تارا فایل

تاریخ آموزش و پرورش


به نام خدا

فصل اول – مقدمه
تاریخ هر قوم و ملتی شناسنامه آن قوم و ملت است و هر موجود بی شناسنامه ، گمنام و بی اعتبار است . گذشت قرون و اعصار نمایانگر آن است که آدمی به همان اندازه که نگران آینده خویش است ، به گذشته خود نیز دلبستگی دارد . گویی گذشته او پشتوانه زندگی حال و آینده اوست . بنابراین ، تاریخ و شناخت آن جزء جداناپذیر زندگی انسان است . تاریخ با تمام لعزندگی و ابهامش جالب است . هیچ گوشه ای از تاریخ آسوده از دستبرد و تحریف و دگرگونی نمایده است و در بسیاری از موارد از تاریخ جز نقل جنگها و کشمکشهای پادشاهان و موجه جلوه دادن اعمال زورمندان و صاحبان قدرت و تحقیر مردم چیز دیگری بر جا نمانده است . این تحریفها ، دستبردها و اعمال نظرها باعث شده است که برخی تاریخ را تاریکترین علم بدانند . اما تمام دستبردها و تحریفها و دگرگونیها و تاریکی ها و ابهامها ، نمی توانند مانع از علاقه ، توجه و دقت نظر انسان به انسان باشند و همین امر باعث می شود که انسان دیر یا زود به حقایق تاریخ پی ببرد و از آن درس عبرتی برای حال و آینده خود بگیرد . اگر بقول اسپنسر1 تاریخ عبارت از تحقیق حال جامعه فعال باشد نه جنگ پادشاهان ، دیگر شرح حال ، اشخاص قوی صفات تاریخ را تشکیل نمی دهد ، بلکه شرح اختراعات بزرگ و افکار نو ، اساس تاریخ می گردند بنابراین می توان تاریخ را در یک معنی خاص عبارت از مجموعه ای از ترکیبها و تحلیلهای بی شمار و رشد زوال مظاهر حیات دانست که گذشته ملتها در آن به تصویر کشیده شده و بر جزئی از وقایع می بایست در س عبرتی برای آیندگان باشد .

اهمیت تاریخ آموزش و پرورش
تاریخ به معنی عام خود در برگیرنده رشته های گوناگون و متعددی است و اعتبار هر یک از رشته های آن متناسب با اوضاع واحوال خاص زندگی اجتماعی اقوام و ملتهاست . بنابراین هر رشته از تاریخ یک مقام و ارزش اعتباری خاص در یک اوضاع و احوال اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی خاص خواهد داشت . اما آنچه امروزه مورد قبول همگان است این است که در تاریخ هر ملتی "تاریخ آموزش و پرورش " آن ملت ممتازترین درجه اهمیت تاریخی را در بر دارد . زیرا تاریخ بمعنای خاص خود به اعتبار شناخت فرهنگ آن جامعه معتبر و با ارزش است . شاید به همین جهت است که علم تاریخ و توجه به فرهنگ و تمدن های کهن که آموزش و پرورش آنها بیشترین سهم را در تاریخ فرهنگ و تمدن آنها داراست در پیشرفته ترین کشورهای جهان مقام والایی یافته است و بر خلاف آن که گمان می کنند توجه به تاریخ و فرهنگ ملتها و سنتهای کهن آنان ، ویژه ملتهای عقب افتاده و کم رشد است در کشورهای پیشرفته " متروپل" هزینه بر رسیدای تاریخی ، رقم قابل ملاحظه ای را در بر می گیرد . تا جایی که امروزه تاریخ آموزش و پرورش هر ملتی را مترادف با تاریخ تمدن و فرهنگ
معنوی آن جامعه می دانند . زیرا
اولاً : تاریخ آموزش و پرورش هر ملتی بطور مستقیم و کامل با تاریخ عمومی فکر بشر مربوط بوده و علل اعمال و اقدامات آدمی را در زمانهای مختلف روشن می سازد .
ثانیاً : عقاید و نظریات علمای تعلیم و تربیت هر عصری از افکار معاصران خود مجزا نبوده و بر حسب اتفاق پیدا نمی شود . بلکه معتقدات اخلاقی و مذهبی و سیاسی آن عصر در چگونگی اندیشه های آنان کاملا موثر است .
ثالثاً : عقاید متفکران هر دوره ای در باب مسائل آموزش و پرورش و بطور کلی پیرامون مسائل فرهنگی هر جامعه در افکار و اخلاق مردم آن دوره و نسل های بعد نیز تاثیر زیادی باقی می گذارد . و بررسی وشناخت اینگونه مسائل است که به تاریخ آموزش و پرورش اهمیت خاصی داده است .

رابطه تاریخ آموزش و پرورش و علوم تربیتی
از آنجا که پایه و اساس فرهنگ و اصول تربیتی امروزی در هر کشوری در گذشته پی ریزی شده است و با توجه به اینکه جوامع امروزی می کوشند که مسائل و معضلات جامعه خود را از طریق توجه بیشتر به آموزش و پرورش حل کنند و بعبارت دیگر کوششی دائمی و فزاینده در جهت بالا بردن سطح فرهنگی عمومی جامعه دارند که این فرهنگ عمومی خودر یشه در گذشته و تاریخ آن جامعه دارد ، لذا
اولاً : بدون تردید تاریخ و آموزش و پرورش را می بایست یکی از مهمترین موارد علوم تربیتی در هر فرهنگی محسوب داشت و آنرا در برگیرنده جامع عده ای از شعبه های تعلیم و تربیت دانست . ثانیاً : رابطه تاریخ آموزش و پرورش با علوم تربیتی از طریق مطالعه احوال ، افکار و نظریات تربیتی ، اخلاقی ، فلسفی و … بزرگان تعلیم و تربیت در هر دوره کاملاً مشخص و روشن است تا جایی که تاریخ آموزش را می توان بزرگترین محرک اخلاقی و تربیتی درهر دوره ای بحساب آورد .
ثالثاً : مطالعه شرح حال نام آوران بزرگ در هر دوره بویژه آنانکه از پیشروان تعلیم و تربیت عصر خویش بوده اند ما را در مبارزه با مسائل ومعضلات تربیتی عصر خود نیرومندتر و استوارتر می سازد. زیرا مطالعه شرح احوال هر یک از این متفکران تربیتی می تواند سرمشق و الگویی باشد برای ابراز جدیت ما در راه توسعه آموزش و پرورش.
بنابراین شاید بتوان به جرات اظهار داشت که تاریخ آموزش و پرورش و علوم تربیتی با هم رابطه ای عمیق و ناگسستنی داشته و پیدا کردن مرزی بین آنها محال و غیر ممکن می باشد .
تدوین دقیق آموزش و پرورش ایران بویژه قبل از اسلام بدلیل کمبود منابع چندان آسان نیست . هر چند نویسندگانی و علاقمندانی تا کنون تلاشهای فراوان و گامی ارزنده ای در این باب انجام داده اند ولی اکثر منابع مورد استفاده آنان یا نوشته ها و آثار یونانیان درباره ایران بوده است ، یا سنگ نوشته ها و کتیبه هائیکه در نقاط مختلف فلات ایران مشاهده می شود و یا آثار مستشرقین و اروپائیانی که در گذشته به این مسائل نظر انداخته و اظهار نظراتی کرده اند که در هر صورت ماخذ ومنابع پراکنده و گاهی غیر قابل اعتماد ، نتوانسته است دقیقا اوضاع آموزش و پرورش ایران باستان را ترسیم کند . لذا با استفاده از کوششهایی که در این زمینه انجام گرفته و با استفاده از همان نوشته ها مختصرا به تاریخ آموزش و پرورش ایران می پردازیم .

مشخصات تاریخ آموزش و پرورش ایران
از مطالعه کتیبه ها و سنگ نبشته ها والواح و کتب تاریخ و اخلاق و تذکره ها و دیوانهای شعرا که از زمان پیدایش خط در ایران در دست است این حقیقت جلوه گر می شود که با وجود شورشها و خورنریزیهایی فراوان و تاخت و تاز دشمنان و قبایل وحشی و استیلای بیگانگان بر ایران ، تمدن معنوی و فرهنگ ملی ما با هم پیوستگی خاص دارد و این پیوستگی منحصر و مربوط به دوره و عصر معین نیست بلکه تمام ادوار قبل از اسلام و بعد از اسلام با یکدیگر ارتباط کامل دارند چنانکه گویی هر قرن دنباله قرن پیشین است . زبان فارسی که مهمترین عامل و وسیله پرورش است از زمانی که به حالت کنونی تکوین یافته تا امروز تقریبا تغییر نکرده و ایرانی امروز کتاب هزار سال پیش را به آسانی می فهمد در صورتی که مثلاً زبان انگلیسی چهار قرن پیش با امروز تفاوت کلی دارد و فهمیدن آن خالی از اشکال نیست . همین طور اداب و رسوم و طرز زندگانی و معماری و صنایع در تمام این مدت بهم پیوسته است و بستگی کامل با ایران پیش از اسلام دارد . در این مورد شاهنامه فردوسی بهترین شاهدی است که به نحو اکمل این پیوستگی را نشان می دهد و دوام تجلیات روح و اختصاصات ملّی را در تمام عمر چندهزار ساله ایران بطرز بینی به ثبوت می رساند . دومین مشخصّه این است که ایران با داشتن دانشمندان و هنرمندان نامی و نویسندگانی که آن را شهره آفاق ساخته اند .
و همچنین از کسب فرهنگ همسایگان و ملل متمدن دیگر فروگذاری نکرده و از هر جا توانسته بر دانش و هنر خویش خزائنی افزوده است . نه تنها در اعصار پیش از اسلام حکمت و نجوم و ریاضیات و پزشکی را از کلده و آشور و هندوستان – فلسفه و طب یونانی را از یونانیان آسیایی صغیر گرفته بلکه در صدر اسلام کتب علمی و فلسفی یونان را از زبان سریانی و یونانی به عربی ترجمه نموده و ازمنابع مذکور بهره بی پایان برده است و بعدها نیز که با چین و هندوستان مربوط شده از هنرهای زیبای چین و افکار و سبک ادبی هند استفاده شایانی کرده و با علوم و فرهنگ خود ترکیب نموده و نمونه بهتر و کاملتر بوجود آورده است .
در صد سال اخیر نیز از هنر و دانش غرب بهره مند شده و زندگانی نوینی پدید آورده است .
سومین مشخص عمده ، ایمان کاملی است که افراد کشور به تادیب از راه زجر و سیاست داشته و در نتیجه مردم این سرزمین و دیار مودّب و در عین حال مردمی آرام و قانع ساخته شده اند و از دیگر عوامل مهم اینکه در گذشته هیچ گونه ثباتی در اوضاع سیاسی این مملکت وجود نداشته و هر روز طایفه ای بر این سرزمین مستولی بوده و قرنها این مرز و بوم در تحت رقیّت بیگانگان بسر برده همین گونه تربیت بوده که محو کننده شخصیت و بوجود آورنده ادب صوری و تملق است . با توجه به این هر وقت مرد توانایی بر این کشور فرمانروایی داشته همه فرمانبردار او بوده اند . و قهراً رفاه و آسایش بوجود آمده ولی همین که از میان رفته نا امنی همه جار را فرا گرفته و ایران در حال ناتوانی و زبونی زیسته است .
چهارمین مشخصه فرهنگ ، در سیزده قرن اخیر نفوذ دین مبین اسلام بر کلیه شئون زندگانی بود . پیش از اسلام حمله مقدونیها و تصرف ایران بدست اسکندر و سردارانش با اینکه هشتاد سال بطول انجامید در روح مردم تاثیری نکرد در صورتی که دین اسلام در دل ایرانیان ریشه دواند و اثراتش همه جا هویدا شد . روزی که نوزاد بجهان آمد در گوش او اذان گفتند و نام یکی از امامان را به وی دادند همین که زبان به سخن گشودن باز کرد بدستور غزالی " اصل اول از رکن سوم کتاب کیمیایی سعادت، کلمه الله اکبر را بر زبان جاری ساختند و زمانی که به مکتب خانه پا نهاد ابتدا قرآنش آموختند و روزی پنج بار بعربی نماز خواندن را یاد او دادند " نمازهای یومیه "
مقصود از زندگی را عبادت و بندگی خداوند غفار بدو گفتند . طفل را به روضه خوانی و تعزیه و سوگواری راهنمایی کردند . و زیارت قبور ائمه و عتبات عالیه را به همه توصیه و تاکید نمودند و بهترین رشته تحصیل را علوم دینی دانستند . "قابوسنامه – باب سی و یکم "
مشخصه پنجم این است که در اثر هجوم اقوام و قبایل مختلف از تورانی و هیاطله وهیون وعرب و مغول و تاتار و غُز و کشتارها و غارتها و خرابیها که از جنگها باقی می ماند در اثر ناامنی و ظلم و جور حکومت های مطلق العنان که بود و نبود افراد به هوی و هوس آنی امیران و فرمانروایان بستگی داشت در اثر تلقینات بعضی از افراد ، مربیانی ایرانی پیوسته انسان را به ناپایداری روزگار و فناپذیر بودن عالم و عدم اطمینان و اتکاء به آینده و بی علاقگی به دینا متوجه نموده و این گونه افکار را چه در مکتب و در مدرسه و چه در مکانهای دیگر در دماغ مردم پرورانده اند . دیوان شعرا و نویسندگان نیز از همین آراء و عقایدی است که در زمان آنها جریان داشته که چنین بیان داشته اندمثلا فردوسی بیان داشته :
فلک را ندانم چه دارد گمان که ندهد کسی را بجان خود امان
یکی پند گویم ترا من درست دل از بحر گیتی ببایدت شست
و باز بیان داشته :
امروز ترا دسترس فردا نبست و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت سودا نیست کاین باقی عمر را بقا پیدا نیست
به هر حال شعرا و حکمایکی پس از دیگری نگرش درون را بیان داشته اند همچنین سعدی که از جمله حکمای خوشبین است فرمود :
مکن تکیه بر ملک دینا و پشت که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
و حافظ فرماید :
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچ است هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق
به مامنی رو و فرصت ثمر غنیمت وقت که در کمینگه عمرند قاطعان طریق
و باز
جمشید از حکایت جام از جهان نبرد زنهار دل مبند بر اسباب دنیوی
در نتیجه شیوع این تفکر کوشش و فعالیت مردم در تولید ثروت و دلبستگی بزندگانی و توجه به امور دنیا و اقدام به کارهای دامنه دار محدود بوده و مخصوصا بعد از حمله مغول همه چیز را موقت و گذران دانسته اند و جز در امور مذهبی کمتر گامی برداشته اند که مدتها بعد از آن بهره گرفته شود .
ششمین مشخصه عمده در دوران بعد از اسلام عدم مداخله دولت است در امر فرهنگ همچنان که در مغرب زمین تا آغاز عصر جدید دولتها توجهی به آموزش و پرورش مردم نداشتند . همانطور نیز در ایران دولت در کار تعلیم و تربیت دخالت نمی کرد . مکتب و مدرسه تاسیس نمی نمود مردم را بموجب مقرراتی بایجاد آموزشگاه وادار نمی کرد . در مدارس موجود نظارت نداشت از خزانه دولت به آنها کمک نمی کرد . البته از پادشاهان و بزرگان ایران عده ای مسجد و مدرسه و خانقاه و مکتب بر پا کرده ضیاع و عقار مهم بر آنها وقف کرده اند ولی این کار را از طرف شخص خود نموده اند نه بنام حکومت ودولت .
تشویق و تحریض به آموختن
از زمانی که تاریخ ایران ثبت شده برای خرد و دانش در این سرزمین ارزش بسیار قائل بوده اند و از خداوند درخواست دانش و بینش کرده اند . در سه هزار سال قبل زردشت پیغمبر ایرانی در دین پشت " اوستا " می گوید " ای راست ترین علم مزدا ، آفریده مقدس ، اگر در پیش باشی منتظر من بمان و اگر در دنبال باشی خود را بمن برسان " .
و در همان پشت نیز گوید " راست ترین معلم مزدا ، آفریده مقدس را می ستائیم که راه نیک نماید و بگذر نیک کشاند … و به مقصد نیک رساند و گشایش نیک بخشد …" در کتاب و ندیداد که قسمتی از اوستاست دستور داده است که : " اگر شخصی بیگانه با همکیش یا برادر یا دوست برای تحصیل دانش و هنر نزد شما آید او را بپذیرید و آنچه خواهد بدو بیاموزید .
در دوره اسلامی نیز پیغمبر اکرم " ص " مسلمانان را به دانش آموختن ترغیب و دستور فرموده و علاوه بر احادیثی که از آن حضرت آورده اند چون " طلب العلم فریضه علی کل مسلم و مسلمه " و نیز " الا ان الله یحب بغار العلما " .
یا اخباری که از حضرت امیرالمومنین کنند مانند " اعلم ان کمال الدین طلب العلم و العمل به الا وان طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال ان المال مقسوم مضمون لکم قد قسمه عادل بینکم و ضمنه و سیفی لکم و العلم مخزون عند اهله قدامرتهما بطلبه من اهله ناطلبوه " .
در قرآن کریم مکرر بتحصیل و تحقیق و پرسش اشارت شده که برای نمونه دو آیه نقل می شود که بدین مضمون است .
"و ما کان المومنون لینفزوا کافه فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون "
یعنی ممکن نیست تمام گروندگان برای جستن دانش کوچ کنند پس چرا چند تن از هر فرقه کوچ نمی کنند تا تفحّص کنند و یاد بگیرند آنچه برای دین و بقاء آن لازم است و پس از بازگشت بقوم خود تبلیغ کنند تا شاید قوم آنها در حذر باشند و فرمان برند .
و در جای دیگر در قرآن می‏ فرمایید : قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب .
و بگو یکسان نیستند کسانیکه می دانند و کسانیکه نمی دانند و صاحب نظران این مسئله را متذکر هستند . علاوه بر احکام دینی تقریبا همه بزرگان و نویسندگان و شاعران ایران مردم را بفرا گرفتن دانش و هنر تشویق وتحریض کرده اند که ذکر هزاریکش در این تحقیق و یاداشت نگنجد فقط نمونه ای چند شعر در این بسنده کنم فردوسی شاعر حماسه سرا این مرزوبوم چنین بیان داشته .
بآموختن گرببندی میان زدانش روی بر سپهر روان
زمانی میاسای از آموختن اگر جان همی خواهی افروختن
آیه 123 سوره توبه 2 آیه 9 سوره زمر
چنان دان هر آنکس که دارد خرد بدانش روان را همی پرورد
اگر تخت جوئی هنر بایدت چو سبزی دهد شاخ بر بایدت
توانا بود هر که دانا بود زدانش دل پیر برنا بود
و باز ناصرخسرو قبادیان سروده است :
ز دانا موئی ارزد با جهانی نیرزد صد سر نادان به نائی
بیاموز آنچه نشناسی توزنهای که بر کس نیست از آموختن عار
نشاگردی هر آن کوشاد گردد بود روزی که هم استاد گردد
و در جایی دیگر سنائی در خصوص ارزش علم و دانش چنین بیان می دارد :
علم باشد دلیل نعمت و ناز خنک آنرا که علم شد دمساز
سعدی گوید :
چو خواهی که نامت بماند بجای پسر را خردمندی آموز و رای
بیاموز فرزند را دسترنج اگر دست داری چو قارون بگنج
نظر بسوابق علم دوستی و دانش پژوهی ایرانیان قبل از اسلام و نظر به ایمانی که مردم به پیشوای اسلام و احکام الهی داشته اند و با توجه به اندرزهای بزرگان ایران و تاثیر آنها در قلوب مردم این سامان جای شگفتی نیست که از این کشور هزاران دانشمند و سخنور و صنعتگر درهر رشته بر خاسته که مایه شگفت جهان و سرافرازی ملت ایران هستند .

فــــــصل دوم
تاریخ آموزش و پرورش در ایران پیش از اسلام بصورت خلاصه

1-منظور از آموزش و پرورش در ایران پیش از اسلام
برای آگاهی از مسیر فرهنگ در ایران پیش از اسلام آگاهی از نکات تاریخی ، آداب و سنن شعائر و آئین مذهبی و … بسیار ضروری است و چون ذکر مباحث تاریخی در این مختصر نمی گنجد بهمین اندازه اکتفا می شود که بعنوان یادآوری ذکر شود که علیرغم وجود اختلافات طبقاتی بسیار عمیق در ایران باستان و بطور کلی در ایران قبل از اسلام در تمام دوره های تاریخ ایران پیش از اسلام آموزش و تربیت کودکان و نوجوانان بر مبنای تعالیم دینی زردشت بوده است و بطور کلی منظور عمده از تربیت کودکان در این دوره را می توان از نیایشی که در خرده اوستا آمده است چنین استنباط کرد که منظور از آموزش و پرورش در این دوره تربیت کودک بگونه ای است که او بتواند عضو مفید جامعه بار آید . در این نیایش چینن آمده است "ای اهورا مزدا بمن فرزندی عطا فرما که با تربیت و دانا بوده و در هیئت اجتماع داخل شده به وظیفه خود رفتار نماید . فرزند رشید ، محترمی که حاجت دیگران را برآورده فرزندی که بتواند در ترّقی و سعادت خانواده ، شهر و کشور خود بکوشد . "
در اوستا خطاب به پیروان زردشت چنین آمده است : " ای زردشتی ، بهوش و خرد را برای انجام وظیفه نسبت به دیگران آماده دار و از هر کار بیجا و نابهنگام خودداری نما، همواره در اقدام بکار نیک و دستگیری بیچارگان و بینوایان استوار باش "
بدین ترتیب ملاحظه می شود با توجه به اینکه تعالیم زردشت در سراسر ایران قبل از اسلام بصورت تعالیم تربیتی مقبولیت همگانی داشته است ، منظور از آموزش و پرورش را می توان از تعالیم زردشت در اوستا خرده اوستا ، پند نامه زردشت و … باقی مانده است بخوبی دریافت . در پند نامه زردشت ، پدر و مادر مسئول تربیت فرزند شناخته می شوند و از کارهای نیکی که طفل انجام دهد اولیای او را نیز بهره مند دانسته است . در این صورت چنانچه پدر و مادر در پرورش کودک غفلت کنند از عواقب اعمال زشت او برخوردار خواهند شد . بطور خلاصه از دستورات تربیتی زردشت در این دوره که سر تا سر تاریخ آموزش و پرورش ایران باستان مشهود است می توان سه منظور عمده از تربیت طفل را نتیجه گرفت .
1-خدمت به اجتماع و کشور
2-خدمت به خانوداه
3-بهبودی حال و برتری بر دیگران
مهمترین عوامل موثر در آموزش و پرورش در ایران پیش از اسلام
از مطالعه تاریخ آموزش و پرورش ایران باستان چنین بر می آید که ریشه گرفتن عقاید تربیتی و شیوه برخورد با مسائل زندگی عواملی در کار بوده اند که می توان آنها را عوامل اولیه تربیت دانست که عمده ترین آنها عبارتنداز طبیعت ، وضع جغرافیایی و دین زردشت .
الف طبیعت : چنانکه می دانیم کشور ما از قدیم الایام کشور تقریبا خشکی محسوب می شود و جز در برخی از قسمتهای آن نظیر سواحل دریای مازندران ، در اغلب نقاط این کشور خشکی و کم آبی بچشم می خورد . بطور کلی اوضاع خاص طبیعی کشور ما از قبیل وجود کوههای برهنه ، بیابانهای وسیع و بی آب و زمینهای بایر و وسیع کمی پوشش گیاهی جنگلی و … نیاکان ما را در جستجوی آب و کندن قنات و حاصلخیز کردن زمین و مبارزه با قحطی و خشکسالی و آفات و حشرات ناگزیر وادار به تلاش و کوشش بسیار کرده است . از آینرو در آنها روحیه صبر و استقامت و مبارزه ریشه گرفته و در طول تاریخ آنها را مردمانی نیرومند و زحمت کش ، قانع و سازگار و صرفه جو و صبور با آورده است .
ب وضع جغرافیایی : قرار گرفتن کشور ایران مسیر شرق و غرب بخصوص آسیای میانه هند و آسیای صغیر و مجاورت با قبایل وحشی و نیمه وحشی شمال شرقی فلات ایران که از راه چپاول و غارت زندگی می کردند . مردم سرزمین ما را همواره در خطر هجوم بیگانگان قرار میداده است بطوریکه این موقعیت خاص جغرافیایی موجب آن شده است که نیاکان ما مجبور به دفاع از خود و سرزمین خود در مقابل طوایف مهاجم بیگانه باشند و در برابر آنها ایستادگی کنند . و بهمین سبب مردمی دلیر و هوشیار و جنگ آزموده شدند . از طرف دیگر قرار داشتن ایران در سر راه هند ، چین ، آسیای صغیر و تمدنهای کناره دریایی مدیترانه و ارتباط با افریقا و تمدنهایی نظیر تمدن مصر ، این نتیجه را نیز داشت که چون وسایل ارتباط و مراوده و داد و ستد بین شرق و غرب عموماً از راه خشکی صورت می گرفت و این راه طبعاً از ایران می گذشت .بنابراین مملکت ما محل تبادل کالا و مصنوعات و آثار هنری و دانش و فرهنگ بود و نیاکان ما در طی قرون متمادی از علم و ادب و تمدن و هنر خاور و باختر استفاده می کردند و ملل شرق و غرب را نیز از تمدن و هنر و فرهنگ خویش بهره مند می ساختند .
پ دین زردشت : در حدود قرن ششم پیش از میلاد مسیح ، زردشت ، سپیتمان برعلیه آراءو عقاید آریائیها که سخت دچار اوهام و خرافات و سحر و جادو شده بودند کرد ومردم را بسوی اهورا مزدا اطاعت از او و نیز مبارزه با اهریمن دعوت نمود. زردشت تمام نیکی ها و زیبائیها را از اهورا مزدا می دانست و تمام پلیدیها و زشتی ها را اهریمن دستور داده است که برای چیره شدن نیکی بر بدی مردم باید با اهریمن و لشکر او مبارزه کنند . کشاورزی و دامپروری را مورد رضایت اهورا مزدا می دانست و پاکیزگی و راستی و درستی را ترویج می کرد . دروغ و نادرستی را از صفات اهریمن می شمرد و مردمان را به پرهیز از آنها دعوت میکرد . شعار مردم را در پندار نیک، کردار نیک ، گفتار نیک قرار داده بود . و به اخلاق و فضیلت انسان توجه خاصی مبذول می داشت .یکی از نکات بسیار موثر تعالیم زردشت در تربیت ، اعتقاد به رستاخیز بود که از اصول مهم و از مشخصات بارز این دین است که اهمیت بسیار در آموزش و پرورش دارد و زردشت معتقد بود که بعد از مرگ کارهای خوب و بد آدمی را می سنجد و در نتیجه به بهشت یا دوزخش می فرستند و اگر کارهای نیک و بد او یکسان باشد در برزخ دوره آزمایش برایش معین می کنند و در آخر معصیت کنندگان نیز گناهان خود را شسته و جز آمرزیدگان خواهند شد .
از این اصل اعتقادی نتیجه می گیریم که در دین زردشت مسئولیت هر کس با خود اوست و اگر بخواهد می تواند خود را نجات دهد و وسایل آنرا فراهم سازد و اگر نخواهد هیچ کس توان آن را ندارد او را نجات دهد .

زردشت و تربیت
دستورات تربیتی زردشت را می توان از کتاب اوستا بصورت فضایل اخلاقی چنین برشمرد .
راستی و درستی و دادگری وخویشتن داری و دلیری و سپاسگذاری و حقشناسی . زردشت معتقد بود که این صفات را باید از کودکی به اطفال تلقین نمود تا این خصلتهای پسندیده در آنها جایگزین گردد . توجه زردشت به فراگیری علم و دانش بسیار بوده بطوریکه دراوستا آمده است : زردشت مزداپرستان را پیوسته به تعلیم و تربیت تشویق نموده است . چنانکه در وندیداد2 آمده است که اگر شخصی بیگانه هم کیش برادر و یا دوست برای تحصیل دانش و هنر نزد شما آید او را بپذیرد و آنچه خواهد بدو بیاموزید .
از کتاب دینکرد که از کتب دینی زردشتی است چنین بر می آید که در اوستا فصلی درباره تربیت اطفال توسط پدر ، لله و طرز تعلیم آنها و همچنین اوصاف معلم بوده که در اثر حوادث ایام از بین رفته است . در کتاب دینکرد در زمینه توجه به امر تربیت چنین آمده است : " تربیت را نیز مانند زندگانی مهم شمرده و هر کس باید بوسیله پرورش و فراگرفتن خواندن و نوشتن خود را به پایگاه ارجمند برساند و با رعایت دستورهای مذهبی واستفاده از پندنامه ها ، قانون و نظم را محفوظ بدارد.
تاکید زردشت بر پاکیزگی و پرهیزکاری و پرداختن به راستی و درستی و … در تعلیم و تربیت دوران آئین زردشت تاثیر فراوانی داشته است بطوریکه در دین زردشت روشنایی نشانه خرد و پاکی و پرهیزکاری است .
انسان باید بر هوای نفس و شهوت چیره شود و بر نیرو و پیشرفت کشور بیافزاید تا طرفدار روشنائی باشد و به اهورامزدا کمک کند ، تاثیر عمیق تعالیم تربیتی زردشت در ایران قبل از اسلام بحدی است که در مطالعه تاریخ آموزش و پرورش به بررسی و تحقیق پیرامون اثرات تربیتی دستورات و تعالیم زردشت و تاثیر آن بر تربیت افراد جامعه در دوران طولانی تاریخ ایران قبل از اسلام تاکید می شود .
تربیت کودکان و نوجوانان
در ایران قبل از اسلام به لحاظ وجود اختلافات طبقاتی شدید تربیت کودکان و نوجوانان در طبقات بزرگان و درباریان با تربیت کودکان و نوجوانان در طبقه عامه مردم تفاوت داشته است تنها وجه اشتراک برنامه های تربیتی کودکان در تمام طبقات آن بوده است که ایرانیان به فرزندان خود سه چیز می آموختند . اسب سواری ، تیر اندازی و راستگویی ، فرزندان طبقات پایین اجتماع زحمت درس خواندن نداشتند چون هر کودک ایرانی دفاع از میهن یا بهتر بگوییم برای حضور در لشکرکشیهای پادشاهان می بایست ‎آمادگی داشته باشد این بود که سواری و تیراندازی را فرا می گرفت و راستگویی نیز که از مشخصات دین زردشت محسوب می شد به همگان آموخته می شد مطابق کورش نامه گزنوفون در آموزشگاه درباری که مخصوص شاهزادگان و کودکان درباریان را می آموختند و بوسیله انواع ورزش و بازی عادات و حکمات فاصله را تا هفده سالگی درنهاد آنان جایگزین می نمودند .
بطور کلی در ایران باستان آموزش و پرورش منحصر به فرزندان بزرگان و اشراف بوده است آنان تا پنج سالگی فرزندان خود را به اختیار مادر می گذاشتند و از پنج تا هفت سالگی تحت سرپرستی پدر در می آمدند . وظیفه کودکان اشراف و بزرگان را گزنوفونها بر عهده داشتند . و همانگونه که ما فرزندان خود را " یعنی یونانیان" برای تعلیم ادبیات به مکتب می فرستیم او می گوید محل مدارس در فضاها و میادین باز در نزدیکی کاخهای سلطنتی و بناهای دولتی و دور از بازار و مراکز تجمع و پر سر و صدا قرار داشت .
و هر کدام دارای چهار بخش بوده و هر بخش زیر نظر دوازده افسر اداره می شد . بخش اول مخصوص کودکان و نوجوانان هفت تا شانزده ساله بود . یکی از کارهای مربیان اطفال در طول روز ، رسیدگی به اختلافات و دعاوی آنان بوده دوره دوم ده سال طول می کشید و کسانی که دوره اول را گذرانده بودند به آن وارد می شدند ، اینان علاوه بر تعلیماتی که در محل می آموختند ، شبها پیرامون ایوان خانه به مراقبت و پاسداری می پرداختند . افرادی که دوره های اول و دوم را سپری می کردند وارد دوره سوم می شدند . این دوره بیست و پنج سال طول می کشید و سپس دوره آخر شروع می شد که ویژه افراد مورد اعتماد سالمندانی بود که به کارهای اداری از جمله به دادرسیهای مهم اشتغال داشتند ، آموزگاران دوره های پیش نیاز از بین اینان انتخاب می شدند .
افلاطون در باره تعلیم شاهزادگان شرح می دهد که به محض آنکه کودک متولد می شد، او را به فردی لایق می سپردند که علاوه بر تربیت وی ، برچگونگی رشد جسم او نیز توجه و نظارت داشته باشد . پس از آنکه کودک هفت ساله می شد ، او را به سوارکاران می سپردند تا سواری و شکار بیاموزد و در سن چهارده سالگی ، چهار تن موسوم به مربیان شاهانه برای تربیت او انتخاب می کردند . یکی از آنان که در دانایی برتر از دیگران بود ، مسئول آموزش حکمت زردشت و آیین کشورداری می شد . دومی که در عدالت شهره بود ، آیین راستگویی و درستکاری به او می آموخت . سومی خویشتن داری ، پرهیزکاری و آزادگی و چهارمی دلاوری و بی باکی را به او یاد می داد . بعلاوه ایرانیان به سبب اعتقاد به دستورات زردشت به سلامت جسم خود اهمیت میدادند و سلامت جسم را مایه سلامت روح می شمردند و در کتاب دینکرد وابستگی تن و روان صریحاً بیان شده است . یکی از وظایف مهم ایرانیان مبارزه با اهریمن بوده و این مبارزه را از طریق حفظ سلامت تن و روان بمرحله عمل در می آورند و معتقد بودند که اگر تن انسان ضعیف شود قوای روحانی او نیز ضعیف خواهد شد و بالعکس : ضرب المثل " عقل سالم در بدن سالم است " از ضرب المثلهای قدیمی ایرانیان است . برای پرورش تن و تامین سلامتی و ایجاد دلاوری و سلحشوری و جوانمردی انواع ورزشها را به اطفال می آموختند مطابق نوشته های مهرودوت و گزنوفون و شاهنامه فردوسی ، ایرانیان به فرزندان خود اسب سواری ، تیراندازی و شکار ، چوگان بازی ژوپن اندازی و شنا را آموزش می دادند .
علاوه بر این به برخی از شاهزادگان و فرزندان بزرگان تعلیمات خاصی نیز داده می شد تا آنها را برای فرماندهی ، فرمانروائی و تصدی شغلهای دولتی آماده نمایند . چنانکه گفته شد اینگونه تعلیمات تا بیست و حتی بیست و چهار سالگی ادامه میافت و معمولا برنامه های تعلیمات عمومی آنها خواندن و نوشتن و حساب و نیز قضاوت و شناخت خواص داروها رانیز در بر می گرفت .

تربیت اخلاقی
برنامه های آموزش و پروش در ایران باستان شامل 3 قسمت عمده بوده است که عبارتند از :
1-تعلیمات دینی و اخلاقی
2-تربیت بدنی
3-خواندن و نوشتن و حساب برای طبقات خاص
از میان برنامه های سه گانه فوق ، مهمترین قسمت عبارت از تعلیمات دینی و اخلاقی بوده است و در این مورد در اوستا ضمن تاکید بسیار به پرورش اخلاقی کودکان از طریق دستورات دینی ، فصل مخصوصی نیز به تربیت کودک و معلم روحانی اختصاص یافته است . در پند نامه بزرگمهر نیز به تربیت دینی کودکان و حتی بزرگسالان تاکید بسیار شده است و در پند نامه ای چنین تاکید می کند " هر کس باید یک سوم شبانه روز را صرف تربیت دینی کند واز پارسایان و اشخاص با دین در این خصوص پرسشهای معقول کند . تمام مردم بجز کرها و لالها هر قدر می توانند باید دراین راه کوشش کنند و در آموزشگاه دینی تربیت شوند " .
از سن بلوغ به بعد تربیت دینی بیشتر در آتشکده صورت می گرفت هر زردشتی مکلف بوده است به آتشکده رود و نیایش آتش را از اوستا بخواند . موبدان روزی پنج بار به خواندن ادعیه در مقابل آتش اعمال خاصی انجام می دادند که در تهذیب اخلاق بسیار موثر بوده است نکته حائز اهمیت در پرورش اخلاقی در این دوره توجه به راستی است که در سراسر اوستا بحدی تاکید و تکرار شده که از مشخصات دین زردشت بشمار آمده است در کاتهای زردشت دین خود را آئین راستی می خواند و راستی راهمان پرتوایزدی می داند که در وجود آدمی مکتوب است

تعلیمات عالی و فنی
بموازات قدرت یافتن امپراطوری ایران و بلحاظ نیاز شدیدی که برای اداره کشور پهناور ایران به صاحب منصب و مدیر و دبیر و مهندس و مترجم و آمارگیر و حسابدار، پزشک و ستاره شناس و مانند آنها احساس میشد از دوره هخامنش آموزشگاه درباریان ، شاهزادگان و فرزندان بزرگان و نجبا را برای اینگونه مشاغل آماده می کرد و در رشته هایی که کارشناس و استاد نداشته از دانشمدان و استادان و متخصصین خارجی یونانیان استفاده می کردند .
در دوره ساسانی مهمترین موادی که می توان جزو برنامه تعلیمات متوسطه و مقدمات تعلیمات عالیه دانست . در رساله انوشیروان و پیش خدمت او که بزبان پهلوی اکنون موجود است ذکر شده و در آن جوانی ازخاندان اشراف تحصیلات خود را برای انوشیروان بر گرفته شرح می دهد :
در سن مقرر او را به آموزشگاه فرستاده بخش اساسی اوستا را با تفسیر آن از حفظ کرده سپس به تحصیلات متوسطه پرداخته ، تاریخ و ادبیات ، معانی بیان و هیئت را فرا گرفته است اسب سواری و تیراندازی و چوکان بازی و نیزه افکندن را آموخته است . در نواختن چنگ و بربط و طنبور و کنّار و همچنین پایبازی ماهر است . نرد و شطرنج و هشت پای را می داند . بطرز تهیه انواع خوراکها و نوشابه ها آشناست ، اقسام گلها و عطر آنها را می شناسد … "
در تعلیمات عالی ماده ای که از سایر مواد بیشتر مورد توجه بود پزشکی بود .زیرا بوسیله آن بر اهریمن چیره می شدند و سلامتی را باز می یافتند و به این ترتیب وظیفه دینی خود را انجام می دادند . طب بحدی اهمیت داشت که برای آن در کتاب اوستا قوانین و نظاماتی مندرج بوده که در اثر سراغ ایام از بین رفته فقط خلاصه ای از آن در کتاب دینکرد باقی است .
فرزندان طبقات پایین و فرزندان طبقات متوسط نیز معمولا شغل پدر را می آموختند تا جانشین او بشوند زیرا معتقد بودند که از او استعداد شغل را بارث برده اندو سعادت جامعه در این است که آنرا پیش گیرند . اطفال طبقات برزگر و صنعتگر و پیشه ور و سوداگر بوسیله شاگردی و کار کردن زیر دست پدر یا استاد ، حرفه او را یاد می گرفتند.

حوزه علمی گندی شاپور " جندی شاپور"
مهمترین مرکز تعلیمات عالیه در ایران پیش از اسلام دانشگاه جندی شاپور بوده است . شهر جندی شاپور را در قرن سوم میلادی شاپور اول ساسانی بعد از فتح روم بوسیله اسرای رمی در محلی بین دزفول و شوشتر کنونی بنا نهاد و شاپور دوم آن را به پایتختی برگزید وپس از تاسیس دانشگاه جندی شاپور بر اهمیت علمی و فرهنگی این شهر افزوده شد وهجوم دانشمندان از اقصی نقاط جهان زمینه آوردن کتب علمی و ادبی را به ویژه از هندوستان و یونان فراهم ساخت این مرکز علمی بخصوص پس از تعطیل مرکز علمی آتن توسط امپراطوری روم شرقی و به واسطه جذب دانشمندان یونانی و مسیحیان نسطوری ، از بزرگترین مراکز علمی ، ادبی ، فلسفی و هنری روز خویش بشمار می رفت .
در زمان سلطنت انوشیروان ساسانی دانشگاه جندی شاپور توسعه فراوانی یافت و علاوه بر استادان ایرانی ، استادان و دانشمندان یونانی و سریانی و هندی در آنجا به تعلیم اشتغال داشتند و یکی از مراکز مهم مناظره های علمی محسوب می گردید .
جندی شاپور بخصوص از لحاظ پزشکی دارای اهمیت بسیار زیاد بود و از بیمارستان آن اطبا برای تدریس استفاده می کردند و محکومین به قتل را نیز برای آزمایشات و تجربیات علمی خود بکار می گرفتند . جامعه پزشکان دارای تشکیلات منظمی بود . رئیس این صنف ملقب به " درست بد بود" به علت آنکه عالم ترین و با تجربه ترین پزشکان به این سمت برگزیده می شد ، پزشکی مخصوص هم بوده و ریاست بیمارستان جندی شاپور را به عهده داشت طبق اسناد تاریخی گاهی مجالس امتحان و آزمایش برای دانشجویان برگزار می شد و سپس موفق به اخذ اجازه نامه پزشکی می شدند .
برزویه حکیم و طبیب مشهور انوشیروان در راس هیئتی از دانشمندان ایرانی به هندوستان رفت و آنان کتب طبی و اخلاقی و از جمله کتاب کلیله و دمنه را با خود به ایران آورده و آنها را به پهلوی ترجمه نمودند .
آشنایی با فلسفه یونان ومنطق ارسطو از طریق ترجمه کتب علمی و فلسفی یونانی و به زبان پهلوی ساسانی نیز در این دانشگاه صورت گرفته است که در بسط علم و دانش دارای اهمیت فراوانی است .
دانشگاه گندی شاپور " جندی شاپور " را صد سال قبل از اسلام می توان بزرگترین مرکز علمی و فرهنگی دانست . که فعالیتهای علمی تا قرن سوم هجری نیز ادامه داشته است . و از آن پس بخصوص از اواخر قرن دوم هجری به بعد به واسطه انتقال دانمشندان و استادان دانشگاه گندی شاپور به بیت الحکمه بغداد که به وسیله هارون الرشید تاسیس و مامون آنرا توسعه داد فعالیتهای علمی این مرکز بزرگ علمی رو به خاموشی نهاد .

سایر مدارس
به غیر از گندی شاپور ، مراکز علمی دیگری در آن دوره در مناطق تابع ایران وجود داشت ، چنانکه در حدود قرن چهارم در رها مدرسه ای مشهور به مدرسه ایرانیان تشکیل شد . در وجه تسمیه این مرکز به مدرسه ایرانیان گفته اند که یا به آن علت بوده که اکثر شاگردان آن ایرانی بوده اند یا به آن سبب که بیشتر فارغ التحصیلان آن خدمت در کلیساهای ایرانی را می پذیرفتند . تاسیس این مدرسه را به قدیس ابراهیم رهاوی که بعد از سال 363 میلادی به دلیل تصرف نصیبین به وسیله ایرانیان پس از ترک مدرسه اش ، به آن شهر رفته بود ، نسبت می دهند .
مدرسه دیگر در ایران باستان باید از مدرسه مشهور نصیبین نام برد . این مدرسه که توسط نسطوریان (پیروان مدرسه مسیحی انطاکیه) برای اولین بار در شهر نصیبین تاسیس شد . برای بار دوم ( پس از تخریب بوسیله ایرانیان مخالف مسیحیت ) توسط یکی از استعفان ایرانی نژاد به نام برسوما در اواسط قرن پنجم تاسیس گردید . تشکیل این مدرسه باعث تقویت مذهب نسطوری و ترویج آن در ایران و نشر ادبیات سریانی در کلیساهای ایرانی می شود . تعداد شاگردان این مدرسه را تا هشتصد نفر نوشته اند . مدت تحصیل در این مدرسه سه سال بود و در طی دو دوره تابستانی و زمستانی مجالس درس برگزار می شد . در هنگام تحصیل شاگردان مجبور به رعایت مقررات مدرسه بودند . برای اقامت شاگردان مجموعه ای متشکل از خانه های کوچک احداث شده بود که در هر واحد یا خانه هشت تا ده نفر زندگی می کردند . شاگردان بدون اجازه مسئولین حق خروج از مدرسه را نداشتند و تنها هنگام تعطیل شدن مدرسه می توانستند از آن مکان خارج شده و به کارهای ضروری خویش بپردازند . گویا مجالس درس از صبح تا شام برگزار می شد .

زبان و خط در عهد باستان
بدون شک و تردید زبان و خط از مهمترین عوامل فرهنگ و تمدن بشرند و ملتهایی بیشترین سهم را در بنیانگذاری فرهنگ و تمدن بشر دارند که دارای زبان و خط دیرینه تری هستند . با تمام کوششهایی که باستان شناسان غربی معمول داشته اند تا شاید آثاری از خط و زبان قدیمی منسوب به غیر از مشرق زمین بیابند برایشان جز یاس و ناامیدی نتیجه دیگری نداشته است . و همه متفق القولند که سر منشا فرهنگ و تمدن بشر مشرق زمین است که ساکنین فلات ایران و بویژه ایرانیان سهم بسیار بزرگی در آن دارند با کمی اندیشه در می یابیم که اختراع خط مهمترین پدیده دوران زندگی بشر است و بشر به یاری آن ، کاخ بلند و استوار فرهنگ و تمدن را پی ریخته و پیش رفته است .
بویژه خطا الفبایی که بشر توانسته است بوسیله آن از کهن ترین روزگار فرهنگ خود را به آیندگان انتقال دهد . به همین دلیل بسیاری از باستان شناسان آغاز فرهنگ ، بویژه تمدن را از زمان پیدایش خط می دانند . ویل دورانت ، در تاریخ تمدن در بخش مشرق زمین گاهواره تمدن در مورد اهمیت خط می نویسند : " مهمترین گامی که انسان بسوی مدنیت برداشته همانا اختراع خط است "
افلاطون خط را به عقال عقل " و اقلیدس آنرا به " هندسه روحانی که " به الت جسمانی ظاهره شده است تعبیر کرده اند . از همین جاست که بررسی درست تاریخ ، برتری مشرق را بر غرب بنیانگذار فرهنگ و تمدن بشر آشکار می کند .
زبانهای ایران باستان
اقوام ایرانی که به دنبال مهاجرت آریائیها در فلات ایران ساکن شدند شامل 3 دسته بزرگ بودند .
1-مادها ، 2-پارسها ، 3-پارتها که هر یک زبان جداگانه ولی نزدیک بهم داشتند .
مادها که بنیانگذار اولین حکومت پادشاهی در ایران بودند نتوانستند بر تمام ایران آن روز مسلط شوند . لذا زبان مادها گسترش چندانی نیافت . پس از پیروزی پارسها بر مادها ، تشکیل دولت هخامنشی بسوی متفرقات آنها در فلات ایران ، زبان آنها در سراسر ایران آنروز رواج فروانی یافت.بنابراین اولین زبان رسمی ایرانیان را می توان " فرس قدیم" که زبان مردم پارس بوده است دانست در زمان اشکانیان " پارتها" زبان پهلوی اشکانی رواج بسیاری یافت و می توان دومین زبان رایج ایرانیان آن عصر از "زبان پهلوی اشکانی " شمرد . در زمان ساسانیان ، زبان پهلوی ساسانی که شباهت زیادی به فرس قدیم داشته است در ایران آنروز رایج گردید . به همین دلیل فرس قدیم را پدر زبان پهلوی گویند . زبان پهلوی ساسانی به تدریج به زبان فارسی دری که به زبان فارسی امروزی بسیار نزدیک می باشد تغییر یافت .
از مهمترین زبانهای ایران باستان ، زبان اوستایی است که پس از ظهور زردشت سپیتمان بعنوان زبان دینی مردم ایران باستان معمول گردید . زردشت تعالیم دینی خود را به آن زبان بیان داشته و او ستا نیز به همان زبان نوشته شده است .
پس بطور خلاصه زبانهای ایران باستان عبارتنداز :
1-زبان اوستایی" که بعضی زبان کردی و پشتویی را منشعب از آن می دانند " از ریشه سنسکریت .
2-فرس قدیم .
3-پهلوی اشکانی " در شمال ایران .
4-پهلوی ساسانی " در جنوب ایران " یا فارسی میانه که بعدها به فارسی دری تغییر یافت .
بعلاوه علمای زبان شناسی زبانهای گیلکی ، لری ، کردی ، تخاری ، تاجیکی ، بلوچی ، زبان یهودیان ساکن ایران ، نطنزی ، سیوندی ، مازندرانی ، پشتویاپختو " افغانی " ،سندی سرقندی " که به زبانهای اروپایی نزدیکتر است تا زبانهای ایرانی " و غیره را منشعب از همان زبان پهلوی میانه می دانند .

