هنری فورد
هنری فورد (تولد ۳۰ ژوئیه ۱۸۶۳ – مرگ ۷ آوریل ۱۹۴۷) بنیان گذار کارخانهٔ خودروسازی فورد بود. او اولین کسی بود که برای تولید خودروی ارزان قیمت خط تولید را به کار گرفت. او نه تنها انقلابی در صنعت اروپا و آمریکا ایجاد کرد[نیازمند منبع]، بلکه ترکیب تولید انبوه، دستمزد بالا و قیمت پایین پیشنهادی او چنان تاثیری بر اقتصاد و جوامع قرن بیستم ایجاد کرد که آن را فوردیسم نامیدند. هنری فورد به یکی از مشهورترین و متمول ترین مردان تاریخ تبدیل شد. او پس از مرگ همهٔ ثروتش را به بنیاد فورد بخشید ولی ترتیبی داد که خانواده اش برای همیشه کنترل آن را در دست داشته باشند.
نام فارسی : هنری فورد
سال ولادت و فوت : 1947 – 1863 میلادی
ملیت : آمریکا
این صنعتگر مشهور آمریکایی بیش از هر فرد دیگری برای ارائه روش های تولید انبوه صنعت نوین نقش داشته است. با به کارگیری چنین روش هایی استاندارد زندگی را ابتدا در میان مردم کشور خود و درنهایت در تمام کشورهای جهان به طور وسیع افزایش داد.
فورد که در "دیر بورن" میشیگان متولد شده بود هیچ گاه به دبیرستان نرفت. او پس از خاتمه تحصیلات دبستانی به عنوان شاگرد ماشین کار در دیترویت به کار پرداخت. سپس تعمیر کار و سرانجام استادکار شد. هنگامی که در سال 1885 کارل بنز و گوتلیب دایملر، هر کدام مستقل از دیگری، اتومبیل خود را اختراع کرده و روانه بازار کردند فورد جوانی بیست و دو ساله بود. "کالسگه بدون اسب" خیلی زود توجه فورد جوان را به خود جلب کرد. در سال 1896 اولین اتومبیلی را که خود طراحی کرده بود، ساخت اما علی رغم استعدادی که داشت اولین و دومین اقدام او در کسب و کار با شکست مواجه گردید. اگر فورد در چهل سالگی مرده بود اکنون از او تنها به عنوان مردی شکست خورده یاد می شد.
اما فورد به آسانی دلسرد نشد. در سال 1903 بار دیگر تلاش کرد و در نتیجه این سومین اقدام، تشکیل کمپانی فورد، بود که به ثروت، شهرت و اهمیتی پایدار دست یافت. موفقیت سریع کمپانی فورد عمدتاً مرهون این برداشت اصلی و اساسی فورد بود که او آن را در یکی از آگهی های اولیه کمپانی خود چنین بیان می کند:
"ساخت و فروش اتومبیلی که به ویژه برای استفاده روزمره شغلی، حرفه ای و خانوادگی طراحی شده است… ماشینی که به خاطر فشردگی و جمع و جور بودن به طور یکسان از سوی مردان، زنان و کودکان مورد پسند و تحسین قرار گیرد. سادگی، ایمنی، آسایش همه جانبه و بالاتر از همه بهای فوق العاده مناسب آن، آن را در دسترس هزاران نفری قرار می دهد که هیچ گاه نمی توانستند در مورد پرداخت قیمت های افسانه ای که برای اغلب ماشین ها خواسته می شود، حتی فکر کنند."
فورد با مدل های اولیه خود، گرچه کاملاً مناسب بودند، نتوانست به آن اهداف بلند دست یابد. اما مدل مشهور T که در سال 1908 روانه بازار شد به خوبی آن نظریات را تامین کرد. بدون تردید آم مدل نام آورترین اتومبیلی بود که تا آن هنگام تولید شده بود و در نهایت بیش از پانزده میلیون دستگاه از آن فروخته شد.
مدت ها قبل از آن فورد دریافته بود در صورتی که هزینه های تولید را کاهش دهد می تواند محصولاتش را با قیمت پایین تری بفروشد. برای وصول به این هدف مجموعه ای از روش های بسیار موثر تولید را در کارخانه های خود پیاده کرد. این روش ها عبارت بودند از:
1- قطعات کاملاً قابل تعویض
2- حد اعلای تقسیم کار
3- خط سوار کردن قطعات
تمام اینها به منظور افزایش کارایی کارگران صنعتی طراحی شده بود. فورد معتقد بود نباید وقت کارگر با مجبور کردن او برای رفتن به دنبال مواد و ابزار مورد نیاز، و یا حتی برداشتن آنها از روی زمین، تلف شود. به جای آن فورد ترتیبی اتخاذ کرد تا با استفاده از نوار نقاله، سر سره و نقاله های متحرک بالای سرکار را نزد کارگر بیاورد. مواد و ابزار در سطح وسیعی توزیع می شد و کارگر می توانست وظیفه خود را بسیار سریع تر انجام دهد. او بر این باور بود که در تلاش دائم برای یافتن تکنیک های برتر و کاراتر باید روش های تولید به دقت تحلیل گردد. کارهای پیچیده و مرکب را باید به کارهای ساده تجزیه نمود.
به این ترتیب انجام آن حتی از کارگر غیرماهر، که ممکن است کم هوش، بی سواد و یا حتی معلول باشد، بدون نیاز به گذراندن دوره های طولانی کارآموزی برمی آید.
هیچ یک از این نظریات در اصل متعلق به فورد نبود. "الی ویتنی" بیش از یک قرن قبل از قطعات قابل تعویض استفاده کرده بود. "فردریک وینسلو تیلور" کارشناس معروف بهره وری تمام این نظریات را در نوشته های خود آورده بود و چند کارخانه کوچک تر مدتها بود که از خط سوار کردن قطعات استفاده می کردند. اما فورد اولین تولیدکننده بزرگ بود که این نظریات را یکجا و با تمام وجود به کار گرفت.
نتایج کار واقعاً خیره کننده بود: در سال 1908 ارزان ترین مدل T به بهای 825 دلار فروخته شد تا سال 1913 قیمت آن تا 500 دلار پایین آمد و در 1916 به 360 دلار تنزل کرد و بالاخره در سال 1926 قیمت خرده فروشی آن به 290 دلار رسید. همچنان که قیمت پایین می آمد میزان فروش بالا رفت. ایالات متحده به کشور مردم "سوار بر چرخ" بدل شد و فورد ثروتمندترین فرد بخش خصوصی جهان گردید.
همچنان که کارگران فورد بیشتر تولید می کردند او نیز قادر شد دستمزد بالاتری به آنها بپردازد. در سال 1914 او حداقل دستمزد روزانه را در کارخانه هایش تا پنج دلار بالا برد و با این کار دنیای صنعت را شگفت زده کرد. این مبلغ برای آن زمان بسیار زیاد و تقریباً دو برابر متوسط دستمزدی بود که پیش از این در همین کارخانه ها پرداخت می شد.
از سطح بالای دستمزدی که فورد معمول کرد به ناچار در سراسر کشور تبعیت شد و در نتیجه کارگران کارخانه ها از فقر و تنگدستی بیرون آمده و به طبقه متوسط راه یافتند.
اما ابداعات فورد اثر مبسوط تری نیز داشت. او در مورد روش های تولید انبوه خود پنهان کاری نمی کرد. برعکس بسیار مشتاق بود که آنها را به اطلاع همگان برساند. سایر تولیدکنندگان با مشاهده موفقیت فورد روشهای تولید او را تقلید کردند. نتیجه این کار افزایش چشمگیر تولید در سراسر کشور و در نهایت در تمام جهان بود.
فورد پس از آنکه موفقیت های مالی دست یافت به فعالیت های گوناگون سیاسی روی آورد. اما نتایج آن فعالیت ها باعث یاس و سرخوردگی او شد. برای تلاش های پر سر و صدای صلح خواهی او در خلال سال های اولیه جنگ جهانی اول گوش شنوایی وجود نداشت. در سال های 1920 به یک مبارزه تبلیغاتی ضد سامی دست یازید ولی این کار تنها اعتبار او را مخدوش کرد و مجبور شد آشکارا از این موضوع خود عقب بنشیند. در سال های 1930 به شدت با ایجاد اتحادیه های کارگری در کمپانی خود مبارزه کرد. اما این کار تنها مخالفت کارگرانش را برانگیخت و سوددهی کارخانه متوقف شد. او سرانجام از این مبارزه دست برداشت.
به هر حال این فعالیت های آخرین گرچه به شهرت و اعتبار فورد لطمه زد، اثری نسبتاً اندک در جهان داشت اما نتوانست بر اهمیت نقش او در تغییر بنیادین تولید صنعتی، افزایش تولید و درآمد کارگران اثر داشته باشد.
داستانی از هنری فورد رئیس شرکت فورد موتور
زمانی از او خواسته شد تا درآزمونی با حضور گروهی از محققان و استادان دانشگاه شرکت کند.نیت آنها این بود که ثابت کنند،وی فردی بی سواد است.آزمون با سوال یکی از محققان آغاز شد:(قدرت کششی ورقه های فولادی که شما استفاده می کنید ، چقدر است؟) فورد پاسخ سوال را نمی دانست ، با خونسردی یکی از تلفن های پیش رویش را برداشت،زنگ زد.معاون وارد شد و بخوبی از عهده پاسخ بر آمد.فرد دیگری سوال دوم را پرسید و فورد مجددا جواب را نمی دانست و این بار به یکی دیگر از کارمندانش که در این خصوص اطلاعات لازم را داشت، زنگ زد.این اتفاق چندین بار تکرار شد تا جایی که یکی از استادان حاضر در جلسه فریاد زد " می بینی! همین کارا نشون میدن که تو واقعا بی سوادی.تو جواب هیچ کدوم از سوالاتی رو که ما پرسیدیم، نمی دونستی"
پاسخ هنری فورد بسیار آموزنده بود: (من پاسخ سوالات رو نمیدونستم برای اینکه نیازی نمی دیدم که فکر خودم رو با این چیزا مشغول کنم. من آدمای نخبه رو از دانشگاههای شما استخدام کرده ام تا دقیقا همین کارا رو برای من بکنن.کار من از بر کردن این اعداد و ارقام نیست.دونستن اینها هم،هیچ ربطی به هوش نداره!من برای این،ذهنم رو با این چرت و پرت ها پر نمیکنم که بتونم خوب فکر کنم)بعد، هم از این آدمهای به اصطلاح دانشمند دانشگاه دیده، خواست که زحمت را کم کنند!
رابرت کیوساکی می گوید سالهاست که جمله ای از هنری فورد ملکه ذهن من است.