تارا فایل

تحقیق در مورد سیره امام خمینی


به نام خدا
سیره امام خمینی"ره"
سیره‏ عملى امام خمینى (ره) در ماه مبارک رمضان
عالمان ربانی، چلچراغ‏هاى پر فروغى هستند که در هرعصرى، در آسمان علم و عمل مى‏درخشند، و با کسب نور و گرما از خورشید رسالت و امامت، بر زمینیان تجلى مى‏کنند و آنان را به سوى منابع نور و برکت دودمان وحى، رهنمون مى‏سازند، و بر بال عرفان ناب محمدى صلى الله علیه وآله نشانده، بر مشکات ملکوت، عروج مى‏دهند.
در میان دین باوران کفر ستیز، چهره محبوب قرن، فقیه تیزبین سیاست مدار، فیلسوف، عارف ژرف نگر، عالم متخلق و رهبر و بنیان گذار جمهورى اسلامى، حضرت امام خمینى رضوان الله علیه، از موقعیتى والا و ویژه برخودار است، زیرا روزها و ساعت‏ها و لحظه‏هاى عمر او، با مراقبه و محاسبه سپرى شد و صدها آیه قرآن را مجسم ساخت و عینیت ‏بخشید. در این مبحث به سیره عملی امام می پردازیم تا ره توشه ای برای عاشقان ماه رمضان باشد .
حضرت امام (ره) توجه ویژه‏اى نسبت ‏به ماه رمضان داشته و بدین جهت، ملاقات‏هاى خودشان را در ماه رمضان تعطیل مى‏کردند و به دعا و تلاوت قرآن و… مى‏پرداختند.
و خودشان مى‏گفتند: "خود ماه مبارک رمضان، کارى است‏"
یکى از یاران امام، در این باره گفته است :
در این ماه، ایشان شعر نمى‏خواندند و نمى‏سرودند و گوش به شعر هم نمى‏دانند . خلاصه، دگر گونى خاصى متناسب با این ماه در زندگى خود ایجاد مى‏کردند، به گونه‏اى که این ماه را، سراسر، به تلاوت قرآن مجید و دعا کردن و انجام دادن مستحبات مربوط به ماه رمضان سپرى مى‏کردند.
ایشان، به هنگام سحر وافطار، بسیار کم مى‏خوردند، به گونه‏اى که خادم‏شان فکر مى‏کردند که امام، چیزى نخورده است!
حضرت امام رحمه الله علیه درباره رمضان چنین مى‏سرایند:
ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد عشق و طرب و باده، به وقت ‏سحر افتاد
افطار به مى کرد برم پیر خرابات گفتم که تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد
با باده، وضو گیر که در مذهب رندان در حضرت حق این عملت ‏بارور افتاد

عبادت و تهجد
از جمله برنامه‏هاى ویژه‏ حضرت امام (ره) در ماه مبارک رمضان ، عبادت و تهجد بود. امام عبادت را ابزار رسیدن به عشق الهى مى‏دانستند و به صراحت ‏بیان مى‏کردند که در وادى عشق، نباید به عبادت به چشم وسیله‏اى براى رسیدن به بهشت نگاه کرد .
اکثر آشنایان امام نقل مى‏کنند که ایشان از سن جوانى، نماز شب و تهجد، جزء برنامه‏هایشان بود.
بعضى از نزدیکان ایشان مى‏گفتند که وقتى در ظلمت و تاریکى نیمه‏ شب، آهسته وارد اتاق امام مى‏شدم، معاشقه امام را با ایزد احساس مى‏کردم و مى‏دیدم که با خضوع و خشوعى خاص، نماز مى‏خواندند و قیام و رکوع و سجود را بجا مى‏آوردند که حقا وصف ناپذیر بود. با خودم فکر مى‏کردم که شب امام، حقیقتا، لیله القدر است .
یکى از اعضاى دفتر ایشان، دراین باره مى‏گوید:
پنجاه سال است که نماز شب امام، ترک نشده است. امام در بیمارى و در صحت و در زندان و در خلاصى و در تبعید، حتى بر روى تخت ‏بیمارستان قلب هم نماز شب خواندند
امام توجه خاصى به نوافل داشتند و هرگز، نوافل را ترک نمى‏کردند. نقل شده است که امام، در نجف اشرف، با آن گرماى شدید، ماه مبارک رمضان را روزه مى‏گرفت و با این که در سنین پیرى بودند و ضعف بسیار داشتند، تا نماز مغرب و عشاء را به همراه نوافل به‏جاى نمى‏آوردند، افطار نمى‏کردند! و شب‏ها تا صبح، نماز و دعا مى‏خواندند و بعد از نماز صبح، مقدارى استراحت مى‏کردند و صبح زود، براى کارهایشان آماده مى‏شدند .
خانم زهرا مصطفوى مى‏گوید:
راز و نیاز امام و گریه‏ها و ناله‏هاى نیمه شب ایشان، چنان شدید بود که انسان را بى اختیار، به گریه مى‏انداخت .
یکى از اساتید قم نقل مى‏کرد: شبى میهمان حاج آقا مصطفى بودم. ایشان، خانه‏ جداگانه‏اى نداشتند و در منزل امام زندگى مى‏کردند. نصف شب از خواب بیدار شدم و صداى آه و ناله‏اى شنیدم، نگران شدم که مگر اتفاقى افتاده است، حاج آقا مصطفى را بیدار کردم و گفتم: "ببین چه خبر است!" . ایشان نشست و گوش داد و گفت: "صداى امام است که مشغول تهجد و عبادت است ."
در ماه مبارک رمضان، این شب زنده دارى و تهجد، وضعیت دیگرى داشت. یکى از محافظان بیت مى‏گوید در یکى از شب‏هاى ماه مبارک رمضان، نیمه شب، براى انجام کارى مجبور شدم از جلوى اتاق امام گذر کنم. حین عبور، متوجه شدم که امام، زار زار گریه مى‏کردند! هق هق گریه‏ امام که در فضا پیچیده بود، واقعا مرا تحت تاثیر قرار داد که چگونه امام، در آن موقع از شب، با خداى خویش راز و نیاز مى‏کند.
آخرین ماه مبارک رمضان دوران حیات امام، به گفته‏ ساکنان بیت، از ماه مبارک رمضان‏هاى دیگر متفاوت بود! به این صورت که امام همیشه، براى خشک کردن اشک چشم‏شان دستمالى را همراه داشتند، ولى در آن ماه مبارک رمضان، حوله‏اى را نیز همراه برمى‏داشتند تا به هنگام نمازهاى نیمه شب‏شان، از آن استفاده کنند!

توجه ویژه به قرآن
امام خمینى (ره) توجه خاصى به قرآن داشتند، به ‏طورى که روزى، هفت ‏بار قرآن مى‏خواندند!
امام در هر فرصتى که به ‏دست مى‏آوردند، ولو اندک، قرآن مى‏خواندند. بارها دیده شد که امام، حتى در دقایقى قبل از آماده شدن سفره – که معمولا به بطالت مى‏گذرد – قرآن تلاوت مى‏کنند ! امام بعد از نماز شب تا وقت نماز صبح، قرآن مى‏خواندند.
یکى اطرافیان امام مى‏گوید:
امام در نجف، چشم‏شان درد گرفت و به دکتر مراجعه کردند. دکتر بعد از معاینه‏ چشم امام گفت: "شما باید چند روزى قرآن نخوانید و به چشم‏تان استراحت ‏بدهید" . امام خندیدند و فرمودند: "دکتر، من، چشم را براى قرآن خواندن مى‏خواهم! چه فایده‏اى دارد که چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یک کارى کنید که من بتوانم قرآن بخوانم. "
و در ماه رمضان یکى از همراهان امام در نجف، اظهار مى‏کرد که امام خمینى در ماه مبارک رمضان، هر روز ده جزء قرآن مى‏خواندند ، یعنى در هر سه روز، یک بار قرآن را ختم مى‏کردند .
علاوه بر آن، هر سال چند روز قبل از ماه مبارک رمضان ، دستور مى‏دادند که چند ختم قرآن براى افرادى که مد نظر مبارکشان بود، قرائت ‏شود.

گزیدهایى از توصیه‏ها و سفارش‏هاى امام به مناسبت ماه مبارک رمضان
شما در این چند روزى که به ماه رمضان مانده، به فکر باشید، خود را اصلاح کرده، توجه به حق تعالى پیدا نمایید.
از کردار و رفتار ناشایسته خود ، استغفار کنید! اگر خداى نخواسته، گناهى مرتکب شده‏اید، قبل از ورود به ماه مبارک رمضان ، توبه کنید! زبان را به مناجات حق تعالى عادت دهید! مبادا در ماه مبارک رمضان، از شما غیبتى، تهمتى و خلاصه گناهى سر بزند و در محضر ربوبى، با نعم الهى و در مهمان سراى بارى تعالى، آلوده به معاصى باشید! شما اقلا، به آداب اولیه‏ روزه عمل نمایید و همان ‏طورى که شکم خود را از خوردن و آشامیدن نگه مى‏دارید، چشم و گوش و زبان را هم از معاصى باز دارید! از هم اکنون بنا بگذارید که زبان را از غیبت، تهمت، بدگویى و دروغ نگهداشته، کینه، حسد و دیگر صفات زشت ‏شیطانى را از دل بیرون کنید!
اگر با پایان یافتن ماه مبارک رمضان، در اعمال و کردار شما هیچ گونه تغییرى پدید نیامد، و راه و روش شما با قبل از ماه صیام فرقى نکرد، معلوم مى‏شود روزه‏اى که از شما خواسته‏اند ، محقق نشده است.
اگر دیدید کسى مى‏خواهد غیبت کند، جلوگیرى کنید و به او بگویید! "ما، متعهد شده‏ایم که در این سى ‏روز ماه مبارک رمضان، از امور محرمه خود دارى ورزیم." و اگر نمى‏توانید او را از غیبت ‏باز دارید، از آن مجلس خارج شوید! ننشینید و گوش کنید! باز تکرار مى‏کنم تصمیم بگیرید در این سى روز ماه مبارک رمضان، مراقب زبان، چشم، گوش و همه‏ اعضاء و جوارح خود باشید.
توجه بکنید که به آداب ماه مبارک رمضان عمل کنید; فقط، دعا خواندن نباشد، دعا به معناى واقعى‏اش باشد .

در مقابل رسول الله چه جوابى داریم؟
در نجف بعضیها خیال داشتند روشى اتخاذ کنند به عنوان ملاحظه سلسله مراتب مراجع عالیقدر شیعه تا به این بهانه موقعیت و حیثیت اجتماعى امام را نادیده بگیرند.این امر به دوستان خیلى گران آمد.بنده با دو نفر مامور شدیم از طرف کلیه دوستان خدمت امام برسیم و عرض کنیم که چنین مطلبى است.من چون در صحبت کردن صریحتر بودم به امام عرض کردم که هر محیطى آداب و رسومى دارد و ظاهرا مراعات رسوم اشکال شرعى نداشته باشد.و موقعیت‏حضرتعالى طورى است که شما براى عامه مسلمین هستید و این موقعیت‏باید براى اسلام حفظ شود و آقایان با آن برنامه‏اى که دارند مى‏خواهند این موقعیت‏شما را نادیده بگیرند.یا خداى نخواسته به خیال خودشان هتک حرمت‏شما کنند، لذا ما از شما خواهش مى‏کنیم بر اساس آداب و رسوم حاکم در این محیط، برنامه آقایان را نپذیرفتند.سخنان ما که تمام شد ایشان یک قصه‏اى نقل کردند که ما در مقابل عظمت روحى ایشان احساس حقارت و شرمسارى کردیم.امام فرمودند: "در گذشته که برق نبود و کوچه‏ها تاریک بود یکى از آقایان به جایى مى‏رفت و طبق مرسوم شخصى هم جلوى ایشان فانوس به دست گرفته بود.او اتفاقا عازم مجلسى بود که یک آقاى دیگرى هم عازم آن مجلس بود.در راه که برخورد کردند، این آقا یک مقدار از آن دیگرى فاصله گرفت تا معلوم شود که ایشان یک تشکیلات جدا و یک فانوس کش مخصوصى دارد و مى‏خواست که موقعیتش شناخته شود." امام پس از نقل این داستان فرمودند: "اگر روز قیامت ما را در محضر رسول الله (ص) به صف وا دارند و از این چیزها از ما سوال کنند، آیا آقایان براى این سوال، جوابى در نظر گرفته‏اند که مثلا این جلوتر باشد آن عقب‏تر باشد، این زودتر باشد آن دیرتر باشد؟ این اعتباراتى که آقایان در نظر مى‏گیرند اگر در آن صف، حضرت رسول (ص) از ما سوال کردند آیا جوابى داریم بگوییم؟" سپس فرمودند: "به آن برنامه‏اى که آنها تهیه کرده‏اند عمل کنید .

مردم از من محافظت مى‏کنند
مشکل بسیار بزرگى روزهاى اول اقامت امام در قم از نظر حفاظت و امنیت ایشان وجود داشت و آن این بود که امام مانع مى‏شدند پاسداران با اسلحه دنبال ایشان باشند.همیشه مى‏فرمودند: "من مامور مسلح نمى‏خواهم." امام شبها به منزل فضلا و خانواده‏هاى شهدا مى‏رفتند و مردم قم هم به مجرد اینکه مى‏شنیدند امام از کوچه یا خیابانى عبور مى‏کنند همگى از خانه‏ها بیرون مى‏ریختند و دور ماشین امام جمع مى‏شدند.حتى روى سقف ماشین سوار مى‏شدند تا جایى که راننده نمى‏دانست کجا مى‏رود و در عین حال امام مى‏فرمودند: "کسى دنبال من نیاید، مردم از من محافظت مى‏کنند"
راضى نیستم براى من صلوات بفرستید
امام در بعضى از سالها، تابستان به محلات تشریف مى‏آوردند.تابستان سال 1325 که به محلات آمدند.علماى شهر که به امام اخلاص داشتند از ایشان درخواست کردند که مسجدى در اختیارشان بگذارند تا مردم از وجودشان بهره ببرند.فرمودند مرا به حال خود بگذارید.و به کار خودتان مشغول باشید و نپذیرفتند.پس از چند روزى که از ماه رمضان گذشت، عده‏اى گفتند حالا که شما جماعت را نپذیرفتید حداقل یک جلسه‏اى باشد که بعضیها از محضرتان استفاده بکنند.بالاخره بعد از صحبتها امام آن جلسه را پذیرفتند و این جلسه در روزهاى ماه رمضان ساعت پنج‏بعد از ظهر در مسجدى که در مرکز شهر بود بر پا مى‏شد و امام پاى یک ستونى روى زمین مى‏نشستند و جمعیت دور ایشان مى‏نشست.در این جلسه دو نکته قابل توجه دیده‏ام که از خاطرم محو نمى‏شود.یکى اینکه روز اول علما و روحانیون آمدند شرکت کردند و امام بعد از جلسه به آنها فرمودند که اگر چنانچه شما بخواهید شرکت‏بکنید من این جلسه را تعطیل مى‏کنم، شما باید مقامتان در اجتماع محفوظ باشد.نکته دوم این بود که، مرسوم بود اگر کسى از روحانیون داخل مى‏شد به احترامش کسى مى‏گفت صلوات بفرستید.و در اینجا هم شخصى بود که وقتى امام وارد مسجد مى‏شدند جمعیت را به ذکر صلوات دعوت مى‏کرد.روز اول که این صلوات را فرستادند، پس از اتمام جلسه امام آن شخص را خواستند و فرمودند: "شما این صلواتى را که مى‏فرستید منظورتان ورود من است‏یا آنکه این صلوات براى رسول بزرگوار اسلام است؟ اگر براى رسول اکرم (ص) صلوات مى‏فرستید، این صلوات را یک وقت دیگرى بفرستید و اگر چنانچه براى من است که وارد مسجد مى‏شوم من راضى نیستم!" از آن جلسه یک نکته‏اى در نظرم هست که امام با زبان بسیار ساده فرمودند: "برادران مسلمان و عزیز، شما که یک کت و شلوار فاستونى پیدا کرده‏اید و مى‏پوشید و با یک کت و شلوار حالتان تغییر مى‏کند، یک غرورى پیدا مى‏کنید، فکر نکرده‏اید که این فاستونى پشمى از کجا تهیه شده؟ آیا مواد این پشم همان پشم نیست که کمر گوسفندى را پوشانده بود؟ قبل از این گوسفند همین پشم را داشت و غرورى هم‏نداشت و حالا که همان پشم رشته شد و رنگ شد، آمد کت و شلوار شد، یک مرتبه حال شما را تغییر داده است.این چه بدبختى است که ما به چنین چیزهاى بى اساس دل خود را خوش بکنیم .
خودشان اتاقشان را تمیز می ‏کردند
امام از وقتى که وارد پاریس شدند خودشان عهده‏دار تمیز کردن اتاق محل مسکونى خود شده بودند و هر چه به ایشان اصرار مى‏شد اجازه بدهند دیگران این کار را بکنند، چنین اجازه‏اى نمى‏دادند.ایشان در روزهاى اقامتشان در نوفل لوشاتو مثل همیشه زندگى ساده و بى پیرایه‏اى داشتند و على رغم این که خبرنگاران پر تیراژترین نشریات جهان براى گفتگو با ایشان رقابت‏سختى با یکدیگر داشتند و تصاویر امام را در صفحات اول نشریاتشان چاپ مى‏کردند، اما ایشان در روش زندگى خودشان هیچ تغییرى ندادند و همچنان به دور از تشریفات بودند

امام خمینی (ره) : من اتومبیل نمیخواهم
امام در نجف که بودند یکى از ایرانیان ماشینى را از آلمان خاص ایشان خریده بود که آقا با آن به حرم مشرف شوند و یا در ایام زیارتى به کربلا بروند آقا مى‏فرمودند: "من ماشین نمى‏خواهم." وقتى او اصرار مى‏کرد که من این ماشین را به اسم شما و براى شما از آلمان آورده‏ام ولى امام به او فرمودند: "اگر مال من است من آن رامى‏فروشم و پولش را به طلبه‏ها مى‏دهم‏" او هم مى‏گفت که نه شرط ما این است که شما این را نفروشید.ما به او گفتیم آقا مى‏فروشد به هر حال امام آن را نپذیرفتند)حجه الاسلام و المسلمین فرقانى(
اما اجازه نمیدادند پشت سرشان راه برویم
در سالهاى 1327 و 1328 وقتى که امام در مسجد "سلماسى‏" قم تدریس مى‏کردند، مسیر حرکت ایشان از خانه به طرف محل درس‏شان با بنده یکى بود.چون منزل ما هم در نزدیکى منزل امام بود.لذا بیشتر روزها میان راه، با هم برخورد مى‏کردیم.امام وقتى صداى پاى ما را مى‏شنیدند با ما احوالپرسى مى‏کردند و به ما تکلیف مى‏کردند که پیشاپیش ایشان حرکت کنیم و اجازه نمى‏دادند پشت‏سرشان حرکت کنیم‏و همیشه هم به تنهایى از منزل به طرف مسجد سلماسى حرکت مى‏کردند.(حجه الاسلام و المسلمین سید حمید روحانى – سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى – ج 1.)
برای من تشرفات نگذارید
ملاقاتهاى مسوولین و شخصیتها با امام در یک اتاق کوچک سه در چهار انجام مى‏شد و کسى از محتواى حرفهاى رد و بدل شده اطلاعى نداشت.بارها مردم تقاضا کرده بودند که ملاقاتهاى خصوصى امام با شخصیتهاى سیاسى و بعضا جهانى را جهت‏حفظ در تاریخ ضبط و فیلمبردارى کنیم اما مى‏دانستیم که امام در این امور مانع ما مى‏شوند و راضى به نصب دوربین فیلمبردارى در اتاقشان نیستند و این کار را تشریفات مى‏دانند.حدود یک سال در مورد این قضیه با ایشان صحبت کردم تا اینکه پذیرفتند این کار صورت بگیرد.در یک فرصت دو، سه روزه که امام ملاقات نداشتند با همکارى برادران صدا و سیما وسایل فیلمبردارى را در اتاق ایشان نصب کردیم.یک‏روز صبح که امام طبق روال قبلى جهت ملاقات وارد این اتاق شدند تا چشمشان به سقف افتاد و وسایل فیلمبردارى از جمله چند پروژکتور را که به سقف نصب شده بود دیدند ناراحت‏شده و فرمودند: "همین امروز این وسایل را از اتاق من جمع کنید و براى من در این آخر عمرى تشریفات نگذارید من احتیاج به این کارها ندارم." و ما مجبور شدیم بلافاصله از برادران سیما بخواهیم که وسایلشان را جمع کرده و ببرند.وقتى وسایل جمع آورى شد آثار کندن و جوشکارى پروژکتورها در سقف باقى مانده بود.مى‏خواستیم سقف را رنگ بزنیم، گفتیم ممکن است امام اشکال بگیرند که به چه مناسبت‏خراب کردید که حالا مى‏خواهید اصلاح بکنید لذا از ایشان سوال کردم که آیا اجازه مى‏دهید که جاى این جوشکاریها را رنگ بزنیم فرمودند: "احتیاجى نیست‏" آثار این وسایل هنوز هم بر سقف این اتاق قابل مشاهده است (حجه الاسلام و المسلمین انصارى کرمانى – روزنامه رسالت – 9/3/72. )
در مقابل رسول خدا چه جوابی داریم؟
در نجف بعضیها خیال داشتند روشى اتخاذ کنند به عنوان ملاحظه سلسله مراتب مراجع عالیقدر شیعه تا به این بهانه موقعیت و حیثیت اجتماعى امام را نادیده بگیرند.این امر به دوستان خیلى گران آمد.بنده با دو نفر مامور شدیم از طرف کلیه دوستان خدمت امام برسیم و عرض کنیم که چنین مطلبى است.من چون در صحبت کردن صریحتر بودم به امام عرض کردم که هر محیطى آداب و رسومى دارد و ظاهرا مراعات رسوم اشکال شرعى نداشته باشد.و موقعیت‏حضرتعالى طورى است که شما براى عامه مسلمین هستید و این موقعیت‏باید براى اسلام حفظ شود و آقایان با آن برنامه‏اى که دارند مى‏خواهند این موقعیت‏شما را نادیده بگیرند.یا خداى نخواسته به خیال خودشان هتک حرمت‏شما کنند، لذا ما از شما خواهش مى‏کنیم بر اساس آداب و رسوم حاکم در این محیط، برنامه آقایان را نپذیرفتند.سخنان ما که تمام شد ایشان یک قصه‏اى نقل کردند که ما در مقابل عظمت روحى ایشان احساس حقارت و شرمسارى کردیم.امام فرمودند: "در گذشته که برق نبود و کوچه‏ها تاریک بود یکى از آقایان به جایى مى‏رفت و طبق مرسوم شخصى هم جلوى ایشان فانوس به دست گرفته بود.او اتفاقا عازم مجلسى بود که یک آقاى دیگرى هم عازم آن مجلس بود.در راه که برخورد کردند، این آقا یک مقدار از آن دیگرى فاصله گرفت تا معلوم شود که ایشان یک تشکیلات جدا و یک فانوس کش مخصوصى دارد و مى‏خواست که موقعیتش شناخته شود." امام پس از نقل این داستان فرمودند: "اگر روز قیامت ما را در محضر رسول الله (ص) به صف وا دارند و از این چیزها از ما سوال کنند، آیا آقایان براى این سوال، جوابى در نظر گرفته‏اند که مثلا این جلوتر باشد آن عقب‏تر باشد، این زودتر باشد آن دیرتر باشد؟ این اعتباراتى که آقایان در نظر مى‏گیرند اگر در آن صف، حضرت رسول (ص) از ما سوال کردند آیا جوابى داریم بگوییم؟" سپس فرمودند: "به آن برنامه‏اى که آنها تهیه کرده‏اند عمل کنید."
این همه استقبال برای چه مگه میخواهند کوروش را وارد ایران کنند
روزى از کمیته استقبال از تهران به پاریس زنگ زدند.من مسوول دفتر و تلفن امام بودم.تلفن کننده شهید مظلوم دکتر بهشتى بود که مى‏گفت‏براى ورود امام برنامه‏هایى تنظیم شده، به عرض امام برسانید که فرودگاه را فرش مى‏کنیم، چراغانى مى‏کنیم، فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلى کوپتر مى‏رویم و…وقتى خدمت امام مطالب را عرض کردم پس از استماع دقیق که عادت همیشگى ایشان بود که سخن طرف مقابل را به دقت گوش کنند و آنگاه جواب گویند، با همان قاطعیت و صراحت‏خاص خود فرمودند: "برو به آقایان بگو مگر مى‏خواهند کوروش را وارد ایران کنند! ابدا این کارها لازم نیست‏یک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز مى‏گردد.من مى‏خواهم در میان امتم باشم و همراه آنان بروم ولو پایمال بشوم"

اگر میترسید بروید
هنگامی که فرماندار نظامی اعلام کرد از ساعت 4 بعدازظهر هر کس از منزل بیرون بیاید کشته خواهد شد، اما جمعی از یاران خود را می خواهند و می فرمایند: بر همه لازم است که در ساعات تعیین شده در خیابانها باشند و استقامت نمایند یاران امام احتمال حمله به جایگاه ایشان را می دهند لذا خانه ای در پشت مدرسه علوی در نظر می گیرند و از ایشان می خواهند به آن جا بروند ولی امام می فرماید: من از این اتاق خود بیرون نمی روم، شماها اگر می ترسید بروید.
تحقیر مستکبرین
حضرت امام(ره) در عزای مرحوم آیت الله حکیم مجلس ختمی برقرار کرد، نماینده رییس جمهور عراق و استاندار کربلا و فرماندار نجف وارد شدند، همه به احترام بلند شدند اما خود امام که صاحب مجلس بود تکان نخورد.
دفاع از فلسطین
امام، اولین مرجعی بود که در مقابل اسرائیل موضع سخت گرفت و از فلسطینی ها دفاع کرد و برای کمک به چریک ها توصیه کرد و اجازه دادن زکات را داد.

حضور امام در پاریس
حضور ایشان در نجف بدون محافظ در نماز جماعت و اجتماعات دیگر با این که شخصیتی جهانی داشتند و طبعاً دارای دشمنان زیادی هم بودند حاکی از شجاعت ایشان است و هنگامی در فرانسه بودند یک روز صبح یکی از پلیس های فرانسه می بیند که امام به تنهایی در خیابانهای نوفل لوشاتو قدم می زند، این مساله موجب تعجب او می شود.
نماز جماعت امام
برخلاف عموم بزرگان حوزه و مراجع که برحسب رتبه و شانى که داشتند در مساجد بزرگتر و معروف‏تر و مکانهاى حساستر صحن و حرم حضرت معصومه اقامه جماعت داشتند، لکن امام ظاهرا تقریبا تنها شخصیت‏بزرگى بودند که در خانه نماز مى‏خواندند و فقط افراد انگشت‏شمارى براى نماز خواندن پشت‏سر ایشان موفق مى‏شدند.
امام نماز جماعت را در بیرونى مى‏خواندند و بیرونى ایشان در آن زمان مشتمل بر یک اطاق و هال کوچک بود که یک در از حیاط به حیاط اندرونى و یک در از هال به اتاق محل زندگى امام داشت. محل اندرونى آن زمان بعدا که رفت و آمدها گسترش یافت‏یعنى بعد از آزادى امام از زندان در سال 43 تبدیل به بیرونى شد و خانه‏اى که در ضلع شمالى منزل امام بود به عنوان اندرونى مورد اجاره قرار گرفت و درى به آنجا گشوده شد.
هال و اتاق بیرونى مجموعا براى نماز جماعت ظرفیت‏بیش از حدود 20 نفر را نداشت و اگر برخى شب‏ها چند نفرى بیشتر مى‏آمدند ناچار درى که به اطاق محل زندگى شخصى امام باز مى‏شد را نیز مى‏گشودند و با عقب زدن تشک و رختخواب کرسى امام به نماز مى‏ایستند طول زمستان آن سال یعنى سال 41 این توفیق را داشتم که علیرغم اقامه جماعت مغرب‏ها، در مدرسه فیضیه که پرجمعیت‏ترین نماز جماعت طلبه‏ها در قم بود در آن هواى سرد و پرسوز قم دوان دوان تا محله یخچال مى‏رفتم تا نماز را پشت‏سر امام بخوانم. شیوه قرائت امام، آهنگ صدایش، اذکارش و تعقیباتش و حتى چگونگى به دست گرفتن و شیوه چرخاندن دانه‏هاى تسبیح اش در هنگام تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) برایم دلربا و لذت بخش بود. یک شب که نماز را در اتاق اندرونى و در کنار کرسى امام خواندم از شدت شوق بعد از نماز عبایم را در همان اطاق جا گذاشتم و بیرون که آمدم متوجه شدم البته آن زمان هنوز ملبس به لباس روحانى نشده بودم و عبا را به خاطر سرماى پرسوز قم دوش مى‏گرفتم. فردا شب که براى نماز مشرف شدم دیدم امام عبا را خیلى منظم تا کرده‏اند و در کنارى گذاشته‏اند. این عبا به خاطر این که یک شب در اتاق امام مانده بود و به دست امام متبرک شده بود همواره برایم دوست داشتنى و زیبا بود هرچند بسیار کهنه و در واقع عباى دست دومى بود که پدرم دیگر از آن استفاده نمى‏کرد و من براى خود برداشته بودم.
از بین بردن تلاش هایی که که به انزوای دین منجر میشد
فضایى که دستهاى پنهان و آشکار، مخصوصا در حوزه نجف طى دهها سال برنامه ریزى، حاکم کرده بودند باعث‏شده بود که حتى بخشهاى عظیمى از فقه شیعه که دقیقا مرتبط با مسائل اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و… مى‏باشد مورد بى‏توجهى قرار گیرد و قرآن که در سراسر آن درس زندگى و نظام جامع حکومتى موج مى‏زند مورد غفلت واقع شود.
تلاش استعمارگران و ایادى مرموز آنان در طول دهها سال بر این بود که در درجه اول دین را بطور کلى از جامعه برچینند و حداکثر آن را به صورت بى‏روح و فقط در قلمرو مسائل فردى محدود کنند وضعیتى را به وجود آورده بودند که از قرآن این کتاب زندگى، فقط مجالس ختم مرده‏ها و سر قبرها تداعى شود. اتفاقى نبود که وقتى مى‏خواستند براى گورستان و محل دفن مرده‏ها نامى انتخاب کنند یاد حضرت زهرا (س) مى‏افتادند و بهشت زهرا درست مى‏شد امابراى دانشگاه و ذوب آهن و خیابان‏ها و میادین بزرگ که نمودهاى زندگى و حرکت‏بود، نام آریامهر، پهلوى، آیزنهاور، ولیعهد، روزولت و… انتخاب مى‏شد!
صرفه جویی امام
حضرت امام در مصرف وهزینه هاى شخصى همواره به حداقل ، اکتفاء مى‏کردند واین یکى از ویژگیهائى بود که هر کس با ایشان کمترین معاشرتى داشت ، خیلى زود آن را در مى‏یافت‏با این حال دقتها وظریف کاریهاى امام در این زمینه گفتنى وبه یادماندنى است که به یک نمونه اشاره مى‏کنم .
حضرت امام در اتاقى که محل اصلى زندگى ایشان بود سه نوع وسیله روشنائى داشتند: لامپ مهتابى ، لامپ 100 وات ولامپ خواب از نوع بسیار کم مصرف که همراه با ترانزیستورى کوچک به دیوار نصب مى‏شد ، هر گاه مى‏خواستند مطالعه کنند یا قرآن ودعا بخوانند بر حسب توصیه چشم پزشک لامپ مهتابى ولامپ 100 وات را با هم روشن مى‏کردند وآنگاه که مشغول تماشاى تلویزیون یا در حال گفت وشنود بودند لامپ 100 وات را خاموش وفقط به مهتابى بسنده مى‏کردند ولى جالب تر این بود که به هنگام نماز وتعقیبات ونوافل تنها لامپ خواب روشن بود .
این وضعیت را در تمام دفعاتى که در زمان نماز مغرب وعشا وبعد از آن خدمت امام مى‏رسیدم شاهد بودم ودر هنگام روز هم هر گاه متوجه مى‏شدند که بى جهت چراغى روشن است اگر در دسترس خودشان بود شخصا به طرف کلید مى‏رفتند وآن را خاموش مى‏کردند واگر در دسترس ایشان نبود تذکر مى‏دادند که خاموش شود .
این دقت ومراقبت امام معمولا در مواردى بود که جنبه شخصى داشت وصرفا به جهت جلوگیرى از اسراف بود، وروشن است که اگر هزینه اسراف وتبذیر از جیب بیت المال واموال عمومى باشد دقت ورعایت‏بیشترى را مى‏طلبد . چرا که گناه آن مضاعف مى‏شود وآنان که در ادارات وموسسات متعلق به مردم وبیت المال از آب ، برق ، تلفن ، وسائل گرمایش وسرمایش و … گرفته تا قت‏خودشان که در ساعات ادارى متعلق به غیر است ، اسراف وتبذیر مى‏کنند ، چگونه پاسخ خدا وصاحبان حق را خواهند داد ؟ وچه عذابى انتظار آنان است ؟ خدا مى‏داند !
خدمت به همسفران
یک سال آقا با گروهی از دوستان به زیارت امام رضا (ع) رفته بود، وقتی که با همراهان به زیارت می رفت زودتر به خانه ای که کرایه کرده بودند برمی گشت و مشغول جارو کردن و آماده کردن چای می شد تا دوستانش از حرم برگردند. از امام پرسیدند: چرا شما زیارت را مختصر کردید و زود برگشتید؟ فرمودند: ثواب این کارها کمتر از ثواب زیارت نیست.
مهربان ترین رهبر
امام امت (ره) می فرمود: حتی نامه هایی که کسی در آنها به من جسارت کرده گزارش دهید، و اعلام کرد: هر کس مرا پاره کرد یا به من اهانت کرد با او برخورد تلخ نکنید.
رفتار امام با بچه ها
خانم طباطبائی- همسر حاج سید احمد آقا (ره) – درباره رفتار امام با بچه های و بازی امام با نوه اش علی چنین می گوید: علی کوچک بود، گاهی کارهایی می کرد که اصلا مناسب نبود، حتی ممکن بود برای آقا ایجاد ناراحتی کند، ولی آقا با کمال خوشحالی و خنده می گفتند: مساله ای نیست، بچه را آزاد بگذارید چون آقای تمام شبانه روز را در خانه بودند و علی هم در کنار ایشان بود لذا آقا با علی مانوس بودند و علی هم به آقا انس گرفته بود. یک بار من پیش آقا رفتم و دیدم علی در کنار ایشان نشسته است و از آقای تقاضای ساعتشان را دارد، ایشان فرمودند: "پدرجان! آخر ساعت رنجیرش می خورد به چشمت و اذیت می شوی" علی گفت: خوب عینکتان را بدهید . ایشان فرمودند: عینکم نیز همینطور، به چشمانت می زنی چشمانت اذیت می شود، چشم تو حالا ظریف است، گل است، علی اصرار کرد که آقا، عینک را بدهید ایشان فرمودند: نه دسته اش را می شکنی و من دیگر عینک ندارم، نمی شه بچه به این چیزها دست بزند. چند دقیقه ای گذشت و علی در خانه چرخی زد و مجددا آمد و گفت: آقا! امام فرمودند: "جانم " علی گفت: آقا: بیا تو بچه شو و من آقا می شود!! امام فرمودند خیلی خوب باشد. علی گفت: پس پا شو از این جا، بچه که جای آقا نمی نشیند. امام بلند شدند و خودشان را کنار کشیدند و علی گفتند: پس عینک را بده، ساعت را بده بچه که به عینک و ساعت دست نمی زند!! آقا فرمودند بیا، من به تو چه بگویم؟ راهش را درست کردن و عینک و ساعت را گرفتی. گاهی علی به آقا می گفتند: شما بنشینید من شما را حمام کنم، آنوقت ایشان می نشستند و علی سر و صورت ایشان را می شستند، علی دستش را به دیوار می کشید که مثلاً صابون است بعد به سر و صورت آقا می مالید. من به علی می گفتم: با این کار آقا را اذیت می کنی و آقا فرمودند: نه اذیت نمی کند بگذارید کارش را بکند.

همبازی علی
امام به بچه ها خیلی علاقه داشتند. به آنها خیلی محبت می کردند و سعی داشتند بچه ها را خوشحال کنند. یک روز داشتم دنبال علی می گشتم (علی، نوه امام است) اما پیدایش نکردم. با خودم گفتم حتماً رفته توی اتاق امام. رفتم جلوی در اتاق، در زدم و رفتم تو. دیدم علی توپ کوچکش را آورده توی اتاق به اصرار از امام می خواهد که با او بازی کند! امام هم با خونسردی، آن طرف اتاق ایستاده بودند و به آرامی توپ را برای علی، قل می دادند. تعجب کردم و به خود گفتم : "امام با این همه کار و با این همه خستگی چه قدر حوصله دارند و چه قدر به بچه ها با محبت هستند "
گردنبند
یک روز از از کشور ایتالیا یک نامه و یک بسته برای امام رسید. توی آن بسته: یک گردنبند بود. صاحب نامه، نوشته بود من مسلمان نیستم ولی شمار را خیلی دوست دارم و این گردنبند را هم به شما هدیه می دهم تا هر جوری که دلتان می خواهد از آن استفاده کنید.
چند روز گذشت یک روز صبح، امام صدای گریه یک بچه را شنیدند. گفتند: بروید ببنید این بچه کیست و چرا گریه می کند. برای امام خبر آوردند که او دختر کوچک یک شهید است که با مادرش آمده و می خواهد شما را ببیند. امام گفتند: او را زود بیاورید اینجا. وقتی دختر کوچولو را آوردند، هنوز داشت گریه می کرد. امام او را بغل گرفتند و روی زانوهای خود نشاندند. بعد او را بوسیدند و در گوشش چیزهایی گفتند: دختر کوچولو کم کم گریه را فراموش کرد و خندید امام هم با او خندید. بعد امام بلند شدند و آن گردنبند را آوردند و به گردن او انداختند و به او گفتند: "حالا برو پیش مامانت." بچه هم با خوشحالی امام را بوسید و رفت.

نامه به دانش آموزان سرخ پوست آمریکا
چندی پیش از سوی دانش آموزان سرخ پوست مدرسه راهنمایی مرکزی اسپرینگ دال، در ایالت آرکانزاس آمریکا، نامه ای به حضور امام خمینی (ره) می نویسد و با ارسال یک جفت جوراب به عنوان هدیه از طرف دانش آموزان مدرسه، از امام می خواهند که یک شی شخصی خود را هر چند یک جوراب کهنه باشد به عنوان یادبود برای آنان ارسال دارد.
امام همراه جواب نامه یک جلد کتاب برای آنان می فرستد که نشان دهنده تعالی و ترقی انسان در مطالعه کتاب است نه در نگهداری یک لباس کهنه اما پاسخ امام:
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزندان عزیز خوب دبیرستان اسپرینگ دال ایالت ارکانزاس آمریکا
نامه محبت آمیز و هدیه ارزشمند شما عزیزان را دریافت نمودم. من می دانم که سرخ پوستان و سیاه پوستان در فشار و زحمت هستند. در تعلیمات اسلام فرقی بین سفید و سرخ و سیاه نیست، آنچه انسانها را از یکدیگر امتیاز می دهد، تقوا و اخلاق نیک و اعمال نیک است. از خداوند بزرگ می خواهم شما فرزندان عزیز را موفق کند و به راه راست هدایت فرماید. یک جزوه از کلمات نصیحت آموز پیامبر بزرگ اسلام را که برای کودکان ایران هدیه داده اند برای شما عزیزان می فرستم و به شما دعای خیر می کنم. امید است در ارزش های انسانی موفق باشید.

پى‏نوشت‏ها
1- پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 286 .
2- برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى( ره) ، ج 3 ، ص 90 .
3- همان، ص 89 .
4- روزنامه‏ جمهورى اسلامى، مورخ 8/1/69 .
5- روزنامه جمهورى اسلامى، 20 / 11 / 64 .
6- امام در سنگر نماز، ص 83 / هزار و یک نکته، حسین دیلمى، نکته 129 .
7- هزار و یک نکته، حسین دیلمى، حبیب و محبوب، ص 53 / سیماى فرزانگان، ص 180 .
8- سیماى فرزانگان، ص 159 / برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى( ره) ، ج 3 ، ص 99 .
9- برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى (ره) ، ج 3 ، ص 132 .
10- همان، ص 286 .
11- هزار و یک نکته، حسین دیلمى، نکته 104 / جلوه‏اى از خورشید ، ص 90 .
12- برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى ، ج 3 ، ص 126 .
13- پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 270 .
14- برداشت‏هایى از سیره‏ امام خمینى ، ج 3 ، ص 198 .
15- همان، ص 7.
16- همان .
17- پا به پاى آفتاب، ج 1 ص 181 .
18- سیماى فرزانگان، صص 159 و 161 برداشتهایى از سیره‏ امام خمینى، ج 3 ، ص 8 .
15


تعداد صفحات : 15 | فرمت فایل : WORDx

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود