تارا فایل

مبانی نظری ابتلاء، فتنه، امتحان، تمحیص، تمییز، نظر، نبین



ابتلاء، شناخت و مبانی آن

1-1- تعریف ابتلاء
ابتلاء درقرآن با واژه هایی از قبیل بلاء، فتنه و امتحان بیان شده است که بیشترین کاربرد به واژه ی ابتلاء وفتنه اختصاص دارد. واژه های دیگری نیز وجود دارند که اختصاص به ابتلاء ندارد لکن در اهداف، مترادف واژه ابتلاء می باشند.
1-1-1- معنای لغوی ابتلاء
ریشه ی این کلمه "بلو" در اصل به معنی کهنگی و فرسودگی است.1 "بلی الثوبُ بلی وبلاءً به معنای لباس وجامه کهنه وفرسوده شده می باشد"2 به کسی که مسافرت او را خسته وفرسوده کرده باشد می گویند: "ابلاهُ السفر"3، "بلاء" به معنی آزمودن وامتحان کردن هم به کار می رود. "بَلَوته؛یعنی او را آزمودم ومثل این که از زیادی آزمایش او را خسته وفرسوده کردم."4 درزبان عربی گاه از غم واندوه ونعمت نیز به بلاء تعبیرشده ودرعلّت این نام گذاری گفته اند: "سمی الغم بلاءً من حیث انه یبلی الجسم"5، غم از آن جهت که جسم را فرسایش می دهد بلاء نامیده می شود.
مرحوم طبرسی در این زمینه می نویسد:
"به نعمت ویا خسارت وزیان از آن جهت بلاء می گویند که در اصل، بلاء آن چیزی است که به وسیله ی آن حالات انسان از صبر وشکر ظاهر می شود پس به این جهت خداوند انسان ها را با نعمت ها امتحان می کند تا شکر آن ها را ظاهر سازد و همچنین آنان را با شدائد وسختی ها می آزماید تا صبر آنان پدیدار گردد و از این راه به ثوابی نائل آیند."6
ابن فارس می نویسد: "بلوی: البلاء واللام والواو والیاء، اصلان؛ احدهما: اخلاق الشیء والثانی: نوعٌ من الاختبار"7، بلوی: با، لام، واو دارای دو معنای اصلی است؛ نخست به معنای فرسوده شدن چیزی و دوم به معنای اختیار وآزمایش است، معنای اخیر درکتب لغوی دیگر نیز آورده شده است.8
تکالیف و مسئولیت ها هم بلاء نام دارند، "البلاء:التکلیف لانه شاق البدن".9 چرا که اولاً بدن به راحتی تمایل دارد و تمام تکالیف برای تن وجسم سخت و مشکل است. ثانیاً آن ها آزمون هایی از طرف خداوند است10 "وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَالصَّابِرینَ وَ نَبْلُوَا اخْبارکُم".11 والبته ما شما را در مقام امتحان می آوریم تا آن که در راه خدا جهاد وکوشش دارد وصبر می کند مقامش معلوم سازیم واخبار و اظهارات شما نیز (به مقام عمل) بیازماییم. برخی از لغویون بلاء را به معنی ایجاد ودگرگونی وتحول نیز می دانند. "ان الاصل الواحد فیها هو ایجاد التحول، ای التقلب و التحویل وهذا المعنی ینطبق بجمیع مواردها ومصادیق ها من دون ای تجوز او یتکلف فیها واما الامتحان والاختبار والابتلاء… فکل هذه من معانی مجازیه ومن لوازم الاصل وآثاره بحسب الموارد".12 اصل درواژه ی بلاء ایجاد تحول و دگرگونی، به معنی تبدیل شدن وتغییر کردن می باشد و این معنی مطابق است باتمام موارد آن و مثال های غیر از معنی دچار شدن و کلماتی نظیر امتحان، اختبار و ابتلاء تمام این معانی، مجازی(معناهای ثانوی کلمه) هستند و از لوازم اصل معنا وآثار(کارکردهای فعل) آن هستند که بنا به موارد (درجملات مختلف) به کار می روند. "وَ لَنَبْلُوَنَّکُم بِشیءٍ مِّنَ الخُوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْامْوالِ وَ الْانفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ الصَّابِرین"،13و البته شما را به پاره ای از سختی ها چون ترس وگرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم، و صابران را بشارت و مژده بده. "ای نجد تحولاً فی حالاتهم و اختلالاً فی امور معاشهم بعوارض الخوف اوالجوع او غیرهما".14 تحول و دگرگونی در حالاتشان و تغییر و پریشانی در کارهای زندگیشان به دلیل ترس، گرسنگی یا غیر این دو ایجاد می کنیم.
گروهی معنای اصلی آن را آزمایش و اختیار (آزمایش کردن) در نظر گرفته اند و گروهی دیگر معانی اصلی آن را دگرگونی و کهنه شدن می دانند. لذا در معنای اصلی آن اختلاف است.
"ابتلاء" مصدر ثلاثی مزید از باب افتعال از ماده "بلو" است. این واژه و مشتقات آن در قرآن 37 بار در ضمن 34 آیه به کار رفته است.15 واژه ابتلاء نیز در قرآن در دو معنا به کار رفته است که عبارتند از:
1-کهنه شدن و زایل شدن "یَئادَمُ هَل ادُلُّکَ عَلیَ شَجَرَهِ الخُلدِ وَ مُلکٍ لَّا یَبلی".16 آیا تو را به درخت جاویدانی و مُلکی زوال ناپذیر راه بنمایم؟ "ملکٌ لایبلی ای لایزول و لایضعف".17 منظور از ملک زوال ناپذیر زائل نشدن و ضعیف نشدن است.
2-امتحان و آزمایش "فَامَّا الانسَانُ اِذَا مَا ابتَلَئهُ ربُِّه".18 امّا انسان، هنگامی که پروردگارش وی را می آزماید، "ای امتحنه".19 ابتلاء در این آیه شریفه به معنای امتحان و آزمایش کردن است.
می توان ابتلاء و بلاء را از یک ماده دانست و به آزمایش کردن معنا نمود. امّا تفاوتی که بلاء و ابتلاء دارند این است که "فی الابلاء توجّه مخصوص الی جهه صدور التحویل من الفاعل و نظر خاصّ الی قیامه به-وفی الابتلاء توجّه مخصوص الی صدور الفعل بالطّوع و الرغبه و الاراده الخاصه".20 در بلاء توجه به جهت انجام دهنده دگرگونی معطوف است و به برپا کننده آن توجه می شود ولی در ابتلاء توجه به این جهت است که جریان فعل با رضایت و میل و اختیار می باشد.
1-1-2. واژه های مرتبط با ابتلاء
خداوند در قرآن موضوع ابتلاء را با تعابیر دیگری هم آورده است و فرهنگ های لغت نیز درباره واژه های مترادف ابتلاء تعاریفی را بیان کرده اند از جمله مهم ترین واژه های مترادف با ابتلاء عبارتند از:
1-1-2-1. فتنه
فتنه از ریشه فَتَنَ می باشد که در کتب لغت معانی متعددی دارد و در قرآن نیز در پانزده21 معنا به کار رفته است اما ما معنایی را که مترادف با ابتلاء می باشد را ذکر می کنیم. طریحی در کتاب مجمع البحرین می نویسد: "الفتنه؛ الابتلاء و الامتحان"،22 فتنه به معنای ابتلاء و امتحان است. "احَسِبَ النَّاسُ ان یُترکُوا ان یَقُولُوا ءَامَنَّا وَ هُم لَا یُفتَنُون"،23 آیا مردم پنداشته اند که چون بگویند: ایمان آوردیم، رها شوند و دیگر آزمایش نشوند؟ این معنای فتنه از جمله "فَتنتّ الفِضَه والذهب"24 گرفته شده است. برای جدا نمودن ناخالصی های طلا و نقره این دو را در آتش می گدازند تا سره از ناسره تفکیک شود و چون آزمودن هم ملازم با گداخته شدن در سختی ها است، به این مناسبت این کلمه در این معنی استعمال شده است. ابن ابی الحدید می نویسد:"فتنه گاهی بر مصیبت و بلاء که به انسان می رسد اطلاق می شود و گاهی بر اختیار و امتحان و گاهی هم بر سوزاندن و زمانی بر گمراهی و ضلالت، اما اصل کلمه فتنه به معنی اختیار و امتحان است و اعتبارات دیگر به آن برمی گردد".25 ازهری و غیر او از لغویون نیز گفته اند که جامع و ماحصل معنای فتنه ابتلاء و امتحان می باشد. "جِماع معنی الفتنه فی کلام العرب الابتلاء و الامتحان".26 صاحب تفسیر المنار می نویسد: "از زمان های دور مشهور شد که فتنه به معنای پراکنده کردن شر درمیان مردم است و بنابراین استعمالات غریبی هم پیدا کرده بود. این کلمه زمانی به جنگ و گاهی به شیطان نسبت داده می شد و لذا شیطان را به فنّان توصیف نموده بودند لکن این ها معانی فرعی کلمه بوده و معنای اصلی کلمه امتحان و آزمایش است".27
در روایتی از ابن زید در تفسیر آیه"وَاعلَمُوا انَّمَا اموَالُکُم و اولَادُکُم فِتنَه"28 آمده است: "قال فتنه، الاختیار و قرا قول الله تعالی "وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَالخَیرِ فِتنَهً"29". فتنه به معنای اختیار است، و به این آیه استناد کرد؛"شما را با شر و خیر امتحان می کنیم".30
در نتیجه می توان گفت فتنه، امتحانی است از جانب خداوند، تا افراد بر طبق آنچه که در عمل ظاهر می سازند عذاب و پاداش داده شوند و نه براساس علم ازلی.
1-1-2-2. امتحان
امتحان در لغت به معنای آزمودن است.31 این واژه از ریشه "مَحَنَ" از باب افتعال به معنای گداختن گرفته شده است."امتَحَنت الفضه؛ یعنی طلا را در آتش قرار دادم تا آزمایش شده و خالص شود".32 امتحان با توجه به معنای ریشه آن در مواردی به کار می رود که با سلب آسایش ظاهری همراه است.33 به گفته برخی تصفیه و تلخیص از آثار و لوازم امتحان است.34
واژه امتحان در قرآن تنها دو بار به کار رفته است.35
الف- خالص نمودن"اِنَّ الَّذیِنَ یَغُضُّونَ اصوَاتَهُم عِندَ رَسُولِ اللهِ اولَئکَ الَّذینَ امتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُم لِلتَّقوَی لَهُم مَّغفِرَهٌ وَ اجرٌ عَظِیم"36، آنان که نزد رسول خدا به صدای آرام و آهسته سخن گویند آن ها هستند که در حقیقت خدا دل هایشان را برای تقوا آزموده، آن هایند که آمرزش و اجر عظیم دارند.
ب- آزمایش نمودن "یَا ایُّها الَّذِینَ ءَامَنُوا اِذَا جَاءَکُمُ المُومِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامتَحِنُوهُنَّ اللهُ اعلَمُ بِاِیمَانهِن"37، ای کسانی که ایمان آورده اید، زنانی که به عنوان اسلام و ایمان (از دیار خود) هجرت کرده و به سوی شما آمدند(ممکن است جاسوس باشند) شما از آن ها تحقیق کرده و امتحانشان کنید و البته خدا به (صدق و کذب) ایمانشان داناتر است.
در واقع امتحان، قرار دادن انسان ها در بستر حوادث است تا بتوانند به کمال لایق خود برسند. علامه طباطبائی(ره) امتحان را به معنای ابتلاء می دانند و می نویسند:
"امتحان به معنی ابتلاء و آزمایش است و امتحان به منظور تحصیل علم درمورد شیء مجهول به کار می رود و چون این معنا درمورد خدای متعال محال است ناچار باید گفت مراد از امتحان در این جا تمرین دادن است و یا امتحان را به معنای محنت و مشقت دادن به قلب معنا کنیم و بگوئیم خداوند این مشقت ها را به دل ها تحمیل می کند تا قلب ها به تقوا عادت کنند."38
1-1-2-3. تمحیص
تمحیص از دیگر واژه های است که قرآن کریم در سوره آل عمران هدفش را با ابتلاء مشترک بیان می کند: "وَ لِیُمَحِّصَ اللهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا…"39، و تا مومنان را پاکیزه گرداند. تمحیص که از ماده مَحَصَ می باشد، به معنای پاک کردن یک شیء از عیوبی است که در آن می باشد "مَحَصَ الشیء؛ ناخالصی های آن شی را گرفت"40.
"التمحیص: الابتلاء و الاختیار"41 تمحیص به ابتلاء و اختیار نیز معنی شده است. در الدر المنثور سیوطی آمده است که "عن ابن عباس:"ولیمحص الله الذین آمنوا"، قال یبتلیهم"42، یعنی ابن عباس در تفسیر آیه گفت: خداوند مومنان را امتحان می کند.
امام حسین(علیه السلام) می فرمایند:"النَّاسُ عَبِیدُ المَالِ وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَی السِنَتِهِم یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّت بِهِ مَعَایِشُهُم فَاِذَا مُحِّصُو بِالبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون"43 یعنی مردم بنده مال هستند و از دین تنها اسمی بر زبان دارند و تا وقتی که برکامشان است به گرد دین می چرخند و زمانی که با بلاء و معصیت امتحان می شوند، دینداران کم می شوند. بنابراین می توان تمحیص را با ابتلاء مترادف دانست.
مرحوم علامه طباطبائی(ره) در تفسیر خود در ارتباط تمحیص با امتحان می نویسند:"وقتی برای مومن امتحان پیش می آید و باعث می شود فضائل درونی از رذائل جدا گردد و یا آن که یک جامعه مورد امتحان واقع می شود و به این وسیله مومنان از منافقان جدا گردند نام این امتحان تمحیص است."44
بنابراین از دیدگاه علامه طباطبائی(ره) "تمحیص" گونه ای از امتحان است که در مومنین موجب تمییز فضیلت از رذیلت و در جامعه باعث نمایان شدن خط ایمان از خط نفاق می شود و می توان گفت که تمحیص همان چیزی بود که در جنگ اُحد اتفاق افتاد و در طی آن مومنان از منافقان واقعی شناخته شدند. "ثُمَّ انزَلَ عَلَیکُم مِّن بَعدِ الغَمّ امَنَهً نُّعَاساً یَغشیَ طَائفَهً مِّنکُم وَ طَائفَهٌ قَد اهَمَّتهُم انفُسُهُم یَظُنُونَ بِاللهِ غَیر الحَقّ ظَنَّ الجَهِلِیَّهِ یَقُولُونَ هَل لَّنا مِنَ الامرِ مِن شیءٍقُل اِنَّ الامرَ کلُّهُ لِلَّهِ یخفُونَ فیِ انفُسِهِم مَّا لَا یُبدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَو کَانَ لَنَا مِنَ الامرِ شیءٌ مَّا قُتِلنَا هَهُنَا قُل لَّو کُنتُم فی بُیُوتِکُم لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیهِمُ القَتلُ اِلیَ مَضَاجِعِهِم وَ لِیَبتَلیِ اللهُ مَا فی صُدُورِکُم وَ لِیُمَحِّصَ مَا فی قُلُوبِکُم وَ اللهُ عَلِیمُ بِذاتِ الصُّدُورِ"45، پس از آن غم و اندیشه، خداوند شما را ایمنی بخشید که خواب آسایش گروهی از شما را فرا گرفت و گروهی که وعده نصرت خدا را از روی جهل و نادانی راست نمی پنداشتند هنوز در غم جان خود بودند و از روی انکار می گفتند آیا ممکن است ما را قدرت و فرمانی بدست آید؟ بگو ای پیغمبر تنها خدا است که بر عالم هستی فرمانرواست (منافقان سست ایمان که از ترس مومنان) خیالات باطل خود را با تو اظهار نمی دارند، با خود می گویند اگر کار ما به وحی خدا و آئین حق بود شکست نمی خوردیم و گروهی در این جا کشته نمی شدیم، بگو ای پیغمبر اگر در خانه های خود هم بودید باز سرنوشت آنان قضای الهی کشته شدن است از خانه به قتلگاه به پای خود البته بیرون می آمدند تا خدا آن چه در سینه پنهان دارند بیازماید و هرچه در دل دارند پاک و خالص گرداند و خدا از راز درون ها آگاه است.
1-1-2-4. تمییز
یکی دیگر از واژه هایی که مترادف با امتحان و ابتلاء است، واژه تمییز از ریشه "میز" می باشد که در لغت به معنای جدا کردن است.46 "این واژه به دو معنی است یکی جدا کردن و دیگری به معنی نیرویی که در مغز انسان وجود دارد که معانی را استنباط می کند و آن ها را تمییز می دهد"47. "لِیَمِیزَ اللهُ الخَبِیثَ مِن الطَّیِّب"48، تا آن که خداوند پلید را از پاکیزه جدا سازد. این یک سنت الهی است که برای همیشه پاک و ناپاک، مخلص و ریاکار، مجاهد راستین و دروغین ناشناخته نمی مانند، بلکه سرانجام صفوف از یک دیگر مشخص می گردد49.
برخی واژه ها اختصاصی به امتحان ندارند ولی به نحوی بیانگر اهداف امتحان می باشند از جمله:
1-1-2-4-1. نظر
"ثُمَّ جَعَلنَاکُم خَلَئفَ فیِ الارضِ مِن بَعدِهِم لِنَنظُرَ کَیفَ تَعمَلُون"50 سپس ما بعد از آنان شما را در زمین جانشین کردیم تا بنگریم که چگونه عمل خواهید کرد. کلمه "لننظر" مسلماً نه به معنی نگاه کردن با چشم است و نه تفکر و نگاه قلبی، چون خداوند از هردو پیراسته است.51 لکن معنی این است که باید از هرکسی ظاهر شود آن چه در باطن اوست از ایمان، اطاعت و معصیت، چرا که پاداش و کیفر خداوند بسته به طرز رفتار و عمل بنده است. و نکته در این است که سنت امتحان و ابتلاء سنّتی عمومی است که خواه ناخواه جاری خواهد شد.52
1-1-2-4-2. تَبَیُّن
"عَفَا اللهُ عَنکَ لِمَ اذِنتَ لَهُم حَتیَ یَتَبَینَ لَکَ الَّذِینَ صَدقُوا وَ تَعلَمَ الکَاذِبِین"53، (ای رسول) خدا تو را ببخشاید چرا پیش از آنکه دروغگویان از راستگویان بر تو معلوم شوند به آنان اجازه دادی؟ (بهتر آن بود که رخصت در ترک جهاد ندهی تا آن را که به راستی ایمان آورده از آن که دروغ می گوید امتحان کنی).
"تبین" روشن و جدا گشتن است، و از ماده بینونت می باشد54. در این آیه از تبین به عنوان امتحان برای روشن شدن راستگویان از دروغ گویان، نام برده شده است.
1-1-3. معنای اصطلاحی ابتلاء
علامه طباطبایی(ره) در توضیح لفظ ابتلاء می نویسند: "ابتلاء هنگامی به کار می رود که امری را به کسی عرضه کنی و اورا در حادثه ای بیفکنی تا او را بدین وسیله آزمایش کنی و صفات نفسانیه او برایت ظاهر شود".55 بنابراین می توان گفت مراد از واژه ابتلاء در اصطلاح قرآن عبارت است از مجموعه ی برنامه های مستمر و مداوم که در رابطه با انسان و عملکرد و رفتار وی جاری است.56 بنابراین ابتلاء در اصطلاح به معنای امتحان و آزمایش کردن است.
"ذات الهی برای تربیت و پرورش جان انسان ها دو برنامه تکوینی و تشریعی دارد و در هر دو برنامه، شدائد و سختی ها را گنجانده است. در برنامه تشریعی، عبادات را فرض کرده و در برنامه تکوینی، مصائب را بر سر راه بشر قرار داده است".57 تا بشر با رو به رو شدن با حوادث و مشکلات استعدادهای نهفته خود را ظاهر نموده، راه سعادت یا شقاوت را بپیماید. "به این ترتیب بدیهی است که می توان بر این اوامر و نواهی نام امتحان، بلاء و نظایر آن را اطلاق کرد."58
صاحب کتاب"اللمع فی التصوف" در باب بلاء می نویسد: "بلاء عبارت از ظهور امتحان حق نسبت به بنده است به واسطه مبتلاء کردن به ابتلائات از تعذیب و رنج و مشقت."59
1-2. ارکان ابتلاء
ابتلاء سه رکن دارد که هر یک از رکن ها، ویژگی های مخصوص به خود دارند؛ در اینجا به بیان این ارکان و ویژگی های آن ها می پردازیم:
1-2-1. امتحان گیرنده
آزمایش کننده، عبارت است از شخص یا مقامی والاتر از شخص مورد آزمایش که می خواهد اطلاع کاملی از موقعیت مورد آزمایش در برابر واقعیت و یا قانون به دست آورد. سه شرط اساسی برای آزمایش کننده لازم است.
الف) اطلاع کامل از همان واقعیتی که مورد سنجش با موقعیت آزمایش شونده است.
ب) بی غرضی کامل که شخص آزمایش شونده را در گرداب انعطاف های واقعیت که موضوع آزمایش است کلافه نکند.
ج) مراعات دقیق شخصی که آزمایش می شود و تشخیص حالات مثبت و منفی او دربرابر واقعیت ها.60
از آن جایی که بحث ما درباره آزمایش های الهی است قهراً ممتحن، "خدا" خواهد بود که بندگان خود را در معرض آزمایش های مختلف قرار می دهد. "وَ لَنَبلُونَّکُم بِشَئٍ مِّنَ الخوفِ وَ الجُوعِ وَ نَقصٍ مِّنَ الاموَالِ وَ الانفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین"،61 و البته شما را به پاره ای از سختی ها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم، و صابران را بشارت و مژده بده. لذا این شروط به نحو اتم و اکمل در باریتعالی می باشد.
1-2-2. آزمایش شوندگان
امتحان شدگان، انسان ها هستند که بر اساس ظرفیت و استعدادشان به شیوه های مختلف مورد آزمایش قرار می گیرند. درمورد آزمایش شوندگان نیز دارا بودن سه شرط لازم است:
1-2-2-1. طاقت و توان
آزمایش باید به اندازه ظرفیت وجود آزمایش شونده باشد. هر عقل سلیمی از گل، توقع گل دادن دارد و از درخت، توقع میوه دادن، هرگز انسان عاقلی را نمی بینید که مثلاً از گل رز توقع دادن میوه هلو را داشته باشد چرا که می داند در توانش نیست و توقع بیشتر از توان و طاقت، از عاقل قبیح است چه رسد به خدای حکیم. اگر بشر عادی به آزمایش پیامبران و اولیای الهی امتحان شود، مشخص است که از همان ابتدا مردود می شود و این گونه آزمایش نمودن از خدای حکیم که به ظرفیت وجودی بشر آگاه است، قبیح می باشد.62 بر همین اساس خداوند متعال می فرماید: "لَا یُکلِّفُ اللهُ نَفساً اِلَّا وُسعَهَا"،63خدا هیچ کس را جز به اندازه طاقتش مکلف نمی کند.
1-2-2-2. اختیار
در صورتی آزمایش و امتحان مفهوم پیدا می کند که آزمایش شونده قدرت انتخاب داشته باشد و بتواند بر اساس اختیار خود در ابتلائات الهی یکی از دو راه سعادت و شقاوت را انتخاب نماید.
1-2-2-3. داشتن ابزار شناخت
خداوند در قرآن از گوش، چشم و قلب به عنوان ابزار شناخت نام می برد. قرآن کریم می فرماید: "وَ اللهُ اخرَجَکُم مِّن بُطُونِ اُمَّهَاتِکُم لَا تَعلَمُونَ شَیئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَالابصاَرَ وَالافِدَه"،64 و خدا شما را از بطن مادران بیرون آورد در حالی که هیچ نمی دانستید و به شما گوش و چشم و قلب اعطا کرد. "بدون شک هرگز عالم خارج به درون وجود ما راه نمی یابد، بلکه تصویر در روح ما نقش می بندد و به این ترتیب همیشه شناخت ما نسبت به جهان خارج به وسیله ابزاری صورت می گیرد که از همه مهم تر سمع و بصر(چشم و گوش) است. این ابزار آنچه را از خارج دریافته اند به ذهن و فکر ما منتقل می سازند و ما با نیروی عقل و اندیشه آن را در می یابیم و به تجزیه و تحلیل آن می پردازیم به همین دلیل در آیه فوق، پس از بیان عدم آگاهی مطلق انسان به هنگام گام نهادن در این جهان، می فرماید:
"خداوند چشم و گوش و قلب را در اختیارتان گذاشت" و اگر می بینیم نخست از "گوش" نام می برد و سپس از "چشم" با اینکه چشم ظاهراً دایره فعالیت وسیع تری دارد شاید به خاطر آن است که گوش وسیله ای است برای تعلیم و تربیت در همه زمینه ها، زیرا از طریق شنیدن کلمات به همه حقایق اعم از آنچه در دایره حس است و آن چه بیرون از دایره حس آشنا می گردد، در حالی که چشم این وسعت عمل را ندارد، درست است که انسان با خواندن کلمات از طریق چشم می تواند به این مسائل آشنا شود اما می دانیم خواندن و سواد در مورد همه انسان ها جنبه عمومی ندارد، در حالی که شنیدن کلمات عمومی است."65
در سوره انسان بعد از آن که خداوند می فرماید ما انسان را امتحان می کنیم؛ بلافاصله می فرماید: "او را شنوا و بینا قرار دادیم".66 از این آیات استفاده می شود که وجود ابزار شناخت در آزمایش شونده ضروری است.
1-3. مبانی ابتلاء
1-3-1. خداشناسی
ذیل این عنوان می توان به این عناوین توجه کرد:
1-3-1-1. مالکیت
"وجود انسان و تمامى موجوداتى که تابع وجود آدمى هستند، چه قواى او و چه افعالش، همه قائم به ذات خداى عزیزى هستند که انسان را آفریده و ایجاد کرده، پس قوام ذات آدمى به اوست و همواره محتاج او، در همه احوالش به اوست، و در حدوثش و بقاءش، مستقل از او نیست."67و چون چنین است، رب او و مالک او هر گونه تصرفى که بخواهد در او می کند و خود او هیچ گونه اختیار و مالکیتى ندارد و به هیچ وجه مستقل از مالک خود نیست، مالک حقیقى وجودش و قوایش و افعالش تنها خداوند است.
و اگر هم هستى او را و نیز قوا و افعال او را به خود او نسبت می دهند، مثلا مى‏گویند فلانى وجود دارد و یا افعالى را به او نسبت می دهند و یا اعضای بدنش را با صفت ملکی آن فرد نام می برند، و یا اعمالى چون راه رفتن و سخن گفتن و خوردن و نوشیدن دارد، همین نسبت نیز به اذن مالک حقیقى اوست که اگر مالک حقیقیش چنین اجازه‏اى نداده بود، همه این نسبت ها دروغ بود، زیرا او و هیچ موجودى دیگر مالک چیزى نیستند، و هیچ یک از این نسبت‏ها را ندارند، براى این که به هیچ وجه استقلالى از خود ندارند، هر چه دارند ملک اوست.68
ملک دو گونه است، یکى ملک حقیقى که دارنده آن تنها و تنها خداى سبحان است، و یکى دیگر ملک اعتبارى و ظاهرى و صورى است، مثل مالکیت انسان نسبت به خودش و فرزندش و مالش و امثال این ها، که در این چیزها مالک حقیقى خداست و مالکیت انسان به تملیک خداى تعالى است، آن هم تملیک ظاهرى و مجازى نه تملیک حقیقی و واقعی.69
1-3-1-2. ربوبیت
سوالى که به ذهن مى‏رسد این است که مگر آزمایش براى این نیست که اشخاص یا چیزهاى مبهم و ناشناخته را بشناسیم و از میزان جهل و نادانى خود بکاهیم؟ اگر چنین است، خداوندى که علمش به همه چیز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه کس و همه چیز آگاه است، غیب آسمان و زمین را با علم بى‏پایانش مى‏داند، چرا امتحان مى‏کند؟ مگر چیزى بر او مخفى است که با امتحان آشکار شود؟! در ابتدا باید دانست که مفهوم آزمایش و امتحان در مورد خداوند با آزمایش هاى ما بسیار متفاوت است.
آزمایش‏هاى ما براى شناخت بیشتر و رفع ابهام و جهل است، اما آزمایش الهى در واقع همان" پرورش و تربیت" است.
توضیح اینکه در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است، این یک قانون کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته (و از قوه به فعل رساندن آن ها) و در نتیجه پرورش دادن بندگان آنان را مى‏آزماید، یعنى همانگونه که فولاد را براى استحکام بیشتر در کوره مى‏گدازند تا به اصطلاح آبدیده شود، آدمى را نیز در کوره حوادث سخت پرورش مى‏دهد تا مقاوم گردد.
در واقع امتحان خدا به کار باغبانى پر تجربه شبیه است که دانه‏هاى مستعد را در سرزمین هاى آماده مى‏پاشد، این دانه‏ها با استفاده از مواهب طبیعى شروع به نمو و رشد مى‏کنند، تدریجاً با مشکلات مى‏جنگند و با حوادث پیکار مى‏نمایند در برابر طوفان هاى سخت و سرماى کشنده و گرماى سوزان ایستادگى به خرج مى‏دهند تا شاخه گلى زیبا یا درختى تنومند و پر ثمر بار آید که بتواند به زندگى و حیات خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.
سربازان را براى این که از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگ هاى مصنوعى مى‏برند و در برابر انواع مشکلات تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار، موانع سخت، قرار مى‏دهند تا ورزیده و آبدیده شوند.70
قرآن مجید به این حقیقت در جاى دیگر تصریح کرده مى‏گوید "وَ لِیبْتَلِی اللَّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ" 71 او آنچه را شما در سینه دارید مى‏آزماید تا دل هاى شما کاملا خالص گردد و او به همه اسرار درون شما آگاه است.
امیر مومنان على (علیه السلام) تعریف بسیار پر معنى در زمینه فلسفه امتحانات الهى دارد مى‏فرماید:"و ان کان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لکن لتظهر الافعال التی بها یستحق الثواب و العقاب"؛ گرچه خداوند به روحیات بندگانش از خودشان آگاه تر است ولى آن ها را امتحان مى‏کند تا کارهاى خوب و بد که معیار پاداش و کیفر است از آن ها ظاهر گردد. 72
یعنى صفات درونى انسان به تنهایى نمى‏تواند معیارى براى ثواب و عقاب گردد مگر آن زمانى که در لابلاى اعمال انسان خودنمایى کند، خداوند بندگان را مى‏آزماید تا آن چه در درون دارند در عمل آشکار کنند، استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کیفر او گردند.
اگر آزمایش الهى نبود این استعدادها شکوفا نمى‏شد و درخت وجود انسان میوه‏هاى اعمال بر شاخسارش نمایان نمى‏گشت و این است فلسفه آزمایش الهى در منطق اسلام.
از آن جا که نظام حیات در جهان هستى نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را مى‏پیمایند، حتى درختان استعدادهاى نهفته خود را با میوه بروز مى‏دهند همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران طبق این قانون عموم مى‏بایست آزمایش شوند و استعدادهای خود را شکوفا سازند.73
گرچه امتحانات الهى متفاوت است، بعضى مشکل، بعضى آسان و قهرا نتائج آن ها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش براى همه هست، قرآن مجید به امتحان عمومى انسان ها اشاره کرده مى‏فرماید: "اَ حَسِبَ النَّاسُ اَنْ یتْرَکُوا اَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یفْتَنُونَ" آیا مردم گمان مى‏کنند بدون امتحان رها مى‏شوند، نه هرگز بلکه همگى باید امتحان دهند.74
قرآن نمونه‏هایى از امتحانات پیامبران را نیز بازگو کرده است آن جا که مى‏فرماید: "وَ اِذِ ابْتَلى‏ اِبْراهِیمَ رَبُّهُ"75 خداوند ابراهیم را امتحان کرد.
در جاى دیگر آمده است: "فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی اَ اَشْکُرُ اَمْ اَکْفُرُ" هنگامى که یکى از پیروان سلیمان تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم به هم زدن از راه دور براى او حاضر کرد، سلیمان گفت این لطف خدا است براى اینکه مرا امتحان کند آیا شکرگزارى مى‏کنم یا کفران؟ 76
1-3-1-3. شرآفرینی
در کلام جدید از ابتلائات تکوینی به عنوان شر نام برده می شود که از طریق آن، خداوند را انکار می کنند. شبهه ازاین قراراست:
اگر خداوند قادر مطلق و عالم مطلق باشد می تواند مانع بروز شر شود.
اگر او خیرخواه (خیّر) باشد، خواستار این امر است.
بنابراین اگر خدا وجود داشته باشد نباید هیچ شرّی وجود داشته باشد.
اما شرّ وجود دارد پس خدا وجود ندارد.77
جی. ال. مکی از این شبهه دو گزاره می سازد و همان نتیجه انکار خدا را بدین صورت اثبات می کند:
الف) خدایی وجود دارد که قادر مطلق، عالم مطلق و خیرخواه محض است.
ب) شر وجود دارد.
آن گاه می گوید این دو گزاره با یکدیگر ناسازگارند چون گزاره دوم (شر وجود دارد) صادق است پس باید از گزاره اول که همان اعتقاد به خداست دست شست و می گوید که باورهای دینی فاقد تکیه گاه عقلانی اند.78
در جواب باید گفت، اول: تنها در ملاحظه اجزا، شر وجود دارد. اما در ملاحظه کل جهان شری وجود ندارد.79 شر جزئی، خیر کلی است. شرور هنگامی که جدای از کل در نظر گرفته می شوند به صورت شر جلوه می کنند80 و همیشه اینگونه نیست که یک موجود خیرخواه بخواهد تا آن جا که می تواند شرّ را از بین ببرد. چون گاهی ممکن است به دلایل اخلاقی نخواهد شر را از بین ببرد، مانند مادری که به خاطر تجربه و پختگی فرزندش، همه شرور را از سر راه او برنمی دارد.81 زیرا آن شرّ جزئی نسبت به کل زندگی فرزندش شرّ نیست. پس موجودی نداریم که شرّ محض باشد یا شرّ غالب و خیر و شر متساوی، آن چه هست یا خیر محض است یا خیرِ غالب.82
دوم: شر نسبی است. ممکن است چیزی نسبت به انسانی شر باشد. اما نسبت به بقیه و کل جهان خیر باشد.83
سوم: شر واسطه ضروری خیر است.84 خداوند با مجاز شمردن شرّ، جهانی آفرید که نیکوتر و کاملتر از جهانی است که در آن جواز شرّ صادر نشده است.85 برخی از شرور که شرط وجود یک خیر عظیم اند و یا در یک خیر عظیم نقش دارند می توانند مجاز باشند. خداوند شرّ را به خاطر این قبیل خیرات روا می دارد.86
چهارم: شر لازمه جهان است اما مقهور خیر است.87 علت شرّ ـ نه شرّ فی نفسه ـ نیاز ذاتی خیر به افاضه خود است. زیرا این نیاز است که جهان را به وجود می آورد. و این ایجاد ـ یا ظهور و بسط وجود ـ است که مقتضی تمایزات عمومی و افقی است. تمایز متضمن انحای مختلف عدم وجود است. یعنی متضمن چیزی است که ما آن را شرّ می نامیم.88
پاره ای از شرور به وسیله خیرهای اخلاقی توجیه می شوند. برای مثال، شر ممکن است شرط منطقاً ضروری بعضی انواع فعل اخلاقی باشد. لذا کسانی احتجاج می کنند که همدردی یا شجاعت، در قبال شر و رنج، محقق می شوند. بنابراین اگر شر و رنج وجود نداشته باشد، همدردی و شجاعت نیز پدید نخواهد آمد.
گروهی باز می گویند: بلوغ روحی و اخلاقی آدمیان در گرو رنج بردن و مواجهه با شر است. عالی ترین نوع فضیلت و معنویت تنها از طریق مجاهدت به دست می آید و لازمه مجاهدت وجود موانع واقعی است. الوین پلانتینگا این مطلب را به این صورت بیان می کند.
"پاره ای از ارزش ها و بعضی خیرهای شناخته شده نمی تواند منفک از نوعی شرّ، موجودیت یابند. برای مثال بعضی از افراد در برابر رنج ها و مصائب، پایداری اخلاقی سازنده ای از خود نشان می دهند و با این کار در دیگران روح پایداری می دمند و از دل موقعیتی نامطلوب، موقعیتی نیکو پدید می آورند. البته در چنین موقعیتی شرّ، شرّ می ماند. ولی کل وضعیت امور، خیر است. در این صورت خیر موجود باید مهم تر از آن شرّ باشد وگرنه وضعیت در کل خیر نخواهد بود. اما البته محال است که این وضعیت امور خیر بدون تحقق شرّ، محقق شوند."89
پس خداباوران می گویند: شرّ شرط لازم یا پیامد خیرات عظیم است. به دلیل شایستگی عظیم برخی از خیرهاست که خدای خیر مطلق می تواند به وجود شرور رضایت دهد. زیرا می توان تصویری معقول و فراگیر از عالم را در قالب کلی ترسیم کرد که تبیینی از خیرات و شرور آن به دست دهد.90
پنجم: "موضع انسان تعیین کننده خیر و شر و پدیدآورنده آن قرار گرفته است."91
"درحالی که اگر خداوند موجود مطلق است نه یک فرد عادی. پس خطاست که خیریت خدا را شبیه به خیریت فاعل بشری بدانیم. یعنی ممکن است خدا خیر باشد به این معنا که واقعیت خداوند خیر است و دارای ارزش متعالی است. ولی این خیریت به این معنا نیست که خدا یک فاعل خیر متعالی است یعنی نفس اینکه خداوند چنین عالمی را اراده کرده است، قطع نظر از این که ما چه قضاوتی درباره آن داریم، دلیل بر خوب بودن آن است. لزومی ندارد که خداوند را با معیارهای بشری بسنجیم."92
نتیجه می گیریم که "هستی، خیر علی الاطلاق است. هستی از آن حیث که هستی است خیری است که شرّی در آن نیست و حُسنی است که قبح ندارد. اگر ما چیزها و کارها را موصوف به بدی، زشتی، ناپسندی و اوصاف دیگر می کنیم بر اثر یک امر عَرَضی است."93
"شرّ عَرَضی است و عرض، کیفیتش هرچه باشد، هرگز نمی تواند چیزی به جوهر بیفزاید."94
هیچ شری، شر محض نیست، عدم ها و نیستی ها به نوبه خود مقدمه هستی ها و خیرات و کمالات اند، شرور به نوبه خود مقدمه و پله تکامل اند. بنابراین آن چه ما شر می پنداریم، درواقع ودر کل خیر است.
1-3-2. معاد شناسی
با توجه به نقش حقیقى و انحصارى ابتلاء در تحصیل عمل، و نقش حقیقى و انحصارى عمل در سعادت انسان، و قراردادى نبودن سعادت بشر، ضرورت نظام ابتلاء براى نیل به سعادت یا شقاوت انسان معلوم مى گردد.
از نگاه قرآن، حکمت غایی و فلسفه نهایی آفرینش انسان و جهان، بازگشت به خداوند متعال است. و اگر این هدف نباشد، نه تنها آفرینش انسان، بلکه آفرینش جهان، باطل و بیهوده است. لذا در تبیین هدفدار بودن خلقت انسان می فرماید: "افَحَسِبْتُمْ اَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَ اَنَّکُمْ اِلَینَا لَا تُرْجَعُونَ" آیا گمان برده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازنمی گردید؟95 همچنین در سوره ص آیه27 می فرماید: ما آسمان و زمین و میان آن دو را پوچ نیافریدیم، این گمان کسانی است که کافر شدند.
بنابراین انسان، باید با به کارگیری اندیشه و عقل، با آفریدگار خود آشنا شود و با بکاربستن برنامه هایی که او از طریق پیامبران خود برای سعادت دنیا و آخرت انسان، ارائه کرده است، به سوی رحمت مطلق خداوند متعال رهسپار گردد و برای همیشه از بهترین زندگی ها برخوردار شود. اما اگر فرمان عقل را نادیده گرفت و به جای پیروی از آن، تسلیم هوس های حیوانی خود شد، آینه دلش زنگار می گیرد، خدا را فراموش می کند و بدین سان، از رحمت واسعه او دور می گردد و بدترین زندگی های ابدی را برای خود رقم می زند. یکی از مواردی که انسان را به خدا و معاد توجه می دهد و زنگار قلب را می زداید، ابتلاء است. نوع جهانبینی و تفکر ما از ابتلاء در تامین زندگی اخروی ما بسیار تاثیرگزار است.
توجه به این واقعیت که همه از او هستیم این درس را به ما مى‏دهد که از زوال نعمت ها هرگز ناراحت نشویم، چرا که همه این مواهب بلکه خود ما تعلق به او داریم، یک روز مى‏بخشد و روز دیگر مصلحت مى‏بیند و از ما باز مى‏گیرد و هر دو صلاح ما است.
و توجه به این واقعیت که ما همه به سوى او باز مى‏گردیم به ما اعلام مى‏کند که اینجا سراى جاویدان نیست زوال نعمت ها و کمبود مواهب و یا کثرت وفور آن ها همه زودگذر است، و همه این ها وسیله‏اى است براى پیمودن مراحل تکامل، توجه به این دو اصل اساسى اثر عمیقى در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.
بدیهى است منظور از گفتن جمله "اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ" تنها ذکرزبانى آن نیست، بلکه توجه به حقیقت و روح آن است که یک دنیا توحید و ایمان در عمق آن نهفته است.96
توجه به گذرا بودن حوادث این جهان و سختی ها و مشکلاتش و این که این جهان گذرگاهى بیش نیست عامل دیگرى براى پیروزى محسوب مى‏شود که در جمله "اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ" (ما از آن خدا هستیم و به سوى خدا باز مى‏گردیم) آمده است. اصولا این جمله که از آن به عنوان" کلمه استرجاع" یاد مى‏شود، عصاره‏اى است از عالی ترین درس هاى توحید و انقطاع الى اللَّه و تکیه بر ذات پاک او در همه چیز و در هر زمان، و اگر مى‏بینیم بزرگان اسلام به هنگام بروز مصائب سخت این جمله را با الهام گرفتن از قرآن مجید تکرار مى‏کردند براى این بوده است که شدت مصیبت آن ها را تکان ندهد و در پرتو ایمان به مالکیت خداوند و بازگشت همه موجودات به سوى او، این حوادث را در خود هضم کنند.
امیر مومنان على (علیه السلام) در تفسیر این جمله مى‏فرماید: "ان قولنا انا للَّه اقرار على انفسنا بالملک و قولنا و انا الیه راجعون اقرار على انفسنا بالهلک."
این که ما مى‏گوئیم" اِنَّا لِلَّهِ" اعتراف به این حقیقت است که ما مملوک اوئیم و اینکه مى‏گوئیم" وَ اِنَّا اِلَیهِ راجِعُونَ" اقرار به این است که ما از این جهان خواهیم رفت" و جایگاه ما جاى دگر است.97
"مَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَاِنَّ اَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ."98
آن کس که به دیدار خداوند امید دارد (مى‏داند که) بى شک اجلى که خداوند تعیین کرده آمدنى است و اوست شنواى دانا.
حضرت على (علیه السلام) فرمودند: "مراد از "لِقاءَ اللَّهِ"، روز قیامت است."99
ابتلاء دو نوع غایت دارد: غایت قریب، و غایت نهایى. غایت قریب، تمییز خوب از بد است100، و غایت نهایى از برپایى نظام ابتلاء، جزا دادن هر کس بر اساس اعمالش مى باشد.101و این همان معاد است.
1-3-3. انسان شناسی
بی گمان مهم ترین هدف آفرینش انسان، قرارگرفتن درمسیر بندگی است که از آن در آیات قرآنی و روایی به متاله و ربانی شدن انسان تعبیر می شود؛ چرا که خداوند به صراحت در آیات قرآنی از جمله آیه30 سوره بقره فلسفه و هدف آفرینش انسان را خلافت او از خود در قرارگاه زمین دانسته است.
یکی از حکمت های خلقت انسان، ابتلاء و آزمایش است. "الذی خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا" او کسی است که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدامتان بهترین کردار را دارید.102 همان طور که گفته شد آزمایش خداوند متعال به منظور آگاهی یافتن نیست، بلکه حکمت آن شکوفا کردن استعدادهای انسان است. چنان که از امام علی(علیه السلام) روایات شده است:"بدانید که خداوند متعال، از آفریده ها کاملا پرده برداشته است، نه اینکه از آن چه آن ها پنهان کرده اند، از محفوظات رازهایشان و پنهان شده های درونشان، بی خبر باشد. آری، برای این که بیازماید آن ها را تا این که کدامشان بهترین کردار را دارند تا به این وسیله ثواب، پاداش و عقاب کیفرش باشد." شاید همین معنا مقصود باشد از آن چه در برخی روایات آمده که وقتی حضرت داود(علیه السلام) از خداوند پرسید که: "یا رب لماذا خلقت الخلق؟ پروردگارا! چرا آفریده ها را پدید آوردی؟ چنین پاسخ آمد: "لما هم علیه" برای آن چه آنان برآنند (برای قابلیت هایی که دارند).103 یعنی هدف آفرینش آن ها این است که استعدادهایی که شخصیت آن ها براساس آن شکل گرفته، شکوفا گردد و به منصه ظهور رسد.
آیات متعدد و روایات فراوان، سلوک انسان را علل اصلی گرفتاری ها و نزول بلاء می داند. از این دسته متون دینی استفاده می شود که رفتار انسان در برخورداری از نعمت و مبتلا شدن به نقمت الهی اثر گذار می باشد.
آیاتی که دال بر این مطلب است عبارتند از:
1."وَلَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالارْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یکْسِبُون."104
اگر اهل قریه ها ایمان بیاورند و تقوا داشته باشند، هر آینه ما برکات را از آسمان و زمین بر آن ها گشایش می دهیم. ولکن آن ها تکذیب کردند و آن ها را به وسیله آن چه که انجام دادند گرفتیم.
طبق این آیه دو عنصر ایمان و تقوا، دو بینش فکری و روش عملی انسان، معیار نزول نعمت و نقمت بیان شده است. اگر گناه و فساد و طغیان انسان موجب فساد طبیعت و نزول بلایا می شود، به خاطر این است که جایگاه جرم انسان در حد کل هستی است؛ زیرا دامنه و قلمرو تاثیرگذاری رفتار انسان البته به طور مستقیم و غیرمستقیم، به وسعت همه هستی است و همه پدیده ها را شامل می گردد.105
2."ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ اَیدِی النَّاسِ لِیذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یرْجِعُون."106
فساد در خشکی و دریا به خاطر اعمالی که مردم انجام داده اند آشکار شده، خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمال آن ها را به آن ها بچشاند، شاید بازگردند.
از این آیه هم استفاده می شود که نقش انسان در نزول بلا قابل انکار نیست.
3. "وَلَوْ یوَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَکَ عَلَیهَا مِنْ دَابَّهٍ وَلَکِنْ یوَخِّرُهُمْ اِلَى اَجَلٍ مُسَمًّى فَاِذَا جَاءَ اَجَلُهُمْ لا یسْتَاْخِرُونَ سَاعَهً وَلا یسْتَقْدِمُون"107
و اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان مجازات کند، جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نخواهد گذارد، ولی آن ها را تا زمان معین به تاخیر می اندازد، اما هنگامی که اجلشان فرا رسد، نه ساعتی تاخیر می کنند و نه ساعتی پیش می گیرند.
4."فَاَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَاب."108
خداوند آن ها را به خاطر کیفر گناهانشان مجازات کرد و خدا بدکاران هر امت را سخت به کیفر رساند."
5."وَمَا اَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ اَیدِیکُمْ وَیعْفُو عَنْ کَثِیرٍ."109
هر مصیبتی به شما رسد، به خاطر اعمالی است که انجام داده اید و بسیاری را نیز عفو می کند.
این آیه به خوبی نشان می دهد مصائبی که دامنگیر انسان می شود، یک نوع مجازات الهی و هشدار است. امام علی (علیه السلام) از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که فرمود: "این آیه "وَمَا اَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ…"بهترین آیه در قرآن است، ای علی، هر خراشی که از چوبی بر تن انسان وارد می شود و هر لغزش قدمی، بر اثر گناهی است که از او سر می زده، و آن چه خداوند در دنیا عفو می کند گرامی تر از آن است که در قیامت در آن تجدید نظر فرماید، و آن چه را که در دنیا عقوبت فرموده عادل تر از آن است که در آخرت بار دیگر کیفر دهد.110
6."اِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِاَنْفُسِهِم."111
خداوند سرنوشت هیچ جمعیتی را تغییر نمی دهد، مگر این که خویشتن را تغییر دهند.
این آیات مذکور نمونه ای از آیات الهی است که نقش انسان را در نزول بلا متذکر می شود.
و اما روایاتی که گواه این مطلب است عبارتند از:
1. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: "خداوند هر نعمتی را که به بنده ای داد از او نگرفت مگر به سبب گناهی که سزاوار سلب آن نعمت شد." 112
2. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده: گاهی انسان گناه می کند و از اعمال نیکی همچون نماز شب بازمی ماند. (بدانید) کار بد در فنای انسان از کارد در گوشت سریع تر اثر می کند."113
همانطور که گفته شد در قرآن متجاوز از بیست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است، چرا که یک قانون کلى و سنت دائمى پروردگار است که براى شکوفا کردن استعدادهاى نهفته و در نتیجه پرورش دادن بندگان آنان را مى‏آزماید.
سربازان را براى این که از نظر جنگى نیرومند و قوى شوند به مانورها و جنگ هاى مصنوعى مى‏برند و در برابر انواع مشکلات تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما، حوادث دشوار، موانع سخت، قرار مى‏دهند تا ورزیده و آبدیده شوند و این است رمز آزمایش هاى الهى.114
از آن جا که نظام حیات در جهان هستى نظام تکامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده مسیر تکامل را مى‏پیمایند، حتى درختان استعدادهاى نهفته خود را با میوه بروز مى‏دهند همه مردم از انبیاء گرفته تا دیگران طبق این قانون عمومى مى‏بایست آزمایش شوند و استعدادات خود را شکوفا سازند. قرآن نمونه‏هایى از امتحانات پیامبران را نیز بازگو کرده است که پیش از این گذشت.
گرچه امتحانات الهى متفاوت است، بعضى مشکل، بعضى آسان و قهرا نتائج آن ها نیز با هم فرق دارد، اما به هر حال آزمایش براى همه هست، قرآن مجید به امتحان عمومى انسان ها اشاره کرده مى‏فرماید"اَ حَسِبَ النَّاسُ اَنْ یتْرَکُوا اَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یفْتَنُونَ" آیا مردم گمان مى‏کنند بدون امتحان رها مى‏شوند، نه هرگز بلکه همگى باید امتحان دهند.115
مردم در برابر مشکلات و مصایب چند دسته‏اند:
الف: گروهى جیغ و داد مى‏کنند. "اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً"116 ب: گروهى بردبار و صبور هستند. "وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ"
ج: گروهى علاوه بر صبر، شکرگزارند: "اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک على مصابهم."117
این برخوردها، نشانه‏ى معرفت هر کس نسبت به فلسفه‏ى مصایب و سختى‏هاست. همان گونه که کودک، از خوردن پیاز تند، بى‏تابى مى‏کند و نوجوان تحمّل مى‏کند، ولى بزرگسال پول مى‏دهد تا پیاز خریده و بخورد. 118
"و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبله، و لتغربلن غربله، و لتساطن سوط القدر، حتى یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم."
سوگند به کسى که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به حق مبعوث کرده به شدت مورد آزمایش قرار مى‏گیرید، و غربال مى‏شوید، و همانند محتویات یک دیگ به هنگام جوشش، زیر و رو خواهید شد، آن چنان که بالاى شما پائین و پائین بالا قرار خواهد گرفت!119
1-4. شرایط و زمینه های فزونی ابتلاء
همان طور که گفته شد خدای متعال برای آزمودن بندگانش به ظرفیت و توان بنده، توجه می کند و با ملاحظه شرایطش مبتلایش می سازد. برخی از این شرایط عبارتند از:
1. ایمان: امام صادق (علیه السلام) فرمودند: "اِنَّما المُومِنُ بِمَنزِلَهِ کَفَّهِ المیزانِ کُلَّما زِیدَ فِی ایمانِه زِیدَ فی بَلائهِ"120 مومن مانند کفه ی ترازوست که هر چه ایمانش افزوده شود با رعایت تعادل بلا و گرفتاریش بیشتر می شود.
و نیز امام باقر (علیه السلام) می فرماید: "اِنَّما یبتَلی المُومِنُ فِی الدُّنیا عَلی قَدر دینِه، اَو قال عَلی حَسَب دِینِه"121 همانا مومن به اندازه دینش یا بنابر دینش گرفتار و آزموده می شود.
بر همین اساس است که انبیا بیش از همه مبتلا می شوند و پس از آن ها جانشینان و پیروانشان و سپس به ترتیب کسانی که نزد خدا مقامی ارجمند تر دارند. چنان که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: "اِنَّ اَشدَّ النّاسِ بَلاءً الانبیاءُ، ثُمَّ الذَّینَ یلونَهم ثُمَّ الاّ مثلَ فاَلامثلَ".122
2. عمل نیک: چون ایمان اعتقادی است که به عمل می انجامد123 هر کس ایمان قوی و عمل نیکو داشته باشد ابتلائش شدید تر می شود.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: "سُئِلَ رَسول الله (صلی الله علیه و آله) مَن اَشَدَّ النّاسِ بَلاءٍ فی الدُّنیا. فَقالَ النَبیون ثُمّ الامَثلُ فَالامثلُ وَ یبتلی المُومنُ بَعد عَلی قَدرِ ایمانَه وَ حُسنِ اَعمالَه فَمَن صَحَّ ایمانَه و حَسُنَ عَمَله اِشتَدَّ بَلاوَه ُوَ مَن سَخُفَ ایمانَه وَ ضَعُفَ عَمَلَه قَلَّ بَلاوه."124 از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سوال شد در دنیا چه کسانی سخت تر گرفتار می شوند. فرمود: پیامبران و سپس جانشینان آن ها به ترتیب و بعد مومن به اندازه ی ایمان و کارهای نیکش.
3. حب الهی: "یا ایها الَذینَ آمَنوا مَن یرتَدُّ مِنکُم عَن دینِه فَسَوفَ یاتی اللهَ بِقَومٍ یحِبُّهم وَ یحِبَُّونَه… یجاهِدونَ فِی سَبیل اللهِ وَ لا یخافونَ لومهُ لائمٍ" ای کسانی که ایمان آوردید، اگر کسی از شما از دینش روی گرداند پس خداوند گروهی را می آورد که دوستشان دارد و آن ها هم دوستدار او هستند… در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش ملامت کنندگان نمی هراسند. 125
حب حبیب محبوب، حب خود محبوب است براین اساس امام باقر (علیه السلام) فرمودند: "… یبتَلی المَروُ عَلی قَدرِ حُبِّه"126 این شرط یک پیوست دارد و آن حب اهل بیت است که "مَن احبِّکم فَقد اُحِبّ الله"127 بر همین اساس امام باقر (علیه السلام) به کسی که به ایشان ابراز محبت کرد، فرمود: "فَاتَّخذَ لِلبَلا جِلبابا ًفَواللهَ اِنَّه لاسرَعَ الَینا وَ اِلی شِیعَتنا مِن السِّیل فی الوادی"128 پس لباسی برای بلا بر تن کن به خدا قسم بلا به سوی ما و شیعیان ما از سیل به سرزمین پست شتابان تر است.
4. هر چه خداوند بنده ای را بیشتر دوست داشته باشد، او را بیشتر به رنج های دنیا مبتلا می سازد. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: "اِنَّ عَظیمَ الاَجرِ لَمَع عظیمِ البَلاء و ما اَحَبََّ اللهُ قَوما ً اِلاّ اَبتلاهُم"129 همانا پاداش بزرگ و ارجمند با رنج و زحمت بزرگتر است و خداوند گروهی را دوست ندارد مگر این که آن ها را به بلا گرفتار سازد.
و نیز به سدیر فرمود: "اِنَ اللهَ اذا اَحَبَّ عَبداً غَتََّهُ بِالبَلاءِ غَتََّا وَ انَّا وَ اِیاکُم یا سَدیر لَنُصبِح بِه وَ نُمسِی"130 براستی هنگامی که خداوند بنده ای را دوست بدارد او را غرق بلا می کند و همانا ما و شما شیعیان ای سدیر با بلا شب را به صبح و روز را به شب می رسانیم.
حال این سوال پیش می آید خداوند چه کسانی را دوست دارد؟
ان الله یحبُّ المُحسِنین 131
ان الله یحبََّ التَّوابین و یحبُّ المُتطهَرین 132
انَّ اللهَ یحبُّ المُتَِقین 133
و اللهُ یحِبُّ الصِابرین 134
انَِ اللهُ یحبُّ المُتوکِلین135
ان اللهُ یحبُّ المُقسِطین 136
و اللهُ یحبُّ المُطهَّرین 137
انَّ اللهُ یحبُّ الذَّینَ یقاتِلونَ فی سَبیله صَفَّا کانَّهم بُنیانٌ مَرصوصٌ.138
پس خداوند کسانی را دوست دارد که ایمان خود را به عمل برسانند.
می توان نتیجه گرفت که خدای متعال کسانی را که ایمان می آورند و عمل صالح انجام می دهند و خود را برای خدا خالص می کنند را بیشتر مبتلا می سازد چرا که به سعادت ایشان، مشتاق تر است.
ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که: "انَّ للهِ عَزّ َو جلَّ عِباداً فی الاَرضِ مِن خالِص عِبادِه ما ینزِلُ مِن السَّما ءِ تُحفَه الی الاَرض الاّ صَرَفَها عَنهُم اِلی غَیرُ هُم وَ لا بَلیهً الاّ صَرَّفها اِلَیهِم" 139
همانا خدای عز و جل بندگانی دارد از بندگان خالصش که عطیه ای از آسمان به زمین نمی آید مگر این که از آن ها برگردانده می شود و بلایی نازل نمی شود مگر این که به سوی آن ها می رود.
پرسش دیگری که در اینجا پیش می آید این است که کافران مبتلا می شوند یا خیر؟
باید گفت که ظالمان و کافران در دنیا رنج و ابتلا دارند. اول رنج های طبیعی که مقتضای زندگی مادی و محدود دنیاست و و این که لذات دنیا کوتاه و همراه با رنج است، همانطور که قرآن کریم فرمود: "متاع الدنیا قلیل" بهره ی دنیا اندک است. 140حضرت علی (علیه السلام) فرموده اند:
"نشد که از دنیا دلی شاد و لبی خندان شود، و پس از زمانی بس کوتاه، چشمی گریان پی آمد آن نباشد، هرگاه باشد خوشی ها به کسی روی آورد، بی درنگ با شرنگ رنج ها روی برتافت. شبنمی از رفاه بر بوستانی ننشانید، جز آن که از گرفتاری و رنج رگباری سخت بر آن جا ببارید و از دنیا جز این انتظاری نیست که بامدادان یاور انسان باشد و شامگاهان چهره ای ناشناس بنماید. اگر یک سوی آن به کام شیرین آید، دیگر سویش تلخ و هلاکت آور باشد. هیچ کس از فراوانی آن کامیاب نشد، مگر آن که رنجی از رنج های آن را دید…"141
دومین ابتلای اهل کفر و ظلم این است که امکان بهره برداری از دنیا برایشان فراهم می شود تا سرانجام به ناگاه عذاب فرا می رسد و آن ها دیگر فرصتی برای بازگشت و اصلاح ندارند.
"فَلمّا نَسوا ما ذُکِّرو ا بِه فَتَحنا عَلیهِم اَبوابَ کُلِّ شی حَتّی اِذا فَرِحوا بِما اوتُوا اَخذناهُم بَغتَهً فَاذا هُم مُبلسون" هنگامی که آن چه را به آن ها یادآوری شده بود، فراموش کردند؛ درهای همه چیز را به روی آن ها گشودیم تا دل خوش شدند، ناگهان آن ها را گرفتیم پس در این هنگام ناامید شدند. 142
به همین دلیل به پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید که به آن ها که از حق روی می گردانند هشدار بده و بگو "اِن ادری لَعَلََه فِتنَه لَکُم وَ مَتاع اِلی حین" من نمی دانم شاید این آزمایشی باشد و بهره ای برای مدتی که سر می آید.143بنابراین مرتبه ای از ابتلائات الهی مثل استدراج و مکر و املاء مخصوص کافرانی است که لباس تقوا را برکنده و از حریم عبودیت خارج شدند. "کَذلکَ نَبلوهُم بِما کانوا یفسقُون" 144البته این همه از لطف و رحمت خداوند است که رو گردانندگان از آخرت را از نعمت اندک دنیا بهره مند می کند تا دست کم در این جا خوشی ناچیزی را تجربه کنند و همین بهره کم را از دوستانش می گیرد تا اجر عظیم اخروی را نصیب شان کند. هم از این رو پیامبر فرمود: "عَجَبا ً لِلعَبدِ المُومن مِن شیعَهِ مُحمدِ وَ عَلی علیهما السلام اِن ینصرفِی الدّنیا عَلی اَعدائه فَقد جَمَع لَه خَیر دارین وَ اِن امتَحَن فِی الدّنیا فَقَد ادَّخرَلَه فی الاخِرهِ ما لایکون لمِحنَته فِی الدّنیا قَدرٌ عِندَ اِضافَتها اِلی نِعمَ الاخِره و کَذلکَ عَجَبا للعَبد المُخالف لَنا اَهل البَیت اِن خَذَلَ فی الدّنیا وَ غََلَب باِیدِی المُومنینَ فَقد جَمعَ عَلیه عَذابَ الدّارین.145
شگفتا از بنده ی با ایمان از پیروان پیامبر و علی(علیهما السلام) اگر در دنیا برابر دشمنش یاری شده و پیروز گردد. زیرا خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او جمع کرده. و اگر به ناکامی آزموده شود، چنان با نعمت های افزوده بهشتی جبران می شود که اثری از رنج این آزمون باقی نماند. و شگفتا از دشمنان اهل بیت اگر در دنیا به دست مومنان شکست خورند. پس رنج دنیا و آخرت برای آن ها جمع شده است.
1-5. فلسفه و اهداف ابتلاء
وقتی چیزی را مورد آزمایش و امتحان قرار می دهیم، به خاطر آن است که نسبت به آن جهل داریم و برای برطرف کردن جهل خود به امتحان رو می آوریم ویا آزمون هایی که از دیگران می گیریم، می خواهیم قابلیت های شخصی افراد را بشناسیم و در کل می توان گفت امتحان برای انسان به منزله کشف مجهول است، می آزماییم تا به مجهول پی ببریم و آن را به معلوم تبدیل کنیم؛ اما خدای متعال که عالم به غیب است قطعا چنین هدفی را دنبال نمی کند، پس فلسفه امتحان و ابتلاء انسان چیست؟ اهداف الهی امتحان و ابتلاء انسان را می توان در یک تقسیم بندی کلی به دو هدف تقسیم نمود که عبارتند از:1- اهداف اخلاقی 2- اهداف اعتقادی؛ که هرکدام اهداف جزئی تری را شامل می شوند.
1-5-1. اهداف اخلاقی
زیر مجموعه اهداف اخلاقی اهداف دیگری قرار می گیرند، که در ذیل به ذکر آن ها می پردازیم:
1-5-1-1. ظهور انسانیت انسان
مهم ترین فلسفه و حکمت ابتلاء تزکیه اخلاقی و بروز ماهیت واقعی انسان ها در کشاکش زندگی و مواجهه با حوادث و مشکلات و سختی های روزگار است. "برجستگی ها و کرامت های روحی انسان در شرائط دشوار ابتلاء خود را نشان می دهد و هم چنین ارزش های اخلاقی با وجود شرایط سخت و تنگناها معنای خود را می یابد"146. اگر انسان گرفتار مشکلات نشود و طعم فقر و بیماری را نچشد مفهوم نعمت و سلامتی را درک نمی کند. بنابراین آزمون های الهی است که انسان را می سازد و در سایه آن اوصاف و فضیلت های اخلاقی شناخته می شود
"چرا که مشکلات و سختی ها به منزله سنگ محک اخلاق انسانی است. هم چنان که بعضی از نباتات را باید سائید تا رایحه خوش آن ها استشمام شود همان طور برخی از طبایع باید گرفتار مشقت و محنت گردند تا ملکات و فضائل ذاتی ایشان ظاهر و متجلی شود"147.
قرآن کریم این حقیقت را درآیات متعددی متذکر شده است. "وَ لَنَبلُوَنَّکُم حَتیَ نَعلَمَ المُجَاهِدِینَ مِنکُم وَ الصَّابِرینَ وَ نَبلُوا اخبَارَکم"148، به یقین ما شما را امتحان می کنیم تا مجاهدان از شما و صابران را مشخص نماییم و اخبار شما را نیز [که اعمال و اسرار شماست] می آزماییم [تا صدق و کذب شما را در همه امور معلوم بداریم].
1-5-1-2. ظهور ملکات اخلاقی
ملکات اخلاقی انسان به تنهایی نمی تواند معیاری برای ثواب و عقاب گردد،149 مگر آن که زمانی که در قالب اعمال انسان خودنمائی کند:
"خداوند بندگانش را می آزماید تا آن چه در درون دارند در عمل آشکار کنند، استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق پاداش و کیفر گردند. اگر آزمایش الهی نبود این استعدادها شکوفا نمی شد و میوه های اعمال بر شاخسار درخت وجود انسان نمایان نمی گشت"150.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: "وَ اِن کَانَ سُبحَانَهُ اعلَمَ بِهِم مِن انفُسِهِم وَ لَکِن لِتَظهَرَ الافعَالُ الَّتی بِهَا یُستَحَقُّ الثَّوَابُ وَ العِقَاب"151، اگرچه خداوند از آنان نسبت به خودشان داناتر است امّا آزمایش برای آن است که اعمال شایسته پاداش و عقاب آشکار گردد.
بنابراین امتحان خداوند، به این معنی نیست که او از اسرار بندگان بی اطلاع است به دیگر سخن امتحان الهی برای حصول علم تازه نیست بلکه خداوند همه عمل ها و عکس العمل ها را می داند و امتحان الهی برای این است که اعمال و رفتار انسان ها ظهور و بروز یابد. برای مثال "با آزمایش حضرت ابراهیم(علیه السلام) معلوم خداوندی که موفقیت آن حضرت بود، در روی صحنه هستی تحقق پیدا کرد، نه این که خداوند اقدام آن حضرت را نمی دانست و سپس آن را دانست"152 صاحب تفسیر الکاشف در بیان فلسفه و حکمت ابتلاء خداوند می نویسد: "… انما یمتحنه لامور "منها": ان یترجم العبد ما هو کامن فی نفسه الی عمل ملموس، حیث اقتضت حکمته جل ثناوه ان لا یحاسبهم علی ما یقع منهم من اعمال… ان الغرائز النفسیه من حیث هی لا تستدعی حسابا و لا عقابا، ما دامت کامنه فی باطن الانسان…"153، خداوند برای اموری چند بندگانش را امتحان می کند، یکی آن است تا آن چه در نفس انسان پنهان است به صورت عمل ملموس درآید زیرا حکمت خدا(جل ثناءُه) اقتضاء می کند که مردم را بر آن چه می داند و بر آن چه در نفوس آن ها از قوا و غرایز پنهان است محاسبه ننماید بلکه آن ها را بر آن چه که انجام می دهند محاسبه کند… غرایز نفسی مادامی که در باطن مخفی اند به خودی خود مقتضی حساب و عقابی نیستند.
1-5-1-3. ظهور رفتار اخلاقی تر
اعمال آدمی در فرهنگ قرآنی( در یک تقسیم بندی کلی) دو نوع است: 1- عمل صالح 2- عمل غیر صالح. عمل صالح هم به دو قسم تقسیم می شود: 1-عمل حسن 2-عمل احسن. از فلسفه های آزمایش الهی این است که مشخص شود چه کسی عمل احسن انجام داده است. "الَّذِی خَلَقَ المَوتَ وَ الحَیَوهَ لِیَبلُوکُم ایُّکُم احسَنُ عَمَلا" 154، خدایی که مرگ و زندگانی را آفرید که شما بندگان را بیازماید تا کدام نیکوکارتر (و خلوص اعمالش بیشتر) است. در توضیح عمل احسن گفته می شود که عمل نیک از دو حیثیت برخوردار است: 1-کمیت عمل 2- کیفیت عمل. آن چه در فرهنگ قرآنی مهم است و ارزش دارد و به عمل ارزش و اعتبار عالی می دهد، کیفیت عمل است، نه کمیت عمل. اگر تعبیر این بود که چه کسی بیشتر عمل می کند، تکیه بر روی کمیت عمل بود، ولی وقتی خداوند فرموده: "لِیَبلُوکُم ایُّکُم احسَنُ عَمَلا"155 مشخص می شود تکیه روی کیفیت است. خداوند انسان را مورد آزمون بهترین عمل قرار داده است، نه آزمون زیادترین عمل156. خدا نخواست تنها مومنان به خدا و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شناسایی شوند. بلکه خواست تا کسانی که عمل صالح انجام می دهند معیّن شوند. آن جا که می فرماید: "وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الارضَ فیِ سِتَّهِ ایَّامٍ وَ کَانَ عَرشُهُ عَلَی المَاءِ لِیَبلُوکُم ایُّکُم احسَنُ عَمَلاً"157 و اوست خدایی که آسمان ها و زمین را در فاصله شش روز آفرید و عرش با عظمت او بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که عمل کدام یک از شما نیکوتر است.
"سفیان بن عیینه گوید از امام صادق (علیه السلام) راجع به قول خدای عز و جل: "تا بیازماید شما را که کدام یک نیکو کردارترید"158، پرسیدم حضرت فرمودند: مقصود پرکردارتر نیست، بلکه مقصود درست کردارتر است و درستی همانا ترس از خدا و نیت صادق و کار نیک است"159.
1-5-1-4. تنبیه و تربیت
خداوند رب العالمین است و کار رب تربیت مربوب است. گاهی امتحان خداوند به مشکلات و شدائد به منظور تادیب انسان است البته تادیب در جایی خواهد بود که فرد قابلیت ادب شدن را داشته باشد امّا آنان که این قابلیت را از دست داده اند ظلم و جنایت و پلیدی ملکه آن ها شده است، مصائب برای آن ها جنبه تادیب ندارد بلکه کیفر اعمال و کردار آن ها است160. خداوند می فرماید:"وَ مَا ارسَلنَا فیِ قَریهٍ مِّن نَّبیِ اِلَّا اخَذنَا اهلَهَا بِالبَاسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعُون"161 و ما هیچ پیغمبری به هیچ شهر و دیاری نفرستادیم مگر آن که اهلش را به شداید و سختی ها مبتلا ساختیم تا به درگاه خدا تضرع و زاری کنند. علامه طباطبائی(ره) در تفسیر این آیه می نویسد: "خدای سبحان هر پیامبری را که به سوی امتی می فرستاد به دنبال آن امت را با ابتلای به ناملایمات و سختی ها آزمایش می کرد تا به سویش راه یافته و به درگاهش تضرع کنند وقتی معلوم می شد که مردم به این وسیله تنبیه نمی شوند سنّت دیگری را به جای آن سنّت جاری می ساخت."162
انسان در زندگی ماشینی امروز غرق گشته است و کمتر متوجه خطاها و گناهان خود می شود و قاعدتاً متنبّه نشده و توفیق توبه پیدا نمی کند؛ مانند شاگردی که به جای درس خواندن، به تفریحات می پردازد اگر این دانش آموز به دلیل اعمال بد خود از سوی معلّم توبیخ نشود، روز به روز بر غفلت او افزوده می شود، تا آن جا که شاید دیگر فرصت جبران گذشته را از دست بدهد. ما انسان ها دقیقاً چنین وضعی داریم؛ یعنی در جهان آفرینش شاگردی هستیم که درس انسانیت می آموزیم. در این مسیر راهزنانی وجود دارند تا ما را از راه به در کرده و از رسیدن به هدف بازدارند حوادث تلخ دنیا نقش تنبیه و توبیخ را ایفا می کنند و چوب بیدارباش برای ما هستند163. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:"اِنَّ اللهَ اذَا ارَادَ بِعَبدٍ خَیراً فَاذنَبَ ذَنباً اتبَعَهُ بِنَقِمَهٍ وَ یُذَکِّرُهُ الِاستِغفَار"164، همانا خداوند زمانی که اراده فرماید به بنده ای خیر برساند، وقتی آن بنده گناهی مرتکب شود، در همین دنیا بلاء و مصیبتی(نقمتی) را برای او ایجاد خواهد کرد و بدین وسیله استغفار را به یاد او خواهد آورد و نیز فرموده است: "المُومِنُ لَا یَمضِی عَلَیهِ اربَعُونَ لَیلَهً الَّا عَرَضَ لَهُ امرٌ یَحزُنُهُ وَ یَذکُرُهُ بِه"165، بر مومن چهل شب نگذرد، جز آنکه پیش آمدی برایش رخ دهد که غمگینش سازد تا موجب تذکّرش شود. مرحوم علّامه مجلسی پس از نقل روایاتی درمورد امتحان می فرماید:"و یظهر من الآیات ان البلایا و المصائب نعم من الله لیتعظوا و یتذکروا بها و یترکوا بها و یترکوا المعاصی"166، از آیات استفاده می شود که بلاها و مصیبت ها، نعمت های خداوند هستند تا انسان پند گرفته، متذکر شود و معصیت را ترک کند. قرآن کریم نیز به این نکته که ابتلاء باعث تنبّه و تذکّر می شود اشاره کرده است. درمورد حضرت داود(علیه السلام) می فرماید:"وَ ظنَّ دَاوُدُ انَّمَا فَتَنَّاهُ فَاستَغفَرَ ربَّهُ وَ خَرَّ رَاکِعاً وَ انَاب * فَغَفَرنَا لَهُ ذَلِکَ…"167، داود دانست که او را امتحان کردیم آمرزش خواست، با خضوع به زمین افتاد و توبه کرد ما این خطا را بر او بخشودیم و برای او نزد ما مقام بزرگ و بازگشت خوبی است168.
1-5-2. هدف اعتقادی
در زیر مجموعه این هدف نیز، می توان هدف جزئی تری را بیان نمود.
1-5-2-1. اتمام حجت پروردگار
خداوند با ابتلائات پی در پی می خواهد زنگ خطر را برای غافلان به صدا درآورد، تا بیدار گردندو به خدا و روز واپسین توجه پیدا کنند، و این گونه حجت را بر آنان تمام می کند تا دیگر عذری باقی نماند. البته اتمام حجت پروردگار نسبت به گنهکاران به گونه ای دیگر است، سنّت های استدراج و امهال169 هم به دنبال همین هدف انجام می گیرد. خداوند کسانی را که گمراه شده اند، بلافاصله هلاک نمی کند، بلکه بنابر اراده خویش، مدتی به آنان مهلت می دهد و نعمت هایشان را تجدید می نماید تا آنان به نعمت ها مشغول شوند و به یاد خدا نیفتند. بنابراین خداوند از هر طریق حجت را بر بندگان خود تمام می کند تا دیگر دلیلی بر کفر و سرکشی خود نداشته باشند. "وَ قَالُوا یَایُّهَ السَّاحِرُ ادعُ لَنَا ربَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ اِنَّنَا لَمُهتَدُونَ * فَلَمَّا کَشَفنَا عَنهُمُ العَذَابَ اذَا هُم یَنکُثُون"170 و به موسی گفتند ای ساحر بزرگ از خدای خود بخواه به آن عهدی که با تو دارد تا عذاب را از ما برطرف سازد و ما با این شرط راهنمایی می شویم چون ما عذاب را از آن ها برداشتیم باز ایشان نقض عهد کردند و ایمان نیاوردند این آیه حال کسانی را مطرح می کند که در هنگام ابتلاء، رو به خدا می کنند و بعد از گذر از سختی، خدا را فراموش می کنند؛ یقیناً حجت بر اینان تمام است و در روز حساب عذری بر عصیان خود ندارند.

فهرست منابع
* قرآن کریم، مترجم: حسین انصاریان، قم، اسوه، 1383ش.
* قرآن کریم، مترجم: محمد مهدی فولاد وند، تهران، دارالقرآن الکریم،1415ه.ق.
* قرآن کریم، مترجم: مهدی الهی قمشه ای، قم، دانش، 1384ش.

منابع فارسی
1-آقا جمال خوانساری، محمد بن حسین، شرح آقا جمال خوانساری برغرر الحکم ودرر الکلم، تهران: دانشگاه تهران، 1366 ش.
2-آموزگار، محمد حسن، اسلام و تزکیه نفس، تهران: انتشارات انجمن اولیاء و مربیان جمهوری اسلامی، 1375 هـ. ش، چاپ اول.
3-ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، مترجم: صادق حسن زاده، قم، ناشر فکر آوران، 1384 ش.
4-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، کمال الدین وتمام النعمه، مترجم: منصور پهلوان، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1386 ش.
5-ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، امالی، مترجم: کریم فیضی، قم، تهذیب، 1386 ش.
6-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، من لا یحضره الفقیه، مترجم: علی اکبر غفاری و محمد جواد غفاری و صدر بلاغی، مصحح: علی اکبر غفاری، تهران: شر صدوق، بی تا.
7-ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف علی قتلی الطفوف، مترجم: احمد فهری زنجانی، تهران، جهان، 1348 ش.
8-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، اللهوف علی قتلی الطفوف، مترجم: محمد لک علی آبادی، قم، هنارس، 1384 ش.
9-اژیه، علی اکبر، صبر ازدیدگاه قرآن، قم، شفق، بی تا.
10-اسمایلز، ساموئیل، اخلاق، مترجم: محمد سعیدی، مشهد، کتاب فروشی زوار، بی تا.
11-افرام البستانی، فواد، فرهنگ المعجم الوسیط، مترجم: محمد بندریگی، تهران، اسلامی،1382 ش.
12- انصاری، محمد باقر وسید حسین رجایی، صدای فاطمی فدک (خطابه حضرت زهرا (سلام الله علیها))،قم، دلیل ما، 1383 ش.
13- آموزگار، محمد حسن؛ اسلام و تزکیه نفس، تهران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان جمهوری اسلامی، چاپ اول، 1375 هـ. ش.
14- انصاریان، حسین، عرفان اسلامی، بی جا، پیام آزادی، 1368 ش.
15-انیشتین، آلبرت، دنیایی که من می بینم، مترجم: فریدون سالکی، بی جا، پیروز، بی تا.
16- بحرانی، کمال الدین میثم بن علی بن میثم، شرح نهج البلاغه ابن میثم، مترجم: حبیب الله روحانی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1375 ش.
17-بقلی، روزبهان، عبهر العاشقین ، تهران: هانری کوربن و محمد معین ، 1360 ش.
18-بیگلری، مجتبی، ابتلاء ازدیدگاه قرآن وسنّت، تهران، رمز، 1380
19-پاکزاد، عبدالعلی، ابتلاء و آزمایش در قرآن پژوهش های قرآنی (ویژه قرآن ومهندسی فرهنگی )، تابستان 1387.
20-پلانتینگا، الوین، 1376، فلسفه دین، خدا، اختیار و شر، ترجمه محمد سعیدی مهر، موسسه فرهنگی طه.
21-پلانتینگا، الوین و دیگران، کلام فلسفی (مجموعه مقالات)، ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، موسسه فرهنگی صراط 1384، چاپ دوم.
22-تاجری، حسین، انتظار بذر انقلاب، تهران، بدر، 1358 ش.
23-تالیافرّو، چارلز، فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمه انشاءالله رحمتی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی،1382ش.
24-جعفری، محمد تقی، ترجمه وتفسیر نهج البلاغه، تهران، دفترانتشارات فرهنگ اسلامی، 1358 ش.
25- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجاء، 1366 ش.
26-جوادی آملی، عبد الله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم (مبادی اخلاق در قرآن)، قم، مرکز نشر اسوه، 1377ش، چاپ چهارم.
27-چیتیک، ویلیام ، عوالم خیال، ترجمه قاسم کاکایی، تهران: انتشارات هرمس، 1385ش.
28-حصاری، علی اکبر، تاریخ فرهنگی سیاسی معاصر، قم، مرکز نشر هاجر، 1385 ش.
29-حکیمی، محمد رضا وعلی ومحمد، الحیاه، ترجمه: احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380 ش.
30-خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم ونشر آثار امام خمینی، 1386 ش.
31-خوارزمی ، حسین بن حسن، شرح فصوص الحکم محی الدّین بن عربی ، تهران: چاپ نجیب مایل هروی ، 1364 ش.
32-دستغیب شیرازی، عبدالحسین،قلب سلیم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362 ش.
33- دشتی، مهدی وهادی حمیدی، بلاء وآزمایش الهی، قم، وثوق، 1390 ش.
34- دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، تهران، موسسه انتشارات وچاپ دانشگاه تهران، 1377 ش.
35-راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ترجمه وتحقیق مفردات الفاظ قرآن، ترجمه: سید غلام رضا خسروی حسینی، تهران، مرتضوی، 1381 ش.
36- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، معجم مفردات الفاظ القرآن، تحقیق: ندیم مرعشلی، تهران، المرتضویه، بی تا.
37-رجبی، محمود، انسان شناسی، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(قدس سره) ۱۳۸۰.
38-رفیعی محمدی، ناصر، گفتار رفیع، قم، معروف، 1388 ش.
39-رضایی، مهین، 1380، تئودیسه و عدل الهی (مقایسه ای بین آراء لایب نیتس و استاد مطهری) دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
40-ری شهری، محمد، کیمیای محبت، چاپ و انتشارات دارالحدیث، ۱۳۷۸ ه.ش، چاپ اول.
41-زمخشری، محمودبن عمر، الکشاف فی تفسیر القرآن، تالیف علیرضا باقر، تهران: خانه کتاب،۱۳۸۸ش.
42- سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، موسسه امام صادق (علیهم السلام)، 1383 ش.
43-سرّاج طوسی، ابونصر، اللمع فی التصوف، مترجم: دکتر مهدی حجتی، تهران، اساطیر، 1382 ش.
44- سروش، عبدالکریم، اوصاف پارسایان، تهران، موسسه فرهنگی صراط، 1371 ش.
45- سعادت پرور، علی، ظهور نور ترجمه کتاب الشموس المضیئه، مترجم: سید محمد جواد وزیری فرد، قم، تشیع، 1376 ش.
46-شریعتمداری، جعفر، شرح وتفسیر لغات قرآن براساس تفسیر نمونه، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1374 ش.
47- شریف الرضی، محمد بن حسین، ترجمه وشرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)، مترجم: علی نقی فیض الاسلام اصفهانی، تهران، موسسه چاپ ونشر تالیفات فیض الاسلام، 1379 ش.
48-شریفی، احمد حسین، موج فتنه (ازجنگ جمل تا جنگ نرم)، تهران، کانون اندیشه جوان، 139ش.
49-شوان، فریتیوف، 1383، اسلام و حکمت خالده، ترجمه فروزان راسخی، انتشارات هرمس و مرکز گفتگوی تمدن ها.
50-صالحی، ابراهیم، پژوهش پیرامون جمع میان علم وامتحان الهی در قرآن کریم، رشت، مبین،1381 ش.
51- صدر، محمد باقر، سنّت های تاریخ در قرآن، مترجم: دکتر سید جمال الدین موسوی، تهران، تفاهم، بی تا.
52-طباطبائی، محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم: محمد باقرموسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش.
53-غفاری، ابوالحسن، سنّت امتحان در زندگی انسان، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما، 1383 ش.
54- غفوری چرخابی، حسین، فتنه از دیدگاه امام علی(علیهم السلام) درنهج البلاغه، اردکان یزد، قداست، 1382 ش.
55- غلامی مایانی، ابوالقاسم، امتحان الهی (در قرآن وحدیث) وخودآزمایی، تهران، معاصر، 1388 ش.
56-فلسفی، محمد تقی، گفتار فلسفی اخلاق از نظر همزیستی و ارزش های انسانی، تهران: انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ سوم، 1378ش.
57-قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1383 ش.
58-قمی، عباس، مفاتیح الجنان، مترجم: الهی قمشه ای، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران،1382 ش.
59-قمی مشهدی، محمدبن محمدرضا، تفسیر کنز الدقایق و بحر الغرائب، مصحح : حسین درگاهی، تهران: وزاره الثقافه و الارشاد اسلامی، موسسه الطبع و النشر، ۱۳۶۶ش.
60- کارگر، رحیم، مهدویت پیش از ظهور، قم، دفتر نشر معارف، 1387 ش.
61-کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الروضه من الکافی، ترجمه هاشم رسولی محلاتی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه،1362 ه.ش.
62-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، اصول کافی، مترجم: حسن مصطفوی، تهران، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، 1369 ش.
63-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، لسان التنزیل، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1355 ش.
64-لقمانی، احمد، راز سختی وبلاء در زندگی، قم، بهشت بینش، 1389 ش.
65-گروه مترجمان، ترجمه وتفسیر مجمع البیان، تهران، فراهانی، 1360 ش.
66-ــــــــــــــــــــــــــ، تفسیر هدایت، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی استان قدس رضوی،1377 ش.
67-محقق، محمد باقر، دائره المعارف در فرهنگ قرآن، تهران، بعثت، بی تا.
68- محمدی، حمید، مفردات قرآن، قم، موسسه دارالذکر، 1385 ش.
69-محمدی ری شهری، محمد؛ میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شفیعی، قم، دارالحدیث، 1379.
70-محیطی، علی؛ صراط سلوک، قم، انتشارات آل علی، بی تا.
71-مرکز فرهنگ ومعارف قرآنی، دائره المعارف قرآن کریم، قم، موسسه بوستان کتاب، 1382 ش.
72-مصباح یزدی، محمد تقی، ره توشه، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1384 ش.
73- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ، زینهار از تکبر، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،1386 ش.
74-ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ، عروج تا بی نهایت، قم، موسسهآموزشی وپژوهشی امام خمینی،1386 ش.
75-ــــــــــــــــــــــــــــــــــ، جامعه وتاریخ از دیدگاه قرآن کریم، تهران، شرکت چاپ ونشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، 1379 ش.
76- ــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، اخلاق در قرآن ، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، 1378ش.
77-مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، تهران، صدرا، 1388 ش.
78-ـــــــــــــــــــــــــــــ، عدل الهی، تهران، صدرا، 1385 ش.
79-ــــــــــــــــــــــــــــ، حکمت هاواندرزها، تهران، صدرا، 1385 ش.
80-ــــــــــــــــــــــــــــ، تعلیم وتربیت دراسلام، تهران، صدرا، 1385 ش.
81- معادیخواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، تهران، نشر ذره، 1372 ش.
82-معین، محمد، فرهنگ معین، تهران، زرین، 1382 ش.
83-مکارم شیرازی، ناصر ودیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش.
84-ملاصدرا، صدرالدین محمد، الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه، تصحیح دکتر احمد احمدی، تهران:انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا،1381ش.
85- موسوی نسب، جعفر، ابتلاء وآزمایشات انسان در قرآن، بی جا، ارزشمند، 1385 ش.
86- مهدویان، حسن واحمد نطنز، نگاهی قرآنی به آزمون الهی، تهران، کانون اندیشه جوان، 1386 ش.
87-میرداماد، محمدبن محمدباقر، 1367، قبسات، به اهتمام دکتر مهدی محقق، انتشارات دانشگاه تهران.
88-نجم رازی، عبداللّه بن محمد، مرصادالعباد، تهران: چاپ محمدامین ریاحی، 1352 ه.ش.
89- نخشبی ، ضیاءالدین، سِلک السلوک ، تهران: چاپ غلامعلی آریا، 1369 ش.
90-نعمه اللّه ولی، سیدنورالدین، رساله های سیدنورالدین شاه نعمت اللّه ولی، ج 1، تهران: چاپ جواد نوربخش، 1355 ش.
91-هاشم زاده، محمد رضا، فلسفه امتحان الهی، اصفهان، نقش نگین، 1389 ش.
92- هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئی)، مترجمان، حسن حسن زاده آملی وحسن ومحمد، باقر کمره ای، تهران، مکتبه الاسلامیه، 1400 ه.ق.
93- هدایت نیا گنجی، فرج الله، بلاها و بلاء دیدگان، قم، موسسه بوستان کتاب، 1388 ش.
94- همدانی، عبدالصمد، بحر المعارف، مترجم: حسین استادولی، تهران، حکمت،1412 ه.ق و1370 ش.
منابع عربی
95-ابرقوهی، شمس الدین ابراهیم، مجمع البحرین، تهران: نجیب مایل هروی ، 1364 ش.
96- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1387ه.ق و1967م.
97- ابن اثیر الجزری، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، قم، اسماعیلیان، 1364 ش.
98-ابن ابی جمهور، محمد بن زین الدین،عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه، مصحح: مجتبی عراقی، 4جلد، قم: دارالشهداء للنشر، بی تا.
99-ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)،، علل الشرایع، قم،کتاب فروشی داوری، 1385 ش و1966م.
100-ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1362 ش.
101-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، معانی الاخبار، قم، دفترانتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1403ق.
102-ابن سینا، ابوعلی حسین بن عبدالله، اشارات و تنبیهات، با شرح محقق طوسی و قطب الدین رازی، قم: نشر البلاغه. 1375ش.
103- ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم، ناشر جامعه مدرسین، 1404ه.ق.
104- ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب (لابن شهر آشوب)، قم، ناشر علامه، 1379 ه.ق.
105-ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، قاهره:بی چا، 1339ق.
106-ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیرالقران العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، 1419 ه.ق.
107- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب المحیط، بیروت، دارالسان العرب ودارالجیل، 1408 ه.ق و1988م.
108- ابن همام اسکافی، محمد بن همام سهیل، التمحیص، قم، مدرسه الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1404 ه.ق.
109- ابی الفتح الاربلی، ابی الحسن علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، بی جا، الناشر مرکز الطباعه والنشر للمجمع العالمی لاهل البیت (علیهم السلام)، 1426 ه.ق.
110- ازدی، عبدالله بن محمد، الماء، تهران، دانشگاه علوم پزشکی ایران، 1387 ش.
111- ازهری، ابی منصور بن احمد، تهذیب اللغه، بیروت، لبنان، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
ان سعد، بی نام، الطبقات الکبری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
112- احمد رضا، معجم متن اللغه، بیروت، دارمکتبه الحیاه، 1377 ه.ق، 1958م.
113-بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، قم، ناشر موسسه بعثه، 1374 ش.
114- بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم والمعارف والاحوال من الآیات والاخبار والاقوال، قم، موسسه الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1413 ه.ق.
115- برقی، احمدبن محمدبن خالد، محاسن برقی، سید مهدی رجائی، بی جا، مجمع جهانی اهل بیت، 1416 ه، چاپ دوم.
116-بی آزار شیرازی، عبدالکریم ومحمد باقر حجتی، تفسیر کاشف، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1376 ش.
117-بیضاوی، عبد الله بن عمراعداد، انوار التنزیل و اسرار التاویل ( تفسیر بیضاوی) ،مرعشلی، محمد عبدالرحمن بیروت:دار احیاء التراث العربی-موسسه التاریخ العربی. بی تا.
118-بیهقی، احمد بن علی، تاج المصادر، چاپ هادی عالم زاده، تهران ۱۳۶۶ـ ۱۳۷۵ ش.
119- پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم ))، تهران، دنیای دانش، 1382 ش.
120-تفلیسی، ابوالفضل ابراهیم ابن جیش، وجوه قرآن، تهران، حکمت،1396 ه.ق.
121-تهانوی، محمداعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون، تهران 1967م.
122-تیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، مصحح:سید مهدی رجایی، قم: دارالکتاب اسلامی، 1410ق.
123- ثقفی تهرانی، محمد، تفسیر روان جاوید، تهران، برهان، 1398 ق.
124- جوهری فارابی، ابی نصر اسماعیل بن حماد، تاج اللغه وصحاح العربیه المسمی الصحاح، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1428 ه.ق.
125-حافظ، محمود، المعجم الکبیر، بی جا، جمهوریه المصر اللغه العربیه، 1400 ه.ق.
126- حامد مقدم، احمد، سنّت های اجتماعی در قرآن، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1387 ش.
127- حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تهران، المکتبه الاسلامیه، 1399 ه.ق.
128-حسینی طاشی شاهرودی، سید محمد، جامع البیان فی احکام القرآن، تهران: کمال الملک نوبت چاپ:اول، 1386ش.
129-حلوانی، حسین بن محمد بن حسن بن نصر، نزهه الناظر وتنبیه الخاطره، قم، مدرسه الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1408 ه.ق.
130- حیری النیساری، ابی عبدالرحمان اسماعیل بن احمد، وجوه القرآن، مشهد، موسسه الطبع التابعه للآستانه الرضویه المقدسه مشهد، 1422 ه.ق.
131- خراز رازی، علی بن محمد، کفایه الاثرفی الاثر نص علی الائمه الاثنی عشر، قم، بیدار، 1401 ه.ق.
132- خوری الشهرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیه والشوارد، تهران، دارالاسوده للطباعه والنشر، 1374 ش و 1416 ه.ق.
133-خیر فاطمه، محمد، منهج الاسلام فی تزکیه النفس، بیروت: دار الخیر، 1424 هـ. ق، چاپ اول.
134-دامغانی، حسین بن محمد، الوجوه و النظائر لالفاظ کتاب اللّه العزیز، ج ۱، قاهره: چاپ محمدحسن ابوالعزم زفیتی، ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
135-دیلمی، حسن بن محمد، اعلام الدین فی صفات المومنین، قم، موسسه آل البیت (علیهم السلام)، 1408 ه.ق.
136- رازی، ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقابیس اللغه، قم، مرکز دراسات الحوزه والجامعه، 1387 ش.
137-رشید رضا، محمد، تفسیرالقران الحکیم (الشهیر بتفسیرالمنار)، بیروت، دارالفکر،1303 ش و1342 ه.ق.
138-سپهر، محمد تقی، ناسخ التواریخ در احوالات حضرت سیدالشهداء (علیهم السلام)، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1336 ش.
139-سجستانی، محمد بن عزیز، غریب القرآن( المسمی بنزهه القلوب)، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
140-سهروردی، شهاب الدین ، مجموعه مصنفات، (3 جلدی)، تصحیح هانری کربن، انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، بی تا.
141- سیوطی، جلال الدین، الدار المنثور فی تفسیر الماثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ه.ق.
142- شریعتمداری، جعفر، شرح وتفسیر لغات قرآن براساس تفسیر نمونه، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1374 ش.
143- شریف الرضی، محمد بن حسین، ترجمه وشرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)، مترجم: علی نقی فیض الاسلام اصفهانی، تهران، موسسه چاپ ونشر تالیفات فیض الاسلام، 1379 ش.
144-ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مترجم: جعفر شهیدی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1368 ش.
145-ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مترجم: مصطفی زمانی، قم، پیام اسلام،1362 ش.
146-ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مترجم: محمد دشتی، قم، مشهور، 1379 ش.
147-ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، محقق:صالح صبحی، قم، هجرت، 1414ه.ق.
148- شعرانی، ابوالحسن، نثر طوبی یا دائره المعارف قرآن مجید، تهران، کتابفروشی اسلامیه،1398 ه.ق.
149- شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار (للشعیری)، نجف، المکتبه الحیدریه، بی تا.
150-شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، دمشق، بیروت، دارالکلم الطیب، 1414 ه.ق.
151-شیرازی، محمد حسین، تفسیر تبیین القرآن، بیروت، دارالعلوم، 1423 ه.ق.
152-شمس الدین آملی، محمدبن محمود، نفائس الفنون فی عرایس العیون، ج 2، تهران: چاپ ابراهیم میانجی، 1379ه.ش.
153-صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، قم: چاپ محمد خواجوی، 1379ه.ش.
154-طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ه.ق.
155- طبرسی،ابو علی الفضل بن الحسن، مجمع البیان، بیروت، داراحیاء الترث العربی، 1406 ه.ق.
156- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، مشکاه الانوار فی غرر الاخبار، نجف، المکتبه الحیدریه، 1385 ه.ق.
157-طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری) جلد: ٢٩ ، بیروت:دار المعرفه، بی تا.
158-طبری، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، مصحح: محمد باقر خراسان، 2جلد، مشهد: نشر مرتضی، 1403ق.
159- طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، المکتبه المرتضویه، 1375 ش.
160-طنطاوی بن جوهری، الجواهر فی تفسیرالقرآن الکریم، بیروت: دارالفکر، بی تا.
161- طوسی، محمد بن الحسن، کتاب الغیبه للحجه، قم، دارالمعارف الاسلامیه، 1411 ه.ق.
162-ــــــــــــــــــــــــــــ، مصباح المتهجّد، بیروت 1411/1991
163-ــــــــــــــــــــــــــــ، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت: چاپ احمد حبیب قصیر عاملی، بی تا.
164- طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلامی، 1378 ش.
165- عروسی الحویزی، عبد علی بن جمعه، ثور الثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415 ه.ق.
166- عطاردی، عزیز الله، مسند الامام الشهید ابی عبدالله الحسین بن علی، بی جا، عطارد، 1376 ش.
167-علی بن الحسین، صحیفه سجادیه، قم: دفتر نشر هادی، 1376ش.
168- عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، المطبعه العلمیه، 1380 ه.ق.
169-غزالی، محمدبن محمد، احیاء علوم الدین، بیروت: 1412/ 1992.
170-ــــــــــــــــــــــــ، الاربعین، ترجمه برهان الدین حمدی، تهران: 1368 ش.
171-قتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، انتشارات رضی، 1375 ش.
172-فراهیدى، خلیل بن احمد؛ العین، ج 5، قم: انتشارات هجرت، 1410 ق، چاپ دوم.
173- فخر رازی، محمد بن عمراعداد، التفسیر الکبیر، بیروت:مکتب تحقیق دار احیاء التراث، بی تا.
174- فضلی، عبدالهادی، مبادی اصول فقه، قم، مرکز نشر هاجر، 1384 ش.
175- فیروز آبادی، مج الدین محمد بن یعقوب، القاموس المحیط فی اللغه، بیروت، دارالفکر، بی تا.
176- فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، المحجه البیضاء فی التهذیب الاحیاء، قم، موسسه المحبین، 1426 ه.ق.
177- ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، تفسیر الصافی، تهران، الصدر، 1415 ه.ق.
178-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، الوافی، اصفهان، کتابخانهامام امیرالمومنین علی (علیهم السلام)، 1406 ش.
179- فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، قم، دارالهجره، 1414 ه.ق.
قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1384 ش.
180- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، تفسیراحسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377 ش.
181-عبدالکریم بن هوازن قشیری ، الرساله القشیریه ، قاهره: چاپ عبدالحلیم محمود و محمودبن شریف ، بی تا.
182- قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکتاب، 1404 ه.ق.
183-کاشفی، حسین بن علی، مواهب علیّه(تفسیر حسینی)، تهران: چاپ محمدرضا جلالی نائینی، ۱۳۱۷ـ ۱۳۲۹ ش.
184-کاشانی، فتح اللّه بن شکراللّه، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین (تفسیر کبیر ملافتح اللّه کاشانی)، تهران ۱۳۴۴ ش.
185-عبدالرزاق کاشانی، شرح منازل السائرین، الطبعه الاولی، 5141، بیروت: دار المجتبی
186- کامل سلیمان، یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بیروت، دارالکتاب اللبنانی، 1399 ه.ق و 1979 م.
187- کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، قم، دارالذخائر، 1410 ه.ق.
188-کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح، چاپ سنگی ۱۳۲۱ه.ش.
189-کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407 ه.ق.
190-کوفی اهوازی، حسین بن محمد، المومن، قم، موسسه الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1404 ه.ق.
191-لیثی واسطی، محمد بن علی، عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، قم، دارالحدیث، 1376 ش.
192- مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول،تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1404 ه.ق.
193-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار،بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ه.ق.
194-مدرسه الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری (علیه السلام)، قم، 1409 ه.ق.
195-مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، الناشر مرکز آثار العلامه المصطفوی، 1385 ش.
196-ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380 ش.
197-معلوف، لویس، المنجد فی اللغه، تهران: قدس نوبت چاپ:چهارم، 1378ش.
198-مغنیه، محمد جواد، الکاشف، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1426 ه.ق.
199- مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین، قم، مکتبه آل علی(علیهم السلام)، 1426 ه.ق.
200-موسسه آل البیت(علیهم السلام)، الفقه المنسوب الی الامام الرضا (علیهم السلام)، مشهد، 1406 ه.ق.
201-میبدی، احمدبن محمد، کشف الاسرار و عده الابرار، تهران: چاپ علی اصغر حکمت، 1376 ه.ش.
202-نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، قم، اسماعیلیان، 1383 ه.ق.
203-ـــــــــــــــــــــــــــ، علم اخلاق اسلامی، ترجمه: سید جلال الدین مجتبوی، تهران:حکمت، 1370هـ..ش، چاپ چهارم.
204- نراقی، احمد، معراج السعاده، تهران، دهقان، 1385 ش.
205-نوری، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، قم، موسسه آل البیت(علیهم السلام)، 1408 ه.ق.
206- نظام الاعرج، حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت: چاپ زکریا عمیرات، ۱۴۱۶/۱۹۹۶.
207- ورام بن ابی فراس، مسعود بن عیسی، مجموعه ورام، قم، مکتبه فقیه، 1410 ه.ق.

1.علی اکبرقرشّی بنایی، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1384 ش.،ج 1،ص 229
2. حسین بن محمد راغب اصفهانی، ترجمه وتحقیق مفردات الفاظ قرآن، ترجمه: سید غلام رضا خسروی حسینی، تهران، مرتضوی، 1381 ش، ج 1، ص 309.
3. محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب المحیط، دارالسان العرب ودارالجیل، 1408 ه.ق و1988م، ج 1، ص 264.
4. حسین بن محمد راغب اصفهانی، همان، ج 1، ص 309.
5. همان، ص 59.
6. مترجمان، ترجمه ی تفسیر مجمع البیان، تهران، فراهانی، 1360 ش، ج11، ص268.
7. ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، الرازی، معجم مقاییس اللغه، قم، مرکز دراسات الحوزه والجامعه، 1387 ش، ص117.
8. سعید، الخوری الشرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیه والشوارد، تهران، دارالاسوده للطباعه والنشر، 1374 ش و 1416 ه.ق، ج1،ص203.
9 .احمد رضا، معجم متن اللغه، دارمکتبه الحیاه، 1377 ه.ق، 1958م، ج 1، ص348.
10. حسین بن محمد راغب اصفهانی، همان، ج 1، ص310.
11.محمد،31.
12.حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، الناشر مرکز آثار العلامه المصطفوی، 1385 ش، ج 1، ص 335.
13. بقره، 155.
14. حسن مصطفوی، همان، ج 1، ص 336.
15. محمدباقر محقق، دائره الفرائد در فرهنگ قرآن، تهران، بعثت، بی تا، ج 3، ص 458.
16. طه، 120.
17. محمد حسین شیرازی، تفسیر تبیین القرآن، بیروت، دارالعلوم، 1423 ه.ق، ج 1، ص 332؛ محمدبن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، ج2، ص 833.
18. فجر، 15.
19. محمدبن علی شوکانی، فتح القدیر، دمشق، بیروت، دارالکلم الطیب، 1414 ه.ق، ج 5، ص 533؛ محمدبن حبیب الله سبزواری نجفی، ارشادالاذهان الی تفسیر القرآن، ج1، ص 599.
20. حسن مصطفوی، همان، ج 1، ص 337.
21. ابوالفضل ابراهیم ابن جیش تفلیسی، وجوه قرآن، ص 216.
22. فخرالدین الطریحی، مجمع البحرین، تهران، المکتبه المرتضویه، 1375 ش، ج 6، ص 293.
23. عنکبوت، 2.
24. ابی منصور بن احمد الازهری، تهذیب اللغه، بیروت، لبنان، داراحیاء التراث العربی، بی تا، ج 14، ص 211.
25. عبدالحمید بن هبه الله ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1387ه.ق و1967م، ج 18، ص 248.
"الفتنه لفظ مشترک فتاره تطلق علی الجائحه و البلیه تصیب الانسان و تاره تطلق علی الاختیار و الامتحان تاره تطلق علی الاحراق و تاره تطلق علی الضلال ان اصل اللفظه هو الاختیار و الامتحان و ان الاعتبارات الاخری راجعه الیها".
26. ابی منصور بن احمد الازهری، همان، ج 14، ص 211.
27. محمد رشید رضا، تفسیر القرآن الحکیم(الشهیر بتفسیر المنار)، بیروت، دارالفکر،1303 ش و1342 ه.ق، ج 9، ص 220.
"فقد اشتهر من عهد بعید فیما اظن ان معناها اغراءالشربین لناس و اراهم یتناقلون استعمال قول تعالی(الفتنه اشد من القتل) بهذاالمعنی، و له اصل فی استعمال العرب فانها تطلق علی الحرب و یوصف الشیطان بالفتان…".
28. انفال، 28.
29. انبیاء، 35.
30 جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور فی تفسیر الماثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ه.ق، ج 3، ص 178.
31. علی اکبر قرشّی بنایی، همان، ج 6، ص 241.
32. ابوالحسن الشعرانی، نثر طوبی یا دائره المعارف قرآن مجید، تهران، کتابفروشی اسلامیه،1398 ه.ق، ج 7، ص 389.
33. مرکز فرهنگ و معارف قرآنی، دائره المعارف قرآن کریم، قم، موسسه بوستان کتاب، 1382 ش، ج 4، ص 265.
34.حسن مصطفوی، همان، ج 11، ص 43. "و امّا التصفیه و التخلیص فمن اثار الاصل و لوازمه".
35. عبدالعلی پاکزاد، ابتلاء و آزمایش در قرآن پژوهش های قرآنی( ویژه قرآن و مهندسی فرهنگی)، تابستان 1387، شماره 54 و 55.
36. حجرات، 3.
37. ممتحنه، 10.
38. محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417 ه.ق، ج 18، ص 310. "الامتحان، الابتلاء و الاختیار و انما یکون لتحصیل العلم بحال شیء المجهول قبل ذلک و اذ یستحیل ذلک فی حقه تعالی فالمراد به هنا التمرین- او حمل المحنه و المشقه علی القلب لیعتاد بالتقوی".
39. آل عمران، 141.
40.فواد افرام البستانی، فرهنگ المعجم الوسیط، ص 1829.
41. شیخ مجدالدین محمد بن یعقوب الفیروز آبادی، القاموس المحیط الوسیط فی اللغه، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج 2، ص 318.
42. جلال الدین سیوطی، همان، ج 2، ص 79.
43. ابی الحسن علی بن عیسی ابی الفتح الاربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه(علیهم السلام )، بی جا، الناشر مرکز الطباعه والنشر للمجمع العالمی لاهل البیت (علیهم السلام)، 1426 ه.ق، ج 2، ص 32.
44. محمد حسین طباطبائی، همان، ج 4، ص 36. "فان الامتحان اذا ورد علی المومن فاوجب امتیاز فضائله الکامنه من الرذائل، او ورد علی الجماعه فاقتضی امتیاز المومنین من المنافقین و الذین فی قلوبهم مرض صدق علیه اسم التمحیص و هو التمییز و کذا اذا توالت الامتحانات الالهیه علی الکافر و المنافق و فی ظاهرهما صفات و احول حسنه مغبوطه فاوجبت تدریجا ظهور ما فی باطنهما من الخبائث، و کلما ظهرت خبیثه ازالت فضیله ظاهریه کان ذلک محقا له ای انفادا تدریجیا لمحا سنها".
45. آل عمران، 154.
46. علی اکبر قرشّی بنایی، همان، ج 6، ص 324.
47. حسین بن محمد راغب اصفهانی، همان، ج 3، ص 269.
48. انفال،37.
49. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374 ش، ج 7، ص 268.
50. یونس، 14.
51.گروه مترجمان،همان، ج 11، ص 268.
52. عبدالحسین طبیب، اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، اسلامی، 1378 ش، ج 6، ص 358.
53. توبه، 43.
54. حسن مصطفوی، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380 ش، ج 10، ص 136.
55. محمد حسین طباطبائی، همان، ج1، ص 406.
56. جعفر موسوی نسب، ابتلاء و آزمایشات انسان در قرآن، بی جا، ارزشمند، 1385 ش، ص 17.
57. مرتضی مطهری، عدل الهی، تهران، صدرا، 1385 ش، ص 154.
58.محمد حسین طباطبائی، همان، ج 4، ص 48.
59. ابونصر سراج طوسی، اللمع فی التصوف، مترجم: دکتر مهدی حجتی، تهران، اساطیر، 1382 ش، ص 383.
60. محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، تهران، دفترانتشارات فرهنگ اسلامی، 1358 ش، ج 3، ص 322.
61. بقره، 155.
62. محمدتقی مصباح یزدی، زینهار از تکبر، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،1386 ش، ص 101.
63. بقره، 286.
64. نحل، 78.
65. ناصر مکارم شیرازی، همان، ج 11، ص 337.
66. انسان، 2.
67.محمد حسین طباطبائی، همان، ج‏1، ص531.
68.همان، ص 532.
69. همان، ج‏1، ص532.
70.ناصر مکارم شیرازی، همان، ج‏1، ص527.
71.آل عمران، 154.
72. محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغه کلمات قصار، جمله 93.
73.ناصر مکارم شیرازی، همان، ج‏1، ص 529.
74.عنکبوت، 1.
75. بقره، 124.
76. نمل، 40.
77. ویلیام چیتیک، عوالم خیال، ترجمه قاسم کاکایی، تهران: انتشارات هرمس، 1385ش، ص 131.
78. الوین پلانتینگا، فلسفه دین خدا و شر، ترجمه محمد سعیدی مهر، موسسه فرهنگی طه، 1376ش، ص 174.
79. ابوعلی حسین ابن عبدالله ابن سینا، الاشارات و تنبیهات، با شرح محقق طوسی و قطب الدین رازی، قم: نشر البلاغه. 1375ش ، ج 3، ص 323.
80. الوین پلاتینکا، کلام فلسفی، ترجمه ابراهیم سلطانی و احمد نراقی، موسسه فرهنگی صراط 1384، چاپ دوم، ص 149.
81. همان، 133
82. مهین رضایی، تئودیسه و عدل الهی(مقایسه ای بین آراء لایب نتیس و استاد مطهری)، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1380ش، ص 188.
83. محمد حسین طباطبایی، همان، ج 13، ذیل آیه 83 اسراء؛ صدر الدین محمد شیرازی، اسفار، قم، چاپ محمد خواجوی، 1379ه.ش، ج 7، ص 59؛ ابوعلی حسین ابن عبدالله ابن سینا، همان، ج 3، ص 320.
84. محمد بن محمد باقر میرداماد، قبسات، به اهتمام دکتر مهدی محقق، انتشارات دانشگاه تهران، 1367ش، ص 430.
85. الوین پلانتینگا، همان،ص 193.
86. چالرز تالیافرّو، فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمه انشاءالله رحمتی، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1382ش، ص 500.
87. شهاب الدین سهروردی، مجموعه مصنفات، تصحیح هانری کربن، انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران، ص 377.
88. فریتیوف شوان، اسلام و حکمت خالده، انتشارات هرمس و مرکز گفتگوی تمدن ها، 1383ش، ص 245.
89. الوین پلانتینگا، همان، ص 193.
90. چالرز تالیافرّو، همان، ص 493.
91. مرتضی مطهری، همان، ص 181.
92. چالرز تالیافرّو، همان، ص 298.
93. محیی الدین ابن عربی، فتوحات مکیه، قاهره:بی چا، 1339ق، ص20.
94. فریتیوف شوان، همان، ص 249.
95. مومنون،115.
96. ناصر مکارم شیرازی، همان، ج‏1، ص: 526
97. محمد بن حسین شریف الرضی، همان، کلمات قصار جمله 99.
98. عنکبوت،5.
99. عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین و توحید صدوق، قم، اسماعیلیان، 1415 ه.ق، ص 267.
100. انفال،37.
101. محمد حسین طباطبائی، همان،ج10، ص144ـ 146 و ج19، ص365 ; محمود بن عمر زمخشری، تفسیر کشاف، تالیف علیرضا باقر، تهران: خانه کتاب،۱۳۸۸ش، ج2، ص126.
102. ملک،2.
103. ابن ابی الجمهور احسائی، عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه، مصحح: مجتبی عراقی، 4جلد، قم: دارالشهداء للنشر، بی تا.، ج4، ص711.
104. اعراف،96.
105. جعفر موسوی نسب، همان، ص69.
106. روم،41.
107. نحل،61.
108.آل عمران،11.
109.شوری،30.
110.ناصر مکارم شیرازی، همان، ج 20، ص440.
111.رعد،11.
112. محمدری شهری، کیمیای محبت، چاپ و انتشارات دارالحدیث، ۱۳۷۸ ه.ش، چاپ اول، ص223.
113.همان، ص223.
114.ناصر مکارم شیرازی،همان، ج‏1، ص527.
115.عنکبوت، 1.
116.معارج، 20.
117.فقره آخر زیارت عاشورا.
118.محسن قرائتی، تفسیر نور، ، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1383 ش، ج‏1، ص: 243
119. محمد بن حسین شریف الرضی، همان، خطبه 16.
120. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار،بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ه.ق، ج 67، ص 210، حدیث 13.
121. محمد ابن یعقوب کلینی، اصول کافی، مترجم: حسن مصطفوی، تهران، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، 1369 ش، ج3، ص637.
122. همان،ج2،ص252.
123. محمد حسین طباطبائی، همان، ج 15، ص 8.
124. همانجا.
125. مائده، 54.
126. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی،همان، ج64، ص236.
127. محمد ابن علی ابن بابویه، من لا یحضره فقیه، مترجم: علی اکبر غفاری و محمد جواد غفاری و صدر بلاغی، مصحح: علی اکبر غفاری، تهران: شر صدوق، بی تا، ج2، ص 613.
128. محمد ابن الحسن طوسی، امالی، ص154.
129. حسین بن سعید کوفی اهوازی، المومن،، قم، موسسه الامام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1404 ه.ق، ص24.
130. همان، ص25.
131. بقره، 195 و آل عمران، 134 و 148 و مائده، 13 و 93 .
132. بقره، 222.
133. آل عمران، 76 و توبه، 4 و 7.
134. آل عمران، 146.
135. آل عمران، 156.
136. مائده، 42. حجرات، 9. ممتحنه، 8.
137. توبه، 108.
138. صف، 4.
139. محمد ابن یعقوب کلینی، همان،ج3، ص635.
140. نساء، 77.
141. محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 111،لم یکن امرو منها فی حبره الا اعقبته بعدها عبره و لم یلق من سرائها بطنا الامنحته من ضرائها ظهرا. و لم نظله فیها دیمه رخا الا هتنت علیه مزنه بلاء. و حری اذا اصبحت له منتصره ان تمسی له متنکره و ان جانب منها اعذوذب و احلولی امر منها جانب فاوبی. لا ینال امرو من غضارتها رغبا الا ارهقته من نوائبها تعبا…"
142. انعام،44.
143. انبیاء،111.
144. اعراف،163.
145. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، همان، ج64، ص234.
146. جعفر موسوی نسب، همان، ص 136.
147. ساموئیل اسمایلز، اخلاق، مترجم: محمد سعیدی، مشهد، کتاب فروشی زوار، بی تا، ص 204.
148. محمد، 31.
149. ناصر مکارم شیرازی، همان، ج‏1، ص 528.
150. محمدرضا هاشم زاده، فلسفه امتحان الهی، اصفهان، نقش نگین، 1389 ش، ص 30.
151. عبدالحمید بن هبه الله، ابن ابی الحدید، همان، ج 18، ص 248.
152. محمد تقی جعفری، همان، ج 9، ص 85.
153. محمد جواد مغنیه، همان، ج 3، ص 126.
154. ملک، 2.
155. ملک، 2.
156. مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن ، تهران، صدرا، 1388 ش، ج 8، ص 39.
157. هود، 7.
158. ملک، 2.
159. محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، اصول الکافی، مترجم: حسن مصطفوی، تهران، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، 1369 ش، ج 3، ص 26.
160. مجتبی بیگلری، ابتلاء از دیدگاه قرآن و سنّت، تهران، رمز، 1380، ص 141.
161. اعراف، 94.
162.محمد حسین طباطبائی، همان، ج 8، ص 264.
163.فرج الله هدایت نیا گنجی، بلاها و بلادیدگان، قم، موسسه بوستان کتاب، 1388 ش، ص 28.
164. محمد بن یعقوب بن اسحاق کلینی، همان، ج 2، ص 452.
165. همان، ج 3، ص 637.
166. محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، همان، ج 64، ص 199.
167. ص،24 و 25.
168. علی اکبر قرشّی بنایی، تفسیر احسن الحدیث، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1384 ش، ج 9، ص 210.
169. استدراج از ماده درج و به معنی مرتبه و منزلت است. آن است که شخص به تدریج و درجه درجه گرفته شود. به این صورت که فرد بدکار در کفر و طغیان خویش مشغول لذت و کامرانی و بی خبری است که به تدریج استعداد هدایت را از دست می دهد و عمرش کوتاه و کوتاهتر می گردد تا بالاخره فرصت از دستش می رود. علی اکبر، قرشّی بنایی،همان، ج 2، ص 335.
170. زخرف، 49 و 50.
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 36 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود