در وجوب و فضیلت امر به معروف و نهى از منکر و نکوهش ترک آنها
دلیل به این مطلب ، بعد از اجماع امت اسلامى و عنایت عقلهاى سالم بر آن ، آیات و اخبار و آثار وارد شده است .
اما آیات ، قول خداى تعالى : (( و لتکن منکم امه یدعون الى الخیر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون . )) در آیه فوق به طور وضوح ، وجوب آمده است ، زیرا کلمه (( ((والتکن )) )) امر است و ظاهر امر ایجاب است و در این آیه توضیحى است مبنى بر این که رستگارى منوط بر آن است ، زیرا به طور حصر بیان کرده و فرموده است : (( و اولئک هم المفلحون . )) و نیز در آیه آمده است که این عمل واجب کفایى است نه واجب عینى ، زیرا وقتى که گروهى اقدام کردند، از دیگران ساقط مى گردد، چون نفرموده است که همگى امر به معروف کنید، بلکه فرموده است : ((باید جمعى از میان شما دعوت به نیکى کنند.)) بنابراین هرگاه یک فرد و یا جمعى اقدام کنند، تکلیف از دیگران برداشته شده و رستگارى از آن کسانى خواهد بود که امر به معروف کرده اند ولى اگر تمام مردم از آن خوددارى کنند ناگزیر گناه متوجه تمام کسانى است که توانایى انجام آن را داشته اند.
خداى تعالى فرموده است : (( لیسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات اللّه آباء اللیل و هم یسجدون ، یو منون باللّه و الیوم الا خر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین . ))
در این آیه خداى متعال صالح بودن آنان را به صرف داشتن ایمان به خدا و روز واپسین گواهى نکرده است ، بلکه امر به معروف و نهى از منکر را نیز بر آن افزوده است .
خداى تعالى فرموده است : (( و المو منون و المو منات بعضهم اولیاء بعض یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوه . )) مو منان را به انجام امر به معروف وصف کرده است . پس کسى که امر به معروف را ترک کند از جمع مو منان توصیف شده در این آیه خارج است .
خداى تعالى فرموده است : (( لعن الذین کفروا من بنى اسرائیل على لسان داوود و عیسى بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون ، کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون . ))
این نهایت سرزنش است ، زیرا آنان را به علت ترک ((نهى از منکر)) سزاوار لعن و نفرین دانسته است .
و خداى تعالى فرموده است : (( کنتم خیر امه اخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر. ))
این سخن دلیل بر فضیلت امر به معروف است ، زیرا بیانگر آن است که ایشان بدان وسیله بهترین امت بودند.
و خداى تعالى فرماید: ععع فلما نسوا ما ذکروا انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون . ))
به این ترتیب بیان کرده است که ایشان به دلیل نهى از بدى نجات یافتند. و این خود نیز دلیل بر وجوب (نهى از منکر) است .
خداى تعالى فرموده است : (( الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر. ))
در این آیه خداى متعال ، امر به معروف و نهى از منکر را در شمار صفات نیکان و مو منان ، با نماز و زکات برابر کرده است .
خداى تعالى فرماید: (( تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان .))
این دستور قاطعى است ، و معناى تعاون ، واداشتن دیگران به یارى رساندن به امر خیر و هموار کردن راه خیر و مسدود کردن راه هاى شر و تجاوز، در حد امکان است .
خداى تعالى فرموده است : (( لولا ینهیهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون . )) خداوند در این آیه بیان کرده است که آنان به دلیل ترک نهى از منکر، گناه کرده اند.
خداى تعالى فرموده : (( فلو کان من القرون من قبلکم اولوا بقیه ینهون عن الفساد فى الارض الا قلیلا ممن انجینا… ))
در این آیه خداوند بیان داشته است که همه آنان را، به جز اندکى که از فساد در روى زمین جلوگیرى مى کردند، هلاک کرده است .
و خداى تعالى فرموده است : (( یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء للّه و لو على انفسکم اوالوالدین و الاقربین . ))
این مطلب همان امر به معروف به پدر و مادر و خویشاوندان است .
خداى تعالى فرماید: (( لا خیر فى کثیر من نجویهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلاح بین الناس و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات اللّه فسوف نو تیه اجرا عظیما. ))
و خداى تعالى فرموده است : (( و ان طائفتان من المو منین اقتتلوا فاصلحوا بینهما…))
اصلاح همان جلوگیرى از تجاوز و بازگرداندن به طاعت خداست ، و اگر متجاوز برنگشت ، خداوند دستور به مبارزه با او را داده و فرموده است : (( فقاتلوا التى تبغى حتى تفیى ء الى امر اللّه . ))
و این همان نهى از منکر است .
اما اخبار: از پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل شده که فرمود: ((هیچ گروهى نیستند که مرتکب گناهى شوند و در میان ایشان کسى باشد که بتواند آنها را نهى از منکر کند و نکند، مگر این که بزودى خداوند همه آنها را به عذابى از جانب خود گرفتار مى سازد.))
از ابوثعلبه خشنى نقل کرده اند که وى از رسول خدا صلى اللّه علیه و اله درباره تفسیر این آیه مبارکه پرسید: (( ((لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم .)) ))
پیامبر صلى اللّه علیه و اله مى فرماید: ((اى ابوثعلبه ، امر به معروف و نهى از منکر کن و هرگاه دیدى که مردم به دنبال حرص و آز هستند و از هواى نفس پیروى مى کنند و دنیا را برگزیده اند و هر صاحب نظرى ، فریفته نظر خویش است ، مواظب خودت باش و توده مردم را رها کن ، زیرا در پى شما آشوبهایى مانند پاره هاى تیره شب است ، کسى که در آن اوقات به دست آویزى همچون دست آویز شما چنگ زند، اجر و مزد پنجاه تن از شما را دارد. گفتند: یا رسول اللّه ، آیا اجر پنجاه تن از آن مردم را؟ فرمود: بلکه از شما را که نیکوکارى را یارى مى کند در حالى که آنها نمى کنند.))
از ابن مسعود درباره تفسیر این آیه پرسیدند، او گفت : اینک زمان تفسیر آن نیست ، امروز متن آیه قابل قبول است و لیکن نزدیک است که زمان تفسیر آن فرا رسد؛ آن وقت شما امر به معروف مى کنید، با شما چنین و چنان عمل مى کنند و سخن مى گویید، کسى از شما نمى پذیرد، در آن زمان است که ((باید به خود بپردازید و هنگامى که شما هدایت یافتید، گمراهى کسانى که گمراه شده اند به شما زیانى نمى رساند.))
رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((باید امر به معروف و نهى از منکر کنید اگر نه خداوند بدکاران شما را به شما مسلط مى کند و از آن پس نیکان شما هر چه دعا مى کنند، مستجاب نمى شود.)) مقصود این است که هیبت و شکوه آنان در نظر اشرار از بین مى رود در نتیجه اهمیتى به آنها نمى دهند و از آنها نمى ترسند.
پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((اى مردم ! خداى تعالى مى فرماید: اى مردم ! باید امر به معروف و نهى از منکر کنید، پیش از آن که دعا کنید و مستجاب نشود.))
آن حضرت مى فرماید: ((کارهاى نیک در برابر جهاد در راه خدا به قدر آب دهان انداختن در دریایى ژرف است ، و تمام اعمال نیکو و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر بیش از آب دهان در برابر اقیانوسى ژرف نمى باشد.))
پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((همانا خداى تعالى از بنده مى پرسد: چه باعث شد که منکر را دیدى و نهى از منکر نکردى ؟ هرگاه خداوند دلیلى را به بنده اش تلقین کند، مى گوید: پروردگارا! به تو اعتماد ورزیدم و از مردم فاصله گرفتم .))
آن حضرت فرمود: ((مبادا میان معابر و بر رهگذرها بنشینید، گفتند: ما ناگزیر از نشستنیم ، زیرا رهگذرها انجمن ماست و در آنجاها گفتگو مى کنیم . فرمود: اگر نمى خواهید این مکانها را ترک کنید پس حق آن را ادا کنید، عرض کردند: حق راه چیست ؟ فرمود: چشم پوشیدن (از نامحرم ) و آزار نرساندن (به مردم ) و جواب سلام (دیگران ) را دادن و امر به معروف و نهى از منکر.))
پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((تمام سخنان فرزند آدم به زیان اوست نه به سود او، جز امر به معروف یا نهى از منکر و ذکر خدا.))
آن حضرت فرمود: ((همانا خداوند خواص را به واسطه گناهان عامه مردم عذاب نمى کند مگر این که منکرى بین آنها ظاهر شود در حالى که خواص مى توانند نهى از منکر بکنند ولى نکنند.))
ابوامامه باهلى از پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل کرده است که فرمود: ((چگونه خواهید بود وقتى که زنان شما سرکشى کنند و جوانانتان فاسق شوند و شما جهاد را ترک کنید؟ عرض کردند: یا رسول اللّه ، آیا چنین چیزى شدنى است ؟ فرمود: آرى ، به خدایى که جان من در اختیار اوست بدتر از آن خواهد شد، پرسیدند: یا رسول اللّه ، بدتر از آن چیست ؟ فرمود: چگونه خواهید بود وقتى که امر به معروف و نهى از منکر نکنید؟ عرض کردند: یا رسول اللّه ، مگر چنان چیزى مى شود؟ فرمود: آرى ، قسم به آن جان من در دست اوست ، بدتر از آن خواهد شد، عرض کردند: بدتر از آن چیست ؟ فرمود: چگونه خواهید بود وقتى که معروف را منکر و منکر را معروف ببینید؟ گفتند: یا رسول اللّه آیا چنین چیزى ممکن است ؟ فرمود: آرى سوگند به آن که جان من در اختیار اوست بدتر از آن خواهد شد، گفتند: بدتر از آن چیست ؟ فرمود: چگونه خواهد بود وقتى که امر به منکر و نهى از معروف کنید، گفتند: یا رسول اللّه ، آیا چنین چیزى مى شود؟ فرمود: آرى قسم به خدایى که جان من در دست اوست ، بدتر از آن هم خواهد شد، خداى تعالى مى فرماید: به ذات مقدسم سوگند خورده ام آنان را به آشوبى گرفتار سازم که شخص بردبار هم سرگردان بماند.))
عکرمه از ابن عباس نقل کرده که گفت : ((رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرموده : مبادا نزد مردى بایستید که مظلومى را مى کشد، زیرا لعنت خدا بر کسى نازل مى شود که در آن وقت حاضر باشد و از او دفاع نکند.))
رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((سزاوار نیست براى کسى که در جایى شاهد حقى باشد مگر این که آن حق را بازگو کند زیرا گفتن حق نه باعث جلو آمدن اجل او مى شود و نه هرگز او را از روزى حتمى خود محروم مى سازد.))
این دو حدیث دلیل آن است که ورود به خانه هاى ظالمان و فاسقان جایز نیست و حضور در جاهایى که منکر را در آنها مى بیند و توان از بین بردن آن را ندارد روا نمى باشد، زیرا فرموده است بر کسى که در این قبیل جاها حاضر باشد لعنت خدا نازل مى شود، و مشاهده منکر در جایى که نیازى به رفتن وى نبوده ، با این بهانه که قدرت جلوگیرى نداشته جایز نیست ، از این رو جمعى از گذشتگان گوشه گیرى را برگزیدند به آن دلیل که منکر را در بازارها و جشنها و انجمن ها مى دیدند در حالى که نمى توانستند جلوگیرى کنند و این امر خود دورى از مردم را مى طلبید.
ابن مسعود مى گوید: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نکرده مگر آن که یارانى داشته است ، آن پیامبر تا وقتى که خدا مى خواست بین ایشان مى ماند و در میان آنها به کتاب خدا و فرمان او عمل مى کرد، تا خداوند پیامبرش را از دنیا مى برد، آن یاران به کتاب خدا و فرمان او و سنت پیامبرش عمل مى کردند و چون آنان منقرض مى شدند، پس از آنها گروهى بالاى منبرها مى رفتند آنچه مى دانستند مى گفتند و آنچه را بد مى دانستند خود عمل مى کردند، پس هرگاه چنان زمانى را درک کردید، بر هر مو منى لازم است که با دستش جهاد و مبارزه کند، اگر نتوانست با زبانش و اگر با زبان هم نتوانست پس به قلبش (ناراحت شود)؛ اسلام چیزى جز این نیست .))
ابن مسعود مى گوید: مردم روستایى مرتکب گناه مى شدند و چهار نفر بودند که نهى از منکر مى کردند یکى از آنها به پا خاست و گفت : شما چنین و چنان مى کنید و شروع کرد به نهى از منکر و بازگو کردن عمل زشتى که مرتکب مى شدند و آنها جواد رد مى دادند و از کارهاى خود دست بر نمى داشتند، در نتیجه یکدیگر را دشنام مى دادند، و او به مبارزه با آنها برخاست و آنها بر او غالب شدند.
پس کناره گیرى کرد و گفت : خدایا! من آنها را نهى از منکر کردم اطاعت نکردند، دشنام دادم ، آنها هم مرا دشنام دادند با آنها جنگیدم بر من غالب شدند، آنگاه به راه خود رفت ، سپس دیگرى قیام کرد و آنها را نهى از منکر نمود، اطاعت نکردند، پس به آنها دشنام داد، آنها نیز او را دشنام دادند، در نتیجه گوشه گیرى کرد و گفت : خدایا! من آنها را نهى از منکر کردم ، اطاعت نکردند و دشنام دادم ، آنها نیز مرا دشنام دادند و اگر با ایشان مى جنگیدم بر من غالب مى شدند، آنگاه سومین نفر قیام کرد و آنها را نهى از منکر نمود و آنها اطاعت نکردند و او از ایشان کناره گرفت و گفت : پروردگارا! من آنها را نهى از منکر کردم ولى آنها از من اطاعت نکردند و اگر دشنام مى دادم ، آنها نیز به من دشنام مى دادند و اگر مبارزه مى کردم بر من غالب مى شدند و بعد به راه خود رفت ، سپس چهارمى قیام کرد و گفت : خداوندا! اگر من آنها را نهى از منکر مى کردم نافرمانى مى کردند و اگر دشنام مى دادم ، دشنام مى دادند و اگر با آنها مى جنگیدم بر من غالب بودند و بعد رفت . ابن مسعود مى گوید: از میان شما نظیر این چهارمین نفر، با وجود این که مقام او پست تر از همه بود، نیز کم است
از امام صادق علیه السلام است که فرمود: ((قداست ندارد آن امتى که در میان آنها حق ضعیف از قوى بدون نگرانى و رنج باز ستانده نشود.))
از ابوالحسن علیه السلام نقل شده است که فرمود: ((یا باید امر به معروف و نهى از منکر کنید و یا آن که بدهاى شما بر شما گمارده مى شوند، پس نیکان شما دعا مى کنند و دعایشان مستجاب نمى گردد.))
از امام باقر و امام صادق علیهم السلام نقل شده است : ((واى بر گروهى که اطاعت خدا را در امر به معروف و نهى از منکر نمى کنند.))
از امیرالمو منین علیه السلام نقل شده است که حمد و ثناى خدا را به جا آورد و گفت : ((بارى کسانى که پیش از شما بودند، به سبب گناهانى که مرتکب مى شدند و عالمان دینى و دانشمندان مسیحى آنان را نهى از منکر نکردند، هلاک شدند و چون در گناهان خود پایدار ماندند و علماى دینى و دانشمندان آنان را از آن رفتار منع نکردند، عذابها بر ایشان فرو ریخت . بنابراین شما امر به معروف و نهى از منکر کنید و بدانید که امر به معروف و نهى از منکر هرگز اجل را نزدیک و روزى را قطع نمى کند، زیرا آنچه خداوند مقرر فرموده همچون قطره اى باران از آسمان به زمین فرود مى آید و به هر کسى به مقدار زیاد یا کم که خدا مقدر کرده است ، مى رسد، پس اگر به کسى از شما مصیبتى در خانواده یا مال و یا جانتان رسید یا آن که از برادر مسلمانى درباره خانواده یا مال و یا جانتان خشونتى دیدید، نباید نسبت به او برآشفته شوید، زیرا که فرد مسلمان تا وقتى که مرتکب عمل پستى نشده از خیانت دور است ؛ عملى که هرگاه بین مردم فاش شود شرم مى کند و فرومایگان اصرار به نشر آنها دارند مانند قمارباز برنده اى که در نخستین موفقیت از تیر بازیش انتظار جلب منفعت و دفع ضرر دارد، همچنین شخص مسلمانى که از خیانت دور است ، از خداى تعالى یکى از دو نیکى را انتظار دارد؛ یا دعوت حق را لبیک مى گوید که آنچه نزد خداست براى او بهتر است و یا روزى خدا را مى خواهید براى این که داراى خانواده و ثروت شود و دیانت و شخصیت داشته باشد، زیرا مال و اولاد زراعت دنیا و عمل صالح زراعت آخرت است و گاهى خداوند هر دوى آنها را براى مردمانى فراهم مى آورد.))
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: ((خداوند دو فرشته به سوى مردم شهرى ، فرستاد تا آن شهر را بر سر مردمش خراب کنند، وقتى که فرشتگان به آن شهر رسیدند، مردى را در حال دعا و تضرع دیدند، یکى از فرشتگان به رفیقش گفت : آیا این شخص را نمى بینى که دعا مى کند؟ او گفت : مى بینم ، اما دستور پروردگارم اجرا مى کنم . آن فرشته گفت : اما من دست به کارى نمى زنم بلکه نزد پروردگارم بر مى گردم . و به درگاه خداوند بازگشت و عرض کرد: پروردگارا! من به آن شهر رسیدم و فلان بنده تو را دیدم که به درگاه تو دعا مى کند و مى نالد. خداوند فرمود: برو و دستورى را که داده بودم اجرا کن ، زیرا او مردى است که هرگز چهره اش را به سبب معصیت من درهم نکشیده است .))
از آن حضرت نقل شده است که ((مردى از قبیله خثعم نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و اله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ، بالاترین چیز در اسلام چیست ؟ فرمود: ایمان به خدا عرض کرد: پس از ایمان چیست ؟ فرمود: صله رحم ، گفت : بعد از آن چیست ؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منکر، آن مرد پرسید: حال کدام عمل نزد مبغوض تر است ؟ فرمود: شرک به خدا، عرض کرد: بعد از آن چیست ؟ فرمود: قطع رحم ، عرض کرد: بعد از قطع رحم ، چیست ؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منکر.))
از آن حضرت نقل شده است که فرمود: ((امر به معروف و نهى از منکر دو مخلوق از آفریده هاى خدایند؛ هر کس آنها را یارى کند، خداوند او را عزیز گرداند و هر که آنها را خوار کند، خداوند او را خوار سازد.))
از ابوالحسن الرضا علیه السلام است که فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه علیه و اله مى فرمود: هرگاه امتم امر به معروف و نهى از منکر را به یکدیگر واگذارند باید به خداوند اعلام جنگ کنند.))
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: چگونه خواهید بود زمانى که زنان شما فاسد و جوانان شما فاسق شوند و امر به معروف و نهى از منکر نکنید؟ عرض شد: یا رسول اللّه ، آیا چنین زمانى خواهد بود؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن هم خواهد شد، چگونه خواهید بود وقتى که امر به منکر کند و نهى از معروف ؟ گفتند: یا رسول اللّه ، آیا چنین چیزى خواهد شد؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن هم خواهد شد، چگونه خواهید بود وقتى که منکر را معروف و معروف را منکر ببینید.))
از پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل شده است : ((همانا خداوند مو من ضعیف بى دین را دشمن مى دارد، عرض شد: مو منى که بى دین باشد، چگونه مو من است ؟ فرمود: آن که نهى از منکر نمى کند.))
امیرالمو منین علیه السلام در پایان گفتارى فرمود: ((هر کس نهى از منکر را با قلب ، دست و زبانش ترک کند، مرده اى در بین زنده هاست .))
غزالى این سخن امیرالمو منین علیه السلام را در بخش آثار به حذیفه نسبت داده و در همانجا از على علیه السلام نقل شده است که فرمود: ((نخستین چیزى که باعث غلبه و پیروزى شما مى شود؛ جهاد با دست ، سپس جهاد با زبان و پس از آن جهاد با دلهایتان است که اگر به دل هم امر به معروف و نهى از منکر نشود، آن دل واژگونه و زیر و رو خواهد شد.))
با توفیق الهى مى گوییم : امر به واجب ، واجب است و امر به مستحب ، مستحب است و نهى از حرام ، واجب ولى این وجوب و استحباب مخصوص گروه خاصى است و آن طور که غزالى تصور کرده ، شامل یکایک مردم نمى شود بلکه با چهار شرط بر فرد ثابت مى گردد.
۱ – علم به واجب یا مستحب و یا حرام بودن امور، یعنى شناخت معروف یا منکر، به دور از شبهه بنابراین در امور متشابه امر به معروف و نهى از منکر واجب نیست .
۲ – احتمال تاءثیر بنابراین اگر بداند یا احتمال بدهد که اقدامش تاءثیر ندارد، واجب و مستحب نیست ، چون بى فایده است .
۳ – شخص مخاطب امر به معروف و نهى از منکر، بر ادامه عمل خود اصرار داشته باشد اما اگر نشانه اى باشد که آن کار را ترک کرده است ، تکلیف ساقط مى شود، چون دیگر امر به معروف و نهى از منکر بیهوده نیست .
۴ – مفسده اى در پى نداشته باشد، اما اگر احتمال ضرر براى خود یا فردى از مسلمانان را بدهد، تکلیف ساقط مى شود؛ زیرا ضرر و اضرار در دین روا نیست . البته جست و جو جایز نیست ، مانند گوش دادن براى شنیدن صدا و بو کشیدن و بررسى زیر لباس اشخاص و نظیر اینها. و هرگاه این شرایط جمع شد و شخص مطلع تنها بود امر به معروف و نهى از منکر بر او واجب عینى مى شود ولى اگر دو تن بودند و یکى امر یا نهى را آغاز کرد آن دیگرى اگر گمان برد که همکارى او تاءثیرى در زود به نتیجه رسیدن و نفوذ انزجار دارد بر او نیز واجب است اگر نه واجب نیست ؛ زیرا هدف به جاى آوردن معروف و ترک منکر است . پس هرگاه آن دو با عمل یک فرد حاصل گردد تلاش دیگرى بیهوده خواهد بود. و این است معناى قول کسانى که گفته اند: امر به معروف و نهى از منکر واجب کفایى است ولى کسانى که مى گویند این فریضه واجب عینى است آن کسى را در نظر دارند که واجد تمام شرایط باشد، بنابراین مورد اختلاف تنها این است که با اقدام بى اثر اشخاص ، تکلیف امر به معروف و نهى از منکر از افراد جامع شرایط ساقط است یا نه ؟ از مولایمان امام صادق علیه السلام درباره امر به معروف و نهى از منکر سو ال شد، آیا بر تمام امت واجب است یا نه ؟ فرمود: نه . پرسیدند: چرا واجب نیست ؟ فرمود: این کار بر عهده شخص نیرومندى است که فرمانش را ببرند و معروف را از منکر باز شناسد، نه بر کسانى که ناتوانند و خود هدایت نیافته اند و از روى ناآگاهى دیگران را از حق به سوى باطل مى خوانند. و دلیل بر این مطلب سخن خداى تعالى است : (( ولتکن منکم امه یدعون الى الخیر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر… )) این موضوع خاص است نه عام ، چنان که خداى تعالى فرموده است : (( و من قوم موسى امه یهدون بالحق و یعدلون )) و نفرمود امت موسى یا تمام قوم موسى در حالى که ایشان در آن روز امتهاى مختلفى بودند. امت شامل یک فرد و بیشتر است . و همچنین خداى تعالى فرموده است : (( ان ابراهیم کان امه قانتا للّه . )) مى فرماید: ((ابراهیم مطیع فرمان خدا بود. اما بر شخص ناآگاهى که در ناتوانى بسر مى برد و نیرو و پشتیبان و فرمانبرى ندارد، حرجى نیست .))
آنگاه درباره معناى این حدیث نبوى از آن حضرت پرسیدند: ((بالاترین جهاد، سخن عادلانه اى است که در حضور رهبر ظالمى ابراز شود. فرمود: این مطلب بر آن اساس است که شخص پس از شناخت واقع او را امر مى کند و او مى پذیرد.))
کلام امام علیه السلام اشاره است به این که وجوب امر به معروف و نهى از منکر شرایطى دارد و بر کسى که آنها را نداشته باشد واجب نیست ، در این حدیث سه شرط از شرایط را بیان کرده ولى اصرار بر منکر را شاید براى وضوح آن نگفته است .
در حدیث دیگرى از آن حضرت نقل شده است : ((فقط و فقط مو من از امر به معروف و نهى از منکر پند مى گیرد و جاهل از آن مى آموزد ولى صاحب تازیانه و شمشیر، هرگز.))
از آن حضرت نقل شده است : ((هر که متعرض پادشاه ظالمى شود و گرفتارى پیدا کند، پاداشى براى آن نخواهد داشت و از نعمت صبر برخوردار نخواهد بود.))
از آن حضرت نقل شده است که فرمود: ((سزاوار نیست براى مو من که خودش را خوار سازد. پرسیدند: چگونه خود را خوار مى کند؟ فرمود: دست به کارى مى زند که از توان او بیرون است .))
از آن حضرت است که فرمود: ((خداى عز و جل تمام امور مو من را به او واگذار کرده است ولى به او اجازه نداده تا شخصیت والاى خود را ذلیل کند. آیا نمى بیند که خداى تعالى در این باره مى فرماید: (( و للّه العزه و لرسوله و للمو منین . )) و سزاوار است که مو من عزیز باشد نه ذلیل .))
وانگهى نهى از منکر مراتبى دارد که نخستین مرتبه آن انکار به دل است به این معنا که مرتکب را در دل به سبب ارتکاب گناه دشمن بدارد و آن فقط مشروط است به آگاهى نهى کننده و اصرار نهى شده نه دو شرط دیگر. سپس به اظهار ناراحتى که اگر ترک کرد کفایت مى کند، اگر نه از او اعراض و دورى کند. و اگر نشد با زبان موعظه و مدارا به ترتیبى آسان گیرانه او را باز بدارد و اگر باز داشتن جز با زدن و نظایر آن ممکن نگردد همان کار را بکند. و اگر نیاز به ایراد جرح باشد، خوددارى از آن بهتر است . گفتگو درباره این موضوع کم فایده است ، زیرا شخصى که داراى شرایط است مقتضاى حال را بهتر مى داند.
در حدیث آمده است : ((پایین ترین درجه نهى از منکر آن است که با معصیت کاران با چهره درهم کشیده برخورد شود.))
در حدیث دیگرى آمده است : ((همین قدر در عزت مو من بس که هرگاه منکرى را ببیند خداوند بداند که او در دل ناراضى است .))
از امیرالمو منین علیه السلام است که مى گوید: ((رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود: هر که کار (بدى ) را ببیند و از آن آزرده خاطر شود، مانند کسى است که در آن جا نبوده و هر که در وقت انجام کارى نبوده ولى از آن خشنود است مانند کسى است که حضور داشته است .))
این مقدار از اخبار، از زیاده گویى غزالى در این باب کفایت مى کند، با توجه به این که اساس کار وى بر اصول عامه نهاده شده و در اکثر موارد به طور قطع حکم نمى کند و حال این که حکم ، با اختلاف زمانها و حالات ، تفاوت مى کند و از طرفى مراتب مکروهاتى که غزالى بر حسب گمان به آن گرایش پیدا کرده قابل قبول باشند یا نباشند متفاوت است و این مطلب در جایى است که بتوان اجتهاد کرد. در حالى که هر کسى به کار خود بیناست .
در (( مصباح الشریعه )) از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: ((هر کس از هواى نفس خود، دورى نکند و از آفات و شهوات نفسانى خلاص نشود و شیطان را مغلوب نسازد و خود را در حمایت خدا و توحید قرار ندهد و در امان عصمت او نباشد، شایستگى امر به معروف و نهى از منکر را ندارد؛ زیرا تا کسى داراى این اوصاف نباشد، هر امرى را اظهار بدارد، حجتى در مقابل او خواهد بود و مردم سودى از آن نخواهند برد. خداى عزوجل فرماید: (( اءتامرون الناس و تنسون انفسکم ؟ )) و به او گفته مى شود: اى خیانتکار! آیا از مردم چیزى را مى خواهى که خود به خویشتن در آن باره خیانت کرده اى و نسبت به آن افسار گسیخته اى ؟ نقل شده است که ابوثعلبه اسدى از رسول خدا صلى اللّه علیه و اله راجع به این آیه پرسید: (( یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لایضرکم من ضل اذا اهتدیتم ))، پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((امر به معروف و نهى از منکر کن و بر مصیبتى که بر تو وارد شود، صبر کن . و هنگامى که ببینى مردم از حرص و آزمندى اطاعت مى کنند و هواى نفس را مى پرستند و هر کس خود راءى و خود بین است ، تو به فکر خود باش و کار مردم را رها کن .
کسى که امر به معروف مى کند لازم است که حلال و حرام را بشناسد و خود را از آنچه به مردم امر و نهى مى کند فارغ کرده باشد، خیرخواه مردم و مهربان و همراه با مردم باشد. با لطف و بیان خویش آنها را دعوت کند، و با تفاوت میزان حوصله آنها آشنا باشد تا هرکس را را در جایگاه خودش قرار دهد. مکر و فریب نفس و دامهاى شیطان را بشناسد و در برابر آنچه مى بیند شکیبا باشد، با مردم مقابله به مثل نکند و از ایشان شکوه ننماید. تعصب نورزد و به خاطر خوش درشتى نکند. نیتش خالص براى خدا باشد. از او یارى بطلبد و رضاى او را بجوید، پس اگر با او مخالفت کردند و به او ستم روا داشتند، تحمل کند و اگر موافق بودند و سخن او را پذیرفتند، سپاسگزار باشد. کار خود را به خدا واگذارد و به عیب خود توجه کند.))
در تهذیب ، باب مربوط به کسانى که جهاد بر ایشان واجب است ، ضمن حدیثى طولانى که عبدالملک بن عمرو از آن حضرت نقل کرده است . سخنى آمده که مو ید این مطلب و در این مورد مفید است (( – ان شاء اللّه تعالى – )) .
به داوود طائى گفتند: آیا دیده اى ، مردى بر این امیران وارد شود و آنها را امر به معروف و نهى از منکر کند؟ گفت : من بر چنین کسى بیم تازیانه دارم . گفتند: اگر تاب تازیانه را داشته باشد؟ گفت : بر او بیم شمشیر دارم ، گفتند: اگر بتواند آن را تحمل کند؟ گفت : از بیمارى مزمن خود خواهى بر او بیم دارم . و من مى گویم : بلکه به دلیل سرپیچى اش از دستور خداى سبحان ، من بیم آتش دوزخ را براى او دارم ؛ زیرا که خداى تعالى فرموده است : (( و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکه ، )) سخن به طور کامل در این باره قبلا گفته شده است .
از قرآن و اخبار اهل بیت علیهم السلام مستفاد مى شود که این عمل روا نیست و امامان از این که مو من خود را خوار سازد و در معرض شکنجه هاى طاقت فرسا قرار دهد، نهى فرموده اند. و درستى اخبارى که غزالى آورده است ثابت نشده و آنچه ثابت شده نیز چنانکه گذشت ، قابل توجیه است .
بر هیچکس پوشیدهنیست که وجوب این قانون حیاتبخش، از ضروریات و مسلمات آئین اسلام و از طریق کتاب"قرآن، سنت، عقل و اجماع" ثابت مىباشد تا آنجا که در برخى از مذاهب اسلامى، آنرا از اصول دین شمردهاند و بیشتر از آن که در کتب فقهى، اخلاقى و اجتماعى مطرحشده، در کتب "کلامى" مورد بحث و تحلیل قرار گرفته است.
آیات و روایات و نصوص مصرحه بر وجوب، در حدى از کثرت و شمول است که بحثپیرامون آن از گنجایش این مقال خارج است.
در کتب فقه و حدیث، بیشتر در کیفیت وجوب، شرائط و مراتب بحثشده است کهمحققان ارجمند مطلع بوده مراجعه نیز خواهند کرد.
اما کیفیت وجوب، در نظام حکومتى اسلام که با عنایات الهى، امروز در اختیارمسلمانان ایران قرار گرفته و هماکنون رسول رسولان و پیامآور پیامآوران شده، امامو پیشواى حقجویان و حقطلبان گشتهایم چگونه است؟
خلافت مومنان و صالحان
خداىمتعال وعده داده است که مومنان و صالحان، وارثان زمین و حاکمان قدرتمند و خلیفهاو خواهند بود که نتیجه و عکسالعمل طبیعى ایمان و عمل صالح، به دستآوردن تمکن وقدرت و ریاست و خلافت معرفى شده است:
(وعد الله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلفالذین من قبلهم و لیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهامنا) .
"به کسانى از شما که مومن بوده عمل صالح انجام دادهاند، خدا وعده داده استکه آنان را جانشین و خلیفه خود و وارثان زمین گرداند، همچنان که پیشینیان آنانرا خلیفه قرار داد و دینشان را که براى آنان پسندیده وانتخاب کرده است، بىتردیدبه نفع آنان تمکن و قدرت خواهد بخشید و ترس و خوفشان را به امن و آرامش مبدلخواهد ساخت و…".
آنگاه در ادامه آیه شریفه حقیقتى را خاطرنشان مىفرماید که براى هر انسانمسلمانى قابل تعمق و توجه ویژه و بخصوص براى مسوولان نظام و حکومت اسلامى ومومنان و صالحان، اخطارى تکاندهنده و جدى است. آنجا که مىفرماید:
(…یعبدوننى و لا یشرکون بى شیئا و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون) .
"… آنان مرا پرستش مىکنند و بر من شریک و انبازى قائل نمىشوند و هرکس پساز این کفر ورزد، پس آنان افرادى فاسق و تبهکارند".
و در مورد دیگرى مىفرماید:
(الذین ان مکناهم فى الارض اقامواالصلاه و آتوا الزکاه و امروا بالمعروف ونهوا عن المنکر و لله عاقبه الامور).
"مومنان و صالحاانى که مظلوم گشته و برخى از آنان کشته شده از خانه ودیارشان اخراج شده بودند و خدا از آنان دفاع نمود و یاریشان کرد کسانى هستندکه اگر قدرت و مکنت در روى زمین به آنان بدهیم، قیام به نماز کنند(نماز را برپادارند) و به اتیان و پرداخت زکات و مالیات اسلامى اقدام کنند و امر به معروف ونهى از منکر را احیاء نمایند و سرانجام همه امور براى خدا است".
در هر دو آیه کریمه به واژه "مکنت" و قدرت تصریح گشته و در هر دو مورد،شکرانه این قدرت را توجه بیشتر به خداى متعال و عبادت او دانسته و کفران ایننعمتبزرگ را موجب فسق و تبهکارى معرفى کرده است و در آیه دوم توجه و عبادت خدارا در اقامه و احیاى نماز، زکات و امر به معروف و نهى از منکر، خلاصه و مشخصنموده است.
رسول اکرم(ص) مىفرمایند:
"من امر بالمعروف و نهى عن المنکر فهو خلیفه الله فى ارضه و خلیفه رسوله وخلیفه کتابه".
"کسى که امر به معروف و نهى از منکر کند، پس او خلیفه خدا در زمین و خلیفهرسول خدا و خلیفه کتاب خدا است".
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران
خوشبختانه در اصل هفتم قانون اساسى جمهورىاسلامى ایران (که نتیجه عمل صالح مومنان و صالحان و ایثار و فداکارى شاهدان وشهیدان است) به این جهت توجه ویژه و تاکید و تصریح گشته است.
"در جمهورى اسلامى ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهى از منکر، وظیفهاىاست همگانى و متفاوت بر عهده مردم نسبتبه یکدیگر، دولت نسبتبه مردم و مردمنسبتبه دولت، شرائط و حدود و کیفیت آن را قانون تعیین مىکند".
(والمومنون بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر).
بر هر دانشمند آگاه به معارف قرآنى پوشیده نیست که این آیه کریمه با صراحتتمام و بدون استعاره و کنایه و بدون نیاز به تاویل و تفسیر، امر مىفرماید که"باید" گروه و امتى باشند امر به معروف و نهى از منکر نمایند. و هیچ مطلب وسخن دیگرى نمىتواند توجیه دیگرى بنماید و کسى نمىتواند معناى دیگرى از آن ادعاکند، بنابراین تشکیل چنین گروهى بر مسلمانان واجب استبخصوص نظامى مانند جمهورىاسلامى ایران که با الطاف خاص الهى حکومتى اسلامى دارد و بنیانگذار عظیم و فقیدشتاکید کرده است که جمهورى اسلامى نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد و امروز رهبرمعظم انقلاب و مسوولان محترم نظام، آرمان و ایدهاى جز تعقیب اهداف الهى اسلام وپیاده کردن تمام ابعاد اسلام را ندارند. و خون پاک شهیدان جز براى این منظورجارى نگشته و فرزندان رشید و عزیز اسلام و برادران و خواهران افتخارآفرین ایران،آرزوئى جز این نداشته و ندارند. خداى متعال در آیه ۱۴ سوره یونس مىفرمایند: (ثمجعلناکم خلائف فى الارض من بعدهم لننظر کیف تعملون) "ما شما را خلفاى زمین قراردادیم تا ببینیم چگونه عمل مىکنید؟".
واجب عینى و واجب کفائى
با عنایتبه این که از برخى از آیات کریمه قرآنى وروایات و نصوص معصومین علیهم السلام وجوب عینى امر به معروف و نهى از منکر، استفاده مىشود وبر فرد فرد مسلمانان واجب است، چگونه ما به ضرورت و وجوب تشکیل گروه امر بهمعروف و نهى از منکر تاکید مىکنیم؟ در صورتى که از هیچ فرد مسلمان ساقط نمىشود.
چند آیه بعد از این آیه در سوره آل عمران مىخوانیم: (کنتم خیر امه اخرجتللناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر) "شما برترین و بهترین امتىهستید که به نفع و صلاح مردم برانگیخته شدید. امر به معروف مىکنید و نهى از منکرمىنمائید".
و روایات بسیارى که مضمونشان چنین است: "امر به عروف و نهى از منکر نمائید ویا آماده بلا و هلاکتباشید که در این صورت اشرار مردم بر شما مسلط خواهد شد و هرچه دعا کنید مستجاب نخواهد گشت".
اینگونه روایات و آیات قرآن که اصولا دلیل داشتن ایمان را اجراى این قانوندانستهاند، مىرسانند که بر همه مسلمانان واجب است ولى از آیه مورد بحث مااستفاده مىشود که بر امت و گروه خاصى واجب مىباشد؟
اجراى یک واجب به دو صورت
بدیهى است که در مورد اصل وجوب، بحثى نیست اما علاوهبر این که آیات و روایات عموما موید وجوب اجراى این حکم به صورت گروهى نیزهستند و تضادى با آن ندارند مىرسانند که: بر همه مسلمانان فرض است که این حکمرا رعایت و اجرا نمایند و با وجود شرائط که در جاى خود مشخص است، نمىتوانند اززیربار مسوولیتشانه خالى کنند و بر فرد فرد مسلمانان لازم است اما این نوعواجب، مانع آن نیست که به صورت دیگرى نیز باشد، براى اهمیت این قانون و ارزشحیاتى که براى جامعه بشرى دربر دارد، قرآن مجید راههاى مختلفى را براى حسناجراى آن پیشنهاد داده و مقرر کرده است که مسلمانان بتوانند به طور کامل آن رااجرا نمایند.
نظر به این که ممکن است در بعضى از موارد، اجراى آن با تکتک افراد، ممکننباشد و به قدرت و توان بیشتر و تشکل و سازماندهى منظمترى نیاز باشد، دستورداده است که باید گروهى واجد شرائط، این وظیفه را بر عهده داشته باشند تاهیچگونه ضعف و نقیصهاى به وجود نیاید و مصالح مردم به خطر نیفتد و مفاسد درجامعه ریشه ندواند و احکام الهى از پشتوانه محکمى برخوردار باشد.
روش صالحان و منافقان
علاوه بر اینکه در قرآن مجید، یکى از وظائف اصلى پیامبراکرم(ص)، امر بمعروف و نهى از منکر معرفىشده:(یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر) اصولا در بینش و تفکر اسلامى موضوع امر به معروف و نهى از منکربه قدرى از ارزش و اهمیتبرخوردار است که یکى از معیارهاى شناخت کفر و ایمان و صلاح و نفاق معرفى شدهاست.
در قرآن مجید مىفرماید:
(لعن الذین کفروا من بنى اسرائیل على لسان داود و عیسى بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا تعملون).
"مورد لعن و نفرین الهى قرار گرفتند، آنان که از طائفه بنىاسرائیل کافر شدند و بر زبان داود(ع) و عیسى بن مریم(ع) نیزمورد لعن و نفرین واقع شدند. این بدان جهتبود که گناه کرده عصیان ورزیدند و متجاوز شدند، اینان (در اجراى نهىاز منکر) متناهى نمىشدند و پذیرا نبودند، بىتردید عمل زشتى را مرتکب مىشدند".
آنگا پس از آن که دوستى آنان را با کفار تقبیح نموده سرزنش مىکند مىفرماید: (ان سخط الله علیهم و فى العذاب همخالدون).
"خشم و غضب خدا بر آنان و در عذاب ابدى خواهند بود". و سپس در آیه بعد بیان مىکند: (….کثیرا منهم فاسقون). "بسیارى از آنان فاسق هستند".
و در جاى دیگر مىخوانیم: (المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض یامرون بالمنکر و ینهون عن المعروف… انالمنافقین هم الفاسقون).
"مردان و زنان منافق برخى از بعضى دیگرند (سنخیت و همکارى دارند) اینان به منکرات و زشتیها امر مىکنند و اززیبائیها و نیکیها جلوگیرى مىنمایند. به درستى که منافقان، همان فاسقان هستند".
و چند آیه بعد، مىفرماید: (المومنون والمومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر).
"مردان و زنان مومن، بعضى از آنان دوستدار(یا ولى) یکدیگرند، امر به معروف مىکنند و نهى از منکر مىنمایند".
و در سوره آل عمران، صالحان را با مشخه اجراى امر به معروف و نهى از منکر معرفى مىفرماید:
(یومنون بالله والیوم الاخر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین)."به خدا و قیامت ایمان دارند و امر به معروف مىکنند و نهى از منکر مىنمایند و در نیکیها و خیرات سرعت عملدارند و مسابقه مىگذارند".
بنابراین در برهنگ اسلام، کسى نمىتواند نسبتبه این قانون، کوچکترین کوتاهى داشته باشد یا آن را کوچک شمارد.
ظرافت هاى امر به معروف و نهى از منکر
بخشی از مسائل اخلاقى بر محور عکسالعمل انسان در مقابل رفتارهاى غیراخلاقى دیگران است. رفتار غیراخلاقى و کارهاى ضد ارزشى که از افراد سر مىزند، با توجه به وسعت مفهوم اخلاق و قلمرو رفتارهاى اخلاقى که در بحثهاى گذشته اشاره کردیم، به صورتهاى مختلفى قابل تقسیم است: گاهى رفتار غیر اخلاقى کسى بر خلاف وظیفه او نسبتبه خداى متعال است; مثلا نماز نمىخواند یا روزه نمىگیرد یا حج واجبش را انجام نمىدهد و سایر چیزهایى که فقط بین او و خدا مطرح است، و گاهى مربوط به خود شخص است، گو این که نهایتا با خدا ارتباط پیدا مىکند. و یک وقت در رابطه با دیگران است; یعنى رفتار غیراخلاقى موجب تضییع حقى از دیگران مىشود. این گونه رفتارها هم دو دسته است:
۱- حق یک یا چند نفر از افراد جامعه را تضییع کند.
۲- حق کل جامعه را تضییع کند و کارى به زیان نظام جامعه انجام دهد; مثلا، وقتى مالى را از دیگرى غصب مىکند و گاهى توطئهاى علیه نظام جامعه انجام مىدهد، و همه اینها باز ممکن استبه دو صورت انجام بگیرد: مخفیانه و آشکار.
در هنگام تضییع حقوق خدا و یا حقوق شخصى
اما آن جایى که کسى رفتار غیراخلاقى در رابطه با خدا و یا در رابطه با شخص خودش داشته باشد و این کار هم مخفیانه انجام بگیرد در این جا دو ارزش در مقابل هم قرار مىگیرد و عملا تضادى حاصل مىشود; یعنى از یک طرف، ما مىدانیم که اجمالا نسبتبه رفتار دیگران نباید بىتفاوت باشیم و افراد در نظام اسلامى موظفند که نسبتبه عمل دیگران کم و بیش نظارتها و عکسالعملهایى داشته باشند; یعنى همان چیزهایى که در لزوم ارشاد و دعوت به خیر و تواصى به حق و امر به معروف و نهى از منکر مطرح است و باید سعى کرد که خطاکار را از کار زشتبازداشت، و از طرف دیگر، چون کار پنهانى است و نمىخواهد کسى مطلع بشود رعایت کرامت انسان و حفظ عرض و آبروى او اقتضا مىکند که به رویش نیاورند، چون خداى متعال راضى نیست که بندهاى، هر چند گنهکار، آبرویش ریخته شود. پس از یک سو، حفظ آبرو و حیثیت آن شخص لازم است و نباید رازش را کشف کرد و آبرویش را ریخت، و از سوى دیگر مىبایست او را معالجه کرد.
در صورتى که بتوان بین این دو ارزش جمع کرد; یعنى کارى کرد که خطاکار، متنبه بشود و دست از کار زشتش بردارد بدون این که آبرویش، حتى نزد شخص ارشاد کننده بریزد در این صورت، اشکالى پیش نمىآید. چنان که اگر بتوان او را راهنمایى کرد که کتابى بخواند، از موعظهاى استفاده کند، یا خودش کلیاتى را برایش مطرح نماید، و بدون این که به او بگوید من مىدانم که تو مرتکب کار زشتى هستى زیانها و عواقب آن کار را برایش بیان کند هم آبرویش نریزد و هم متنبه بشود. ولى غالبا این کار میسر نمىشود و در بسیارى از موارد هست که اگر انسان بخواهد طرف را ارشاد بکند خواه ناخواه متوجه مىشود که او از گناهش اطلاع دارد. بدون شک نباید کارى کرد که شخص ثالثى از این جریان مطلع بشود و کسى که گناه محرمانهاى انجام داده نباید سرش را نزد دیگران فاش کرد اما سوال این است که آیا سزاوارتر است اظهار کند که من اطلاع دارم از این گناهى که مرتکب شدهاى؟ یا سخنى بگوید که طرف بفهمد که رازش نزد او فاش شده است؟ در صورتى که راه اصلاح او منحصر به چنین گفتار و رفتارى باشد مصلحت نجات او مقدم است چون خودش در واقع اطلاع پیدا کرده است و نزد شخص ثالثى هم راز او را کشف نمىکند و اگر بکلى سخنى نگوید شخص گناهکار به گناه خودش ادامه مىدهد و موجب هلاکش مىشود، در این جا باید او را از مهلکهاى که در شرف وقوع در آن است نجات داد ولى باید دقت کرد هر قدر ممکن است آبرویش حفظ بشود و موجبات شرمسارى و رسوایى او فراهم نگردد.
اینها ظرافتهایى است که باید در مقام عمل به آن توجه داشته باشیم مبادا موقعى که مىخواهیم کسى را ارشاد کنیم خودمان مرتکب گناهى بشویم.
در هنگام تضییع حقوق افراد جامعه
اما آن جایى که مربوط به حقوق دیگران مىشود، اگر مربوط به حق یک یا چند فرد باشد یک حکمى دارد و در صورتى که مربوط به حق کل جامعه و نظام جامعه باشد حکم دیگرى. کسى اختلاس کرده و از فرد یا افرادى مالى را مخفیانه غصب کرده است درباره چنین شخصى با چند مساله، مواجه هستیم اموال کسانى مورد تجاوز قرار گرفته در حالى که خودشان هم متوجه نیستند ما چگونه مىتوانیم عمل کنیم و لااقل جلو تکرارش را بگیریم؟
مساله دیگر درباره شخص مرتکب است که چگونه باید با او برخورد کرد؟ تامین حقوق دیگران گاهى به این صورت میسر است که انسان بدون این که به محاکم مراجعه کند و دیگران را در جریان قرار بدهد، مىتواند اموال یا حقوق تضییع شده را استیفا کند; مثلا مال مغصوب در اختیار شخص ثالثى است و او قدرت دارد که آن را به صاحبش برگرداند در این جا اشکالى پیش نمىآید، زیرا مىداند که این مال غصبى است و صاحبش را هم مىشناسد و رساندن به او هم هیچ اشکالى را ایجاد نمىکند; نه باعث این مىشود که آبروى غصب کننده ریخته بشود، و نه مفسده دیگرى را ایجاد مىکند، این کار را حتما باید کرد.
اما هنگامى که انسان مىبیند که کسى اختلاس یا دزدى مىکند یا کارهاى منافى با عفت مرتکب مىشود چه باید کرد؟ شاید ابتدا به ذهن برسد که خوب است افشاگرى کند و طرف را معرفى کند و به مجازات برساند. البته در این که فىالجمله مىتوان چنین کارى را انجام داد، شکى نیست; یعنى به محاکم و به مقامات صلاحیتدار اطلاع داد تا او را مجازات کنند، مثلا کسانى شاهد انجام عملى باشند و نزد قاضى شهادت بدهند و قاضى حکم بکند و حد بر او جارى نماید، ولى از تربیت اسلامى و دستورالعملهایى که در این زمینه هست استفاده مىشود که این کار مطلقا مطلوب نیست; یعنى چنین نیست که هر کس اطلاع پیدا کرد از این که دیگرى مرتکب کبیرهاى شده یا به حقوق دیگران تجاوز کرده خوب است که برود شهادت بدهد و او را به مجازات برساند بلکه مىبینیم در بعضى از موارد طورى است که این کار موجب مجازات براى خود شاهد مىشود; مثلا اگر سه نفر عادل ببینند عمل زنایى انجام گرفته و بروند شهادت بدهند و شاهد چهارمى نباشد بر هر سه نفر ایشان حد جارى مىشود. از این دستور اسلام مىتوان استفاده کرد که اسلام راضى نیستبه این که زود اسرار مردم فاش بشود البته باید جلو مفاسد گرفته بشود اما به ترتیبى که خود اسلام مقرر کرده است. از این دستور اسلام استفاده مىشود که چهار نفر بودند و رفتند شهادت دادند اشکالى ندارد، اما اگر کمتر بودند نباید این کار را بکنند اگر سه نفر از ارتکاب چنین کارى مطلع شدند هر سه باید کتمان کنند.
اما نسبتبه شخص ذىحق; مثلا شوهر زن زناکار، یا کسى که مال از او اختلاس شده، آیا مىبایستبه شوهر اطلاع دهند یا به صاحب مال بگویند که فلانى مال تو را دزدیده استیا نه؟ بدون شک اگر استیفاى حق متوقف بر اینها نباشد چنین کارى را نباید کرد تا بىجهت راز مسلمانى فاش نشود اما اگر استیفاى حق متوقف بر این باشد و جز این راهى نداشته باشد در این جا گفتن به او اشکالى ندارد، اما آیا واجب استبراى این که مالش از بین نرود ما به او بگوییم که فلان کس مال تو را برداشته است؟ ظاهرا دلیلى بر لزوم این کار نداشته باشیم مگر این که سکوت در این موارد موجب شیوع فساد شود و به هر حال، حل این مسائل به عهده فقه است.
و اما نسبتبه خود شخصى که مرتکب گناهى مىشود وظیفه داریم که او را ارشاد کنیم. در این جاست که اگر رازش افشا نشده ما حتى نباید به روى خودش هم بیاوریم که ما مىدانیم تو مرتکب گناه شدهاى; عینا مثل همان مساله اولى است و پیچیدگى مساله دوم به خاطر این است که جهات مختلفى دارد: یکى کیفیت ارشاد آن شخص و بازداشتن او از گناهى که مرتکب شده و اصلاح این مرض نفسانى که پیدا کرده است و در این جهتبا صورت اول، مشترک است، و یکى حیثیت استیفاى حق دیگران است که چگونه باید استیفا کرد، و یکى دیگر این که آیا باید کارى کرد که به مجازات برسد یا نه؟ و گفتیم در یک صورت هست که باید این کار را کرد و آن صورتى است که اگر کارش افشا نشود به مجازات نرسد یقین داریم که این کار را تکرار خواهد کرد و موجب یک مفسده اجتماعى بزرگ مىشود.
و اما در صورتى که گناه علاوه بر این که موجب شقاوت و هلاکت معنوى گناهکار مىشود به ضرر نظام جامعه هم باشد; یعنى ضررش تنها منحصر به یک فرد و دو فرد نباشد بلکه اساس اجتماع صالح اسلامى را به هم مىزند در این جاست که حتما ىبایستبه هر قیمتى باشد جلوگیرى کرد و حتى در این مورد است که تجسس هم فىالجمله جایز است، زیرا در جایى که احتمال داده شود که کسانى مىخواهند علیه نظام جامعه توطئه کنند حتى به احتمالش هم مىبایست ترتیب اثر داد; یعنى در مقام تحقیق برآمد چه رسد به این که علم داشته باشیم به این که کسانى در صدد چنین کارى هستند. البته تاکید مىکنم که جواز تجسس بستگى به نظر حاکم و ولى امر دارد و باید به دستور او انجام بگیرد و الا تجسس ابتدایى از کار مومنین جایز نیست و قرآن کریم صریحا نهى فرموده است: "و لاتجسسوا" و در مواردى که حاکم به خاطر مصالح کل نظام لازم مىداند که این کار انجام بگیرد استثنایى است که به دلیل عقلى و نقلى ثابت مىشود. این یک بخش از مسائل اخلاقى است که فهرستوار گفته شد و مىبایست در اطراف فروع و جزئیاتش دقت فقهى کافى بشود.
انگیزههاى امر به معروف و نهى از منکر
نکتهاى که اصولا درباره هر نوع ارشاد و امر به معروف و امثال اینها مطرح مىشود این است که گاهى در اثر هواهاى نفسانى و وسوسههاى شیطانى این کارها درست انجام نمىگیرد; مثلا کسى کینه یا کدورتى با شخص دیگرى دارد و مىخواهد آبرویش را به بهانه امر به معروف و نهى از منکر بریزد، با همین انگیزه در مقابل مردم سر او را فاش مىکند یا با او برخورد تندى مىکند و اسمش را مىگذارد امر به معروف یا نهى از منکر. گاهى نیز هواى نفس به صورت خفىترى تاثیر مىکند و مثلا محرمانه با طرف صحبت مىکند اما این صحبت کردنش به اصطلاح "اصل مثبت" است; یعنى مىخواهد به او بگوید که من از تو بهترم و مىخواهد شخصیتش را در مقابل خودش خرد کند. در واقع مىخواهد به او بگوید که من اطلاع دارم از این که تو مرتکب فلان گناهى مىشوى و گاهى در لفافه و گاهى صریحا به طرف مىفهماند که من از گناه تو اطلاع دارم. چنین برخوردى کمترین ضررش این است که آن فایدهاى را که باید خود شخص از امر به معروف ببرد نخواهد برد، زیرا هر ارزش اخلاقى تابع نیت است و اگر در عمل خیرى نیت انسان فاسد باشد این عمل براى او هیچ فایدهاى ندارد هر چند حسن فعلى داشته باشد اما براى فاعل هیچ نتیجهاى را در بر نخواهد داشت. به علاوه ممکن است موجب گناهى براى ارشاد کننده شود که آبروى مومنى را مىبرد یا او را خجل و شرمسار مىکند.
امر به معروف و نهى از منکر
رسول خدا صلى الله علیه و آل ه و سلم: "و اذا لم یامروا بالمعروف و لم ینهوا عن المنکر و لم یتبعوا الاخیار من اهل بیتی، سلط الله علیهم اشرارهم فیدعو عند ذلکخیارهم فلا یستجاب لهم". هرگاه مردم امربه معروف و نهى از منکر را ترک نمایند و ازنیکان خاندان من پیروى نکنند خداوند بدانشان را بر آنان مسلطگرداند، در این هنگام خوبان ایشان دعا کنند ولى دعایشانمستجاب نشود.
رسول خدا صلى الله علیه و آله: "لا یزال الناس بخیر ما امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر وتعاونوا على البر فاذا لم یفعلوا ذلک نزعت عنهم البرکات و سلطبعضهم على بعض، و لم یکن لهم ناصر فی الارض و لا فی السماء." مردم همواره در خیر و برکتاند تا هر زمان که امر به معروف ونهى از منکر کنند و یکدیگر را بر کار خیر کمک رسانند پس هرگاه آن را به جا نیاورند برکات از آنان سلب گردد و گروهى برگروه دیگر مسلط شود به طورى که براى آنان یاورى نه در زمینباشد و نه در آسمان.
امام على علیه السلام: "و امر بالمعروف تکن من اهله و انکر المنکر بیدک و لسانک وباین من فعله بجهدک و جاهد فی الله حق جهاده و لا تاخذک فیالله لومه لائم و خض الغمرات للحق حیث کان." [فرزندم حسن] به کار نیک امر کن تا در شمار نیکوکاران درآیى وبه دست و زبان کار ناپسند را زشتشمار و از آن که کار ناپسندکند با کوشش خود را دور بدار. در راه خدا بکوش، چنان که شاید،و از سرزنش ملامتگرانتبیمى نداشته باش براى حق به هر دشوارىهرجا بود وارد شو.
امام على علیه السلام: "ان الله تبارک و تعالى لم یرض من اولیائه ان یعصى فی الارض وهم سکوت مذعنون لا یامرون بالمعروف و لا ینهون عن المنکر، فوجدتالقتال اهون علی من معالجه الاغلال فی جهنم". همانا خداوند از اولیاء خود نپسندیده که معصیت او در زمینبشود و آنها ساکت و آرام باشند و امر به معروف و نهى از منکرنکنند، پس پیکار را از تحمل غلهاى جهنم آسانتر یافتم.
امام على علیه السلام: "قوام الشریعه الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و اقامهالحدود." شالوده دین بر امر به معروف و نهى از منکر و برپا داشتن حدودالهى استوار است.
امام على علیه السلام: "ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر لا یقربان من اجل ولا ینقصان من رزق و افضل ذلک کلمه عدل عند امام جائر." امر به معروف و نهى از منکر مرگ را نزدیک نمىسازند و از رزق وروزى نمىکاهند و برتر از همه اینها سخنى عادلانه است نزدپیشوایى ستمپیشه.
امام على علیه السلام: "فان الله سبحانه لم یلعن القرن الماضی بین ایدیکم الا لترکهمالامر بالمعروف و النهی عن المنکر فلعن الله السفهاء لرکوبالمعاصی و الحلماء لترک التناهی." همانا خداوند سبحان مردم دوران گذشته را که پیش از شماینداز رحمتخود دور نفرمود، جز براى آن که امر به معروف و نهى ازمنکر را ترک کردند. پس خداوند بىخردان آنان را لعنت کردبه خاطر نافرمانى کردن و خردمندان را به (گناه) ترک نهىیکدیگر.
امام باقر علیه السلام: "ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فریضه عظیمه تقام بهاالفرائض و تامن المذاهب و تحل المکاسب و ترد المظالم و تعمرالارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر." امر به معروف و نهى از منکر دو فریضه بزرگ الهى است که دیگرفرائض با آنها بر پا مىشوند و به وسیله آنها راهها امن مىگرددو کسب و کار مردم حلال مىشود و حقوق افراد بدیشان بازگرداندهمىشود و در سایه آن زمینها آباد و از دشمنان انتقام گرفتهمىشود و در پرتو آنها همه کارها رو به راه مىگردد.
امام صادق علیه السلام: "قال رسول الله صلى الله علیه و آله: ان الله عز و جل لیبغض المومن الضعیف الذی لا دین له، فقیل له: و ما المومن الذی لا دین له؟ قال: الذی لا ینهى عن المنکر". پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: خداى عز وجل نسبتبه مومن ضعیف و سستى که دین ندارد خشمناکاست. پرسیدند: مومنى که دین ندارد کدام است؟ فرمود آن که نهىاز منکر نمىکند.
امام صادق علیه السلام: "اذا راى المنکر فلم ینکره و هو یقدر علیه فقد احب ان یعصىالله و من احب ان یعصى الله فقد بارز الله بالعداوه." اگر کسى کار ناپسندى را ببیند و با داشتن توانایى، آن را زشتنشمارد، دوست داشته باشد که خداوند عصیان شود و هر که دوستباشد که خداوند عصیان شود، به دشمنى با خدا پرداخته است.