فصل اول :
1- بیان مسئله
2- اهمیت پژوهش
3- هدف پژوهش
4- بیان فرضیه
5- تعاریف عملیاتی واژه ها
بیان مسئله :
آیا بین میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون (hyper tension) و افراد عادی تفاوت وجود دارد؟
اهمیت پژوهش :
بیماری پرفشاری خون در طبقه بندیهای متخصصان بهداشت روان ‹‹ICD ›› طبقه بندی بین المللی بیماریهای روانی در دسته بیماریهای روان تنی ‹‹Psy chosomatic ›› قرار دارد. این بیماری همه ساله تعداد زیادی از افراد جامعه را مبتلا ساخته و در صورت عدم تشخیص و درمان مناسب در موارد وخیم می تواند بسیار خطرناک باشد و افراد را در معرض سکته های قلبی و مغزی قرار دهد و حتی ممکن است منجر به مرگ افراد شود. با توجه به اینکه افزایش میزان پرخاشگری و فشارهای عصبی می تواند یکی از عوامل سبب ساز ابتلا به بیماری پرفشاری خون باشد پی بردن به تفاوت میزان پرخاشگری بین افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی می تواند گام موثری درجهت کمک به افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون در کنترل فشارهای عصبی، خشم و رفتاهای پرخاشگرانه باشد.
هدف پژوهش :
پی بردن به تفاوت میزان پرخاشگری بین افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی از طریق مقایسه میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به این بیماری و افراد عادی هدف اساسی این پژوهش می باشد.
بیان فرضیه :
فرض صفر H = بین میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی تفاوت معناداری وجود ندارد.
فرض خلاف HA = بین میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی تفاوت معناداری وجود دارد.
تعاریف عملیاتی واژه ها:
پرخاشگری : حالت، هیجان یا همان چیزی است که به وسیله پرسشنامه AGQ به دست می آید.
پرفشاری خون : همان چیزی است که توسط وسیله فشار خون سنج بدست می آید و درجه آن بالاتر از آن می باشد.
فصل دوم :
مقدمه
احتمالاً تمام افراد با واژه پرخاشگری آشنایی نسبی د ارند و این حالت را تجربه کرده اند به گونه ای که اگر این واژه را متصور شویم متعاقباً حالت هیجانی آن را در ذهن می توانیم تداعی کنیم. تقریباً هیچ چیز مخرب تر از پرخاشگری نابجا نمی تواند باشد به طوری که می تواند ارتباطات انسانی را به راحتی ویران کند.
پرخاشگری عموماً رفتار کاملاً طبیعی انسانهاست اما زندگی که پرخاشگری خارج از کنترل و ویرانگر باشد می تواند در کار، ارتباطات اجتماعی و حتی در کل کیفیت زندگی مشکلاتی را به وجود بیاورد ممکن است کار به جایی برسد که شما احساس کنید اسیر هیجان قدرتمندی هستید که نمی توانید از آن اجتناب کنید پرخاشگری یک حالت هیجانی است که از لحاظ شدت می تواند خفیف، شدید یا ویرانگر باشد همانند هیجانات دیگر ، پرخاشگری موجب تغییرات زیستی و فیزیولوژیکی متعددی می شود مثل افزایش فشار خون، افزایش ضربان قلب، تند شدن تنفس و … همچنین عصبانیت می تواند ناشی از عوامل بیرونی یا درونی باشد شما می توانید از دست فرد مشخصی مثل یک همکار یا از یک حادثه عصبانی شوید . همچنین پرخاش شما می تواند ناشی از نگرانی یا تفکر شما در مورد مسائل شخصی باشد با یادآوری حوادث و خاطرات تلخ و آسیب زا که می تواند پرخاشگری را شدت بخشد زمانی که احساس نفرت از شخصی را به زبان می آوریم یا اقدام به آسیب رساندن به وی می کنیم، دیگر نمی توانیم به این شناخت برسیم که آن شخص جنبه های خوبی هم دارد از سوی دیگر، وقتی در برابر کسی پرخاشگری می کنیم به این معناست که جاذبه آن شخص در نظر ما کم شده است. به همین سبب، پس از اعمال پرخاشگری، کوشش خواهیم کرد تا حسن های او را دست کم بگیریم و معایب وی را برجسته تر کنیم تا از این طریق ناهماهنگی شناختی را کاهش دهیم، به علاوه سعی می کنیم تا دلایل دیگری برای تنفر از آن فرد پیدا کنیم، مرد اغلب پس از فریاد زدن، کتک زدن یا شکستن ظروف احساس آرامش پیدا می کنند این اعمال، برای مدتی کوتاه تنش را زایل می کند و فرصتی فراهم می آورد تا قدرت خود را نشان دهند، اما در بلند مدت خشونت را افزایش می دهد . درهر صورت در مورد پرخاشگری و شکل گیری آن نظریات گوناگونی ارائه شده است و هر کدام از مکاتب روانشناسی نظرات خاص خود را بیان کرده اند مانند فروید که پرخاشگری از نوعی سائق می داند و یا رفتار گرایان که طبق اصول پاداش و تنبیه آن را تعریف می کنند و یا روانشناسان یادگیری که بر الگوها و یادگیری مشاهده ای تاکید دارند و یا روانشناسان شناختی که بر شناخت و طرحواره های ذهنی اشاره می کنند.
تعریف پرخاشگری :
اصطلاح پرخاشگری به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرد خواه در معنی نزدیک شدن به اشیاء و اشخاص خواه به معنی درگیری با نیروهای خارجی این مفهوم گاهی با مفاهیم انگیختگی، کارآوری و حتی با مفهوم کنجکاوی اشتباه می شود.
اتوکلاین برگ1 مفهوم پرخاشگری را گسترده در نظر می گیرد و معتقد است که جنبه های مثبت یا منفی پرخاشجویی را در بردارد اگر پرخاشجویی را به جای پرخاشگری به کار ببریم به معنی محدود دشمنی را نیز شامل می شود مفهوم دشمنی تا حدی شامل ارزشهای منفی است در حالی که پرخاشگری به معنی ‹‹مخالف بودن›› دارای ارزش ارتباطی است و در بعضی شرایط مثبت و سازنده است پرخاشگری را از عمل پرخاشجویی تجاوز متمایز می کنیم: پرخاشگری از عوامل انفعالی انسان و در انسان نهفته است و هنگام ظهور در پرده ای از پوششهای دفاعی پیچیده شده است و به صورت بخشی از نیروی آماده برای عمل و فعالیت بروز می کند. پرهیز صورتی از عقب نشینی پرخاشجویی است پرخاشگری همیشه با عمل پرخاشجویانه بروز نمی کند، وقتی واقع می شود ضرورتاً پرخاش علیه دیگری نیست بلکه پرخاشجویی می تواند متوجه خود فرد نیز بشود در انگلیسی با اصطلاحات و کلمات زیر توصیف می شود پرخاشجویی به معنی حمله ای که به تحریک کسی نباشد و در انسان به صورت بدنی و یا لفظی بروز می کند، رفتاری بی خبرانه است ‹‹Agonist behavior ›› که به صورت حمله و ضد حمله بروز می کند برای رفتار پرخاشجویانه ای که به تحریک دیگران به وجود می آید و همچنین برای عملیات پاسخ یا اعتراضی که برای دفاع و یا حمله است باید کلمات و اصطلاحات دیگری را جستجو کرد. Aggressiveness پرخاش، حالت نسبتاً دائمی همراه با آمادگیهای سرشتی و نیروی ذخیره برای پرخاشجویی است و گاهی مفاهیم ابتکار عمل، جاه طلبی، درگیری و جسارت را شامل می شود.
تعریفی دیگر : پرخاشگری یعنی عملی که به آسیب رسانی عمدی دیگران منتهی می گردد البته ممکن است این آسیب رسانی در انواع شیوه های پیاده شده و حتی متضمن آزارهای روانی نظیر تحقیر، توهین و فحاشی نیز شود اما در هر حال مفهوم آسیب به تعارض رفتارها ارجاع دارد. از این رو خشونت تنها یکی از انواع پرخاشگری محسوب می گردد، به این لحاظ خشونت را حاوی مبادرت عمدی ایجاد آسیبهای جسمانی به دیگران تلقی می کنیم پرخاشگری عمدی می تواند از سایر انگیزشهای غیر پرخاشگرانه به شکلی متمایز متاثر گردد. یک سرباز دشمنش را می کشد – که این کار عمل پرخاشگرانه است – اما واکنش او ممکن است برای حفظ زندگیش، تامین منافع کشورش یا کسب، تاییدات سازمانی گروهی باشد.
اما یک قاتل دلایل دیگری برای کشتن قربانیانش دارد. در این موارد آسیب عمدی نوعی پرخاشگری محسوب شده اما سیاقی متفاوت می یابد. روانشناسان چنین مفاهیم متنوعی را به تبیین ابزار پرخاشگری اطلاق می کنند در مقابل، پرخاشگری عاطفی یا خشم آلود هنگامی به وجود می آید که هدف اصلی بر تعهد استوار است ‹‹برکوتیز، 1979 زیلمان›› این نوع پرخاشگری به دلیل احساس شرایط و حالات ناخوشایند رخ می دهد. مثلاً تنفر به خشم می انجامد و بیش از سایر عواطف با پرخاشگری همراه است لذا در شرایط معینی – توام بودن تنفر با خشم شدید، کنترل ضعیف و وجود نیتی خاص – فرد کمتری می تواند از تمایل به آسیب رسانی دیگران جلوگیری کنند.
پرخاشگری از دیدگاه زیست شناسی ‹‹مبانی فیزیولوژی پرخاشگری››
آمیگدال و رفتار پرخاشگرانه
آمیگدال در خوردن، نوشیدن، رفتار جنسی و دیگر رفتارها اهمیت فراوانی دارد. در اینجا، نقشی آمیگدال را بر رفتار پرخاشگرانه مورد بررسی قرار می دهیم.
حیوانات غیر انسانی، تحریک الکتریکی آمیگدال می تواند به حمله های شدید نسبت به دیگر حیوانات یا ‹‹به دفعات کمتر›› به یک حمله بازدارنده منجر شود. آسیب رسیدن به آمیگدال معمولاً سبب رام شدن و متانت می شود، گرچه آسیب رسیدن به برخی از هسته های آمیگدال می تواند پرخاشگری را افزایش دهد. رفتار پرخاشگرانه حیوانات مبتلا به صرع کانونی در آمیگدال معمولاً افزایش می یابد رابینر نوعی بیماری است که در نتیجه حمله ویروسها به قسمت اعظم مغز، به ویژه لوب گیجگاهی عارض می شود و رفتارهای پرخاشگرانه با خود به همراه دارد ‹‹لنتز2، بوریچ3، اسمیت، کریک4 وتیگور5 1981›› با این وجود، اثرات آسیب به آمیگدال تنها به موضوع ایجاد یا بازداری یک هیجان خاص منحصر نمی شود بلکه، ایجاد یا بازداری یک هیجان توسط آمیگدال، بیشتر به اینکه حیوان اطلاعات را چگونه تعبیر کند، بستگی دارد. برای مثال، گربه های نر مبتلا به ضایعه آمیگدال ممکن است با دیگر گربه های نر، اعضای دیگر گونه ها و حتی اشیاء بی جان رابطه جنسی برقرار کنند ‹‹شرانیر، کلینگر، 1953››6 در کل افزایش فعالیت های جنسی بدان معنا نیست که تمایل جنسی خیلی شدیدی دارند، بلکه به این علت است که شریک جنسی خود را نمی توانند تمیز دهند ‹‹آرونسون وکویر 1979›› همین طور، بعضی میمون های مبتلا به ضایعه آمیگدال در تفسیر برخی از محرک های اجتماعی از دیگر میمون ها، مشکل دارند، به علت سوء تعبیرشان ممکن است حمله بی دلیل داشته باشند یا وقتی که مورد تهاجم قرار می گیرند نتوانند از خود به خوبی دفاع کنند.
رسولد7، میرسکی8 و پی برام9 ‹‹1954›› در آمیگدال سلطه گرترین و پرخاشگرترین میمون گروه 8 تایی ضایعه ایجاد کردند. بعد از این ضایعه، آن میمون از نظر سلسله مراتب قدرت به پایین ترین مرتبه تنزل کرد. پژوهشگران سپس ضایعه آمیگدال را به قوی ترین میمون از 7 میمون باقی مانده وارد ساختند. این میمون نیز سریعاً در رتبه هفتم قرار گرفت. با این وجود، وقتی که آنها به میمون سوم ضایعه را وارد ساختند، نزول محسوس در حالات یا رفتار پرخاشگرانه آن مشاهده نکردند. تبیین احتمالی این است که این ضایعه ها بخش های نسبتاً متفاوتی از مغز سر میمون را تخریب کرده است. احتمال دیگر این است که اثرات ضایعه با توجه به محیط اجتماعی تغییر می یابد دو میمون اول به محیطی برمی گردند که در آن رقبای پرخاشگر وجود دارد، در حالی که سومین میمون به محیطی برمی گردد که رقبای وی کم ترند ممکن است برای دو میمون اولی در مقایسه با میمون سومی تداوم رفتار پرخاشگرانه در برابر رقبا سخت تر می باشد.
انسان ها: آمادگیهای فیزیولوژی می تواند در حیوان عکس العمل های شبه عاطفی با تظاهرات هیجانی ایجاد کند، این عکس العمل ها در حالاتی که کرتکس صدمه دیده باشد دوام بیشتری دارد پذیرفته شده که منطقه قدامی هیپوتالاموس برای ایجاد چنین پدیده ای ضروری است بحرانهای شبه هیجانی خشم در حیواناتی که مخ را برداشته باشیم دیده نمی شود تحریک الکتریکی منطقه قدامی هیپوتالاموس در حیوان سالم تظاهرات شبه عاطفی، مشابه آنچه که در حیوان عادی از کرتکس دیده شده بوجود می آورد که کارلی دخالت هیپوتالاموس در رفتار پرخاشگرانه و عادت شده را می پذیرد اما می گوید درود آن رفتار در ساخت روانی و یا به کارگیری آن در یک حادثه وابسته به سیستم لیمبیک دارد.
هسته های درونی هیپوتالاموس نقش بازدارنده در رفتار پرخاشگرانه را دارد در همین مورد دلگادو10 نشان داده است تحریک انتهای هسته های درونی موجب می شود که رفتار پرخاشگرانه در برخی از حیوانات که فوق العاده پرخاشگر و خطرناک هستند بلافاصله از بین برود در لحظات تحریک بدون هیچگونه خطری می توان صورت، بدن و پوزه حیوان را لمس کرد. ولی به محض اینکه تحریک را متوقف می کنیم خطرناک می شود.
پژوهشگرانی مانند دلگادو در منطقه زیرین کرتکس و لیمبیک نقاطی را پیدا کرده اند که تقویت کننده پرخاشگری هستند و نقاط دیگری یافته اند که موجب کاهش و حذف پرخاشگری می گردد در اجتماع میمون ها سلسله مراتبی وجود دارد که در آن یکی رئیس و عده ای زیر دست هستند همه از رئیس می ترسند او بهتر از همه غذا می خورد و بهترین جا را برای استراحت انتخاب می کند آزمایشهای دلگادو نشان داد : به محض اینکه هسته مشخصی از مغز میمونها را تحریک نماییم وضع تغییر می نماید، در مدت یک ساعت تحریک، میمون ها از اطاعت رئیس بیرون می شوند دیگر از او نمی ترسند و او آرام و بی تفاوت باقی می ماند اما چند دقیقه پس از آنکه تحریک مغزی متوقف شد دوباره سلسله مراتب میان میمون ها برقرار می گردد و رئیس مورد احترام و ترس سایرین می شود .
روبینسون11 و همکارانش در پژوهشهای خود نشان داده اند که تحریک طولانی قسمتهایی از هیپوتالاموس میمونهایی که تحت سلطه بوده اند آنها را پرخاشگر ساخته و نقش میمونهای تسلط دار را با میمونهای اطاعت کننده عوض کرده است و وجود احتمالی یک مرکز پرخاشگری را در هیپوتالاموس تایید می کند پلونتیک و همکارانش برای پاسخ به این اعتراض، پرخاش را با توجه به رشد و زمینه های ایجاد آن دو قسم می کند 1- پرخاش ثانویه که حاصل انگیختگی مناطق رنج زای بدن است 2- پرخاش اولیه که با تحریک مغز به وجود می آید و تا وقتی که آن تحریک وجود دارد ادامه می یابد باید آنها نتیجه می گیرند : پرخاش که با تحریک مناطق رنج زای مغز همواره است از نوع پرخاش ثانویه است این تحقیقات موید تحقیقات گسترده ای است که با ایجاد درد در پا و یا روشهای دیگر رفتار پرخاشگرانه به وجود می آورند روبینسون ضمن تحقیقات دیگری نشان داد که تحریک برخی از نقاط هیپوتالاموس رفتار پرخاشگرانه را ایجاد می کند که به محرک وابسته است مدت تحریک و شدت محرک، مدت و شدت پاسخ را تغییر می داد در انسان قسمت پهن بخش پیشین پیشانی و بخش از قسمت بالای آن موجب کاهش پرخاشگری در انسان می شود اعمال جراحی که در قسمتهایی از تالاموس، پیشانی و بخش از قسمت بالای آن موجب کاهش پرخاشگری در انسان می شود اعمال جراحی که در قسمتهایی از تالاموس، پیشانی، هیپوتالاموس و قسمت زیرین مغز انجام شده است با کاهش عکس العمل های پرخاشگرانه در انسان همراه بوده است در سال 1966 ساند وعده ای دیگر از جراحان ژاپنی که مستقیماً درباره هیپوتالاموس کار کرده برای کنترل رفتار حمله و پرخاش در کودکانی که ناراحتی مغزی داشته اند قسمت عقب هیپوتالاموس را به مقدار کمی برداشتند و ملاحظه کردند که عمل جراحی آنها مفید بوده است . همین عمل در منطقه میانی هیپوتالاموس نیز موثر بوده است.
نقش تستوسترون در پرخاشگری :
یکی از عوامل زیستی مرتبط با پرخاشگری در افراد مذکر سطح تستوسترون است تستوسترون هورمون جنسی مذکر است که ایجاد بسیاری از صفات جسمی مردانه را به عهده دارد و در میمونها نیز ارتباط با پرخاشگری دارد بررسیهای اخیر حاکی از آن است که در انسان نیز بالا بودن سطح تستوسترون با پرخاشگری شدید ارتباط دارد در یکی از بررسیهای کلان مقیاس در این زمینه بیش از 4400 مرد نظامی از ایالات متحده شرکت داشتند.
به آنها انواع و اقسام آزمونهای روانی را داده بودند که در برخی از آنها ضمناً سابقه پرخاشگری فرد را هم می سنجیدند در همین حال نمونه خون آنها را نیز گرفتند و در نتیجه سطح تستوسترون آنها را تعیین کنند. در مردانی که سطح تستوسترون بالاتر بود، احتمال سابقه پرخاشگری هم بیشتر بود از آنجا که رفتار پرخاشگرانه مردان ممکن است گاه به رفتار ضد اجتماعی بینجامد، می شود انتظار داشت که سطح بالای تستوسترون در زندگی آمریکایی مانع از موفقیت فرد باشد در واقع سطح تستوسترون مردانی بسیار بالاست که بیشتر در طبقات پایین اجتماعی قرار دارند.
آزمایشهای کارلی نشان داده است که در حالت انزوا قرار دادن یا مختل و مسدود کردن کار حواس در رفتار پرخاشگرانه موثر واقع می شود، او کار حس بویایی را در موشهای خانگی مختل و مسدود کرد این عمل موجب شد که فعالیت جویدن و گاز گرفتن تشدید گردد موشها به نحوی غیرعادی بدن قربانیان خود را مورد حمله قرار می دادند و می جویدند کارلی این رفتارهای پرخاشگرانه را "پاسخهای بدون اختیار و منع شده" نامید تجربه های کارلی نشان داد که اگر در آزمایش فوق موشها را در قفس تنها بگذاریم پس از دو هفته رفتار پرخاشگرانه آنها تشدید می شود.
سیناپس های سروتونینی و رفتار پرخاشگرانه :
گرچه این احتمال وجود ندارد که رفتار پرخاشگرانه یا هر رفتار دیگری را فقط به وسیله یک سیستم انتقال دهنده سیناپسی کنترل کرد، اما شواهد نشان می دهد که سروتونین به عنوان یک انتقال دهنده عصبی نقش مهمی در رفتار پرخاشگرانه دارد. نتیجه گیری عمده این است که کاهش ترشح سروتونین با افزایش رفتار پرخاشگرانه همراه است.
والزلی12 دریافت که چهار هفته جداسازی اجتماعی برخی نژادهای ژنتیکی موش های نر خانگی، و هر نژادی، سبب می شود که به دیگر موش ها حمله کنند این جداسازی هم رفتار پرخاشگرانه را در یک نژاد از موش ها به وجود می آورد و هم سبب کاهش میزان سروتونین مغز می شود. به بیان دیگر، گرچه مغز ممکن است دارای مقدار طبیعی از سروتونین باشد، اما در ترشح آن و ترکیب سروتونین جدید برای جانشین کردن آن ناموفق است. میزان سروتونین را می توان از غلظت HIAA – 5 یک متابولیست سروتونین – در خون یا ادرار برآورد کرد. در میان نژادهای موش ها هرچه میزان سروتونین بیشتر کاهش یابد، میزان پرخاشگری توسط موش های نر بیشتر افزایش خواهد یافت "والزلی و برناسکونی13 ، 1979"
موش های ماده از هر نژاد ژنتیکی نه پرخاشگر می شوند و نه در میزان سروتونین کاهش نشان می دهند نتایج مشابهی با موش های صحرائی نیز به دست آمده است بعد از اینکه موش های صحرائی نر از نظر اجتماعی جدا شدند و در کنار موش های خانگی قرار گرفتند موش های صحرایی که در میزان سروتونین کاهش نشان دادند به موش های خانگی حمله کردند و آنها را کشتند برخی از موش های صحرایی که در میزان سروتونین افزایش نشان دادند با موش های خانگی دوست شدند و اغلب به گونه ای مادرانه عمل کردند "والزلی و گاراتنی، 1972" در تایید این نتایج، داروهایی که از ترشح سروتونین جلوگیری می کنند رفتار پرخاشگرانه را در حیوانات افزایش می دهند داروی PCPA سناپس های سروتونین را بلوکه می کنند بعد از تزریق داروی PCPA که تولید سروتونین را در 50 درصد موارد قطع می کند موش های نر صحرایی و حتی گاهی موش های ماده به موش های خانگی حمله می کنند و آنها را می کشند. "والزلی، برناسکونی و گارتینی، 1981".
هرگاه که رفتار پرخاشگرانه سر زند حتی بعد از آنکه سطح سروتونین به سطح طبیعی برگشته ممکن است این رفتار ادامه یابد "والزلی14، برناسکونی15 و دالساندرو16، 1983" تستوسترون، آمفتامین، بنزودیازپام و کانابینواز "عوامل فعال در ماری جوانا" همگی احتمال بروز رفتار پرخاشگرانه را در حیوانات افزایش می دهند گرچه آنها از طریق مسیرهای نسبتاً متفاوتی اثر می کنند، اما یک نکته مشترک در میان آنها وجود دارد "اسمنی و اسمن، 1986" هر چهار دارو میزان ترشح سروتونین را در مغز کاهش می دهند علاوه بر این تاثیرات، اثرات آنها با فنیل آلانین – که تولید سروتونین را کاهش می دهد – چند برابر می شود. بالاخره رژیمهای غذایی با کمبود تریپیتوفان، یک جانشین برای سروتونین، رفتار پرخاشگرانه را در حیوانات افزایش می دهد. تجویز تریپتوفان با دیگر داروهای شیمیایی وابسته، پرخاشگری را کاهش می دهد.
انسان ها * در انسان ها همانند موش ها آمفتامین میزان سروتونین را کاهش و رفتار پرخاشگرانه را افزایش می دهد. چندین عارضه پزشکی از جمله نشانگان ژیل دولاتوره توام با سروتونین پاینی و سطوح بالای رفتار پرخاشگرانه است "والزلی 1981" در انسان نیز همانند حیوانات ممکن است رژیم غذایی بر رفتار پرخاشگرانه تاثیر گذارد. طبق پژوهش ماسن و جاکوبز "1978" در کشورهایی که مصرف ذرت در بالاترین حد است، میزان قتل نیز در بالاترین درجه است ذرت حاوی مقدار خیلی کمی تریپتوفان، جانشین برای سروتونین است. به بیان دیگر خوردن مقداری ذرت ترکیب سروتونین را کاهش می دهد "لیتل، مسینگ، فیشر و فباس، 1975"17 بدیهی است که رابطه ذرت در رژیم غذایی و میزان خودکشی را می توان به طرق دیگری نیز، از جمله در رابطه با فقر تبیین کرد. این نکته مطمئناً قبل از آنکه هرگونه نتیجه گیری کنیم، پژوهش های دقیق تری را می طلبد. در ضمن، افرادی که دارای سابقه پرخاشگرانه هستند عاقلانه تر آن است که در خوردن مقادیر زیادی ذرت یا دیگر غذاهایی که تریپتوفان پایینی دارند احتیاط کنند احتیاط مشابهی نیز در مورد غذاهایی که فنیل آلانین بالایی دارند توصیه می شود. فنیل آلانین با تریپتوفان برای ورود به مغز رقابت می کند. بعضی از پژوهش ها نشان داده اند افرادی که دارای سابقه ای از رفتار پرخاشگرانه هستند تمایل دارند که میزان ترشح سروتونین کم تر از حالت طبیعی داشته باشند "بران، گودین، بالنگر، گویر و ماژر ، 1979- توبیاز و نظیر اوغلو، 1981" . در افرادی که تلاش می کنند با ابزارهای خشن خودکشی کنند میزان سروتونین به طور بارزی کاهش یافته است. چنین افرادی دارای سطوح پایین HIAA – 5 در خون و ادرار خود هستند که کاهش ترشح سروتونین را مطرح می سازد "براون، ابرت و همکاران؛ ادمن، اسبرگ، لواندر و اسکالینگ، 1986"18 میزان گیرنده های سروتونین در کرتکس مغز آنها نیز افزایش می یابد تصور می شود که این افزایش جبران مغز برای کاهش ترشح سروتونین باشد "مان، استانلی، مک برد، مک ایوان ، 1986".
پرخاشگری ، فیزیولوژی و تیره شناسی:
دانش تیره شناسی نشان می دهد که در تیره های مختلف انسان و حیوان رفتارهای پرخاشگرانه و رفتارهای دفاعی به صورتهای فوق العاده متفاوت بروز می کند و اینها شکل تشدید شده صدور توقف عکس العمل هاست از طرف دیگر فیزیولوژی نشان داده که سازمان مغز اگر موجب پرخاشگری نشود، حداقل مقدمات و زمینه بروز پرخاشگری را فراهم می سازد اگر از مرکز پرخاشگری در مغز نتوانیم سخن بگوییم حداقل می توان قبول کرد که جریانی عصبی وجود دارد که مجروح شدن و یا تحریک آن موجب عکس العمل های پرخاشگرانه می شود تحقیقات فیزیولوژی ثابت کرده است که در تحریک برخی از مناطق مغز منجر به تخلیه نیرویی می شود که حیوان ضمن آن هیجان های خویش را نشان می دهد و این هیجان حالتی تجربه شده دارد ولی معنی این تجربه آن نیست که بخشی از سازمان شخصیت فرد را بسازد پدیده هیجان تشدید است مانند یک خشم شدید اما تجربه ای نیست که در سازمان شخصیت جای بگیرد و انجام یابد برخی از حیوانات طوری هیجان نشان می دهند که گویی با آگاهی و اراده است و نتایج آن خواه کاهش و خواه افزایش باشد، موجب تغییر سلسله مراتب اجتماعی می شود، علاوه بر این پرخاشگری حیوانات با فعالیتهای جنسی همراه می کند و آن را تقویت می نماید تیره شناسان می خواهند بدانند که پرخاشگری تا چه حد تحت تاثیر محیط پیدا می شود بعضی از پژوهشگران مشاهده کرده اند که موشهای پرورش یافته در تنهایی کمتر اقدام به کشتن موشهای دیگر می کنند ولی اگر در محیط موشهای کشنده قرار بگیرند اقدام به کشتن می کنند. بعضی حیوانات که موش را نمی کشتند وقتی صحنه کشته شدن یک موش را دیدند خود اقدام به کشتن موش می کردند. در حالی که آنهایی که با موشها در قفس بودند و منظره کشتن را ندیده اند اقدام به کشتن نمی کردند. مشاهده شده است موشهایی که در چند نبرد پیروز می شده اند رفته رفته رفتار پرخاشگرانه شان تقویت می شده است در حالی که موشهای شکست خورده به تدریج از پرخاشگری دست کشیده اند. با این شواهد می توان منکر رفتار سرشتی نبردخواهی انسان شد. حیوان برای دفاع از چیزهای مورد علاقه اش اقدام می کند و نمی توان گفت که پرخاشگری تنها نتیجه عکس العمل فرد در برابر ناکامی است و هدفها و ایده آلها در آن دخالت ندارند. اسکات بر اساس تحقیقاتی از این انواع نتیجه می گیرد که رفتار پرخاشگرانه یادگرفتنی است. عادت به حمله کردن به تدریج در دوره کوچکی حیوان پیدا می شود، در این دوره حیوان برای غذا به نبرد برمی خیزد و با همگنان خود مبارزه می کند. ایپل نظریه پویایی غریزه پرخاشگری را ارائه می دهد. احتمال ارثی بودن پرخاشگری در بعضی تیره های حیوانات حدس زده می شود ولی باید پذیرفت که پرخاشگری به مقدار زیادی تحت تاثیر محیط است خواه به علت یادگیری باشند و خواه به علت کاهش و اختلال کار حواس.
در اورگانیسم دستگاههایی وجود دارد که با تحریکات الکتریکی تغییر می کنند منطقه هایی از آنها موجب پرخاشگری می شوند و مناطقی پرخاشگری را کاهش می دهند، تغییرات این دستگاهها موجب تغییر رفتار در گروه می شوند و دستگاههای مورد بحث به عوامل بیوشیمی به ویژه ترشحات غدد داخلی از یک سو و به عوامل محیطی از سوی دیگر حساسیت دارند.
پرخاشگری از دیدگاه روانکاوی :
پرخاشگری را می توان یک حالت گذرا و یا یک بخشی از رشد و تحول فرد دانست روانکاوی برای اولین بار به پرخاشگری به صورت یک پدیده قابل بررسی توجه کرد، استفاده از اصطلاحاتی مانند نیروی پرخاش، نیروی تخریب و بالاخره نیروی مرگ در همین راستا بوده است. فروید در آغاز نظریات خود، این نیروها را مقابل یکدیگر قرار می داد مثلاً از نیروی حفظ حیات و نیروی جنسی نام می برد اما بعدها میان نیروهای من و نیروهای جنسی تفاوت قائل شد. فروید در کتاب آنسوی اصل لذت مفهوم نیروی مرگ را مطرح می کند و معتقد است که این نیروها مانند لیبید و برمن و بر موضوعات دیگر سرمایه گذاری می شود و در این حال به صورت گرایش بنیادی موجودات زنده به انحلال اورگانیسم خود را نشان می دهد. بدین ترتیب نیروی مرگ و نیروی زندگی در چهارچوب نیروهای متضاد قرار می گیرند. نیروی مرگ به وسیله تمام روانکاوان پذیرفته شده است. از عوامل بنیادی نظریه ملانی کلاین است او معتقتد است عاطفه محبت و کینه از همان آغاز هستی در کودک با یکدیگر در ستیزند او به تبعیت از آبراهام نیاز به دندان کندن و با دهان پاره کردن را در کودکان واجد اهمیت می داند به ویژه در مرحله دهانی : وقتی کودکی از مکیدن شیر در پستان ناکام می شود، دچار اوهام پرخاشگرانه می گردد، می خواهد مادر را دندان بکند و پاره کند و پستان را گاز می کند نیروی اوهام تخریب کننده مانند سائقه مرگ است و از خصوصیاتش آن است که کودک احساس می کند که آنچه می خواسته در اوهامش واقعاً اتفاق افتاده به عبارت دیگر او احساس می کند موضوع نیروی تخریب "پستان و مادر" خود را متلاشی کرده و یا در حال متلاشی کردن آن است. کودک با اوهام پرخاشگرانه "پاره کردن و دندان کندن" مادر خود را رنج می دهد، در همان حال با گسترش اوهام به جمع آوری و بازسازی جسم متلاشی شده می پردازد. بیمی که از احساس متلاشی شدن مادر در او ایجاد می شود، کاملاً از بین نمی رود. ملانی کلاین معتقد است که سائقه مرگ و زندگی را باید به عواملی که مبنای پویاییهای روانی هستند بیفزاییم. گرایشهای تخریب به صورت وسیع و همه جانبه با لیبیدو وابستگی دارند، میان پرخاشگری و سائقه مرگ تاثیر و تاثر دورانی وجود دارد: سائقه تخریب موجب پرخاشگری می شود و پرخاشگری دلهره را به وجود می آورد و دلهره پرخاشگری را تقویت می نماید. اما این دور باطل با تقویت شدن لیبیدو شکسته می شود. سائقه زندگی علیه سائقه مرگ به کار می افتد و بدین وسیله زندگی حفظ می شود و ادامه می یابد. ملانی کلاین معتقد است که همین امر شکوفایی جنسی کودک را موجب می شود. هایمن با تکیه به نظریه ملانی کلاین، می گوید: نیروی لیبیدو و نیروی تخریب از یک طرف در فعالیتهای بدنی ظاهر می شوند و از طرف دیگر موجب کنشهای روانی می گردند تجربه های روانی باید با عمل سائقه ها در بدن همراه شود و میان موضوعی که موجب خشنودی و یا ناکامی فعالیتهای بدن می شود رابطه ای عاطفی بروز می کند. به عبارت دیگر از همان آغاز روابط لیبیدویی و تخریبی همزمان و با هم با اشیاء برقرار می شود فروید معتقد بود که نیروی زندگی برای مبارزه با نیروی مرگ آن را به اشیاء خارج برمی گرداند، هایمن اضافه می کند که برگرداندن و برون فکنی نیروهای درونی خطرناک، کاری ساده نیست، برون فکنی نیروی عشق مطلوب روی یک شیء خارجی و مطلوب ساختن آن به همان اندازه دشوار است که برون فکنی نیروهای تخریبی "نامطلوب" بر روی اشیاء خارجی مطلوب و نامطلوب ساختن آنها و از دست دادن آنها، هایمن معتقد است که ناکامی نیازهای بدنی راه دشمنی با موضوعات مادی را هموار می کند. پیدایش کینه های اولیه به همان اندازه وابسته به احساسهای بدنی است که صحبت های اولیه. اصطلاحات "سادیسم دهانی" و "سادیسم نشیمنگاهی" هدف ارتباط خشونت با کنشهای بدنی است. هایمن اضافه می نماید در مسیر رشد نیروی حیات در اعضاء بدن، اعضایی که می توانند احساسهای مطلوب برانگیزاند اوهام لیپیدویی به وجود می آورند، همین اعضاء ممکن است جایگاه نیروهای تخریب شوند و موجب اوهام تخریب کنند گردند. ناکامی به نظر هایفمن تحت تاثیر نیروی زندگی و مرگ ظاهر می شود و در مکانیسمهای دفاعی اولیه جای مشخصی پیدا می کند به صورت اهرمی عمل می کند که کینه و تخریب کردن را به خارج فرد برون فکنی می کند برای آنکه به نحو منطقی تری چیزی را که درد و ناکامی به وجود آورده است مورد کینه قرار داده و یا از بین ببرد روانکاوان زیادی مفهوم سائقه مرگ را نپذیرفته اند مثلاً فیشل19 می گوید: تمام پدیده هایی که تحت عنوان سائقه مرگ نام برده می شود می تواند در چهارچوب مفهومی قرار گیرند که برای تمام سائقه به کاربردنی است. هارتمن، کریس و لوونستون20 هر سه نفر دو گانگی لیبیدو و نیروی تخریب را می پذیرند اما از بحث زیست شناسی درباره نیروی مرگ و نیروی زندگی خودداری می کنند و در عین حال با مفهوم قدیمی پرخاشگری که مطابق آن هدف پرخاش تخریب موضوع پرخاشگری است مخالفت می کنند نشان می دهند که پرخاشگری به چهار فرآیند تازه تغییر می کند.
1- جابه جایی 2- والا گرایی 3- محدود شدن هدفها 4- تداخل پیدا کردن یا لیبیدو
آنها اهمیت والاگرایی را بیشتر می دانند زیرا والا گرایی نیروی پرخاشگری را تبدیل به نیرویی می سازد که در اختیار من قرار می گیرد. مانند یک اصل موضوعه می پذیرند که ثبات روابط عاطفی یا موضوعات از یک طرف به توانایی فرد در تحمل ناکامی وابسته است و از طرف دیگر به والاگرایی و پرخاشگری مربوط می شود. ناج می نویسد در شیرخوارها پرخاشگری برای پرهیز از ناخشنودیها، و برای ارضاء نیازها و به طور کلی برای ادامه زندگی به کار می افتد سرچشمه های پرخاشگری در رنج بردنها، ناخشنودیها و درد کشیدنهاست. این دانشمند میان ناکامی و پرخاشگری ارتباط نزدیک برقرار می کنند و یادآور می شود که : "کودکی که دچار هیچ گونه ناکامی نشده باشد بعدها نیروی لازم را برای مبارزه در زندگی نخواهد داشت. این نیرو چیزی جز پرخاشگری والاگرایانه نیست. او معتقاد است "نیروی من" در نتیجه یگانگی بخشی از نیروی پرخاش با نیروی زندگی حاصل می شود. نیروهای پرخاشگری هم برای تخریب و هم برای تثبیت به کار می افتند. اگر اصطلاح غریزه را برای مشخص کردن سائقه های پرخاشگری و نیروی حیات در کودکان به کار ببریم بحثهای زیادی پیش می آید. اصل موضوعه قرار دادن غریزه به منزله آن است که بپذیریم که دستگاه ویژه ای برای واقعیت دادن آن وجود دارد. وقتی از غریزه حیات و یا غریزه مرگ سخن می گوییم تمام رفتار انسان به طور کلی مورد نظر قرار می گیرد و وارد عمل می شود، در این حال مجموعه هستی موجود زنده از ابتدایی ترین صورت آن "فعالیت حسی – حرکتی" تا رفتار پیچیده ای که برای سازگاری بروز می دهد مورد نظر خواهد بود. مثل این است که فرض کرده ایم هستی کودک از نیروی ساختن و خراب نمودن و از به وجود آوردن و نابود نمودن عجین شده است وقتی به موجود زنده چنین نسبتی را بدهیم و فرض کنیم پرخاشگری و تخریب، غریزه اوست معنایش این است که هیچ خاستگاه دیگری جز آنچه که از پیش فرض شده است، برای این نیروها نمی توان قائل شد. و این پدیده ها جزء ذاتی هستی و انفکاک ناپذیر هستند. نظریه های فروید و ملانی کلاین شایستگی زیادی در طرح مسائل اولین لحظات زندگی داشته اند یعنی در دوره ای که ساخت روانی کودک به صورت برون فکنی های اجتماعی گسترش می یابد. در مقابل آنهایی که تنها به جنبه های تاثیر پذیر و منفی کودک در روابط با افراد دیگر توجه می کنند و او را پذیرنده ساده ای از طرحهایی می داند که به کمک آنها، نیاز تبدیل به رفتار اجتماعی می شود سرج لوبوویسی با مطالعه پرخاشگری در کودکان می پذیرد که تظاهرات پرخاشگری در کودکان یکسان، یکنواخت و در حال تحول است. پرخاشگریها هم عکس العمل کودک در برابر شرایط محیط خارجی و عینی است و هم عکس العمل است در برابر تصوراتی که رفته رفته درونی شده اند. این تصورات با شروع زندگی فرد در نتیجه روابط او با اشیاء و جهان خارج متمایز گشته اند. همچنان لوبوویس می گوید به دشواری می توان مجموعه رفتارها و سلوک فرد را تحت عنوان پرخاشگری مشخص کرد. زیرا پرخاشگری را می توان به تمام رفتارهای غریزی فرد منتسب ساخت . در واقع کودک می تواند در خوردن، خوابیدن، حرکت کردن ویا کنترل کردن ماهیچه های ادرار و مدفوع خود پرخاشگر باشد و یا بعدها در دوره کودکستان و دبستان خشم خود را به صورتهای شدید و ملایم به شکل امتناع کردن، مقابله نمودن، منکر شدن در زمینه های اجتماعی، در رفتارهای خشن تخریب و لجبازی نشان بدهد. این توصیف و تبیین رفتار کودکان ناسازگار است و تنها شامل تظاهرات بیرونی پرخاشگری می شود.
پرخاشگری را در کودکان عاقل، خویشتن دار و مضطرب نیز می توان یافت. لوبوویسی در مورد کودکان مضطرب می گوید: پرخاشگری در اضطراب نقشی به عهده نمی گیرد و برعکس اضطراب می تواند در کودک نحوه ای از بیان پرخاشگری باشد. از طرفی دیده شده که جوانان بسیار سازگار غالباً ناآرام و پرخاشگر بوده اند که در جریان بلوع کنترل شده اند. از نظر لوبوسی21 رفتار پرخاشگرانه زاییده کودک به تنهایی نیست بلکه در تغییرات روابط کودک مادر پیدا می شود: از یک طرف برون فکنی های کودک بر مادر و از طرف دیگر نتایج پاسخهای مادر بخ این برون فکنی های پرخاشگرانه را باید مورد توجه قرار داد. نتایج پاسخهای مادر را کودک به منزله ندایی پرخاشگرانه از طرف او تفسیر می کند و اگر مادر بتواند پاسخی بدهد کودک آن را به منزله پرخاشگری می داند. بنابراین رفتار پرخاشگرانه کودک پاسخی است که رفتار پدر و مادر و شخصیت آنها را می نمایاند، موقعیت وقتی خطرناک می شود که پرخاشگری تنها وسیله ارتباط کودک با والدین باشد و به وسیله آن کودک پدر و مادر را به صورت یک شیء تصاحب و دستکاری می کند.
اوهام پرخاشگرانه :
بنا به نظر دیاتکین از همان آغاز برقراری روابط با اشیاء و مادر، کودک جذب چیزهایی می شود که او را خشنود و یا ناکام می سازند. ناکامیهای بعدی، تجربه های قبلی را به صورت اوهام اشیاء جزیی واقعیت می دهند و این اشیاء به نظر خطرناک و احتیاط آمیز می آیند زیرا تخریب کننده پنداشته می شوند. این اوهام بر اثر دوباره سازمان یافتن لذات خود ارضایی، اوهام از خود گردانیدن یا بلعیدن و طرد نمودن به وجود می آیند و به نخستین مراحل همانند سازی در کودک ویژگیهای برون فکنی و درون فکنی می بخشند. این اوهام در مراحل اولیه زندگی از خلال گفتارها، در میان ترسهای کودکان و یا به صورت فوق العاده متمایز در بازیهای کودکان ظاهر می شوند. در جریان بازی بنا بر موضع کودکانه ای که می گیرد، پرخاش و حالت مبارزه جویی خود را نشان می دهد و از طرف دیگر به علت تکرار بازی، اطمینان و آرامش پیدا می کند، زیرا ظاهر امر این است که در بازی هیچ کس نمی میرد و همه چیز دوباره به حال اول باز می گردد. دیاتکین معتقد است که اوهام تخریب کننده به تنهایی و مستقلاً عامل سازگار کننده نیست، بلکه با وحدت یافتن صحیح اوهام پرخاشگرانه با سایر عوامل و شرایط، فرد می تواند توانایی عمل و آزادی در دوست داشتن را بروز دهد و به عبارت دیگر زندگی اجتماعی اوهام پرخاشگرانه را سازمان می دهد و تقویت می کند. وید لوشه22 با توجه به بررسی بالینی معتقد است که در فرآیند پرخاشگری سه عامل وجود دارد: 1- سلوک پرخاشگرانه 2- بروز سائقه های مختلف 3- اوهام پرخاشگرانه بدون اینکه موضع پرخاشگر و پرخاش شده متمایز باشد. اوهام پرخاشگرانه با توجه به مراحل رشد بعد از متمایز شدن من به صورت یک واقعیت خارجی ظاهر می شوند و مقاصد پرخاشگرانه، آگاهانه یا ناآگاهانه، به عنوان مکانیسم دفاعی "من" بروز می کنند.
تحول پرخاشگری :
عکس العمل های روانی – هیجانی اولیه نوعی ارتباط است. کودک با تن خود ارتباط برقرار می کند و به بیان خویشتن می پردازد و با توجه به ناراحتیهای تن، دیگران را به یاری می طلبد و یا اعتراض می کند و با پرخاشگری نسبت به دیگران به تخلیه نیروهای روانی – حرکتی خود می پردازد. شنتوب سولراک23 نشان داده اند که پا زدن شیرخوارها، پرتاب کردن اشیاء و زدن دیگران جانشین تخلیه های روانی – حرکتی اولیه می شود و جنبه خود انگیزی ندارد. شیرخوارگان دختر و پسر با پیشرفت سن پا می زنند این کار در 42% کودکان 4 ساله نیز قابل مشاهده است. منحنی تحولات پرخاشگری نسبت به دیگران، در چهارچوبه تخلیه های روانی – حرکتی، موقعی ظاهر می شود که جستجوگری نسبت به تن خود و لذت بردن از خود ترک شده است، در این حال سازمان یافته تر و با تحول بیشتر به صورت رفتارهای هدایت شده به سوی دیگران و نسبت به دنیای خارج بروز می کند. والترز و همکارانش رفتارهای انفعالی و رفتارهای پرخاشگرانه را در خردسالان تحریک و تشدید کردند و مورد بررسی قرار دادند "شکل و فراوانی رفتارهای انفعالی و پرخاشگرانه را در قالب حرکات، سخنان و ژست ها" کودکان مورد بررسی آنها از دو سال به بالا داشتند. معلوم شد که تظاهرات انفعالی معنی دار بیشتر از رفتارهای پرخاشگرانه است و این وضع هم در پاسخهای مربوط به پیش گرفتن و هم در پاسخهای ابتکاری وجود دارد. تظاهرات لفظی از 4 سالگی به بعد بیش از تظاهرات لفظی از 4 سالگی به بعد بیش از تظاهرات حرکتی بود در مجموعه ژست های معنی دار در پسران بیش از دختران و از دوسالگی تا چهار سالگی افزایش می یافت، در سنین 2 تا 4 سالگی دختران روابط عاطفی بیشتری را نشان می دهند ولی در سنین 3 یا 4 سالگی پسران ابتکار عمل بیشتری در زمینه های انفعالی دارند و موضوع مورد گزینه شان دختر بچه ها یا پسر بچه ها و یا بزرگسالان مرد می باشد گودناف تغییرات خشم را در سنین مختلف مورد بررسی قرار داده 1 : در کودکان کمتر از یک سال "شدت خشم" در یک چهارم موارد هنگام کارهای روزانه مانند لباس پوشیدن، حمام کردن، ظاهر می شود و یک چهارم در روابط اجتماعی به ویژه هنگامی که کودک می خواهد مورد توجه باشد. ناراحتیهای بدنی در درجه دوم نیز موجب بروز یک چهارم موارد خشم شدید می شود. بازداری و جلوگیری از حرکات مستقیم بدنی در 6% موارد دیده شده است. 2- در دو سالگی خشم شدید هنگام عادات بدنی رایج "توالت رفتن، غذا خوردن و …" بروز می کند و فراوانی آن در درجه اول اهمیت است و در درجه دوم خشم شدید به علت تعارضهایی است که با قدرت و تسلط دیگران ظاهر می شود در هر دو حال بروز خشم اکتسابی نیست در فاصله های 2 تا 3 سالگی مهمترین منبع بروز خشم، تعارضهای میان کودک و بزرگسالان، دشواریهای مربوط به برقراری عادات جدید و درگیریهای اجتماعی با همبازیهاست 3- در فاصله 3 تا 4 سالگی بحرانهای خشم، هنگام درگیریهای اجتماعی با همبازیها بروز می کند. در همین فاصله تعارض با بزرگسالانی که تسلط به کودک دارند به حداکثر می رسد و تقریباً یک سوم موارد را شامل می شود 4- از چهار سالگی به بالا دشواریهایی که در روابط اجتماعی با بزرگسالان است بیشترین منبع انگیختگی و خشم آلودگی کودک است. 5- در سنین بالا خشم موقعی بروز می کند که مانعی بر سر راه مقاصد و تمایلات کودک باشد. هانری والن می نویسد که خشم در دو جهت رشد می کند 1- در جهت درونی شدن ، در این حال ضربات خشم متوجه خود فرد می شود. 2- در جهت بیرونی شدن که ضربات خود را بر محیط وارد می سازد در خشم درونی شده دلهره تسلط دارد اما خشم بیرونی شده در روابط فرد با محیط به شکل تقلیدی، اجتماعی و تکامل یافته تر بروز می کند باید بپذیریم که پرخاشگری با برقراری نخستین ارتباطات در کودک ظاهر می شود. بر اثر تغییرات محیط داخلی یا خارجی پدیده های رنج آور و نامساعد بروز می نماید و پرخاش عکس العملی در برابر این پدیده هاست، در این حال کودک قادر به تشخیص عوامل پرخاش انگیز درونی و بیرونی نیست. عکس العمل های پرخاشگرانه و نارضایتی وقتی بروز می کند که چیزی را از کودک بگیریم، یا از موقعیتی که خشنودش می سازد دور سازیم و یا چیز مطلوبی را که انتظارش را می کشد از او بازداریم. از زمانی که فرایند شناخت رشد می کند، چیزهایی که دور از کودک قرار گرفته اند موضوع خواستن و یا نخواستن او می شوند. در این دنیای پویا، موضوعات مورد شناخت تغییر و تحول می یابند، در این حال کودک باید با آنها خو بگیرد و آنها را شخص خود سازد. تا هنگامی که تن کودک جزء هویت او نشده است، موضوعات بی جسم هستند و به منزله تجاوزکارانی هستند که کودک با آنها درگیری و مشارکت دارد و یا علیه آنها مبارزه می کند. هنگامی که خویشتن کودک و دیگران در برابر هم قرار می گیرند، کودک نمی تواند بپذیرد که خواستهای او به وسیله دیگران برآورده نشود و یا آن خواستها منتفی گردد دیگران عکس العمل های طغیان آمیز کودک را محدود می کنند و آن را به سختنی تحمل می نمایند و در صورت لزوم کودک را تنبیه می کنند تا رفتارش را مطابق میل خود شرطی سازند. کودک برای رشد خود باید ناکامیها را تحمل کند، و در جریان رشد از پرخاشگری آشکار و بیرونی به پرخاشگریهای پنهان و درونی بپردازد. عشق و کینه نسبت به دیگری دو هستی متضاد نیستند بلکه هر دو یک ریشه دارند، میل و ناخشنودی. آن کودک رفته رفته یاد می گیرد که برای خشنود سازی تمایلات باید صبر کند و برای اینکه چیزی دریافت کند چیزی را باید ببخشد. پرخاشگری نیروی ذخیره بالقوه ایست که اگر در اصل مسکوت بماند حا
لت بی تفاوتی و تاثیر پذیری به وجود می آورد. هنگامی که ناخشنودی امیال تنها سرچشمه نیرو است پرخاشگری دائمی تنها راه ارضاء آن است. پرخاشگری در این حال بی اختیار و سازمان نایافته بروز می کند، نتیجه پرخاشگری می تواند خشنودسازی امیال باشد ولی در برخی موارد پرخاش و خشنودی در خود بسته و نهانی باقی می مانند. در جریان رشد کودک و در چهارچوب عادی شدن فعالیتهای روانی – فیزیولوژیکی سه مرحله دیده می شود: 1- عکس العمل های پرخاشگرانه سریع و بلافاصله ظاهر می شود. 2- عکس العمل های پرخاشگرانه متمایز شده با درجات مختلف بروز می کند. 3- پرخاشگریهای اجتماعی که کمیت و کیفیت آنها برحسب روابط کودک با دیگران متمایز می شود.
کنشهای از پیش ساخته پرخاش نسبت به دیگران :
هانری ای24 در چهارچوب نیروهای بی اختیار اورگانیسم، کنشهای از پیش ساخته پرخاشگری نسبت به دیگران را متمایز می سازد، اینها حرکات خودکاری هستند که مشخصات اصلیشان درون زایی نامعین و بی هدف بودن آنهاست. کنشهای از پیش ساخته پرخاشگری نیروی خود را از مکانیسمهای درونی اورگانیسم می گیرند و به صورت خودکار، فشرده و خارج از کنترل "من" به دو شکل بروز می کنند. 1- گاهی در زمینه تاریک و نیمه تاریک آگاهی قرار می گیرند به طوری که ساختهای کنشی، حرکات تجاوزکارانه، آشوبگرانه و کور را مرتکب می شوند و یا واپس گرایی همراه می شوند. 2- گاهی به صورت اعمال تحت فشار، مزاحم، پر صدا، انفجاری، عجیب و غریب در سطوح حاشیه آگاهی روشن ظاهر می شوند. هانری ای برخی از نیازها و هیجانات بی اختیار را که حالت هیجانی آنها از حد می گذرد با توجه به اثرات روانی – فیزیولوژیکی و طوفانی که در عکس العمل های روانی – حرکتی به وجود می آورند جزء کنشهای از پیش ساخته پرخاشگری می داند. عکس العمل های دو گانه ای که کرچمر توصیف کرده در چهارچوب کنشهای از پیش ساخته پرخاشگری قابل توجیه است: عکس العمل های انفجاری، عکس العمل های کوتاه مدت، عکس العمل های انفجاری موقعی است که هیجانات بدون هیچگونه تفکری به نحوی ابتدایی تخلیه می شود عکس العمل های کوتاه مدت به صورت پاسخهایی است که تمام شخصیت در آن وارد نمی شود اما ساده، ابتدایی و انفجاری نیستند بلکه به نحوی پیچیده تخلیه می شوند. این نوع عکس العمل را در کودکان عقب مانده ذهنی می توان یافت. آنها ناگهان تحت تاثیر نیرویی که به حمله ور شدن به دیگری و یا حمله به خود وادارشان می کند عکس العمل می نمایند. این نیرو غیر قابل کنترل برای کودک هم از توان او خارج می شود و هم او را آرامش می دهد و با انفجار کاهش می یابد. نظیر این پدیده ها را در بیمارانی که دچار ضایعه مغزی شده اند می توان مشاهده کرد ولی در آنها فرو کش کردن هیجانات بیشتر تحت تاثیر عوامل محیطی و گاهی نامشخص است به طور کلی هیجانات با شخصیت کودک بیمار آمیختگی دارند و فشار نیروهای درونی در چهارچوبه موانع خارجی راه خروجی پیدا می کنند. آنا فروید می پذیرد که بحران خشم در کودکان خردسال با خروج نیرو در طرحی حرکتی، هیجانی و فشار نیروهای ترس آور همراه است. از مدتها پیش وجود پرخاشگری در بیماران مصروع شناخته شده است. پرخاشگری یا به صورت کلی و یا به صورت بخشی از منش است داستایوسکی می گوید "کیست آنکه آرزوی مرگ پدر را نکرده باشد" . مارک در تحقیقات خود نشان می دهد که میان 35 نفر قاتل جوان 8 نفر پدر خود را کشته اند اما بیشترین رقم پدرکشی در سنین 18 تا 20 سالگی است پدرکشی در کودکان غالباً با سازمان روانی پیش از حالت پیسکوتیک و یا روانپریشی همراه با انجماد روانی و بی اختیاری در هیجانات همزمان است. پدرکشی به منزله تجربه ای هذیان آلود و یا رفتار بی اختیار و ناگهانی "جنایت بدون دلیل" بوده است. برخی آن را نتیجه محرومیت و ضعف آگاهی در بیماران صرع دار دانسته اند. حوادث مقدماتی در ارتکاب قتل و تغییرات خلق و قوی قاتل پیش از ارتکاب قتل بررسی شده است. غالباً این تغییرات به وسیله اطرافیان مشاهده نمی شود. و حتی اگر مشاهده شود افراد خانواده منکسر آن می گردند. قاتل ممکن است در دوره مقدماتی قتل مواد مخدر یا دارو مصرف کند. افزایش تدریجی هیجانات با اضافه شدن سرگیجه و نیرویی که اختلالات حرکتی خواب و غذا را موجب می شود همراه است این محققین ملاحظه کرده است که نوجوانان قاتل گویی در سوگواری عمیق و ناامیدی فرو رفته اند. شکستهای شغلی، اجتماعی، روابط عاشقانه و یا خیالات واهی و همجنس بازی بر هم انباشته می شوند و حالت یاس نوجوان را به وجود می آورند. بدین ترتیب آدم کشی با انتقال و تخلیه پرخاشگری بر دیگران موجب می شود که خویشتن و "من" فرد از خطر خیالی عدم وحدت با جامعه محفوظ بماند. عمل قتل از شدت هیجان انگیری موقعیتهای دلهره زا را می کاهد، و موجب نوعی خونسردی و بی تفاوتی قاتل جوان می گردد. این بی تفاوتی به علت آن است که قاتل هنگام حمل تحت تاثیر تجربه های دلهره آمیز و احساسهای نابود کردن، ناشی از طردشدنهای سنین پایین، فوق العاده هیجان زده بوده است. ارتکاب قتل تنها برای ترمیم جراحات اولیه خود شفتگی آنها نیست بلکه می خواهند قدرت مطلقه خویشتن را با نابود کردن "مصرف نمودن" و سرمایه گذاری هیجانهای خود بر مقتول ثابت بنمایند.بیمار مصروع ظاهر می شود. عده زیادی از متخصصین، پرخاشهایی را که به دارای جریان کوتاه می باشند به بیماری صرع منتسب می کنند، هرچند بحران صرع در آنها مشاهده نشود. هیل نوارهای الکترو آننفالوگرام را در بیماران روانی که دچار پرخاشگری می شدند بررسی کرد و در 64% موارد تغییرات قابل توجهی را مشاهده نمود. بر اساس این تجربیات می توان گفت که میان بیماران صرعی و مراجعینی که سلوک پرخاشگرانه داشتند رابطه معنی داری موجود است.
آدم کشی:
آدم کشی شکلی از رفتار پرخاشگرانه شناخته شده است که در کودکان به ندرت دیده می شود اما در آغاز و پایان نوجوانی بیشتر از مواقع دیگر است. کودکان و نوجوانان قاتل بدون استثناء هستند. قربانیان آنان نامشخص است هدف قتل در بیشتر موارد از دیدن اشخاص یا اطرافیان است و انگیزه آنی انتقام جویی یا حسادت است. در چهارچوب قتلهای هیجان آمیز قتل پدر یا مادر نیز دیده می شود. برخی از قتلها با برنامه و بدون پیش بینی قبلی است و برخی دیگر بدون انگیزه ظاهری است، مارک نشان داده است که ارتکاب قتل در عقب مانده های ذهنی با سندرمهای صرع، جراحات مغزی و اختلالات منش همراه است و حالات شیزوفرنی احساسات و روابط عاطفی آنها را آشکار می سازد. شخصیت نوجوانی که مرتکب قتل می شود غالباً در یک دوره از مراحل خودشیفتگی ثبت گردیده است. پدر کشی یکی از قتلهای ناپسنددیده اجتماعی و وجدانی است. پدرکشی مفهوم محبت فطری میان فرزند و پدر را جریحه دار می سازد و ریشه دار بودن عمیق پرخاشگری را نشان می دهد. به نظر فروید پدرکشی قدیمی ترین و ناراحت کننده ترین و ابتدایی ترین جنایات بشری است منشا این جنایات احساس گناه کاری است.
آرزوی مرگ والدین سخت گیر پدیده ای است جهانی، در تحقیقات روانکاوی جزء رفتارهای ناشی از دو گانگی عقده ادیپ است. بندر می گوید برای اینکه کودک قاتل پدر شود شرایطی چند با هم جمع شوند. بی اختیاری فرد، تحریک شدن فرد به وسیله قربانی خود، وجود وسیله ای آماده و در دسترس برای ارتکاب جرم و بالاخره نبوده عوامل مزاحم و بازدارنده، اکونیکی می گوید اینکه فرد در دنیای تخیلات خود مرگ پدر را تحت تاثیر روابط اودیپی آرزو می کند یک چیز است و اینکه جرمی اتفاق بیفتد و مرتکب آن به عنوان قاتل در برابر اجتماع و دادگاه قرار می گیرد چیز دیگر است. پرو از خود می پرسد که آیا پدر کشی همان پرخاشگری سادیسمی نسبت به تن مادر نیست، تنی که کودک آن را به عنوان "شی ء نامطلوب" احساس و با آن همانندی می کند. ملانی کلاین با اشاره به حالات ملانکولیک می گوید: خودکشی ترمیم و تصاحب "شیء مطلوب" است.
پرخاشگری نسبت به خود
پرخاشگری نسبت به خود تا مدتها رفتار بیمارگونه تصور می شد. در حالی که چنین رفتاری در جریان رشد کودکان عادی دیده می شود و در مجموعه پیکره بندی حرکات او بررسی می گردد.
پرخاشگری نسبت به خود در حال تحول و رشد :
شانتوب و سولراک25 رفتارهای کودکان را به دو گروه تقسیم می کنند : 1- رفتارهای خود آزاری اولیه 2- سلوک خودآزاری ثانویه و هدایت شده رفتارهای خود آزاری اولیه از نوع خود را گاز گرفتن، خود را چنگ زدن، پوست و ناخن خود را کندن، خود را خاراندن تا خونین کردن، به سر خود زدن، خود را نیشگون گرفتن، خود را زدن ، خود را به زمین زدن، این رفتارها تا دوسالگی دیده می شود و از آن پس عملاً ناپدید می شوند. محققین یاد شده به این نتیجه می رسند که رفتارهای خودآزاری اولیه و همچنین تخلیه های هیجانی روانی حرکتی که جنبه خودآزاری ندارند از عوامل عادی و سرشتی شخصیت هستند یعنی وسیله ای برای سازگاری، اکتشاف، سازماندهی و خود کامجویی هستند جالب است بدانیم که هرچه منحنی رفتارهای خودآزاری اولیه نزول می کند، منحنی پرخاشگری نسبت به دیگران صعود می نماید. این منحنی از 12 ماهگی شروع می شود و در سن 4 سالگی به اوج خود می رسد در میان رفتارهای خودآزاری سازمان یافته و هدایت شده جویدن ناخن به تدریج از 2 تا 6 سالگی رشد و تحول می یابد. لزین نشان داد رفتارهای خودآزاری اولیه در دو سالگی ناپدید می شود، در پسران بیشتر از دختران و کودکان عضلانی زیادتر دیده می شود و در کودکان عادی به تدریج از بین می رود. شنتوب و سولراک معتقدند که رفتارهای خودآزاری اولیه در مرحله ای پیدا می شوند که هنوز مفهوم علیت در کودک به اندازه رشد نکرده است او نمی تواند عواقب حرکات خود را پیش بینی کند و نمی تواند جلو تخلیه نیازهای خود را برای دوری از درد بگیرد در حالی که تحمل درد به منزله ارتباط با اشیاء به وسیله اطفال تقویت می شود و کودک نیز آن را می پذیرد تنها در مراحل بالاتر و تقریباً در 2 سالگی است که کودک عادی می تواند میزان شدت درد را تخمین زند و آن را متناسب با فایده ضمنی که از آن ها می برد بسازد. این تخمین زدن خود معیاری برای عادی یا غیر عادی بودن کودک است در این حال"من" آزادی خود را حفظ کرده است و با واقعیت به مصالحه می پردازد.
پرخاشگری با دوام نسبت به خود
اشپیتس26 نشان می دهد که خود آزاری ثانویه در شیرخوارانی که محروم از مادر بودند بروز می کند. آنا فروید نشان می دهد که خودآزاری ثانویه در کودکانی که در موسسه نگهداری کودک هستند بیشتر بروز می کند و بنا بر تحقیقات آژوریا گرا و گرین27 این امر در کودکان عقب افتاده یا روانپریش اهمیت زیادتری پیدا می کند. در این دسته از کودکان رفتار خود آزاری خیلی نمایان است. کوبیدن سر به دیوار، به نرده ها، به در، به میز موجب زخمهای خطرناک می گردد و تا شکستن جمجمه، جویدن زبان، جویدن لب، جویدن انگشت، ناخنها پیش می رود و با خونریزی ساده و مجروح کردن کامل همراه می شود. این اختلافات کم و بیش دائمی هستند و غالباً به حد افراط می رسند و به منزله بروز خشم برای تخریب خود است. کودک نسبت به رفتارها بی تفاوت است اما اطرافیان را دستخوش ترس و وحشت می کند ناظرین خودآزاری کودک در برابر اعمال او که با درد طاقت فرسا همراه است شگفت زده می شوند . محققین بعد می توانسته اند میان رفتار خودآزاری و سندرم بی تفاوتی سرشتی در برابر درد وابستگی پیدا کنند. اینها کودکان یا بزرگسالانی هستند که ناراحتی روانی ظاهری ندارند، به خوبی می توانند فشار یک گیره را احساس کنند تشخیص دهند و محل آن را نشان دهند ولی نسبت به درد حاصل هیچ گونه عکس العمل غیر عادی ندارند. عکس العمل های پرهیز از پرخاشگریهای رنج آور و یا مقابله کردن با آنها همزمان است با مراحلی از رشد و تحول کودک و ارتباط با مجموع تلاشهای فرد برای حفظ حیات و تحقیقات نشان می دهد که در برخی از موارد محرکات رنج آور اثر خود را از دست می دهند. میان درد و لذت دو گانگی وجود دارد که در حیوانات و انسان قابل مشاهده است. هانری والن از گروس28 نقل می کند، کودکان بازی و دستکاری دستگاهی را که دردناک بود تکرار می کردند. این پدیده مبین آن است که دریافت تاثرات شدید شاید به صورت یک نیاز در کودکان وجود دارد. در برخی از بیماران تحمل رنجهای طاقت فرسا بدون آنکه از حساسیت آن کاسته شده باشد دیده می شود.
هانری والن این حالت را نوعی خودآزاری می داند و یادآور می شود که تحریکات جنسی با چنین حالاتی همراه هستند. والن نشان می دهد که چگونه لذت حاصل از نوازش به سرعت تبدیل به انگیختگی خشم آلود می گردد. برخی از کودکان عقب مانده هنگام خشنودی و لذت چهره شان برحسب عادت گشاده و متبسم می شود و آغوش باز می کنند اگر خشمگین یا ناراحت بشوند خود را به شدت می زنند. اغلب اوقات شکفتگی ظاهری به تدریج تبدیل به ضربه به خود می شود و لذتی که احساس می کردند مبدل به انگیختگی و رنج دادن خویشتن می شود. والن می گوید: نیاز به تاثرات شدید و مصرف نیروی آنها برای تولید خلاقیت به یکدیگر وابسته اند، تاثیرات متقابل دارند و نیروی حاصل در جریان عمل تقویت می شود. ضرباتی که کودک بر خود وارد م کند به منزله حرکات غیر ارادی هیجانی معادل گشادگی چهره و بازوهاست، خشم او را برافروخته و تشدید می کند. گویی این ضربات را دیگری بر او وارد می سازد و در عین حال میل زیاد خود را برای زدن ارضاء می نماید. شدت عمل آنها در خشم با شدت حرکات تشدید می شود، بنابراین این ضربات به منزله عامل تقویت و وسیله ارضاء است، در حالی که عکس العمل های خشم را بر می انگیزد مغری برای تحریکات هیجان است، بدین ترتیب خشم در بیشتر موارد نوعی راه حل تسکین دهنده است. برخی از محققین پرخاشگری نسبت به خود را نوعی تخفیف اضطراب دانسته اند. برگسن نشان داده است که فعالیتهای ثابت و یکنواخت در عقب مانده های نابینا و در آنهایی که بهره هوشی پایین تری دارند. بیشتر است و میان رفتارهای یکنواخت و خودآزاری از یک سو و میزان دستکاریهای فرد نسبت به خود همبستگی وجود دارد. آنها نشان می دهند که این رفتارهای یکنواخت و رفتارهای خودآزاری با دخالت وسایل بازیهای گروهی و افزایش فعالیتهای دیگر کاهش می یابد. اما این مساله به نظر آنها به ویژه در حالی که روان نژندیهای کودکی مطرح است پیچیده تر جلوه کند. "من" کودک بر اثر اختلالات خود جایگاه مناسب تری برای رشد خودآزاری است. بی نظمیهایی که در تصور کودک از تن خود به وجود می آید تداخل و ابهام در تشخیص خویشتن از غیر خویشتن، ادراک و تداخل محرکات رنج آور که منجر به خویشتن پنداری درهم و مبهم می شود از آن جمله است. گرین ثابت می کند که رویه های والدین در رفتارهای خود آزاری کودکان نقش دارد : والدین ممکن است در تشویق یا قطع کارهای کودک آشکار یا پنهان دخالت نکنند این امر برای او دردناک است. همچنین اگر پدر و مادر کودک را در تمام موارد به خود وابگذارند و فقط موقعی که خود را آزار می دهد و یا به خطر می اندازد دخالت نمایند موجب پرخاشگری کودک می شود این محقق روشن می کند که خودآزاری در برخی از موارد می تواند نوعی ارتباط باشد که در آن پرخاشگری والدین مقدم بر پرخاشگری نسبت به خود است ادراک محرکات درد آور سرچشمه آنها هرچه می خواهد باشد. می تواند تلاش ‹‹من›› را برای متمایز شدن و حفظ قلمرو پیچیده سازد. محققین دیگری مانند گرین مدلهای آهنگ دار رویه هایی که برای سازگار کردن کودک خردسال به کار برده می شود تا قلمرو ‹‹من›› او را برایش متمایز سازند، می تواند به صورت رفتارهای خودآزاری سازمان یافته درآید و بخشی از مخزن رفتارهای کودک روان پریش را تشکیل دهد. شنتوب و سولراک معتقدند که رفتار کودکان روان پریش و کودکان عقب مانده در برابر درد متفاوت است : ‹‹من›› در کودکان روان پریش نمی تواند روابط خود با اشیاء را میزان کند و بازسازی نماید و همچنین نمی تواند میزان درد را بسنجد و ارتباط با اشیاء را دریابد در اینگونه کودکان ارتباط با اشیاء بیشتر توسط اوهام برقرار می شود و کمتر به واقعیت توجه دارند. به نظر این محققین این فرض ممکن است وجود داشته باشد که تضعیف شمای تن کودک، سرچشمه اوهام واپس گرایانه باشد. میان شمای تضعیف شد ه تن و توانایی کودک برای عکس العمل ها در مقابل درد همبستگی وجود دارد. برعکس کودکان عقب مانده ذهنی ای دچار خودآزاری شدید، نمایشی و یکنواخت می گردند که دستخوش اوهام واپس گرایانه ویا گسترش یافته می شوند. عقب مانده های ذهنی ‹‹ابله ها›› نمی توانند جلوی دردی را بر اثر رفتارهای بی اراده و خودکار به وجود می آیند بگیرند زیرا ساخت این رفتارها در سطح بازتابها ساده است. گرین معتقد است که رفتارهای خودآزاری یادگرفتنی است و به مقدار زیادی تحت تاثیر محیط است و با اصول بازتابهای شرطی عامل به وجود می آیند. به نظر او در مرحله اول رفتارهای خودآزاری و زمینه اولیه آنها، یادگرفتنی نیستند. بلکه با تلاش های ساده اورگانیسم برای سازگاری و حفظ تعادل شروع می شوند. اینها عاری ازاوهام و تعارضات معنی دار می باشند. هنگامی که مدلهای خودآزاری پایدار شد در مرحله دوم محتوای وهمی به خود می گیرد و برای تحلیل تعارضهای روابط روانی بین افراد به کار می رود. بنابراین پرخاشگری نسبت به خود به منزله بازتابهای ساده و یا تلاش های اکتشافی است که بر پایه نیاز به حس کردن و رهبری و سازماندهی ‹‹شمای›› تن خویش به وجود می آید پس از مدتی جهت خود را از دست می دهد زیرا رفتارهای ساخته شده تازه ای جای آن را می گیرد ولی گاهی به صورت پاسخ و یا تثبیت مراحل اولیه رشد رفتار و یا واپس گرایی از مراحل بعدی رشد ظاهر می شود. بازتابهایی که در آغاز سرچشمه سازمانهای بعدی رفتار می شوند، به صورت رفتار یکنواخت که معنی و جهت اولیه خود را از دست داده اند، در می آیند . با این همه کودکی که درد را برمی انگیزد و تحمل می کند ممکن است از آن احساس خشنودی نماید.
نظریه یادگیری اجتماعی ‹‹تاثیرات الگویی››
در نظریه یادگیری اجتماعی تعامل اجتماعی انسان مورد توجه است ولی در شیوه های آن به پژوهشهای رفتارگرایان درباره یادگیری حیوانات برمی گردد در این نظریه به الگوهای رفتاری توجه می شود که افراد در پاسخ به پیشامدهای محیطی ابراز می کنند برخی رفتارهای اجتماعی ممکن است با پاداش رو به رو شود و برخی دیگر به نتایج ناخوشایندی بینجامد، افراد در نهایت طی همین فرایند تقویت افتراقی، رفتارهایی را برمی گزینند که موفقتر باشد ولی تفاوت نظریه یادگیری اجتماعی با رفتارگرایی محض در این است که در این نظریه بر اهمیت فرایندهای شناختی هم تاکید می شود انسان می تواند باز نمودی ذهنی از موقعیتها بسازد و در نتیجه پیامدهای احتمالی اعمال خود را پیش بینی کند و رفتارش را مطابق با آن تغییر دهد تفاوت دیگر نظریه یادگیری اجتماعی با رفتار گرایی محض در این است که در این نظریه بر اهمیت یادگیری نیابتی یعنی یادگیری از طریق مشاهده نیز تاکید می شود انسان بسیاری از الگوهای رفتاری خود را با دیدن اعمال دیگران و مشاهد ه پیامدهای آن اعمال یاد می گیرد. در نظریه یادگیری اجتماعی بر نقش الگوها ‹‹مدلها›› در انتقال برخی رفتارها و نیز واکنشهای هیجانی تاکید می شود.
بندورا29 مدعی است که انسانها کنش را صرفاً در فرایند آزمون و خطا نمی آموزند این امر به زمان طولانی نیاز داشته و نمی تواند همه انواع رفتار را در برگیرد بنابراین انسانها به آموختن انواع کنشها برحسب مشاهده الگوها در انواع موقعیتها می پردازند. برخی از تجارب بندورا نشانگر تاثیر مشاهده حمله بزرگسالان به برخی اهداف معینی بر کودکان است در اولین پژوهش ‹‹بندورا 1965›› 30کودکان دبستانی به تماشای فیلم کوتاهی درباره تعارضات و پرخاشگری یک فرد بزرگسال بوریک عروسک نشستند فرد مزبور عروسک را در یک وضعیت کتک می زد و گاز می گرفت در حالی که گروه دیگر کودکان رفتار محبت آمیز وی را نسبت به عروسک مشاهده می کردند کمی بعد وقتی کودکان مزبور به بازی با عروسکهای مشابه آنچه در فیلم دیده بودند، پرداختند، آنهایی که مدل پرخاشگری را مشاهده کرده بودند، بیشتر معترض عروسک می شدند. اگر این تعرض با پاداش نیز توام می شد پرخاشگری شدت می یافت تحقیقات بعدی نشان داد که این الگوی مشاهداتی می تواند حتی ماهها بعد از تماشای فیلم در ذهن کودکان باقی بماند.
تقویت پرخاشگری : یکی دیگر از شواهد موید نظریه یادگیری اجتماعی این است که پرخاشگری هم مثل سایر پاسخهای آموخته به پیشامدهای تقویت کننده حساس است. در بررسیها ملاحظه کردند که اگر اعمال پرخاشگرانه کودکی که آنها را از تماشای الگوهای پرخاشگری آموخته است، تقویت شود یا کودک شاهد تقویت الگوهای پرخاشگر باشد، بیشتر احتمال دارد که این گونه پاسخها را بروز دهد در یکی از این بررسیها محققان بچه هایی را به مدت ده هفته بررسی و مشاهده کردند و موارد پرخاشگری بین فردی آنها و وقایع بلافاصله پس از آن را ثبت کردند. وقایعی نظیر تقویت کننده های مثبت پرخاشگری، مجازات پرخاشگری یا واکنشهای خنثی. بالاترین سطح کلی پرخاشگری در مورد کودکانی که حداقل پرخاشگری را نشان می دادند، مجازات واکنش معمولی بود. بچه هایی که در ابتدا غیر پرخاشگر بودند، ولی گاه به گاه با مقابله با پرخاشگری موفق به متوقف ساختن حمله های دیگران می شدند، تدریجاً خود نیز شروع به حمله می کردند ‹‹چون پرخاشگری آنها با تقویت مثبت رو به رو می شد››
مشاهد ه خشونت
در چند مطالعه آزمایشگاهی، تماشای تلویزیون را در بچه ها بررسی کردند . گروهی از کودکان روزانه به مدت مشخصی کارتونهای خشونتبار و گروه دیگری به همان مدت کارتونهای غیر خشونت بار نگاه می کردند میزان پرخاشگر ای که آنها در فعالیتهای روزانه خود بروز می دادند، به دقت ثبت شد. معلوم شد بچه هایی که کارتونهای خشن دیده بودند، در تعاملهای خود با همسالانشان پرخاشگری بیشتری نشان می دهند و بچه های بینند ه کارتونهای غیر خشن هیچ تغییری در پرخاشگری بین فردی خود نشان ندادند ‹‹استویر، اپلفیلد، و اسمیت 1971››31. در این مطالعه یک گروه آزمایشی و یک گروه شاهد وجود داشت، ولی اکثر مطالعات مربوط به عادات تماشای تلویزیون در کودکان از نوع مطالعات همبستگی است یعنی ارتباط میزان مشاهده خشونت از تلویزیون را با میزان استفاده کودک از رفتار پرخاشگرانه در حل اختلافات بین فردی خود نشان می دهد.واضح است که ارتباط یا همبستگی مثبتی در کار است "سینگر و سینگر ، 1981"32 شایان توجه است که وسایل ارتباط جمعی تنها از طریق الگو سازی، پرخاشگری را به حضار تلقین نمی کنند. تاثیر الگوئی که ذکر گردید صرفاً شامل انتقال اطلاعات است. یعنی بر طبق آن الگوی سلوک، مشاهده گران می آموزند که چگونه در وضعیتهای مبهم عمل کرده ‹‹مانند آموزشی که جواز مشاهده رفتار تام دریافت کرد›› . ‹‹برکویتز 1984››33.
در اوایل 1975 یک روزنامه نگار با اعضای یک دسته خیابانی در نیویورک به مصاحبه پرداخت. بیش از سایر موارد آنها دربار خشونت فیلمهای تلویزیونی صحبت می کردند رهبر دسته که جوانی بیست ساله موسوم به وحشی بود می گفت ‹‹فیلمهای خشنی را دوست دارد … که در آنها تیر اندازی، قتل، پرت کردن انسانها از پشت بام و …وجود داده باشد››. او فرصت زیادی برای تماشای تلویزیون نداشت اما همان مقدار مشاهداتی که داشت او را آماده ارتکاب خشونت می کرد ‹‹گیل نیویورک تایمز ، 30 مارس 1975›› در واقع وقتی از این فیلمها تاثیر می پذیرفت می گفت که چطور فکر خشونت را از تلویزیون دریافت کرده و از این رو میزان تاثیر خشونت حضار را از تماشای چنین صحنه هایی بیان می نمود. او مدعی بود که گاهی خشونت را مانند آنچه در تلویزیون دیده تداوم می دهد.
فرضیه بالایش
در بررسیهایی که هدف آنها افتراق نهادن میان پرخاشگری به عنوان سائق از پرخاشگری به عنوان پاسخی آموخته است اغلب به پالایش توجه می شود، پالایش یعنی رها شدن از احساس از طریق ابزار شدید آن.
اگر پرخاشگری سائق باشد، ابراز آن باید باعث پالایش آن گردد، یعنی به کاهش شدت احساسها و اعمال پرخاشگرانه بینجامد اما اگر پرخاشگری پاسخی آموخته باشد. ابراز آن به افزایش این گونه اعمال منجر می شود ‹‹به شرطی که پرخاشگری با تقویت روبه رو شود شواهد در حال حاضر موید این دیدگاه است که پرخاشگری پاسخی آموخته است روانشناسان چندین بررسی آزمایشگاهی انجام داده اند تا در یابند که ایا پرخاشگری در صورت ابراز نسبی کاهش می یابد یا خیر؟ بررسیهای انجام شده بر روی بچه ها نشان می دهد که مشارکت در فعالیتهای پرخاشگرانه رفتار پرخاشگرانه را یا افزایش می دهد یا در همان حدی که هست نگه می دارد آزمایشهای صورت گرفته بر روی بزرگسالان نیز همین نتایج را داشته است دانشجویانی که بارها این فرصت را می یافتند که فرد دیگری را بزنند، بی آنکه وی بتواند تلافی کند، هر بار بیشتر از پیش وی را می زدند حتی آزمودنیهای خشمگین هر بار بیشتر از آزمودنیهای غیر خشمگین کتک می زدند. اگر پرخاشگری مشمول قاعد ه پالایش بود ، آزمودنیهای خشمگین می بایست با پرخاش کردن ، سائق پرخاشگرانه خود را تخفیف می دادند و هرچه بیشتر پرخاشگری می کردند کمتر کتک می زدند (گرین، کوانتی ، 1977، برکوتیز، 1865) 34.
برخی شواهد مربوط به پالایش نیز از موقعیتهای زندگی واقعی به دست آمده است. یکی از این موارد به این صورت بود که از کارگران اخراجی شرکت هواپیمایی کالیفرنیا راجع به احساسشان درباره شرکت و مدیرانشان سوال کردند سپس از آنها خواستند که احساسات خود را روی کاغذ بیاورند اگر پرخاشگری مشمول پالایش بود، کسانی که در حین مصاحبه خشم زیادی ابراز کرده بودند، در گزارش کتبی خود می بایست خشم کمتری بروز می دادند حال آنکه نتیجه دیگری به دست آمد: کسانی که در صحبتهای خود عصبانیت نشان داده بودند، در گزارشهای خود حتی خشم بیشتری هم ابراز کردند. احتمالاً ابراز عصبانیت در حین مصاحبه موجب تحریک پرخاشگری آنها شده بود. در بررسی ارتباط میان تخاصم کشورها با ‹‹همسایگانشان›› و نوع ورزشهای رایج در آنها معلوم شد هرچه جنگ طلبی کشوری بیشتر باشد، بازیهای خشن تری هم در آنجا رایج است این بار هم به نظر می رسد که پرخاشگری، پرخاشگری را تشدید می کند (اسنی، دونکن، کونچنی، 1975) این نتایج برخلاف دیدگاهی است که پرخاشگری را مشمول پالایش می انگارد. اما مواردی هم هست که ابراز پرخاشگری باعث کاهش آن می شود. مثلاً انجام رفتار پرخاشگرانه ممکن است تولید اضطراب در پرخاشنده کند و این مانع پرخاشگری بعدی وی می شود، خاصه آنکه ببیند رفتارش موجب آسیبی شده است. اما در این موارد بدون توسل به این نتیجه هم که سائق پرخاشگرانه ای تشکیل و تخفیف یافته است، می توان رفتار پرخاشگرانه را توضیح داد همچنین ابراز احساسات خصمانه معمولاً به تخفیف پرخاشگری نمی انجامد، ولی می تواند باعث راحتی بیشتر فرد شود. علت این امر آن است که فرد حس می کند قدرت بیشتری دارد و بر خود مسلط تر است، نه که سائق پرخاشگرانه کم شده باشد.
فرضیه ناکامی و پرخاشگری :
تحقیقات علوم اجتماعی مبین آن است که ناکامی پرخاشگری را افزایش می دهد. این دیدگاه تحت عنوان فرضیه ناکامی و پرخاشگری مسبوق به سابقه ای کهن بوده و مثلاً حتی بر تصور فروید از غریزه مرگ پیشی دارد. با این وجود این دیدگاه به شکل کلاسیک در سال 1939 بوسیله روانشناسان بیان گردید دو لارد 1939 در تک نگاری مربوط به این تحقیق دو زمینه اصلی جلب توجه می کند 1- هر ناکامی می تواند محرک پرخاشگری بوده 2- هر پرخاشگری می تواند به ناکامی جدید منتهی گردد. آنها برای حمایت دیدگاهشان بر طبق استانداردهای معینی به بررسی رابطه ناکامی و پرخاشگری پرداختند آنها قبل از جنگ جهانی دوم ‹‹دولارد 1939››35 چنین فرض کردند که کاهش قیمت پنبه در بازارهای جنوب آمریکا که منبع اصلی درآمد اهالی می باشد، موجب رکود اقتصادی آن نواحی گردیده است از سوی دیگر این رکورد اقتصادی احتمالاً موجب افزایش پرخاشگری سفید پوستان به سیاه پوستان خواهد شد. یک شکل این پرخاشگری ضله کردن سیاهان بود. آنها این رابطه را بررسی کرده و دریافتند که کاهش اصلی در ارزش بازار پنبه بین سالهای 1930 – 1882 همراه با افزایش تعداد مثله کردن سیاهان در جنوب آمریکا بوده است.
تعریف ناکامی : ناکامی یعنی مسدود شدن راههای دستیابی به اهداف ‹‹دولارد 1939›› نکته این تعریف آن است که انسانها از فرآیندهای جاری به صورت ذهنی – مثلاً دربار دستیابی اهداف مطلوب جدا از خوشایندی این تلاش می اندیشند و رفتاری متاثر می شوند ‹‹برکوتیز 1978›› به هر صورت می توان گفت ناکامی به واسطه بروز جریانات مانع از تحقیق اهداف برای انسانها رخ می دهد. تعریف مزبور میان ناکامی و محرومیت نیز تمایز قائل می شود مردم صرفاً به دلیل نداشتن برخی چیزها ناکام نمی شوند. ‹‹برکویتز›› بنابراین می توان گفت ناکامی فقط هنگامی رخ می دهد که موانع نامطلوبی در سر راه دستیابی به اهداف معین ظهور کند.
رابطه ناکامی و پرخاشگری:
رابطه میان ناکامی و پرخاشگری را می توان در دو اصل خلاصه کرد. اولاً بدیهی است که پرخاشگری در نتیجه ناکامی بروز می کند البته انواع مختلفی از پرخاشگری وجود دارد بعضی از پرخاشگریها ذاتاً ابزاری بوده و در تداوم کسب یک هدف از پیش تعیین شده طراحی می شود. افکار قالبی مدعی است که قاتلان برای آن قربانیشان را می کشند که به اطفاء تمایلات درونی شان برسند. این نوع رفتار می تواند بر حسب اکتساب و آموختن تکثیر یافته و اشکال متعددی یابد ‹‹1973 بندورا›› ثانیاً مدارک خوبی وجود دارد که رابطه ناکامی با رفتار پرخاشگرانه را مورد تایید قرار می دهد. هرچند نمی تواند همه آنها را مطرح کرد لیکن به مهمترین قسمتهای آنان می پردازیم ‹‹ 1978 برکوتیز››
شکست نامطلوب در کسب هدف :
در سطح حیوانی یک تجربه مبین آن است که شکست در کسب پاداش می تواند واکنش پرخاشگرانه در پی داشته باشد. کبوترها آموخته بودندهرگاه بخواهند می توانند با فشار یک کلید غذا دریافت کنند. بعد از تثبیت این رفتار، محققان ناگهان کبوتران را از فشردن کلید برای دریافت غذا منع می کردند. اگر در این زمان، کبوتر تنها بود فقط یک حالت شکست خورده به خود می گرفت اما اگر کبوتران دیگری نیز حضور داشتند، پرنده ناکام به مانع موجود حمله می کرد. در یک مطالعه کودکان ده ساله برای کسب پاداش به جمع کردن در بطری پرداخته و می دانستند که هرچه بیشتر در بطری جمع کنند پول بیشتری دریافت خواهند کرد با این وجود ناگهان میز کارشان به دلیل فعالیت عمدی و شدید سایر کودکان در جمع آوری درهای بطری می شکست. ممکن است تصور کنید کودکان این کار سایر کودکان را به عنوان تعارض نسبت به خودشان تلقی می کردند. اما فقط بعضی از این تعارضات متصور به سطح بالایی از پرخاشگری منتهی گردید سوژه ها هنگامی در اثر شکستن میزشان به سایر کودکان پرخاش می کردند که در حال اتمام جمع آوری در بطریها با تلاش شدید بوده و از این رو وقتی می دیدند میزشان حین رسیدن به نتیجه شکسته، در بطریها را به طرف اطرافیانشان پرتاب می کردند. به عبارت دیگر کنش سایر کودکان هنگامی که به واکنش پرخاشگرانه یک کودک منتهی می شد که در آن عمل کودک را از تحقق هدفی مشترک باز می داشت
هدف ناکامی و پرخاشگری : محققان ‹‹1939 دولارد›› مدعی اند که ناکامی زمینه قوی تری برای حمله به موانع تحقق اهدافش دارد. از این رو بود که کودکان ناکام در گردآوری در بطریها، خصومتشان را متوجه سایر کودکان می کردند که گمان می بردند در شکستن میزشان نقشی داشته اند. اما با این وجود آنها هرگز به محققان یا سایر افرادی که حضور داشتند حمله نمی بردند. روانشناسان معتقدند ناکامان فقط در صورت حضور موانع مشابه به آنها حمله می کنند چرا که پرخاش علیه موانع همبسته با فقدان تحقق اهداف رخ می دهد بنابراین می توان گفت پرخاشگری ناشی از ناکامی می تواند به واسطه 1- مشابهت فیزیکی کالبدی و یا 2- تشابه مفهومی با موانع ناکامی، به موانع جدید متمایل گردد. از این رو پرخاشگری تغییر جهت می دهد.
رقابت و ناکامی :
رقابت ممکن است به ناکامی بینجامد زیرا فقط یکی از رقبا به کامیابی می رسد رقبا یکدیگر را به شکست تهدید کرده ‹‹که ظاهراً ناکامی محسوب می شود›› و حتی مانع تلاشهای همدیگر ‹‹ که نوعی ناکامی باطنی تلقی می گردد›› می گردند برعکس نظریه فروید ولوزنر رقابت بیش از آنکه به تخلیه انرژی پرخاشگرانه منتهی شود، آنرا ایجاد می کند.
عوامل انتقال ناکامی به پرخاشگری :
این مطالعه مبین نکات مهمی در باب تاثیرات رقابت است. مثلاً نشان می دهد خوشایندی کسب نتیجه موفق، ممکن است در اثر رقابت به خصومت منجر شود. از سوی دیگر روشن می شود که گاهی ناکامی موجب تهاجم به برخی اهداف معین می گردد. این نوع پرخاشگری ممکن است به صورت پنهانی بروز کند در واقع این مهم است که ناکامی همواره نمی تواند به پرخاشگری علنی یا حمله مستقیم به هر چیز موجود منتهی شود. ماهیت وضعیت موجود به انعکاس پرخاشگری در رفتار ظاهری یاری می رساند.
پرخاشگری ناشی از ناخوشایندی :
با توجه به تمام مدارک درباره رابطه ناکامی و پرخاشگری، بایستی توجه داشت که این پدید عام انسانی است. این مفهوم مدعی است که انسانها و برخی از حیوانات از لحاظ غریزی در برخورد با شرایط ناخوشایند به پرخاشگری تقرب می جویند. به عبارت دیگر حوادث ناخوشایند عامل اصلی ایجاد پرخاشگری عاطفی – خشم آلود یا آنچه دیگران آنرا عصبانیت یا انگیزش اجتناب می نامند می باشد.
ناکامی به منزله حادثه ای ناخوشایند :
بنابراین از این منظر ناکامی به دلیل اعتنا بر احساسات ناخوشایند و منفی به افزایش پرخاشگری مددی می رساند. شرایط موثر بر ارتباط ناکامی و پرخاشگری از این دیدگاه به روابط میان حالت ناخوشایند و تجسم عینی پرخاشگری تقلیل می یابد. به این ترتیب ما نمی توانیم بگوئیم که ناکامی همواره موجب ایجاد واکنش پرخاشگرانه می گردد. هر ناکامی ناخوشایندی مربوط به خود را داشته و لذا به نتیجه پرخاشگرانه خاصی منتهی می گردد که با سطح ناخوشایندی حوادث نامطلوب رابطه دارد.
واکنش به حوادث ناخوشایند :
عموماً این نظریه نمی تواند مدعی باشد که حوادث ناخوشایند به ملزومات پرخاشگرانه منتهی می شود. چنانکه قبلاً متذکر شدیم حوادث ناخوشایند زمینه تولید واکنشهای هیجانی را از طریق تاثیر سیستم نوروز در مغز فراهم می آورد. برخی از این واکنشها ما را به تعلق و نیت خاصی هدایت کرده بعضی باعث فرار از موقعیت ناخوشایند شده ‹‹متمایل به گریز›› و بقیه به گریز با اضطراب منجر شده یا هر دو به طور همزمان متجلی می شوند ‹‹1983 برکوتیز، 1976 آرچر›› این فرایند در نتیجه عملکرد جریاناتی چون : (1) تاثیرات ژنتیکی (2) تاثیرات ادراکی در واکنش به موقعیتها خاص – مثل فرار از تهدیدات خطرناک و غیر قابل رفع یا حمله به تهدیدات خطرناک به واسطه تصور رفع ناخوشایندی موقعیت و (3) نوع آموزشهای قبلی تعیین کننده واکنش ما در قبال فرار از تهدیدات خطرناک یا دریافت پاداش برای پرخاشگری آگاهانه متبلور می گردد. عوامل اخیر خصوصاً عامل شماره 2، نشان می دهند که غالباً به شیوه ای عقلانی به حوادث ناخوشایند واکنش نشان می دهیم. ما سعی می کنیم کارهایی انجام دهیم که به گمانمان به کاهش امتحان ناخوشایندی مدد می رسانند، حتی ممکن است به برخی از موضوعات یا سوژه ها حمله کنیم صرفاً به این دلیل که فکر می کنیم پرخاشگری مزبور میزان ناخوشایندی را کاهش می دهد. در مقابل برخی تجربیات از پرخاشگری در قبال محرکهای ناخوشایند نشان می دهد که پرخاشگری می تواند بدون تصور تاثیر بر رفع محرکهای ناخوشایند متجلی گردد.
سایر تاثیرات منفی محرکهای ناخوشایند
گاهی مواجهه انسان با حوادث ناخوشایند بر ایجاد تخاصم موثر واقع شود آنها گمان می کنند که تخاصم رافع احساسات ناخوشایند است در حالی که خود این واقعه به رشد احساسات ناخوشایند دامن می زند. برخی از پرخاشگریها تلاش در جهت کاهش یا امحاء محرکهای ناخوشایند است ‹‹1979 زیلمن››36 مثلاً اگر کسی ما را تهدید کند ما چنان حالت حمله ای نسبت به او می گیریم که احتمال تهدید حمله متقابل را کاهش می دهیم از همین رو کودکان برای جلوگیری از تهاجم سایر دوستانشان، به آنها حمله می کنند ‹‹1982 پترسون›› اما همچنانکه قبلاً نیز تاکید گردید در بسیاری مواقع واکنش پرخاشگرانه نمی تواند احتمال وقوع محرک ناخوشایند را کاهش دهد. می توان پرخاشگری ناخواسته را در وضعیت ناخوشایند مشاهده کرد. در یک تجربه سوژه ها به هنگام دریافت وضعیت ناخوشایند نسبت به سایرینی که تبسم می کردند بیش از وضعیت عادی احکامی خصمانه صادر می نمودند سایرین مسئول ناخوشایندی نبوده و حتی تبسمشان بایستی مطلوب تلقی می گردید اما سوژه ها آنها را دوست خود نمی دانستند.
انتساب، تحقق هدف و خوشایندی :
منتقدین فرضیه ناکامی پرخاشگری، عنصر ناخوشایندی را به تحلیل پرخاشگرانه افزوده اند، بر طبق این انگیزه وقتی انسانها با ناکامی با سایر حوادث ناخوشایند مواجه می شوند، سعی می کنند آن را به منابع خاصی انتساب دهند. این انتساب تعیین کننده نوع واکنش آنها خواهد بود. البته در ایجاد چنین رابطه منتسبی میان بروز حوادث ناخوشایند و پرخاشگری تردید وجود دارد اکثر انسانها غالباً به جستجوی کسانی می پردازند که قبلاً به آنها آسیبی وارد کرده اند. پس سوال این است که چرا این افراد پس از گذشت مدت زمانی باز هم سعی می کنند وضعیت را به سمت پرخاشگری سوق دهند؟ به عبارت دیگر آیا ایجاد چنین انتسابی از حوادث ناخوشایند برای بروز پرخاشگری ضرورت دارد؟ به نظر می رسد پاسخ منفی باشد. برخی مطالعات نشان می دهند که پرخاشگری می تواند بدون وقوع حوادث ناخوشایند رخ دهد. غالباً می گویند انسانها اگر بدانند که قصدی برای آسیب رسانی به آنها وجود نداشته، سعی می کنند پرخاشگریشان را متجلی نکنند. جامعه به ما می آموزد که خصوصاً در مواقع بدشانسی، ناخوشایندی را با پرخاش پاسخ ندهیم. کودکان با افزایش سن، توان مقاومت در قبال تمایل به پرخاشگری را در خود رشد می دهند. افرادی که با قصد آسیب رسانی به دیگران حمله می کنند احتمالاً می خواهند در موقعیت ناخوشایندی که برایش پیش آمده است دست به تلافی بزنند. این افراد می خواهند از حوادث ناخوشایند بگریزند. بلکه همچنین خواهان تلافی آزار کسانی هستند که گمان می کنند آگاهانه به آنها آسیب زده اند. پس منابع مرتبط با ناخوشایندی احساسات شدیداً منفی آفریده و سپس به پرخاشگری شدیدتری منتهی می گردند.
تمایزات گروهی و اجتماعی :
تصور پرخاشگری ناشی از ارائه محرکهای ناخوشایند بایستی توسط بررسی تمایزات گروهی و اجتماعی تکمیل شود. در اینجا ابتدا بایستی به تبیین دلایل متمایز وقوع پرخاشگری جنایی بپردازیم هرچند این تمایزات عامل تعیین کننده پرخاشگری جنایی نیستند لیکن در ایجاد شرایط آن نقش مهمی ایفا می کنند.
در جامعه فقر برای اکثر افراد ناخوشایند تلقی می شود فقر آنها را از دست یابی به خواسته هایشان باز داشته و حتی دسترسی به ضروریاتی نظیر غذای کافی یا مسکن مناسب را ناممکن می سازد. بنابراین رابطه مستقیم بین فقر و آدم کشی زیاد عجیب نبوده و از همین روی در حوزه های شهری فقیر آمریکا، با افزایش تراکم جمعیت، بر نسبت آدم کشی نیز افزوده می شود. ‹‹1984 ویلیامز››37.
احساسات انسانی غالباً از مقایسه رفاه خودشان با اطرافیان متاثر می شود. به همین جهت در یک تحقیق به همبستگی میان نابرابری درآمد و میزان آدم کشی اشاره شده است. نابرابری درآمد به معنای این است که نسبتی از فقرا در میان مرفهین زندگی می کنند. فقرا خود را با مرفهین مقایسه کرده و تمایزات فی مابین را مشخص می نمایند. در شرایط معینی این تمایزگذاری به نتایج خاصی ختم می گردد.
تاثیرات جبری محرکهای محیطی :
تا اینجا تاکید شد که واکنشهای درونی خصوصاً پرخاشگری، از طریق احساسات ناخوشایند شکل می گیرد. اما محرکهای بیرونی محیط نیز نقش مهمی در ایجاد خودکار پرخاشگری داشته و حتی می توانند شرایطی ایجاد کنند که در تحت آن تمایلات پرخاشگری خالی از احساسات ناخوشایند ابقا شده و تداوم یابد. بر این مبنا می توان از طریق رشد عادات ضد پرخاشگری از وقوع آن جلوگیری کرد. با این وجود فرد ممکن است با شرایطی مواجه شود که احتمال پرخاشگری را افزایش دهد. این محرکهای محیطی از طریق فرایندهای پیوند بر میزان پرخاشگری موثر واقع شوند.
پیوند با شرایط ناخوشایند:
پیوند با ناخوشایند : برخی محرکها به واسطه پیوند با حوادث ناخوشایند لزوم ظهور اجباری پرخاشگری را افزایش می دهند.
در این زمینه حتماً به یاد دارید که حیواناتی که در یک قفس کوچک زندگی می کردند چگونه در اثر دریافت شوک های الکتریکی دچار اضطراب و ترس می شدند ‹‹1970 فاول›› محققان در این تجربه درست قبل از ارائه شوک، صدای همهمه ای را پخش می کردند. بعداً صدای همهمه به تنهایی برای ایجاد اضطراب در آن حیوانات کافی بود. درست همانگونه که شوکهای رنج آور پرخاشگری را فعال می کرد، همانطور نیز ارائه محرکهای خنثی ‹‹مثل پخش صدای همهمه›› در اثر توام بودن با حوادث ناخوشایند، این تمایلات خشونت آمیز را برمی انگیخت این پدیده منحصر به دنیای حیوانات نیست. محققان به بررسی نتایج این پدیده در زندگی نیز پرداخته اند. سوژه ها ‹‹زندانیان مرد›› ابتدا به همبسته کردن رنگ زرد با دریافت سیگار ‹‹همبستگی خوشایند›› یا دریافت شوک الکتریکی ‹‹همبستگی ناخوشایند›› پرداختند. سپس در مواقعی که انها در تشخیص رنگ زرد دچار اشتباه می شدند، تنبیه می گردیدند. به این ترتیب آنها هنگامی که 1- رنگ زرد را می دیدند و 2- این رنگ با حوادث آزار دهنده همراه می شد، پرخاشگری وسیع تری فراهم می کردند. اما اگر این رنگ با حوادث خوشایند همراه می شد از میران بروز پرخاشگری می کاست.
پیوند اهداف موجود :
قبلاً گفتیم برخی انسانها برای حمله پرخاشگرانه آمادگی دارند. از سوی دیگر، ممکن است برخی افراد سپر بلای واکنشهای پرخاشگرانه انسانهای خشمگین قرار گیرند. به عنوان مثال پیوند افراد مزبور با حوادث ناخوشایند می تواند حیطه بروز خصومت را متاثر کند. تحقیقات حیوانی این مطلب را حمایت می کند. محققان ‹‹لیریچ ، تلوت، کرسیون›› تشریح کرده اند که ارائه شوک به برخی حیوانات، موجب پرخاشگری آنها نسبت به حیوانات می گردد. این پدیده در حوزه انسانی نیز معنادار است. در تجربه ای که قبلاً ذکر گردید: روشن شد که پیوستگی با ترس موجب تشدید تخاصم می گردید.
اشخاص معلول به منزله محرکهای ناخوشایند :
گاهی ما نسبت به بعضی انسانهای معمول برحسب فرایندهای معین به واکنش منفی دست می زنیم ‹‹1982 برکوتیز›› جامعه به ما می آموزد که از برخورد با افراد معلول، ناقص یا بیچاره به واسطه رنجها و آسیب های ناخوشایندی که برایشان رخ داده، دچار احساس ناراحتی شویم. هرچند در آغاز این افراد، حوادث ناخوشایندی را در ذهن متجلی می کنند اما از سوی دیگر می تواند به منزله محرکهایی اجباراً ناخوشایند تلقی گردند. ما کاملاً آمادگی داریم نسبت به معلولین خشم بورزیم. اگر چه ممکن است ما به همدردی کردن و امداد رسانی به معلولین بپردازیم اما به همان میزان نیز احتمال دارد از آنها احتراز کرده و حتی از مواجه با ایشان احساس تنفر نماییم. حتی ناخوشایندی این امر ممکن است در صورت آمادگی ذهنی و عدم دقت به واکنشهای اجباری پرخاشگرانه بینجامد.
پیوند با پرخاشگری تاثیر تسلیح :
محرکهای محیطی به واسطه ایجاد پیوند با پرخاشگری، به ویژه تصور موقعیت آن، به پرخاشگری منجر میگردند. در برخی تحقیقات ‹‹برکویتز ، 1979›› نشان داده شده است که تمایلات عادتی بیش از پیوند ذهنی پرخاشگری تحریک وقوع پرخاشگری را افزایش می دهد. اسلحه یک نمونه خوب است. تصور یک اسلحه یا حتی یک چاقو می تواند ما را به استفاده از آنها برای ترساندن یا تهدید سایرین جهت اطفاء تمایل پرخاشگری هدایت کند. مفهوم شبکه حافظه مبین ارتباط یافتن نوع تصور با فعال شدن افکار، احساسات و تمایلات کنشی بود. در نتیجه حضور صرف یک اسلحه می تواند موجب افزایش احتمال پرخاشگری شود. البته توجه داشته باشید که مفهوم تلسیح وابسته به ذهنیت کسانی است که آن را می بینند. یک هفت تیر یا چاقو هنگامی میزان ارتکاب به خشونت را افزایش می دهد که ضارب آنها را با ذهنیتی پرخاشگرانه منطبق سازد. اگر این افراد اسلحه را وسیله ای ترسناک، نکوهیده یا حتی ورزشی قلمداد کنند، این تصور نمی تواند افکار، احساسات و تمایلات محرکهای پرخاشگری را فعال کند. در یک تجربه نتایج بررسی شده است ‹‹1979 برکویتز و لپوج››38 در این تجربه مردان خشمگین هنگام وجود یک چاقو یا هفت تیر در عرض دیدشان بیش از وجود یک راکت بدمینتون به ارائه شوکهای الکتریکی شدیدتر نسبت به افرادی که در انجام وظایفشان تخطی کرده بودند می پرداختند تحقیقات دیگری نیز به بررسی تطبیقی این پدیده پرداخته است. برخی محققان نوع این تفسیر را جویا شدند. آنها مدعی اند که سوژه های این پژوهش محرک واقعی پرخاشگری در پاسخ به نتایج نداشته اند، اما بایستی گفت که کنترل پژوهش فوق به این شیوه اولاً برآورند ه مقاصد تحقیقی و ثانیاً تحقق آزمون فرضیات آن می باشد. در واقع بر طبق برخی دیدگاهها اسلحه های گرم و سرد یا خنثی چنان در معرض دید سوژه ها تعبیه شده بودن تا میزان تاثیر تداعی آن با پرخاشگری در تنبیه دیگران متجلی گردد.
البته به مدد برخی یافته ها نیز می توان به این انتقاد پاسخ گفت مثلاً در یک تجربه ‹‹1974 سیمونز و تورنر›› سوژه های این تجربه به واسطه حضور تجربه گرو تمایل به برآوردن خواست او، حتی در صورت وجود اسلحه نیز از پرخاشگریشان جلوگیری می کردند. در واقع بیش از تمایل عادتی، علاقه به تجلی مثبت در نظر تجربه گر، سوژه ها را وا می داشت با ایفای چنین نقشی از خشونت خویش حذر نمایند. این یافته ها عجیب نیست زیرا اکثر سوژه ها خواهان ارائه تصویری مثبت به محققان مشاهده گر هستند. آنها می خواهند اعتدال روحی و سلامت روانی خویش را نشان دهند. بنابراین از ارائه موارد عدم تعادل روانی مثل واکنش پرخاشگرانه در طی تحقیق می پرهیزند . حتی این امر تا آنجا پیش می رود که سوژه ها می خواهند به تنبیه سوژه ای که از این هنجار انحراف می جوید بپردازند ‹‹1982 برکویتز››.
تعدادی از تحقیقات در طبقات سنی مختلف در وضعیت طبیعی و آزمایشگاهی نشان می دهد که اگر سوژه ها منظور محقق را راجع به بررسی پرخاشگری نفهمیده و نتوانستند نسبت به تشویق و تنبیه این مقصود جهت گیری کنند، به راحتی از تسلیح متاثیر می گردند. برخی تحقیقات دیگر نیز در این ایجاد شده است ‹‹1984 کابرارا››39 و به نتایج مقایسه ای خاصی منتهی گردیده است در این تجربه سوژه ها به ایفای نقش معینی پرداخته و سپس در نیمی از موارد محققان به ارزیابی منفی عملکرد آنها مبادرت می کردند تا میزان پرخاشگریشان را دریابند. در مرحله بعدی 2/3 سوژه ها ده تصویر را که فرضاً با بررسی حافظه شان ارتباط داشت تماشا کرده در حالی که بقیه صرفاً منتظر ادامه آزمایش بودند. نیمی از سوژه ها تماشاگر، تصاویری از اسلحه های مختلف ‹‹هفت تیر ، مسلسل و غیره›› را دیدند در حالیکه بقیه وسایل خنثایی را تماشا می کرد در نهایت هر سوژه بایستی سایر سوژه ها را بر حسب عملکرد اشتباه آنها با شوک الکتریکی تنبیه می کرد برخلاف تجربه اولیه ‹‹لینز40 1967، لیپیچ، برکوتیز 1975›› صرف دیدن تصویر اسلحه با یا بدون وجود هر تحریک دیگری به افزایش میزان تنبیه منتهی گردید. احتمالاً تصاویر در این تجربه به عنوان محرکهای اساسی تجلی کرده اند.
فرایندهای شناختی در رفتار پرخاشگرانه :
کیفیت تاثیر شناخت بر پرخاشگری : بیشتر روانشناسان بر نقش عمده شناخت در بروز رفتار پرخاشگرانه تاکید ورزیده اند. در اینجا به آزمون طرق شناختی موثر بر پرخاشگری یا ایفای آن می پردازیم، این فرایند بسیار پیچیده متنوع و دارای آثار متمایزی می باشند.
شناخت وقوع حادثه :
علت ادراکی: برخی دیدگاهها معتقدند که تنش پرخاشگرانه در نتیجه تصور نامنصفانه بودن حوادث ناخوشایند به وجود می آید. البته با این استثناء که آنها بتوانند مسئولیت این بی انصافی یا سوئ نیت آسیب رسانی را به کسی یا چیزی منتسب نمایند. نکات اساسی از این دیدگاه استنباط می شود : 1) حادثه ناخوشایند حتی در صورت ابهام آسیب رسانی آن، موجد پرخاشگری می گردد. 2) قربانیان حادثه ناخوشایند غالباً پرخاشگری را برحسب نتایج اعمال دیگران تفسیر می کنند. به عبارت دیگر تفکر سبب می شود قربانیان مزبور بین مسئولین ایجاد ناخوشایندی و آسیب رسانی با سایرین تمایز قائل شوند و به همین جهت از پرخاشگری ابا کنند. 3) در نهایت تصور سوء نیت و مسئولیت دیگران در آسیب رسانی روحی – جسمانی به تحریک پرخاشگری مختوم می گردد.
کیفیت تسکین : فرض کنید هلن تجربه ناخوشایندی دارد. مثلاض تام که کمی او را می شناسد با خشونت با وی رفتار می کند هلن می تواند تمایل تلافی این رفتار را به وسیله کیفیت تسکین کاهش دهد. مثلاً می توانیم به او بگوئیم که تام از این رفتار قصدی نداشته و نمی خواسته او را ناراحت کند. اگرچه ممکن است هلن باز هم از دست تام ناراحت باشد، اما اکنون می داند که تام سوء نظری در خشونت ورزی نسبت به وی نداشته و واقعاً خشن نیست. به این ترتیب ناخوشایندی رو به بهبود می رود. حال فرض کنید که قبل از برخورد تام با هلن، به هلن می گفتند که تام مردی خشن و بد اخلاق است. در اینجا نیز هلن دوباره چنین استنباط می کرد که بایستی رفتار ناخوشایند تام را جدی تلقی کند در این مرود نیز اول قبل از وقوع حادثه ناخوشایند ‹‹برخورد خشن›› به شناختی تسکین بخشی ‹‹راجع به برخورد تام›› دست می یابد بر طبق یک تجربه ‹‹1979 زیلمن و کنتور›› اگر انسانها قبل از وقوع حادثه ناخوشایند بهفمند که این ناخوشایندی صرفاً متوجه آنها نبوده است، به کاهش پرخاشگری دست می یازند. این موارد نشان می دهد که چگونه تفسیر حوادث ناخوشایند به کاهش ناخوشایندی آنها منتهی میگردد. اگر ما قبل از وقوع خشونت بدانیم که سوء قصد دیگران جنبه شخصی ندارد، می توانیم ناخوشایندی آن را بکاهیم. البته این تفسیر همیشه کاربرد ندارد اما در هر حال حتی آگاهی از این امر بعد از وقوع پرخاشگری نیز هرچند ممکن است موجد خشونت شود اما میزان آن شدید نیست. در واقع با کاهش فشار درونی از این تفسیر، تحریک پرخاشگری پوشش یافته اما اگر بدانیم که این تمایلات درونی نیست باز هم این تحریک شدت می یابد. در هر حال با دانستن غیر مستقیم بودن سوء نیت آسیب رسانی، تاثیرات ممکن باعث کاهش تمایل پرخاشگرانه می گردد.
تطابق با خودشناسی:
منجر شدن یا نشدن پرخاشگری به خشونت با مقاومت یا تحریک در برابر آن وابسته است. در واقع یک دلیل برای وقوع پرخاشگری وجود نداشته و نمی توان مدعی شد که تمام انسانها معقولانه پرخاشگری را حل و فصل می کنند. رفتار پرخاشگرانه معمولاً در زمینه ای از عدم انطباق با خودشناسی رخ می دهد که درآن سعی می کنیم از سلوک خودمحورانه اجتناب ورزیم. به عبارت دیگر اگر فکر کنیم که فرد متفکری هستیم لیکن دیگران اجازه عرض اندام به ما نمی دهند، تمایل به پرخاشگری خشمناک افزایش می یابد. دلیل این امر در شناختی نهفته است که از خود داریم.
اداره عقیده :
انسانها گاهی برای خوشایند حضار به ارائه کنشهایی انطباق جویانه دست می زنند آنها با گمان آگاهی حضار از رفتارشان از سلوکی که مورد تایید تماشاچیان ناشی اجتناب می کند. صحبت کردن معقول جلوی حضار، ممکن است غالباً به این تصور منتهی شود که این افراد دارای کنشهای معقولی نیز هستند. زیرا عقاید خوبی دارند در واقع مردم به زمینه پذیرش حضار از رفتار سازگارانه انتقال می یابند. اما پذیرشهای دیگری نیز موجود است. نظریه کنترل عقیده یکی از این انواع پذیرش ها را در مواجهه با پرخاشگری نشان می دهد. بر این مبنا در جامعه اعتقاد گسترده ای وجود دارد که انسانها می توانند و شاید حتی می خواهند بر ضد کسانی که آنها را به غاط ارزیابی می کنند، پرخاش نمایند. یک محقق در این باره نوشت : ‹‹مواجهه موفقیت آمیز عبارت از شیوه موثر القای هویت منفی ‹‹که نادرست ایجاد شده›› از طریق ارائه رقابت یا دلاوری و جسارت شدید می باشد.›› ‹‹1982 فلسون››41 . برخی پرخاشگران این وضعیت را تبعیت می کنند. در این زمینه محققی بر مصاحبه متعددی با مجرمین زندانی درست زده است ‹‹1969 توچ››42 . او نتیجه گرفت که قسمت عمده ای از اعضای نمونه اش بر ‹‹ کنترل تحریکات›› پرداخته و در ‹‹بیان عقیده›› خود را قوی و جسور قلمداد کرده اما در عین حال از ‹‹نگرش حضار به کنش خود›› .. می هراسیدند.
تردیدی نیست که برخی از افراد با ترس از دیگران سعی می کنند، تصور خود را اصلاح کنند. بایستی دید که چگونه این تصور وسعت می یابد. به نظر می رسد نمی توان گفت هر کنش پرخاشگرانه به خصوص نوع عاطفی – خشم آلود آن از طریق ادار ه عقیده متجلی می شود. بیش از توجه به این امر، هدف اولیه پرخاشگران بیش از خوشایند جلوه کردن در نظر دیگران، آسیب رسانی به مصدومین می باشد. ‹‹1974بارون››43
خودآگاهی : بحث خودآگاهی در بخش سوم مدعی بود که انسانها حضار خود نیز هستند. نظریه خودآگاهی نیز بر این مبنا استوار می شد ‹‹1972 دوال، ویکلوند›› بر طبق این نظریه انسانها هنگام تمرکز برخود، به ملاحظه و ارزیابی رفتارشان می پردازند. در این فرایند آنها متوجه واقعیت خود در زندگی با شناختهایشان می باشند.
می توان تاثیر این فرایند را بر پرخاشگری مشاهده کرد. یک شخص ممکن است از طرق مختلف مثل قرار گرفتن در فعالیت گروهها، خودآگاهی کسب کند. اجازه دهید فرض کنیم که چنین فردی در اتاقی قرار دارد که چندین نفر دیگر نیز در آنجا حاضرند. این فرد اکنون به چه واکنش هایی دست می زند؟ نظریه خود آگاهی با توجه به محاسبه فرد از واکنش های وضعیتی به پیش بینی آنان می پردازد. شخص با آگاهی از حضور دیگران تمایل شدیدی برای اجرای افکاری که مرتبط با این نوع وضعیت هستند احساس می کند.
عوامل موثر بر تمایزات جنسی :
بر طبق یک پژوهش زنان بیش از مردان از پرخاشگری مضطرب می شوند. این امر هرچند ممکن است مانعی در راه پرخاشگری زنان باشد. لیکن هنگام اضطراب نیز از سوی زنان نادیده انگاشته می شود. نوع ادراک دریافت آسیب نیز در آغاز پرخاشگری موثر است. مثلاً یک پزشکی که شوکی دردآور به بیمار وارد می کند، هرگز موضوع خشم واقع نمی شود. تمایزات جنسی در این باب از حیث تحلیل دریافت آسیب بروز می کند، بر طبق برخی تحقیقات معلوم شده که نوع انصاف انصاف طلبانه دریافت حوادث ناخوشایند در میان زنان بیش از مردان باعث گسترش تحمل شدائد می گردد. بنابراین بیش از اهمیت تمایزات جنسی، مسئله نوع تفسیر حوادث است که به پرخاشگری منتهی می شود. زنان بیش از مردان می توانند به احساس عواطف دیگران بپردازند. از این رو آنها می توانند همدلی بیشتری را نسبت به مصدومین در خود بیابند. به عبارت دیگر آنها به هنگام توجه به شدائد دیگران، بیشتر می توانند خود را در نقش مصدوم تصورکنند. اما هنوز روشن نشده که این همدلی فزاینده به تقلیل پرخاشگری زنان منتهی می شود یا خیر. به دیگر سخن هرچند ممکن است زنان با مصدومین همدلی نشان دهند، اما از سوی دیگر پرخاشگری را به طریقی دیگر متظاهر می نمایند.
البته بدیهی است که اگر تمایز جنسی در پرخاشگری به احساس همدلی نسبت داده شود، در آن صورت دیگر نمی تواند پرخاشگری را به تمایزات جنسی ربط داد. در واقع تمایزات جنسی پرخاشگری هنگام همدلی با مصدوم به حداقل خود می رسند. به عنوان مثال مردان و زنان یک ازمایش نمی توانستند به راحتی به فردی که چند لحظه قبل در یک اتاق دیگر دیده بودند شوک الکتریکی وارد کنند ‹‹1972 لارنس›› زنان از اسیب زدن به آشنایان می هراسند لیکن کمتر از اسیب رسانی به بیگانگان ناراحت می شوند. زنان کمتر به یاری غریبه ها می شتابند، لیکن آنها بیش از مردان به یاری دوستانشان می پردازند. این شرایط بازتابی وسیع بر امدادگری یا پرخاشگری زنان و مردان دارد. در هر حال گمنامی مصدوم عاطفی ثانوی است که بر تمایزات جنسی پرخاشگری موثر واقع می شود.
عامل مهم دیگر شیوه ارزیابی پرخاشگری است. وقتی از مردان و زنان سوال گردید نظرشان را دربار ه خشونت بیان کنند، تمایزات جنسی پرخاشگرانه به حداقل خود رسید. زنان و مردان تقریباً به شکلی برابر مخالف خصومت هستند ‹‹1977 فرودی››44 . اما تمایزات جنسی پرخاشگری از حیث ذکر ریزه کارهای نگرشی نسبت به تخاصم آشکار می شود. از همین نقطه نظر است که مردان بیش از زنان به تشریح رفتارهای پرخاشگرانه شان می پردازند. وقتی مردم از خودشان صحبت می کنند، سعی می نمایند مجموعه ای از افکار قالبی تایید شده توسط اجتماع را نیز ارائه کنند. مردان به ذکر پرخاشگری و خشونت خود پرداخته در حالی که زنان از ذکر این وضعیت طفره می روند. اما اگر به طور غیر مستقیم این آزمایش صورت گیرد، مشخص می شود مردان و زنان به طور مساوی به تصدیق پرخاشگری مبادرت می ورزند زنان خشونت خود را نسبت به آشنایان سرکوب کرده، اما پرخاشگریشان نسبت به بیگانگان کمتر از مردان نیست.
نقش های جنسی و پرخاشگری :
برخی روانشناسان در دهه قبلی به آزمون ارتباط پرخاشگری با نقشهای جنسی پرداخته اند. سپس برخی محققان مدعی شدند که انسانهای ایفاگر نقش های جنسی منتهی در صورت ناکافی، غالباً به پرخاشگری روی می آورند ‹‹1982 زانا››45 از سوژه های این پژوهش پس از خواندن نوعی داستان سوال می شد چه تصوری در ایفای نقش در آن – مثل به عهده گرفتن نقش رقاصی فرضاً در یک موقعیت زنانه – دارند. دسته ای دیگر از سوژه ها با خواندن نوعی دیگر از داستان، نقشی در ارائه تمریناتی مثلاً در بدن سازی تصور می کردند. سپس محققان به آزمون رابطه ناکامی با پرخاشگری در این نقشها پرداختند. در این پژوهش مردان بیش از زنان پاسخ پرخاشگرانه را به ذهن خطور می دهند. از سوی دیگر ماهیت داستان نیز بر این واکنش تاثیر می گذاشت. در موقعیت زنانه – نقش رقاصی – تمایزات جنسی از اهمیت زیادی برخودار نبوده در حالی که این واکنش بیشتر در موقعیت مردانه – نقش بدن سازی – مشاهده می گردید. در نتیجه می توان مدعی شد که انسانها برحسب نوع توافقشان با نقش های جنسی به پرخاشگری می پردازند. زنان در مواجهه با بی انصافی، گمنامی مصدوم و شمول نتایج آسیب نسبت به سایر مردم، بیش از مردان پرخاشگر می شوند. از سوی دیگر تحقیق فوق الذکر نیز نشان داد که زنان برحسب انطباق با نقشهای جنسی سنتی و در مواجهه با ناکامی به پرخاشگری بیشتری مبادرت می نمایند. بر طبق افکار قالبی، زنان سنتی غالباً افتاده و مطیع بوده در حالی که زنان معاصر بیشتر پرخاشگر بوده و به شیوه مردان روزگار می گذرانند. این زنان در زندگی به پرخاشگری علیه هرکس یا هر چیزی که به انها آسیب وارد کند، می پردازند. برخی از تحقیقات نیز ‹‹1980، تایلور، ونسیل، ریچاردسون›› بر این نکته که زنان معاصر بیش از زنان سنتی پرخاشگرند، تاکید ورزیده اند. این محققان به بررسی ارزیابی گرایشها نسبت به نقش زنان در جامعه پرداختند. در این تجربه، هر زن با یک دانشجوی مرد که عملاً دستیار تجربه گر بود، مواجه می گردید. به زن گفته می شد که وی بایستی با دانشجوی مرد در یک آزمون رقابتی شرکت کند. در جریان ازمون زنان می توانستند به طرف مردشان شوک نیز وارد کنند. البته مردان هرگز شوک دریافت نمی کردند، اما محقق میزان شوکهای ارائه شده توسط زنان به مردان را می سنجیدند. یک محقق دریافت که زنان سنتی بیش از زنان معاصر به حریفشان شوک وارد کرده اند. بر عکس افکار قالبی، زنان سنتی پرخاشگر تر بودند. به عبارت دیگر زنان معاصر سعی می کردند مشکل را از طریق راه حل های مسالمت آمیز جویانه حل کنند. بنابراین نقشهای جنسی می تواند به رفتار پرخاشگرانه منتهی شود، منتها باید توجه داشت که این پرخاشگری بایستی بر اساس ناکامی در رابطه با نقش جنسی رخ دهد. به عبارت دیگر پرخاشگری از این نوع هنگامی تجلی می یابد که افکار قالبی مربوط به نقش جنسی از سوی انسانها تصدیق شده باشد.
کاهش و کنترل پرخاشگری :
کاهش پرخاشگری : زندگی فقرا بسیار سخت و طاقت فرسا بوده و از طرفی میان فقر و پرخاشگری رابطه مستقیمی مشاهده می گردد. مثلاً در بخشهای فقیرنشین ایالات متحده آمریکا، میزان فزاینده سرقت عجیب به نظر نمی رسد ‹‹1984 ویلیامز›› 46فقر به انواع دیگری از پرخاشگری نظیر خشونت های خانوادگی نیز منتهی می گردد. در یک تحقیق درباره خشونت خانوادگی در آمریکا، محققان رابطه مثبتی میان فقر خانواده و میزان تعارض و پرخاشگری ذکر کرده اند ‹‹1980، اسمیت، گلز، استورا›› خصوصاً نتایج تاکید می کرد که سطح پایین درآمد موجب (1) بروز میزان محدودی پرخاشگری در روابط برادران و خواهران (2) وقوع میزان متوسط پرخاشگری در روابط والدین و کودکان (3) ظهور میزان بالائی پرخاشگری در روابط زنان و شوهران می گردد. آنها دریافتند که پدران بیکار به احتمال قریب به یقین بیشتر کودکانشان را کتک می زدند.
تربیت نادرست والدین :
هرچند عامل فقر در بروز پرخاشگری بسیار مهم است اما این بدان معنا نیست که تاثیر تربیت نادرست والدین را بر کودکان نادیده انگاریم. گاهی کودکان به خشونت می گرایند زیرا والدینشان عشق و محبت کافی به آنها ارائه نداده اند. اکثر جوانان ضد اجتماعی و پرخاشگر دارای روابط سردی با والدینشان بوده و حتی در سالهای اولیه زندگیشان از آنها دور بوده اند. ‹‹1978 فرینگتون، 1959 ، والترز، بندورا››47 . در واقع دوری از والدین با وجود تبیعضات خانوادگی میان فرزندان موجب افزایش روحیه پرخاشگری و بزهکاری می گردد.
این یافته ها بدان معناست که خشونت جدائی از تربیت غلط دوران کودکی مفهومی ندارد. این تربیت نادرست، عشق ورزی و صحبت کردن انها را به عنوان وسایل تسهیل اجتماعی با مانع مواجه کرده اند لذا میل به پرخاشگری را افزایش می دهد. تربیت نادرست والدین از سوی تبیعض گذاری میان کودکان یا حتی کتک زدن آنها تشدید می گردد. خشونت والدین هنگامی رخ می دهد که آنها گمان می کنند کودکان رفتار نادرستی داشته اند و از همین رو همین کودکان در زندگی اجتماعی خود نیز برحسب همین تصورات به پرخاشگری علیه دیگران می پردازند. ‹‹1983 ، اسبلی، پارک، 1973 لفکویتز48››. این گفته ها بدان معنا نیست که والدین نبایستی هیچگاه به کودکانشان بگویند بالای چشمتان ابروست.
اما تنبیه افراطی آنها نیز احتمال پرخاشجویی کودکان را افزایش می دهد. ارتباط بدرفتاری والدین با واکنشهای کودکان امری بدیهی است ‹‹1979 ، لفکوتیز›› محققان با مشاهده رفتار کودکان یک تا سه ساله دریافتند بدرفتاری والدین با آنها موجب افزایش لگد زدن، گاز گرفتن و کتک زدن کودکان علیه همسالانشان می گردید. از سوی دیگر تحقیقات نشان می دهد کودکانی که با بدرفتاری والدین مواجه می شوند، خود نیز در بزرگی همین الگوهای رفتاری را نسبت به کودکان خودشان پیاده می کنند. در تحقیق دیگری ‹‹1980 استنیمتز››49 تشریح شده والدین – خصوصاً مادران – که در کودکی تنبیه شده اند، بیش از بقیه، کودکان خود را تنبیه جسمانی می کنند.
والدین به منزله الگوهای پرخاشگری:
دلایل متنوعی برای اینکه چرا والدین تنبیه شده در کودکی، نسبت به کودکان خود نیز تنبیه روا می دارند، ارائه شده است تنبیه دوران کودکی علاوه بر ایجاد آسیبهای جسمی، موجد رشد تمایلات پرخاشگرانه نیز می شود. خشونت والدین ممکن است حتی موجب کاهش کنترل اجتماعی کودکان بر روی وقوع رفتارهای تایید نشده اجتماعی گردد. تحقیقات نشان می دهد ‹‹1973 بندورا›› که این امر نتیجه تاثیرات الگوئی بر وقوع پیوسته و طی آن والدین خشن به مثابه مدل رفتار پرخاشگرانه کودکان در حال رشد تجلی می کنند. و وقتی والدین خشن، کودکانشان را تنبیه می کنند معنایش این است که ‹‹آنچه را من انجام می دهم، انجام بده ، نه آنچه را که می گویم››. کنش بیش از کلام موثر است. در یک تحقیق بزهکاران جوانی که توسط والدینشان در کودکی تنبیه شده بودند، در دارالتادیب دردسر بیشتری ایجاد می کردند. در واقع خشونت رفتاری بزهکاران جوان مشابه اعمال پدرانشان بود.
کنترل پرخاشگری:
تنبیه : مدارک موجود تاثیر تنبیه را به عنوان شیوه ای مطمئن جهت کنترل پرخاشگری نفی می کند. اجازه دهید مطلب را بیشتر بشکافیم. نباید مخالف همه تنبیهات در همه زمانها باشیم، بلکه در شرایطی معین، والدین، مربیان و نیروهای انتظامی بایستی کسانی را که رفتاری نادرست بروز می دهند، تنبیه کنند. تحقیقات نشان می دهد که هدایت مناسب تنبیه می تواند نتایج موثری در پی داشته باشد ‹‹1964 سلمن››50 اگر تنبیه همراه با تنبیه باشد می تواند سریعاً به اصلاح رفتار نادرست و اهداف مورد نظر کنترل کنندگان منتهی گردد. اما چنین شرایطی برای کنترل رفتارهای نادرست به ندرت به وجود می آید. به این جهت ناخوشایندی تنبیه بر تنبیه آن غلبه کرده و تمایلات پرخاشگرانه را احیا می کند.
فرو خوردن خشم :
یکی از شیوه های مهم کنترل پرخاشگری آماده کردن جامعه برای عدم تایید آن است. در این صورت انسانها ملزم می گردند هنگام عصبانیت خشم را فرو خورده و به پرخاش دست نزنند. امکان مذبور که از طریق درونی کردن اعتقاد عدم تایید پرخاشگری به وقوع می پیوندد از سوی عده کثیری از اعضای جامعه – مثلاً بزرگسالان ‹‹1982 تاوریس››51 روانکاوان ‹‹1966 لورنز››52 و روان درمانان پذیرفته شده است.
نقش زمان در اطفاء پرخاشگری : شیوه مهم دیگر برای کاهش اجباری پرخاشگری عبارت از منزوی کردن این واکنش و ممانعت از کامیابی آنهاست. در یک تحقق ‹‹1967 براون، تایلور›› محققان پسر جوانی را که بسیار عصبانی بود و می رفت که دست به پرخاشگری بزند، در یک اتاق تنها نگه داشتند. در این بین پسر که در عصبانیت کامل بود نتوانست کاری انجام بدهد و هنگامی که توانست از اتاق خارج شود که عصبانیتش رفع شده بود. اگر رفتارهای نامطلوب ماجراجویانه که پاداش دریافت می کنند، با بی اعتنائی تلقی شده و در مقابل به رفتارهای مطلوب پاداش داده شود، از میزان وقوع پرخاشگری کاسته می شود. در نهایت به نظر می رسد بهترین روش آن است که کودکان بیاموزند چگونه پرخاشگری خود را منظم کرده و آن را تحت کنترل در آورند.
پرفشاری خون چیست ؟ ‹‹Hypertension ›› :
بیماری پرفشاری خون ‹‹Hypertension ›› بیماری است که در آن فشار خون شخص میلی متر جیوه و بالاتر از آن می باشد. دو نوع فشار خون وجود دارد. 1- فشار سیتولی : معادل با فشار حداکثر شریانی می باشد این فشار، فشاری است که همزمان با انقباض عضله قلب ‹‹که به آن سیتون می گوییم›› در سرخرگ ایجاد می شود و بنابراین بالاترین فشار دیوار شریانی است. 2- فشار دیاستول : در زمان استراحت قبل که عمل تلمبه را انجام نمی دهد ‹‹پاستول›› گویند و شریان دارای فشار می باشند که مقدار آن کمتر از فشار ستیولی است و به آن فشار حداقل شریانی یا فشار دیاستولی گویند در افراد بالای 18 سال فشار خون کمتر از میلی متر جیوه طبیعی محسوب می شود و فشار خون سیتولی 139 – 130 و فشار خون دیاستولی 90-85 میلی متر جیوه، حداکثر طبیعی محسوب می شود با این حال ممکن است فشار خون طبیعی از میلی متر جیوه در نوزادان تا میلی متر جیوه در بالغین متغییر باشد به طوری که تا 18 سالگی میزان فشار خون سیستولی و دیاستولی افزایش می یابد تا در این سن به حد ثابتی برسد.
طبقه بندی
قشار خون سیستولی (حداکثر شریانی)
فشار خون دیاستولی (حداقل شریانی)
مطلوب
کمتر از 120
کمتر از 80
طبیعی
کمتر از 130
کمتر از 85
طبیعی بالا
139-130
89-85
درجه 1 ‹‹خفیف››
159-140
99-90
درجه 2 ‹‹متوسط››
179-160
109-100
درجه 3 ‹‹شدید››
بیش از 180
بیش از 110
جدول تقسیم بندی فشار خون در بالغین بالای 18 سال
پزشکان ‹‹بالا بودن فشار خون›› را به دو نوع تقسیم بندی می نمایند. یک نوع دارای نام ‹‹فشار خون بالای اولیه›› یا ‹‹فشار خون بالای لازم و ضروری›› است، نوع دیگر ‹‹فشار خون ثانوی›› نامیده می شود.
فشار خون بالای اولیه یا لازم و ضروری : Essential Dr Primary
تقریباً 90 تا 95 درصد از جمعیتی که فشار خون بالا دارند شامل این گروه هستند در این مرحله از دانش که ما قرار داریم، هنوز علت تولید این نوع فشار خون بالا و همچنین علاج آن شناخته نشده است. افرادی که دارای این نوع فشار خون بالا هستندباید در بقیه عمر تحت درمان قرار گیرند. هیچ کس مطمئن نیست که نام این نوع فشار خون بالا از کجا آمده است. اما یک حدس و گمان، آن را اسنتاج از یک عقیده قدیمی می داند که این نوع فشار خون بالا را برای رساندن خون و برای ادامه زندگی لازم و ضروری می دانستند و این اصطلاح هنوز باقی مانده است. امروزه بسیاری از پزشکان برای این نوع فشار خون نام ‹Idiopathic › به معنی منشا نامعلوم را جانشین نام (Essential ) یعنی لازم و ضروی می نمایند فشار خون بالای ثانوی Secondary Hypertension
متاسفانه فقط در حدود 5 تا 10 درصد از جمعیتی که فشار خون بالا دارند در این گروه قرار می گینرد. این نوع فشار خون بالا و ثانوی در نتیجه بعضی علل مشخص به شرح زیر هستند که غالباً می توان آنها را اصلاح و رفع نمود. فشار خون بالای ثانوی به این معنی است که بعضی شرایط و اختلالات مشخص دیگر در ایجاد آن دخالت دارند. فشار خون بالا و ثانوی ممکن است بر اثر وجود یک وضعیت غیر طبیعی در ضمیمه بدنه اصلی یک سرخرگ اصلی به نام آئورت حاصل شود و یا اینکه ممکن است به علت گرفتگی و انسداد در یک سرخرگ که کلیه را تغذیه می کند باشد. موارد فوق در بسیاری از موارد قابل درمان هستند و ممکن است با رفع این ناهنجاری ها بیماران مبتلا به فشار خون بالا برای همیشه علاج شوند.
علایم‹‹فشار خون بالا›› به طور معمولی یا مزمن
بیشتر افراد که دچار افزایش فشار خون می شوند ممکن است مدتهای طولانی یا سالیان سال از شروع ایجاد این عارضه در آنها بگذرد ولی در طی این مدت طولانی هیچ گاه نشانه ای از وجود بیماری را در خود احساس ننمایند. ولی همین افراد غالباً پس از مشخص شدن ابتلا به ‹‹فشارخون بالا›› تعدادی نشانی و علامت را از قبیل : سردرد، سرگیجه، ضعف و بی حالی، تنگی نفس، خون ریزی از بینی و غیره را به این بیماری نسبت می دهند که تصور می شود احساس این حالات منشا روانی داشته باشد. به این معنی که یک شخص ممکن است بیش از 5-6 سال از شروع ابتلایش به فشار خون بالا بدون احساس هیچ گونه نشانه ای بگذرد ولی از روزی که به وسیله پزشک یا به وسیله ‹‹فشارخون سنج›› متوجه ابتلا خود به افزایش فشار خون می شود، نشانی های ذکر شده نیز آغاز می شود. در هر حال معمولاً تا زمانی که عوارض قلبی – عروقی مهمی به وقوع نپیوسته است، در این بیماران ممکن است هیچ گونه علامت آگاه کننده ای بروز نکند. ولی موضوع خیلی مهم این است که حتماً این عارضه را هرچه زودتر و در همان مراحل اولیه که هنوز علامتی ندارد، باید کشف و درمان نمود.
علایم ‹‹فشار خون بالا›› به طور حاد یا شدید:
برخلاف گروه قبل، اگر فشار خون به طور حاد و شدید بالا برود نشانی و علایم مشخصی بروز خواهد کرد که علت آن تورم مغز و پرده های آن بوده و شامل سردرد شدید، سرگیجه شدید، اختلال بینایی و استفراغ می باشد. لازم به ذکر است که فشار خون های بالا که به طور معمول در اجتماع شیوع دارند از نوع مزمن بوده و همان طوری که قبلاً ذکر گردید معمولاً تا مدت چند سال هیچ گونه علامت و نشانه به خصوصی که بیمار را متوجه وجود آن سازد، ندارد. و غالباً بیماران هنگامی به آن توجه می یابند که عوارض خطیر و غیر قابل جبران آن ظاهر شده باشد.
مکانیسم کنترل فشار خون توسط اعصاب :
دستگاه اعصاب خودکار از سه طریق فشار خون را تغییر می دهد.
1- تحریک اعصاب سمپاتیک باعث آزاد شدن ماده ای به نام نورآدرنالین در انتهای این اعصاب می شود. این ماده با اثر بر روی سرخرگها به خصوص شریانچه ها باعث انقباض آنها می شود و انقباض شریانچه ها همانطور که گفته شد، مقاومت محیطی را افزایش می دهد و در نتیجه فشار خون بالا می رود.
2- اعصاب سمپاتیک همچنین سیاهرگها را منقبض می کند. این عمل باعث می شود وریدها که مانند ذخیره ای برای خون عمل می کنند، خون برگشتی را به قلب افزایش دهند و در نتیجه طبق قاعده فرانک – استارلینگ، هرچه خون برگشتی به قلب بیشتر شود قدرت ضربان قلب افزایش می یابد و در نتیجه جسم ضربه ای و نهایتاً برون ده قلب افزایش می یابد که منجر به افزایش فشار خون می شود.
3- اعصاب سمپاتیک باعث افزایش تعداد ضربان قلب می شود که ممکن است ضربان قلب را از تعداد طبیعی آن که 80-60 ضربه در دقیقه می باشد به 3 برابر افزایش دهد همچنین تحریک اعصاب سمپاتیک باعث افزایش قدرت ضربان قلب نیز می شود. این امر باعث افزایش برون ده قلب و افزایش فشار خون می شود. اعصاب پاراسمپاتیک معمولاً به عروق عصب رسانی نمی کنند ولی این اعصاب به قلب، عصب می دهند و درست برعکس اعصاب سمپاتیک عمل می کنند. بدین ترتیب که تحریک عصب پاراسمپاتیک باعث یک کاهش بارز در تعداد ضربان قلب و کاهش مختصر در قدرت انقباضی قلب و در نتیجه افت فشار خون می شود.
برخی از اثرات فشار خون بر بدن :
خطر پاره شدن رگ های مغز یا سکته مغزی :
افرادی که فشار خون بالا دارند، نسبت به سایر افراد یا نسبت به افراد طبیعی به علت پاره شدن سرخرگهای کوچک در عمق مغز، بیشتر در معرض سکته های مغزی قرار می گیرند. همچنین سکته های مغزی می توانند در نتیجه انسداد یک سرخرگ بزرگ که خون مغز را تامین می کنند، حادث شوند. متاسفانه بسیاری از افراد با پیامدهای سکته های مغزی که اکثر اوقات باعث فلجی ها و عدم توانایی در حرکات یک سمت از بدن می شود دست به گریبان و آشنا می شوند. این فلجی ها می تواند موقتی یا دائمی باشد در حالی که ممکن است صحبت کردن، بینایی، تعادل بدن و حس های مختلف فرد نیز دچار ابتلا و اختلال گردد. گاهی اوقات، وقوع یک سکته مغزی ممکن است اولین علامتی باشد که نشان می دهد فشار خون شخص بالا بوده است. و پس از آن برای جلوگیری از عود و بازگشت عارضه اقدام می نمایند. در هر حال، باید متوجه باشد که بلافاصله بعد از وقوع یک سکته مغزی، نباید خیلی تند و ناگهان به پایین آوردن فشار خون اقدام کنند. موضوعی که بیشتر در سکته های مغزی مورد توجه می باشد. گاهی اوقات سکته های مغزی در مورد اشخاصی نیز اتفاق می افتد که فشارخونشان طبیعی است چون به غیر از فشار خون، علل دیگری وجود دارند که به نسبت کمتری باعث این عارضه می گردند.
تاثیر فشار خون بر قلب :
بالا بودن فشار خون، همچنین قلب را به اندازه ای تحت فشار قرار می دهد که ممکن است باعث بزرگ شدن قلب و کاهش کارایی و فعالیت مفید آن شود. گاهی اوقات نتیجه این مسئله، فقط ایجاد تنگی نفس در موقع ورزش می باشد ولی در بعضی افراد این نوع حملات و مشکل تنفس در موقع استراحت و به خصوص در شب موقع خوابیدن اتفاق می افتد در این شرایط، اقدام فوری به درمان و توجه به دستوران پزشکی ضرورت پیدا می کند. خوشبختانه امروزه این نوع عوارض و اختلالات قلبی به میزان خلی زیاد رو به کاهش گذارده است و این موضوع نتیجه مفید و بهبودی قابل ملاحظه روش درمان در جریان 20 سال اخیر می باشد.
تاثیر فشار خون بر کلیه ها :
فشار خون بالا که تحت رسیدگی و کنترل قرار نگرفته باشد می تواند به کلیه ها انسان صدمه برساند. اما میزان وقوع این مشکل خیلی زیاد نیست، بلکه فقط موقعی حادث می شود که فشار خون برای یک مدت طولانی و بدون درمان بالا باقی مانده باشد. درمان به وسیله قرص باعث می شود که به میزان خیلی زیاد از وارد شدن صدمه و آسیب به کلیه ها جلوگیری شود. همچنین این اقدام می تواند پیشرفت بعضی از بیماریهای اصلی کلیه را که غالباً همراه با بالا بودن فشار خون هستند کند نماید. در عمل، فشار خون و کلیه ها، ارتباط نزدیک با یکدیگر دارند و بیماریهای مختلف در کلیه ها می توانند باعث شوند که فشار خون، بالا رود. یکی از بیماریهای کلیه که می تواند در هر سن و سال باعث بالا رفتن فشار خون شود، التهاب کلیه ها یا (Nephritis) و همچنین التهاب شبکه لوله های ادراری در کلیه ها (Glomerulonephritis) می باشد. در بعضی موارد بالا بودن فشار خون به علت وضعیت ارثی خاصی می باشد که باعث رشد کیسه های غیر عادی در هر دو کلیه می شود. وضعیت دیگری که در کودکی باعث بالا رفتن فشار خون می شود جراحت کلیه ها در اثر عفونت های ادراری است .
بیماری سرخرگ ها در اثر فشار خون :
بالا بودن فشار خون، یکی از چند عاملی است که می تواند باعث تولید رسوب یا پلاک های مخصوص چربی مانند، موسوم به آتروما (Atheroma) در دیواره داخلی شریان های بدن گردد. این موضوع می تواند در بسیاری از مناطق بدن اتفاق افتد ولی مهمترین این سرخرگها الکیلی قلب (Coronary Arteries) که خون مربوط به عضله قلب را تامین می کند، همچنین سرخرگهایی که خون را به مغز می رسانند و همچنین سرخرگهای مربوطه به پا.
دلایل افزایش فشار خون :
تاثیر چای وقهوه : به خصوص مقدارهای زیاد قهوه و شاید چای می تواند به طور موقت باعث افزایش سرعت ضربان قلب و افزایش فشار خون گردد. اما مدرک کافی وجود ندارد که هریک از این مواد بتوانند باعث افزایش فشار خون در دوره طولانی شود اگر هر نوع گرایش برای ایجاد ضربان قلب یا تند شدن ضربان نبض وجود داشته باشد در این صورت کافئین موجود در قهوه می تواند این وضعیت را بدتر کند. اگر شما یک چنین مشکلی دارید بهتر است که از قهوه بدون کافئین استفاده نمایند.
تاثیر سیگار : در حال حاضر، تاثیر نامساعد و زیان بخش کشیدن سیگار بر طول عمر، مورد تصدیق و تایید قرار گرفته است. بروز و ظهور بیماری رگ های قلب، و بیماری رگ های پا، همگی به وسیله ی کشیدن سیگار تسریع می شود و افزایش می یابد عملاً با کشیدن یک سیگار، یک افزایش موقتی در فعالیت قلب و همچنین در فشار خون ایجاد می شود و این موضوع به علت اثرات نیکوتین در گردش خون است. این افزایش ها در فشار خون بیشتر در آنهایی که فشار خونشان بالاست قابل ملاحظه می باشد علی رغم این تاثیرات فوری مدرک قابل ملاحظه، به مقدار کافی وجود ندارد که ثابت نماید کشیدن سیگار با بالا بودن فشار خون و نگهداری آن به طور پایدار، در ارتباط باشد. در هر حال کشیدن سیگار عاملی برای تولید (Atheroma) یعنی تشکیل توده ای از مواد چربی به صورت کیست غده ای جدار سرخرگ ها است که در نتیجه می تواند سرخرگهای کلیوی را مبتلا و بیمار سازد. بروز این اختلال باعث تنگ و باریک شدن سرخرگ و در نتیجه تولید یک نوع فشار خون بالا می شود. اختلال گفته شده بیشتر در افراد مسن که سرخرگهای سایر نقاط بدنشان نیز دچار مشکل هستند تولید می شود یک استثناء واضح و مشخص در وضعیت پیشین این است که بالا بودن فشار خون همراه با کشیدن سیگار نیست.
تاثیر الکل :
در بعضی موارد به نظر می رسد که بالا رفتن فشار خون مربوط به نوشیدن مقدار زیاد یا مفرط الکل بوده و موقعی که میزان خوردن الکلی کم می شود و یا موقعی که خوردن الکل متوقف می گردد، فشار خون گرایش به پایین آمدن پیدا می کند موضوع فوق عاملی است که تقریباً در مورد یک نفر از هر 10 نفر افراد وجود دارد و گاهی اوقات افراط در مصرف الکل به وسیله آزمایش فشار خون معلوم می شود.
تاثیر ‹‹استرس›› یا فشارهای عصبی :
کمتر فردی وجود دارد که در اثر استرس یا فشار عصبی به فوریت فشار خونش بالا نرود، اما این نقش استرس هنوز به عنوان یک عامل ایجاد کننده ‹‹فشار خون بالا›› به صورت مقاوم یا دامی در انسان کاملاً ثابت و تایید نشده است بدون شک استرس یا فشار عصبی برای مدت کوتاهی فشار خون را بالا می برد که با فعالیت مغز و دستگاه اعصاب به طور خودکار کنترل می گردد به عبارت دیگر محققین هنوز کاملاً مطمئن نیستند تکرارهای کم و مختصر در افزایش فشار خون که در اثر استرس یا ناراحتی های عصبی پیش می آیند آیا در نهایت به ایجاد فشار خون بالا به صورت مقاوم و دائمی می انجامد یا نه. اما نتیجه اقدامات تجربی نشان داده اند که این امکان وجود دارد.
فشار خون بالا و خوردن نمک :
فشار خون بالا را گاهی اوقات می توانند با کاهش و محدود نمودن خوردن کالری ها و نمک پایین آورند. آمار نشان می دهد که ‹‹فشار خون بالا›› در افرادی که قبل از چشیدن به غذاها نمک اضافه می کنند بیشتر شایع می باشد تا در آنهایی که ابتدا غذاهایشان را می چشند و فقط در صورت لزوم نمک اضافه می کنند. این موضوع می تواند مشخص باشد ‹‹اسکیموها›› که خیلی کم نمک می خوردند، خیلی کم به فشار خون بالا مبتلا می شوند، در حالیکه این عارضه در بین ساکنین شمال ژاپن که در جیره های غذائیشان مقدار زیادی نمک وجود دارد، فراوان و شایع است. تمایل و گرایش به خوردن نمک ممکن است تا حدودی ارثی باشد یکی از محققین در مرکز تحقیقات پزشکی نیویورک اظهار می دارد به احتمال زیاد، خوردن مفرط نمک در مراحل اولیه عمر، می تواند آمادگی و زمینه ارثی شخص را به ‹‹فشار خون بالا›› تسریع نماید و به آن شتاب بخشد متخصص فوق متذکر گردیده است غذاهای نباتی آماده را که برای اطفال کوچک تهیه می کنند حاوی نمک به میزان 5، 6 برابر بیش از گیاهان طبیعی هستند. همان طوری که از رژیم های غذایی خیلی افراطی و سخت برای کاهش مقدارهای زیاد وزن انتقاد می شود در مورد مصرف نمک نیز نباید بدون دستور پزشک مبادرت به ممنوع یا محدود نمودن شدید و محکم نمک نمایند اما مطمئناً همه ما باید از خوردن نمک غیرضروری اجتناب کنیم.
برخی از راههای جلوگیری از افزایش فشار خون :
1- کاهش مصرف نمک به میزان معینی
2- جلوگیری از چاقی مفرط و کاهش وزن در افراد دارای اضافه وزن
3- کاهش مصرف مواد پرکالری و پرچربی و استفاده از رژیم غذایی با کالری مناسب و کم چربی
4- ترک مصرف سیگار و پرهیز از نوشیدن افراطی الکل
5- استفاده از یک برنامه مناسب برای انجام ورزش و نرمش روزانه
6- جلوگیری از افزایش فشارهای عصبی و یادگیری راههای مقابله ای استرس و کنترل خشم
نتیجه گیری
در این بخش به تاثیرات احتمالی فشارهای روانی به طور عام و پرخاشگری به طور خاص بر روی بیماری پرفشاری خون می پردازیم :
در هنگام پرخاشگری فعالیت عصب سمپاتیک افزایش پیدا می کند و تحریک این اعصاب باعث رها شدن ماده ای به نام آدرنالین می شود که در انتهای این اعصاب قرار دارد نور آدرنالین با اثر بر روی سرخرگها به خصوص شریانچه ها باعث انقباض آنها م شود انقباض شریانچه ها مقاومت محیطی را افزایش می دهد و در نتیجه فشار خون بالا می رود اعصاب سمپاتیک همچنین سیاهرگها را منقبض می کند این عمل باعث می شود وریدها خون برگشتی را به قلب افزایش دهند و در نتیجه هرچه خون برگشتی به قلب بیشتر شود قدرت ضربان قلب افزایش می یابد و در نتیجه برون ده قلب افزایش می یابد که منجر به افزایش فشار خون می شود.
در هنگام عصبانیت و پرخاشگری که عمدتاً بر اثر تحریک هیپوتالاموس ایجاد می شود سیگنال ها از طریق تشکیلات رتیکولار و نخاع به طرف پایین سیر کرده و موجب تخلیه وسیع سمپاتیک می شود و تمام اثرات سمپاتیک که به بعضی از آنها در بالا بر روی پرفشاری خون اشاره شد به وجود می آید.
همچنین باید به تاثیر برخی از غدد داخل بدن بر روی بیماری پر فشاری خون که به وسیله تحریکات روانی و فشارهای روحی از جمله پرخاشگری ایجاد می شود اشاره کرد غدد فوق کلیوی مهمترین غده تاثیر گذار می باشد قسمت مرکزی این غدد که هورمونهای اپی نفرین و نوراپی نفرین را در جریان خون آزاد می کند و تاثیری مشابه با تاثیر سیستم سمپاتیک دارد و باعث افزایش ضربان قلب، افزایش فشار خون و … می شود. قسمت قشری غده فوق کلیه که هورمونهای کورتیزول و آلدسترون را ترشح می کند پاسخهای آهسته تر و دیرپاتری را ایجاد می کند آلدسترون باعث می شود کلیه ها دفع یون های سدیم را از طریق ادرار کم کند در نتیجه غلظت سدیم خون افزایش می یابد و فشار خون بالا می رود.
با توجه به مطالبی که عنوان شد می توان نتیجه گرفت که پرخاشگری می تواند با تاثیراتی که بر روی ساز و کارهای اعصاب خودکار و غدد درون ریز می گذارد باعث تغییراتی در عملکرد بدن شود که خود می تواند منجر به بیماریهای مختلف روان تنی از جمله بیماری پرفشاری خون شود.
فصل سوم :
1- روش اجرای تحقیق
2- جامعه آماری و نمونه آماری
3- روش نمونه گیری
4- ابزار تحقیق
5- اعتبار، روایی و مقیاس ابزار تحقیق
روش اجرایی تحقیق :
روش اجرای تحقیق در این پژوهش به صورت تحقیق میدانی می باشد که به معنای تحقیق در محیط طبیعی می باشد که در آن تمام شرایط و فعالیتها طبیعی می باشند.
جامعه آماری و نمونه آماری :
در این تحقیق جامعه آماری مورد مطالعه شامل دو گروه یعنی افراد عادی که مبتلا به بیماری پرفشاری خون نبوده و افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون می باشد نمونه آماری مورد مطالعه در این تحقیق متشکل از 25 نفر افراد عادی و 25 نفر افرادی که مبتلا به بیماری پرفشاری خون می باشند.
روش نمونه گیری :
روش نمونه گیری استفاده شده در این تحقیق به روش نمونه گیری تصادفی ساده بوده است که به معنای این است که هریک از افراد جامعه ‹‹واحد نمونه گیری›› امکان مساوی برای انتخاب شدن دارند. این روش بر انتخاب واحدهایی از کل جامعه اشاره می کند به طوری که هر واحد دارای احتمال مساوی برای بودن به عنوان عنصری از اعضای نمونه باشند.
ابزار تحقیق :
ابزار استفاده شده در این تحقیق پرسشنامه پرخاشگری AGQ می باشد این پرسشنامه مشتمل بر 30 ماده است که چهارده ماده آن عامل خشم و هشت ماده آن عامل تهاجم و هشت ماده عامل کینه توزی را می سنجد. مقیاس AGQ یک مقیاس خودگزارش دهی مداد – کاغذی است و دارای چهار مقیاس : هرگز، بندرت، گاهی اوقات و همیشه می باشد و برای هر چهار گزینه مذکور به ترتیب مقادیر 0، 1، 2، 3 در نظر گرفته می شود به جز ماده 18 که بار عامل منفی دارد و جهت نمره گذاری در آن معکوس است. نمره کلی این پرسشنامه از صفر تا 90 با جمع نمرات سوالها به دست می آید. افرادی که این مقیاس نمره آنان از میانگین کمتر است، پرخاشگری پایین خواهند داشت.
اعتبار روایی و مقیاس :
خصوصیات روان سنجی این مقیاس که به وسیله تحلیل عوامل ساخته شده است بدین شرح است ‹‹زاهدی فر، 1375››.
ضرایب باز آزمایی بدست آمده بین نمره های آزمودنی ها در دو نوبت ‹‹آزمون و آزمون مجدد›› برای کل آزمودنی ها ‹‹91= N ››، آزمودنی های دختر ‹‹48 = N ›› و آزمودنی های پسر ‹‹38=N ›› به ترتیب 70% =r کل 64% = r پسرها بوده است . همچنین در مقیاس AGQ ضرایب آلفای کرونباخ ‹‹همسانی درونی›› برای کل آزمودنیها 874/0 = Alpha ، برای آزمودنی های دختر 86/0 = Alpha و برای آزمودنیهای پسر 89/0 = Alpha بوده است. ضرایب همبستگی توسط زاهدی فر بین نمره خرده مقیاس pd ‹‹یکی از خرده مقیاس های MMPI ›› و مقیاس AGQ برای کل آزمودنی ها (105 = N ) ، (58/0 = r و 001/0 = p و ضرایب همبستگی میان کل پرسشنامه BDVIT پرسشنامه خصوصیت – گناه باس و دورکی 1975›› و مقیاس AGQ برای کل آزمودنی ها ‹‹ 56/0 = r ( 001/0 = p ›› گزارش شده است.
روش اجرای آزمون :
این آزمون به صورت گروهی و فردی در هر دو گروه از افراد عادی و افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون اجرا گردید. بعد از این که هر دو گروه مشخص شدند محقق ابتدا پرسشنامه ها را بین افراد عادی توزیع کرده که در هر روزی تعداد خاصی این پرسشنامه ها را پرکرده اند که هم به صورت فردی و هم گروهی بوده است و قبل از آن به هر آزمودنی ‹‹اگر به صورت فردی بوده›› و آزمودنی ها نحوه پاسخ گویی به این پرسشنامه تشریح شده است و به آنها توضیح داده شده که به هریک از پرسشها با تامل و دقت پاسخ گفته و با صداقت اطلاعات صحیح را در اختیار محقق قرار دهند. بعد از اجرای آن در بین افراد عادی محقق این پرسشنامه را روی افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون اجرا کرده است و طبق همین دستورالعمل از آنان خواسته شد که به سوالات مندرج در آن پاسخ گویند. لازم به ذکر است که محدودیت زمانی در پاسخ گویی به این سوالات وجود نداشته است.
فصل چهارم :
1- تجزیه و تحلیل توصیفی
1- تجزیه و تحلیل مقایسه ای
تجزیه و تحلیل توصیفی :
جدول نمرات مربوط به افراد مبتلا به بیماری پر فشاری خون در آزمون AGQ
56
57
59
60
61
61
61
64
42
43
47
49
49
50
50
52
32
33
33
38
38
40
40
21
28
جدول نمرات مربوط به افراد عادی در آمزون AGQ
40
40
40
41
41
42
47
49
34
35
35
38
38
39
39
27
28
31
33
33
34
34
19
20
24
بعد از نمایش نمرات خام دو گروه به طور جداگانه به ترسیم جداول فراوانی نمرات هر گروه به طور جداگانه پرداخته و آنها را بررسی می کنیم.
جدول فراوانی نمرات افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون در آزمون AGQ
طبقات
1
/
67 -64
4
////
63- 60
3
///
59-56
1
/
55-52
4
////
51-48
1
/
47-44
2
////
43-40
3
//
39-36
1
///
35-32
0
/
31-28
1
___
27-24
25=N
/
23__-_20
جدول فراوانی نمرات افراد عادی در آزمون AGQ
طبقات
2
//
49-46
1
/
45-42
9
/////////
41-38
5
/////
37-34
3
///
33-30
2
//
29-26
1
/
25-22
2
//
21-18
25=N
بعد از ترسیم جداول فراوانی نمرات آزمون AGQ هر دو گروه به ترسیم جدول مربوط به مقایسه میانگین و انحراف استاندارد دو گروه پرداخته و با یکدیگر مقایسه می کنیم.
جدول مقایسه میانگین و انحراف استاندارد نمرات دو گروه
مبتلایان به بیماری پرفشاری خون
افراد عادی
میانگین
46
35
انحراف استاندارد
86/11
32/7
همانگونه که از جدول بالا پیداست نمرات میانگین و انحراف استاندارد افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون در پرسشنامه AGQ تفاوت قابل ملاحظه ای با افراد عادی دارد.
جدول فراوانی نمرات دو گروه افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی
فراوانی F2 افراد عادی
فراوانی F1 مبتلایان به فشار خون
طبقات
0
1
67-64
0
4
63-60
0
3
59-56
0
1
55-52
1
4
51-48
1
1
47-44
6
4
43-40
4
2
39-36
7
3
35-32
2
1
31-28
2
0
27-24
1
1
23-20
1
0
19-16
25=N
25=N
جدول فراوانی نمرات دو گروه که به صورت درصد مشخص شده است.
P2
P1
F2
افراد عادی
F1
مبتلایان به فشار خون
طبقات
0
4
0
1
67-64
0
16
0
4
63-60
0
12
0
3
59-56
0
4
0
1
55-52
4
16
1
4
51-48
4
4
1
1
47-44
24
16
6
4
43-40
16
8
4
2
39-36
28
12
7
3
35-32
8
4
2
1
31-28
8
0
2
0
27-24
4
4
1
1
23-20
4
0
1
0
19-16
100=p2
100=p2
25=N2
25=N1
جدول مقایسه نمرات دو گروه افراد مبتلا به پرفشاری خون و افراد عادی که به صورت مجذور می باشد
X2
X1
افرادعادی
(x2)
مبتلایان به پرفشاری خون
(x1)
196
14+
324
18+
49
64
144
12+
225
15+
47
61
49
7+
225
15+
42
61
36
6+
225
15+
41
61
36
6+
196
14+
41
60
25
5+
169
13+
40
59
25
5+
121
11+
40
57
25
5+
100
10+
40
56
16
4+
36
6+
39
52
16
4+
16
4+
39
50
9
3+
16
4+
38
50
9
3+
9
3+
38
49
0
0
9
3+
35
49
1
1-
1
1+
34
47
1
1-
9
3-
34
43
4
2-
16
4-
33
42
4
2-
36
6-
33
40
16
4-
64
8-
31
38
49
7-
64
8-
28
38
64
8-
169
13-
27
33
121
11-
169
13-
24
33
225
15-
196
14-
20
32
256
16-
324
18-
19
28
0
0
625
25-
35
21
1
1-
16
4-
34
40
1328=
3360=
35=x
5/46=x
نمودار مقایسه میانگین دو گروه افراد عادی و پرفشاری خون در آزمون AGQ
نمودار مقایسه انحراف استاندارد دو گروه افراد عادی و پرفشاری خون در آزمون
هیستوگرام نمرات مربوط به افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون در آزمون AGQ
هیستوگرام نمرات افراد عادی در آزمون AGQ
نمودار چند ضلعی مقایسه نمرات دو گروه افراد عادی و مبتلایان به پرفشاری خون که به صورت فراوانی می باشد.
نمودار چند ضلعی مقایسه نمرات دو گروه افراد عادی و مبتلایان به پرفشاری خون که به صورت درصد می باشد.
فرمول آماری استفاده شده برای تجزیه و تحلیل داده ها فرمول ‹‹t استودنت›› برای گروههای مستقل می باشد. این فرمول برای مقایسه داده های دو گروه که به صورت مستقل هستند می باشد.
این فرمول به صورت : نمایش داده می شود.
میانگین گروه اول = x1
میانگین گروه دوم = x 2
گروه دوم مجموع مجذور انحراف نمرات از میانگین گروه اول =
مجمع مجذور انحراف نمرات از میانگین =
اندازه های گروه های اول و دوم = n1=n2
با توجه به اطلاعات مندرج در جدول و جایگزینی آنها در فرمول مربوطه و با در نظر گرفتن درجات ازادی 48 = d.f نمره (T ) در این آزمون برابر می شود با (39/3) که با مراجعه به جدول مربوط به توزیع T استودنت مشخص می شود که نمره به دست آمده در این آزمون (39/3) بزرگتر از نمره مندرج در جدول در سطح 05/0 021/2 و 02/0 423 / 2 و 001/0 704/2 می باشد. که مربوطه به سطح معناداری آزمون دو دامنه می باشد.
فصل پنجم
1- بحث و گفتگو دربار ه یافته ها
2- خلاصه و نتیجه گیری
3- بیان محدودیتها و پیشنهادات و نظرات
4- ضمایم
بحث و گفتگو دربار ه داده ها :
در این پژوهش آزمون AGQ در دو گروه از افراد که یک گروه آن افراد عادی و گروه دیگر افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون بوده اند اجرا گردید که نتایج به دست آمده به شرح ذیل می باشد.
1- ابتدا آزمون AGQ بر روی افراد عادی اجرا گردید که میانگین نمرات افراد عادی در این آزمون که میزان پرخاشگری را می سنجید برابر شد با 35 > = 35 = x و انحراف استاندارد آن برابر شد با 32/7 > = 32/7 = s
2- بعد از آن آزمون بر روی افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون اجرا گردید که میانگین مبتلایان به بیماری پرفشاری خون در آزمون برابر شد 46 >= 46 = x و انحراف استاندارد آن برابر شد با 86/11 = < 86/11 = S
3- پس از محاسبه میزان میانگین و انحراف استاندارد در هر گروه به بررسی و مقایسه نمرات دو گروه با یکدیگر پرداخته شد. در این قسمت برای مقایسه داده های دو گروه از آزمون t استودنت برای گروه های مستقل استفاده شد نمره به دست آمده از اجرای آزمون t استودنت برای دو گروه برابر شد با 39/3 = t که با توجه به درجات آزادی 48= d.f و با مراجعه به جدول توزیع t استودنت نمره به دست آمده در آزمون 39/3 = t بزرگتر از نمره t در جدول در سطح 5 درصد ‹‹021/2 = T ›› و همچنین در سطوح 2 درصد ‹‹42/2›› و یک درصد ‹‹70/2›› می باشد بنابراین با توجه به نمره به دست آمده در آزمون T و مقایسه آن با جدول فرض صفر رد می شود و با احتمال 99 درصد بین میزان پرخاشگری در افراد مبالا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی تفاوت معناداری وجود دارد.
خلاصه و نتیجه گیری :
در اینجار بار دیگر به طور اختصار به بیان انچه که گذشت می پردازیم.
بیان مسئله :
آیا بین میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی تفاوت وجود دارد؟ بر اساس مسئله ای که بیان شد دو فرض تدوین شد :
1- فرض H0 = بین میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی تفاوت معناداری وجود ندارد.
فرض خلاف فرض A = بین میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی تفاوت وجود دارد.
مطابق فرض مطرح شده دو گروه 25 نفری به عنوان نمونه از افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی که به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شده بودند تعیین گردید ابزار مورد استفاده در این پژوهش آزمون پرخاشگری AGQ بود که مشتمل بر 30 ماده بود که نمره آن از 0 تا 90 تنظیم شده بود . پس از اجرای پرسشنامه در دو گروه میانگین و انحراف استاندارد در دو گره به دست آمد که برابر شد با :
افراد عادی 35 = x و 32/7 = S
مبتلایان به بیماری پرفشاری خون 46 = x و 86/11 = S
سپس آزمون T استودنت در دو گروه مستقل برای مقایسه نمرات دو گروه اجرا گردید که نمره آن برابر شد با 39/3 = T با درجات آزادی 48 = d.f که با مراجعه به جدول توزیع t استودنت مشخص شد نمره بدست آمده بزرگتر از نمره مندرج در جئول در سطح 01/0 ‹‹70/2›› می باشد.
پس نتیجه گرفته می شود که با احتمال 99 درصد بین میزان پرخاشگری در افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی تفاوت معناداری وجود دارد . و فرض صفر رد می شود.
بیان محدودیتها :
1- شرایط ویژه ای که در بیمارستان حکم فرما بود و قوانین خاصی که در بیمارستان وجود داشت آزادی عمل را از محقق گرفته بود.
2- وضعیت خاصی که برخی مبنلایان به بیماری پرفشاری خون داشتند باعث می شد که همکاری مناسبی نداشته و در تکمیل پرسشنامه دقت کافی نداشته باشند.
3- زمان معینی برای مراجعه بیماران پرفشاری خون وجود نداشت و همین امر موجب شده بود که محقق مجبور به رفت و آمد روزانه شده و محدودیتهایی به وجود آورد.
بیان پیشنهادات و نظرات :
1- به محققین دیگر که قصد پژوهش در این زمینه را دارند پیشنهاد می شود که قبل از هر اقدامی مقدمات لازم را ‹‹اگر پژوهش زمینه یا بی در بیمارستان یا مراکز درمانی می باشد›› مانند هماهنگی با مسولین ذی ربط صورت داده و بعد تصمیمات بعدی را اتخاذ نمایند.
2- در صورت امکان از نمونه های بیشتری استفاده کرده تا قابل تعمیم به جامعه مربوطه باشد.
3- به افراد توصیه می شود که در کنترل خشم خود کوشش کنند و در ابراز صحیح آن کوشا باشند تا با ارتقای سطح بهداشت روان زندگی سالمی داشته باشند.
4- به متخصصین بهداشت روان پیشنهاد می شود که برنامه ای مدون و فراگیر برای ارتقای سطح بهداشت روان مردم صورت داده تا از عواقب ناشی از مشکلات بیماریهای روانی و مشکلات عاطفی جلوگیری شود تا منجر به بیماریهای جسمانی نشود.
منابع و مآخذ
1- اتکینسون – اسمیت – بم، هکسی- اتکینسون ، روانشناسی ، زمینه هیلگارد جلد 2. مترجمین : : دکتر حسن رفیعی، دکتر مرسده سمیعی ، دکتر محسن ارجمند
انتشارات ارجمند
سال انتشار 1383
2- کالات ، جیمز ، روانشناسی فیزیولوژیک
مترجمین : دکتر اسماعیل بیابانگرد ، دکتر احمد علی پور، دکتر احمد غضنفری
ناشر : دانشگاه شاهد ، تابستان 1383
3- خدیوی زند، محمد مهدی ، ناکامی و پرخاشگری "نظریه ها و مفاهیم"
ناشر : انتشارت تربیت سال انتشار : 1374
4- برکوتیز ، لئونارد روانشناسی اجتماعی
مترجمین : محمدی اصل، عباس ، محمد حسین فرجاد
ناشر : اساطیر سال انتشار : 1372
5- موسوی ، مهدی ، از فشار خون و افزایش آن چه می دانید.
ناشر : تیمور زاده – پردیس دانشگاه سال انتشار : 1381
6- سادوک ، بنیامین – سادوک، ویرجینیا ، خلاصه روانپزشکی
مترجم: پور افکار ، نصرت الله . ناشر: شهر آب – آینده سازان ، 1382و
دانشگاه پیام نور مرکز قوچان
عنوان :
مقایسه و بررسی میزان پرخاشگری بین افراد مبتلا به بیماری پرفشاری خون و افراد عادی
استاد راهنما :
جناب آقای دکتر محمد یمینی
پژوهشگر :
محسن آریانی
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه
بیان مسئله
اهمیت پژوهش
هدف پژوهش
بیان فرضیه
تعاریف عملیاتی واژه ها
فصل دوم :
پیشینه پژوهش و مطالعه منابع مربوط به موضوع مورد تحقیق
مقدمه
تعریف پرخاشگری
پرخاشگری از دیدگاه زیست شناسی در مبانی فیزیولوژی
آمیگدال و رفتار پرخاشگرانه
نقش تستوسترون در پرخاشگری
سیناپس های سروتونینی و رفتار پرخاشگرانه
پرخاشگری، فیزیولوژی و تیره شناسی
پرخاشگری از دیدگاه روانکاوی
اوهام پرخاشگرانه
تحول پرخاشگری
کنشهای از پیش ساخته پرخاش نسبت به دیگران
آدم کشی
پرخاشگری نسبت به خود
پرخاشگری نسبت به خود در حال تحول و رشد
پرخاشگری با دوام نسبت به خود
نظریه یادگیری اجتماعی "تاثیرات الگویی"
تقویت پرخاشگری
مشاهده خشونت
فرضیه پالایش
فرضیه ناکامی و پرخاشگری
تعریف ناکامی
رابطه ناکامی و پرخاشگری
شکست نامطلوب در کسب هدف
هدف ناکامی و پرخاشگری
رقابت و ناکامی
عوامل انتقال ناکامی به پرخاشگری
پرخاشگری ناشی از ناخوشایندی
ناکامی به منزله حادثه ای ناخوشایند
واکنش به حوادث ناخوشایند
سایر تاثیرات منفی محرکهای ناخوشایند
انتساب تحقق هدف و ناخوشایندی
تمایزات گروهی و اجتماعی
تاثیرات جبری محرکهای محیطی
پیوند با شرایط ناخوشایند
پیوند اهداف موجود
اشخاص معلول به منزله محرکهای ناخوشایند
پیوند با پرخاشگری تاثیر تسلیح
فرایندهای شناختی در رفتار پرخاشگرتنه
شناخت وقوع حادثه
کیفیت تسکین
تطابق با خودشناسی
اداره عقیده
عوامل موثر بر تمایزات جنسی
نقش های جنسی و پرخاشگری
کاهش و کنترل پرخاشگری
کاهش پرخاشگری
تربیت نادرست والدین
والدین به منزله الگوهای پرخاشگری
کنترل پرخاشگری
تنبیه
فرو خوردن خشم
نقش زمان در اطفاء پرخاشگری
پرفشاری خون چیست
فشار خون بالای اولیه یا لازم و ضروری
علایم فشار خون بالا به طور معمولی یا مزمن
علایم فشار خون بالا به طور حاد یا شدید
مکانیسم کنترل فشار خون توسط اعصاب
برخی از اثرات فشار خون بر بدن
خطر پاره شدن رگ های مغز یا سکته قلبی
تاثیر فشار خون بر قلب
تاثیر فشار خون بر کلیه ها
بیماری سرخرگ ها در اثر فشار خون
دلایل افزایش فشار خون
تاثیر چای و قهوه
تاثیر الکل
"تاثیر استرس" یا فشارهای عصبی
فشار خون بالا و خوردن نمک
برخی از راههای جلوگیری از افزایش فشار خون
فصل سوم
روش اجرای تحقیق
روش اجرایی تحقیق
جامعه آماری و نمونه آماری
روش نمونه گیری
ابزار تحقیق
اعتبار روایی و مقیاس
روش اجرای آزمون
فصل چهارم
تجزیه و تحلیل داده ها
تجزیه و تحلیل توصیفی
تجزیه و تحلیل مقایسه ای
فصل پنجم
خلاصه و نتیجه گیری
بحث و گفتگو درباره داده ها
خلاصه و نتیجه گیری
فهرست جداول و نمودارها
جداول
نمودارها
1 . O . kline berg
2 . Lentz
3. Burrage
4. crick
5 . Tigor
6 . Schreiner Klinger
7. Rosrold
8 . Mirsky
9 . Pibram
10. Delgado
11 . Rubinson
12. Valzelli
13. Bernaxceni
14 . Valzelli
15 . Bernasconi
16. Dalsaaznalro
17 . Lytle Messing Phebus
18. Brown , Goodwin , Ballenger , Goyer , Major
19 . Fenichel
20 . Harrtman , kris , Loewenstein
21 . Lubosi
22 . Widlo cher
23 . Shentob Soulairac
24 . Ey (H)
25 . Stentob Soulairac
26 . Spitz
27 . Ajuria Guerra
28 . Groos
29. Bandura
30 . Bandura
31. Steuer , Applefield , smith
32 . Singer
33 . Berkowitz
34 . Green quanty
35 . Dollard
36. Zillmann
37 . Williams
38 . Bekowitz , Lepoge
39. Kaprara
40 . Leyenz
41. Felson
42 . Toch
43 . Baron
44. Frodi
45 . Zana
46. Williamms
47. Farring ton , Walter , Bandura
48 . Lefkowitz
49 . Steinmetz
50 . Selman
51 . Tavis
52 . Lorenz
—————
————————————————————
—————
————————————————————
78