathology, 21(02), 417-439.
Springer Cicchetti, D., & Richters, J. E. (1993). Developmental considerations in the investigation of conduct disorder. Development and Psychopathology, 5(1-2), 331-344.US.
Vando, J., Rhule-Louie, D. M., McMahon, R. J., & Spieker, S. J. (2008). Examining the link between infant attachment and child conduct problems in grade 1. Journal of Child and Family Studies, 17(5), 615-628.
Wang, M., Zhan, Y., Liu, S., & Shultz, K. S. (2008). Antecedents of bridge employment: a longitudinal investigation. Journal of applied Psychology, 93(4), 818.

1Oppositional defient disorder
2Lio
3Nelson & Vikens
4Gimpel &Holland
5Lahey & Loeber
6Cichters & Richters
7Anderson
8Disruptive behavior disorder
9Diagnosis and Statically Manual of Mental Disorder
1010 Heinz
11Self-determination
12Egos autonomy
13American Psychiatric Association(APA)
14Maritos & Rain
15Rinolds & Farrington
16Attachment
17Insecure attachment
18Hinshaw
19Patterson
20Bradly
21McMahon &Forehand
22Anastapoulos & Gavermon &Shelton & Douple
23Burkli & Barin
24Fisher
25mash & Junsone
26Olivas
27Mann & MacKenzie
28Farrington
29Pearson & Ialongo &Kellam
30Hunter
31Forehand
32Scarboro
33Greene
34Patterson
35Williams,C.A.,&Forehand,R.
36Stormont-Spurgin
37Fisher
38Smallish
39Olweus
40Pattrrson
41Bloom quist
42Beena

43Long & Forehand
44Telgan & Sanders
45Pardini & Fite & Burke
46.Goldeshtine & Harvey & Frideman & Weieneth
47Du Rocher &Cummings
48Kapungu & Holmbeck & Paikoff
49Curtner – smith & culp
50Sanders
51Terri & Russell
52Behavior Family Intervention
53Parenting
54Conflict
55Marital breakdown
56Boggs & Edwards &Royfield & Jacobs & Bagner
57McDiarmid & Bganz
58Positive parenting program
59Canners
60Bussing & Gary & Mills
61Johnston & Mash
62Finzi – Dottan & Triwitz
63Hallahan & Kuffman
64Lafore
65sanders & Woolly
66Self -Brown & Fredrick & Binder & whitaker & Lutzker & Edwards & Blanken
67Brestan & Eyberg
68Barlow & parsons
69Skreitule & sebro & lubenko
70Deklyen & Speltz & Greenberg
71Barlow & Stewart – Brown
72Richardson & Joughin
73Iberg & Barad
74Cunningham & Boyle
75Nixon
—————

————————————————————

—————

————————————————————

1


تعداد صفحات : 36 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود