مکاتب اخلاقی
2.2. تعریف مفهوم اخلاق:
واژه اخلاق جمع خُلق و خَلق است و در لغت به معنی "مفاهیم خوی ها، طبیعت باطنی، سرشت درونی، طبع، مروت، خوشرفتاری" (دهخدا، 1357)
ابوعلی ابن مسکویه که از عالمان پیشین است در تعریف علم اخلاق چنین می گوید: "خُلق همان حالتی است که برای نفس انسانی حاصل می گردد که نفس را به جانب افعال آن و بدون تفکر و تامل به سوی کارهایی تحریک و فرا می خواند" (ابن مسکویه، 51:1415) "در آن هیئت نفسانی و حالت راسخه ای که خُلق نامیده می شود، اگر کانون افعال نیکو باشد، آن را خُلق حَسَن و اگر مصدر اعمال زشت باشد، آن را خُلق قبیح می نامند" (همان؛ 25)
خواجه نصیرالدین طوسی نیز در کتاب اخلاق ناصری بیان کرده است:
"خلق ملکه ای نفسانی است که باعث صدور افعال بدون فکر و تامل است و در حکمت نظری روشن شده است که از کیفیات، آنچه به سرعت از بین می رود، آن را حال خوانند و آنچه زوال آن به کندی باشد، آن را ملکه گویند. پس ملکه کیفیتی بوَد از کیفیات نفسانی و این ماهیت خُلق است". (طوسی؛1364؛101)
فیض کاشانی در کتاب المحجه البیضاء نیز علم اخلاق را علمی می دانند که :"به کمک آن از حالات مختلف قلب اطلاع حاصل می شود که برخی از آنها پسندیده است، مانند صبر، شکر، اخلاص و شماری دیگر مذموم و قبیح است مانند حد و خیانت". (فیض کاشانی؛ بی تا: 31)
3.2. دیدگاه ها و مکاتب موجود در مورد اخلاق :
امروزه علم اخلاق دارای شاخه های متعددی است که هر بخش با رویکرد خاص به توضیح و تبیین علم اخلاق می پردازد که عمدتاً در سه شاخه اصلی طبقه بندی می شوند:
3.2. 1. اخلاق توصیفی 1
3.2. 2. اخلاق هنجاری 2
3.2. 3. فرا اخلاق 3
3.2. 1.اخلاق توصیفى
اخلاق توصیفى چیزى است که جامعه شناسان، روانشناسان، مورخان و انسان شناسان به آن مىپردازند، در اینجا تنها به گزارش، توصیف وتبیین پرداخته مىشود و از هر گونه توصیه یا امر و نهى پرهیز مىگردد. در اخلاق توصیفى به اخلاق ملتها و اقوام مختلف و حتى اخلاق نحل توجه مىشود و مسایل و نظامهاى پذیرفته شده از سوى آنها توصیف و تبیین مىگردد. مثلاً مسائل اخلاقی را از دیدگاه اسلام یا مسیحیت بررسی می کند؛ گزاره هایی مانند "عدالت خواهی خوب است"، "دروغگویی بد است"، "کمک به مستمندان وظیفه ماست" و "سقط جنین ناصواب است" بیانگر این توصیف است. اگر چه ممکن است از سوی بعضی از دیدگاه های فرهنگ غرب، نظری متناقض با این گزاره ها ابراز گردد. هر گزاره اخلاقی را که در صدد توصیف اخلاقی یک فعل انسانی، از نظر یک شخص خاص، یک قوم خاص و یا به طور کلی، از یک دیدگاه خاص است، اخلاق توصیفی می نامند.( پالمر، 1995: ص 11)
3.2. 2.اخلاق هنجارى یا دستورى
اخلاق دستوری یا اخلاق هنجاری از موضوعاتی است که در حوزه فلسفه اخلاق مورد بحث قرار می گیرد در این شاخه از اخلاق، ما به طریق عقلانی میکوشیم، معیارها و قواعدی را عرضه کنیم که به کمک آن ها، اعمال خوب و درست را از اعمال بد و نادرست تشخیص دهیم یا به تعبیر دیگر، به طریق عقلانی میکوشیم اصولی را کشف کنیم که به ما کمک میکند چه کارهایی را باید انجام دهیم و چه کارهایی را نباید انجام دهیم یا چه کارهایی خوب، و چه کارهایی بد است بنابراین، آن چه در این حوزه برای فیلسوف اخلاق اهمّیت دارد، کشف این نکته است که چرا انسانها بعضی از اعمال را خوب و بعضی دیگر را بد میدانند و چه اعمالی را باید و چه اعمالی را نباید انجام دهند. بحث در باب صحّت و سقم و اتقان این معیارها و قواعد، وظیفه فیلسوف اخلاق است. این شاخه از اخلاقکه به آن فلسفه اخلاق نیز گفته میشود، سنّت اصلی و رایج در حوزه فلسفه اخلاق است که مباحث دوران پیش از سقراط و زمان او و زمان افلاطون و ارسطو و… تا زمان کنونی را دربرمیگیرد.(همان،ص 20)
دیدگاههای مربوط به اخلاق دستوری به طور معمول به دو گروه عمده تقسیم میشود:
دیدگاهها و نظریات غایتگرایانه 4
دیدگاهها و نظریات وظیفهگرایانه5
3.2. 2. 1.دیدگاه و نظریات غایت گرایانه
این دیدگاه ها به هدف و غایت رفتار نظر دارد و ارزش اخلاقی کار را براساس غایت و نتیجه ی خارجی آن تعیین می کنند. لذت، سود، قدرت، رفاه و کمال، هر یک ممکن است غایت و نتیجه اخلاقی کارها و معیار ارزش های اخلاقی به حساب آیند.
در این دیدگاه ها، ملاک درستی یا نادرستی و بایستگی و نبایستگی یک رفتار همان ارزش های بیرونی و خارج از حوزه ی اخلاق است که به وجود می آورد.
نظریات غایت گرا، درستی یک عمل را صرفاً به وسیله تعیین میزان فایده ی حاصل از آن قابل تشخیص می دانند. یک عمل در صورتی از لحاظ اخلاقی درست است که نتایج آن بیشتر مطلوب باشد تا نامطلوب. نظریات غایت گرا، در ابتدا نتایج خوب و بد عمل را محاسبه می کنند، سپس تعیین می کنند که آیا مجموع نتایج خوب بر نتایج بد غلبه دارد یا نه. اگر نتایج بد بیشتر بود در این صورت عمل مورد نظر از لحاظ اخلاقی نادرست و اگر نتایج خوب بیشتر بود، در این صورت، این عمل از لحاظ اخلاقی درست است. (ویلیامز،1383:ص18-17)
3.2. 2. 1.1.کورتالیسم 6
کورتالیسم معتقد است هر کاری که به لذت فرد بینجامد، خوب است و هر کاری که رنج آور است، بد است وی معیار و ملاک ارزش های اخلاقی را لذت شخصی می داند و بیشتر بر لذت های جسمانی تاکید می کند.
بنابراین دیدگاه، معیار خوب و بد، لذت و الم شخصی است. هر انسانی باید چنان رفتار کند که لذت شخصی او تامین گردد. از این رو ممکن است که یک عمل برای یک شخص لذت آور باشد و برای شخص دیگری، درد و رنج آور و برای شخص سوّمی بی تفاوت باشد، که در این صورت برای شخص اول، خوب، برای شخص دوم، بد و برای شخص سوم دارای ارزش خنثی است.( مصباح یزدی ، 1374 : 149)
3.2. 2. 1.2. اپیکوریسم7
مکتب اپیکوریسم معتقد است که غایت و هدف زندگی لذت برون است. و ملاک حسن و قبح کارها را لذت می داند و لذات طبیعی که لذاتی معتدل وسالم اند ومنبع آرامش می باشند را قبول داشت . امالذاتی که بر آمده از حالت غیر طبیعی آزوشهوت باشد را قبول نداشتو ارزش های اخلاقی را مطلق و ثابت می داند.(صانعی، 1368 :25-23)
3.2. 2. 1.3. مکتب جرمی بنتام
جرمی بنتام8 فیلسوف انگلیسی است. وی سودگرایی لذت گرا است بنابراین، خوب را معادل سعادت و سعادت را معادل لذت می داند. وی سود عمومی یا سودگرایی اخلاقی را برای رسیدن به منفعت شخصی به حساب آورده و به آن توجیه می کند.او و امثال او مدعی اند که هر چه سود عمومی افزایش یابد، سود فرد نیز افزایش می یابد و نیز هر قدر زیان عمومی بیشتر باشد، فرد نیز بیشتر در معرض زیان قرار می گیرد. در این دیدگاه ملاک و معیار فعل ارزش اخلاقی در توجه نمودن به بیشترین غلبه خیر به شر یا کمترین غلبه شر بر خیر است. و در حقیقت با این معیار است که می توان به سود شخصی رسید.
به نفع خود ما است که منفعت دیگران را در نظر بگیریم. اگر ما به وعده هایمان وفا نکنیم، نمی توانیم از دیگران توقع وفا به عهد داشته باشیم و این در مجموع به ضرر ما تمام می شود. نیز اگر به دنبال آسیب رساندن به دیگران هستیم، از جامعه طرد شده، زیان می بینیم. .(جمعی ازنویسندگان،1386: 86-59).
3.2. 2. 1.4. مکتب استوارت میل
جان استوارت میل9، فیلسوف انگلیسی منفعت عمومی مطلوب را در تعیین ارزش اخلاقی اصل میدانست. وی و طرفدارانش منفعت و سود عمومی را بدون در نظر گرفتن منافع شخصی و اینکه آن را وسیله ای برای رسیدن به سود شخصی خویش بدانند، به لحاظ اخلاقی مطلوب می دانند.
این گروه در ارزیابی اخلاقی افعال، به میزان سود و زیان مترتب به نوع کار و نیز ملاک بیشترین سود برای بیشترین افراد توجه می کنند. بدین منظور، چنانچه میان منافع شخصی و منافع عمومی تزاحم و اختلافی به وجود آید، باید نفع عمومی را به نفع شخصی ترجیح داد.(همان)
3.2. 2. 1.5. مکتب کمال گرایی فریدریش نیچه:
در کمال گرایی، شخص دنبال این نیست که اعمال اختیارش سود عینی داشته باشد یا لذت مادی برای او پدید آورد. کمالگرا چیزی را اخلاقی می داند که باعث تحقق نفس و تکامل او شود، یعنی استعدادهای داخل نفس او به فضیلت برسد، در مقابل کمال، نقص نفس است یعنی به فضیلت نرسیدن قوه های انسان و هرچه باعث آن شود، ضدّ اخلاقی شمرده میشود.
یکی از مهمترین مکاتب کمال گرا، قدرتگرایی فریدریش نیچه10 (1846-1900) فیلسوف آلمانی است. وی معتقد است که حقیقت مطلق در کار نیست و با معرّفی قدرت به عنوان بزرگترین کمال انسانی اخلاق را به دو قسم اخلاق بردگان و فرهنگیان و اخلاق اربابان تقسیم کرد و آنگاه با ملاک قرار دادن اخلاق اربابان، فعل خوب را فعلی دانست که به انسان قدرت دهد و کاری بد را کاری معرّفی کرد انسان را ضعیف سازد. (ویلیام کی، 1376 :48)
3.2. 2. 2. نظریات وظیفهگرایانه
نظریات وظیفهگرایانه در اخلاق، بر آن است که خوبی و بدی، عمل مبتنی بر نتایج آن نیست؛ بلکه ویژگیهایخود عمل است که مشخّص میکند آن عمل، خوب یا بد است؛ برای مثال، احکامی نظیر راستگویی خوباست یا باید با مردم به عدالت رفتار کنی، اگر به خود عمل توجّه داشته باشیم، یعنی راستی و عدالت را برای خود راستی و عدالت انجام دهیم و نه برای غایت و نتیجه آن ها و همچنین اگر نتایج راستی و عدالت، در خوبی و بدی آن ها تاثیری نداشته باشد، چنین نظریهای، نظریه وظیفهگرایانه است.(مصباح یزدی،1374: 140)
3.2. 2. 2. 1.مکتب کانت:
یکی از طرفدارا ن نظریه وظیفه گرایی کانت می باشدکه در نظام اخلاقی خود سعی کرده است ارزش احکام اخلاقی را در خود آنها و مستقل از هر گونه غرض و غایتی قلمداد کند اگر احکامی وجود داشته باشند که مشروط به شرطی و برای او اصول به غایتی باشد ارزش اخلاقی ندارند،کانت11 امر اخلاقی را فقط اوامر مطلق میداند، نه اوامر مشروط. (صانعی، 179:1368)
یکی دیگر از شاخه های اخلاق، فرا اخلاق می باشد که به توضیح آن می پردازیم:
3.2. 3 .فرا اخلاق
فرا اخلاق، به تحلیل فلسفی در باب تعابیر اخلاقی، مانند خوب و بد و باید و نباید میپردازد؛ از این رو، اخلاق، ناظر به اخلاق دستوری، و در پی آن است که واژه ها و مفاهیمی را که در آن بکار رفته بفهمد. آیا خوبی واقعیت خارجی دارد با مفهوم انتزاعی است؟ آیا خوبی چیزی مانند رنگ است کهمیتوانیم ببینیم یا چیزی مانند درد است که آن را میتوانیم احساس کنیم. در سالهای اخیر، به دلیل دلمشغولی فزاینده فلسفه به تحلیل زبان، این شاخه از فلسفه اخلاق، ظهور و بروز بیش تری یافته است. (پالمر،1995: ص 11)
در حوزه فرا اخلاق، نظریات متفاوتی مطرح شده است که این نظریات را میتوان تحت سه عنوان کلّی گنجاند:
طبیعتگرایی اخلاقی12
غیرطبیعتگرایی اخلاقی یا شهودگرایی13
غیر شناخت گرایی اخلاقی14
3.2. 3 .1. طبیعتگرایی اخلاقی
پیروان این نظریه اعتقاد دارند که همه گزارههاى اخلاقى را مىتوان به گزارههاى غیر اخلاقى بویژه گزارههاى واقعى تحقیق پذیر یا اثبات پذیر تعبیرکرد؛ مثلاًوقتى مىگوییم: "فلانى فرد بدى است"، مىتوانیم بااثبات این که او در رفتار شخصى اش ظالم، فریبکار وترسو و… بوده و یا با اثبات اینکه اعمال ونتایج بدى داشته مشخص کنیم که او فرد بدى بوده است. یا به عبارت دیگر این نظریه بر آن است که تمام گزارههای اخلاقی میتوانند به گزارههای غیراخلاقی به ویژه به گزارههای واقعی، تحقیقپذیر یا اثباتپذیر تعبیر بشوند.(مور،1903:3)
3.2. 3 .2. غیرطبیعتگرایی اخلاقی (یا شهودگرایی):
مورنظریه خود را به نام شهودگرایی اخلاق مطرح میکند. ما از طریق شهود اخلاقی پی میبریم که گزاره اخلاقی صادق است یا کاذب؛ زیرا به گونه ای بی واسطه میتوانیم صفت خوبی را مشاهده کنیم؛مور میگوید که این صفت، منحصر به فرد و غیرقابل تعریف است. خوبی، چیزی است که اگرچه قابل تحلیل نیست میتوانیم تصدیق کنیم که فردی آن را واجد است یا نه. اگر سوال شود که خوب و خیر چیست، پاسخ این است که خوب، خوب است. این نهایت چیزی است که در این باره میتوان گفت. یا اگر سوال شود که خوب چگونه تعریف میشود، پاسخ آن است که خوب، تعریفناپذیر است؛ زیرا بسیط و غیرمرکّب است. امور دیگر با خوب تعریف میشوند؛ ولی خود خوب تعریفناپذیر است.(مور،1903: 9-6)
3.2. 3 .3. غیر شناختگرایی اخلاقی یاعاطفهگرایى:
پیروان این نظریه معتقدند، قضایاى اخلاقى برخلاف دو نظریه قبل غیر شناختىاند. اگرکسى مىگوید: "دزدى خوب است" و شخص دیگرى مىگوید: "دزدى بد است"،این امر شبیه "هورا" و "اف"براى دزدى است. خوبى و بدى، بیانگراحساس رضایت و یا عدم رضایتند.(همان)
4.2. دیدگاه صاحب نظران در مورد اخلاق:
فلسفه اخلاق در قرن پنجم ق.م با سقراط آغاز شد که همچون یک پیامبر دنیوی ماموریت خود را در این می دید که پیروان خود را آگاه کند که به انتقاد عقلانی اعتقادات و اعمال خود محتاج اند. سقراط در زمینه ی اخلاقی حد وسط بین ارزش های نسنجیده ی طبقه ی اشراف و عمل شکاکانه طبقه ی بازرگانان قرار داشت. وی معتقد بود که انسان با توسل به عقل و دلیل می تواند به اصول اخلاقی دین دست یابد که به موجب آنها خودخواهی را با نفع عمومی تطبیق کند و اصولی باشند کلی برای هر کس در هر زمانی یعنی به مطلق بودن اخلا ق معتقدند و به اعتقاد سقراط تیره بختی انسان حاصل نادانی اوست. بزرگترین فضیلت دانایی است و اشتباهات آدمی از نادانی او سرچشمه می گیرد. اگر کسی واقعا بداند که چیزی بد است هرگز آن را انجام نمی دهد. همچنین باید در شناخت خیر کوشید و تعریف درستی از امور خیر به دست آورد. فضیلت چیزی غیر از دانش و حکمت و خردمندی نیست. (صانعی،1368 :10-6)
از دیگر فیلسوفان بزرگ که نظریاتی راجع به اخلاق دارند افلاطون می باشد، افلاطون اصول اخلاقی را از شناخت انسان استنتاج کرد. از نظر او اخلاق عالی ترین و مهمترین نوع معرفت است که برتر از علوم دیگر قرار دارد و او بنیاد اخلاق را در عدالت، حقیقت و زیبایی می داند و مرجع این سه را به یک چیز باز می گرداند که آن خیر است، مقصود افلاطون از فلسفه ی اخلاق این است که طریق هدایت سوی مشاهده خیر را نشان دهد و طرز کار او تابع چیزی است که خود آن را معراج دیاکلتیکی یا دیاکلتیک صعودی نامیده است و در انتهای این سیر صعودی، صورت خدا قرار دارد. (صانعی،1368 :14-13)
افلاطون همانند استاد خود سقراط عمل نیک را نتیجه علم به نیکی می داند و معتقد است که اگر مردمان نیکی یا خیر را بشناسند به بدی و شر گرایش پیدا نمی کند.
این فیلسوف مسائل اخلاقی را مبتنی بر مابعدالطبیعه تفسیر می کند و تلاش می کند تا مشکلات اخلاقی را نیز به مدد نظریه "مثل" حل کند. به نظر او خیر و عدالت معانی الهی هستند و هستی حقیقی و مستقل دارند. روح انسانی قبل از حلول در بدن در عالم مثل از "خیر مطلق" بهره برده است.
انسان برای این که به خیر و سعادت برسد باید دل و اندیشه خود را از آلودگی ها پاک کند و به فضایلی برسد.
افلاطون معتقد است: انسانی که عدالت بر زندگی او حکومت کند انسانی خردمند و سعادتمند خواهد بود. برای کشف اینکه زندگی نیکو چیست، نخست باید به تحصیل انواع معینی از دانش و معرفت پرداخت. افلاطون عینیت اصول اخلاقی معتقد است و می گوید "کردار معینی وجود دارد که مطلق و مستقل از عقیده هرکس است و اینکه امور اخلاقی تنها به رای یا پسند افراد بستگی داشته باشد، مردود است." (پاپکپن،1367 : 12-10)
به عبارت دیگر سقراط و افلاطون اخلاق را از مقوله ی علم می دانستند و بر آن بودند با گسترش علم ودانش در جامعه مردم خوبیها وبدی ها رو از هم تشخیص دهند و به اخلاق خوب آراسته شوند به خاطر همین تعلیم را عین تربیت دانستند.
و دیگر فیلسوف بزرگ ارسطو می باشد که با اینکه سالها تحت تعلیم آکادمی افلاطون قرار داشت. او نظریه ی اخلاقی مخالف با افلاطون ارائه داد. ارسطو نظریات اخلاقی که به یک منبع فوق طبیعی از قبیل خدا یا عقل محض بودند قبول نداشت و معیارهای اخلاقی را در نیازهای اساسی انسان، تمایلات و استعدادهای او می دانست.
ارسطو معتقد است نیازهای فرد و جامعه منطبق بر یکدیگرند در نتیجه از نظر ارسطو اخلاق عبارت است از تعریف سعادت یا زندگی خوب بعنوان فعالیت منطبق با فضیلت یعنی ارضای هماهنگ تمایلات طبیعی انسان. وی فضیلت یا اخلاق را حد وسط و میان افراط و تفریط می داند.(صانعی،1368 :16،19)ارسطو در کتاب نیکو ماخس زندگی موافق با فضیلت را سعادت می داند و فضیلت را چنین تعریف می کند" فضیلت ملکه ای است که حد وسطی را انتخاب کند که برای ما درست وبا موازین عقلی ما سازگار است، با موازینی که مرد دارای حکمت عملی حدوسطی را با توجه به آن ها معین می کند این حد وسط میان دو عیب ،یعنی افراط و تفریط قرار دارد".(ارسطو ، 66:1367)
سعادت از نظر ارسطوعبارت از "فعالیت نفس در حال توافق باعقل است" یا به تعبیر دقیق تر "فعالیت نفس در انطباق با فضیلت است". (همان:31)
5.2. دیدگاه صاحب نظران مسلمان راجع به اخلاق:
نراقی که از فیلسوفان برجسته جهان اسلام است در خصوص اخلاق می فرماید: "فضایل اخلاقی نجات دهنده ی انسان و نردبان رسیدن او به سعادت جاودانه است و زشتی های اخلاقی تباه کننده ی جان وی بوده و بدبختی: دایمی را در پی دارد پس خالی نمودن جان از دومی و آراسته شدن به اولی از مهم ترین واجبات انسان و تنها راه رسیدن به حیات حقیقی است و بدون این دو رسیدن به حیات پاک انسانی از محالات است." (نراقی، ج 1؛ ص 9)
فضایل اخلاقی به منزله ی حد وسط است و رذایل در اطراف آن قرار دارد. به همین دلیل فضیلت بیش از یکی نیست، در حالی که رذایل اطراف آن بیشمار است (همان، ج 1: 60)
لذا فضیلت نسبت به برخی از متغیرها مانند افراد و حالات و زمان ها متفاوت است. چه بسا مرتبه ای که از وسط نسبت به برخی از انسانها فضیلت و نسبت به برخی دیگر رذیلت باشد زیرا انسان ها از نظر علمی متفاوت اند. ثانیاً مراتب قرب به حق در این مقام نقش تعیین کننده ای دارد به بیانی روشن تر، وسط حقیقی مانند نقطه ای غیر قابل تقسیم است لذا یافتن وسط حقیقی و ثبات بر آن ناممکن است و هر گاه شخصی را واجد شرایط صفتی بیابیم، نمی توانیم حکم کنیم فضیلت او همان وسط حقیقی است، اما چون این فضیلت به وسط حقیقی نزدیک است و برای این شخص دسترسی به حدی نزدیکتر از این وسط حقیقی ممکن نیست، آن را به نسبت به این فرد حد وسط می دانیم به هر اندازه این فضیلت به وسط حقیقی نزدیکتر باشد کامل تر و قوی تر است. (نراقی،1385 : 32)
از دیدگاه علامه طباطبایی فیلسوف معاصر مسلمان، هدف تربیت اخلاقی، رسیدن به توحید در زمینه ی اعتقاد و عمل است. بنابراین تربیت اخلاقی باید به عبودیت الهی بیانجامد این هدف و روش مخصوص قرآن است (طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، 1363، ج1: 257)
بنابر این یکی از ضرورت های حیات آدمی، شناخت نوع ارتباط او با خداوند است، علامه معتقد است "توحید" ریشه ی درخت اسلام و روح همه آموزه های قرآن است از این روی مهمترین مبنای تربیت اخلاقی را "توحید" می داند. ایشان بیان می کند شجره طیبه ای که قرآن از آن نام می برد که اصل آن ثابت و فرع آن در آسمان است، همان توحید است که فروع آن اخلاق، اعتقادات و احکام می باشد (طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، 1363، ج1: 26) علامه در المیزان به صراحت و روشنی نسبیت گرایی را ردّ می نمایند. حسن وقبح برعدالت به عنوان یک مفهوم کلی هم وجود داشته و هیچگاه نبوده است که جامعه ای فاقد حسن وقبح بوده یا صفت عدالت را قبح بشمارند. ارزش ها به شکل مفهومی مطلق هستند ودر صورت مصداقی نسبی یعنی حسن وقبح به طور مطلق در خارج یافت نمی شود، عدالت مفهوماً مطلق است و حسن و مصادیق آن در طول زمان تغییر وتحول می یابد . انسان همیشه در مسیرتحول عوامل اجتماعی،رضا می دهد که همه احکام و قوانین اجتماعی بطور دفعی و تدریجی تغییر یابد ولی هیچگاه راضی نمی شود. صفت عدالت را از وی سلب کرده وظالمش بنماید نسبیت گرایان مرتکب مغالطه مفهوم و مصداق شده اند. (طباطبایی، ترجمه موسوی همدانی، 1363، ج5: 14)
در اصول تربیتی، آن ریشه ی اصلی که باید آن را آبیاری کرد همان اعتقاد به خداست، و در پرتو این اعتقاد، هم باید احساسات نوع دوستانه را تقویت کرد هم حس زیبایی را پرورش داد. هم اعتقاد به روح مجرد و عقل مجرد و عقل مستقل از بدن را تقویت کرد و هم حتی از حسن منفعت جویی انسان استفاده کرد. همان طور که در این کار را در ادیان کرده اند. یعنی در ادیان الهی هم از حس منفعت جویی بشر و حس فرار از ضرر او، به نفع اخلاق بشر استفاده شده است.
مطلق بودن اخلاق را با مطلق بودن فعل اخلاقی نباید اشتباه گرفت یعنی روی یک فعل نمی شود تکیه کرد.
مرتضی مطهری یکی از فیلسوفان مسلمان معاصر اخلاق را اینگونه معنا میکنند:
"اخلاق عبارت است از یک سلسله خصلتها و سجایا و ملکات اکتسابی که بشر آنها را به عنوان اصول اخلاقی می پذیرد؛ به عبارت دیگر قالبی برای انسان که روح انسان در آن کادر و طبق آن طرح و نقشه، ساخته می شود. در واقع اخلاق، چگونگی روح انسان است."(مطهری،1375: 47)
ایشان در جای دیگر می فرماید:
"اخلاق مرتبط با ساختمان روحی انسان است. و بر این اساس با آداب و رسوم مرسوم در جوامع تفاوت دارد؛ چرا که آداب و رسوم یک سلسله قراردادهای صرف می باشند که ربطی به ملکات و خلقیات و قالبهای روحی درونی ندارند." (مطهری،1375:347)
شهید مطهری (ره) در تعریف علم اخلاق نیز مینویسند:
"علم اخلاق، علمی است که دستورالعملهای کلی برای زیستنی مقدس، متعالی و ارزشمند را مورد بحث قرار می دهد به عبارت دیگر، علم اخلاق، علم قالبهای کلی برای چگونگی زیستن متعالی و با قداست می باشد. این چگونگی هم شامل رفتار می شود و هم شامل ملکات نفسانی، یعنی این که انسان باید چگونه رفتار کند و چگونه ملکاتی داشته باشد، تا زیستن او با ارزش باشد. ملکاتی مانند: عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حکمت، استقامت، وفا و صداقت و…"(همان، 46)
فعل اخلاقی آن فعلی است که هدف از آن، منافع مادی و فردی نباشد، خواه انسان آن را به خاطر احساسات نوع دوستی انجام دهد، خواه به خاطر زیبایی فعل، خواه به خاطر زیبایی روح خود، خواه به خاطر استقلال روح و عقل خویش و خواه به خاطر هوشیاری. همان قدر که "خودی" و منفعت فردی درکار نبود، فعل اخلاقی است.
دکتر سروش در رابطه با اخلاق بیان می کند: یکى از مهم ترین انتظاراتى که ما از دین داریم این است که به ما اخلاقیات و ارزش هاى اخلاقى را بیاموزد و خوب و بد، فضیلت و رذیلت و راه سعادت و شقاوت را تعلیم دهد.
"اخلاقیات به دو دسته بزرگ تقسیم مى شوند: اخلاقیات مخدوم و خادم. مخدوم بودن یا خادم بودن را در نسبت با زندگى لحاظ مى کنیم؛ یعنى یک دسته ارزش هاى اخلاقى داریم که زندگى براى آنهاست و یک دسته ارزش هاى اخلاقى داریم که آنها براى زندگى اند. ارزش هایى را که زندگى براى آنهاست، ارزش هاى مخدوم مى نامیم؛ یعنى ما به آنها خدمت مى کنیم مانندخدا، انسان یا خود زندگی، و ارزش هایى را که براى زندگى، یا در خدمت آدمی اند وبرای بهتر شدن زندگی است، ارزش هاى خادم مى نامیم مانند کم سخن گفتن ،اکرام بستگان وراستگویی و…… ازاین رو اگرشکل زندگی در اثر تحولات تاریخی دگرگون شود ارزش های خادم نیز دگرگون می شود وارزش های پیشین نخواهد توانست در شکل جدید زندگی نقش مفیدی ایفا کند. حقیقت این است که حجم عظیم و بدنه اصلى علم اخلاق را ارزش هاى خادم تشکیل مى دهند دین درباره ارزش هاى مخدوم سنگ تمام گذاشته است، اما براى ارزش هاى خادم نه؛ چون این ارزش ها (که اکثریت ارزش ها هم هستند) کاملا به نحوه زندگى ارتباط دارند و در حقیقت، آداب اند نه فضایل بنابر این دین اسلام دارای نظام اخلاقی گسترده ای نیست". (سروش ،1377: 5-6)
دکتر خسرو باقری که از صاحب نظران علم اخلاق می باشد در این باره بیان می کند:
درصورتی میتوان ازاخلاق و تربیت اسلامی سخن گفت که راه و رسم خاص در قلمرو اخلاق وتربیت در متون اسلامی مطرح شده باشد و راه و رسم خاص دراین قلمروها به مقتضای آنچه درمتون اسلامی آمده سامان یابد یعنی درمتون اسلامی به نحو صریح واصیل راه و رسمی دراخلاق و تربیت به دست داده نشده اما می بایست با اندیشه های موجود در منابع متناسب باشد تا اخلاقی اسلامی بدست بیاید.
در بحث ارزش های اخلاقی فرعی (خادم)آنچه ضروری است محدودیت است نه تغییر پذیری، ارزش های اخلاقی فرعی (خادم) محدود ومشروط اند در صورتی که ارزش های اصلی از موقعیتی به موقعیت دیگر دگرگون نمی شوند ارزشهای فرعی تغییر پذیرند وتغییر پذیریشان جغرافیایی می باشد نه تاریخی یعنی هر ارزشی حد ومرزی دارد که وقتی از آن مرز بگذرند تغییر می کند اما در بستر زمان تغییری بر خود نمی بیند مانند احسان به والدین و اکرام به بستگان و …
جون اخلاق مخدوم ثابت و پایداراست بنابراین شناخت و توجیه ارزش های مخدوم با فضیلت های اساسی اخلاقی در گرو توسل به متون اسلامی نیست از این روست که از دیرباز در علم اخلاق با تحلیل و بررسی عقلانی قوای نفس آدمی از فضایل اساسی اخلاقی سخن به میان آمده است مانند عدالت به منزله ی انصاف شجاعت. و هرچه از سطح اخلاق حداکثری بالا رویم وبه سطح اخلاق حداقلی نزدیک شویم میزان توافق میان نظام های اخلاقی افزایش می یابد.
وجه اختصاصی اخلاق اسلامی رابایددرارزش های فرعی جستجوکردهنگامی عنوان اخلاق اسلامی کامل ترمیشودکه اخلاقیات حداقلی دربستراخلاقیات حداکثری موردنظرجلوه گرشودزیرادراین صورت است که می توان تمایزهای روشن تری میان اخلاق اسلامی وغیرآن ملاحظه کرد(باقری ،1390 ،ج2: 15-21)
2. 6. اخلاق دینی، دین، پشتوانه اخلاق:
اخلاق دینی، گرایشی است در اخلاق، در باره ی چگونگی صفات، رفتارها و هنجارهای حاکم بر آنها، مبتنی بر دیدگاه دینی، که دین را اصلی ترین مرجع برای تنظیم اصول و قواعد رفتاری و اخلاقی در نظر می گیرد و سعادت دنیوی و اخروی را غایت مطلوب آدمی میداند
از این دیدگاه آنچه برای انسان ارزش نهایی وحقیقی دارد، رسیدن به قرب الهی است که در سایه ی زندگی معنوی و اخلاقی او به دست می آید .
مهمترین ویژگی اخلاق دینی این است که در آن نه تنها از مسائل دینی کمک گرفته می شود، بلکه بدون اعتقادات صحیح دینی، نمیتوان اخلاق صحیحی را پایه ریزی کرد. ویژگی دوم اخلاق دینی آن است که دراخلاق دینی علاوه بر توجه به سعادت دنیوی، آخرت نیز در نظر گرفته و دیگران تعلیم داده می شود ویژگی دیگر اخلاق دینی هدف اخلاق را حفظ وتقویت فضایل و به وجود آوردن فضایل جدید در انسان میداند به گونه ای که آنان را به موجوداتی برتر تبدیل می سازد.(صادقی،54:1371)
"آدمی به خدابه منزله ی پشتوانه ی اخلاق نیازدارد، کثیری از اخلاقیات اگر از دین نرسد، مورد قبول عامه آدمیان نیست"(سروش، 73،1372)
بیان این نکته که دین، پشتوانه اخلاق است، ازاین رو است که اولاً در زمانهای قدیم اخلاق مساله ی مبتنی بر دین تلقی می شد هر چند این نگرش از نظر تاریخی در چند شکل مختلف و مطابق با اعتقادات دینی افراد و نیز سادگی و پیچیدگی سنی آنها صادر شد .
ساده ترین شکل آن، این اعتقاد است که آنچه صواب یا خطاست، فقط با مشیت خدا تعیین می شود یگانه چیز مشترک در همه ی اشکال یک مبنای دینی برای اخلاقیات، این اعتقاد است که تمایز بین خیر و شر اخلاقی به نحوی در مفهوم جهان به عنوان نظام اخلاقی ریشه دارد.
دوم اینکه دو دین دارای سه بخش است : فقه، اخلاق و اعتقادات، بخش اخلاق دین که بخش بسیار مهم از آن است، صد در صد اخروی است، یعنی دین، ارزشها را به آدمیان می آموزد، اما روشها را خود انسان باید بیاموزند میتوان گفت از مهمترین اهداف دین، تربیت افراد و انسانهای نیک و اخلاقی است. (سروش، 1373: 259-258)
2. 7. نظام تربیتی اخلاق قرآنی:
قرآن کریم، سفره گسترده فیض الهی و کلام نورانی پروردگار انسان و جهان است. این منشور آسمانی، معیار و محک درستی و نادرستی اندیشه ها، احکام و رفتار به شمار می آید و هر چه با رهنمودهای آن ناهماهنگ باشد، فاقد ارزش و اعتبار است.این سند نبوت و معجزه جاوید حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) در صورتی می تواند در زندگی و اخلاق فردی و اجتماعی ما تاثیرگذار باشد که به هدایت آن گردن بنهیم و آن را به عنوان الگو قبول کنیم و ارزیابی اخلاق و عمل خویش را با این میزان انجام دهیم. آنگاه روشن می شود که چه کسی اخلاق قرآنی دارد و چه کسی از چنین تربیتی دور شده است.(سادات،1380 :65) باور به توحید و یگانگی خداوند متعال از جمله اعتقادات اصیل مسلمانان است. قرآن کریم میفرماید: "خدا که نیست خدایی جزء او، زنده پاینده ."15 تاکید بر یگانگی خداوند و یکتا دانستن او، بر همه ی جنبه های زندگی یک مسلمان تاثیرگذاشته و به عنوان یک قوه ناظر بر همه شئونات زندگی فرد مسلمان عملکرده و در نتیجه به آن هدف و در عین حال جهت بخشیده است. در تفسیر نمونه در ذیل آیه مذکور آمده است: " ابتدا از ذات اقدس الهى و مساله توحید اسماء حسنى و صفات او شروع مىکند، خداوند هیچ معبودى جز او نیست (الله لا اله الا هو). الله نام مخصوص خداوند و به معنى ذاتى است که جامع همه صفات کمال و جلال و جمال است، او پدیدآورنده جهان هستى است، به همین دلیل هیچ معبودى شایستگى پرستش جز او ندارد و از آنجا که در معنى الله یگانگى افتاده است، جمله لا اله الا هو تاکیدى بر آن است."(مکارم شیرازی، ج 2، 1376: 262)
در هر مکتبی، یک مبنای کلی برای دسته بندی و طبقه بندی ارزش ها وجود دارد که اهمیت هر ارزشی در رابطه با آن محور اصلی سنجیده می شود و همین محور اصلی است که تفاوت میان دیدگاه های ارزش شناسی مکاتب را سبب می شود. در برخی مکاتب، لذت محور اصلی است و متناسب با آن سایر ارزش ها و اهمیت هر یک تعریف می شود، در بعضی مکاتب، سود محور مبنایی است و ارزش ها بر اساس آن تعریف و اهمیت می یابند. اما در نظام فلسفه تعلیم و تربیت قرآن کریم، محور کلیدی واصلی ارزش ها، توحید است. روح تمامی ارزش های دینی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، تربیتی، اخلاقی، فرهنگی، فردی، علمی و اعتقادی، توحید است؛ تفاوت مبنایی ارزش شناسی در قرآن کریم و سایر مکاتب فلسفه تعلیم و تربیت این است که محور در قرآن کریم، خداوند است و در سایر مکاتب، انسان است. در قرآن کریم، هدف خدایی شدن انسان در همین دنیاست، اما در سایر مکاتب انسان مدار، هدف تنها تعالی دنیایی انسان یا به تعبیر دقیق تر دنیایی شدن انسان است. در نتیجه، خروجی هر نظام نیز با یکدیگر متفاوت خواهد بود.
نقطه ی شروع پیشرفت و توسعه در همه ی جوامع بشری، تحول در نوع نگاه به انسان، زندگی دنیوی و جایگاه انسان در این دنیاست. برای بررسی هر نوع رفتاری لازم و ضروری است که نوع نگاه آن مکتب و یا جهان بینی را به انسان به عنوان رکن رکین این زندگی مدنظر قراردهیم. اسلام مکتبی انسان ساز است و به تمامی ابعاد زندگی انسان توجه نموده و راهکارهای لازم برای بهره مندی از زندگی سالم را برای انسان براساس آیات قرآنی و سیره پیامبر گرامی اسلام و معصومین ارائه نمودهاست. در آیات قرآنی انسان دارای جایگاهی بس والا و متعالی است، به خاطر اینکه انسان توسط خدا بر گزیده شده 16،به عبارت دیگر به نظر قرآن انسان موجودی است ، مرکب از بدن و روح که هویت الهی دارد و برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملکوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خویشتن و جهان، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان، ملهَم به خیر و شر، وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز میشود و به سوی قوّت و کمال سیر میکند و بالا میرود اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمیگیرد، ظرفیت علمی و عملیاش نامحدود است، از شرافت و کرامتی ذاتی برخوردار است، احیاناً انگیزههایش هیچگونه رنگ مادی و طبیعی ندارد، حق بهرهگیری مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش وظیفهدار است.(مطهری ،ج2 ، 1375: 268)
8.2. پیشینه تحقیق
1.8.2. پژوهش های انجام شده در داخل کشور
عبدالرضا شیبانی در سال 1392 در پایان نامه اخذ درجه کارشناسی ارشد خود با عنوان "بررسی تطبیقی ارزشهای اخلاق اجتماعی در قرآن و عهدین" بیان می دارد که به خاطر اهمیت ارزش های اخلاقی در کتاب (قرآن و عهدین) به بررسی اشتراکات و امتیازات ارزش های اخلاقی در سه حوزه خانواده، جامعه و محیط زیست پرداخته است. در زمینه خانواده با توجه به نقش جایگاه این نهاد مقدس در به کمال رساندن انسان ها و ایجاد فضای عاطفی میان اعضای خانواده و رشد تربیت فرزندان به نقش جایگاه پدر و مادر و فرزندان نسبت به یکدیگر و دستورات اخلاقی مربوط به زوجین و مسئولیت حکومت و جامعه درباره خانواده پرداخته شده است.
در عرصه جامعه با توجه به اهمیت روابط اجتماعی در استحکام و دوام ساختار جامعه و ایجاد سلامت و امنیت ااجتماعی پرداخته شده است.
در حوزه محیط زیست اهمیت دادن به منابع طبیعی و تفکر و تدبر در آفریده های الهی و آشنایی انسان با خالق هستی پرداخت شد. در پایان نیز بعد از مقایسه امتیازات اخلاق قرآنی نسبت به عهدین تبیین گردیده است.
فاطمه حیاطی در سال 1388 در پایان نامه اخذ درجه کارشناسی ارشد خود با عنوان "بررسی نسبیت اخلاقی از دیدگاه قرآن و روایات" بعد از بیان دیدگاه و مکاتب اخلاقی مختلف ،نسبیت اخلاقی از دیدگاه قرآن را بررسی می کند و دیدگاه قرآن را اطلاق معرفی نموده و دلایل اطلاق از دیدگاه قرآن را با عنوان ثبات خداوند متعال بعنوان مبدا ارزش گذاری اخلاقی، وحدت دین، اشتراک پیام اصلی همه انبیاء عنوان گردید و اصول اخلاق گرایی، اخلاق در قرآن بیان شده و بعد به تصریح روایات در مورد اطلاق گزاره های اخلاقی اشاره شد و در پایان به حل تعارض ها از دیدگاه مسلمانان و اندیشمندان غرب پرداخته شده است.
نصرت نصرتی نصرآبادی، (1379) در رساله ی ارشد خود یکی از عوامل عمده و موثر بر تحولات اساسی تعلیم وتربیت در قرن حاضر را تاثیر اندیشه های متفکران ومربیان بزرگ در فرایندهای تربیتی می داند، در این تحقیق به ملاک تشخیص حسن و قبح اعمال اخلاقی، ماهیت، تفاوت، مشمولیت و جامعیت تربیت اخلاقی از دیدگاه استاد مطهری و جیمز پرداخته شده است.
جعفر شاه نظری(1389) در مقاله ایی تحت عنوان"بنیاد اخلاق از نگاه قرآن" با نظریه ها و فلسفه های موجود به تبین اخلاق در قرآن پرداخته و تمام گزاره های قرآن را به هم پیوسته و ناظر به هم، در یک شبکه پیچیده و منسجم بیان می کند و فلسفه ی اخلاق را در قرآن، بر نظام توحید استوار می سازد.
نرجس ملک محمدی ، (1390) در مقاله ایی تحت عنوان "نقش نظام هستی شناختی قرآن در ارتقای اخلاق زیست محیطی" بیان می کند که تمام اجزای هستی مانند انسان هدفمند آفریده شده اند و در مسیری هماهنگ با سیر کمال انسانی در حرکت است بنابراین مراعات اخلاق زیست محیطی در مسیر تکوینی آن است ونظام هستی شناختی قرآن می تواند در ارتقای اخلاق زیست محیطی نقش چشمگیری داشته باشد.
منابع فارسی :
1. ابن مسکویه، ابوعلی احمد بن محمد بن یعقوب(1415)،تهذیب الاخلاق وتطهیر الاعراق ،قم:انتشارات بیدار.
2. اصفهانی، راغب(1416 ) ، مفردات الفاظ قرآن،ج 1 ،بیروت :دارالقلم.
3. امید، مسعود(1381 )، درآمدی بر فلسفه اخلاق از دیدگاه متفکران مسلمان معاصر ایران،تبریز: موسسه تحقیقاتی علوم اسلامی – انسانی دانشگاه تبریز
4. باردن،لورنس(1375)،تحلیل محتوا ،ترجمه ملیحه آشتیانی ومحمد یمنی دوزی ،تهران :دانشگاه شهید بهشتی.
5. باقری،خسرو) 1377)مبانیوشیوههایتربیتاخلاقی،تهران:انتشاراتسازمانتبلیغات اسلامی.
6. تمیمی آمدی، عبدالواحد (1388) غررالحکم و دررالکلم، ترجمه لطیف راشدی، سعید راشدی، قم: پیام علمدار.
7. جانی پور،محمد ،شکرانی رضا (1392) رهاوردهای استفاده از روش تحلیل محتوا در فهم احادیث،مجله ی پژوهش های قرآن وحدیث، 28-42.
8. جعیط، هشام (1381) بحران فرهنگ اسلامی، ترجمه سید غلامرضا تهامی، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی.
9. جمعی از نویسندگان(1386 )، فلسفه اخلاق، چاپ دوم، قم: نشر معارف.
10. جوادی آملی، عبداله (1391) مفاتیح الحیات، قم، مرکز نشر اسرا.
11. حاجی ده آبادی،محمد(1377)، درآمدی بر نظام تربیتی اسلام،قم:مرکز جهانی علوم اسلامی.
12. حسینی،داوود(1385)اصول حاکم بر روش تشویق وتنبیه در تربیت اخلاقی ،مجله راه تربیت،119-134.
13. خسرو پناه،عبدالحسین(1381)،تعلیم و تربیت و انتظار بشر از دین، مجله:پرسمان، شماره 5 ،22
14. دلشادتهرانی،مصطفی (1387). سیریدرتربیتاسلامی، چاپ دهم،تهران: انتشاراتدریا.
15. دهخدا، علی اکبر (1357) لغت نامه دهخدا، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
16. رجایی، فرهنگ (1382) مشکله هویت ایرانیان امروز، ایفای نقش در عصر یک تمدن و چند فرهنگ، تهران: نشر نی.
17. سادات ،محمد علی(1380)،اخلاق اسلامی،تهران :انتشارات سمت.
18. سروش، عبدالکریم (1372)، مداراومدیریت، قم:انتشاراتصراط.
19. سروش، عبدالکریم (1373)، حکمت و معیشت، جلد دوم، تهران :انتشارات صراط.
20. سیف، علی اکبر(1387)، رفتار درمانی وروان درمانی، انتشارات :دوران .
21. شیروانی، علی (1379) اخلاق اسلامی و مبانی نظری آن، قم: دار الفکر.
22. صادقی، محمدرضا (1371)، پایه هایاجتماعی اخلاق، تهران:نشراشاره.
23. صانعی دره بیدی،منوچهر(1368)،فلسفه اخلاق در تفکر غرب،چاپ اول :انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.
24. طباطبایی، محمد حسین (1363) تفسیر المیزان، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، جلد 20- 1، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
25. طوسی، خواجه نصیر(1364)اخلاق ناصری،تصحیح وتوضیح مجتبی مینویی وعلیرضا حیدری،تهران :خوارزمی.
26. فرانکنا، ویلیام کی(1376)،ترجمه :هادی صادقی: چاپ اول،فلسفه اخلاق :موسسه فرهنگی طه.
27. فیض کاشانی،ملا محسن،بی تا،المحجت البیضا،تهران:انتشارات اسلامی.
28. قرآن کریم،(1376)ترجمه الهی قمشه ای،تهران، فیض کاشانی
29. عسگرى،مرتضی (1416 ق)،القرآن الکریم و روایات المدرستین، ج1.
30. مصباح، محمدتقی)1377) اخلاق در قرآن، نگارش محمدحسین اسکندری،چاپ سوم، قم: موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی.
31. مصباح یزدی، محمد تقی(1374)بررسی و نقد مکاتب اخلاقی، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
32. مطهری، مرتضی(1375)،مجموعه آثار،جلد 2،چاپ پنجم ،انتشارات صدرا.
33. مکارم شیرازی، ناصر(1376) تفسیر نمونه، ج2، تهران : انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهاردهم.
34. نجارزادگان،فتح الله(1388)رهیافتی براخلاق وتربیت اسلامی،قم :نشر معارف.
35. نراقی، ملامهدی(1385) جامع السعاده،ترجمه:کریم فیضی،ج1و2، چاپ اول:انتشاراتقاءم آل محمد.
36. نقیب زاده عبدالحسین(1381) ، نگاهی به فلسفه آ.پ، چاپ پانزدهم، تهران: کتابخانه ظهوری.
37. ویلیامز، برنارد(1383)، فلسفه اخلاق،قم:نشر معارف.
منابع خارجی :
1. Moore, G. Principia Ethica, Cambridge University Press, Cambridge,1903
2. Palmer, Michael, Moral Problems, the Lutterworth Pres, Cambridge, 1995
1- Deseviptive Ethics
2- Normative Ethics
3-Meta Ethics
4-Teleological Theories
5- Deontological Theories
6- Cyereneism
7- Epecurism
8- Jeremy Bentham
9- John Stuart Mill
10- Friedrich Wilhelm Nietzsche
11- Immanuel Kant
12- Ethical Naturalism
13- Ethical non ـ naturalism or intutionalism
14- Ethical non ـ cognitivism
15- اللَّهُ لَا اِلَهَ اِلَّاهُوَالْحَیّ ُالْقَیُّومُ(بقره/255)
16- ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَ هَدَى ( طه /122)
—————
————————————————————
—————
————————————————————