موضوع:تشیع در نه فرقه ومبارزه با بیداری اسلامی
استاد راهنما: استاد غفوری
تهیه کننده گان:
موسی بشارت جهان اباد8700742
میثم الماسی8700682
دیماه 87
دانشکده منابع طبیعی اردکان
فهرست
مقدمه……………………………………………………………3
پیچیدگی های علمی- بساطت علمی………………………………..4
پیچیدگی و سخت گیری مذهبی…………………………………….6
فرقه ای نگاه کردن………………………………………………..8
عدم تعادل………………………………………………………10
عدم درک شرایط زمانی ومکانی…………………………………….11
اوصاف مومنین در کلام امیر المومنین……………………………….13
مبارزه با بیداری اسلام…………………………………………………………………………30
تشیع آیین نه فرقه
امام جعفر صادق(ع)فرمود:
مقدمه
سابقه شیعه شناسی به معنای علمی و جدی آن در دوره اخیر، به تلاش های علامه فقید مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی بر می گردد که آثار و احوال علمای شیعه را از لابه لای گرد و غبار کتابخانه ها با جستجو و تتبع در کتابخانه های عمومی و شخصی بلاد مختلف بیشتر در بعد کتابشناسی معرفی کرد. الذریعه یک قدم عالمانه بسیار اساسی و مهم بود. یک بار مرور کردن الذریعه، انسان را با مجموعه تشیع و تنوع فکری آن در دوران مختلف تاریخی بسیار آشنا می کند. طبقات اعلام الشیعه او هم از زاویه دیگر چهره مخفی بسیاری از علمای شیعه را آشکار کرد .
مرحوم سید محسن امین با تالیف اعیان الشیعه و پسرش مرحوم سید حسن با دایره المعارف شیعه قدم های بسیار اساسی و خوبی برداشتند. در شکل محدودتر، تاسیس الشیعه اثر مرحوم سید حسن صدر کاری ارزشمند است.
الغدیر علامه امینی به عنوان یک تتبع گسترده برای شناساندن تاریخ تشیع، منهای بحث هایی که درباره امامت و سایر مباحث دارد بسیار مهم است. حقیقت این است که تاکنون مانند این آثار بزرگ دیگر تالیف نشد و مقدار زیادی کار معطل مانده هست. البته تب و تاب سال های اول انقلاب هم مانع از این بود که کار به شکل علمی پیش برود. حوزه قم هم چنین طاقتی در این قبیل مباحث نداشت. آگاهیم که سنت علمی نجف در مقایسه با قم، به مراتب قوی تر بود. حتی سنت علمی شیعه در لبنان، در آن شرایط به لحاظ سابقه از قم قوی تر بود.
بسیاری از شخصیت های نجف و لبنان با محافل فکری جدید مصر، کشورهای عربی و حوزه نجفیک نوع تقابل و داد و ستد علمی داشتند.
در سال های اخیر کارهای کوچک و مقالات متعدد برای روشن کردن گوشه ها و زوایای تاریخ و عقاید شیعه و سوابق و پیشینه آن، تالیف شده است، اما در حدّ آن آثار بزرگ، متاسفانه کار قابل اعتنایی نداریم.
نکاتی که خواهد آمد، بیشتر مربوط به "موانع و دشواری های موجود در سر راه گسترش تشیع آن هم بر اساس تجربه تاریخی و نیز برخی گشت و گذارها در بلاد اسلامی است. ما می توانیم یک بار گذشته خود را مرور کنیم و از لحاظ تاریخی ببینیم در چه شهرها و مناطق توفیق داشته ایم و عوامل آن چه بوده است. یک بار نیز می توانیم در زمان خودمان جوامع شیعی را در کشورهای مختلف عربی و غیر عربی بررسی کنیم و ببینیم که جوامع شیعی با چه مشکلاتی روبه رو هستند؛ فهم آنها از تشیع چه اندازه است؛ نسخه-ای از تشیع که در آن جا حکومت می کند و عالمان آن منطقه مروج آن نسخه هستند چه تفاوتی با نسخه تشیع در قم و نجف دارد و برای رسیدن به یک گفتمان مشترک و فراهم کردن زمینه های گسترش تشیع چه راهکارهایی وجود دارد. مهم بیان گوشه ای از دشواریهاست و این که چرا با آن هم نقطه قوت نمی توانیم به طور جدی از پوسته خود درآییم و گستره بیشتری را زیر نفوذ فکری معارف اهل بیت (ع) درآوریم.
الف: پیچیدگی علمی – بساطت علمی
این نکته را با این پرسش مطرح می کنیم که چرا اسلام در جامعه ایرانی به سرعت منتشر شد و آیین زرتشتی از میان رفت؟ اهمیت این پرسش با توجه به این نکته روشن می شود که معمولا در تاریخ ادیان و تاریخ تمدن، سخت ترین پیچ های تاریخ را تغییر آیین و مذهب می دانند؛ یعنی ممکن است مردم حکومت را از دست بدهند و بسیاری از چیزها را کنار بگذارند اما دین، آیین ها و باورها وسنت هایشان را نگه می دارند.
چطور شد که اسلام در جامعه ایران به سرعت منتشر شد؟ نه فقط در ایران و بین زرتشتی ها، حتی بسیاری از مسیحی ها در غرب دنیای اسلام، در مناطق تحت سلطه روم شرقی و بسیاری از بت پرست ها در نقاط مختلف، اسلام را راحت قبول کردند.
یک بحث، مسال حقانیت اسلام، خدایی بودن آن و تقدیرات الهی و چیزهایی نظیر آن است؛ ولی در قرآن، از پیغمبرانی سخن به میان می آید که تا آخر عمرشان، آیینشان از محدوده محل سکونت شان هم فراتر نرفت، درست به خاطر این که شرایط سیاسی و اجتماعی اهمیت خاص خود را در تبلیغ یک آیین دارد، همچنین نوع مبلغانی که اطراف پیامبران بودند (از حواریون و سایرین) و تلقی و برداشت آنها از دین جدید، نهایت اهمیت را دارد.
معمولا ایران شناسان معاصر – چه غربی و چه داخلی- به یک نکته اشاره می کنند و آن بساطت اسلام به لحاظ فکری، همه فهم بودن و همه پسند بودن اسلام است. این که اسلام آن چنان پیچیدگی علمی و فکری ندارد که کار را برای مردم دشوار کند. برای مردم آن روزگار اصول و فروع و احکام اسلام، هم جنبه انسانی داشت و هم قابل فهم بود؛ لازم نبود کسی برای تفهیم اسلام به مردم تلاش بسیار کند. این همه فهم بودن و همه پسند بودن دین اسلام، در سرعت انتشار آن بسیار موثر بود.
آیین زرتشتی در ایران قوی و قدرتمند بود و حکومت از آن جانبداری می کرد. سلسله ای از روحانیون حامی دین و حکومت بودند، ولی با ظهور اسلام و "شریعت سمحه و سهله" آن، آیین زرتشتی زمینه اش را از دست داد و جایش را با اسلام عوض کرد.
این بساطت اگر قدری پیچیده شود، پیرایه هایی به آن ضمیمه شود و زیور و زینت هایی به آن افزوده گردد، به تدریج محبوبیت خود را از دست می دهد. برای نمونه، وقتی قرار باشد کسی برای فهم تشیع، نیازمند آن باشد که به صد اصل و دویست فرع معتقد باشد و ما نتوانیم این بساطت را حفظ کنیم قاعدتا با مشکل مواجه می شویم. این به شیوه های ارائه ما باز می گردد و نه به حقانیت شیعه که آن را پذیرفته ایم.
با توجه به این نکته، باید پرسید: آیا امروز تشیع بسیط و قابل فهم است و با سه، چهار یا پنج اصل، حقیقت آن تفهیم می شود، یا آن قدر عقاید مختلف به آن افزوده و پذیرفته شده و مخالفت با آنها مشکل زا شده که شما وقتی می خواهید این مجموعه را بیان کنید قادر نیستید بساطت آن را حفظ کنید؟ این نکته کلی، امروزه هم درباره اسلام قابل تامل است و هم درباره تشیع.
این نکته از چشم محققان دور نمانده است که یکی از دلایلی که معتزله هیچ وقت نتوانستند در دنیای اسلام نفوذ مردمی و توده ای داشته باشند، این بود که عقایدشان را با توضیحات عقلی، پیچ در پیچ، مبهم و مشکل ارائه می کردند؛ آن قدر که حتی عالمان هم از فهمیدن آن عاجز بودند، خواندن نوشته های قاضی عبد الجبار و دیگران، شاهد بسیار خوبی بر این نکته است. به همین خاطر نفوذ معتزله عملا فقط در محافل علمی، مدارس و بین نخبه ها ماند و هیچ وقت نتوانست بین مردم رواج پیدا کند.
آنچه مهم است این که مذهب بایستی به یک لقمه لذیذ تبدل شود؛ به یک مجموعه بسیط و غیر پیچیده. نه چندان پیرایه داشته باشد که کار را دشوار وتحمل را سخت کند و نه چندان با شاخ و برگ های عقلی و خردگرایی، شدید وپیچیده شده باشد. باید بتوان در یک حوزه مختصر، تمام اصول و فروع آن را بیان کرد. تردید ندارم که یکی از دلایل عدم موفقیت روشنفکری های دینی اخیر همین زبان پیچیده آن است که به نوعی ادای معتزله را در می آورد.
ب: پیچیدگی و سختگیری مذهبی
خوارج، جاذبه های زیادی داشتند. هیچ کس نمی تواند منکر شود که غیر از قصه نهروان، بعدها خوارج حرف هایی می زدند که می توانست مقبولیت عمومی داشته باشد. آنها نوعا افرادی بودند زاهد پیشه، ضد اشرافیت، ضد ظلم و ستم و به لحاظ اعتقادی،
قرآن گرایی شدیدی از خود نشان می دادند؛ اما هیچ وقت نتوانستند جایگاه قابل ملاحظه ای را در دنیای اسلام به خود اختصاص دهند. در حال حاضر نیز جز در دو نقطه، شمال افریقا و عمان در حاشیه جنوبی خلیج فارس، تمام آن میراث از بین رفته و هیچ جای توسعه هم ندارد و اصلا از مجموعه مذاهب اسلامی حذف شده تلقی می شود.
دلیل این مساله چیست؟ یک عامل بسیار اساسی، سختگیری مذهبی است. این مساله را در کنار رشد مذهب حنفی در شرق اسلامی و دقیقا شرایطی که ابوحنیفه برای سهل شدن دین ایجاد کرد، بگذارید. فتوای ابوحنیفه که نماز را می توان فارسی خواند یا این که هر کس شهادتین را بگوید مسلمان است و لازم نیست نمازش را صحیح بخواند و فتواهایی از این دست، و نوعی ارجاء کلامی و فقهی، در گسترش حنفی گری بسیار موثر بود. من در اینجا کاری به درستی و یا نادرستی این باورها ندارم بلکه یک تجربه تاریخی را بیان می کنم.
در مقابل این سهل گیری، سختگیری خوارج بود که مرتکب کبیره را کافر و کشتن او را واجب می دانستند و می گفتند هر کس با ماست بایستی همه زندگی خود را رها کند و بیاید در دارالهجره ما و از صبح تا شب مشغول مبارزه یا عبادت باشد. خوارج حتی اگر نفر بودند باورشان این بود که باید در مسجد شورش کنیم.
برخی از این رفتارهای خوارجی را الان هم در بعضی از نقاط جهان اسلام می بینیم، همه اینها سبب شد که خوارج منکوب شوند، از بین بروند و به هیچ وجه آن شعارهای پرجاذبه شان نتواند زمینه داشته باشد.
بنابراین فکر نکنید برای رواج تشیع کافی است ما شعار عدالت بدهیم، یا حتی شعارهای زهدگونه بدهیم. ما باید بر اساس همان میراثی که از ائمه هدی (ع) رسیده است، آن جنبه های انسانی را در نشر تشیع نشان دهیم.
هر نوع سختگیری مذهبی، به هر شکل، تئوریک باشد یا فقهی، و نیز کنترل های سخت بر جامعه، مانع رشد یک مذهب است. در این زمینه به اقل چیزها باید اکتفا کرد. این که ناظرید مرجئه در قرن دوم و سوم بخش زیادی از جهان اسلام را گرفتند، دلیلش همین است. تصور نکنید تعریف مرجئه و ارجاء به معنای گروه یا عقیده ای است که می گوید هر کس گناه هم بکند برای ایمانش اشکال ندارد. آن مطالب واهی در کتاب های ملل و نحل در تعریف مرجئه آمده است. آن چیزی که در عالم خارج اتفاق افتاد این بود که مرجئه می گفتند شما وقتی شهادتین را بگویید برای ایمانتان کافی است؛ این طور نیست که اگر ذره ای تخطی کردید، یا گناه کبیره ای مرتکب شدید، کافر و از مذهب خارج شده-اید. شما وقتی دایره را ضیق و فضا را تنگ کردید و مثل خوارج نگاه کردید، باید انتظار داشته باشید که آئین تان در یک محدوده بماند و گسترش نیابد.
یکی از دلایل شکست بنی امیه هم همین سختگیری های مذهبی بود که بهانه های دیگری داشت. اگر حوادث سال های 70 تا 120 هجری – غیر از عصر عمربن عبدالعزیز- را بخوانید می بینید که بنی امیه خیلی سختگیری مذهبی نشان می دادند و فرد تازه مسلمان شده را آزمایش می کردند که نماز را درست می خواند یا نه؛ اگر درست نمی خواند از دین خارج است. آنها حتی معاینه طبی از تازه مسلمانان می کردند که مثلا اگر مسلمان شده اند، ختنه کرده اند یا نه.
مقایسه من فقط در حیطه خوارج و حنفیان و گسترش آنها در شرق ایران بود. با این که کرمان، سیستان و بخش های جنوبی ایران در قرن دوم، تقریبا زیر سلطه خوارج بود و دارای دولت بودند (یعقوب لیث متهم بود که با خوارج بوده) ولی از بین رفتند و فقط گوشه هایی از دنیا که هیچ خاصیتی نداشت برای آنها باقی ماند.
یکی از دلایلی که امروزه وهابیت باهمه تبلیغات گسترده و صرف هزینه بسیار، گسترش پیدا نمی کند، همین سختگیری های خوارج گونه است. آنها مرز بین کفر و ایمانشان بسیار سنگین است و قابل تحمل نیست. نفوذ وهابی ها البته کم نیست، اما شاهدیم که جهانگیر نیست، زیرا سختگیری و محدودیت بسیار جدی است.
ج : فرقه ای نگاه کردن
نکته سومی که اهمیت دارد این است که آیا ما واقعا تشیع را یک فرقه می بینیم یا مذهبی که برای هدایت عامه مردم است. در واقع، وقتی ما شیعه را اسلام اصیل می دانیم و شعار آن را ترویج هدایت و اخلاق می دانیم، آیا درست است که آن را به یک فرقه تبدیل کنیم و تمام مباحث مذهبی مان را روی وجوه فرقه ای خلاصه کنیم؟
تبدیل شدن شیعه به فرقه، شبیه این است که شما مذهبی را در انحصار یک نژاد قرار دهید. البته در مَثَل مناقشه نیست. درست است که این جا بحث نژاد نیست، اما عملا چنین حالتی را پیدا می کند؛ مثل ارامنه که آداب خاصی دارند و از بقیه جدا هستند؛
هیچ نوع تبلیغی هم ندارند و اگر تبلیغی نیز بکنند کسی قادر نیست به آن طرف گرایش پیدا کند. یعنی ما هر چه قدر محدودیت ها و انحصارات تشیع را بیشتر کنیم، شیعه را به فرقه نزدیک تر می کنیم. در جوامعی که شیعیان در اقلیت اند، مجبور شده اند هویت خود را حفظ کنند و برای این که تفاوت های خود را با بقیه بگویند و به اصطلاح حفظ هویت کنند، مجبور شده اند نشانه ها، ویژگی ها، انحصارات و امتیازات خود را بیشتر کنند یا بیشتر جلوه دهند. این جوامع ارتباط های خانوادگی شان را با دیگران کاملا قطع می کنند؛ نه دختر به کسی می دهند ونه دختر می گیرند. در چنین جامعه ای شیعه در اقلیت است و درون گرا. در این صورت چه کسی رغبت می کند و اصولا می تواند بیاید و با آنها تماس داشته باشد؟ این بسیار مشکل است. شما از او متنفری، او از شما متنفر است و نمی تواند شما را درک کند؛ یعنی لقمه ای هستی که به دهان او طعم نمی دهی و می داند که اگر روزی هم وارد شود، باید از همه زندگی اش قطع امید کند. اگر ما در فکر توسعه تشیع نیستیم، ایرادی ندارد. می توانیم یک اقلیت درون گرا و دربسته بمانیم. می توانیم هر روز بخش های جدیدی را برای جدا شدن بیشتر از دیگران به این مذهب اضافه کنیم. امروزه گاه شاهدیم چیزهایی که قبلا وجود نداشته و جزو اصول و فروع نبوده، جزء مسلمات شده است. اگر کسی به آنها اعتقاد نداشته باشد، حتی از بین خودمان هم بیرونش می کنیم و او را نمی پذیریم. سخت گیری را به حدی زیاد می کنیم که این فرقه ناجیه به جمع بسیار اندک و مشخصات بسیار نادری تبدیل می شود. متاسفانه برخی گروه ههای داخلی را می بینیم که رفتارشان چنان است که گویی بعضی از بزرگان را هم شیعه خالص نمی دانند و فکر می کنند ایمان آنها ضعیف است.
جامعه ای که از تشیع یک فرقه بسازد، نمی تواند آن را بسط دهد، بلکه هر روز کوچک تر و اختلافات درونی اش بیشتر می شود؛ یکی شیخی و دیگری اخباری می شود و … در مواقع حساس اگر به جان هم بیفتند اوضاع بدتر شده و باز هم فرقه گرایی بیشتر در درون آن پدید می آید.
سیاست مذهبی ما باید این باشد که مذهب تشیع را به اصل و متن اسلام تبدیل کنیم؛ به طریقی که وسیله هدایت عمومی باشد. تشیع اساس اسلام و متن آن است نه یک فرقه از آن. لازمه این کار آن است که ما مذهب شیعه را به یک آیین و دین همه پسند و مقبول تبدیل کنیم.
دین چیزی نیست که هر روز بتوان محتوایش را عوض کرد و چیزی بر آن افزود. در آن صورت خواهند گفت که اینها به مسائلی باور دارند که ریشه در اصل ندارد. یک حزب معمولی حتی مرامنامه اش را به این سادگی عوض نمی کند. البته سران یک دین ممکن است بعد از صد سال جمع شوند و اصلاحات مختصری با احتیاط تمام در مذهب بکنند. اینان باید مصلحت کلی نشر مذهب را در نظر داشته باشند. آنان باید توجه داشته باشند که ما در مذهب تشیع چه تصویری در اذهان عمومی مردم خودمان، سایر مسلمانان و حتی نامسلمانان داریم؟
یک نکته مهم تر این است که تبیین این عقاید و رسمیت بخشیدن به آنها کار کیست. جمع بندی نهایی را چه کسی انجام می دهد. عقاید چه کسانی به عنوان عقاید رسمی شیعه شناخته می شود؟
ما بحث اجتهاد را مطرح می کنیم و آن را از امتیازات مذهب شیعه می دانیم ولی همه مان توجه داریم که چقدر از این سوء استفاده می شود و چه کسانی به عنوان مجتهد حرف هایی می زنند که فهم عمومی نمی تواند آنها را بپذیرد. وقتی مراکز رهبری فکری متعدد شود و همسانی و یک تعریف دقیق و جامع نباشد، تکلیف غیر شیعه معلوم نیست. ممکن است تصور شود که چنین کاری (همسانی و عدم نقد و مراکز رهبری فکری) به بسته شدن باب تحقیقات منجر می شود، اما باید توجه داشت که این دو از هم جداست. باب تحقیقات باید ظرفیت خود را داشته باشد و جامعه هم آن تحقیقات را تحمّل کند، اما مردم به لحاظ مذهبی – چه شیعه و چه غیر شیعه – باید تکلیف خود را با عقاید رسمی بدانند.
اگر بنا باشد مذهب شیعه را به دیگران معرفی کنیم، به یک اجماع نهایی داخلی و درونی برای عرضه بیرونی مذهب نیاز داریم . این اجماع نهایی وقتی قابل تصور است که لااقل در اصول بسیط و اولیه، به یک توافق دست اولی برسیم و محدوده ای را بپذیریم و برای صدق تشیع بر کسی که به آن اصول معتقد است، به همان مقدار بسنده کنیم.
برای مثال در سال های 1310 تا 1312 راجع به "رجعت" در تهران و قم بحثی مطرح شد و تقریبا می رفت که به آشوبی تبدیل شود. از مرحوم آیت الله حائری موسس حوزه علمیه قم در این باره استفتا کردند و ایشان خیلی راحت نوشت: اگر کسی اعتقادی به رجعت نداشته باشد، او را از تشیع خارج نمی کند. بعد از آن آشوب خوابید. بعدها تحمل کم و کمتر شد. وقتی دایره، محدود و تحمل کم شد، باید انتظار داشت که برخی از این افراد همه چیز را خراب می کنند و مشکلی ایجاد می کنند که همه باید جمع شوند تا آن را حل کنند.
وقتی ما خودمان به جمع بندی برسیم، در خارج از حوزه تشیع می توانیم حرفی برای گفتن داشته باشیم. اما وقتی خودمان جمع بندی نداریم نمی توانیم انتظار داشته باشیم که در میان جامعه غیر شیعه حرف مهمی برای گفتن داشته باشیم.
د: عدم اعتدال
نکته دیگری که لازم است باز از روی تجربه های تاریخی به آن اشاره شود، راجع به شیخ مفید و مهم تر از او شیخ طوسی و پسرش ابوعلی و آمدن شاگردان آنها به شهر ری است. چیزی که باعث شد برای نخستین بار، شهر ری که مرکز ثقل سنی های شافعی و حتی حنفی بود، بدون درگیری به مرکز امامی ها بدل شود، رواج نگرش های اعتدالی و برخورد مسالمت آمیز موجود در مکتب نجف بود. هنوز هم در کتاب های اهل سنت، علامه حلی را شخصی معتدل که به صحابه بد نمی گوید، معرفی می کنند.
اوضاع ری به شکلی بود که سنی ها پای منبر علمای شیعه می نشستند و در محافل ادبی شیعه شرکت می کردند و گاهی بحث و مناظره هم داشتند. این درست زمانی بود که شافعی ها و حنفی ها در ری به جان هم افتاده بودند؛ اما شیعه ها مقبولیت داشتند و حرف های خودشان را به نحوی معتدل بیان می کردند. همین امر باعث شد، ری که مرکز ایران و چهار راه اصلی بود، برخورد معتدلی، تشیع را به صورت گسترده در آن حفظ و رواج دهد. اما امروز شاهدیم که کسانی در درون جامعه شیعه، تشیع را از حد اعتدال آن خارج کرده و نه تنها نزد دیگران آن را به گونه ای جلوه می دهند که از اعتبار کافی برخودار نیست، بلکه با سختگیری های داخلی هم کسانی را به بیرون هل می دهند. ناگفته پیداست که اگر برخوردها از موضع اعتدال نباشد و تعامل درستی وجود نداشته باشد، تشیع نمی تواند گسترش پیدا کند.
نمی خواهیم چنین نتیجه گیری کنیم که ما باید صرفا مصلحت اندیشی کنیم و تشیع را در هر محیطی قالب افکار و اندیشه هایی که در آن محیط وجود دارد در بیاوریم. به هر حال ما یک مرز اصلی داریم که توحید است و با شرک، قابل جمع نیست. همچنین معتقدات صریح و بسیار ارزشمندی داریم که باید آنها را حتما حفظ کنیم. اما باید توجه داشت که هر جامعه ای روشی را می پسندد و نمی توان برخلاف آن حرکت کرد. آدمی یا باید منزوی شود و اصلا حرف نزند و فقط خود را هدایت یافته ببیند و دیگران را از خوبی هایی که در اندیشه اش وجود دارد محروم کند و یا اگر خواست با کسی همزبان شود، باید این تجربه را حفظ کند و بداند که در بعضی محیط ها از بعضی افکار می توان کمک گرفت.
ه: عدم درک شرایط زمانی و مکانی
تشیع در ایران قرن هفتم و هشتم، غیر از این که از اهرم اعتدال استفاده کرد، از راه تصوف نیز وارد شد و آرام آرام تصوف را هم اصلاح کرد و بر آن مسلط شد و بخش های زیادی را از تشیع صوفیانه به تشیع فقاهتی تبدیل کرد. البته زمینه این کار نیز در ایران وجود داشت. این حسن کار ماست که زمینه دفاع از عرفان را هم داریم و می توانیم بخش هایی زیادی از مسلمانان و حتی نامسلمانان را در این فضا به سوی خود جلب کنیم. این در حالی است که وهابی ها به عکس ما هستند. آنان در هر جایی در دنیا وارد شده اند – خصوصا در آفریقا- اولین دعوایشان با گروه هایی بوده است که حلقه های ذکر و سماع و خانقاه داشته اند. آنها از اساس این گروه ها را بیرون می کردند و به اینان هیچ زمینه ظهوری نمی دادند.
تشیع، عرفان و میراث اخلاقی دارد، البته نه تصوف بازاری وحزبی. توجه به اخلاق، عرفان و ذکر و حتی استفاده از میراث عرفانی که در بخش عمده ای از فرهنگ شیعه وجود دارد، می تواند در بخش هایی از جهان اسلام موثر باشد.
نباید دید ما چنان تنگ باشد که همه راه ها را به روی ما ببندد و به شیوه وهابیت با آن خشکی و جمود، وارد شود و راه را قطع کند.
خوبی تشیع این است که یک مذهب تمام عیار است؛ یعنی از هر بخش از آن می توان بهره برد. در شیعه نگرش فقاهتی، زاهدانه، عارفانه و بحث های اخلاقی بسیار جدی داریم. شیعه وارث عقلانیت معتزله است و یک میراث معقول دارد. شیعه، عرفان ائمه را دارد و می تواند بدور از تصوف بازاری، جریان های عارفانه را در خود راه دهد. ما به تناسب این دور ه های مختلف تاریخی و افکار و اندیشه های موجود، درهر شرایطی باید از فرصت استفاده کنیم و آن را گسترش دهیم.
یکی از امتیازات ما دفاع ما از فلسفه و کلام عقلی است. این در حالی است که در سرتاسر کشور سعودی اجازه تاسیس رشته کلام را نمی دهند، ولی تشیع خیلی راحت می-تواند از راه علم کلام که محبوب مصری ها و بسیاری از مسلمانان نقاط دیگر است، اندیشه های خود را توسعه دهد. البته آنها یک نوع حدیث گرایی شدید دارند ولی در تشیع غیر از این که حدیث وجود دارد، میراث عرفانی و فلسفی هم هست و مهم تر این که همه نگاه ها به قم است که بتواند از این روش ها استفاده کند. همچنین طلاب ایرانی و غیر ایرانی که در قم تحصیل می کنند وقتی برمی گردند، باید به راحتی بتوانند ازاین روش ها در محیط خودشان به بهترین شکل استفاده کنند.
باید اعتراف کنیم که قمِ امروز، پویایی و تنوع خاص خود را دارد و این تنوع باید بتواند تحت رهبری فکری و مذهبی مراجع در نقاط مختلف، به تناسب، خوب عمل کند و لازم است که طلاب و روحانیون سایر شهرها و کشورهای مختلف ارتباط خود را با این مرکز حفظ کنند.
اوصاف مومنان در کلام امیر المومنین(علیه السلام)
امام جعفر صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که امیرالمومنین ، علی (علیه السلام) در حال ایراد خطبه و سخنرانی بود، مردی به نام همام عابد و خواپرست و ریاضتکش برخاست واظهار داشت: یا امیر المومنین! حالات مومن را برای ما به گونه ای وصف کن و شرح ده که گویا او را به چشم خود می نگریم.
حضرت در پاسخش فرمود: ای همام! همانا مومن، زیرک و هوشمند است؛ شادیش در چهره و اندوهش در درون می باشد؛ دلش از همه چیز پهناورتر و نزد خود از همه کس خوارتر است؛ ازهر چیز که نابود شدنی و فناپذیر است، گریزان؛ به هرچه خوب باشد پویان است؛ نه کینه توز است ونه حسود و نه پرخاشگر ونه دشنام گو و نه عیبجو و نه پشت سر بدگو؛ کبر و بزرگ منشی را زشت، و ریاست و شهرت طلبی را دشمن شمارد؛ غم و اندوهش طولانی و همتش بلند است.
او بسیار خموش، با وقار، ذاکر و یاد آور، شکیبا، شکرگزار، و از اندیشه در آینده خود غمناک و از نداشتن مال دنیا شادمان است؛ خلق و خویش هموار و طبعش خاکسار؛ وفایش پایدار و کم آزار است؛ نه دروغگو باشد ونه آبروریز.
چنانچه بخندد به سبک سری نباشد و اگر خشم کند، بی باک نگردد؛ خنده اش همچون تبسمی بر لبانش نقش بندد؛ وپرسش او برای آموختن و مراجعه اش برای فهمیدن باشد.
دانشش بسیار؛ بردباریش بزرگ؛ و پر مهر و محبت است؛ بی جهت نباشد و دلتنگ نگردد؛ و مستی و سرکشی نکند.
درهنگام قضاوت خلاف حق چیزی نگوید ودر علم خود راه ظلم و بیدادگری نپوید؛ او همچون سنگ خارا سخت و محکم است ( و به آسانی تحت تاثیر دیگران قرار نگیرد و از حق پا فرا ننهد)؛ و رنج و زحمت درکام او از عسل شیرین تر آید؛ نه احساس نیاز کند و نه بی تاب و نه سخت ونه لاف زن باشد؛ نه باری بر دوش دیگران و نه در جستجوی اسرار افراد باشد. به خوبی منازعه نماید؛ و با بزرگواری بازگردد؛ نه بی باک باشد و نه هتاک و نه زورگو؛ دوستی و رفاقتش خالص است و عهد شکن نمی باشد؛ اومهربان و بردبار و گمنام و کم هزینه خواهد بود.
در همه حال از خداوند عزوجل راضی و خشنود است؛ و با هوای نفسانی مخالف باشد؛ بر زیردستان خود سخت نگیرد؛ و آنچه را که با کارش نیاید نگه ندارد؛ حامی دین و مدافع مومنین و پناه مسلمین می باشد.
مدح و ثنا او را نفریبد و طمع در دلش جای نگیرد؛ و سخت افراد او را از قضاوت و تصمیم حکیمانه اش برنگرداند؛ و نادان بر دانش او آگاه نگردد. به جا سخن می گوید و بسیار اهل کار و زحمت باشد؛ دانشمندی است آینده نگر و آشنا، نه جسارت کنند ه است و نه هتاک؛ بسیار اهل پیوند بین افراد باشد؛ در جای خود بسیار اهل بخشش است؛ نه به خود فخر نماید و نه اهل مکر و دغل باشد.
نه در جستجوی عیب دیگران باشد و نه به کسی ستم روا دارد؛ با افراد خوش برخورد و در زمین مشغول تلاش و کوشش است؛ یاور ناتوان و دادرس بیچارگان باشد؛ پرده اسرار اشخاص را ندرد؛ و رازی را فاش نسازد.
بلاها و سختی ها را تحمل نماید و کمتر شکوه کند؛ اگر خوبی ببیند به یادش باشد و اگر بدی ببیند فراموش کند؛ عیب دیگران را بپوشاند و از لغزش ایشان درگذرد و نکوهش نکند؛ بر اندرز و موعظه ای که آگاه گردد آن را رها نسازد؛ و بر ناهمواری و ستمی آگاه نگردد, مگر آنکه اصلاحش کند.
همیشه استوار و پایدار است؛ پرهیزکار و پاک است؛ پسندیده و مورد علاقه است؛ عذرپذیر باشد وخوب سخن گوید؛ به مردم خوش بین باشد و در نادیدنی ها خود را متهم سازد.
برای رضای خدا و از روی تفقه و دانش با افراد دوستی کند و یا دوستی را بر هم زند؛ شادی ها او را به سرمستی نکشاند؛ وخوشی ها او را منحرف نسازد؛ تذکر دهنده دانایان و آموزش دهنده نادانان باشد؛ حیله و نیرنگ از او انتظار نباشد؛ و از دستبرد او نهراسد. هر تلاش و کوشش دیگری را از تلاش خود پاکتر؛ و هر کس را در برابر خود شاسته تر بداند؛ به عیوب خود آگاه و مشعول به غم و اندوه خود باشد.
جز به پروردگار اعتماد نورزد؛ خود را آواره و تنها و بی علاقه می بیند؛ برای خدا اظهار دوستی کند؛ و در راه خدا جهاد نماید تا رضایت و خشنودی او را به دست آورد؛ برای دل و هوای نفس خود انتقام نگیرد؛ با کسی که خشم پروردگارش را برانگیزد، دوستی نکند.
مومن همنشین تهی دستان، هم آهنگ راستگویان، هم دست با اهل حق باشد ؛ کمک و یار دوستان و نزدیکان؛ پدری برای یتیمان و شوهر بیوه زنان است؛ نسبت به مستمندان مهربان و امیدی برای هر ناامیدی است؛ برای هر مشکلی به او روی آورند؛ با نشاط و خوشروست؛ چهره در هم نمی کشد؛ و اهل تجسس و عیب جو نمی باشد.
بسیار خشم فرو خود و خنده رو و در نگاهش دقیق، و بسیار با احتیاط است؛ در برخورد ها نادانی نکند و اگر به او نادانی شود تحمل نماید؛ بخل نورزد و اگر هم نسبت به او دریغ دارند بردبار باشد؛ و چون در مسائل درایت و تعقل ورزد پاکدامنی نماید؛ و با رعایت قناعت بی نیاز باشد.
حیایش بر شهوتش، دوستیش بر حسدش، و عفوش بر کینه اش برتری دارد؛ نادرست سخن نگوید و جز راه اقتصاد نپوید؛ و در رفتارش تواضع باشد.
در مقابل پروردگارش فروتن و متواضع است و در هر حال از پروردگار خویش راضی و خشنود باشد؛ نیتش پاک و کردارش بدون حیله و بدون فریب است؛ نگاهش عبرت و خاموشیش اندیشه و گفتارش حکمت باشد؛ خیرخواه دیگران واهل بذل و بخشش و به برادرانش می باشد؛ در نهان و عیان دلسوز همگان است.
از برادران خود قهر نکند و غیبت او روا مدارد؛ و به او نیرنگ نزند؛ بر آنچه از دستش رافته افسوس نخورد و در برابر مصیبت و بلایی اندوه نخورد؛ به آنچه برایش روا نیست امید نبندد؛ در سختی ها و تنگدستی ها سست نگردد و در خوشی، خدا را فراموش نکند.
بردباری را با دانش، و خرد را با شکیبایی در آمیزد؛ او را در حالتی مشاهده کنی که از تنبلی به دور باشد و دائما با نشاط است؛ با آرزویی کوتاه و لغزشی اندک در انتظار مرگ است؛ همیشه دلش خاشع و لرزان و به یاد پروردگار خود است؛ در امیال نفسانی قانع و جهلش منفی و امورش سهل و ساده خواهد بود.
برای گناهانش غمگین است؛ و شهوت و هوای نفس خود را کنترل نموده و خشمش را به خوبی فرو نشاند و اخلاقش را منزه گرداند.
همسایه از او در امان و آسوده است و تکبر و فخر ندارد؛ به آنچه دستش آید قانع است و پایه صبرش استوار؛ کارش مطمئن و بسیار در یاد خود می باشد؛ با مردم معاشرت نماید تا برعملش افزون گردد؛ و سعی بر شکوت دارد تا سالم بماند؛ و پرس و جو نماید تا بفهمد؛ و تجارت کند تا سودی برد.
به اخبار گوش ندهد تا بدان ببالد؛ سخن نگوید تا بر دیگران زورنمایی و غلبه کند؛ خودش در امور در رنج و زحمت است؛ ولی مردم به واسطه او در آسایش هستند.
خود را برای فردای قیامت در رنج اندازد و خود را بر مدرم تحمیل نکند تا از او آسوده باشند؛ اگر به او ستمی شود صبرنماید تا خداوند یاریش نموده و انتقامش را بستاند؛ دوریش از هر کس که کناره گیری کند ناخواسته و پاکی است و نزدیکیش به هر کس باشد ملاطفت و مهربانی است؛ دوری کردنش به جهت بزرگ منشی و تکبر نیست؛ و نزدیکیش برای فریب و نیرنگ نخواهد بود.
مومن در همه امور به خوبان و هر اهل خیری که پیش از او بوده اند اقتداء کند؛ و نیز پیشوا و راهنمای خوبان پس از خود باشد.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: همام پس از شنیدن بیانات و فرمایشات امیرالمومنین امام علی(علیه السلام) فریادی زد و بیهوش بر زمین افتاد؛ بعد از آن امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند! که من از این بی تابی بر او وحشت داشتم و می ترسیدم؛ و سپس فرمود: موعظه ها و پندهای رسا و عمیق با اهل خود چنین کند.
در همین بین، گوینده ای برخاست و به آن حضرت گفت: ای امیرالمومنین! اگر چنین است، پس تو را چه شده است؟!
حضرت فرمود: به راستی که هر کسی اجل و مهلت مقرری است، که نمی توان از آن گریزان بود؛ و آن اجل را وقت معینی است که از آن تجاوز نمی کند، پس آرام باش، پیش نیا و سخن خویش را باز مگردان، که همانا شیطان بر زبانت دمیده ( یعنی این اعتراض تو یک القاء شیطانی است که جسورانه و گستاخانه به من اظهار داشتن و برای خود حق اعتراض پنداشتی؛ پس خوب بیندیش که در چه حالت و موقعیتی می باشی.
امام علی(علیه السلام) فرمود:
مومن در امور دنیا راست گو، دارای قلبی رازنگهدار، رعایت کننده حدود الهی، در بردارنده علم و دانشف دارای عقلی هوشمند و سرشار، اهل جود و بخشش، قلبی سالم،؛ صبری استوار، یقینی قوی، بذل کننده مال، درب منزلش برای احسان باز، زبانش لطیف و ملایم، خوش برخورد و شاداب، ( در درون) به طور دائم اندوهناک، بسیار اهل فکر و اندیشه، کم خواب، کم خنده، دارای طبعی خوش و سالم خواهد بود.
از بین برنده و کشنده طمع و هواهای نفسانی، در امور دنیا زاها و قانع، نسبت به آخرت با رغبت و اشتیاق، دوست دارند میهمان، اکرام کننده یتیم، محبت کنند بر اطفال، احترام و مداراکننده نسبت به بزرگان، عطا و کمک کننده به سائل، عیادت کننده از مریض، تشییع کننده جنازه، و آشنای به قرآن و احکام آن، اهل مناجات با پروردگار؛ و گریه کننده بر گناهانش، اهل امر به معروف و نهی از منکر، ( در غذا و آب) کم خوراک، حرکات و برخورهایش با ادب، کلام و سخنش آموزنده و سازنده می باشد.
راهنمایی و موعظه هایش را آرامش و محبت، نمی ترسد مگر از خداوند متعال، امیدی ندارد به جز او، مرتب مشغول حمد وثنای الهی است، نه سستی می کند و نه تکبر می ورزد؛ و نه به ثروت ومقام دنیا افتخار می نماید، مشغول بررسی معایت و نقص های خود می باشد؛ و از توجه به عیوب دیگران غافل است.
نماز چراغ و روشنایی چشم مومن است، روزه داری برنامه مداوم وی، راستگویی عادت او، شکرو سپاس برنامه او، عقل و تفکر راهنمای او، تقوا توشه او، دنیا (و متعلقات آن سرمایه) کسب و کار او، صبر و تحمل منزلگاه (فکر و اندیشه) او، ساعات شبانه روی سرمایه کسب و تجارتش؛ و بهشت پناهگاه او، قرآن سخن روزمره اش؛ و محمد رسول الله(صلی الله علیه واله وسلم) شفیع او؛ و خداوند متعال یادآور و انیس و مونس او می باشد.
جنگ با بیداری اسلامی
کشورهای غربی که بیداری اسلامی را مانعی برای تحقق خواسته های استعماری خود می دانستند به دو شیوه جنگ نرم افزاری و سخت افزاری به رودر رویی با مسلمانان برآمدند. آنها در مرحله اول با انگاره سازی واژه هایی چون؛ تروریسم، افراطی گرایی، ضدیت با حقوق بشر، ضدیت با تمدن غربی، افکار و ایده های ساکنان غرب را نسبت به مسلمانان بدبین کردند و در مرحله بعد به ساخت گروههای تروریستی دست پرورده خود چون القاعده پرداختند تا اذهان مردم خود را در مصداق یابی موردنظر خود هدایت کنند.
" فهمی هویدی" از اندیشمندان مصری که در روزنامه های عرب زبان "الاهرام" مصر و "السفیر" لبنان قلم می زند به پشتوانه فکری منفی غرب درباره گروههای اسلامی اشاره می کند و می نویسد: "همین اسلامگرا نامیدن گروههای اسلامی، بیانگر دیدگاه منفی غرب نسبت به آنان است. درفرهنگ های لغت غربی، اسلام گرا به کسانی گفته می شود که تنها به مسلمان بودن اکتفا نمی کنند بلکه می خواهند طبق تعالیم و احکام اسلام زندگی کنند. این نوع برداشت از دین، دین را از مسجد به خیابان می آورد و آن را از ارتباطی خاص میان خالق و مخلوق به مرام و نظامی که در سطح جامعه به اجرا در می آید مبدل می سازد. این برداشت غربی ها، بسیار شگفت انگیز می نماید؛ زیرا آنان دین را در چهار دیواری کلیسا محدود ساخته اند و آن را ارتباط ویژه انسان و آفریننده او می دانند و براین اعتقادند که جدایی میان دین و امور جاری زندگی روزمره دین و سیاست از امور بدیهی نظم عمومی جامعه محسوب می شود.
وی می نویسد: "بیداری اسلامی حاصل دوفعل و انفعال است، یکی تبلور طرح تمدن و فرهنگ اسلامی که به شناسایی خویشتن خویش انجامید و دیگری خود باختگی ملی گرایان، و این زمانی متبلور شد که اسلام گرایان در مقابل یورش فرهنگی غرب برهویت خویش تاکید کردند؛ به این ترتیب بیداری اسلامی حاصل یک بحران اجتماعی نبوده بلکه نشان دهنده نبوغ فکری و فرهنگی جوامع اسلامی است.
مطالعه تاریخ جنگ های جهان نشان می دهد که در قرن بیستم درحالی که انتظار می رفت مدرنیته، منشا ظهور عقلانیت صلح آمیز باشد دراین قرن جهان شاهد توسعه جنگ و ظهور جنگ صنعتی و جنگ های بزرگ در جامعه جهانی بود و به گفته "هنس جوز" نویسنده آلمانی در کتاب "جنگ و مدرنیته" تاریخ جنگ های بزرگ نشان می دهد بخش بزرگی از جنگ های بزرگ یا در غرب بوده است و یاتوسط غرب حمایت و دامن زده شده است. کشته شدن نزدیک به میلیونها انسان در قرن بیستم در اثرجنگ که بخش مهمی از آن مربوط به جنگ اول و دوم جهانی می باشد . بخشی از خسارتهای جنگ است. دیدگاهی که جنگ را عامل ساخته شدن دولت می داند نوعی از ایدئولوژی را با خود همراه می کند که برای دستیابی به قدرت هیچ نوع مانعی را به رسمیت نمی شناسد و حتی سازمان ملل را نیز کنار می گذارد.
دکتر "سعیدرضا" در مطلبی با عنوان "جهانی شدن یا غربی شدن جهان"می نویسد: "حذف گرایی آمریکایی به عنوان یک قدرت سخت، درقالب جنگ ها و استفاده از سلاحهای کشتار جمعی نمود پیدا می کند و شمول گرایی آمریکایی درقالب "قدرت نرم" به سکولارکردن فضای مذهبی و تضعیف قدرت مذهبی به عنوان نیروی اجتماعی که منشاء شکل گیری مقاومت های دینی می تواند باشد، تجلی می کند و یا به عبارتی شمول گرایی آمریکایی متکی بر نوعی عضوگیری فرهنگی است که بر روندهای "آمریکایی شدن" جهان متکی است و تکنولوژی جهانی ارتباطات در این راستا عامل تسهیل کننده و تشدیدکننده این روند محسوب می شود. وی در کتابهایش خطر بیداری اسلامی را خطر مستقیم برای غرب می داند که می تواند حیات غرب را با چالش جدی مواجه کند. "
وی در ادامه می نویسد: تضعیف دین ، خصوصا دین اسلام به عنوان دین جوامع رقیب ، به عنوان یک استراتژی جهانی غرب و به طور خاص آمریکا به حساب می آید . یکی از نمودهای مهم تضعیف دین و همچنین یکی از نمودهای اندیشه حذف گرایانه ، چهره سازی وحشت از اسلام و مسلمانان است . "اسلام وحشت" اصطلاحی است که با نگاه "حذف گرایانه" غرب به منظور نمایش و معرفی فرومایگی و ضعف اسلام و مسلمانان در رسانه های غرب مطرح گردیده است . به همراه آوردن کلمه اسلام و مسلمانان در کنار ترور ، ضد حقوق بشر بودن ، تهدید ، خشونت ، ضد زن بودن و یا عقب افتادگی و بربریسم ، نمونه های از تفسیر وحشت آفرین از اسلام و مسلمانان است که دائما در تیراژ خبری و فیلم های مستند و داستانی رسانه های غرب دیده می شود.
موضوع چهره وحشت اسلام مورد مطالعه محققین بسیاری قرار گرفته است و گزارش های مستند بسیاری خصوصا توسط "موسسه اسلامی حقوق بشر " در لندن در این خصوص تهیه شده است . به عنوان نمونه به منظور ایجاد جو وحشت نسبت به مسلمانان و اسلام در یک نوع روش کلیشه ای فرض شده است که مسلمانان از روحیه ای متحجر ، خشن ، جنگ طلب ، غیر عقلانی و ضد حقوق بشر برخوردار هستند . این چهره پردازی توسط دولت های غربی سیاستگذار و توسط رسانه ها به نمایش گذاشته شده است. این نوع چهره پرداری، منشاء محرومیت مسلمانان از حقوق شهروندی در کشورهای غربی و تقویت روحیه برخورد با مسلمانان در افکار عمومی غرب شده است.
چهره پردازی وحشت از مسلمانان طی دو دهه اخیر تا حدی شدت پیدا کرده بود که جمعی از یهودی ها با همکاری دولت انگلیس موسسه ای را به نام "رانی مید تراست"، تاسیس کردند تا ظاهرا به حمایت از مسلمانان، جنبه های کلیشه ای، تبعیض ها و نابرابری های اجتماعی و چهره پردازی های غلط از مسلمانان را مورد پیگیری قانونی قرار دهد (گزارش موسسه رانی مید تراست، 1997 )
بر اساس تحقیقات بسیاری که صورت گرفته است، یکی از مهمترین عواملی که موجب شکل گیری افکار عمومی در آمریکا و اروپا علیه مسلمانان شد، تبلیغات گسترده رسانه ای بود که همواره مسلمانان را بعنوان عوامل بی نظمی، خشونت، ترور و برخوردهای متحجرانه معرفی کرده بود و به نوعی مردم را به جنگ با مسلمانان تشویق می کرد در واقع 11 سپتامبر نقش "رمزگشائی" از همه معانی ساخته شده بر علیه مسلمین را داشت و نوعی تداعی معانی و تبدیل کردن شک و تردید ها به یک باور نهادینه در افکار عمومی غرب شد که پیام اصلی آن عبارت بود از اینکه مسلمانان واقعا، مظهر خشونت و شرارت هستند. چهره خشونت مسلمین، مشروعیت جنگ را تامین می کرد و از طرفی به لحاظ فرهنگی یک نوع مرزهای نمادین ارزشی بین عالم اسلام و عالم مسیحیت ایجاد می کرد.
از طرفی چهره سازی وحشت از مسلمانان، دو کارکرد اساسی دیگر را ایفاء می کرد. کارکرد اول آن، جلوگیری از توسعه تشرف به اسلام در غرب بود و کارکرد دوم آن، فرو ریختن مسلمانان از درون بود.در واقع اینگونه تبلیغات به عنوان نوعی جنگ روانی نسبت به مسلمانها محسوب می شد.
در روند تبلیغات برضد اسلام علاوه بر روزنامه ها، سایتها و اخبار منتشره کتابهای متعددی نوشته شده است که از آن جمله می توان به کتابهای "اوریانا فالاچی" مصاحبه گر معروف ایتالیایی اشاره کرد: "نیروی حق" عنوان آخرین کتاب وی می باشد.
کتاب مذکور در 280 صفحه توسط انتشارات (ریتزولی) منتشر و در سال 2004 به بازار کتاب ایتالیا عرضه شد و درطی یک ماه 3 بار تجدید چاپ گردید.
اوریانا فالاچی پس از انتشار کتاب "خشم و غرور" خود که در آن مسلمانان را مورد توهین قرارداده و با دستاویز قراردادن واقعه 11 سپتامبر به طرفداری از آمریکا، شدیدترین حملات را علیه مسلمانان مطرح نمود و سعی در ایجاد تنفر نسبت به مسلمانان و اعراب درغرب کرد، به عنوان یکی از نویسندگان معروف و جنجال برانگیز مطرح گردید.
کتاب "خشم و غرور" وی در ایتالیا 30 مرتبه تجدید چاپ گردید و با استقبال زیاد ایتالیایی ها حدود یک میلیون نسخه از آن به فروش رسید.
اوریانا این بار با انتشار کتاب جدید خود فقط به تروریسم اسلامی نمی پردازد، بلکه این بار به نقد و مخالفت با اسلام روی آورده و با بیان مطالبی نادرست و تحریف تاریخ، مسلمانان را بار دیگر به باد انتقاد گرفته، بسیاری از نابسامانی های فعلی غرب را به گردن اسلام و مسلمانان انداخته و رهبران اروپا و کلیسای کاتولیک را به سازش با پیروان اسلام متهم می نماید.
این نویسنده ایتالیایی در پیشگفتار کتاب جدید خود چنین مطرح می کند من نه تنها از آنچه در کتاب خشم و غرور نوشتم پشیمان نشده ام بلکه متاسفم چرا در زمان نگارش آن کتاب تن به خود سانسوری داده و کلیه حرفهایم را واضح نزدم. اوریانا فالاچی لبه تیغ انتقاد خود را در این کتاب بیشتر متوجه اروپا و مسیحیت ساخته است. گفته نویسنده ایتالیایی اروپا به ولایتی از جهان اسلام تبدیل شده است و اکثریت درگرو اقلیت قرارگرفته است.
فالاچی در این کتاب از مسلمانان تنها به عنوان دشمنان یاد می کند و می نویسد: غرب باید از چارچوب فکری که خود را درداخل آن محفوظ کرده و درنتیجه سازش با دشمن را تنها راه می بیند خارج شود. زیرا در غیراین صورت تاریخ، سنن، فرهنگ و ارزش هایش و در راس آنها دموکراسی را که انگیزه زندگی بسیاری از غربی ها است، از دست خواهد داد.
درهمین حال یک نهاد پژوهشی در آمریکا به نام "Rand" گزارشی از اسلام سیاسی در کشورهای مسلمان منتشر کرد. دراین گزارش آمده است: "اعراب فقط 20درصد از جمعیت جهان اسلام را تشکیل می دهند. جهان عرب به علت پرداختن زیاد به تحولات تاریخی و فرهنگی از نابسامانیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بیشتری در مقایسه با سایر کشورهای موسوم به "درحال توسعه" برخوردار است.
درمقابل، جهان غیرعرب از نظر سیاسی فعال تر از "دولتهای دموکرات" یا "تقریباً دموکرات" که درمجموع سکولار است و مرکز ثقل جهان اسلام که در گذشته خاورمیانه عربی بود به مناطق پویاتری ازجهان اسلام تغییر یافته است به گزارش واحد مرکزی خبر این نهاد پژوهشی معتبر، موارد زیر را برای انحراف در اسلام سیاسی پیشنهاد می کند.
1) متحد کردن نغمه های درهم شکسته مسلمانان میانه رو (اصلاح طلبان) با شبکه های قدرتمند صوتی.
2) حمایت از گروههای جامعه مدنی مسلمان که از مدرن گرایی طرفداری می کنند.
3) تقویت ارتباط با نظامیان کشورهای مسلمان و اضمحلال شبکه های تندرو.
4) اصلاح مدارس اسلامی، نظام آموزش و پرورش.
5) آمریکاییها در سالهای گذشته با هزینه کردن پول در کشورهای اسلامی به دنبال انحراف مسلمانان از اسلام حقیقی و رهایی بخش برآمده اند. دراین زمینه سایت اینترنتی یو، اس نیوز (us. News ) به قلم "دیوید ای کاپلن" می نویسد: کاخ سفید استراتژی جدیدی را به نام حوزه دسترسی جهان اسلام به تصویب رسانده است که برای نخستین بار اعلام می کند ایالات متحده دارای منافع امنیتی، ملی، در تاثیرگذاری بر رویدادهای جهان اسلام است
6) این استراتژی خواستار کار با طرف های ثالث یعنی مسلمانان معتدل و سازمانها و گروههای اصلاح طلب، جهت ارتقای ارزشهای آمریکایی، حقوق زنان و تساهل و تسامح شده است. سایت مذکور افزود: واشنگتن با به کارگیری شبکه های رادیو تلویزیونی به اصطلاح اسلامی، تهیه کتاب های درسی برای مسلمانان، تشکیل گروههای متفکر مسلمان کارگاه های سیاسی و سایر برنامه های تقویت کننده حداقل در ده کشور جهان میان روی اسلامی را به اجرا گذاشته است.
7) این محقق آمریکایی می افزاید: تنها چند هفته پس از حملات 11 سپتامبر بوش طی یک آیین نامه محرمانه امنیت ملی، به سازمان سیا اختیار تام داد که جنگ جهانی را علیه القاعده آغاز کند از جمله فعالیت هایی که اختیار آن به سیا داده شده بود، تبلیغات و جنگ سیاسی بود. دراین مبارزه عامل کلیدی مبارزه با دین بود جستجوی ریشه های اصولگرایی اسلامی واشنگتن را به سمت مبارزه با مساجد، روحانیون و قرآن کریم می کشاند.
این گزارش می افزاید: شعبه های سیا در خارج از کشور دست به حرکات جسارت آمیز و ابتکاری زده اند ازجمله تزریق پول به مبارزان منفعل، یک مقام سیا می گوید: اگر متوجه شوید که ملاعمر در یک سمت خیابان در حال فعالیت است "ملا برادلی" (منظور فردی است که از جنس مسلمانان باشد) را در سمت دیگر خیابان بگمارید تا با او مقابله کند.
یک محقق آمریکایی به نام لِونتال (Leventhal) در مطالعه ای تحت عنوان "در گفتمان رسانه های آمریکایی تروریست کیست؟ " مبادرت به تحلیل محتوای بیش از 100 مقاله منتشره در رسانه های عمده (اعم از شبکه های تلویزیونی و روزنامه های کثیرالانتشار) آن کشور طی سالهای 2003 _ 2001 نموده است. لونتال در بررسی خود تنها مقالاتی را برگزیده است که به صورت آشکار یا تلویحی به مساله تروریسم و حادثه 11سپتامبر پرداخته اند. یافته های لونتال نشان داده است که:
1- دربیش از 80 درصد از مقالات هرجا از تروریسم سخن به میان آمده است بلافاصله نام اسلام یا مسلمانان ذکر شده است. گویی این دو، واژه گانی متفاوت برای یک مفهوم یا منظور هستند.
2- دراغلب مقالات، مفاهیم "بنیادگرایی" ، "رادیکالیسم اسلامی" ؛ و"حشت آفرینی" و "تحجر فکری" توام به کارگرفته شده اند.
3- هرجا از یازدهم سپتامبر سخن گفته شده است بلافاصله "بنیادگرایی اسلامی" یا "تروریسم های مسلمان" با آن حادثه همبستر شده است.
لونتال از مجموع یافته های خود نتیجه گرفته است که از نظر اغلب نویسندگان و تحلیل گران رسانه های عمده آمریکا، تروریسم همان اسلام است و مسلمانان حامیان، عاملان و مروجان اصلی تروریسم درجهان هستند. " " پایان"
منابع
1:خبر گزاری فارس
2:کتاب شناخت شیعه
WWW.RASEKOON.NET
30