تارا فایل

مبانی نظری روان درمانی حمایتی گروهی


1.1 روان درمانی حمایتی گروهی
روان درمانی چیست؟
روان درمانی به شیوه هایی گفته می شود که در آن مشکلات روانی و عاطفی از طریق بیان مشکلات به یک درمانگر و گفتگو با او درمان می گردد. روان درمانگر به شناخت شما از خود و بهتر شدن توانایی مقابله تان کمک می کند (پروچاسکا1 و جان نورکراس2، ترجمه سید محمدی، 1383).
سابقه فرهنگی – تاریخی روان درمانی
بقراط3 روان درمانی علمی- تجربی را از پیش خبر داده بود. این روش از اواسط قرن هیجده بطور مستمر در دنیای غرب مورد استفاده قرار داشته است. آنتوان مسمر4 نخستین کسی بود که روش درمانی خود را استفاده علمی از خواب مصنوعی حیوان نامید. با آن که نظریه های او بی اعتبار قلمداد شدند، روان درمانی علمی- تجربی به شکل هیپنوتیزم ادامه یافت و بعد به لطف نبوغ فروید5 از شهرتی همگانی برخوردار گردید. در دهه های اخیر روان درمانی علمی- تجربی با استفاده از نظریه های پاولف6 و اسکنیر7 و نظریه های شناختی بیش از پیش گسترش یافته است (پروچاسکا و جان نورکراس، ترجمه سید محمدی، 1383).
انواع روان درمانی
روان درمانی انواع خاص بسیاری دارد و تقسیم بندیهای مختلفی بر مبناهای مختلف برای آن صورت گرفته است. از یک تقسیم بندی که طول زمانی روان درمانی مورد توجه بوده روان درمانی را به دو نوع بلند مدت و کوتاه مدت تقسیم بندی کرده اند. در تقسیم بندی دیگری بر حسب تعداد افراد شرکت کننده در روان درمانی دو نوع روان درمانی فردی و روان درمانی گروهی را معرفی کرده اند. مهمترین تقسیم بندی بر حسب نوع رویکرد مورد استفاده در طول درمان انجام گرفته است. در این دسته روان درمانی مبتنی بر رویکرد روانکاوی، رفتار درمانی، شناخت درمانی و روان درمانی های مبتنی بر روند انسان گرایانه قرار می گیرند (پروچاسکا و جان نورکراس، ترجمه سید محمدی، 1383).
اهداف روان درمانی عبارتنداز:
* تغییر الگوهای آسیب زای رفتاری
* بهبود احساس ارزشمندی
* حل و فصل تعارض ها
روان درمانی به یاد گرفتن مسائلی در مورد خودتان کمک می کند. در بعضی از موارد، شما یاد می گیرید که چگونه گذشته را درک کرده و آن را با زمان حال تطبیق دهید. در موارد دیگر شما از آن دسته از پاسخ هایتان که مشکلاتی را در زندگی شما ایجاد می کنند آگاه شده و شیوه های تغییر آنها را یاد می گیرید (پروچاسکا و جان نورکراس، ترجمه سید محمدی، 1383).
روان درمانی حمایتی
پورافکاری (1389) رواندرمانی حمایتی را اینگونه تعریف می کند: " نوعی رواندرمانی که به منظور کمک به بیماران در جریان بحران های ناشی از مسایل اجتماعی یا بیمـاری جسمی مورد استفاده قرار می گیرد. همچنین به منظور رفـع ناراحتی های ناشی از بیماری روانی و جسمی طولانی یا نقص های فیزیکی بکار برده می شود ." به نظر محققین، رواندرمانی گروهی حمایتی در عمل، ملاقات گروهی از افراد همدرد است، در جلسات منظم که طی آن شرکت کنندگان درباره شرایط خاص و دشواری های که در آن قرار دارند، مشکلات و مسایلی که با آنها روبرو هستند و تجربه های شخصی خود در خصوص شیوه های روبرو شدن و حل این مسایل و مشکلات با یکدیگر گفتـگو و تبادل نظر می پردازند، اطلاق می شود. با عنایت به مسائل بالا، رواندرمانی حمایتی را می توان به عنوان شیوه ای از درمان تعریف نمود که درمانگر آن را به کار می گیرد تا به هنگامی که بیمار ستقلاً نمی تواند زندگی خود را اداره نماید، او را محافظت نماید (اسلامی نسب، 1374).
اهداف رواندرمانی حمایتی چیست؟
هدف های درمانی به بسیاری از ویژگی های بیمار مانند سن، تشخیص و پیش آگهی بستگی دارد. اما اهداف مشترک درمان عبارتند از:
الف) تقویت کارکرد بهینه روانشناختی و اجتماعی بیمار از طریق بازپروری و تقویت توانایی های او برای اداره زندگیش.
ب) تقویت هر چه بیشتر احترام به خویش و عزت نفس در بیمار.
ج) آگاه نمودن بیمار نسبت به واقعیت محدودیت ها و آن چه دست یافتنی یا دست نیافتنی (مثل محدودیت های شخصی خودش و محدودیت های درمان).
د) پیشگیری از بازگشت مجدد بیماری و تلاش برای جلوگیری از پسرفت یا بستری شدن دوباره بیمار.
ه) توانا ساختن بیمار تا آن میزان از درمان حرفه ای را طلب کند که به سازگار هر چه بهتر او بیانجامد و بدین گونه از وابستگی بی مورد او ممانعت به عمل آید.
و) جابه جایی منبع حمایت (نه لزوماً تمامی آن) از کارشناس بهداشتی به خانواده یا دوستان به شرط آن که خانواده و دوستان قابل دسترس باشند و بتوانند نقش حامی را ایفا نمایند (بلوخ8، ترجمه صاحبی، 1377).
موارد کاربرد
رواندرمان حمایتی در خصوص آن گروه از بیماران روانی به کار می رود که هم به لحاظ عاطفی و هم به لحاظ روابط انسانی دچار مشکل جدی هستند و امید نمی رود که بهبودی اساسی یابند. این گروه صرفاً به دلیل ناتوانی های خود بدون دریافت کمک بیرونی قادر نیستند به راحتی زندگی را ادامه دهند. تحمل استرس های زندگی را ندارند و گاهی حتی برای چیزهای بسیار ساده و پیش پا افتاده توقع کمک دارند. دوستان و بستگانی که بتوانند منبع حمایت باشند یا در دسترس نیستند و یا نمی توانند از عهده نیازهای فراوان بیمار برآیند. وخامت اوضاع آن ها و آسیب پذیری شخصیتشان، اشکال دیگر رواندرمانی را که عنصر اصلی درمان در آن ها بصیرت دادن به بیمار است، غیر ممکن می کند. از منظر تشخیص سنتی، این بیماران روان پریش های مزمن، افسردگی های بازگشت کننده و مزمن، بویژه آن هایی که اضطراب فراگیر و یا ویژگی های خود بیمارانگاری دارند و نمونه های اختلالات شخصیتی شدید را شامل می شوند. گروه آخر شامل افرادی چون پارانوییدها، هیستریک ها، منفعل وابسته بی کفایت و یا آن هایی که واجد خصوصیات اسکیزوییدی هستند، اما عموماً عملکردشان در روابط اجتماعی نابسامان بوده، در رویارویی با مسائل مختلف زندگی ناتوان هستند. برخی افراد با ضریب هوشی پایین یا با مشکلات دائمی دیگر مانند بیماری مزمن جسمی یا ناتوانی در برخورد عقلانی با مسائل روزمره زندگی ممکن است نیازمند درمان حمایتی باشند (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
رابطه درمانگر- بیمار
بیماری که رواندرمانی حمایتی در موردش اعمال می شود معمولاً در حفظ و نگهداری روابط صمیمانه با دیگران با مشکل روبروست. یک رابطه شخصی خوب و جدی که در بر گیرنده نزدیکی، اعتماد و احتمالاً جدایی است، ممکن است برای بیمار یک تهدید بزرگ بشمار آید و در بررسی ماهیت رابطه درمانگر- بیمار، در این روش باید این نکته را به خاطر داشت (بالینت9 همکاران، 1970؛ به نقل از بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377). بدین گونه، رابطه بیمار و درمانگر در درمان حمایتی دارای ویژگی های خاصی است:
درمانگر نقش یاری کننده دارد، به نیازهای بیمار با انواع گوناگون روش ها پاسخ می دهد و نزدیکی خود را با بیمار در سطح متعادلی حفظ می کند. علت دیگر در حفظ رابطه متعادل از سوی درمانگر دلیلی مصلحت آمیز دارد. بیمارانی که درمان حمایتی دریافت می کنند از شرایط مزمن در رنج اند و بعضاً برای دوره های طولانی یا تمام عمر نیاز به کمک دارند. کاملاً واضح است که برای چنین دوره های طولانی مدتی ارائه حمایت و در نهایت درمان از سوی یک درمانگر واحد عملی نیست. زیرا درمانگران معمولاً از بخشی به بخش دیگر یا از یک مسئولیت به مسئولیت دیگر نقل و انتقال می یابند. بنابراین دامن زدن به رابطه صمیمانه در زمانی که درمانگر مجبور به ترک واحد درمانی است فقط راه را برای ایجاد یک حس منفی از دست دادگی برای بیمار هموار می کند که به خودی خود خطر پسرفت را تشدید می کند (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377). کاملاً روشن است که راه حل این مسئله ایجاد رابطه خوب بین بیمار و موسسه ارائه دهنده خدمات است. جدای از مسئله صمیمیت، خصیصه عمده دیگری که در رابطه درمانگر- بیمار وجود دارد نقش هدایتگر درمانگر است. درمانگر مسئولیتی را در خود احساس می کند که در اکثر رویکردهای دیگر رواندرمانی به چشم نمی خورد و آن بدین دلیل است که معمولاً بیمار ما در اینجا مبتلا به عارضه ای مزمن است و نتیجتاً قادر نیست که به طور مستقل از خود مراقبت نماید. این رابطه تا حدودی همانند رابطه والدین و کودک است. یعنی رواندرمانگر رابطه ای را ایجاد می کند و از آن طریق به بیمار احساس امنیت و آرامش می بخشد که بیمار به او وابسته می شود. درمانگر از این رابطه ایجاد شده به عنوان وسیله ای برای اجرای برخی شیوه های خاص درمانی نیز استفاده می کند (استروپ10، 1993، به نقل از بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
عناصر درمان حمایتی
1- اطمینان بخشی: در خصوص اطمینان بخشی، درمانگر می تواند حداقل به دو شیوه عمل کند: الف) از طریق رفع سوء تفاهم ها و تردیدهایی که ممکن است بیمار داشته باشد.
ب) از طریق خاطر نشان ساختن توانایی ها و پتانسیل های بالقوه بیمار (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
بیماران اغلب افکاری را به خود راه می دهند که بیمار گونه بوده، به طور قابل ملاحظه ای اضطراب آور است. بیمار روانی مزمن که اغلب دچار بی اطمینانی است هنگامی که خود را مورد ارزیابی قرار می دهد، جز ناکامی و فرصت های از دست رفته چیز دیگری در آن نمی یابد. هر چند ممکن است تا حدودی درست بگوید اما معمولاً، بیمار به این گرایش دارد که در ارزیابی خود قابلیت ها و موفقیت ها اطمینان بیمار را افزایش دهد. در اینجا یک مسئله را نباید فراموش کرد و آن اینکه، برای آن که اطمینان بخشی موثر واقع شود، لزوماً بایستی مبنای واقعی داشته باشد. یعنی تشویق نامعقول امیدهای بیمار از طریق اطمینان بخشی های بی اساس اگر چه ممکن است به طور کوتاه مدت موثر باشد، اما در نهایت به ناکامی خواهد انجامید. بنابراین درمانگر باید تلاش نماید تا محیطی سرشار از امید به وجود آورد و توقعات و انتظارات مثبت در بیمار ایجاد نماید اما نباید تحت هیچ شرایطی بیمار را فریب دهد (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
2- توضیح: این روش در درمان حمایتی کاملاً متفاوت از روشی است که در رواندرمانی هایی به کار می رود که هدف اصلی آن ترغیب و افزایش بینیش و بصیرت در بیمار است. این نکته را باید تاکید کنیم که در روش درمان حمایتی توضیح یا (آن چنان که رایج است) تفسیر پدیده هایی هم چون انتقال، مقاومت، دفاع های خاص و نشانه های ناخودآگاه رفتار، امری کاملاً غیر ضروری است و بایستی از آن دوری کرد. بر عکس، در اینجا توضیح، توجه مسائل علمی روزمره و واقعیت موجود و خارجی است که بیمار به طور روزانه با آن ها سرو کار دارد. هدف، عمیق شدن برای شناخت بیشتر خود نیست. بلکه هدف این است که از طریق روشن کردن ماهیت مسائل روزمره فرد، توانایی او را در برخورد با مسائل افزایش داده، چگونگی تلاش برای حل هر چه بهتر آن ها را طرح نماییم. لمس واقعیت به این شیوه برای بیمار مزمن اهمیت اساسی دارد. بیمار باید از چگونگی شرایط خودش و احیاناً از هرگونه خیالات غیر واقعی اش آگاه شود. بیمار همچنین باید محدودیت های درمانگر و روش های به کار گرفته او را درک نماید، مثلاً: "نمی توانم از درمانگر خودم توقع درمان معجزه آسا داشته باشم" (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
3- هدایت: درمان حمایتی گاهی متضمن هدایت بیمار در شرایط گوناگون و اکثراً از طریق توصیه های مستقیم است. مثل روش توضیح، در این روش نیز تاکید اصلی بر مسائل عملی زندگی فرد همانند مسائل دخل و خرج، بهداشت شخصی، خواب و تغذیه از جمله اساسی ترین مسائل است. در مورد مسائل دیگری چون کار و چگونگی کنار آمدن با شرایط ویژه ای که پیش می آید نیز ممکن است توصیه هایی لازم باشد، همانند تغییر شکل، چگونگی برخورد با مسئولین بالاتر به هنگام درخواست تقاضایی معقول یا در مورد مسائل مربوط به خانواده مثل چگونگی رابطه هر چه بهتر با والدین سالخورده و چگونگی برخورد با یک پسر نوجوان عصیان گر یا در مورد اوقات فراغت مثل چگونگی پیوستن به یک کلوپ اجتماعی و نحوه مشغول شدن با یک سرگرمی خاص. هدف درمانگر تنها در کمک به بیمار برای حل و فصل یک مسئله مشخص خلاصه نمی شود، بلکه آموزش مهارت های لازم برای برخورد موثر با مسائل مشابه در موقعیت های دیگر نیز مد نظر است. مثلاً به بیمار می آموزند که چطور فشارهای عادی زندگی روزمره را ارزیابی کند و چگونه تدابیری را به کار گیرد که در برطرف کردن و کاهش این فشارها موثر باشد، بدین ترتیب بیمار قادر خواهد بود که خودش از عهده فشارها و تصمیمات لازم برآید (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
4- تلقین: تکنیک تلقین بسیار شبیه روش هدایت است، اما در اینجا در تصمیم گیری بر سر همکاری یا عدم همکاری، بیمار حق انتخاب کمتری دارد. در این جا درمانگر تلاش می کند تا با تاثیر گذاری صریح یا غیر صریح بر بیمار او را به انجام یک سری تغییرات وادار نماید. یکی از نمونه های تاثیر گذاری غیر صریح از سوی درمانگر این است که نشان دهد رفتار مطلوب را می پسندد، "آن طور که هفته پیش توانستی روی پای خودت بایستی خیلی خوب بود". نتیجه روشن آن می تواند تکرار این نوع روش از سوی بیمار باشد. همان گونه که در مورد روش های توضیح، هدایت و ترغیب گفته شد، در آن ها همکاری و مشارکت فعال بیمار نقش بیشتری دارد، بنابراین بهتر است در ابتدا از آن ها استفاده کنیم و بعد به روش تلقین متوسل شویم (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
5- تشویق: تشویق کردن بیمار آن چنان طبیعی می نماید که ما آن را به عنوان یک اصل ضروری می پذیریم، اما استفاده از تشویق زمانی موثرتر است که درمانگر می داند برای دستیابی به چه چیزی کوشش می کند. اکثر بیماران مزمن نیاز دارند که به طور منظم "جرات ورزی" بیاموزند و یا احساس اطمینان نمایند. اما این کار در صورتی به بهترین نحو عملی می گردد که در ارتباط با موقعیت خاصی در زندگی یا فرایند درمان آن ها باشد. از این رو درمانگر به جای آن که با عبارات مبهم و کلی به تشویق بیمار بپردازد، بایستی از این تکنیک درمانی در چهارچوب مشخصی استفاده نماید. این زمینه ها از بیماری به بیمار دیگر، تفاوت بسیاری دارد. آن چه یک دست و ثابت خواهد بود، اهداف بنیادی است که در استفاده از تشویق نهفته است، همانند چالش با احساس کهتری، تعالی احترام به خویش و ترغیب بیمار به پذیرفتن شیوه های رفتاری که در مورد آن ها شک و واهمه دارد. در رابطه با تشویق همواره باید متوجه یک نکته باشید، اگر از تشویق بی مناسب استفاده شود، نه تنها ممکن است فایده ای در بر نداشته باشد، بلکه نتیجه ضد درمانی نیز به بار می آورد. تشویق بیمار به طرز غیر واقع بینانه و به سمت هدفی که او امیدی به دست یابی به آن ندارد، ممکن است پیامدی خلاف منظور اصلی را در برداشته باشد. درمانگر باید محدودیت های ناشی از شرایط بیمار را بداند و در فرایند درمان آن ها را به حساب آورد. به هر صورت بیمار را باید به برداشتن گام های کوتاه تشویق نمود، به گونه ای که امکان گفت و گوی موفقیت آمیز در خصوص آن ها افزایش یابد. در این صورت هر تجربه خوشایندی باعث افزایش اعتماد به نفس شده و منبع تشویق برای گام های بعدی محسوب می شود (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
6- تغییرات موثر در محیط بیمار: تغییرات محیطی مثبت همانند افزودن چیزی به قلمرو دنیای بیمار درست به اندازه ی حذف عوامل استرس زا اهمیت زیادی دارد. به این جهت تشویق بیمار به شرکت در فعالیت های اجتماعی متناسب با وضعیتش، همانند فعالیت در کلوپ های سالمندان، کلیسا و دیگر مراکز جمعی یا کمک به او برای شروع سرگرمی های جدید ارزش بسیاری دارد. در این فرایند تماس های اجتماعی، البته به شیوه حمایتی افزایش می یابد و بیمار قادر خواهد بود از دستیابی به اهداف شادی آفرین و با ارزش لذت ببرد. این شیوه درمانی دو بعدی است: الف) کار مستقیم با بیمار از راه کمک به او، مانند یک شغل مناسب یا تماس با مقامات ذیصلاح برای دریافت کمک مالی (بیمه بیماری) یا کمک های مالی دیگر (تامین اجتماعی، حقوق بیکاری) یا ایجاد رابطه بین بیمار و کلوپ های اجتماعی مناسب و مانند آن (در این جنبه ها مددکاران اجتماعی می توانند بیشترین کمک را بکنند). ب) کار با کسانی که در زندگی بیمار اهمیت ویژه ای دارند و بخصوص بستگان او. برای آن که خانواده را بتوانیم به گونه ای موثر در درمان حمایتی شرکت دهیم باید آگاهی ها و راهنمایی های لازم و ضروری را به آنان ارائه دهیم. افراد خانواده را باید راهنمایی کرد که در موقعیت های خاصی که پیش می آید چگونه و چطور کار کنند و چه کارهایی را انجام دهند. علاوه بر این خانواده نیز باید به سهم خود در امر مراقبت از بیمار مورد حمایت قرار گیرد، چرا که فرایند درمان ممکن است برخی اوقات با دشواری بسیار طی شود (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
7- رخصت برای تخلیه هیجانی: رابطه مبتنی بر امنیت و احساس ایمنی بین بیمار- درمانگر، به بیمار این امکان را می بخشد با نوعی آرامش خاطر احساساتی چون ترس، نگرانی، غم و اندوه، ناکامی و زود رنجی خود را با رواندرمانگر در میان بگذارد. دفتر کار درمانگر معمولاً تنها جایی است که بیمار می تواند با اطمینان کافی این گونه هیجانات را بیان کند. درمانگر با نشان دادن هم احساسی خود و اینکه شنونده همدرد و فعالی است که بیمار را بدون هیچ قید و شرطی می پذیرد، عملاً به او این امکان را می دهد که درمانگر را در تمام اسرار خود، ولو رنج آور و خجالت زا شریک نماید. یا آن که شریک شدن در مسائل عاطفی ضرورتاً به خودی خود موثر نیست. این فرایند می تواند نوعی احساس آرامش قابل توجهی را به همراه آورد و معبری به سوی سایر روش های درمانی شود (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
کارایی رواندرمانی حمایتی
ارزیابی کارایی رواندرمانی حمایتی بسیار دشوار است. در مورد بیمارانی که برای آن ها معالجه هدف اصلی درمان نیست، چه معیاری برای نتیجه گیری می توان به کار برد؟ همچنین لازم است دقت کنیم که چه درمان های دیگری به کار رفته است. مثل درمان دارویی، حمایت غیر حرفه ای مانند باشگاه های اجتماعی و نظایر آن، تشکیل یک گروه کنترل که به کمک آن بتوان کارایی رواندرمانی حمایتی را سنجید، هر چند مشکل اما امکان پذیر است. مثلاً می توان یک یک پارامترهای درمان را به نوبت تغییر داد. در مورد اولین مسئله "روش شناختی" ارزیابی نتیجه، معیارهای مناسب عبارتند از: الگوی حضور در درمانگاه (مثل عدم رعایت قرارها، کنار رفتن از برنامه درمانی، استفاده بیش از حد از درمانگاه در فاصله بین قرارها)، موارد بستری شدن در بیمارستان روانی، استفاده از تسهیلات اضطراری روانی، تعداد تماس های تلفنی بحرانی در ساعات نامنظم، الگوی کلی تقاضای کمک، کیفیت روابط با نزدیکان و دیگران، میزان موفقیت در کار و توانایی مقابله با ضرورت ها و وظایف روزمره. درمان حمایتی در درمانگاهی که مخصوص بیماران مزمن باشد به نظر می رسد بهتر از روش های درمانگاهی معمولی نتیجه می دهد ولی تا بررسی های منظم آتی چیز بیشتری درباره این مسئله نمی توان گفت (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
روی هم رفته هدف اصلی رواندرمانی حمایتی در مورد بیماران مزمن تشویق بیمار برای رسیدن به بهترین انطباق ممکن است. برای رسیدن به این هدف درمانگر وارد نوع خاصی از رابطه با بیمار می شود و روش های درمانی مشخص مثل توضیح، اطمینان بخشی و راهنمایی را به کار می گیرد. وابستگی غیر ضروری بیمار، بی شک مهمترین مسئله ای است که درمانگر با آن روبروست و ممانعت از این مسئله مستلزم مهارت توام با دقت از جانب درمانگر می باشد. مدل علمی مفیدی از درمان که پیرامون مفهوم وابستگی موسساتی شکل می گیرد می تواند مسئله وابستگی را به حداقل برساند و در عین حال مراقبت بالینی مناسب را هم تامین کند. اما کارایی این مدل و درمان حمایتی به طور کلی هنوز باید آزمایش شود (بلوخ، ترجمه صاحبی، 1377).
تعریف گروه درمانی
گروه درمانی یک شیوه درمانی است که گروه کوچکی از اعضا و یک یا چند درمانگر دارای تخصص در گروه درمانی شامل می شود. گروه درمانی به منظور ارتقای رشد روانی و کاهش مشکلات روانی صورت می گیرد. این اهداف از طریق اکتشاف شناختی و عاطفی تعاملات میان اعضا و بین اعضا و درمانگر حاصل می شود (کوری11 و کوری، ترجمه نقشبندی و همکاران، 1385).

عوامل حمایتی در روان درمانی گروهی
عوامل حمایتی در اوان درمان گروهی، بسیار اساسی میباشد. فردی که وارد گروه میشود از عزت نفس پایین و بیمعنایی رنج میبرد. عوامل حمایتی این تجارب منفی را هدف قرار می دهند. این عوامل هم بر درگیر شدن در گروه و هم آینده چشمانداز مثبتی میگشایند و تمایل عضو را در مشارکت میافزایند. برخورد سازنده با مشکلات توانایی است که از عوامل حمایتی تغذیه میکند (اسلامی نسب، 1374). عوامل حمایتی دارای مولفههایی است که عبارتند از:
1- القای امید
امید در سراسر درمان گروهی، عنصر اساسی است. در آغاز مشارکت گروهی، امید عضو را برمیانگیزد تا با اعضای دیگر تعامل برقرار کند زیرا انتظار دارد که درگیر شدن و اشتغال در گروه، به افزایش بهبودی می انجامد. در اواسط درمان، امید عضو را برمیانگیزد تا به رغم رویارویی با تجارب هیجانی دشوار که از سوی گروه تحریک میشوند، مقاومت کند و در اواخر درمان، امید به عضو کمک میکند تا با احساسات مشکل آفرین همبسته با پایان گروه فائق بیاید. امید به هدف گزینی کمک میکند. همچنین، به بازشناسی مسیرهای ممکنی که بوسیله آن اهداف میتوانند تحصیل شوند. امید باعث می شود که فرد خویش را به عنوان فردی درک کند که قادر است تلاش کند تا به اهداف برسد (اسلامی نسب، 1374).
گروه درمانگر به شیوههای مختلف امید را میتواند در اعضا بیافریند:
* در جریان مصاحبه برای گزینش اعضا، گروه درمانگر میتواند بر نتایج درمانی مثبت گروه درمانی تاکید بگذارد بدون آنکه نتیجه مثبت را تضمین کامل کند. گروه درمانگر میتواند اظهار کند که مشارکت مفید است.
* در طول جلسات، درمانگر میتواند فرهنگی خلق کند که در آن اعضا به موفقیت خویش در نیل به اهداف جزئی اشاره میکنند. برای مثال، به عضو بسیار مداخلهگر و عجول، میتوان فیدبک داد که در قیاس با آغاز درمان هم اکنون گاه به عضو دیگر اجازه می دهد تا آخر حرف بزند و حرف او را قطع نمیکند و این پیشرفت قابل توجه ای است.