خط در ایران باستان
تقریبا از هزار سال قبل از میلاد مسیح در آسیای صغیر و کشورهای آشور و بابل و مناطق خاور نزدیک ، زبان آرامی بین بازرگانان برای انجام معاملات بازرگانی معمول گردیده بود . آرامی ها خط مخصوصی نیز داشتند که زبان خود را با آن خط می نوشتند و خط آرامی را می توان اولین خط الفبایی دانست که در زمان هخامنشیان در ایران معمول گردید .
در زمان هخامنشیان خط معمول در ایران ما خط میخی بود که این خط بصورت علائمی شبیه به میخ برای حجاری و کندن روی فلزات بسیار مناسب بود ولی برای کارهای دیوانی و اداری مملکت پهناور ایران آن روزگار مناسب نبود زیرا احکام ، اسناد و دستورات دولتی باید بر روی کاغذ پاپیروس و یا بر روی پوست حیوانات نوشته می شد . از آن گذشته خط میخی به صورت یک خط الفبایی کاربرد چندانی نداشت تا جائیکه برخی باستان شناسان خط میخی را جزو خط های علامتی محسوب داشته اند . لذا خط آرامی ، در دستگاه حکومتی آن زمان در ایران باستان معمول گردید .
از الفبای آرامی به مرور ایام خط پهلوی به وجود آمد و زبان فرس ، پهلوی ، اشکانی و پهلوی ساسانی نیز با خط مذکور نوشته شد .
قدیمیترین خطی که آثار آن در حفاریهای سیالک کاشان بدست آمده است خط ایلامی " عیلامی " می باشد .
در حدود پنج هزار سال قبل کشور متمدنی در خوزستان در کنار رود کارون به نام ایلام یا انشان وجود داشته که با فلات ایران مربوطه بوده و از علائم این ارتباط اولین نمونه خط آنها ، بدست آمده است ، ولی دلیلی در دست نسیت که این خط در ایران قدیم رایج بوده است یا نه ، ولی بهرحال می توان خط ایلامی را بعنوان نخستین خط الفبایی در فلات ایران قلمداد نمود . بنابراین خط ایلامی 300 علامت آشوری 700 علامت ولی خط پارسی 42 علامت داشت .
یکی از مهمترین خطهای ایرانی باستان ، خط دینی و مذهبی ایرانیان بوده که " دین دبیره" یا "دین دفیره" نامیده شده است ، اختراع این خط را به خود زردتشت نسبت می دهند و از این خط برای نوشتن کتاب مقدس " اوستا" استفاده می شده است .
بطور خلاصه خط در ایران باستان را می توان شامل موارد زیر دانست :
1-خط میخی که برای کتیبه نویسی به کار برده می شده و معروف است که توسط ایرانیان به صورت الفبایی اختراع و تنظیم شده است وبعضی از علمای این فن آنرا اقتباس از خطوط کلده و آشور که اصولاً از سومریها گرفته شده می دانند و آن شامل 42 یا 44 علامت است که از چپ به راست نوشته می شده است ، که اکثر کتیبه های موجود ایران در تخت جمشید ، بیستون و غیره به این خط است که 6 علامت آن هنر وارشی است . هنر وارشی یعنی هرعلامت خاص یک مفهوم خاص را به ذهن می آورد" .
2-خط آرامی که خط دولتی و دیوانی و یا حکومتی بوده که پدر دو خط پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی محسوب می شود . که در زمان ساسانیان تکامل یافته و از راست به چپ نوشته می شده است .
3-خط دین دبیره یعنی خط دینی که دارای شصت و هفت حرف و صوت بوده و مخصوص نوشته های مذهبی و نوشتن کتاب اوستا بوده است این خط از راست به چپ نوشته می شده است . اختراع این خط را به دو هزار سال قبل از میلاد نسبت می دهند .
4-خط سُعدی که شبیه خط پهلوی است و در تورفان ترکستان " آسیای میانه " کشف شده و این خط هم گویا از خط آرامی گرفته شده که بعدها به خط اویفور تبدیل شده است " برای زبان ترکی " و سپس به خط مغولی و مانچو مبدل گردیده است .
5-خط مانی که مانی آثار خود را با این خط منتشر کرده است که آنهم ریشه آرامی و سریانی دارد که مانی اصلاحات مفیدی در این خط بوجود آورد و آنرا با ویژگیهای زبان ایرانی " پهلوی " منطبق نمود .
خطوط بجای مانده از ایران باستان که مهمترین منبع تاریخی این قوم است اکثرا بر روی سنگ منقور است که نمونه های آن را در نواحی غربی ایران مشاهده می کنیم " کتیبه ها " و فقط تعدادی اوراق چرمی به جای مانده که متعلق به دوره اشکانی " در مبحث آینده اشاره خواهد شد " و نیز خطوطی بر بدنه ظروف و مهرهایی نیز متعلق به پادشاهان معروف آن دوره و یا سکه هایی از پادشاهان ایران باستان به جا مانده ، تنها نمونه های خطوط ایران باستان است .
ولی مهمترین آنها همان کتیبه هایی که از این دوره باقیست که به ذکر چند نمونه آن می پردازیم .

کتیبه های معروف از ایران قدیم
از دوره هخامنشی در حدود بیست کتیبه در نقاط مختلف باقی است که شاید قدیمی ترین آنها در مشهد مرغاب اقبر کورش معروف به قبر مادر سلیمان نزدیک
پاسارگاد اولین پایتخت هخامنشیان "می باشد که متن آن چنین است :
" من کورش شاه هخامنشی هستم " که همان سنگ قبر کورش است .
مفصل ترین کتیبه متعلق به داریوش اول هخامنشی است که در بیستون "بهستون" از او بجای مانده این کتیبه به سه زبان پارسی قدیم ، ایلامی و بابلی نوشته شده که پارسی آن در حدود 200 کلمه دراد در این جا داریوش ماجرای بردیای دروغین را شرح داده و شورشهایی که بعد از کمبوحبه در ایران بروز کرد بیان می کند و اقدامات خود را برای سرکوبی آن شرح می دهد و در آخر به جانشینان خود توصیه می کند که از دروغ بپرهیزند و در خاتمه در مورد کسانیکه در حفظ این نوشته ها بکوشند دعا می کنند . داریوش تمام پیروزیهای خود را در این کتیبه مدیون اهورامزداد می داند و او را میستاید .
سومین کتیبه مهم در زمان کندن کانال سوئز هزارو هشتصد و پنجاه و نه تا شصت و نه میلادی . بوسیله فرانسویان از داریوش اول کشف شده داریوش در این کتیبه که هم اکنون در موزه پاریس نگهداری می شود ، علت و چگونگی کندن کانال سوئز را شرح می دهد " اتصال دریای سرخ از طریق رود نیل به دریای مدیترانه " که 50 کلمه دارد بعد از معرفی پاران و القاب خود و ستایش اهورا مزدا می نویسد :
داریوش شاه می گوید " من پارسی ام و به دستیاری پارسی ها مصر را گرفتم ، فرمودم از آب روانی نیل نام که در مصر روان است بسوی دریایی که از پارس بدانجا می روند این کانال را بکنند ، این کانال کنده شد چنانچه من فرموده بودم و کشتی ها روان شدند از مصر از درون این کانال به پارس چنانکه اراده من بود."
کتیبه های دیگری متعلق به کورش و داریوش و دیگر پادشاهان هخامنشی که در تخت جمشید ، کوه الوند ، نقش رستم و غیره باقی مانده است که از ذکر آن بخاطر رعایت اختصار خودداری می شود .
از زمان ساسانیان نیز دهها کتیبه در نقش رستم ، نقش رجب ، حاجی آباد " نزدیک تخت جمشید " طاق بستان ، کازرون ، نزدیک قصر شیرین و غیره باقی است که نه تنها بهترین نمونه های خط و زبان این دوران است بلکه از مهمترین منابع تاریخی هم به شمار می روند رجوع کنید به
1-تاریخ اجتماع ایران جلد 1 مرتضی راوندی .
2-تاریخ باستان ایران از شیرالدوله و از صفحه 18 به بعد .

سازمان – برنامه و روش آموزش و پرورش
الف – سازمان : در تمام دوران قبل از اسلام در ایران سازمان تربیتی یکسان نبوده است .در قسمت اعظم این مدت مهمترین سازمانهای تربیتی کودکان عبارت بوده است از :

خانواده – آتشکده – آموزشگاه درباری
در عصر ساسانی علاوه بر آتشکده و … می توان اماکنی نظیر دبستان و دانشگاه را به آنها افزود معمولا در تمام سازمانهای فوق سالخوردگان مامور تربیت کودکان بودند و مردان موظف به آموزش و پرورش جوانان .
کودکان باید پیش از برخاستن آفتاب از خواب بیدار می شدند .
ب- برنامه : به طور عمده برنامه آموزش و پرورش شامل موارد زیر بوده است :
1-پرورش دینی و اخلاقی
2-تربیت بدنی
3-تعلیم خواند و نوشتن و حساب برای طبقات خاص
4-تعلیمات متوسطه و دانشگاهی " بخصوص در عصر ساسانیان و برای فرزندان بزرگان و درباریان"
ج- روش : به طور کلی در دنیای هم عصر ایران باستان دو طریقه آموزش و پرورش و اولیای کودک را در پرورش فرزند و انتخاب آموزگار و دستور تحصیل و روش آموختن آزاد بگذارند . این طریقه در آتن که نوعی حکومت دمکراسی بر اساس آریستوکراسی داشته است معمول بوده است .
دوم اینکه دولت در تمام مراحل تربیت دخالت کند و از روی نقشه و تعهد عقاید خاصی را به کودکان القا و عادات معینی را در آنها ایجاد نماید و این طریقه در ایران باستان و اسپارت به کار می رفت . بنابراین در ایران باستان سعی می شد که با وضع قوانین و مقررات و صدور دستور ، تمام کودکان را در یک قالب بریزند و همگی را طبق عقیده و سلیقه دولت پرورش دهند . از جمله مهمترین عقایدی که باطفال تلقین می شد این بود که شاه بخواست خدا بموهبت الهی بر تخت سلطنت نشسته و نماینده او بر روی زمین است و بر حسب اراده او کارهای کشور را تمشیت می دهد .
چنانکه داریوش اول در کتیبه بیستون گفته است :
" به اراده اهورامزدا من شاهم، اهورامزدا سلطنت را به من عطا کرد …. "
در ایران باستان معمولا مطالب زبانی آموخته می شد زیرا قرنها کاغذ وجود نداشت و یا پاپیروس کم و گران بود و مصالحی چون فلز و گل و پوست حیوانات برای نوشتن بکار می رفت و وقتی کاغذ از چین به ایران آمد کتابهای خطی نادر و پربها بود .
بیاد سپردن و از حفظ کردن طریقه فرارگفتن دروس دینی و اشعار مذهبی بویژه گاتهای زردشت یا سرودهای مقدس بود .
در آموزشگاههای درباری معمولا صبحها به تعلیم و تربیت بدنی و آموزشهای شفاهی و آئین سخنوری می پرداختند و عصرها به تربیت عملی مثل نشانیدن درخت ، آماده کردن اسلحه و تیراندازی و … از سن 17 سالگی به بعد عصرها منحصراً به تعلیمات نظامی و ملازمت در شکار پادشاه و درباریان می پرداختند . بنا به گزارش " استرابون " مورخ یونانی ، جوانان را به گروههای پنچاه نفری تقسیم می کردند و سرپرستی هر گروه را به پسران شاه و یا یک والی وا می گذاشتند . او گروه خود را قبل از طلوع خورشید از خواب بیدار کرده و آنان را به مسافت سی تا چهل راستا و هر راستا تقریبا 200 متر می دوانید و سپس بعد از صرف صبحانه دروس و مطالب جلسه قبل را از آنها می پرسید و آنگاه دروس جدید را تدریس می کرد در کلیه مواقع آنها را با سخترین شرایط آشنا می کردند تا ورزیده شوند . جوانان علاوه بر تعلیمات نظری " که معمولا قبل از ظهرها تعلیم داده می شد " تعالیم نظامی ، شکار ، تیراندازی ، اسب سواری ، شنا و غیره را آموزش می دادند و سایر آموزشها از جمله درختکاری نیز جزو آموزش اصلی بشمار می رفت " چون در فرهنگ زردشت به کشت درخت و کشاورزی اهمیت می دادند ." گاهی برای آنان مسابقاتی ترتیب داده می شد و برندگان جایزه می گرفتند . اینان اجازه نداشتند در کارهای تجاری و بازاری وارد شوند . اصولا محل آموزش دور از بازار و محل داد و ستد انتخاب می شد زیرا معتقد بودند که بازاریان برای سود بیشتر متوسل بدروغ می شوند که این خصلت از نظر ایرانیان از گناهان بزرگ شمرده می شد .
گفته اند که با توجه به قوانینی که در زمان داریوش هخامنشی وضع شده بر پایه بعضی از منابع در رشته حقوق تعلیماتی در سطح عالی وجود داشت و قضات از بین افراد تعلیم دیده خود در این رشته انتخاب می شدند . در مجموع توجه هخامنشیان در تعلیم جوانان بیشتر معطوف به نطق و بیان بود و به غیر از دبیران و کسانیکه سروکارشان با نوشتن بود ، سایرین چندان اعتنایی به خواندن و نوشتن نمی کردند به همین سبب در منابع یونانی مطلبی در باب اهمیت خواندن و نوشتن در بین ایرانیان یافت نمی شود .
از شیوه آموزش و پرورش پارتیان اطلاعات بسیار کمی در دست است که این موضوع دو دلیل دارد یکی مربوط به خصوصیات تشکیلاتی و شیوه زندگی آنهاست " زیرا پارتیان مردمی صحراگرد بودند و کمتر اتفاق می افتاد که در محلی بطور دائم سکونت کنند " و دیگری مربوط به دشمنی ساسانیان با آنها ، چنانکه ساسانیان بسیاری از مدارک مکتوب پارتیان را از بین بردند با وجود این آثار مکتوب اندکی از این دوره باقی است نظیر سه نوشته بر روی پوست آهو که در 1909 م در اورامان کردستان کشف شد که دو برگ آن به خط یونانی و سومی به خط پهلوی وخط آرامی است و تاریخ آنها به سال سیصد اشکانی برابر با پنجاه و سه میلادی می رسد و نیز چند اثر ادبی مشهور مانند، یادگار رزیران ، کشتاسب نامه ، داستان ویس و رامین و غیره در زمان ساسانیان بدلیل گسترش قلمرو سیاسی و توسعه شهر نشینی و تمرکز قدرت مرکزی ، توجه به آموزش و پرورش برای اداره سرزمین وسیع ایران و تربیت دبیران کارکشته برای اشتغال به امور مختلف سیاسی ، اداری ، قضاوت و غیره بیشتر شد لذا در این دوره دامنه تعلیم و تربیت گسترش یافت و طبقه دبیران " که شامل اصنافی مانند محاسبات ، نویسندگان محاکم و قراردادها ، پزشکان ، شعرا و منجمان می شد . " از اهمیت والایی برخوردار شد و این طبقه برای اولین بار در تاریخ ایران جز طبقات چهارگانه اجتماعی محسوب شدند . آنچه که در آموزش و پرورش ساسانیان بسیار مهم بود نه تنها آموزش و پرورش کاملا طبقاتی بود بلکه هر شغل هم برای خویش آموزشهای خاصی و خط خاصی داشت مثلا خوارزمی در فاتح العلوم به هفت نوع خط فارسی اشاره می کند که هر کدام مخصوص یک دیوان وزارت خانه " بود به شرح ذیل :
1-داد فیر : خطی که احکام دادگستری را با آن می نوشتند .
2-شهر هماردفیره : خطی که برای نوشتن حسابهای شهری بوده است .
3-کوه هماردفیره : خطی که برای نوشتن حسابهای کشوری بوده است .
4-گنج هماردفیره : خطی که برای نوشتن حسابهای خزانه بوده است .
5-آبر " آخور " هماردفیره : خطی که برای نوشتن حسابهای اصطبل بوده است .
6-آتش هماردفیره : خطی که برای نوشتن حسابهای آتش بوده است .
7-روانکان دفیره : خطی که برای نوشتن حسابهای اوقاف بوده است .
شاید یکی از دلایل مهم نابودی نسبی فرهنگ و تمدن ساسانی بعد از سقوط آنها توسط مسلمانان ، همین اختصاصی بودن آموزش در یک طبقه و نیز پیچیدگی و اسرارآمیز بودن خطوط و کلمات بوده است که نه تنها توده مردم از آموزشهای عالی محروم بودند و آموزش توده مردم اختصاص به آتشکده ها و آموزشهای دینی بود" بلکه طبقات تحصیل کرده " دبیران" نیز همه انواع زبان انشائی را نمی فهمیدند زیرا هر یک برای خویش خط و تقریرات خاصی داشتند و اگر فرهنگ و تمدنی پشتوانه مردمی نداشته باشد مسلما محکوم به فناست زیرا توده مردم که اکثریت قریب به اتفاق جامعه ساسانی را تشکیل می دادند ، چون با این آموزشها بیگانه بودند ، لذا علاقه ای هم به حفظ آنها نداشتند به همین دلیل باد حوادث بسادگی آنها را نابود کرد و اگر افراد انگشت شماری " نظیر ابن مقفع ، بختیشوع و غیره" نمی بودند ما هیچگونه اثری از این دوره مهم تاریخی در دست نداشتیم . 3
بهر حال در همان زمان داریوش اول نیز میترا و آناهیتا خدای خورشید و ماه ، خدای رویش و حاصلخیزی و تناسل و روابط جنسی ، نیز برای خود پرستندگانی داشتند و در کنار اهورامزدا خدای رسمی باقی ماندند و از زمان اردشیر دوم نام میترا روز به روز بزرگتر و نیرومندتر می شد و نام اهورا مزدا رو به زوال می رفت .
بطوریکه در اواخر دوران هخامشنی آئین مهرپرستی از چین و ترکستان و هندوستان و ایران گرفته تا اروپا و حتی اروپای غربی رواج بسیار یافت .
آیین مهرپرستی از بسیاری جهات شباهتهایی با مسیحیت دارد زیرا آنها مادر مهر آئین " پیامبر آئین مهر " را دوشیزه باکره می دانستند " همانند مریم مادر عیسی "ع" "
در این آئین عدد هفت دارای اهمیت بسیاری است بطوریکه مقامات هفتگانه برای وصول به حقیقت دارند که همراه با دیانت و جاهدت می باشد .
سیارات را از هفتگانه می دانستند و از روزهای هفته "عدد هفت " هر روز به یکی از سیارات تعلق داشت که روز یکشنبه ویژه مهر بوده است .
" نام روزهای هفته در زبان انگلیسی "
مهر آئین را فرزند مهر " خدای آفتاب " می دانستند و در مقام هفتم از مقامات مهرپرستان مقام پدر و پسر قرار داشت .
به عذاب دوزخ و پاداش بهشت اعتقاد داشتند که در این زمینه نیز با مسیحیت همانندی دارند در زمینه پرستش مهر " آئین سرپرستی" ویل دورانت می نویسد : " چون قرن اول میلادی فرا رسید پرستش میترا (مهر) خدایی جوان و زیبا که بر گرد صورت از هاله ای از نور تصور می شد و نماینده یکی بودن اصل قدیمی او با خورشید بشمار می رفت در سراسر امپراطوری روم رواج یافت و انتشار همین آئین مهرپرستی بود که سبب رواج عید میلاد مسیح در بین مسیحیان گردید." " مهر پرستان انقلاب شنوی را جشن می گرفتند و چون از اول دیماه روزها به تدریح بلندتر می شد آنرا پیروزی مهر یعنی پیروزی نور بر ظلمت به حساب می آوردند که بعدها این جشن به جشنهای مسیحیت تبدیل شده است " در دنیای مسیحیت به سبب شباهتهای بسیاری که بین آئین مهر و مسیحیت وجود داشت با گسترش مسیحیت این آئین به دست فراموشی سپرده شد .
در ایران باستان نیز در دوره ساسانیان بعلت تجدید و گسترش فرهنگ آئین هخامنشی و تقویت آئین زردشت آیین مهرپرستی تضعیف گردید و پس از ظهور اسلام رو به فراموشی نهاد .

آئین مسیحیت در ایران :
دین مسیح علیه السلام تا قرون سوم و چهارم میلادی در بین النهرین و خوزستان تا حدودی در سایر نقاط ایران گسترش پیدا کرد ، پادشاهان ساسانی هیچگونه مخالفت مهمی با گسترش و فعالیت این دین در ایران نمی کردند بطوریکه قسطنتین امپراطور روم در طی نامه ای به شاهپور اول ساسانی از مهربانی و محبت او نسبت به مسیحیان ساکن در ایران اظهار تشکر و قدردانی کرده است یعنی حتی بعد از اینکه دین مسیح در اواخر قرون چهارم دین رسمی امپراطوی روم شد ، مسیحیان همچنان با آرامش خاطر در ایران زندگی و فعالیت می کردند ولی چندی بعد وقتی بخاطر تقاضای بازگرداندن ایالاتی از ایران که در تصرف روم بود دولت روم جواب منفی داده و جنگ شروع شد . ساسانیان مسیحیان را به ستون پنجم دشمن در ایران قلمداد کرده و به اذیت و آزار آنها پرداختند و این بدبینی ایرانیان نسبت به مسیحیان و اذیت و کشتار بی رحمانه آنها از سالهای 330 تا 480 میلادی با وقفه های کوتاه مدتی همچنان ادامه داشت تا اینکه در این سال "480 میلادی" کلیسای سربانی ایران طریقت نستوری را پذیرفت و کلیسای رومیه را بکفر متهم کرد" .
و با کلیسای ارتدکس روم شرقی قطع رابطه کرد و این امر باعث شد که مسیحیان نستوری به رهبری شخصی به همین نام به ایران مهاجرت کرده و مورد حمایت پادشاهان ساسانی قرار گرفتند لذا از این زمان دلایل سیاسی و مصائب مسیحیان ایران از میان رفت و دو مذهب که نستوری و دیگری مونوفیزیت ، آشکارا و رسما در ایران حق موجودیت مجدد و فعالیت پیدا کردند ولی هرگاه که جنگی بین ایران و روم انجام می گرفت ، مسیحیان مورد بی مهری ایرانیان قرار می گرفتند.
تشکیلات مسیحیان ایران نیز مانند روم بود و پاپ اعظم در کلیسای تیسفون " یا مدائن پایتخت ایران " می نشست و در ولایات ایران که بر پنج حوزه یا متروپل تقسیم شده " فارس ، جزایر خلیج فارس ، جلگه دجله ، فرات و باختر خراسان" نمایندگان او مستقر بودند .
2-آئین مانی
مانی در قرن سوم میلادی و در دوران سلطنت اردوان پنجم اشکانی در بابل بدنیا آمد انتخاب او از جانب مادر و حتی پدر به سلسله اشکانیان در مآخذ مانوی هست و ممکن است بی اساس هم نباشد.
در پاره ای سرودهای مانوی از وی بعنوان پسر پادشاهان یاد شده که البته جنبه رمزی مجازی هم دارد . مانی قبل از اظهار دعوی پیامبری ، سفری دو ساله به هند کرده است و در بازگشت از این سفر بود که او دعوت خود را به درگاه شاهپور اول پادشاه ساسانی اعلام کرد .
شاهپور اول ندبه سبب گرایش به آیین مانی بلکه بخاطر کوتاه کردن دست موبدان و هیربدان نسبت به دعوت مانی تسامع نشان داد و حتی باو اجازه داد که در سراسر ایران آزادانه آئین خود را ترویج کند و حتی اجازه داد که مانی در موکب او باشد .
پس از مدتی شاهپور بعلت فشار موبدان زردشتی و نیز نارضایتی پیروان ادیان دیگر نظیر مسیحیان ، یهودیان ، بودائیان مجبور شد فعالیت های مانی را محدود کند . فعالیت های مانی در زمان جانشینان شاهپور اول بخصوص در زمان بهرام اول بسیار محدود گردید و بدنبال آن اثر فشار روحانیون زردشتی دستور توقیف مانی را صادر کرد و وی را بدست مخالفانش سپرد مخالفان او ، وی را به بدعت و زندقه که در آیین مزدینا مجازاتش مرگ بود متهم کردند و وجود مانی را برای دین و حتی برای دولت مایه خطر معرفی نمودند سرانجام او را به قتل رسانیدند ، لذا از آن پس آزار مانویان در ایران آغاز گشت .
آئین مانی در واقع تلفیقی بوده است از دستورات بودا ، عیسی مسیح و زردشت .
و او زردشت را نیز مثل بودا و عیسی پیغمبر الهی می داند ولی خود را خاتم پیامبران معرفی کرده است .
مانی آئین خود را چون رود بزرگی معرفی کرده است که ادیان دیگر چون جویبارهائی بدان می ریزد و جریان تازه ای بوجود می آورد .
با توجه به اینکه مانی انتظار داشت پادشاه ساسانی آئین او را بپذیرد و ترویج دهد و با وجود اینکه پادشاه ساسانی آئین مانی را یک آئین کاملا ایرانی نیز می دانست اما هیچگاه قلباً نپذیرفت .
کلیسای مانی شامل دو دسته پیروان او بود یکی " صدیقان" و دیگری " سماعان" و پیروان واقعی مانی همه صدیقان بودند و سماعان را در واقع وابستگان به آئین مانی می دانستند که ریاضت و محرمات شامل آنها نمی شد ولی بهرحال مخالفان ، هر دو گروه گروندگان را زندیق می خواندند .
حاصل تعلیمات مانی که سر معرفت او نیز محسوب است در تصدق بوجود دو اصل نور و ظلمت و اعتقاد به وجود " سه دور " هستی خلاصه می شود . این سه دور در نزد وی عبارتنداز :
1-دور کنونی " نشئه وسطی میانین " که در آن خیر و شر به هم آمیخته است .
2-دور گذشته " نشسه اولی ، نخستین " که در آن خیر و شر از هم جدا بوده است .
3-دور آینده " نشئه اخری ، پسین " که باز با جدایی خیر و شر نجات نهایی
انسان و عالم ، تحقق خواهد یافت . مانویان معتقد بودند که مومن از وقتی حقیقتا به خدای واقعی معرفت می یابد که از راز " دو اصل " و " سه دور " آگاه شود .

3-آئین مزدک :
در زمان قباد پادشاه ساسانی در نیمه دوم قرن پنجم میلادی بین سالهای " 488 تا 498 میلادی " مزدک پسر بامداد که در ایرانی الاصل بودنش تردیدی نیست و بقولی از موبدان موبد نیز بوده است ، تعالیم تازه ای را در زمینه اعتقادات مذهبی ابراز داشت که به آئین مزدک شهرت یافت و پیروان او را مزدکیان نامیدند .
تعالیم مزدک در آنچه به الهیات مربوط می شد . ظاهراً تفسیر تازه ای بود از آئین زردشت و شاید از تاثیر آئین مانی هم خالی نبود .مزدک تعالیم مذهبی خود را درمقابل آنچه هیبربدان " علماء دین زردشت " تعلیم می کردند "دین درست" می خواند و همانند برخی مانوی ها ، تعلیم رسمی و رایج را به کنایه " دین نادرست " معرفی می نمود . " البته قبل از مزدک هم افرادی به عنوان " درست دینان " بودنند که از طرف هیبربدان مانوی خوانده می شدند . "
انتصاب مزدک به مانی به آئین او اساس درستی ندارد زیرا او موبدی بوده است که هیچ گونه سابقه ای مانوی گری نداشته است ولی مخالفینش بسیار کوشیده اند که این
انتصاب را بخاطر بد نام کردن به وی بدهند .
مقارن جنبش مزدکیان " فساد اجتماعی ساسانیان و اختلاف طبقاتی شدید در جامعه ایران حکمفرما بود و طبقات محروم جامعه متشکل و متحد آماده بودند تا زیر لوای پیشوایی بر علیه ستمگران قیام کنند . لذا مزدک در چنین موقعیت اجتماعی قیام کرد و عقاید خویش را در میان جامعه ناراضی و ستمکشیده ایرانیان مطرح نمود .
درباره اصول عقاید مزدک مورخین و نویسندگان بعد از اسلام مطالب ضد و نقیضی بیان داشته اند و مستقیم گاهی او را ستوده و گاهی تقبیح کرده اند مثلا فردوسی اصول عقاید مزدکیان را چنین توصیف کرده :
زن و خواسته باید اندر میان چودین بهی را نخواهی زیان
بدین دو بود رشک و آز و نیاز که با خشم و کین اندر آید به راز
همی دیو پیچد سربخردان بیابد نهاد این دو اندر میان
در جای دیگر می گوید :
همی گفت هر کو توانگر بود تهیدست با او برابر بود
نباید که باشد همی برفزود توانگر بود تار و درویش پود
زر و خانه و چیز بخشیدنی است تهی دست کس با توانگر یکی است
"ابن الطریق" درباره آیین مزدک مطالبی می نویسد که تقریبا با گفته های فردوسی یکسان است . " خداوند ارزاق را در روی زمین آفرید که مردم آنها را میان خود بطور برابر قسمت کنند و کسی از دیگری بیشتر نداشته باشد ولی مردم بین خود کار نظارت و وارسی کنیم و مال فقرا را از دولتمندان گرفته و بین آنان تقسیم کنیم تا آنکه احدی را بر دیگری امتیاز نماند ."

نظام الملک در سیاستنامه می نویسد :
مزدک گفت : مال بخشیدنی است میان مردمان که همه بندگان خدای تعالی و فرزندان آدمند … باید مال یکدیگر را خرج کنند تا هیچکس را بی برگی نباشد و درماندگی و متساوی المال باشند و به اباصت " اباصت یعنی : رواشتن ، مشترک دانستن اموال و املاک " مال راضی شد . آنگاه گفت زنان شما چون مال شماست باید که زنان را چون مال یکدیگر بشناسید تا هیچکس از لذت و شهوت دنیا بی نصیب نماند و بر همه خلق گشاده بود . "
بگفته مورخین سرانجام مزدک و پیروانش بوضع فجیعی بدستور خسرو اول " انوشیروان" قتل عام شدند .

1-هربرت اسپنسر ، به نقل از ویل دورانت ، تاریخ فلسفه ، ترجمه زریاب خوئی ، جلد 2 ، ص 517
2-وندیداد یکی از قسمتهای پنجگانه اوستا است .
3 -تاریخ مدارس ایران تالیف حسین بیلطان زاده با کمی تغییر " باختصار " ص ص 27-18
——————————

————————————————————

—————

————————————————————

47


تعداد صفحات : حجم فایل:217 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود