رویکرد قرآن به جایگاه سیاست خارجی
طرح اصول سیاست خارجی اسلام از منظر قرآن، مستلزم آن است که رابطه ی دین و سیاست مفروض انگاشته شود. در چارچوب اندیشه جدایی دین و سیاست، زمینهای برای طرح این بحث نخواهد ماند. سیاست خارجی، یکی از بخشهای اساسی سیاست در معنای کلان آن است؛ بنابراین اگر دین در مسائل سیاسی اندیشه نموده، طبیعتا در مسائل سیاست خارجی نیز اندیشیده است. سیاست خارجی، مجموعهای از مسائل سیاسی مرتبط به حوزه ی خارجی است و از دو بخش نسبتا ثابت و متغیر برخوردار میباشد. قسمت ثابت آن، بیانگر چارچوب کلی سیاست گذاری خارجی است که خط مشیها و استراتژیهای سیاست خارجی در درون آن تنظیم میگردد; این بخش، عمدتا مبتنی بر آموزههای نظری و نظام ارزشی و ایدئولوژی حاکم است. عناصر متغیر سیاست خارجی ناظر به خط مشیهایی است که متناسب با اوضاع تنظیم و تدوین میگردند.
اسلام دو بخش ثابت و متغیر دارد: ثابت آن ناظر به اصول کلی رفتار دینداران است و در طول زمان ماندگاری دارد؛ اما جنبه ی متغیر آن از عرف و ضرورتهای زمانه تاثیر میگیرد. بخش متغیر سیاست خارجی به این جنبه برمیگردد؛ زیرا در شرایط و مقتضیات زمانه تغییر مشی میدهد; بنابراین، اندیشه ی دینی در مورد مسائل سیاسی و مدیریت اجتماعی، در حیطه ی طرح کلیات و اصول محدود میگردد. مسائل روابط بین الملل و سیاست خارجی به شکل امروزی و در قالب یک سیستم آکادمیک و منسجم، محصول قرون اخیر به خصوص دوره ی پس از جنگ جهانی دوم است; ولی برخی مسائل آن، نظیر روابط خارجی و مسائل جنگ و صلح به قدمت تاریخ بشر سابقه دارد. چنین نگرشی، طرح بحث سیاستخارجی اسلامی را تبیین میکند؛ زیرا به گفته ی "هالستی" اگر یکی از مهمترین مسائل روابط بین الملل را مطالعه ی دو پدیده ی جنگ و صلح بدانیم، مطالعه ی مسائل جهانی به دورههای پیش از میلاد باز میگردد و اثر تاریخی "توسیدید" پیرامون جنگهای "پلوپونز" از قدیمیترین متون این رشته محسوب میگردد.1
با توجه به نکات مذکور، میتوان از اصول سیاست خارجی اسلام در قرآن یاد کرد. این اصول ناظر به چارچوب کلان رفتار خارجی دولت اسلامی است و روابط خارجی مسلمانان با جوامع غیراسلامی را تنظیم میکند. قرآن کریم دارای مسائل اعتقادی، اجتماعی و سیاسی است و از برخی آیات آن میتوان اصول سیاست خارجی اسلام را استخراج کرد.
اصول سیاست خارجی اسلام
همانگونه که اشاره شد، مقصود از اصول سیاست خارجی، مجموعهای از آموزههای دینی است که چارچوب کلان سیاست خارجی دولت اسلامی را شکل میدهد. این مجموعه از خصلت ماندگاری برخوردار است و از نظر تفسیری بر دیگر مسائل سیاست خارجی حکومت دارد. یکی از پژوهشگران مسلمان در تعریف اصول سیاست خارجی میگوید: "مقصود از اصول سیاستخارجی، مبادی و اساس روابط خارجی دولت اسلامی است که منابع دینی، آنها را به عنوان چارچوب تنظیم روابط خارجی مطرح میکند."2
با عنایت به تعریف مزبور، میتوان این اصول را از مجموع آیات قرآنی ناظر به روابط خارجی به دست آورده و در محورهای زیر مطرح کرد:
1ـ اصل توحید؛
2ـ اصل ولاء؛
3ـ اصل دعوت و جهاد;
4ـ اصل عدالت؛
5ـ اصل ظلم ستیزی و نفی سلطه ی کافران;
6ـ اصل عزت اسلامی و سیادت دینی;
7ـ اصل پایبندی به پیمان های سیاسی.
البته برخی پژوهشگران در کنار اصول مزبور، عناوین دیگری مانند: تولی و تبری، تالیف قلوب و امر به معروف را نیز مطرح کردهاند؛ اما به نظرمی رسد اصول هفت گانه ی فوق، این عناوین را نیز دربر میگیرد و به ذکر مجزای آنها نیازی نیست. درباره ی تالیف قلوب گفتنی است هر چند از آن در ذیل اصول سیاست خارجی اسلام بحث کردهاند، اما از فلسفه ی تشریع این حکم و موارد اعمال آن میتوان استظهار نمود که تالیف قلوب، بیش تر با ابزارهای سیاست خارجی همخوانی دارد تا اصول؛ چون تالیف قلوب با آنچه امروزه ذیل ابزارهای اقتصادی سیاست خارجی و کمکهای بشر دوستانه مطرح میگردد، شباهتبیش تری دارد. در واقع دولت اسلامی برای جلب جوامع غیرمسلمان یا کاهش خصومتها، از سهم مولفه القلوب استفاده میکند. برای مثال پیامبر اسلام در جنگ طائف به اشراف و بزرگانی که تازه اسلام آورده بودند یا مشرکانی که به وی یاری رسانیده بودند، از سهم مولفه القلوب بخشید تا نظر آنان و قبایل شان را به اسلام جلب کند.3
1ـ اصل توحید
محور آنچه قرآن مردمان را بدان خوانده، یک اصل بیش نیست؛ اصل ایمان به خدا ـ رب العالمین ـ و اینکه هیچ کس و هیچ چیز را جز او، خدای خود نخوانید. رب العالمین اوست و هر کس خدا را پروردگار جهان بداند، در او بیمی نیست. ایمان به رب العالمین، اعتقادی براساس فطرت است؛ لذا تا جهان باقی است، این اصل دگرگون نخواهد شد. پس دین، نژادی، محلی یا فصلی نیست؛ از این رو، اسلام نه از آنِ عرب است و نه از آن عجم.
توحید، سنگ بنای ساختمانی است که پیامبران و پیامبر اسلام در کار ساختنش بوده اند. آنگاه که پیامبر دعوت را به عنوان استراتژی انتخاب می نمود، از توحید شروع کرد. همچنین در ابتدای اکثر نامه های پیامبر که دعوت سران کشورها نوشته شده، این معنا به روشنی دیده می شود. جملاتی مانند: سلام علی من اتبع الهدی و آمن بالله و رسوله و شهد ان لا اله الا الله وحده لاشریک له لم یتخذ صاحبه و لا ولداً. (درود بر کسی که از هدایت پیروی کند و به خدا و رسول او بگرود و گواهی دهد خدایی جز پروردگار یکتا وجود ندارد خدایی که نه او را شریک است و نه همسر و نه فرزند.)
همچنین پیامبر در اکثر نامه هایی که به سران مسیحی می نویسد، به این آیه شریفه اشاره می فرماید: "یَا اَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ اِلی کَلِمَهٍ سَوَاءِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکمُْ اَلَّا نَعْبُدَ اِلَّا اللَّهَ وَ لانُشرِْکَ بِهِ شَیًْئا وَ لایَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا اَرْبَابًا مِّن دُونِ الله… ای اهل کتاب! بیایید از آن موضوعی که پذیرفته ی ما و شماست پیروی کنیم: آنکه جز خدای را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضی از ما بعضی دیگر را بجز خدا به پرستش نگیرد…" (آل عمران/64)
از آن جایی که وظیفه ی اصلی پیامبر، دعوت به یکتاپرستی بود، از این رو توحید از مهم ترین مبانی سیاست خارجی قرآن به شمار می رود.
2ـ اصل ولاء
مسلمان همواره باید بداند که عضو جامعه ی اسلامی است. غیر مسلمان نیز عضو یک پیکر دیگر است. عضو پیکر اسلامی، روابطش با اعضای پیکر غیر اسلامی باید به نحوی باشد که به وحدت و استقلال پیکر اسلامی آسیبی نرساند. پس خواه ناخواه نمی تواند روابط مسلمان و غیر مسلمان با روابط مسلمان و مسلمان یکسان و احیاناً از آن نزدیک تر باشد؛ و معنای اینکه مسلمان نباید با غیر مسلمان رابطه ی ولاء داشته باشد، این است که مسلمان نباید عملاً عضو پیکر غیر اسلامی قرار گیرد. همه ی اینها ایجاب می کند که روابط مسلم با غیر مسلم محتاطانه باشد.
قرآن کریم ضمن اینکه از امت اسلامی می خواهد تا همواره مجهز به انواع وسایل دفاعی در برابر کفار باشند، علاوه بر آن شدیداً مسلمانان را از داشتن مناسبات دوستانه با کفار به نحوی که آنان را دوست صمیمی خود بگیرند، تا جایی که کفار از اسرار مسلمانان مطلع باشند، نهی فرموده است.
3ـ اصل دعوت و جهاد
از میان اصول سیاست خارجی اسلام، شاید این اصل بیش از همه حائز اهمیت بوده و بیش تر از دیگر محورها مورد بحث و مناظره قرار گرفته باشد. احتمالا یکی از جهات اهمیت این اصل، آن است که ماهیت روابط خارجی از دیدگاه اسلام را تبیین میکند. مناظرات دامنهدار درباره ی اصل دعوت و جهاد سبب شد از هر دو اصل تحت یک عنوان یاد کنیم؛ زیرا اگر تنها به ذکر عنوان دعوت اکتفا گردد، دیدگاههای موجود درباره ی اصل جنگ یا صلح در روابط خارجی اسلام نادیده انگاشته میشود؛ و اگر اصل را بر جهاد و جنگ مشروع بگذاریم، طرح عنوان اصل دعوت ناتمام خواهد ماند.
تفصیل این بحث را با یک پرسش اساسی ناظر به ماهیت روابط خارجی از دیدگاه اسلام پی میگیریم که آیا اسلام در روابط خود با جوامع غیراسلامی، اصل را بر جنگ میگذارد یا صلح؟ به عبارت دیگر، آیا صلح یک قاعده است و جنگ، ضرورت یا بالعکس؟ اگر اصل جهاد را به عنوان یکی از اصول سیاست خارجی اسلام مورد تاکید قرار دهیم، به زعم برخی اندیشمندان مسلمان و عموم خاورشناسان، اصل در روابط خارجی اسلام، جنگ است و صلح ناظر به حالات خاص و استثنا از قاعده میباشد؛ اما اگر اصل را بر دعوت بگذاریم، قضیه فرق خواهد کرد. دقیقا با عنایت به همین مساله است که با دو نوع روش رو به رو میگردیم:
الف ـ روش خاورشناسان که در قالب "گسترش اسلام با شمشیر" مطرح میگردد و بر مفاهیمی چون تروریسم، بنیادگرایی، اسلام مسلح و…تاکید میشود. در این رویکرد، آیات جهاد به خصوص آیه سیف، به عنوان مستند مورد توجه قرار میگیرد.
ب ـ روشنفکران مسلمان که در قالب "پیراستن چهره ی اسلام از خشونت" به تحلیل میپردازند و بر مفاهیمی چون: اسلام و تسامح و زندگی مسالمت آمیز تاکید میکنند.4
در حالیکه دسته ی نخست فقط به تحلیل آیات جهاد میپردازند و آیات صلح را از نظر دور میدارد، دسته ی دوم با تاکید بر آیات صلح، به آیات جهاد بیتوجهی میکنند. روش اعتدال، روشی است که بتواند میان هر دو دسته آیات جمع زند. اکثر مفسران و فقهای اسلام در اینباره اندیشیدهاند که از مجموع این گفتهها و اظهارات میتوان به جمعبندی و نتیجه نهایی نایل آمد. بدون تردید یکی از مهمترین و احتمالا هدف اصلی فرستادن انبیا، دعوت است. آیات متعدد قرآن کریم، پیامبران را دعوتگران دینی معرفی میکند. بر ایناساس، نخستین وظیفه ی پیامبر، دعوت بشر به تعالیم و ارزشهای وحیانی است. از سوی دیگر، جنگ با مشرکان و طغیانگران، بیتردید یکی از وظایف اساسی مسلمانان محسوب میگردد. آنچه در مورد جنگ حایز اهمیت است، فلسفه ی تشریع این پدیده است که جهاد برای چیست و چه زمانی انجام میپذیرد.
با تحلیل و موشکافی این نکته، می توان رابطه ی دعوت و جهاد و اصل در روابط خارجی دولت اسلامی را به دست آورد. اگر جهاد برای کشور گشایی باشد، احتمالا بر دیدگاه خاورشناسان مبنی بر جنگ محوری اسلام صحه میگذارد؛ ولی اگر فلسفه ی تشریع جهاد برای دعوت به تعالیم وحیانی و ارزشهای اسلامی باشد نه سلطه جویی و کشور گشایی، ادعای مذکور ناتمام و غرض آلود خواهد بود. غربی ها جنگ را چنین تعریف می کنند: جنگ عبارت است از ادامه ی سیاست به روش خشونت آمیز. یعنی هرگاه کشوری موفق نمی شود عقیده ی خود را از راه دیپلماسی به کشور دیگری تحمیل کند، به جنگ متوسل می شود؛ ولی اسلام هرگز به دنبال تحمیل عقیده ی خود بر دیگران نیست؛ زیرا قرآن کریم فرموده که در دین اجبار نیست (بقره/256). پس جنگی که در اسلام مطرح است، جنبه ی دیگری دارد. این نوشتار ادعا دارد که اصل در روابط خارجی اسلام بر صلح استوار است و جنگ حالت استثنایی است که بنابر ضرورت تجویز میگردد. عصاره ی استدلال ما بر این فرضیه آن است که جهاد اسلامی یکی از مراحل دعوت به شمار میرود و برای ترویج ارزشهای دینی صورت میگیرد؛ و در واقع، توحید اساس جهاد و جهاد برای توحید است.
بحث را با طرح اهمیت دعوت در آیات قرآن به عنوان یکی از اصول روابط خارجی دنبال میکنیم و در پی آن، آیات مربوط به جهاد را مورد مطالعه و تحلیل قرار خواهیم داد. آیات متعددی اولین و مهمترین وظیفه ی پیامبر را دعوت به خیر و صلاح میداند. خداوند سبحان پیامبران خود را مبلغان پیام خود و مظهر رحمت خویش و اصلاح و تزکیه بشر معرفی میکند. مانند: سورهای: انبیاء آیه 107، بقره آیه 151، اسراء آیه 15، مائده آیه 19، نساء آیه 165، مزمل آیه 15، احزاب آیه 45 و 46، الحاقه آیه 10 و توبه آیه 128، و….
در برخی آیات، خداوند آن چنان به ابلاغ پیام خود و دعوت بشر به ارزشهای اسلامی اهمیت میدهد که وعده میکند تا زمانی که رسولی را به ادای این وظایف نگمارد، کسی را مجازات نخواهد کرد: "… وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتیَ نَبْعَثَ رَسُولا. و ما تا پیامبری برنینگیزیم، به عذاب نمیپردازیم." (اسراء/15)
در روابط خارجی اسلام نیز اصل دعوت به عنوان یکی از اصول اساسی مورد توجه و تاکید قرار میگیرد. خداوند در یکی از آیات، خطاب به پیامبر این اصل را چنین معرفی میکند: بگو ای اهل کتاب به کلمهای روی آورید که میان ما و شما یکسان است، جز خدای واحد را نپرستیم و چیزی را شریک حضرتش قرار ندهیم و غیر از خداوند کسی را ارباب و فرمانروایمان ندانیم." این آیه و نظایر آن، بخوبی بیانگر آن است که پیامبر اسلام در روابط خارجی خویش قبل از هر امری موظف است مردم را به خدای واحد بخواند. در سیره ی پیامبر اکرم نیز این اصل پیش از هر کاری به چشم میآید. ایشان تا دعوت نکرده بود، دستور جهاد نمیداد.5 در روایتی امام علی میفرماید: "زمانی که پیامبر مرا به سوی یمن میفرستاد، فرمود: یا علی اگر خداوند یک نفر را به دست تو هدایت کند، بهتر از تمام آن چیزی است که آفتاب بر آن میتابد."6 ابویعلی، طبری و دیگران به نقل از ابن عباس میگویند: "رسول خدا هرگز با هیچ قومی نجنگید مگر اینکه آنها را به اسلام فرا خواند."7 پیامبر اسلام چنان به مساله دعوت اهمیت میدهد که در همه ی جنگها، ابتدا به دعوت میپردازد؛ حتی مردمانی را که قبلا دعوت کرده، مجددا به اسلام میخواند. با وجود آنکه اهالی خیبر به دعوت عالم بودند، پیامبر سه روز سفیران و دعوتگران خویش را نزد آنان میفرستد تا آنها را به اسلام رهنمون باشند.8 از مجموع آیات ناظر به دعوت و روایات و سیره ی پیامبر اسلام و رهبران دینی، به دست میآید که دعوت، یکی از اصول اساسی در روابط خارجی اسلام با جوامع غیراسلامی است و چنان اهمیتی دارد که جهاد غیرمسبوق به دعوت را از مشروعیت خارج میسازد؛ و بیش تر فقهای شیعه و سنی بر این امر اجماع نظر دارند.9
آیا اصل در روابط خارجی اسلام بر جنگ استوار استیا صلح؟ بر اساس محوریت آیات دعوت، اصل صلح مورد تاکید قرار میگیرد؛ اما سوال این است که آیات جهاد را چگونه میتوان تفسیر کرد. عمده مستند کسانی که اصل را بر جنگ استوار میدانند، آیاتی است که مسلمانان را به کشتار کفار و مشرکان فرمان میدهد و جهاد را یک وظیفه ی شرعی مطرح میسازد. مانند:
ــ "…وَ قَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کاَفَّهً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّهً… و همگی با مشرکان بجنگید، چنان که آنان همگی با شما میجنگند." (توبه/36).
ــ "وَ قَاتِلُوهُمْ حَتی لاتَکُونَ فِتْنَه… و با آنان بجنگید تا فتنهای بر جای نماند." (انفال/39)
ــ "…فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَد… مشرکان را هر کجا یافتید بکشید و آنان را دستگیر کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید…" (توبه/5)
اینها از جمله آیاتی است که برای ترسیم ماهیت جنگ محوری اسلام در روابط خارجی به آنها استدلال شده است. صرف نظر از مباحث تفسیری موجود در این زمینه، ذکر دو نکته اهمیت دارد:
1ـ به طور کلی آیات جهاد را در دو دسته میتوان طبقه بندی کرد: اول آیات مقید که جهاد را بر وجود فتنه و ظلم و آغاز جنگ از سوی غیر مسلمانان مبتنی میسازد. این دسته از آیات، عمدتا بیانگر ماهیت جهاد دفاعی است و با اشکال و محظور خاص رو به رو نیست؛ زیرا دفاع حق مشروع تمام جوامع و انسان هاست; دوم آیاتی که به طور مطلق به قتل کفار و مشرکان دستور میدهد. اشکال عمده، ناظر به این دسته آیات است و طرفداران دیدگاه جنگ محور نیز به این دسته آیات استدلال میکنند.
2ـ فلسفه جهاد چیست؟ آیا جهاد برای کشورگشایی و کشتار است یا ماهیت اصلاحی و دعوتگرانه دارد؟ در صورت دوم، جهاد خود به یکی از مراحل دعوت تبدیل میشود و به تعبیر برخی از مفسران، حالت دفاعی به خود میگیرد. بیش تر مفسران و فقهای شیعه و سنی، جهاد را دارای ماهیت اصلاحی و در جهت دعوت اسلامی دانستهاند. از دیدگاه آنان، جنگهای سلطه طلبانه و توسعه جویانه، نه فقط مشروعیت ندارد، بلکه از نظر متون اسلامی به شدت مورد نکوهش و نفی قرارمیگیرد; بنابراین، جهاد خود دعوت به سوی خدا و به منظور اعتلای کلمه ی الله و محو باطل است.10
علامه طباطبایی معتقد است اساسا جهاد دارای ماهیت تدافعی است. او مینویسد: "قتال در راه خدا، چه دفاعی و چه ابتدایی، در حقیقت دفاع از حق انسانیت است و آن حق، همان حق حیات است؛ زیرا شرک به خدای سبحان، هلاک انسانیت و مرگ فطرت و خاموشی چراغ در درون دلهاست؛ و جهاد که همان دفاع از حق انسانیت است، این زندگی را بر میگرداند و پس از مردن، آن حق را دوباره زنده میسازد."11
وی در ادامه به تبیین ماهیت دفاعی جهاد در پاسخ اشکال خاورشناسان پرداخته و مینویسد: "قرآن اسلام را مبتنی بر فطرت معرفی میکند و این فطرت، حکم میدهد توحید تنها پایهای است که قوانین فردی و اجتماعی بشر با آن تضمین میشود؛ و دفاع از چنین اساس و انتشار آن در میان جامعه و نگهبانی از آن، حق مشروع بشر است و بشر باید حق خود را به هر وسیله که ممکن باشد، استیفا کند. قرآن نخست این حق را با دعوت میطلبد و در مرحله ی دوم با دفاع از مسلمانان و بیضه ی اسلام و در مرحله ی سوم با جنگ ابتدایی که هر چند به ظاهر قتالی است ابتدایی، لکن در حقیقت، دفاع از حقانسانیت و کلمه ی توحید و یکتاپرستی است و اسلام هرگز پیش از دعوت به زبان خوش و اتمام حجت، جنگ را آغاز نکرده است."12
لزوم دعوت قبل از جهاد و مشروع نبودن جهادی که به دعوت نپرداخته، از امور مورد اتفاق میان فقها و مفسران است. از جمله شیخ بهایی میفرماید: "پیش از جهاد، دعوت کردن واجب است؛ زیرا ابتدا به قتال کردن با کفار جایز نیست مگر پس از دعوت."13
علامه حلی نیز دعوت را مرحلهای پیش از جهاد میداند و جهاد را یکی از مراحل دعوت بر میشمرد.14
در مجموع از دیدگاه این اندیشمندان، جهاد همواره دارای ماهیت دفاعی است و بر جنگ محور بودن اسلام دلالت ندارد. استاد مطهری در این زمینه ماهیت دفاعی جهاد را چنین تبیین میکنند:
"اگر توحید را جزء حقوق انسان ها دانستیم، ممکن است چنانچه مصلحت انسانی ایجاب کند و اگر مصلحت توحید ایجاب کند، با قوم مشرک بتوانیم بجنگیم نه به خاطر اینکه توحید را به آنها تحمیل کنیم؛ چون توحید و ایمان، تحمیل شدنی نیست؛ بلکه به خاطر اینکه ریشه ی فساد را بکنیم با مشرکان میتوانیم بجنگیم."15
متفکران اهل سنت نیز ضمن بررسی آیات دعوت و جهاد، اصل صلح را در روابط خارجی اسلام مورد توجه قرار دادهاند. در این میان، از معاصران میتوان به دیدگاههای محمد رشید رضا، محمود شلتوت و محمد ابوزهره، عبدالوهاب خلاف، عبدالله بن زید آل محمود و دیگران اشاره کرد.16
برخی از پژوهشگران، ضمن اذعان بر ماهیت صلح محور بودن روابط خارجی اسلام، جهاد را از لوازم استقرار عدالت اجتماعی و رفع ظلم در جوامع بشری عنوان میکنند. اسلام در این تقریر، اصل را بر صلح محوری میگذارد: "یَاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ ادْخُلُواْ فی السِّلْمِ کَافَّهً… ای کسانی که ایمان آوردهاید، همگی به اطاعت [خدا] درآیید،." (بقره/208)
اما چون صلح استقرار نمییابد مگر در پرتو عدالت، اسلام نمیتواند به ابزارهای استقرار عدالت بیتوجه باشد; بنابراین، نوعی تلازم و رابطه ی دو سویه میان استقرار صلح و عدالت وجود دارد و عدالت نیز در بیش تر موارد با موانع جدی روبه روست که رفع آن جز از طریق جهاد امکان پذیر نیست.17
بنابراین، فلسفه ی تشریع جهاد ـ آنگونه که برخی پنداشتهاند ـ نه نابودی انسان هاست و نه سلطهجویی؛ بلکه جهاد در جهت دعوت، جنبه ی دینی مییابد و به ذاته هدف نیست. اسلام به جنگ برای نشر خود رو نیاورده بلکه جنگ، تحول طبیعی است که دعوت و آماده سازی زمینهها مستلزم آن میباشد.18
4ـ اصل عدالت
اسلام دینی است که جهان انسانیت را واحدی یکنواخت دانسته و بنیاد تبعیض و تفرقه را از بیخ برکنده است. این روش نسبت به همه عمومیت داشته و هیچ گونه فرقی میان سیاه و سفید، زن و مرد، غنی و فقیر نخواهد بود. به همین علت عدالت در آیات قرآنی جایگاه ویژه ای دارد، تا جایی که یکی از اهداف پیامبران برپایی قسط می باشد. خداوند متعال در قرآن کریم سوره حدید، آیه 21 می فرماید:
" لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط… ما پیامبران خود را با معجزات فرستادیم و همراهشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند…"
این رویه در سیاست خارجی پیامبر بخوبی مشهود است. در معاهده ی مدینه که میان مهاجران و انصار و یهودیان مدینه به عنوان آیین نامه ی حکومت شهری مدینه نوشته شد و حکم قانون اساسی شهر را داشت، حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم به عنوان یک اصل اساسی مورد تاکید قرار گرفت. از جمله در این عبارت: "هیچ کس را به گناه هم پیمانش نمی گیرند و همواره باید مظلوم را یاری داد."
5ـ اصل ظلم ستیزی و نفی سلطه ی کافران
عنوان نفی سلطه ی کافران، برگرفته از نص آیه قرآن است: "… وَ لَن یجَْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلی المُْوْمِنِینَ سَبِیلا. و خداوند هرگز بر [زیانِ] مومنان، برای کافران راه [تسلّطی] قرار نداده است." (نساء/141)
مفسران در تفسیر این آیه، اقوال مختلفی ذکر کردهاند. بعضی "سبیل" را به مفهوم دلیل گرفته و آیه را چنین معنا کردهاند: خداوند کافران را با حجتی برتر در مقابل مومنان قرار نداده است. عدهای گفتهاند مقصود از نفی سبیل، نفی سلطه کفار بر مومنان در قیامت است. در این میان، ابنعربی با ضعیف شمردن هر دو احتمال مزبور، میگوید: "سه احتمال در آیه مبارکه وجود دارد:
1ـ کافران هرگز توان محو دولت مومنان و امحای بیضه ی اسلام را ندارند;
2ـ خداوند زمینه ی سلطه کافران بر مومنان را فراهم نکرده است؛ این خود مسلمانان هستند که با فاصله گرفتن از تعالیم اسلامی، زمینه ی چنین امری را فراهم میکنند;
3- خداوند سبیل شرعی برای کفار بر مومنان قرار نداده است."19
یکی دیگر ازمفسران در تفسیر این آیه میفرماید: "بیش تر علما به این آیه بر منع و عدم جواز فروش عبد مسلمان به کافر استدلال کردهاند؛ زیرا این امر موجب مسلط شدن کافر بر عبد مسلمان و خواری او میگردد."20
بنابراین اگر فروش عبد مسلمان به کافر جایز نیست، چون موجب استیلای کافر میگردد، هر چیزی که سبب سلطه ی کفار بر مومنان و مسلمانان شود، ممنوع و غیرقابل تحمل خواهد بود. استدلال به این آیه بر حرمت چنین معاملهای زمانی تمام خواهد بود که کلمه ی "سبیل" را به مفهوم سلطه بگیریم و نه برهان. بر این اساس، آیه نفی سبیل به عنوان اساس روابط خارجی دولت اسلامی مطرح میگردد و حتی به قول برخی از پژوهشگران بر سایر آیات حاکم است.21
برای نمونه اگر دولت اسلامی با غیرمسلمانان پیمانی منعقد کند، به حکم صریح قرآن مبنی بر وجوب وفای به عهد "… وَ اَوْفُواْ بِالْعَهْد…" (اسراء/34)، لازم است دولت اسلامی به پیمان منعقد شده پایبند باشد؛ اما اگر این پیمان موجب استیلای سیاسی، نظامی و فرهنگی کفار بر مومنان گردد، فاقد اعتبار است و از ذیل وجوب وفای به عهد خارج خواهد شد; بنابراین، روابط خارجی اسلام با غیرمسلمانان میباید بهگونهای تنظیم گردد که زمینههای سلطه و برتری کفار بر مسلمانان را فراهم نیاورد؛ در غیر این حالت، چنین رابطه ای غیر شرعی خواهد بود. به هر حال بر اساس اصل نفی سلطه ی کافران، راه هر نوع نفوذ و سلطه ی کفار بر جوامع اسلامی در حوزههای مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی باید مسدود گردد.
از نظر سیاسی، نپذیرفتن تحت الحمایگی، نفی ظلم و استبداد و استعمار، جایز نبودن مداخله ی بیگانگان در امور داخلی کشور اسلامی و تصمیمگیریهای سیاسی مورد تاکید است؛ و از نظر نظامی نیز تسلط بر مقدرات و تدابیر نظامی مدنظر میباشد؛ در ضمن، عدم وابستگی اقتصادی و جلوگیری از نفوذ فرهنگی ومنع مشورت در حوزههای فرهنگی و نظامی در روابط خارجی مورد توجه است; بنابراین، قاعده نفی سلطه ی کافران، بیانگر دو جنبه ی ایجابی و سلبی است که جنبه ی سلبی آن ناظر بر نفی سلطه ی بیگانگان بر مقدرات و سرنوشت سیاسی و اجتماعی مسلمانان است و جنبه ی ایجابی آن، بیانگر وظیفه ی دینی امت اسلامی در حفظ استقلال سیاسی و از میان برداشتن زمینههای وابستگی است.
برخی مفسران برای نفی سلطه ی کفار و عدم جواز آن، به آیه 118 سوره آل عمران استدلال کردهاند. در این آیه، خداوند سبحان مومنان را از دوستی با بیگانگان نهی میکند: "یَاَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لاتَتَّخِذُواْ بِطَانَهً مِّن دُونِکُمْ لایَاْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ اَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ اَکْبر… ای کسانی که ایمان آوردهاید، از غیر خودتان، [دوست و] همراز مگیرید. [آنان] از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمیورزند. آرزو دارند در رنج بیفتید. دشمنی از لحن و سخن شان آشکار است و آنچه سینههای شان نهان میدارد، بزرگتر است."
گفتهاند مقصود از "بطانه"، دوستی است; بنابراین، مسلمانان نباید کافران را دوست و همراز شان خود بدانند؛22 چون این امر، موجبات سلطه ی آنان بر مسلمانان را فراهم میسازد.
اصل نفی سلطه ی کافران، علاوه بر اینکه در مباحث سیاسی و روابط خارجی مورد توجه بوده، در عرصه ی عملی نیز با نمودها خاصی همراه بوده است; فتوای تاریخی میرزای شیرازی در تحریم تنباکو و فتوای امام خمینی قدس سره در مورد قرارداد کاپیتالاسیون، از نمونههای نفی سلطه ی عملی در تاریخ معاصر است. امام خمینی با اهتمام جدی بر این اصل، هر نوع روابط و قرارداد بینالمللی را که منجر به نقض این اصل و نادیده انگاشتن آن گردد، بیاعتبار دانسته و انعقاد چنین معاهداتی را تحریم میکند; بنابراین، ایشان فراتر از یک نظریه سیاسی، اصل نفی سلطه ی کافران را امری لازم الاجرا در روابط خارجی فرض میکند و به آن فتوا میدهد.23
6ـ اصل عزت اسلامی
اصل عزت در روابط خارجی دولت اسلامی، بیانگر برتری تعالیم اسلامی و به دنبال آن، برتری جوامع اسلامی است. اصل عزت اسلامی در روابط خارجی، ناظر به جامعیت و مقبولیت دین اسلام است که خداوند این دین آسمانی را کاملترین و برترین دین دانسته و به صراحت بر مقبول نبودن دیگر دینها تاکید دارد: "اِنَّ الدِّینَ عِندَ اللَّهِ الْاسْلَامُ… " (آل عمران/19)
بنابراین، دولت اسلامی در روابط خارجی خود نباید به گونهای سیاستگذاری و رفتار کند که این اصل مخدوش و یا کم رنگ شود. برخی آیات قرآن کریم اتکای مسلمانان به کافران و دولتهای غیراسلامی را برای دستیابی به عزت و شوکت دنیوی زشت خوانده و یادآور شدهاند که عزت همه از آن خدا و رسول و مومنان است: " الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ اَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُوْمِنِین اَ یَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّهَ فَاِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا. آنان که غیر از مومنان، کافران را دوستان [خود] میگیرند، آیا سربلندی را نزد آنان میجویند؟ [این خیالی خام است،] زیرا عزّت، همه از آنِ خداست." (نساء/139)
برخی از مفسران ضمن تحلیل جهاد با این معیار، گفتهاند جهاد زمانی مشروعیت مییابد که برای تحقق عزت دینی و سیادت اسلام باشد. این برداشت، احتمالا ناظر به تعلیلی است که در برخی آیات جهاد به آن اشاره شده، آنجا که میفرماید: " وَ قَاتِلُوهُمْ حَتی لاتَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لله… جهاد کنید تا کلمه ی الله اعتلا یابد و کلمه ی کفر محو شود…" (انفال/39)
به این ترتیب، اصل عزت اسلامی همانند اصل نفی سلطه ی کافران، بر معاهدات و رفتار خارجی دولت اسلامی حاکمیت دارد؛ به گونهای که اگر رفتار سیاست خارجی دولت اسلامی موجب عزت کفار و ذلت جامعه ی اسلامی شود، غیرمجاز و ممنوع است.
7ـ اصل التزام به پیمان های سیاسی
اصل وفای به عهد، یکی از دستورهای موکد اسلام است که آیات بسیاری به آن توصیه کردهاند. مانند: اسراء آیه 34، بقره آیه 177، مومنون آیه 8 ، معارج آیه 32، مائده آیه 1، و آلعمران آیه 76. عمره ی قضاء طبق بند 8 صلح نامه ی حدیبیه پیامبر و یارانش فقط سه روز می توانستند در مکه اقامت کنند. در پایان سه روز قریش به ایشان اعلام کردند که سه روز، تمام شده است و برحسب قرارداد باید بیرون بروید. رسول خدا و مسلمانان از مکه بیرون رفتند و پیامبر فرمودند که نباید تا شب کسی از مسلمانان در مکه بماند.
وفای به عهد در زمره ی اصول سیاست خارجی دولت اسلامی قرار دارد. دولت اسلامی موظف است بر اساس آن، به همه ی معاهدات سیاسی و نظامی بسته شده با دیگر جوامع با دیده ی احترام بنگرد و التزام خویش را حفظ کند. از نظر صغروی و تطبیق این اصل و همچنین حوزه ی شمول و ابعاد آن، تفاسیر و دیدگاههای متفاوتی ارائه گردیده است. آیا وجوب وفای به عهد، کلیه ی عهدها، اعم از پیمان های مکتوب و شفاهی را در بر میگیرد یا اختصاص به پیمان های رسمی و مکتوب دارد؟ بیش تر مفسران، چنان که اشاره شد، با استناد به اطلاق یا عموم لفظ عقود، آن را شامل کلیه ی پیمان های کتبی و شفاهی میدانند; همچنین، اطلاق مزبور از نظر گستره، کلیه ی پیمان ها اعم از اقتصادی، امنیتی و سیاسی را در برمیگیرد; بنابراین، مقصود از "اوفوا بالعهد" و "اوفوا بالعقود" کلیه پیمان هایی است که مردم یا برای برقراری صلح یا مسائل مالی و بیع و شراء و اجاره و غیره با طرف مقابل میبندند.24
عدهای از مفسران با استناد به مطلق بودن "عهد"، پیمان شفاهی و مکتوب را مشمول آن میدانند. برخی بالاتر از اطلاق، ادعای عموم لفظ "عهد" را مطرح کرده و آن را شامل کلیه ی تعهدات میدانند و میگویند این حکم از نظر حوزه ی شمول به معاهدات میان مسلمانان اختصاص ندارد؛ بلکه مربوط به تمام افراد و کلیه پیمان ها میگردد، البته با رعایت حلال و حرام الهی; بنابراین، لفظ عهد، عام و شامل کلیه ی پیمان هایی است که مطابق دیانت در مسائل اقتصادی (بیع) و اجتماعی و سیاسی منعقد گردیده است.25
از مجموع آیاتی که به وجوب وفای به عهد اشاره دارند، چند نکته برداشت میشود:
1ـ اصل بقای معاهدات و اعتبار آن تا زمان انقضای مدت;
2ـ جایز نبودن خدعه با طرف مقابل و وجوب وفای به عهد تا زمان انقضای مدت;
3ـ وقتی قرارداد بسته شد، از نظر قرآن تحت هیچ شرایطی نباید آن را شکست؛ مگر آنکه طرف مقابل آن را نقض کند و به نیرنگ روی آورد.
احادیث متواتری از رسول اکرم در این زمینه وجود دارد که حضرت مسلمانان را از لزوم پایبندی به پیمان ها و حرمت نقض پیمان آگاه میسازد.26 برجستهترین نمونه ی آن، پایبندی پیامبر به مفاد صلح حدیبیه است که طبق آن، پیامبر با ناخشنودی، افراد تازه مسلمانی را که از شکنجه و آزار قریش به سوی مدینه هجرت کرده بودند، باز میگرداند.27 امام علی نیز در نهجالبلاغه، لزوم وفای به عهد و التزام به پیمان های سیاسی و نظامی را آن چنان مهم میخواند که شکستن آن را صلاح نمیداند، امام میفرماید:
اگر میان تو و دشمنت پیمانی بسته شد و یا تعهد کردی که به وی پناه دهی، جامه ی وفا را بر عهد خویش بپوشان و تعهدات خویش را محترم بشمار و جان خویش را سپر تعهدات خویش قرار ده؛ زیرا هیچ یک از فرایض الهی نیست که همچون وفای به پیمان مورد اتفاق مردم جهان ـ با همه ی اختلاقی که دارند ـ باشد؛ حتی مشرکان زمان جاهلیت آن را مراعات میکردند؛ زیرا عواقب پیمانشکنی را آزموده بودند; بنابراین، هرگز پیمان شکنی مکن و در عهد خود خیانت روا مدار. هرگز نباید در تنگناهایی که تو را به پیمان شکنی میخوانند، به نقض پیمان روی آوری؛ زیرا شکیبایی در تنگناها که امید گشایش و پیروزی در عاقبت آن داری، بهتر از پیمان شکنی و خیانتی است که مجازات الهی را در پیدارد.28
بنابراین از نظر اسلام، التزام به پیمان و وفای به عهد، یک سیاست استراتژیک و بلند مدت است که تحت هیچ شرایطی مجوزی برای نقض آن وجود ندارد. از مجموع آیات و روایات در این قسمت، چنین استفاده میشود هنگامی که مسلمانان یا حکومت اسلامی با دولتیا مردمانی که مسلمان نیستند، با رعایت سایر اصول، معاهدهای امضا کردند یا با موسسات تجاری و خدماتی آنان قراردادی بستند، جز در صورت تخلف طرف مقابل، نقض آن به هیچ وجه جایز نیست و وفای به آن، به حکم عقل و شرع لازم است.29
اصول حاکم بر روابط سیاسی میان جوامع (نه دولت ها) از دیدگاه قرآن
1ـ عدالت
یکی از اصولی که در قرآن کریم بسیار مورد تاکید و اهتمام قرار گرفته، مساله عدالت است: "یااَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یجْرِمَنَّکُمْ شَنَئَانُ قَوْمٍ عَلَی اَلاَّ تَعْدِلُواْ اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوَی. ای کسانی که ایمان آوردهاید، برای خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید، و البتّه نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است و از خدا پروا دارید که خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است." (مائده /8)
این آیه نشان می دهد که با دشمن نیز نباید بی عدالتی کرد. اگر این عقیده در فرد فرد مسلمانان و جوامع اسلامی اثر گذارد، و به اجرا درآید، میتواند مسلمانان را به سوی مدیریت صحیح در کارها و برافراشتن پرچم عدل، نه تنها در کشورهای اسلامی بلکه در کل جهان سوق دهد. اهمیت این موضوع به حدی است که هیچ چیز نمیتواند مانع آن گردد؛ و هر گونه انحراف از آن، پیروی از هوای نفس است. (ص/26) در آیات قرآن به صراحت از ستم روا داشتن به دشمن، چه دشمن شخصی و چه دینی نهی شده است. (بقره/279) در برنامههای اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی جامعه اسلامی عدالت باید به عنوان زیر بنا در روابط متقابل بین مسلمانان و دیگران باشد؛ زیرا یک جامعه ی پیشرو، سربلند و قوی، جامعهای است که روی پای خود بایستد و پیوندش با دیگران، پیوندی بر اساس رعایت عدالت و منافع متقابل باشد؛ همان طور که قرآن میفرماید: "…لاتَظلِمون و لاتُظلَمون. نه ستم کنید و نه زیر بار ستم روید." (بقره/279)
هرگاه حکومت ها از این اصل اساسی غفلت کرده یا به آن پشت پا زدهاند، باعث تباهی خود و دیگران شدهاند و هرگاه به آن پایبند بودهاند، از سربلندی برخوردار بودهاند.
2ـ تعادل در روابط و حفظ احترام متقابل
اصل اعتماد متقابل، پشتوانه ی فعالیت های هماهنگ اجتماعی و همکاری در سطح وسیع میباشد. همین معنا در روابط بین المللی و در سطح جهانی نیز صادق است. یکی از مصادیق بارز و تعیین کننده به عنوان ضامن اجرای این اصل، وفای به عهد میباشد؛ زیرا وفاداری به پیمان، تاکیدی بر حفظ این همبستگی و اعتماد متقابل است؛ و اگر میثاق ها شکسته شود، دیگر اثری از این سرمایه بزرگ (اعتماد عمومی) نخواهد ماند؛ و این مطلب هم در داخل جامعه ی اسلامی، در روابط با اقلیت ها، و هم در سطح جهانی در ایجاد روابط با کشورهای غیراسلامی صادق است.
به همین دلیل در آیات قرآن و احادیث اسلامی، به طور گسترده به مساله وفای به عهد و ایستادگی در برابر سوگندها تاکید شده و شکستن آن، از گناهان کبیره محسوب میشود. بدون تردید پایبندی به عهد تا زمانی لازم است که طرف مقابل به مفاد آن وفادار باشد؛ و در صورت پیمانشکنی و عدم رعایت اصول عهدنامه از سوی یک طرف، طرف دیگر نیز ملزم به رعایت آن نخواهد بود.
3ـ حفظ سیادت اسلام
حفظ سیادت اسلام و جامعه ی اسلامی از جمله وظایف مسوولان نظام اسلامی است که نقض آن از حدود اختیارات مسلمانان خارج بوده و بر اساس قاعده ی نفی سلطه ی کافران، حتی تعهدات بین المللی نیز نمیتواند ناقض آن باشد. این اصل کلی را فقها تحت عنوان "اَلاِسْلامُ یعْلُو وَ لایعْلی عَلَیهِ" به صورت یک قاعده ی حقوقی30 در فروع و موارد مختلف حقوق اسلامی مورد بهره برداری قرار دادهاند و نیز عبارت مزبور عینا به صورت حدیث در کتاب های روایی نقل شده است.31
بنابراین، دادن هر نوع امتیاز سیاسی، اقتصادی، نظامی، قضایی و اجتماعی به غیرمسلمانان که به سیادت اسلام و جامعه ی مسلمانان لطمه وارد آورد، بی ارزش خواهد بود. قرآن در این زمینه میفرماید:
"وَ لَنْ یجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَفِرینَ عَلَی الْمُوْمِنینَ سَبِیلاً. "خداوند هرگز برای کافران نسبت به مومنین تسلط و حاکمیت قرار نداده است".(نساء/141) و از سوی دیگر به مسلمانان هشدار میدهد: "یا اَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لا تَتَّخِذُواْ بِطَانَهً مِّنْ دُونِکُمْ لا یاْلُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ اَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ اَکْبرُ… " ای کسانی که ایمان آوردهاید، از غیر خودتان، [دوست و] همراز مگیرید. [آنان] از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمیورزند. آرزو دارند در رنج بیفتید. دشمنی از لحن و سخن شان آشکار است و آنچه سینههای شان نهان میدارد، بزرگتر است…" (آل عمران/118)
وقتی دوست گرفتن افراد غیر مسلمان چنین نتایج ناگوار به بار آورد و فرصتی به آنان دهد که در تباه نمودن کارها بکوشند و توطئههای خصمانه به راه اندازند و در شرایط سخت، از تایید و ایجاد عوامل ناراحت کننده دریغ نورزند، و با وجود کوشش در کتمان نمودن تضاد فکری و کینه و نفرت، به طور ناخودآگاه زبان شان به کینه توزی و بدگویی باز شود، نتایج و آثار سیادت و تسلط آنان بر مسلمانان و تصدی مقامات دولتی، سیاسی، نظامی و اقتصادی از طرف غیر مسلمانان، چگونه خواهد بود؟32
بی شک هر نوع لطمه زدن به این سیادت، خیانتی بزرگ به اسلام و جامعه ی اسلامی خواهد بود. علت نهی قرآن از دوستی نزدیک با یهود و مسیحیان این است که تبعیت از آرا و روش آنها، هم شکل شدن با آنها را به دنبال دارد که با عزتمندی مسلمانی سازگار نیست. زیرا امتیازخواهی آنان پایانی ندارد و آنها جز به دست برداشتن مسلمانان از آئین خود راضی نخواهند شد. قرآن کریم میفرماید: "وَ لَن تَرْضی عَنکَ الْیهَُودُ وَ لاالنَّصَارَی حَتی تَتَّبِعَ مِلَّتهَُم… و هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمیشوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی." (بقره/120)
بنابراین، وقتی قرآن کریم دوستی خصوصی و بی پرده ی مسلمانان با غیر مسلمان را مضر دانسته و آن را شایسته ی جامعه اسلامی نمیبیند و صریحا از آن منع میکند، بی شک نسبت به سپردن امور عامه ی مسلمانان به دست غیر مسلمانان و تفویض مقام هایی که موجب سلب سیادت مسلمانان و یا تسلط آنان بر مصالح و مقدرات جامعه ی اسلامی میگردد، منع شدیدتر و حساسیت بیش تری خواهد داشت.
اقسام بیگانگان در ارتباط با مسلمانان
قرآن در یک دسته بندی، ارتباط با بیگانگان را به سه قسم تقسیم می کند:
۱ـ ملت های غیر مسلمان که حقوق مسلمانان را محترم می شمارند و برای مسلمانان احترام قائل اند و با آنها ارتباط دوستانه دارند.
۲ـ ملت های غیر مسلمانی که با مسلمانان در حال جنگ هستند و یا ارتباط خصمانه دارند و در پی نابودی امت اسلام می باشند.
۳ـ ملت هایی که با مسلمانان نه در حال جنگ می باشند و نه ارتباط دوستانه دارند؛ بلکه هیچ گونه ارتباطی با امت (کشورهای) اسلامی ندارند.
اصل برقراری ارتباط از نظر قرآن
سوالی که مطرح است اینکه آیا قرآن اصل را بر ارتباط می داند یا جهاد؟ در پاسخ این پرسش، نخست بایـد گفت که قرآن، بـرقراری ارتباط با مـلل غیراسـلامی را نخستین اصل می داند. دلیل این مدعا اینکه فلسفه ی وجودی بعثت انبیای الهی، بویژه پیامبر اسلام، هدایت جوامع بشری بوده؛ بنابراین، هدایت و تاثیر گذاشتن بر دیگران، زمانی ممکن است که شخص تاثیرگذار و صاحب پیام در مرحله ی اول بتواند با مخاطبان خود ارتباط برقرار کند. ناگفته نماند این نوع ارتباط، منحصر به ارتباط میان فردی نیست؛ بلکه در ارتباط بین ملت ها نیز ارسال پیام و تاثیرگذاری زمانی مقدور خواهد بود که ارتباطی پیش از ارسال پیام وجود داشته باشد. به بیان واضح تر، هدایت، تاثیرگذاری ابلاغ رسالت بدون برقراری ارتبـاط، معنی ندارد.
خداوند در قرآن می فرماید: "وَ اِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّواْ بِاَحْسَنَ مِنهَْا اَوْ رُدُّوهَا… و چون به شما درود گفته شد، شما به[ صورتی] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ] برگردانید." (نساء/86)
طباطبایی می گوید: " این جمله امر به تحیت است، در مقابل تحیتی که دیگران به انسان میدهند، میفرماید: در پاسخ تحیت دیگران، تحیتی به مثل آن و یا بهتر از آن بدهید. و این حکمی است عمومی، تمامی تحیتها را شامل میشود، چیزی که هست مورد آیات محل بحث ما به شهادت آیات بعد تحیت سلام و صلحی است که مسلمانان دریافت میکنند.."33
این آیه شریفه و آیات دیگر، بیانگر همزیستی مسالمت آمیز با دیگران در صورت تمایل آنها به همزیستی و برقراری ارتبـاط می باشد.
در میان اندیشمندان و فرقه های اسلامی، افرادی هستند که اصل اولی در اسلام را بر جهاد و مبارزه می دانند نه بر قراری ارتباط؛ ولی چنین دیدگاهی مورد قبول نمی باشد؛ زیرا اگر فرض کنیم هدف از جهاد در اسلام کشورگشایی باشد ـ که چنین فرضی اساساً غلط است ـ باز هر خردمندی ترجیح می دهد پیش از جنگ، طرف مقابل را از راه های دیگر وادار به تسلیم نماید؛ بنابراین، طرح اصل اولویت جهاد با وجود راه های دیپلماسی، مفهوم نخواهد داشت؛ زیرا هدف استراتژیکی اسلام، هدایت و دعوت ملل دیگر به پیروی از مسیر حق می باشد؛ به همین دلیل پیامبر اسلام(ص) قبل از هر جهاد، مکرراً سفیران خود را برای دعوت طرف مخالف به حل مسئله از راه های گفتگو می فرستادند.
صفحات تاریخ گواه این مدعا می باشد. قرآن نیز بارها به این امر اشاره نموده و می فرماید: "وَ دَاعِیًا الَی اللَّهِ بِاِذنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِیرًا… و [پیامبر] دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغی تابناک است." (احزاب/46) هدف از دعوت ملل دیگر، رهایی آنها از گرفتاری در چاه ضلالت می باشد. قرآن می خواهد ملت های غیر اسلامی را به راه رستگاری دعوت نماید تا از این طریق بتوانند به زندگی بپردازند که متضمن سعادت دنیا و آخرت آنها باشد؛ لذا می فرماید: " اِنَّ هَذَا اْلْقُرانَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ اَقْوَم… قطعاً این قرآن به [آئینی]که خود پایدارتر است، راه می نماید…" (اسراء/9)
اصول برقراری ارتباط بین الملل از منظر قرآن
برقراری ارتباط میان ملت ها از دیدگاه قرآن، بر اساس پایه هایی استوار می باشد که به اختصار به برخی از آنها اشاره خواهیم نمود.
۱ـ اصل برقراری ارتباط با گفتار پسندیده
از آنجایی که در نخستین ارتباط میان انسان ها، ذهنیت افراد نسبت به همدیگر شکل می گیرد، شایسته است که فرد یا افراد برقرار کننده ی ارتباط، توجه داشته باشند که یکی از شروط اساسی ارتباط، مجذوب نمودن طرف مقابل به گفتار نیکوست. اگر فرد در برقراری نخستین ارتباط با مخاطب از حسن کلام و آراستگی ظاهری برخوردار نباشد، در ادامه از برقراری ارتباط و تاثیرگذاری بر مخاطب ناتوان خواهند ماند و شنونده از توجه نمودن به سخنان او خودداری خواهد نمود. نیکویی و آراستگی کلام، منحصر به ارتباط فردی نیست؛ زیرا در دنیای امروز از آنجایی که برقراری ارتباط، بیش تر از طریق رسانه ها صورت می گیرد، قواعد مذکور در مورد رسانه ها نیز صادق خواهـد بود؛ و این مسئله در روابط بین الملل دارای اهمیت بیش تری است؛ برای اینکه یکی از هدف های اساسی ارتباط بین المللی، تحت تاثیر قرار دادن ملت های دیگر و جذب آنها به ارزش ها و فرهنگ ملت برقرارکننده ی ارتباط می باشد؛ و این مهم دست یافتنی نیست مگر اینکه در مرحله ی اول، دیگران را مجذوب گفتار و رفتار نیکوی خود نماید. گفتار نیکو، برتری فرهنگی یک ملت را می رساند که در قالب گفتمان فرهنگی قابل طرح می باشد. خداوند در قرآن، گفتار نیک را از موارد پیمان الهی بر می شمرد و می فرماید: "وَ اِذْ اَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنی اِسْرَءِیلَ لَا تَعْبُدُونَ اِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَانًا وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ اَقِیمُواْ الصَّلَوهَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوه و آنگاه از فرزندان اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستند، به پدر، مادر، خویشان، یتیمان و نیازمندان یاری رسانند، و با مردم [به زبانِ] خوش سخن بگویند، و نماز را به پا دارند، و زکات بدهند"…" (بقره/83) جالب توجه این است که گفتار نیکو را در زمره ی عبادت خدا، احسان با پدر و مادر، خویشاوندان، یتیمان، مساکین و برپا داشتن نماز و ادای زکات قرار می دهد که حکایت از اهمیت و ارزش گفتار نیکو دارد. علامه طباطبایی در ذیل این آیه می گوید که "حسن" مصدر است به معنی صفت و چنین کاربردی از جهت مبالغه می باشد و "حسن" کنایه از معاشرت با انسان ها، اعم از کافر و مومن است."34
علامه طباطبایی معتقد است که جنگ با معاشرت نیکو منافات ندارد تا آیه جنگ را نسخ کننده ی این آیه بدانیم؛ زیرا مورد جنگ با مورد معاشرت نیکو با هم تفاوت دارد. پس جنگ و معاشرت نیکو منافاتی با یکدیگر ندارند. چنان که گفتار خشن در مورد تربیت و تادیب با معاشرت نیکو منافات ندارد.35
طبرسی ذیل این آیه می نویسد: "در "وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا" بعد از اخبار، به خطاب عدول نموده زیرا خواسته انسان ها را عیناً مورد خطاب قرار بدهد." ایشان از قول ربیع بن انس گفتار نیکو را گفتار معروف معنی می کند و روایت جابر از امام باقر (ع) را ذکر می کند که امام فرمود: "با مردم به گونه ای سخن نیکو بگویید که دوست دارید با شما همان گونه نیکو سخن بگویند؛ چون خداوند از لعن و دشنام دادن و… خشمناک می شود."36
۲ـ اصل برقراری ارتباط با گفتار نرم
گفتـار نرم در روابط دیپلماتیک اسلام از اهمیت ویـژه ای برخوردار است؛ زیرا برقراری ارتبـاط بین المللی بر پایه اهدافی صورت می گیرد که برای تحقق آنها باید اصولی را به عنوان پیش شرط آن به کار بست تا به مقصد اصلی دست یافت. در روابط بین الملل از منظر قرآن، گفتار نرم از جمله پیش شرط های تحقق رسالت انبیای الهی محسوب می شود؛ برای اینکه پیامبران الهی مبعوث شده اند تا انسان ها را به سوی رستگاری و راه راست راهنمایی نمایند و انسان ها را از گمراهی بر حذر دارند.
تحقق چنین هدفی با رفتار خشن محقق نخواهد شد؛ زیرا اولاً راهنمایان، افرادی هستند که توسط پروردگار تربیت یافته اند و راه های برقراری ارتباط با دیگران را از خداوند آموخته اند. ثانیاً پیروی یا هدایت برای مدتی پایدار از طریق خشونت و زور دست یافتنی نیست؛ به این جهت که هدایت یافتگان یا متابعت کنندگان اگر به صورت اجباری وادار به پذیرش رفتاری گردند، قطعاً در نخستین فرصت از پیروی سر باز خواهند زد؛ در حالی که برقرارکنندگان ارتباط و ارسال کنندگان پیام، خواهان پایداری در رفتار مخاطبان می باشند. ثالثاً اگر ابزارهای مختلفی برای تاثیر گذاشتن بر مخاطب و دریافت کنندگان پیام وجود داشته باشد، عقل سلیم اقتضا می کند ابزارهایی را برگزیند که با هزینه ی کم، بیش ترین، بهترین و ماندگارترین تاثیر را داشته باشد؛ لذا اگر امر، میان برخورد خشونت آمیز که نیاز به پرداخت بهای زیاد دارد و از طرفی تحقق پایدار اهداف را موجب نمی شود و راهی بدون خشونت که با کم ترین هزینه می تواند انسان را به اهدافش به صورت پایدار نائل کند، دایر باشد، قطعاً راه دوم برگزیده خواهد شد.
در ارتباطات پیامبران با مخاطبان شان، مواردی که ذکر گردید به طور کامل رعایت شده است. برای مثال به دیپلماسی موسی (ع) و برادرش با فرعون اشاره می کنیم. وقتی موسی(ع) مامور می شود که فرعون را به پیروی از دستورهای خداوند تبارک و تعالی دعوت نماید، به موسی ابلاغ می شود که با فرعون با گفتار پسندیده سخن گوید تا بتواند در او نفوذ کند یا اثر بگذارد: "فَقُولاَ لهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوْ یَخْشَی'؛ با نرم زبانی با او سخن بگویید به امید اینکه به خود بیاید و درخواست شما را بپذیرد." (طه/44) علامه طباطبایی در ذیل آیه می گوید: "از واجبات آداب دعوت، سخن گفتن به غیر خشونت است."37 قرآن برخلاف برخی افراد که ابزار خشونت را در موعظه ی مومنان و دعوت آنها به پیروی از دین بر می گزینند، دستور می دهد که با طغیانگرانی مانند فرعون با گفتار نرم به دعوت بپردازد. این آیه می تواند راهنمای خوبی برای آمران به معروف و ناهیان از منکر در مورد برادران و خواهران مسلمان باشد.
تعریف و مفهوم تقیه و نقش آن در روابط بین الملل
علامه طباطبایی ذیل آیه: "…اِلَّا اَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَیه… مگر اینکه از آنان به نوعی تقیّه کنید…"
(آل عمران/28) مینویسد: "کلمه ی "الآتقاء" در اصل به معنای پناه گرفتن به خاطر ترس است؛ پس شاید از باب استعمال مسبب در مورد سبب، به معنای ترس هم به کار رفته و شاید تقیه در مورد آیه از این قبیل باشد."38
شیخ انصاری تقیه را چنین تعریف میکند: "التحفظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول او فعل مخالف للحق."39 مقصود از "تحفظ" حفاظت از جان، دین، ناموس، عرض و مال است.
تقیه به این معناست که کسانی در واقع خواستار جنگ باشند، ولی وانمود کنند صلح طلب هستند.40
در سیاست خارجی، تقیه شامل حراست از تمامیت ارضی کشور، منافع دولت اسلامی خارج از مرزها و اهداف و استراتژیها و اخبار محرمانه است.
دلایل تقیه در قرآن
نهی از پذیرش دوستی و ولایت کفار، از مسایلی است که در قرآن تاکید فراوانی بر آن شده؛ لیکن تقیه از آن استثنا شده است:
"لایَتَّخِذِ الْمُوْمِنُونَ الْکَافِرِینَ اَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُوْمِنِینَ وَ مَن یَفْعَلْ ذَالِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شیْءٍ اِلَّا اَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَیهً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اِلی اللَّهِ الْمَصِیر. مومنان نباید کافران را- به جای مومنان- به دوستی بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز [او را] از [دوستی] خدا [بهرهای] نیست، مگر اینکه از آنان به نوعی تقیّه کنید و خداوند، شما را از [عقوبت] خود میترساند، و بازگشتِ [همه] به سوی خداست."
(آل عمران/28). خداوند در این آیه کسانی را که بعد از ایمان آوردن کفر ورزند، تهدید به عذاب عظیم میکند؛ ولی کسانی را که ایمان در قلب شان محکم است و در ظاهر به اظهار کفر مجبور شوند، استثنا مینماید. شاید تقیه کردن و بر حسب ظاهر طبق دلخواه دشمن و مخالفان حق عمل نمودن، مصلحت دین و حیات آن را چنان تامین کند که ترک تقیه آن را تامین ننماید. در جای دیگری، قرآن کریم همین معنی را تایید می فرماید:
"مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ اِیمَانِهِ اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَانِ وَ لَاکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم. هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و [لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینهاش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود." (نحل/106)
امام صادق (ع) مصداق تقیه در قرآن را سخن ابراهیم دانسته که وقتی قصد شکستن بت ها را داشت، فرمود: "انی سقیم. من بیمارم." (صافات/89) امام می فرماید: "ولی به خدا قسم که بیمار نبود."41
حکم تقیه
تقیه از احکام ثانویه است. موضوع تقیه در موارد مختلف، پذیرای احکام متفاوت پنج گانه میباشد؛ به این معنا که تقیه در مواردی ترک یا انجام دادن کاری را مباح، واجب و یا مستحب، و در مواردی دیگر، مکروه یا حرام میگرداند. حال آنکه حکم اولیهی آن موضوع، خلاف حکم فعلی آن است؛ ولی زمانی که این، دافع خسارت سنگین مالی یا جانی را برای شخص یا جامعه در پی داشته باشد، حکم آن تغییر می کند و دروغ واجب میشود و افشای اسرار، گناهی نابخشودنی خواهد بود.
گاهی مصلحت فردی، وجوب یا ترک تقیه را ایجاب میکند؛ ولی مصلحت جامعه برخلاف آن است که قاعدهی اهم و مهم و یا دفع افسد به فاسد، وظیفه را مشخص مینماید و شخصی را از تردید بیرون میآورد؛ و گاهی نیز حالت تردید باقی میماند و یا رجحان یک طرف به حد الزام نمیرسد که در حالت اول، مجاز به ترک کار یا انجام آن است و در حالت دوم، طرف راجح مستحب خواهد بود.
تقیه زمانی مستحب است که ترس از زیان، فوری نباشد و احتمال ضرر در دراز مدت بوده و یا زیان سهل باشد؛ و زمانی حرام است که از ضرر، چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت، ایمن باشد یا تقیه موجب قتل مسلمانی شود. تقیه ی واجب آن است که هر محظوری مانند انجام دادن حرام و ترک واجب، مباح میگردد. اهمیت تقیه گاهی به حدی می رسد که انجام دادن عملی حرام و یا ترک فعل واجب را تنها مباح نمیکند، بلکه یک الزام را بر میدارد و الزام دیگری میآورد و کاری که انجام دادن آن واجب بود، حرام میشود و بالعکس.42
حدود تقیه
وظیفهی هر مسلمانی، نخست انجام احکام اولیهی دین خداست؛ ولی چون اسلام دین آسان است و سعادت دنیا و آخرت را در کنار هم برای انسان میخواهد، بنابراین در مواقعی که میان رعایت حدود الهی و مسایل حیاتی انسان تزاحمی پیش آید، خداوند با تقیه که حکمی ثانوی است، اراده فرموده که زندگی بشر را تا جایی که به خواری و یا از دست دادن دین او منجر نشود، تامین نماید. تقیه اختصاص به افراد ندارد؛ بلکه در سطح کلان بویژه در روابط دولت اسلامی با دیگر کشورها، کاربردی وسیع دارد. با عنایت کامل به این اصل، شاید بیان و افشای تمام اهداف و آرمان ها و باورهای دولت اسلامی، بویژه در سطح جهان و جوامع دیگر، چیزی جز تحریک مخالفان برای ایجاد بحران و نفرت در افکار عمومی ملل دیگر، ثمری نخواهد داشت. فاصلهای که امروزه میان مذاهب و فرقه های اسلامی و نیز ملل مسلمان ایجاد شده، اغلب از ابراز باورهای بحق یا غیر صحیحی ریشه میگیرد که فرقه ها یا ملل دیگر آن را برنمی تابند و نفرت آنان را برمیانگیزد؛ حال آنکه حداقل در مذهب شیعه و سیرهی ائمه (ع)، تقیه، رازداری و مدارا، اموری مسلم است و ایشان همواره از برخی شیعیان که مراعات این امر را نمی کردند، شکوه داشته اند.
پس، دولتمردان اسلامی و دیپلمات های آن در سراسر جهان و یا مبلغان و سخنگویان این نظام، به عنوان اصلی برای جلب افکار عمومی و کاستن تنشها باید به روشی سخن گویند که برای افکار عمومی کاملا منطقی و قابل دفاع باشد. از این رو در بیان مسوولیت های حاکم و دولت اسلامی، تبیین و به کارگیری اصول و حتی واژهها و القاب باید به گونه ای باشد که به غیر از مسوولیت و رسالتی که هر مسلمان دارد، چیز دیگری برداشت نگردد و به عنوان حق و ادعا علیه دیگران مطرح نشود.
دیدگاه قرآن در باره ی رفتار با اهل کتاب
قرآن در آیات بسیاری یهودیان و اهل شرک را دشمن می خواند: "لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ اَشرَْکُواْ… مسلّماً یهودیان و کسانی را که شرک ورزیدهاند، دشمنترین مردم نسبت به مومنان خواهی یافت..." (مائده/82)
و در جای دیگر، مسیحیان را به دلیل اعتقاد به خدایان سه گانه کافر می شمرد: "لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ اِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَه… کسانی که [به تثلیث قائل شده و] گفتند خدا سومین [شخص از] سه [شخص یا سه اقنوم] است، قطعاً کافر شدهاند…" (مائده/73).
قرآن اهل کتاب را مردمانی معرفی می کند که حقیقت را انکار می کنند و حتی به کتب مقدس خود یعنی تورات و انجیل نیز عمل نمی نمایند. قرآن مشرکان، و برخی یهودیان و مسیحیانی را که به دلیل اعتقادات باطل پیرامون الوهیت خدا و نیز به دلیل اعتقاد به خدایان سه گانه، مشرک محسوب می شوند، نجس می داند: "یَاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نجََس… ای کسانی که ایمان آوردهاید! حقیقت این است که مشرکان ناپاکند…" (توبه/28) و بدین گونه حریمی میان آنان و مسلمانان ایجاد می کند.
همچنین در آیه 29 سوره توبه می فرماید "قَاتِلُواْ الَّذِینَ لایُوْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لابِالْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ لایحَُرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُه وَلایَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ اُوتُواْ الْکِتَابَ حَتی یُعْطُواْ الْجِزْیَهَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُون. با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمیآورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند جنگ کنید، تا آن گاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند."
به این ترتیب، جهاد علیه اهل کتاب ایمان نیاورده را بر مسلمانان تکلیف می کند تا زمانی که گردن گزار حکومت اسلامی و در برابر مسلمانان زبون شوند. با توجه به این آیات و نیز با نگاهی به سیره ی نبوی در می یابیم که اگر چه اسلام یهودیان را به دلیل اعتقادات باطل تقبیح می کند و مسیحیان را از آنجا که به سه خدا معتقدند، کافر می خواند، اما همواره دینی بوده که در طول تاریخ از پیروان دیگر ادیان پذیرایی کرده است؛ به آنان تعدی و ستم روا نداشته و حتی در مقابل ظلم به آنان ایستاده و با سعه صدر و تحمل و بردباری کلام حق را به آنان فهمانده است.
این نوع رفتار ملایم، صلح طلب و صبور اسلام در برخورد با صاحبان ادیان در مطالعه سیره نبوی بخوبی مشاهده می شود. شیوه ی برخورد پیامبر با یهودیان مدینه و مسیحیان یمن، این قاعده ی کلی را برای ما آشکار می سازد؛ اما باید توجه کرد که مطابق با سیره ی پیامبر، اگر چه یهودیان مدینه در دوران صلح با پیامبر و نیز مسیحیان یمن پس از نوشتن صلح نامه با پیامبر مبنی بر پرداخت جزیه و اطاعت از حکومت مدینه در پناه پیامبر و مسلمانان بودند و در کنار جامعه ی اسلامی زندگی می کردند، اما طبق آیاتی از قرآن، برخی اهل کتاب که برای خداوند فرزند قائل هستند، پلید و ناپاک معرفی شده اند و در ردیف مشرکان و اهل کفر قرار داده شده اند و مسلمانان از مراجعه به آنان نهی شده اند.
پرداخت جزیه به عنوان مالیاتی در برابر حکومت اسلامی بر عهده آنان قرار گرفته است. یاری دشمنان مسلمانان، توطئه، حرکت های آشوبگرانه و سرکشی در برابر مسلمانان از آنان گرفته شده است. در یک کلام اگر چه اسلام، اهل کتاب را تحمل می کند، ولی آنان را در برابر مسلمانان خوار و زیردست می خواهد. قرآن مسلمانان را دعوت می کند تا یهودیان و مسیحیان را در کنار جامعه ی خود بپذیرند. به عبارت دیگر، اسلام از یک سو مسیحیان و یهودیان را دشمن مسلمانان، اهل کفر، ناپاک و پلید و در ردیف مشترکین معرفی می کند از سوی دیگر مسلمانان را به ملایمت و ملاطفت با آنان فرا می خواند تا بدین ترتیب زمینه ی جذب اهل کتاب به سمت تعالیم نورانی اسلام فراهم آید.
در مطالعه ی سیره ی پیامبر اسلام اگر چه رفتارهای ملایمی چون رفتار با یهودیان مدینه در ابتدای هجرت و مصالحه با مسیحیان یمن دیده می شود، اما دیدیم که پیامبر با یهودیان بنی قریظه پس از پیمان شکنی آنان و همدستی با مشرکان و کافران در جریان جنگ احزاب و دسیسه چینی آنها بر ضد اسلام، با قدرت و شدت رفتار کرد.
رفتار با اهل کتاب از دیدگاه قرآن
١ـ گذشت کردن و به روی خود نیاوردن بدی های آنان: "وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ اَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ اِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ اَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَینََ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَ اصْفَحُواْ حَتی یَاْتیَ اللَّهُ بِاَمْرِهِ… بسیاری از اهل کتاب پس از اینکه حق برای شان آشکار شد از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو میکردند که شما را بعد از ایمان تان کافر گردانند. پس عفو کنید و درگذرید و به روی خویش نیاورید .." (بقره/109) وظیفه در برابر خیانت های مستمر آنان تا زمانی که تهاجم نظامی نکرده اند و در برابر حسادت های شان و تلاشی که برای گمراه کردن مومنین می نماید، گذشت است.
2ـ شکیبایی در برابر اهل کتاب: "لَتُبْلَوُنَّ فىِ اَمْوَالِکُمْ وَ اَنفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ اُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ اَشرَْکُواْ اَذًى کَثِیرًا وَ اِن تَصْبرُِواْ وَ تَتَّقُواْ فَاِنَّ ذَالِکَ مِنْ عَزْمِ الْاُمُور. قطعاً در مالها و جانهایتان آزموده خواهید شد، و از کسانى که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [نیز] از کسانى که به شرک گراییدهاند، [سخنان دل] آزار بسیارى خواهید شنید، و [لى] اگر صبر کنید و پرهیزگارى نمایید، این [ایستادگى] حاکى از عزم استوار [شما] در کارهاست." (آل عمران/186)
"هَاَنتُمْ اُوْلَاءِ تحُِبُّونهَُمْ وَ لایحُِبُّونَکُمْ وَ تُوْمِنُونَ بِالْکِتَابِ کلُِّه… شما کسانی هستید که آنان را دوست دارید، ولی آنان شما را دوست ندارند؛ در حالی که شما به همه ی کتاب ها [ی خدا] ایمان دارید…" (آل عمران ١١9) " اِن تمَْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُوْهُمْ وَ اِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُواْ بِهَا وَ اِن تَصْبرُِواْ وَ تَتَّقُواْ لَا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیًْا اِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ محُِیط. اگر به شما خوشی رسد، آنان را بد حال میکند و اگر به شما گزندی رسد، شاد میشوند ولی اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، نیرنگ شان هیچ زیانی به شما نمیرساند. یقیناً خداوند به آنچه میکنند، احاطه دارد." (آل عمران/120)
3ـ مجادله با اهل کتاب با بهترین و پسندیده ترین شیوه ها: "ادْعُ اِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحِْکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الحَْسَنَهِ وَ جَدِلْهُم بِالَّتی هِی اَحْسَنُ… با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوهای] که نیکوتر است مجادله نمای… " (نحل/125)
4ـ حق مقابله به مثل داشتن در صورت ستم دیدن از آنان، ولی برتری شکیبایی در برابر ستم: "وَ اِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئنِ صَبرَْتمُْ لَهُوَ خَیرٌْ لِّلصَّبرِِین. و اگر آزار دیدید، همان گونه که مورد عقوبت قرار گرفتهاید [متجاوز را] کیفر دهید، ولی اگر صبر کنید، البته برای شکیبایان بهتر است." (نحل/126)
5 ـ بحث با آنان با خوش رویی و تاکید بر اشتراک ها. (پرهیز از موضوعات اختلاف برانگیز): "وَ لاتجَُدِلُواْ اَهْلَ الْکِتَابِ اِلَّا بِالَّتی هِی اَحْسَنُ اِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ وَ قُولُواْ ءَامَنَّا بِالَّذِی اُنزِلَ اِلَیْنَا وَ اُنزِلَ اِلَیْکُمْ وَ اِلَاهُنَا وَ اِلَاهُکُمْ وَاحِدٌ وَ نحَْنُ لَهُ مُسْلِمُون. و با اهل کتاب، جز به [شیوهای] که بهتر است، مجادله مکنید مگر [با] کسانی از آنان که ستم کردهاند و بگویید به آنچه بر ما نازل شده و [آنچه] بر شما نازل گردیده، ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم اوییم." (عنکبوت/46)
6ـ همزیستی مسالمت آمیز و صلح و صفا و برابری (دعوت به اتحاد ): "قُلْ یَاَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ اِلی کَلِمَهٍ سَوَاءِ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکمُْ اَلَّا نَعْبُدَ اِلَّا اللَّهَ وَ لانُشرِْکَ بِهِ شَیًْا وَ لایَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا اَرْبَابًا مِّن دُونِ الله… بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر موضوعی که میان ما و شما یکسان است، تاکید کنیم و آن اینکه جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد…"
(آل عمران/64)
7ـ تاکید روی مشترکات شرایع و اعلام صریح ایمان به تمامی پیامبران و تفاوت نگذاشتن میان آنها: "قُلْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا اُنزِلَ عَلَیْنَا وَ مَا اُنزِلَ عَلی اِبْرَاهِیمَ وَ اِسْمَاعِیلَ وَ اِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْاَسْبَاطِ وَ مَا اُوتیَ مُوسی وَ عِیسی وَ النَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَینَْ اَحَدٍ مِّنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون. بگو ما به خدا و به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و اسباط نازل شده و به آن چه به موسی و عیسی و پیام آوران از جانب پروردگارشان داده شده ، ایمان داریم و تفاوت و تمایزی میان هیچ یک از آنان قائل نمی شویم . ما فقط تسلیم او هستیم ]نه تسلیم تعصبات قوی و نژادی[." (آل عمران ٨٤)
8 ـ احترام نهادن به آنان با خواندن آیه هایی که از آنان تعریف کرده است:
ــ "وَ مِنْ اَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ اِن تَاْمَنْهُ بِقِنطَارٍ یُوَدِّهِ اِلَیْک… و از اهل کتاب، کسی است که اگر او را بر مال فراوانی امین شمری، آن را به تو برگرداند…" (آل عمران/75)
ــ "وَ اِنَّ مِنْ اَهْلِ الْکِتَابِ لَمَن یُوْمِنُ بِاللَّهِ وَ مَا اُنزِلَ اِلَیْکُمْ وَ مَا اُنزِلَ اِلَیهِْمْ خَاشِعِینَ لِلَّهِ لایَشْترَُونَ بَِایَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً اُوْلَئکَ لَهُمْ اَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ اِنَّ اللَّهَ سرَِیعُ الْحِسَاب. بی تردید در میان اهل کتاب هستند کسانی که به خدا و به آنچه بر شما و آن چه بر خودشان نازل شده ایمان دارند. آنها در برابر خدا خاشع اند و آیات او را به بهای اندک (مال و منال و پست و مقام ) نمی فروشند. آنها اجرشان نزد پروردگارشان محفوظ است . همانا خداوند سریع الحساب است ." (آل عمران/199)
ــ "… مِّنْ اَهْلِ الْکِتَابِ اُمَّهٌ قَائمَهٌ یَتْلُونَ ءَایَاتِ اللَّهِ ءَانَاءَ الَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُون. از میان اهل کتاب، گروهی درست کردارند که آیات الهی را در دل شب میخوانند و سر به سجده مینهند." (آل عمران/113)
ــ "یُوْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الاَْخِرِ وَ یَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یُسَارِعُونَ فی الْخَیرَْاتِ وَ اُوْلَئکَ مِنَ الصَّالِحِین. به خدا و روز قیامت ایمان دارند و به کار پسندیده فرمان میدهند و از کار ناپسند باز میدارند و در کارهای نیک شتاب میکنند، و آنان از شایستگانند." (آل عمران/114)
ــ "وَ مَا یَفْعَلُواْ مِنْ خَیرٍْ فَلَن یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِالْمُتَّقِین. و هر کار نیکی انجام دهند، هرگز در باره ی آن ناسپاسی نبینند، و خداوند به [حال] تقواپیشگان داناست." (آل عمران/115)
ــ "وَ اِذَا سَمِعُواْ مَا اُنزِلَ اِلی الرَّسُولِ تَرَی اَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا ءَامَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِین. هرگاه حقایقی را که به رسول نازل شده می شنوند، اشک دیدگان شان را که از شوق شناخت حق جاری می شود، مشاهده می کنی . می گویند پروردگارا ایمان آوردیم ما را در جمع شاهدان منظور فرما." (مائده/83)
ــ "وَ مَا لَنَا لَا نُوْمِنُ بِاللَّهِ وَ مَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ اَن یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِین. ما را چه شود که به خدا و به آنچه از حق که باری ما آمده ایمان نیاوردیم . در حالیکه آرزومندیم پروردگارمان ما را به همراه صالحان (در بهشت ) داخل نماید." (مائده/84)
ــ "فَاَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّاتٍ تجَْرِی مِن تحَْتِهَا الْاَنْهَارُ خَلِدِینَ فِیهَا وَ ذَالِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِین. پس به خاطر چنین گفتاری ، پروردگارشان بهشتی را که از زیر آن نهرها جاری است و در آن جاوید خواهند زیست ، پاداش شان داد و چنین است جزای محسنین ." (مائده/85)
ــ "… وَ قَفَّیْنَا بِعِیسی ابْنِ مَرْیَمَ وَ ءَاتَیْنَهُ الْانجِیلَ وَ جَعَلْنَا فی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَاْفَهً وَ رَحْمَهً… و عیسی پسر مریم را در پی [آنان] آوردیم و به او انجیل عطا کردیم، و در دل کسانی که از او پیروی کردند، رافت و رحمت نهادیم…" (حدید/27)
9 ـ اکرام کشیشان و رهبانان و علمای دینی اهل کتاب و نام بردن قرآن با احترام از آنها: "… وَ لَتَجِدَنَّ اَقْرَبَهُم مَّوَدَّهً لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ قَالُواْ اِنَّا نَصَارَی ذَلِکَ بِاَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبَانًا وَ اَنَّهُمْ لَا یَسْتَکْبرُِون. و قطعاً کسانی را که گفتند ما مسیحی هستیم، نزدیک ترین مردم در دوستی با مومنان خواهی یافت؛ زیرا برخی از آنان دانشمندان و رهبانانیاند که تکبر نمیورزند." (مائده/82)
10ـ پیشی گرفتن از آنان در نیکی ها، به جای تعصب در اختلافات و حواله دادن اختلافات به قیامت: "فَاسْتَبِقُواْ الْخَیرَْاتِ اِلی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تخَْتَلِفُون. پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت گیرید. بازگشت [همه] شما به سوی خداست آن گاه در باره ی آنچه در آن اختلاف میکردید، آگاه تان خواهد کرد." (مائده/48)
رابطه با کافران و مشرکان از دیدگاه قرآن
١ـ بستن قرارداد و همزیستی مسالمت آمیز تا زمانی که به پیمان خود یای بند هستند: "اِلَّا الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثمَُّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئًا وَ لَمْ یُظَاهِرُواْ عَلَیْکُمْ اَحَدًا فَاَتِمُّواْ اِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ اِلی مُدَّتهِِمْ اِنَّ اللَّهَ یحُِبُّ الْمُتَّقِین. مگر آن مشرکانی که با آنان پیمان بستهاید، و چیزی از [تعهّدات خود نسبت به] شما فروگذار نکرده، و کسی را بر ضدّ شما پشتیبانی ننمودهاند. پس به پیمان اینها تا [پایان] مدّت شان پای بند باشید؛ زیرا خدا پرهیزگاران را دوست دارد." (توبه/4)
2ـ دادن پناهندگی به آنان برای شنیدن کلام خداوند: "وَ اِنْ اَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَاَجِرْهُ حَتی یَسْمَعَ کلََامَ اللَّهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَاْمَنَهُ…و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان…" (توبه/6)
3ـ خویشتن داری و اهمیت ندادن به آزارهای (تبلیغاتی ، زبانی ، فرهنگی ) آنها و توکل به خدا:
"وَ لاتُطِعِ الْکَفِرِینَ وَ الْمُنَفِقِینَ وَ دَعْ اَذَیهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلی الله… و کافران و منافقان را فرمان مبَر، و از آزارشان بگذر و بر خدا اعتماد کن…" (احزاب/48)
4ـ پذیرش صلح آنان با توکل بر خدا: "وَ اِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهََا وَ تَوَکلَْ عَلی الله… و اگر به صلح گراییدند، تو [نیز] بدان گرای و بر خدا توکّل نما…" (انفال/61)
منابع و مآخذ: (فارسی)
1ـ ابن رسته. الاعلاق النفیسه. مترجم: قره چانلو، حسین. تهران: امیر کبیر، 1365.
2ـ ابن فراء. رسل الملوک. (سفیران) مترجم: اتابکی، پرویز. چاپ اول، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1363.
3ـ ابو زهره. محمد. خاتم پیامبران. مترجم: صابری، حسین. بی تا، بی جا.
4ـ ارجینی، حسین. صلح و منازعه در روابط خارجی دولت اسلامی. چاپ اول. تهران: موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1387.
5ـ الصفار، سالم. سیره پیامبر در رهبری و انسان سازی. مترجم: انصاری، غلامحسین. چاپ شانزدهم، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1385.
6ـ ام کالینز، جان. استراتژی بزرگ، کورش بابندی، تهران: دفتر مطالعات وزارت خارجه، 1370.
7ـ بهزادی، حمید. اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی. چاپ دوم. تهران: انتشارات دهخدا، 1368.
8 ـ پاک آیین، محسن. سفیران پیامبر اعظم. چاپ اول، تهران: انتشارات بین المللی الهدی، 1385.
9ـ تقی زاده اکبری، علی. قوانین و مقررات جنگ و صلح در اسلام. چاپ اول، تهران: پژوهشکده ی تحقیقات اسلامی، 1386.
10ـ جاغوری، عبدالاحمد فیاض. حقوق جنگ و صلح. چاپ اول، تهران: انتشارات وحدت بخش، 1387.
11ـ جعفری، محمد تقی. ترجمه و شرح نهج البلاغه. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371
12 ـ جعفری، یعقوب. مسلمانان در بستر تاریخ. بی تا. بی جا.
13ـ جعفری فائزی پهالیه ای، غضنفرعلی. سیاست خارجی پیامبر اسلام. چاپ اول، قم: نشر زائر، 1378.
14ـ حسینیا، احمد. اسلام و آیین نبرد. چاپ اول، تهران: موسسه ی فرهنگی نشر رامین، 1378.
15ـ حسینی، ابوالقاسم. جهاد و حقوق بین الملل. چاپ اول، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1382.
16ـ حسینی، ابراهیم. اصل منع توسل به زور و موارد استثنای آن در اسلام و حقوق بین الملل معاصر. چاپ اول، تهران: دفتر نشر معارف، 1382.
17ـ حقیقت، صادق. مبانی، اصول و اهداف سیاست خارجی دولت اسلامی. چاپ اول، تهران: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385.
18ـ حقیقت، صادق. مسوولیت های فراملی در سیاست خارجی دولت اسلامی. چاپ اول، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، 1376.
19ـ حمیدالله، محمد. سلوک بین المللی دولت اسلامی. مترجم: محقق داماد، مصطفی. چاپ چهارم، تهران: مرکز نشر علوم اسلامی، 1386.
20ـ حمیدالله، محمد. الوثائق. مترجم: مهدوی دامغانی. تهران: بنیاد تهران، 1365.
21ـ دانش پژوه، مصطفی. اسلام و حقوق بین الملل خصوصی. چاپ اول، تهران: مرکز چاپ و انتشارات صحیفه وزارت خارجه، 1381.
22ـ رضوانی، علی اصغر. صلح طلبی. چاپ اول، قم: انتشارات مسجد جمکران، 1385.
23ـ زرگری نژاد، غلامحسین. تاریخ صدر اسلام. چاپ اول، تهران: انتشارات سمت، 1378.
24ـ سجادی، عبدالقیوم. دیپلماسی و رفتار شناسی در اسلام. چاپ دوم، قم: بوستان کتاب، 1388.
25ـ سید قطب. زیربنای صلح جهانی. مترجمان: خسروشاهی، هادی. قربانی، زین العابدین. چاپ اول، تهران: انتشارات رامین، 1355.
26ـ شبان نیا، قاسم. آثار جهاد در روابط بین الملل. چاپ اول، تهران: مرکز انتشارات موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385.
27ـ شکوری، ابوالفضل. فقه سیاسی. چاپ دوم، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1377.
شیخ بهایی. جامع عباسی. چاپ سنگی.
28ـ صابری همدانی، احمد. محمد و زمامداران. چاپ سوم، قم: موسسه ی مطبوعاتی دارالعلم، 1346.
29ـ طبری، محمدبن جریر. تاریخ طبری. مترجم: پاینده، ابوالقاسم. تهران: انتشارات اساطیر، چاپ پنجم، 1375.
30ـ طباطبایی، محمد حسین. تفسیر المیزان. قم: انتشارات اسلامی، 1368.
31ـ طلاس، مصطفی. پیامبر و آئین نبرد. مترجم: اکبری مرزناک، حسن. تهران: موسسه ی انتشارات بعثت، بیتا.
32ـ عاطف الزین، سمیح. محمد در مدینه. مترجم: انصاری، مسعود. چاپ دوم، تهران: انتشارات فراین، 1385.
33ـ عمید زنجانی، عباسعلی. حقوق معاهدات بین المللی و دیپلماسی در اسلام. تهران: انتشارات سمت، 1388.
34ـ عمید زنجانی، عباسعلی. فقه سیاسی. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1367.
35ـ عمید زنجانی، عباسعلی. حقوق اقلیت ها. تهران: انتشارات اسلامیه، 1340
36ـ علیخانی، علی اکبر. سیاست نبوی. چاپ اول، تهران: پژوهشکده ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، 1386.
37ـ فارسی، جلالالدین. فلسفه ی انقلاب اسلامی. تهران: امیرکبیر، 1368.
38ـ فارسی، جلالالدین. حقوق بین الملل اسلامی. تهران: انتشارات جهان آرا، 1335.
39ـ قبادی، محسن. قرآن و روابط بین الملل. چاپ اول، تهران: انتشارات کومه، 1387.
40ـ قوام، عبدالعلی. اصول سیاست خارجی و سیاست بین الملل. چاپ دوازدهم. تهران: انتشارات سمت، 1385.
41ـ کارو، دومینک. حقوق بین الملل. مترجم: تقی زاده انصاری، مصطفی. تهران: انتشارات دادگر، 1383.
42ـ کتانی، عبدالحی. نظام اداری مسلمانان در صدر اسلام. مترجم: ذکاوتی قراگزلو، علیرضا. چاپ اول، قم: انتشارات سمت، 1384.
43ـ کرمانی نژاد، عبدالله. حقوق بین الملل اسلامی و مقایسه آن با منشور سازمان ملل متحد. تهران: انتشارات زعیم، 1386.
44ـ کریمی نیا، محمد مهدی. همزیستی مسالمت آمیز در اسلام و حقوق بین الملل. قم: انتشارات صدف، 1383.
45ـ کلینی، ابی جعفر محمدبن یعقوب. اصول کافی. تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا.
46ـ کی. جی، هالستی. مبانی تحلیل سیاست بین الملل. مترجم: مستقیمی، بهرام. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1376.
47ـ لطیفی پاکده، لطفعلی. اسلام و روابط بین الملل. چاپ اول، تهران: انتشارات زمزم هدایت، 1388.
48 ـ لعل نهرو، جواهر. نگاهی به تاریخ جهان. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1386
49ـ لوئیس، برنارد. زبان سیاسی اسلام. مترجم: بهروز لک، غلامرضا. چاپ اول، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378.
50ـ مصباح یزدی، محمد تقی. جنگ و جهاد در قرآن. چاپ اول، قم: مرکز انتشارات موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.
51ـ مطهری، مرتضی. جهاد. چاپ چهاردهم، تهران: صدرا، 1384.
52ـ منتظرالقائم، اصغر. تاریخ اسلام تا سال چهلم هجری. چاپ سوم، اصفهان: انتشارات سمت، 1386.
53ـ منتظری، حسینعلی. حکومت دینی و حقوق انسان. چاپ اول، قم: انتشارات ارغوان دانش، 1387
54ـ منتظری، حسینعلی. مبانی فقهی حکومت اسلامی (دراسات فی ولایه الفقیه). تهران: نشر تفکر، 1374.
55ـ منتظری مقدم، حامد. بررسی تاریخی صلح های پیامبر. قم: مرکز انتشارات موسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385.
56ـ موسوی، محمد. دیپلماسی و رفتار سیاسی در اسلام. چاپ سوم، تهران: انتشارات باز، 1386.
57ـ نهج البلاغه. ترجمه ی داریوش شاهین، چاپ چهارم، تهران: انتشارات جاویدان، 1360.
منابع و مآخذ: (عربی)
1ـ آل یحیی، سعید سیفالدین. الحرکات العسکریه للرسول الاعظم فی کفتی میزان. بیروت: دار العربیه للمورعات، 1983.
2ـ ابن ابی الحدید. شرح نهجالبلاغه. تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم. چاپ دوم، بیروت: دارالکتب العربیه، 1967.
3ـ ابن کثیر. البدایه و النهایه. بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1412ق.
ابن اثیر. الکامل. نرم افزار دانشنامه ی نبوی.
4ـ ابن سعد. الطبقات الکبری. تحقیق: عطا. بیروت: دارالمکتب العلمیه، 1418ق.
5ـ ابن عربی. احکام القرآن. بیروت: دارالکتاب العربی، 1421ق.
6 ـ ابن فارس. معجم مقائیس اللغه. تحقیق: عبدالسلام محمدهارون، دارالکتب العلمیه.
7ـ ابن منظور. لسان العرب.
8ـ ابن هشام. السیره النبویه. القاهره: مکتبه الکلیات الازهریه، 1978م.
9 ـ ابوعبید، قاسم بن سلام. الاموال. تحقیق: هراس. قاهره: مکتبه کلیات الازهریه، 1968م.
10ـ ابوعبید، الاموال. تحقیق: هراس. قاهره: مکتبه کلیات الازهریه. 1968م.
11ـ احمدی میانجی، علی. مکاتیب الرسول. تهران: موسسه دارالحدیث، 1419ق.
12ـ اصفهانی، ابو الفرج. الاغانی. بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1994.
13ـ اصفهانی، راغب. المفردات فی غریب القرآن، مصر: مطبعه المیمنیه، 1324ﻫ..
14ـ البواطی، رمضان. جهاد فی الاسلام کیف نفهمه و کیف نمارسه؟ چاپ دوم، دمشق: دارالفکر، 1995م.
15ـ التهامی، مختار. الرای العام و الحرب النفسیه. مصر: دارالمعارف، 1967.
16ـ الزحیلی، وهبه. آثار الحرب فی الاسلام. چاپ چهارم، دمشق: دارالفکر، 1992م.
17ـ الطریقی، عبدالله بن ابراهیم بن علی. الاستغاثه بغیرالمسلمین فی الفقه الاسلامی. چاپ دوم، موسسه الرساله، 1414 ق.
18ـ المتقی بن حسام الدین الهندی. کنز العمال. بی تا.
19ـ النجفی، محمد حسن. جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام. بی تا.
20ـ انصاری، مرتضی. مکاسب. چاپ قدیم. بی تا.
21ـ برکات، احمد. محمد و الیهود. الهیئه المصریه العامه لکتاب، 1996م.
22ـ بغوی. معالم التنزیل. تحقیق: عک رسوار. بیروت: دارالمعرفه، 1415ق.
23ـ بلاذری. فتوح البلدان. بیروت: دارالکتب العلمیه، 1405ق.
24ـ بلاذری. انساب الاشراف. تحقیق: زرکلی، زکار. بیروت: دارالفکر، 1417ق.
25ـ بن خیاط، خلیفه. تاریخ الخلیفه. بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415ق.
26ـ حافظ، عماد الدین ابیالفداء. تفسیرالقرآن العظیم. بیروت: دارصادر، 1999م.
27ـ حلی، حسن بن یوسف. تبصره المتعلمین، نجف: بی تا.
28ـ حنبل، احمد. مسند. بیروت: دارصادر، بیتا.
29ـ جواد علی. المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام. بغداد: نشر جامعه، 1413ق.
30ـ دیار بکری. تاریخ الخمیس. بیروت: دارصادر، بیتا.
31ـ زمخشری، جارالله. اساس البلاغه. تحقیق عبدالرحیم محمود، بیتا.
32ـ سیف الدین، عبدالفتاح. القران و نظیر العلاقات الدولیه فی الاسلام.
33ـ صالحی شامی. سبل الهدی و الرشاد. بیروت: دارالکتب العلمیه، 1414ق.
34ـ صلاح نصر. الحرب النفسیه معرکه الکلمه و المعتقد. قاهره: دارالقاهره، 1967.
35ـ طبرسی. مجمع البیان. بیروت: دارالمعرفه، 1406 ق.
36ـ طبرسی، اعلام الوری. قم: موسسه آلالبیت، 1417ق.
37ـ طوسی، محمدبن حسن. التبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
38ـ عامری. بهجه المحافل. مدینه المنوره: المکتبه العلمیه، بیتا.
39ـ عاملی، شیخ حر. وسائل الشیعه. بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1410ق.
40ـ عاملی، مرتضی. الصحیح من سیره النبی الاعظم. بیروت: دارالسیره، 1995م.
41ـ عون شریف. نشاه الدوله الاسلامیه. بیروت: دارالجیل، 1411ق.
42ـ فخر رازی. ابوعبدالله. التفسیر الکبیر. چاپ سوم، بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، بیتا.
43ـ مجلسی، محمد باقر. بحارالانوار. بیروت: موسسه الوفاء، 1403ق.
44ـ محمد بن حبیب.المحبر. بیروت: دارالافاق، بیتا.
45ـ مونتگمری وات، محمد فی المدینه. بیروت: المکتبه العصیریه، بیتا) ص 343؛
46ـ نادیه، محمود مصطفی. المدخل المنهاجیه فی العلاقات الدولیه فی الاسلام. المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1996م.
47ـ مودودی، ابوالاعلی. الجهاد فی سبیل الله. بی تا.
48ـ واقدی، المغازی. تحقیق: مارسدن جونز. قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1414ق.
49ـ هیکل، محمد حسنین. حیاه محمد. قاهره: مطبعه السنه، 1968م.
50ـ یعقوبی. تاریخ الیعقوبی. تحقیق: مهنا. بیروت: موسسه الاعلمی، 1413ق.
منابع و مآخذ: (لاتین)
1- David L. sill (ED), International Encyclopedia Of the social Sciences (U.S.A, 1972).
2- The Psychology of Rumor (Alport andPostman, New York, 1948), IX,X,XI.
3- S.A.Bysow, Geruchts, koiher, yiertejahrschrift fur sozideogie, 1928
4- J. A: Iruing, the psychological analysis of wartime rumor patterhs in canada, 1943, 3/40-44.
5-Koehig Fredrick, "Rumer in the Market Place" Aubm house (Pubishing company, 1985),p.183.
1ـ کی. جی، هالستی. مبانی تحلیل سیاستبین الملل. مترجم: مستقیمی، بهرام. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1376.
2ـ نادیه، محمود مصطفی. المدخل المنهاجیه فی العلاقات الدولیه فی الاسلام. المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1996م.
1ـ ابن هشام. السیره النبویه. تحقیق محی الدین عبدالمجید، مطبعه السعاده، ج2، ص314.
1ـ سیف الدین، عبدالفتاح. القران و نظیر العلاقات الدولیه فی الاسلام. نادیه، محمود مصطفی. المدخل المنهاجیه فی العلاقات الدولیه فی الاسلام. المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1996م، ص 15- 89.
1ـ وهبهالزحیلی. آثار الحرب فی الاسلام. دمشق: دارالفکر، 1992م، ص 320- 323.
2ـ جعفری، محمد تقی. ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج10، ص 174- 176.
3ـ متقی هندی. کنزالعمال بیروت: موسسه الرساله، 1979م، ج4، ص483.
4ـ ابن هشام. السیره النبویه. القاهره: مکتبه الکلیات الازهریه، 1978م، ج3، ص 216.
1 ـ نادیه، محمود مصطفی. العلاقات الدولیه فی الاسلام وقت الحرب. المعهد العالمی للفکر الاسلامی، 1996م، ص 27.
2ـ مودودی، ابوالاعلی. الجهاد فی سبیل الله. ص41; سید قطب، فی ظلال القرآن، ص1432.
1ـ طباطبایی، محمد حسین. تفسیر المیزان. قم: انتشارات اسلامی، 1368، ج2، ص 66.
2ـ همان، ص67.
3ـ شیخ بهایی. جامع عباسی. کتاب الجهاد، ص155 چاپ سنگی.
4ـ حلی، حسن بن یوسف. تبصره المتعلمین، ص80 چاپ نجف.
5 ـ مطهری، مرتضی. جهاد. تهران: صدرا، 1368، ص29.
1ـ عبدالله بن ابراهیم بن علی الطریقی. الاستغاثه بغیرالمسلمین فی الفقه الاسلامی. موسسه الرساله، چاپ دوم، 1414 ق) ص 107 به بعد.
2ـ البواطی، رمضان. الجهاد فی الاسلام کیف نفهمه و کیف نمارسه؟ دمشق: دارالفکر، چاپ دوم، 1995م، ص227.
3ـ الزحیلی، وهبه. آثار الحرب فی الاسلام. دارالفکر، چاپ چهارم، 1992م، ص78.
1ـ ابن عربی. احکام القرآن. بیروت: دارالکتاب العربی، 1421ق، ج1، ص554.
2ـ عماد الدین ابیالفداء، حافظ. تفسیرالقرآن العظیم. بیروت: دارصادر، 1999م، ج2، ص114.
3ـ شکوری، ابوالفضل. فقه سیاسی، ج2، ص384.
1ـ ابن عربی. احکام القران، ج4، ص 1783.
2ـ خمینی، روح الله. تحریر الوسیله. ج1، ص485، مسائل 4، 5 و 6.
1ـ تفسیر الطبری، ج15، ص 61.
2ـ قرطبی. الجامع لاحکام القرآن، ج10، ص 169; طباطبایی، محمد حسین. المیزان، ج 13، ص 134.
3ـ الزحیلی، وهبه. آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، ص 350 به بعد.
4ـ ابن هشام، السیره النبویه. القاهره: مکتبه الکلیات الذهبی، 1978م، ج3، ص 204؛ ابن اثیر. الکامل، ج2، ص90؛ الزحیلی، وهبه. آثار الحرب فی الفقه الاسلامی، ص 345- 367.
1ـ نهج البلاغه، نامه 53.
2ـ منتظری، حسینعلی. مبانی فقهی حکومت اسلامی (دراسات فی ولایه الفقیه). نشر تفکر، 1374، ج5، ص258.
1ـ النجفی، محمد حسن. جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام. ج21، ص 136.
2ـ المتقی بن حسام الدین الهندی. کنز العمال، ج 1، ص 17.
1ـ عباسعلی، عمید زنجانی. حقوق اقلیت ها، ص 287-285.
1ـ تفسیر المیزان، ج 5، ص 44.
1ـ ترجمه ی تفسیر المیزان، ج 1ص 330.
1ـ همان.
2ـ ترجمه ی تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 239
1ـ المیزان، ج 16، ص. 30
2ـ همان، ج 3، ص 153.
3ـ انصاری، مرتضی. مکاسب. چاپ قدیم، ص 320.
4ـ ابن منظور. لسان العرب. ج 15، ص 404.
1ـ اصول کافی، ترجمهی سید جواد مصطفوی، ص 225.
1ـ مکاسب. چاپ قدیم، ص 320.
—————
————————————————————
—————
————————————————————