نگاه اجمالی
"شخصیت" یک "مفهوم انتزاعی" است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط می شود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر می شود. اما این تفاوتها فقط در بعضی "ویژگیها و خصوصیات" است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را می توان از این جهت که "چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟" و از جهت این که "در چه چیزی به همدیگر شباهت دارند؟" مورد مطالعه قرار داد.
از طرف دیگر "شخصیت" یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها "غیرعملی" ، بعضی دیگر "خرافاتی" و تعداد کمی "علمی و معتبر" هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در"تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او" مربوط می شود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونه های شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش می دهد. در حالی که برخی تجربه ها بین همه فرهنگها مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد.
شخصیت از دیدگاه مردم
واژه "شخصیت" در زبان روزمره مردم معانی گوناگونی دارد. یکی از معانی آن مربوط به هر نوع "صفت اخلاقی یا برجسته" است که سبب تمایز و برتری فردی نسبت به افراد دیگر می شود مثلا وقتی گفته نمی شود "او با شخصیت است" یعنی "او" فردی با ویژگیهایی است که می تواند افراد دیگر را با "کارآیی و جاذبه اجتماعی خود" تحت تاثیر قرار دهد. در درسهایی که با عنوان "پرورش شخصیت" تبلیغ و دایر می شود، سعی بر این است که به افراد مهارتهای اجتماعی بخصوصی یاد داده ، وضع ظاهر و شیوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعی در دیگران ایجاد کنند همچنین در برابر این کلمه ، کلمه "بی شخصیت" قرار دارد که به معنی داشتن "ویژگیهای منفی" است که البته به هم دیگران را تحت تاثیر قرار می دهد، اما در جهت منفی.
در اجتماع گاهی به جای این کلمات از مترادف آنها "شخصیت خوب یا بد" صحبت می شود که هر یک ویژگیهایی را می رسانند و گاهی از کلمه شخصیت به منظور توصیف بارزترین ویژگی افراد استفاده می شود مثلا وقتی گفته می شود"او پرخاشگر است" یعنی ویژگی و خصوصیت غالب "او" پرخاشگری است. در کنار این موضوعات گاهی کلمه شخصیت جهت "احترام" به چهره های مشهور و صاحب صلاحیت "علمی ، اخلاقی یا سیاسی" بکار می رود نظیر "شخصیت سیاسی ، شخصیت مذهبی و شخصیت هنری و …
شخصیت از دیدگاه روانشناسی
دیدگاه روانشناسی در مورد "شخصیت" چیزی متفاوت از دیدگاههای "مردم و جامعه" است در روانشناسی افراد به گروههای "با شخصیت و بی شخصیت" یا"شخصیت خوب و شخصیت بد" تقسیم نمی شوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای "شخصیت" هستند که باید به صورت "علمی" مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به"شخصیت و انسان" باعث پیدایش نظریه های متعددی از جمله : "نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ، نظریه روانکاوی نوین (Neopsychoanalytic Theory) ، نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ، نظریه شناختی (Cognitive Theory) ، نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … " در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است.
ماهیت شخصیت و انسان
یکی از جنبه های با اهمیت در "روانشناسی شخصیت" که در "نظریه های شخصیت" منعکس شده است برداشت یا تصوری است که از ماهیت "انسان و شخصیت او" ارائه شده است (یا می شود). این سوالها با ویژگی اصلی انسان ارتباط می کنند و همه مردم (شاعر ، هنرمند ، فیلسوف ، تاجر ، فروشنده و …) همواره به روش به این سوالها پاسخ می دهند؛ بطوری که می توانیم بازتاب همه جانبه آنها را در "کتابها ، تابلوهای نقاشی ، و در رفتار و گفتارشان" ببینیم و روانشناسی شخصیت و نظریه پردازان این حوزه نیز از آن مستثنی نیستند. این موضوعات را می توان در جدول زیر خلاصه کرد.
اراده آزاد یا جبرگرایی؟
آیا انسان آگاهانه اعمال خود را جهت می دهد یا بوسیله نیروهای دیگری کنترل می شود؟
وراثت یا محیط؟
آیا انسان بیشتر تحت تاثیر وراثت است یا تحت تاثیر محیط؟
گذشته یا حال؟
آیا شخصیت انسان وقایع و اتفاقات اوائل زندگی شکل می گیرد یا اینکه تحت تاثیر تجربه های دوران بزرگسالی قرار دارد؟
بی همتایی یا جهان شمولی؟
آیا شخصیت هر انسان بی همتاست یا اینکه شخصیت دارای الگوهای کلی خاصی است که با شخصیت بسیاری از افراد انطباق دارد؟
تعادل جویی یا رشد؟
آیا انسان فقط برای حفظ تعادل و توازن رفتاری را انجام می دهد یا او بخاطر میل به رشد و تکامل رفتار را انجام می دهد؟
خوش بینی یا بد بینی؟
آیا انسان اساسا موجودی خوب است یا بد؟
نقش وراثت زیستی در رشد شخصیت
وراثت به منزله مواد خام شخصیت است. این مواد به اشکال مختلف شکل می پذیرند. بعضی از همانندیهای موجود در شخصیت و فرهنگ انسان ناشی از وراثت است، مثلا هر گروه انسانی ، مجموعه نیازها و قابلیتهای زیستی مشترک و یکسانی به ارث می برد. این نیازها ، شامل اکسیژن ، غذا ، آب ، استراحت ، فعالیت ، خواب ، پرهیز از شرایط هولناک و اجتناب از درد و نظایر آن است.
اهمیت محیط طبیعی در رشد شخصیت
محیط طبیعی نیز بر شخصیت تاثیر می گذارد، زیرا افراد تا حد وسیعی سطح کارآیی خود را که برای حفظ حیاتش ضروری است، از محیط می گیرد واقعیت امر این است که در هر محیط طبیعی ، انواع مختلف شخصیت و فرهنگ ، و در محیطهای طبیعی کاملاً متفاوت ، فرهنگهای مشابهی ملاحظه می شوند.
رابطه فرهنگ و شخصیت
بعضی از تجربه های فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از تجربه های اجتماعی مشترک بین اعضای یک جامعه معین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید می آید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه است و اصطلاحا شخصیت نمایی (Modal Personality) یا شخصیت اساسی (Basic Personality) یا رفتار اجتماعی (خوی اجتماعی) (Social Character) خوانده می شود. این مفاهیم به ویژگیهای فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک جامعه در آنها سهیم اند، اشاره می کنند.
نقش تجربه گروهی در رشد شخصیت افراد
کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا می آید. با اخذ و کسب مجموعه ای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ، هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل می شود. همه این ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست می آورد. این فراگرد ، یادگیری او را از حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر می دهد. به عبارت دقیق تر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود را می آموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بی همتا می سازد، پدید می آید. شاید بتوان گفت که تشکل تصور خود ، مهمترین فراگرد در رشد شخصیت به شمار می رود.
اهمیت تجارب شخصی در رشد شخصیت
چرا کودکانی که در یک خانواده پرورش می یابند، حتی اگر تجربه های یکسانی هم داشته باشند، با یکدیگر متفاوت اند؟ نکته مهم این است که آنان تجربه های یکسانی نداشته ، بلکه در معرض تجربه های اجتماعی از برخی جهات مشابه و از برخی جهات نامشابه قرار گرفته اند. تجربه هرکس بی همتاست. بدین معنا که هیچ کس دیگر بطور کامل ، نظیر آن تجربه را ندارد. یادداشت دقیق تجربه های روزانه کودکان یک خانواده می تواند گوناگونی تجربه های آنان را به خوبی آشکار سازد. هر کودک اولاً ، وراثت زیستی بی همتایی دارد که کسی دیگر عینا نظیر آن را ندارد، ثانیاً ، از مجموعه بی همتای تجربه های زندگی برخوردار است که باز ، کسی دیگر ، عینا از آن برخوردار نیست.
بازیهای کامپیوتری کودکان را می توان کنترل کرد
بسیاری از متخصصین معتقدند که بهتر است کودکان زیر 3 سال اصلا با کامپیوتر و بازیهای ویدیویی آشنا نشوند و تا آنجا که ممکن است با اسباب بازی های قابل لمس و واقعی مثل لگو و خانه سازی و … سرگرم شوند
بعبارت دیگر اسباب بازیهای انتزاعی برای این سن مناسب نیست . اما اگر کودک زیر 5 سال شما قبلا دسترسی به این بازیها پیدا کرده است و این امر بعنوان عادتی برای او در امده است ، باید هم اکنون به فکر شروع قانون و تعیین حدود برای بکارگیری این بازی ها باشید .
ابتداد باید فهمید که چقدر او بازی کامپیوتری انجام می دهد و در بقیه زمان آزادش چه کارهایی می کند .
اغلب متخصصان رشد کودک پیشنهاد می کنند که مجموع زمان استفاده از صفحه نمایشگر _ که شامل صفحه تلویزیون ، تماشای فیلم ویدیو و کارتون ، جستو جو در اینترنت ( برای کودکان بزرگتر ) و بازیهای ویدیوئی می شود _ باید بین یک ساعت تا حداکثر دو ساعت در روز تعیین شود
اگر کودک شما 45 دقیقه در روز ، بازی کامپیوتری دارد و بعد یک برنامه تلویزیونی می بیند و مدتی را هم مشغول فعالیت فیزیکی و جست و خیز است ، عملا جای نگرانی نیست . ولی اگر ساعت ها جلوی کامصیوتر باشد و به دسته بازی بچسبد ، یعنی بیش از حد مشغول بازی کامپیوتری است .
این چند پیشنهاد را برای به کنترل درآوردن مدت بازی کامپیوتری او طرح می کنیم
قبل از ارائه بازی کامپیوتری یک محدودیت زمانی مشخص را به کودک اطلاع دهید . برای کودکان در این محدوده سنی می توانید از ساعتهای زمان دار که معمولا در آشپزخانه ها بکار می رود ، استفاده کنید . مثلا به او بگویید تا این ساعت زنگ بزند می توانی بازی کنی و عدد آن را برای مثال روی 30 دقیقه قرار دهید . وقت بازی که به سر آمد اگر کودک به قانون اهمیت داد او را تشویق کنید و برای تمام کردن بموقع بازی پاداش دهید .ولی اگر زمان را ندیده گرفت یا برای زمان بیشتری وارد چانه زنی شد ، به آرامی قوانین بازی را به او توضیح دهید . اگر مخالفت ادامه داشت می توانید بازی با کامپیوتر را به عنوام نتیجه قانون شکنی ، برای مدت محددی متوقف کنید ، مثلا زمان بازی فردای کودک را بگیرید
برای این اعتراص کودک که " الان من وسط بازی ام . اینجا جای خیلی حساس بازی است و .. " راه حلی بیندیشید . اعلب بازیه های کامپیوتری ، قابلیت ذخیره سازی بازی را دارند . بنابراین ، بدون خراب شدن بازی، کودک قادر است وسط بازی هم، همه چیز را دست نخورده برای نوبت بعدی ذخیره کند . شاید لازم باشد که این ذخیره سازی را به او یاد بدهید
چند سرگرمی دیگر برای وقتی که "زمان بازی تمام شده است " برای کودک در نظر بگیرید . مثل کمک در آشپزی به مامام یا کتاب خواندن با بابا یا مامان ، نقاشی کشیدن و …این کار به انحراف توجه او از ابزی کمک می کند و راحت تر دست از کامپیوتر می کشد
به او بگویید قبل از بازی کامپیوتری باید همه کارهایش مثل جمع کردن اتاق و اسباب بازیهایش را انجام داده باشد . یا مثلا قبل از برنامه تلویزیون مورد علاقه باید این کارها انجام شده باشد
از قرار دادن کامپیوتر در اتاق کودک و هرجائی که او بتواند دور از چشم شما به بازی مشغول شود ، خودداری کنید . بطور کلی بهتر است که کامپیوتر در محلی که جنبه عمومی تر دارد مثل اتاق نشمین قرار داده شود و جلوی آن نیز امکان نشستن برای دو تا سه نفر فراهم آید تا هم کاربرد این وسیله زیر نظر باشد و هم بعنوان یک وسیله، به اجتماعی شدن کودک کمک کند
عده ای معتقدند که کامپیوتر باعث ایزوله شدن کاربر و ایجاد بیماریهایی مثل چاقی و تغییر یافت اسکلت بدن ( قوز، انحراف مهره های ستون فقرات و … ) می شود و البته چنبه های مثبت به کارگیری کامپیوتر در آموزش کودکان نیز غیرقابل انکار است : مواردی مثل دیکته، ریاضی و درک متون و خیلی از مهارتهای دیگر . همچنین تقویت مهارت حرکتی ظریف کودکان و سرعت عمل آنها با این بازیها عملی است . اما چراغ خطر مهم این است که کامپیوتر جای روابط اجتماعی کودک را بگیرید و کودک به جای پیدا کردن دوست با این وسیله ارتباط برقرار کنند که این حالت حتی در کودکان فربیک هم به مراتب تقویت می شود و عملا کودک در یک حلقه معیوب قرار می گیرد
نکاتی در مورد خرید بازیهای کامپیوتری
البته بازی باید برای کودک جذاب و لذت بخش باشد تا کودک بتواند از محتوای آن نیز مسائلی را بیاموزد . این چند نکته به شما کمک می کند انتخاب صحیح تری در خرید این بازی ها داشته باشید
بهتر است اول از همه به فکر سرگرم کننده بودن بازی باشید، زیرا که در سن زیر 5 سال خط مشخصی بین آموختن صرف و تفریح نمی توانید برای کودک بکشید . پس برای اینکه کودک چیزهائی یاد بگیرد لازم است قبل از آن لذت ببرد . مطمئن باشید که کودک بیشتر دوست دارد که زمان خوشی را سپری کند بجای آنکه اهداف آموزشی بزرگترها را برآورده کند .
بازیهایی را انتخاب کنید که بازی بیش از یک بازیکن در آنها تشویق شده و باعث می شود که دو یا سه نفر با هم بازی کنند . به توصیه مرکز ملی رسانه ها و خانواده ها، بهتر است خانواده ها کامپیوتر را به یک وسیله اجتماعی تبدیل کنند . بهترین نرم افزار موجود در این خصوص Lapware ذکر شده است که به شما و کودکتان اجازه می دهد تجربه ای مشترک از کامپیوتر داشته باشید .
بازیهایی را انتخاب کنید که به کودک فرصت های پیروزی را با روش های مختلف می دهد . بعبارت دیگر لازم نباشد که برای ادامه یافتن بازی، کاربر حتما از یگ مهارت به خصوص که تکرار آن برای کودک دشوار است، استفاده کند . تصویرهای کم تحرک و طولانی که حتما با رمز و راز تغییر خواهد کرد، کودک را خسته می کند . مزرعه های اعداد یا جنگل های پر از موسیقی که کودک را بدنبال خود بکشد و هر چه که ماهرتر شد بازی نیز ماهرانه تر قابل پیاده شدن باشد، بهتر است .
به یاد داشته باشید نسخه نوشتاری یا دیداری _ شنیداری در یادگیری کودک از نسخه نرم افزاری می تواند بهتر باشد، مثلا کتاب یک قهرمان خاص آموزنده تر از بازی آن قهرمان خاص برای کودک است .
هنگام خرید همیشه احتمال برگرداندن و پس دادن بازی خریداری شده را با فروشنده مطرح کنید ، چرا که این احتمال وجود دارد سیستم سخت افزاری شما متناسب نباشد یا بازی خریداری شده مانند لیاس ، یک شماره کوچکتر به تن فرزند شما در آید ! یا شما آن بازی را برای کودکتان مناسب ندانید
بنابر تحقیقات انجام شده، بازی هایی که محتوای خشن دارند، کودک را در معرض افزایش رفتارهای پرخاشگرانه قرار می دهند ، بخصوص اگر به صورت همیشگی بازی شوند و عملا کودک، زمان خیلی زیادی را به این بازیها اختصاص دهد . این نکته ارزش یادآوری دارد که همه بازیهای ویدیویی و کامپیوتری بد نیستند . بازیهای پر کیفیت به کودک فرصت حل مسائل مختلف زندگی و مهارت تفکر منطقی را آموزش می دهد . همچنین بازی کامپیوتری به تقویت مهارتهای حرکتی ظریف، مهارت، سرعت عمل و سرعت انتقال می انجامد . البته کودک را به تکنولوژی اطلاعات علاقه مندتر می سازد .
بهترین کار برای شما این است که تا فرصت باقی است و کودک هنوز اولین تجربه ها را در به کارگیری این وسیله درک می کند، به او کمک کنید تا قوانین استفاده سالم و بی ضرر از آن را بیاموزد .
به یاد داشته باشید کودکان به آسانی به مسائل مختلف عادت می کنند ولی به سختی عادت نادرست را ترک می کنند . نکته آخر اینکه یک مصرف کننده هوشیار باشید، آنچه را به صلاح کودکتان هست انتخاب کنید چیزی که مناسب سن او باشد و پیغام های نادرست به او ندهد .
تربیت دینی نوجوانان در دو بخش: الف)مراحل تربیت دینی، ب)نیازهای نوجوانان، مورد بررسی قرار می گیرد.
الف) مراحل تربیت دینی
ما در تربیت دینی پنج مرحله را به طور طبیعی پشت سر می گذاریم. این مراحل پیوسته و منظم، یکی پس از دیگری خواهند آمد.
1-اُنس دینی:
نخستین مرحله ی تربیت دینی، اُنس دینی است. کودکی که در سال های نخست زندگی با قرآن و نماز خواندن پدر و مادر آشنا می شود و در سه یا چهار سالگی در کنار آنان جانمازی پهن می کند و به تقلید از آنان، قیام، رکوع و سجده برپا می کند، کم کم زمینه ای به نام اُنس و الفت دینی در او ایجاد می شود. وقتی فرزند شما در کنارتان سجده و رکوع کرد و سلام نماز را داد و شما دستش را به گرمی فشردید، پیشانی اش را بوسیدید و لب خند رضایت بخشی در صورت او شکوفا شد، به یادش می ماند که هر موقع این حرکات را انجام داده، از شما یک پاداش درونی و رضایت بخش دریافت کرده است. هر زمان با شما به مسجد آمد و شما مراعات کردید که به او سخت نگذرد و راحت و خوش حال باشد و ماندن خارج از حوصله ی او نباشد، این مراعات ها و ظرافت ها او را کم کم به نوعی وابستگی دینی گرایش خواهد داد که پایه ی آن اُنس والفت با دین است. ما در روان شناسی به این پدیده "conditioning" یا شرطی کردن می گوییم؛ به این صورت که اگر دو امر در مجاورت یک دیگر قرار بگیرد و با حضور یکی، دیگری هم حضور پیدا کند، کودک کم کم بین این ها پیوندی برقرار می کند که به آن "پیوند شرطی" گفته می شود. کودک در سال های بعد که زندگی مستقلی را دنبال می کند، هر وقت به یاد می آورد که وقتی نماز می خواند سیمای شما شاد می شد و او را تشویق می کردید، در او شوق و علاقه به دین ایجاد می شود.
2- عادت دینی:
وقتی کاری را بارها و بارها تکرار کردیم، این عمل در شخصیت ما نفوذ می کند و استوار و پایدار می شود، مثل عادت به نظم، سحرخیزی، مسوولیت پذیری یا هر عادت دیگر. از خصوصیات مهم دوره ی کودکی و دبستان، عادت پذیری است. اگر شما در این سال ها همّت کنید و عادت ارزشمندی را در فرزند یا شاگردتان پدید بیاورید، در سال های بعد نیاری به صرف آن همه نیرو و هزینه نخواهد بود. در سنّ دبستانی عادت دینی بهتر جایگزین می شود. مثلاً با همت و مساعدت شما به کودکان اجازه ی نماز خواندن در مسجد می دهند؛ در حالی که هنوز نماز بر آنان واجب نیست، به آن جا می آیند و نماز می خوانند و به این ترتیب نوعی عادت و استمرار بر عمل در آنان پدید می آید.
ما باید بچه ها را به خواندن نماز اول وقت عادت دهیم و به آنان بیاموزیم که صبح ها قدری زودتر بیدار و آماده ی نماز شوند. هم چنین باید تلاش کنیم قرآن را در حدّ ظرفیت خود و بر اساس جاذبه هایی که ما برایشان ایجاد می کنیم حفظ کنند. حفظ آیات قرآن و سوره های کوتاه آن در سال های بعد در زندگی او تاثیر مثبتی دارد.
وقتی فرزندانمان به سن تکلیف رسیدند، باید مسائل شرعی و تکلیفی را برایشان بیان کنیم.
4- معرفت دینی:
مرحله ی سوم، معرفت و تفکر دینی است. کودکی که در سال های پیش دبستانی و دبستانی با آداب دینی اُنس پیدا می کند و عادت دینی در او پدید می آید. باید در سال های راهنمایی معرفت دینی پیدا کند. در این مرحله شما باید از طریق دلیل و استدلال و نیز تعقل و تحلیل مسائل دینی با ذهن آماده و مستعد او ارتباط برقرار سازید وبا او صحبت کنید. از نظر ساختارِ ذهنی، سن 13 سالگی دوره ی رشد مفاهیم ذهنی و غیر ملموس است. یعنی تفکر می تواند به درجه ای برسد که انسان در غیاب اشیا هم درباره ی آن ها فکر کند، در حالی که در سال های قبل از دوره ی راهنمایی، رشد و تفکر انتزاعی حاصل نشده است. پس ما می توانیم در دوره ی راهنمایی با آمادگی بیشتری از معرفت دینی و اندیشه ی دینی صحبت کنیم و به پرسش هایی که نوجوانان راجع به دین دارند، پاسخ بگوییم و استنباط، فهم، آگاهی و ادراک آنان را در این مرحله بالا ببریم.
از مسوولیت هایی که باید در سال های قبل از دوره ی راهنمایی به آن بیندیشیم، این است که وظایف سنّ بلوغ و تکلیف دختران نوجوان را به آنان بیاموزیم. در سال های راهنمایی به بعد، بچه ها کم کم از چرایی مسائل سوال می کنند و می خواهند علّت و حکمت مسائل را بدانند. کودک تا به حال نماز خوانده است و اکنون هم می خواند، اما حالا می خواهد بداند که این نماز چه اثری بر شخصیت او دارد و در نزد خداوند چه پاداشی دارد و اصولاً چرا باید نماز بخواند؟ او می خواهد راجع به صفات خداوند درک درستی داشته باشد. شما شاید اندیشه ی او را در این جهت هدایت کنید و از نمونه ها و شواهدی مستدل و روشن در بحث تان بهره بگیرید. اگر مربیان به ادبیات غنی دینی و ملّی مان مانند: سخنان پیامبر "صلی الله علیه وسلم"، اصحاب بزرگوار و بزرگان دین ، اشعار ارزشمند شاعران نیز به داستان هایی که در فرهنگ ملّی و اسلامی وجود دارد مسلط باشند، می توانند در معرفت دینی جذابیت ایجاد کنند. وقتی شما مناسب و بجا از اشعار خوب و زنده و با روح، از حکایت ها، ضرب المثل ها، داستان ها ، خاطرات و موضوع های تاریخی یاد می کنید، بحث تان شیرین تر می شود و جذابیت
و گیرایی آن بالا می رود.
4- عمل به آموخته های دینی:
مرحله ی چهارم، عمل به آموزه های دینی است. اگر در گام سوم معرفت دینی ایجاد شد، گام چهارم، اجرایی است؛ یعنی تمام تار و پود وجود او، نگاه او، توجه او و سخن او، همه و همه جنبه ی شخصیت بارز دینی پیدا کند و دین در وجود او کاملاً متجلّی و متبلور شود. این که گفته اند دوستی برگزین که دیدن او تو را به یاد خدا بیندازد، به همین علت است. یعنی شما حتی وقتی به چهره اش نگاه می کنید، به یاد خدا می افتید
5- خودجوشی دینی:
مرحله ی پنجم، خودجوشی دینی است. یعنی وقتی شخصیت او از نظر دینی کاملاً شکل گرفت، در این مرحله از یک نیروی خودجوش استفاده می کند و به دنبال عشق برتر حرکت می کند. او دیگر سری شوریده دارد و به دنبال گمشده ای به نام عشق برتر است. عشق برتر عشق خدایی و الهی است. اگر به عشق برتر رسید، دیگر به سادگی تحت تاثیر جاذبه های نفسانی و دنیایی قرار نمی گیرد.
حال هر کدام از ما باید ببینیم که حاصل تربیت ما در کدام مرحله قرار می گیرد. آیا تنها در حدّ انتقال یک تفکر دینی هستیم؛ یعنی در مرحله سوم هستیم و قبلاً اُنس و عادت پدید آمده است تا معرفت ایجاد کنیم؟ ولی باید بدانیم بین کسی که علم دارد و کسی که به علم خود عمل می کند، تفاوت بسیار است. اگر از کسی که علم و معرفت دینی دارد امتحان بگیرید، ممکن است نمره بیست هم بگیرد. اما او چقدر عامل به دین است؟ چقدر به این مطلب یقین دارد؟ تفاوت علم و یقین کجاست؟ تفاوت علم و یقین، تفاوتی است بین مرحله ی سوم و چهارم.
پدران و مادران ارجمندو مربیان عزیز! تلاش شما نباید تنها معرفت دینی باشد، بلکه باید فردی تربیت کنید که عامل به دین باشد. فرزندی که از زیر دست شما بیرون می آید و بعد به جامعه گام می گذارد، نباید طعمه ی دام های شیطان قرار گیرد و خود را ببازد. اگر او تنها دارای علم دینی باشد ممکن است لغزش پیدا کند، اما اگر شکل و هیات دینی داشته باشد می تواند مقاومت کند و اگر خودجوشی دینی داشته باشد، تسخیرناپذیر خواهد بود.
ب) نیازهای نوجوانان
نوجوانان پنج نیاز یا پنج خصوصیت مهم دارند که شما جریان ارزشمندش را به طور یقین در کار خواهید دید.
1- هویت جویی:
نخستین نیاز نوجوانان، هویت جویی است که نیازی عمیق و پیچیده است. در حقیقت نوجوان در این سال ها می پرسد من کیستم؟ چه هویت و شخصیتی دارم؟ این پرسشی است که گاهی وجودش را به درد می آورد. این کیستی شناسی و هویت جویی در خانواده به او داده نمی شود و احتمالاً در جامعه نیز همین طور؛ حتی در خانواده، حرکاتی در مقابل این هویت جویی انجام می شود و او را از هویتش تهی می کند. یکی از اهداف دشمنان دین همین از هویت خالی کردن نسل جوان و نوجوان است. کدام جوان و نوجوان تحت تاثیر دام های شیاطین قرار می گیرد؟ بدیهی است کسی که از هویت خالی شده و نمی داند "تاریخش چیست؟"،"ریشه اش در کدام فرهنگ و کدام باور است؟" و "خودش کیست و در چه نقطه ای قرار گرفته است؟"، دچار بحرانی ژرف و تاریک خواهد شد و به هر نغمه ای دل خواهد سپرد.
نوجوان باید هویت و فرهنگ خود را بشناسد و سنّت ها و باورهای خویش را دریابد. از این رو باید سعی کنیم در لابه لای آیات الهی و صفحات کتاب، این هویت ارزشمند را به او بشناسانیم. به او یاد بدهیم که اگر عزّت اسلامی را به دست آوردی، ذلّت را هرگز نخواهی پذیرفت.
2- نیاز به امنیت و آرامش روحی:
نوجوانان به خاطر ورود به دوره ی نوجوانی و بلوغ، قدری اضطراب دارند. ما برای نسل نوجوانی که هم در جامعه ای پراضطراب زندگی می کند و هم به خاطر ورود به دوره ی نوجوانی، اضطراب بخشی از زندگی اش شده است، چه پیامی داریم؟
پیام ما این است: "الا بذکرالله تطمئن القلوب" یعنی تو به آرامش و امنیت نیاز داری و این آرامش و امنیت تنها در پناه یاد و ذکر پروردگار حاصل می شود. یکی از این ها تلقین ذکر خدا در هنگام خواب است. شایسته است جوانان ما بیاموزند که پیوسته با وضو باشند و هر شب چند آیه از قرآن بخوانند و بعد بخوابند. به او بگوییم که هنگام شب، مخاطب فرشتگان هستی و فرشتگان به بالین تو می آیند. در حدیث است که هنگام شب، فرشتگان به بالین نوجوانان و جوانان می آیند و ندا می دهند:
"ای نوجوانان و ای جوانان! "جدوا و اجتهدوا"؛ یعنی "برخیزید و همّت کنید و برای سعادت و خوشبختی آینده قدم بردارید."
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
شخصی از یکی از بزرگان دین پرسید که: می خواهم آرامش دل داشته باشم، چه کنم؟ گفت: با قرآن اُنس داشته باش، اُنس با ذکر خدا کم کم حلاوت آن را در دل او ایجاد می کند.
مردان موحّد و زنان مومن هرگز در زندگی خود از اضطراب رنج نبرده اند. اگرانسان به این درجه برسد، نه تنها خودش آرامش دارد، بلکه وجودش منبع آرامش برای دیگران خواهد بود. وقتی بچه ها به شخصیت و رفتار شما می نگرند، باید آرامش بگیرند و اضطراب و پریشانی هایشان تسکین بیابد.
3- نیاز به فلسفه ی زیستِِ ارضا کننده:
نیاز سوم فرزندان ما نیاز به فلسفه ی زیستِِ ارضا کننده است. فرزند ما می خواهد دریابد که چرا باید زندگی کرد؟ و مقصود از این آمد و شد چیست؟ این پرسش مهمی است. ما باید یک بینش توحیدی معنی دار و هدف دار به او بدهیم؛ زیرا وقتی هدف زندگی روشن باشد او رنج ها را راحت تر می پذیرد. بشر زمانی زندگی خودش را با رنج تطبیق می دهد که بداند چرا رنج پذیرفتن حلاوت دارد؛ چرا که می داند در راه خشنودی او رنج می کشد و مقاماتش بالا و بالاتر می رود؛ اما اگر معنا و هدف زندگی برای او روشن نشد، خیلی ساده خلع سلاح می شود و در برابر رخدادهای کوچک زانو می زند.
مربیان ارجمند! در خلال صحبت ها و مباحث خود از هدف های خوب یک انسان مومن صحبت کنید. از جمله ی هدف ها این است که خودت را پاک نگهداری؛ به درجه ی "انما یخشی الله من عباده العلماء" برسی؛ در راه خدا تلاش و پیکار کنی که "فضَّل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً" و این که به مرحله ی انسان کامل برسی. به آنان بگویید اگر مال دنیا از دست رفت بگذار برود، اما اگر ایمانتان از دست رفت، نماز صبحتان را اقامه نکردید، دوست خوب و با تقوایتان از دست رفت، آن روز باید غصّه بخورید.
4- نیاز به تقویت نظارت اخلاقی:
یکی از بحران هایی که جامعه ی امروز بشری از آن رنج می برد، کاهش نظارت های اخلاقی است. خانواده ها و نهادهای اجتماعی در دنیا نظارتی بر اخلاق ندارند. ما نیز نظارت اخلاقی را در خانواده ها قدری کاهش یافته می بینیم و لذا وظیفه ی ما سنگین تر می شود. شاید در قرآن بیش از دویست مورد ضرب المثل، داستان و حکایت داشته باشیم. برای آن که ذهن متربّی جذب و آماده شود، چقدر خوب است که شما حقیقتی را در قالب مثال بیان کنید و با این روش ها، نظارت اخلاقی را در وجود او تعمیق کنید.
5- نیاز هم دلی و هم زبانی:
کودکان در دوره ی نوجوانی حرف هایی برای گفتن دارند. آنان مطالبی دارند که نمی توانند با خانواده در میان بگذارند؛ زیرا خانواده جذبشان نمی کند و تلاش نمی کند که سخن آنان را بفهمد. او پرسش های بغرنجی دارد و می خواهد راجع به این سن، دوره ی زندگی اش، آینده اش، کامیابی و ناکامی اش، روابطش با خانواده، برادر و خواهر و از این قبیل پرسش های اساسی و بنیادی را مطرح کند، اما نمی داند آن ها را با چه کسی مطرح کند؟
نوجوانان ما در موارد بسیاری مظلوم اند؛ چون بعضی خانواده ها برای کودکان خود شخصیت و ارزش قایل نیستند که بخواهند حرف دلشان را بشنوند، اما شما بایستی حرف دلشان را بشنوید و آنان را راهنمایی کنید. گاه نوجوانی خودش را ناامید و در حال سکوت و فروریختن می بیند و شما را تنها کسی می داند که می تواند حرف خود را به او بزند و همین مساله او را در زندگی حفظ می کند. اگر پایگاه عاطفی داشته باشد، افسرده نمی شود و به فکر خودکشی نمی افتد؛ ولی اگر شما را هم نداشت، دیگر چه کسی را باید داشته باشد؟ "تخلیه ی روانی" در روان شناسی یک فن درمانی است. وقتی او قدری برای شما حرف زد و عقده ی دلش را باز کرد، از درون تشفّی پیدا می کند. در پایان حدیثی از قول رسول گرامی اسلام "صلّی اللهُ علیهِ و سلّم" بیان می کنیم که فرمودند:
"ای علی، سوگند به خدایی که جان من در دست اوست، اگر به دست تو یک انسان به هدایت و نور معرفت دست یافت، ارزش آن از هر آن چه که آفتاب بر آن بتابد بالاتر و برتر است."
خوشا به حال شما که نسلی را تربیت می کنید که متولّیان فرهنگ دینی، فرهنگ معنوی و نجات بخش همه ی انسان ها هستند.
کودکان ایرانی باید با ملیت خود انس بگیرند
سید ایمان ضیابری- برای آشنایی دانش آموزان ایرانی با مظاهر تجلی تمدن غنی و پربارشان کارهای زیادی می توان انجام داد. کشوری که تمدنش به هزاران سال پیش باز می گردد و زمانی که در هیچ گوشه یی از این کره ی خاکی، اثری از زندگی دسته جمعی و مناطق مرزبندی شده ی جغرافیایی که امروزه آنها را روستا و شهر می نامیم نبود، ایرانیان بودند که با تاسیس شهرها و روستاها و بناهایی برای زندگی، عبادت و تفریح نخستین آثار تمدن و حیات گروهی انسانی را از خود به جای گذاشتند و فرصتی را برای رشد و توسعه ی کشاورزی، دامپروری، کار و فعالیت و زندگی شهری فراهم نمودند.
با گذشت زمان و گسترش مهاجرت اقوامی که از نقاط مختلف دنیا برای شکل دادن هویتی واحد به ایران می آمدند، سرانجام این کلیت شکل گرفت و وحدتی که به نظر می رسید هدف همه ی مهاجرین ساکن کره ی زمین به ایران بوده، رخ نمود و در نتیجه حکومتی برای مردمانی روی کار آمد که ایرانی بودند و برای سازندگی آمده بودند.
نخستین بناها به همت حکومتگران و مردمان ایران، در یک همکاری گسترده در طول تاریخ در ایران ساخته شدند و به همین دلیل نیز آثاری از آن زمان به جا مانده که امروزه مورد توجه همه ی جهانیان است. دعوت از اهالی فن و متخصصین زمان در ساخت و ساز و به مشاوره طلبیدن مشاورانی که می توانستند در بهبود وضعیت زندگی مردمان، راهکارهای مناسبی ارایه دهند باعث شد تا تمدن ایران از کاملترین و غنی ترین تمدنهای بشری باشد و از این رو امروزه ما می توانیم با تکیه بر میراث فرهنگی و نشانه های وحدت تاریخی مردم در کشورمان، به داشتن پشتوانه ی قوی و مستحکمی افتخار کنیم که همانا ملیت ماست.
ایران از نخستین کشورهایی بود که در دنیا به طور واحد شکل گرفت و مجموعه یی از بسیاری کشورهایی بود که امروزه مستقل شدند و برای خود حکومتی دست و پا کرده اند. با این حال، سابقه ی فعالیتهای صنعتی، ساخت و ساز، خرید و فروش و فعالیتهای اقتصادی و تجاری، داد و ستد و معاملات، تعاملات اجتماعی و سیاسی و البته فعالیتهای رسانه یی و فرهگی در ایران به چندین سال پیش باز می گردد هرچند که به صورت گسترده و پیشرفته ی امروزی نبوده است.
هر تخت و میدان و کاخی را در هر گوشه یی از ایران که به عنوان اثر باستانی و مکان تاریخی مورد بازدید گردشگران و مردم قرار می گیرد در نظر بگیریم، روزی از پایگاههای مهم قدرت مردمی یا حکومتی بوده و راهی برای سامان بخشیدن به وضعیت تمدن ایرانی در سراسر این پهنه ی پنهاور و به همین دلیل حتی خرابه های آن را نیز بعد از گذشت هزاران سال، مورد تقدیس و تکریم قرار می دهیم .
بناها و اماکنی که امروزه ما از آنها به عنوان آثار باستانی یاد می کنیم، همگی در سالیان دور، امکانی برای برقرای ارتباطات مردمی، پایگاههای حکومتی و بازارها و بازارچه ها و باغهایی بودند که فرصت داد و ستد، تفریح، گردش و البته فعالیتهای اجتماعی را برای مردم فراهم می کردند و تنها گذشت زمان و عبور ثانیه ها و لحظاتی که سالها را ساختند و قرنها، باعث شد تا فرسودگی و تخریب جز ارمغانی برای بناهای قرص و محکمی نباشد که روزگاری پرهیاهو و پر از رفت و آمد بودند و امروز تقدیری به جز سکوت ندارند.
از اینکه آشنا نمودن کودکان و نوجوانان با آثار باستانی و اماکن تاریخی کشور چه مزایایی می تواند داشته باشد، به مانند بسیاری از موضوعات و سوژه های اجتماعی دیگر، در رسانه ها سخن بسیار رفته و البته در این زمینه کارهایی نیز انجام شده است اما از بازتاب اجتماعی و مردمی آن به نظر می رسد آشنا کردن قشر کودک و نوجوان جامعه با بناهای تاریخی و آثار باستانی که در نهایت نیز منجر به آشنایی آنها با تمدن و تاریخ کشور می شود، جای فعالیت و تلاش بسیار بیشتر دارد و هنوز در این زمینه در آغاز راهیم.
هرچند تدوین و تالیف کتابهای درسی با عنوان تاریخ که می تواند افقهای دید جدیدی را در مقابل چشمان دانش آموزان و قشر کم سن و سال جامعه بگشاید، کاری بوده که برخی از نیازهای تئوریک کودکان و نوجوانان برای کسب اطلاعات در زمینه ی تاریخچه ی تمدنشان را برطرف نموده است اما ایجاد یک ذهنیت مثبت و مفید از آنچه که هزاران سال پیش در ایران می گذشته و افرادی که برای آبادانی و سازندگی در این حوزه ی جغرافیایی پهناور روی کار آمدند و زمام امور را در دست گرفتند، ضمن اینکه می تواند حس اعتماد به نفس را در فرزندان این آب و خاک تقویت کند، آنها را نسبت به داشتن یک پشتوانه ی قوی تاریخی و ملی امیدوار می کند و حتی باعث ترغیب آنها برای کسب اطلاعات تکمیلی بیشتر در مورد تاریخ کشورشان می شود و این میسر نمی شود مگر اینکه تالیف کنندگان این دست کتابهای درسی، با حسن نیت و جمع آوری اسناد معتبر تاریخی که به درخشندگی های تاریخی تمدن ایران صحه می گذارند، آشنایی کودکان و نوجوانان با تمدن غنی و چندهزارساله ی ایران زمین را ممکن سازند. در صورتی که مطمئنا با تصویرسازی سیاه و نادرست از تاریخ کشورمان و آشکار نکردن نقطه های برجسته ی فرهنگ و تمدن این مرز و بوم، کودکان و نوجوانان را نسبت به ملیتشان بی میل و رغبت می کنیم.
علاوه بر همه ی اینها، به نظر نمی رسد یادگیری و حفظ یک سری مکنونات ذهنی و محفوظات درسی برای آشنایی با تاریخی مناسب باشد که یک قوم وحشی مغول برای نابودی آن تنها با لشگرکشی گسترده و راه اندازی عظیم ترین کشتار تاریخ توانست موفق باشد و بر مردمی سلطه یابد که هیچگاه حکومت بیگانگان را تجربه نکرده بودند، هرچند که این سلطه ی کوتاه مدت بار دیگر توسط ایرانیان برچیده شد و سرکرده ی آنها نیز به عذابی که انتظارش می رفت، دچار گشت!
بازدیدهای رودر رو با آثار و اماکن تاریخی ایران در نقاط مختلف کشور و برپاسازی گردشها و سفرهای علمی کوتاه و بلندمدت برای آشنا ساختن نسل تشنه ی امروز با هویت بومی و ملی غنی شان، ضمن اینکه می تواند شوق آشنایی با فرهنگ چند هزارساله ی ایران را در کودکان و نوجوانان ایرانی زنده کند، آنها را برای یادگیری در مورد آنچه در طول تاریخ بر یکی از اصیلترین اقوام ساکن در جهان گذشته راغب تر می سازد و باعث می شود هر کدام از آنها حتی در مورد تحقیق راجع به جلوه های عینی ظهور تمدن ایران زمین مشتاق تر شوند.
شاید تا به امروز برای برنامه ریزی در مورد تدارک گردشهای تحقیقی و علمی و بازدیدهای متنوع دانش آموزی از هزاران اثر باستانی ملی و جهانی موجود در سراسر نقاط ایران کاری انجام نشده، اما حال که بحث بحران هویت و عدم آشنایی کودکان، نوجوانان و جوانان با ملیت و تاریخشان مطرح می شود، در حالی که هر کدام از آنها می توانند نام گمنامترین بازیکنان فوتبال یا هنرپیشه های کشورهای اروپایی را از بر باشند، و در حالی که کشور ما روز به روز نیاز به پرورش نیروهای خلاق و بااستعداد برای حفظ و حراست از میراث فرهنگی و هنری این آب و خاک را بیشتر احساس می کند، به نظر می رسد با اندیشیدن تمهیداتی در راستای آشناسازی کامل قشر جوان جامعه با مظاهر تبلور فرهنگ و هنر اصیل ایرانی در هر گوشه از این مرز پرگهر که سرشار از معادن غنی عشق، هنر و انسانیت است می توان به بسیاری از مشکلاتی که در توسعه ی فرهنگی امروز به آن دچاریم غلبه کرد.
ایرانیهایی که هزاران سال پیش، تک تک خشتها و آجرهای عالی قاپو، سی و سه پل، هشت بهشت، تخت جمشید، ارگ بم، ایوان مداین و… را روی هم می چیدند، از نیروی عشق و قدرت درک خود در بناهایی که به پا می کردند، می دمیدند. امروز ما هم می توانیم کاری کنیم که کودکانمان با عشق و درک عمیق راجع به تاریخ تمدن خود، نگذارند دست فراموشی هر آن بنا و تک سنگی را که در جای جای این وطن، یادگاری شده از یک فرهنگ پربار و عمیق، به ورطه ی نابودی بکشاند
روانشناسى بازى
روانشناسى عبارت است از علم مطالعه رفتار. روانشناسى به عنوان یک علم و روانشناس به عنوان یک عالم جایگاهى همچون یک عالم زیست شناسى و… دارد. اما از آنجایى که موضوع مطالعه روانشناسى انسان است تا حدودى منجر به عامیانه زدگى مى شود. به نحوى که همه افراد جامعه به خود اجازه مى دهند خود را روانشناس بدانند ولى همین افراد به خود اجازه نمى دهند خود را زیست شناس و… بنامند. چنانچه فعل نابجا و نادرست "روانشناسى کردن" هم در سطح جامعه رواج فراوانى یافته است، که البته کلاس خود را هم دارد.
وجود چنین برداشت اشتباهى از روانشناسى از یک سو و تبلیغ این روانشناسى در میان مردم از سوى دیگر خود معضل بزرگى است که نیاز به اصلاح دارد. برداشت هاى غلطى چون "تفاوت قائل نشدن بین روانشناسى و روانکاوى"، "به کار بردن نادرست روانکاوى به جاى روان درمانى"، "عدم تمایز بین روان درمانى و مشاوره"، "روانکاو خواندن روانشناسان"، "عدم آگاهى از تخصص هاى متفاوت در روانشناسى با کارکردهاى متفاوت" و مواردى از این دست همگى برداشت هاى غلط رایجى است و جالب تر اینکه همین ها نیز مایه مباهات و مفاخرت افراد شده است. معضلى به نام "برداشت غلط از روانشناسى و وظایف روانشناسى" نیاز به اصلاح دارد. در این میان قسمت عمده اى از این اصلاح به عهده رسانه ملى است و جالب است بدانیم رسانه ملى خود در حال مزمن کردن این برداشت اشتباه است. در بسیارى از سریال هایى که از تلویزیون پخش مى شود گاهى در سطح دیالوگ، گاهى در سطح داستان هاى فرعى نمایش اصلى و گاهى به عنوان موضوع اصلى صحبت از روانشناسى و نقش روانشناس به میان مى آید. در سطح دیالوگ بارها مشاهده شده است از واژه هاى روانکاو، روانکاوى، دیوانه و… براى معرفى جایگاه روانشناس، روان درمانى، بیمار روانى و… بهره برده شده است. عمده تماشاگران چنین سریال هایى نیز این واژه ها را وام گرفته و استفاده مى کنند غافل از اینکه کار از ریشه ایراد دارد. نویسندگان این متن ها که ادعاى اشاعه فرهنگى استفاده از برنامه هاى بهداشت روانى را دارند هنوز تمایز روانکاوى و روان درمانى را نمى دانند (که البته مدعى دانایى اند) پس چه توقع از آن بیننده اى است که با اعتماد کامل پاى این جعبه جادویى نشسته است!؟
در سطح داستان هاى فرعى در میانه داستان فردى به عنوان روانکاو [که مقصود روانشناس است] یا به عنوان مراجعه کننده به روانکاو وارد قصه مى شود. روانشناس قصه [که البته با عنوان روانکاو شناخته مى شود] صفحاتى از متون متعدد اخلاقى را به علاوه مواردى از تجارب خود به عنوان روانکاوى [مقصود همان روان درمانى است] در جلوى دوربین به خورد خلق الله مى دهد. اینکه حالا میزان اثربخشى (؟) این خدمات را در داستان چگونه منعکس مى کنند خود بحث مفصلى دارد که سوء برداشت هاى فراوانى از نوع و ماهیت خدمات روانشناسان را دامن زده است.
در سطح داستان اصلى شخصى به نام روانشناس درصدد حل مشکلات گروهى خاص مثلاً زوجین برمى آید. شخصى که حتى تعریف ابتدایى روانشناسى را نمى داند، اصول اصلى مشاوره را نیز بالطبع نمى داند چه برسد به اینکه تجربه کرده باشد. حالا این شخص معرف روانشناسى خواهد بود و جالب تر اینکه تجویزات همین به اصطلاح روانشناس در برابر تجربیات نقش هاى دیگر نمایش کم رنگ تر جلوه مى کند و گاهى به وضوح و در سطح مانورهاى دیالوگى "جواب نمى دهد". این جواب ندادن نسخه هاى آن به اصطلاح روانشناس او را مجبور به دفاعى مذبوحانه مى کند؛ دفاع از چیزى که خودش هم به واقع نمى داند، چیست. مصداق آن بزرگى که مى گوید: براى خراب کردن یک چیز، از آن بد دفاع کن.
به راستى چه کسى مسئولیت این سوءبرداشت ها، کژفهمى ها، بدفهمى ها و گاهى متضاد فهمى ها را به عهده مى گیرد. تاوان چنین برداشت هاى نادرستى از خدمات بهداشت روانى عبارتند از: افزایش تربیت نادرست فرزندان، تشدید شدن اختلال هاى روانى خفیف و قابل درمان، نارضایتى از روابط انسانى، بالا رفتن استرس، افزایش طلاق و… چرا که اگر فرهنگ استفاده از خدمات بهداشت روانى درست به افراد منتقل شود و افراد بجا و بهنگام سراغ این خدمات بروند، هم پیشگیرى و مداخله بهنگام صورت مى گیرد و هم نهادهاى اینگونه خدمات تقویت مى شوند و هم نگرش درست و همه جانبه اى از نقش اینگونه خدمات در میان افراد شکل مى گیرد. آنچه در حال حاضر وجود دارد، چرخه معیوبى است که خدمت دهندگان و خدمت گیرندگان هیچ کدام جایگاه خود و دیگرى را نمى داند و در نهایت هر دو ضرر مى کنند، چرا که خدمت دهندگان هر روز از جایگاه واقعى خود فاصله بیشترى مى گیرند و خدمت گیرندگان نیز به حالت غریبه ترى نسبت به این نهادها مى نگرند.
سهم ما به عنوان روانشناسان دانشگاهى پس از احساس ضرورت بالا اطلاع رسانى و روشنگرى است. هم به این علت که خود روزى به هیئت خدمت دهنده درخواهیم آمد و دیگر اینکه خود را نیز همه روزه به عنوان خدمت گیرنده در معرض خدمات بهداشت روانى مى دانیم، چه بسا که روزآمد بودن (Up to date) را خواهانیم و دنبال مى کنیم. در پى این ضرورت بر آن شدیم تا واژه هاى به کار رفته در ادبیات روان شناختى مردم و رسانه را تعریف مجدد و صحیح کرده و به دنبالش کاربرد بجاى آنها را طرح کنیم، باشد که کارگر بیفتد.
روانشناسى: علم مطالعه رفتار [و فرآیندهاى ذهنى]. روانشناسى به عنوان یک علم جایگاهى نظرى و کاربردى دارد، به نحوى که گاهى از آن به عنوان علوم روان شناختى یاد مى کنند. در این میان از مواضع کاربردى این علم مى توان به روانشناسى بالینى و روانشناسى مشاوره اشاره کرد که خدماتى از جمله روان درمانى، انواع مشاوره ها و… را دربرمى گیرند.
روانشناسى بالینى: این رشته نظریه ها و مباحث نظرى در روانشناسى را در جهت شناخت، پیش بینى و کاهش ناسازگارى و افزایش توان انطباق افراد به کار مى بندد. روانشناسان بالینى در دو سطح ارزیابى و تشخیص مشکلات روانى و مداخله و درمان آنها فعالیت مى کنند. ابزار روانشناسان بالینى در ارزیابى، آزمون و مصاحبه و در درمان، روان درمانى است.
روان درمانى: استفاده از فرآیندهاى روان شناختى در درمان اختلالات روانى را روان درمانى مى گویند. با توجه به رویکردهاى نظرى متفاوت در تبیین "فرآیندهاى روان شناختى" انواع متعددى از روان درمانى ها به وجود آمده اند. درمان هاى روان پویش، شناختى، رفتارى، شناختى _ رفتارى، وجودى، سیستمى و… از جمله این روان درمانى ها هستند. پس روان درمانى ابزار اصلى روانشناسان بالینى به منظور مداخله و درمان اختلالات و مشکلات روانى است که هر روانشناس بالینى با توجه به رویکرد نظرى که پذیرفته نوع متفاوتى از هر کدام از روان درمانى هاى بالا را به کار مى گیرد.
روانشناسى مشاوره: این رشته نظریه هاى روان شناختى [و تا حدودى تعلیم و تربیت] را در جهت بهبود شرایط زندگى شخصى، اجتماعى، خانوادگى و شغلى افراد به کار مى بندد. روانشناسى مشاوره در بسیارى از زمینه ها و ریشه ها با روانشناسى بالینى اشتراک دارد. به عبارت بهتر روانشناسى مشاوره با افراد بهنجارى سروکار دارد که در زندگى در حال جریان آنها مشکلاتى از جمله معناى زندگى، ناسازگارى زناشویى، مشکلات شغلى، ارتباطات و… بروز کرده است. روانشناسان مشاوره به اینگونه افراد "مشاوره" مى دهند. چنانچه روانشناسان مشاوره در بررسى علل چنین مشکلاتى به تشخیص اختلالات روانى برسند، افراد را به روانشناس بالینى یا روانپزشک ارجاع مى دهند.
مشاوره: تعامل چهره به چهره یک مشاور با یک یا چند مراجع در جهت فراهم آوردن محیطى یارى بخش براى مراجع که در این میان مشاور از تکنیک هاى روان شناختى، قابلیت هاى مراجع پویایى هاى گروه برنامه هاى یارى رسان و عوامل دیگر بهره مى برد تا اینکه مشکل مراجع مرتفع شود یا زمینه هاى رفع آن فراهم آید.
پس مشاوره با مشکلات سر و کار دارد و روان درمانى با اختلالات روانى، روانشناس مشاوره با افراد مشکل دار سر و کار دارد که آنها را "مراجع" مى نامند. به بیان دیگر روانشناسان مشاوره، "مراجعان" را "مشاوره" مى دهند و روانشناسان بالینى به دلیل حفظ حرمت روان رنجورانى که به آنها مراجعه مى کنند آنها را "مراجع" مى نامند که این کار به منظور حفظ و حریم انسانى خدمت گیرندگان و رعایت اخلاق از سوى روانشناسان بالینى صورت مى گیرد.
روانکاوى: یکى از عمده رویکردهاى نظرى و کاربردى در علم روانشناسى روانکاوى است که گاهى از آن به عنوان "روان تحلیلگرى" نام برده مى شود. شمارى از روانشناسان بالینى و روانشناسان مشاوره در تشخیص و مداخله رویکردهاى روانکاوى را ترجیح مى دهند. این رویکرد با عنایت به پویایى هاى روانى که برآمده از گذشته رشدى فرد و عمدتاً دوران کودکى او است و تحلیل این پویایى ها به مداخله درمانى و مشاوره اى مى پردازد. این رویکرد پیچیدگى ها و رازآلودگى هاى خاص خود را دارد که شاید همین امر باعث شده گاهى اوقات افراد ناآگاه را به جاى روانشناس به کار برند.
نکته پایانى که بیان آن ضرورى است بیان حوزه فعالیتى روانپزشکان است که شرح آن در انتها تعدادى از شبهات باقى مانده را مرتفع مى سازد. روانپزشک یک پزشک عمومى است که روانپزشکى تخصص گرفته است. رویکرد روانپزشک در سیر ارزیابى، تشخیص و درمان یک نگاه پزشکى است به نحوى که در ارزیابى و تشخیص از پاراکینک نیز بهره مى برد و در مداخله و درمان هاى زیستى _ شیمیایى که عمده آن دارودرمانى است، استفاده مى کند. عمده مراجعان روانپزشکان روان پریش ها (بیماران روانى شدید) و پس از آن روان رنجورها (بیماران روانى کمتر غیرطبیعى) هستند.
استرس شغلى
واژه استرس در نزد متخصصین مختلف معانى متفاوتى دارد. استرس در مفهوم عام آن عاملى است که همواره تعادل فیزیکى و روانى فرد را به هم زده و با ایجاد مشکلات روان تنى و مشکلات روانى کارآیى فرد را در ابعاد مختلف زندگی- شغلى، خانوادگى و اجتماعى کاهش مى دهد. در روانشناسى استرس به معنى تحت فشار روحى و روانى قرار گرفتن تلقى شده است.
در این حالت جسم و روان به تقاضاهاى درونى و بیرونى با فشار پاسخ مى دهند. استرس هنگامى رخ مى دهد که فرد واکنشهاى خود را در مواجهه با محرکهاى درونى و بیرونى ناتوان ببیند که همانا پیامد آن از دست رفتن تعادل روانى فرد است. این امر به حدى بوده است که بعضى از محققین مثل هلمز و راهه شدت محرکهاى خارجى (استرسورها) و افزایش کمى آنها را عامل خطرى براى بروز بیماریهاى روان تنى دانسته اند.
در چنین مواردى عواملى از قبیل توانایى مقابله فرد با این محرکها، برداشت ذهنى وى از محرک بیرونى، حمایت اجتماعى و خانوادگى، سن، وضعیت اقتصادى، طبقه اجتماعى و وجود اختلالات روانى در فرد مى توانند تاثیرپذیرى شخص را از استرس کم یا زیاد نمایند.
کار و پیشه به عنوان مهمترین عامل شکل دهنده هویت اجتماعى، منبع تامین کننده زندگى و شکل دهنده روابط اجتماعى، براى هر فرد تلقى مى گردد. چرا که نه تنها افزایش مشکلات شخصی کارآئى فرد را در محیط کارى کاهش مى دهد بلکه با ایجاد اختلال در روابط خانوادگى چرخ معیوبى را دامن خواهد زد. به همین دلیل است که امروزه توجه به محیطهاى شغلى و شرایط کار کارکنان و کارگران امرى است که به منظور بالا بردن کیفیت کار، حفظ سلامت و بهداشت کارکنان و به منظور بهره جویى بیشتر و بهتر از طول مدت سنوات کارى مورد توجه قرار گرفته است.
شناخت و چاره جویى براى عوامل مخرب روانى و فیزیکی- شیمیائى شرایط کارى و ایجاد قوانین و ضوابط جدید همگى در جهت تامین اهداف فوق بوده است. بنابراین جنبه روانى و اجتماعى محیط کار مى تواند سبب آزار فرد بیش از هر چیزى گردد. این موضوع در اغلب مشاغل و شرایط محیط کار صدق دارد به خصوص در مجتمعهاى بزرگ، صنایع و کارخانجات پر رنگ تر مى گردد. شناخت اثرات سوء اختلالات و مشکلات روانى در کیفیت و کمیت کار کارکنان، براى استرسهاى شغلى در کارکنان درمانى و بیمارستانى و شناخت روشهاى مقابله با استرسها و آموزش مهارتهاى لازم براى اینکار مى تواند از کاهش استرسهاى احتمالى و یا کمک به افراد براى مقابله با استرس را به دنبال داشته باشد.
صاحبنظران مختلف معتقدند که در زندگى همه افرادى که داراى شغلى هستند استرس وجود دارد و به گونه هاى مختلف بر آنها فشار وارد مى کند. تحولات شغلى مانند تغییرات سازمانى، تغییرات حقوق و دستمزد، ترفیعات شغلى، کاهش یا افزایش نیروى انسانى و دگرگونیهاى اجتماعى، موضوعهائى هستند که به شکلى بر فرد فشار آورده و او را دچار آشفتگى، نگرانى، تشویش و اضطراب مى نماید، این نگرانیها در مشاغل مختلف متفاوت مى باشد، یعنى بعضى از مشاغل داراى استرس بیشتر و مشاغل دیگر استرس کمترى دارند.
به طور کل مى توان چهار عامل عمده که سبب استرسهاى شغلى مى گردند تعیین نمود:
١- تغییر در مدیریت و سیستم سرپرستى که خود تغییر در سازمان شغلى را به دنبال دارد.
٢- تفاوت بین شکل انجام کار و سیاستهاى کارى.
٣- آگاهى فرد از دوران استراحت و بازنشستگى.
٤- تحول در روند کار در اثر پیشرفت تکنولوژى.
از طرف دیگر، استرسها از جمله استرسهای شغلی مى توانند اثرات تخریبى در اندامهاى بدن داشته باشند. مثلاً استرس حاد مى تواند باعث اسپاسم سم عروق کرونر و مرگ ناگهانى شود. یا اینکه یکى از مهمترین علت از کار افتادگى و مرگ و میر در جوامع غربى بیماریهاى قلبى مى باشد، که فاکتورهاى مهمى در بروز حمله قلبى نقش دارد به طوری که استرسهاى ناشى از کار. استرس مداوم مى تواند موجب آسیب به دستگاه گوارشى، افزایش خون، تغییرات قند خون و موارد دیگر گردد.
مطالعات انجام شده نشان مى دهد که استرسهاى شغلى مى تواند موجب فشار روانى و افزایش آن گردد. همچنین منجر به کاهش تمرکز فکر، حواس پرتى، اختلال در حافظه، تردید در انجام کارها و کاهش قدرت تصمیم گیرى مى شود، و در افراد متعدد منجر به بروز بیماریهاى روانى مى گردد. مطالعات متعددى جهت بررسى استرس شغلى و عوامل مربوط به آن صورت گرفته است. در این مطالعات عواملى مثل شغل فرد، نقش سازمانى فرد، تعارض نقش و ابهام نقش، جریان پیشرفت حرفه اى، روابط حرفه اى، ساختار و جو سازمانى در نظر گرفته شده اند.
جهت اطلاع دقیقتر به نتایج بعضى از این مطالعات در زیر اشاره مى شود. یکى از مطالعات انجام شده در مورد نقش شرایط و جو کار در ایجاد استرس، در امریکا بوده و نشان داده است که شیوه تنظیم یا تدارک اتاقهاى کنترل، به منزله یک عامل تنش زا محسوب مى گردد. در مطالعه اى در مورد کارهایى که در قلمرو کنترل و نگهبانى قرار دارند استرس بر ریتم عصبى – فیزیولوژیکى فرد (یعنى درجه حرارت بدن، مقدار کلسیم، و سوخت و ساز) و هم چنین بر بازدهى ذهنى و انگیزش نسبت به کار، اثر مى کنند.
خطر جسمانى نیز به عنوان یک منبع تنش تلقى مى شود زیرا در حرفه هاى خطرناکى مانند اشتغال در نیروى پلیس، ارتش، معدن، و آتش نشانى، هنگامیکه فرد نتواند خود را شرایط محیط کار تطبیق دهد پاره اى از نشانه هاى مرضى مانند اضطراب، افسردگى، نارضایتى و بیماریهاى جسمانى ممکن است بروز کند. مطالعه انجام شده در امریکا نشان داده است که دو سوم کسانیکه در محل کار یا دفتر خود مورد معاینه قرار گرفتند نشانه هایى از تنش یا استرس را گزارش نمودند.
در مطالعه اى دیگر که با مدیران صورت گرفته حدود ٦٥% از آن مدیران معتقد بودند که شغل آنها بیش از مشاغل عادى تنش زا مى باشد. این مطالعات نشان دادند که عواملى از قبیل مسافرت زیاد، ساعات طولانى کار رویاروئى با تغییرات و مشکلات کارى، اجبار به جبران هزینه هاى مربوط به اشتباهات و خطاهاى کارى، شرایط نامطلوب کارى، تند کار کردن، کار زیاد و طولانى، عدم اطلاع کافى فرد از وظیفه و کارى که بعهده دارد، روبرو شدن با درخواستها و وظائفى در محل کار که به آنها علاقه ندارند، بى تفاوتى کاهش انگیزش کارى و غیبت از کار، شیوه ارتباط با همکاران و سرپرستان، سر و صداى زیاد، نور، نوبت کارى موجب ایجاد استرس شغلى، به خطر افتادن سلامت روانى فرد، ایجاد افسردگى، کاهش اعتماد به نفس، و ناخشنودى از زندگى مى گردد.
مطالعات انجام شده در ایران نیز یافته هاى مشابهى داشته است. بطوریکه یکى از محققان ایرانى، بوجود آمدن استرس در محل کار را ناشى از محروم شدن از پاداش و ترفیع، تعارض حرفه اى یا شخصى با همکاران، استفاده از تکنولوژى، قوانین و مقررات و بخشنامه ها و راهبردها و انتظارات مدیران، عدم توانائى انجام وظائف محوله مى دانند (شهرام رحمی). در ذیل به خلاصه اى از نتایج چند مطالعه که در مراکز بهداشتى درمانى و آموزشى پرورش صورت گرفته است اشاره می شود. ملاحظه مى شود که اکثر یافته هاى فوق در مطالعات داخلی نیز بدست آمده است.
بطور مثال در مطالعه ملکوتى و همکاران (١٣٧٣) با کارمندان ادارى و درمانى دانشگاه علوم پزشکى زاهدان نشان داده شد که استرس شغلى بالاتر با اضطراب و افسردگى بیشترى همراه است، کارکنان درمانى استرس شغلى بیشترى نسبت به کارکنان ادارى داشتند. این محققین نتیجه گیرى نمودند که استرس شغلى تاثیر مستقیمى بر پیدایش مشکلات روانى دارند. اینان معتقدند که وقتیکه فرد همواره از وقوع احتمالى اشتباه در کار در اضطراب و تشویش دائم بوده و فکر مى کند که نمى تواند مشکلاتش را با مسئولین بالاتر مطرح نماید، اعتماد به نفس خویش را در انجام وظایف محوله از دست داده و در پى احساس حقارت دچار افسردگى مى گردد، که آن نیز به نوبه خود بر چرخه معیوب استرس شغلى و کاهش کارایى دامن خواهد زد.
تداوم این چرخه مى تواند به مرور باعث فرسایش توانائیهاى روانى و جسمانى کارکنان گردیده و پس از مدتى به اختلالات عصبى – روانى پایدار منتهى مى گردد.
مطالعه ای مشابه در بیمارستانهاى شیراز نیز حاکى از سلامتى روانى کمتر و استرس شغلى بیشتر مى باشد، همچنین استرس شغلى در کارکنان مجرد بیشتر بوده است. این محققین عوامل موثر در استرس شغلى کارکنان دانشگاه شیراز را موارد زیر برشمردند:
تحت فشار بودن براى انجام کار، انجام دو کار بطور همزمان، انجام کار در روزهاى تعطیل، مغایرت نیازهاى شخصى با نیازهاى سازمان، عدم درک مشکلات کارکنان از سوى مدیریت، زیاد بودن حجم کار، اعمال روشهاى ضد و نقیض، عدم مشاوره سرپرستان با کار کنان در مورد تغییرات شغلى (هاشم زاده و همکاران ٧٩
در مطالعه اى در دانشگاههاى علوم پزشکى تهران (ویسى و همکاران ٧٩) نتیجه گیرى نمودند که استرس شغلى باعث خشنودى شغلى کمتر مى گردد، و استرس شغلى بالاتر سلامتى روانى کمتر را به همراه دارد. اما کسانیکه سر سختى روانى بالاترى داشته باشند سلامت روان و خشنودى شغلى بهترى خواهند داشت.
در مورد شغل معلمی نیز مطالعاتى صورت گرفته و نظریات زیادی ارائه شده است. بطور مثال کایریاکو و ساتکلیف (١٩٨٧) دو نوع عمده پاسخ در معلمان را ذکر مى کنند.
اولین پاسخ ناکامى است که با سردرد، اختلالات معده، آشفتگیهاى خواب، فشار بالا، کهیر پوست و افسردگى همراه مى باشد. پاسخ دوم نیز اضطراب شدید است که ممکن است همراه با تیک چشم، کهیر عصبى پوست، از دست دادن صدا و از دست دادن وزن بدن بیانجامد.
بر همین اساس در مطالعه انجام شده با تقاطع ابتدائى و راهنمائى شهر شیراز (رضائى ١٣٧٠) نتیجه گرفتند که یک چهارم معلمان استرس شغلى بالا را تجربه مى کنند و معلمهاى مرد نیز نسبت به زنها استرس بالاترى داشتند. در مطالعه دیگرى که در مورد معلمهاى مقاطع ابتدائى و متوسطه تهران صورت گرفت (وفائى ٧٩)، نشان داده شد که معلمهاى مقطع ابتدائى استرس بالاترى داشتند و منابع مهم استرس شامل:
عدم رسیدگى به شرایط اقتصادى و رفاهى فرهنگیان، برخورد نبودن فرهنگیان از شان و منزلت اجتماعى لازم، تبعیض بین حرفه معلمى و سایر حرفه ها از لحاظ حقوق ماهیانه، و وجود شغل دوم در معلمها بوده است،
با توجه به مطالعات و نظریات محققین و کارشناسان مربوطه محیط کارى توام با آرامش، انگیزش و رفاه نسبى مى تواند نقش به سزائى در سلامت روان و طول عمر بیشتر افراد، سازمان ها و جوامع داشته باشد که باید مورد توجه خاص قرار گیرد. هنگامیکه کار بر اساس علاقه و از روى آگاهى و متناسب با شرایط روانى فرد انتخاب مى شود بر کارآیى و بهره ورى وى مى افزاید.
رضایت از کار، رضایت از مدیریت و روابط حاکم، احساس امنیت شغلى، احساس مالکیت از جمله نیازهاى روانى موثر در کیفیت روحى و روانى کارکنان است که وجود آنها موجب بهره ورى وارتقاء تولید و کیفیت مى گردد.
خنده و اثرات روانشناختی آن
خنده باعث می شود انرژی از منبع دورنی وجود شما به سطح بیاید. انرژی همانند سایه ای خنده را دنبال می کند و بدنبال آن جاری می شود. آیا تا کنون توجه کرده اید اوقاتی که واقعاً و از ته دل می خندید به طور عمیق در حالت مدیتیشن قرار دارید؟! در واقع در این لحظات فکر کردن کاملاً کاملاً متوقف می شود. اصلاً غیر ممکن است که در یک زمان هم فکر کرد و هم خندید. خندیدن و فکر کردن دقیقاً متضاد یکدیگرند. اگر واقعاً بخندید، فکر کردن متوقف می شود ولی اگر فکر کردن ادامه پیدا کند خنده، واقعی و از ته دل نخواهد بود. هنگامیکه شما عمیقاً می خندید، ناگهان فکر ناپدید می شود. خندیدن یکی از بهترین، ساده ترین و طبیعی ترین راههای خلاصی از شر ناآرامیهای ذهن می باشد. خندیدن می تواند مقدمه ای شورانگیز برای وارد شدن به مرحله توقف افکار و بی ذهنی باشد.
مدیتیشن خندیدن
هر روز صبح پس از بیدار شدن از خواب قبل از باز کردن چشمانتان به خوبی بدنتان را کش و قوس دهید و خستگی احتمالی را به این ترتیب از تن خود بیرون کنید. پس از سه یا چهار دقیقه همانطور با چشمان بسته شروع به خندیدن کنید. برای مدت پنج دقیقه فقط بخندید. در ابتدا ممکن است خنده شما واقعی نباشد ولی پس از مدتی صدای این خنده مصنوعی باعث خواهد شد تا واقعاً بخندید. خود را کاملاً رها کنید و به این خنده بسپارید. شاید چند روزی طول بکشد تا این حالت بطور واقعی اتفاق بیفتد. این مدیتیشن تاثیر بسایر خوبی خواهد داشت و باعث می شودتا کل روز شما تغییر کند.
چرا خنده بر هر درد بی درمان دواست؟
خندیدن نوعی آنتی بیوتیک طبیعی است که همه انسانها با استفاده از آن، می توانند بسیاری از دردهای خود را تخفیف دهند. خنده واکنشی است غیر ارادی که باعث انقباض هماهنگ پانزده ماهیچه صورت و سریع شدن تنفس و جریان خون و نتیجتاً افزایش ترشح آدرنالین در خون می شود که تاثیر نهایی آن ایجاد احساس لذت و شادابی در فرد است. خنده ارزانترین داروی پیشگیری و مبارزه با بسیاری از بیماریها است و باعث پائین آمدن ضربان قلب و کاسته شدن فشار خون می گردد و از آنجا که شخص را وادار می کند نفس عمیق بکشد، موجب می شود میزان اکسیژن بافتها افزایش یابد، لذا خنده باعث طولانی شدن عمر می شود.
ترشح هورمون "ایمونوگلوبولین" در بدن با میزان خندیدن ما ارتباط مستقیم دارد. "ایمونوگلوبولین"" به مبارزه دستگاه ایمنی بدن با باکتریها و میکروبها کمک کرده و شخص را برای مقابله با بیماریها آماده می کند. علاوه بر آن هورمون "سایتاکیناز" که به آن هورمون شادی نیز گفته می شود، در اثر خندیدن، نوعی ماده شیمیایی خاص سیستم عصبی به نام "آندروفین" تولید می شود که در شخص اعتماد به نفس و سرخوشی ایجاد می کند. پژوهشهای دیگر بر روی خندیدن نشان می دهد که انسانها به وسیله خنده، درد را بیشتر تحمل می کنند به این دلیل که خنده ترشح آندروفینها را زیادتر می کند و آندروفینها کشنده های طبیعی درد در بدن هستند.
در واقع "آندروفین" ماده ای مشابه مرفین است که در بدن ساخته می شود، مقدار این ماده در خون، در اثر ورزش و فعالیتهای نشاط آور، بالا می رود. دانشمندان انگلیسی بعد از سالها تحقیقات به این نتیجه رسیدند که یک دقیقه از ته دل خندیدن معادل 45 دقیقه ورزش، انسان را سر حال می آورد. بنابر آخرین تحقیقات علمی، خندیدن، باعث کاهش بروز انواع بیماریها از جمله بیماریهای قلبی می شود. از طرفی خنده با ایجاد تغییراتی در راههای تنفسی، باعث می شود هوای بیشتری در بینی ما جریان یافته و به سرد شدن مغز کمک کند و هر چه مغز خنک تر باشد ما شادتر خواهیم بود. بر روی سایت اینترنتی BBC مقاله ای وجود دارد به این مضمون که، کسانی که دچار حمله قلبی شده اند در روز با حداقل 30 دقیقه خندیدن می توانند احتمال حمله قلبی دوم را تا حد قابل توجهی کاهش دهند. همچنین کسانی که فشار خون دارند نیز با وجود روحیه شاد و خندیدن می توانند فشار خون خود را در حد مطلوب نگه دارند. در حال حاضر این عقیده که قسمت اعظم بیماریها بر اثر احساسات منفی و اضطرابها بوجود آمده و پیشرفت می کند، توسط اکثر روانشناسان و روانپزشکان مورد قبول قرار گرفته است.
استرسها و اضطرابهای روزانه در طول زمان چنان ناهماهنگیهایی در جسم ایجاد می کند که ممکن است به بحران روانی منتهی گردد. زمانیکه هورمونهای ناشی از فشار روانی بطور دائم به مقدار زیاد تولید گردد، سیستم دفاعی بدن قادر به انجام وظیفه کامل نخواهد بود و همین راه را برای انواع عفونتها و بیماریها هموار کرده و اندامهای داخلی بدن را تحت فشار شدیدی قرار خواهد داد. خندیدن می تواند سلاح موثری برای مقابله با این فشارهای روانی و استرسهای روزمره باشد
اصول پیشگیری از رفتارهای پرخطر
آیا می دانید رفتار پرخطر چیست انواع خاصی از رفتارها که باعث افزایش احتمال ابتلای افراد به ناخوشی یا بیماری می شوند را رفتار پرخطر گویند.
به همین جهت تغییر رفتارهای پرخطر، هدف عمده پیشگیری از بیماری ها بوده و موجب سلامت جامعه و ایجاد زندگی سالم می شود. شش رفتار پرخطر که می توانیم با پیشگیری از آنها زندگی سالمی داشته باشیم در ذیل آمده است.
۱ تغذیه نامناسب: افزایش مصرف روغن ها و چربی ها، مواد قندی و نمک خطر ابتلا به بیماری های قلبی عروقی، فشار خون، چاقی، دیابت و برخی از انواع سرطان ها را افزایش می دهد. آیا می دانید شایع ترین علت مرگ و میر در کشور بیماری های قلبی و عروقی است که باعث ۳۰۰ مورد از ۸۰۰ مرگ در شبانه روز می باشد.
مصرف زیاد نمک از مهمترین عوامل افزایش فشار خون است و مصرف زیاد مواد قندی باعث چاقی می شود و چاقی زمینه ساز ابتلای انسان به بیماری قلبی و عروقی، دیابت نوع دوم و برخی از سرطان ها است بنابراین برای پیشگیری از افزایش فشار خون مصرف نمک را کاهش دهید. به هنگام طبخ غذا تا حد امکان، نمک کمتر به غذا اضافه کنید و به غذای کودکان زیر یک سال نمک اضافه کنید. از مصرف بی رویه شیرینی های خامه دار، چیپس، سس سفید سالاد، سوسیس، کالباس، همبرگر، کله پاچه، مغز و دل و قلوه که حاوی مقادیر زیادی چربی هستند اجتناب کنید. برای پیشگیری از افزایش کلسترول خون به جای روغن حیوانی و روغن نباتی جامد از روغن مایع نظیر روغن زیتون و روغن آفتابگردان استفاده کنید و برای کاهش مصرف چربی ها غذاها را به صورت کبابی، تنوری و بخارپز و یا آب پز تهیه کنید. چربی قابل رویت گوشت قرمز و پوست مرغ را قبل از طبخ جدا کنید سعی کنید حداقل هفته ای دو بار ماهی مصرف کنید. و از موادغذایی حاوی الیاف گیاهی و مواد مغذی مثل سبوس غلات و نان های سبوس دار استفاده کنید.
۲ سوانح و حوادث: آیا می دانید یک پنجم کل مرگ و میر ها ناشی از سوانح بوده و بیش از نصف آن مربوط به حوادث رانندگی است هر ۲۲ دقیقه یک نفر در اثر حوادث ترافیکی در ایران جان خود را از دست می دهد. دومین عامل مرگ و میر در کشور و اولین عامل مرگ و میر در اثر سوانح و حوادث شامل گروه سنی ۲۰ ۱۰ سال است.
از میان همه حوادث و سوانح، حوادث راهنمایی و رانندگی بیشترین سهم را داشته و عدم رعایت سرعت مجاز و رعایت نکردن اصول ایمنی استفاده از کمربند و کلاه ایمنی و توجه ناکافی به قوانین راهنمایی و رانندگی به ویژه عدم رعایت حق تقدم خودرو به خصوص در بزرگراه ها و عدم استفاده از معابر ویژه عابرین پیاده موجب افزایش این حوادث می شود.
۳ کمبود فعالیت های بدنی: تحرک بدنی به فعالیت هایی گفته می شود که در نتیجه آن تحرک عضلات بدن تعداد ضربان قلب، تنفس و جذب اکسیژن به فرد افزایش می یابد.
تحرک، رمز سلامتی است که سلامت جسمانی، سلامت روانی و اجتماعی را نیز در بر دارد. عدم تحرکت بدنی امکان ابتلا به بیماری های قلبی عروقی، دیابت، چاقی، پوکی استخوان، آتروفی اعضا و کمردرد را افزایش می دهد. افراد فعال همیشه با انگیزه، شاداب، صبور، شکیبا و چابک هستند و در مقابل استرس ها و حوادث زندگی به خوبی مقاومت کرده و به حل مسائل می پردازند. این افراد تمرینات ورزشی منظم داشته و این تمرینات را قبل از دوران بلوغ خود آغاز کرده اند. حداقل نیم ساعت پیاده روی ساده با سرعت کم و هر روز سبب افزایش توانایی ریه ها و قلب و عروق می شود تمرینات ورزشی از پوکی استخوان جلوگیری می کند و از تجمع چربی در نقاط مختلف بدن که سبب بدشکلی آنها می شود جلوگیری کرده و به حفظ ترکیب و زیبایی اندام می انجامد.
۴ مصرف دخانیات و مواد مخدر: آیا می دانید مصرف دخانیات و مواد مخدر منجر به عوارض جسمی، روانی، خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی می شود.
در بیشتر موارد زمان بین اولین تجربه سیگار کشیدن تا وابستگی شدید به سیگار طی یک سال و یا کمتر صورت می گیرد دوسوم سیگاری ها از سنین جوانی از ۱۵ تا ۲۴ سال مصرف سیگار را شروع می کنند. اعتیاد به سیگار مانند اعتیاد به دیگر مواد مخدر است. مصرف سیگار و مواد مخدر منجر به سوء تغذیه، مشکلات گوارشی و کبدی، مشکلات ریوی و ابتلا به انواع بیماری های مقاومتی و بیماری های عفونی و همچنین ابتلا به بیماری ایدز و هپاتیت می شود.
۵ خشونت: آیا می دانید خشونت عواقب جسمی، روانی و اجتماعی فراوانی دارد که با آموزش مهارت های زندگی به کودکان و نوجوانان می توان از این معضل پیشگیری کرد. قتل، معلولیت، آسیب های جدی اندام ها و مرگ ناشی از جراحات خشونت از عوارض شایع خشونت هستند همچنین ترس، افسردگی، گوشه گیری و انزوا بعضی دیگر از عوارض خشونت هستند. خشونت منجر به کاهش مشارکت اجتماعی و در نتیجه کاهش سرمایه اجتماعی می شود که علاوه بر عوارض اجتماعی، عواقب اقتصادی جدی هم به دنبال دارد.
۶ رفتارهای جنسی غیرایمن: رفتارهای مخاطره آمیز جنسی، نوجوانان را در معرض خطر ابتلا به ایدز، بیماری های آمیزشی و هپاتیت قرار می دهد که با افزایش آگاهی و تقویت مهارت های زندگی و آموزش اصول بهداشت و حقوق باروری علاوه بر مستحکم کردن بنیان خانواده که منجر به آموزش حق و نحوه رفتار تمام افراد خانواده می شود، می توان با شرایط خطرساز ناشی از رفتارهای جنسی غیرایمنی نیز مقابله کرد.
*مشاور مطبوعاتی و رئیس کمیته و رسانه های انجمن تنظیم خانواده جمهوری اسلامی ایران
نگاهی به چگونگی بروز استرس و عوامل پیشگیرنده از آن وجود هر تغییری در زندگی روزمره شما می تواند کم و بیش باعث بروز استرس شود، در واقع بدون این استرس ها زندگی میسر نمی شود. همان گونه که "سلیه" می گوید: "زندگی بدون استرس یعنی مرگ.
میزان این استرس ها به شرایط و خصوصیات فردی شما بستگی دارد. برخی از علایم هشداردهنده مانند: زیاد سیگار کشیدن، خستگی، سردرد و کج خلقی گویای آمادگی بیشتر بعضی از افراد به استرس است. آیا می دانید که برخی از عادت های رفتاری از قبیل چند بار امتحان کردن در ماشین، خانه و یا امتحان کردن اجاق گاز که آیا آن را خاموش کرده اید یا خیر، ناشی از استرس است آیا می دانید یادآوری خاطرات بر هم نشانه ای از استرس است
کلمه "استرس" از زبان انگلیسی گرفته شده و به معنای نیرو، فشار و اجبار است. در زبان فارسی واژه "فشار روانی" را معادل آن به کار می برند. استرس ضعیف ترین و آسیب پذیرترین افراد را مورد هدف قرار می دهد، اما در عین حال قوی ترین افراد هم از گزند آن در امان نیستند. جالب توجه آنکه، آنچه ما به عنوان تغییرات مثبت می نامیم، مانند: ترفیع شغلی یا تعطیلات نیز می توانند ایجاد استرس نمایند. هنگام این تغییرات شما نیز باید خود را با موقعیت جدید سازگار نمایید که این امر مستلزم صرف انرژی روحی بیشتر است.
هر تغییر مهمی که در زندگی شما روی می دهد، می تواند به عنوان "عامل بالقوه" در ایجاد استرس مطرح باشد. منظور از اصطلاح بالقوه این است که بروز این استرس ها به نگرش کلی شما نسبت به آن تغییرات بستگی دارد. تنها شرایط محیطی عامل به وجود آورنده استرس نیست. بلکه نکته اساسی نوع برخورد شما با آن عوامل است. هر چقدر شما خود را بهتر بشناسید، نه تنها بهتر می توانید از خود مراقبت کنید، بلکه خیلی راحت تر می توانید تغییرات مثبت را نیز در خود ایجاد کنید. تاثیرگذاری عوامل استرس زای خارجی به باورها و گرایش های فردی شخص بستگی دارد. بنابراین استرس نه تنها خود ناشی از شرایطی است که ما با آن مواجه هستیم، بلکه تا حدودی نیز زاییده نگرش خاص ما در برخورد با آن موقعیت است. به همین دلیل افراد مختلف، عکس العمل های متفاوتی در برابر استرس از خود نشان می دهند. عامل مشترک بین تمام استرس ها "تغییرات عمده زندگی" است. این تغییرات شامل مرگ همسر، طلاق، جدایی از همسر، زندانی شدن، مرگ یکی از اعضای فامیل نزدیک، ازدواج، حاملگی و خرید خانه است. به ترتیب اولویت ذکر شده مرگ همسر بالاترین میزان استرس و خرید خانه کمترین میزان استرس را به خود اختصاص می دهند .
استرس به میزان کم، بسیار مفید است چون نه تنها باعث به وجود آمدن علاقه و انگیزه در زندگی ما می شود بلکه باعث ایجاد اعتماد به نفس در ما نیز می شود. چگونگی مقابله با استرس به عواملی چون شخصیت، اعتقادات، تجربیات قبلی و حمایت های خارجی بستگی دارد.
پیامدهای استرس
نشانه هایی که در زیر می آیند به شما هشدار خواهند داد که در معرض استرس قرار دارید:
نشانه های جسمانی استرس شامل سردرد و میگرن، تنفس نامنظم، تپش قلب، انواع تیک حالت پرش مختصر در یکی از اعضای بدن: صورت، چشمان، دهان، لرزش، خستگی، بی خوابی، زخم معده و غیره است.
نشانه های روانی استرس شامل فراموشکاری، نداشتن روحیه همکاری، دودلی و تردید، نامرتب بودن و بی برنامه بودن، عدم دقت، تصورات نادرست از مردم و موقعیت ها و غیره است.
نشانه های هیجانی استرس شامل اضطراب، ترس، پرخاشگری، افسردگی، احساس گناه، داشتن نگرانی مفرط و غیره است.
نشانه های رفتاری استرس شامل افزایش تعداد سیگار کشیدن در روز، زیاد مشروب خوردن، پرخوری، جویدن ناخن، کندن مو، امتناع از غذا خوردن، با سرعت زیاد رانندگی کردن، از وضع ظاهری خود غفلت کردن، داشتن وسواس فکری، داشتن وسواس عملی بررسی مکرر قفل ها، چراغ ها، شیرهای آب و… و غیره است.
جهت مقابله با استرس، داشتن افکار مثبت نقش مهمی دارد. داشتن افکار مثبت در هنگام بروز سختی ها و مشکلات سبب می شود که فرد به خود اعتماد داشته باشد و براساس همین اعتماد راهبردهای سازگاری خاص خود را به کار گیرد. توجه و توکل به خدا نیز می تواند تاثیر بسزایی داشته باشد. اگر شخص شانس و تصادف را قبول نداشته باشد و معتقد باشد که انسان در سرنوشت خود نقش مهمی دارد، بهتر می تواند با استرس کنار بیاید. اشخاصی که می دانند در اجتماع چگونه رفتار کنند، چگونه با موقعیت سازگار شوند، چگونه بحث ها را اداره کنند و به عبارتی مهارت های کافی برای ارتباط موثر را دارند، در مقایسه با دیگران استرس کمتری را تجربه می کنند. از طرفی دوستان، والدین، سازمان های اجتماعی و غیره برای روبه رو شدن با استرس کمک خوبی هستند. حمایت اطرافیان می تواند آثار از دست دادن یکی از عزیزان، بیماری ها، شکست ها و غیره را کاهش دهد. بالا بردن توانایی حل مسئله که عبارت است از تعیین علت استرس، بیان راه حل های قابل تصور، به کارگیری راه حل ها برای حذف استرس نیز در مقابله با استرس نقش بسزایی دارد. پیام مشاور، ۱۳۸۳ از عوامل مهم دیگر در مقابله با استرس، کنترل کردن است. اگر ما احساس کنیم که می توانیم بر وقایع زندگی مان تاثیر و کنترل داشته باشیم، بیشتر قادر خواهیم بود که استرس های خود را کنترل کنیم. اگر احساس کنیم که نمی توانیم کاری انجام دهیم، زیر فشار استرس های روزمره از پا درخواهیم آمد اما اگر کنترل موقعیت های مختلف را در زندگی در اختیار داشته باشیم، می توانیم از پس شرایط استرس زا رهایی یابیم. البته باید یادآور شد که در زندگی شرایط بسیاری پیش خواهد آمد که ما بر آن شرایط کنترلی نخواهیم داشت، وقایعی مانند مشکلات مالی، از دست دادن یک عزیز، جدایی از فردی که مورد علاقه ما است و مثال هایی از این دست که زیرمجموعه تغییرات عمده زندگی ما است. در این شرایط وجود اطرافیان و حمایت های آنان کمک بسیار مفیدی است. بنابراین می توان مهمترین منابعی را که در مقابله با استرس نقش مهمی دارند، بدین صورت بیان کرد: تسلط داشتن بر زندگی خود، داشتن خانواده، اقوام و دوستانی که از سوی آنها حمایت شویم، انعطاف پذیری، امیدواری، داشتن هدف، سرگرم بودن، عشق و علاقه به کسی یا گروهی یا امری، فعال بودن و کارکردن.
حال اینکه، ما از کدام یک از موارد ذکر شده در مقابله با استرس استفاده می کنیم، به شیوه تربیت، کودکی و شخصیت ما بستگی دارد. شاید شما هم افرادی را که در صف های شلوغ اتوبوس ها، فروشگاه ها و غیره با حالتی خشمگین و عصبی انتظار و مدام آه می کشند و در مقابل افرادی دیگر که با آرامش مجله یا روزنامه ای را ورق می زنند دیده باشید. این شیوه متفاوت برخورد با استرس، ناشی از شخصیت متفاوت انسان ها است.
رعایت موارد زیر در کاهش استرس مفید است:
داشتن یک شیوه تغذیه ای مناسب: یک رژیم غذایی نامناسب که شامل مقادیر زیاد قند، نمک، چربی، کافئین، الکل و غذاهای کنسروی باشد، باعث به هم خوردن تعادل بدن می شود گرچه برای مدت کوتاهی انرژی را افزایش می دهند. بسیاری از ما هنگام استرس از چای، یا قهوه استفاده می کنیم که دارای کافئین هستند. مصرف این ماده خود منشاء استرس است، نه برطرف کننده آن.
عدم استعمال دخانیات: استعمال دخانیات نیز ظاهرا و به طور موقت به رفع استرس کمک می کند اما نیکوتین موجود در سیگار، ایجاد وابستگی می کند و ترک سیگار نیز خود استرس فراوانی را به دنبال خواهد داشت یا مصرف الکل که الگوی خواب منظم را به هم می زند و باعث بروز استرس می شود و در صورت ایجاد وابستگی مانند سیگار مشکلات عدیده دیگری را ایجاد می کند.
ورزش منظم: ورزش منظم باعث می شود احساس اضطراب و افسردگی کاهش یابد، الگوی خواب منظم شود و میزان تمرکز بالا رود. هرچقدر جنب وجوش و تحرک بیشتری داشته باشیم، راحت تر می توانیم با استرس مقابله کنیم. و در پایان استفاده از روش های تن آرامی که شامل مدیتیشن و تنفس عمیق است، نیز توصیه می شود.
منابع:
پانیر، ویرا، ۱۳۸۲، روش های کاهش فشار روانی اصول کنترل استرس، ترجمه: سیاوش جمالفر و مهرنوش انصاری تهران: ارسباران .
لو، پی یر، لو، هنری. ۱۳۷۱، استرس دائمی، ترجمه: عباس قریب تهران: رشد.
شاملو، سعید، ۱۳۷۸، بهداشت روانی، تهران: رشد.
نشریه مشترک دفتر مرکزی مشاوره وزارت علوم و مرکز مشاوره دانشگاه تهران، پیام مشاور، مهر ۱۳۸۳.
نرم افزار آموزشی مدیریت استرس مرکز مشاوره در دانشگاه تهران.
* کارشناس مددکاری اجتماعی
فهرست مطالب
نگاه اجمالی 1
شخصیت از دیدگاه مردم 1
شخصیت از دیدگاه روانشناسی 2
ماهیت شخصیت و انسان 2
نقش وراثت زیستی در رشد شخصیت 3
اهمیت محیط طبیعی در رشد شخصیت 3
رابطه فرهنگ و شخصیت 3
نقش تجربه گروهی در رشد شخصیت افراد 3
اهمیت تجارب شخصی در رشد شخصیت 4
بازیهای کامپیوتری کودکان را می توان کنترل کرد 4
نکاتی در مورد خرید بازیهای کامپیوتری 6
1-اُنس دینی: 7
4- معرفت دینی: 8
5- نیاز هم دلی و هم زبانی: 12
کودکان ایرانی باید با ملیت خود انس بگیرند 12
استرس شغلى 18
خنده و اثرات روانشناختی آن 22
مدیتیشن خندیدن 22
چرا خنده بر هر درد بی درمان دواست؟ 23
اصول پیشگیری از رفتارهای پرخطر 24
منابع: 29
30