1-1. معنای اقامه
اقامه را بر پا کردن و نیز ادامه شىء گفتهاند در قاموس گفته شده: "اقام الشّىء اقامه: ادامه و اقام فلانا: ضدّ اجلسه" (قرشی، 1412ق: ج6، 48)
منظور از اقامه قسط و عدل، برپایی، برقراری و یا اجرای قسط و عدل می باشد.
2-1. معنای لغوی عدل
عدل در لغت به معنای راستی، درستی، دادگری، میانه روی، مساوات، استقامت، حکم به حق، برابری و قرار دادن هر چیز در جای خود آمده است. (فراهیدی، 1410ق: ج2، 39)
در نگاه راغب، عدل به معنای تساوی و برابری است؛ "عدل: العداله و المعادله یقتضی معنی المساواه: عدل، عدالت و معادله، الفاظی هستند که مفهوم مساوات را اقتضا دارند." این کلمات به اعتبار برابری دو چیز به کار برده می شود. و عدل- به فتحه عین-، و عدل- به کسره عین- از نظر معنا نزدیک به هم هستند، چیزى که هست عدل- به فتحه عین- در جایى استعمال مىشود که با بصر و حس دیده مىشود، مانند عدل شدن این کفه ترازو با آن کفهاش یا این لنگه بار با آن لنگهاش، یا این عدد از گردو با آن عددش، یا این مقدار گندم با مقدارى دیگر از آن، پس بنا بر این مىتوان گفت عدل به معناى تقسیط و تقسیم به طور مساوى است. (راغب اصفهانی، 1412ق: 551)
در معجم الوسیط در رابطه با معنای عدل این چنین آمده: "العدل: الانصاف و هو اعطاء المرء ماله و اخذ ما علیه"،عدل یعنی انصاف و این که به هر فرد آن چه اختصاص به او دارد بدهی و ازاو هر آن چه که باید گرفت بگیری. (مصطفی ابراهیم، 1400ق: ج2، 594)
عدل حالتی است بین افراط و تفریط، به گونه ای که در این حد وسط، زیادت یا نقصانی قرار نداشته و اعتدال کامل مراعات شده و به خاطر همین مفهوم است که از میانه روی، مساوات، ساز وارگی، و استقامت به "عدل" تعبیر گردیده. (مصطفوی، 1360ش: ج8، 55)
ابن منظور در کتاب خود در باب مفهوم عدل بیان می دارد "العدلُ ما قام فی النّفوس،انّه مستقیم و هو ضدّ الجور؛ و العدلُ الحکمُ بالحق" یعنی آن چه در نفوس انسانی مایه ی اعتدال و استقامت و انتظام می شود عدالت است و چنین انسانی مستقیم و راست و درست است. (ابن منظور، 1414ق، ج11، 433)
ابن فارس نیز در رابطه با معنای عدل می گوید: "ع ـ د ـ ل" دو معنای متضاد با هم دارد: 1. عدل به معنای برابری؛ 2. عدل که بر انحراف و کجی دلالت می کند؛ العدل من الناس: شخصی که روش مستقیم او مورد خشنودی مردم است و جمع آن، "عدول" است. عَدل، ضد جور و ستم است. (ابن فارس قزوینی، 1422ق: ج4، 247)
به طور کلی عدل در لغت ضد جور و ستم است و به معنای مساوات، برابری و میانه روی می باشد.
3-1. معنای اصطلاحی عدل
1-3-1. اعتدال
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در رابطه با معنای عدالت این چنین می نویسد: "ان العدل هو لزوم الوسط و الاجتناب عن جانبی الافراط و التفریط فی الامور و هو من قبیل التفسیر بلازم المعنى فان حقیقه العدل هی اقامه المساواه و الموازنه بین الامور بان یعطى کل من السهم ما ینبغی ان یعطاه فیتساوى فی ان کلا منها واقع موضعه الذی یستحقه"، عدالت میانه روى و اجتناب از دو سوى افراط و تفریط در هر امرى است، و این در حقیقت معنا کردن کلمه است به لازمه معناى اصلى، زیرا معناى اصلى عدالت اقامه مساوات میان امور است به این که به هر امرى آنچه سزاوار است بدهى تا همه امور مساوى شود، و هر یک در جاى واقعى خود که مستحق آن است قرار گیرد.(طباطبایی، 1417ق: ج12، 331)
2-3-1. رعایت استحقاق ها (اعطاء کل ذی حق حقه)
شهید مطهری چند معنی برای "عدالت" ذکر کرده است؛ از جمله: "عدالت عبارت است از این که آن استحقاق و حقی که هر بشری به موجب خلقت خودش و به موجب کار و فعالیت خودش به دست آورده است به او داده می شود." (مطهری، بی تا (ب):259)
ملّاصدرا نیز در تعریف عدالت می نویسد: "عدل نه به معنای رعایت تساوی بین اشیاء، بلکه رعایت استحقاق هاست که اختلاف سطح در استحقاق کمال، تفاوت موجودات را به دنبال داشته است." (مطهری، 1370ش: 80-81)
3-3-1. تساوی و رفع تبعیض
گاهی منظور از عدل و عدالت این است که شخص هیچ نوع از تفاوت را میان دیگران در نظر نگیرد و در روابط خود، به همگان به دید یکسان بنگرد و از تبعیض بپرهیزد .وقتی می گویند فلانی عادل است، منظور این است که هیچ گونه تفاوتی میان افراد قائل نمی شود.البته باید به این نکته هم توجه کنیم که مراعات مساوات تنها در صورتی پسندیده و مطلوب می باشد که هیچ تفاوتی در شایستگی ها و استحقاق افراد نباشد. امّا اگر با مجموعه ای مواجه باشیم که از جهت شایستگی متفاوت اند، مراعات مساوات در میان آن ها نه تنها کار عادلانه نبوده، بلکه تضییع حق اعضای شایسته تر نیز می باشد. برای مثال، اگر معلّمی به قصد مراعات عدل و مساوات، به همه دانش آموزان خود نمره یکسانی بدهد، کاری عادلانه انجام نداده است. در نتیجه، باید به خاطر داشت که عدالت همواره ملازم با مساوات نیست .
شهید مطهری در رابطه با این معنا از عدالت می نویسد: "معنی عدالت و مساوات این است که ناهمواری و پستی و بلندی ها و بالا و پایین ها و تبعیض هایی که منشاش سنت ها و عادات و یا زور و ظلم است باید محو شود و از بین برود؛ و امّا آن اختلاف ها و تفاوت ها که منشاش لیاقت و استعداد و عمل و کار و فعالیت افراد است باید محفوظ بماند." (مطهری، بی تا (الف): 143)
برخی نیز معتقد ند عدالت "اصلی است حقوقی و سیاسی که به موجب آن در همه امور اجتماعی با همه باید یکسان رفتار شود، مگر در آن جا که برای رفتار استثنایی در مورد برخی افراد و گروه ها دلایل کافی و خاص وجود داشته باشد." (آشوری، ۱۳۷۳ش:۶۰)
عدالت، میانه زیاده روی و کوتاهی است و به معنی آن است که در امور زیادی و کمی نباشد… عدالت یا در اندیشه و افکار است به این معنی که از انحراف و سستی به دور بوده و مطابق حق و راستی باشد؛ همان گونه که خداوند در قرآن دستور داده است: "وَ اِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْل(نساء/58): و آن گاه که میان مردم حکم می کنید به عدالت داوری کنید." یا در صفات انسانی است؛یعنی اخلاق درونی میانه باشد و هیچ تندروی و کندروی در آن نباشد… و یا در حوزه ی اعمال است که شامل گفتار و تکالیف فردی وکارهای اجتماعی می شود…چنان چه خدای متعال در قرآن فرموده:"وَ اِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى(انعام/152): وآن گاه که سخن می گویید به عدالت بگویید اگرچه خویشاوند باشد" و باید دانست که موضوع عدالت از مهم ترین موضوعات است… و هر کار نیک و خلق و خوی پسندیده به آن باز می گردد… و عدالت همان چیزی است که در هر مورد و هر جایی خواسته شده است. (مصطفوی، 1360ش:ج8، 55- 59)
با توجه به موارد استعمال واژه عدل و تعابیر و معانی گوناگونی که در کتب لغت ذکر شده است، جامع ترین و کامل ترین معنا را می توان در بیان امام علی علیه السلام که الگوی کامل عدالت است، یافت. حضرت علیه السلام در حکمت 437 نهج البلاغه می فرماید: "اَلْعَدْلُ یَضَعُ اَلْاُمُورَ مَوَاضِعَهَا: عدالت قرار دادن هر چیز در جای خود است."، مبنای این سخن حکیمانه این که در جهان تکوینی و تشریعی، هر چیزی جایگاه وموقعیت مناسب و درخور خودش را دارد و عدالت یعنی این تناسب رعایت شود و هر چیز در جای مناسب خودش قرار گیرد. که این معنا، جامع ترین معنای عدل است و معانی پیشین را نیز در بر می گیرد.
4-1. مفهوم عدالت از منظر امام علی علیه السلام
حضرت على علیه السلام عدالت را به چند معنا به کار برده است که به قرار ذیل مى باشد:
1-4-1. قرار دادن و استقرار یافتن هرچیز در جای خودش
عدالت امور را در موضع و جایگاه خاص خویش قرار مى دهد؛ یعنى عدالت وقتى محقق مى شود که هرچیز سرجاى خودش باشد. این مفهوم از عدالت ، بدین معناست که هر چیز و هرکس، در هر حوزه و جایگاهی، آن جا قرار گیرد که بایسته و شایسته آن است، چنان که امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: "اَلْعَدْلُ یَضَعُ اَلْاُمُورَ مَوَاضِعَهَا: عدالت هر چیز را در جاى خود قرار مىدهد." (نهج البلاغه، حکمت 437، ص553)
پاسداشت این مفهوم از عدالت، هرچیز را به سامان می آورد، و خیانت در آن، همه چیز را به نابسامانی می کشاند.این مفهوم در همه امور روان است، که هرکجا پاس داشته شود، عدالت معنا یافته، و هرکجا ناروایی صورت گیرد، ستم پدید آمده است.
2-4-1. انصاف و داد
حضرت على علیه السلام در قسمتى از بیانات خود، عدل را به معناى انصاف دانسته و مى فرماید: "الْعَدْلُ الاْنْصَافُ: عدل عبارت است از انصاف." (نهج البلاغه، حکمت231، ص509)
انصاف به معناى میانه روى است؛ یعنى کارى عادلانه است که افراط و تفریط در آن وجود نداشته باشد. انصاف مصدر عربى به معناى داد دادن، عدل و داد کردن، راستى کردن، به نیمه رساندن، نیمهچیزى گرفتن و میانه روى است. (عمید، 1361ش:ج1، 249).
"انصاف" در معامله یعنى به عدالت داد و ستد کردن به طوری که در سود و زیان برابر خریدار بهره مند شود (به نسبتى سود ببرد که در خریدن جنس از دیگرى سود داده است یا زیان برابر). (راغب اصفهانى، 1412ق:810)
"انصاف" در روابط و مناسبات اجتماعی و امور سیاسی و اداری به مفهوم نصف کردن سود و زیان میان خود و دیگران و پاس داشتن " داد" و حفظ حقوق دیگران همانند حفظ حقوق خود، و در مقام داوری حقوق طرفین را یکسان و برابر رعایت کردن است. بنابراین انصاف، بدین معناست که هرکس حقوق دیگران را رعایت کند و آن را چون حقوق خود بداند و به دیگران ستم نکند.
3-4-1. مساوات
عدالت درآن جا که سخن از حقوق عمومی و قرار گرفتن در برابر قانون و بهره مندی از فرصت های اجتماعی، سیاسی، و اقتصادی است، به مفهوم مساوات و برابری می باشد؛ و آن جا که سخن از حقوق شخصی و مراتب و ملاحظه توانمندی های گوناگون است، به مفهوم تفاوت و تناسب حق ها است.
چنان که امام علی علیه السلام در نامه خود به اسود بن قطبه، سردار سپاه حلوان، فرمود:"فَلْیَکُنْ اَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِی الْحَقِّ سَوَاءً فَاِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ: پس باید کار مردم در آن چه حق است، نزد تو یکسان باشد، که ستم را با عدل عوض ندهند." (نهج البلاغه، نامه59، ص449)
هم چنین ایشان در نامه 27 نهج البلاغه به محمدبن ابی بکر، هنگامی که وی را به حکومت مصر منصوب کرد می فرماید: "وَآسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَحْظَهِ وَ النَّظْرَهِ حَتّی لاَیَطْمَعَالْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ لَهُمْ وَ لاَیَیْاسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ: در نگاه هایت و در نیم نگاه و خیره شدن به مردم، به تساوى رفتار کن تا بزرگان در ستم کارى تو طمع نکنند، و ناتوان ها در عدالت تو مایوس نگردند."
با توجه به احادیث ذکر شده، در آن چه حقوق مردم و حقوق عمومی شمرده می شود، عدالت به معنای مساوات است، و عدم مساوات و تبعیض در حقوق شان، ستم برآنان است.
شهید مطهرى نیز در این زمینه مى گوید: "اگر مقصود این باشد که عدالت یعنى رعایت تساوى در زمینه استحقاق هاى متساوى، البته معناى درستى است، عدل ایجاب مى کند این چنین مساواتى را و این چنین مساوات از لوازم عدل است." (مطهرى، بىتا (د): 56)
حضرت علیه السلام در کلام دیگری می فرماید: "وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اَللَّحْظَهِ وَ اَلنَّظْرَهِ وَ اَلْاِشَارَهِ وَ اَلتَّحِیَّهِ حَتَّى لاَ یَطْمَعَ اَلْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ وَ لاَ یَیْاَسَ اَلضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ: و در نگاه کردن با گوشه چشم و نگاه خیره و اشاره و سلام دادن، رفتار یکسان داشته باش، تا بزرگان و قدرتمندان به ستم تو چشم طمع نبندند و زیر دستان و ناتوانان از عدالت تو ناامید نشوند." (نهج البلاغه، نامه 46، ص421)
عدالت ورزیدن در بهره های عمومی نیز به معنای پاس داشتن مساوات است، چنان که امام علی علیه السلام در نامه خود به مصقله پسر هبیره شیبانی که از جانب حضرت کارگزار اردشیر خرّه (فیروزآباد) بوده، فرموده است: "اَلاَ وَاِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَقِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَهِ هذَا الْفَیْءِ سَوَاءٌ، یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ یَصْدُرُونَ عَنْهُ: آگاه باش حقّ کسی که نزد تو و نزد ما است از مسلمان ها در قسمت نمودن این مال ها یکسان است: پیش من بر سر آن مال مىآیند و برمی گردند (چنان که هر کس براى آب بر سر چشمه رفته و بر مىگردد و چشمه بىتفاوت به همه آب مىبخشد، بنا براین حقّ ندارى که آن مال ها را به خویشاوندانت اختصاص دهى)." (نهج البلاغه، نامه 43، ص415)
امیرمومنان علی علیه السلام بهره های عمومی و سرانه ی جامعه را به مساوات بین مردم تقسیم می نمود و بر این امر مصرّ بود و آن را عمل به عدالت می دانست. آن حضرت در پاسخ به پیشنهاد برخی از یاران مبنی بر زیر پا گذاشتن مساوات در تقسیم بهره های عمومی، بیش تر دادن به اشراف عرب و قریش و آنان که بیم مخالفت شان می رفت و نگرانی از جدا شدن شان و پیوندشان به معاویه وجود داشت. (ابن ابی الحدید، 1404ق:ج7، 37) فرمود: "اَ تَاْمُرُونِّی اَنْ اَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ وَ اَللَّهِ لاَ اَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا اَمَّ نَجْمٌ فِی اَلسَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ کَانَ اَلْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ اِنَّمَا اَلْمَالُ مَالُ اَللَّهِ: آیا مرا فرمان می دهید تا پیروزی بجویم به ستم کردن درباره آنان که سرپرست ایشانم؟ به خدا که نپذیرم تا جهان سرآید، و تا آن گاه که ستاره ای پی ستاره ای برآید. اگر دارایی از آن من بود، همگان را برابر می داشتم، تا چه رسد که دارایی، ازآن خدا ست." (نهج البلاغه، خطبه126، ص183)
حضرت على علیه السلام در تقسیم بیت المال و اموال عمومى بسیار محتاط بود و اجازه نمى داد ذرّه اى از مال بیت المال بى جا مصرف شده و به غیرمستحق برسد. حضرت معتقد بود که باید بیت المال بین افراد به صورت مساوى تقسیم شده و حق کسى ضایع نگردد.
به نظر مولاى متقیان، عدالت همه جا باید اجرا گردد، امّا عدالت در اموال عمومى اهمیتش بیشتر است. بنابراین، این جا حضرت عدالت را به معناى مساوات گرفته است، امّا نکته اى که باید بدان توجّه گردد این است که منظور حضرت این نیست که به تفاوت ها، ویژگى ها و استعدادهاى افراد توجه نشود، بلکه مقصود از مساوات این است که میان افرادى که از نظر استعداد و… در یک ردیف قرار دارند نباید فرق، تفاوت و تبعیض قایل شد و باید با همه یکسان برخورد گردد؛ یعنى مساوات بین افرادى که شرایط یکسانى دارند معنا پیدا مى کند.
4-4-1. رعایت حقوق و رساندن هر ذی حقی به حقش
از مفاهیم اساسی و کلیدی عدالت، رعایت حقوق و به جا آوردن آن است، و این که حق هر ذی حقی به تناسب میزان آن، هرچه باشد، ادا گردد. امیرمومنان امام علی علیه السلام فرموده است: "فَاِذَا اَدَّتْ الرَّعِیَّهُ اِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَ اَدَّى الْوَالِی اِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى اَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَهِ وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْاَعْدَاء: پس چون رعیت حق والی را گزارد و والی حق رعیت را به جای آرد، حق میان آنانبزرگ مقدار شود و راه های دین پدیدار و نشانه های عدالت برجا و سنت چنان که بایداجرا، پس کار زمانه اصلاح گردد و طمع در پایداری دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته؛ و اگر رعیت بر والی چیره شود یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدارگردد و نشانه های جور آشکار و تبهکاری در دین بسیار، راه گشاده سنت را رها کنند." (نهج البلاغه، خطبه216، ص333)
عدالت در این مفهوم، رعایت حق هر دارای حقی است، هرچند که آن حق داران، مخالفانی باشند همچون خوارج. مراعات حقوق که در این کلام حضرت، مراعات طرفینی حقوق مردم و حاکم به عنوان نمونه ای از آن یادآوری شده است از نشانه های استقرار عدالت محسوب شده است. در مواردی که اشخاص یا گروه هایی بر یکدیگر حقی داشته باشند، مراعات آن، عدالت وعدم مراعات آن، همسان با جور و ستم است. این فرمایش که در آن، مراعات حقوق و عدالت پیوند خورده اند، می تواند قرینه ای باشد بر این که ادای حق و رعایت آن مصداقی ازعدالت است.
5-4-1. اعتدال و میانه روی
عدالت به مفهوم اعتدال و میانه روی در آموزه های امام علی علیه السلام و در روابط و مناسبات شخصی، اجتماعی، مدیریتی، سیاسی و اقتصادی مورد توجه و تاکید است، چنان که در سخنان آن حضرت آمده است: "علیک بالقصد فى الامور، فمن عدل عن القصد جار، و من اخذ به عدل: بر تو باد به میانه روی در کارها، زیرا هرکه از میانه روی روی برگرداند، ستم کند، و هرکه بدان پایبند گردد، به عدالت رفتار کند."(خوانساری، 1366ش:ج4، 291)
این مفهوم از عدالت در نامه امام به یکی از کارگزارانش چنین آمده است: "فَاِنَّ دَهَاقِینَ اَهْلِ بَلَدِکَ شَکَوْا مِنْکَ غِلْظَهً وَ قَسْوَهً وَ اِحْتِقَاراً وَ جَفْوَهً وَ نَظَرْتُ فَلَمْ اَرَهُمْ اَهْلاً لِاَنْ یُدْنَوْا لِشِرْکِهِمْ وَ لاَ اَنْ یُقْصَوْا وَ یُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اَللِّینِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ اَلشِّدَّهِ وَ دَاوِلْ لَهُمْ بَیْنَ اَلْقَسْوَهِ وَ اَلرَّاْفَهِ وَ اُمْزُجْ لَهُمْ بَیْنَ اَلتَّقْرِیبِ وَ اَلْاِدْنَاءِ وَ اَلْاِبْعَادِ وَ اَلْاِقْصَاءِ اِنْ شَاءَ اَللَّهُ: دهقانان محل فرمانداریت از خشونت، قساوت، تحقیر و سنگدلىتو شکایت آوردهاند، و من درباره آن ها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم چرا که مشرکند و نه سزاوار دورى و جفا چرا که با آنان پیمانبستهایم. پس لباسى از نرمش همراه با کمى شدّت بر آنان بپوشان، با رفتارى میانشدت و نرمش با آن ها معامله کن، اعتدال را در میان آنان رعایت نما نه زیاد آن هارا نزدیک کن و نه زیاد دور! انشاء الله" (نهج البلاغه، نامه19، ص376)
امام علی علیه السلام در این نامه کارگزار خود را به رفتاری به دور از افراط و تفریط فراخوانده، که عدالت، اعتدال و میانه روی است.
امام علی علیه السلام در وصیت خود به فرزندش امام حسن علیه السلام در رابطه با ضرورت میانه روی و اعتدال مىفرماید: "من ترک القصد جار: هر کس راه راست و میانه را رها کند، به بی راهه مىافتد". (نهج البلاغه، نامه31، ص404)
اعتدال و میانه روی، راه روشنى است که خداوند سبحان توسّط قرآن کریم و احکام آن به ما نشان داده، و انسان را به پیمودن آن سفارش کرده است: "وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ (نحل/9): بر خداوند است نشان دادن راه میانه". و این راه خود نردبان رشد فردى و تکامل اجتماعى است. پس هر کس از این راه برود، به هدفى که خواستار آن است خواهد رسید، و هر کس آن را ترک کند، در دام فساد و ستمگرى و کج راهى خواهد افتاد.
6-4-1. فهم عمیق، نیکو داورى کردن و…
در جاى دیگر، حضرت در توضیح معناى "عدل"، آن را بر چهار قسم تقسیم مى کند و مى فرماید: "اَلْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى اَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ وَ غَوْرِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَهِ الْحُکْمِ وَ رَسَاخَهِ الْحِلْمِ فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحِلْمِ الْحُکْمِ وَمَنْ حَلُمَ لَمْ یفَرِّطْ فِى اَمْرِهِ وَ عَاشَ فِى النَّاسِ حَمِیدا: عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشى پى به حقیقت برنده، و نیکو داورى فرمودن، و در بردبارى استوار بودن. پس آن که فهمید به ژرفاى دانش رسید و آن که به ژرفاى دانشرسید از آبشخور شریعت سیراب گردید، و آن که بردبار بود، تقصیر نکرد و میان مردم با نیک نامى زندگى نمود." (نهج البلاغه، حکمت 31، ص473)
در واقع، در این جا امیرالمومنین علیه السلام مى خواهد با این تبیین از عدالت، مصادیق عینى و ارکان عدالت را تبیین کند؛ یعنى عدالت در فهمیدن مطلب، بدین معناست که با عمق و ژرفانگرى آن را مورد مطالعه و بررسى قرار دهد و بعد درباره آن مطلب قضاوت نماید. و مطالعه عمیق و همه جانبه است که انسان را به حقیقت نایل مى کند. بنابراین، اگر کسى درباره مطلبى مطالعات گسترده و عمیق نداشته و فهم وى از آن سطحى باشد، نباید اظهارنظر قطعى کند؛ چراکه این خلاف عدالت است.
نکته دیگرى که حضرت بدان اشاره مى نماید این است که از میان علوم و دانش هایى که وجود دارند، آن هایى بر عدالت استوارند و عادلانه مى باشند که انسان را به حقیقت و سعادت رهنمون کنند.
مطلب بعدى که از بیانات حضرت در خصوص عدالت در قضاوت استفاده مى شود این است که قضاوت و داورى باید نیکو و براساس حق باشد و نیکو بودن آن بدین طریق است که حق کسى ضایع نگردد و حق به حق دار داده شود.
7-4-1. عدم اتهام به خداوند
یکى دیگر از تعاریفى که حضرت ذکر کرده، اتهام نزدن به خداوند متعال مى باشد. حضرت مى فرماید:"التَّوْحِیدُ انْ لا تَتَوَهَّمَهُ وَالْعَدْلُ اَلاَّ تَتَّهِمَهُ: توحید آن است که خدا را در وهم نیاورى، و عدل آن است که او را متهم نسازى." (نهج البلاغه، حکمت470، ص558)
گرچه در این معنا به عدالت خداوند پرداخته شده است، امّا مى توان آن را به بندگان نیز تسرّى داد. همان گونه که نسبت دادن چیزهاى نادرست وخلاف حقیقت و واقعیت به ساحت اقدس خداوند خلاف عدالت است، رفتارصحیح در مورد انسان ها و قضاوت عادلانه درباره آن ها نیز به این است که اتهامات خلاف حقیقت وواقعیت رابه ایشان نسبت ندهیم.
5-1. معنای لغوی قسط
واژه ی قسط در لغت به عدل و داد، بهره ونصیب، مقدار، ترازو، روزی، بهره ای از وامی که باید بهرهپرداخته شود، (والقسط به) جور و بیداد کردن و از راه حق بازگردانیدن معنا شده است. (خلیلی،بی تا:676)
از معنای لغوی این واژه قابل استنباط است که ماده ی قسط در دو معنای متضاد به کار می رود و "اسم فاعل"آن، یعنی "قاسط"، به دو معنای متضاد "عادل و ظالم" کاربرد دارد، مانند آیه15سوره مبارکه جن که می فرماید: "وَ امَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً: و امّا ظالمان هیزم جهنّم خواهند بود". از این رو است که از سویی، به تعبیر نص قرآنی، هدف ارسال رسل و انزال کتب، اقامه ی قسط و عدل توسط مردم بیان شده است: "لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَاَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ(حدید/25): ما رسولان خود را همراه معجزات روشن فرستادیم و با آن ها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند."
از نگاه راغب نیز قسط همان بهره و نصیب عادلانه است، مثل: نصف و نصفه: [یعنى رعایت عدالت، و انصاف ورزیدن]. (راغب اصفهانی، 1412ق:670)
قسط (بکسر- ق) به معنای عدالت می باشد. و آن از مصادرى است که وصف واقع شوند مثل عدل گویند "رجل قسط"چنان که گویند "زید عدل" و آن در عدالت و ظلم هر دو به کار می رود "قسط الوالى قسطا" یعنى حکمران به عدالت رفتار کرد. هم چنین قسط نصیبى است که از روى عدالت باشد، جمع آن اقساط است در آیه "لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ (یونس/4): تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، به عدالت جزا دهد". ممکن است مراد نصیب باشد.(قرشی بنایی، 1412ق:ج6، 6)
6-1. معنای اصطلاحی قسط
این کلمه در بردارنده مفهوم "اعتدال و حفظ از انحرافو افراط و تفریط" می باشد.
صاحب تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده در رابطه با معنای قسط این چنین می نویسد: "القسط هو توسّط النّفس فی الافعال و الاقوال و الاحوال و الاخلاق و العقائد بین تفریط النّفس عن الاغراض العقلیّه و افراطها فیها بحیث یودّى الى ما نهى عنه کالاغراض الدّنیویّه: قسط وسط قرارگرفتن نفس است در افعال و اقوال و احوال و اخلاق و عقاید، بین تفریط ازغرضهاى عقلى و افراط در آن، به نحوى که به چیزهاى نهى شده، مانند اغراض دنیوى بکشاند." (گنابادی، 1407ق: ج2، 175)
از دیگر معانی اصطلاحی این کلمه آن است که حق هرکس به او برسد و به دیگری داده نشود، و به تعبیر دیگر "تبعیض" صورت نگیرد.
7-1. تفاوت عدل و قسط
بی تردید میان دو واژه ی عدل و قسط تفاوت هایی وجود دارد. قسط واژه ای است که دارای دو معنای کاملاً متضاد است. قسط، رعایت و عدم تجاوز به حق و حقوق دیگران می باشد؛ در حالی که عدل، رعایت اعتدال و تعادل و برابری در تمامی امور به مقتضای احوال آن هاست و علاوه بر رفتار، به گرایش ها، توجهات، علایق و احساسات و تمایلات درونی افراد نیز توجه دارد.
بنابراین شاید بتوان گفت که قسط بیشتر به روابط انسان با دیگران و اشیا و طبیعت توجه دارد؛ در حالی که عدل علاوه برآن، مشتمل بر روابط انسان با خود و خدا نیز هست. این است که در قرآن قسط بیشتر در مورد رعایت حقوق افراد در اجتماع و پاداش و کیفر و اقامه اوامر به کار رفته است. (جمشیدی، 1380ش: 124)
در واقع ارتباط بین عدل و قسط به این خاطر است که قسط، همان عدل مبیّن و ظاهر است؛ لذا در زبان عربی، مکیال(پیمانه) و میزان(ترازو) هردو "قسط" هم گفته می شوند؛ چراکه پیمانه و ترازو، در واقع عدل را جلوی چشم ظاهر می کنند تا دیده شود. امّا بین قسط و عدل تفاوت معنایی وجود دارد. با نگاهی عمیق به آیات قرآن درمی یابیم که قسط در مواردی که سخن از امور مالی است، به کار رفته هم چون امور ایتام و دائما با کیل و میزان در ارتباط است، مانند آیه 85 سوره مبارکه هود که می فرماید: "وَ یا قَوْمِ اَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ اَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْاَرْضِ مُفْسِدِینَ: واى قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت،تمام دهید! و بر اشیاء (واجناس) مردم،عیب نگذارید و از حق آنان نکاهید! و در زمین به فساد نکوشید!". لذا قسط همان عدل در امور اجتماعی و اقتصادی است امّا عدل مفهومی است که در صدق یک حکم و قول، معنای عمومیت و شمولیت دارد؛ بنابراین عدل همان حکم به حق است امّا قسط به معنای اجرای این عدل است.
به طور کلی می توان گفت واژه قسط بیشتر در امور اقتصادى و توزیع اموال براساس عدالت اجتماعى بین افراد به کار مى رود که در این جهت هیچ گونه تبعیضى نباشد که در مقابل جور قرار گرفته است، ولى عدل یک معنى عامى دارد که شامل عدالت در تمامى ابعاد از عقائد و فرهنگ و سیاست و… خواهد شد، که در مقابل ظلم است.
در معجم الفروق اللغویه نیز در مورد تفاوت عدل و قسط چنین آمده است:" قسط، اجراء و تحقق عدل است و پیامدش نیز تطبیق عدل بر موارد و جایگاه های خارجی اش می باشد." (ابو هلال عسکری،1412ق:428)
شاهد این تفاوت آیه 9 سوره مبارکه حجرات می باشد که می فرماید: " وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُوْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَاِنْ بَغَتْ اِحْداهُما عَلَى الْاُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ اِلى اَمْرِ اللَّهِ فَاِنْ فاءَتْ فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ اَقْسِطُوا اِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِین: و هر گاه دو گروه از مومنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهید و اگر یکى از آن دو بر دیگرى تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد و هر گاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست مىدارد."؛ در این آیه، دو واژه عدل و قسط کنار هم آمده اند و طبیعتا بایداین دو، متفاوت باشند.
از دیگر تفاوت های این دو کلمه این است که "عدالت" به این معنا می باشد که انسان حق هر کس را بپردازد، و نقطه مقابلش، آن است که ظلم و ستم کند و حقوق افراد را از آنها دریغ دارد، ولى" قسط" مفهومش آن است که حق کسى را به دیگرى ندهد، و به تعبیر دیگر" تبعیض" روا ندارد، و نقطه مقابلش آن است که حق کسى را به دیگرى دهد. (مکارم شیرازی، 1374ش: ج6، 143)
به طور کلی مفهوم عدل از قسط عمومیّت بیشترى دارد زیرا که قسط در مورد اداى حق دیگران به کار مىرود مانند اداى شهادت، قضاوت، وزن نمودن و پیمانه کردن و امثال آن و به عبارت دیگر قسط، تنها در مواردى استعمال مىشود که به حق غیر مربوط باشد و عدل در مورد حق دیگران و حق خود انسان به کار مىرود.
و در نهایت می توان گفت که قسط در معنای مرادف با عدل، اخص از مفهوم عدل است، زیرا دایره ی عدل به عدل فردی و اجتماعی می رسد و حال آن که قسط، فقط صبغه ی اجتماعی دارد و به عبارت منطقی، از نظر مورد و مصداق، بین عدل و قسط، رابطه ی عموم و خصوص مطلق است. یعنی عام، عدل و خاص، قسط است.
8-1. انواع عدالت
عدالت دارای اقسامی است. برخی از اندیشمندان آن را به عدالت الهی و غیر الهی تقسیم نموده اند، عدل الهی یعنی این که خداوند نسبت به آن چه امکان وجود یا اکمال در وجود دارد رعایت استحقاق را می کند و به آن افاضه وجود یا رحمت می کند. یعنی هر موجودی هر درجه از وجود و اکمال وجود که استحقاق و امکان آن را دارد دریافت می کند و ظلم یعنی منع فیض و امساک وجود از موجودی که استحقاق دارد. (مطهری، عدل الهی، ص 63)
امام علی علیه السلام در رابطه با عدل الهی می فرماید: "لعدله فی کلّ ما جرت علیه صروف قضائه: عدل خداوند در هر چه قضاى او بر آن صورت گرفته است جارى است." (نهج البلاغه، خطبه216، ص333)
حضرت علیه السلام در این حدیث معناى عدالت خداوند را بیان می کند که موجب می شود کمترین ظلم و ستمی در جهان بر کسی وارد نشود.
عدالت الهی را بر سه قسم می دانند: عدالت تکوینی، عدالت تشریعی و عدالت جزایی.عدالت غیرالهی نیز به اقسامی چون عدالت فردی و اجتماعی تقسیم شده است.
عدل از ارکان اعتقادى است. و به خوبى آشکار است که این اعتقاد خود به خود مومنان موحّد و یکتاپرست را بر آن وامىدارد که به عدالت اجتماعى و فردی معتقد شوند و به تقویت آن بپردازند، و هر چه در توان دارند به تحقّق بخشیدن آن کوشا باشند، چنان که سیره پیامبران و اوصیا علیهم السلام نیز چنین بوده است. و این امر آشکار است و هیچ تردیدى در آن نیست، زیرا که عدل خداوند منحصر به امور تکوینى نیست بلکه امور تشریعى را نیز شامل مىشود؛ بنا بر این اساس، هیچ ظلم و عدوانى با هیچ گونه توجیهى در دین اسلام روا نیست.
1-8-1. تعریف عدالت فردی
عدالت فردی به همان معنایی است که در اصطلاح فقه به کار رفته است. عدالت فقهی ملکه ای است نفسانی که انسان را مصون از انحراف و ملتزم به دستورات شرع می کند و از ارتکاب کارهایی که به نظر عرف متشرع گناه کبیره و اصرار بر صغائر است، بازمی دارد. این معنا از عدالت همان است که در بسیاری از مسئولیت ها شرط لازم برای مرجعیت، قضاوت، شهادت، امامت و مانند این ها دانسته شده است (طباطبایی، 1417ق:ج6، 206).
2-8-1. تعریف عدالت اجتماعی
انسان از این جهت که بالطبع مدنی است برای ادامه حیات مادی خود نیازمند به تشکیل جامعه و حکومت است و باید در پوشش اجتماع زندگی کند و لازمه زندگی بشری تنازع و اختلاف است لذا ضرورت دارد قوانین و مقرراتی بر آنان حاکم باشد که هر کدام را بر حقوق و وظایف خود نسبت به جامعه آشنا سازند و این امکان را به وجود آورد که در مواقع تصادم، همه تا آن اندازه که ممکن است از حقوق حقه خود بهره مند شوند و در عین حال به وظایف خود در مقابل حقوق دیگران عمل نمایند. به بیان دیگر، عدالت اجتماعی عبارت است از این که حق هر صاحب حقی را به او بدهند و هر کس به حق خودش که لایق و شایسته آن است برسد، نه ظلمی به او شود و نه او به کسی ظلم کند. (طباطبایی، 1417ق:ج1،379)
آیت اللّه مصباح نیز با علامه طباطبایی هم عقیده است و عدالت اجتماعى را این گونه تعریف نموده است: "عدالت در مفهوم اجتماعى یعنى: دادن حق هر صاحب حقى" (مصباح، 1384ش: 45)
این نوع عدالت بیشتر به حقوق فی نفسه انسانها و حقوق مربوط به روابط افراد جامعه با یکدیگر مربوط میشود. تمام افراد جامعه، جدای از شخصیت حقوقی شان، در حقوقی که عدالت اجتماعی بدان ها تکیه دارد، برابرند. تکیه گاه عدالت اجتماعی نیز حقوقی است که انسانها به دلیل انسان بودن و به دلیل عضویت در اجتماع، از آن ها برخوردارند. تساوی در حق حیات و تساوی در آزادی از مصادیق مهم عدالت اجتماعی اند. از این رو تساوی در برابر قانون میتواند شاخصه مهم عدالت اجتماعی محسوب شود.
به طور کلی می توان گفت عدالت اجتماعی عبارت است از این که در یک جامعه، هر فردی کم و بیش چنین احساس کند که آن چه حق اوست، مانند افراد دیگر به او اعطاء می شود، پس، عدالت اجتماعی وقتی تقویت می شود که حکومت و اداره کنندگان جامعه حتّی المقدور در اجرای وظایف محوله در محدوده ی قانون تفاوتی بین افراد قائل نشوند تا همه ی افراد بتوانند از فرصت های مساوی در دو امر آموزش، بهداشت و درمان و … بهره مند شوند. بنابراین عدالت اجتماعی شرایط یکسانی را در همه زمینه ها برای سایر افراد جامعه ایجاد می نماید و هرگونه تبعیض، فاصله طبقاتی، نابرابری های موجود در زمینه قدرت سیاسی، پایگاه اجتماعی و دسترسی همگانی به اطلاعات و دانش را از بین می برد، و از ضایع شدن حقوق مردم جامعه جلوگیری می نماید.
به تعبیر دیگر، عدالت اجتماعی برابری در شرایط زندگی افراد و برابری در فرصت های اجتماعی، برابری درآمدها، و برابری در جلب رضایت خاطر آحاد جامعه است.
بر قراری عدالت اجتماعی، منجر به ایجاد توازن در سطح جامعه می گردد، به طوری که همه انسان ها می توانند به میزان مساوی از نعمت های الهی و سایر امکانات موجود در جامعه، بهره مند گردند، و از به انحصار درآمدن امکانات در دست گروه خاصی از جامعه جلوگیری می کند.
امام على علیه السلام عدالت اجتماعى را به معناى تدبیر عمومى گرفته و مى فرماید: "الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ وَ الْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ: عدالت، تدبیر عمومى مردم است، در حالى که بخشش، گروه خاصى را شامل است." (نهج البلاغه، حکمت437، ص553)
با توجه به این حدیث، عدالت اجتماعى عبارت است از تدبیر جامعه و امور مردم، به گونه اى هر چیزى در جاى خویش قرار گرفته و حق کسى ضایع نگردد. و این عدالت برای همه مردم، این امکان را فراهم می کند که از نعمت ها و موهبت ها بهرهمند شوند. چون که عدالت تدبیرگرى عمومى و داراى افقى گسترده است.
امام علی علیه السلام چنان جایگاهی برای عدالت اجتماعی قائل بود که در عهدنامه ی مالک اشتر به وی چنین می فرماید: "وَ اجْعَلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَکَ وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَ اَعْوَانَکَ مِنْ اَحْرَاسِکَ وَ شُرَطِکَ حَتَّى یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ فَاِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلى الله علیه وآله) یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِنٍ لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّهٌ لَا یُوْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِیَّ وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضِّیقَ وَ الْاَنَفَ یَبْسُطِ اللَّهُ عَلَیْکَ بِذَلِکَ اَکْنَافَ رَحْمَتِهِ وَ یُوجِبْ لَکَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ: براى مراجعان خود وقتى مقرر کن که به نیاز آن ها شخصا رسیدگى کنى! مجلس عمومى و همگانى براى آن ها تشکیل ده و درهاى آن را به روى هیچ کس نبند و به خاطر خداوندى که تو را آفریده تواضع کن و لشکریان و محافظان و پاسبانان را از این مجلس دور ساز! تا هر کس با صراحت و بدون ترس و لکنت سخنان خود را با تو بگوید، زیرا من بارها از رسول خدا (صلى الله علیه وآله)این سخن را شنیدم "ملتى که حق ضعیفان را از زورمندان با صراحت نگیرد، هرگز پاک و پاکیزه نمىشود و روى سعادت نمىبیند" سپس خشونت و کندى آن ها رادر سخن تحمل کن، در مورد آن ها هیچ گونه محدودیت و استکبار روا مدار که خداوند به واسطه این کار، رحمت واسعش را بر تو گسترش خواهد داد و موجب ثواب اطاعت او براى تو خواهد شد." (نهج البلاغه، نامه53، ص439)
آیت الله مکارم شیرازی نیز درمورد اهمیت عدالت اجتماعی می گوید:"مساله عدالت اجتماعی در زمینه مسائل اقتصادی همیشه مهم ترین مشکل جوامع انسانی بوده است و غالب جنگ ها و نزاع های خونین و بسیاری از مفاسد اجتماعی، به خاطر زیر پا گذاشتن این اصل ظهور و بروز می کند. این مساله، موضوع بیشترین پرونده های دادگستری ها را تشکیل می دهد و به همین دلیل برای ایجاد صلح و صفا و نظم و آرامش و مبارزه با مفاسد اخلاقی و انواع انحرافات، باید نخست به سراغ احیای عدالت اجتماعی رفت." (مکارم شیرازی، 1378ش، ج2، 345)
9-1. انواع عدالت اجتماعی
عدالت اجتماعی شامل عدالت سیاسی، عدالت اقتصادی، عدالت قضائیمی گردد.
1-9-1. تعریف عدالت سیاسی
منظور از عدالت سیاسی آن است که امور کشور به گونه ای شایسته اداره شود تا مردم در فضایی عادلانه به زندگی خود ادامه دهند. برخورداری از برابری، آزادی، امنیت و آسایش به عنوان حقوق طبیعی افراد جامعه، بی تردید تامین کننده این فضای عادلانه خواهد بود. (آشوری، 1383ش: 207)
چنان چه امام على علیه السلام می فرماید: "کفى بالعدل سائسا: براى تدبیر امور مردم، اجراى عدالت کافى است." (تمیمى آمدى، 1410ق،20)
اجرای عدالت سیاسی توسط والی و یا زمامدار هر حکومتی انجام می پذیرد و امام علی علیه السلام در رابطه با حقوق متقابل والی و رعیت می فرماید: "وَ اَعْظَمُ مَا اِفْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْکَ اَلْحُقُوقِ حَقُّ اَلْوَالِی عَلَى اَلرَّعِیَّهِ وَ حَقُّ اَلرَّعِیَّهِ عَلَى اَلْوَالِی فَرِیضَهٌ فَرَضَهَا اَللَّهُ سُبْحَانَهُ لِکُلٍّ عَلَى کُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِاُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِینِهِمْ فَلَیْسَتْ تَصْلُحُ اَلرَّعِیَّهُ اِلاَّ بِصَلاَحِ اَلْوُلاَهِ وَ لاَ تَصْلُحُ اَلْوُلاَهُ اِلاَّ بِاسْتِقَامَهِ اَلرَّعِیَّهِ فَاِذَا اَدَّتْ اَلرَّعِیَّهُ اِلَى اَلْوَالِی حَقَّهُ وَ اَدَّى اَلْوَالِی اِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ اَلْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ اَلدِّینِ وَ اِعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ اَلْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى اَذْلاَلِهَا اَلسُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ اَلزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ اَلدَّوْلَهِ وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْاَعْدَاءِ: و در میان حقوق الهى، بزرگ ترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است. مردم اصلاح نمى شوند مگر به اصلاح حاکمان و حاکمان اصلاح نمى شوند مگر به استقامت و پایدارى مردم. و آن گاه که مردم حق رهبرى را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه بین آن ها عزت یابد و راه هاى دین پایدار و نشانه هاى عدالت برقرار و سنت (پیامبر) پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار، و دشمن در آرزوهایش مایوس مى گردد." (نهج البلاغه، خطبه216، ص333)
با توجه به این کلام حضرت منظور از عدالت سیاسی، حقوق متقابلی است که والی و رعیت بر یکدیگر دارند. در واقع زمانی که والی و رعیت حقوق یکدیگر را ادا کنند عدالت سیاسی پدید می آید. بر این اساس عدالت سیاسی دارای دو عنصر است؛ یکی حقوق مردم بر حاکم و دیگری حقوق حاکم بر مردم. از مولفههای دسته اول میتوان از تامین و اجرای عدالت اقتصادی و اجتماعی توسط حاکم و توجه به حق نظارت و کنترل مردم بر حاکم را نام برد. از مولفههای دسته دوم میتوان اجرای دستورات حاکم، پرداختن مالیاتهای دولتی و به طور کلی تن دادن به قانون را ذکر کرد.
2-9-1. تعریف عدالت اقتصادی
عدالت مراعات حقوق ذی حقان و عدالت اقتصادی رعایت حقوق اقتصادی آنان است. یکی از حقوقی که مردم در حکومت اسلامی دارند تامین رفاه نسبی اقتصادی آنان است که بر ذمّه ی حاکم و یا حکوت اسلامی است. مفاهیمی هم چون توزیع عادلانه درآمد، استحقاق برابر در برخورداری از منابع ملّی و به طور خاص برخورداری از بیت المال، تامین رفاه نسبی و رفع فقر در جامعه ی اسلامی از مصادیق عدالت اقتصادی هستند. مراعات حقوق اقتصادی مستلزم توزیع درآمد، رفع فقر، کمتر شدن فاصله طبقاتی میان اقشار جامعه و تحت پوشش قرار دادن اقشار آسیب پذیر جامعه توسط حکومت اسلامی تحت عنوان تامین اجتماعی می باشد که رعایت موارد مذکور متضمن برقراری عدالت اقتصادی خواهد بود.با توجه به آن چه ذکر شد می توان گفت عدالت اقتصادی یعنی رسیدن به زندگی بدون فقر. چنان چه امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:"وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَاَ النَّسَمَهَ لَوِ اقْتَبَسْتُمُ الْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِهِ … وَ اَخَذْتُمُ الطَّرِیقَ مِنْ وَاضِحِهِ وَ سَلَکْتُمْ مِنَ الْحَقِّ نَهْجَهُ لَنَهَجَتْ بِکُمُ السُّبُلُ وَ بَدَتْ لَکُمُ الْاَعْلَامُ وَ اَضَاءَ لَکُمُ الْاِسْلَامُ فَاَکَلْتُمْ رَغَداً وَ مَا عَالَ فِیکُمْ عَائِلٌ وَ لَا ظُلِمَ مِنْکُمْ مُسْلِمٌ وَ لَا مُعَاهَدٌ وَ لَکِنْ سَلَکْتُمْ سَبِیلَ الظَّلَامِ فَاَظْلَمَتْ عَلَیْکُمْ دُنْیَاکُمْ بِرُحْبِهَا: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جان دار راآفرید، اگر علم را از معدنش اقتباس کرده بودید… و از میانه راه به رفتن پرداختهبودید و راه حق را از طریق روش آن پیموده بودید، راه ها بر شما روشن می شد و نشانه های هدایت آشکار می گردید و فروغ اسلام شما را فرا می گرفت. در آن صورت، به رفاهیفراوان دست می یافتید، دیگر هیچ خانواده ای بی هزینه نمی ماند و هیچ مسلمان یاکافری که در پیمان مسلمانان است، گرفتار ستم نمی گشت." (کلینی، 1407ق:ج8، 32)
منظور امام در این حدیث این است که با اجرای عدالت، دیگر هیچ خانواده ای فقیر و نیازمند نمی ماند.
مهم ترین هدف از عدالت اجتماعی در حوزه مسائل مادی و اقتصادی، مبارزه با فقر، اختلاف طبقاتی، جلوگیری از تشکیل طبقه مرفهان، جلوگیری از اسراف، تبذیر، انحصار تجاری و تولیدی و احتکار و ایجاد فضا و روابطی عادلانه برای استفاده همگان از مواهب طبیعی است. به همین دلیل امام علی علیه السلام در پاسخ به اعتراض کسانی که به وی می گویند چرا بیت المال را به طور تساوی بین مردم تقسیم کرده است؟ و خواستار این امر می شوند که امام علیه السلام، عدالت اقتصادی را رعایت نکند و اموال بیشتری را به آنان اختصاص دهد، می فرماید: "اَ تَاْمُرُونِّی اَنْ اَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ وَ اَللَّهِ لاَ اَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا اَمَّ نَجْمٌ فِی اَلسَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ کَانَ اَلْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ اِنَّمَا اَلْمَالُ مَالُ اَللَّهِ اَلاَ وَ اِنَّ اِعْطَاءَ اَلْمَالِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ اِسْرَافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی اَلدُّنْیَا وَ یَضَعُهُ فِی اَلْآخِرَهِ وَ یُکْرِمُهُ فِی اَلنَّاسِ وَ یُهِینُهُ عِنْدَ اَللَّهِ:آیا به من دستور مىدهید که با ستم به کسى که فرمانرواى او شدهام پیروزى به دست آورم؟ به خدا سوگند تا روزگار افسانه بقا مىسراید و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مىکنند، دست به چنین کارى نمىزنم. اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر مى داشتم که چنین تقسیم سزا است ـ تا چه رسد که مال، مالِ خداست. بدانید که بخشیدن مال به کسى که مستحق آن نیست، با تبذیر، و اسراف یکى است. قدر بخشنده را در دنیا بالا برد و در آخرت فرود آرد، او را در دیده مردمان گرامى کند، و نزد خدا خوار گرداند." (نهج البلاغه، خطبه 126، ص183)
خداوند برای ایجاد و تحقق عدالت اقتصادی هر گونه نظام اقتصاد ربوی را نفی می کند و به بسط و گسترش نظام اقتصادی عادلانه و سالم توجه می دهد و می فرماید: "یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا اِنْ کُنْتُمْ مُوْمِنِینَ(بقره/278): اى کسانى که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و آن چه از (مطالبات) ربا باقى مانده، رها کنید اگر ایمان دارید!"
3-9-1. تعریف عدالت قضایی
عدالت قضایی به این معناست که بعضی از انسان ها حقوق دیگر افراد جامعه را زیر پای می گذارند، در نتیجه نیاز به داوری عادلانه و ممانعت از تضییع حقوق انسان ها در جامعه پدید می آید. این نیاز تنها با نیروی عدالت حقوقی و قضایی مرتفع می شود.) محمدی ری شهری، 1421ق: ج4، 251 و 265)
چنان چه امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید: "انْظُرْ اِلَى اَهْلِ الْمَعْکِ وَ الْمَطْلِ وَ دَفْعِ حُقُوقِ النَّاسِ مِنْ اَهْلِ الْمَقْدُرَهِ وَ الْیَسَارِ مِمَّنْ یُدْلِی بِاَمْوَالِ الْمُسْلِمِینَ اِلَى الْحُکَّامِ فَخُذْ لِلنَّاسِ بِحُقُوقِهِمْ مِنْهُمْ وَ بِعْ فِیهَا الْعَقَارَ وَ الدِّیَارَ فَاِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ مَطْلُ الْمُسْلِمِ الْمُوسِرِ ظُلْمٌ لِلْمُسْلِمِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ عَقَارٌ وَ لَا دَارٌ وَ لَا مَالٌ فَلَا سَبِیلَ عَلَیْهِ وَ اعْلَمْ اَنَّهُ لَا یَحْمِلُ النَّاسَ عَلَى الْحَقِّ اِلَّا مَنْ وَرَّعَهُمْ عَنِ الْبَاطِلِ؛ مواظب مردمان پول دار و متمکن باش، که براى پرداختن طلب دیگران امروز و فردا مىکنند و آنان را سر مىدوانند، و از مال مردم به حاکمان رشوه مىدهند، پس حقوق مردم را از ایشان بستان و براى این امر، خانهها و ملک ها را بفروش! که من از پیامبر خدا "ص" شنیدم که گفت: سردوانیدن فرد مسلمان متمکن مسلمان دیگر را ستم است. و هر کس که ملک و خانه و مال نداشته باشد، دستى بر او نیست. و بدان که فقط کسى مردمان را به رعایت حق وا مىدارد که آنان را از باطل دور کند." (کلینی، 1407ق:ج7، 412)
مقصود از این عدالت، آن است که اگر افراد جامعه ی انسانی از حیث انسانیت و کرامت و حقوق انسانی مساوی اند و همگان در برابر قانون یکسانند که چنین است باید در مقام داوری، حقّ کسی که مورد تجاوز قرار گرفته، ستانده شود و هیچ گونه ملاحظات اعتباری و غیر ارزشی مورد توجّه قرار نگیرد. عدالت بر این معنا، بر احقاق حقّ تضییع شده متوقّف است. عدالت قضایی را می توان دادگری در گستره ی اجرای قانون دانست که جزئی از قضیه ی بزرگ تر عدالت در قانون گذاری است.
فهرست منابع و مآخذ
قرآن
نهج البلاغه نسخه صبحی صالح، قم: انتشارات هجرت، 1414ق
1. آشوری، داریوش، دانش نامه سیاسی، تهران: نشرمروارید، چ سوم، ۱۳۷۳ش
2. آشوری،محمد، حقوق بشر و مفاهیم مساوات، انصاف و عدالت، تهران: انتشارات دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه،1383ش
3. ابن ابىالحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهجالبلاغه، قم: آیه الله مرعشی نجفی، 1404ق
4. ابن بابویه قمی، ابوجعفر محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، محقق: علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413ق
5. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل رسول صلی الله علیه وآله، محقق: علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین قم، جامعه مدرسین، 1403ق
6. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، قم: موسسه آل البیت علیهم السلام، 1385ق
7. ابن فارس قزوینی، ابوالحسن احمد، معجم مقاییس اللغه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1422ق
8. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، چ سوم، 1414 ق
9. ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویه، قم: جامعه مدرسین، 1412ق
10. احمدی، علی اصغر، عدالت اجتماعی، موانع و دستاوردهای آن، فصلنامه معرفت، سال بیستم، شماره171، اسفند1390
11. افتخاری، اصغر، نسبت عدالت و امنیت در اندیشه سیاسی شیعه، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال چهارم، شماره3، تابستان1388
12. بحرانی، علی بن میثم، شرح نهج البلاغه، بی جا، دفتر نشر الکتاب، 1362ش
13. تقی زاده، محمود، مسائل جامعه شناسی از دیدگاه امام علی(ع)، تهران: هیئت تحریریه بنیاد نهج البلاغه، 1373ش
14. تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، محقق و مصحح: سید مهدى رجائى، قم: دار الکتاب الاسلامی، 1410ه ق
15. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم: موسسه انصاریان، 1381ش
16. جعفرى، محمدتقى، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ دوم، 1363ش
17. ـــــــــــــــــ ، حکمت اصول سیاسی اسلام، تهران: بنیاد نهج البلاغه، 1379ش
18. جمال زاده، ناصر، عدالت سیاسی و اجتماعی در سه رهیافت فقهی، فلسفی و جامعه شناسی، مجله دانش سیاسی، شماره8، پاییز و زمستان1387
19. جمشیدی، محمد حسین،نظریه ی عدالت، تهران: پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، 1380ش
20. حائرى، محسن، اندیشههاى اقتصادى در نهجالبلاغه، تهران: بنیاد نهجالبلاغه، چدوم، 1386ش
21. حکیمی، محمدرضا وحکیمی، محمد و حکیمی، علی، الحیاه، ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ اول، 1380ش
22. خلیلی، محمد علی، فرهنگ عربی به فارسی، کتابفروشی و چاپخانه ی علی اکبر علمی، بی تا
23. خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم، تهران: دانشگاه تهران، 1366ش
22. خویی، ابراهیم بن حسین، الدره النجفیه، بی جا، بی تا
24. دلشاد تهرانی، مصطفی، تراز حیات: ساختارشناسی عدالت در نهج البلاغه، تهران: انتشارات دریا، چاپ اوّل، 1390ش
25. ــــــــــــــــــــ ، حکومت حکمت، تهران: خانه اندیشه جوان، 1379ش
26. ــــــــــــــــــــ ، دلالت دولت: آیین نامه ی حکومت و مدیریت در عهدنامه ی مالک اشتر، انتشارات دریا، چ اوّل، 1388ش
27. ــــــــــــــــــــ ، دولت آفتاب، تهران: خانه اندیشه جوان، چ اوّل،1384ش
28. دهقان، حمید، شمیم عدالت، قم: انتشارات رسالت، چ اوّل، 1384ش
29. دیریاز، عسگر، عدالت اقتصادی در کلام و سیره علی(ع)، مجله حوزه و دانشگاه، 1380، ش27
30. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، دمشق بیروت: دارالعلم دارالشامیه، چ اوّل، 1412ق
31. رسولیان، سید عباس، مجموعه مقالات همایش دوسالانه اقتصاداسلامی، تهران: پژوهشکده اقتصاد دانشگاه تربیت مدرس، 1378ش
32. سبحانی فر، محمد جواد و ابوالقاسم مردمی، عدالت اجتماعی در فرهنگ علوی، دو فصلنامه علمی – پژوهشی پاسداری فرهنگی انقلاب اسلامی، سال دوم، شماره6، پاییز و زمستان1391
33. شریعت، فرشاد، بررسی ابعاد نظری عدالت در گفتمان سیاسی اسلام و غرب، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)، 1387ش
34. شریفی، عنایت الله، عدالت اجتماعی از منظر قرآن کریم، فصلنامه رهیافت انقلاب اسلامی، سال پنجم، شماره16، پاییز1390
35. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، قم: موسسه آل البیت علیهم السلام، 1409ق
36. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، قم: دفتر انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،چ پنجم، 1417 ق
37. طبرسی، فضل بن حسن، نثر الآلئ، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چ دوم، 1384ش
38. ـــــــــــــــــــــ ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372ش
39. عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، مصحح: محمد محیی الدین عبدالحمید، المکتبه التجاریه الکبری، بی تا
40. علیخانی، علی اکبر، توسعه سیاسی از دیدگاه امام علی(ع)، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل وابسته به موسسه انتشارات امیرکبیر، چ دوم، 1381ش
41. عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران: امیرکبیر، 1361ش
42. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم: انتشارات هجرت، چ دوم، 1410ق
43. فیض کاشانی، محمد بن محسن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، تهران: انتشارات الصدر، 1415ق
44. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الوافی، اصفهان: کتابخانه امام امیرالمومنین علی علیه السلام، 1406ق
45. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1412ق
46. قرضاوی، یوسف، مشکله الفقر وکیف عالجها الاسلام، بیروت: موسسه الرساله، 1412ق
47. قزوینی، عبدالکریم ابن محمد یحیی، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امیرمومنان(علیه السلام)، به کوشش رسول جعفریان، قم: انتشارات کتاب خانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، 1371ش
48. قمی، شیخ عباس، شرح حکم نهج البلاغه، تهران: بنیاد نهج البلاغه، 1375ش
49. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چ چهارم،1407ق
50. گنابادی، سلطان محمد، تفسیر بیان السعاده فی مقامات العباده، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1407ق
51. لبیب بیضون، تصنیف نهج البلاغه، قم: مرکز انتشارات دفترتبلیغات اسلامی، چ سوم، 1375ش
52. لنکرانی، محمد فاضل، آئین کشورداری از دیدگاه امام علی(ع)، تقریر و تنظیم: حسین کریمی،تهران: دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، 1373ش
53. لیثی واسطی، علی بن محمد، عیون الحکم و المواعظ، محقق: حسین حسنی بیرجندی، قم: دارالحدیث، 1376ش
54. محمدی ری شهری، محمد، موسوعه الامام علی بن ابی طالب، قم: دارالحدیث للطباعه و النشر، چ اوّل، 1421ق
55. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، بیروت: دارالوفاء، چاپ دوم، 1403ق
56. مصطفی ابراهیم، معجم الوسیط، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1400ق
57. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: بنگاه نشر و ترجمه کتاب، 1360ش
58. مصباح، محمدتقى، حقوق و سیاست در قرآن، قم: موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره، 1384ش
59. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، تهران: صدرا، بی تا (الف)
60. ــــــــــــــ، سیری در سیره ائمه اطهار علیهم السلام، تهران: صدرا، بی تا (ب)
61. ــــــــــــــ ، سیرى در نهج البلاغه،تهران: صدرا،بى تا (ج)
62. ــــــــــــــ ، عدل الهی، تهران: صدرا، بى تا (د)
63. ــــــــــــــ ، مجموعه آثار، تهران: صدرا، چ دوم، 1370ش
64. مغنیه، محمدجواد، فى ظلال نهجالبلاغه، بیروت: دارالعلم للملایین، 1973م
65. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، پیام امیرالمومنین علیه السلام، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چ اوّل، 1378ش
66. ــــــــــــــــــــــــــــ ، پیام امیرالمومنین علیه السلام، تهران: دارالکتب الاسلامیه،1381ش
67. ــــــــــــــــــــــــــــ ، پیام امیرالمومنین علیه السلام، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1387ش
68. ــــــــــــــــــــــــــــ ، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1374ش
69. موسوی، سید عباس، شرح نهج البلاغه، بیروت: دارالرسول الاکرم- دارالمحجه البیضاء، چ اوّل، 1376ش
70. میرخلیلی، محمود و محمد علی حاجی ده آبادی، دانش نامه امام علی علیه السلام، زیر نظر علی اکبر صادقی رشاد، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380ش
71.نظرى، فرشاد، عدالت و سیاست؛ بررسى ابعاد نظرى و کاربردى عدالت در گفتمان سیاسى اسلام و غرب، تهران: دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1387ش
72. نیکو برش راد، فرزانه، حکومت و عدالت اجتماعی در دوران امام علی علیه السلام، تهران: نغمه نو اندیش، 1386ش
73. هاشمی خراسانی، حجت، شرح صد و ده کلمه از کلمات امیرالمومنین علیه السلام، قم، نشر حازق، چ اوّل، 1370ش
74. هاشمى خوئى، میرزاحبیباللّه، منهاج البراعه فى شرح نهجالبلاغه، تصحیح سیدابراهیم میانجى، تهران: المکتبه الاسلامیه، چ چهارم،1400ق
75. هاشمی رفسنجانی، (آیت الله) علی اکبر، عدالت اجتماعی، تهران: انتشارات امام صادق (ع)، بی تا