به نام خدا
سیره امام خمینی"ره"
سیره عملى امام خمینى (ره) در ماه مبارک رمضان
عالمان ربانی، چلچراغهاى پر فروغى هستند که در هرعصرى، در آسمان علم و عمل مىدرخشند، و با کسب نور و گرما از خورشید رسالت و امامت، بر زمینیان تجلى مىکنند و آنان را به سوى منابع نور و برکت دودمان وحى، رهنمون مىسازند، و بر بال عرفان ناب محمدى صلى الله علیه وآله نشانده، بر مشکات ملکوت، عروج مىدهند.
در میان دین باوران کفر ستیز، چهره محبوب قرن، فقیه تیزبین سیاست مدار، فیلسوف، عارف ژرف نگر، عالم متخلق و رهبر و بنیان گذار جمهورى اسلامى، حضرت امام خمینى رضوان الله علیه، از موقعیتى والا و ویژه برخودار است، زیرا روزها و ساعتها و لحظههاى عمر او، با مراقبه و محاسبه سپرى شد و صدها آیه قرآن را مجسم ساخت و عینیت بخشید. در این مبحث به سیره عملی امام می پردازیم تا ره توشه ای برای عاشقان ماه رمضان باشد .
حضرت امام (ره) توجه ویژهاى نسبت به ماه رمضان داشته و بدین جهت، ملاقاتهاى خودشان را در ماه رمضان تعطیل مىکردند و به دعا و تلاوت قرآن و… مىپرداختند.
و خودشان مىگفتند: "خود ماه مبارک رمضان، کارى است"
یکى از یاران امام، در این باره گفته است :
در این ماه، ایشان شعر نمىخواندند و نمىسرودند و گوش به شعر هم نمىدانند . خلاصه، دگر گونى خاصى متناسب با این ماه در زندگى خود ایجاد مىکردند، به گونهاى که این ماه را، سراسر، به تلاوت قرآن مجید و دعا کردن و انجام دادن مستحبات مربوط به ماه رمضان سپرى مىکردند.
ایشان، به هنگام سحر وافطار، بسیار کم مىخوردند، به گونهاى که خادمشان فکر مىکردند که امام، چیزى نخورده است!
حضرت امام رحمه الله علیه درباره رمضان چنین مىسرایند:
ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد عشق و طرب و باده، به وقت سحر افتاد
افطار به مى کرد برم پیر خرابات گفتم که تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد
با باده، وضو گیر که در مذهب رندان در حضرت حق این عملت بارور افتاد
عبادت و تهجد
از جمله برنامههاى ویژه حضرت امام (ره) در ماه مبارک رمضان ، عبادت و تهجد بود. امام عبادت را ابزار رسیدن به عشق الهى مىدانستند و به صراحت بیان مىکردند که در وادى عشق، نباید به عبادت به چشم وسیلهاى براى رسیدن به بهشت نگاه کرد .
اکثر آشنایان امام نقل مىکنند که ایشان از سن جوانى، نماز شب و تهجد، جزء برنامههایشان بود.
بعضى از نزدیکان ایشان مىگفتند که وقتى در ظلمت و تاریکى نیمه شب، آهسته وارد اتاق امام مىشدم، معاشقه امام را با ایزد احساس مىکردم و مىدیدم که با خضوع و خشوعى خاص، نماز مىخواندند و قیام و رکوع و سجود را بجا مىآوردند که حقا وصف ناپذیر بود. با خودم فکر مىکردم که شب امام، حقیقتا، لیله القدر است .
یکى از اعضاى دفتر ایشان، دراین باره مىگوید:
پنجاه سال است که نماز شب امام، ترک نشده است. امام در بیمارى و در صحت و در زندان و در خلاصى و در تبعید، حتى بر روى تخت بیمارستان قلب هم نماز شب خواندند
امام توجه خاصى به نوافل داشتند و هرگز، نوافل را ترک نمىکردند. نقل شده است که امام، در نجف اشرف، با آن گرماى شدید، ماه مبارک رمضان را روزه مىگرفت و با این که در سنین پیرى بودند و ضعف بسیار داشتند، تا نماز مغرب و عشاء را به همراه نوافل بهجاى نمىآوردند، افطار نمىکردند! و شبها تا صبح، نماز و دعا مىخواندند و بعد از نماز صبح، مقدارى استراحت مىکردند و صبح زود، براى کارهایشان آماده مىشدند .
خانم زهرا مصطفوى مىگوید:
راز و نیاز امام و گریهها و نالههاى نیمه شب ایشان، چنان شدید بود که انسان را بى اختیار، به گریه مىانداخت .
یکى از اساتید قم نقل مىکرد: شبى میهمان حاج آقا مصطفى بودم. ایشان، خانه جداگانهاى نداشتند و در منزل امام زندگى مىکردند. نصف شب از خواب بیدار شدم و صداى آه و نالهاى شنیدم، نگران شدم که مگر اتفاقى افتاده است، حاج آقا مصطفى را بیدار کردم و گفتم: "ببین چه خبر است!" . ایشان نشست و گوش داد و گفت: "صداى امام است که مشغول تهجد و عبادت است ."
در ماه مبارک رمضان، این شب زنده دارى و تهجد، وضعیت دیگرى داشت. یکى از محافظان بیت مىگوید در یکى از شبهاى ماه مبارک رمضان، نیمه شب، براى انجام کارى مجبور شدم از جلوى اتاق امام گذر کنم. حین عبور، متوجه شدم که امام، زار زار گریه مىکردند! هق هق گریه امام که در فضا پیچیده بود، واقعا مرا تحت تاثیر قرار داد که چگونه امام، در آن موقع از شب، با خداى خویش راز و نیاز مىکند.
آخرین ماه مبارک رمضان دوران حیات امام، به گفته ساکنان بیت، از ماه مبارک رمضانهاى دیگر متفاوت بود! به این صورت که امام همیشه، براى خشک کردن اشک چشمشان دستمالى را همراه داشتند، ولى در آن ماه مبارک رمضان، حولهاى را نیز همراه برمىداشتند تا به هنگام نمازهاى نیمه شبشان، از آن استفاده کنند!
توجه ویژه به قرآن
امام خمینى (ره) توجه خاصى به قرآن داشتند، به طورى که روزى، هفت بار قرآن مىخواندند!
امام در هر فرصتى که به دست مىآوردند، ولو اندک، قرآن مىخواندند. بارها دیده شد که امام، حتى در دقایقى قبل از آماده شدن سفره – که معمولا به بطالت مىگذرد – قرآن تلاوت مىکنند ! امام بعد از نماز شب تا وقت نماز صبح، قرآن مىخواندند.
یکى اطرافیان امام مىگوید:
امام در نجف، چشمشان درد گرفت و به دکتر مراجعه کردند. دکتر بعد از معاینه چشم امام گفت: "شما باید چند روزى قرآن نخوانید و به چشمتان استراحت بدهید" . امام خندیدند و فرمودند: "دکتر، من، چشم را براى قرآن خواندن مىخواهم! چه فایدهاى دارد که چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یک کارى کنید که من بتوانم قرآن بخوانم. "
و در ماه رمضان یکى از همراهان امام در نجف، اظهار مىکرد که امام خمینى در ماه مبارک رمضان، هر روز ده جزء قرآن مىخواندند ، یعنى در هر سه روز، یک بار قرآن را ختم مىکردند .
علاوه بر آن، هر سال چند روز قبل از ماه مبارک رمضان ، دستور مىدادند که چند ختم قرآن براى افرادى که مد نظر مبارکشان بود، قرائت شود.
گزیدهایى از توصیهها و سفارشهاى امام به مناسبت ماه مبارک رمضان
شما در این چند روزى که به ماه رمضان مانده، به فکر باشید، خود را اصلاح کرده، توجه به حق تعالى پیدا نمایید.
از کردار و رفتار ناشایسته خود ، استغفار کنید! اگر خداى نخواسته، گناهى مرتکب شدهاید، قبل از ورود به ماه مبارک رمضان ، توبه کنید! زبان را به مناجات حق تعالى عادت دهید! مبادا در ماه مبارک رمضان، از شما غیبتى، تهمتى و خلاصه گناهى سر بزند و در محضر ربوبى، با نعم الهى و در مهمان سراى بارى تعالى، آلوده به معاصى باشید! شما اقلا، به آداب اولیه روزه عمل نمایید و همان طورى که شکم خود را از خوردن و آشامیدن نگه مىدارید، چشم و گوش و زبان را هم از معاصى باز دارید! از هم اکنون بنا بگذارید که زبان را از غیبت، تهمت، بدگویى و دروغ نگهداشته، کینه، حسد و دیگر صفات زشت شیطانى را از دل بیرون کنید!
اگر با پایان یافتن ماه مبارک رمضان، در اعمال و کردار شما هیچ گونه تغییرى پدید نیامد، و راه و روش شما با قبل از ماه صیام فرقى نکرد، معلوم مىشود روزهاى که از شما خواستهاند ، محقق نشده است.
اگر دیدید کسى مىخواهد غیبت کند، جلوگیرى کنید و به او بگویید! "ما، متعهد شدهایم که در این سى روز ماه مبارک رمضان، از امور محرمه خود دارى ورزیم." و اگر نمىتوانید او را از غیبت باز دارید، از آن مجلس خارج شوید! ننشینید و گوش کنید! باز تکرار مىکنم تصمیم بگیرید در این سى روز ماه مبارک رمضان، مراقب زبان، چشم، گوش و همه اعضاء و جوارح خود باشید.
توجه بکنید که به آداب ماه مبارک رمضان عمل کنید; فقط، دعا خواندن نباشد، دعا به معناى واقعىاش باشد .
در مقابل رسول الله چه جوابى داریم؟
در نجف بعضیها خیال داشتند روشى اتخاذ کنند به عنوان ملاحظه سلسله مراتب مراجع عالیقدر شیعه تا به این بهانه موقعیت و حیثیت اجتماعى امام را نادیده بگیرند.این امر به دوستان خیلى گران آمد.بنده با دو نفر مامور شدیم از طرف کلیه دوستان خدمت امام برسیم و عرض کنیم که چنین مطلبى است.من چون در صحبت کردن صریحتر بودم به امام عرض کردم که هر محیطى آداب و رسومى دارد و ظاهرا مراعات رسوم اشکال شرعى نداشته باشد.و موقعیتحضرتعالى طورى است که شما براى عامه مسلمین هستید و این موقعیتباید براى اسلام حفظ شود و آقایان با آن برنامهاى که دارند مىخواهند این موقعیتشما را نادیده بگیرند.یا خداى نخواسته به خیال خودشان هتک حرمتشما کنند، لذا ما از شما خواهش مىکنیم بر اساس آداب و رسوم حاکم در این محیط، برنامه آقایان را نپذیرفتند.سخنان ما که تمام شد ایشان یک قصهاى نقل کردند که ما در مقابل عظمت روحى ایشان احساس حقارت و شرمسارى کردیم.امام فرمودند: "در گذشته که برق نبود و کوچهها تاریک بود یکى از آقایان به جایى مىرفت و طبق مرسوم شخصى هم جلوى ایشان فانوس به دست گرفته بود.او اتفاقا عازم مجلسى بود که یک آقاى دیگرى هم عازم آن مجلس بود.در راه که برخورد کردند، این آقا یک مقدار از آن دیگرى فاصله گرفت تا معلوم شود که ایشان یک تشکیلات جدا و یک فانوس کش مخصوصى دارد و مىخواست که موقعیتش شناخته شود." امام پس از نقل این داستان فرمودند: "اگر روز قیامت ما را در محضر رسول الله (ص) به صف وا دارند و از این چیزها از ما سوال کنند، آیا آقایان براى این سوال، جوابى در نظر گرفتهاند که مثلا این جلوتر باشد آن عقبتر باشد، این زودتر باشد آن دیرتر باشد؟ این اعتباراتى که آقایان در نظر مىگیرند اگر در آن صف، حضرت رسول (ص) از ما سوال کردند آیا جوابى داریم بگوییم؟" سپس فرمودند: "به آن برنامهاى که آنها تهیه کردهاند عمل کنید .
مردم از من محافظت مىکنند
مشکل بسیار بزرگى روزهاى اول اقامت امام در قم از نظر حفاظت و امنیت ایشان وجود داشت و آن این بود که امام مانع مىشدند پاسداران با اسلحه دنبال ایشان باشند.همیشه مىفرمودند: "من مامور مسلح نمىخواهم." امام شبها به منزل فضلا و خانوادههاى شهدا مىرفتند و مردم قم هم به مجرد اینکه مىشنیدند امام از کوچه یا خیابانى عبور مىکنند همگى از خانهها بیرون مىریختند و دور ماشین امام جمع مىشدند.حتى روى سقف ماشین سوار مىشدند تا جایى که راننده نمىدانست کجا مىرود و در عین حال امام مىفرمودند: "کسى دنبال من نیاید، مردم از من محافظت مىکنند"
راضى نیستم براى من صلوات بفرستید
امام در بعضى از سالها، تابستان به محلات تشریف مىآوردند.تابستان سال 1325 که به محلات آمدند.علماى شهر که به امام اخلاص داشتند از ایشان درخواست کردند که مسجدى در اختیارشان بگذارند تا مردم از وجودشان بهره ببرند.فرمودند مرا به حال خود بگذارید.و به کار خودتان مشغول باشید و نپذیرفتند.پس از چند روزى که از ماه رمضان گذشت، عدهاى گفتند حالا که شما جماعت را نپذیرفتید حداقل یک جلسهاى باشد که بعضیها از محضرتان استفاده بکنند.بالاخره بعد از صحبتها امام آن جلسه را پذیرفتند و این جلسه در روزهاى ماه رمضان ساعت پنجبعد از ظهر در مسجدى که در مرکز شهر بود بر پا مىشد و امام پاى یک ستونى روى زمین مىنشستند و جمعیت دور ایشان مىنشست.در این جلسه دو نکته قابل توجه دیدهام که از خاطرم محو نمىشود.یکى اینکه روز اول علما و روحانیون آمدند شرکت کردند و امام بعد از جلسه به آنها فرمودند که اگر چنانچه شما بخواهید شرکتبکنید من این جلسه را تعطیل مىکنم، شما باید مقامتان در اجتماع محفوظ باشد.نکته دوم این بود که، مرسوم بود اگر کسى از روحانیون داخل مىشد به احترامش کسى مىگفت صلوات بفرستید.و در اینجا هم شخصى بود که وقتى امام وارد مسجد مىشدند جمعیت را به ذکر صلوات دعوت مىکرد.روز اول که این صلوات را فرستادند، پس از اتمام جلسه امام آن شخص را خواستند و فرمودند: "شما این صلواتى را که مىفرستید منظورتان ورود من استیا آنکه این صلوات براى رسول بزرگوار اسلام است؟ اگر براى رسول اکرم (ص) صلوات مىفرستید، این صلوات را یک وقت دیگرى بفرستید و اگر چنانچه براى من است که وارد مسجد مىشوم من راضى نیستم!" از آن جلسه یک نکتهاى در نظرم هست که امام با زبان بسیار ساده فرمودند: "برادران مسلمان و عزیز، شما که یک کت و شلوار فاستونى پیدا کردهاید و مىپوشید و با یک کت و شلوار حالتان تغییر مىکند، یک غرورى پیدا مىکنید، فکر نکردهاید که این فاستونى پشمى از کجا تهیه شده؟ آیا مواد این پشم همان پشم نیست که کمر گوسفندى را پوشانده بود؟ قبل از این گوسفند همین پشم را داشت و غرورى همنداشت و حالا که همان پشم رشته شد و رنگ شد، آمد کت و شلوار شد، یک مرتبه حال شما را تغییر داده است.این چه بدبختى است که ما به چنین چیزهاى بى اساس دل خود را خوش بکنیم .
خودشان اتاقشان را تمیز می کردند
امام از وقتى که وارد پاریس شدند خودشان عهدهدار تمیز کردن اتاق محل مسکونى خود شده بودند و هر چه به ایشان اصرار مىشد اجازه بدهند دیگران این کار را بکنند، چنین اجازهاى نمىدادند.ایشان در روزهاى اقامتشان در نوفل لوشاتو مثل همیشه زندگى ساده و بى پیرایهاى داشتند و على رغم این که خبرنگاران پر تیراژترین نشریات جهان براى گفتگو با ایشان رقابتسختى با یکدیگر داشتند و تصاویر امام را در صفحات اول نشریاتشان چاپ مىکردند، اما ایشان در روش زندگى خودشان هیچ تغییرى ندادند و همچنان به دور از تشریفات بودند
امام خمینی (ره) : من اتومبیل نمیخواهم
امام در نجف که بودند یکى از ایرانیان ماشینى را از آلمان خاص ایشان خریده بود که آقا با آن به حرم مشرف شوند و یا در ایام زیارتى به کربلا بروند آقا مىفرمودند: "من ماشین نمىخواهم." وقتى او اصرار مىکرد که من این ماشین را به اسم شما و براى شما از آلمان آوردهام ولى امام به او فرمودند: "اگر مال من است من آن رامىفروشم و پولش را به طلبهها مىدهم" او هم مىگفت که نه شرط ما این است که شما این را نفروشید.ما به او گفتیم آقا مىفروشد به هر حال امام آن را نپذیرفتند)حجه الاسلام و المسلمین فرقانى(
اما اجازه نمیدادند پشت سرشان راه برویم
در سالهاى 1327 و 1328 وقتى که امام در مسجد "سلماسى" قم تدریس مىکردند، مسیر حرکت ایشان از خانه به طرف محل درسشان با بنده یکى بود.چون منزل ما هم در نزدیکى منزل امام بود.لذا بیشتر روزها میان راه، با هم برخورد مىکردیم.امام وقتى صداى پاى ما را مىشنیدند با ما احوالپرسى مىکردند و به ما تکلیف مىکردند که پیشاپیش ایشان حرکت کنیم و اجازه نمىدادند پشتسرشان حرکت کنیمو همیشه هم به تنهایى از منزل به طرف مسجد سلماسى حرکت مىکردند.(حجه الاسلام و المسلمین سید حمید روحانى – سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى – ج 1.)
برای من تشرفات نگذارید
ملاقاتهاى مسوولین و شخصیتها با امام در یک اتاق کوچک سه در چهار انجام مىشد و کسى از محتواى حرفهاى رد و بدل شده اطلاعى نداشت.بارها مردم تقاضا کرده بودند که ملاقاتهاى خصوصى امام با شخصیتهاى سیاسى و بعضا جهانى را جهتحفظ در تاریخ ضبط و فیلمبردارى کنیم اما مىدانستیم که امام در این امور مانع ما مىشوند و راضى به نصب دوربین فیلمبردارى در اتاقشان نیستند و این کار را تشریفات مىدانند.حدود یک سال در مورد این قضیه با ایشان صحبت کردم تا اینکه پذیرفتند این کار صورت بگیرد.در یک فرصت دو، سه روزه که امام ملاقات نداشتند با همکارى برادران صدا و سیما وسایل فیلمبردارى را در اتاق ایشان نصب کردیم.یکروز صبح که امام طبق روال قبلى جهت ملاقات وارد این اتاق شدند تا چشمشان به سقف افتاد و وسایل فیلمبردارى از جمله چند پروژکتور را که به سقف نصب شده بود دیدند ناراحتشده و فرمودند: "همین امروز این وسایل را از اتاق من جمع کنید و براى من در این آخر عمرى تشریفات نگذارید من احتیاج به این کارها ندارم." و ما مجبور شدیم بلافاصله از برادران سیما بخواهیم که وسایلشان را جمع کرده و ببرند.وقتى وسایل جمع آورى شد آثار کندن و جوشکارى پروژکتورها در سقف باقى مانده بود.مىخواستیم سقف را رنگ بزنیم، گفتیم ممکن است امام اشکال بگیرند که به چه مناسبتخراب کردید که حالا مىخواهید اصلاح بکنید لذا از ایشان سوال کردم که آیا اجازه مىدهید که جاى این جوشکاریها را رنگ بزنیم فرمودند: "احتیاجى نیست" آثار این وسایل هنوز هم بر سقف این اتاق قابل مشاهده است (حجه الاسلام و المسلمین انصارى کرمانى – روزنامه رسالت – 9/3/72. )
در مقابل رسول خدا چه جوابی داریم؟
در نجف بعضیها خیال داشتند روشى اتخاذ کنند به عنوان ملاحظه سلسله مراتب مراجع عالیقدر شیعه تا به این بهانه موقعیت و حیثیت اجتماعى امام را نادیده بگیرند.این امر به دوستان خیلى گران آمد.بنده با دو نفر مامور شدیم از طرف کلیه دوستان خدمت امام برسیم و عرض کنیم که چنین مطلبى است.من چون در صحبت کردن صریحتر بودم به امام عرض کردم که هر محیطى آداب و رسومى دارد و ظاهرا مراعات رسوم اشکال شرعى نداشته باشد.و موقعیتحضرتعالى طورى است که شما براى عامه مسلمین هستید و این موقعیتباید براى اسلام حفظ شود و آقایان با آن برنامهاى که دارند مىخواهند این موقعیتشما را نادیده بگیرند.یا خداى نخواسته به خیال خودشان هتک حرمتشما کنند، لذا ما از شما خواهش مىکنیم بر اساس آداب و رسوم حاکم در این محیط، برنامه آقایان را نپذیرفتند.سخنان ما که تمام شد ایشان یک قصهاى نقل کردند که ما در مقابل عظمت روحى ایشان احساس حقارت و شرمسارى کردیم.امام فرمودند: "در گذشته که برق نبود و کوچهها تاریک بود یکى از آقایان به جایى مىرفت و طبق مرسوم شخصى هم جلوى ایشان فانوس به دست گرفته بود.او اتفاقا عازم مجلسى بود که یک آقاى دیگرى هم عازم آن مجلس بود.در راه که برخورد کردند، این آقا یک مقدار از آن دیگرى فاصله گرفت تا معلوم شود که ایشان یک تشکیلات جدا و یک فانوس کش مخصوصى دارد و مىخواست که موقعیتش شناخته شود." امام پس از نقل این داستان فرمودند: "اگر روز قیامت ما را در محضر رسول الله (ص) به صف وا دارند و از این چیزها از ما سوال کنند، آیا آقایان براى این سوال، جوابى در نظر گرفتهاند که مثلا این جلوتر باشد آن عقبتر باشد، این زودتر باشد آن دیرتر باشد؟ این اعتباراتى که آقایان در نظر مىگیرند اگر در آن صف، حضرت رسول (ص) از ما سوال کردند آیا جوابى داریم بگوییم؟" سپس فرمودند: "به آن برنامهاى که آنها تهیه کردهاند عمل کنید."
این همه استقبال برای چه مگه میخواهند کوروش را وارد ایران کنند
روزى از کمیته استقبال از تهران به پاریس زنگ زدند.من مسوول دفتر و تلفن امام بودم.تلفن کننده شهید مظلوم دکتر بهشتى بود که مىگفتبراى ورود امام برنامههایى تنظیم شده، به عرض امام برسانید که فرودگاه را فرش مىکنیم، چراغانى مىکنیم، فاصله فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلى کوپتر مىرویم و…وقتى خدمت امام مطالب را عرض کردم پس از استماع دقیق که عادت همیشگى ایشان بود که سخن طرف مقابل را به دقت گوش کنند و آنگاه جواب گویند، با همان قاطعیت و صراحتخاص خود فرمودند: "برو به آقایان بگو مگر مىخواهند کوروش را وارد ایران کنند! ابدا این کارها لازم نیستیک طلبه از ایران خارج شده و همان طلبه به ایران باز مىگردد.من مىخواهم در میان امتم باشم و همراه آنان بروم ولو پایمال بشوم"
اگر میترسید بروید
هنگامی که فرماندار نظامی اعلام کرد از ساعت 4 بعدازظهر هر کس از منزل بیرون بیاید کشته خواهد شد، اما جمعی از یاران خود را می خواهند و می فرمایند: بر همه لازم است که در ساعات تعیین شده در خیابانها باشند و استقامت نمایند یاران امام احتمال حمله به جایگاه ایشان را می دهند لذا خانه ای در پشت مدرسه علوی در نظر می گیرند و از ایشان می خواهند به آن جا بروند ولی امام می فرماید: من از این اتاق خود بیرون نمی روم، شماها اگر می ترسید بروید.
تحقیر مستکبرین
حضرت امام(ره) در عزای مرحوم آیت الله حکیم مجلس ختمی برقرار کرد، نماینده رییس جمهور عراق و استاندار کربلا و فرماندار نجف وارد شدند، همه به احترام بلند شدند اما خود امام که صاحب مجلس بود تکان نخورد.
دفاع از فلسطین
امام، اولین مرجعی بود که در مقابل اسرائیل موضع سخت گرفت و از فلسطینی ها دفاع کرد و برای کمک به چریک ها توصیه کرد و اجازه دادن زکات را داد.
حضور امام در پاریس
حضور ایشان در نجف بدون محافظ در نماز جماعت و اجتماعات دیگر با این که شخصیتی جهانی داشتند و طبعاً دارای دشمنان زیادی هم بودند حاکی از شجاعت ایشان است و هنگامی در فرانسه بودند یک روز صبح یکی از پلیس های فرانسه می بیند که امام به تنهایی در خیابانهای نوفل لوشاتو قدم می زند، این مساله موجب تعجب او می شود.
نماز جماعت امام
برخلاف عموم بزرگان حوزه و مراجع که برحسب رتبه و شانى که داشتند در مساجد بزرگتر و معروفتر و مکانهاى حساستر صحن و حرم حضرت معصومه اقامه جماعت داشتند، لکن امام ظاهرا تقریبا تنها شخصیتبزرگى بودند که در خانه نماز مىخواندند و فقط افراد انگشتشمارى براى نماز خواندن پشتسر ایشان موفق مىشدند.
امام نماز جماعت را در بیرونى مىخواندند و بیرونى ایشان در آن زمان مشتمل بر یک اطاق و هال کوچک بود که یک در از حیاط به حیاط اندرونى و یک در از هال به اتاق محل زندگى امام داشت. محل اندرونى آن زمان بعدا که رفت و آمدها گسترش یافتیعنى بعد از آزادى امام از زندان در سال 43 تبدیل به بیرونى شد و خانهاى که در ضلع شمالى منزل امام بود به عنوان اندرونى مورد اجاره قرار گرفت و درى به آنجا گشوده شد.
هال و اتاق بیرونى مجموعا براى نماز جماعت ظرفیتبیش از حدود 20 نفر را نداشت و اگر برخى شبها چند نفرى بیشتر مىآمدند ناچار درى که به اطاق محل زندگى شخصى امام باز مىشد را نیز مىگشودند و با عقب زدن تشک و رختخواب کرسى امام به نماز مىایستند طول زمستان آن سال یعنى سال 41 این توفیق را داشتم که علیرغم اقامه جماعت مغربها، در مدرسه فیضیه که پرجمعیتترین نماز جماعت طلبهها در قم بود در آن هواى سرد و پرسوز قم دوان دوان تا محله یخچال مىرفتم تا نماز را پشتسر امام بخوانم. شیوه قرائت امام، آهنگ صدایش، اذکارش و تعقیباتش و حتى چگونگى به دست گرفتن و شیوه چرخاندن دانههاى تسبیح اش در هنگام تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) برایم دلربا و لذت بخش بود. یک شب که نماز را در اتاق اندرونى و در کنار کرسى امام خواندم از شدت شوق بعد از نماز عبایم را در همان اطاق جا گذاشتم و بیرون که آمدم متوجه شدم البته آن زمان هنوز ملبس به لباس روحانى نشده بودم و عبا را به خاطر سرماى پرسوز قم دوش مىگرفتم. فردا شب که براى نماز مشرف شدم دیدم امام عبا را خیلى منظم تا کردهاند و در کنارى گذاشتهاند. این عبا به خاطر این که یک شب در اتاق امام مانده بود و به دست امام متبرک شده بود همواره برایم دوست داشتنى و زیبا بود هرچند بسیار کهنه و در واقع عباى دست دومى بود که پدرم دیگر از آن استفاده نمىکرد و من براى خود برداشته بودم.
از بین بردن تلاش هایی که که به انزوای دین منجر میشد
فضایى که دستهاى پنهان و آشکار، مخصوصا در حوزه نجف طى دهها سال برنامه ریزى، حاکم کرده بودند باعثشده بود که حتى بخشهاى عظیمى از فقه شیعه که دقیقا مرتبط با مسائل اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و… مىباشد مورد بىتوجهى قرار گیرد و قرآن که در سراسر آن درس زندگى و نظام جامع حکومتى موج مىزند مورد غفلت واقع شود.
تلاش استعمارگران و ایادى مرموز آنان در طول دهها سال بر این بود که در درجه اول دین را بطور کلى از جامعه برچینند و حداکثر آن را به صورت بىروح و فقط در قلمرو مسائل فردى محدود کنند وضعیتى را به وجود آورده بودند که از قرآن این کتاب زندگى، فقط مجالس ختم مردهها و سر قبرها تداعى شود. اتفاقى نبود که وقتى مىخواستند براى گورستان و محل دفن مردهها نامى انتخاب کنند یاد حضرت زهرا (س) مىافتادند و بهشت زهرا درست مىشد امابراى دانشگاه و ذوب آهن و خیابانها و میادین بزرگ که نمودهاى زندگى و حرکتبود، نام آریامهر، پهلوى، آیزنهاور، ولیعهد، روزولت و… انتخاب مىشد!
صرفه جویی امام
حضرت امام در مصرف وهزینه هاى شخصى همواره به حداقل ، اکتفاء مىکردند واین یکى از ویژگیهائى بود که هر کس با ایشان کمترین معاشرتى داشت ، خیلى زود آن را در مىیافتبا این حال دقتها وظریف کاریهاى امام در این زمینه گفتنى وبه یادماندنى است که به یک نمونه اشاره مىکنم .
حضرت امام در اتاقى که محل اصلى زندگى ایشان بود سه نوع وسیله روشنائى داشتند: لامپ مهتابى ، لامپ 100 وات ولامپ خواب از نوع بسیار کم مصرف که همراه با ترانزیستورى کوچک به دیوار نصب مىشد ، هر گاه مىخواستند مطالعه کنند یا قرآن ودعا بخوانند بر حسب توصیه چشم پزشک لامپ مهتابى ولامپ 100 وات را با هم روشن مىکردند وآنگاه که مشغول تماشاى تلویزیون یا در حال گفت وشنود بودند لامپ 100 وات را خاموش وفقط به مهتابى بسنده مىکردند ولى جالب تر این بود که به هنگام نماز وتعقیبات ونوافل تنها لامپ خواب روشن بود .
این وضعیت را در تمام دفعاتى که در زمان نماز مغرب وعشا وبعد از آن خدمت امام مىرسیدم شاهد بودم ودر هنگام روز هم هر گاه متوجه مىشدند که بى جهت چراغى روشن است اگر در دسترس خودشان بود شخصا به طرف کلید مىرفتند وآن را خاموش مىکردند واگر در دسترس ایشان نبود تذکر مىدادند که خاموش شود .
این دقت ومراقبت امام معمولا در مواردى بود که جنبه شخصى داشت وصرفا به جهت جلوگیرى از اسراف بود، وروشن است که اگر هزینه اسراف وتبذیر از جیب بیت المال واموال عمومى باشد دقت ورعایتبیشترى را مىطلبد . چرا که گناه آن مضاعف مىشود وآنان که در ادارات وموسسات متعلق به مردم وبیت المال از آب ، برق ، تلفن ، وسائل گرمایش وسرمایش و … گرفته تا قتخودشان که در ساعات ادارى متعلق به غیر است ، اسراف وتبذیر مىکنند ، چگونه پاسخ خدا وصاحبان حق را خواهند داد ؟ وچه عذابى انتظار آنان است ؟ خدا مىداند !
خدمت به همسفران
یک سال آقا با گروهی از دوستان به زیارت امام رضا (ع) رفته بود، وقتی که با همراهان به زیارت می رفت زودتر به خانه ای که کرایه کرده بودند برمی گشت و مشغول جارو کردن و آماده کردن چای می شد تا دوستانش از حرم برگردند. از امام پرسیدند: چرا شما زیارت را مختصر کردید و زود برگشتید؟ فرمودند: ثواب این کارها کمتر از ثواب زیارت نیست.
مهربان ترین رهبر
امام امت (ره) می فرمود: حتی نامه هایی که کسی در آنها به من جسارت کرده گزارش دهید، و اعلام کرد: هر کس مرا پاره کرد یا به من اهانت کرد با او برخورد تلخ نکنید.
رفتار امام با بچه ها
خانم طباطبائی- همسر حاج سید احمد آقا (ره) – درباره رفتار امام با بچه های و بازی امام با نوه اش علی چنین می گوید: علی کوچک بود، گاهی کارهایی می کرد که اصلا مناسب نبود، حتی ممکن بود برای آقا ایجاد ناراحتی کند، ولی آقا با کمال خوشحالی و خنده می گفتند: مساله ای نیست، بچه را آزاد بگذارید چون آقای تمام شبانه روز را در خانه بودند و علی هم در کنار ایشان بود لذا آقا با علی مانوس بودند و علی هم به آقا انس گرفته بود. یک بار من پیش آقا رفتم و دیدم علی در کنار ایشان نشسته است و از آقای تقاضای ساعتشان را دارد، ایشان فرمودند: "پدرجان! آخر ساعت رنجیرش می خورد به چشمت و اذیت می شوی" علی گفت: خوب عینکتان را بدهید . ایشان فرمودند: عینکم نیز همینطور، به چشمانت می زنی چشمانت اذیت می شود، چشم تو حالا ظریف است، گل است، علی اصرار کرد که آقا، عینک را بدهید ایشان فرمودند: نه دسته اش را می شکنی و من دیگر عینک ندارم، نمی شه بچه به این چیزها دست بزند. چند دقیقه ای گذشت و علی در خانه چرخی زد و مجددا آمد و گفت: آقا! امام فرمودند: "جانم " علی گفت: آقا: بیا تو بچه شو و من آقا می شود!! امام فرمودند خیلی خوب باشد. علی گفت: پس پا شو از این جا، بچه که جای آقا نمی نشیند. امام بلند شدند و خودشان را کنار کشیدند و علی گفتند: پس عینک را بده، ساعت را بده بچه که به عینک و ساعت دست نمی زند!! آقا فرمودند بیا، من به تو چه بگویم؟ راهش را درست کردن و عینک و ساعت را گرفتی. گاهی علی به آقا می گفتند: شما بنشینید من شما را حمام کنم، آنوقت ایشان می نشستند و علی سر و صورت ایشان را می شستند، علی دستش را به دیوار می کشید که مثلاً صابون است بعد به سر و صورت آقا می مالید. من به علی می گفتم: با این کار آقا را اذیت می کنی و آقا فرمودند: نه اذیت نمی کند بگذارید کارش را بکند.
همبازی علی
امام به بچه ها خیلی علاقه داشتند. به آنها خیلی محبت می کردند و سعی داشتند بچه ها را خوشحال کنند. یک روز داشتم دنبال علی می گشتم (علی، نوه امام است) اما پیدایش نکردم. با خودم گفتم حتماً رفته توی اتاق امام. رفتم جلوی در اتاق، در زدم و رفتم تو. دیدم علی توپ کوچکش را آورده توی اتاق به اصرار از امام می خواهد که با او بازی کند! امام هم با خونسردی، آن طرف اتاق ایستاده بودند و به آرامی توپ را برای علی، قل می دادند. تعجب کردم و به خود گفتم : "امام با این همه کار و با این همه خستگی چه قدر حوصله دارند و چه قدر به بچه ها با محبت هستند "
گردنبند
یک روز از از کشور ایتالیا یک نامه و یک بسته برای امام رسید. توی آن بسته: یک گردنبند بود. صاحب نامه، نوشته بود من مسلمان نیستم ولی شمار را خیلی دوست دارم و این گردنبند را هم به شما هدیه می دهم تا هر جوری که دلتان می خواهد از آن استفاده کنید.
چند روز گذشت یک روز صبح، امام صدای گریه یک بچه را شنیدند. گفتند: بروید ببنید این بچه کیست و چرا گریه می کند. برای امام خبر آوردند که او دختر کوچک یک شهید است که با مادرش آمده و می خواهد شما را ببیند. امام گفتند: او را زود بیاورید اینجا. وقتی دختر کوچولو را آوردند، هنوز داشت گریه می کرد. امام او را بغل گرفتند و روی زانوهای خود نشاندند. بعد او را بوسیدند و در گوشش چیزهایی گفتند: دختر کوچولو کم کم گریه را فراموش کرد و خندید امام هم با او خندید. بعد امام بلند شدند و آن گردنبند را آوردند و به گردن او انداختند و به او گفتند: "حالا برو پیش مامانت." بچه هم با خوشحالی امام را بوسید و رفت.
نامه به دانش آموزان سرخ پوست آمریکا
چندی پیش از سوی دانش آموزان سرخ پوست مدرسه راهنمایی مرکزی اسپرینگ دال، در ایالت آرکانزاس آمریکا، نامه ای به حضور امام خمینی (ره) می نویسد و با ارسال یک جفت جوراب به عنوان هدیه از طرف دانش آموزان مدرسه، از امام می خواهند که یک شی شخصی خود را هر چند یک جوراب کهنه باشد به عنوان یادبود برای آنان ارسال دارد.
امام همراه جواب نامه یک جلد کتاب برای آنان می فرستد که نشان دهنده تعالی و ترقی انسان در مطالعه کتاب است نه در نگهداری یک لباس کهنه اما پاسخ امام:
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزندان عزیز خوب دبیرستان اسپرینگ دال ایالت ارکانزاس آمریکا
نامه محبت آمیز و هدیه ارزشمند شما عزیزان را دریافت نمودم. من می دانم که سرخ پوستان و سیاه پوستان در فشار و زحمت هستند. در تعلیمات اسلام فرقی بین سفید و سرخ و سیاه نیست، آنچه انسانها را از یکدیگر امتیاز می دهد، تقوا و اخلاق نیک و اعمال نیک است. از خداوند بزرگ می خواهم شما فرزندان عزیز را موفق کند و به راه راست هدایت فرماید. یک جزوه از کلمات نصیحت آموز پیامبر بزرگ اسلام را که برای کودکان ایران هدیه داده اند برای شما عزیزان می فرستم و به شما دعای خیر می کنم. امید است در ارزش های انسانی موفق باشید.
پىنوشتها
1- پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 286 .
2- برداشتهایى از سیره امام خمینى( ره) ، ج 3 ، ص 90 .
3- همان، ص 89 .
4- روزنامه جمهورى اسلامى، مورخ 8/1/69 .
5- روزنامه جمهورى اسلامى، 20 / 11 / 64 .
6- امام در سنگر نماز، ص 83 / هزار و یک نکته، حسین دیلمى، نکته 129 .
7- هزار و یک نکته، حسین دیلمى، حبیب و محبوب، ص 53 / سیماى فرزانگان، ص 180 .
8- سیماى فرزانگان، ص 159 / برداشتهایى از سیره امام خمینى( ره) ، ج 3 ، ص 99 .
9- برداشتهایى از سیره امام خمینى (ره) ، ج 3 ، ص 132 .
10- همان، ص 286 .
11- هزار و یک نکته، حسین دیلمى، نکته 104 / جلوهاى از خورشید ، ص 90 .
12- برداشتهایى از سیره امام خمینى ، ج 3 ، ص 126 .
13- پا به پاى آفتاب، ج 1، ص 270 .
14- برداشتهایى از سیره امام خمینى ، ج 3 ، ص 198 .
15- همان، ص 7.
16- همان .
17- پا به پاى آفتاب، ج 1 ص 181 .
18- سیماى فرزانگان، صص 159 و 161 برداشتهایى از سیره امام خمینى، ج 3 ، ص 8 .
15