تارا فایل

مقاله روانشناسی شخصیت زنان



مقاله:
روان شناسی شخصیت زنان

فهرست:
دیدگاه روانشناسی در مورد "شخصیت"
ماهیت شخصیت و انسان
شخصیت زنان از دیدگاه های روانشناسان مختلف
شخصیت زنان با خصیصه های فردی از دیدگاه هارون
منبع

منابع:

www.roshd.com

www.ravanshenasanir.com

دیدگاه روانشناسی در مورد "شخصیت"
دیدگاه روانشناسی در مورد "شخصیت" چیزی متفاوت از دیدگاههای "مردم و جامعه" است در روانشناسی افراد به گروههای "با شخصیت و بی شخصیت" یا"شخصیت خوب و شخصیت بد" تقسیم نمی شوند؛ بلکه از نظر این علم همه افراد دارای "شخصیت" هستند که باید به صورت "علمی" مورد مطالعه قرار گیرد این دیدگاه به"شخصیت و انسان" باعث پیدایش نظریه های متعددی از جمله : "نظریه روانکاوی کلاسیک (Classical Psychoanaly Theory) ، نظریه روانکاوی نوین (Neopsychoanalytic Theory) ، نظریه انسان گرایی (Humanistis Theory) ، نظریه شناختی (Cognitive Theory) ، نظریه یادگیری اجتماعی (Social-learning Theory) و … " در حوزه مطالعه این گرایش از علم روانشناسی شده است.
ماهیت شخصیت و انسان
یکی از جنبه های با اهمیت در "روانشناسی شخصیت" که در "نظریه های شخصیت" منعکس شده است برداشت یا تصوری است که از ماهیت "انسان و شخصیت او" ارائه شده است (یا می شود). این سوالها با ویژگی اصلی انسان ارتباط می کنند و همه مردم (شاعر ، هنرمند ، فیلسوف ، تاجر ، فروشنده و …) همواره به روش به این سوالها پاسخ می دهند؛ بطوری که می توانیم بازتاب همه جانبه آنها را در "کتابها ، تابلوهای نقاشی ، و در رفتار و گفتارشان" ببینیم و روانشناسی شخصیت و نظریه پردازان این حوزه نیز از آن مستثنی نیستند. این موضوعات را می توان در جدول زیر خلاصه کرد.
شخصیت زنان از دیدگاه های روانشناسان مختلف
در ادوار پیش از تمدن، نه تنها زن را از جنس انسان نمى‏دانستند، بلکه با وى همچون یک حیوان بهره ده، برخورد مى‏کردند. فیلسوف معروف فرانسوى، دکتر گوستاولبون مى‏نویسد:
"زن را یک مخلوق پست و فرومایه خیال مى‏کردند که فائده وجودیش تنها در خدمت خانه و تکثیر نسل بوده است."(1)
فیلسوف شرق، عارف بزرگ اسلامى، استاد علامه طباطبائى "قدس سره" مى‏نویسد:(2)
"در قبائل دور از تمدن، مانند وحشیان آفریقا واسترالیا وجزائر مسکونى اقیانوسیه و اهالى بومى آمریکاى قدیم و غیره، زندگى زنان نسبت به مردان، مانند زندگى چارپایان و سایر جانوران اهلى نسبت به انسان بوده است.
چنان که انسان از روى غریزه استخدام، به خود حق مى‏دهد که در چارپایان و سایر حیوانات اهلى، به هر نحو و براى هر کارى بخواهد تصرف کند، از پشم و کرک و گوشت و پوست خون و استخوان و شیر و سایر منافع آنها استفاده نماید، و آنها را براى نگهبانى و باربرى و کشاورزى و شکار واغراض بى شمار دیگر به کار گیرد، و این جانوران بى زبان از مزایاى زندگى و آرمان‏هاى حیاتى در خوراک ومسکن و استراحت و جفت‏گیرى جز آن چه را انسان راضى باشد، بهره‏اى ندارند و البته انسان هم جز به چیزهایى که براى زندگیش سودمند است و منافاتى با اغراض وى در تسخیر آنها ندارد .
راضى نخواهد شد و گاهى کار به گزاف کارى‏ها و زورگوییهاى عجیبى مى‏کشد که اگر آن حیوان استخدام شده ناظر کارهاى خودش بود برایش بسى مایه شگفتى مى‏شد، مثلاً بى گناهى، بدون کوچک‏ترین جرمى مورد ظلم و ستم واقع مى‏شود و هر چه فریاد مى‏کند کسى به فریادش نمى‏رسد، و ستمکارى بدون هیچ مانعى مشغول تعدى به دیگران مى‏گردد، و از طرفى یک حیوان، بدون هیچ استحقاقى در راحت‏ترین و لذیذترین وضع زندگى خویش به سر مى‏برد مانند حیوان نرى که براى جفتگیرى آماده شده و از طرفى دیگر، حیوان بارکش اسب آسیاب بدون هیچ گناهى دائما رنج ببرد. حیوان بیچاره از حقوق حیاتى بهره‏اى ندارد جز آن چه را انسان از حقوق خودش بشمارد، و در این صورت اگر کسى به آن تعدى کند از این‏که به مِلک مالکش تعدى نموده مورد مواخذه قرار مى‏گیرد نه از نظر این که به حیوان بى‏گناهى تعدى کرده است و همه اینها روى این اصل است که انسان، وجود حیوانات را تبعى و طفیلى و فرع وجود خویش مى‏داند."
وى مى‏افزاید:
"حیات زنان هم در میان قبائل وحشى نسبت به حیات مردان یک زندگى تبعى به شمار مى‏رفت واعتقادشان این بود که زن براى مرد خلق شده است، و به طور اجمال زن در وجود و زندگى تابع مرد بود و هیچ‏گونه استقلالى از خود نداشت مادامى که ازدواج نکرده بود پدر، و بعد از ازدواج شوهر، ولى مطلق او بود.
مرد مى‏توانست زنش را به هر کسى بخواهد بفروشد یا ببخشد، یا او را براى فرزند آوردن و خدمت کردن، قرض بدهد و مى‏توانست به هر نحوى بخواهد او را مجازات کند و حتى او را بکشد و مى‏توانست رهایش کرده، به حال خود بگذارد، بمیرد یا زنده بماند، و مى‏توانست او را مانند گوسفندى بکشد و گوشتش را بخورد، به خصوص هنگام قحطى و میهمانى اموال و حقوق زن هم در خرید و فروش و داد و ستد، متعلق به مرد بود.بر زن لازم بود که هر امرى را پدر یا شوهرش مى‏کند اطاعت نماید ودر هیچ کارى استقلال نداشته باشد، و تمام امور خانه دارى و بچه دارى و کلیه احتیاجات زندگى مرد را متحمل شود، باید از کارها سخت‏ترین آنها را مانند باربرى و گل‏کارى و غیره انجام بدهد، و از صناعات و حرفه‏ها پست‏ترین آنها را پیشه نماید کار به جایى رسیده بود که زن مى‏بایست پس از وضع حمل، بلافاصله پىِ وظائف خدمتکارى مى‏رفت و مرد چند روز به جاى او مانند بیمارى بر بستر مى‏خوابید و خود را مداوا مى‏کرد اینهاکلیات حقوق و ظایف زن بود وعلاوه بر اینها، هر طایفه‏اى از این طوایف وحشى، به حسب اختلاف مناطق و محیط‏هاى زندگى، آداب و رسوم مخصوصى نیز داشتند که مى‏توان آنها را از کتابهایى که در این موضوع نوشته شده، به دست آورد" .
در تمدن چین
در کتاب‏هاى مذهبى چینى‏ها، زن‏ها آبهایى هستند که نیک‏بختى و ثروت را مى‏شویند. مرد هر وقت مى‏خواست، مى‏توانست او را مانند کنیزى بفروشد، زن پس از آن که بیوه مى‏شد در حکم مالى بود متعلق به خانواده شوهر و به هیچ وجه امکان نداشت بتواند دوباره شوهر کند و با تمام این حقارت‏ها درحکم برده‏اى بود که حق حیات از خود نداشت و شوهر مى‏توانست او را زنده در گور کند و تا سال 1937 میلادى، در چین 2000000 دختر کنیز وجود داشت. از همه عجیب‏تر و فجیع‏تر، این که تا چندى قبل براى کفش دختران چینى در آن کشور قالب‏هاى فلزى مخصوصى ساخته بودند و اجازه نمى‏دادند که پاى دختران از حد معینى بیش‏تر رشد کند. به همین جهت، پاى زن چینى نمى‏توانست به حد رشد طبیعى برسد، بلکه بایستى کوچک و فشرده بماند… و بالاخره زن در نظر مردان چینى، شرى ضرورى، وسوسه‏اى طبیعى، مصیبتى مطلوب، خطرى خانگى، جذبه‏اى مهلک و آسیبى رنگارنگ بود.(3)
در مذهب بودایى
بنابر گفته مورخ معروف "وسترمار"،از دیدگاه بودائیان نیز "همه زن‏ها دام‏هاى اغوا کننده و فریبنده شیطان هستند که براى مردها گسترده و نیروى فریبندگى در نهاد زن‏ها با خطرناک‏ترین شکل مجسم شده است؛ به طورى که مردها را شیفته و فریفته خود مى‏سازند و همین فریبندگى زن‏ها است که فکر عالمى را کور مى‏کند."(4)
در رم
زن از نظر رومیان، مظهر تام شیطان و انواع ارواح موذیه بود که با حیله و نیرنگ خویش، همیشه دامى در راه صید دل‏ها و عقل‏ها و انحراف مغزها، در دست دارد. به همین جهت، از آزردن او کوتاهى نمى‏کردند و حتى از خندیدن و سخن گفتنش جلوگیرى مى‏کردند. زنان رومى به عنوان "اشخاص" نبودند، بلکه جزء "اشیاء" به شمار مى‏آمدند.(5)
در هند و ایران
زن در هند و ایران باستان نیز وضع رقت بارى داشت؛ تا آن‏جا که از وحوش و بهائم کمتر به شمار مى‏آمد. در این دو کشور هم نژاد، مانند سایر نقاط جهان در آن زمان، زن همچون اسیر و برده بود… و زنان اهدایى و پیش کشى معمولاً از گرجستان و کلشید و لارستان تهیه مى‏شدند و تجارت عمده آنان زنان زیبا روى کلشیدى و گرجى بود. تنها از یک ناحیه کلشید، سالانه متجاوز از دوازده هزار زن صادر مى‏گردید. زیرا خرید و فروش زن در آن‏جا قانونى بود…(6)
خسرو پرویز، بیست و سومین پادشاه ساسانى، در کاخ مخصوص خود، سه هزار زن داشت. اینان علاوه بر دختران زیبارو و مطرب‏ها و آوازخوان‏ها و رقاصه‏هاى مخصوص بودند.(7) "هندوها، علاوه بر این که حتى حق حیات براى زن قائل نبوده و نیستند، معتقدند که این فقط روح گناه‏کار است که به صورت زن متولد مى‏شود(8)".در میان مذاهب باستانى و دانشمندان قدیم، کم نیستند کسانى که زن را در مرتبه انسانى، همتاى مرد نمى‏دانند. در یونان باستان، برخى بر این اعتقاد بودند که زنان پلیدتر و خوارتر از حیوانات‏اند و حتى زن را از سلاله شیطان مى‏دانستند.
در یونان
"یونانیان، عمومازن را یک مخلوق بسیار پس و فرومایه خیال مى‏کردند که فائده وجودیش فقط خدمت خانه و تکثیر نسل بوده است، واگر از یک زن بچه ناقص الخلقه‏اى به وجود مى‏آمد، او را به قتل مى‏رساندند.مسیوتروپ لنگ مى‏نویسد: در "اسپارت" اگر از یک زن بدبختى چنین امیدى نبود که از وى سرباز قوى پنجه‏اى به وجود بیاید، آن زن را اعدام مى‏نمودند… زمان اوج تمدن یونان هم غیر از زنان نوازنده و سازنده، از هیچ زنى احترام نمى‏کردند و به همین جهت، غیر از زنان طبقه مزبور در هیچ طبقه، رسم آموزش و روش "تعلیم و تربیت" جارى نبوده است.(9) سقراط، فیلسوف بزرگ یونانى، وجود زن را بزرگ‏ترین منشا انحطاط بشریت مى‏دانست. فیثاغورث، دیگر دانشمند یونانى، معتقد بود اصلى خوب وجود دارد که نظم، نور و مرد را آفریده است و اصلى بد که آشوب، تیرگى و زن را آفریده است. همچنین ارسطو بر این باور بود که زن چیزى نیست مگر مرد ناکام، خطاى طبیعت و حاصل نقصى در آفرینش(10). به عقیده ارسطو، طبیعت آن جا که از آفریدن مرد ناتوان است زن را مى‏آفریند. زنان و بندگان، بنابر طبیعت، محکوم به اسارت هستند و به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهاى عمومى نیستند.(11) کتاب مقدس یهودیان، عهد عتیق، حوا را عامل گناه اولیه آدم و مسئول خروج وى از بهشت مى‏داند. مردان یهودى در دعاى صبحگاهى از خداوند تشکر مى‏کنند که آنان را زن نیافریده است. مسیحیت کلیسایى متاثر از آیین یهود و دیدگاه‏هاى رومى و یونانى، زن را عامل گناهکارى انسان اولیه مى‏دانست. به اعتقاد مسیحیان، گناه اولیه آدم سبب شد که این گناه در گوهر همه انسان‏ها سرشته شود. بنابراین، انسانها، جز عیسى علیه‏السلام و مریم، با گناه متولد مى‏شوند. از این جا نقش مهم زن (حوا) در گناه‏کارى تمام انسان‏هاى روى زمین مشخص مى‏شود. سبب مذموم بودن ازدواج در میان مسیحیان و میل به تجرد نیز از پلید بودن ارتباط با زنان ناشى مى‏شود. در سال 568 میلادى، در فرانسه کنفرانسى برگزار شد تا به این موضوع رسیدگى کنند که آیا زن، انسان است یا نه؟(12) توماس آکویناس، پرآوازه‏ترین دانشمند مسیحى در قرون وسطى، نیز بر این اعتقاد بود که زن با نخستین مقصود طبیعت یعنى کمال جویى منطبق نیست. بلکه با دومین مقصود طبیعت، یعنى گندیدگى، بد شکلى و فرتوتى،انطباق دارد.(13) برخورد عملى با زنان نیز بر همین دیدگاه استوار بود.
به هر حال این نظریه سخیف و ناآگاهانه در میان اقوام و ملل و به اصطلاح صاحبان ادیان، شایع گشت که شیطان یا مار حوا را فریفت و سپس حوا آدم را به گناه وادار ساخت."ترتولین مقدس به زن‏ها مى‏گوید: آیا مى‏دانید که هر یک از شما "حوایى هستید؟ مجازات خدا بر جنس شما تا این زمان ادامه دارد. در این صورت، شرارت بالضروره باید باقى باشد. شما زنها دروازه‏هاى شیطان هستید. شما کسانى هستید که از آن درخت ممنوع، میوه چیدید. شما هستید که قانون الهى را شکسته‏اید. شما کسانى هستید که آدم را فریفته‏اند؛ آنهم هنگامى که شیطان هنوز حمله نکرده بود. شما هستید که با آن سهولت، صورت خدا را در نهاد بشر، ضایع و فاسد کرده‏اید. بدبختى و مرگ، مربوط به شما است و حتى مرگِ پسر خدا مربوط به شما است(14)".با این بینش، بزرگ‏ترین ستم‏ها را نسبت به زن، (یکى از دو رکن اساسى جامعه بشرى) روا داشته‏اند و بر اساس سایر اهانت‏ها و ستم‏ها را پى ریزى کرده‏اند و از این طریق، ضرب‏المثل‏ها و اداب و رسوم غلطى را در میان جوامع مرسوم نموده‏اند، تا آن جا که در بسیارى نقاط جهان، خود زن به این تهمت‏ها تن در داده و این‏گونه به استضعاف کشیده شده است.
مشرکان جزیره‏العرب و زن
در بین مشرکان جزیره‏العرب، زن را یک عنصر بدبختى و شرمسارى تلقى مى‏کردند و با او برخورد وحشیانه‏اى انجام مى‏دادند. قرآن در مورد آنان مى‏گوید:
"وَاِذَا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاْءُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّا وَهُوَ کَظِیمٌ یَتَوَارَى مِنْ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ اَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ اَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ اَلاَ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ"(15)
در حالى‏که هر گاه به یکى از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتى) سیاه مى‏شود و به شدت خشمگین مى‏شود به خاطر بشارت بدى که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متوارى مى‏گردد؛ (و نمى‏داند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک (زنده زنده) پنهانش کند.
در قرآن آمده است:
"وَاِذَا الْمَوْءُودَهُ سُئِلَتْ علیهماالسلام بِاَىِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ"(16) صلى‏الله‏علیه‏و‏آله
و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سوال شود به کدامین گناه کشته شد.
از این آیات به آسانى مى‏شود فهمید که برخورد مشرکان با صنف زنان چگونه بوده است. آنان با بى‏رحمى، دختران را زنده به گور مى‏کردند و هیچ ارزشى براى زن قائل نبودند.
نگاه اسلام به زن
اسلام زن را هم‏چون مرد انسان مى‏داند و ویژگى‏هاى مهمى همانند مرد درباره او ابراز میدارد. قرآن بارها به این ویژگى‏هاى او اشاره مى‏کند.
خداوند مى‏فرماید(17):
" اِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُوْمِنِینَ وَالْمُوْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللّه‏َ کَثِیرا وَالذَّاکِرَاتِ اَعَدَّ اللّه‏ُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَاَجْرا عَظِیما " علیهاالسلام قدس‏سرهم
به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خداو زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانى که بسیار به یاد خدا هستند و زنانى که بسیار یاد خدا مى‏کنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظیمى فراهم ساخته است.
در این آیه، خداوند همه ویژگى‏هایى که براى مردان ذکر کرده براى زنان نیز ذکر کرده است و این خود دلیلى است بر این که اسلام جنسیت را ملاک برترى نمى‏داند، بلکه برترى در این است که انسان (چه زن و مرد) مطیع خدا و پایبند به فرامین او باشد.
"وَعَدَ اللّه‏ُ الْمُوْمِنِینَ وَالْمُوْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنْ اللّه‏ِ اَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ"(18)
خداوند براى مردان و زنان با ایمان، باغ‏هایى از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکن‏هاى پاکیزه‏اى در بهشت‏هاى جاودان، (نصیب آنها ساخته)؛ (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اینها) برتر است؛ و پیروزى بزرگ همین است.
در این آیه، خداوند پاداش زن و مرد را به طور یکسان ذکر نموده؛ که خود دلیلى بر آن است که مرد هیچ فضیلتى بر زن ندارد وگر نه مردان مى‏بایستى پاداش بیش‏تر و ویژه دریافت مى‏کردند.
نیز در قرآن آمده است:
"… انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض…"(19)
من هیچ عمل کننده‏اى از شما را مرد باشد یا زن ضایع نخواهم کرد؛ شما هم نوع و از جنس یکدیگرید.خدا در این آیه، به عمل مرد و زن اشاره مى‏کند و آن را باعث فلاح، پیروزى و ملاک برترى مى‏داند، چه از ناحیه مرد باشد چه از زن. و نیز هر دو تا را هم نوع و به یکدیگر وابسته مى‏داند، یعنى همان اندازه که زن به مرد وابسته است مرد نیز به زن وابستگى دارد. در جاى دیگر، قران به حیات طیبه زن و مرد اشاره مى‏کند و مى‏گوید:
"مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنثَى وَهُوَ مُوْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ"(20)
هر کس کار شایسته‏اى انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن در حالى که مومن است او را به حیاتى پاک زنده مى‏داریم ؛ پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى‏دادند، خواهیم داد.
نیز در آیه دیگر مى‏فرماید:
"وَمَنْ یَعْمَلْ مِنْ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنثَى وَهُوَ مُوْمِنٌ فَاُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَلاَ یُظْلَمُونَ نَقِیرا"(21)
و کسى که چیزى از اعمال صالحه را انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالى‏که ایمان داشته باشد، چنان کسانى داخل بهشت مى‏شوند و کمترین ستمى به آنها نخواهد شد.
در این آیه، همانند آیات قبل، به عمل زن و مرد و پاداش آنها اشاره شده است. علاوه بر این، قرآن بر یک نکته تاکید دارد و آن این که در اسلام که کمترین ستمى به زنان نخواهد شد و این خود شاهدى است که مکتب اسلام هیچ موقع در مورد زن کم‏ترین ستمى را روا نداشته و شخصیت او را همانند مرد محترم مى‏شمارد.

و ده‏ها آیه دیگر در قرآن زن و مرد را یکسان مورد خطاب قرار داده و هیچ گاه مرد را بر زن فضیلت نداده است.
در تعدادى از آیات، زن باعث آرامش مرد دانسته شده و بین آنها مودت و رحمت قرار داده شده و همه اینها آیات خداوند معرفى شده است. قرآن در این‏باره مى‏گوید:
"وَمِنْ آیَاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنفُسِکُمْ اَزْوَاجا لِتَسْکُنُوا اِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً اِنَّ فِی ذَلِکَ لاَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ" (22)
و از نشانه‏هاى او این که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در این نشانه‏هایى است براى گروهى که تفکر مى‏کنند.
از لابلاى این آیات روشن شد اسلام همان اندازه‏اى که به مرد اهمیت داده، به زن نیز اهمیت داده است و هر دو تا را بر اساس ایمان و عمل به طور یکسان پاداش مى‏دهد و هیچ‏گاه آنها را مورد ستم قرار نداده و کوچک‏شان نشمرده است.
نیز آمده است(23):
"… هن لباس لکم و انتم لباس لهن…"، زنان لباسِ شما و شما لباس آنها هستید.
در این آیه، وابستگى زن و مرد به یکدیگر مطرح شده است؛ یعنى همان اندازه‏اى که زن به مرد وابسته است، مرد نیز به همان اندازه به او وابسته است.این آیه دقیقا خط بطلانى است براى کسانى که صرفاً زن را مستقل نمى‏دانند و او را وابسته به مرد مى‏دانند.
شخصیت زنان با خصیصه های فردی از دیدگاه هارون
. شش ویژگی و رفتار زیر از جمله خصوصیات بارز سبک " خصیصه های فردی زنان از دیدگاه هارون" است.
1- زندگی درونی: زنان با این ویژگی تحت تاثیر باورها و احساسات خود هستند خواه دیگران این ارزش های آنها را قبول داشته یا نداشته باشد.
2- دنیای خود: آنها زنانی مستقل هستند و به روابط نزدیک و صمیمانه معدودی احتیاج دارند.
3- این دسته از زنان طرز زندگی جالب، غیر معمولی، و اغلب عجیب و غریب دارند.
4- آنها به چیزهای مرموز، پوشیده، فراحسی ( منظور پاسخ به محرک های بیرونی بدون هیچ گونه تماس حسی شناخته شده است که شکل های مختلفی دارد مانند غیبگویی، پیشگویی و … ) و فوق طبیعی علاقه مندند.
5- آنها به اندیشه های مجرد بها می دهند.
6- علی رغم آنکه این سبک شخصیتی تحت تاثیر درون خویشتن است و به دل و ذهن خود توجه دارد، نسبت به دیگران و واکنش های آنها در برابر خود حساس است.
همسر مناسب شخصیت با خصوصیات فردی
این تیپ شخصیتی زنان معمولاً خود را با نیازهای دیگران تطبیق نمی دهد و به همین دلیل نمی تواند با شخصیت های ماجراجو و جدی و پرشور کنار بیاید. " خصیصه های فردی "، طالب شوهری است که او را به همان شکلی که هست بپذیرد. معمولاً شخصیت فارغ البال می تواند با این دسته از مردم کنار بیاید، اگر زن و مرد با شخصیت خصیصه های فردی با هم ازدواج کنند ممکن است بتوانند دنیای کوچکی از آن خود بسازند که در آن دنیای حقیقی متعارف، فرصتی برای خودنمایی نداشته باشند.
برای کنار آمدن با شخصیت زنان خصیصه های فردی، به او کمک کنید تا به روحیه اش بیشتر برسد. بعضی از این زنان فرصت و توانایی پرداختن به علایق و خواسته های خود را ندارند و در نتیجه ناخشنود می شوند و خود را ناموفق احساس می کنند، بی جهت به او فشار نیاورید تا خود را با شرایط دنیای حقیقی شما سازگار کند. برای هم رنگ شدن با دنیای حقیقی او نیز خودتان را تحت فشار قرار ندهید . به جای آنکه فقط به این مطلب فکر کنید که دنیای شما متفاوت است، بهتراست با یکدیگر درباره این تفاوت ها بحث کنید. برای کنار آمدن با هم آماده باشید و گاه راههای جداگانه خود را بیپمایید. بسیاری از شخصیت های " خصیصه فردی" فراموش کارند. آنها به قدری در دنیای درون خود غرق می شوند که باید زمان پرداخت اجاره خانه، خرید مایحتاج زندگی، خرید لباس برای بچه ها و یا خاموش کردن چراغها را به هنگام خواب به آنها متذکر شد.
محققان و روان شناسان، به گونه دیگری نیز از شخصیت زنان تقسیم بندی هایی به عمل آورده اند و آنها را به سه دسته کلی تقسیم نموده اند. دسته اول شخصیت های پارانوئید، اسکیزوئید و اسکیزوتایپی را در بر می گیرد. افراد این گروه اغلب غیر عادی به نظر می رسند. دسته دوم، " شخصیت های ضد اجتماعی " مرزی، نمایشی و خود شیفته را شامل می شود و دسته سوم، " شخصیت اجتنابی و وابسته وسواسی را تشکیل می دهد. براساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی "، (DSM- IV) اختلالات شخصیتی نیز دقیقاً به صورت فوق تقسیم بندی شده است، که در زیر اشاره ای کاملاً کوتاه و گذرا به هر یک داریم.

شخصیت پارانوئید یا سوء ظنی ( Paranoid Personality)
زنانی که چنین شخصیت هایی دارند، بسیار مغرورند، همچنین حسود و کمی ستیزه جو هستند، فوراً درگیری پیدا کرده، به سرعت دعوا می کنند. بسیار بدبین اند. به ویژه نسبت به همسران خودشان. این گروه، یک الگوی عدم اعتماد و سوء ظن نسبت به همه دارند و انگیزه های دیگران را بدخواهانه تفسیر می کنند. افراد مبتلا به این اختلال تصور می کنند که سایرین می خواهند آنها را استثمار کنند، فریب دهند یا به آنها آسیب برسانند. پیوسته کینه به دل می گیرند. یعنی اشتباهها، خطاها و لغزش های دیگران را نمی بخشند.
شخصیت اسکیزوئید ( Schizoid)
زنی که چنین شخصیتی دارد، بسیار منزوی است. برای دیگران کاملاً بی آزار است و در گوشه ای کتاب می خواند، پیانو می زند، و یا نقاشی می کند. اما حتی یک دوست هم ندارد، به رقابت علاقه نشان نمی دهد، به شدت خجالتی است. در حالت بیمار گونه اش سردی هیجانی، کناره گیری و بی تفاوتی نشان می دهد، تقریباً همیشه فعالیت های انفرادی را ترجیح می دهد، در روابط او کناره گیری از اجتماع مشاهده می شود. از فعالیت های معدودی لذت می برد.
شخصیت اسکیزوتایپی ( Schizotypal)
در این گروه زنان نیز انزواطلبی زیاد دیده می شود. اسکیزو تایپ ها روابط نزدیک و صمیمانه را نمی پسندند، دارای عقاید عجیب و غریب هستند، مثلاً اعتقاد به خرافات، اعتقاد به روشن بینی، اندیشه خوانی و اشتغال های ذهنی عجیب و غریب در آنها متداول است، عاطفه نامناسب یا محدود دارند.(DSMIV)
شخصیت ضد اجتماعی ( Antisocial)
چنین زنانی ضد قانونند. قانون خانه، مدرسه یا جامعه را زیر پا می گذارند، همه جا قانون شکنی می کنند، مثلاً عبور از چراغ قرمز علامت بدی است که نشان دهنده شخصیت ضد اجتماعی فرد است. این افراد به دزدی، تجاوز به حقوق دیگران، دروغگویی و هر گونه رفتارهای ضد اجتماعی دست می زنند و از هیچ تنبیهی عبرت نمی گیرند.
افرادی که مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هستند نمی توانند خود را با هنجارهای اجتماعی سازش دهند. پرخاشگرند، نسبت به امنیت خود و یا دیگران کاملاً بی پروا عمل می کنند. زمانی که حقوق اجتماعی را پایمال می کنند و به اذیت و آزار دیگران می پردازند هیچگونه احساس پشیمانی ندارند. مسئولیت ناپذیرند، به فریبکاری و دروغ متوسل می شوند.
شخصیت نمایشی یا هستیریک ( Histrionic)
زنانی که دارای این گونه شخصیت هستند، رفتارهای بچگانه در آنها زیاد دیده می شود. حساس، حسود و زود رنج اند. زنان نمایشی یا هستیریک، پوشش عجیب و غریب دارند؛ غالباً لباس های کم می پوشند؛ آرایش تند و تیزی دارند و رفتارشان زننده است،. از جمله صفات این گونه شخصیت ها این است که هیچگاه بزرگ نمی شوند و با وجود چهل، پنجاه سال سن هنوز رفتار بچگانه دارند؛ سگ و گربه نگه می دارند در سنین بالا عروسک دارند. اگر این افراد خانم هستند هیچ کاری در خانه انجام نمی دهند. میهمان دعوت نمی کنند یعنی اینها را باید به عنوان یک همسر در ویترین گذاشت.
از جمله علائم اختلال شخصیت زنان هستیریک ( نمایشی ) عبارت اند از:
1) در موقعیت هایی که مرکز توجه نیست به او خوش نمی گذرد و ناراحت است.
2) در تعامل با دیگران رفتار نامناسب نشان می دهد.
3) بیان هیجان ها در وی سطحی و به سرعت متغیر است.
4) همواره از ظاهر جسمانی خود برای جلب توجه دیگران استفاده می کند.
5) سبک گفتاری فرد به شدت تاثیر گذار و فاقد جزئیات است.
6) تلقین پذیر است و روابط را صمیمانه تر از آنچه واقعاً هست، تلقی می کند.
شخصیت زنان خود شیفته (Narcissistic)
زنانیی که دارای این شخصیت اند زنانی بسیار خودخواه هستند و توجه خاصی به خود دارند. بر پیشرفت استعداد های خود اغراق می کنند. و نسبت به دیگران بسیار حسود هستند. برای خود ارج و اعتبار فراوانی قائل اند. خود را بهترین فرد می دانند و اجازه ابراز وجود به کسی نمی دهند و بالاترین حد ناسازگاری را با محیط دارند. کسانی که به اختلال شخصیت خودشیفتگی دچارند نیاز به تحسین و تمجید دارند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته معتقدند که برتر، استثنایی یا بی همتا هستند و از دیگران نیز انتظار دارند با آنها به همین صورت برخورد کنند، عزت نفس آنها تقریباً به طور ثابتی شکننده است. با خیالپردازی های مربوط به موفقیت نامحدود، قدرت، زیرکی، زیبایی و با عشق ایده ال اشتغال ذهنی دارند. خودشیفته ها فاقد درک همدلانه هستند و نمی توانند بفهمند که دیگران چه احساسی دارند کنار آمدن با یک شخصیت خودشیفته بسیار دشوار است . اینها معمولاً دوستانشان را از دست می دهند . آنها بسیار مغرورند، هیچگاه در صف نمی ایستند و رعایت نوبت نمی کنند و از دیگران توقعات بسیار نا به جا و خود خواهانه دارند.
شخصیت زنان اجتنابی ( Avoidant)
گروه زنانی که دارای این شخصیت اند، بسیار محافظه کارند، با هیچ موقعیتی مقابله نمی کنند، سعی می کنند از هر موضوع مشکوکی فاصله بگیرند، ترسو هستند، از رویارویی با مردم و یا از یک استرس فرار می کنند. در زندگی خود حاضر به هیچ ریسکی نیستند، یک زندگی ثابت و محتاطانه و دور از هر مخاطره را انتخاب می کنند. شخص مبتلا به اختلال شخصیتی اجتنابی، در شرایط دشواری به سر می برد. از یک سو خواهان مراوده با دیگران است و از سوی دیگر نمی تواند به راحتی با آنها ارتباط برقرار کند.
"DSM-IV (جدول تشخیصی آماری بیماری های زن روانی) "، شخصیت اجتنابی را با خصوصیات زیر توصیف می کند:
1) از فعالیت های شغلی که مستلزم ارتباط میان فردی است، به علت ترس از انتقاد، عدم تایید یا طرد، اجتناب می کند.
2) مایل نیست با دیگران در ارتباط باشد، مگر مطمئن شود که مورد محبت قرار می گیرد.
3) در روابط صمیمانه به علت ترس از شرمساری یا مسخره شدن محدودیت نشان می دهد.
4) به علت احساس بی کفایتی، در موقعیت های بین فردی جدید، کمرو است.
5) از لحاظ اجتماعی خود را نالایق، و از لحاظ شخصی خود را فاقد جاذبه می پندارد.
6) به طور غیرعادی نسبت به خطر کردن های شخصی و یا درگیر شدن در فعالیت های جدید بی میل است، زیرا ممکن است موجب دستپاچگی هم شود.
7) نسبت به مورد انتقاد قرار گرفتن یا طرد شدن در موقعیت های اجتماعی، اشتغال ذهنی دارد.
از آنجایی که " اجتنابی ها"، خود را از دیگران کنار می کشند اگر در زمره افراد خانواده و بستگان نزدیک آنها نباشید، بعید است بتوانید با آنها کنار بیایید، راه کنار آمدن با آنها به رسمیت شناختن حقیقت اضطراب و حساسیت شخص " اجتنابی" نسبت به انتقاد است.
شخصیت زنان وابسته Dependent Personality))
این زنان خود را ضعیف، تهی و حقیر می پندارند و اعتماد به نفسشان بسیار پایین است. خود را صاحب رای نمی دانند. برای کسب محبت و حمایت دیگران به اقدام های افراطی دست می زنند. این گونه افراد چون از قطع حمایت یا تایید می ترسند، اغلب در ابراز مخالفت با سایر افراد، به ویژه کسانی که به آنها وابسته هستند، مشکل دارند.DSMIV ملاک های تشخیصی شخصیت وابسته را اینگونه توصیف می کند
1- نیاز فراگیر و مفرط به حمایت شدن که به رفتار سلطه پذیری، وابستگی و ترس از جدایی منجر می شود.
2- بدون راهنمایی و اطمینان بخشی مفرط دیگران در تصمیم گیری های روزمره دچار مشکل می شود.
3- نیاز دارد که دیگران مسئولیت بیشتری در زمینه های مهم زندگی او بپذیرند.
4- برای کسب محبت و حمایت دیگران افراط می کند، تا جایی که داوطلبِ انجام کارهایی می شود که ناخوشایند هستند.
5- در مواقع تنهایی به دلیل ترس زیاد از ناتوانی برای مراقبت از خود احساس ناراحتی یا درماندگی می کند.
6- در زمانی که یک رابطه صمیمانه قطع می شود مُصرانه برای ایجاد رابطه دیگران به عنوان منبع مراقبت و حمایت به جستجو می پردازد.
برای کنار آمدن با وابسته ها، به جای تصمیم گیری برای آنها، به آنها کمک کنید تا برای خود تصمیم بگیرند. صمیمانه از آنها بخواهید که برای راضی کردن دیگران، صداقت بیش از اندازه به خرج ندهند . به خاطر داشته باشید که بهره برداری نکردن از اشخاص منفعل دشوار است و آنها را تشویق کنید که به روان درمانگر مراجعه کنند.
شخصیت زنان وسواسی ( Obsessive)
این زنان بسیار دقیق و مرتب و خوش قول و در عین حال بداخلاق اند. زندگی با چنین مردمی بسیار سخت است. شما هزار لطیفه می گویید آنها نمی خندند. هیچ تلاشی را در راستای زیبا سازی زندگی نمی پسندند. زندگی را در یک قالب خشک ریاضی می بینند و هر کاری را در ساعت خاصی انجام می دهند. کارهایشان را راس ساعت خاصی شروع می کنند و در ساعت خاصی هم پایان می دهند. اینها معمولاً موفق اند. دائماً کارهایشان را بررسی می کنند احتیاط بیش از حد دارند. در مقابل این گروه شخصیتی، مردم بی قید قرار دارند.
در " DSMIV ( جدول تشخیصی آماری بیماری روانی ) " ویژگی های زیر را برای شخصیت وسواسی توصیف کرده اند.
1) اشتغال ذهنی نسبت به جزئیات، قواعد، فهرست ها، نظم ها، سازماندهی یا برنامه ها تا اندازه ای که هدف اصلی فعالیت گم می شود.
2) کمال گرایی آنها مانع از تکمیل کارهایشان می شود.
3) شیفتگی شدید به کار و تولید تا اندازه ای که فعالیت های تفریحی و دوستی ها نادیده گرفته می شوند.
4) وظیفه شناسی افراطی، دقت زیاد و انعطاف ناپذیری در مورد مسائل اخلاقی و ارزشی که با هویت فرهنگی یا مذهبی تبیین نمی شود.
5) ناتوانی در دور انداختن اشیاء کهنه و حتی بی ارزش.
6) اکراه در واگذاری تکالیف به دیگران یا همکاری با دیگران مگر این که دیگران روش وی را در انجام کارها به طور کامل قبول کنند.
7) ناخن خشکی نسبت به خود و دیگران.
8) انعطاف ناپذیری و سرسختی.
برای کنار آمدن با اختلال شخصیت زنان وسواسی جدی ( Obsessive-Compulsive) باید تلاش کنید و آنها را به روان درمانگرها ارجاع دهید. اما فراموش نکنید که او در باورها و دیدگاهای خود مقاوم است و تغییر کردن برای وی حکم یک فاجعه را دارد. با رعایت آنچه در DSMIV آمده است " حتی وقتی شخصی مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی جبری احساس می کند که ممکن است، مصالحه به سود او تمام شود، ممکن است لجوجانه از تن دادن به این کار خودداری کند و آن را خلاف اصول بداند".
ویژگی های خلقی شخصیت زنان افسرده
افسردگی یکی از اختلالات خلقی است که در بعضی از افراد با ویژگی های زیر نمایانگر می شود.
زنان افسرده معمولاً گریان به نظر می رسد، علائقش نسبت به تمام فعالیت ها رو به کاهش می رود. احساس پوچی، بی ارزشی و گناه می کند، انرژی اش را از دست می دهد و همیشه احساس خستگی دارد. معمولاً وزنش به طور قابل ملاحظه ای کاهش می یابد، خوابش مختل می گردد و دچار بی خوابی یا پرخوابی همه روزه می شود. اگر افسردگی شدید باشد افکار خودکشی نیز دارد. افسرده ها نسبت به همه چیز بدبین هستند. نگرش منفی دارند. دارای کندی روانی حرکتی اند، شعرها و سرودهایشان غم انگیز و مملو از سوز و آه و فغان است. دائماً خود را سرزنش می کنند و از زندگی شان راضی نیستند. زندگی با افراد افسرده بسیار سخت و پرتنش است.
ویژگی های زنان خود شکوفا ( Self- actualized)
زنان خود شکوفا پدیده های تازه غیر مجرد و حقیقی را از پدیده های عمومی، مجرد و عنوان بندی شده تمیز می دهند، علت ظاهراً این است که آنها بیشتر در دنیای واقعی و در طبیعت زندگی می کنند تا در انبوهی از مفاهیم، افکار انتزاعی، انتظارها، باورها و کلیشه هایی که اکثر مردم آنها را با دنیای واقعی اشتباه می گیرند؛ بنابراین آنها آمادگی بیشتری برای درک واقعیت دارند.

8


تعداد صفحات : 28 | فرمت فایل : word

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود