امام خمینی ودرس معارف به بشریت
نظریه های دولت ، یکی از مهمترین مباحث اندیشه سیاسی اسلام معاصر می باشد. نگارنده از این کهبخش اول مقاله نظریه های دولت در فقه شیعه چند روز پس از انتشار مورد عنایت و شایسته نقد تشخیص داده شده است ، خداوند را سپاسگزار است . و بحث در این زمینه را قدمی در طریق اتقان و استحکام مبانی نظری جمهوری اسلامی بشمار می آورد. هرچند دست یازیدن نویسنده ناشناسنامه وارده به حربه تهدید و ارعاب در صدر و ذیل آن ، بشدت از اعتبار علمی نقد کاسته است . با اغماض از این نامهربانی ها، توضیحات ذیل را در پاسخ اشکالات مطروحه لازم می دانم . این نکاتدر بخش دوم مقاله به تفصیل مورد بحث قرار خواهد گرفت . انشاالله
در بخش اول مقاله ، "نظریه ولایت انتصابی مطلقه فقیهان " در کنار پنج نظریه فقهی دیگر بهاختصار معرفی شده است . در بخش تطبیقی از نقاط مشترک و موارد افتراق این نظریه با نظریه"ولایت انتخابی فقیه " سخن رفته است .
1. با توجه به این که امام خمینی (ره ) در مسئله ولایت فقیه در مواردی به صراحت از انتخابسخن گفته اند، آیا می توان محور نظر حضرت امام را "نصب " قرار داد و نظریه ایشان را "ولایتانتصابی فقیهان " دانستپاسخ مثبت است ، چرا که تصریحات ایشان به نظریه انتصاب چندین برابر موارد محدود استناد به انتخاب می باشد. مهمترین مستند رای حضرت امام مکتوبات فقهی ایشان یعنی کتاب البیع و حکومت اسلامی است و رای فقهی ایشان در کتب یادشده انتصاب فقیه عادل از سوی شارع مقدسمی باشد. اشاره به انتخاب صرفا در پیامهای محدودی مندرج در صحیفه نور آمده است . کلماتایشان در مقام خطابه و سخنرانی دال بر انتخاب ، با ارجاع به محکمات فقهی ایشان تاویل می شود
لذا انتخاب ، "کشف از مصداق منصوب " معنی می گردد و کار خبرگان اخبار می شود نه انشا خبرگان ذی حق نیستند تا جعل ولایت کنند کلمات امام سه گونه دیگر نیز تبیین شده است
اول : ترکیبی از انتصاب و انتخاب . شارع ولی فقیه را نصب می کند و مردم فقیه منصوبرا انتخاب می نمایند
دوم : انتخاب فقیه عادل توسط مردم محور اندیشه سیاسی حضرت امام (ره ) است
سوم : اصولا در آثار ایشان یک نظریه سیاسی منسجم و منظم به چشم نمی خورد. ایشان در مقاطع مختلف به مقتضای زمان و مکان سخن رانده اند. در حوزه درس نجف به گونه ای ، در مصاحبه های پاریس به گونه ای دیگر و بر سریر حکومت در تهران به گونه ای دیگر نگارنده این سه تبیین را با مبانی فقهی حضرت امام ناسازگار یافته است . تبیین مختار مبتنی بر پنج پیش فرض است
یک : رای سیاسی امام در مبانی و اصول در طول زمان دچار تغییر و تحول نشده است
دو: امام خمینی قائل به یک نظریه سیاسی منسجم استسه : مبانی فقهی اساس نظریه امام خمینی است
چهار: مشروعیت حکومت یا با انتصاب تامین می شود یا با انتخاب . این دو مبنا با هم جمعنمی شوند
پنج : مبنای فقهی امام خمینی در ولایت فقیه ، انتصاب فقیه عادل از سوی شارع مقدس استنویسنده نامه بی اعتنا به پیش فرضهای یادشده ، تبیین سازگار با مبنای فقیه را برنتافته است .
2. آیا مراد از انتصاب در "نظریه ولایت انتصابی مطلقه فقیهان " همان رعایت شرایط اسلامی در حاکم استپاسخ منفی است . رعایت شرایط خاص ، شرط لازم است اما کافی نیست . نصب ، انشا ولایت در فرد صاحب شرایط است و بدون این انشا و جعل ، نصب حاصل نمی شود. رعایت شرایط در حاکم ، از نقاط اشتراک دو نظریه انتصاب و انتخاب می باشد. نویسنده نامه از درک تفاوت رعایت شرایط اسلامی و انتصاب عاجز مانده است .
3. مردم در ولایت انتصابی مطلقه فقیه چه نقشی دارند در این نظریه مردم در تحقق عملیاهداف حکومت بزرگترین نقش را دارند. اما در تامین مشروعیت نظام محلی از اعراب ندارند رجوع به مردم در بعضی موارد با صلاحدید ولی فقیه میسر است ، اما اعتبار شرعی رای ایشان بهتنفیذ ولی فقیه بستگی دارد. با صلاحدید ولی فقیه میزان رای مردم است نه مطلقا. نویسنده نامهتفاوت بین نقش مردم در مقام مشروعیت و نقش مردم در مقام تحقق عملی و کارآمدی را درکنکرده است . با مویدات مقام دوم نمی توان نقش مردم را در مقام اول اثبات کرد.
4. آیا ولی فقیه در برابر مردم مسئول است نویسنده نامه ولی مطلق فقیه را در برابر مردم مسئولدانسته است . مراد از مقام مسئول چیست مقامی که می توان از او سوال کرد و او موظف به جواباست . مقامی که عملکردش قابل ارزیابی و نظارت است و در صورت لزوم قابل استیضاح . در قوانیناساسی مشخص می شود هر مقامی در برابر چه کسی مسئول است . مثلا رئیس جمهور در مقابل مجلس شورا مسئول می باشد. ولی مطلق فقیه در برابر کدام نهاد قانونی مسئول است ، تا ایشانموظف به پاسخ باشند دو وظیفه شرعی امر به معروف و نصیحت به ائمه مسلمین نسبت به مقامرهبری در کدام اصل از اصول قانون اساسی نهادینه شده است لزوم اطاعت مطلقه چگونه با حقسوال مردم سازگار است آیا روا نیست گفته شود طبق نظریه ولایت انتصابی مطلقه فقیه و قانوناساسی مبتنی بر آن ، مقام ولایت تنها در برابر خداوند مسئول است و در برابر مردم مقامی غیرمسئولمی باشد
5. آیا نهادهای بشری حق نظارت بر مقام ولایت مطلقه فقیه را دارند یا این که انتخابی و انتصابی بودن ولایت ربطی به حق نظارت ندارد هیچ نهاد بشری قانونی حق نظارت بر مقام ولایترا ندارد. حتی خبرگان نیز حق نظارت بر مقام ولایت انتصابی مطلقه فقیه را فاقدند. تنها جهت مقدمهکشف می توانند کسب اطلاع کنند. نظارت خبرگان بر ولی فقیه استطلاعی است نه استصوابی . تعیینچنین حقی برای هر فرد و جمعی به منزله انکار ولایت مطلقه رهبری است . بلکه این رهبر است کهمی تواند هر مصوبه ای از مصوبات خبرگان را نیز اگر خلاف مصالح عالیه اسلام تشخیص داد یکجانبه ملغی نماید. چگونه ولایت مطلقه فقیه و نایب امام زمان (عج ) محتاج نظارت است (مستند جملات فوق در مقاله آمده است ). حال آنکه حاکم منتخب مردم تحت نظارت خبرگان منتخبایشان و مقید به قانون اساسی مورد پذیرش آنان می باشد.
6. آیا براساس ولایت انتصابی مطلقه فقیه حق یک طرفه است یا دوطرفه آیا نباید مسئلهطرفینی بودن حق را به تصریح امیرالمومنین (ع) حتی ، در حکومت مستقیما از جانب خدا پذیرفت
اولا: می دانیم که در فرمایشات امیرالمومنین (ع) تاییدات و شواهد فراوانی دال بر انتخابی بودنحکومت یافت می شود و کمتر از سوی آن حضرت به انتصاب از جانب خداوند استناد شده استاین مویدات و شواهد را این گونه تفسیر و تاویل می کنند که حضرت در مقام جدل چنین فرموده اند و برمبنای باور مردم زمانه احتجاج نموده اند. بی شک قائلین به نظریه انتصاب در زمان غیبت نیز بر همین منوال "حق " منصوص را به "وظیفه و حکم " تاویل خواهند نمود
ثانیا: وجود نصی در میان متون دینی دلیل استناد هر نظریه دینی به آن نص نیست . مهم این استکه استناد نظریه ولایت انتصابی مطلقه فقیه را به نص یادشده اثبات کنیم . این که این نظریه "باید" بر این نص نهج البلاغه مستند باشد سخنی پیشینی و در مقام تعریف است . و این که آیا نظریه ولایتانتصابی مطلقه فقیه بر این کلام والای امیرمومنان مستند است سخن پسینی و در مقام تحققمی باشد. این دو مقام هریک ، ادله خاص خود را می طلبند. نویسنده نامه تفاوت این دو مقام را درنیافته و آن دو را با هم خلط نموده است . مقاله نظریه های دولت در فقه شیعه یک نظریه پسینی و پژوهشی است در مقام تحقق . از هست ها سخن می گوید نه از بایدها. در پی تحلیل واقعیت است نهدر مقام تعیین آرمانها و بایسته ها. این که هر نظریه صائب دینی در باب حکومت می باید سازگاریخود را با اصل علوی طرفینی بودن مطلق حقوق انسانی اثبات کند مسئله ای است و این که همهنظریه های موجود با این اصل اصیل سازگارند مسئله ای دیگر است
ثالثا: پذیرش حقوق طرفینی مردم و دولت لوازمی دارد، از جمله حقوق مردم بر حکومت ، حقسوال ، حق ارزیابی ، حق نظارت ، حق استیضاح و حق عزل و نصب است . قوانین اساسی عهده دار نهادینه شدن این حقوق هستند. هیچ نهاد بشری حق نظارت ، حق سوال ، حق استیضاح مقام ولایتانتصابی مطلقه فقیه را ندارد، یعنی در این نظریه حق یک طرفی است : حق والی بر مردم . در این نظر خبرگان خود تحت نظر ولی امرند و مصوبات آنها نیز برای مشروعیت باید به تایید ولی امر برسد این که در مقام خطابه و سخنرانی قائل شویم مردم هم بر گردن رهبر حق دارند، مسئله ای را حلنمی کند. حقوق آنگاه طرفینی می شود که حقوق مردم بر ولی فقیه را در مقام تقنین و اجرا به رسمیتبشناسیم
رابعا: طرفینی بودن حقوق ، هر ولایت و اطاعتی را مقید به رعایت حقوق طرف مقابل خواهد کرد. و این نفی ولایت مطلقه فقیه و انکار اطاعت مطلقه مردم است . طرفینی بودن حقوق مردم و حکومت چگونه با اطلاق ولایت و اطاعت سازگار است بعضی فقها از جمله محقق خراسانیصاحب کفایه ، حتی ولایت معصومین (ع) را نیز مطلقه نمی دانند.[2] چه برسد به ولایت فقها.
7. در "نامه وارده " آمده است : "نویسنده مقاله با انتخاب برخی برداشتها و حذف برخی دیگر نظرات طرفداران ولایت مطلقه فقیه ، به گونه ای مسئله را مطرح کرده که خواننده را به نتایج خاصبرساند. نظریه ولایت مطلقه فقیه در مقاله تاریک و غیرعقلانی جلوه داده شده ، داوریهای ناصواب و غیرمنصفانه درباره این اصل و دیدگاههای حضرت امام انجام گرفته ، برداشتهای امثال آقای دکتر لاریجانی ملاک نتیجه گیری قرار گرفته است
اولا: در یک بحث علمی ناگزیر از انتخاب یک فرضیه و اثبات آن به کمک مفروضات بحثهستیم . هر تحقیق علمی بدنبال رسیدن به نتیجه خاص است . در میان اطلاعات فراوان مرتبط با بحث نیز از انتخاب و گزینش گریزی نیست می توان در اعتبار فرضیه یک تحقیق یا در تمام بودنمفروضات یا در صواب بودن استدلالها تردید کرد، اما مناقشه در انگیزه و نیت نویسنده کاریفراعلمی است . با "تئوری توطئه " که در هنگامه کمبود برهان و قحطی استدلال مورد تمسک واقعمی شود، چیزی اثبات نمی شود
ثانیا: در مقاله تبیین و تفسیر آرا حضرت امام خمینی از زبان شاگردان فقیه و شخصیتهای معتبر علمی گزارش شده است . به زبان دقیق تر در تفسیر آرا ایشان به توضیحات اعضای شورایبازنگری قانون اساسی (منصوب حضرت امام ) استناد شده است . فرد مورد اشاره عضو هیاتسه نفره پیام حضرت امام به گورباچف در آخرین سال حیات امام می باشد و در مجامع مختلفعلمی در تفسیر و تبیین تئوریهای سیاسی جمهوری اسلامی سخن رانده و قلم زده است . در تمامیموارد با رعایت کامل امانت ، رای و تفسیر هرکسی بنام خودش آمده است . استفاده از تفاسیر مفسرین و شارحین یک نظریه در مقام توضیح آن نظریه با ذکر منبع ، عرف رایج پژوهشی است
ثالثا: در مقاله تکیه بر تبیین نظریه های مختلف دولت ، از جمله نظریه ولایت انتصابی فقیهانبوده است ، نه لزوما نظریه خاص امام خمینی (ره ). هرچند این نظریه وامدار حضرت ایشان است . از میان تبیین های مختلف رای سیاسی ایشان نیز، آنچه با مبانی فقهی امام سازگار بوده است ، برگزیده ام . این تبیین با برداشت مجامع رسمی حقوقی و فقهی نظام نیز سازگار می باشد. این که در زمان تقنین به برداشتی تکیه کنیم و در زمان تبلیغ برداشتی دیگر را ارائه نماییم ، از صداقت اسلامی و صراحت انقلابی به دور است و ما چنین ثنویتی را روا نداشته ایم
رابعا: سالهاست که تبیینها و تفسیرهای یادشده در توضیح نظریه حضرت امام یا نظریه رسمیکشور از مجامع عمومی اعلام می شود، در روزنامه ها نوشته می شود، در مقالات و کتابها درجمی گردد. آنچه در مقاله انجام گرفته است صرفا در کنار هم گذاشتن و گزارش منسجم و منظم آنها همراه با تذکر لوازم چنین تفسیرهایی است . این تفسیرها و تبیین ها کمتر مورد اعتراض و انکار کسیواقع شده است . اگر به گفته شما تاریک و غیرعقلانی است "خودشکن ، آینه شکستن خطاست
خامسا: امام خمینی (ره ) به عنوان بزرگترین احیاگر اندیشه اسلامی در عصر ما، حقی عظیم بر گردن هر مسلمان ، هر شیعه و هر ایرانی دارد. نقش امام (ره ) در اعتلای کلمه الله ، بازگرداندن عزتاسلامی و تاسیس حکومت اسلامی غیرقابل انکار است . خدمات این فقیه حکیم بسی فراتر از نظریه"ولایت انتصابی مطلقه فقیهان " است . از سوی دیگر بحث آزاد، طبیعت حوزه های علمیه می باشد
حقیقت زائیده بحث و نقد است . قداست ، عظمت و رفعت مقام هرگز مانع از تحلیل ، ارزیابی و نقدپذیری نیست
ضمنا برخلاف رجم به غیب نویسنده نامه ، نظریه "ولایت انتخابی فقیه " همچون دیگر نظریه های دولت در ضمن این سلسله مقالات مورد نقد قرار خواهد گرفت . مطالب علمی با برهان و استدلال و دفاع متقن اثبات و ابطال می شوند نه با احساسات و فرمان
بیش از یک ربع قرن از حیات انقلاب اسلامی ایران می گذرد , انقلابیکه به دلیل نقش بارز امام خمینی رحمت الله علیه در ایجاد و هدایت آن به " نهضت امامخمینی " مشهور گشته است . انقلاب اسلامی ایران به اعتراف تمامی مفسرینی که اکنون درپایان بیست و ششمین سال حیات انقلاب به آن نظر افکنده اند , عظیم ترین رویداد جهاندر قرن حاضر است . عظمت این رویداد , بخاطر عواملی است که آن را از رویدادهایمشابهش متمایز می سازد. ناباورانه بودن وقوع انقلاب در سرزمینی مانند ایران که بهمدت نیم قرن حیات خلوت دولتهای غربی در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس بوده استبرخوردار بودن انقلاب از رهبری که از منزلت و اعتبار جهانی نزد تمامی ملتهای مسلمانبرخوردار است , بیدار شدن و به حرکت در آمدن مردمی که تا چند نسل گذشته خود آماجیورش تبلیغاتی لائیک های حاکم با هدف دور کردن ملت از سیاست و دین و تفکر و آیندهنگری بوده اند , ظرفیت فوق العاده مردم در تحمل بسیاری از سختیهای پس از انقلاب درعرصه های مختلف و تاثیرات عمیق و بنیانی این انقلاب در فرهنگ و سیاست و تفکر ملتهایمسلمان و حتی غیرمسلمان فقط بخشی هائی از مختصات غیرقابل انکار انقلاب اسلامی ایرانمحسوب می شوند. نهضتی که امام خمینی مشعل آن را برافروخت به همه ملتهای جهان نشانداد که می توان آزاد زیست و در برابر بیگانگان سر خم نکرد. این نهضت به جهانیانآموخت که می توان بدون الگوگرفتن از فرمولهای رایج در غرب و شرق بنیان یک دمکراسیواقعی را براساس آرا مردم پی ریزی کرد. ما در جهانی زندگی می کنیم که در فرهنگاستکباری حاکم بر آن , بسیاری از حکومتهای بریده از ملتها صرفا بخاطر وابستگی بهقدرتهای سلطه گر , نمونه های دمکراسی شناخته می شوند. رژیمهائی مانند اردن , مصر وشیخ نشین های حوزه خلیج فارس که کمترین ارتباطی با آرا و علائق ملتهای خود ندارندمورد حمایت آمریکا و سایر دولتهای مدعی دفاع از دمکراسی و مردم سالاری هستند درحالی که جمهوری اسلامی ایران بطور متوسط در هر سال شاهد یک مراجعه به افکار عمومیبوده و مع الاسف از همان مدعیان دائما در معرض تهدید و آزار و انتقاد و تهاجم سیاسیو نظامی و تبلیغاتی قرار داشته است . 25 انتخابات در 26 سال عمر انقلاب از نایابترین نمونه های حاکمیت مردم بر مقدراتشان حکایت دارد. انقلاب اسلامی از اساس , یکحرکت مردمی بود. امام خمینی به عنوان بانی و هادی این انقلاب برخلاف نهضتهای یکی دوقرن اخیر , متن جامعه را به حرکت درآورد. انقلاب او , مانند انقلاب کوبا نبود کهچریکها آن را به پیروزی رسانده باشند , مانند انقلاب نیکاراگوئه نبود که سندیکاها واحزاب در ایجاد آن سهم داشته باشند , مانند انقلاب روسیه نبود که کمون ها و عناصربی اعتقاد به خدا , آن را شکل دهند , حتی مانند اقدام بنیان برانداز گورباچف همنبود که انقلاب را از راس هرم قدرت آغاز کرده باشد. انقلاب امام خمینی نهضتی بود کهاز دل اجتماع و از پائین ترین طبقات جامعه شکل گرفت . رهبری انقلاب با دین وارزشهای ملهم از آن پیوند داشت و اسلام و نهضت اولیا دین را الگو و منشور حرکتانقلاب قرار داده بود. از این رو کلام او , منطق او , دستورات او و تفکر او بر دلملتها می نشست . وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید , نام خمینی در همه دنیایاسلام و حتی در جوامع غیراسلامی ورد زبان ملتها شد , ملتهائی که در حسرت آزادی ازیوغ ظلم و جور حکام خود اسیر بودند امام هیچگاه ازدشمنان انقلاب واهمه نداشت . زیرابه پیروزی راهی که با الهام از مکتب انسان ساز اسلام و به یاری مردم شروع کرده بودایمان داشت . امام می دانست مردم , درستی حرکت خود را شناخته اند و در برابرناملایمات که منشا برون مرزی دارد منفعل نمی شوند و باورشان نسبت به اصل انقلاب وقداست آن سست نمی گردد. آنچه بر رشته ارتباط مردم با مبانی انقلاب لطمه وارد میسازد , بیشتر عوامل درونی است . بی تفاوتی مجموعه نظام نسبت به ضرورت مراقبت ازهویت فرهنگی انقلاب اسلامی , خلف وعده دولت به مردم , جایگزین شدن منفعت طلبی بهجای آرمانگرایی , در عرصه داخلی و خارجی , رشد روحیه تمامیت خواهی و قدرت طلبیمشکلات اقتصادی و تبعات آن و همچنین پدیده بی عدالتی , از عواملی هستند که باتاثیرات و بازتاب های منفی در جامعه همراه خواهند بود. به همین دلیل اگر عوامل منفیداخلی در هر عرصه ای می تواند به همبستگی مردم و ارتباط آنان با نظام , لطمه واردآورد , عوامل منفی خارجی و توطئه های بیگانگان علیه حاکمیت ملی و تمامیت ارضیکشورمان صف مردم را در دفاع از انقلاب و نظام جمهوری اسلامی متشکل تر می سازد. بههمین دلیل بود که انقلاب در توفان فشارها , تهدیدات , تحریمها , تروریسم و جنگ بهزانو درنیامد و هر تهدیدی مردم را به صحت راه خود مطمئن تر ساخت . دشمنی ها , کینهتوزیها و طرحهائی که معاندین انقلاب برای نابودی آن طی 26 سال اخیر طراحی و اجراکرده اند , به حدی حساب شده و برنامه ریزی شده بود که هر یک از آنها اگر در مسیرانقلاب دیگری قرار می گرفت به سهولت می توانست پرونده آن را مختومه سازد. هر یک ازاین توطئه ها و نقشه ها برای به زانو درآوردن یک ملت کافی بود ولی مردم ایران بهدلیل اتصال به منبع لایزال الهی و به دلیل برخورداری از نعمت ارزشمند رهبری , باهمان اراده و صلابتی که از ابتدا وارد صحنه شدند توانستند همه مراحل انقلاب را پشتسر بگذارند و به دوست و دشمن ثابت کنند که به عنوان صاحبان انقلاب اجاز
ه نخواهندداد توطئه گران بین الملی اراده خلل ناپذیر ملتی را به بازی بگیرند و لذا بزرگتریندرسی که از تحولات 26 سال اخیر می توان کسب کرد این است که ما این انقلاب را ارزانبه دست نیاورده ایم . انقلاب ما ثمره خون دل یک ملت سلحشور در پی یک دوره طولانیمبارزه , با سابقه ای به درازای بیش از یک قرن است . این انقلاب خونبهای شهیدانیاست که شجاعانه وارد عمل شدند و سخاوتمندانه جان خود را در راه عزت اسلام و انقلابو کشور هدیه کردند و با مجاهدت خستگی ناپذیر خود کوشیدند تا الگوئی ممتاز از یکنهضت موفق را با تمامی اجزا آن به جهانیان و به ملتهای تشنه آزادی معرفی کنند. یکانقلاب موفق , ویژگی های فراوانی را باید در خود داشته باشد. بعضی از این ویژگیهاعبارتند از : 1 ـ آرمان و اهداف متعالی 2 ـ رهبری متنفذ و فراگیر 3 ـ حضور یک ملتمصمم 4 ـ یکپارچگی و وحدت میان مردم و رهبری 5 ـ برنامه ریزی برای اداره انقلاب 6 ـبرنامه ریزی برای اداره نظام آتی پس از پیروزی انقلاب 7 ـ تطبیق رویکرد انقلاب باخواسته ها و مقتضیات جامعه 8 ـ قدرت رویاروی شدن با ضدانقلاب داخلی و خارجی 9 ـقدرت پیش بینی تحولات آتی 10 ـ تحقق وعده های داده شده به مردم امام خمینی تمامیخصوصیات لازم برای رهبری را داشت . دغدغه حفظ انقلاب و دغدغه تامین حقوق مردم , بهتصریح نزدیکان امام دائما فکر و ذهن ایشان را به خود مشغول داشته بود. گرچه عواملیمانند جنگ , تروریسم , توطئه , کارشکنی های معاندین , تحریم اقتصادی و سیاسی همراهبا عوامل دیگری مانند فقدان تجربه مسئولان و یا احیانا بی مسئولیتی بعضی کارگزارانآن , تحقق اصول مورد نظر انقلاب را پس از پیروزی انقلاب با چالشها و مشکلات مواجهکرد ولی منشور انقلاب و رویکرد اصلی نظام برخاسته از آن , در جهت برآورده ساختنانتظارات معقول و مشروع جامعه بوده است . دقیقا به همین دلیل است که مردم ما باوجود تحمل شدائد و مصائب فراوان در ربع قرن اخیر , هیچگاه همراهی و همسوئی باانقلاب را رها نکردند و به همین علت است که این مشکلات چیزی از منزلت جهانی انقلابنزد افکار عمومی جهانیان کاهش نداده است . امام خمینی بعنوان رهبر و پایه گذار اینانقلاب آئینه تمام نمای مردم بود و مردم نیز جلوه گاه اراده حقجوی او محسوب میشدندمردم ایران به امام خمینی و به روش و منش او بعنوان یک الگو و مدرس و معلم خود مینگریستند. او را بعنوان مظهر اراده الهی و جلوه گاه پاکی و صفا و مهد فضیلت و دانشو رحمت و عدالت خدا می شناختند. در وجود او چهره مصممی را می دیدند که جز برای خدانمی خروشد , جز با محرومین و پابرهنگان نمی جوشد و جز برای خدمت به خلق خدا حرکتنمی کند. آنها امام را بعنواننجات دهنده انسانها از چنگال استعمار و استکبار جهانیو بازگشت دهنده نسل کنونی بشر به فطرت الهی انسان با تمام وجود ستایش می کردندامام بخاطر ایمان راسخی که به خدا داشت و رسالتی که برای نجات محرومان و مستضعفانجهان برای خود احساس می کرد از چنان نفوذ عمیقی در میان توده های مردم برخوردار بودکه تاریخ نظیر آن را کمتر سراغ دارد. در واقع امام نفس مطمئنه ای بود که به خدابه راهش و به مردم ایمان داشت و با چنان اعتماد به نفسی توانست به مردم بیاموزد کهچگونه راه پیروزی اسلام را هموار کنند. امام به مردم آموخت که با اعتماد به نفساعتماد به نظام و مسئولین و اعتماد به راهی که انتخاب کرده اند می توانند موانع رایکی پس ازدیگری پشت سر بگذارند و تحولی عظیم در ایران و در عرصه بین المللی و درتاریخ معاصر به وجود آورند. امام با ساده زیستی , ایمان به خدا , صداقت , صراحت دربیان , شجاعت در موضعگیری , اعتماد به نفس و طیف وسیعی از سجایای اخلاقی توانستالگوی روشن و الهام بخشی برای ملت های مسلمان باشد. امام با تقویت نهال انقلابملتهای دربند فساد و تباهی را از خواب غفلت خویش بیدار کرد و چهره هایشان را بهزندگی در پرتو انوار الهی روشن ساخت . از اینرو مطالعه تاریخچه پرنشیب و فرازانقلاب اسلامی در ربع قرن اخیر و بویژه مطالعه زندگی سراسر پند و درس بانی اینانقلاب برای همه آنهائی که می خواهند شیوه زندگی اولیا اسلام را سرمشق رفتار خودقرار دهند و از این رهگذر منشا خدمت به جامعه خویش گردند , یک فرض است . چرا کهخمیرمایه انقلاب اسلامی ایران و عصاره تفکر بانی و رهروان آن خدمت به اسلام , خدمتبه جامعه بشری , خدمت به جهان اسلام و خدمت به همه ملتهاست
در ابتدای جنگ که شهرهای مرزی ایران، از جمله خرمشهر، زیر توپ و خمپاره عراقی ها بود، امام(ره) با توجه به شرایطی که در آن روز احساس می کردند، از مردم خرمشهر خواستند شهر را در برابر هجوم عراقی ها ترک نکرده و از آن پاسداری کنند. به این ترتیب، بنا بر فرمایشات امام، عده ای در شهر ماندند و در کنار بسیجی ها و سپاهی ها از خرمشهر دفاع کردند، اما بر اثر شدت آتش عراقی ها و جوابگو نبودن امکانات دفاعی رزمندگان اسلام، عراقی ها خرمشهر را زیر آتش گسترده خود قرار داده و سرانجام آن را اشغال کردند.
یکی از اهالی خرمشهر که به فرمان امام در شهر مانده و بر اثر آتش دشمن اموال و دارایی خود را از دست داده بود، در اقدامی استثنایی، طی نامه ای به دادگستری تهران، از امام با نام "روح الله مصطفوی" شکایت کرده و در دادخواست خود نوشته بود: ما اثاثیه مان را جمع کرده بودیم که از شهر خارج شویم، ولی تا شما گفتید، ترک خرمشهر، خلاف شرع است، در شهر ماندیم و عراقی ها آمدند و شهر را کوبیدند و اسباب و اثاثیه و دارایی ما از دست رفت، حالا شما باید پول آن اثاث را به ما بدهید؛ مبلغ مطالبه وی بابت این خسارت، زیر یک میلیون تومان بود.
آیت الله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی که در آن زمان، رئیس قوه قضائیه بوده است، پس از نقل این مقدمات می گوید: وقتی دادیار دادگستری به نام روح الله مصطفوی احضاریه زده، آن را به دست ماموری داده و به جماران فرستاده بود، از دفتر امام با من تماس گرفتند و پرسیدند: این قضیه احضار امام چیست؟!
من که در جریان کار نبودم، فرصت خواستم تا مسئله را پیگیری کنم و پاسخ بدهم. قضیه را پیگیری کردم و این گونه توضیح دادم: به لحاظ قانونی و به صرف این که امام به مردم گفته است، شهر را ترک نکنید و آنان هم گوش کرده و به همین خاطر، به آنان ضرر و زیان مالی وارد شده است، امام را نمی توان طبق قوانین حقوقی مقصر دانست، چون آنان هم می توانستند مثل دیگرانی که به این توصیه امام گوش نکردند، توجه نکنند و اموال و اثاثیه خود را از خرمشهر خارج کنند و در این صورت، کسی مانع اقدام آنان نمی شد.
پس از گذشت مدتی، یک روز که خدمت امام رسیدم، ایشان از من پرسیدند: ماجرای شکایت آن خرمشهری از من چی شد و به کجا رسید؟ وقتی قضیه را به لحاظ حقوقی خدمتشان توضیح دادم، فرمودند: اقلا یک چیزی تعیین می کردید و به ایشان می دادید. عرض کردم: اگر این طور کنیم و دیگران هم متوجه شوند شما به این آسیب دیدگان خسارت می دهید که دیگر قضیه جمع نمی شود (نقل به مضمون).
آیت الله موسوی اردبیلی می افزاید: امام به جای این که ناراحت بشوند و بگویند، این کیست که از من شکایت کرده یا این دادیار به چه جراتی برای من احضاریه و اخطاریه فرستاده، به نوعی دنبال این بودند که به مسئله شکایتی که از وی شده بود، رسیدگی و طرف را راضی کنیم.
24