مقدمه
اضطراب عبارت است از یک احساس منتشر، ناخوشایند و مبهم هراس و دلواپسی با منشاء ناشناخته، که به فرد دست می دهد و شامل عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژی است. وقوع مجدد موقعیت هایی که قبلاً استرس زا بوده اند یا طی آن ها به فرد آسیب رسیده است باعث اضطراب در افراد می شود. همهٔ انسان ها در زندگی خود دچار اضطراب می شوند، ولی اضطراب مزمن و شدید غیرعادی و مشکل ساز است. تحقیقات و بررسی ها نشان می دهند که اضطراب در خانم ها، طبقات کم درآمد و افراد میان سال و سال خورده بیشتر دیده می شود.
تنیدگی استرس) یا اضطراب
استرس و اضطراب کلماتی هستند که در زندگی روزمره، برای توصیف حالات و احساسات بسیار استفاده می شوند: به طور مثال، به هنگام سخنرانی در برابر جمع، به هنگام امتحان، به هنگام مشکلات مادی، تاُخیر سر یک قرار و … هنگامی که در شرایطی چون شرایط فوق، در سخنان خود از این دو کلمه استفاده می کنیم، توجه چندانی به تفاوت موجود میان آن دو نداریم. ولی به طور مثال هنگام سخن گفتن از مشکلات روحی شایع در کودکان و نوجوانان، باید دقیق تر بود و تفاوت میان استرس و اضطراب را به خوبی درک کرد. در روان شناسی، اضطراب مرحلهٔ پیشرفتهٔ استرس مزمن است، که هنگامی به صورت یک مشکل بهداشت روانی در می آید که برای فرد یا اطرافیانش رنج و ناراحتی به وجود آورد یا مانع رسیدن او به اهدافش شود و یا در انجام کارهای روزانه و عادی او اختلال ایجاد کند.
اضطراب هنگامی در فرد بروز می کند که شرایط استرس زا در زندگی او بیش از حد طولانی شود یا به طور مکرر رخ دهد، و یا اینکه دستگاه عصبی بدن نتواند به مرحلهٔ مقاومت تنیدگی پایان دهد و بدن برای مدتی طولانی همچنان بسیج باقی بماند. در این صورت بدن فرسوده و در برابر بیماری های جسمی و روانی مانند اضطراب) آسیب پذیر می شود.
علایم شایع اضطراب
از علایم اضطراب می توان موارد زیر را نام برد:
* احساس خستگی
* عصبی بودن و بی قراری
* ترس و نگرانی
* بی خوابی یا بدخوابی
* تپش قلبو تنفس نامنظم و سریع
* عرق کردن
* سردرد و سرگیجه
* مشکل در تمرکز و حافظه
* لرزش یا پرش عضلات
* تکرر ادرار
علل اضطراب
به طور کلی علل اضطراب به سه عامل زیر برمی گردد:
* عوامل زیست شناختی و جسمانی:
در افراد مضطرب، میزان بعضی از هورمون های موجود در خون غیرعادی است. بنابراین هر آن چه که باعث اختلال در سیستم هورمونی شود، برای بدن خطر محسوب می شود. بارداری، کم کاری یا پرکاری تیروئید، پایین بودن قند خون، وجود غده ای در غدد فوق کلیوی که هورمون اپی نفرین تولید می کند و بی نظمی ضربان های قلب از این عوامل هستند.
* عوامل محیطی و اجتماعی:
عوامل اجتماعی و ارتباطی بسیاری باعث به وجود آمدن اضطراب در افراد می شود، مانند مشکلات خانوادگی، احساس جدایی و طردشدگی،… از عوامل محیطی می توان تغییرات ناگهانی و غیرمنتظره را، همچون زلزله، بیماری، مرگ یکی از نزدیکان،… نام برد.
* عوامل ژنتیکی و ارثی:
یکی از مهم ترین عوامل اضطراب ژنتیک است و احتمال اضطراب در فرزندان افراد مضطرب بسیار بالا است. البته الگو قرار دادن رفتار پدر و مادر و یادگیری و تکرار کارهای آنان نقش مهمی در اضطراب فرزندان دارد عامل اجتماعی)، ولی تحقیقات و بررسی های انجام شده بر روی حیوانات و دوقلوهایی که با هم یا جدا از هم زندگی می کنند و از والدین مضطرب به دنیا آمده اند، نشان می دهند که عوامل ژنتیکی نیز بسیار موثرند. با این وجود باور نمی رود که ژن به خصوصی در این مورد نقش داشته باشد، بلکه ترکیب بعضی از ژن ها چنین پیامدی را به دنبال دارد. طبق آخرین تحقیقات به نظر می رسد که عوامل ژنتیکی در بعضی انواع اضطراب مانند اختلال هراس و ترس از مکان های باز نقش زیادی دارد.
عوامل جانبی موثر در ابتلا به اضطراب
* طبق گفته های بعضی از متخصصان، تغذیه ی نادرست نیز در ابتلا به اضطراب نقش دارد. کمبود بعضی از اسید آمینه، منیزیم، اسید فولیکو ویتامین ۱۲، باعث تسریع در ابتلا به آن می شوند.
* استفاده از مواد مخدرو داروهای روان گردان
* برخی از ضایعه های مغزی که باعث ایجاد علایمی شبیه به علایم اختلال وسواسمی شوند.)
انواع اختلالات اضطرابی
به طور کلی اختلالات اضطرابی شش نوع هستند که هر کس می تواند به یک یا چند نوع از آن دچار شود.
اختلال اضطراب فراگیر یا منتشر [۱]
این حالت در افرادی دیده می شود که به طور مداوم نگران وقوع اتفاقی هستند. موضوع این نگرانی ها می تواند بسیار متنوع باشد: نگرانی از بیمار شدن فرزندان، نگرانی از مرگ یکی از آشنایان، نگرانی از ته گرفتن غذا،… این حالت به مرحلهٔ مقاومت استرس شباهت دارد و خطر چندانی ندارد.
از علایم آن می توان تپش قلب، بی قراری، خستگی، بی خوابی، تنگی نفس، اختلال در تمرکز و حافظه را نام برد.
اختلال هراس[۲]
این افراد دچار حملات اضطرابی ناگهانی می شوند که معمولاً چند دقیقه یا گاهی بیشتر به طول می انجامد. این حملات بسیار اتفاقی، و طوری رخ می دهند که عامل تحریک کنندهٔ اصلی مشخص نیست. افراد مبتلا به این نوع اضطراب اغلب جوان هستند.
احساس تنگی و فشردگی در قفسهٔ سینه، تپش شدید قلب، عرق کردن، لرزش، گیجی، احساس از دست دادن تعادل،… از علایم آن هستند؛ ولی این علایم آنقدر گسترده هستند که افراد فکر می کنند دچار سکتهٔ قلبی شده اند و می ترسند که بمیرند.
ترس های ساده یا اختصاصی [۳]
ترس های خاص شایع ترین نوع ترس مرضی است که طی آن فرد از مواجهه با بعضی موقعیت ها، فعالیت ها یا اشیاء اجتناب می کند، مانند بعضی از حیوانات عنکبوت، موش، مارمولک،…)، بلندی، دریا، خون، مرگ،… هر چیزی می تواند باعث این نوع اضطراب که خطر خاصی به دنبال ندارد) بشود. ترس از مکان های بسته [۴]، ترس از اجتماعو ترس از مکانهای باز [۵] که افراد مبتلا به آن از حضور در فضای باز و پر ازدحام و شلوغ و خروج از محیط منزل خودداری می کنند. این اختلال معمولاً در نوجوانی شروع می شود، ولی سابقهٔ آن می تواند به دوران کودکی و تجربهٔ اضطراب جدایی در آن زمان برگردد.) از این نوع اضطراب هستند.
اختلال اضطراب اجتماعی [۶]
نوشتار اصلی: اضطراب اجتماعی
این نوع ترس در اواخر کودکی یا اوایل نوجوانی شروع می شود و ترس و شرمساری از اشتباه کردن، صحبت کردن در جمع، غذا خوردن، سرخ شدن یا لرزش صدا و… در برابر جمع است و و با خجالت ساده تفاوت دارد. این حالت اضطراب مانع شناخت افراد جدید می شود و فرد را به انزوا و گوشه گیری می کشاند.
اختلال وسواس [۷]
در این حالت فرد افکار یا اعمالی را برخلاف میل خود تکرار می کند. این بیماری می تواند به صورت وسواس فکری یا وسواس عملی یا هر دو در فرد ظاهر شود. در وسواس فکری، فرد قادر نیست فکر، احساس یا عقیده ای تکراری و مزاحم را از ذهن خود بیرون کند. افکار وسواسی می توانند بسیار ناراحت کننده، وحشت آور یا وحشیانه باشد. افکار وسواسی می توانند باعث شوند که فرد به سمت عادات وسواسی گرایش پیدا کند، یعنی عمل یا اعمالی را به طور مکرر انجام دهد وسواس عملی). مانند شستن مکرر دست ها، بالا کشیدن بینی،… اعمال وسواسی هیچ گونه توجیه منطقی ندارند.
اختلال تنش زای پس از رویداد [۸]
اختلال تنش زای پس از رویداد را به نام سندرم موج انفجار نیز می شناسند. این حالت مربوط می شود به حادثه ای از قبیل جنگ، تصادفات شدید، سوانح طبیعی،…) که با استرس شدید هیجانی همراه است و شدت آن می تواند به هر کسی آسیب برساند. یک دوم افرادی که دچار چنین استرس شدیدی می شوند علایم مربوط به آن را مانند خواب های تکراری، خاطراتی مبهم ولی فراگیرنده، از دست رفتن تعادل و پرخاشگری شدید،…) پس از گذشت حدود سه ماه از دست می دهند. هرچه اقدامات لازم برای درمان زودتر انجام گیرد، احتمال ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه کمتر می شود. در صورتی که این حالت بیش از چند ماه طول بکشد، احتمال این که تا آخر عمر با فرد باقی بماند بسیار زیاد می شود. [1]
1. ↑ Generalized Anxiety Disorder
2. ↑ Panic Disorder
3. ↑ Simple Phobia
4. ↑ Claustrophobia
5. ↑ Agoraphobia
6. ↑ Social Phobia
7. ↑ Compulsive-Obsessive Disorder
8. ↑ Post-Traumatic Stress Disorder
1- آسیب شناسی روانی , تالیف حسین آزاد, نشر بعثت, 1374
آیا در کودکان نیز استرس و اضطراب وجود دارد ؟
گاهى اوقات والدین تصور مى کنند که استرس هاى درونى بزرگسالان را کودکان به هیچ وجه ندارند. اما واقعیت این است که کودکان نیز احساسات مربوط به خود را دارند و به عبارتى مطابق با شرایط سنى شان از احساسات زیادى برخوردارند. آنها هم همانند بزرگسالان استرس را احساس مى کنند و چنانچه از نحوه برخورد با آن آگاهى کامل نداشته باشند، بدون شک دچار آسیبهایى خواهند شد.
کارشناسان تحقیقات وسیعى را درباره کودکان، نوع استرس آنها، احساس آنها و برخورد با این حس و توقعات آنها از والدین و همراهى آنها در برخورد با این حس انجام دادند و مشخص شد که کودکان با استرس هاى سالم و ناسالمى درگیر هستند. آنها از والدین خود انتظار دارند که بدون اینکه راجع به این موضوع با آنها صحبت کنند، احساس آنها را درک و در برخورد با استرس به آنها کمک کنند.
نکته حائز اهمیت در این زمینه، داشتن آگاهى کافى براى والدین است. آنها باید به کودکان خود آموزش دهند که چگونه احساسات و عواطف خود را شناسایى و با والدین خود در میان بگذارند. با توجه به تجربیات پدر و مادر این امکان وجود دارد که از راه هاى سالم با این مشکل برخورد کنند. والدین با ارائه مهارتهاى سالم به فرزندان خود به آنها کمک مى کنند تا در طول زندگى با هر نوع استرس و فشارى روبرو شده و بتوانند بر آن غلبه کنند [1]
1. ravanyar.com
اضطراب در کودکان
برای کودکی که نمیتواند به آرامی بنشیند و توجه کند، بزای مدرسه آماده شود و در کلاس یا خانه تمرکزش را حفظ کند مشکلات زیادی به وجود خواهد آمد. اما این علایم همیشه به اختلال بیش فعالی- نقص توجه ربط داده نمیشوند، مشکل شاید اضطراب باشد!
اضطراب ممکن است حالتی ارثی باشد، و این حالت چندان غیر معمول نیست. در معیار تشخیصی DSM-IV-TR 4% کودکان از اضطراب جدایی رنج میبرند و 5 % از مردم از اضطراب عمومی در سراسر زندگی شان رنج میبرند. و بسیاری از این افراد اضطرایشان را در سبکهای ارتباط نادرست با فرزندانشان، به آنها میآموزند)
تشخیص و درمان اضطراب در کودکان بسیار اهمیت دارد. از آنجا که کودک مبتلا به اضطراب اغلب علایم را به بزگسالی توسعه میدهند ، مانند اضطراب عمومی بزرگسالان، اختلال هراس، فوبیا ها، و همینطور تعدادی از اختلالات جسمی سازی شده که در آنها شکایات متعدد جسمانی بدون دلیل پزشکی وجود دارد سردرد های متنوع، مشکلات گوارشی که البته فرد به عمد علایمی را نمایش نمیدهد! )
اضطراب در کودکان در دوره هایی در طی رشد قابل انتظار هستند و این حالتها طبیعی در نظر گرفته میشوند. برای مثال روز اول مدرسه) برخی کودکان ممکن است از کمرویی بیش از اندازه و یا دشواری در تطابق با موقعیت جدید در رنج باشند.
کودکان ممکن است هنوز قادر به بیان کلامی احساسشان نباشند و نیز راهکارهای تطابق برای مدیریت آنها را کسب نکرده باشند. لذا گاهی ترسها و وقایع استرس آوری که برای بزگسالان بصورت ساده ای رفع میشوند برای آنها وحشتناک تر است زیرا دفاع هایشان کامل نشده است.
اغلب کودکان ترسهای گذارایی دارند و به سرعت از آنها خارج شده و با بزرگتر شدن میفهمند که آنچه که از آن میترسیدهاند واقعا خطرناک نبوده است ! مثلا کودکی فکر میکند که هیولایی زیر تخت او قرار دارد.این نوع ترسها قسمتی از رشد کودکان است با وجود غیر منطقی بودن این ترسها از نظر مای بزرگسال این ترسها برای کودک منطقی، واقعی، و امکان پذیرند، پس به ترسهای کودکتان احترام بگذارید. )
برخی از کودکان از سایرین مضطربتر هستند و ممکن است نیاز به اعتماد دهی از جانب یک متخص به ویژه زمانی که به اختلال اضطرابی مشکوک باشیم، دارند. اضطراب هنگامی تبدیل به مشکل میشود که شروع به متاثر کردن زندگی روزانه و عملکرد او میکند و یا او را به صورت معنی داری را پریشان میکند.
چه زمانی اضطراب کودک طبیعی است؟
برای تمام کودکان طبیعی است که اضطرابهای خاصی را در مراحل خاصی از زندگی تجربه کنند. بین ماههای 7 و 11 نوزاد سالم اغلب درباره چهره های ناشناس احساس اضطراب میکند. بین ماه 3 ماهگی و 3 سالگی ، اغلب کودکان در موقع جدایی از مراقب اضطراب را تجربه میکنند.
کودکان کوچک ممکن است ترسهای گذرایی را تجربه کنند، مثل ترس از تاریکی، توفان، حیوانات، هیولاها، و آنها اغلب ترسهایی را بعد از تجارب دردناک خاصی موقتا ایجاد میکنند. یک کودک ممکن است از سگها بترسد بعد از اینکه توسط سگی گاز کرفته شده باشد ترسش را تعمیم میدهد به تمام سگها)
تشخیص اضطراب و درمان آن در کودکان و نوجوانان بسیار مهم است، چون شخصیت آنان طی این دوره شکل می گیرد. بسیاری از کودکان زمانی که در شرایط جدیدی قرار می گیرند، دچار اضطراب می شوند و واکنش های متعددی را از خود بروز می دهند لکنت زبان، آویزان شدن به پدر و مادر، خجالتی شدن، جویدن ناخن، …). وظیفهٔ والدین در این موقعیت این است که با او با صبر و حوصله بر خورد کنند و به او اعتماد به نفس لازم را برای مواجهه با آن شرایط بدهند. تشویق والدین در ارتباط بر قرار کردن فرزندان با محیط خارج از خانه و افراد غیر فامیل بسیار موثر است. بسیاری از والدین از این احساس فرزندشان تا روزی که به مشکل برخورند مثل اولین روز مدرسه) بی اطلاع هستند. یکی از شایع ترین دلایل دل درد و حالت تهوع که در کودکان دبستانی دیده می شود، ترس و اضطراب آن ها از مدرسه است. نگرانی پدر و مادر از ورود تازهٔ کودک به مدرسه، وضعیت درسی او و …) باعث انتقال آن به فرزند می شود و اضطراب او را افزایش می دهد.[1]
علل اضطراب در کودکان
اضطراب می تواند ناشى از یک وضعیت روحی ـ اجتماعى، فیزیکى، زیست شناختى، اختلالات طبى، اثرات جانبى داروها و یا ترکیبى از این موارد باشد. هنر یک پزشک در این است که اضطراب شما را در مجموعه اى از این عوامل تشخیص دهد.
فاکتورهاى روانى ـ اجتماعى
ـ حالات درونى فرد و انگیزه هاى ناخودآگاه
ـ ناتوانى فرد در مقابله با فشارهاى محیطى مانند کار، ازدواج و مبادلات بازرگانى
ـ احساس جدایى یا طرد شدن
ـ احساس فقدان یا از دست دادن حمایتهاى عاطفى مثل مرگ همسر
ـ تغییرات ناگهانى محیطى یا حوادث غیرمنتظره و خطرناک از قبیل:
٭ حوادث طبیعى مثل زلزله
٭ استرس ناشى از یک بیمارى طبى
٭ استرس ناشى از داروها
٭ استرس ناشى از مصرف مواد مخدر مثل کوکایین
ـ یادگیرى در منزل و محیط مثل یادگیرى اضطرابها و ترسهاى والدین
ـ افکار و عقاید غیرمنطقى، غلط و اغراق آمیز در مورد خطرات موجود در موقعیتها مثل اضطراب امتحان که همراه با افکار و عقاید غلوآمیز می باشد.
عوامل جسمانى و زیست شناختى
ـ ژنتیک
اضطراب اغلب از زمان کودکى و طفولیت شروع می شود. بنابراین تشخیص علائم زود هنگام این اختلالات از اهمیت خاص کلینیکى برخوردار است. مطالعات در این زمینه روى دو قلوهایى که پدر و مادر مضطرب داشتند شروع شده و ثابت شده است که اختلالات اضطرابى به شدت در فرزندان دوقلوى والدین مضطرب، حتى آنانکه در محیطهاى مختلف بزرگ شده اند، بیشتر است. در این زمینه ژنهاى مخصوصى که واسطه هاى شیمیایى مجزایى را تولید می کنند شناخته شده است
.ـ فعل و انفعالات شیمیایی مغز
علل طبى و اثرات داروها
نواع و اقسام بیماریهاى طبى می توانند علائمى شبیه علائم اختلالات اضطرابى ایجاد کنند.
ـ اثرات مصرف داروهاى روانگردان و مواد مخدر
ـ پرکارى تیروئید، کم کارى تیروئید و کمبود ویتامین ب١٢
ـ وجود غده اى در غده فوق کلیوى به نام فئوکروموستیوم، هورمون اپینفرین Epinephrin) تولید می کند که می تواند موجب علائم اضطرابى به صورت حمله اى شود.
ـ برخى ضایعه هاى مغزى علائمى ایجاد می کنند که شبیه علائم اختلال وسواس عملى است.
ـ بی نظیمهاى قلبى علائم جسمى اختلال هراس پانیک) را ایجاد می کند.
ـ کمبود قند خون هیپوگلسیمی) می تواند علائمى شبیه علائم اختلال اضطرابى تولید کند.[1]
این اضطرابی که ما در کودکان می بینم ممکن است مقداری ژنتیکی و مقداری هم بخاطر خود بچه باشد ولی بیشتر این اضظراب را والدین دارند و ناخودآگاه آنرا به کودکان خود منتقل می کنند. عوامل متعددی در اضطراب کودکان موثر است . یکی همان بار ژنتیکی است . بچه هایی که دچار اضطراب جدایی می شوند خواهر و برادرهایشان هم این اضطراب را تجربه کرده اند و معمولا والدین این بچه ها افراد مضطربی هستند و شرایط پر اضطراب را تجربه می کنند . قسمتی از عوامل به عوامل بیولوژی برمی گردد .
ما یکسری عواملی در مغز داریم و به آن ناقل های عصبی می گوییم . ناقل های عصبی ثبات روانی ما را تامین می کنند . اگر این ناقل های عصبی دست خوش تغییر بشوند و به عدم تعادل برسند ما اصظراب را تجربه می کنیم . اگر بر انگیختگی سیستم عصبی اتونومیک تغییر بکند آنهم ممکن است که کمک بکند که ما علائم اضطرابی را از خودمان بروز بدهیم . علائم اضطرابی ممکن است که در سنین مختلف متفاوت باشد . در کودکان علاوه بر اینکه ممکن است که چسبندگی به والدین خود داشته باشند و سخت از والدین خودشان جدا بشوند ، بصورت دلواپسی ، دل شوره ، گریه کردن و تعریق دیده می شود .
در بچه هایی که کلاس های بالاتر هستند و حتی در سنین نوجوانی هستند ممکن است که این علامت بصورت علائم جسمانی بروز بکند . مثل دل درد ، سردرد،حالت تهوع و استفراغ . این علائم ممکن است شب قبلی که می خواهد به مدرسه برود یا ساعتی که می خواهد به مدرسه برود شروع بشود . و خیلی از اوقات باعث نگرانی والدین می شود و منجر به این می شود که بچه ها از مدرسه عقب بمانند و منجر به افت تحصیلی هم بشود. اضطراب جدایی مقوله ای است که می تواند بطور طبیعی در سن خاصی بروز بکند
. مثلا در سن سه سالگی تا پنج سالگی همه ی کودکان این اضطرابها را پشت سر گذاشته اند . همه در این سن که پشت آن هدف تکاملی هم وجود دارد ، این اضطراب را تجربه می کنند و بعد هم این به خوبی حل می شود . وقتی ما از یک مرحله وارد یک مرحله ی بعدی می شویم و ممکن است که امنیت ما دچار تغییر بشود این حالت اضطراب پیش می آید . بخصوص در مورد مدرسه اگر بچه ها پیش زمینه هایی که گفتیم داشته باشند در هنگام جدا شدن از مامن ، این اضطراب را تجربه می کنند که این اضطراب می تواند خفیف باشد و بعد از چند لحظه که از والدین جدا شدند از بین می رود ولی اگر این اضطراب شدید باشد ما باید کمک هایی به بچه ها برسانیم . عواملی که مربوط به مدرسه ، معلمین ، هم کلاسی ها و محیط باشد ، باعث می شود که ما این علائم اضطراب را در سنین بالاتر ببینیم . ممکن است که عواملی هم در خود خانواده باشد مثل تعارض و کشمکش بین والدین ، طلاق و فوت یکی از وابستگان کودک که اینها باعث می شود ما اضطراب را در سنین بالاتر ببینیم[2]
دنیای کودک باید سرشار از نشاط و سرزندگی باشد ، ولی متاسفانه بعضی از خانواده ها چنان محیط متشنج و دلهره آوری برای کودکان خود فراهم می کنند که آن ها از همان ابتدای کودکی دچار تشویش و نگرانی می شوند . این گروه از کودکان هنگام روبه رو شدن با مسایل گوناگون دچار افکار منفی و فاجعه آمیزی می شوند که مانع از رفتارهای سالم و عادی آنان می گردد . نگرانی ، عامل بازدارنده ای است که قوه ی خلاقیت را از کودک می گیرد ؛ به طوری که توان شرکت در فعالیت های جدید و مبتکرانه را از دست می دهد و در تعامل با دیگران دچار شکست می شود . از دیدگاه روان شناسان و کارشناسان تربیت ، نگرانی و تشویش در کودکان معلول علل و عوامل گوناگون است که در این نوشتار ، به اجمال ، به برخی از آن ها اشاره می شود .
1- اختلاف والدین
اولین عامل ایجاد کننده ی نگرانی در کودک ، اختلاف و ستیز والدین است . خانواده ، حریم امن و آسایش است ؛ اما در صورتی که بین والدین درگیری وجود داشته باشد ، آرامش و آسایش از فرزندان آن خانواده سلب می شود . تحقیقات نشان داده است کودکانی که در چنین خانواده هایی زندگی می کنند ، دچار نگرانی شدید و مشکلات عاطفی و روانی اند فرقانی رئیسی ، 1382 ، ص 143) . وقتی پدر و مادر با هم توافق ندارند و بحث و مشاجره می کنند ، کودک در معرض عدم توافق و اختلاف های آنان قرار می گیرد و این امر نه تنها برای او ناراحت کننده است ، بلکه الگویی انحرافی برای کودک در جهت حل تعارض به وجود می آید . در خانواده هایی که بین والدین نزاع و کشمکش زیاد وجود دارد ، کودکان معمولا کم حرف ، گوشه گیر و بهانه جو بار می آیند و نگران آن اند که مبادا جنگ و ستیز به جایی برسد که یکی از والدین یا هر دو ، آن ها را ترک گویند و تنها بمانند شفیع آبادی ، 1371 ، ص 30) .
2- فشار برای موفقیت
کودکان ، افراد ناپخته و در حال رشدند . کودکی دوره ای است مشخص با تغییر و نیاز به انطباق ؛ بنابراین زمانی که توقعات از کودک فراوان است ، نگرانی در او ظاهر می شود هور ، 1375 ، ص 10 ). [1]
بعضی از کودکان در محیط خانواده تحت فشار والدین اند و پدر و مادر از آنان انتظارات بیجا دارند ؛ مثلا اصرار دارند که در فلان درس حتما نمره ی بیست یا نوزده بگیرد . در این خواست هم ، هدف آنان پیش از آن که پیشرفت کودک باشد، چشم و هم چشمی و به رخ کشیدن در نزد دیگران است .
اعمال فشار توسط والدین بر روی کودک ، برای دست یابی به نتایج بهتر ، سبب می شود که او به منظور کسب رضایت پدر و مادر ، زندگی و تلاش کند . این کودک فکر می کند زمانی ارزش دارد که موفق باشد . بدون موفقیت احساس می کند کسی نیست و هیچ کس به او احترام نخواهد گذاشت . با این شرایط ، جایی برای فضای خاکستری نیست ؛ هر چه هست ، سیاه است و سفید نقیبی راد ، 1379 ، ص 56) . انتظاراتی که والدین از کودک خود دارند ، غالبا مبتنی بر ایده آل ها و آرزوهای خود آن ها است ، نه واقعیت وجودی کودک ؛ بنابراین اعمال این گونه فشارها و تحمیلات نتیجه ای جز ایجاد نگرانی ، فرسایش روانی کودک و در پایان ، خفه کردن قوه ی خلاقیت او ندارد .
3- خط و نشان کشیدن
گاهی کودک در خانه بدرفتاری و کج خلقی می کند و مادرش را تهدید می کند اگر پدر بیاید ، شکایت او را مطرح خواهد کرد . کودک از آن لحظه تا زمانی که وقت موعود و مورد نظر فرا برسد ، دچار بی قراری است . در خانه ممکن است شب هنگام قبل از ورود پدر به خانه ، بخوابد ، ولی نگرانی او باعث می شود که خوابش عمیق نباشد ، یا از خواب بپرد و بجنبد ؛ در حالی که اگر تنبیه می شد ، خاطرش جمع و خوابش راحت بود و دیگر نگرانی نداشت قائمی ، 1378 ، ص 105) .
4- احساس گناه
احساس گناه در کودک را می توان یکی دیگر از عوامل مهم در ایجاد نگرانی به شمار آورد . کودکی که در داخل خانواده نمی تواند و اجازه ندارد عقاید منفی خود را بیان کند ؛ مثلا احساس تنفر خود را در مورد خاصی نسبت به برادر یا خواهر خردسالش ابراز کند ، دایما با نوعی اضطراب و نگرانی مواجه است ؛ زیرا نگران است مبادا با ابراز عقیده اش مورد تنبیه شدید والدین قرار گیرد . برخی کودکان در این حالت برای فرار از موقعیت ، به تمارض متوسل می شوند و گروهی به رفتارهای دوگانه خود را مجهز می کنند . به والدین توصیه می شود که ابراز عقیده را در محیط خانواده آزاد گذراند و به کودک اجازه دهند که عقایدش را بیان دارد تا از نگرانی و دلهره بیرون بیاید شفیع آبادی ، 1371، ص 29). [2]
5- بیماری های سخت افراد خانواده
بیماری سخت و طولانی افراد خانواده نظیر : پدر ، مادر یا دیگران می تواند از جنبه های مختلف اثرهای نامطلوب بر روی روان کودک به جا بگذارد . به عنوان مثال : هنگامی که پدر دارای بیماری صعب العلاج است ، محیط خانواده دارای جوی نگران کننده خواهد بود و بچه های خانواده ، بالطبع ، دچار همان نگرانی ها و اضطراب ها خواهند شد .
در خانواده هایی که مادربزرگ و پدربزرگ با خانواده زندگی می کنند ، گاهی ممکن است به علت کهولت یا بیماری های دیگر ، وضع خانواده را دچار بحران کنند ؛ زیرا از عواملی که در کودکان و نوجوانان این گونه خانواده ها اثر نامطلوب دارد، همان نگرانی و اضظراب مبتلا شدن به آن بیماری است که نزدیکان دچار آن اند ، بنابراین وجود این احساس ، نگرانی هایی را در رفتار کودک ایجاد خواهد کرد فرقانی رئیسی ، 1382 ، ص 143).
6- ترس از مرگ خود یا اطرافیان
یکی دیگر از مولفه های بروز نگرانی در کودکان ، ترس از مرگ و نابودی خود یا اطرافیان است . کودک بر اثر مشاهده ی مرگ دیگران یا برخی داستان هایی که شنیده است ، دایما نگران آن است که مبادا خودش بمیرد یا این که یکی از نزدیکانش را از دست بدهد . هم اکنون در برخی از نظام های آموزشی ، تحمل مرگ و قبول آن را به عنوان یک بعد از زندگی ، به کودکان آموزش می دهند . نگهداری حیوانات یا پرندگان در خانه توسط کودک ، در آموزش مسئولیت و نیز قبول مرگ ، فعالیت مفیدی به شمار می رود . کودکان معمولا حیوانات خود را خیلی دوست می دارند و قادرند بر اثر مرگ حیوان ، عملا با ابعاد مختلف زندگی آشنا شوند شفیع آبادی ، 1371 ، ص 309) .
7- نبود والدین در منزل
نبود والدین در خانه ، عامل دیگری در ایجاد نگرانی کودک محسوب می شود . به ویژه ، زمانی که کودک از مدرسه مراجعت می کند و می بیند که پدر یا مادر یا هر دو در خانه نیستند ، احساس نگرانی می کند.
8- احساس طردشدگی
احساس طردشدگی از طرف والدین ، یکی دیگر از عوامل مهمی است که در کودک نگرانی ایجاد می کند . در این حالت کودک احساس می کند . پدر و مادرش او را دوست ندارند و کودکی ناخواسته است . این احساس با ناراحتی و غم شدید همراه می باشد ، به طوری که در تمام اعمال و رفتار کودک تاثیر نامطلوب برجای می گذارد .
9- احساس بدگمانی
گاهی نگرانی بدان علت است که بدگمانی بر احساس کودک غلبه کرده است . او بر اساس امکان و قدرتش کاری را انجام داده و خواستار آن است که از او قدردانی شود ، ولی متاسفانه پدر و مادر به علت کار و اشتغال و احیانا بی توجهی و کوچک دانستن تلاش کودک ، قدردانی لازم را از او به عمل نمی آورند یا آن چنان که باید به عمل وی ارج نمی نهند . کودک از این قضیه ناراحت می شود و خجالت می کشد که از حق خود دفاع کند ؛ بنابراین دچار نگرانی شدید می شود قائمی ، 1371 ، ص 145). [3]
10- تضادهای انضباطی
گاهی نگرانی کودک ناشی از تضادهای انضباطی است . در خانه پدر یک گونه دستور می دهد و مادر دستوری دیگر . گاهی این تضاد بین خانه و مدرسه نیز دیده می شود ؛ یعنی کودک یک نوع دستور از والدین می گیرد و از معلم یا مدیر مدرسه نوعی دیگر . بنابراین در این تضاد گرفتار می شود که کدام امر و نهی را بپذیرد و کدام یک را مورد توجه و عمل خود قرار دهد . بخشی از نگرانی های کودکان این گونه به وجود می آید همان منبع ، ص 106).
11- ممانعت کودک از شرکت در بازی ها و فعالیت ها
بازی زبان کودک است و بدین وسیله کودک مسایل و مطالب خود را روشن تر و بهتر بیان می کند. بازی تجربه ای است که کودک را در خود بسیار غرق می کند و برای او حتی بیش تر از کار برای بزرگسال اهمیت دارد . بعضی از والدین به طور ضمنی بیان می دارند که بازی ترجیح چندانی بر بیکاری ندارد پرینگل ، 1380 ، ص 73) . عدم اطلاع و آگاهی بعضی از والدین از آثار مثبت و سازنده ی بازی در پیشگیری و حل مشکلات روحی و روانی کودکان سبب شده است که از بازی آن ها ممانعت کنند . کودک منع از بازی را نوعی تنبیه می انگارد و نگران رفتار والدین و محبت آن ها نسبت به خود می شود .
12- بی توجهی به حس مالکیت کودک
کودک اسباب بازی های خود را دوست دارد و به آسانی حاضر نمی شود آن ها را به کودک دیگری بدهد ؛ زیرا حس مالکیت در او بسیار قوی است . متاسفانه به دلیل عدم شناخت بعضی از والدین از مسئله ی "احساس مالکیت کودکان" و نقش آن در رشد شخصیت آنان ، آسیب های روحی – روانی جبران ناپذیری بر شخصیت کودک وارد می آورند ؛ مثلا با آمدن کودکی به عنوان میهمان به خانه ، والدین سعی دارند به کودک تفهیم کنند که اسباب بازی های خود را به کودک میهمان بدهد . به او تلقین می کنند که کودک میهمان دوست اوست و باید با اسباب بازی های وی شریک گردد . در صورتی که کودک در مقابل نظر والدین مخالفت کند ، آنان ابتدا با تشویق ، سپس با تهدید یا تنبیه کودک را وادار می سازند که بر خلاف میل باطنی اش اسباب بازی هایش را به کودک میهمان بدهد ، در حالی که در همین زمان حس مالکیت در کودک گل کرده و با ندادن اسباب بازی به کودک دیگر می خواهد اعلام کند که آن ها در مالکیت اوست و اگر به ناچار آن ها را به کودک میهمان بدهد به خاطر این است که از توجه و محبت پدر و مادر محروم نشود .
اگر والدین کودک را مجبور کنند تا اسباب بازی های خود را به کودک دیگری بدهد یا اسباب بازی او را به زور از دستش بگیرند و به کودک میهمان بدهند ، کودک احساس عدم امنیت می کند و همواره این دلواپسی و نگرانی را خواهد داشت که مبادا کسی اسباب بازی هاش را بگیرد و در نتیجه با نزدیک شدن هر کودک به حریم بازی خود ، دچار ترس و اضطراب می شود مطهری ، 1382 ، ص 104).
13- خود بیمار انگاری
آخرین مولفه ای که در این نوشتار به آن اشاره می شود و در بروز نگرانی کودکان نقش بسزایی دارد ، پدیده ی "خود بیمار انگاری" است ؛ یعنی کودک بدون آن که مشکل خاص جسمانی داشته باشد ، نسبت به سلامت خود نگران است و دلهره دارد .
کودکانی که دارای این مشکل اند ، معمولا توجه زیادی به عمل اعضای بدن و دردهای کوچک خود دارند و به شدت از دردهای کوچک نگران شده ، دوست دارند که به پزشک مراجعه نمایند ؛ اما در اکثر موارد ، تنها دارای احساس درد می باشند و به طور واقعی دچار مشکل جسمانی نیستند . هنگامی که پزشکان به آن ها جواب می دهند که هیچ گونه اشکال جسمانی ندارند ، فکر میکنند دردی دارند که قابل تشخیص برای آن ها نیست فرقانی رئیسی ، 1382 ص 79). [1]
14- نحوه رویارویی با رنج ناشی از تغییرات جسمانی
تغییرات ناشی از دوران بلوغ را نوجوان به تدریج می پذیرد. علت اصلی نگرانی در مورد نکات دیگری همچون زودرسی و دیررسی بلوغ و احساس خجالت در مواجهه با تغییرات جسمانی، عدم آگاهی، آگاهی ناقص یا محدود و یا اطلاعات نادرست نوجوان در زمینه های مختلف بلوغ و تغییرات جسمانی ناشی از آن است، که بهترین راه پیشگیری نیز فراهم آوردن آگاهی و بینش دقیق، صحیح و به موقع است. والدین باید قبل از پیدایش علایم ثانویه بلوغ فرد را بطور مناسب و با مراعات شئون اخلاقی، در جریان مسائلی از جمله سن بلوغ، عوامل موثر در پیدایش بلوغ و تغییرات جسمانی و آثار روانی آن بگذارند.
والدین و مربیان با فراهم آوردن جوی آزاد و سالم باید این امکان را به نوجوان بدهد که سوالات، افکار، احساسات و احیاناً نگرانیهای خود را صادقانه مطرح و جوابهای مناسب دریافت کند و نباید بگذارند تا نوجوانان برای یافتن پاسخ سوالات خود کسانی که صلاحیت ندارند از جمله همسالان مراجعه و دچار انحراف و اضطراب شود. در مواردی که نوجوان نمی تواند مسائل را حضوری با والدین مطرح کند، باید مربیان و اولیای مطلع و متعهد مدرسه در حد مجاز نوجوان را راهنمایی کنند و با ارائه کتابهای مناسب و بحثهای مفید، زمینه بدست آوردن اطلاعات سالم را فراهم آورند.
15-رویارویی با اضطراب ناشی از دوگانگی و ترس از مستقل شدن
یکی از عمومی ترین نیازهای نوجوان کسب استقلال از افراد خانواده و دیگران است. مطالعات نشان داده که اضطراب در کسانی بیشتر دیده می شود که دچار ناامنی شدید، عدم اعتماد به نفس، وابستگی ناسالم به والدین بخصوص مادر هستند. کسب استقلال در بسیاری از نوجوانان اضطراب ایجاد می کند. از جمله حالاتی که در زمینه مستقل شدن دیده می شود، تضاد و دوگانگی است، یعنی نوجوان در حالیکه می خواهد و می داند که باید مستقل شود از استقلال نیز می ترسد. برای جلوگیری از این دوگانگی والدین باید وضعیتی فراهم آورند تا نوجوان با بدست آوردن اعتماد بنفس، امنیت روانی و جرات تجربه کردن، بتدریج درصدد کسب استقلال برآیند.
یکی از دلایل اساسی در اضطراب ناشی از مستقل شدن، عدم آگاهی از وضعیتی است که نوجوان بعد از مستقل شدن پیدا خواهد کرد. به نوجوان باید مسئولیت و فرصت داد که در بسیاری از امور مربوط به خود اظهار عقیده کنند و تصمیم بگیرد، ولو اینکه اشتباه کند و نباید نوجوانان را به خاطر اشتباهاتشان مورد تنبیه یا تحقیر قرار داد بلکه باید به آنها این فلسفه را آموخت که زندگی سراسر تلاش و مبارزه است و آنها می توانند از خطاهای خود درسهای مفید بیاموزند. در نیاز نوجوانان به کسب استقلال تفاوتهای فردی وجود دارد به همین دلیل نباید آنها را مقایسه ملامت آمیز کرد زیرا گاهی باعث دلسردی، احساس نا امنی و اضطراب می شود. [4]
در بعضی از مواقع مراقبت و محافظت زیاد ازکودکان موجب اضطراب آنها می شود.
کودکانی که از لحاظ رفتاری منع می شوند ، در موقعیت هایی که برای دیگران تهدیدکننده نیست دچار استرس می شوند. اما محافظت آنها از موقعیت های استرس زا راه حل مناسبی نیست.
این گونه پدر و مادرها برای رفتار خود دو نوع توجیه دارند: یکی این که می گویند کودکشان حساس و آسیب پذیر است و بنابراین باید او را از استرس حفظ کنند. چنین والدینی اگر کودک خود را در حالی بیابند که با سطل آشغال آشپزخانه بازی می کند ، با یک تاکید قاطع به صورت "این کار را نکن" با او برخورد نمی کنند ، بلکه حواس کودک را پرت می کنند. در نتیجه طفل فرصت پیدا نمی کند پاسخ ترس را فرونشاند.
فلسفه دیگر که آمرانه تر است ، داشتن نظم و ترتیب را به عنوان آموزش مدنظر می گیرد و نیازمند آن است که کودک خود را با جهان اطراف سازگار نماید. این والدین در گفتن "نه، آشغال نه" ، کمتر تردید دارند و دست کودک را از سطل آشغال می کشند ، پیش از آن که حواس او را با چیز دیگری پرت کنند. این یک تفاوت ریز و دقیق اما مهم است.
آموزش کودکان برای مقابله با تجربه استرس حائز اهمیت است. والدینی که به فرزندان خود اجازه می دهند با مشکلات روزمره زندگی مواجه شوند ، به آنها کمک می کنند انعطاف پذیری بیشتری پیدا کنند و راهکارهای بهتری را برای کنار آمدن با دشواری ها بیابند. والدینی که بیش از اندازه از فرزندان خود حفاظت می کنند ، گرایش به اختلال اضطراب را در آنان عملی می سازند.
تحقیقات نشان می دهند الگوهای خلقی نوزادان به وسیله سنجش ضربان قلب در رحم قابل تشخیص است. واکنش های اولیه نوزاد ، سطوح تهییج پذیری ارثی سلول های عصبی در آمیگدالا را منعکس می سازد.
کودکانی که عملکرد آنها متوقف می شود میزان بیشتری اختلال نقص توجه را نسبت به سایر کودکان نشان می دهند. و بالاخره این که والدینی که کودکان خود را منع رفتاری می کنند ، به میزان قابل ملاحظه ای دچار اختلال اضطراب و پانیک ، ترس اجتماعی و اختلال است اضطراب عمومی دوران کودکی و بزرگسالی بوده اند[1]
واکنشهای کودکان
واکنشهای کودکان در مقابل اضطراب به عوامل متعددی بستگی دارد: توانایی غلبه کودک بر اضطراب، شدت عامل اضطراب، میزان حمایت از طرف خانواده، دوستان و جامعه.
مدت زمان اضطراب و میزان آن هم در چگونگی واکنش کودکان نقش مهمی دارد. وقتی کودکان دچار اضطراب میشوند در رفتار آنان تغییراتی ایجاد میشود. آنان غالبا در رفتارهای خود پسروی دارند و کارهایی را که انتظارش نمیرود، انجام میدهند. کودکان در سنین قبل از دبستان فاقد کنترل ارادی، حس شناخت زمان و استقلال در رفتار هستند. آنان در این شرایط اضطراب زا ممکن است رختخواب خود را خیس کنند در عادات خوردن تغییراتی ایجاد کنند و مشکلاتی در مورد خوابیدن و صحبت کردن پیدا کنند و نتوانند احساس خود را بیان کنند. هر کدام از این گروه کودکان تحت فشارهای مختلف واکنشهای متفاوت دارند.
تند مزاجی، بیحوصلگی، نگرانی، گریههای غیر قابل کنترل، همچنین لرزیدن درهنگام ترس نیز میتواند در این مواقع ایجاد شود.
ممکن است کودکانی که بزرگتر هستند، رفتار کودکان کوچکتر را دوباره انجام دهند، احساس خشم کنند و نتوانند احساسات خود را بشناسند یا درک کنند.
آنها از این که تنها یا دور از والدینشان باشند میترسند. گاه گوشهگیری میکنند و گاه با گاز گرفتن کودکان دیگر آنها را میآزارند یا به صدای بلند و ناگهانی حساسیت نشان میدهند عصبانی، مهاجم یا حادثه جو میشوند. کابوسهای شبانه نیز از این دسته واکنشهاست.
همان طور که واکنشهای کودکان در مقابل عوامل اضطرابزا با هم متفاوت است، روشهای غلبه نیز در آنان متفاوت خواهد بود. آنها میتوانند به وسیله اشک ریختن، کج خلقی یا کنارهگیری و پرهیز از موقعیتهای ناخوشایند بر اضطراب غلبه کنند یا رفتارشان تحکمآمیز باشد.
همچنین ممکن است راهحلهای مصالحهآمیز پیدا کنند یا آسایش را جستوجو کنند. کودکان توانایی کافی برای فکر کردن درباره نتایج حاصل از نوع واکنش را ندارند. کودکانی که در یک محیط حمایتی زندگی میکنند، روشهای غلبه را میآموزند. آنها شانس بیشتری را برای بهبودی پیدا میکنند و در نتیجه اضطراب و بحران را راحتتر پشت سر میگذارند؛ اما آن دسته از کودکانی که در یک محیط حمایتکننده نیستند روشهای مفید و موثر غلبه بر اضطراب را نمی دانند[1]
تشخیص اضطراب کودک و علائم آن
اضطراب سبب ناراحتی کودک شده و او را مجبور می کند، رفتار خاصی ایجاد نمایدو در ابتدای بحث باید متذکر شویم که اضطراب به میزان کم غالبا" اثرات سازندگی دارد و بعنوان محرکی برای خلاقیت ، حل مسائل و فعالیت موثر می باشد ولی اگر اضطراب شدت یابد سبب از کار افتادگی فرد شده ، او را بیقرار و ناراحت می کند. دوره دوم کودکی 6 – 3 سال) مرحله مهمی است که ضمن آن اضطراب بوجود می آید و در این دوره کودک باید با بسیاری از عوامل و محرکهایی که ایجاد اضطراب می کند مقابله نماید، در نتیجه فرصتهای بسیاری برای کسب اضطراب خواهد داشت.کودک در مورد نشان دادن آزادانه احساسات پرخاشگرانه ، جنسی و اتکایی خود دستخوش اضطراب می گردد و اضطراب کودک خصوصا" هنگامیکه کودک دیگری متولد می شود، شدت می یابد، زیرا او احساس طرد- شدگی نموده و تصور می کند محوریت خود را از دست داده است و دیگر او را دوست نداشته یا کنار گذاشته شده است . در ظاهر هم گاهی نحوه برخورد والدین و فامیل این گمان را تشدیدمی نماید. منشاء اضطراب از روابط اولیه کودک و والدین است. تنبیه شدید و محدویت، فشار والدین به کودک برای ظاهر ساختن رفتار های دشوار، بدگویی و ارزشیابی منفی از رفتار و کوششهای کودک ، تضاد در رفتار با او وکیفیاتی مشابه آنچه ذکر گردید،ازجمله عوامل ایجاد کننده اضطراب در کودکان محسوب می گردد.
اثرات اضطراب در رفتار اجتماعی و فعالیت ذهنی کودک ظاهر می شود، تحقیقات بعمل آمده نشان می دهد، پسران مضطرب نا کفایتی و احساس نا ایمنی خود را در فعالیتهای اجتماعی و بازی نشان داده و تمایل به بازیهای ابتدایی و کودکانه تر دارند. اضطراب هنگامی در یادگیری تسهیل بوحود می آورد که مورد یادگیری ساده بوده و پاسخ دقیقی مد نظر باشد. ولی اگر موضوع پیجیده و مشکل باشد اضطراب در یادگیری مطالب اخلال خواهد نمود، کودکان بسیار مضطرب در یادگیری – های کلامی ، پاسخهای نامربوط و نا مفهوم می دهند وهر قدر مطلب یادگیری دشوارتر باشد این نوع پاسخها نیز شدت زیادتری خواهد یافت و در هر حال اضطراب در یادگیری و فعالیت کودکان اختلال ایحاد می کند. گاه صدای کودک و تکلم او را نیز تحت تاثیر قرار می دهد. بدیهی است اضطراب در کلاسهای بالاتر برای دانش آموزان مزاحمت بیشتری خواهد داشت.همچنین از تحقیقات انجام شده می توان نتیجه گرفت که اضطراب با ازدیاد سن کودک باعث می شود در فعالیتهای ذهنی و تحصیلی نا ملایماتی را تجربه کند بعبارتی با افزایش سن بین اضطراب و فعالیت های کودک همبستگی منفی وجود دارد.
علایم اضطراب در کودکان اغلب متفاوت است از آنچه در بزرگسالان دیده میشود. علاوه بر این کودکان با سنین و طبیعتهای متفاوت علایم متفاوتی را نشان دهند. در این جا علایم و نشاته هایی از اضطراب کودکان را میآوریم:
خیس کردن رختخواب البته بالاتر از سن 5 سالگی)
کابوس و حشت شبانه
اجتناب از فعالیتهای خاص مانند وقایع مدرسه یا اجتماعی)
بسیار چسبنده بودن و به آسانی گریه کردن
احساسات مکرر ترس و هراس که فعالیت را متوقف میکند
نگرانی ثابت در مورد حوادث آینده
دوست شدن به سختی و به شدت خجالتی بودن
عزت نفس پایین و کمبود اعتماد به نفس
ترس از شتباه کردن
رفتارهای تکرار شونده مانند چک کردن زیر تخت و یا کمد قبل از خوابیدن)
مقاومت شدید در مقابل هر نوع تغییری
علایم تکرار شونده فیزیکی مانند درد شکم یا سر، بدون دلیل پزشکی[1]
ترس و تشویش، شیوع اضطراب در کودکان را پایه ریزی می کند و در صورتی که این ترس ها، بیمار گونه نباشد، به صورت طبیعی خود را نشان می دهد. خجالتی و گوشه گیر بودن، جزو شایع ترین اضطراب های اجتماعی کودکان است که کودکان، ترس و اضطراب را از راه شرطی شدن فرا می گیرند.
نقش خانواده به عنوان عاملی در ایجاد اختلال اضطراب کودکان، همیشه مورد توجه قرار گرفته است. انتقال اضطراب از پدر و مادر به کودک، بر اثر مشاهده و الگوسازی رفتارها صورت می گیرد.
بروز ترس ها در کودکان، قابل پیش بینی نیست و در تمام سنین، یکسان نمی باشد
کودکان می توانند برای مقابله با اضطراب و ناکامی، از روش های دفاعی مانند کناره گیری، انکار کردن، سرکوبی و فرافکنی استفاده کنند. کودک یاد گرفته همیشه از موقعیت ها و شرایط ناراحت کننده و محرک های آزار دهنده، کناره گیری کند تا در آرامش باشد.
مکیدن انگشتان و شب ادرای، از علائم اضطراب است که حتی در سنین نوجوانی هم اتفاق می افتد. در واقع وقتی کودک نتواند راه هایی را برای مقابله با اضطراب بجوید، مجبور می شود به زمان خردسالی برگردد.
در مرحله انکار، منکر واقعیت است و آن چه اتفاق افتاده را به نوعی سرپوش می گذارد.
در مرحله انکار، منکر واقعیت است و آن چه اتفاق افتاده را به نوعی سرپوش می گذارد.
در مرحله سرکوبی، تلاش او در جهت فراموشی حالت های اضطراب به کار می رود تا به تدریج آن را از ذهن خود آگاهش دور سازد اما در مرحله فرافکنی، هر حادثه و اتفاقی که در زندگی اش رخ می دهد را به دیگران نسبت می دهد. در نتیجه کودکانی که تمایل شدید به استفاده از مکانیسم های دفاعی در برابر اضطراب دارند، نمی توانند از روابط سالم عاطفی و ذهنی برخوردار باشند. امروزه اضطراب های اجتماعی کودکان، بیش تر به چشم می آید و عامل فرار کودک از اجتماع، مردم، دوستان، مجالس و میهمانی هایی است که در واقع با اضطراب های اجتماعی، بدنی، فکری و رفتاری روبه روست.
نشانه های اضطراب کودک در بعد جسمی فیزیولوژیک) هم چون بزرگسالان، با تنفس تند، لرزش دست و پا، گرم شدن و سرخی صورت، گرفتگی صدا و تپش قلب، همراه است که با آرام ساختن، قابل اصلاح می باشد و در بعد فکری تلاش کودک بر این است که دیگران از او راضی باشند، تاییدش کنند، طردش نکنند و مهم باشد و اگر غیر از این شود، برایش ناخوشایند است.
در بعد رفتاری، کودک یاد می گیرد خانه برایش مکانی امن است، نیاز به دوست ندارد، از جمع، گریزان و در کوچه و خیابان همیشه سرش پایین است و ترس از نگاه دیگران دارد. به خوبی نمی تواند سوال کند و جواب دهد و احساس ناامنی می نماید.
کودکانی که تمایل شدید به استفاده از مکانیسم های دفاعی در برابر اضطراب دارند، نمی توانند از روابط سالم عاطفی و ذهنی برخوردار باشند
به طور کلی آموزش کودکان برای مقابله با اضطراب حائز اهمیت است. والدینی که به فرزندان خود اجازه می دهند با مشکلات روزمره زندگی مواجه شوند ، به آنها کمک می کنند انعطاف پذیری بیشتری پیدا کنند و راهکارهای بهتری را برای کنار آمدن با دشواری ها بیابند. والدینی که بیش از اندازه از فرزندان خود حفاظت می کنند ، گرایش به اختلال اضطراب را در آنان عملی می سازند که در اینجا بعضی از علائم اضطراب را معرفی می کنیم[1]
●مکیدن انگشت
یکی از ابتدایی ترین اعمال که کودک معمولاً انجام می دهد مکیدن انگشت است و حتی گزارش هایی نیز وجود دارند که کودک با مکیدن انگشت به دنیا می آید. این عمل در موقع درآوردن دندان ها بیشتر می شود. بعضی از محققان علت مکیدن انگشت را به ناکافی بودن عمل مکیدن یا مدت شیر خوردن نسبت می دهند.
بعضی نیز مکیدن انگشت را ناشی از محروم ماندن از مکیدن پستان یا پستانک می دانند و حتی عقیده دارند در کودکانی که با قاشق شیر می خورند، مکیدن انگشت زیادتر دیده می شود در حالی که مطالعات بعدی خلاف این ادعا را ثابت کرده اند. علت مکیدن انگشت نوزاد هنوز کاملاً مشخص نیست. از نظر عمومی دلواپسی مادران از اینکه ممکن است دندان های کودک کج و نامتقارن شود یا استخوان کام یا سقف و فک او وضع طبیعی نداشته باشد از قدیم الایام وجود داشته با این وجود مطالعات نشان داده است که مکیدن انگشت تا ۶ سالگی بی نظمی شدیدی در رویش دندان ها یا استخوان کام و فک ایجاد نمی کند. موضوع عفونت دهان و دندان به علت آلوده بودن دست های کودک یکی دیگر از مسایلی است که اغلب باعث نگرانی مادران می شود. آنچه مسلم است عفونت دهان و دندان در این افراد به مراتب بیشتر است ولی درباره اختلالات گوارشی و بیماری های دیگر هنوز اختلاف نظر وجود دارد.
به علاوه این نظر که عمل مکیدن انگشت در سنین بالاتر باعث اختلالات شخصیتی می شود دیگر قابل قبول نیست. درمان این کودکان در ۲ تا ۳ سال اول لازم نیست. در ابتدا بهتر است اضطراب و وسواس والدین را معالجه کرد. بعد از سه سالگی نیز در مرحله دوم توجه کودک را باید از ناحیه دهان منحرف کرد مثلاً او را به دنبال چیز دیگری فرستاد. مکیدن انگشت عملی است که در صورت داشتن فرصت کافی کودک به آن مبادرت می ورزد برای همین نباید به کودک فرصتی داده شود تا این عمل را تکرار کند. پاشیدن فلفل و رنگین کردن انگشت کودکان دردی را دوا نمی کند.
●جویدن ناخن
شاید یکی از فراوان ترین واکنش های عصبی در کودکان و بزرگسالان جویدن ناخن باشد. این واکنش از ۵ سالگی شروع می شود و در ۱۰ تا ۱۵ سالگی به شدت خود می رسد. ولی اکثر مبتلایان در سنین ۹ تا ۱۱ سالگی هستند.
این اختلال در دخترها شایع تر از پسر ها دیده می شود و در یک خانواده حتی ممکن است همه افراد به آن مبتلا باشند. این اختلال نشانه دلواپسی و اضطراب است. عصبانیت بیش از حد، دلواپسی و تضادهای فکری و مخصوصاً قرار گرفتن کودک در موقعیت های حساس، ترس آور و بلاتکلیفی و همچنین عادت ازدلایلی است که برای جویدن ناخن توسط روان شناسان ذکر شده است.بارها دیده شده است که با رفع اضطراب و ناراحتی جویدن ناخن به کلی از بین رفته و مجدداً با پیدایش ناراحتی برگشت کرده است. برای درمان این افراد به جای توجه به جویدن ناخن باید به فرد مبتلا توجه کرد. به عبارت روشن تر درمان اساسی با شناخت علت بیماری و رفع اضطراب، هیجان و ناراحتی بیماری عملی خواهد بود که معمولاً از طریق دارو و روان درمانی اجرا می شود.
●اختلالات گوارشی
بی اشتهایی، نخوردن غذا و بهانه جویی در موقع غذا خوردن ممکن است ناشی از ابتلای کودک به افسردگی یا اضطراب باشد. افسردگی مادر نیز ممکن است روی کودک تاثیر بگذارد و باعث اختلال گوارشی در او شود.در سال های اخیر که توجه بی دلیل و مبالغه آمیزی نسبت به تغذیه کودکان در ایران باب شده است تعداد کودکانی که غذا نمی خورند بیشتر شده در حالی که سطح تغذیه نسبت به گذشته بهتر است. در اختلالات گوارشی، مادر به علت غذا نخوردن کودک مضطرب می شود و اضطراب مادر غذا نخوردن کودک را تشدید می کند. برای همین جلب اطمینان مادر و ایجاد این امکان که کودک بنابه میل خود غذا بخورد این وضع را اصلاح می کند.
در میان اختلالات گوارشی، بی اشتهایی و پرخوری عصبی در میان کودکان شیوع بیشتری دارند.
●بی اشتهایی عصبی
به این اختلال بی اشتهایی روانی نیز گفته می شود؛ نوع مخصوصی از بی اشتهایی که اغلب در سنین نوجوانی دیده می شود ولی در کودکان نیز به وفور وجود دارد. این افراد معمولاً بدون علت مشخصی از خوردن غذا امتناع می کنند ولی فعالیت عادی دارند و بیمار به نظر نمی رسند. بعضی اوقات کودک به محض صرف اندکی غذا دچار استفراغ می شود و موقعی که بیماری شدید نیست به خوردن کمی نان و آب و مواد غذایی ساده اکتفا می کند. وزن بدن به شدت کاهش پیدا می کند و لاغری و رنگ پریدگی در عرض چند روز مشخص می شود. کمبودهای عاطفی، دوری از مادر، حساسیت کودک و احتیاج او به محبت و بالاخره وسواس و اضطراب مادران نسبت به اجرای صحیح قوانین بهداشت و تغذیه کودک از علل اصلی و مهم این اختلال به شمار می روند. در دوره نوجوانی و دوران بلوغ بی اشتهایی عصبی به مراتب بیشتر دیده می شود و بیشتر مخصوص دختران است. دختران بیشتر به بهانه جلوگیری از چاقی از خوردن غذاهای کالری دار امتناع کرده و لاغری شدید و سریع، کاهش وزن پیش رونده، تاخیر پیشرفت علایم دوران بلوغ، رنگ پریدگی، کم خونی، سقوط فشار خون و… دیده می شود. در موارد شدید اگر درمانی صورت نگیرد به علت کم شدن پتاسیم خون و تغییرات در نوار قلبی، لاغری عضلات قلب، کم شدن جریان خون قلب حتی ممکن است به مرگ منجر شود. ولی خوشبختانه با روش های جدید درمانی و داروهای آرام بخش، ضد افسردگی ها و آنتی هیستامین ها با اثر ضد سروتونینی قوی، این بیماران قابل علاج هستند. پس از درمان دوره بحرانی بیماری باید عللی که منجر به بروز بیماری شده اند برطرف کرد و با روان درمانی و خانواده درمانی تصورات نادرست درباره چاق بودن و ترس از افزایش وزن را از بین برد. [۱]
1- روان شناسی مرضی کودک, تالیف فرح لطفی کاشانی و شهرام وزیری, نشر ارسباران 1384
ارتباط اضطراب با بیماریهای دیگر
اضطراب و کاهش قند خون
کاهش قند خون در هر شرایطى با علائم اضطراب هماهنگى کامل دارد. یعنى در هر اضطراب قند خون کاهش پیدا می کند و این مطلبى است که تحقیقات جدید را به سوى خود منعطف کرده است.
این واقعیت ما را به این مهم راهنمایى مى کند که شاید با کنترل قند خون بتوان علائم اضطراب را در افراد کاهش داد[۱].
ترس در کودکان
تردیدی نیست که تمام افراد بشر زمانی احساس ترس و اضطراب می کنند، ترس و اضطراب پایه های جسمانی و روانی داشته و همراه با عواطف و هیجانهای نامطبوع و ناخوشایند هستند. این هر دو احساس، یکنوع حالت انتظار را در بر داشته و احتمالا" از مخاطرات و مشکلات آگاهی می دهند. ترس چیست؟ ترس واکنشی است که کم یا بیش شناخته شده بوده و پاسخی به محرکهای تهدید آمیز می باشد. اضطراب چیست؟ اضطراب واکنشی است که علل خاصی ندارد و یک حالت عمومی کلی بوده و نسبت به هدف مخصوص یا مشخصی معطوف نمی باشد. گاهی اوقات نمی توان دقیقا" میان ترس و اضطراب تفاوت گذارد و این کیفیت مخصوصا" در مورد اطفال خردسال مصداق دارد زیرا کودک نمی تواند میان خطرات درونی و برونی واقعی و تخیلی تفاوت قایل شود.
ذهن و روان ما انسانها همواره گوش به زنگ علائم خطراتی است که پیرامون ما وجود دارند و از وقوع رخدادهای ناخوشایند یا آسیب زننده به ما آگاهی می دهند . فکر تمام انسانها ی طبیعی مجهز به یک مکانیسم " دور اندیشی " و " پرهیز کردن " است که تا جای ممکن ما را از گزند عوامل گوناگون در امان می دارد و در روند یک حادثه ناخوشایند، نخستین رویداد عبارت است از احساس خطر که موجب تپش قلب ، افزایش فشار خون، انقباض عروق پوستی به صورت رنگ پریدگی صورت،تند تر شدن سرعت تنفس و انقباض عضلات اندام ها می شود که مجموعا" بدن را برای مرحله دوم یعنی " گریز یا ستیز " آماده می سازد. بنابراین در می یابیم که مکانیسم های احساس خطر که نوعی " هراس " را در آدمی بر می انگیزند، برای بقا و دوام هستی وی ضروری هستند.
ولی چرا اضطراب مختص نوع بشر است ؟ اضطراب یعنی ترس از یک عامل ناشناخته نامعلوم که موجب پریشانی فکر و گاه بروز علایم احساس خطر از جمله تپش قلب و رنگ پریدگی نیز می شود. بنابر این در فرآیند اضطراب برخلاف ترس طبیعی و واقعی یک عامل حقیقی ترس آور یا خطرناک یا آسیب زننده وجود ندارد بلکه فقط بطور خودکار، ذهن ما در اثر تنش های روانی و استرس های عصبی و حوادث ناخوشایند و ناگواری که در زندگی مکررا" برایمان رخ می دهد از روال عادی خارج می شود و حساسیت بیش از حد به رخدادهای آتی و احتمالی پیدا نماید، دچار اضطراب می شویم و کم کم به حالتی می رسیم که فکرمان فقط بر اتفاقات ناگوار یا بیماریهای لاعلاج و کشنده گواهی می دهد و آرامش و امنیت در این میان گم و فراموش می شود. هر چه بیشتر نگران شویم بیشتر احساس های خطر و هراس به سراغمان می آید و در نتیجه بیشتر در جهت افکار مضطربانه می اندیشیم.
چگونگــــی بوجود آمدن تــــرس در کــــودکان
کودکان ترس و اضطراب را از طریق یادگیری خصوصا شرطی شدن ) فرا می گیرند، گرچه بسیاری از روان شناسان معتقدند زمینه ترس از هنگام تولد در نوزاد وجود دارد.در مورد ترس از طریق شرطی شدن مثالی در باره طفلی به نام آلبرت بیان می نماییم . در آزمایشگاه به آلبرت خرگوش سفیدی را نشان دادند ، کودک هبچگونه احساس ترسی از خودنشان نداد ولی به محض آنکه دست خود را برای لمس کردن حیوان، دراز نمود آزمایش کننده دو قطعه آهن را محکم پشت سر او بهم کوبیدند،با شنیدن این صدای بلند آلبرت تکانی به خود داد و بطرف جلو خم شد. در دفعات بعد، پس از چند بار تکرار عمل فوق، کودک حالت ترس نسبت به خرگوش سفید نشان داد و علاوه بر آن به تدریج از اشیاء مشابه سفید رنگ مانند پوست سفید و موش و سگ سفید ) نیز می ترسید.
تـــــرس های مفید و تــــرس های مخــــرب
ترس در بعضی موارد برای حفظ و بقاء کودک مفید است فرضا ترس از سرعت که با سرعت حرکت می کند) گاه ترس می تواند به کودک کمک کند، پاسخهای جدیدی بیاموزد.ترس از اتومبیلهای سریع طریقه عبور از خیابان را به کودک یاد می دهد، ولی واکنشهای ترسناک شدید مانند گریستن ، فرار کردن ، فرار کردن ، لرزیدن، به بزگسال چسبیدن و نظایر آنها با رفتار سازنده مغایرت دارند.برای ثبات هیجانی باید بسیاری از این پاسخ ها را با واکنشهای سازنده دیگر جایگزین نمود.نتایج یکی از تحقیقات نشان می دهد ، ترس از اشیاء واقعی یا محرکهای غیر عادی مانند حرکتهای ناگهانی،اشیاء غیر عادی، افراد بیگانه ) بتدریج باازدیاد سن کودک کاهش یافت در مقابل ترس از محرکهای تخیلی ترس تاریکی ، کابوس و…) بیشتر شدو ظاهرا" رشد مفاهیم ذهنی کودک و درک بیشتر او ازجهان همراه با کاربرد زیادتر علائم، واکنشهای هیجانی او را تحت تاثیر قرار می دهد. ترس اطفال قابل پیش بینی نمی باشد و در تمام سنین کودکی تفاوت های فردی چشمگیری در مورد ترس وجود دارد. یک محرک می تواند بر طفلی بسیار ترس آور بوده ولی برای دیگری بی تفاوتی باشد .جالب اینکه کودکی ممکن است در یک موقعیت خاص دچار وحشت شود در حالیکه در وضع دیگری همین محرک برایش بی تاثیر باشد.
روشهای ازمیان بـــردن تـــرس
از اطفال نمی توان انتظار داشت که ترس آنها خود بخود رفع شود. باید محرکهای جدیدی جانشین محرکهای ترسناک شوند تا ترس کودک از میان برود.خوشبختانه بابهره گیری از اصول یادگیری مخصوصا" اصل خاموشی می توان در از میان بردن ترس کودکان اقدام نمود. در این مورد مثالی ذکر می گردد.فرض کنیم کودکی از گربه بترسد. اگر ضمن نشان دادن گربه ای به طفل محرک نامطبوع و ترسناک ) به او مقداری شیرینی محرک مطبوع ) نیز بدهیم و چند بار این کیفیت راتکرار نمائیم کودک پاسخ مثبت تری به شیئ که قبلا" برایش ترسناک بوده است، خواهد داد . در اینصورت پاسخهای ترسناک نیز بتدریج از میان می رود و پاسخ ترسناک کم کم ناپدید خواهد شد. زیرا ارتباط محرک گربه ) و پاسخ ترس از گربه ) ضعیف شده و از بین می رود. در بررسی دیگری ترس کودکان از تاریکی بصورتی که شرح می دهیم از میان رفت. به چند کودک که از تاریکی می ترسیدند گفته شد چنانچه در اطاق تاریکی جستجو کنند وسیله جالبی اسباب بازی، عروسک و…)خواهند یافت. با این روش ارتباط میان محرک ترس آور تاریکی ) و پاسخهای اضطراب آور و ترسناک ضعیف شده ، در نتیجه پاسخهای دوری کننده نیز بتدریج از بین رفتند. باید توجه داشت که هر قدر کودک بزرگتر شده و کاربرد لغاتش بیشتر شود می توان از توضیحات کلامی نیز برای تقویت روش رفع ترس استفاده نمود. مادران می توانند با استفاده از روش توضیحات کلامی ، بعلاوه تشویق فرزند برای مقابله با محرکهای ترس آور، وحشت او را از میان ببرند. در مورد کودکان توضیح کلامی تاثیر چندانی ندارد، زیرا کودک نمی تواند کلمات و لغات را با محرکهای ایجاد کننده ترس ارتباط دهد. [۱]
همه ی معلمان، دانش آموزانی دارند که مضطرب و گوشه گیر بوده و یا در کلاس مشکلاتی ایجاد می کند. این هیجانات و رفتارها، تا حدودی در زندگی روزمره قابل انتظار است. اگر چه ، برای تعدادی از کودکان مشکلات به اندازه ای شدید است که به کارکرد روزانه آسیب می زند. اختلال هیجانی در طبقه بندی رسمی به معنای ناتوانی های رفتاری پا برجا و مداوم که فرایند یادگیری دانش آموز و یادگیران را مختل می کند و این ناتوانی برای پیشرفت تحصیلی یا روابط درون فردی مناسب، قابل اسناد به آسیب های عقلی، نقایص حسی و یا جسمانی نیست می باشد. معلمان و والدین از این که کودک را به علت مشکلات رفتاری، اجتماعی و هیجانی به مراکز تخصصی ارجاع دهند اکراه دارند. زیرا از پیامدهای برچسب زدن به کودک، به عنوان اختلال رفتار، می ترسند [۱]
یک روش تامل در باره ی اختلال های رفتاری، هیجانی و اجتماعی در نظر گرفتن نحوه ی ظهور حالت های درونی کودک است. طبقه "رفتارهای درونگرایانه1" شامل کناره گیری اجتماعی، افسردگی، اضطراب همه منعکس کننده ی آشوب هایی است که درونی شده است. در مقابل، رفتارهای برونی شده از قبیل پرخاشگری، رفتارهای مهار گسیخته و نافرمان، آشوب های درونی فرد را به طرف بیرون هدایت می کنند. به طور کلی، هر شخص تمایلی طبیعی به رفتارهای درون گرایانه یا برون گرایانه دارد که متناسب با عوامل ژنتیکی می باشد. به طور مثال، کودکان افسرده ممکن است اضطراب قابل توجهی را تجربه کنند، اما با همسالان خود درگیر نمی شوند و یا از مقررات معلم سرپیچی نمی کنند. از طرفی، کودکان دیگر به نظر می رسد که دارای عقده ای می باشند به طوری که به هنگام ناراحتی عصبانی می شوند، فحاشی می کنند، تا اینکه گوشه گیری اختیار کنند. هر دو طبقه ی رفتار، پیامدهای منفی برای یادگیری و موفقیت تحصیلی دارند. اگر چه رفتارهای برون گرایانه به علت مشکلاتی که برای دیگران به وجود می آورند، بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. دانش آموزان با اختلال های رفتاری درونی شده، معمولاً برای خدمات ویژه ارجاع داده نمی شوند، زیرا آنها مشکلاتی برای معلم در مورد اداره ی کلاس به وجود نمی آورند [2]
علاوه بر آن دانش آموزان در معرض خطر با مشکلات درون گرایانه ، ایده های منفی دیگران را به وفور در کارنامه خود دارند، که عبارت هایی مانند : نابالغ تنبل ، سمج و دشوار از آن جمله است ، با وجود اینکه، مشکلات هیجانی و اجتماعی آنها، قابل توجه است، اما لزوماً به عنوان کسانی که نیاز به مداخله های ویژه و مخصوص دارند، تشخیص داده نمی شوند.
افسردگی
بیش از دو دهه ، افسردگی کودکی، توجه فزاینده ای را به خود جلب کرده است. تخمین زده می شود که 4/0 درصد تا 5/2 درصد کودکان از نظر بالینی افسرده هستند. یک دوره معمولی افسردگی عمده در کودکان و نوجوانان 7 تا 9 ماه طول می کشد. این مساله قابل توجه است، زیرا این امکان برای کودک وجود ندارد که از این اختلال برای یک سال تحصیلی بهبود حاصل کند. بنابراین در رشد و یادگیری، اختلال ایجاد می کند. هنگامی که شما در باره ی افسردگی جوانان فکر می کنید، ممکن است که در ذهن خود یک جوان گوشه گیر و عبوس را پیش خود مجسم کنید. اگر چه این تصویر ممکن است، توصیفی از افسردگی یک کودک خردسال باشد، اما همیشه هم این گونه نیست. کودکان افسرده در سنین اولیه علاوه بر احساس غمگینی، تحریک پذیر، بی تفاوت و آشفته می باشند. پیش دبستانی های افسرده ممکن است افسردگی خود را از طریق بیش فعالی، پرخاشگری و یا لجاجت ظاهر سازند، شاید به این دلیل که آنها کلام کامل و مناسبی برای بیان احساسات خود ندارند. اغلب کودکان افسرده حالت هایی از غمگینی همراه با بدخلق بودن و عدم موفقیت تحصیلی را تجربه می کنند. برخلاف بزرگسالان و جوانان، که در آنها افسردگی در جنس مونث به مراتب شیوع بیشتری دارد، افسردگی کودکی در دو جنس به یک میزان بروز می یابد [3]
دلایل افسردگی کودک، ممکن است به آسانی قابل شناسایی باشد. مانند زمانی که والدین دانش آموز در آستانه طلاق هستند و یا ممکن است کمتر آشکار بوده و یافتن علت کمی دشوار باشد. بعضی از کودکان ممکن است به طور مزمن افسرده باشند تا اینکه افسردگی آنها واکنشی نسبت به عوامل فشارزای محیطی باشد. این افسردگی ممکن است سال ها طول بکشد. به طور مثال از دو سال پیش که پدر وایان در 9 سالگی خانواده را ترک کرد، او بی تفاوت و گوشه گیر شده و علاقه ی کمی برای انجام دادن کارها از خود نشان می دهد. او همچنین دچار بی اختیاری ادرار شده است. اما اکراه شدید او در مورد صحبت کردن در مورد بی اختیاری ادرار ، کمک کردن به او را تقریباً ناممکن ساخته است. افسردگی ، اغلب همراه با دیگر اختلال های روان شناختی است که اضطراب شایع ترین آنها می باشد
علاوه بر آن، افسردگی می تواند با عملکرد اجتماعی و موفقیت تحصیلی کودک تداخل جدی داشته باشد، افسردگی در کودک باید جدی گرفته شود. کودکان خردسال می توانند چنان اسیر افسردگی شوند که اندیشه ی خودکشی را در سر بپرورانند و یا اینکه می توانند انتخاب گر روش های آسیب رسان باشند که مهلک و کشنده است.
علایم افسردگی
– احساس غم
– بی تفاوتی یا فقدان علاقه به فعالیت های لذت بخش قبلی
– انزوای اجتماعی و یا کناره گیری
– بدبینی یا ناامیدی
– تحریک پذیری
– نظر منفی نسبت به خود
– انفعال
– فقدان انرژی یا خستگی مزمن
– شکایت های جسمانی
– اشتهای کم یا بسیاز زیاد
– بی اختیاری ادرار و مدفوع
– افت عملکرد تحصیلی
– تمرکز ضعیف
– اکراه و یا نارضایتی برای رفتن به مدرسه
بسیاری از پژوهشگران یافته اند که دانش آموزان با ناتوانی یادگیری، افسردگی بیشتری را از همسالان خود تجربه می کنند. میزان بروز افسردگی در این افراد از 14 تا 36 درصد در نوسان است. به طور مشابه، در میان کودکان ارجاع داده شده به مراکز بهداشت روانی برای افسردگی، تعداد کودکان با اختلال یادگیری که مبتلا به افسردگی می باشند بیشتر از کودکانی است که برای مشکلات دیگر رجوع می کنند. در زمره ی کودکان با اختلال یادگیری ، کودکان کم سن تر افسردگی شدید تری را نسبت به کودکان بزرگتر تجربه می کنند شاید بدان دلیل که کودکان بزرگتر فهم و درک خود را از ناتوانی شان، افزایش داده و بهتر با آن کنار آمده اند.
دلایل زیادی مبنی بر این که، چرا این کودکان افسردگی بیشتری را متحمل می شوند، وجود دارد. اول اینکه بعضی از کودکان قادر به تحمل ناکامی مکرر و شکست هایی به عنوان نتیجه ای از ناتوانی یادگیری است، نمی باشند. این ناامیدی اگر مهار نشود ، می تواند منجر به احساس درماندگی و بی کفایتی شود.
روبر ، درکلاس سوم است، او پیوسته آه می کشد و به خاطر اشتباهاتش از خودش عصبانی است. یکبار در یک حالت ضعف و نا امیدی، یکباره گفت: ای کاش من تا این اندازه در هر چیزی ضعیف نبودم. دیگران ممکن است، انتقادات اطرافیان را درونی کنند افرادی که می گویند آنها گیج و احمق هستند) در نتیجه یک خود ضعیف و آسیب دیده را پرورش می دهند.
از طرفی ناتوانی یادگیری کودک دارای پیامدهایی است که این پیامدها منجر به افسردگی می شود. دریافت خدمات جانبی و ضمیمه، برچسب خوردن و یا اطلاع دیگران از مشکل، باعث می شود که کودک احساس کند با بقیه همسالان خود تفاوت دارد و این مساله، احساس تنهایی کودک را افزایش می دهد. بعضی از انواع اختلال های یادگیری احتمال خطر افسردگی را نسبت به انواع دیگر بالاتر می برند. برای مثال نقایص زبانی، ممکن است با ارتباط اجتماعی تداخل نموده و منجر به مشکلات اجتماعی و اعتماد به نفس ضعیف شود. ناتوانی های یادگیری غیر کلامی که منجر به ناکارآمدی اجتماعی و دشواری روبه رو شدن با موقعیت های جدید و تازه است، عامل خطر زای ویژه ای برای افسردگی و احتمال خودکشی به علت طرد و انزوای اجتماعی است. افسردگی در کودکان با اختلال یادگیری ، باید جدی گرفته شود زیرا افکار خودکشی در این افراد وجود دارد. به عنوان مثال استرادرمن، و اتسون 1992) در مطالعه ای که بر روی کودکان 8 تا 11 ساله با اختلال یادگیری انجام شد، یافتند که 11 درصد از این کودکان احساس می کنند که دلشان می خواهد خودشان را بکشند.
پیک10 1985) همچنین در یک تحقیق 3 ساله در لوس آنجلس یافت که 50 درصد از کودکان زیر 10 سال که مرتکب خودکشی شده بودند، تشخیص اختلال یادگیری را دریافت کرده بودند. [4]
رابطه افسردگی و اضطراب
همانند افسردگی، کودکان اضطراب زیادی را تجربه می کنند که گاهی این اضطراب، به آسانی از حالت های آنها آشکار است و گاهی نیز کمتر آشکار می باشد. اغلب کودکان مضطرب از ناراحتی جسمانی، از قبیل سردرد، معده درد و یا خستگی شکایت دارند. سوال کردن از دانش آموزان در باره ی نشانه هایشان و کنار گذاشتن مشکلاتی که مبنای پزشکی دارند، بسیار سودمند است. اضطراب تجربه شده ممکن است در ارتباط با مسایلی مربوط به مدرسه باشد ارزیابی شدن به وسیله ی همسالان در زمان ناهار یا زنگ تفریح) و یا ممکن است تعمیم یافته باشد کودک معمولاً در باره ی هر چیز نگران است) و یا اینکه نشات گرفته از بعضی زمینه های ویژه از قبیل مشکلات یادگیری یا اضطراب جدایی باشد. اختلال اضطراب جدایی، اختلالی شایع در زمره ی کودکان مدارس ابتدایی می باشد. این کودکان می ترسند از بزرگسالانی که برای آنها مهم هستند به سبب ناامنی یا ترس از آسیبی که ممکن است گریبان گیر مراقبت کنندگان آنها شود، جدا شوند. دیگران ممکن است از رفتن به مدرسه امتناع کنند یا ممکن است هنگام ترک والدین و یا مراقبت کنندگان به شدت اعتراض کنند قشقرق، گریه هیستریکی). این کودکان، همچنین شکایت های جسمانی دارند، این شکایت ها، ممکن است به وسیله ی تمایل برای پیوستن به مراقبت کنندگان برانگیخته شود، از طرفی، اضطراب آنها، سلامت جسمی آنها را در معرض تهدید قرار می دهد ترشح زیاد اسید معده، منتهی به دردهای شکمی معدی می شود). اضطراب جدایی، هم در کودکان خردسال و هم کودکان بزرگتر اتفاق می افتد. به عنوان مثال کرایگ که در کلاس ششم ، تحصیل می کند ناگهان به علت ترسش، از رفتن به مدرسه خودداری کرد و در نهایت مجبور شد که این کلاس را دوباره تکرار کند چرا که تمام زمان را از دست داده بود.
اختلال های اضطرابی به طور نزدیکی با دیگر اختلال های هیجانی، به ویژه افسردگی و اعتماد به نفس پایین در ارتباط است در حقیقت علایم و نشانه ها، نشان می دهند که اختلال های اضطرابی احتمالاً مقدم بر اختلال های مربوط به افسردگی است. اضطراب همچنین باعث سیکل خطرناک می شود. کودکانی که بشدت مضطرب هستند، موقعیت های مبهم را به صورت تهدید کننده، تفسیر می کنند که نتیجه ی آن اجتناب از موقعیت های ترس آور است که باعث استمرار اضطراب اولیه، از طریق قوت گرفتن این عقیده که کودک نمی تواند موقعیت را کنترل کند، می باشد. برای مثال، براندی کودک 8 ساله به دلیل ناتوانی در ریاضی، از هر چیزی که مربوط به شمارش است، اجتناب می کند. به طوری که او حتی از انجام کارهای ساده طفره می رود. اجتناب شدید براندی، به طور معنی داری با ناتوانایی او برای توسعه مهارت های ریاضی تداخل می کند [5]
1- Gorman ، J C. 2001) . Emotional disorders & learning disability in the
2-
– Kauffman ، J . 1993) . characteristics of emotional and behavioral disorders of
3- Birmaher ، B . 1996) . childhood and adolescent depression: Areview of the
4-
– Kovacs، M . 1996). Presentation and course of Major depressive disorder
5- – Gresham ، f. 1999) . social and academic profiles of externalizing and
منشاء اضطراب در کودکان ناشناخته می باشد. اغلب ترکیبی از یک ترس ناشناخته و فقدان کنترل همراه با یک طبیعت ناشی از شرم و خجالت زمینه بسیاری از اضطراب کودکان را تشکیل می دهد.
بسیاری از شکایتهای کودکان در دوران ابتدائی مدرسه همچون درد معده یا سوزش سر دل و یا دردهای پراکنده دیگر، ناشی از وجود یک اضطراب نهفته در کودکان است که وجود اختلاف در خانواده و نگرانی در پدر و مادر می تواند از علل آن باشد که این نگرانی مستقیماً به کودک انتقال یافته و با این شکایات بروز می کند.
▪ شایعترین اختلالات اضطرابی در کودکان و نوجوانان عبارتند از:
ـ اضطراب جدایی Separation Anxiety)
اضطراب امتحان Exam Anxiety)
اضطراب اجتماعی Social Anxiety)
ـ ترس از مدرسه School Phobia) [۱]
کودک و اضطراب جدایی Separation Anxiety)
همه انسان ها در طول زندگی, ترس و اضطراب را به عنوان دو هیجان طبیعی و اصلی تجربه می کنند. ترس ها و اضطراب ها, انسان ها را بر آن وا می دارد که از خود رفتارهایی برای بقاء خود نشان دهند. محرک هایی که در انسان ترس و اضطراب ایجاد می کند در طول جریان رشد تغییر می کند. ترس و اضطراب جزیی از زندگی طبیعی کودک محسوب می شود مگر آنکه خللی به زندگی کودک وارد کند.
.
اضطراب جدایی در کودکان چیست؟
اضطراب جدایی اولین اضطرابی است که هر کودکی آن را پشت سر می گذارد. اضطراب جدایی در کودکان معمولاً از سن هشت تا دوازده ماهگی شروع و تا پانزده تا هجده ماهگی به اوج خود می رسد و بعد از آن کاهش می یابد. کودکان معمولا ً درجاتی از اضطراب را در طول رشدداز خود نشان می دهند که جزیی از رشد بهنجار آنها محسوب می شود, مانند جدایی از مادر یا پرستار یا هر شخصی که کودک به آن دلبسته است. کودک زمانی که از والد خود جدا می شود نگران و سراسیمه شده و شروع به گریه کردن می کند این علائم , علائم اضطراب جدایی است که نگران کننده نیست.
اضطراب جدایی در سنین هشت تا هجده ماهگی جزء دسته اضطراباتی است که طبیعی محسوب می شود و اگر در کودک مشاهده نشود نشانه اختلالات جدی روان شناختی مانند اختلال سلوک می باشد که نیازمند درمان می باشد.
چه زمانی اضطراب جدایی به اختلال تبدیل می شود؟
اضطراب جدایی زمانی اختلال محسوب می شود که اضطراب بیش از حد و فراتر از حد مورد انتظار جدایی از خانه یا کسانی که کودک دلبسته آنان است باشد.از خصوصیات اساسی این اختلال می توان به هراس بیش از اندازه در هنگام جدایی از والدین اشاره کرد. این اختلال اضطرابی ناشی از احساس جدایی در کودک می باشد. این اختلال با کودک رو به رشد , رشد کرده و بزرگ تر می شود.
نحوه بروز اضطراب جدایی متناسب با سن کودک تغییر می کند. نشانه های کودکان کم سن مبتلا به اضطراب جدایی از نشانه های کودکان بزرگتر بیشتر است. کودکان زیر دو سال از جدایی از والد و تنهایی می ترسند و مبتلا به اضطراب می شوند. کودکان پنج تا هشت ساله بیش از بچه های دیگر نگران صدمه دیدین کسانی که به آنها دلبستگی دارند هستند و بیشتر از مدرسه رفتن امتناع می کنند. سایه به سایه راه رفتن پشت سر والدین یکی از ویژگی های خردسالان مبتلا به اضطراب جدایی می باشد. این کودکان در موقع خواب به تنهایی نمی خوابند و از والدین یا خواهر و برادر های بزرگ تر می خواهند که آنها را در به خواب رفتن همراهی کنند. کودکان سنین مدرسـه مبتلا به اضطراب جدایی از مدرسه رفتن در قالب مریض بودن امتناع می کنند و یا در صورت رفتن به مدرسه به دلیل بیماری مدرسه را ترک می کنند[۱].
اگر چه اضطراب جدایی در جوانی هم دیده می شود ولی عمدتاً در کودکان تقریباً هشت ساله تشخیص داده می شود.
با توجه به این موضوع که اضطراب جدایی در سنین نه تا هجده ماهگی بهنجار است, احتمالاً اختلال اضطراب جدایی به این دلیل ایجاد می شود که کودک نتوانسته این مرحله رشد را با موفقبت پشت سر بگذارد یا بر اساس یک استرس شدید , به مراحل قبلی رشد بازگشته است
اختلال اضطراب جدایی یکی از اختلالات شایع روانپزشکی در سنین کودکی و اوایل نوجوانی است . کودکان مبتلا به این اختلال از جدایی از افراد نزدیک خود معمولا والدین به شدت می ترسند . این کودکان به شدت نگرانند زمانی که هنگام
جدایی از والدین ، خود انها یا والدین شان اسیب یا صدمه ای ببینند و هرگز نتوانند همدیگر را پیدا کنند .این کودکان در هنگام جدایی یا پیش بینی جدایی شدیدا نگران می شوند و از شکم درد ، سردرد و حالت تهوع شکایت می کنند . و دایما در تلاشند از موقعیت هایی که در انها احتمال جدایی از والدین وجود دارد اجتناب کنند . محققان دریافته اند که اختلال اضطراب جدایی دارای چهار بعد اصلی است .
این ابعاد عبارتند از :
1 – ترس از تنها ماندن 2 – ترس از ترک والدین 3 – ترس از بیماریهای جسمی 4 – ترس از رویدادهای ناگوار
بعضی از کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی از تنها ماندن می ترسند . کودکان خردسال می ترسند والدین شان انها را در قسمت های خاصی از خانه تنها بگذارند و والدین را مثل سایه دنبال می کنند . در هنگام روز کودک از تنها ماندن در یکی از اتاق ها یا در یکی از طبقات خانه می ترسد . دراین مواقع اگر کودک با تکالیف مدرسه ، نقاشی ، بازی و تلویزیون سرگرم شود می تواند تنهایی را تحمل کند اما گاهی اوقات سرگرمی ها و فعالیت های لذت بخش نیز کودک را ارام نمی کنند .برخی دیگراز کودکان از ترک شدن توسط والدین خود می ترسند . کودکانی که از ترک شدن می ترسند از موقعیت ها و مکان های خاصی اجتناب می کنند مگر انکه مطمین باشند یکی از والدین یا نزدیکان شان در کنار انها خواهد بود . برای مثال این کودکان نمی توانند با سرویس مدرسه به مدرسه بروند ، در اردوهای تفریحی و جشن های تولد شرکت کنند و یا خارج از خانه بخوابند .
ابعاد دیگر اضطراب جدایی ، ترس از بیماریهای جسمی و ترس از رویدادهای نا گوار ، به تداوم اضطراب و ناراحتی کودک منجر می شوند شکایت های جسمی که معمولا توسط کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی گزارش می شود عبارتند از
سر درد – دل درد – سرگیجه – خستگی – احساس بیمار بودن – احساس خفگی
در مرحله ای از سن کودک، ترس و اضطراب، یک پدیده رشدی طبیعی بوده و به نظر می رسد یک هدف تکاملی در پشت آن قرار گرفته است. درجاتی از اضطراب جدایی در کودکان پیش دبستانی، نشانه دلبستگی ایمن و سالم به مادر و مراقبت کننده او است. در بسیاری از موارد این اضطراب در عرض سه تا چهار دقیقه پس از ترک والد کاهش یافته و متوقف می شود…
اضطراب جدایی به طور طبیعی بین 18 ماهگی و 3 سالگی رخ می دهد که اوج آن در 12 تا 24 ماهگی است و پس از 24 ماهگی به تدریج کاهش می یابد. اضطراب کودک هنگام جدا شدن از والدین معمولاً از یک روز به روز دیگر متفاوت است. یک روز کودک هنگام جدا شدن از مادر مضطرب می شود. روز دیگر به مادر می چسبد و غمگین است و یک روز دیگر، قشقرق راه انداخته و در مقابل جدایی مقاومت و واکنش شدید از خود بروز می دهد. به تدریج کودک به سمت استقلال می رود ولی هنوز مرحله انتقالی می تواند مشکل باشد و برای کودک و مادر استرس زا باشد[۱].
چه چیزهایی باعث اضطراب جدایی کودکان می شود؟
علت های گوناگونی وجود دارد از جمله خستگی و بیماری کودک، تغییر در عادات و برنامه های منزل، تغییراتی که در خانواده رخ می دهد مانند: تولد فرزند جدید، طلاق، جدایی والدین، مرگ و یا بیماری اعضای خانواده و عوض شدن پرستار و یا مراقبان کودک. عوامل زیر می تواند اضطراب جدایی را در کودک شما کاهش دهد:
• از 6 ماهگی به بعد در زمان هایی کوتاه و به طور گه گاه از پرستار کودک و یا شخص نزدیک دیگر استفاده کنید تا کودک را مراقبت و نگهداری کند.
• از 12 ماهگی به بعد کودک را وارد ارتباط با همسالان نمایید. گرچه کودک در این مرحله معمولاً وارد بازی های مشارکتی نمی شود) و از 3 سالگی می توانید فرصت تجربه بازی های گروهی را به او بدهید. از سن 3،4 سالگی کودک می تواند بعضی اشکال کلاس های پیش دبستانی و مهدکودک را تجربه کند، به خصوص برای کودکانی که زیاد به والد خود وابسته هستند
اضطراب جدایی در کودکان کوچک بسیار طبیعی است و معمولا با افزایش سن فرو می نشیند. اما اگر در سنین بالاتر از 3 سالگی کودک هراس بیش از اندازهای را در هنگام جدایی از مادر، ترک محل زندگی یا سایر محاهای آشنا نشان دهد نشانگر وجود اضطراب جدایی است. کودکان مبتلا ترسهای مرضی ونشخوار فکری دارند و هنگام نزدیک شدن فرد غریبه، به احتمال صدمه دیدن و حوادث ناخوشایند از طرف فرد غریبه میاندیشند. ترس از گم شدن، تصادف، بیماری، دزدیده شدن، محروم شدن از دیدار دوباره والدین، در میان کودکان مبتلا شایع است. برای تشخیص این اختلال موارد زیر را مورد دقت قرار دهید:
1. آیا انطباق ضعیف با موقعیت جدید وجود دارد؟
2. آیا تجربه تروماتیک همانند شکست در کنارآمدن با موقعیتی استرس آمیز وجود دارد؟
3. آیا والدین بیش از اندازه مضطرب و محافظت کننده اند؟
4. آیا رفتارهای اجتنابی برای فرار از جدایی وجود دارد؟
5. آیا کابوس، نگرانی از آسیب دیدن، نگرانی از وقایع ناگوار با محتوای جدایی وجود دارد؟
مدت تداوم این اختلال حداقل باید 4 هفته ممتد باشد.درمان این کودکان شامل دو دسته کلی درمانهای دارویی و غیر دارویی بازی درمانی، رفتاردرمانی و…) است.
دگرگونی و ترس ازغریبه مانند بزرگسالان، کودکان اغلب از ناشناخته ها میترسند و در موقعیت نا آشنا و جدید محتاط هستند. روز اول مدرسه، دیدن افراد جدید و همسایگان جدید میتوانند دورهای اضطرابی برای کودک شما باشد.
حوادث تروماتیک تجارب ناخوشایند یا بد میتوانند کودک را به ببرد سمت باور این که چیزخاصی خطرناک یا ترساننده است. این تجارب ممکن است شامل موقعیت اجتماعی بر آشفته کننده، یا تجربه ای شامل آسیب یا آزار جسمی و ترس بوده است مانند گاز گرفته شدن توسط سگ، یا تصادف رانندگی) باشد. در موقعیتهای خاص پریشان کننده خطر ابتلا به اختلال اضطراب پس از سانحه وجود دارد PTSD )
و ممکن است کودک شما نیازمند کمک متخصص باشد.
مشکلات مرتبط با مدرسهکودک شما ممکن است در مورد چیزهایی در مدرسه مضطرب شوند مانند وجود یک قلدر در مدرسه، پیدا کردن دوست، یک معلم عبوس سختگیر. در برخی موارد اضطراب ریشه در مشکلات تطابق و کنار آمدن با کار مدرسه و مشکلات یادگیریLearning Disorders داشته باشد.
مشکلات خانوادگی. یک آشفتگی در محیط خانه ممکن است باعث شود کودک شما احساس اضطراب کند. شنیدن و دیدن جنگ مداوم والدین میتواند یه ویژه برای کودکتان استرس زا باشد و باعش شود آنها احساس نا امنی کنند. دعوای بین پدر ومادرها مختص رابطه خودشان و شعاعش به اندازه حریم خصوصی آنهاست و کودک داخل این دایره نا امن نیست) دیگر مسائل خانواده مانند جدایی وطلاق، فوت یا بیماری والدین ، نظام تربیتی به هم ریخته یا خشن تربیتی نیز اضطراب زا هستند.
رفتار آموخته شده . کودکان اغلب رفتارهای اضطرابی را از والدینشان برمیدارند یا کسب میکنند[۱]
.
آیا همه کودکان دچار اضطراب جدایی می شوند؟
پاسخ این سوال مثبت است، هرچند شدت و ضعف آن از کودکی به کودک دیگر متفاوت است. اضطراب جدایی یکی از مراحل رشد عاطفی است و اکثر نوزادان و کودکان نوپا در مراحل خاصی از زندگی خود از احتمال – یا واقعیت – جدایی از مادر یا پدر می ترسند.
مسلماً چنین چیزی والدین را دچار ناراحتی و مشکل می کند ولی والدین باید بدانند که این مرحله گذرا است و می توان با بعضی اقدامات آن را تحت کنترل خود در آورد.
اضطراب جدایی معمولاً کی اتفاق می افتد؟
معمولاً اضطراب جدایی از 6 تا 7 ماهگی آغاز می شود اما در سن 10 تا 18 ماهگی به اوج خود می رسد. غالباً این اضطراب زمانی شروع می شود که شما یا همسرتان خانه را برای رفتن به محل کار یا انجام کاری دیگر ترک می کنید.
اضطراب جدایی می تواند شب ها وقتی والدین اتاق کودک را تر ک می کنند اتفاق بیفتد. معمولاً در 24 ماهگی از شدت این حالات کاسته می شود.
چگونه می توانم به کودکم کمک کنم تا با این اضطراب کنار بیاید؟
برای حل این مشکل چند گزینه وجود دارد.
1.شاید ترجیح بدهید تا جایی که می توانید از کودکان دور نشوید و به محض اینکه دچار اضطراب شد او را در آغوش بگیرید. بدین ترتیب لازم خواهد بود این رویه را تا حدود 24 ماهگی کودک حفظ کنید.
2. شاید ترجیح بدهید که کودکتان را به کسانی بسپارید که با آنها آشنا است. سپردن کودک به کسانی مثل پدر بزرگ یا مادربزرگ، خاله یا عمه و …می تواند به او کمک کند تا با اضطراب جدایی راحت تر کنار بیاید.
3. به او فرصت بدهید تا با پرستار خود آشنا شود. اگر ناچارید برای کودکتان پرستار استخدام کنید، سعی کنید چند روزی را در کنار او و پرستار بمانید تا کم کم با پرستارش آشنا شود.
چگونه باید کودکم را برای جدایی آماده کنم؟
از آنجایی که کودک شما در حال حرکت از مرحله ای به مرحله دیگر است، به او فرصت بدهید تا به جدایی عادت کند. چه کودکتان را به یکی از اعضای خانواده بسپارید چه به یک پرستار، توجه به نکات زیر ضروری است.
1.در خانه تمرین کنید. اگر کودک شما کسی باشد که جدایی را شروع می کند، تحمل آن برایش آسان تر خواهد بود. اجازه بدهید به تنهایی وارد اتاق های دیگر شود البته اگر از امنیت او مطمئن هستید) و دو یا سه دقیقه آن جا بماند.
همچنین می توانید به او بگویید که به اتاق دیگری می روید و چند دقیقه دیگر بازخواهید گشت. به این ترتیب کودک شما به این نتیجه خواهد رسید که اشکالی ندارد اگر پدر یا مادر گاهی از او دور باشند چون بالاخره بازخواهند گشت.
2. چند روزی را در کنار کودک و پرستارش بمانید. وقتی پرستاری استخدام می کنید، چند روزی را در خانه بمانید تا کودکتان او را بشناسد و با او بازی کند. روزی که برای اولین بار او را با پرستار تنها می گذارید، از پرستار بخواهید تا 30 دقیق زودتر بیاید و وقتی کودکان به اندازه کافی سرگرم شد آنها را تنها بگذارید.
3. همیشه خداحافظ بگویید. کودک را در آغوش بگیرید و ببوسید. به او بگویید که به کجا می روید و کی باز می گردید. اما مراقب باشید خداحافظیتان بیش از حد طولانی نشود. جلوی چشم او از در خارج شوید چون کودکتان از تصور اینکه شما ناگهان ناپدید شده اید مضطرب تر خواهد شد.
4. دوستی خود را با پرستار نشان دهید. کودک شما شدیداً تحت تاثیر رفتارهای شما است بنابراین دوستی و اشتیاق خود را نسبت به پرستاری که انتخاب کرده اید به او نشان دهید.
5. وقتی از خانه خارج شدید دیگر بازنگردید. رفت و آمد مکرر به خانه یا مهدکودک برای آرام کردن کودک، نه تنها کمکی به او نمی کند بلکه ناراحتی اش را افزایش می دهد.
چگونه با باید اضطراب جدایی در شب روبرو شویم؟
ترس جدایی از شما در شب، برای کودکتان بسیار واقعی و جدی است. بنابراین لازم است ساعات قبل از خواب ساعاتی آرام و در صورت امکان جالب باشند. سعی کنید قبل از خواب زمان بیشتری را با کودکتان بگذرانید مثلاً او ار در آغوش بگیرید، برایش قصه بخوانید یا با هم آواز بخوانید.
اگر وقتی او را در تختخوابش تنها گذاشتید شروع به گریه کرد، می توانید به نزد او بازگردید تا هم او را آرام کنید و هم مطمئن شوید که حالش خوب است. اما سعی کنید دیدارهای خود را کوتاه و تا حدی خسته کننده کنید تا یاد بگیرد که بدون کمک شما به خواب برود[۱].
17 توصیه کاربردی به والدین و معلمان کودکی که از جدایی می ترسد
1 در ابتدا سعی کنید کودک را در زمان هایی کوتاه به مراقب جدید یا مهد کودک بسپارید، زمان هایی که بتواند تجربه های مثبتی را در آن جا داشته باشد.
2 قبل از آنکه کودک را در محل جدید ترک کرده و تنها بگذارید. کمک کنید تا کودک با محیط و مردم جدید آشنا شود.
3 روی موارد مثبتی که در محیط جدید رخ می دهد، متمرکز شوید. نگذارید بچه ها از تصور چیزهای بدی که ممکن است رخ دهد، نگران شده و بترسند.
4 اضطراب کودک را به تمسخر نگیرید و او را به خاطر این ترس و اضطراب سرزنش و شماتت نکنید.
5 اجازه دهید تا کودک شما بداند که می فهمید چه قدر سخت است که انسان از کسی که تا این حد دوستش دارد جدا شود. کودک را درک کنید و بپذیرید اما زیاد با او همدردی و دلسوزی نکنید.
6 تسلیم خواسته کودک نشوید و به او بفهمانید که در امنیت و سلامت خواهد بود.
7 عشق، محبت و علاقه بی قید و شرط خود را از کودک دریغ نکنید.
8 اگر کودک بزرگ تر است، او را به کودکان دیگری که در آن محیط هستند معرفی کنید و بازی و تفریح خاصی را با آنها ترتیب دهید.
9 انتظار آن را داشته باشید که در چند هفته اول ورود به مهد و یا مدرسه کودک خسته باشد و زود تحریک پذیر شود.
10 هنگام ترک کودک او را بوسیده و نوازش کرده و با خوشرویی از او خداحافظی کنید.
11 مراسم خداحافظی و ترک کودک را خیلی طولانی نکنید. بر احساسات دلسوزانه خود غلبه کنید و چند بار نروید و برگردید.
12 قبل از شروع مهد، آمادگی و یا مدرسه، تدارک کتاب، دفتر و وسایل مورد نیاز کودک را ببینید و برای فراهم آوردن آنها کودک را مشارکت بدهید.
13 حتی زمانی که فکر می کنید مربی و یا معلم کودک شما سخت گیر است و یا کودک توسط کودک دیگری مورد قلدری و اذیت قرار گرفته است، او را از مدرسه و یا مهد خارج نکنید. سعی کنید مشکل را رفع نمایید.
14 اگر کودک تحت هیچ شرایطی حاضر نشد به مهد یا مدرسه برود و در منزل ماند، برای او زیاد فعالیت های تفریحی و سرگرمی فراهم نکنید.
15 در بازی ها با ایفای نقش، جدایی را با کودک تمرین کنید.
16 پس از بردن کودک به مهد یا مدرسه مدتی آنجا بمانید، سپس کودک را با معلم یا مربی تنها بگذارید و سپس نزد او برگردید.
17 اگر مربی یا معلم کودک هستید خود را به کودک معرفی کنید و از او دعوت کنید تا با اسباب بازی، بازی کند یا چیزی بخورد. اگر کودک دچار حمله هراس شده است از والد بخواهید نزد کودک بماند تا وی آرام تر گردد و او را با صدایی گرم ، محبت آمیز، راسخ و قاطع آرام کند. هرگز کودک را به خاطر اضطراب و غمگینی اش مورد انتقاد قرار ندهید[۱]
اگر همه ترفندهایم بی نتیجه بود چه؟
کودکان با هم متفاوتند. بعضی از آنها بیشتر از دیگران از اضطراب جدایی رنج می برند. اگر هیچ یک از روش هایی که در بالا گفته شد شرایط را بهبود نبخشید شاید لازم باشد این مشکل را به طور جدی تری بررسی کنید و روش های زیر را امتحان کنید.
1. مهدکودک یا پرستار بچه خود را دوباره بررسی کنید. شاید موردی وجود دارد که با روحیات و شخصیت کودک شما سازگار نیست.
2. کودکتان را در بازه های زمانی 15 دقیقه ای با یکی از افراد فامیل یا کسی که با او آشناست تنها بگذارید. بدین ترتیب کودک شما بدون اینکه از بودن با فردی غریبه احساس ناامنی کند، یاد می گیرد که شما بعد از ترک خانه بازخواهید گشت.
3.در مورد الگوی خداحافظی خود تجدیدنظر کنید. آیا دور از چشم او از خانه خارج می شوید؟ آیا مشکل را بزرگ تر آنچه که هست جلوه می دهید؟ آیا برایش جایزه تعیین می کنید یا او را بیش از اندازه در آغوش می گیرید؟[۱]
ترس از مدرسه School Phobia)
تــــرس: Fear
روانشناسان معتقدند ترس یک حالت هیجانی است نسبت به خطر یا یک محرک مضر که شخص از آن آگاه است. عامل ترس می تواند یک شی ء باشد، یک انسان یا مسئله و موقعیت مشخص.
مدرسه هـــــراسی یا تـــرس از مدرسه
ترس غیر منطقی از مدرسه در واقع معادل واژه School refusal به معنی امتناع از مدرسه رفتن است و یکی از نشانه های اضطراب جدائی از والدین، خانه، خانواده یا شرایطی است که به آن دلبسته و وابسته شده بود.
۱- امتناع از مدرسه رفتن در هر سنی دیده می شود، اما معمولاً در ابتدای هر مقطع به صورت واضح تر و عینی تر خود را نشان می دهد. تقریباً این مسئله در بین پسرها و دخترها در سنین آغاز مدرسه به طور یکسان دیده می شود، اما در سطوح بالاتر با اندکی تفاوت از یکدیگر سبقت می گیرند. در خانواده هایی که بچه ها با فاصله های زیاد از یکدیگر متولد می شوند شایعتر بوده و همانطور که گفته شد شایع ترین دلیل ترس از مدرسه در بین کودکان و در بدو ورود به مدرسه ناشی از اضطراب جدایی از والدین بخصوص مادر است.
۲- معمولاً مادران بچه هایی که دچار اضطراب جدایی هستند شخصیتی افراطی، مضطرب، بیش از اندازه حمایت کننده، مردد، غیرمنطقی، حساس و عاطفی سمپاتیک) دارند که اضطراب خود را با بیان افکار منفی و اضطراب آلود و عمل خود به بچه ها منتقل می کنند.
۳- اغلب مادران کودکانی که ترس از مدرسه رفتن دارند، افرادی وسواسی، کم تحمل، نکته سنج و موشکاف هستند که احتمالاً خود یا یکی از نزدیکانشان در کودکی دچار همین مشکل بوده اند.
۴- ترس یا امتناع از مدرسه بیش از آنکه علت شخصیتی، عاطفی یا… داشته باشد، ناشی از یادگیری است. مادر یا پدری که در ارتباط خود با کودکان مفاهیم و نکته های منفی از محرکها و مکانهایی مثل مدرسه یا درس خواندن می دهند وقتی تجربه های منفی توام با وحشت و ترس و اضطراب، خود را از دوران تحصیل و مدرسه، تنبیه و توبیخ ها به بچه ها انتقال می دهند و از آنها می خواهند مواظب رفتارهایشان باشند، خواه ناخواه، بذر امتناع و ترس از مدرسه را در افکار آنان می کارند. [۱]
تـــرس از مدرسه در مقاطع مختلف
تجربه نشان داده امتناع یا ترس از مدرسه در هر سنی دیده می شود. اما علتها و دلایل متفاوتی دارد.
مقطع ابتدایـــــی: نقش والدین و اضطـــــراب جدایی
این سن مصادف است با ساخت طرح واره هایی از محیط اطراف که توسط نزدیک ترین افراد به فرد انتقال داده می شود، کودک ۶ یا ۷ ساله آمادگی بسیار زیادی برای دریافت، ذخیره و حفظ اطلاعاتی دارد که نزدیکان به خصوص پدر و مادر، خواهر و برادر، در مورد یک شی، مسئله، مکان یا فرد به او می دهند. هر گونه برداشت منفی و انتقال آن به کودک، التهاب، دلواپسی، تشویش، اضطراب و ناراحتی یا آرامش، انگیزه مثبت، تلاش و کوشش، شادمانی و هیجانات مثبت می تواند در واکنش کودک یک مسئله موثر باشد. آنچه والدین به صورت احساس، افکار، اعمال و گفتار به فرزندشان انتقال می دهند، بخصوص در این سن او را نسبت به حضور یا عدم حضور مثلاً در مدرسه و کلاس) تهییج می کند. ایجاد باورهای غلط نسبت به معلم، ایجاد یاس و یا ناامیدی از آینده، بیان و ابراز تشویش و نگرانی از چگونگی حضور بچه ها در مدرسه و… حساسیت منفی و واکنش عاطفی او را در پی خواهد داشت و هر گونه تاکید و تحریک کودک در این شرایط به حضور در مدرسه شدت واکنشها را افزوده و نتیجه منفی به بار می آورد.
رابــــطه ی یا تـــرس از مدرسه و اضطـــــراب جدایــــی
عامل دیگر، اضطراب کودک از جدا شدن و از دست دادن تکیه گاه، پناهگاه و وابستگی به مادر است. معمولاً مادران سعی در وابسته نمودن کودکان به خویش دارند و به واکنشهای عاطفی آنان نسبت به ترک پاسخ می دهند که در طولانی مدت و در هنگام وارد شدن به محلی ناآشنا یا تغییر مکان بدون حضور مادر، دچار نوعی حالات اضطراب به نام اضطراب جدایی Anxiet separation می شود که خصوصیات آن اضطراب شدید، موقع جدا شدن از افرادی است که کودک وابستگی مهمی نسبت به آنها دارد. این وابستگی می تواند به خانه یا محیط های آشنا هم باشد، گاهی در بچه ها هنگام جدا شدن از مادر حتی نشانه هایی از هراس هم دیده می شود، که فراتر از آنچه که از سطح رشد آنها انتظار می رود، است.
راهنمایــی
در این سن اضطراب جدایی جای خود را به امتناع از مدرسه رفتن می دهد، در واقع در این مقطع امتناع از مدرسه رفتن مطرح می شود نه ترس و آن به دلیل کسب تجربه های عینی است از حضور در مدارس ابتدایی، مشاهده رفتارها، ارائه اطلاعات واقعی یا غیرواقعی از مقطع تازه، توسط همسالان، افراد خانواده و غیره، وابسته شدن و عادت به حضور یک معلم در تمامی دروس ، تعداد کم دانش آموزان کلاس و ترس از حضور در کلاسهای حجیم یا معلم های مرد بیشتر برای پسرها) ، عدم آگاهی نسبت به مقطع، قوانین و مقررات مدرسه، سختگیری کادر اجرایی و دبیران و در صورتی که از نظر آموزشی ضعیف بوده باشند، ترس از ناتوانی و شکست تحصیلی. این دوره از حساسترین دوران زندگی فرد است. تحولات مربوط به بلوغ، رشد فکری و روانی، تمایل به استقلال طلبی، تغییر در ارزشها و تحولات جسمانی از این سن آغاز می شود. نوجوان در این سن بسیار حساس، زودباور و تاثیرپذیر است. تجربه های قبلی از نحوه رفتار معلم، محیط آموزشی، ناظم و مدیر و روابط با همسالان در چگونگی واکنش او نسبت به محیط تازه موثر است. بی تردید در آغاز هر پایه به طور طبیعی مواجه با نوعی دلشوره اضطراب و نگرانی نوجوانان در برخورد با محیط تازه تحصیلی خواهیم بود. اخلاق و رفتار معلم، طرز تفکر او، سطح فرهنگی، کیفیت و نحوه آموزش دروس، و برخوردش با مسایل و مشکلات بچه ها، روش کلاسداری و تدریسش و شیوه های انضباطی او، جاذبه و دافعه اش، تشویق و تنبیه، نظم و ترتیب در دوره ابتدایی و آغاز دوره راهنمایی تاثیر سازنده یا مخرب در افکار و واکنشهای او به محیط تازه دارد.
متـــوسطه
این دوره همراه با تغییر در نگرشها! باورها، ارزشها، تغییرات بلوغ و تحول عمیق در لایه های مختلف شخصیت است. با ورود به مقطع نظری نوجوان دوره وابستگی به والدین، کودکی و مطیع بودن را کنار می گذارد. اما نه به طور کامل! والدین به علت تغییر در ظاهر فیزیکی و سعی در مستقل شدن نوجوان، او را رها می کنند. در واقع استقلال می دهند) اما نوجوانانی که تا این سن چه از لحاظ درسی و چه تربیتی تحت تاثیر والدین بخصوص مادران، اتکا و حمایت او بودند، ناگهان خود را بدون حامی تنها در محیطی بسیار شلوغ افرادی سختگیر و از دید خود) خشن می بیند. تجربه سختگیریها، شکستهای درسی، توبیخ، بدرفتاری مسئولان مدرسه، تندخویی و خشونت از طرف معلم و… او را نسبت به حضور در محیط مدرسه بیزار می کند. تغییر در حجم، کیفیت و موضوع کتب درسی و افزایش تعداد دروس و ناآشنایی با واحدهای درسی و… در نخستین روزهای حضور در مدرسه او را دچار حالات عصبی و عاطفی می کند، که در نهایت احتمال امتناع از مدرسه رفتن و نهایتاً در صورت برخورد واکنشهای جسمانی مثل سردرد، دل درد، حالات تهوع و بیماریهای ناگهانی از خود نشان می دهند این مسئله در تمامی مقاطع دیده می شود.)
عامـــــل پنهان
آنچه معمولاً مورد کم توجهی مسئولان و دست اندرکاران مدارس و آموزش و پرورش قرار می گیرد، توجه به فضا و محیط فیزیکی مدارس است! با یک نگاه به کودکستان ها و پیش دبستانها می بینیم از کوچکترین فضایی برای جلب توجه به ایجاد شوق در بچه ها استفاده می کنند. جذابیت، شادابی و طراوت محیط آموزشی نقش مهمی در جذب، ایجاد آرامش درونی و علاقه به حضور در مدرسه دارد. کمتر مدرسه ای را می بینید که دیوارهایش آجری نباشد! یکی از مسئولان آموزش و پرورش منطقه غرب تهران می گفت: وقتی دیواره ها و محیط دبستان کنار اداره را می بینیم با آن پرچم روی دیوار و صبحگاهی، به یاد پادگان های اطراف تهران می افتم! بچه های مثل سرباز توی صف ایستاده و به زور خود را کنترل می کنند! در واقع در مقطع ابتدایی جذابیت و زیبایی فضای مدرسه و استفاده از رنگ های شاد و تصاویر جذاب و جالب به همراه وجود فضای سبز در مدرسه می تواند در تغییر نگرش و کاهش اضطراب بچه ها مفید باشد. کلاسهای کوچک و تاریک یا بسیار وسیع با تعداد زیاد دانش آموز، بچه ها را در نخستین تجربه حضور در مدرسه وحشت زده می کند! سال قبل در یک نظر سنجی که از بچه ها به عمل آوردم، اکثراً معتقد بودند مدرسه مثل زندان است! بچه ها مثل سرباز باید مراقب هر نوع رفتاری باشند! همه چیز درس است! معلم ها اغلب کم حوصله، عصبانی و زودرنج می باشند. هر چند هستند معلم هایی بسیار پر نشاط، شاداب و خنده رو … [۱]
راهکــــار
والدین تجارب افکار بازخوردهای منفی خود را به کودکان و نوجوانان انتقال ندهند، با تاکید بر مراحل مختلف رشد کودکی و نوجوانی و تغییرات هر مرحله والدین رفتارهای خود را متناسب با این تغییرات، تغییر دهند. در سنین ابتدایی از ترساندن بچه ها، ایجاد رعب و ترس از معلم، تشبیهات اگر بچه خوبی نباشی میگم معلم تو را تو کلاس حبس کند) خودداری کنند. خاطرات، یادواره ها و تجارب مثبت، شاد و جالب خود با معلم های دوره ابتدایی را با بچه ها در میان بگذارند، از معلم ها با القاب خوب با لبخند) یاد کنند. آنها را مهربان و دلسوز بدانند و به بچه ها انتقال دهند، پیش از آغاز مدرسه آنها را با مسئولین، معلم ها و محیط مدرسه آشنا کنند، به هیچ وجه به خاطر ضعف در فهم یا انجام تکالیف، تنبیه یا توبیخ نکنند. بچه های دیگر را به رخشان نکشند، تفریحات آنها را محدود نکنند، و دلیلش را مدرسه رفتن قلمداد نکنند. بچه ها را در دوره ابتدایی به خود وابسته نکنند، سعی کنند روشها را به آنها بیاموزند و بگذارند خودشان با کمک و یاری والدین در حد اعتدال تکالیفشان را انجام دهند. برای جلوگیری از انزواطلبی و دوری گزینی سعی کنند از دبیران در منزل استفاده نکنند، آنها را تا می توانند در محیط های آموزشی و حضور در جمع قرار دهند. [۱]
توصیه های مربوط والدین در موارد اضطراب مدرسه:
* تجارب افکار بازخوردهای منفی خود را به کودکان و نوجوانان انتقال ندهند،
* در سنین ابتدایی از ترساندن بچه ها، ایجاد رعب و ترس از معلم، تشبیهات اگر بچه خوبی نباشی میگم معلم تو را تو کلاس حبس کند) خودداری کنند. *خاطرات، یادواره ها و تجارب مثبت، شاد و جالب خود با معلم های دوره ابتدایی را با بچه ها در میان بگذارند، از معلم ها با القاب خوب با لبخند) یاد کنند.
* پیش از آغاز مدرسه آنها را با مسئولین، معلم ها و محیط مدرسه آشنا کنند.
* به هیچ وجه به خاطر ضعف در فهم یا انجام تکالیف، آنها را تحقیر یا تنبیه بدنی نکنند.
* بچه های دیگر را با آنها مقایسه نکنند.
* سعی نمایند تا قبل از شروع مدرسه بتدریج وابستگی کودک را به خودشان به حد اقل برسانند
* با کودک خود درباره آنچه که در روزهای مدرسه انجام می داده صحبت کنید و روی نکات مثبت و جالب تاکید بیشتری داشته باشید.
* چنانچه از مدرسه ترس دارد علت ترس او را جویا شوید و برای رفع آن اقدام کنید.
* کودک را بخاطر ترس هایش سرزنش نکنید.
[۱]* زود قضاوت نکنید
نکاتـــــی بـــرای مسئــــولان
برای کاهش هر چه بیشتر مشکل امتناع از مدرسه سعی کنید در هر مقطع از وجود کارشناسان روان شناسی و مشاوره به صورت مستمر در مدرسه بخصوص ابتدایی و راهنمایی استفاده کنید. مشاور با ایجاد روابط عاطفی پایدار خواهد توانست بچه ها و نوجوانان را جهت ورود به مقاطع مختلف آماده و شیوه برخورد با مسایل و مشکلات عاطفی و آموزشی را به آنها بیاموزد. [۱]
کودک و اضطراب امتحان Exam Anxiety)
نوبت به امتحان که می رسد، بعضی دانش آموزان بی خیال اند و بعضی از آنها استرس زیادی دارند؛ آنقدر استرس دارند که با اینکه درس می خوانند و تنبلی هم نمی کنند، نمی توانند نمره خوبی بگیرند.
فردی که به اضطراب امتحان مبتلاست، چه حالتی پیدا می کند؟
اضطراب امتحان ۲ بعد دارد:
"بعد جسمانی" شامل واکنش فیزیولوژیک خودکار مانند تپش قلب، سردرد، تعریق، لرزش دست و اندام ها، رنگ پریدگی، حالت تهوع و استفراغ و…. و "بعد شناختی و فکری" که در این حالت فرد دلواپسی راجع به پیامد کار و شکست و ناکامی پیدا می کند و دست به تحقیر و سرزنش خود و مقایسه خودش با دیگران می زند. همین انتظارات منفی باعث می شود مشکل تمرکز و توجه و فراموش کردن مطالب خوانده شده پیدا کند که همه اینها مانع انجام تکلیف و گرفتن نتیجه نامطلوب در امتحان می شود.
▪ ریشه اضطراب امتحان چیست؟
به نظر می رسد مانند تمام بیماری ها و حالت های روان پزشکی، عواملی دست به دست هم می دهند تا کودکی به حدی مضطرب شود که نتواند توانایی های واقعی خود را نشان دهد مثلا گاه علل شخصیتی باعث پدید آمدن این قضیه می شوند. معمولا اشخاص دچار چنین اضطراب هایی عزت نفس پایین و احساس خودکارآمدی پایین تری دارند، شکست ها و ناکامی های متعددی را تجربه کرده اند یا اضطراب منتشر دارند. علل خانوادگی هم در بروز این اضطراب تاثیر دارند؛ عللی مانند الگوی خشک و غیرقابل انعطاف در پرورش کودک، انتظارات بیش از حد والدین و تفکر کمال طلبانه آنها، تنبیه وسرزنش، تشویق نشدن و وضعیت اقتصادی اجتماعی نامناسب.
گاهی والدین پیام هایی را به فرزند خود می فرستند که او را دچار اضطراب می کند مثلا به او می گویند همین امسال را فرصت داری؛ تو باید مرا سرافراز کنی و مایه سرشکستگی من در فامیل نشوی، ببینم چه می کنی"، "اگر قبول نشوی همه تلاش مرا بی نتیجه می گذاری"، "ای خدا! کاش زودتر این امتحان کنکور تمام می شد، دلم مانند سیر و سرکه می جوشد" و "همه آینده تو در گروی همین امتحان است و…!" می توان علل آموزشگاهی را هم در ایجاد استرس در کودک و نوجوان موثر دانست؛ مواردی مانند انتظارات بیش از حد و نابجای معلم، درس و امتحان دشوار، ماهیت امتحان مانند بعد رقابتی و مسابقه ای بالا در امتحان کنکور)، ناآشنا بودن مراقبان امتحان، محدودیت های زمانی، محیط نامناسب امتحان، وجود عوامل مزاحم مانند سروصدا، نور نامناسب، گرمای محیط و… [۱]
▪ خود امتحان هم می تواند عامل اضطراب باشد؟
بله، گاهی ماهیت امتحان به گونه ای است که بیشتر از امتحان های دیگر در شخص اضطراب ایجاد می کند. مثلا امتحان کنکور یک مسابقه است و این طور نیست که اگر کسی به حد مشخصی از توانایی رسیده باشد، حتما پذیرفته شود. یک رقابت است، رقابتی سخت و فشرده.
▪ اضطراب مفید هم داریم؟
بله، درجه هایی از اضطراب و استرس می تواند مثبت باشد و احساس تهییج و به دست آوردن یک فرصت را به فرد بدهد؛ مثلا استرسی که باعث می شود یک ورزشکار در مسابقه بهتر از زمان تمرین عمل کند.
▪ این استرس در مورد دانش آموزان چگونه است؟
وقتی یک دانش آموز در زمان امتحان دچار تهییج و اضطراب می شود، تمرکزش را روی مطالعه افزایش می دهد و باعث می شود برنامه خود را منظم تر کند. همچنین وقت بیشتری روی مدیریت زمان داشته باشد. در نهایت این اضطراب باعث افزایش عملکرد فرد خواهد شد. این اضطراب باعث بهبود عملکرد ما می شود و آن را "تکلیف محور" می گوییم.
▪ چه زمانی اضطراب منفی می شود؟
زمانی که فرد احساس کند اوضاع از کنترلش خارج است، تحت فشار قرار گرفته و تمرکز خود را از دست داده است. این اضطراب باعث ارزیابی شناختی منفی، نداشتن تمرکز، واکنش های فیزیولوژیک نامطلوب و افت عملکرد شخص می شود؛ مثل اضطراب امتحان. [۱]
▪
راه های پیشگیری از اضطراب
برای جلوگیری از اضطراب راه های مختلفی وجود دارند . می توان موارد زیر را مثال زد:
۱-رژیم غذایى
رژیم غذایى فاکتور بسیار مهمى است
براى آنکه از تغذیه سالم برخوردار باشید توصیه مى شود :
١- متنوع بخورید .
٢- مصرف غذاهاى پرچرب و یا شیرین را محدود کنید .
٣- از مصرف مقادیر زیاد نمک و کافئین پرهیز کنید .
٤- ویـتامـینهاى A، D، E و K را بیش از مقادیر مجاز مصرف نکنید زیرا بدن این ویتامینها را ذخیره مى کند و اگر مقادیر زیادى از آنها در بافتهاى بدن تجمع یابند ممکن است اثرات سمى داشته باشد.
٥- در روز چندین بار غلات و به اندازه کافى سیب زمینى بخورید.
٦- در مورد سبزیجات و میوه اصل پنج بار در روز را فراموش نکنید.
٧- روزانه به اندازه کافى لبنیات و حداقل یک بار در هفته ماهى بخورید، گوشت و تخم مرغ به اندازه مصرف کنید.
٨- به اندازه بنوشید، مصرف آب در زندگى حیاتى است و باید روزانه ٨ لیوان ٢ لیتر) آب بنوشید.
٩- خوشمزه و سالم بپزید ، با آب کم ، با چربى کم و حرارت کم.
١٠- آهسته بخورید و لذت ببرید.
١١- بطور مرتب خود را وزن کنید و پر تحرک باشید.
١٢- نمایه توده بدن خود را محاسبه کنید.
همیشه سعى نمایید با تغذیه صحیح و فعالیت بدنى، نمایه توده بدن خود را در محدوده طبیعى نگهدارید.
۲-ورزش منظم
ورزش کردن خصوصاً ورزش منظم به گونه اى تمام مراحل درمان اضطراب را تحت تاثیر قرار می دهد. هنگامى که علت اضطراب مشخص شود و یک برنامه درمانى مشخص تدوین گردد، به راحتى درمان پذیر بوده و سریعاً شخص به زندگى عادى بر می گردد ولى در صورت فقدان علت تشخیص، احساس اضطراب در یک پریود طولانى شخص را آزار داده و از فعالیتهاى اجتماعى دور می سازد. پژوهشگران دریافته اند که پیاده روى تند و سریع به مدت ٤٠ دقیقه میزان اضطراب را به طور متوسط تا ١٤ درصد کاهش می دهد.
۳-مدیتیشن Meditation)
٤ـ اجتماعى باشید.
هنگامى که تحت فشار روانى هستیم غالباً به طور غریزى تمایل پیدا می کنیم که خود را از صحنه عمل کنار کشیده و به گوشه اى پناه ببریم. کارى بدتر از این وجود ندارد؟!!! گوشه گیرى به تشدید استرس کمک می کند. در این زمان باید سعى کنیم که با دوستان خود ارتباط بیشترى داشته باشیم.
باید ترتیبى دهیم که عده اى بچه کوچک کنار ما باشند، کودکان می دانند که چگونه مارا مجبور به خنده کنند تا نگرانیمان را از یاد ببریم.
۵ـ هیجانات سرکوب شده خود را روى کاغذ بیاورید.
متخصصان معتقدند که نوشتن ساده هیجانات بر روى کاغذ موجب تسکین روحى و روانى شخص می شود. نوشتن احساساتتان در دفترچه کمک می کند تا فشار روانى ناشى از رویدادهایى مثل از دست دادن شغل، رنج بردن از مشکلات زناشوئى و … را تسکین دهد.
۶ـ بخندید و شوخ طبع باشید.
خنده از سالمترین راه های جلوگیری از فشار روانی است. به هنگام خنده هورمونی ضد درد که باعث احساس خوشی و سلامتی در شخص می شود) در مغز آزاد می شود و میزان هورمونهای استرس زا در خون پایین می آید.
مطالعات زیادى نشان داده که خنده می تواند یکى از سالمترین پادزهرهاى فشار روانى باشد.
هنگامى که می خندیم یا حتى طبق برخى تحقیقات موقعى که ما لبخند می زنیم جریان خون به مغز افزایش می یابد و موادى بنام اندروفین هورمانهاى ضد دردى که در شخص احساس خوش و سلامت ایجاد می کند) در مغز آزاد می شود و سطح هورمونهاى استرس زا را در خون پایین می آورد.
۷ـ ذهن خود را متمرکز زمان حال کنید.
اگر بتوانید ذهن خود را چنان پرورش دهید که امیدها و آمال خود را به کنارى نهاده و موقع مناسب و مقتضى به سراغ تک تک آنان بروید،به آرامش ذهنى دست خواهید یافت.
جاده اى که به آرامش ذهنى منتهى می گردد از راهى موسوم به توجه می گذرد.این توجه به خود در هنگام عمل کردن به کارهاى ساده نظیر ظرف شستن و … باعث می شود که به هیچ وجه بى هدف و سرگردان همچون بطرى بر امواج دریا شناور نشویم.
٨ـ گوش دادن به موسیقى ملایم
برخى مطالعات اخیر نشان داده است که موسیقى آرام باعث آهسته کردن ضربان قلب و افزایش آندروفینها و کاهش اضطراب می شود.
٩ـ افزایش اعتماد به نفس
با داشتن اعتماد به نفس بالا حداکثر استفاده را از تواناییهاى خود در مواجهه با استرس خواهید برد و درنتیجه کمتر دچار مشکل می شوید.
اما افرادى با اعتماد به نفس پایین نه تنها از شیوه مناسبى جهت مقابله استفاده نمی کنند بلکه آسیب بیشترى نیز به آنان وارد می شود.
١٠ـ حمایت اجتماعى
وجود حمایت اجتماعى در زندگى هر فرد سبب می شود که در مقابل بحرانهاى زندگى همانند سپر از وى دفاع کند. به همین دلیل ما باید شبکهٔ اجتماعى و روابط اجتماعى خود را گسترش دهیم تا بتوانیم به آنها تکیه کنیم و فکر کنیم که افرادى هستند که ما را دوست بدارند و ما نیز آنها را دوست بداریم.
با کسب حمایت اجتماعى در سطح بالاتر، احساس امنیت و اعتماد به خود افزایش می یابد و در مقابل استرس و فشار روانى کمتر آسیب می بینیم.
١١ـ آمادگى براى موقعیتهاى تنش زا
باید یاد گرفت که در شرایط استرس زا فکر خود را از ترس و نگرانى دور کرد و در جهت مفید قرار داد. مثلاً باید به کارى که در حال انجام است تمرکز نمود و به زمینه هاى اضطراب زای آن فکر نکرد.
مثلاً بازیکنان فوتبال به جاى فکر کردن به اینکه زیر نظر عده زیادى از تماشاگران هستند به فعالیت و نقش خود در هنگام بازى متمرکز شوند.
١٢ـ کسب اطلاعات در مورد موقعیت
بی
عدم اطلاع از موقعیت فشارآور سبب استرس و اضطراب بالاترى در افراد می گردد بنابراین کسب آگاهى و اطلاعات در مورد موقعیتها و مواردى که مواجه خواهند شد سبب می شود که از پیامد موقعیت مطلع شده و کمتر دچار نگرانى و دلواپسى شوند.
مثلاً اگر بیماران قبل از عمل جراحى آگاهى یابند که عمل چگونه انجام خواهد شد و میزان درد پس از عمل را بدانند و سیر بهبودى برایشان روشن شود، کمتر دچار اضطراب می گردند.
١٣ـ تن آرامى Relaxation)
طى آن عضلات بدن براى مدتى کوتاه به طور ارادى منقبض گردیده و سپس به حالت آرامش برمی گردند. این کار طى مراحل و سلسله مراتبى انجام می گیرد. با این روش که به تنهایى و یا همراه با تکنیکهاى دیگر به کار می رود نشانه هاى اضطراب کاهش می یابد.
١٤ـ راه حلهاى دیگر
راههاى دیگرى که می توانید در چنین موقعیتى انجام دهید مورد توجه قرار داده و آنها را بیازمایید و مناسبترین راه را انتخاب نموده و استفاده نمایید.
٭ اجتناب از موقعیتهاى تنش زا و مشارکت کمتر در موقعیتهاى ناراحت کننده و استرس زا نه تنها سبب کاهش اضطراب می شود بلکه باید سعى شود که در محیط خانوادگى و ارتباطهاى بین فردى آرامش برقرار باشد.
٭ خودت باش. سعى کنید در موقعیتهاى فشارزا طبیعى رفتار نمایید و از نقش بازى کردن پرهیز نمایید.
٭ انتظارات، ترسها، مهارتها و امیدهایتان را بشناسید. لازم به ذکر است که یک برنامه دارویى مناسب و قابل دسترس و یا انجام درمانهاى غیردارویى و البته ترکیب آن دو، بهترین نوع درمان می باشد. [۱]
.
● نقش خانواده در حمایت و پشتیبانی
خانوادهها میتوانند با امکانات زیر به کودک کمک کنند:
– افزایش اعتماد در کودکان به ویژه در سال اول زندگی.
– توجه نشان دادن به کودک.
– توقع داشتن در حد توان کودک.
– فراهم کردن امکاناتی برای کودکان تا در فعالیتهای خانواده شرکت کند.
– توجه نشان دادن به عقاید فرهنگی خانواده.
– اساس قرار دادن پیشرفتهای آینده برای خانواده. [۱]
● حمایتهای اجتماعی
حمایتهای اجتماعی به فضای حضور افرادی جهت طرفداری کردن از کودکان در مواقع سختی است. والدینی که به حرف کودک گوش میدهند، دوستانی که میتوانند با آنها مشورت کنند و کمک برای پیدا کردن راهحل، همه به این معناست که کودک پشتوانه خوبی دارد.
بنابراین؛ به کودکان توجه کنید، هنگام بازی به وسایل آنان چون تمرکز ضعیف، خیس کردن رختخواب و جنگ و ستیز هنگام بازی دقت کنید.
از رفتارهای خوب کودکان تمجید کنید. آنها را تشویق کنید و نشان دهید به همه چیز اهمیت میدهید.
احساسات کودکان را بشناسید و به آنها نشان دهید که احساساتشان مانند خشم، ترس، تنهایی و… برای شما قابل قبول هستند. به کودکان بیاموزید تا با استفاده از لغات و کلمات مناسب احساسات خود را بیان کنند.
به آنها بیاموزید که به موقعیتشان و به شرایط، مثبت نگاه کنند. برخی از عوامل اضطرابزا سبب میشود که کودک احساس شرم کند و خود را باور نکند.
فعالیتهایی را نه برای رقابت بلکه برای همکاری طراحی کنید. این برنامه به کودکان کمک میکند تا مسیر خود را پیدا کنند و مهارت اجتماعی را بیاموزند.
فعالیتها را همراه با کودکان و سایر اعضای خانواده برنامهریزی کنید. آنها میتوانند با هم کتاب بخوانند، گردش کنند و…
میزبان گروههای مشابه باشید. اعضای خانواده یا گروه کلاسی که با یکدیگر احساس آرامش میکنند و میتوانند تجربهها، ترسها و احساساتشان را با هم قسمت کنند، پیدا کنید و جلسههای مشترکی را با آنان برگزار کنید. کسانی که توانستهاند بر ترسهایشان غالب شوند میتوانند تجربههای خوبی را در اختیار سایرین بگذارند. [۱]
درمان اضطراب
در بعضى از موارد اضطراب بدون نیاز به درگیرى پزشک در این ماجرا می تواند درمان گردد. این موارد اضطراب طبیعى نام دارند که طى آن اضطراب به خوبى توسط بیمار کنترل شده و برطرف می شود مثل ترس ناشى از امتحان نهایى و یا ترس ناشى از مصاحبه. در چنین شرایطى استرس می تواند توسط اعمال و روشهاى زیر تحت کنترل درآید:
ـ صحبت با شخص مورد اعتماد
ـ روشهاى ایجاد تمرکز
ـ حمام گرفتن طولانى
ـ استراحت در یک اتاق تاریک
ـ ورزشهاى تنفس عمیق
درمان دارویى
در گذشته داروهایى از خانواده بنزودیازپانها مانند دیازپام (والیوم)، آلپرازولام (زانکس)، لورازپام (آتیوان) و باسپیرون در درمان اختلالات اضطرابى مورد استفاده قرار می گرفت.
در حال حاضر استفاده از داروهاى ضدافسردگى مانندSertaline (Zoloft)، Paroxctine (Paxil)، Fluxetin (Prozac) و Venlafaxineکاربرد بیشترى دارد.
تجویز داروهاى ضد اضطراب یک پدیده مشخص در تمام دنیا است. تخمین زده می شود که بین ١٠ تا ٢٠% از مردم در نیمکره غربى تقریباً به طور مرتب از این داروها استفاده می کنند. طبق اظهار نظر رسمى FDA (سازمان غذا و دارویى آمریکا) در سال ١٩٧٨، ده میلیون آمریکایى از داروهاى دسته بنزودیازپینها استفاده می کرده اند.
عده اى معتقدند که این آرام بخشها روش موثر و کم هزینه اى در مقایسه با سایر طرق درمانى است. عده اى نیز بر اثرات موثر درمانهاى غیردارویى تاکید دارند.
درمان غیردارویى
درمان غیردارویى شامل تکنیکهاى متعددى می باشد. در تمام این روشها به بیمار آموزشهاى کلاسیک کسب آرامش یاد داده می شود و بدین وسیله بدن خود به مقابله موثر و مستقیم با عوامل تنش زا برمى خیزد.
ـ تن آرامى یا آرام سازى (Relaxation)
ـ مواجه سازى (exposure)
ـ غرقه سازى (Flooding)
ـ حساسیت زدایی((Desensitization
ـ سرمشق دهى (Modeling)
ـ توقف فکر (Thought Stopping)
ـ و موارد دیگر[۱]
رفتار والدین در اضطراب کودکان چقدر نقش دارد؟.
" ، شاید کودکان در بدو تولد در پاسخ به محرک ها گرایش به تحریک پذیری فوق العاده داشته باشند ، اما این نحوه برخورد و تربیت والدین است که تعیین می کند ، آیا چنین نوزادانی بعدها در دوران کودکی نسبت به افراد و رویدادهای ناشناخته احساس ترس می کنند یا خیر؟ اکنون محققان در حال بررسی نحوه تداخل وراثت و تجربه اولیه در شکل گیری عملکرد در زندگی آینده هستند.
به لحاظ این که واکنش ذاتی نوزاد بشدت در اختلالات اضطرابی بعدی او موثر است ، ایجاد اضطراب به ندرت اجتناب ناپذیر است.
عملکرد والدین بر احتمال اختلال اضطراب در کودک تاثیر می گذارد. در میان والدینی که محدودیت هایی را بر رفتار کودکانشان اعمال می کنند ، هیچ یک از نوزادان تحریک پذیر آنها در سن دو سالگی از ترس رهایی ندارند.
در مقایسه در آن سن ، بیش از ۴۰ درصد نوزادان بشدت واکنش گر ، مشخصا در برخورد با چهره ها و موقعیت های ناآشنا از لحاظ انجام فعالیت و عملکرد منع می شوند، دوری می کنند ، از فعالیت باز می ایستند, گریه می کنند و معمولا ناراحت اند.
در حقیقت تحقیق فوق بیانگر این است که محافظت و مراقبت بیش از حد ، بدترین اثرات را بر کودک می گذارد. حتی گفته می شود تعداد زیادی از مبتلایان به حملات اضطرابی و پانیک در دوران کودکی بیش از حد تحت مراقبت والدینشان قرار داشته اند.
کودکانی که از لحاظ رفتاری منع می شوند ، در موقعیت هایی که برای دیگران تهدیدکننده نیست دچار استرس می شوند. اما محافظت آنها از موقعیت های استرس زا راه حل مناسبی نیست.
این گونه پدر و مادرها برای رفتار خود دو نوع توجیه دارند: یکی این که می گویند کودکشان حساس و آسیب پذیر است و بنابراین باید او را از استرس حفظ کنند. چنین والدینی اگر کودک خود را در حالی بیابند که با سطل آشغال آشپزخانه بازی می کند ، با یک تاکید قاطع به صورت "این کار را نکن" با او برخورد نمی کنند ، بلکه حواس کودک را پرت می کنند. در نتیجه طفل فرصت پیدا نمی کند پاسخ ترس را فرونشاند.
فلسفه دیگر که آمرانه تر است ، داشتن نظم و ترتیب را به عنوان آموزش مدنظر می گیرد و نیازمند آن است که کودک خود را با جهان اطراف سازگار نماید. این والدین در گفتن "نه، آشغال نه" ، کمتر تردید دارند و دست کودک را از سطل آشغال می کشند ، پیش از آن که حواس او را با چیز دیگری پرت کنند. این یک تفاوت ریز و دقیق اما مهم است.
آموزش کودکان برای مقابله با تجربه استرس حائز اهمیت است. والدینی که به فرزندان خود اجازه می دهند با مشکلات روزمره زندگی مواجه شوند ، به آنها کمک می کنند انعطاف پذیری بیشتری پیدا کنند و راهکارهای بهتری را برای کنار آمدن با دشواری ها بیابند. والدینی که بیش از اندازه از فرزندان خود حفاظت می کنند ، گرایش به اختلال اضطراب را در آنان عملی می سازند.
تحقیقات نشان می دهند الگوهای خلقی نوزادان به وسیله سنجش ضربان قلب در رحم قابل تشخیص است. واکنش های اولیه نوزاد ، سطوح تهییج پذیری ارثی سلول های عصبی در آمیگدالا را منعکس می سازد.
کودکانی که عملکرد آنها متوقف می شود میزان بیشتری اختلال نقص توجه را نسبت به سایر کودکان نشان می دهند. و بالاخره این که والدینی که کودکان خود را منع رفتاری می کنند ، به میزان قابل ملاحظه ای دچار اختلال اضطراب و پانیک ، ترس اجتماعی و اختلال است اضطراب عمومی دوران کودکی و بزرگسالی بوده اند[۱]
راه کارها و پیشنهادها برای درمان اضطراب در کودکان
بعضی از موارد اضطراب اصولا بیماری نیستند و بدون نیاز به پزشک می تواند درمان شود. به این موارد، اضطراب طبیعی می گویند که طی آن اضطراب به خوبی توسط بیمار کنترل و برطرف می شود مثل اضطراب ناشی از امتحان). اضطراب طبیعی می تواند با روشهایی از قبیل حمام گرفتن به مدت طولانی، تنفس عمیق، صحبت کردن با شخصی مورد اعتماد، استراحت در یک اتاق تاریک و … تحت کنترل درآید.
مراجعه به پزشک زمانی ضروری می شود که خود درمانی فرد جواب ندهد، یا فرد دچار هراس بیش از حد یا علایمی جدید و غیر قابل توجیه شود. در آن صورت پزشک درمان دارویی یا درمان غیر دارویی روش های کلاسیک) را به او پیشنهاد می کند. از داروهایی که امروزه برای درمان اضطراب مورد استفاده قرار می گیرند می توان فلوکستین پروزاک) ، داروهایی از خانوادهٔ بنزودیازپین ها برای مدت کوتاه)، سرتالین و … را مثال زد. درمانهای دارویی گاه در برخی بیماران دارای عوارضی هستند . از بین درمانهای غیردارویی می توان تن آرامی آرام سازی), حساسیت زدایی، توقف تفکر، سرمشق دهی و … را مثال زد. در این روش ها به بیمار آموزش داده می شود که بدن خود را برای مقابلهٔ موثر و مستقیم با عوامل تنشزا آماده کند.
ترس و تشویش، شیوع اضطراب در کودکان را پایه ریزی می کند و در صورتی که این ترس ها، بیمار گونه نباشد، به صورت طبیعی خود را نشان می دهد. خجالتی و گوشه گیر بودن، جزو شایع ترین اضطراب های اجتماعی کودکان است که می تواند زندگی آنان را مختل کند. کودکان، ترس و اضطراب را از راه شرطی شدن فرا می گیرند. بروز ترس ها در کودکان، قابل پیش بینی نیست و در تمام سنین، یکسان نمی باشد.
نقش خانواده به عنوان عاملی در ایجاد اختلال اضطراب کودکان، همیشه مورد توجه قرار گرفته است. انتقال اضطراب از پدر و مادر به کودک، بر اثر مشاهده و الگوسازی رفتارها صورت می گیرد.
بروز ترس ها در کودکان، قابل پیش بینی نیست و در تمام سنین، یکسان نمی باشد.
کودکان می توانند برای مقابله با اضطراب و ناکامی، از روش های دفاعی مانند کناره گیری، انکار کردن، سرکوبی و فرافکنی استفاده کنند. کودک یاد گرفته همیشه از موقعیت ها و شرایط ناراحت کننده و محرک های آزار دهنده، کناره گیری کند تا در آرامش باشد. مکیدن انگشتان و شب ادرای، از علائم اضطراب است که حتی در سنین نوجوانی هم اتفاق می افتد. در واقع وقتی کودک نتواند راه هایی را برای مقابله با اضطراب بجوید، مجبور می شود به زمان خردسالی برگردد.
در مرحله انکار، منکر واقعیت است و آن چه اتفاق افتاده را به نوعی سرپوش می گذارد.
در مرحله سرکوبی، تلاش او در جهت فراموشی حالت های اضطراب به کار می رود تا به تدریج آن را از ذهن خود آگاهش دور سازد اما در مرحله فرافکنی، هر حادثه و اتفاقی که در زندگی اش رخ می دهد را به دیگران نسبت می دهد. در نتیجه کودکانی که تمایل شدید به استفاده از مکانیسم های دفاعی در برابر اضطراب دارند، نمی توانند از روابط سالم عاطفی و ذهنی برخوردار باشند. امروزه اضطراب های اجتماعی کودکان، بیش تر به چشم می آید و عامل فرار کودک از اجتماع، مردم، دوستان، مجالس و میهمانی هایی است که در واقع با اضطراب های اجتماعی، بدنی، فکری و رفتاری روبه روست.
نشانه های اضطراب کودک در بعد جسمی فیزیولوژیک) هم چون بزرگسالان، با تنفس تند، لرزش دست و پا، گرم شدن و سرخی صورت، گرفتگی صدا و تپش قلب، همراه است که با آرام ساختن، قابل اصلاح می باشد و در بعد فکری تلاش کودک بر این است که دیگران از او راضی باشند، تاییدش کنند، طردش نکنند و مهم باشد و اگر غیر از این شود، برایش ناخوشایند است.
در بعد رفتاری، کودک یاد می گیرد خانه برایش مکانی امن است، نیاز به دوست ندارد، از جمع، گریزان و در کوچه و خیابان همیشه سرش پایین است و ترس از نگاه دیگران دارد. به خوبی نمی تواند سوال کند و جواب دهد و احساس ناامنی می نماید.
کودکانی که تمایل شدید به استفاده از مکانیسم های دفاعی در برابر اضطراب دارند، نمی توانند از روابط سالم عاطفی و ذهنی برخوردار باشند
به طور کلی آموزش کودکان برای مقابله با اضطراب حائز اهمیت است. والدینی که به فرزندان خود اجازه می دهند با مشکلات روزمره زندگی مواجه شوند ، به آنها کمک می کنند انعطاف پذیری بیشتری پیدا کنند و راهکارهای بهتری را برای کنار آمدن با دشواری ها بیابند. والدینی که بیش از اندازه از فرزندان خود حفاظت می کنند ، گرایش به اختلال اضطراب را در آنان عملی می سازند[۱]
روشهای کودکان براى مقابله با استرس خود و نوع برخورد والدین
روشهایى که کودکان براى مقابله با استرس خود به کار مى برند شامل این موارد است:
– بازى کردن و انجام کارهاى فعال ۵۲ درصد از آنها
– گوش کردن به موسیقى ۴۴ درصد
– تماشاى تلویزیون یا پرداختن به بازیهاى کامپیوترى ۴۲ درصد
– صحبت کردن با دوستان ۳۰ درصد
– عده اى از کودکان سعى مى کنند تا راجع به این موضوع اصلاً فکر نکنند ۲۹ درصد
– با خوردن غذا ۲۶ درصد
– خلق وخوى خود را از دست مى دهند ۲۳ درصد
– با والدین خود صحبت مى کنند ۲۲ درصد
[۱]- گریه مى کنند ۱۱ درصد
برخى از کودکان وقتى کار نادرستى انجام مى دهند، از خود شکایت مى کنند و احساس شرمندگى و خجالت دارند و در نتیجه با آسیب رساندن به خود، ناراحتى خود را نشان مى دهند.
همه کودکان در مصاحبه با کارشناسان گفتند که در هنگام چنین احساسهایى نیاز به همراهى و مشورت والدین خود دارند و تنها با کمک آنها مى توانند از مشکلات رهایى پیدا کنند.
بنابراین ما به والدین توصیه مى کنیم که با فرزندان خود صمیمى باشند و سعى کنند حتى الامکان زمانى را هم براى بودن در کنار فرزندان خود اختصاص دهند.
چه کارى از دست والدین برمى آید
والدین ممکن است نتوانند از بروز احساساتى مثل خشم، عصبانیت، ناراحتى در فرزندان خود جلوگیرى کنند اما مى توانند ابزار و راه کارهایى را که براى غلبه بر این احساسات وجود دارد، به فرزندان خود معرفى و یا در اختیار آنان قرار دهند.
صداى خود را بالا نبرید
وقتى متوجه عصبانیت و ناراحتى فرزندتان شدید، سعى نکنید با صداى بلند از او سوالى کنید یا با گفتن کلماتى مثل: خوب، حالا مگه چى شده؟ دنیا که به آخر نرسیده آن را متهم جلوه دهید.
به سخنان فرزند خود خوب گوش دهید
به آرامى از فرزند خود سوال کنید چه موضوعى باعث ناراحتى اش شده است و سعى کنید فقط شنونده باشید.
با علاقه و صبر و حوصله به سخنان او گوش دهید و از هرگونه پیشنهاد، داورى، نصیحت و امر و نهى پرهیز کنید.
با اداى کلمات و جملاتى سعى کنید به فرزندتان القا کنید که متوجه احساس اش شده اید و با او کاملاً هم عقیده هستید.
به طور مثال وقتى کودکتان موضوعى را براى شما تعریف کرد با اداى جملاتى مثل: "من هم اگر جاى تو بودم، ناراحت مى شدم"، "تعجبى نداره عصبانى شدى چون کار آنها زشت بوده است" و ارائه جملاتى مشابه به فرزند خود بفهمانید که او را درک مى کنید و احساسش را متوجه مى شوید.
این رفتار باعث مى شود تا کودکتان با شما رابطه خوبى برقرار کند و به شما نزدیکتر شود. این احساس براى زمان هاى ناراحتى، استرس و خشم براى او کاملاً خوب است.
فرزند شما باید بداند والدینى دارد که حامى او هستند و او را درک مى کنند.
احساس آنها را نامگذارى کنید
اکثر کودکان هنوز نامى براى احساسات خود ندارند. اگر فرزند شما احساس خشم و ناراحتى کرد با استفاده از کلمات به تشخیص احساس او کمک و او را در نامگذارى احساسش یارى کنید.
چنانچه آنها به احساس خود و نام آن آگاه باشند، نحوه بیان بهترى خواهند داشت و بهتر مى توانند با شما رابطه برقرار کنند. [۱]
راه های کمک والدین به کودک خود
والدین باید قادر باشند بین اضطراب خوب و اضطراب بد فرزند خود تفاوت قائل شوند و با توجه به نوع فعالیت کودک هنگام ورزش، بین این دو نوع اضطراب فرق بگذارند. مثلا آیا فرزندتان می تواند تمرکز کند و برای عکس العمل مناسب آمادگی دارد یا این اضطراب انرژی کافی برای عملکرد مثبت را به او می دهد؟ کودکتان چگونه با اشتباهات خود روبه رو شده و آنها را رفع و رجوع می کند؟ آیا او هنگام ورزش، به درستی عمل می کند یا احساساتش خارج از کنترل است؟
البته بخشی از این عملکردها به خصوصیات فردی کودک ربط دارد؛ مثلا برخی کودکان به طور طبیعی در مواجهه با فشارها، از آرامش بیشتری برخوردارند. اما آنچه اندکی پیچیده به نظر می رسد، نقش شما یا دیگر بزرگ ترهای قابل اعتماد در رویارویی کودک با موقعیت های استرس زاست. مثلا والدینی که روی دستاوردهای ورزشی فرزندشان بسیار حساس بوده و خیلی روی این قضیه حساب می کنند، موجب افزایش ریسک اضطراب در کودک می شوند.
البته کودک تان دوست دارد علاقه شما به فعالیت های خود را ببیند، اما بین تشویق کودک و هل دادن او، مرز ظریفی وجود دارد. والدینی که اشتیاق بیش از اندازه دارند، در مواجهه با اشتباهات، باخت ها و بردهای کودک رفتارهای نادرستی انجام می دهند و همین قضیه منجر به ایجاد اضطراب در کودک می شود به طوری که در مواجهه با مشکلات، قدرت حل مسائل را از دست می دهد.
بهتر است مراقب رفتارهای جانبی خود نیز باشید. کلمات قدرت فوق العاده ای دارند، پس با احتیاط آنها را به کار ببرید، خصوصا وقتی با مربیان یا داورها موافق نیستید. از تلاش های خوب کودک خود و دیگر شرکت کنندگان در بازی ها، قدردانی کنید، حتی پس از باخت. کودک خود را مطمئن سازید که از نظر شما، یک مسابقه تنها یک بازی و مسابقه است، نه چیزی بیش از آن.
ورزش کردن و شرکت در مسابقات، درس های فوق العاده ای راجع به زندگی به ما می دهند: ارزش کارهای تیمی، مقابله با چالش ها، کنترل احساسات، حس رسیدن به موفقیت و ایجاد غرور در دستیابی به آن. اما این در صورتی است که به کودک خود اجازه دهید اینها را یاد بگیرد. شما به عنوان والدین باید یک گام عقب تر بایستید و به کودکتان نشان دهید به او در رویارویی با موقعیت های مختلف اعتماد می کنی[۱]د
به منظور رفع عوامل موثر و زمینه ساز در ایجاد نگرانی و اضطراب در کودکان ، پیشنهادها و راه کارهایی به صورت زیر ارایه می گردد:
والدین حس اعتماد به نفس و خودباوری را در کودکان تقویت کنند.
از بحث و نزاع و دامن زدن به اختلافات به شدت بپرهیزند.
اگر می خواهند کودکانشان در آینده دچار ناراحتی های عصبی – روانی نشوند ، باید به آن ها اجازه دهند تااحساسات خود را اعم از مثبت یا منفی اظهار نمایند و به آن ها بیاموزند که "خوب" و "بد" بودن ربطی به احساسات ندارند ، بلکه به اعمال و رفتار آن ها بستگی دارد .
-عکس العمل والدین به گونه ای باشد که کودکان از اشتباهات خود پند گیرند .
اشتباهات گذشته کودکان را به رخ آنان نگشند .
اگر به هر دلیل کودکان را توبیخ یا تنبیه می کنند ، حتما علت آن را برایشان توضیح دهند ؛ زیرا اگر کودکان از علت تنبیه آگاه شوند هم به اشتباهات خود پی می برند و هم دچار نگرانی نمی شوند
والدین باید الگویی از انسان های مستقل و آزاد اندیش برای فرزندان خود باشند .
بین گفتار و رفتار آن ها هماهنگی وجود داشته باشد .
به تفریحات و سرگرمی های کودکان بها دهند و با آن ها هم بازی شوند ؛ زیرا هم بازی شدن فرصتی فراهم می سازد که والدین و کودکان در بیان ایده ها مشارکت داشته باشند .
از مقایسه کودک خود با دیگر کودکان بپرهیزند.
و بالاخره بستری مناسب برای ایجاد احساس امنیت و آرامش و درک متقابل یکدیگر در خانواده مهیا سازند[۱]
مدیریت اضطراب
تکنیک های رسیدن به آرامش که در ادامه آمده، هنگام آغاز یک رقابت و مسابقه می تواند به کاهش اضطراب کودکتان کمک کند. این روش ها را به کودک خود بیاموزید
نفس عمیق:
یک مکان آرام بیابید و بنشینید و هوا را به آرامی از راه بینی وارد جسم خود کنید. هوا را عمیقا وارد ریه هایتان کنید و 5 ثانیه آن را درون خود نگه داشته و به آرامی از راه دهان خارج کنید. این تمرین را 5 بار تکرار کنید.
ورزش ماهیچه ها
عضلات خود را به مدت 5 ثانیه منقبض و سپس آزاد کنید. این کار را 5 بار تکرار کرده، هر بار گروه خاصی از ماهیچه ها را انتخاب کنید.
تصویرسازی ذهنی
چشمان خود را بسته و یک جای آرام یا اتفاق خوب را تصور کنید. در حالی که به تصاویر زیبا یا صداهای شاد فکر می کنید، تصور کنید استرس در حال خروج از بدن شماست.
یا موفقیت را در ذهن خود تصویرسازی کنید. اغلب مشاوران به افراد توصیه می کنند خود را در حالی که در یک مسابقه پیروز شده اند، تصور کنند. در این صورت در روز مسابقه، این تصاویر بایگانی شده در ذهن، به فرد کمک می کند آرام باشد و اعتماد به نفسش افزایش یابد.
توجه کردن
تمرکز بر زمان حال به جای نگرانی از آینده و توقف افکار منفی به وسیله تفکرات مثبت، می تواند بسیار موثر باشد. هنگام آماده شدن برای شرکت در یک مسابقه این الفاظ را با خود تکرار کنید: "من از اشتباهاتم، می آموزم"، "من کنترل کامل احساساتم را در دست دارم"، "من می توانم به این هدف برسم[۱]".
اقدامات دیگری که کودکان در کاهش استرس می توانند انجام دهند به شرح زیر است:
ـ خوب غذا خوردن و خواب کافی شبانه
خصوصا قبل از یک مسابقه سخت می تواند بسیار مفید باشد.
ـ انجام یک کار تفریحی
کودک خود را تشویق کنید تا در فعالیتی غیر از مسابقات ورزشی شرکت کند. پیاده روی، دوچرخه سواری، دیدن فیلم و کارتون یا صحبت با دوستان می تواند او را از استرس ناشی از مسابقه دور کند.
ـ دوری از افکار کمال گرایانه
سعی نکنید همیشه کامل و بهترین باشید و از هم تیمی های خود هم چنین انتظاری نداشته باشید. هر کسی خطا می کند. به کودک بیاموزید خود را ببخشد و به راهش ادامه دهد.
برخی اضطراب ها ریشه در عدم اطمینان دارند. فرزند خود را تشویق کنید که قبل از مسابقه با مربی خود صحبت کند تا موضوعات برایش شفاف و قابل لمس شود. گاهی یک گفت وگوی دوستانه از استرس های فرزندتان تا حد زیادی می کاهد[۱].
راه های مقابله با اضطراب
کودکی که بسیار عصبی است به طوری که قبل از مسابقه از نظر جسمی احساس بیماری می کند یا شب قبل از مسابقه دچار بی خوابی می شود یا در مدرسه تمرکز خود را از دست می دهد، در واقع دچار اضطراب بیش از حد است. این موضوع می تواند موجب مشکلات در سلامت کودک شود، پس حتما باید برای حل آن چاره ای اندیشید. اگر به کودک خود کمک کنیم تا در خصوص این گونه مشکلات با ما صحبت کند، به کاهش اضطراب او کمک کرده ایم.
در این حالت کودک خواهد دانست شما در مورد او قضاوت نادرست نداشته و منتظر شنیدن احساسات وی هستید.برخی مواقع، کودک علاقه ای به انجام یک ورزش خاص ندارد، اما نمی داند چگونه موضوع را با والدین خود در میان بگذارد. پس بهتر است خودتان از فرزندتان بپرسید آیا واقعا علاقه مند به انجام فعالیت ورزشی است یا صرفا به خاطر خوشایند شما این کار را انجام می دهد. بدانید گاهی صدمات جسمی و روحی ناشی از اضطراب های طولانی مدت جبران ناپذیر است.
گاهی نیز فرزند علاقه مند به انجام فعالیت ورزشی است، اما فشردگی برنامه ها مشکل اساسی اوست. برخی کودکان در تیم ها و فعالیت های زیادی شرکت دارند و وقت کافی برای تفریح، انجام تکالیف مدرسه یا حتی صحبت با همسالانشان ندارند. خستگی بیش از اندازه می تواند موجب کاهش علاقه و انگیزه کودک شود. در این گونه موارد با فرزندتان صحبت کنید و به یک راه حل مشترک برسید. شاید گاهی لازم باشد از تعداد فعالیت ها کاسته شود یا حتی برخی از آنها ترک شوند. بهتر است فرزندتان را به انجام فعالیتی که بیش از دیگر کارها به آن علاقه مند است، تشویق کنید.
وقتی فرزند تصمیم خود را گرفت، به او اعتماد کرده و با این کار به او کمک کنید تا از شرایط استرس آور رها شود[۱]. این نشانه شجاعت، دانایی و بلوغ فکری است
مقابله با اضطراب و افسردگی
کودکانی که اضطراب و افسردگی را به عنوان نتیجه ای از ناتوانی های یادگیری خود، تجربه می کنند نیاز به تغییر فضای منفی ذهنی خود، دارند. تشویق دانش آموزان به داشتن نظر واقع بینانه نسبت به حد و مرز ناتوانی شان و عدم تعمیم آن، رویکرد مفیدی است. یک راه برای تسهیل این مساله این است که دانش آموزان در نقاط قوت و ضعف خود تامل کنند و بیندیشند. به جای پرسش در این باره که از آنها پرسیده شود که در چه زمینه هایی مثبت و در چه زمینه هایی منفی هستند، بهتر است از آنها تقاضا شود که جملاتی از این دست را کامل کنند من بهتر هستم در …
این روش ، دلالت بر آن دارد که نقاط ضعف نسبی هستند و ویژگی های ثابت و پایداری نمی باشند. روش کار، صرفاً این نیست که فرد را با محدودیت هایش آشنا کند، بلکه باید به او یاد بدهد که چگونه رشد یابند و از اشتباهات خود ، یاد بگیرند. این امر به آنها، کمک می کند تا از فاجعه آمیز قلمداد کردن مشکلات خودشان یا کوشش های بیهوده ای که اوضاع را از آنچه که هست، بدتر می کند، اجتناب کنند.
شما می توانید با افسردگی و اضطراب از طریق واقع بین بودن مبارزه کنید. گفتن این جمله که نگران نباشید " شما خوب عمل خواهید کرد" هیچ کمکی به کودک نمی کند. مگر اینکه شما بتوانید مدراکی دال بر حمایت از گفته های خود بیابید.
اطمینان دادن ، نظیر این جمله "شما به سختی مطالعه کرده اید، من فکر می کنم که در این آزمون موفق شوید" بیشتر قابل باور و پذیرش است.
کودکان بزرگتر، از استدلالی که عقاید زیر بنایی افسردگی و اضطراب آنها را به چالش بکشد بهره مند می شوند. اگر یک دانش آموز رنجیده باشد و بیان کند "هیچ کس مرا دوست ندارد" یا نگران باشد که او را طرد کنند، علت این افکار را از او سوال کنید و به آهستگی و با عطوفت تناقض و ناهمسانی را به او گوشزد کنید " شما می گویید هیچ کس شما را دوست ندارد، اما جمیز می خواهد در خواندن همراه شما باشد" و افکار او را به سوی ارزیابی دقیق از خود و دیگران هدایت کنید.
افسردگی نه تنها یک حالت خلقی است که فرد در آن احساس غمگینی، ناامیدی می کند و فاقد انرژی است بلکه یک حالت شناختی است که الگوهایی از تفکر را دارد که به افسردگی استمرار می بخشد. لازمه ی یک چنین فضای ذهنی بدبینانه، مداخله های ویژه از قبیل بازسازی شناختی است. اساساً این امر باعث جابه جایی افکار منفی با افکار واقع بینانه ی مثبت می شود. وا داشتن کودک به توقف افکار و گفته هایی نظیر "من احمق هستم" ، "من نمی توانم این کار را انجام دهم" . بدبینی و امکان پیشگویی خودکامروا ساز را کاهش می دهد. اگر چه این مساله بسیار ساده انگارانه جلوه می نماید. اما اگر به طور مداوم در طول زمان به کار رود ، این نوع از بازسازی شناختی در کاهش افسردگی بسیار موثر است. کمبودهای شناختی، همچنین می تواند کودکان را به ساختن اسنادهای خود تخریب رهنمون کند.
آنها معمولاً موفقیت های خود را به خوش شانسی یا ارفاق معلم اسناد می دهند تا اینکه بخواهند آن را نتیجه ای از کوشش یا توانایی خود محسوب کنند. این عقیده که کنترلی در انجام امور وجود ندارد منجر به احساس افسردگی و اضطراب می شود.
تحقیقات ، همچنین نشان می دهد که افسردگی منجر به خطاهای شناختی از قبیل تعمیم دهی بیش از حد و تجرید انتخابی (نتیجه گیری بدون استفاده از همه اطلاعات قابل دسترسی) می شود. برای مثال ، کودکان افسرده ممکن است ضعف در املا را به موارد دیگر تعمیم داده و احساس کنند که نمی توانند هیچ کاری را درست انجام دهند. در نتیجه آنها دست از کوشش بر می دارند و شکست را می پذیرند.
تحقیقات بیانگر آن است که کودکان با ناتوانی های یادگیری در توانایی استدلال از قبیل درک اجتماعی ، ضعیف هستند، برای مثال ، اگر یک کودک افسرده به هم کلاسی خود سلام دهد و هم کلاسی او پاسخش را ندهد، ممکن است احساس سبکی و بی اهمیت بودن به او دست دهد. در حالی که هم کلاسی او ممکن است اصلاً نشنیده باشد و یا ممکن است به طور غیر کلامی پاسخ داده باشد. دانش آموز به غلط تصور می کند که " او مرا دوست ندارد" و در نتیجه حس تنهایی و مطرود شدن او افزایش می یابد و افسردگی اش عمیق تر می شود.
علاوه بر آن کودکان افسرده ممکن است اختلال در حافظه را نشان دهند. شاید چون آنها در استفاده از راهبردهای موثر حافظه شکست می خورند. مساله مهمتر این که کودکان افسرده ، محتوای وقایع مثبت (سوالی که آنها به طور صحیحی جواب داده اند) را به آن خوبی که کودکان غیر افسرده ، به یاد می آورند به خاطر نمی سپارند. علاوه بر این، کودکان افسرده با ناتوانی یادگیری، معمولاً راهبردهایی که آنها قبلاً برای پاسخ دادن به مسایل به طور صحیح به کار می برند، را یاد نمی آورند، در نتیجه نمی توانند به طور حساب شده، مهارت ها یا تکنیک ها را برای حل مشکلات دیگر مورد استفاده قرار دهند(گرمن، 2001) .
براساس نظر لورا و همکارانش مرور مکرر و سازمان دهی اطلاعات راهکارهای موثر برای مقابله با اختلال حافظه ناشی از افسردگی کودک است.
به طور کلی می توان گفت همانند بزرگسالان بهترین درمان در افسردگی کودک به کار گیری مجموعه ای از رویکردها شامل روان درمانی، دارو درمانی و آموزش بیمار و خانواده او می باشد. روان درمانی می تواند به عنوان درمان اولیه برای کودکان و نوجوانان با افسردگی خفیف تا متوسط و به عنوان یک درمان جانبی در کنار دارو درمانی برای کودکان با افسردگی شدید به کار رود. روان درمانی مجموعه ای از رویکردها را در بر می گیرد که شامل بازی درمانی، روان تحلیل گری ، درمان حمایتی ، درمان بین فردی، خانواده درمانی و درمان رفتاری- شناختی است. تعیین سطح هوش هیجانی و شناختی کودک در تصمیم گیری نوع درمان، اهمیت دارد. برای مثال، بازی درمانی و آموزش والدین به احتمال زیاد مناسب ترین درمان در کودکان پیش دبستانی افسرده است. در حالی که روان تحلیل گری یا درمان شناختی بیشتر مناسب نوجوانان یا جوانان است ( کرگینر16، 2000) .
مناسب ترین درمان همچنین با آموزش بیمار و خانواده او سر و کار دارد. این درمان نه تنها میزان درک اختلال را بالا می برد بلکه میزان پذیرش درمان را نیز بیشتر می کند. همچنین می تواند گرایشات والدین را مبنی بر مقصر دانستن خود و یا کودکشان کاهش دهد و والدین را نسبت به علایم افسردگی در خود و یا سایر اعضای خانواده هوشیار کند. به علت شیوع بالای بیماری های عاطفی در بستگان درجه یک بیمار با اختلال افسردگی17 عمده ، آموزش خانواده را می توان به عنوان یک جزء لازم برای بهبود محیط بیمار و ساختار حمایتی خانواده دانست که باعث درمان و اصلاح کل خانواده می شود. (سان، 2000)