تارا فایل

تحقیق مقایسه سبک های دلبستگی بین افراد عادی و افراد خودکشی کرده




موضوع پایان نامه:

مقایسه سبک های دلبستگی بین افراد عادی و افراد خودکشی کرده ی 17 تا 36 ساله در شهرستان نیشابور

زیر نظر استاد گرامی:

تدوین:

تقدیر و تشکر

استاد ارجمند ….
بسیار مفتخرم که لیاقت شاگردی استاد فرزانه ای چون شما را داشته ام و در مدت تحصیلم بسیار چیزها از شما آموختم. لذا دوست دارم صمیمانه ترین سپاس های قلبی مرا پذیرا باشید.
آرزو دارم همچنان در کرسی استادی پرتو افشان علم و ادب و فضلیت باشید.
ان شاءا… مورد قبول واقع گردد.

تقدیر و تشکر
منت خدای را که توفیق آشکار و نهانش یاری کرد تا این خدمت ناچیز سامان یافت.
تحقیق حاضر که به لطف خداوند بزرگ ارائه دادم نتیجه، همکاری صمیمانه از
استاد راهنمای محترم:
جناب آقای…………..
می باشد که علیرغم مسئولیتهای متعدد با سعه صدر و نهایت دقت و صمیمت مرا در تهیه و تنظیم این تحقیق یاری نمودند.

تقدیم به
پدرم همان قصیده صبر و شکیبایی:
نگاه تکیده و سخاوتمند پدرم، که در یکایک لحظات زندگیش، تلاش خستگی ناپذیر را به من آموخت، و او وزین ترین کلام در دیباچه، هستی، او که توانش رفت یا به توانایی برسم، مویش سپیدی گرفت تا روی سپید بمانم.

الهی!
"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، مولانا صاحب الزمان، که پیر میکده گفته است:
" ما در مرکبی نرویم که آل محمد (ص) در آنجا نباشد."
الهی!
از سرکشی های توسن نفس بدلگام خویش به درگاه امن تو پناه می آورم و آنگاه:
"اغوذ بالله من الشیطان الرجیم"
الهی!
"بسم الله" زینت زبان ها و یادگار جان ها است. زبانم را به نام دل آرایت زینت ده و جانم را به سمت بندگی خویش نشان کن.
الهی!
تو را سپاس می گویم به خاطر تمام اشک ها و لبخندهایی که در شبان یلدایی دل و روزان بهاری جانم عطایم نموده ای.
الهی!
دلتنگ دلتنگم. بود آیا که جرعه ای زان شراب روحانی بر دیواره های تشنه ی روح من بیفشانی تا دست برافشانم و در رقص درآیم و قصه دلتنگی خویش به آواز بخوانم؟
الهی!
اگر مرا در زمره منادیان مبارزه با جهل بشری قرار دادی، به حرمت، علم آدم الاسماء کلهاء این بنده ظلوم و جهول را دست گیر تا گوهر جان انسانی خویش را در میدانی دور از دسترس جان های آدمیان، در لجن زار غرور و خودستایی تباه نگرداند.

چکیده مطالب
هدف از پژوهش حاضر بررسی مقایسه سبک های دلبستگی بین افراد عادی و افراد خودکشی کرده 17 تا 36 ساله می باشد. در تحقیق حاضر ما به دنبال یافتن رابطه دلبستگی با خودکشی هستیم. جامعه آماری ما کلیه افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند در شهرستان نیشابور می باشد و نمونه آماری ما در این تحقیق 50 نفر از افراد که 25 نفر آنها اقدام به خودکشی کرده اند از زندان نیشابور و 25 نفر از افراد عادی که به صورت تصادفی از جامعه ما انتخاب شده اند هستند. نتایج پژوهش ما نشان داد که سبک های دلبستگی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی داری وجود دارد.
1- بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس نزدیکی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد.
2- بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس وابستگی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد.
3- بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس اضطراب) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد.

فهرست مطالب:
عنوان شماره صفحه
فصل اول- کلیات پژوهش
مقدمه 2
بیان مسئله 3
اهمیت و ضرورت پژوهش: 4
اهداف پژوهشی 6
فرضیه های پژوهش عبارتند از: 6
تعاریف متغیرهای پژوهش: 7
تعریف نظری دلبستگی: 7
تعریف عملی دلبستگی: 8
فصل دوم- ادبیات و پیشینه تحقیق
مقدمه 10
تاریخچه 10
تعریف خودکشی 11
علل خودکشی: 15
علل اجتماعی: 16
علل روانپزشکی و طبی: 16
علل خودکشی در گروه های خاص: 16
علل جسمی خودکشی: 18
ایدز: 18
صرع: 19
ضربه های مغزی: 19
اسکلروز متعدد: 20
بیماری های روانی: 20
اختلالات افسردگی: 20
اختلال شخصیت: 21
اختلالات اضطرابی: 22
رفتار انتحاری قبلی: 22
اسکیزوفرنی: 22
عوامل نوروشیمی: 23
علایم هشدار دهنده ی خودکشی: 24
سرنخ های کلامی: 27
سرنخ های رفتاری: 27
سرنخ های حاصل از بازنگری: 27
انواع خودکشی: 28
خودکشی ناشی از ابتلا به مالیخولیا: 28
خودکشی مالیخولیایی ناشی از حزن و اندوه: 28
خودکشی ناشی از وسوسه: 28
خودکشی ناشی از انگیزه آنی یا غیرارادی: 29
خودکشی از دیدگاه امیل دورکهایم: 29
خودکشی خودخواهانه: 29
خودکشی دگر خواهانه: 30
خودکشی ناشی از بی هنجاری: 30
خودکشی تقدیرگرایانه: 30
خودکشی های مقلد 30
عوامل خطر: 31
تفاوت های جنسی: 31
وضعیت تاهل: 32
نظریه ها و عوامل: 32
نظریه منینگر: 33
پیشگیری از خودکشی: 33
پیشگیری اولیه: 34
پیشگیری ثانویه: 34
پیشگیری ثالثیه: 35
درمان: 35
تعریف دلبستگی: 37
ارزیابی دلبستگی: 38
دلبسته های دارای احساس امنیت: 39
دلبسته های بدون احساس امنیت 40
دلبسته های بدون احساس امنیت: 40
پاسخ دهی توام با حساسیت: 41
مزاج نوزاد: 43
رشد و دلبستگی 45
ارتباط دلبستگی با رشد بعدی 45
ارزیابی ایمنی دلبستگی: 48
دلبستگی ایمن: 48
دلبستگی دوری جو: 49
دلبستگی مقاوم: 49
دلبستگی آشفته – سردرگم: 49
نظریه ها: 50
کردارشناسی: 50
نظریه های یادگیری اجتماعی: 50
نظریه روان شناسی شناختی: 51
نظریه بوم نگری: 52
نظریه روانکاوی: 52
نظریه بالبی: 53
مراحل دلبستگی: 55
مرحله اول (تولد تا 3 ماهگی): 55
پاسخ دهی نامتمایز به انسان ها: 55
مرحله دوم (3 تا 6 ماهگی): 57
مرحله سوم (6 ماهگی تا 3 سالگی): 58
مرحله چهارم (3 سالگی تا پایان دوره کودکی): 60
نظریه اینزورث: 61
الگوهای دلبستگی: 61
نظریه دلبستگی و روان درمان گری: 63
دیدگاه بالبی / اینزورث در مورد پرورش کودک: 63
ساختار شناختی سبک دلبستگی: 64
تحقیقات انجام شده در ایران و جهان: 66
فصل سوم- روش اجرای تحقیق
جامعه آماری: 70
نمونه آماری و روش نمونه گیری: 70
ابزار اندازه گیری پژوهش: 71
ب: نحوه نمره گذاری و تفسر نتایج: 71
ج: اعتبار و روایی آزمون (ویژگی های روان سنجی): 72
روش اجرا و تجزیه و تحلیل اطلاعات: 73
فصل چهارم- تجزیه و تحلیل داده ها
مقدمه 75
فصل پنجم- بحث و نتیجه گیری
نتیجه گیری: 85
پیشنهادات: 88
منابع و ماخذ: 89

فصل اول

کلیات پژوهش

مقدمه
امروزه سلامتی انسان به عنوان یکی از شرایط لازم برای ایجاد توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محسوب می شود و در این میان با عنایت به روند رو به رشد جمعیت و نیز جوان بودن جمعیت کشورها حفظ بهداشت و تندرستی و پیشگیری از آسیب پذیری ها از اهمیت خاصی برخوردار می باشد. اکنون تردید باقی نمانده است که انواع جرایم اجتماعی در جوامع پیشرفته و در حال توسعه ریشه در نابسامانی های روانی دارد که آن نیز خود اگر علل بیولوژیکی نداشته باشد معلول محیط ناسالم اجتماعی است.
دلبستگی عبارت است از پیوند عاطفی عمیق که با افراد خاص در زندگی خود برقرار می کنیم، طوری که باعث می شود وقتی با آنها تعامل می کنیم، احساس نشاط و شعف کرده و به هنگام استرس، از این که آن ها را در کنار خود داریم، احساس آرامش می کنیم. برطبق نظر اینزورث همه کودکان به والدینشان دلبسته می شوند اما احساس ایمنی آنها در ارتباط با بزرگسالان متفاوت است. درجه سهولتی که یک کودک درمانده توسط مراقب خود به احساس امنیت دست می یابد، دلبستگی نامیده می شود.
کیفیت دلبستگی چهار الگوی اساسی دارد:
1- دلبسته ایمن
2- دلبسته ناایمن مقاوم یا دوسوگرام
3- دلبسته ناایمن سرگشته / آشفته
4- دلبسته ناایمن اجتنابی (حسین نژاد، سمیه، 1388)
خودکشی نقطه مقابل موفقیت و خوشبختی است. امروزه بیشتر محققین غربی خودکشی را پدیده ی اجتماعی پیچیده ای می دانند که با عوامل روانشناختی، بیولوژیک و اجتماعی در ارتباط است. اعتقاد لر این است که خودکشی از احساس غیرقابل تحمل بودن زندگی توسط فرد ناشی می شود. این افراد مرگ را تنها راه گریز از درد و مصیبت های فراوان، بیماری های لاعلاج، شکست های عاطفی و … می دانند. شخصی که خودکشی می کند، تنهایی و ناامیدی را تجربه کرده است. این افراد تعارضات دوگانه ای بین زندگی همراه با استرس بی پایان و عدم امکان هرگونه تغییر یا بهبود در شرایط آن را دارند. به طور کلی نمی توان خودکشی را یک عامل تصادفی دانست، بلکه خودکشی نوعی رهایی از مشکلات و بحران هایی است که رنج بسیار زیادی را برای فرد ایجاد کرده است. خودکشی از واژه ی لاتین به معنای (قتل نفس) مشتق می شود. اگر با موفقیت توام باشد، عمل مهلکی است که نشان دهنده ی میل شخص برای مردن است. معهذا … اندیشیدن به خودکشی و اقدام به خودکشی وجود دارد. (ایضا) … ادامه دارد.
بیان مسئله
دلبستگی پیوند یا گره های هیجانی پایدار بین دو فرد است به طوری که یکی از طرفین کوشش می کند نزدیکی یا مجاورت با موضوع دلبستگی را حفظ کرده و به گونه ای عمل کند تا مطمئن شود که ارتباط ادامه می یابد. با لبی معتقد است که این گره های هیجانی متقابل که منجر به نزدیکی کادر و کودک می گردند نخستین تجلیات دلبستگی محسوب می شوند دلبستگی نگهدارنده نزدیک متقابل بین دو فرد در تمام مراحل زندگی است. ابتدا در ماه های نخست پس از تولد، دلبستگی برای نوزاد شامل تعامل های ساده و بازشناسی ادراکی نشانه هاست. اما در پایان سال اول زندگی، کودک به گونه ای به مادر دلبسته می شود که در موقع جدایی از او علائم درماندگی و استیصال را از خود نشان می دهد. بنابراین با این تعریف می توان به چند ویژگی دلبستگی پی برد؛ تقریب جویی کودک به چهره دلبستگی، احساس درماندگی در موقعیت جدایی از چهره دلبستگی و پناه بردن و احساس آرامش در کنار او در موقیعت های تنیدگی زا. (حسن نژاد، سمیه، 89)
و خودکشی به عنوان پدیده ای روانشناختی که در همه جوامع و همه سنین و اقشار جامعه اعم از باسواد و کم سواد مذهبی و غیرمذهبی وجود دارد و از آنجایی که میزان خودکشی روز به روز در حال افزایش است و این میزان از سی سال قبل، در بین جوانان سه برابر شده است. در دانشجویان و جوانان از این قاعده مستثنی نیستند، پدیده خودکشی بیشتر باید مورد توجه قرار گیرد. (مزده، 1387)
اهمیت و ضرورت پژوهش:
از آنجایی که خودکشی به عنوان یک پدیده روانی اجتماعی، موضوع چند وجهی و پیچیده است که تمام ملل و جهان با آن مواجه می باشند وقتی شخصی مرتکب خودکشی می شود معمولا وابستگان و دوستان متعجب و حیران می شوند. اما پس از بررسی دقیق سرنخ هایی به دست می آید که در عین دشواری ضرورت پیگیری و جستجوی کمک و خدمات تخصصی را آشکار می سازد بنابراین پیش بینی خودکشی حتی برای متخصصان امری آسان و دقق نیست. از این رو بررسی دقیق علائم و نشانه های خطر خودکشی برای تشخیص به موقع و مناسب بسیار کمک کننده است تصمیم برای ارتکاب رفتار خودکشی ممکن است تکانشی، بدون اندیشیدن قبلی کافی بوده یا نتیجه نشخوار ذهنی طولانی باشد. برخی از جامعه شناسان انگیزه های اقدام به خودکشی در افراد را در درون جامعه جستجو کرده و بر این باورند که این امر تا زمان تغییر مشخصات، اقتصادی، اعتقاد، بهداشتی و آموزشی وجود دارد و این بدان معناست تا جامعه زمان زیادی بعد از این راه نیز شاهد مرگ خود خواسته باشد. در این میان به نظر می رسد راهها تحقیق و پژوهش برای بررسی و علل اجتماعی و روانی بروز رفتار اقدام به خودکشی و شناسایی محرک های اصلی همچون آسیب های همچون اعتیاد، فقر، اعمال خشونت شدید روانی و فیزیکی، اختلال شخصیتی و اختلالات خانوادگی و غیره.
در شرایطی که فرد در معرض خودکشی را دچار احساس ناکامی شده و در گذر از تئوری درماندگی خود را بدون حامی می یابد. صدمه به خویشتن و مرگ به عنوان آخرین گزینه از سوی فرد آسیب دیده انتخاب می شود. این در حالی است که علیرغم تلنگرهای تحقیقاتی و زنگ خطر در پی بروز این پدیده که سومین عامل مرگ در میان نوجوانان و هفتمین عامل مرگ در میان جوانان است. هنوز مسئولان در پی چاره اندیشی در خصوص پیشگیری از وقوع خودکشی به طور منسجم برنیامده اند، به طوری که طرح این پرسش همچنان به اعلام راه کارهای مشاوره ای ختم می شود، بی آنکه به صورت منسجم برای آن برنامه ریزی صورت بگیرد. افروز (1388).
با تاکید بر اینکه افرادی که دارای شخصیت منفعل و آسیب پذیری هستند بیشتر دست به خودکشی و خودآزاری می زنند، می افزاید: براین اساس این عده به جای حل مشکل، سعی در حذف صورت مسئله می کنند چرا که می خواهند با خودکشی آسیب ها و مشکلات پیش رو اعتراض اجتماعی خود را بیان می کنند.
به گزارش ایسنا وی تصریح کرد: از اینرو اینگونه افراد اغلب با انتخاب شیوه های جنجال برانگیز در خودکشی نسبت به آسیب ها و مشکلات پیش رو اعتراض اجتماعی خود را بیان می کند.
خودکشی زمانی رخ می دهد که فرد علاوه بر عدم تجربه به دلبستگی امن، در لحظات بحرانی زندگیش خود را تنها و بی حامی احساس می کند و چون از نظر توانایی شخصیتی، تحل ناکامی و حل مشکل را ندارد با از دست دادن انگیزه های حیاتی، مثبت اندیشی و امیدواری به بن بست خودکشی می رسد. وی گفت: این در حالیست که امروزه به دلیل پیچیدگی های روابط اجتماعی، یافتن راه های صحیح ارتباطی می تواند در کاهش بروز این آسیب اجتماعی نقش مهمی را ایفا کند. بنابراین پژوهش در زمینه سبک های دلبستگی و دست یافتن به مولفه ها و عوامل زیربنایی آن می تواند راهکاری در زمینه کاهش این معضل اجتماعی باشد. (ایضا)
اهداف پژوهشی
اهداف پژوهشی عبارتند از:
مقایسه سبک های دلبستگی افراد عادی و خودکشی کرده در خرده مقیاس نزدیکی
مقایسه سبک های دلبستگی افراد عادی و خودکشی کرده در خرده مقیاس وابستگی
مقایسه سبک های دلبستگی افراد عادی و خودکشی کرده در خرده مقیاس اضطراب
فرضیه های پژوهش عبارتند از:
فرضیه اول: بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس نزدیکی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد.
فرضیه دوم: بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس وابستگی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد.
فرضیه سوم: بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس اضطراب) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد.

تعاریف متغیرهای پژوهش:
تعریف نظری خودکشی:
1- خودکشی در لغت به معنای عملی، ارادی برای نابود کردن و کشتن خود
2- انتحار
3- کشتن خود از روی قصد
خودکشی مرگی که نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم کردار مثبت یا منفی خود فرد است که نوعی مرگ خود خواسته است. این کردار مثبت مثل اینکه انسان گلوله ای در شقیقه ی خود شلیک کند، کردار منفی مانند اینکه خانه ای را که در آتش شعله ور است ترک نکند. (فرجاد، 1363)
تعریف عمل: خودکشی عبارتست از نمره ای که فرد دارای سابقه ی خودکشی در پرسشنامه سبک های دلبستگی کولینز با مولفه های دلبستگی ایمن، ناایمن و اجتنابی و ناایمن و دوسوگرا به دست می آید.
تعریف نظری دلبستگی:
دلبستگی را می توان یک الگوی رفتاری خاص در نظر گرفت که در اکثر جوامع برای رشد سالم اهمیت دارد و زمانی دلبستگی مطلوب به وجود می آید که در سال اول زندگی کیفیتی متقابل و خوشایند بین کودک و مادر یا (نگهدارنده) شکل گرفته و این رابطه گرم و صمیمانه و پایابین کودک و مادر است که برای درد و رضایت بخشش مایع خوشی است.
تعریف عملی دلبستگی:
از یک مفهوم یونانی به نام (STORAGE) که نوعی عشق بین والدین و کودک است گرفته شده است.

فصل دوم

ادبیات و پیشینه پژوهش

مقدمه
در این بخش به بیان نظری پژوهشی پرداخته و خودکشی و مسائل مربوط به آن را از جوانب گوناگون بیان می کنیم و به بیان دیدگاه های مختلف در مورد خودکشی و مسائل مربوط به آن می پردازیم.
تاریخچه
خودکشی برای اولین بار در سال 1737 به وسیله دی فونن صورت گرفت وی برای اولین بار کلمه ی SULCIDE را در فرانسه به کار برد که در سال 1762 به وسیله ی آکادمی علوم فرانسه پذیرفت شد. اولین مطالعه ی نظامدار درباره خودکشی نیز به دست امیل دورکیم در سال 1897 در کتابی به نام خودکشی مطرح گردید. او در کتاب خود به بحث درباره ی خلاء موجود میان مذهب و اخلاق پیرامون خودکشی پرداخته و به عنوان نتیجه ی کتابش (خودکشی) را به عنوان پیامد طبیعی رابطه ی فرد و اجتماع در نظر گرفته است. همچنان بیان کرده که میزان نظم و انزوای احتمالی و سرکوبی افراد در اجتماع دلایل بنیادین در تفاوت میزان خودکشی در کشورهای مختلف می باشد. به نظر او شرایط اجتماعی در عصر جامعه ی صنعتی شده تا حدودی زیاد منشاء ناهنجاری های اقتصادی که عامل دایمی و اختصاصی در خودکشی است می باشد.
در حقیقت در گذشته ها خودکشی به عنوان جرم علیه خود و جامعه به طور کلی گناه محسوب می شد. کسانی که خود را می کشتند از تشریفات کفن و دفن پنهانی انجام می شدند. در بعضی کشورها چه بسا با شهامت بر سر چهار راهها چوبه ی مرگی برپا می کردند. این امر رایج بود تا اینکه تحقیقات انجام شده در امور افرادی که خود را می کشتند عدم تعادل ذهنی آنان را تایید نمود از این رو به تدریج حکم خودکشی پایان داده شد تا حد زیادی از کلمه ننگ بودن آن کاسته و جنبه ی تقدسی کفن و دفن حذف گردید.
در آخرین قرن 19 فروید نخستین دیدگاه روانشناختی را در مورد خودکشی ارایه کرد. او خودکشی را نهایت خشم عطوفت به خودشناسی از ناخودآگاه فردی دانست و غرایض را به دو دسته ی مرگ و زندگی تقسیم کرد. و معتقد بود که غریزه ی مرگ بلافاصله پس از تولد به کار می افتد و تمیل بازگشت دارد و موجب مرگ زیستی، کیفر، عداوت و انهدام نسل بشر می شود. اما غریزه زندگی موجب دوستی، عشق و علاقه و محبت، تولید نسل و صیانت ذات است. داوین اتسنگل از جمله کسانی است که گناه خودش را به دوش اوضاع و احوال اجتماعی می اندازد. و معتقد است روابط اجتماعی فی مابین انسانها فوق العاده بد و مایوس کننده شده است.
تعریف خودکشی
واژه خودکشی1 به معنای قتل نفس است. در فرهنگ معاصر خودکشی به مفهوم خاتمه دادن عمدی به زندگی به میل خود و به دست خود تعبیر شده و اعتقاد بر آن است که این وژه اولین بار در نیمه قرن هفدهم به کار برده شده است.
بونگر در 1929 ابداع کرد. در اواخر قرن نوزدهم امیل دورکیم، جامعه شناس فرانسوی، و فروید زمینه روان شناسی خودکشی را مورد بررسی جدی قرار دادند. فروید معتقد بود که از دست دادن "شی محبوب" که شخص نسبت به آن احساس دوگانه ای دارد منجر می شود که احساس خصومت نسبت به آنان متوجه درون شده، شخص را از خود بیزار سازد. پیرو مکتب اگزیستانسیالیسم، آلبرکامو، معتقد بود که "در همه دنیا یک مساله فلسفی جدی وجود دارد و آن خودکشی است".
استانلی سیو در تعریف خودکشی می گوید: "خودکشی عبارت است از نتیجه هر نوع مرگی که به طور مستقم یا غیرمستقیم ناشی از عمل مثبت یا منفی خود قربانی باشد، به نحوی که شخصا می دانسته است که به همین نتیجه می رسد." از دیدگاه او هدف کلی از خودکشی توقف هوشیاری است و به غیر از افسردگی اهداف و دلایل دیگری نیز در خودکشی مطرح هستند. در طول تاریخ از خودکشی به عنوان عملی مخفی و مرموز یاد شده و به خاطر شرم خاتمه دادن به زندگی همواره در سکوت باقی مانده است.
در مسحیت و عرفان اسلامی مساله خودکشی گاهی به صورت "مرگ پیش از مرگ" خودنمایی کرده که مشابه باور بوداییان است، به این معنی که زندگی نه تنها شیرین نیست بلکه آکنده از رنج و درد و سختی است. اینان عدم را نوعی رهایی می دانند (نیروانا). مرگ به اراده منسوب به افلاطون است و عرفای مسلمانان نیز مرگ را به ارادی و اضطراری تقسیم کرده اند. پس خودکشی در طول تاریخ پیدایش ادیان با نام های موت ارادی، آیین رهای، نیرو اناوموت بلااختیار لقب گرفت و در قرن هیجدهم کشیشی آمریکایی به نام ماموئل میلر مجموعه ای از موعظه های دینی و اخلاقی را در آمریکا برپا کرد که اکنون جزو سوابق ارزشمند تاریخچه خودکشی های آمریکا است.
ادوین اشنایدمن2 از بانیان و متولیان روان شناسی خودکشی این پدیده را چنین تعریف می کند:
خودکشی عمل آگاهانه نابودسازی به دست خود را گویند "که در بهترین مفهوم می توان آن را ناراحتی چند بعدی در انسان نیازمندی دانست که برای رفع مسایل شخصی خودکشی را بهترین راه حل می داند. اشنایدمن معتقد است مرگ گرایی3 یعنی انسان چقدر احتمال دارد در آینده ای نزدیک خود را بکشد و خودکشی گرایی4 به این مفهوم است که انسان چقدر در برابر خودکشی خطرناک است.
او اعتقاد دارد در صورت کنار گذاشتن خودکشی های انتحاری و ماموریت های تروریستی، خودکشی های فرهنگی و سنتی و هرگونه خودکشی ناشی از فداکاری ها، به ذهن خودکشی گرا می رسیم. خودکشی که ماهیت روانشناختی دارد به بیوشیمیایی مغز، مسایل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و دیدگاه های منطقی، فلسفی و روانی چه در ناخودآگاه و چه در هوشیاری فرد نیز وابسته است.
عمل خودکشی از یک سو گریز محسوب می شود و از سوی دیگر گرایش به آرامش و آسایش شاید با خودکشی این دو هدف به طور همزمان عاید فرد گردد. پس بسیاری از آنان اعتقاد دارند که با خودکشی دردهای بی پایان و غیرقابل تحمل تبدیل به آرامش می شود. رنج از زندگی انسان رخت برمی بندد و خودکشی گریز نهایی است، زیرا که دیگر ذهنی وجود ندارد که به مشکلات اجتماعی فکر کند.
ژان باچلر، جامعه شناس معاصر، در کتاب خودکشی براساس بعضی از خودکشی ها را "گریز" می داند و خودکشی های گریز گرایانه را مطرح می کند. به واسطه آن فرد نوعی فرار از شرایط تحمل ناپذیر را انتخاب می کند و خودکشی را خارج از شرایط دردناک زندگی می پندارد که هیجانات غیرقابل تحمل منفی آن را فرا گرفته اند. اکثر خودکشی کنندگان به این که به کجا خواهند رفت فکر نمی کنند. فقط قصد فرار از این دنیا را دارند و دیگر تحمل فکر زندگی پس از مرگ را ندارند از مخمصه ای به مخمصه ای دیگر بیفتند و شاید این گردابی و فریبی بیش نباشد.
انسان فکر می کند که در زندگی نباید درد و رنجی وجود داشته باشد غافل از اینکه همین درد و رنج است که هویت خویشتن آرمانی او را می سازد. این درد و رنج است که نگرش درونی فرد را نسبت به خودش تعیین می کند. روانشناسان معتقدند که خودکشی کنندگان درد خود را غیر قابل تحمل می دانند.
و این احساس گویی به حس تکبر و خود بزرگ بینی آنان شباهت دارد و احساس می کند که سوگواران یاد و خاطره ی مرگ آنان را دیگر فراموش نخواهند کرد.
خودکشی نوعی مرگ است که انسان می تواند فقط زمان و مکان، روش و اکثر جزئیاتش را مشخص کند. اکثر انسان ها به فکر خودکشی هستند همچنان که کیارستمی در طعم گیلاس این موضوع را مطرح کرد. هر انسانی حداقل یک بار در طول سال به فکر اینکه اگر نباشد راحت تر است خواهد افتاد.
تمام انسان ها معتقدند که انسان محکوم به مرگ است و فراری از آن نیست و مردن جزء جدایی ناپذیر زندگی است. به راستی خوب مردن دشوار است، ولی مردن از طریق خودکشی مرگی نابهنگام و بی موقع است و هرگز مورد تشویق و تحسین قرار نگرفته است.
توماس زاس (1968) معتقد است که خودکشی عملی اخلاقی است و در نهایت فرد مسئول عمل خویش است. او با هرگونه روش اجباری جهت پیشگیری از خودکشی مخالف بود. پورت وود در 1978 بیان می کند "انتخاب خودکشی" چیزی است که ما باید تصمیم بگیریم. این زندگی ماست که خاتمه می یابد و مرگ ما طرح ریزی می شود. این انتخاب تجاوزی به حقوق دیگران نیست. می توان به این افراد اجازه داد تا مردن به شیوه ی باوقار را انتخاب کنند؛ به خصوص اگر از یک بیماری لاعلاج در رنجند. بدین صورت مجادله ای در تعریف خودکشی در گرفت و بحث ستیزه جویانه تر شد که کیانند افراد خودکشی کننده؟ آیا باید جهت اجرای اهداف کمک شوند؟
درک همسفری بنیان گذار انجمن هملاک5 (انجمن دفاع از خودکشی) کتاب پرفروش خروج نهایی6 را در 1991 به چاپ رساند. این کتاب مجموعه ای است از رهنمودهای ارتکاب به خودکشی با مقادیر موثر دارویی و طرق دیگر. (ماهیار آذر، 1389)
علل خودکشی:
برای فهم علل خودکشی از روش های گوناگونی استفاده شده است، از جمله این روش ها:
1- بررسی یادداشت های خودکشی
2- کالبد شکافی روانشناختی
3- تجزییه ی بیوشیمیایی کارکرد افرادی که در معرض خطر خودکشی شمرده می شوند می باشد. (پور افکاری، 1376)
تنوعات زیادی که در سطوح بین المللی، منطقه ای، و ناحیه ای در میزان شیوع خودکشی مشاهده می شود، نمایانگر اهمیت عوامل اجتماعی در این زمینه است. این عوامل دارای تاثیر متقابل عوامل فردی طبی و روانپزشکی هستند. اختلالات روانپزشکی از مهمترین علل خودکشی به شمار می روند.
علل اجتماعی:
انزوای اجتماعی: در مقایسه با جمعیت عمومی، افرادی که به علت خودکشی فوت کرده اند بیشتر طلاق گرفته یا بیکار بوده اند و یا به تنهایی زندگی می کرده اند. انزوای اجتماعی عامل شایعی در میان علل خودکشی می باشد.
حوادث استرس زا: حوادث استرس زایی نظیر سوگواری و سایر فقدان ها، غالباً سبب بروز خودکشی می گردند.
عوامل اجتماعی موثر بر روش خودکشی: عوامل اجتماعی بر روش های انتخاب شده برای خودکشی نیز موثرند: بنابراین، روش موردی که موجب جلب توجه اجتماعی شده باید تبلیغات گسترده ای در روزنامه ها یا تلویزیون بر روی آن صورت می گیرد، ممکن است مورد تقلید سایر افرادی قرار بگیرد که قصد خودکشی دارند. (ارجمند، محسن، 1384)
علل روانپزشکی و طبی:
بسیاری از کسانی که به علت خودکشی فوت می کنند در زمان مرگ به شکلی از اختلالات روانپزشکی، و اکثراً به اختلال افسردگی یا وابستگی به الکل مبتلا هستند برخی نیز به بیماری های جسمی مزمن و دردناک دچار می باشند.
علل خودکشی در گروه های خاص:
خودکشی منطقی: گاهی اوقات خودکشی یک عمل عاقلانه است که توسط یک فرد برخوردار از سلامت روانی می شود. با این حال حتی در صورتی که تصمیم به خودکشی عاقلانه به نظر برسد، با صرف وقت و کسب اطلاعات بیشتر ممکن است فرد عقیده خود را عوض نماید. به عنوان مثال، یک فرد مبتلا به سرطان ممکن است پس از اطلاع از اینکه درمانی برای برطرف کردن درد وی وجود دارد، تصمیم خود را برای خاتمه دادن به زندگی اش تغییر دهد. پزشکان باید تلاش کنند تا تصمیم اینگونه بیماران را تغییر دهند، ولی علیرغم بهترین درمان ها نیز مواردی از خودکشی منطقی انجام می شود.
خودکشی به کمک پزشک: به یک مسئله مورد توجه عموم و یک معضل پزشکی تبدیل شده است. مسائل اخلاقی و قانونی متعددی در رابطه با این مشکل مطرح می شوند. (ایضا)
1- تعارض بین وظیفه ی کمک به بیمار و وظیفه صدمه نزدن به وی
2- صلاحیت بیمار برای تصمیم گیری
3- تفاوت بین کمک فعال برای مردن، خودداری از ارائه ی درمانی که ممکن است طول عمر را کوتاه کند.
کودکان و نوجوانان کم سن و سال: خودکشی در میان کودکان نادر است و در نوجوانان شایع، گرچه اخیرا میزان خودکشی در نوجوانان بزرگتر افزایش یافته است. خودکشی در نوجوانان با از هم پاشیدن خانوادها، انزوای اجتماعی، و افسردگی و همچنین با خشونت و رفتارهای نسنجیده همراه است.
پزشکان: میزان خودکشی در میان پزشکان بیشتر از جمعیت عمومی است. دلیل این امر شخص نیست ولی عوامل متعددی در بروز آن دخیل دانسته شده اند، نظیر دسترسی آسان به داروها، افزایش میزان اعتیاد به الکل و داروها و فشارهای روانی مفرط ناشی از کار، خودداری از اقدام به درمان برای اختلال افسردگی و ورود افراد دارای زمینه های شخصیتی متعدد خودکشی به حرفه ی پزشکی. (ارجمند، محسن؛ 1384)
علل جسمی خودکشی:
سلامت جسمی و همچنین مراقبت های پزشکی قبلی در این گروه بیماران ارتباط معنی داری با خودکشی دارد. سی و دو درصد تمام افرادی که خودکشی می کنند و 25 تا 75 درصد قربانیان خودکشی دچار بیماری جسمی مهمی هستند و در 11 تا 51 موارد خودکشی کننده بیماری جسمی عامل مهم شناخته شده است و با بالا رفتن سن مطمئنا ارقام جسمی در خودکشی افزایش می یابد؛ مثلا: 50 درصد افراد مبتلا به سرطان خودکشی می کنند و معمولا این اقدام در متوسط زمان یک سال پس از تشخیص بیماری آنها صورت می گیرد.
در بین سایر بیماری ها، هفت بیماری دستگاه اعصاب مرکزی مثل صرع، اسکلروز متعدد، صدمات جمجمع، بیماری هانتینگتون، دمانس، HIV و اختلالات قطبی – عروقی که با بیماری های خلقی رابطه دارند بالاترین میزان خودکشی در بین بیماری های جسمی را به خود اختصاص داده اند. (آذر، ماهیار، 1389)
ایدز:
آرزوی مرگ و تفکر خودکشی در افراد مشرف به مرگ ارقام بالایی را به خود اختصاص داده و یکی از این گروه بیماری ها ایدز است که در مردان مبتلا به خودکشی در هشت ایالات شامل 102 نفر فرد آلوده 38 درصد این افراد فکر خودکشی داشته اند. این گونه افکار و اقدامات احتمالی بعدی آن با مراقبت های موثر دولتی و اجتماعی و به خصوص در مناطق روستایی رابطه مستقیم داشت (اوهایو 2002).
در پژوهش کامرانم علایی در بهمن 1379 در کرمانشاه بر روی بیماران مبتلا به ایدز، از تعداد کل 66 نفر بیمار مبتلا با متوسط سنی 35 سال میزان فراوانی خودکشی در فواصل سال های 1377 تا 1379 دو نفر بود که به دنبال خودکشی از بین رفتند.
صرع:
شایع ترین بیماری عصبی مزمن در جمعیت عمومی است و 30 تا 50 درصد افراد مبتلا به صرع در طول بیماری خود مشکل روانپزشکی پیدا می کنند. خطر خودکشی موفق در بیماران مصروع 4 تا 5 برابر جمعیت عادی است و خودکشی به خصوص در صرع های لب گیجگاهی بیشتر و خطر مرگ و میر بالاتر است . بعضی از صاحب نظران این اختلال بالاتر است. بعضی از صاحب نظران این خطر بالاتر را تا 25 برابر ذکر کرده اند.
خودکشی در صرع به تنهایی به واکنش بیمار در برابر عوامل تنش زایی روانشناختی مربوط نمی شود بلکه بیشتر در اثر تغییرات شخصیتی این بیماران (مرزی) و بروز سایکوزهای گذرا و توهمات پارانوبیدی و بی قراری های شدید آن رخ می دهد. (ایضا)
ضربه های مغزی:
بررسی ها نشان داده است که پس از ضربه های مغز و جراحات وارد به آن بین 6 تا 77 درصد افراد دچار اختلال افسردگی اساسی می شوند و اختلال در ضایعات لوب راست مغزی بیشتر از لوب چپ گزارش شده است.
اسکلروز متعدد:
در اختلال میلین زدای مغزی 30 تا 50 درصد بیماران اختلال شناختی و رفتاری پیدا می کند افسردگی در این بیماران شایع و میزان آن 25 تا 50 درصد است که به همین نسبت میزان خودکشی را نسبت به افراد عادی افزایش می دهد. (آذر، ماهیار، 1389)
بیماری های روانی:
حدود 95 درصد کسانی که خودکشی کرده یا اقدام به خودکشی می کنند تشخیص اختلال روانی دارند. اختلال افسردگی 80 درصد این رقم را در بر می گیرد. اسکیزوفرنی شامل 10 درصد موارد می گردد و دمانس و دلیریوم 5 درصد موارد را به خود اختصاص می دهد. بین تمام افراد مبتلا به اختلال روانی، 25 درصد در عین حال مبتلا به وابستگی به الکل دارند و تشخیص دوگانه دارند. بیماران مبتلا به رفتارهای تکانشی یا خشونت بار خطر خودکشی را افزایش می دهد همین طور سابقه بستری شدن در بیمارستان روانپزشکی به هر دلیل.
اختلالات افسردگی:
اختلالات خلقی تشخیصی است که حداکثر رابطه با خودکشی دارد. با توجه به این که عیار خودکشی در افسردگی زمانی که بیمار افسرده است بالا می رود، می توان گفت احتمالا پیشرفت های پسیکوفارمالوژیک 20 سال گذشته موجب کاهش خودکشی بین بیماران افسرده شده است، معهذا، میزان کاهش خودکشی بیماران مبتلا به اختلال خلقی با در نظر گرفتن سن به ترتیب 400 در 100000 برای مردها و 180 در 100000 برای زن ها تخمین زده شده است.
بیماران مبتلا به افسردگی بیشتر خود را اوائل سیر بیماری می کشند؛ زن ها بیشتر از مردها خودکشی می کنند؛ و احتمالات خودکشی بیمار افسرده با مجرد، جدا، مطلقه و بیوه بودن یا دارای داغداری اخیر بالاتر می رود.
بیماران افسرده ای که در جامعه خودکشی می کنند بیشتر میانسال یا سالمند هستند. معدودی مطالعه در زمینه رابطه خطر بالاتر خودکشی با نوعی اختلال خلقی به عمل آمده است. این مطالعه حاکی است که بین بیماران افسرده، انزوای اجتماعی میل به خودکشی را بیشتر می کند این یافته هماهنگ با داده های مطالعات همه گیر شناسی مبنی بر پیوستگی ضعیف افراد خودکشی با جامعه است.
خودکشی در بیماران افسرده در ابتدا و انتهای افسردگی بیشتر روی می دهد مثل سایر بیماران روانی، ماه ها پس از ترخیص از بیمارستان دوره افزایش خطر است. (پورافکاری، 1382)
اختلال شخصیت:
درصد بالایی از قربانیان خودکشی مسائل یا اختلالات شخصیتی گوناگونی دارند. داشتن اختلال شخصیت ممکن است از چند لحاظ عامل تعیین کننده ای برای رفتار خودکشی باشد: با زمینه سازی برای اختلالات عمده روانپزشکی مثل الکلسیم یا افسردگی، با منجر شدن به مسائل در روابط و تطابق اجتماعی، با زمینه سازی رخدادهای نامطلو زندگی، با ایجاد اختلال در توانایی مقابله به اختلال جسمی یا روانی، و با ایجاد تعارض بین شخص و افراد دور و بر او، از مجله افراد خانواده، پزشکان. کارکنان بیمارستان.
تخمین میزنند که 5 درصد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی خودکشی می کنند. خودکشی بین زندانیان سه بار بیشتر از جمعیت کلی است. بیش از ثلث زندانیان خودکشی سابقه درمان روانپزشکی داشته اند و نیمی از آن سابقه اقدام یا تهدید به خودکشی، معمولا در شش ماه قبل از خودکشی داشته اند. (ایضا)
اختلالات اضطرابی:
اقدام به خودکشی های ناموفق تقریبا در 20 درصد مبتلایان به اختلال هراس و فوبی اجتماعی دیده می شود. اگر افسردگی هم وجود داشته باشد خطر خودکشی موفق بالاتر می رود.
رفتار انتحاری قبلی:
سابقه اقدام به خودکشی، احتمالا بهترین شاخص افزایش خطر خودکشی برای یک بیمار است. مطالعات نشان می دهد که 40 درصد افسرده های خودکشی سابقه اقدام قبلی داشته اند. بالاترین میزان خطر خودکشی و اقدام دوباره در سه ماه اول پس از اقدام اول است.
اسکیزوفرنی:
خطر خودکشی در بین بیماران اسکیزوفرنیک بالاست: تا 10 درصد این بیماران با خودکشی به زندگی خود خاتمه میدهند. چون شروع سن اسکیزوفرنی به طور شیبک در دوره نوجوانی یا اوائل جوانی است، اکثر اسکیزوفرنیک ها خودکشی در سال های اول بیماری خود انتحار می کنند و نسبتا جوان هستند. حدود 75 درصد بیماران اسکیزوفرنیک که خودکشی می کنند مردهای مجرد هستند. تقریبا نیمی از آنها سابقه اقدام به خودکشی قبلی دارند، علائم افسردگی با خودکشی آنها رابطه نزدیک دارد. (ایضا)
علائم و عوامل:
ژنتیک: در خودکشی وجود عامل ژنتیک مطرح شده است، مطالعات نشان داده اند که خودکشی تمایل به دوام در خانواده دارد. در یک مطالعه ی بزرگ معلوم گردید که خطر خودکشی در بستگان درجه ی یک بیماران روانی تقریبا 8 بار بیشتر از خطر مشابه در بستگان گروه تحت کنترل بود. به علاوه خطر خودکشی بین بستگان درجه ی یک بیماران روانی که با خودکشی به زندگی خود خاتمه داده بودند، چهار بار بیشتر از خطر خودکشی در بستگان و بیمارانی بود که خودکشی نکرده بودند. در بعضی موقعیت ها به خصوص بین نوجوانان، عضوی از خانواده که خودکشی کرده است از الگوی به وجود می آورد که وقتی خودکشی راهی برای حل احتمالی یک درد روانشناختی غیرقابل تحمل تصور می شود، موضوع همانندسازی قرار می گیرد.
در مطالعه ای بر روی 51 زوج دوقلوی یک تخمکی 9 مورد خودکشی توام مشاهده گردید، در حالیکه در دوقلوهای دو تخمکی یک مورد نیز گزارش نشده، ممکن است عوامل ژنتیکی در خودکشی وجود داشته باشد. در درجه اول عوامل که با انتقال اختلال دو قطبی، اسکیزوفرنی و الکلسیم مربوط اند اختلالات که بیشترین میزان رابطه را با خودکشی دارند. با این وجود گفته شده است که یک عامل ژنتیک برای رفتار تکانشی که به ناهنجاری در سیستم سروتونین مرکزی مربوط است. (پورافکاری، 1382)
عوامل نوروشیمی:
با قرائن محکمی که اجزای بیوشیمیایی را به افسردگی ربط می دهند، جای تعجب نیست که چنین اجزای بیوشیمیایی در مغز کسانی که با احتمال خودکشی بیشتری مواجه بوده اند بالاتر از مغز دیگران یافت شده باشد.
کمبود سروتونین که با کاهش متابولیسم 5، هیدروکسی انیدولوآستیک اسید (5-HIAA) اندازه گیری شده در گروهی از بیماران افسرده که اقدام به خودکشی کرده بودند مشاهده گردید.
بیمارانی که با وسایل خشن (مثل اسلحه گرم، پریدن از بلندی) اقدام به خودکشی کرده بودند در مقایسه با بیماران افسرده ای که اقدام به خودکشی نکرده یا با وسایل بدون خشونت (مثل مسمومیت با دارو) اقدام کرده بودند سطوح (5- HIAA) پایینتری در مایع مغزی نخاعی داشتند.
برخی از محققین خودکشی را از انواع رفتار تکانشی تلقی کرده اند به علاوه همبستگی منفی قابل توجهی بین سطح (5- HIAA) مایع مغزی – نخاعی و نمرات پرخاشگری مبتلایان به اختلالات شخصیت در طول عمرشان گزارش شده است. سایر گروه هایی که تصور می شود دچار مسئله کنترل تکانه هستند مشتملند بر مجرمین خشن، آتش افروزها و الکیک ها، گروه هایی که در عین حال سطح (5-HIAA) پایین تری در مایع مغزی نخاعی نسبت به گروه شاهد دارند. (ایضا)
دفع زیاد کور تیزول آزاد در ادرار، عدم فرونشینی کورتیزول پلاسما پس از تجویز دگزامتازون پاسخ مشدد کورتیزول پلاسما به آنفوزیون 5، هیدروکسی تریپتوفان، پاسخ کند هورمون محرکه ی تیروئید (TSH) تیتره، همگی با رفتار خودکشی در بیماران افسرده گزارش شده اند.
آزمایش نمونه های خون افراد داوطلب از نظر سطح مونو آمین اکسید از پلاکتی نشان دارد که در خانواده های بالاترین سطح این آنزیم در پلاکت های خون بود. در اختلالات افسردگی قرائن محکمی از تغییرات فعالیت منوآمین اکسید از پلاکتی وجود ندارد. (پورافکاری، 1376)
علایم هشدار دهنده ی خودکشی:
1- بهبود ناگهانی یک بیمار افسرده همیشه باید مورد توجه قرار گیرد زیرا بهبود سریع ممکن است ناشی از یک تصمیم سریع و قاطع جهت خودکشی باشد.
2- وقتی بیمار در مورد مرگ و خودکشی سخن می گوید یا سئوال می کند (مانند سئوال در مورد روزهای مرگ آور داروها، ارتفاع طبقات ساختمان، چقدر خونریزی می تواند انسان را بکشد و نظایر آن) و زمانی که از طناب و ملحفه ها کهنه، چاقو، تیغ، قرص، میل بافتنی، اجسام شکننده و … نگاهداری می کند.
3- زمانی که علائم افسردگی عمیق مانند ناامیدی، نگرانی، درد، انزوا، غم، عدم لذت از زندگی، بی اشتهایی، درون مداری، وحشت و هراس، کابوس های وحشت ناک و نظایر اینها وجود داشته باشد.
4- قطع ناگهانی داروهای ضد افسردگی.
5- کاهش شدید میزان ارتباط فرد با محیط و اطرافیان.
6- تجویز بیش از حد داروها، به خصوص داروهای خطرناک مانند فنوباربیتال و ضد افسردگی های چند حلقه ای و تکرار بیش از حد یک نسخه بدون پزشک.
7- سالمندانی که در اثر بیماریهای مزمن و نابود کننده، قدرت دفاعی و توانایی های خود را از دست می دهند.
8- بیماری های بدخیم که می توانند باعث افسردگی ثانویه شوند مانند انواع سرطان و لنفوم روده بزرگ.
9- افرادی که دچار فقر عاطفی هستند؛ مانند فقدان یک عزیز یا یک مقام اجتماعی که به طور ناگهانی حادث شده باشد.
10- شکست های مالی و تجاری و ورشکستگی ها و استرس های پشت سرهم و بدبختی گاه فرد را به این فکروامی دارد که همه زندگی این وضعیت را خواهد داشت. (آذر، ماهیار، 1389)
عوامل پیش بینی کننده خودکشی در کودکان و نوجوانان:
1- از دست دادن پدر یا مادر در رابطه با مرگ یا جدایی.
2- کودکان خودکشی گرا معمولا در خانواده هایی بزرگ می شوند که پدر یا مادر به خاطر وسعت آسیب روانی خاص خودشان قادر به حمایت کردن نیستند.
3- خانواده هایی که به صورت ناخودآگاه آرزوی مرگ کودک خود را در ذهن پرورش می دهند.
4- خانواده هایی که در آنها میزان سوءاستفاده های جنسی و جسمی از کودکان زیاد است.
5- کودکانی که از نعمت دوست داشتن محروم بوده و کیفیت عشق و محبت را تجربه نکرده اند.
6- احساس حقارت در کودکی و نوجوانی اغلب احساس خودکشی را در ذهن شان می پروراند.
7- بیماری های طبی به خصوص صرع لوب فرونتال و مصرف فنوباربیتال از زمره عوامل خطرساز خودکشی هستند.
8- افراد جوان مستعد پدیده تلقین و تقلید هستند و گاهی در اثر همذات پنداری با افراد محبوب خود، به دنبال خودکشی آنان دست به خودکشی می زنند. (ایضا)
ادوین اشنایدمن در کتاب ذهن خودکشی گر، که پیشگیری روانشناختی خودکشی را از دهه ی 1950 در مرکز پیشگیری خودکشی لوس آنجلس شروع نمود، ابراز می کند که خودکشی سرنخ هایی دارد که در تیجه برای پیشگیری از آن می توان از یک رشته راهبردها و ملاحظات استفاده کرد و این سرنخ ها قابل مشاهده نیستند و پیش از واقعه اصلی به دست می آیند. به تعبیر دیگر، پیش بینی کننده خودکشی هستند و این پیش بینی ها جز از یک رویداد هولناک می دهند. این علایم شوم همان رویدادهایی هستند که پیش از وقوع خودکشی به زندگی فرد خودکشی کننده سایه می افکنند و در واقع نقشی علایم هشدار دهنده را بازی می کنند؛
سرنخ های کلامی:
که همان بیانات و اظهاراتی است که معنای آنها در واقع نوعی خداحافظی غیرمستقیم است. خودکشی گراها با بیان چنین جملاتی در واقع می خواهند بگویند در آینده ای نزدیک، دیگر زنده نخواهد بود. برخی از این جملات عبارتند از: "سال دیگر اینجا نیستم"؛ "این آخرین باری است که می آیم دفتر تو"؛ "دیگر مرا نخواهی دید"؛ یک تناقض جالب در خودکشی این است که افراد سرنخ هایی از خودشان بر جای می گذارند که احتمالا به دو دلی عمیق آنان برمی گردد؛ دو دلی و تردید در مورد پایان دادن دردها و رنج ها و تمایل به پا در میانی کردن دیگران و نجات یافتن.
سرنخ های رفتاری:
برخی از این سرنخ ها رفتارهایی هستند که خودکشی کننده برای مدت طولانی از خود بروز می دهد. برخی از این سرنخ های رفتاری عبارتند از: سر و سامان دادن ناگهانی به کارهای شخصی، مرتب کردن پرونده ها، عملی کردن آخرین روزها با بخشیدن وسایل شخصی خود به دیگران یا پس دادن هدایایی که قبلا از دیگران گرفته شده به صاحبان آنها. (ادوین اشنایدمن، 1387)
سرنخ های حاصل از بازنگری:
در بازنگری مرگ های مشکوک باید مواردی همچون افسردگی خفیف، مرگ اخیر عزیزان، فشارهای شغلی شدید، اختلاف ها و تنش های شدید زناشویی، اعتیاد به الکل، اسکیزوفرنی، بیماری های جسمی، تفکر خشک و انعطاف ناپذیر یا صحبت کردن در مورد مرگ را در نظر گرفت.
لیتمن در گزارش خود اعتقاد دارد که دلیل موفقیت محدود روش پیشگیری از خودکشی از طریق بررسی سرنخ ها این است که این گونه سرنخ ها عده ی زیادی را در مکان خودکشی قرار می دهد و این در حالی است که خدمات کمک رسانی، بسیار محدود است.
انواع خودکشی:
قبل از امیل دورکهایم ابتدایی ترین تقسیم بندی های خودکشی از آن ژوسه و موروتور بود که عبارت بودند از:
خودکشی ناشی از ابتلا به مالیخولیا:
لین نوع خودکشی در اثر وهم و خیال یا هندیان بیمار اتفاق می افتد که فرد به منظور فرار از خطر، تصور یا شرمسازی خیالی از دستورهای مرموزی (هندیان آمرانه) که به پندار خود از بالا دریافت کرده است، خودکشی می کند.
خودکشی مالیخولیایی ناشی از حزن و اندوه:
این نوع خودکشی از افسردگی و حزنی بی پایان ناشی میگردد و زمانی است که فرد ارزیابی درستی از روابط خود و اشیاء پیرامون ندارد.
خودکشی ناشی از وسوسه:
در این حالت به قول ژوسه، فرد هیچ انگیزه ای نه خیالی و نه حقیقی جهت خودکشی ندارد، بلکه فقط ثابت مردن، ذهن بیمار را تسخیر می کند، بی آنکه بتواند برای آن دلیلی بیاورد و پیوسته با میل شدید به خودکشی وسوسه می شود؛ هرچند خود، آگاه است که برای اینکار دلیل موجهی ندارد.
خودکشی ناشی از انگیزه آنی یا غیرارادی:
در این حالت بیمار برای خودکشی انگیزه قوی تری نسبت به مورد پیشین ندارد، بلکه دستخوش فشار درونی غیر ارادی و ناگهانی می گردد و بی مقدمه هرگونه مقاومتی از او سلب می شود و نهایتا خودکشی می کنند. (آذر، ماهیار، 1389)
خودکشی از دیدگاه امیل دورکهایم:
دورکهایم پس از بررسی دقیق و رد دلایل که بر انگیزه های فردی خودکشی تکیه می کردند، براساس آمارها، عوامل اجتماعی را موثر بر خودکشی دانست و بیان داشت: ما مستقیما در جستجوی عوامل اجتماعی مختلف برخواهیم آمد، نظیر اعتقادات مذهبی، خانواده، گروه سیاسی، و گروه های شغلی که به واسطه آن انواع خودکشی صورت می گیرد. (ایضا)
خودکشی خودخواهانه7:
خودکشی ناشی از خودمداری در میان جوامعی رخ می دهد که فرد به قدر کافی در واحد اجتماعی بزرگ جای استواری نگرفته است. جامعه ای که دارای وجدان جمعی و حمایت نیرومندی است، جریان اجتماعی آن نسبت به افراد چنان قوی هستند که از وقوع خودکشی خود مدار پیشگیری می کنند.
خودکشی دگر خواهانه8:
در نظام زندگی هر چیزی خارج از حد و اندازه باشد خوب نیست. یک خصلت زیستی تنها به شرطی می تواند اهدافی را که می یابد تامین کند و تحقق بخشد که از حد و حدود معین تجاوز نکند و اینگونه مسایل در مورد پدیده های اجتماعی نیز به همین نحو است.
خودکشی ناشی از بی هنجاری9:
نوع سوم خودکشی ها در طبقه بندی امیل دورکیهام است. او اعتقاد داشت که این واقعیت شناخته شده است که بحران های اقتصادی بر گرایش به خودکشی اثر شدید کننده دارد. خودکشی ناشی از بی هنجاری در شرایطی مانند تغییرات سریع اجتماعی، آشفتگی در نظام جمعی و نظم عمومی و ظهور مشاغل اجتماعی جدید، همچون شاخص جوامع صنعتی و مدرن، صورت می پذیرد.
خودکشی تقدیرگرایانه10:
این نوع خودکشی از اجرای مقررات و قوانین سخت و سخت گیرانه ای ناشی می شود او این خودکشی را به اندازه دیگر خودکشی ها مهم نمی داند و معمولا اعتقاد دارد این نوع خودکشی در شرایط نظم شدید جامعه بروز می کند.
خودکشی های مقلد11
تقلید خودکشی از خودکشی های قبلی ممکن است آن گونه که رسانه ها تلقین می کنند شایع نباشد. پژوهش ها نشان می دهد که عمومیت یک واقعه ممکن است دارای تاثیر تحلیل کننده و توجه برانگیز باشد و خطر خودکشی را مختصری افزایش دهد. اگرچه در این غم های غم انگیز ممکن است تعدادی از وقایع، باورها و احساسات سهیم باشند. لیکن به نظر می سد تلقین نقش پر قدرت خاصی را ایفا می کند و افراد جوان ممکن است آسیب پذیر باشند، به نحوی که خودکشی یک فرد مشهور، دوست صمیمی، خویشاوند، همکار یا شخصی کاملا آشنا می تواند شمار اقدامات خودکشی بعدی را افزایش دهد. (آذر، ماهیار، 1389)
عوامل خطر:
تفاوت های جنسی:
مردها چهار بار بیشتر از زن ها خودکشی می کنند، نسبتی که در تمام سنین ثابت است. از طرف دیگر، زن ها چهار بار بیشتر از مردها اقدام به خودکشی می کنند. میزان بالای خودکشی تکمیل شده مردها به روش هایی که انتخاب می کنند مربوط است: اسلحه گرم، حلق آویزان کردن خود، زن ها معمولا از داروهای سمی، داروهای روان گردان یا سموم استفاده می کنند.
سن:
میزان های خودکشی با سن بالا می رود که تاکیدی بر اهمیت میانسالی است. بین مردها، خودکشی پس از 45 سالگی اوج می گیرد، بین زنها بیشترین تعداد خودکشی های موفق پس از 55 سالگی روی می دهد. نسبت های 40 در 100000 در مردهای 65 سال به بالا روی می دهد.
افراد سالمند کمتر از جوان ها اقدام به خودکشی می کنند اما در اقدام خود غالبا موفق تر هستند. (پورافکاری، 1382)
نژاد:
از هر سه مورد خودکشی دو مورد را مردهای سفید پوست مرتکب می شوند. میزان های خودکشی مردها و زن های سفید پوست تقریبا دو تا سه برابر بالاتر از میزان های مربوط به مردها و زنهای آمریکایی و افریقای تبار در طول زندگی است.
وضعیت تاهل:
ازدواج به طور قابل ملاحظه خودکشی را کاهش می دهد. مخصوصا اگر فرزندانی هم در خانه وجود داشته باشند. ارقام متعلق به افراد مجرد، که هرگز ازدواج نکرده اند در مجموع دو برابر بالاتر از افراد متاهل است. طلاق خطر خودکشی را بالا می برد و مردهای طلاق داده یا طلاق گرفته همینطور زن های مطلقه سه بار بیشتر احتمال دارد خودکشی بکنند. (ایضا)
نظریه ها و عوامل:
نظریه فروید: نخستین بینش روانشناختی مهم در مورد خودکشی بوسیله فروید ارائه شد. او فقط یک مورد اقدام به خودکشی واقعی را توصیف کرده است، اما عده زیادی بیمار افسرده را می دیده است. در تک نگاشت داغداری و ملانکولی، فروید نفرت از خویش را که در افسردگی مشاهده می شود ناشی از خشم معطوف به یک شیء مورد علاقه توصیف نمود، خشمی که چنین افرادی آن را به سوی خود باز می گردانند فروید خودکشی را حد اعلی این پدیده دانسته و تردید داشت که کسی بدون میل سرکوب شده پیشین برای کشتن کسی خود را بکشد (پور افکاری 1382)
نظریه منینگر:
براساس مفاهیم فروید، کارل منینگر (KARL MENNINGER) در انسان بر علیه خود خودکشی را قتل وارونه، دیگر کشی معکوس ناشی از خشم شخص به فردی دیگر معرفی می کند که یا متوجه درون می شود یا به عنوان بهانه ای برای مجازات مورد استفاده قرار می گیرد. او همچنین یک غریزه مرگ معطوف به نفسی را توصیف نمود (مفهوم تانانوفروید). او سه سه جز احساس خصومت در خودکشی شرح داد: میل به کشتن، میل به کشته شدن، و میل به مردن.
پیشگیری از خودکشی:
برای پیشگیری از خودکشی دو راه عمده وجود دارد: تشخیص اولیه زودرس و کمک کردن به افراد در معرض خطر همراه با تعدیل عوامل اجتماعی مساعد کننده.
1- شناسایی بیماران در معرض خطر زیاد، بسیاری از کسانی که دست خودکشی می زنند مدت کمی قبل از اقدام به خودکشی با پزشک خود تماس می گیرند و تعدادی مبتلا به اختلال روانی یا اعتیاد به الکل می باشد.
2- حمایت از کسانی که در معرض خطر هستند از میان برداشتن راه های موجود برای خودکشی آموزش، در مورد کسانی که در سنین نوجوانی به سر می برند. لازم است که آموزش هایی در مورد خطرات استفاده زیاد از دارو و راه ها مناسب چگونگی مواجه با مشکلات معمولی عاطفی ترتیب داد.
3- بهداشت و سیاست های اجتماعی – اقتصادی: نمی توان از تنهایی و یادگیری عوامل اجتماعی افزایش دهنده خطر خودکشی، فقط از راه های طبی پیشگیری نمود چنین موضوع هایی نیازمند تصمیم، سیاست های جامع و کلی می باشند(مزده، زهرا، 1387)
پیشگیری اولیه:
هدف پیشگیری اولیه خودکشی جلوگیری از بروز بیماری یا اختلال و در نتیجه کاهش میزان و بروز خودکشی است. این هدف به کمک حذف عوامل مسبب، کاهش عوامل خطرساز، تقویت مقاومت بیمار و جلوگیری از گسترش بیماری محقق می شود. این حالت اقدامی مطلوب است و افرادی که می توانند در این نوع پیشگیری مسئولیت مهمی عهده دار باشند عبارتند از روانپزشکان، روان شناسان، روان پرستاران، مددکاران اجتماعی، مسئولین آموزش مدارس، مسئولین درجه اول هر کشور. (آذر، ماهیار، 1389)
پیشگیری ثانویه:
پیشگیری ثانویه طبق تعریف عبارتند از: شناسایی زودرس و درمان سریع بیماری یا اختلال به منظور کاهش شیوع از طریق کوتاه کردن مدت آن.
مداخله در بحران و آموزش عمومی جزو این پیشگیری محسوب می شوند و کار روان پزشکان در این مقوله از پیشگیری می گنجد.
روان پزشکان سعی می کنند در حداقل زمان ممکن درمان را شروع کنند و رنج های بیمار را تسکین دهند. آموزش های که برای عموم مردم انجام می گیرد تا افراد هرچه زودتر در پی درمان برآیند جزو پیشگیری ثانویه است.
در این مرحله بیان و ابراز رفتار خودکشی به صورت آشکار یا با تشخیص روانپزشک و روان پرستار دخالت با تمام نیرو را طلب می کند. بنابراین پیدایش فکر خودکشی در یک فرد تا اقدام عملی و کشیدن نقشه مربوط و ارتکاب جدی به فکر خودکشی جزو این مرحله پیشگیری محسوب می شود. (ایضا)
پیشگیری ثالثیه:
هدف پیشگیری ثالثیه کاهش شروع نقایص و ناتوانی های باقی مانده ناشی از اقدام یا بیماری است. پیشگیری ثالثیه یا توان بخشی در روانپزشکی همیشه به بیماران می پردازد، که مبتلا به اختلال شدید و ناتوان کننده اند. در مورد خودکشی فرد ناموفق به دلایل متعدد و نظیر روش انتخاب شده کم خطر یا رسیدگی فوری اطرافیان و شستشوی فوری معده بیمار به هدف خود جامعه عمل نمی پوشاند.
زمانی که چشم باز می کند و شاهد مجدد دنیای اطراف می شود احساسات گوناگونی به او دست می دهد. از این لحظه است که پیشگیری ثالثیه مطرح می شود. بیمار گاه احساس شرمساری، خجالت، نفرت، پشیمانی و گاهی امیدواری می کند.
درمان:
اغلب مردم عادی و حتی بعضی از متخصصان گمان می کنند کسی که حرف خودکشی را می زند دست به این کار نمی زند و البته این گمان باطل و خطرناک است. حقیقت غم انگیز این است که بسیاری از نوجوانان یا بزرگسالانی که تهدید به خودکشی می کنند و با بی اعتنایی روبه رو می شوند یا صرفا به عنوان افرادی با آنان برخورد می شود که به دنبال جلب توجه اند بالاخره اقدام به این کار می کنند علاوه بر این، وقتی نوجوانان تهدید به خودکشی می کنند می خواهند این پیام را منتقل کنند که اشکالی وجود دارد و نیاز به کمک دارند. حتی اگر واقعا قصد نداشته باشند که به عنوان تنها راه حل موجود برای حل مشکلاتشان به خودکشی متوسل شوند. وقتی که نوجوانان از خودکشی حرف می زنند باید حرفش را جدی تلقی کنیم. پیش بینی احتمال خودکشی کار آسانی نیست، ولی تعدادی از علایم هشدار دهنده وجود دارد که می تواند به مشاهده گر محتاط در این زمینه یاری دهد.
1- خلق و خوی افسرده یا حاکی از ناامیدی که تدوام داشته باشند.
2- اختلالاتی در خواب و خوراک.
3- کاهش عملکرد در مدرسه.
4- انزوای اجتماعی تدریجی و افزایش کناره جویی از دیگران.
5- تاریخچه ای مبنی بر اقدام خودکشی در گذشته یا درگیری در حوادث.
6- حالاتی حاکی از بی پروایی. آسیب رساندن به خود، مصرف الکل یا مواد مخدر، رانندگی بی پروایانه، رفتار بزهکارانه، فرار از خانه (یاسایی، مهشید 1380)
درمان نوجوانی که احتمال دارد اقدام به خودکشی کنند یا آنهایی که دست به خودکشی زده اند باید فوری باشد، در حال حاضر بسیاری از حمله ها، خطوط اضطراری تلفن دارند و افرادی که قصد خودکشی دارند یا احساس یاس و ناامیدی می کنند برای درخواست کمک فوری تلفن بزنند. درمان گسترده تر هم شامل در نظر گرفتن وقایع فعلی و وضعیت زندگی نوجوان است که او را آزار می دهد یا او را مستعد خودکشی می کند مشکلات و تضادهای بسیار عمده تر را نیز در بر می گیرد(ایضا)
اکثر مواقع خودکشی در بیماران روان پزشکی قابل پیشگیری است و شواهد وجود دارد که یا درمان ناکافی بوده و یا چنان مزمن و مقاوم به درمان است که خودکشی نهایی آنان اجتناب ناپذیر است. خوشبختانه چنین بیمارانی، کم و یا نادرند. در مقابل، بیمارانی وجود دارند که شدیدا تکانه ای عمل می کنند: مانند اختلالات شخصیتی که ناگهانی و خود به خود یا تحت تاثیر دارو و مواد دست به خودکشی می زنند این گونه افراد باید ارزیابی شوند. این ارزیابی شامل است بر:
– اخذ کامل شرح کامل روانپزشکی
– معاینه کامل وضعیت روانی بیمار
پرسش در مورد اختلال افسردگی مانند افکار، قصد و طراحی در خودکشی و اقدام، فقدان نقشه برای آینده، بخشیدن وسایل شخصی، نوشتن وصیتنامه و … (آذر، ماهیار 1389)
اکثریت قابل ملاحظه خودکشی ها در بین بیماران روانی براساس این قرائن که ارزیابی و درمان ناکافی با خودکشی رابطه دارد، قابل پیشگیری است. ندرتا بیمارانی وجود دارد که رنج آنان چنان عمیق و شدید یا چنان مزمن و مقاوم به درمان است که خودکشی نهایی آنها را می توان غیرقابل جلوگیری شمرد.
تعریف دلبستگی:
واژه دلبستگی برای توصیف تمایل کودک به نزدیک افراد خاص ماندن و احساس امنیت بیشتر در حضور این افراد به کار می رود.
روانشناسان، نخست این نظریه را مطرح کردند که کودک به این علت به مادر دلبستگی پیدا می کند که مادر منبع تغذیه، یعنی برآوردن یکی از اساسی ترین نیازهای کودک است.
اما این نظریه پاسخگویی برخی واقعیت ها نبود. برای مثال، جوجه اردک ها و جوجه مرغ ها هر چند از بدو تولد غذایشان را خودشان تامین می کنند، ولی در عین حال دنبال مادر راه می روند و وقت زیادی را با او صرف می کنند.
آرامشی که آنها از حضور مادر به دست می آورند نمی تواند از نقش مادر در غذا دادن به آنها نشات گرفته باشد. سلسله آزمایش های معروفی که در این زمینه با میمون ها صورت گرفته نشانگر آن است که در دلبستگی مادر – فرزندی چنین فراتر از نیاز به غذا مطرح است.
گرچه نتایج حاصل از پژوهش با میمون ها را نمی توان بدون رعایت جوانب احتیاط به انسان تعمیم داد. شواهد حاکی است که دلبستگی فرزند آدمی به مراقبان اولیه اش نقش مهم و مشابهی ایفا می کند.
بخش عمده ی تحقیق در زمینه دلبستگی در کودکان ریشه در تحقیقات جان بالبی، متخصص روانکاوی طی دهه های 1950 و 1960 دارد. این تحقیقات وی را قانع کرد که ناتوانی کودک در برقراری روابط فردی نزدیک در دوره ی بزرگسالی ارتباط دارد. (اتکینسون هیلگارد و همکاران، 1384)
ارزیابی دلبستگی:
یکی از همکاران بالبی، به نام مری انیس ورث برریس های وسیعی در اوگاندا و ایلات متحده درباره کودکان و مادرنشان انجام داد و سپس راهکار آزمایشگاهی برای ارزیابی و سنجش میزان احساس امنیت در کودکان 12 تا 18 ماهه تودین کرد:
این راهکار را موقعیت ناآشنا نامیدند و به ترتیب شامل این مراحل است:
1- مادر و کودکی وارد اتاق آزمایشگاه می شوند. مادر کودکش را کف اتاق پر از اسباب بازی رها می کند و سپس خودش طرف دیگر اتاق می نشیند.
2- زن ناآشنا و غریبه ای وارد اتاق می شود، یک دقیقه آرام می نشیند، یک دقیقه با مادر صحبت می کند، و سپس می کوشد در بازی با اسباب بازی شرکت کند.
3- مادر بی سر و صدا از اتاق خارج می شود. اگر بچه ناراحت نشود، زن غریبه دوباره سر جای خود برمی گردد و آرام می نشیند، ولی اگر بچه ناراحت شد زن غریبه می کوشد او را آرام سازد.
4- مادر برمی گردد در حالی که زن غریبه بی سر و صدا از اتاق بیرون می رود در بازی کودک شرکت می کند.
5- مادر مجددا اتاق را ترک می کند ولی این بار کودک را در اتاق تنها می گذارد.
6- زن غریبه باز می گردد و اگر بچه ناراحت شد می کوشد تا او را ساکت کند.
7- مادر باز می گردد و زن غریبه به آرامی خارج می شود.
هر مرحله طوری طراحی شده است که 3 دقیقه طول می کشد ولی اگر بچه بیش از حد بی تابی کرد می شود مدتش را کوتاهتر، و اگر لازم بود طولانی تر کرد و به کودک وقت بیشتری داد تا در بازی شرکت کند.
در تمام این مراحل، کودک را پشت آینه ای که یک طرفه مشاهده و بررسی کردند و چندین بررسی را ثبت کردند. سطح فعالیت کودک و میزان شرکت جستن او در بازی؛ شیون و سایر نشانه های ناراحتی؛ میزان نزدیکی به مادر و مقدار کوششی که برای جلب توجه او می کند، میزان نزدیکی به غریبه و مقدار تمایل به برقراری تمایل با او، بچه ها را براساس رفتارشان به سه گروه تقسیم کردند. توجه داشته باشید که تفاوت عمده این سه گروه از نظر رفتارهایی است که هر یک در مراحل بازگشت مار خود (مراحل 4 و 7) نشان داده اند. (ایضا)
دلبسته های دارای احساس امنیت:
بچه هایی که در این گروه قرار می گیرند، چه در هنگام ترک مادر برآشفته باشد و چه نشده باشد، وقتی او برمی گردد و به جستجوی تعامل با وی بر می آیند.
برخی به همین راضی اند که بفهمند او بازگشته و بعد به بازی با وسایل خود ادامه می دهند. برخی دیگر دلشان می خواهد که با او تماس جسمی برقرار کنند. عده ای هم هستند که در تمام مدت جلسه دل مشغولی کامل به مادر خود دارند و زمانیکه او اتاق را ترک می کند، ناراحتی شدیدی نشان می دهند. در کل 65 درصد از بچه های آمریکایی در این دسته قرار می گیرند.
دلبسته های بدون احساس امنیت
دوری گزینان: این بچه ها از تعامل با مادر در مراحل برقراری پیوند مجدد آشکارا می پرهیزند. برخی مادر را به طور کامل نادیده می گیرند، و برخی دیگرف هم تعامل می کنند و هم از تعامل اجتناب می کنند. بچه های دوری گزین ممکن است زمانیکه مادر در داخل اتاق است توجه چندانی به او نکند ولی زمانیکه او اتاق را ترک می کند ناراحت به نظر می رسند. اینها اگر ناراحت شده باشند زن غریبه و مادرشان هر دو به راحتی می توانند آرامشان کنند. حدود 20 درصد از بچه های آمریکایی در این دسته قرار می گیرند.
دلبسته های بدون احساس امنیت:
دودلان: اگر بچه ای در زمان مراجعت مادرش نسبت به او مقاومت از خود نشان دهد، دودل تلقی می شود. این بچه ها، هم تماس جسمی را می خواهند و هم در عین حال در برابر او مقاومت می کنند.
مثلا شیون و فغان راه می اندازند که بغلشان کنند و زمانی که آنها در آغوش می کشند، باز با خشم و ناراحتی دست و پا می زنند تا پایین شان بگذارند.
برخی از اینها بسیار انفعالی عمل می کنند. یعنی زمانیکه مادر برمی گردد گریه راه می اندازند ولی به طرفش نمی روند و اگر هم او به سمتشان برود مقاومت از خود نشان می دهند. حدود 10 درصد بچه های آمریکایی در این دسته قرار می گیرند.
از آنجا که برخی از کودکان در هیچ یک از این طبقات نمی گنجند در بررسی های اخیر دسته چهارمی مطرح شده که بچه های نابسامان خوانده می شوند. این بچه ها اغلب رفتارهای متناقضی از خود نشان می دهند. مثلا وقتی که مادر آنها را تر و خشک می کند بدون اینکه به او نگاه کنند به وی نزدیک می شوند، سپس با سرگشتگی از او دور می شوند یا همین که مادر او را آرام کرد ناگهان زیر گریه می زند، برخی از این ها سرگردان، بی هیجان، یا افسرده به نظر می رسند. حدودف 15 درصد بچه های آمریکایی را امروزه در این دسته قرار می دهند. در این میان کودکانی که با آنها بدرفتاری شده است یا در خانواده هایی بزرگ شده اند که والدینشان تحت درمان روان پزشکی قرار داشته اند این رقم چشمگیرتر است. (ایضا)
پاسخ دهی توام با حساسیت:
پژوهشگران برای یافتن علت تفاوت های بچه ها از نظر دلبستگی، بیشترین توجه خود را به رفتار مراقبت کنند، اولیه معطوف کرده اند که معمولا مادر است، یافته عمده این بود که احساس امنیت حاصل "پاسخ دهی توام با حساسیت" مراقبت کنند. اولیه به نیازهای کودک است. این نکته در سه ماهه اولیه زندگی کودک نیز به خوبی دیده می شود.
مثلا مادران بچه های "دلبسته دارای احساس امنیت" معمولا وقتی کودکشان گریه می کند به سرعت واکنش نشان می دهند یا زمانی که او را در آغوش می کشند رفتار محبت آمیزی دارند. همچنین پاسخ های خود را به دقت با نیازی کودکشان متناسب می کنند. مثلا شروع و ختم هر نوبت غذادهی را براساس پیام هایی که او می فرستد تنظیم می کنند، توجه می کنند که او چه غذایی را دوست دارد، و سرعت تغذیه را متناسب با سرعت خوردن کودک تنظیم می کنند.
برعکس، مادران کودکان هر از دو گروه "دلبستگی بدون احساس امنیت" (اعم از دو دل ها و دوری گزین ها) بیشتر براساس خواسته یا خلق خودشان به کودک واکنش نشان می دهند تا براساس پیام های او.
مثلا وقتی کودک برای جلب توجه آنها شیون می کند اگر خودشان دوست داشته باشند او را در آغوش می کشند و در سایر اوقات اعتنایی به گریه های او نمی کنند. (ایضا)
مادران آن دسته از کودکان "دلبسته بدون احساس امنیت" که در موقعیت نا آشنا، الگوی دوری گزینانه از خودشان نشان می دهند به نظر می رسد بچه های خود را به اندازه ی مادران گروه دلبسته دارای احساس امنیت به آغوش می گیرند ولی ظاهرا تماس نزدیک جسمی با او چندان خوش نمی دارند و حتی گاه رفتار طرد کننده ای در پیش می گیرند.
به احتمال زیاد این ها در زمانی که کودک ناراحت و برآشفته است و بیش از هر وقت دیگری به آرام کردن احتیاج دارد از تماس با او خودداری می کنند این مادران اغلب به نحوی انعطاف ناپذیر و اجبارگونه عمل می کنند به جای اینکه متناسب با نیاز کودک به او توجه کنند، "از روی کتاب" این کار می کنند.
پژوهش گران معتقدند که تاثیر این نوع رفتار بر کودک پیدایش تعارضی میان روی آوردن به مادر و اجتناب از تماس با او خواهد بود.
مادران آن دسته از بچه های "دلبسته دارای احساس امنیت" که در "موقعیت ناآشنا" الگوی دودلانه از خود نشان می دهند، توجه یک دستی به فرزند خود ندارند: گاه با حساسیت به او پاسخ می دهند، گاه به کودک اجازه ی برقراری ارتباط با خود را نمی دهند، و در عین حال گاهی نیز مزاحم فعالیت های وی می شوند.
شکل این گروه نیز مثل مادران بچه های دوری گزین، این نیست که تعاملشان با کودک به اندازه نیست، بلکه ماهیت و زمان بندی تعامل آنها همواره با نیازهای کودکشان تناسب ندارد و نتیجه این می شود که این بچه ها اغلب از برقراری تماس با مادر خود سرخورده می شوند همان طور که در آزمایش "موقعیت ناآشنا" هم دیده شد، در هر طلب برقراری ارتباط با او برمی آیند و هم خشم شان می دهند.
"دلبسته دارای احساس امنیت" این بچه ها اگر هر روز هم فقط اندکی از مادر خود جدا شوند بسیار بیشتر از بچه های دلبسته احساس امنیت ناراحت و پریشان می شوند. (ایضا)
مزاج نوزاد:
همه ی روانشناسان رشد در مورد این نکته توافق ندارند که نوع پاسخ دهی مراقب علت عمده رفتار نوزاد در زمینه دلبستگی است. عده ای مزاج خود کودک را در هم در خور توجه می دانند.
مثلا شاید مزاجی که موجب "آرام" بدون کودک می شود بیشتر از مزاج کودکان "بدقلق" دلبستگی توام با احساس امنیت را موجب می شود. یا همان طور که بیشتر هم اشاره کردیم، پاسخ پدر و مادر به رفتارهای کودک اغلب تابعی از رفتار خود کودک است. مثلا مادران بچه های بدقلق اغلب وقت کمتری را صرف بازی با کودک خود می کنند.
در واقع الگوی دلبستگی ممکن است خود بازتاب نوعی تعامل میان مزاج کودک و نوع پاسخ دهی والدینش باشد.
داده هایی هم که نظریه پردازان دلبستگی مطرح می کنند موید فرضیه های پاسخ دهی مراقب است. مثلا معلوم شده است که تغییرهای گریه کردن کودک در سال اول زندگی بسیار بیشتر از تغییر پاسخ دهی مادر به شیون های کودک است.
گذشته از این براساس میزان پاسخ دهی مادر در یک دوره سه ماهه می شود. میزان شیون و فغان کودک را در سه ماه بعدی پیش بینی کرد و پیش بینی پذیری این امر نیز چشم گیرتر از پیش بینی پذیری میزان پاسخ دهی مادر براساس میزان شیون و فغان کودک است. (ایضا)
مختصر آنکه به تظاهر تاثیر مادر بر جیغ و فغان کودک بیشتر از تاثیر کودک بر پاسخ دهی مادر است.
در مجموع به نظر می رسد که رفتار مادر مهمترین عامل در ایجاد دلبستگی توام با احساس امنیت یا بدون آن باشد.
براساس پژوهش بسیار تازه ای می توان راه حلی برای این معنا پیدا کرد. همانطور که به یاد دارید تقسیم بندی دلبستگی "در موقعیت ناآشنا" به طور عمده مبتنی بر ناراحتی کودک به هنگام ترک مادر نبود بلکه به نحوه واکنش نشان داده او در زمان مراجعت مادر بستگی داشت.
امروزه معلوم شده است که براساس مزاج کودک می توان ناراحتی او را به هنگام ترک مادر پیش بینی کرد ولی نحوه ی واکنش نشان دادن او در زمان مراجعت مادر نمی توان بر این اساس پیش بینی کرد. مثلا بچه هایی که مزاجی "آرام" دارند به هنگامی که مادر اتاق را ترک می کند، ناامن، ناراحت و برآشفته نمی شوند و زمانی که مادر برمی گردد یا با شادی و خوشحالی به او خوش آمد می گویند – که خود نشان دهنده ی دلبستگی توام با احساس امنیت در آنهاست – یا الگوی دوری گزینانه مربوط به دلبستگی بدون احساس امنیت را از خود نشان می دهند، بچه های "بدقلق" وقتی که مادر اتاق را ترک می کند، نوعا ناراحت می شوند و زمانی که او باز می گردد، یا مشتاقانه به دنبالش می روند و خود را به او می چسبانند – که این نشانه یکی از الگوهای مربوط به دلبستگی بدون احساس امنیت است از خود بروز می دهند. بنابراین واکنش کلی کودک به دوری و بازگشت مراقب اولیه اش تابع دو عامل است: پاسخ دهی مراقب کودک و مزاج خود کودک. (ایضا)
رشد و دلبستگی
دلبستگی عبارتند از پیوند عاطفی عمیقی که با افراد خاص در زندگی خود برقرار می کنیم طوری که باعث می شود وقتی با آنها تعامل کنیم، احساس نشاط و شعف کرده و به هنگام استرس از اینکه آن ها را در کنار خود داریم احساس آرامش کنیم.
نوباوگان در پایان سال اول زندگی، به افراد آشنایی که نیازهای جسمانی و تحریک آنها را برآورده کرده اند دلبسته می شوند. فروید اولین کسی بود که اظهار داشت، پیوند عاطفی نوباوه با مادر، مبنای تمامی روابط بعدی است، خواهیم دید که پژوهش درباره ی پیامدهای دلبستگی، با دیدگاه فروید هماهنگ است اما در مورد دلبستگی، مجادله نظری شدیدی هم صورت گرفته است. (ایضا)
ارتباط دلبستگی با رشد بعدی
معلوم شده که اگر چند سال بعد هم کودک را در "موقعیت ناآشنا" مجددا آزمایش کنند، نوع دلبستگی او کاملا ثابت می ماند مگر آنکه وضعیت زندگی خانواده او تغییرهای عمده ای کرده باشد.
رخدادهای پرفشار زندگی ممکن است، بر نوع پاسخ دهی والدین بر کودک اثر بگذارد و این خود بر احساس امنیت کودک تاثیر می نهد.
همچنین به نظر می رسد که دلبستگی الگوی کودکان به نحوه مدارای آنها با اتفاق های جدید در سال های بعد بستگی داشته باشد.
بررسی ها نشان می دهد که بچه های دلبسته دارای احساس امنیت زمانی که پا به دومین سال زندگی می گذارند برای مدارا با رخدادها و روابط جدید قابلیت های بیشتری کسب کرده اند.
البته نمی توان با اطمینان گفت که کیفیت دلبستگی اولیه کودک علت اصلی شایستگی بعدی او برای مشکل گشایی و مهارت های اجتماعی است، شاید والدینی که به نیازهای کودکان خود در نوزادی پاسخ می دهند به آنها حساسی دارند، در سال های نخست کودکی نیز به عنوان والد، نقش موثرتری داشته باشند یعنی آنها را به خودگردانی و تلاش برای مدارا با رخدادهای جدیدتر ترغیب کنند و در عین حال هرگاه لازم دانستند آماده ی کمک به آنها نیز باشند. بنابراین شایستگی کودک و مهارت های اجتماعی او هنگامی که 5/3 ساله است ممکن است بازتاب ارتباط او با والدینش در همان زمان باشد، نه انعکاس ارتباط آن ها در 2 سال پیش، گذشته از این، مزاج کودک – همان طور که بر رفتار وی در "موقعیت ناآشنا" اثر می گذارد – ممکن است باز هم بر شایستگی او در دوره ی پیش دبستانی موثر باشد. (ایضا)
بنابر نظریه های روانکاوی و کردارشناسی، احساس درونی محبت و ایمنی که از رابطه ی دلبستگی سالم حاصل می شود، به تمام جنبه های رشد روانی کمک می کند. بررسی طولی گسترده ای، هماهنگ با این دیدگاه، معلوم کرد کودکانی که در بچگی دلبسته ایمن بودند، توسط معلمان پیش دبستانی خود، از لحاظ اعتماد به نفس، شایستگی اجتماعی با دیگر و محبوب بودن، عالی ارزیابی شدند.
در مقابل همسالان دلبسته دوری جوی آنها به صورت منزوی و آنهایی که دلبسته مقاوم بودند، محسوب و دشوار ارزیابی می شدند. بعد از اینکه این کودکان را دوباره در 11 سالگی در اردوی تابستانی بررسی کردند، معلوم شد آنهایی که در نوباوگی ایمن بودند، روابط مطلوبی با همسالان داشتند و مهارت های اجتماعی آنها بهتر بود.
به نظر چندین پژوهشگر، این یافته ها به معنی آن است که دلبستگی در نوباوگی باعث می شود که مهارت های شناختی، هیجانی، و اجتماعی در سال های بعدی بهبود یابند.
با این حال، برای اینکه از این نتیجه گیری مطمئن شویم به شواهد بیشتری نیاز داریم. در بررسی های طولی کوتاه مدت، نوباوگان ایمن همیشه رشد مطلوب تری از همسالان ناایمن خود نشان دادند. سایر بررسی های دراز مدت، قانع کننده نیستند. برخی می گویند پرستاری مادر و کیفیت دلبستگی در نوباوگی، سازگاری نوجوانی و اوایل بزرگسالی را پیش بینی می کند و یافته های دیگر بین آنها رابطه ای نمی بینند.
چرا نتایج بررسی دراز مدت در مورد کیفیت دلبستگی هنوز روشن نیستند؟ شاید تدوام پرستاری تعیین می کند که آیا ایمن با رشد بعدی ارتباط دارد یا نه. در صورتی که والدین نه فقط در نوباوگی بلکه در سال های بعدی هم با عاطفه واکنش نشان می دهند، کودکان احتمالا رش مطلوبی خواهند داشت. در مقابل، فرزندان والدینی که مدت طولانی به صورت بی عاطفه واکنش نشان می دهندف و از این رو، رفتارهای دوری جو، مقاوم؛ یا آشفته را به وجود می آورند، بیشتر در معرض خطر مشکلات تحصیلی، هیجانی و اجتماعی قرار دارند. در عین حال نوباوگان و کودکان، موجوداتی انعطاف پذیر هستند.
کودکی که پیوندهای محبت آمیز بیرون از خانواده دارد یا پرستاری والدین او بهبود می یابد. این بدان معنی است که تلاش برای ایجاد محیط های صمیمی و پذیرا، نه تنها در نوباوگی و نوپایی، بلکه در سنین بعدی هم اهمیت دارد. (ایضا)
ارزیابی ایمنی دلبستگی:
با اینکه تقریبا همه بچه هایی که در خانواده پرورش یافته اند به مراقبت کننده آشنایی دلبسته می شوند، کیفیت این رابطه از کودکی به کودک دیگر تفاوت دارد. روشی که وسیعا برای ارزیابی کیفیت دلبستگی بین یک تا دو سالگی به کار برده می شود، موقعی غریب12 نام دارد. مری اینس ورث13 و همکاران او، برای ابداع این روش از این استدلال پیروی کردند که نوباوگان و کودکان نوپای دلبسته ی ایمن، قاعدتا باید برای کاویدن یک اتاق بازی ناآشنا، از والد خود به عنوان پایگاه امن استفاده کنند. بعلاوه، وقتی والد مدت کوتاهی اتاق را ترک می کند، کودک باید اضطراب جدایی نشان دهد و یک بزرگسال غریبه را کمتر از والد خود تسلی بخش بداند. در موقعیت غریب کودک را در معرض هشت صحنه ی کوتاه قرار می دهند که طی آن جداییهای کودک از والد و پیوند مجدد با او، روی می دهد.
پژوهشگران بعد از مشاهده پاسخ های نوباوگان به این رویدادها، الگوی دلبستگی ایمن و سه الگوی ناایمنی به شرح ذیل را مشخص کردند:
دلبستگی ایمن:
این نوباوگان، از والد خود به عنوان پایگاهی امن برای کاویدن محیط استفاده می کنند. وقتی آنها تنها می مانند ممکن است گریه کنند به علت غیبت والد است. زیرا او را به فرد غریبه ترجیح می دهند. وقتی که والد او برمی گردد، فعالانه تماس با او را می جویند و گریه آنها فورا کاهش می یابد. در حدو 65 درصد بچه های آمریکایی، این الگو را نشان می دهند. (پاسایی 1380)
دلبستگی دوری جو14:
به نظر می رسد که این نوباوگان، هنگام حضور والد نسبت به او بی اعتنا هستند. وقتی والد آنها را ترک می کند، معمولا ناراحت نمی شوند و به فرد غریبه خیلی شبیه والد خود واکنش نشان می دهند. هنگام پیوند مجدد، آنها از استقبال کردن والد دوری می جویند یا در این زمینه کند هستند، دو وقتی والد آنها را بلند می کند، معمولا به او نمی چسبند. تقریبا 20درصد بچه های آمریکایی، این الگو را نشان می دهند. (ایضا)
دلبستگی مقاوم15:
این نوباوگان، قبل از جدایی، نزدیکی به والد را می جویند و اغلب به کاویدن محیط نمی پردازند. وقتی والد آنها برمی گردد، خشم، رفتار خصمانه، و گاهی کتک زدن نشان می دهند. خیلی از آنها حتی بعد از بلند کردن به گریه ادامه می دهند و نمی توان به راحتی آنها را آرام کرد. تقریبا 10 تا 15 درصد نوباوگان آمریکایی این الگو را نشان می دهند. (ایضا)
دلبستگی آشفته – سردرگم16:
این الگو بیشترین ناامنی را نشان می دهد. این نوباوگان، هنگام پیوند مجدد انواع رفتارهای سردرگم و متضاد را نشان می دهند. برای مثال، در حالیکه والد آنها را بغل کرده است، به جای دیگر نگاه می کنند یا با نگاهی بی روح و افسرده به او نزدیک می شوند. تعدادی از آنها بعد از آرام شدن، به طور غیر منتظره ای گریه می کنند یا ژست های عجیب و غریب و خشک می گیرند. واکنش های نوباوگان در موقعیت های غریب، به استفاده آنها از والد به عنوان پایگاه امن و واکنش آنها به جدایی در خانه شباهت دارد. به همین دلیل این روش، ابزار قدرتمندی برای ارزیابی ایمنی دلبستگی است. (یاسایی – 1380)
نظریه ها:
کردارشناسی:
این موضوع که نوزاد انسان به هنگام تولد آمادگی بروز رفتارهایی را دارد که باعث می شود اطرافیان به او توجه کرده از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند، توجع یک روانپزشک انگلیسی به نام جان بالبی را به سوی خود جلب نمود. این رفتارها شامل گریه کردن، خندیدن و سینه خیز رفتن است. به عقیه بالبی، کردارشناس علاقه مند به روانکاوی پایه های زیستی رفتارهای دلبستگی در صورتی که از دیدگاه تکاملی مطالعه شود آسان تر قابل درک خواهد بود. بنابراین بالبی معتقد است که بچه انسان به طور زیستی تعدادی الگوهای رفتاری دارند تا بر اثر مکانیزم های آزادسازی محیط فعال شوند.
نظریه های یادگیری اجتماعی:
برخلاف بالبی که ریشه رفتارهای دلبستگی را به مکانیسم های ذاتی نسبت می دهد، نظریه پردازان یادگیری، دلبستگی را محصول فرآیند اجتماعی شدن می دانند. به عقیده این روانشناسان از مجله جی ورتزبی جو و بایر در ابتدای کار، مادر چیز خاصی برای کودک عرضه نمی کند اما به تدریج که مادر کودک را شیر می دهد، گرم می کند، بغل می گیرد، ویژگی های پاداش را یاد می گیرد.
نظریه پردازان یادگیری اجتماعی فرض را بر این دارند که شدت وابستگی کودک به مادر بستگی دارد به اینکه مادر تا چه حد نیازهای کودک را تامین کند.
یعنی مادر تا چه اندازه وجودش با لذت و کاهش درد و ناراحتی همراه است این نظریه پردازان همچنین بر این واقعیت تاکید دارند که فرآیند دلبستگی یک راه دو طرفه است و به رابطه ی رضایت بخش متقابل و تقویت هایی دو جانبه وابسته است. مادر رضایت خود را در پایان دادن به فریادهای بچه پیدا می کند و در نتیجه خود را نیز به آرام می کند، کودک با لبخند و بغبغو کردن های خود به کسانی که او را آرام می کنند، پاداش می دهد.
نظریه روان شناسی شناختی:
دیدگاه روانشناسی شناختی نیز والدین پایگاه شکل گیری و تحول فرآیندهای روانشناختی کودک به شمار می رود. بل موفق شده بود تا پایداری شیء و پایداری شخص را مورد آزمایش قرار دهد، نتایج پژوهش او نشان داد که 70 درصد از آزمودنی ها در پایداری شخص نمره هایی، بهتر از پایداری شیء به دست می آورد.
بل معتقد است پایداری شخص از احساسات امنیت و دلبستگی کودک به مادر ناشی می شود، در همین پژوهش او دریافت که بین امنیت و دلبستگی و پایداری شخص در کدودو رابطه معنی دار وجود دارد.
بل اظهار می کند که پایداری شخص بسیار تحت تاثیر رفتار مادری است در حالی که پایداری شیء چنین وضعیتی ندارد. همچنان کودکان بزرگ می شوند، تمایل پیدا می کنند که پیوند عاطفی را با والدی که به او دلبستگی دارد حفظ کندف در نتیجه توانایی پذیرش رفتارهایی را که با ارزش های والد محبوبشان مطابقت دارند پیدا می کنند. از آنجا که بیشتر موارد والدین رفتارهای انطباقی را تشویق می کنند که ناسازگار است، در این صورت کودکی که با والدینش دلبستگی دارد و می خواهد مطابق میل آنان رفتار کند، از این دلبستگی اش سودی نخواهد برد.
نظریه بوم نگری:
در دیدگاه بوم نگری تلاش می شود تا انسان در متن محیط زندگی اش مورد مطالعه قرار گیرد. ویگوستگی عقیده داشت کارکردهای عالی ذهنی در کودکان از راه تعامل با والدین، معلمان و دیگر افراد مهم در محیط رشد می کنند.
بر همین اساس، اهمیت دیدگاه بوم نگری و رویکرد پیروان این دیدگاه به تعامل والدین فرزند به طور فزاینده ای مورد توجه قرار گرفته است.
نظریه روانکاوی:
زیگموند فروید روانکاو اتریشی روابط کودک با والدین خود را براساس این فرض بنا کرد که غرایز زیستی کودکی که به دنیا می آید باید ارضا شوند مثلا در زمان شیرخوارگی هر چیزی که مربوط به غذا خوردن و بطور کلی دهان کودک باشد مورد توجه قرار می گیرد و یا در حدود دو سالگی فعالیت های مربوط به عمل دفع سرچشمه توجه و لذت اوست.
هنگامی که از کودکان مراقبت می شود و نیازهایشان برآورده می شود توجهشان بر شخصی که این نیازها را تامین می کند معطوف می شود.
بنابراین کنش متقابل بین کودک و والدین در خصوص ارزای نیازها از اهمیت بسیاری برخوردار می باشد. در این دیدگاه فنکیل همچنین معتقد است که مادر اولین شیئی است که هر فردی با آن رابطه برقرار می کند.
از اینرو، مادر اولین پایگاه شکل گیری تصورها و باورهای کودک در مورد پیرامونش است.
در این دیدگاه، والدین و کودک هر کدام بخشی از یک سیستم پیچیده و پویا به حساب می آیند و دارای تاثیر متقابل هستند. مادر و کودک با هم رابطه زیستی – روانی دارند.
نظریه بالبی:
بالبی معتقد بود که رفتار انسان را تنها از طریق بررسی محیط انطباقی آن، یعنی محیطی بنیادی که این رفتار در آن محیط تکامل یافته است، می توانیم درک کنیم.
در بخش بزرگی از تاریخ بشر، انسان ها احتمالا در گروه های کوچک از این سو به آن سو، به جستجوی غذا برمی آمدند و غالبا در خطر حمله شکارچیان بزرگ قرار داشتند. انسان ها نیز چون سایر نخستی ها، وقتی تهدید می شدند، برای راندن شکارچیان به حمایت از کودکان و بیماران، با یکدیگر همکاری می کردند.
کودکان برای برخوردار شدن از این حمایت، باید نزدیک بزرگسالان می ماندند. اگر کودکی از بزرگسالان جدا می شد، ممکن بود کشته شود. بنابراین، کودکان احتمالا رفتارهای دلبستگی، یعنی حرکات و علایمی که نزدیکی و مجاورت آنها را با مراقبان حفظ می کند و افزایش می دهد، در خود به وجود آورده اند. گریه ی کودک، یک علامت مشخص است. گریه فریاد پریشانی است.
هنگامی که نوزاد درد می کشد یا می ترسد، گریه می کند و والدین مجبور می شوند به سرعت سراغ او بروند و ببینند چه مشکلی پیش آمده است. نوعی دیگر رفتار دلبستگی، لبخند کودک است. هنگامی که کودک در پی نگاه والدینش لبخند می زند، والدین به کودک احساس محبت می کنند و از بودن در کنار او لذت می برند. غان و غون کردن، چنگ زدن، مکیدن و تعقیب کردن، از جمله دیگر رفتارهای دلبستگی است. (خوئی نژاد، 1384)
بالبی معتقد بود دلبستگی کودک بدین ترتیب به وجود می آید. در آغاز، پاسخ دهی اجتماعی کودکان تصادفی است. مثلا آنها به هر چهره ای لبخند می زنند و با رفتن هرکس، گریه می کنند. بین 3 تا 6 ماهگی، کودکان پاسخ دهی خود را به چند آشنا محدود می کنند و به ویژه فرد خاصی را آشکارا ترجیح می دهند و حضور غریبه ها آنها را نگران می کند. اندک زمانی بعد، تحرک بیشتری پیدا می کنند و با سینه خیز رفتن، در حفظ نزدیکی خود با نماد اصلی دلبستگی خویش، نقش فعال تری ایفا می کنند. مراقب هستند که این والد کجاست و هر علامتی دال بر جدا شدن ناگهانی کودک، پاسخ دنباله روی را در آنها راه اندازی می کند. کل این فرآیند، یعنی تمرکز به نماد اصلی دلبستگی که پاسخ دنباله روی را راه اندازی می کند، مشابه نقش پذیری در سایر گونه هاست. کودکان آدمی نیز همانند بچه هایی بسیاری از گونه های دیگر، از نماد دلبستگی خاصی نقش پذیرفته اند و وقتی که این والد به راه افتاد، بلافاصله او را دنبال می کنند.
بالبی در آثار خود، واژه های کردار شناسانه "غریزه" و "نقش پذیری" را عملا به معنای کلی به کار برده است. او می خواست نشان دهد که این مفاهیم در رفتار انسانی، به شیوه ا عام و نه کاملا دقیق و مشخص، مصداق پیدا می کنند. با این همه، بالبی تصور می کرد که این مفاهیم کردار شناختی تبیین های مستدلی را که در پی آنها بود به دست می دهند. او معتقد بود هنگامی که برای اولین بار در دهه ی 1950 در مورد این مفاهیم اطلاعاتی کسب کرد، گویی ناگهان به کشف مهمی نایل آمده بود.
به ویژه فهمید که چرا نوزادان و کودکان هنگام جدا شدن از والدینشان، چنین مضطرب می شوند. به نظر او کودک آدمی، به عنوان محصول تکامل، به بودن در کنار والد یا کسی که از او نقش پذیرفته است، نیاز غریزی دارد. این نیاز در کفه وجود کودک ریشه دارد و شاید اگر این نیاز نبود، نسل آدمی پا برجا نمی ماند، تا حدی که خود کودک گاه ممکن است احساس کند که قطع تماس با والد، به مرگ او منجر خواهد شد. (ایضا)
که معمولا کودکان با طی این مراحل، به مراقبان خود دلبسته می شوند.
مراحل دلبستگی:
مرحله اول (تولد تا 3 ماهگی):
پاسخ دهی نامتمایز به انسان ها:
نوزادان در خلال 2 یا 3 ماهه ابتدای تولد، انواع پاسخ ها را به افراد از خود نشان می دهند، ولی معمولا پاسخ آنها، به صورت روش های مشابهی است. (خوئی نژاد، 1384)
نوزادان درست پس از تولد، دوست دارند که به صداهای انسانی گوش دهند و به صورت انسان ها نگاه کنند. مثلا یک مطالعه نشان می دهد نوزادانی که تنها ده دقیقه از تولد آنها گذشته باشد، چهره را به سایر محرک های بصری ترجیح می دهند. آنها سرشان را برای تعقیب الگوی دقیق یک چهره، بیشتر بلند می کنند تا برای تعقیب چهره های نامشخص یا یک کاغذ سفید، به نظر کردان شناسانی چون بالبی این رجحان نشان دهنده گرایش ژنتیکی به یک الگوی بصری است که به زودی یکی از قدرتمندترین رفتارهای دلبستگی یعنی لبخند اجتماعی را راه اندازی خواهد کرد. (ایضا)
نوزادان در خلال سه هفته اول تولد یا پس از آن، معمولا وقتی دارند به خواب می روند، با چشم بسته لبخند می زنند. این لبخندها هنوز اجتماعی و معطوف به افراد نیستند. نوزادان در حدود سه هفتگی، کم کم با شنیدن صدای آدمی لبخند می زنند. این لبخندها اجتماعی، اما همچنان گذرا هستند.
در 5 یا 6 هفتگی، پرشورترین لبخندهای اجتماعی آغاز می شود. نوزادان در مواجه با چهره انسانی، با خوشحالی و به طور کامل لبخند می زنند و این لبخندها، با تماس چشمی نیز همراهند. از تقریبا یک هفته قبل، نوزاد به صورت ارادی به چهره ها خیره می شود، انگار که بخواهد آنها را وارسی کند. سپس کاملا لبخند می زند. این لحظه، معمولا لحظه ی هیجان انگیزی در زندگی والدین است، زیرا آنها اکنون تاییدی از عشق کودکشان را در اختیار دارند. دیدن کودکی که به دقت به چشمهای فرد نگاه می کند، لبخند می زند، احساسی عاشقانه را در فرد بوجود می آورد.
در واقع نوزادان تا تقریبا 3 ماهگی به هر چهره ای حتی به الگوی مقوایی یک چهره، لبخند می زنند. شرط اصلی این است که صورت به صورت کامل یا از روبرو ارائه شود. نشان دادن نیمرخ به کودک، تاثیر بسیار کمتری دارد. در این مرحله، صدا یا نوازش، محرک نسبتاً ضعیف تری برای ایجاد لبخند است. بنابراین به نظر می رسد که لبخند اجتماعی نوزاد را یک محرک نسبتاً مشخص دیداری راه اندازی می کند. (ایضا)
به نظر بالبی، لبخند به علت اینکه نزدیکی کودک را به مراقب حفظ می کند، باعث ایجاد دلبستگی می شود. گریه کردن نیز به نزدیکی مراقب و کودک منجر می شود. گریه کردن، فریاد پریشانی و علامتی است که نشان می دهد کودک به کمک نیاز دارد. نوزادان زمانی گریه می کنند که از درد، گرسنگی یا سرما رنج ببرند. یا احساس ناراحتی کنند. آنها حتی وقتی فردی که به او نگاه می کند از حوزه دیدشان، خارج شود، گریه می کنند. البته در هفته اول، آن شخصیت خاص اهمیت زیادی ندارد. همچنین نوزادان تقریبا به همه این امکان را می دهند که با توجه کردن به نیاز آنها، آرامشان کنند.
نوزادان همچنین به باز تاب های گونه و مکیدن مجهز هستند. هنگامی که گونه ی آنها لمس شود، خود به خود سرشان را به سمت محل تحریک می چرخانند و عامل تحریک را جستجو می کنند تا زمانیکه با دهان آن را لمس کنند و سپس آن را می مکند. بازتاب های گونه و مکیدن به وضوح به شیر خوردن از پستان مادر کمک می کنند، آنها را الگوهای دلبستگی نیز تلقی می کرد، زیرا موجب می شوند که نوزاد با مادر خود تعامل برقرار کند. (خوئی نژاد 1384)
مرحله دوم (3 تا 6 ماهگی):
تمرکز بر آشنایان در تقریبا سه ماهگی، رفتار نوزاد تغییر می کند. نخست اینکه بسیاری از جمله بازتاب های مورو، چنگ زدن و گونه متوقف می شوند. اما به نظر بالبی، مسئله مهمتر این است که پاسخ های اجتماعی نوزاد به تدریج انتخابی تر می شوند. بین 3 تا 6 ماهگی نوزادان به تدریج تنها به آشنایان لبخند می زنند.
وقتی غریبه ای را می بینند، فقط به او خیره می شوند. نوزادان همچنین در غان و غون کردن نیز انتخابی تر عمل می کنند. در 4 یا 5 ماهگی، آنها فقط در حضور کسانیکه آنها را می شناسد غان و غون می کنند. همچنین در این سنین و شاید بسیار پیش از آن در حضور فردی که بیشتر او را ترجیح می دهند، گریه ی آنها متوقف می شود. بالاخره در 5 ماهگی نوزادان دست خود را به سمت بخش هایی از بدن بویژه موها دراز می کنند و این بخش ها را می گیرند، اما تنها وقتی این کار را می کنند که فرد را بشناسند.
سپس در خلال این مرحله، نوزادان پاسخ دهی ود را به آشنایان محدود می کنند. آنها معمولا دو یا سه نفر، و یک نفر را به طور اخص – ترجیح می دهند. مثلا کافی است این شخص نزدیک آنها باشد تا لبخند بزنند یا غان و غون کنند. این نماد اصلی دلبستگی، معمولا، اما نه الزاما، مادر است. این فرد ممکن است پدر یا هر مراقب دیگری باشد. بنظر می رسد که کودکان شدیدترین دلبستگی را به فردی که با دقت تمام به علامت های آنها پاسخ می دهد طوری که لذت بخش ترین تعامل را با آنان دارد، پیدا می کنند. (ایضا)
مرحله سوم (6 ماهگی تا 3 سالگی):
دلبستگی شدید و نزدیکی جویی فعال، از 6 ماهگی به بعد دلبستگی نوزاد به شخص خاص، روز به روز شدیدتر و اختصاصی تر می شود. آنچه در این مرحله بیش از هر چیز بارز است، این است که نوزادان با خارج شدن مادر نماد از اتاق گریه می کنند که این گریه نشان دهنده ی اضطراب جدایی است. قبلا ممکن بود به خارج شدن هر فردی که به او مینگرستند باشد، ولی اکنون عمدتا غیبت این شخص است که آنها را پریشان می کند.
منحصر شدن دلبستگی کودک به یک والد، در تقریبا 7 یا 8 ماهگی نمایان می شود که کودک ترس از غریبه ها را نشان می دهد. این واکنش، از آمادگی برای گریه کردن با دیدن یک غریبه، شروع می شود و واکنش های شدید معمولا هنگامی اتفاق می افتد که کودک بیمار باشد یا در یک موقعیت ناآشنا قرار بگیرد.
اما کودکان در این سن، فقط عواطف شدید را بروز نمی دهند. در حدود 8 ماهگی آنها معمولا می توانند سینه خیز بروند و بنابراین فعالانه والد خود را دنبال کنند. هنگامیکه مادر ناگهان و نه به آرامی کودک را ترک کند، یا وقتی کودک در محیطی ناآشنا قرار بگیرد، ملموس ترین تلاش ها را برای برقرار کردن مجدد تماس، از خود نشان می دهد. زمانیکه کودکان بتوانند فعالانه والد را دنبال کنند، رفتار آنها کم کم در یک نظام مبتنی بر تصحیح هدف تثبیت می شود.
یعنی کودکان محل و مکان والد را زیر نظر می گیرند و اگر مادر آنها را ترک کند، بلافاصله او را تعقیب و حرکت خود را "تصحیح" یا "تنظیم" می کنند، تا زمانیکه بتوانند بار دیگر به مادر نزدیک شوند. وقتی به مادر نزدیک می شوند، دستان خود را به سمت او دراز می کنند و نشان می دهند که می خواهند آنها را بغل کنند. پس از اینکه مادر آنان را در آغوش گرفت، بار دیگر آرامش خود را به دست می آورند.
البته کودکان، اغلب هم از نمادهای دلبستگی فاصله می گیرند و هم به سمت آنها می روند. این رفتار بویژه زمانی مشهود است که کودکان مراقب را به عنوان پایگاهی امن برای کاوش محیط اطراف خود، مورد استفاده قرار می دهند. اگر مادری با کودک 1 یا 2 ساله ی خود به پارک یا زمین بازی وارد شود، کودک معمولا یکی دو دقیقه نزدیک مادر می ماند، اما سپس برای کاوش دور و بر خود از مادر فاصله می گیرد. با وجود این، کودک به تناوب به سمت مادر نگاه می کند، به او لبخند می زند و حتی هرازگاهی، نزد او برمی گردد.
در واقع کودک تماس های کوتاهی برقرار می کند (گویی می خواهد اطمینان یابد که مادر هنوز آنجاست) از دیدگاه بالبی، نظام دلبستگی در سطوح گوناگونی از برانگیختگی عمل می کند. گاه کودک نیاز شدیدی به ماندن در کنار مادر نماد دارد و گاه اصلا چنین نیازی پیدا نمی کند. هنگامیکه کودکان نوپا مادر را به عنوان پایگاهی امن برای کاوش های خود مورد استفاده قرار می دهند، سطح فعال شدن آنها نسبتا پایین است. البته کودک هرازگاهی از حضور مادر مطمئن می شود و حتی ممکن است گاه مجددا نزد او بازگردد. اما در کل، کودک می تواند به راحتی، با قدری فاصله از مادر بازی کند و به کاوش اطراف خود بپردازد. (ایضا)
رفتار دلبستگی، به متغیرهای دیگری همچون وضعیت جسمی کودک نیز بستگی دارد. اگر کودکی خسته یا بیمار باشد، نیاز او به ماندن در کنار مادر، بیش از نیاز او به کاوش محیط خواهد بود.
یک متغیر مهم در پایان نخستین سال زندگی، الگوی کارکرد کلی کودک از نماد دلبستگی است؛ یعنی کودک بر مبنای تعامل های روزانه خود، به تدریج طرح کلی از پاسخ دهی و قابل دسترس بودن مراقب خود به وجود آورده است. بنابراین، مثلا دختر یک ساله ای که نسبت به در دسترس بودن مادرش دچار تردیدهای کلی شده باشد، در مورد کاوش موقعیت های جدید در هر فاصله ای از او، احساس اضطراب خواهد کرد. برعکس، اگر دختر بچه اساسا به این نتیجه رسیده باشد که "مادر من را دوست دارد و هرگاه به او نیاز داشته باشم در کنارم است" با شهامت و شور و شوق بیشتری به کاوش جهان خواهد پرداخت. با وجود این نیز گاه به گاه حضور مادرش را کنترل خواهد کرد، زیرا نظام دلبستگی بیش از آن حیاتی است که بتواند بزودی خاموش شود.
مرحله چهارم (3 سالگی تا پایان دوره کودکی):
رفتار مشارکتی: کودکان قبل از 2 یا 3 سالگی تنها به نیاز خودشان برای حفظ نزدیکی با مراقب توجه دارند و هنوز به هدف ها یا طرح های مراقب توجه نمی کنند. برای یک کودک دو ساله، این آگاهی که مادر یا پدر "برای انجام کاری به خانه ی همسایه می رود" بی معناست؛ کودک نیز بی چون و چرا می خواهد برود. اما برعکس، کودک سه ساله چنین طره هایی را تا حدی درک می کند و می تواند وقتی پدر یا مادر در کنار او نیستند، رفتارشان را مجسم کند. در نتیجه، این کودک بیشتر راغب است که به پدر یا مادرش اجازه رفتن بدهد. در این سن، کودک در این رابطه، بیشتر شبیه یک شریک عمل می کند.
بالبی (1982، ص. 387)، اذعان داشت که درباره مرحله چهارم رفتار دلبستگی، اطلاعات اندکی وجود دارد. و خود او، در مورد چنین رفتاری در سال های بعدی زندگی نیز حرف چندانی برای گفتن ندارد.
با وجود این، تصور می کرد که رفتارهای دلبستگی در سالهای بعدی زندگی نیز اهمیت زیادی دارند. نوجوانان از زیر سلطه والدین خارج می شوند، ولی به جانشینان والدین دلبستگی پیدا می کنند.
بزرگسالان خود را مستقل می دانند، ولی در هنگام بحران، در جستجوی نزدیکی به اشخاص محبوب خود برمی آیند، و افراد مسن در می یابند که باید به نحو فزاینده ای به نسل جوانتر متکی شوند. (ص.207).
در کل بالبی معتقد بود که تنها بودن یکی از ترس های بزرگ در زندگی انسان است. ممکن است چنین ترسی را احمقانه، روان رنجورانه یا کودکانه تلقی کنیم، ولی دلایل زیستی زیادی آن را تایید می کنند. در طول تاریخ، انسانها با کمک دیگران بهتر توانسته اند بحران ها را پشت سر بگذارند و با خطرات مواجه شوند. بنابراین نیاز به دلبستگی نزدیک با دیگران، در طبیعت ما نهفته است.
نظریه اینزورث:
بالی و رابرتسون نسبت به صدماتی که قرار گرفتن در موسسات می تواند به روند دلبستگی طبیعی وارد کند، به ما هشدار دادند. اما پرورش معمولی کودک نیز ممکن است از نظر میزان کسب دلبستگی سالم، درجات متفاوتی داشته باشد – دانشمندی که مهمترین پژوهش ها را درباره این موضوع انجام داده است، مردی دی، اس اینزورث است.
الگوهای دلبستگی:
در مطالعه بالتیمور17، اینزورث و دانشجویانش، کودکان طبقه متوسط و مادرانشان را در سال آغول زندگی، هر سه هفته یکبار به مدت چهار ساعت در خانه آنها مورد مشاهده قرار دادند.
هنگامیکه نوزادان 12 ماهه شدند، اینزورث خواست ببیند که رفتار آنها در یک موقعیت جدید چگونه است، از این رو کودکان و مادرانشان را به یک اتاق بازی در دانشگاه جان هاپکینز18 آورد. او بویژه علاقه مند بود ببیند که کودکان مادرانشان را چگونه به عنوان پایگاهی برای کاوش محیط مورد استفاده قرار می دهند و واکنش آنها به دو بار جدایی کوتاه مدت از مادرانشان، چگونه است. در نخستین مرحله ی جدایی، کودک با یک فرد غریبه (یک زن مهربان که خود دانشجوی کارشناسی ارشد بود) تنها گذاشته می شد؛ در دومین مرحله، کودک به تنهایی در اتاق می ماند. هر مرحله ی جدایی، 3 دقیقه به طول می انجامید، ولی در صورتی که کودک ناراحتی شدیدی نشان می داد، مدت جدایی، کوتاهتر می شد. کل این فرآیند را که 20 دقیقه به طول می انجامید، "موقعیت ناآشنا" نام نهادند.
اینزورث و همکارانش سه الگو را مشاهده کردند:
1- نوزادان با دلبستگی ایمن
2- نوزادان ناایمن – اجتنابی
3- نوزادان ناایمن دوسوگرا
اینزورث گزارش کرده است که دلبستگ ایمن، محصول حساسیت مادرانه به علایم و نیازهای کودک است. این یافته، اهمیت نظری شایانی دارد، زیرا کردارشناسان بر این باورند که کودکان دارای حرکات بیانگر ذاتی هستند که برای شکوفایی آنها، باید مورد توجه قرار گیرند.
یافته های اینزورث با همخوانی زیادی، به وسیله ی سایر محققان مورد تایید قرار گرفته است. در همین حال، رابطه ی برآورده شده بین حساسیت مادرانه و دلبستگی ایمن، از نظر اندازه، متفاوت بوده که نشان دهنده ی نیاز به اندازه گیری دقیق، و یافتن سایر متغیرهاست. (ترجمه غلامرضا خویی نژاد، 1384)
نظریه دلبستگی و روان درمان گری:
نظریه ای تحت عنوان مکتب درمانگری دلبستگی یا مکتب روان درمانگری منسوب به بالبی وجود ندارد. همه روش های روان درمانگری می توانند مبنای نظریه ی دلبستگی را به کار ببندند. از این جهت دلبستگی بیشتر با رویکرد عوامل مشترک فرانک (1986) مطابقت دارد. رویکردی که عوامل سه گانه رابطه، تبین مشکلات شخصی، و روش غلبه بر آنها را به عنوان مشخصه های کلیدی کلیه ی اشکال درمانگری می بیند و پارادوکس تعادل درمانگری های متفاوت درمانی متشابه را بر اساس این عوامل غیر اختصاصی یا مشخصه هایی که معمولا همه روش های معتبر درمان روانشناختی به کار می بندند، تبیین می کند (بشارت، 1378)
نظریه دلبستگی در پرتو وجود یا عدم وجود ایمنی در پیوند والدین – کودک، جنبه های کلیدی رابطه را که احتمالا در غلبه بر مشکلات نوروزی چاره سازند، نشان می دهد؛ جنبه هایی که بعضا به طوری جدی از مفروضات تحلیل روانی کلاسیک فاصله می گیرند. (همان)
دیدگاه بالبی / اینزورث در مورد پرورش کودک:
بالبی (1982، ص. 356) معتقد بود که هم والدین و هم متخصصان، همواره یک سوال اساسی را مطرح می کنند: آیا یک مادر باید همواره خواسته های کودک خود را که حضور و توجه او را طلب می کند، برآورده سازد؟ این نگرانی وجود دارد که توجه زیاد، به لوس شدن کودک بینجامد.
بالبی و اینزورث موضعی مشابه موضع گزل دارند. تکامل، علایم و حالاتی را در اختیار نوزادان گذاشته است که رشد سالم آنها را باعث می شود و بنابراین پاسخ دهی به این علایم عاقلانه ترین کار است. ما به عنوان والدین، باید از کشش طبیعی خود برای رفتن به سوی نوزادی که گریه می کند، واداشتن او به لبخند، صحبت کردن با او به هنگام غان و غون کردن و غیره. پیروی کنیم. نوزادان به طور زیستی، با توجه به تجربه های مورد نیازشان ما را به سوی خود می خوانند و هدایت می کنند و زمانیکه ما نشانه های آن را دنبال کنیم، و روابط ها با آنها شادمانه تر گسترش خواهد یافت. (ایضا)
همان طورکه اشاره شد، چنین دیدگاهی با پژوهش اینزورث و دیگران تایید شده است. والدینی که با حساسیت و بی درنگ، به علایم نوزادشان پاسخ می دهند، کودکانی را تربیت می کنند که در یک سالگی با ایمنی دلبسته شده اند.
در خانه، این نوزادان کمتر از سایر نوزادان گریه می کنند و نسبتا مستقل هستند. به نظر می رسد آنها این احساس را در خود به وجود آوردند که همواره توجه والدینشان را در هنگام ضرورت بدست می آورند، از این رو می توانند با آرامش به کاوش جهان بپردازند.
البته این نوزادان نیز حضور والدین خود را کنترل می کنند. نظام دلبستگی آنها چنان قوی است که هرگز کاملا از بین نمی رود.
این نوزادان حتی در موقعیت های جدید نیز در مورد حضور مادرشان، نگرانی شدیدی ندارند. بلکه در واقع، آنها مادر را پایگاهی ایمن برای کاوش اطراف خود در نظر می گیرند. آنها با بررسی محیط اطراف، با جرات از مادر خود جدا می شوند و با آنکه هر از گاه او را نگاه می کنند یا به سوی او بر می گردند، ولی بار دیگر خیلی زود و "شجاعانه" به کاوش خود ادامه می دهند.
به گفته بالبی این "تصویر تعادل مناسب بین کاوش و دلبستگی است." (ترجمه خویی نژاد، 1384).
ساختار شناختی سبک دلبستگی:
بالبی دو جنبه ی کلیدی را در ایجاد دلبستگی ایمن معرفی می کند: یکی خود که به عنوان چیزی که ارزش عشق ورزیدن و توجه را دارد، ادراک می شود.
دوم دیگران که افرادی گرم و پاسخگو ادراک می شوند. کودکان مدل های درونکاری یا بازنمایی های دلبستگی ایجاد می کنند که به آنها اجازه می دهد تا رفتارهای نگاره های دلبستگی را پیش بینی و تفسیر کنند و خودشان را در ارتباط با دیگران ببینند.
نظریه ی دلبستگی بیان می کند که این مدل های درونکاری به عنوان مرجعی برای تغییر ارتباطات بعدی در سراسر زندگی به کار می روند.
بنابراین ارتباطات اولیه برای ارتباطات بعدی، از طریق تاثیر بر ماهیت و رشد مدل های ذهنی طولانی مدت می گذارند. افراد برحسب تجاربشان با چهره های دلبستگی و تعامل با جهان مادی مدل های درونکاری شان از جمله جنبه های مهربان را می سازند.
این سازه های شناختی نماینده های خود و دیگری در ارتباطات محسوب می شوند که در اینجا و سپس به آینده منتقل شده و در روابط بعدی فرد با دیگران تاثیر می گذارد. (کردورایدلی 2002 نقل از حمیدی 1382).
مدل خودباورهای ما را در مورد میزان علاقه اجتماعی به دیگران تعیین می کنند و "مدل دیگری" ارائه کننده باورهایی درباره قابلیت دسترسی به دیگران جهت ایجاد رفاه در هنگام نیاز است.
بارتولومی و هوروتیز (1991) اظهار می دارند که "مدل خود" تمایل به وابسته بودن به روابط برای اعتبار دادن به ارزشمندی خود است و "مدل دیگری" تمایل به جستجوی روابط در مقابل اجتناب از روابط است.
شخصی که مدل مثبتی از خود دارد، نیازی به داشتن اعتبار از سوی دیگران ندارد. برعکس، کسی که مدل منفی از خود دارد، حتما نیازمند یافتن اعتبار از سوی دیگران است. همین طور فردی که مدل مثبتی از دیگران دارد به دنبال ارتباط است، چون انتظار رویدادهای مثبت را دارد و در مقابل کسی که دارای مدل منفی از دیگران است، از ارتباطات اجتناب می ورزد، زیرا در انتظار امور منفی است. "مدل خود" تعیین کننده حدود ارزش فرد برای خودش می باشد و اینکه انتظار می رود دیگران نیز به گونه ای مثبت به آنها پاسخ گویند.
در این حالت شخص از خود می پرسد "آیا من شخصی هستم که قابلیت ارزش عشق و توجه داشته باشد؟" در حالیکه در مدل دیگری، حدودی را ارائه می کند که در آن از افراد دیگر انتظار می رود. هنگام احتیاج در دسترس و حامی آنها باشند. در این حالت، شخص از خود می پرسد "آیا دیگری احتمالا حمایتی را که نیاز دارم فراهم می سازد؟" (ایضا)
تحقیقات انجام شده در ایران و جهان:
با مطالعه و بررسی هایی که در زمینه ی کارهای انجام شده در ارتباط با موضوع تحقیق به عمل آمده است، موضوعی که عینا عنوان تحقیق حاضر را داشته باشد به جز یک مورد مشاهده نشد ولی کارهای مشابهی در این زمینه صورت گرفته است که ذیلا نتایج آنها را به طور خلاصه مطرح می کنیم.
1- بررسی رابطه سبک های دلبستگی و مکانیسم های دفاعی تحقیقی است که توسط دکتر محمد علی بشارت، ماندانا شریفی و دکتر محمد ایروانی در سال تحصیلی 78- 79 در دانشگاه تهران انجام گرفته و نتایج این تحقیق نشان داده است که آزمودنی هایی دارای سبک دلبستگی ایمن بیش از آزمودنی های دارای سبک دلبستگی ناایمن از مکانیزم های دفاعی رشد یافته استفاده می کند که چند تبیین احتمالی هم برای این یافته مطرح شده است.
2- مقایسه سبک دلبستگی دانشجویان دارای جهت گیری مذهبی درونی و بیرونی عنوان پژوهشی است که توسط مرجان خوانین، دکتر جواد اژه ای، دکتر محمد علی مظاهری بر روی کلیه دانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه های دولتی شهر تهران که در سال تحصیلی 82 – 81 در رشته های غیرپزشکی مشغول به تحصیل بوده اند انجام شده است. نتایج این تحقیق نشان دهنده وجود تفاوت معنادار بین دو گروه در سطوح مختلف سبک دلبستگی می باشد.
3- علل اقدام به خودکشی در زنان متاهل کاری است که به وسیله خانمها اشرف الملوک معماری، طیب رمیم، فرشته امیر مرادی، خدیجه خسروی و زهرا گودرزی در سال 81 – 80 در بیمارستان لقمان الدوله او هم که تنها مرکز مسمومیت در شهر تهران است انجام شده است. نتیجه گیری این پژوهش نشان داده شده است که: خشونت خانوادگی و اختلافات زناشویی از علل مهم اقدام به خودکشی در میان زنان است. نقطه آموزش مهارت های زندگی، شناسایی موارد خشونت خانوادگی، ارایه راهکارهای مناسب در حل مشکلات خانوادگی، معرفی دستگاه های حمایتی به مددجو، ارجاع، پیگیری از جمله اقداماتی است که پرستاران می توانند در جهت کاهش موارد اقدام به خودکشی در زنان متاهل انجام دهند.
4- بررسی رابطه ناامیدی با خودکشی در بیماران با اختلال های خلقی که توسط ناهید خواجه موگهی، فروزان بهروزیان و فرغ قنواتی در بیمارستان گلستان اهواز (بسته ی – سرپایی) در زمستان 87 انجام شده است. نتایج این پژوهش نشان داده است که اگرچه در هر دو گروه اختلال خلقی با و بدون اقدام به خودکشی میانگین نمره بالاتر از نقطه برش به دست آمد (8-4)، اما اختلاف بین دو گروه از نظر آماری تفاوت معنادار () بود. یعنی بیماران خلقی با اقدام به خودکشی به طور معناداری متوسط نمره ی ناامیدی بالاتری نسبت به گروه بدون اقدام به خودکشی داشتند.

فصل سوم

روش اجرای پژوهش

جامعه آماری:
جامعه آماری عبارت است از گروهی از افراد، اشیاء یا حوادث که حداقل دارای صفت و ویژگی مشترک هستند. مفهوم جامعه به کلیه ی افراد اطلاق می شود که عمل تصمیم پذیری در مورد آنها صورت می گیرد. (دلاور، 1386)
در این پژوهش جامعه عبارت است از مجموعه افراد 17 تا 36 ساله عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند (در شهرستان نیشابور) می باشد.
نمونه آماری و روش نمونه گیری:
نمونه عبارت است از زیر مجموعه ای که از کل جامعه انتخاب می شود و حرف آن است. نمونه باید معرف جامعه ای که از آن انتخاب شده است باشد تا بتوان یافته های آن را تعمیم داد. (ایضا)
نمونه 50 نفر از افراد 17 تا 36 ساله (25 نفر افراد عادی، 25 نفر افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند) ساکن در شهرستان نیشابور
با توجه با ماهیت این پژوهش که مقایسه و بررسی سبک های دلبستگی در افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند می باشد، این پژوهش از نوع توصیفی و علمی، مقایسه ای است، زیرا دستگای متغیرها در اختیار محقق نیست.
در این گونه پژوهش ها پس از وقوع علت، پژوهشگر اقدام به جمع آوری اطلاعات می کند و در واقع از راه بررسی معلول به کشف علل اجتماعی می پردازد. (دلاور، 1387)
در تحقیق حاضر از روش نمونه گیری در دسترس استفاده شده است.
ابزار اندازه گیری پژوهش:
الف: معرفی آزمون: مقیاس دلبستگی بزرگسالان (Revised Adult Attqchment Scqle)
Raas ابتدا در سال 1990 به وسیله کولینزورید تهیه شد و در سال 1996 مورد بازنگری قرار گرفت. مبنای نظریه این آزمون نظریه ی دلبستگی است. مقیاس دلبستگی بزرگسالان که چگونگی ارزیابی فرد از مهارت های ارتباطی و سبک رابطه ی صمیمانه وی را مورد بررسی قرار می دهد، دارای 18 عبارت است که پاسخ دهندگان در یک مقیاس لیکرت 5 درجه ای میزان موافقت یا مخالفت خود با هر یک از عبارات را بیان می کنند این پرسشنامه دارای سه زیر مقیاس است:
زیر مقیاس وابستگی که میزان اطمینان و تکیه کردن آزمودنی به دیگران را نشان می دهد.
زیر مقیاس نزدیکی که میزان صمیمیت و نزدیکی عاطفی آزمودنی با دیگران را نیز می سنجد.
زیر مقیاس اضطراب که میزان نگرانی فرد را از طرد شدن را مورد ارزیابی قرار می دهد.
به هر یک از مقیاس ها 6 عبارت اختصاص یافته است.
ب: نحوه نمره گذاری و تفسر نتایج:
1- زیر مقیاس نزدیکی (6 عبارت): 1- 8 – 9 – 10 – 14 – 17
2- زیر مقیاس وابستگی (6 عبارت): 3 – 4 – 7 – 15 – 16 – 18
3- زیر مقیاس اضطراب (6 عبارت): 2 – 5 – 6 – 11 – 12 – 13
در عبارت های 2 – 3 – 4 – 9 – 10 – 16 – 17 – 18 نمره گذاری به صورت معکوس انجام می شود. برای به دست آوردن نمرات مربوط به هر زیر مقیاس، امتیاز عبارات مربوط به آن را با هم جمع کرده و بر تعداد عبارات (6) تقسیم کنید.
آزمودنیها بر مبنای نتایج، به دست آمده، در یکی از سه گروه دارای سبک دلبستگی: ایمن، اضطرابی و اجتنابی جای می گیرند.
سبک دلبستگی ایمن: افرادی که امتیاز آنها در زیر مقیاس نزدیکی و وابستگی بالاتر از متوسط و در زیر مقیاس اضطراب کمتر از متوسط است.
سبک دلبستگی اضطرابی: افرادی که امتیاز آنها در زیر مقیاس اضطراب بالاتر از متوسط و در زیر مقیاس های نزدیکی و وابستگی متوسط است.
سبک دلبستگی اجتنابی: افرادی که امتیاز آنها در هر سه زیر مقیاس پایین است.
ج: اعتبار و روایی آزمون (ویژگی های روان سنجی):
ضریب پایانی باز آزمایی این آزمون برای هر یک از سه زیر مقیاس نزدیکی، وابستگی و اضطراب به ترتیب 68% و 71% و 52% گزارش شده است.
کولینزورید (1990) نشان دادند که زی مقیاس های نزدیک بودن (c)، وابستگی (D) و اضطراب (A) در فاصله زمانی دو ماه و حتی 8 ماه پایدار ماندند. با توجه به این که مقادیر آلفای کرونباخ در تمامی موارد مساوی با بیش از 80% است، میزان قابلیت اعتماد به دست آمده بالا است.
در ایران نیز میزان قابلیت اعتماد با استفاده از روش آزمون – آزمون مجدد به صورت همبستگی بین در اجرا بر روی نمونه ای با حجم 100 نفر آزمودنی، نتایج حاصل از دوبار اجرای این پرسشنامه با فاصله زمانی یک ماه از یکدیگر بیانگر آن بود که تفاوت بین اجرای مقیاس ها A , D , C و RAAS معنادار نبوده است و این آزمون در سطح 59% قابل اعتماد است، اما با توجه به همبستگی بین نتایج دو اجرا، زیر مقیاس A قابل اعتمادترین (75% = R) است و در درجه بعدی زیر مقیاس C قابل اعتماغد است (57% = R) و D کمترین میزان قابلیت اعتماد را در بین این سه زیر مقیاس دارا بوده است (47% = R) از سوی دیگر با محاسبه آلفای کرونباخ مشخص شده که (28%) را دارد و قابلیت اعتماد زیر مقیاس نزدیک بودن در حد متوسط (52%) است که نتایج با بررسی از طریق باز آزمایی هماهنگ بوده است.
روش اجرا و تجزیه و تحلیل اطلاعات:
تعداد 25 تا از این پرسشنامه ها به صورت کاملا تصادفی در بین افراد عادی و 25 پرسشنامه دیگر توسط افرادی که دارای سابقه ی خودکشی بودند در زندان نیشابور تکمیل شد.
پس از جمع آوری پرسشنامه ها برای مشخص کردن رابطه ی سبک های دلبستگی و میزان خودکشی در افراد عادی و دارای سابقه ی خودکشی 17 تا 36 ساله شهرستان نیشابور از آزمون ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است.

فصل چهارم

تجزیه و تحلیل داده ها

مقدمه
در این فصل نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل داده های پژوهش ارایه گردید. برای بررسی ویژگی های افراد مورد بررسی از شاخص های آمار توصیفی و برای بررسی فرضیه های پژوهش از آزمون T برای مقایسه میانگین دو گروه مستقل به کمک نرم افزار SPSS استفاده شده است.
اطلاعات این فصل از پژوهش در دو بخش توصیفی و استنباطی تنظیم شده است. در بخش توصیفی، ویژگی های افراد مورد بررسی ارایه می گردد. در بخش استنباطی نتایج مربوط به فرضیه های پژوهش ارایه و توضیحات مربوط به هر قسمت در پی آن ذکر می شود.
بخش اول: توصیف ویژگی های افراد مورد بررسی
در بخش اول فصل چهارم توزیع افراد مورد بررسی براساس ویژگی های جمعیتی ارایه شده است همانگونه که در جدول (1-4) مشاهده می گردد، از مجموع 501 نفری که به پرسشنامه ها پاسخ دادند، 00/50 درصد را افراد عادی و 501 درصد را افراد که اقدام به خودکشی کرده اند، تشکیل می دهند.
جدول (1-4) توزیع افراد مورد بررسی به تفکیک وضعیت (عادی – خودکشی کرده)
وضعیت
فراوانی
درصد
درصد تراکمی
عادی
25
00/50
00/50
خودکشی کرده
25
00/50
100%
کل
50
100%
………..
در جدول (2-4) توزیع فراوانی متغیر جنسیت آزمودنی ها ارایه شده است. از مجموع 50 نفری که به پرسشنامه ها پاسخ دادند، 00/54 درصد را افراد پسران و 46 درصد را دختران، تشکیل می دهند.
جدول (2-4) توزیع افراد مورد بررسی به تفکیک جنسیت
وضعیت
فراوانی
درصد
درصد تراکمی
پسر
27
00/54
00/54
دختر
23
00/46
100%
کل
50
100%
………..
در جدول (3-4) توزیع فراوانی متغیر سن آزمودنی ها ارایه شده است. همان گونه که در جدول مشخص است بین 17 تا 36 سال قرار دارد. میانگین سنی 21/24 و انحراف سنی برابر با 14/5 است. بیشترین فراوانی مربوط به دامنه سنی 21 تا 24 با 17 مورد و کمترین فراوانی مربوط به دامنه سنی 33 تا 36 با 3 مورد است. در 9 مورد سن گزارش نشده است.

جدول (3-4) توزیع فراوانی آزمودنی ها براساس سن
سن
فراوانی
درصد
درصد تراکمی
20-17
9
18
18%
24-21
17
34
52%
28-25
5
10
62%
32-29
7
14
76%
26-33
3
6
82%
گزارش نشده
9
18
100%
کل
50
100%
………….
بخش دوم: فرضیه های پژوهش
فرضیه اول: بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس نزدیکی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد.
در جدول (4-4) میانگین، تعداد، انحراف استاندارد و نتایج آزمون T برای مقایسه میانگین دو گروه (افراد عادی و اقدام به خودکشی کرده) در متغیر سبک های دلبستگی (خرده مقیاس نزدیکی) ارایه شده است.
همانطور که جدول نشان می دهد میانگین نمره خرده مقیاس نزدیکی افراد عادی بیشتر از میانگین نمره خرده مقیاس نزدیکی افرادی است که اقدام به خودکشی کرده اند.

جدول شماره (4-4) نتایج آزمون T برای مقایسه میانگین دو گروه در متغیر سبک های دلبستگی (خرده مقیاس نزدیکی)
گروه ها
تعداد
میانگین
انحراف استاندارد
درجه آزادی
ارزش T
سطح معناداری (دو دامنه)
افراد عادی
25
70/18
42/3
48
90/2-
600/0
افراد اقدام به خودکشی کرده
25
72/15
82/3

همانگونه که جدول نشان می دهد، مقدار TOP با درجات آزادی 48 و در سطح معنی داری 01/0 برابر است با
TOP (48) = 02/90 , P<0/01
مقدار TCR(T جدول) برای آزمون دو سویه، با درجات آزادی 48 و در سطح آلفای 01/0 برابر است با 70/2
TCR (48) = 2/70 P< 0/01
با توجه به نتایج جدول (TOP > TCR ) فرضیه صفر رد و فرضیه پژوهشی که عبارت بود: "بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس نزدیکی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد "تایید می شود.
به عبارت دیگر با 99 درصد اطمینان می توان گفت که بین میانگین دو گروه تفاوت آماری معنی دار وجود دارد.
فرضیه دوم: بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس وابستگی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد.
در جدول (5-4) میانگین، تعداد، انحراف استاندارد و نتایج آزمون T برای مقیاس میانگین دو گروه (افراد عادی و اقدام به خودکشی کرده) در متغیر سبک های دلبستگی (خرده مقیاس وابستگی) ارایه شده است.
همانگونه که جدول نشان می دهد میانگین نمره خرده مقیاس وابستگی افراد عادی کمتر از میانگین نمره خرده مقیاس وابستگی افرادی است که اقدام به خودکشی کرده اند.
جدول شماره (5-4) نتایج آزمون T برای مقایسه میانگین دو گروه در متغیر سبک های دلبستگی (خرده مقیاس وابستگی)
گروه ها
تعداد
میانگین
انحراف استاندارد
درجه آزادی
ارزش T
سطح معناداری (دو دامنه)
افراد عادی
25
86/11
68/3
48
51/2
015/0
افراد اقدام به خودکشی کرده
25
83/13
15/3

همانگونه که جدول نشان می دهد، مقدار TOP با درجات آزادی 48 و در سطح معنی داری 05/0 برابر است با
TOP (48) = 2/51 P< 0/05
مقدار TCR (T جدول) برای آزمودن دو سویه، با درجات آزادی 48 و در سطح آلفای 05/0 برابر است با 00/2
TOP (48) = 02/00 , P < 0/05
با توجه به نتایج جدول (TOP > TCR) فرضیه صفر رد و فرضیه پژوهشی که عبارت بود: "بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس نزدیکی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد" تایید می شود.
به عبارت دیگر با 95 درصد اطمینان می توان گفت که بین میانگین دو گروه تفاوت آماری معنی دار وجود دارد.
فرضیه سوم: بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس اضطراب) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد.
در جدول (6-4) میانگین، تعداد، انحراف استاندارد و نتایج آزمون T برای مقیاس میانگین دو گروه (افراد عادی و اقدام به خودکشی کرده) در متغیر سبک های دلبستگی (خرده مقیاس اضطراب) ارایه شده است.
همانگونه که جدول نشان می دهد میانگین نمره خرده مقیاس اضطراب افراد عادی کمتر از میانگین نمره خرده مقیاس اضطراب افرادی است که اقدام به خودکشی کرده اند.

جدول شماره (5-4) نتایج آزمون T برای مقایسه میانگین دو گروه در متغیر سبک های اضطراب (خرده مقیاس اضطراب)
گروه ها
تعداد
میانگین
انحراف استاندارد
درجه آزادی
ارزش T
سطح معناداری (دو دامنه)
افراد عادی
25
82/13
45/4
48
07/2
043/0
افراد اقدام به خودکشی کرده
25
33/16
07/4

همانگونه که جدول نشان می دهد. مقدار TOP با درجات آزادی 48 و در سطح معنی داری 05/0 برابر است با
TOP (48) = 2/07 P < 0/05
مقدار TCR (T جدول) برای آزمون دو سویه، با درجات آزادی 48 و در سطح آلفای 05/0 برابر است با 00/2
TOP (48) = 02/00 , P < 0/05
با توجه به نتایج جدول (TOP > TCR) فرضیه صفر رد و فرضیه پژوهشی که عبارت بود: "بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس اضطراب) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد" تایید می شود.
به عبارت دیگر با 95 درصد اطمینان می توان گفت که بین میانگین دو گروه تفاوت آماری معنی دار وجود دارد.

نمودار (1-4) ستونی افراد مورد بررسی به تفکیک وضعیت (عادی – خودکشی کرده)

نمودار (2-4) ستونی افراد مورد بررسی به تفکیک جنسیت

هیستوگرام (3-4) آزمودنی ها براساس متغیر سن

فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری

نتیجه گیری:
برای این منظور ابتدا فرضیه های پژوهشی بیان می شود و براساس این سئوالات بحث و نتیجه گیری نتایج پیگیری می شود.
همانطور که در فصل قبل مشاهده شد، در پژوهش حاضر 50 نفر نمونه انتخاب شدند که 25 نفر آنها از بین افراد عادی و 25 نفر دیگر از بین افرادی بودند که اقدام به خودکشی کرده اند.
براساس نتایج پژوهشی در مورد فرضیه اول مبنی بر اینکه بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس نزدیکی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد، فرضیه دوم مبنی بر اینکه بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس وابستگی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد، و فرضیه سوم مبنی بر اینکه بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس اضطراب) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد و با بررسی و تحلیل پاسخ های آزمودنی ها به سئوالات هر دو پرسشنامه با استفاده از روش ضریب همبستگی پیرسون این نتایج به دست آمد:
در مورد فرضیه نخست همانگونه که در جدول 4-4 مشاهده شد، مقدار TOP با درجات آزادی 48 و در سطح معنی داری 01/0 برابر است با
TOP (48) = -2/90 , P < 0/01
مقدار TCR(T جدول) برای آزمون دوسویه، با درجات آزادی 48 و در سطح آلفای 01/0 برابر است با 70/2
TCR (48) = 2/70 P < 0/01
با توجه به نتایج جدول (TOP > TCR ) فرضیه صفر رد و فرضیه پژوهشی که عبارت بود: "بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس نزدیکی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد" تایید می شود.
به عبارت دیگر با 99 درصد اطمینان می توان گفت که بین میانگین دو گروه تفاوت آماری معنی دار وجود دارد. نتیجه اینکه بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس نزدیکی) افراد عادی و افراد اقدام به خودکشی تفاوت وجود دارد و فرضیه پژوهشی تایید می شود.
در مورد فرضیه دوم همانگونه که در جدول 5-4 مشاهده شد مقدار TOP با درجات آزادی 48 و در سطح معنی داری 05/0 برابر است با
TOP (48) = 02/00 , P < 0/05
مقدار TCR ( T جدول) برای آزمون دوسویه، با درجات آزادی 48 و در سطح آلفای 05/0 برابر است با 00/2
TCR (48) = 02/00 , P < 0/05

با توجه به نتایج جدول (TOP > TCR) فرضیه صفر رد و فرضیه پژوهشی که عبارت بود: "بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس وابستگی) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد" تایید می شود.
به عبارت دیگر با 95 درصد اطمینان می توان گفت که بین میانگین دو گروه تفاوت آماری معنی دار وجود دارد.
نتیجه اینکه بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس وابستگی) افراد عادی و افراد اقدام به خودکشی تفاوت وجود دارد و فرضیه پژوهشی تایید می شود.
در مورد فرضیه سوم همانگونه که در جدول 6-4 مشاهده شد، مقدار TOP با درجات آزادی 48 و در سطح معنی داری 05/0 برابر است با
TOP (48) = 2/07 P < 0/05

مقدار TCR (T جدول) برای آزمودن دوسویه، با درجات آزادی 48 و در سطح آلفای 05/0 برابر است با 00/2
TOP (48) = 2/00 , P < 0/05
با توجه به نتایج جدول (TOP > TCR) فرضیه صفر رد و فرضیه پژوهشی که عبارت بود: "بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس اضطراب) افراد عادی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند تفاوت معنی دار وجود دارد" تایید می شود.
به عبارت دیگر با 95 درصد اطمینان می توان گفت که بین میانگین دو گروه تفاوت آماری معنی دار وجود دارد.
نتیجه اینکه بین سبک های دلبستگی (خرده مقیاس اضطراب) افراد عادی و افراد اقدام به خودکشی تفاوت وجود دارد و فرضیه پژوهشی تایید می شود.

پیشنهادات:
1- چون جامعه آماری در مورد خودکشی تنها به زندان نیشابور محدود شده است برای رفع این مشکل پیشنهاد می گردد: علاوه بر پژوهش درباره افراد دارای سابقه خودکشی در زندان هستند، چنان پژوهشی با سایر افراد دارای سابقه خودکشی در سطح شهرستان نیشابور به منظور دستیابی به اطلاعات مفیدتر به مرحله اجرا درآید.
2- با توجه به اینکه رابطه سبک های دلبستگی و افرادی که اقدام به خودکشی کرده اند برای سلامتی افراد پیشنهاد می گردد آموزش هایی در مورد خودکشی و سبک های دلبستگی به افراد و والدین داده شود.
3- و پیشنهاد می گردد رابطه ی سبک های دلبستگی نیز با مقیاس دیگری مثل رضایت مندی زناشویی و استرس شغلی مورد پژوهش و بررسی قرار گیرد.
محدودیت های پژوهش:
1- کمبود منابع داخلی و تحقیقات انجام شده در رابطه با موضوع
2- مشکلات اجرایی
3- در دسترس نبودن نمونه برای پاسخ دادن به سئوالات پرسشنامه
4- عدم همکاری و بی دقتی عده ای از افراد برای پر کردن پرسشنامه

منابع و ماخذ:
1- خودکشی / مولفان: ماهیار آذر، سیما نوحی، علیرضا شفعیعی کندجائی، تهران؛ ارجمند، 1389
2- کاپلان، خلاصه روانپزشکی علوم رفتاری و روانپزشکی بالینی، ترجمه دکتر نصرت الله پورافکاری، انتشارات شهر آب، 1376 جلد 1
3- روانشناسی آکسفورد / مایکل گلدر، ریچارد میو و همکاران؛ ترجمه: محسن ارجمند … تهران: ارجمند، 1384
4- خلاصه روانپزشکی: علوم رفتاری – روانپزشکی بالینی / تالیف بنیامین مادرک، ویرجبینیا سادوک؛ ترجمه نصرت الله پورافکاری – تهران: شهر آب: آینده سازان؛ 1382 جلد 2
5- ذهن خودکشی گرا: روانشناسی خودکشی / ادوین اس اشنایدمن؛ مترجم مهرداد فیروزبخت تهران؛ 1387
6- رشد و شخصیت کودک / پاول هنری ملن … [و دیگران]؛ مترجم مهشید یاسائی. تهران: نشر مرکز، کتاب سناد 1380
7- زمینه ی روانشناسی هیلگارد / نویسندگان: ریتا ال. اتکینسون … [و دیگران]؛ مترجمان محمد تقی براهنی [ و دیگران ]؛ به ویزاستاری محمد تقی براهنی – تهران، رشد، 1385
8- نظریه های رشد مفاهیم و کاربردها / نویسنده ویلیام کرن؛ مترجمان غلامرضا خوی نژاد، علیرضا رجایی. تهران: رشد، 1384
9- حسین نژاد، سمیه 1388 بررسی رابطه سبک های دلبستگی و سرسختی روانشناختی در افراد عادی و معتادین / پایان نامه جهت اخذ درجه کارشناسی در رشته روانشناسی عمومی دانشگاه پیام نور
10- مژده، زهرا 1387، بررسی افکار خودکشی در دانشجویان دانشگاه آزاد نیشابور و دانشجویان دانشگاه پیام نور نیشابور پایان نامه جهت اخذ کارشناسی در رشته روانشناسی بالینی دانشگاه آزاد اسلامی
11- فرجاد، محمد حسن، کتاب آسیب شناسی اجتماعی و جامعه شناسی انحرافات، انتشارات بدر، تهران 1363
12- احتمالات و آمار کاربردی در روان شناسی و علوم تربیتی/ نویسنده: علی دلاور – تهران: رشد، 1386
13- روش تحقیق در روانشناسی و علوم تربیتی، کاپلان 1381، از لقاح تا کودکی (روانشناسی رشد) مهرداد فیروز بخت، مترجم، تهران: خدمات فرهنگی رسا.

پیوست
با سلام
لطفا هر یک از عبارات زیر را به دقت مطالعه کرده و میزانی را که عبارت، احساس شما را درباره ی روابط صمیمانه بیان می کند، مشخص کنید. منظور از روابط صمیمانه، روابط دوستانه، عاشقانه و خانوادگی شما است. با استفاده از عبارات زیر مشخص کنید که هر یک تا چه حد نشان دهنده ی ویژگی شما است، برای این کار می توانید از اعداد بین 1 تا 5 استفاده کنید.
5……..4……..3……..2………..1
کاملا موافقم کاملا مخالفم
1- برای من صمیمی شدن با دیگران کار راحتی است. …………………
2- من اغلب درباره ترک شدن نگران نیستم. …………………
3- برای من سخت است که به خودم اجازه دهم، به دیگران وابسته باشم . ……………….
4- مردم هرگز زمانی که به آنها نیاز دارید، حضور ندارند. ………………
5- در روابطم، من غالبا نگران این هستم که نکند دیگران واقعا عاشق من نباشند. ………………
6- من متوجه شده ام که دیگران نسبت به علاقه من به صمیمیت بی میل هستند. ………………
7- من به راحتی به دیگران وابسته می شوم. …………………..
8- من اغلب از اینکه بسیار به من نزدیک (صمیمی) شود نگران نمی شوم. …………………
9- من تا حدی از صمیمی شدن با دیگران احساس ناراحتی می کنم. ……………….
10- هنگامی کسی به من زیاد نزدیک شود، عصبانی می شوم. ………………..
11- در روابطم، من اغلب نگران این هستم که دیگران نخواهند با من بمانند. ………………
12- من می خواهم کاملا با فرد دیگری یکی شوم. ……………….
13- گاهی اوقات تمایل من به یکی شدن افراد را از من فراری می دهد. ………………
14- من در مورد اینکه دیگران به من وابسته شوند، راحت هستم. ……………..
15- من می دانم که زمانی که به دیگران نیاز داشته باشم، آنها حضور داند. ……………..
16- برای من سخت است که کاملا به دیگران اعتماد کنم. ………………
17- اغلب، دیگران از من می خواهند بیش از اندازه ای که راحت هستم، به آنها نزدیک شوم. ……………..
18- من مطمئن نیستم که بتوانم همیشه به دیگران وابسته باشم و در مواقعی که به آنها نیاز دارم، حاضر باشند. ………………..
1 – Suicide
2- Edwin shniedman
3- Lethality
4- Sociality
5- HEMLOCK
6- FINAL EXIT
7- EGOISTIC
8- AHRAISTIC
9- ANOMIC
10- FATALISTIC
11- COPCAT SAICIDES
12- STRANGE SITUATION
13- MARY AINSWORTH
14- AVIOD ATTACHMENT
15 – Rest ant attachment
16 – DISORGANIZED – DISORIENTED ATTACHMENT
17- Baltimore
18- John Hopkins
—————

————————————————————

—————

————————————————————

88


تعداد صفحات : 92 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود