مشروطه در ایران
جنبش مشروطه ایران مجموعه کوششها و رویدادهائی است که در دوره مظفرالدین شاه قاجار و سپس در دوره محمدعلی شاه قاجار برای تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه رخ داد و منجر به تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران شد.
پیشینه
از اوائل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار نارضایتی مردم از ظلم وابستگان حکومت رو به رشد بود. تاسیس دارالفنون و آشنایی تدریجی ایرانیان با تغییرات و تحولات جهانی اندیشه تغییر و لزوم حکومت قانون و پایان حکومت استبدادی را نیرو بخشید. نوشته های روشنفکرانی مثل حاج زین العابدین مراغه ای و عبدالرحیم طالبوف و میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم خان و میرزا آقاخان کرمانی و سید جمال الدین اسدآبادی و دیگران زمینه های مشروطه خواهی را فراهم آورد. سخنرانیهای سیدجمال واعظ و ملک المتکلمین توده مردم مذهبی را با اندیشه آزادی و مشروطه آشنا می کرد. نشریاتی مانند حبل المتین و چهره نما و حکمت و کمی بعد ملانصرالدین که همه در خارج از ایران منتشر میشدند نیز در گسترش آزادی خواهی و مخالفت با استبداد نقش مهمی داشتند.
کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی که آشکارا انگیزه خود را قطع ریشه ظلم و نتیجه تعلیمات سیدجمال الدین دانسته بود، کوشش بیشتر در روند مشروطه خواهی را سبب شد.
عدالت خانه
اگر چه از مدتی قبل شورش ها و اعتراضاتی در شهرهای ایران علیه مظالم حکومت رخ داده بود اما شروع جنبش را معمولاً از ماجرای گران شدن قند در تهران ذکر می کنند. علاءالدوله حاکم تهران هفده نفر از بازرگانان و دونفر سید را به جرم گران کردن قند به چوب بست. این کار که با تائید عین الدوله صدراعظم مستبد انجام شد اعتراض بازاریان و روحانیان و روشنفکران را برانگیخت. اینان در مجالس و در مسجدها به سخنرانی ضد استبداد و هواداری از مشروطه و تاسیس عدالتخانه یا دیوان مظالم پرداختند. خواست برکناری عین الدوله و عزل مسیو نوز بلژیکی و حاکم تهران به میان آمد و اعتصاب در تهران فراگیر شد.
عده ای از مردم و روحانیان به صورت اعتراض به حضرت عبدالعظیم رفتند. مظفرالدی نشاه وعده برکناری صدراعظم و تشکیل عدالتخانه را داد. هنگامی که به وعده خود عمل نکرد علما از جمله آقا سید محمد طباطبائی و آقا سیدعبدالله بهبهانی به قم رفتند و تهدید کردند که کشور را ترک می کنند و به عتبات عالیات خواهند رفت. عدهای هم در سفارت انگلیس متحصن شدند.
عین الدوله با گسترش ناآرامیها در شهرهای دیگر استعفا کرد و میرزا نصرالله خان مشیرالدوله صدراعظم شد.
فرمان مشروطیت
بالاخره مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را در ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ امضا کرد. علما و دیگرانی که به حضرت عبدالعظیم و قم رفته بودند بازگشتند و تحص در سفارت انگلیس پایان یافت. مردم صدور فرمان مشروطیت را جشن گرفتند.
مجلس اول
تصویری از نمایندگان دوره اول
مجلس اول در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ (۱۴ میزان ۱۲۸۵/۷ اکتبر ۱۹۰۶) در تهران گشایش یافت. نمایندگان به تدوین قانون اساسی پرداختند و در آخرین روزهای زندگی مظفرالدینشاه این قانون نیز به امضای او رسید.
محمدعلی شاه
پس از مرگ مظفرالدین شاه، ولیعهد او محمدعلی میرزا شاه شد و از همان ابتدا به مخالفت با مشروطه و مجلس پرداخت. او در مراسم تاجگذاری خود نمایندگان مجلس را دعوت نکرد.
به علاوه اگرچه نمایندگان دورهٔ اول مجلس که با حرارتی تمام جهت اصلاح اوضاع ایران می کوشیدند،با راندن مسیو نوز رئیس کل گمرک و وزیر خزانه از خدمت در مقابل سیاست روسیه که از او جداً حمایت می کرد،غالب آمدند؛اما روس ها شاه تازه را در دشمنی با مجلس و مشروطه روز به روز بیش تر تقویت نمودند تا آن جا که محمدعلی شاه،مشیرالدوله را از صدارت برکنار کرد و امین السلطان (اتابک اعظم) را که سالها صدراعظم دوره استبداد بود از اروپا به ایران فراخواند و او را صدراعظم کرد. از امضای قانون اساسی سر باز زد. پس از اعتراضات مردم به ویژه در تبریز، ناچار دستخطی صادر کرد و قول همراهی با مشروطه را داد. ولی هم شاه و هم اتابک اعظم همچنان به مخالفت با مشروطه و مشروطه خواهان مشغول بودند. اتابک اعظم را جوانی بهنام عباس آقا تبریزی با تیر زد و کشت.
نشریه هفتگی صوراسرافیل در این دوران منتشر میشد و نقش مهمی در تشویق مردم به آزادیخواهی و مقابله با شاه و ملایان طرفدارش داشت.
با توجه به ناقص بودن قانون اساسی مشروطه که با عجله تهیه شده بود مجلس متمم قانون اساسی را تصویب کرد که در آن مفصلا حقوق مردم و تفکیک قوا و اصول مشروطیت آمده بود. محمدعلی شاه به مجلس رفت و سوگند وفاداری یاد کرد. پس از چند روز او و دیگر مستبدان با همراهی شیخ فضل الله نوری عده ای را علیه مجلس در اطراف آن جمع کردند و به درگیری با نمایندگان و مدافعان مجلس پرداختند. با بمبی که یاران حیدرخان عمواوغلی به کالسکه حامل محمدعلیشاه انداختند به مقابله جدی با مجلس پرداخت و به باغشاه رفت و بریگاد قزاق را برای مقابله با مجلس آماده کرد.
به توپ بستن مجلس
بالاخره با فرستادن کلنل لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق حمله به مجلس را آغاز کرد. لیاخوف با نیروهایش مجلس را محاصره کردند و ساختمان مجلس و مدرسه سپهسالار را در ۲۳ جمادی الاول ۱۳۲۶ (۲ سرطان ۱۲۸۷/۲۳ ژوئن ۱۹۰۸) به توپ بستند. عده زیادی از مدافعان مجلس در این حمله کشته شدند. محمدعلی شاه لیاخوف را به حکومت نظامی منصوب کرد. و به تعقیب نمایندگان و دیگر آزادیخواهان پرداخت. ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان و قاضی ارداقی را در باغشاه پس از شکنجه در برابر محمدعلی شاه کشتند.
شکست در تهران
پس از حمله به مجلس و دستگیری و اعدام آزادیخواهان، جنبش مشروطه خواهی با شکست روبرو شده بود. بسیاری از مشروطه خواهان مخفی شدند و برخی به خارج از ایران رفتند.
قیام در تبریز
مشروطه طلبان تبریز، در عکس ستارخان و باقر خان نیز دیده می شوند
پس از حمله به مجلس و پخش خبر آن، در شهرهای دیگر ایران شورشهائی برخاست. مردم تبریز با شنیدن خبرهای تهران به هواداری از مشروطه و مخالفت با محمدعلی شاه برخاستند. شاه نیروهای دولتی را برای سرکوب تبریزیان به آنجا فرستاد. ستارخان،باقرخان و حیدرخان عمواوغلی به بسیج مردم و سازماندهی نیروی مسلح (مجاهدین مشروطه) برای مقابله نیروهای دولتی دست زدند. گروهی از ایرانیان قفقاز نیز به مردم تبریز پیوستند و به مجاهدان قفقاز معروف شدند. علی مسیو از یاران حیدرخان عمواوغلی و یارانش هم دستهٔ مجاهدان تبریز را تشکیل دادند. محمدعلیشاه از تزار روسیه نیکلای دوم درخواست کمک کرد و تبریز به محاصره نیروهای روس و نیروهای دولتی درآمد. امپریالیستهای روس و انگلیس دست به مداخلات مسلحانه زدند و سپاه به ایران آوردند. انگلیسیها عده ای در جنوب پیاده کرده، انجمن بوشهر را منحل و اعضای آن را دستگیر کردند. سپس بندرعباس و لنگه و بنادر دیگر خلیج فارس را نیز تصرف کردند و ژنرال کنسول انگلیس در بوشهر قدرت را در دست گرفت. در آذربایجان، در پی بسته شدن راه تبریز – جلفا، و محاصره کامل شهر از طرف قوای شاه، گرسنگی و قحطی هولناکی بر مردم روی آورد و کار بر آزادیخواهان سخت شد. در اوایل ربیع الثانی سال ۱۳۲۷ ه.ق. دولتین روس و انگیس موافقت کردند که قشون روس به بهانه شکستن خط محاصره و حمایت از اتباع بیگانه، و رساندن خواربار به آنان وارد تبریز شود. انجمن تبریز ناچار حاضر شد که از تمام خواسته های مردم دست کشیده "دست توسل به دامان نامهربان بزند"، ولی کار از کار گذشته بود و سپاه روس از مرز گذشته بود. با ورود سپاهیان روس محاصره تبریز شکست و نیروهای شاه دسته های ارتجاعی از شهر دور شدند. اما خاتمه کار تبریز به معنی پیروزی ارتجاع نبود و کوشش آزادیخواهان ایران همچنان ادامه داشت.
بختیاری و گیلان
در اصفهان اعتراضات به بست نشینی عدهای انجامید و با پیوستن بختیاریها کار بالا گرفت. صمصام السلطنه ایلخان بختیاری با نیروی مسلح زیادی به اصفهان وارد شد. برادر او علیقلی خان سردار اسعد نیز از اروپا به اصفهان آمد.
در رشت انقلابیون گیلان به مقر حکومت حمله کردند و با کشتن آقا بالاخان شهر را گرفتند.
در تهران هم دوباره کوششها بالا گرفت. بالاخره نیروهای گیلان به فرماندهی سپهدار اعظم از شمال و نیروهای بختیاری به فرماندهی علیقلی خان سردار اسعد از جنوب به سمت تهران آمدند و در نزدیکی تهران به هم پیوستند.
فتح تهران
در پیشروی به سوی پایتخت، نخستین قدم را اردوی شمال به فرماندهی سپهدار اعظم برداشت که انقلابیون قفقاز هم در صفوف آن بودند. اردوی شمال و جنوب در بیست و چهار کیلومتری تهران به هم ملحق شدند. در این موقع نیروی روس، از انزلی وارد شده بود، به قزوین رسیده بود و اردوی انقلابی را از پشت سر تهدید می کرد.
نیروهای مجاهدین گیلان و بختیاری در ۱ رجب ۱۳۲۷ (۲۸ سرطان ۱۲۸۸/۱۹ ژوئیه ۱۹۰۹) وارد تهران شدند و شاه و اطرافیانش به سفارت روس پناه بردند. انقلابیون مجلس عالی تشکیل دادند و محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کردند و ولیعهد او احمد میرزا را به تخت نشاندند، به جای وی به سلطنت ایران و علیرضاخان عضدالملک رئیس ایل قاجار به نیابت سلطنت او برگزیده شد. بار دیگر مجلس شورای ملی تشکیل شد و ظاهراً دوره استبداد به پایان آمد و مشروطه خواهان پیروز شدند.
مجلس دوم
مشروطه و قانون بار دیگر در کشور ایران استقرار یافت، اما پیش از آنکه به ثمر برسد کسانی به نام رجال رشته امور را از دست آزادیخواهان در ربودند و قانون و آزادی را در گهواره خفه کردند و وقتی فدائیان و جانبازان واقعی آزادی به مطلب پی بردند که بسیار دیر شده بود.
مجلس دوم در ۲ ذیقعده سال ۱۳۲۷ ه.ق. یک سال پس از بسته شدن مجلس اول، با حضور شاه جوان گشایش یافت. در هنگام گشایش مجلس نگرانی از توقف سپاهیان روس در کشور و اینکه وعده صریح داده اند که هر چه زودتر به این تشویش و نگرانی پایان دهند، در بیانات رسمی دولت انعکاس یافت، ولی این نیروها همچنان باقی ماندند و هر روز فساد تازه ای بر پا کردند. مجلس که اکثر اعضای آن اشراف و خوانین بودند، در تمام دوره تشکیل خود کاری انجام نداد. انقلاب مشروطیت ایران، اگر چه ضربت سنگین خود را بر پیکر استبداد وارد کرد و مجلس و قانون را در کشور برقرار ساخت، ولی از فئودالیسم و امپریالیسم شکست خورد.
دولت مستوفی الممالک، که پس از سپهدار به روی کار آمده بود، در شعبان ۱۳۲۸ ه.ق. به دستیاری قوای بختیاری و یپرم خان ، یکی از افراد حزب داشناک که ریاست پلیس را داشت، آخرین دسته فدائیان را خلع سلاح کرد و از رئیس جمهور آمریکا، خواست که کسی را برای مرمت خرابیهای مالیه به ایران گسیل دارد. مورگان شوستر، که مرد کاردانی بود، در جمادی الاول سال ۱۳۲۹ ه.ق. با هیئت مستشاران مالی آمریکایی وارد ایران شد و با تحصیل اختیارات فوق العاده به کار پرداخت.
تحریکات همچنان ادامه داشت. روسها محمد علی شاه مخلوع را دوباره به ایران برگرداندند تا مجلس را از کار و کوشش بازداشته و سازمان شوستر را براندازند. شاه مخلوع در ماه رجب ناگهان در گمش تپه (پهلوی دژ کنونی) پای به خشکی نهاد و با دسته ای از ترکمانان به تهران حمله کرد. اما چون ملت و مجلس و سران آزادی همآواز بودند، این همه تشبثات نقش بر آب شد و در پائیز سال ۱۳۲۹ ه.ق. نیروی محمد علی میرزا درهم شکست و او باز به روسیه گریخت.
در خلال زد و خورد ملیون با اردوی محمد علی شاه و در هنگامی که به نظر می رسید کار او یکسره شده و چاره ای جز فرار ندارد، روس و انگلیس یکباره پرده از مقاصد نهانی خود برداشته و انگلستان واحدهای هندی را برای تصرف نقاط مهم جنوبی ایران در بندر بوشهر پیاده کرد و حتی حکم تصرف اصفهان (در منطقه روسی) و شیراز و بوشهر (در منطقه بیطرف) را به این واحدها داد. روسیه نیز سپاهیان دیگری به ایران آورد و به بهانه عجیب حمایت از املاک شعاع السلطنه نیروی خود را از رشت تا قزوین پیش آورد.
اولتیماتوم روسیه تزاری
روسیه تزاری با مشورت انگلستان روز چهارشنبه ۷ ذیحجه سال ۱۳۲۹ ه.ق. اولتیماتوم سختی به دولت ایران تسلیم کرد و به موجب آن از دولت ایران خواست که مورگان شوستر و همراهان هر چه زودتر ایران را ترک کنند؛ و دولت متعهد شود که در آینده برای استخدام مستشاران خارجی رضایت قبلی دولتین روس و انگلیس را جلب کند و نیز مخارج لشکر کشی روس را به ایران عهده دار گردد. توسل ایران به انگلستان سودی نداشت و دولت مذکور، ضمن نامه ای به وثوق الدوله وزیر خارجه ایران، توصیه کرد فوراً تقاضای روسها را بپذیرد. اما مجلس ایران اولتیماتوم را به اکثریت قریب به اتفاق رد کرد و مردم در تبریز و گیلان به ایستادگی خود افزودند. روسها نیروی جدیدی به ایران آوردند و در تبریز و رشت و مشهد و شهرهای دیگر کشت و کشتار به راه انداختند. عاقبت در سال ۱۳۳۰ ه.ق. دولت ایران اولتیماتوم را پذیرفت و ناصرالملک در مجلس را بست و سازمانهای ملی را با اعلان حکومت نظامی ممنوع کرد و به دست او و حسن وثوق الدوله ریشه آزادی کنده و هرگونه فریاد اعتراض نسبت به بیگانگان در امور کشور و سیاست ارتجاعی دولت در گلوی مردم شکسته شد. روز دهم محرم سال ۱۳۳۰ ه.ق. روسها جمعی از بزرگان و پیشروان و در آن میان ثقهالاسلام، را در تبریز به دار کشیدند. کشتار تبریز ماهها ادامه یافت. روسها صمدخان شجاع الدوله حاکم مراغه ، را به حکمرانی آذربایجان گماردند و به دست او از هیچ گونه شقاوت و وحشیگری درباره مردم آذربایجان فروگذار نکردند.
بدین قرار آن جوش و خروش هفتساله جنبش مشروطه ایران خاموش گشت و اندیشه ها پست و کوتاه شد. مردان نیکوکار و غمخوار به کنار رفتند و گروهی از سررشته داران خودخواه و کهنه کار، که هر چه گفتند و کردند به سود بیگانگان و زیان ایران بود، قدرت و اختیار در دست گرفتند و حتی پس از پیش آمدن جنگ جهانی اول و رفع فشار اجانب باز در جلد آزادیخواهی و میهندوستی بر سر کار ماندند و اعمال خود را ادامه دادند.
بعد از برانداختن مجلس و اخراج شوستر دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران به حد اعلی رسید. روسها امتیاز راه آهن تبریز – جلفا و انگلیسها امتیاز راه آهن محمره – خرم آباد را گرفتند و دولت ایران را وادار کردند که سیاست خود را با قرارداد ۱۹۰۷، که هیچیک از دولتها آن را به رسمیت نشناخته بودند، هماهنگ سازد. روسها در قزوین و تبریز از مردم مالیات می گرفتند و مانع حرکت نمایندگان آذربایجان به تهران می شدند و انگلیسها در ازاء وام مختصری که به ایران پرداخته بودند، گمرک بوشهر را تصرف کرده بودند. ناصرالملک، نایب السلطنه، بار سنگین سلطنت را بر دوش ناتوان احمدشاه جوان گذارده، رهسپار اروپا شده بود.
احمد شاه آخرین پادشاه دودمان قاجار در سال ۱۳۳۲ ق. تاجگذاری کرد. چند ماه از تاجگذاری وی نگذشته بود که جنگ جهانی اول ، که از مدتها پیش زمینه آن فراهم می گردید، درگیر شد. این جنگ که آن همه بدبختی و سیه روزگاری برای دنیا و ایران داشت، به مردم ایران در جنگ جهانی اول که از مظالم همسایگان به تنگ آمده بودند، نجات داد و شکست روسیه تزاری در جنگ و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، ایران را که در نتیجه قرارداد ۱۹۰۷ تجزیه شده بود، از چنگ استعمار رهایی بخشید.
جنبش مشروطه را به سه دوره بخش کرده اند:
* مشروطه اول از ۱۲۸۵/۱۹۰۶ تا ۱۲۸۶/۱۹۰۷ و گلوله باران مجلس؛
* مشروطه دوم از ۱۲۸۸/۱۹۰۹ تا ۱۲۹۹/۱۹۲۱ و کودتای سوم اسفند؛
* مشروطه سوم از ۱۳۲۰/۱۹۴۱ تا ۱۳۳۲/۱۹۵۳ و سرنگونی مصدق.
*
شخصیت های مشروطه : ستارخان؛ سردار ملی
نواندیش- ستار که با پسوند "خان" و بعد ها با لقب 'سردار ملی' به یکی از چهره های شاخص عصر مشروطه ایران بدل شد، فرزند بزاز فقیری به نام حاج حسن قره داغی بود.
ستارخان به سال ۱۲۸۴ قمری در قره داغ به دنیا آمد و پس از آنکه برادر بزرگش اسماعیل به سبب یاغیگری توسط حاکم قره داغ اعدام شد، به همراه پدر از قره داغ به تبریز مهاجرت کرد.
او در سال ۱۳۰۴ به واسطه درگیری قاطرچیان ولیعهد در دژ نارین قلعه در اردبیل زندانی، اما پس از دو سال با کمک یک زندانی دیگر به نام هاشم قوجه بیگلو گریخت تا سرانجام با توسل پدرش به حاج میرزا جواد، مجتهد متنفذ تبریز، و شفاعت این یکی نزد دیوانیان خطایش بخشوده شود
به سال ۱۳۱۹ ه.ق به عتبات در عراق رفت و در بازگشت به شغل مباشر املاک حاج محمدتقی صراف درآمد. وی تا سال ۱۳۲۱ ه.ق بر سر همین کار بود و پس از آن به شغل دلالی اسب پرداخت. گاه افراد دزد زده و مایوس از ماموران دولت به ستار متوسل می شدند؛ او نیز دزدان را دنبال می کرد و اموال مسروقه را به صاحبش بر می گرداند و دستمزدی می گرفت.
با بالا گرفتن جنبش مشروطه ستارخان به صف مشروطه خواهان پیوست و به عضویت انجمن حقیقت که یکی از مراکز مشروطه خواهان تبریز بود در آمد. سپس به انجمن ایالتی تبریز رفت و آمادگی خود را برای خدمت به مشروطه اعلام کرد و به توصیه بصیرالسلطنه، رییس انجمن ایالتی، او و باقرخان هرکدام به سرکردگی ده سوار مسلح به استخدام پلیس درآمدند.
پس از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه، عین الدوله از طرف شاه برای سرکوب مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان رفت. ده نفر از اشخاص بی طرف و نیکنام تبریز با صلاحدید مشروطه خواهان برای مذاکرات آشتی کنان به دیدن عین الدوله رفتند، اما گفتگوی ایشان به جایی نرسید زیرا عین الدوله تسلیم بی گفتگوی مجاهدان و مشروطه خواهان را می خواست. مجاهدان و مشروطه خواهان هم اعاده حکومت مشروطه و اجرای کامل قانون اساسی و افتتاح مجلس را شرط تسلیم خود می دانستند.
مذاکرات طرفین به جایی نرسید و درگیری آغاز شد. اوایل شعبان به دستور عین الدوله اردوی ماکو به سرپرستی عزت الله خان، فرزند اقبال السلطنه ماکویی، وارد قریه سهلان شدند. شجاع نظام به استقبال عزت الله خان رفت و نقشه جنگ را اینگونه طرح کردند که با یورش چندجانبه به شهر، کوی های تحت اختیار مشروطه خواهان را محاصره کنند.
محاصره تبریز
این حمله در روز جمعه ۱۸شعبان آغاز شد. عزت الله خان با اردوی ماکو، شجاع نظام با اردوی مرند، و سالار ارفع و عیوضعلی اسکویی با افراد اسکو و تفنگچیان سرخاب و دوچی و عده ای دیگر از نیروهای طرفدار دولت یورش خود را از اولین ساعات روز شروع کردند.
در پایان روز این جنگ به شکست اردوهای دولتی انجامید. دلاوری ستارخان، باقرخان، حسین خان یارالایی، حسین خان باغبان و جمعی از مجاهدان قفقازی و ارمنی پیروزی را نصیب مشروطه خواهان کرد.
با پیشرفت های مشروطه خواهان و عقب نشینی پیاپی نیروهای دولتی، عین الدوله سرانجام شهر تبریز را محاصره کرد. او می خواست با بستن راه آذوقه بر شهر مشروطه خواهان را مجبور به تسلیم کند. مجاهدان برای شکستن خط محاصره تلاش فراوانی کردند.
عاقبت کنسول های روس و بریتانیا به انجمن رفتند و از مجاهدان خواستند که دست از جنگ بردارند، زیرا به تقاضای دو سفارت شاه قول داده بود که در صورت پایان جنگ قوای دولتی مانع ورود آذوقه نشود . مشروطه خواهان این پیشنهاد را رد کردند و دولت های روس و بریتانیا به بهانه حفظ جان اتباع خود نیروهای روس را وارد تبریز کردند.
فرمانده روس از مجاهدان خواست که اسلحه بر زمین بگذارند. در همین حال سپاهیان روس سنگرهای داخل شهر را خراب کردند و رفته رفته مداخلات و تجاوزاتشان آشکارتر شد. ستارخان و باقرخان و چند نفر از فرماندهان نیروهای ملی به دیدن ژنرال اسنارسکی فرمانده قوای روس رفتند و پس از این ملاقات به افراد خود دستور دادند که در برابر روس ها هیچگونه ایستادگی نکنند و عده ای از سران مشروطه خواهان به کنسولگری عثمانی پناهنده شدند.
عزیمت به تهران
بعد از تصرف تهران به دست نیروهای بختیاری و مجاهدان شمالی، ستارخان و سایر پناهندگان کنسولگری عثمانی از تحصن به در آمدند. در این تحولات مخبرالسلطنه هدایت بار دیگر به ایالت آذربایجان منصوب شد. او اهمیت چندانی به ستارخان نمی داد؛ در سوی دیگر ستارخان هم خود را ناجی آذربایجان و حافظ مشروطه می دانست و این به کدورت میان دو نفر انجامید.
با این اختلاف هنگامی که سردار بهادر و یپرم خان برای خاموش کردن آتش نا امنی به آذربایجان آمدند، ستارخان از سردار بهادر خواست که موجبات رفتن او را به تهران فراهم کند. سردار بهادر نیز به سردار اسعد نوشت. چندی بعد از طرف عضدالملک، نایب السلطنه، سردار اسعد، وزیر جنگ، و مستشارالدوله، رییس مجلس، چند تلگراف به ستارخان و باقرخان رسید که آنها را به تهران دعوت می کرد.
ستارخان و باقرخان هر یک با پنجاه سوار مسلح به سوی تهران حرکت کردند. شیخ محمد خیابانی و اسماعیل نوبری، دو نماینده تبریز، از تهران تا زنجان به استقبال ستارخان آمدند و خیابانی به ستارخان در مورد رفتنش به تهران هشدار داد.
در قزوین و کرج استقبال با شکوهی از دو سردار انجام شد. بیرون دروازه تهران نیز جمعیت بسیاری برای دیدن ستارخان و باقرخان گرد آمده بودند. در نهایت با کالسکه سلطنتی آنها را به باغشاه و به دیدار احمدشاه بردند.
خلع سلاح؛ پایان کار
دولت پس از ورود ستارخان برای هر یک از مبارزان تبریز مقرری تعیین کرد و محلی هم برای اقامتشان در تهران مشخص کرد. با این همه دولت مصمم بود که اسلحه ها را از دست مجاهدان بگیرد و امنیت پایتخت را حفظ کند.
ستارخان، که لقب سردار ملی را نیز یدک می کشید، به واسطه پیروزی های پی در پی و موقعیتی که خود را در آن می دید، حاضر نبود به دستور کسی رفتار کند و حتی وساطت وزیر مختار آلمان و سفیر کبیر عثمانی هم برای پایان دادن به غائله چاره ساز نشد.
با بالا گرفتن ماجرا محل زندگی ستارخان، که با نزدیکان خود در باغ اتابک منزل داشت، محاصره شد. در میانه درگیری ها گلوله ای به پای ستارخان خورد؛ "سردار ملی" و همراهانش تسلیم و خلع سلاح شدند؛ حدود ۳۰ نفر از مجاهدان در این درگیری کشته و ۳۰۰ نفر اسیر شدند.
چهار سال بعد از این واقعه ستارخان که خانه نشین شده بود در تاریخ ۲۸ذی الحجه ۱۳۳۲ ه.ق، در اوایل جنگ جهانی اول، در تهران درگذشت. از طرف دولت جنازه او با تشریفات نظامی تشییع شد و دو روز برای وی در مسجد شیخ عبدالحسین مجلس ختم گذاشتند.
"سردار ملی" به هنگام مرگ پنجاه ساله بود و آرامگاه وی در باغ طوطی حضرت عبدالعظیم در جنوب تهران باقی است.
جنبش مشروطیت از درخشانترین نمونه هاى مبارزه بر ضد استعمار و استبداد در کشور ماست. حرکت مشروطه خواهى در شرایط معین تاریخى در مبارزه با استعمار کهنه انگلیس و مطلقیت فیودالى برای اعاده استقلال و دموکراسى گامزن بود.
این جنبش، افغانستان، ایران، ترکیه، آزادیخواهان هند و مصر را در مجمر داغى به آرمانگرایى واحدى پیوند میداد. و دو نشریه ى حبل المتین و صوراسرافیل در گستره ى فارسى زبانان نقش برازنده اى در غناى فکرى روشنفکران مشروطه بازى کردند.
محمود طرزی، بنیانگزار مشروطیت دوم، وزیر امورخارجه دولت امانی، نویسنده و شاعر، پدر ژورنالیزم افغانستان، در ترکیه (تبعید) زندگی را پدرودگفت
محی الدین "انیس"، نویسنده دوران امانی، موسس جریده انیس، از مشروطیت دوم، سالها زندانی، با رهایی از زندان زندگی را وداع کرد
سرور جویا، از مشروطیت دوم، شاعر و نویسنده، کاتب دربار امانی، ١٣ سال زندانی سرای موتی و ٣ سال زندانی دهمزنگ، در همانجا زندگی را پدرود گفت
ملا فیض محمد کاتب، ازمشروطیت اول، مورخ و وقایع نگار، زندانی شیرپور، در زمان سقاوی در اثر لت و کوب معیوب و زندگی را پدرود گفت
عبدالرحمن لودین (کبریت)، رهبر جناح چپ مشروطیت دوم، شاعر آتشین زبان، سرمنشی دربار امانی، توسط نادرخان تیرباران شد
محمد ولی خان دروازی، از مشروطیت دوم، نایب السلطنه دولت امانی، بعد از محمود طرزی وزیر امور خارجه، در سال ١٣١٢ به وسیله نادر خان تیرباران شد.
میر غلام محمد غبار مورخ مشروطه خواه آزادیخواه و نامدار افغانستان که اثر باارزش وی "افغانستان در مسیر تاریخ" تنها منبع معتبر در باره تاریخ کشور ماست.
استبداد عبدالرحمن خانى که بر فاشیزم و خفقان تکیه داشت در کنار آنکه ملوک الطوایف را در زیر اداره مطلق العنان درهم شکست، کوچکترین روزنه ى آزادیخواهى را نیز به توپ بست و کشور در زمان او چون اسکلیت بیجانى با جدارى از وحشت مومیایى گشت. امیر حبیب الله خان عیاش و زنباره این مطلق العنانى را با نرمش زیرکانه اى بیاراست تا بر زخم خونچکانیکه ساطور استبداد پدرش بر روح و روان جامعه کاشته بود مرهم تزویر بگذارد.
مشروطه خواهان بار اول در زمان این "امیر" از انجمن سراج الاخبار پابه عرصه گذاشتند. آنها قیمومیت انگلیسى را ننگ و مطلقیت فیودالى را حلقه اى برگلوى تمدن و پیشرفت میدانستند. سرور واصف شاعر آتشین زبان و مبارزیکه سرش را در راه آرمانش گذاشت بنیانگذار مشروطه در کشور ماست.
این روشنفکران پاکباز، کسب استقلال و هموار ساختن مشروطیت را در وحدت ملی کشور میدیدند. منزه از تبعیض هاى ملیتى، مذهبى و لسانى بوده، تاجک، ازبک، پشتون، هزاره، بلوچ، غلام بچه تا مهاجر هندى در رهبرى جریان همدل وهمراه شمشیر میزدند. چیزیکه بوى ابتذال آن از سوى روشنفکران امروز مشام آدمى را سخت بدرد مى آورد.
مشروطیت اول بوسیله ى امیر حبیب الله بخاک و خون کشانیده شد. چند تن از رهبران آن بشمول سرور واصف اعدام و بقیه تا استقرار دولت امانى در زندان هاى مخوف آنروزگار شکنجه هاى غیر انسانى استبداد را تحمل کردند. قهرمانى هاى مشروطه خواهان بحق پشت استبداد را لرزاند.
سرور واصف را وقتى به میله ى توپ می بستند با خونسردى حیرت انگیزى بر توته کاغذى نوشت:
ترک مــال و ترک جان و ترک سر
در ره مشروطه اول منزل است
جوهر شاه خان غوربندى از غلام بچه هاى دربار را وقتى امیر نمک حرام خطاب کرد، او شجاعانه پاسخ داد:
وظیفه ى پادشاه حفظ جان، مال و ناموس رعیت است. اما تو نمک بحرام هستى که از دستبرد به هستى رعیت هیچگونه دریغ نکرده به ناموس مردم بیشرمانه تجاوز مینمایى، به عوض حراست و رسیدگى به مردم شب و روز در عیاشى و فحاشى غرق هستى..
هنوز سخنان او به پایان نرسیده بود که گلوله تفنگچه شاه، چراغ هستى این مبارز دلیر را براى ابد خاموش ساخت.
عثمان خان پروانى که میخواست در هند سرنوشت مشروطه خواهان را در جراید خارجى بچاپ برساند، در مرز دستگیر شد وقتى مورد سرزنش کلمات رکیک امیر قرار گرفت او گفت:
زحمت مرگ ما چند دقیقه ى بیش نیست ولى زحمت محاسبه شما ابدى است. ما قصد کشتن شما را نداشتیم ولى میخواستیم افغانستان را از مطلقیت شما رهانیده مشروطه را بر سرزمین رنجدیده خود هموار داریم. امیر امر کرد او را به توپ بپرانند.
بارزترین نمونه فداکارى این جریان را میتوان در عزم استوار خود غازى امان الله دید که براى رسیدن به استقلال، دموکراسى و مشروطیت به کشتن پدر راى داد و بعد از بقدرت رسیدن شجاع الدوله خان قاتل پدر را به وزارت امنیه گماشت.
با سرکوب مشروطیت اول، مشروطیت دوم تحت رهبرى محمود طرزى شکل گرفت که متشکل از جناح هاى لیبرال دربارى و رادیکال خارج از دربار بود. عبدالرحمن لودین (کبریت) شاعر آتشین مزاج که بارى بر امیر حبیب الله با تفنگچه حمله کرد و گلوله به هدف ننشست، رهبرى جناح خارج از دربار را بعهده داشت. لودین را میتوان به شاعر بی پرواى مشروطیت ایران "عشقى" شباهت داد. رُک و رکیک گویى هاى او دربار امیر حبیب الله را مسخره میکرد. مصراعى از شعر مشهور لودین در برخورد با دربار:
خوب ای خران چرید تا چاقتر شوید
با استقرار دولت امانى تمامى مشروطه خواهان از زندان هاى حبیب الله خانى رها و در استرداد استقلال کشور و پیاده نمودن رفورم هاى مشروطیت جانفشانى کردند. تلاش استعمار انگلیس، اشتباهات دولت امانى، تبلیغ و فعالیت هاى روحانیون وابسته به استعمار، دو دستگى و بوروکراسى در ارکان دولت مشروطه، تومار این حاکمیت را درنوردید. جهالت سقاوى و بعد استبداد نادر خانى مشروطه خواهان را به آتش و خون کشید. نادر خان به هیچ مشروطه خواهى رحم نکرد. بخاطر بدست آوردن دل انگلیس ها آنچه در توان داشت در حق مشروطه خواهان روا داشت. محمد ولى خان دروازى نزدیکترین فرد به امان الله خان، غلام نبى خان چرخى از فداکاران مشهور جنک استقلال باشش تن دیگر از اعضاى خانواده اش، عبدالرحمن لودین چهره ى مشهور مشروطیت دوم، جنرال پین بیک فاتح اصلى محاذ تل در جنگ استقلال تیر باران شدند. عده اى از آنها در زندان جان دادند و مشروطه خواهى نبود که طعم تلخ زندان نادرى را نچشیده باشد.
مولوى واسع قندهارى از مشروطه خواهان سرشناس در سقوط دولت امانى به قندهار رفت و بر ضد دولت سقاوى فتوا داد. وقتى بچه سقاو دلیل فتوایش را از او پرسید او قهرمانانه جواب داد:
"شما قاطع طریق هستید و غاصب سلطنت؛ باید به حکم شریعت قطع ید شوید". او را به توپ پراندند.
از مشروطیت اول و دوم شاعران بسیارى با روحیه ى عالى شعر را حربه یى در براى تحقق اهداف انقلابی شان بکار مى بستند، نه مثل عده اى از شاعران مخنث امروز ما که این خنجر را در غلاف کرده اند و آب به آسیاب استبداد مىریزند. سرور واصف، لودین، بسمل، صفا، جلوه، پریشان، شیون، نسیان و دهها تن دیگر با این دشنه برسیاهى ها می تاختند.
غبار مورخ نامدار کشور و مشروطه خواه جوان افغان که زندان ها و تبعید هاى فراوان عصر نادرى را از سر گذراند میگوید:
همت عالى من میل به پستى نکند
گرد گردیدم و بر طرف ثریا رفتم
روح عالی این جان نثاران را در بیان رساى "شیون" خوب مى یابیم:
بهر کرسی پی بزرگی هرگـــــز
پیش هر دلــه و دیوث خم و چم نکنم
ریش نگذارم و تسبیح به گردش نارم
خلق نفریبم و بر چهره ى شان دم نکنم
بنویسم ز وفادارى سگ صد دیوان
مصرعی حیف به مداحى آدم نکـنم
"نسیان" که سالها زندان هاى نادرخانى را تجربه کرد، نوروز را اینچنین تجلیل مینماید:
نو بهار آمد و در کشور ما نیست بهار
گر بهار است قرار همگى تحت فشار
و "جلوه" به بیان خود در شعر جلوه ى جاودانه داده است:
تا کى از جور و ستم شکوه و فریاد کنیم
فکر بر هم زدن ریشه ى بیداد کنیم
مشروطه خواهان که راه آبى استقلال وطن را با خون سرخین کردند در مقابل آنهمه اعدام، شکنجه و زندان تسلیم نشدند؛ پاک زیستند و استوار مردند. و اما نسل هاى بعدى آنچه سزاوار این فداکاران راستین بود برایشان ارج گذاشتند؟ درسهاى بزرگ زندگى شانرا ننوشتند اگر نوشتند به روایت تاریخ و کم نوشتند. یادبود ها و تجلیل هاى در خور ﺷﺄن آنان برگزار نکردند. قصه هاى از خود گذرى ها و دلاورى هاى شان را در گردهمایى ها و مجالس بیان ننمودند. اشعارشان را آنطوریکه شایسته است چاپ و تجلیل نکردند. قلم بدستان و روشنفکران روح مبارزه جویى و فداکارى هاى شانرا در استرداد استقلال کشور به تصویر نکشیدند. و بالاخره نسل جوان امروزى که در آتش جنگ و جهالت امیران می سوزند ازین مبارزات خروشان نیاکان خود نا آگاه ماندند. روزگاران، درین سالگرد جشن کبیر استقلال درودهاى خود را نثار روح مبارزان مشروطه کرده مصمم به پاسدارى از حریم قدسى آنان میباشد که بادریایى از لاله و ارغوان شفق سرخ آزادى را بر سینه ى دیروز تاریخ جاودانه تصویر کردند.
منابع
* بهار، محمدتقی. تاریخ مختصر احزاب سیاسی. تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۵۷.
* کسروی، احمد. انقلاب مشروطه ایران.
* کسروی، احمد.تاریخ هجده ساله آذربایجان.
* سفری، محمدعلی. مشروطه سازان.
* آجودانی، ماشاالله. مشروطه ایرانی.
* تاریخ بیداری ایرانیان.