* درمانگر به اعضا پیشرفت هایشان را خاطر نشان می کند. برای مثال، وقتی که آنها تمایل به تحمل احساسات منفی را نشان میدهند یا اختلاف با سایر اعضا را تحمل میکنند، و یا بصیرتهای جدید و جالب توجه ای که درباره خودشان دست یافتهاند. همه این اموردلالت بر رشد و تعالی دارد.
* در پایان دوره درمان، درمانگران میتوانند اعضا را تشویق کنند تا دیدگاه خودشان را درباره اینکه یک عضو چگونه طی دوره درمان تغییر یافته است، اظهار کنند (اسلامی نسب، 1374).
2- پذیرش
پذیرفته نشدن و طرد شدن از سوی گروه، بزرگترین ترس فرد در مصاحبه برای گزینش است. این نگرانی بویژه زمانی جدی و شدید است که فرد پس از تجربه یک طرد به گروه درمانی رو آورده باشد. پذیرش در سطوح مختلف حین دوره گروه تجربه میشود. در اوان گروه درمانی، بر حسب رسوم، اعضا نزاکت و احترام نشان می دهند که همین باعث میشود که از رفتارهایی که خطر طرد شدن از سوی یک فرد دیگر را به دنبال دارد، اجتناب کنند. در اواسط درمان، اکثر اعضا احساس پذیرش کمی میکنند. پذیرشی که پس از این کاهش ظاهر میشود، پذیرشی است که در آگاهی اعضا از توانمندیها و ضعفهای دیگران پایه دارد. در نتیجه با پیش بینی منفی دیگران معطوف به خودشان مقابله میکنند و بدبینی را کنار می گذارند. در نهایت و به شکل ایده آل اعضا باید به این نکته دست می یابند که دیگران میدانند من چه کسی هستم و با اینحال مرا می پذیرند (اسلامی نسب، 1374).
درمانگر میتواند پذیرش را از طریق راه حلهای زیر ارتقا دهد:
* نشان دادن نگرش غیر قضاوت گرایانه معطوف به همه موضوعاتی که از سوی اعضا عنوان میشود؛ نگرشی که اعضا میتوانند سرمشق قرار دهند.
* یاری رساندن به اعضا تا به یکدیگر به شیوههایی که ملموس و غیر سرزنش آمیز است، فیدبک ارائه کنند. همچنین به آنهایی که فیدبک را دریافت میدارند، کمک می کند تا آن فیدبک ها را به طور صحیح ضبط و ثبت کنند.
* واکنش نشان دادن به هر اقدام طرد با کنجکاوی نشان دادن درباره چنین رویدادهایی، با هدف فهم بیشتر آنها. اغلب طردها به یک نیاز خدمت میکنند که شخص از آن آگاه نیست. شخص طرد کننده ممکن است در شخص دیگر ویژگیهایی را ببیند که درون خودش وجود دارد و نمیتواند تحمل بشود. با تصور اینکه تنها شخص طرد شده آن ویژگی را دارد، فرد طرد کننده میتواند برای لحظه ای احساس رهایی از حضور ناخواسته را احساس کند. همین که این فرآیند دفاعی فهمیده شد، نه تنها فرد طرد شده احساس پذیرش بیشتر می کند بلکه شخص طرد شده میتواند بسوی یک خود پذیرشی پایدارتر حرکت کند (اسلامی نسب، 1374).
3 – نوع دوستی
افراد در جلسات گروه، در فضایی فرصت یاری رسانی به یکدیگر را مییابند. این فضا حس نوع دوستی را تقویت می کند و نوع دوستی اثر درمانی دارد. افزایش نوع دوستی به امور زیر می انجامد:
– اظهار نظر آرام بخش برای یکدیگر،
– ارائه راه حل به یکدیگر،
– همدلی معطوف به دیگری و در نتیجه فهم بهتر احساسات یکدیگر،
نوع دوستی بویژه برای کسانی مفید است که بواسطه تجارب زندگی اخیرشان، درباره توانایی مقابله ای شان دچار شک و تردید شده اند. در گروه خودیاری نیز مفید است. برای مثال، گروه زنان مبتلا به سرطان پستان (اسلامی نسب، 1374).
4-جهانشمولی
فهمیدن اینکه شخص در مشکلاتش تنها نیست. نوع جهانشمولی بسته به ماهیت گروه فرق میکند: در گروه های خود یاری و حمایتی اعضا با توجه به احساسات و تکانه های که بتوانند به آسانی بدان دست یابند، جهانشمولی را محقق میسازد. در بیماران که سکته را تجربه کرده اند احساس درماندگی و سوگواری بابت از دست دادن عملکرد را به اشتراک می گذارند. در درمان کوتاه مدت، جهانشمولی دامنه وسیعتری را میپوشاند (اسلامی نسب، 1374).
5 – همجوشی
تجربه احساس با همدیگر بودن در گروه را همجوشی می گویند. همجوشی شرط عمل و تاثیر سایر عوامل درمانی است و خود نیز یک عامل درمانی است. هم جوشی در چند سطح واقع می شود:
در سطح گروه: تجربه احساس باهمدیگر بودن در گروه
در سطح عضو به عضو: میزان جذب اعضا به یکدیگر
در سطح فرد – عضو: میزان احساس تعهد به گروه
همجوشی گروهی معادل و هم ارز با رابطه درمانی در درمان فردی است. مطالعات نشان داده است گروه هایی که به سطوح بالای همجوشی میرسندبیشتر احتمال داردبه اهداف گروه دست یابند (اسلامی نسب، 1374).
بسته آموزش رواندرمانی حمایتی شامل دوازده جلسه می باشد. بنابراین دوره آموزشی 12 هفته طول انجامید. مدت زمان هر جلسه 2 ساعت می باشد. خلاصه جلسات درمانی در جدول زیر آورده شده است.
جدول 1-3 خلاصه جلسات رواندرمانی حمایتی
جلسه
اهداف
اول
آشنایی با رواندرمانی حمایتی و اهمیت آن. معرفی اعضا و اجرای پیش ازمون.
دوم
آشنایی با اصول گروه، آشنایی بیشتر اعضا با هم و شنید داستان سرطان فرزند هر یک از اعضا.
سوم
آشنایی بیشتر اعضا با بیماری، روش های تشخیصی و درمانی.
چهارم
بحث و تبادل نظر اعضا در مورد سرطان برشخص، تصویرتن وافکار و احساسات همراه با آن
پنجم
بحث و تبادل نظر اعضا در مورد سرطان بر اعضای خانواده و روابط زنا شویی.
ششم
بحث و تبادل نظر اعضا در مورد اضطراب مرگ و روش های مقابله .
هفتم
اردوی تفریحی یکروزه اعضا باهم جهت افزایش توانایی مقابله و ایجاد صمیمیت بیشتر اعضا باهم.
هشتم
تمرکز بر نگرانی ها و مشکلات چهار نفر از اعضای گروه ودادن بازخورد توسط اعضاء.
نهم
تمرکز بر نگرانی ها و مشکلات چهار نفر از اعضاء گروه و دادن بازخورد اعضاء.
دهم
تمرکز بر نگرانی ها و مشکلات چهار نفر از اعضاء گروه و دادن بازخورد اعضاء.
یازدهم
تمرکز بر نگرانی ها و مشکلات سه نفر از اعضاء گروه و دادن بازخورد اعضاء.
دوازدهم
جمع بندی، گرفتن بازخورد واجرای پس آزمون .

1.2 پیشینه ی تحقیقاتی
پیشینه خارجی
در پژوهشی که توسط لی مین12 و همکاران (2012) بر روی والدین دارای فرزندان مبتلا به سرطان خون انجام شده، نتایج نشان می دهد که تشخیص سرطان، تاثیرات منفی را هم بر سلامت جسمانی و روانی والدین و هم فرزندان آن ها به دنبال داشته است. همچنین مادران از سطوح پایین تری از سلامت روان برخوردار هستند و میزان افسردگی و اضطراب در مادران بیشتر از پدران بوده است. در پژوهشی که توسط شارما13 و همکاران (2012) انجام شده، نتایج نشان می دهد که میزان اضطراب در بیماران مبتلا به سرطان بیشتر بوده و همچنین از سطح کیفیت زندگی پایینی برخوردار بوده اند.
ساهلر14 و همکاران (2010) تاثیر آموزش مهارت های حل مسئله بر مادران دارای کودکان سرطانی مورد بررسی قرار دادند. جلسات به صورت هفته ای و به مدت دو ساعت به مدت 8 هفته برگزار گردید. نتایج حاکی از آن بود که مادران کودکان سرطانی که تحت آموزش مهارت های حل مسئله قرار گرفته بودند نسبت به گروه گواه بهبودی بیشتری در خلق، اضطراب و نشانه های پس از استرس (PTSD) بدست آوردند.
فدل15 و همکاران (2013) به بررسی تاثیر مداخلات بین رشته ای بر میزان سازگاری مادران و کودکانی که به تازگی تشخیص سرطان دریافت کردند پرداختند. 52 مادر دارای کودک سرطانی به طور تصادفی در یک مداخله بالینی میان رشته ای شرکت کردند . نتایج نشان داد که ارتباط معنی داری بین درونی سازی نشانه ها در کودک و پریشانی والدین وجود دارد در حالی که چنین ارتباط معنی داری در مورد بیرونی سازی نشانه ها در کودک یافت نشد. مداخله باعث کاهش درونی سازی و برونی سازی نشانه ها در کودکان در مرحله پس آزمون و پی گیری گردید.
پیلکویتز16 و همکاران (1996) در پژوهشی به بررسی شیوع اختلات استرس پس از سانحه (PTSD) در مادران دارای کودکان سرطانی و کودکان عادی پرداختند. 24 مادر دارای کودک سرطانی که از مرگ نجات یافته بودند با 23 مادر کودک سالم مورد مقایسه قرار گرفتند. یافته ها تفاوت معنی داری در شدت نشانه ها، حمایت اجتماعی ادراک شده و شاخص شدت کلی نشانه های روانی با استفاده از پرسشنامه SCL-90 در زنان دارای PTSD و زنان غیر PTSD یافت نشد.
ورمایز17 (2005) در تحقیقی به بررسی سازگاری روانی والدین در خانواده هایی که کودک با نقص ستون فقرات دارند پرداخت. بر اساس 33 مطالعه ای که انجام شده بود، 15 مورد از آن را برای مطالعه فرا تحلیلی انتخاب کرد. نتایج تحقیق نشان می دهد که کودکان با نقص ستون فقرات در درازمدت بر سازگاری روانی والدین تاثیر می گذارند و پسرانی که دچار نقص بودند بیشتر بر روی مادر تاثیر می گذارد تا پدر. فاکتورهای زیر با سازگاری روانی والدین ارتباط دارند.
فاکتورهای کودک (سن، مشکلات ارتباطی، مشکلات عاطفی، عقب ماندگی ذهنی)
فاکتورهای خانواده (سازگاری عاطفی، امیدواری، استرس، سازش و مولفه های والدینی)
فاکتورهای خانواده (درآمد خانواده، روابط با دوستان، محیط خانواده)
فاکتورهای محیطی (حمایت اجتماعی).
سالوویت18 (2003) به منظور بررسی استرس پدران و مادرانی که از کودک با ناتوانی ذهنی مراقبت می کنند بر اساس مدل سازگاری دوگانه تحقیقی را بر روی 116 مادر و 120 پدر که دارای کودک با ناتوانی ذهنی 10-1 ساله بودند انجام داد. نتایج نشان داد که مادران (72 درصد) و پدران (78 درصد) استرس داشتند.
مک گلون19 (2002) بررسی استرس در سازگاری پدر خوانده یا مادر خوانده کودکان با نیازهای ویژه، مطالعه روی 35 پدر خوانده و مادر خوانده کودکان با نیازهای ویژه انجام داد. نتایج نشان می دهد تفاوت معنی داری در سازگاری پایین خانواده با افزایش استرس در آن ها وجود دارد، همچنین استرس در طول سال ها بدون تغییر می ماند.
به منظور بررسی سازگاری خانواده هایی که دارای کودک با ناتوانایی های رشدی هستند، تروت20 و مورنی21 (2002، به نقل از محمدی، 1380) 87 خانواده را که دارای کودک با ناتوانی رشدی در سنین پیش از مدرسه بودند را مورد ارزیابی قرار دادند و 7 سال بعد وقتی فرزندان آن ها در دوره پیش از نوجوانی بودند، والدین را دوباره مورد مصاحبه قرار دادند. از مقیاس تاثیر ناتوانی کودک بر خانواده که شامل 15 آیتم است و خلاصه ای از ارزیابی مثبت و منفی والدین در مورد کودکشان و یک نمره کلی که استرس والدین در درازمدت را پیش بینی می کند، استفاده شد. نتایج نشان می دهد که حتی وقتی متغیرهایی مثل سازگاری و سطوح ناتوانی کودک کنترل می شود والدین نسبت به آینده استرس دارند.
وارفیلد22 (1999) به بررسی سازگاری در سال های اولیه زندگی کودک در بین مادران کودکان با ناتوانی پرداخت. نمونه ها شامل 79 مادر بودند. برای بررسی استرس مادر در سه دوره سنی یک سالگی، سه سالگی و پنج سالگی کودک، فهرستی از استرس های مادر تهیه و به وسیله ی ماردان تکمیل شد. نتایج نشان داد که استرس مربوط به کودک در طول سه دوره سنی به طور معنی داری در مادران افزایش می یافت و در پنج سالگی یک سوم از مادران نمره های بالا گرفتند. در خانوادهایی که انسجام و یکپارچگی بیشتری داشتند و حوادث منفی در زندگی آن ها کمتر بود در زمانی که کودک 5 ساله بود استرس کمتری داشتند.
پژوهش ها نشان می دهد که روان درمانی حمایتی و مداخلات آموزشی می تواند کیفیت زندگی افراد بیمار را بهبود بخشد، عملکرد سیستم ایمنی آن ها را ارتقاء دهد و امید را در افراد زنده نماید. در واقع، روان درمانی حمایتی بر اساس نظریه روانکاوی به منظور کمک به بیمار در جهت مواجهه با بحران های ناشی از مسائل اجتماعی و یا بیماری های جسمی، مورد استفاده قرار می گیرد. این درمان ترکیبی از تکنیک های تقویت ایمان و معنویت، دعا، آرامبخشی، خودگویی عبارات مثبت، تصویرسازی مثبت، آگاه سازی، گسترش افکار مثبت و مقابله با افکار منفی، تغذیه و ورزش است (مارک23 و ویر24، 2003، به نقل از سبحانی فرد، 1381). وو25 و دیگران (2008) روان درمانی حمایتی را برای جلوگیری از افسردگی زنان مبتلا به اچ آی وی مثبت و موثر می داند. رودس26 و ترلوآر27 (2008) در پژوهش خود در زمینه ی محصول اجتماعی خطر هپاتیت c در میان معتادین تزریقی، به تاثیر مثبت روان درمانی حمایتی بر بهبود کیفیت زندگی و سلامت روان معتادین اشاره کرده اند.
ولز28 (2005) معتقد است که 27 درصد واریانس افسردگی با امید پایین تبیین می شود و آموزش امید به کاهش افسردگی در افراد منجر می شود و بعد از آن اضطراب، تحصیلات کم و جنسیت پیش بینی کننده های امید پایین هستند. او همچنین نشان داده است که امید با درآمد بالا و موقعیت اجتماعی بهتر، رابطه دارد. بین امید و پیامدهای بهتر روان درمانی نیز رابطه وجود دارد.
هنکینز29 (2004) در پژوهشی به بررسی تاثیر مداخله ی درمانی مبتنی بر نظریه ی امید اشنایدر، بر کاهش میزان ناامیدی بیماران بستری مبتلا به افسردگی اساسی پرداخت. او در پژوهش خود پس از 10 جلسه گروهی یک ساعتی پی برد که میزان امید گروه آزمایش، نسبت به گروه گواه افزایش معنی دار و میزان ناامیدی آن ها کاهش معنی داری داشته است.
آروینگ30 و همکاران (2004) نشان دادند که گروه درمانی مبتنی بر امید قبل از شروع درمان مزایایی برای شرکت کنندگان دارد.
شروین31 و همکاران (1992) در پژوهش خود اظهار داشتند که طی 8 جلسه ی دو ساعتی گروه درمانی مبتنی بر امید، میزان تفکر عامل، معنای زندگی و عزت نفس و شادکامی افزایش می یابد، در حالی که نشانه های افسردگی و اضطراب کاهش می یابد
ایزر (2006) عنوان می کند که سرطان یکی از پر استرس ترین رویدادهایی است که شخص در زندگی اش می تواند با آن روبرو شود و تغییرات آن نه تنها بر خود فرد بلکه بر خواهر و برادرها و والدین و به طور کلی بر خانواده تاثیرگذار خواهد بود. والدین، به خصوص مادران بچه های مبتلا به سرطان بیشتر از والدین بچه های سالم در معرض مشکلات روانشناختی از قبیل، اضطراب، افسردگی، استرس و غیره می باشند (کریستین32 و همکاران، 2007).
در پژوهشی که توسط کلاسن33 و همکاران (2008) انجام شده است نتایج نشان داده است که والدین دارای فرزند مبتلا به سرطان، کیفیت زندگی ضعیف تری را در مقایسه با جمعیت عادی گزارش کرده اند و پیشنهاد کرده اند که مداخلات مستقیم در رابطه با والدین باید به عنوان بخشی از برنامه درمانی برای بچه های مبتلا به سرطان در نظر گرفته شود.
پیشینه داخلی
حسینیان، طباطبایی و روایی (1389) در پژوهشی به بررسی تاثیر برنامه روان درمانی حمایتی بر بهبود کیفیت زندگی معتادین مرد سم زدایی شده ساکن در شهر اصفهان بود. از جامعه مورد بررسی مشتمل بر تمامی مردان 45-20 ساله معتاد سم زدایی شده مراجعه کننده به مرکز بهداشت دانشگاه علوم پزشکی اصفهان 24 نفر نمونه در دسترس، بطور تصادفی به دو گروه 12 نفری آزمایش و کنترل تقسیم شدند. افراد گروه آزمایش در مدت 10 جلسه 2 ساعته (هفته ای یک مرتبه) از برنامه روان درمانی حمایتی بهره مندگردیدند. گروه نمونه، پرسشنامه 31 سوالی کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی را تکمیل کردند. این پرسشنامه شش زیرمقیاس (سلامت جسمانی، روانشناختی، استقلال، روابط اجتماعی، محیط و باورهای فرد) دارد و اعتبار آن از طریق تست – تست مجدد (با فاصله زمانی یک ماه) 0.70 تا 0.80 و ضریب همسبتگی درونی آن با روش آلفای کرونباخ 0.63 تا 0.81 برآورد شده است. روش آماری به کار گرفته شده تحلیل کوواریانس یک طرفه در دو گروه آزمایش و کنترل (در مراحل پیش آزمون و پس آزمون) می باشد. یافته ها نشان می دهد برنامه روان درمانی حمایتی بر بهبود عوامل کلی کیفیت زندگی و سلامت معتادین مرد سم زدایی شده تاثیر دارد (P<0.01). این برنامه بر بهبود عوامل مختلف سلامت (جسمانی، روانشناختی، استقلال، محیط و باورهای فردی گروه نمونه تحقیق) نیزموثر است.
مولایی، آبدین و حیدری (2010) در پژوهشی به بررسی مقایسه ای تاثیر فیلم درمانی گروهی34 (GMT) و درمان گروحی حمایتی در سلامت روان نوجوانان دختر دارای تجربه سوگ پرداختند. نتایج حاکی از عدم تفاوت این دو شیوه درمانی در مرحله پس آزمون داشت. اما در مرحله پیگیری (با فاصله زمانی دو ماهه)، تاثیر فیلم درمانی گروهی بیشتر از درمان گروهی حمایتی بود.
حسینیان، طباطبایی و روایی (2011) در پژوهشی به بررسی اثر بخشی رواندرمانی حمایتی بر کیفیت زندگی زنان مبتلا به HIV در کرمانشاه پرداختند. در این مطاله 20 زن از 250 زن مراجعه کننده به دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه به صورت تصادفی انتخاب شده و تحت درمان قرار گرفتند. نتایج حاکی از اثرات مثبت این درمان بر کیفیت زندگی این زنان بود.
بیجاری (1388) در پژوهشی که به منظور بررسی اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر رویکرد امید بر افزایش میزان امید به زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان انجام داد، به این نتیجه رسید که گروه درمانی مبتنی بر رویکرد امید درمانی در مقایسه با گروه گواه به طور معنی داری موجب افزایش امید به زندگی و کاهش افسردگی می شود.
کاظمیان و همکاران (1386) در پژوهشی با هدف تعیین تاثیر گروه درمانی حمایتی بر وضعیت سلامت روان زنان یائسه در مراکز بهداشتی درمانی شهری شهرکرد پرداختند. این مطالعه از نوع نیمه تجربی با انجام آزمون مقدماتی و نهایی بود. 46 زن یائسه ساکن و تحت پوشش مراکز بهداشتی درمانی شهرکرد در سال 1384 که واجد شرایط شرکت در پژوهش بودند، در دو گروه مورد و شاهد قرار گرفتند. جلسات گروه درمانی در گروه مورد انجام شد. داده ها با استفاده از پرسشنامه 28 سوالی سلامت روان گلدبرگ و پرسشنامه مشخصات دموگرافیک در سه مرحله (آزمون اولیه، یک ماه و یک و نیم ماه بعد) جمع آوری گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با کمک نرم افزار SPSS و آزمون های آماری توصیفی و تحلیلی تی و آزمون همبستگی انجام گردید. پس از انجام گروه درمانی در تمام ابعاد سلامت روان زنان گروه مورد بهبودی حاصل شد (P<0.05). در گروه شاهد تغییر معناداری طی مراحل مختلف در وضعیت سلامت روان افراد مشاهده نشد. بین گروه شاهد و مورد در مراحل درمانی (1 ماه و 1.5 ماه بعد) تفاوت معنی داری در ابعاد سلامت روان وجود داشت (P<0.05). بین متغیرهای دموگرافیک و سلامت روان رابطه ای مشاهده نشد. این مطالعه نشان داد که گروه درمانی حمایتی روی سلامت روان زنان یائسه تاثیر دارد. لذا با توجه به یافته های پژوهش و در دسترس بودن منابع حمایتی و مشاوره ای در سیستم های بهداشتی درمانی، لزوم برگزاری جلسات گروهی مشابه در مراکز مختلف بهداشتی درمانی مطرح می گردد.
موسوی و همکاران (1391) به بررسی اثربخشی مداخله معنوی بر ارتقای کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به سرطان پرداخته اند. جامعه آماری شامل 12 نفر از مادران کودکان مبتلا به سرطان است که بین 19 تا 50 سال سن داشته، تحصیلات آنان سیکل به بالا بوده و فرزند آنها در بیمارستان امام حسین شهر تهران بستری است. روش نمونه گیری به صورت در دسترس بوده و جهت جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (فرم کوتاه) WHOQOL-BRIEF استفاده گردیده است. جهت مداخله معنوی، 6 مولفه روانی- معنوی، شامل خودآگاهی، نیایش، توکل و توسل، صبر، طلب بخشش و شکر به صورت 6 جلسه، هر روز به مدت 90 دقیقه آموزش داده شد. آزمودنی ها در جلسات اول، سوم، پنجم به پرسشنامه کیفیت زندگی پاسخ دادند و سپس 3 هفته بعد از آخرین جلسه، مجددا مورد ارزیابی قرار گرفتند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از روش سری های زمانی استفاده گردید. نتایج پژوهش نشان می دهد که مداخله معنوی موجب افزایش کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به سرطان در مرحله پس آزمون و پیگیری می گردد؛ همچنین نتایج تجزیه و تحلیل واریانس با طرح اندازه گیری مکرر نشان داد که مداخله معنوی تاثیر معنی داری بر حیطه سلامت روان و روابط اجتماعی مادران کودکان مبتلا به سرطان دارد ولی این معنی داری در حیطه سلامت جسمانی و سلامت محیط مشاهده نگردید. به طور کلی می توان نتیجه گیری کرد که مداخله معنوی در ارتقای کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به سرطان موثر است.
دهقانی نیشابوری و مقصودی (1390) به بررسی تاثیرات تاب آوری و سر سختی روانشناختی بر بهزیستی روان شناختی مادران کودکان مبتلا به سرطان پرداختند. این پژوهش به روش توصیفی- همبستگی طراحی و انجام شد. نمونه شامل 95 نفر از مادران کودکان مبتلا به سرطان ساکن شهر مشهد بود. پرسش نامه های بهزیستی روانشناختی، سرسختی روانشناختی اهواز و تاب آوری کانر و دیویدسون توسط اعضای نمونه تکمیل شدند. آزمون همبستگی نشان داد که سرسختی روانشناختی و تاب آوری با بهزیستی روان شناختی ارتباط معکوس معنادار دارند. نتایج حاصل از آزمون رگرسیون حاکی از این بود که سرسختی روانشناختی پیش بینی کننده منفی چهار خرده مقیاس بهزیستی روانشناختی یعنی ارتباط مثبت با دیگران، تسلط بر محیط، پذیرش خود و هدفمندی در زندگی می باشد. همچنین تاب آوری، پیش بینی کننده هدفمندی در زندگی، پذیرش خود و رشد شخصی بالا می باشد. یافته های پژوهش موید این مهم است که بین تاب آوری و سر سختی روانشناختی با بهزیستی روان شناختی مادران کودکان مبتلا به سرطان رابطه معناداری وجود دارد و ما از طریق تاب آوری و سر سختی روانشناختی می توانیم بهزیستی روان شناختی آن ها را پیش بینی کنیم.
نظری (1384) به منظور بررسی نظر والدین کودکان مصروع نسبت به عوامل تنش زا و میزان سازگاری آنان با این عوامل در مراجعه کنندگان به مراکز درمانی منتخب شهر تهران تحقیقی را انجام داده است. نمونه ها شامل 400 پدر و مادر کودکان مصروع می باشند. از پرسشنامه ای که در سه بخش تنظیم شده است: اطلاعات فردی، عوامل تنش زا، رفتارهای سازگارانه استفاده شده است. نتایج نشان می دهد که در حیطه عوامل تنش زا مادران (80 درصد) و پدران (62 درصد) و در حیطه سازگاری مادران (70 درصد) و پدران (73 درصد) رفتار سازگارانه داشتند. آزمون t نشان می دهد بین میزان تنش پدران و مادران کودکان مصروع اختلاف معنی داری وجود دارد. بین میزان سازگاری مادران با متغیرهای دموگرافیک سن مادر، میزان تحصیلات، طول مدت ازدواج، تعداد فرزندان، سن کودک، ارتباط معنی داری وجود ندارد.
نتایج پژوهش شریعتی و داور منش(1380) نشان داده است که وجود یک فرزند بیمار به شدت بر سلامت روانی والدین اثر گذار است و موجب افزایش فشارهای جسمانی و روانی بر والدین مخصوصا مادران می شوند و باعث کاهش مقاومت او در مقابل ابتلا به بیماریهای می گردد و در نتیجه میزان بیماری را در آنان فزونی می بخشد.
زهرا قلخانی (1387) در پژوهشی به بررسی میزان اثربخشی روان درمانی حمایتی گروهی بر کاهش افسردگی و افزایش سازگاری زناشویی زنان مبتلا به ام.اس پرداخت. برای انجام این پژوهش 70 نفر زن از 6500 زن عضو انجمن ام. اس که ساکن تهران، دارای تحصیلات حداقل دیپلم و متاهل بودند با روش نمونه گیری تصادفی در دسترس انتخاب شدند و به مقیاس SCL-90 پاسخ گفتند. سپس از میان آنها 16 نفر انتخاب و به شیوه تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. این دو گروه پرسشنامه سازگاری زناشویی (DAS) را به عنوان پیش آزمون پاسخ دادند. گروه آزمایش در 8 جلسه روان درمانی حمایتی شرکت کردند و بعد از اتمام جلسه بازهم پرسشنامه SCL-90 و سازگاری زناشویی را به عنوان پس آزمون پاسخ دادند. به منظور تحلیل داده های جمع آوری شده از آزمون t مستقل استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان دادکه: تفاوت معنی داری بین گروه پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش در آزمون scl-90 در بعد افسردگی وجود دارد ولی تفاوت معنی دار در پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش در آزمون سازگاری زناشویی DAS مشاهده نشد.
قمی و بجستانی (1391) در پژوهشی به بررسی اثربخشی آموزش تاب آوری بر استرس مادران دارای فرزندان مبتلا به سرطان در بیمارستان امام خمینی (ره) تهران پرداختند. جامعه آماری این پژوهش کلیه مادران فرزندان سرطانی بین 10-13 ساله بوده است. روش پژوهش به کار گرفته شده طرح نیمه آزمایشی که شامل پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بوده است. نتایج 9 جلسه آموزش تاب آوری با استفاده از روش تحلیل کوواریانس نشان داد که مادرانی که تحت آموزش معین قرار گرفته اند در افزایش تاب آوری و کاهش استرس به نسبت مادرانی که از این آموزش ها برخوردار نبوده اند پیشرفت بهتری داشته اند. همچنین آموزش تاب آوری تاثیر معنی داری بر روی کاهش استرس و افزایش تاب آوری مادران به همراه داشته است.
شعاع کاظمی و همکاران (1392) پژوهشی را با هدف اثربخشی روان درمانی گروهی بر ارتقاء راهبردهای مقابله ای زنان مبتلا به سرطان انجام دادند. جامعه آماری این پژوهش بیماران مبتلا به سرطان پستان تحت پوشش مرکز تحقیقات سرطان پستان دانشگاه شهید بهشتی بودند که با نمونه گیری هدفمند از بین مراجعین کلینیک تخصصی آذر وابسته به این مرکز انتخاب شدند. نتیجه گیری پژوهش حاکی از این است که روان درمانی گروهی سبب ارتقاء و افزایش میزان استفاده از مقابله های مساله دار و کاهش استفاده از پاسخ های هیجان مدار می شود.
2 منابع :
فارسی
اسلامی نسب، علی (1373). رواشناسی سازگاری. چاپ و نشر بنیاد.
اسلامی نسب، علی (1374). رواندرمانی گروهی. تهران: نشر هرم.
بلوخ (1377). نظریه: رواندرمانی حمایتی. ترجمه علی صاحبی، فصلنامه تازه های رواندرمانی.
بهاری، فرشاد (1390). مبانی امید و امید درمانی (راهنمای امید آفرینی). تهران: انتشارات دانژه.
بیجاری، هانیه (1387). بررسی اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر رویکرد امید درمانی بر افزایش میزان امید به زندگی زنان مبتلا به سرطان پستان. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه فردوسی مشهد.
حسنیان، سیمین؛ طباطبایی، شهناز و روایی، فریبا (1389). اثربخشی رواندرمانی حمایتی بر بهبود کیفیت زندگی معتادین مرد سم زدایی شده. تحقیقات روانشناختی. 7 : 50- 61.
حسن آبادی، هادی (1380). مقایسه پیشرفت تحصیلی، سازگاری اجتماعی و افسردگی دانش آموزان مدارس شبانه روزی با دانش آموزان روزانه دوره دبیرستان اسفراین. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد رودهن.
حسینی قمی، طاهره، سلیمی بجستانی، حسین (1391). اثربخشی آموزش تاب آوری بر استرس مادران دارای فرزندان مبتلا به سرطان در بیمارستان امام خمینی (ره) تهران. فصلنامه علمی و پژوهشی رواشناسی سلامت، 4: 27- 36.
دهقانی نیشابوری، محسن و مقصودی، آیدا (1390). نقش تاب آوری و سر سختی روانشناختی در بهزیستی روان شناختی مادران کودکان مبتلا به سرطان. ششمین کنگره روانپزشکی کودک و نوجوان. تبریز.
دیلمی، عزیز (1380). بررسی اثربخشی مشاوره همسالان بر سازگاری اجتماعی و خودپنداره دانش آموزان پسر سال اول دبیرستان شهرستان دزفول. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
سبحانی فرد، طاهره (1382). بررسی اثر روان درمانی حمایتی در کاهش اختلالات روانی زنان مبتلا به سرطان سینه. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا (س).
سماوی، سید عبدالوهاب (1391). آزمایش و مقایسه مدل رابطه علی پیوند با مدرسه، چشم انداز آینده، باورهای خودکارآمدی تحصیلی با عملکرد تحصیلی با میانجی گری و سلامت روانی دانش آموزان پسر و دختر دبیرستانی شهر بندرعباس. پایان نامه دکتری. دانشگاه شهید چمران اهواز.
شادمان، میترا (1383). بررسی سازگاری اجتماعی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رودهن. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد رودهن.
شریعتی تقی،داورمنش عباس،(1380). نگرش پدران کودکان عقب مانده ذهنی در مورد عقب ماندگی فرزندانشان ومقایسه آنهادر سطوح مختلف فرهنگی،پایان نامه کارشناسی ارشد.
شعاع کاظمی، مهرانگیز، منعمی مطلق، شیوا، سعادتی، معصومه (1392). اثربخشی روان درمانی گروهی بر ارتقاء راهبردهای مقابله ای زنان مبتلا به سرطان. فصلنامه بیماری های پستان ایران، سال ششم، شماره دوم.
شیخ نژاد، غلامرضا (1389). سرطان چیست. تهران: نشر دریافت.
فرید، ابوالفضل (1385). بررسی و مقایسه میزان سازگاری اجتماعی یک زبانه ها و دو زبانه ها در مدارس ابتدایی شهرستان های تهران و تبریز. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
منبع: فتحی آشتیانی؛ علی و داستانی؛ محبوبه (1388). آزمون های روان شناختی – ارزشیابی شخصیت و سلامت روان . تهران: انتشارات بعثت.
قلخانی، زهرا (1387). بررسی میزان اثربخشی روان درمانی حمایتی گروهی بر کاهش افسردگی و افزایش سازگاری زناشویی زنان مبتلا به ام. اس. پایان نامه کارشناسی ارشد. دانشگاه شهید بهشتی.
کاپلان، هارولد و سادوک، بنیامین (1389). خلاصه روانپژشکی (جلد 1، 2 و 3). ترجمه نصرالله پورافکاری، تبریز: انتشارات شهر آب.
کاظمیان، افسانه؛ علوی، اعظم؛ صفدری، فرانک؛ حسن پوردهکردی، علی؛ حسین زاده، شهریار؛ علی دوست، پروین و عصمت، ندا (1386). تاثیر گروه درمانی حمایتی بر وضعیت سلامت روان زنان یائسه. مجله علمی دانشگاه علوم پزشکی گرگان. 9 (3): 74-79.
کوری، جرالد و ماریان اشنایدر کوری (1385). گروه درمانی. ترجمه: سیامک نقشبندی و همکاران. تهران: نشر روان.
محمدی، کوروش (1380).بررسی ویژگی های موثر در نگهداری از کودک عقب مانده ذهنی در خانه یا سپردن او به مراکز بهزیستی شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی وعلوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
موسوی، مهدی؛ هاشمی، مژگان؛ لطفی کاشانی، فرح؛ وزیری، شهرام و قیصر، شروین (1391). اثربخشی مداخله معنوی بر ارتقای کیفیت زندگی مادران کودکان مبتلا به سرطان. فقه پزشکی. 4 (11-12): 125-149.
نظری، شیما (1384). بررسی نظر والدین مصروع نسبت به عوامل تنش زا و میزان سازگاری آنان با این عوامل در مراجعه کنندگان به مراکز درمانی منتخب شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده مامایی و پرستاری، دانشگاه تهران.

انگلیسی
Buchanan, C. (2007). Making hope happen for students receiving special education services. (Doctoral dissertation, University of Kansas, 2007).
Burchard, G., Yarhouse, M. A., Worthington, E. L., Barry, J. W., Cantor, D., & Kilian, M. K. (2003). A study of two marital enrichment programs and couples' quality of life. Journal of Psychology and Theology, 31(3), 240- 252.
Eiser,CH. Lawrence,E. (2006). children with cancer : the quality of life. Newjersey,USA.8,79-93.
Fedele, D. A., Hullmann, S. E., Chaffin, M., Kenner, C., Fisher, M. J., Kirk, K., … & Mullins, L. L. (2013). Impact of a parent-based interdisciplinary intervention for mothers on adjustment in children newly diagnosed with cancer. Journal of pediatric psychology, 38(5), 531-540.
Hankins, S.J. (2004). Measuring the efficacy of the Snyder hope theory as an intervention with an inpatient population. A dissertation presented for the doctorate of philosophy, the university of Mississippi.
Hayley Harriet R (2008). Hope and ways of coping after breast cancer. PhD dissertation of Arts in clinical psychology in Juhansbourg University. http://ujdrgispace. uj. Ac; 2a:8.
Hosseinian, S., Tabatabaei, S., & Ravaei, F. (2011). Effectiveness of Supportive Psychotherapy on Quality of Life of Women with HIV in Kermanshah. Procedia-Social and Behavioral Sciences, 30, 1902-1907.
Irving, M.L., C.R., Snyder, cheavens, J., Coeaval, L. Hanke, J., Hilberg, P. and Nelson, N. (2004). The relationships brtween hope and outcoms at the pretreatment. Journal of psychotherapy Integration. 419-443.
Klassen , robert .klassen .annef (2008). Impact of caring for a child with cancer on parents, health – related reality of life. Journal of clinical oncology, vol 26 no 36 .pp:5884-5889 .
Kristen,E.Robinson,BS.Cynthia,A.Gerhardt (2007). Parent and family factors associated with child adjustment to pediatric cancer .journal of pediatric psychology. 23: 208- 212.
Li-Min. Wu. Jiunn-Ming,,SH. Hsiu-Lan ,SH. Shu-Chen, CH and Chih-Cheng ,H. (2012). Predictors of anxiety and resilience in adolescents undergoing cancer treatment. Journal of Advanced Nursing : 10.1111/j.1365-2648.
Lopez, S. J., Snyder, C. R., Magyar-Moe, J. L., Edwards, L. M., Pedrotti, J. T., Janowski, K., Turner J. L., & Pressgrove, C. (2004). Strategies for accentuating hope. In P. A. Linley & S. Joseph (Eds.), Positive psychology in practice (pp. 388-404). Hoboken, NJ: John Wiley & Sons.
McGlon K,Santos L,Kazamal,Fong R,Muellerc (2002). Pschosocial stress in adoptive in parents of special-needs children. child welfare. 81 (2):151-71. 51.Mosha Zeinder and Normans (1996).Handbook of coping:Theory,Research ,Applications.
Molaie, A., Abedin, A., & Heidari, M. (2010). Comparing the effectiveness of group movie therapy (GMT) versus supportive group therapy (SGT) for improvement of mental health in grieving adolescent girls in Tehran. Procedia-Social and Behavioral Sciences, 5, 832-837.
Nunn, K. P. (1996). Personal hopefulness: A conceptual review of the relevance of the perceived future to psychiatry. British Journal of Medical Psychology, 69, 227-245.
Pelcovitz, D., Goldenberg, B., Kaplan, S., Weinblatt, M., Mandel, F., Meyers, B., & Vinciguerra, V. (1996). Posttraumatic stress disorder in mothers of pediatric cancer survivors. Psychosomatics, 37(2), 116-126.
Peterson, C. (2006). A primer in positive psychology. New York: Oxford University Press.
Rhodes, T. Treloar, C. (2008). The social production of hepatitis C risk among injecting drug users. Addiction, 103 (10), 1593-1603.
Sahler, O. J. Z., Dolgin, M. J., Phipps, S., Fairclough, D. L., Askins, M. A., Katz, E. R., … & Butler, R. W. (2013). Specificity of problem-solving skills training in mothers of children newly diagnosed with cancer: Results of a multisite randomized clinical trial. Journal of Clinical Oncology, 31(10), 1329-1335.
Salovita T,Italinna M,Leinonen E (2003). Explaining the parental stress of fathers and mothers caring for a child with intellectual disability:A Double ABCX Model.Journal Intellectual Disability Research. 47(Pt 4-5):300-120.
Samavi, A., Araban, S., Javdan, M., Rais Saadi, R. H., & Sheikhi Fini, A. A. (2012). Comparing hope and academic self-efficacy beliefs in high and low achievement students: A casual-comparative study. Journal of Basic and Applied Scientific Research, 2(8), 7998-8001.
Sharma.V, Sood.A ,loprinzi.C,Prasad,K (2012). Stress Management and Resilience Training (SMART) program to decrease stress and enhance resilience among breast cancer survivors: a randomized trial. BMC Complement Altern Med. 12(Suppl 1). P: 211.
Sherwin, E.D., Elliott, T.R., Rybarczyk, B.D., Frank, R.G., Hanson, S. and Hoffman, J. (1992). Negotiating the reality of care giving: hope, burnout and nursing. Journal of social and clinical psychology, 11, 129-139.
Shorey, H. S., Snyder, C. R., Yang, X., & Lewin, M. R. (2003). The role of hope as a mediator in recollected parenting, adult attachment, and mental health. Journal of Social and Clinical Psychology, 22, 685-715.
Snyder, C. R. (1999). Hope, goal blocking thoughts, and test-related anxieties. Psychological Reports, 84, 206-208.
Snyder, C. R. (2002). Hope theory: Rainbows in the mind. Psychological Inquiry, 13, 249-275.
Snyder, C. R., Cheavens, J., & Sympson, S. C. (1997). Hope: An individual motive for social commerce. Group Dynamics: Theory, Research, and Practice, 1, 107-118.
Snyder, C. R., Feldman, D., Shorey, H., & Rand, K. (2002). Hopeful choices: A school counselor's guide to hope theory. Professional School Counseling, 5, 298-307.
Snyder, C. R., Lopez, S. J., & Shorey, H. S. (2003). Hope theory, measurements, and applications to school psychology. School Psychology Quarterly, 18, 122-139.
Vermaes IP,Janssens JM,Bosman AM,Gerris JR (2005). Parents Psychosocial adjustment in family of children with spina Bifidia:a metaanalysis. BMC Pediatric.25,5:32.
Warfield ME,Krauss MW,Hauser-cram P,Upshur CC,Shonkoff JP (1999). Adaptatipn durimg early childhood aming mothers of children with disability. Journal Developmental Behavior Pediatric.20 (1):9-16.
Wells, M. (2005). The effects of gender, age, and anxiety on hope differences in the expression of pathway and agency thought. A dissertation presented for the doctorate of philosophy, the university of texas A and B.
Wu D.Y, Munoz M, Espiritu B, Zelandita J, Sanchez E, Callacna M, Rojas C, Arevalo J, Caldas A, Shin S (2008). "Burden of depression among impoverished HIV-positive Women in peru"; J Acquir Immune Defic syndr Avg 1, 48 (4): 500-4.

1- Prochska
2- John Norkras
3- Hippocrates
4- Antoine Msmr
5- Freud
6- Pavlow
7- Skinner
8- Bloch
9- Balint
10- Stroop
11- Korry
12- Li-Min
13- Sharma
14- Saher
15- Fedele
16- Pelcovitz
17- Vermaes
18- Salovita
19- McGlon
20- Throat
21- Morni
22- Warfield
23- Mark
24- Weir
25- Wu
26- Rhodes
27- Treloar
28- Wells
29- Hankins
30- Irving
31- Sherwin
32- Kristen
33- Klassen
34 – group movie therapy
—————

————————————————————

—————

————————————————————

2

2


تعداد صفحات : 38 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود