تارا فایل

تحقیق در مورد امکان تصمیم گیری بیطرفانه


امکان تصمیمگیری بیطرفانه
مقدمه
آیا میتوانیم تصمیمات بیطرفانهای بگیریم؟ آیا قبلاً ما میتوانستیم؟ به نظر میرسد هرجا که رو میکنیم، به ما گفته میشود که بیطرفی امکانپذیر نیست. گفته میشود که اشیاء یا پیچیدهتر از آن هستند که در وحله اول به نظر میرسند. این عقیده که میتوانستیم بیطرف باشیم، یک خطای عقلانی مضری بود. قضاوتهای بیطرفانه که قبلاً بوده و یا هستند فقط یک طرز تلقی و بهانهای بوده برای وارد آوردن فشار و قدرت داشتن بر دیگران، که واقعیتی سخت و خشن میباشد.
اما ما گاهی تعجب میکنیم که آیا یکی از آن موارد میتواند باشد؟ بنابراین، آیا اینها آنقدر بقرنج و پیچیده هستند که بیطرفی را غیرممکن میسازند؟ اگر نه، وقتی که بیطرفی امکانپذیر است میتواند در یک کمترین حدی امکانپذیر باشد؟ بیطرفی اگر یک خطای عقلانی است، اما بهوسیله بینش دانشمندانهای زحمتکش فاش شده است. آیا ما معتقدیم که این بینش به طریقی بیطرف است؟ آیا این بینشها نمیتوانند از بیطرفی گریزان شوند؟ به طریق مشابه، آیا همه تصمیمها بر روی دیگران به سادگی ایجاد وضعیت قدرتمندانهای میکنند. اگرنه، چرا نه؟ و برای چه نوعی این تصمیمها را ایجاد میکنند.
چه چیزی مورد نیاز است؟ من فکر میکنم، آیا برداشت دوباره آزمایش شده از این بحث و امکان بیطرفی مورد نیاز است. اگر این یک واقعیت است که بیطرفانه بودن ایدهای جذاب نیست و در گذشته بوده است، نظراتی که موجب بروز جریاناتی شدهاند وجود دارد. ما میخواهیم بدانیم که چرا این حالت است؟ بهعلاوه ما میخواهیم بدانیم همواره امکانپذیر است بیطرف باشند و با چه شرایطی هستند. آیا بیطرفی همیشه سرابی بوده است؟ شاید اینگونه باشد. اما قبل از مواجه شدن با این معضل بایستی جدی و هوشیار بود که چقدر احمق بوده که باور کرده اصولاً بیطرف باشد. بهطور خلاصه، باید بپرسیم: پیش وضعیتها برای بیطرفی چه هستند؟ چه مشخصههایی بیطرفی را مشکلتر میسازد؟ و کدامیک از آنها آن را آسانتر میکند؟
هدف این مقاله تحلیل بحرانی و ارزیابی مجدد از عقیده بیطرفانه است. هدف من در اینجا این است که ایده بیطرفی را با تجزیه و تحلیل بحثهای مربوط به آن روشن کنم و بنابراین با انجام این کار به قابل دفاع بودن بیطرفی احاطه پیدا میکنیم. در اولین قدم به سمت رسیدن به این هدف تستی از معانی بیطرفی است. در اینجا سه معیار در جهت جلو در بحث بیطرفسازی میتواند قابل دسترس باشد: قابلیت انطباق تصمیم، تعیین ملاک همانندی اعتبار و تشابه ترتیب مراحل این چنین معیاری و این معیارها و ضوابط در سرتاسر مقاله عمل میکنند و من آن مباحث بیطرفانه را در چارچوب قرار داده و مجدداً ارزیابی میکنم.
تعریف بیطرفی روشن شده در مرحله بعد طرح بیرون قلمرو مقاله را مرتب خواهد کرد. بحث به دو جهت عمومی منتقل میشود. در ابتدا آزمونی بهطور عقیده ایستای بیطرفی بهوجود میآید که بحث بالای داخل جنبهها را بهطور کمینهای بیطرفانهای قسمت میکند. این مقاله آنچه که باید ما بحثمان را به حداقل برسانیم آزمایش میکند و اینکه تا اندازهای در قضاوتهایمان بیطرف باشیم. من در طرح مباحثههای اصلی از چنین مواضعی مانند علم ادراکی و فلسفه و فکر روانشناسی حمایت میکنم و در کیفیت جزئیات آنها تجزیه تحلیل میکنم و اینچنین بحثهایی را که احساس میشود به حداقل میرسانم.
سپس نوبت مقاله به اینجا میرسد که توجه بیشتر به بیطرفی داشته تا یک ایده و طرز تفکر آزاد داشته باشیم. این بحث بیان میکند که ایده آزاد بیطرفی درحقیقت دو وجه مختلف دارد، مبتنی بودن بر نظرات مختلف مربوط به منبع و معنی و موضوع مورد نظر، و گیج شدن میان این دو موضوع مورد نظر میتواند منجر به گیج شدن در امکان و معنی بیطرفی باشد. بحث بر روی دو ایده تمرکز داده میشود. اولاً: تاکیدی بهطور معمول به ریشهیابی بیرون آمدن بهطور خودبهخودی از تعاملات اجتماعی است. کدامین واقعیت خارجی در مستقل بودن تصمیمات و انتخابهای ما قرار میگیرد. ثانیاً با فرق گذاشتن از روی سنجیدگی ایجاد شده، کدامین واقعیت سنجیده شده اعمال جداگانهای از ایجاد و درخواست معیارها را رعایت میکند. مفهومی برای بحثهای بیطرفانهای که ایجاد شده است و ضعفهای هر کدام مشخصتر شده است.
در ادامه مباحث این مقاله به نوبت به جداسازی واضحی از آنچه درباره تجزیه و تحلیل جزئیات (میکروتحلیل) مباحث بیطرفانه دوره شده میپردازد. این بحث در سه شاخه ادامه پیدا میکند. اول، آزمون ناشی از میکرودینامیکهای بیطرفانهای که به طرز شگفتآوری استفاده شده که مباحث "تئوری احساسات اخلاقی" آدام اسمیت میباشد که به اصل موضوع اشاره میکند. این استاد تئوری پایین ـ بالای رشدی از چندین خصوصیات جالب را همچنان که ما خواهیم دید ارائه میدهد. مقاله گاهی اوقات به نکات عمده عملکرد مدل بیطرفانه اسمیت اشاره دارد و با توجه کامل به این بیان پویای بیطرفانه حدسیات برآورده شده از بیطرفی را در طول زمان سازگار نگه میدارد.
دوماً، با آزمون دقیقتری از میکرو اصول بیطرفانه مواجه میشویم. در اینجا من مدل بالا ـ پایین بیطرفانه اسمیت را مبنای استدلال خود قرار میدهم، هنگامی که خوشایند است، در حقیقت سوالهایی در خیلی از جاها پرسیده میشود اما میتواند در وحله اول رهایی از توسل به بینشهایی تازه در بحث فلسفه باشند، که اخیراً مقداری از آنها در مقاله بهطور خلاصه شده آورده شدهاند.
سوماً و نهایتاً، آزمونی از میکرو محتوایی از تصمیمات و تاثیرات آن بر روی موقعیت بیطرفانهای آورده میشود. در این مقاله مختصراً آزمونهایی که شامل عوامل و مقتضیات که راجع به بالا بردن مباحث بیطرفانه یا کاستن چیزهایی که در آن اتفاق میافتد مشخص شده است.
این مقاله در پایان به این سوال اشاره دارد که چرا ما باید به مبحث بالا ـ پایین مدلهای میکروتحلیلی از مباحث بیطرفانه و نرماتیویتی ارتباط پیدا کنیم. در اینجا، معیار ارزیابی فرضی کاملاً گستردهای وجود ندارد که یک میزان رضایتبخشی بر روی چیزی که ما میتوانیم آن را بیطرفانه و سنجیده شده ایجاد کنیم. من استدلال میکنم که این حقیقت به وضوح روی اشتباهی بنیادی قرار گرفته است، این شکست بین انواع کمینهای و غیرکمینهای از نرماتیویتی متمایز میشود. من بیشتر به این موضوع استدلال میکنم که تکذیب تلویجی از normativie foundationdism بهطور شگفتآوری بر روی بنیادهای عقلانی ضعیفی قرار گرفته است و بر پایه این باور باید موضوع نزدیک به بررسی و حساس باشد. مقاله با یک آزمونی از مشکلاتی که در مقتضیات مادی متفاوت ایجاد میشوند پایان مییابد و قدرت و درگیریهای آن به مباحث کمینهای مربوط میشود.
معنی "بیطرف"
یک چیزی معین و مشخص است. ما میخواهیم درمورد تصمیمات بیطرف صحبت کنیم. بهتر است تا روشن کنیم ما چه منظوری از آن داریم. بنابراین بیطرف چطور معنی میشود؟ به نظر میرسد حداقل سه عقیده مرتبط به هم داخلی در اینجا نقش بازی میکنند. اولاً، این ایده برای یک قضاوتی که بیطرف باشد مطرح میشود، الزاماً باید از بعضی جنبهها توسط سایر تصمیمگیرندگان مطرح شود. یعنی آن تصمیمی است که الزاماً مشابه آن توسط تصمیمگیرندهها برای همان قضاوت گرفته شده است. [1] این موضوع میتواند بهعنوان یک نتیجه بیطرفمدارانه توصیف گردد. بهعنوان مثال امکان دارد یک معلم آزمونی چندگزینهای داشته باشد، در اکثر مواقع، برای سوالات یکسان باید پاسخهایی با تصمیمات مشابه و نزدیک به هم گرفته شود. موضوع این است که آیا این تصمیمگیرندهها قادر خواهند بود به نتایج یکسانی برسند، در این صورت آنها میتوانند به یک تصمیم یکسان نیز برسند.
اکنون به نظر میرسد برای بهدست آوردن عنصری که تصمیمات بیطرفانه را بتواند بگیرد در تمام موارد نمیتواند قضاوت بیطرفانه وجود داشته باشد، برای کسی که میتواند قضاوتهایی بکند باید مانند دیگران که تحت همان مقتضیات مواجه هستند قضاوت بکند، که هنوز موضوع مورد نقد این است که قضاوتش بیطرفانه نبوده است. بهطور مثال، پرسش انفرادی را برای یک تصمیم راجع به یک شرکت خصوصی در نظر بگیر، بگو که سیاستشان مردود است. اگرچه فرد ممکن است همان تصمیمات را از هر لحاظ در محدوده شرکت بگیرد. اکنون امکان دارد ما قادر باشیم ادعا کنیم که قضاوتها در هر یک از این موارد بیطرفانه نبودهاند، از این لحاظ قضاوتهایمان متمایل به سمت علایقی از شرکت است. بنابراین، انسجام و تکرار در تصمیمگیری زمانی که عنصری از بیطرفی مهم باشد برای بیطرفی کافی نیست.
از میان این مثال، ما میتوانیم دریابیم که دومین جنبه از تصمیم بیطرفی به نظر میرسد که تصمیماتی از این قبیل بر روی پایه و اصول تمایلهای خصوصی و آرزوهای تصمیمگیرندهها نیست، اما نسبتاً بهطور کلی بر روی توجهاتی که بیشتر معتبرند گرفته شدهاند. در این صورت یک تصمیمی که بیطرف باشد بهطور مشخص معتبر است، و یعنی آن معیاری است از یک تصمیمی که پذیرفته شده است. [2] این معیار توسط آنهایی که بیطرفی را ایجاد کردهاند معتبر باشد. از جنبه دیگر ممکن است اشارهای به خارج از این معیار فردی معتبر داشته باشد و ممکن است روشهایی که بهوسیله آنها تصمیماتی که گرفته شده را شامل شود گسترش پیدا کند، برای مثال، قوانینی است که از نتایج استفاده شده بهدست میآید. اکنون زمانی که بهطور تاکیدی از این روشهای همسان صحبت کنیم در این صورت برای بیطرفانه بودن مورد نیاز نیست. (این امکان تصور وجود دارد که تصمیمگیرندگان مختلف با روشهای متفاوت تصمیماتی بگیرند که به یک نتیجه مشابه یا یکسان در درازمدت برسند.) البته به نظر میرسد بعید است که حداقل از جنبههای عمومیتر، این متدهای استفاده شده بهوسیله تصمیمگیرندههایی که تعداد بیشماری تصمیمات مشابه گرفتهاند را اساساً هیچ مشابهتی در آن وجود نداشته است. این معقول است مورد بحث قرار گیرد که در موارد مشابه یا غیرمشابه تصمیمگیرندگان به نتایج یکسانی برسند و تصمیماتی که بر اساس معیارهای معتبر تکتک افراد گرفته میشود حتی اگر لازم نباشد تمام تصمیمگیرندهها عملاً با روشهای یکسان تصمیمگیری کنند و به یک تصمیمی برسند که معتبر باشد. [3]
این دو نکته قابل توجه و معیار تکتک افراد بهوسیله سومین عنصر از تصمیمگیری بیطرفی در نظر گرفته شدهاند: نخست اولویتی که میتواند توسط تکتک افراد معتبر باشد بهطور مشابه (یا همسان بستگی دارد به درجه دقت و سختگیری که مورد هدف ماست) جهت ساختن تخصیص بیطرفی در سرتاسر آنهاست. این موضوع میتواند بدیهی باشد که این نیاز ارتباط تنگاتنگی برای قابلیت انطباق تصمیمگیری لازم دارد. این لازمه سازگاری بر حداقل مقداری از استنباطات تصمیمات یک فرد دلالت دارد. این اشاره دارد که با وجود تفاوتهایی در معیارهای تصمیمگیرندگان محتمل خواهد بود که تصمیمات مختلفی پدیدار شود ـ به خاطر تناقضها یا ناسازگاریها ـ و به این دلیل اختلافاتی در تصمیمات گرفته شده در طول زمان باشد.
بیطرفی ضرورت دارد، ما باید تلاشی برای ایجاد انواع خاص قضاوتهای بیطرفانهمان داشته باشیم. در ادامه این مقاله من تفکراتی که در دو واقعیت با اهداف کاملاً متفاوتی از بیطرفی که در این بحث آزاد وجود دارند را کشف میکنم، و در زمانی که بعضی همپوشانیها بین آنها وجود دارد، مورد پیشگفته شده از اهمیت این موضوع تمیز دادن اختلاف آشکار بحثهای بیطرفانه است.
در این لحظه، به هر جهت، اجازه دهید برگردیم به اینکه ضرورت بحث چه میتواند نامیده شود.
مباحث بیطرفانه: ضرورت مباحثه
مباحث بیطرفانه در انواع متفاوتی بروز میکنند. یکی از موثرترین انواع آنها این است که بحثهایی که ما باید انجام دهیم لازم باشد [4]. و آن پذیرفتن درجاتی از بیطرفی در فهم یا ارزیابی رفتار دیگران است. یک عضو موثر و مشخص از این خانواده بحثکنندگان برای لزوم بیرون آمدن بیطرفانه از ادبیات جالب و بزرگ فلسفه ذهن و روانشناسی که بحث میکند چگونه ما میتوانیم متوجه بشویم، و توضیح بدهیم و رفتار دیگران را پیشگویی کنیم. سوالی که در اینجا مطرح میشود و در چارچوب تمرینات تفسیری قرار دارد این است که ما چگونه رفتار دیگران را تفسیر نماییم.
این بحث به دو مسیر کاملاً متمایز هدایت داده میشود. در یک مسیر که بهوسیله دنت دونالد داویسون و سایرین [5] [6] [7] بهکار گرفته شده بحث این است که در تفسیر رفتار دیگری [8] ما باید الزاماً قبول کنیم آنچه را که "اصلمدارا" نامیده شده است. [9]. باشد که ما فرض کنیم که هر فرد یک نماینده عقلی است و پرسیده میشود عامل معقول در آن شرایط مشخص و ویژه چه میبایست انجام دهد. [10]. این مسیر تمایل دارد به تاکید بیطرفی از تفسیر، در جاییکه علایق واقعی دیگران از ایده خردمندی تفکیک شده است. اگرچه مهم است توجه داشته باشیم که اصلمدارا لازمه بیطرفی نیست، بهطوریکه در آنجا بهخوبی امکان دارد تفاوتی در میان آرمانهای متفاوت خردمندی وجود داشته باشد.
در مسیر دیگر، استیون استیچ [11] و سایرین [12] استادانه بحث میکنند که ما نیازمند ایجاد چنین فرضیهای نیستیم، اما به جای آن ما ترجیحاً میبایست "اصل طرحریزی" را قبول کنیم و بپرسیم که ما چه چیزی میتوانستیم انجام دهیم اگر در یک موقعیت خاص قرار گرفته باشیم. این موقعیت تمایل به تاکید طرفداری از موقعیت تفسیری دارد، اگرچه باز این مهم است که توجه کنیم ذکر شود اصلاً واضح نیست که اصول طرحریزی لاجرم طرفدارانه است. میتواند موردی باشد، برای مثال، که بعضی از این اهداف و متدها که ما طرحریزی کردهایم در ایجاد تفاسیر به توسط تکتک افراد نیز مطرح شدهاند، با اشاره به امکان وجود اشتراک، اعتبار بین افراد، معیار تصمیمگیری.
سوالی که در هر دوی این تئوریهای تفسیری مطرح شده این است که چگونه خطی بکشیم بین خودمان و نماینده کاملاً ایدهآلی که بهطور کامل معقولیت را مجسم میکند. آنهایی که اصلمدارا در بحث را قبول دارند ما باید سعی کنیم خصوصیات خردمندی هر عامل را در آن تفسیر کنیم. (اگرچه دقیقاً این چه مفهومی دارد و چقدر ما باید بهطور معقولانه توجه کنیم که سوالات بازی هستند.) مادامی که آنهایی که از اصل طرحریزی طرفداری میکنند ادعا دارند که یک چنین توجهاتی از معقولیت لازم نیست و بجای آن باید خودمان را به جای نایندهای که مدنظر ماست قرار دهیم.
هر دو موقعیت نقاط ضفع و قوت خودش را دارند. بهطور مثال، آنهایی که مدافع اصل طرحریزی هستند اغلب نمیدانند که بجای تصور اینکه ما خودمان را بجای دیگران در موقعیت دیگران قرار میدهیم، ما در عوض کس دیگر را بهتر از خودمان قرار میدهیم (از جهات معین) نکتهای که خیلی تعیین شده بهوسیله دنیل دنتر [13] و سایرین بیان میشود. آنهایی که اصلمدارا را قبول دارند اغلب درباره این حقیقت که یک فرق مهمی بین حداقل درجه معقولیت و رفتن در تمام راه فرضی معقولیت و رفتن در تمام راه فرضی معقولیت کامل وجود دارد روشن نیستند. [14]
چه چیزی در اینجا نیاز است، برای حداقل مقدار معقولیت و نزدیک شدن به یک توازن توافقی صورت گیرد. اما چه چیزی اشاره دارد به این که هیچ دلیلی وجود ندارد برای ما تا آن را hyper – rationality فرض کنیم، یعنی دلیل آن میتواند در برخی panglossian، در بهترین کلمات و حس ممکن باشد. به هر جهت، من این نقطه نظر را میپذیرم که ما باید حداقل درجه معقولیت را فرض کنیم. ما باید فرض کنیم بهعنوان یک نقطه شروعت موقت برای هر تجزیه و تحلیل بحرانی که ما چگونه فکر میکنیم انجام میدهیم مطابق با بعضی مراتبی از آن چیزی است که ما باید فکر میکردیم. اگر اینطور نبودند، ما قادر نبودیم هیچ تحلیل معقولانهای را از اطرافمان بهدست آوریم. [15].
مشابهاً، یک نظر متعادلی میتواند اشاره داشته باشد به اینکه تفسیری از رفتار دیگران را باید فرض کنیم که ما باید حداقل بعضی جنبههای نظرات خودمان را در موقعیتها و مقتضیات طرح کنیم. در همان زمان، هیچ نیازی نیست برای ما که یک نقطه شروع واقعی کاملی را فرض کنیم، یعنی ما ممکن است تصور کنیم یک نمایندهای که نقاط ضعف مشخص ما را ممکن است نداشته باشد، بهعنوان نمونه، آنها ممکن است دانشی را داشته باشند که ما در آن لحظه آن را نداشته باشیم. [16]. این ممکن است که ما خودمان را در حال تعادل روی طناب محکمی بالای سطح زمین نگه داریم بین نرماتیویتی (به فرض معقولیت کامل) و کاملاً واقعی (فرض کنید شخصی را که ما حالا به جای آن هستیم)، این امکان دارد که فرض شود مقداری از بیطرفی ممکن است بدون رفتن به طرف راه غیرواقعی طرفداری یا بیطرفی اغراقآمیز میشود. در عباراتی که در آنها از سه لازمه از بیطرفی قبلاً بحث شد عقیده بر این است که ممکن است تعادلی بین درجهای از قابلیت انطباق تصمیم در تصمیمگیریهایی که توسط نماینده ایدهآل معقول گرفته شده است و تصمیماتی با تفکراتی ویژه که با رعایت اصل طرحریزی گرفته میشوند، برقرار کنیم. مشابهاً این امکان دارد که ما توازنی بین درجهای از اعتبار بین افراد و تشابهی از ترتیب اولویتها با رعایت اصلمدارا و اصل طرحریزی برقرار کنیم. [17].
خارج از بحث ما، توجه ویژه روی تفسیر رفتاری برای مقاصدی از تشریح و پیشگویی انجام گرفته است. تصور کنید که ما علاقمند بودیم به ارزیابی رفتار دیگران (بهطور مثال، ما باورهای معنوی و اخلاقی خودمان را در مورد رفتار دیگران بهکار میبریم.) آیا اساساً هیچ فرقی بین تفسیر برای منظور از توضیح و پیشگویی و ارزیابی از رفتار وجود دارد؟
تعدادی از مولفان اینطور بحث کردهاند که تفسیر برای منظور از توضیح و پیشگویی، بهطور بنیادی در مورد اصولی از ارزیابی معنوی و اخلاقی دلالت دارد. [18]. از این رو، آنها نتیجه میگیرند که بسیاری از بحثهای فوق از کمترین جاذبه نسبت به آنهائیکه روی اخلاق و معنویت و مشخصهتر روی قضاوت اخلاقی تمرکز کردهاند برخوردارند.
از نقطه نظر من، باورم این است که این نتیجهگیری یک اشتباه میتواند باشد. تفاوتی که ادعا میشود بین دو نوع از تصورات وجود دارد این است که نظر به اینکه برای توضیح و پیشگویی ما میخواهیم تا حد امکان رفتار انفرادی را بهطور مرتبط و معقول مورد ملاحظه قرار دهیم، درصورتیکه برای نرماتیو (ارزیاب) تصورات، ما تمام توجه خود را روی ارزیابی رفتار متمرکز میکنیم، که به هر جهت بیارتباط و یا ممکن است نامعقول باشد. این ایده به نظر میرسد مانند حالت قبل باشد، ما باید حداقل درجه از معقولیت را قبول کنیم تا یک تحقیقی خارج از زمینه داشته باشیم، درصورتیکه با مورد قبلی به نظر میرسد این وضعیت نباشد.
در بسیاری از حالتهای مورد علاقه، توصیف درستی از آنچه در فرآیند ارزیابی رفتار رخ میدهد بهعمل نمیآید. مشکل اولیه در اینجا این است که یک وظیفه ساده و آشکاری برای جدا کردن توضیح و پیشگویی از ارزیابی در خیلی از حالات مورد علاقه وجود ندارد. در بسیاری از موارد به نظر میرسد که حداقل یک مقدار از درک لازم است تا قبل از قضاوت ارزیابی کافی صورت پذیرد. اما برای فهم این امکان، قابل بحث است که حداقل درجهای از معقولیت باید برای طرفی که میخواهید رفتارش را ارزیابی کنید فرض شود. من شک دارم که در تعهد قضاوت نرماتیو (نمونهای)، که اغلب به ما مربوط میشود، با رکگویی یا تلویجاً، آیا مطابقت بین نمونههای معقولیت وجود داشته است، حداقل در کمترین اظهار و ابراز، این احساس نمیشود که مشابهتهایی بین explanatory/ predictive و قضاوتهای ارزیاب را باید کنار گذاشت.
این ایده در بسیاری از موراد روزمره با قضاوت معقولانه آشنایی و همسمتی دارد، جائیکه، اغلب و بهسادگی از پیشفرض میکنیم که رفتار مطابقت دارد با حداقل عوامل معقولیت، و سپس از این جا پیش میرود تا رفتار را تحت ارزیابی معقول و مشخص ما ارزیابی نماید. بهطور مشابه، وقتی ما به حوزههای رسمیتر معقولیت و استدلال برمیگردیم، میتوانیم یک ارتباط ایجادشده بین فرضی از معقولیت حداقل و قضاوت نمونهای ببینیم. بهطور مثال، برخی سیستمهای اخلاقی نمونههایی از معقولیت را طوری میگیرند که بهوسیله نماینده و عامل مشخص شده در اصل رضایتمند باشند و شرایط پیشین برای قضاوتها، شایستگی و مزیت معنوی داشته باشد. مثال دیگر، قابل ذکر است که بسیاری از سیستمهای رسمی و قانونی از طریق مختلف در معرض پیششرطهای یکسان قرار میگیرند، اگرچه باید اضافه شود که در توصیف این به دوره تاریخی و پیچیدگی عملی سیستم قانونی که به آن اشاره و مراجعه میشود بستگی دارد
این مهم است روشن شود که در قضاوتهای نمونهای، یک چنین پیششرطی از معقولیت همیشه رضایتمند نیست و همینطور در حالتی که ما باید الزاماً و با پیشفرض کامل معقولیت قادر باشیم استانداردهای نمونهای ارزیابی را بهکار بریم، بهعنوان عدم توافق بین آنهایی که از اصلمدارا دفاع میکنند و آنهائیکه برای روشنتر شدن اصل طرحریزی فشار میآورند. اما نکته مهم این است که در بسیاری از موارد مورد علاقه جالب توجه ما بهسادگی یک درجه حداقلی از معقولیت را پیشفرض میکنیم یا اینکه چنین معقولیتی را پیششرط قرار میدهیم برای قضاوتهای نمونهای خود. البته از این رو یک فرد باید مواظب باشد در تفاوتهای بین ارزیابی و قضاوتهای explanatory/ prediclive (پیشگویی/ توضیح) را اغراق نکند.
چگونه این مباحثه در فلسفه فکر و روانشناسی به ما کمک میکند تا به سوال ما پاسخ دهد: آیا ما باید در تفسیر و ارزیابی رفتار دیگران بیطرف باشیم؟ به نظر من، مهمترین درسی که از این مباحثه گرفته و ترسیم میشود این است که اگر ما باید در تفسیر بیطرف باشیم، این امر فقط برای کمترین جنبههای تفسیر صحیح است. همچنان که ما از جنبههای حداقلی منحرف میشویم، ما بیشتر در موضوعات درجه مباحثه و مناظره و عدم توافق حرکت مینمائیم. تفاوت بگذارید: درسی را که مباحث فلسفه فکر و روانشناسی را کاملاً روشن و واضح نموده اما باید اعتراف کنیم که بیطرفی حدود خودش را دارد. تا آنجائیکه سیستمهای نرماتیو (نمونهای) پیش میروند قابل بحث است که بحثهای منطقی و معقول بر مبنای سیستمهای نمونهای بیشترین بیطرفی را دارند. یعنی آنها گستردهترین قابلیت انطباق تصمیم، اعتبار بین افراد، تشابه ترتیب در حالت و اولویتها را توصیه مینمایند [19]. بهراستی، همچنان که ما دیدهایم، برخی از مدافعان اصلمدارا بحث میکنند که ما باید فرض کنیم یک مدل ایدهآلی از معقولیت را اگر ما میخواهیم رفتار دیگران را تفسیر و تعبیر کنیم. [20]. تاکنون حتی موقعی که استانداردهای نمونهای برای رفتارهای معقول و منطقی مورد ملاحظه قرار میگیرند، عدم توافقی در جزئیات مندرجات نمونههای معقولیت وجود دارد. وقتی به سمت سایر سطوح ارزیابی نمونهای حرکت میکنیم جایی که تنوع وسیعتری از سیستمهای نمونهای وجود دارد، ما باید انتظار داشته باشیم Ceteris Paribus، یک کاهش را با امکان بیطرفی ملازم میداند.
مباحث بیطرفی: بیطرفی بهعنوان یک آرزوی نمونهای
بحث در بخش قبلی بر روی این موضوع که لزوم بیطرفی در تفسیر رفتار دیگران مورد تاکید قرار گرفته است متمرکز بود. آنجا، بحثی شد که ما به حداقل درجه بیطرفی که از قبول این چنین التزامی ناشی میشود نیاز داریم. بهطور مناسب توصیف گردیده که بحث نسبتاً با ترغیب بوده و دیده شده است، با فرض آن این چنین بیطرفی، در کل اجبار بوده است. نکتهای که باید بعداً در این مقاله انتخاب شود.
بحث برای الزام به هر جهت تنها بحثی نیست که یک فرد میتواند تصور کند که خواسته شده در آن قرار میگیرد تا از بیطرفی پشتیبانی کند. شاید مهمترین نکته برای تاکید ارتباط بیطرفی این است که آن چیزی نیست که عملاً اتفاق میافتد. بیطرفی که اگر بتوان در کل به آن نائل شد، اغلب از طریق کوشش به طرف نمونه ایدهآل میتواند باشد فهمیده میشود. اگر بیطرفی یک موضوع ارزیابی و تشخیص درجه کاربردی سیستمهای نمونهای مطابق با معیار بحث شده قبلی در این مقاله باشد، یک فرد ممکن است متمایل شود به بحثی که به این که بیطرفی اصلاً یک موضوع تجربی است اشاره داشته باشد. اما اگر اینطور باشد، اینکه ما چگونه به بیطرفی میرسیم را باید نادیده بگیریم و از این حقیقت که بیطرفی بهطور موثر و پویا عمل میکند چشم بپوشیم. در آنگونه بیطرفی، یک نظر ایدهآلی که ما کوشش و تقلا میکنیم تا به آن برسیم وجود دارد نه اینکه صرفاً به نتیجه اینکه اتفاق میافتد آنهم بهوسیله شانس یا از طریق فرآیندهای تصادفی تکیه کنیم. این کافی نیست که درباره تصمیمگیریهای بیطرفانه در برخی نقاط پایان و مستقل از اینکه چگونه ما به این نقطه میرسیم صحبت کنیم. برای چگونه رسیدن ما به این نقطه پایان، بهدرستی مشخص و توصیف کردن بیطرفی مانند یک فرآیند به ما کمک میکند.
این ملاحضات، هسته مرکزی برای دومین خانواده از مباحث برای بیطرفی هستند نه مانند بحث از الزام، تمرکز توجه بهطور نمونهای روی ادعائی نیست که ما باید تا مقدار درجهای بیطرفانه عمل کنیم. ایدهای که جلو انداخته میشود این است که بیطرفی یک ایدهآل به سمتی است که ما باید سخت بکوشیم، این گروه مباحثات، سپس عنصر آرمانی بیطرفی را به صراحت میاندازد. که این بیشتر در آنها مشترک است. به هر جهت با خط کشیدن زیر این عامل مشترک، یک اختلاف بنیادی در دسترس قرار میگیرد که نسبتاً اهمیت استنباط برای نزدیکی به مشخصه فرآیندهای تحمل و نگاهداری بیطرفی را همچنان که خواهیم دید دارد.
عدم توافقات روی قابلیت اجرای بیطرفی
این قابل بحث است که بیشتر ما در تعاملات شخصی خود با مشکلاتی برای داشتن بیطرفی مواجه هستیم. بهراستی، برای برخی بهنظر میرسد که بیطرفی خیلی ایدهآل در زندگی شخصی، غیرقابل فهمیدن است، زیرا ما همیشه و الزاماً از اندیشهها، اهداف و علایق شخصی خود قابل جدا شدن نیستیم. این ایده ممکن است به شرح زیر بیان شود: بیطرفی شاید در تعاملات عمومی ممکن باشد، جایی که ما اغلب مجبوریم یک نقش اخلاقی خودمان صحبت میکنیم، ما موافق نیستیم قبول کنیم یا به رعایت اخلاق دیگران مجبور شویم. چگونه ما میتوانیم خودمان را از علایق خودمان جدا کنیم، بهنظر میرسد که این ایده خیلی بیمعنی و مهمل باشد.
بهعلاوه، گاهی پرسیده میشود که چرا یک نفر دوست دارد با رعایت علایق دیگری در تعامل با خود بیطرف باشد. آیا هیچ نکتهای وجود دارد که با احترام به علایق دیگری بتوان بیطرف بود؟ [21]. برخی پاسخ این سوال را بهطور واضح و بدیهی "نه" میدادند. اما پاسخ، آنچنان که یک نفر ممکن است انتظار داشته باشد، کمی دقیقتر از این است.
پس صحبت درباره بیطرفی با احترام به علایق شخصی خودمان هنگامی که از علایق خودمان صحبت میکنیم معنیدار است؟ آیا این امکان دارد که فردی در تعاملات شخصی خود با دیگری بیطرف باشد؟ و اگر اینطور است، یک نفر چه کاری میتواند انجام دهد تا بیطرف باشد؟ همچنان که خواهیم دید، پاسخ به این سوالات بهنظر میرسد که به دید افراد با احترام گذاردن به معنی و امکان normativity واقعی مربوط باشد.
یک تفاوت مهم بین تفسیر رفتار دیگران بهعنوان مقایسه با قضاوت رفتار خودمان وجود دارد که بهنظر میرسد از تصور بیطرفی خود جلوگیری کند. وقتی رفتار دیگران مورد قضاوت قرار میگیرد، ما سیستم نمونهای خود را بهعنوان داده شده "given" میگیریم و سپس آن را برای قضاوت رفتار دیگران بهکار میبریم. در این وضعیت، یک جدایی نسبتاً واضح و روشن بین رفتار مرجع و کاربرد سیستم نرماتیو وجود دارد. سوال از بیطرفی در چنین مواردی اصلاً شامل است از این که کدام عمل از یک سیستم نرماتیو آشکارا جدا شده و به ایدهآل بیشتر مطرح شده در این مقاله نزدیک میشود.
از طرف دیگر، وقتی رفتار خودمان را قضاوت میکنیم، ما خودمان را تا حدی در وضعیت متفاوتی مییابیم. اینجا ما میتوانیم در وضعیت ناپایدار باشیم، جایی که مرز بین رفتار در سوال و فعالیت از کاربرد سیستم نرماتیو است که نگاهداری در چنین وضعیتی دشوار است. عقیده در اینجا این است که غیرممکن است شما با رعایت رفتار خودتان بیطرف باشید. زیرا شما معیارهای خودتان را برای قضاوت رفتار خودتان بهکار میبرید که با این فرض، پیشبینی میشود شما ارزشها و اهداف خودتان را تکمیل میکنید. به عبارت دیگر، آیا آن روی قضاوتهای ارزشی روی رفتاری که بهوسیله همان ارزشها تحریک شده هیچ تاثیری دارد؟ [22]. مطمئناً این بحث شده است، این یک وضعیت منحرف شده از قضاوتی برای رفتار خود است. مطمئناً ما طرفدار علایق خودمان خواهیم بود. چطور ما میتوانیم همواره امیدوار باشیم و بر این جانبداری فائق آئیم [23]؟ چه چیزی در اینجا مورد احتیاج است. بهنظر میرسد آن جدائی عامل از قاضی است.

19


تعداد صفحات : 19 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود