به نام خدا
موضوع :
ارتباط سبکهای دلبستگی و رابطه با اضطراب
تهیه کننده:
فهرست:
تاثیرپذیری روان برشیوه دلبستگی
نقش سبک های دلبستگی در روابط عاطفی
شیوه های دلبستگی
رابطه احساس اضطراب در سبک دلبستگی اضطرابی
نگرش های مضطربانه دلبستگی توام با اضطراب
"اضطراب دلبستگی" چیست؟
کردار شناختی دلبستگی
نظریات فروید در مورد دلبستگی
مراحل دلبستگی
آشنایی با اضطراب
علائم اضطراب
از خودبیگانگی انسان ، دلبستگی و اضطراب از دیدگاه هایدگر!
الکل ؛ ایجاد دلبستگی و احساس اضطراب
سبک دلبستگی دختران فراری
منبع
منابع:
www.andishmandanegharb.com
www.lombazo&salehi.com
تاثیرپذیری روان برشیوه دلبستگی
سبکهای دلبستگی نشانگر شخصیت است و این سبکها نه تنها منشاء اثرات مهمی بر روانشناسی شخصیت و روانشناسی تحولی بوده بلکه تاثیر غیرقابل اغماضی بر آسیب شناسی روانی و ابعاد مختلف رواندرمانگری مانند خانواده درمانی، زناشویی درمانی، روان درمانگری نوجوان داشته است. امروزه این نظریه الهام بخش هزاران پژوهش درباره نقش نوع دلبستگی بر تحول شخصیت، رشد اجتماعی، انواع اختلال های روانی مانند افسردگی، اضطراب ، اظطراب جدایی، مدرسه هراسی اختلالهای تغذیه ای، اختلال شخصیت مرزی، اختلال شخصیت ضداجتماعی بوده است.. مساله اساسی در این پژوهش بررسی رابطه هویت خود، سبک های دلبستگی و ویژگی های شخصیتی است. برای دستیابی به این هدف سوالهایی مطرح شده و متغیرهای پژوهشی ذکر شده و تعاریف میان متغیرها ارائه شده است. ابتدا مفهوم کلی هویت و پایه های نظریه آن با توجه به دیدگاههای اریکسون و مارسیا مطرح و حالات یا پایگاههای هویتی چهارگانه مارسیا که عبارتند از هویت آشفته ، هویت زودرس ، هویت تعلیق و حالت هویت پیشرفت و همچنین عوامل تاثیرگذار بر هویت مورد بررسی قرار گرفته است. سپس مفهوم دلبستگی و پایه های نظری آن و سبک های دلبستگی در چرخه زندگی و کنش آنها با توجه به نظریه روان تحلیل گری فروید و دیدگاههای وینی کات مورد بررسی قرار گرفته است . همچنین در مورد تفاوتهای فردی در دلبستگی و تاثیر وضعیت اقتصادی خانواده بر دلبستگی بحث شده است
نقش سبک های دلبستگی در روابط عاطفی
تحقیقات ومطالعات روانشناختی نشان داده اند که سبک های دلبستگی نقش مهمی در کنترل روابط نزدیک عاطفی و بخصوص روابط زوجین ایفا می کنند.همچنین پیشنهاد شده است که برای فهم بهتر کیفیت رابطه زوجین،بررسی زوجی(نحوه جفت شدن )سبک های دلبستگی در همسران مهمتر از بررسی سبک های دلبستگی آنهابه صورت انفرادی است. نود زوج (180 نفر)متقاضی طلاق که پرونده طلاق آنها در یکی از دادگاههای خانواده شهر تهران در جریان بود در این مطالعه شرکت کردند.90 زوج(180 نفر)که در حال زندگی بایکدیگر بودند و به طور کلی با گروه زوج های متقاضی طلاق جفت شده بودند،نیز در این مطالعه شرکت کردند.همه شرکت کنندگان ،نسخ ترجمه شده مقیاس سبک های دلبستگی بزرگسالان(هزن و شیور،1389)را تکمیل کردند. نتایج: تحلیل نشان داد 69% زوج های غیر طلاق،هر دو دارای سبک دلبستگی ایمن،و فقط 6/5%اینزوجه هر دو دارای سبک دلبستگی ناایمن بودند،در گروه زوج های درحال طلاق تنها 1/11%زوج ها هر دو ایمن ،و 2/42% زوج ها هر دو ناایمن بودند.تحلی واریانس اندازه های تکرار شده نشان داد که در مقایسه دو گروه،زوج های در حال طلاق نمرات بالاتری در بعد اجتناب و نمرات پایین تری در بعد ایمنی داشتند.میانگین نمرات ابعاد دلبستگی(ایمنی،اجتناب،دوسوگرایی)در زوج های غیر طلاق برای زنان و شوهران بسیار مشابه با یکدیگر بود.در حالی که برای زوج های طلاق این میانگین ها برای هر یک از دو جنس شکل های متفاوتی را نشان می داد به این معنا که زنان با نمرات بالاتری در بعد ایمنی،و شوهران نمرات بالاتری در بعد دوسوگرایی داشتند.تحلیل واریانس یک راهه نشان داد که در زوج های طلاق،همسری که متقاضی طلاق بود،نسبت به همسر خود به شکل معناداری نمرات پایین تری در بعد دو سو گرایی داشت.
بحث: نتایج این تحقیق نشان داد که جفت شدن سبک های دلبستگی زوجین،ابزاری قدرتمند برای مفهوم سازی و فهم روابط زوجین و مشکلات و اختلالات آن در اختیار متخصصان و محققان قرار می دهد.تبیین و تفسیر نتایج بطور خاص به آسیب ها که ترکیب سبک های ناایمن دلبستگی می تواند به روابط زوجین وارد کند،به صورتی که با بررسی های دقیق تر مشخص شد که گروه دوم دارای ضطراب پیش رس در زمینه وقوع طلاق بین خویش بوده اند .
شیوه های دلبستگی
وقتی قرار است افراد روابط نزدیک را پایه ریزی کنند ،یکی از سه سبک دلبستگی را انتخاب می کنند: امن ،اجتنابی یا مضطرب توام با احساس دوگانگی .
یک دلبستگی امن مستلزم نگرش های زیر است :
– برای من برقراری روابط نزدیک با دیگران نسبتاً آسان است .
– من در وابستگی به دیگران احساس راحتی می کنم.
– من در صورت وابستگی دیگران به خود ،احساس راحتی می کنم.
– اگر کسی که با من رابطه نزدیکی برقرار کرده است تحت شرایطی خاص مجبور باشد
– برای مدتی از من دور باشد و یا مرا ترک کند ،ناراحت نمی شوم .
رابطه احساس اضطراب در سبک دلبستگی اضطرابی
افرادی که سبک دلبستگی امن دارند احساس شادی ، دوستی و اعتماد در روابط نزدیک خود می کنند ؛ آنها احترام به خویش بالایی دارند و احساس می کنند که دیگران آنها را دوست دارند و از آنها مراقبت می کنند . دلبستگی امن تمایل به قدردانی ، مراقبت و فداکاری را نسبت به افراد مهم زندگی پدید می آورد .افرادی با سبک دلبستگی امن به دلیل اعتماد ،احساس نزدیکی و علاقه مندی به دیگران احساس خوبی دارند، چرا که آنها نیز متقابلاً از دیگران انتظار دارند آنها هم با پذیرش ، احساس نزدیکی و صمیمیت پاسخ دهند . سبک دلبستگی اجتنابی ، مستلزم نگرش های زیر است :
– من از نزدیک شدن به دیگران ، احساس راحتی نمی کنم .
– من در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارم .
– وقتی کسی احساس نزدیکی به من می کند ، عصبی می شوم.
– من از وابستگی به دیگران لذت نمی برم.
افراد با سبک دلبستگی اجتنابی ، عمدتاً کناره گیر هستند و از دیگران دوری می گزینند و از برقراری روابط صمیمی و نزدیک ، امتناع می کنند. آنها اعتماد ، احساس نزدیکی ووابستگی را خطرناک می دانند ،چرا که در انتظار آسیب دیدن و طرد شدن از جانب دیگران هستند . سبک دلبستگی اجتنابی با فقدان شور و اشتیاق نسبت به افراد مهم زندگی همراه است .
نگرش های مضطربانه دلبستگی توام با اضطراب
سبک دلبستگی توام با اضطراب / دوگانگی ، مستلزم نگرش های زیر است :
– من فکر می کنم که دیگران ، به اندازه من تمایل به برقراری ارتباط نزدیک ندارند .
– من اغلب درباره اینکه آیا شریک زندگی آینده من واقعاً مرا دوست دارد ، نگران
هستم .
– من دوست دارم کاملاً با شریک زندگی خود صمیمی شوم ، اما این کار باعث دوری و کناره گیری بیشتر او از من می شود .
– من از اینکه رابطه صمیمانه با او برقرار کنم و بعد او مرا ترک کند ، نگران هستم .
افراد با سبک دلبستگی اضطراب / دوگانگی در روابط نزدیک خود احساس امنیت
نمی کنند و بیشتراحساس حسادت می کنند . اگر چه مایل هستند رابطه صمیمی برقرار کنند ،
اما ترس از طرد شدن دارند .
پس طبیعی است افرادی که سبک دلبستگی امن دارند ، از روابط نزدیک خود با دیگران ، احساس رضایت کنند و اعتماد ، تعهد و لذت بیشتری را در رابطه ی خود با دیگری احساس کنند .
اگر چه فردی که دارای سبک دلبستگی اجتنابی است در صورت از بین رفتن رابطه ، احساس "بد بودن " نمی کند اما کسانی که این سبک دلبستگی را دارند ، بهای سنگینی پرداخت می کنند ، چرا که از روابطشان هرگز لذت نمی برند .
سبک های دوست داشتن و دلبستگی که افراد در روابط خود به کار می گیرند ، بستگی به زمینه های فرهنگی و اولویت های فردی و تفاوت های جنسیتی آنها دارد. معیارهایی نیز در این باره وجود دارد و دلبستگی قابل قبول و یا غیرقابل قبول را مشخص می کند . وقتی دلبستگی شما به افراد مهم زندگی تان انتظارات شما را برآورده نمی کند ، باید تصمیم بگیرید درباره رابطه تان کاری انجام دهید و آن را بهبود بخشید .
رضایت مندی از ارتباط
شیوه ی دیگر در شناخت روابط نزدیک بررسی آن است که افراد در رابطه ای خاص چه میزان رضایت مندی دارند. رضایت مندی از روابط را می توان سنجید و ارزیابی کرد . این سنجش از طریق ابزارهای روان شناختی مثل مقیاس ارزیابی رابطه صورت می گیرد. از پاسخ دهندگان خواسته می شود پرسش ها را بر اساس مقیاسی از " 1 " یعنی به هیچ وجه تا " 5 " یعنی خیلی زیاد رتبه بندی کنند .
1- فکر می کنید تا چه حد شریک زندگی آینده تان نیازهای فردی شما را در نظر می گرد؟
2- به طور کلی از روابط خود با شریک زندگی آینده تان چقدر راضی هستید؟
3- رابطه شما در مقایسه با اکثر روابط ،چگونه است ؟ (چقدر خوب است ؟ )
4- تا چه حد آرزو می کنید که ای کاش در این رابطه قرار نمی گرفتید ؟
5- تا چه حد رابطه ی کنونی شما ،انتظارات اولیه تان را برآورده کرده است ؟
6- تا چه حد شریک زندگی آینده ی خود را دوست دارید ؟
7- آیا در رابطه با شما ، مسایل و مشکلاتی وجود دارد ؟
افرادی که به سئوالات 6،5،3،2،1 نمره بالا می دهند و به سئوالات 4 و 7 نمره پایین
می دهند ،از رابطه ی خود راضی هستند ، نمره متوسط 4 تا 5 ، نشانگر رابطه رضایتبخش و مطلوبست و نمره متوسط 3 یا زیر آن نشان می دهد که میزان رضایت مندی از رابطه کم است .
"اضطراب دلبستگی" چیست؟
ما انسانها در کودکی از بابت تامین نیازهای اولیه و داشتن امنیت روانی و مادی کافی وابستگی زیادی به نزدیکان خود داریم. اگر با وجود این نزدیکان ما مانند پدر و مادرمان (بجای محیط امن و راحت) باعث ایجاد محیط پر از فشار و تنش و نگرانی و ترسهای خفقان آور شوند (بدلیل عدم شکل گیری واکنشهای دفاعی در کودکان) این امر باعث شکل گیری خشم و عصبانیت زیاد در ما میشود. همچنین تعرضات جنسی که از سوی نزدیکان (در این مورد دایی شما) به کودک میشود نقش بسیار مهمی در شکل گیری چنین تعارضاتی در وی میشود. من همیشه برای درک بهتر این موقعیت این مثال را میزنم. کودک مورد نظر ما به مانند ببر دست آموزی است که به طمع زندگی راحت و دریافت پاداش به مربی خود نزدیک میشود. اما مربی بدون توجه باعث زخمی شدن و رمیده شدن ببر زخم خورده به گوشه های تاریک و تنهای جنگل پوشیده میشود. ببر ما احساس تنهایی میکند و دوست دارد باز مورد محبت و نوازش انسانی قرار گیرد اما همینکه باز بر حسب اتفاق به فرد دیگری شبیه مربی اول برخورد میکند همان خشم و هیجان و ترس قدیمی در وی زنده میشود. از یکطرف میخواهد به او نزدیک شود و از طرف دیگر پیش بینی اتفاق حادثه مشابه مانع از پیش رفتن میشود. همین احساس بد موقع قرار گرفتن در معرض هیجانات عاطفی به جفت مقابل ما هم منتقل میشود. وقتی او هم متوجه احساس خشم و نفرت غیرقابل درکی که نسبت به او داریم میشود سعی میکند با ابراز خشم و نفرت متقابل به آن پاسخ گوید. به این ترتیب این رابطه وارد دور بسته ای میشود که در نهایت در یک فرایند گاهی کوتاه و گاهی طولانی مدت منجر به تشدید تنشهای روحی و جسمی ما میشود. مسئله دیگر احساس ناخودآگاه گناه و ناراحتی است که شما در تماس با جنس مخالفتان پیدا میکنید و خیلی شبیه چیزی است که در مکتب روانکاوی ابتدایی فروید "عقده ادیپ" گفته میشده است.
تعریف دلبستگی
دلبستگی عبارت است از پیوند عاطفی عمیقی که با افراد خاص در زندگی خود برقرار می کنیم، طوری که باعث می شود وقتی با آنها تعامل می کنیم، احساس نشاط و شعف کرده و به هنگام استرس از اینکه آنها را در کنار خود داریم ، احساس آرامش کنیم. نوباوگان در پایان سال اول زندگی ، به افراد آشنایی که نیازهای جسمانی آنها را برآورده کرده اند، دلبسته می شوند.
به بچه های این سن نگاه کنید که چگونه برای توجه خاص ، والدین خود را انتخاب می کنند و روی آنها انگشت می گذارند. برای مثال ، وقتی که مادر وارد اتاق می شود، فرزند او لبخند دوستانه عمیقی می زند. وقتی مادر او را بغل می کند، صورت مادر را نوازش می کند، موی او را می کاود و تنگ به او می چسبد. وقتی احساس ترس یا اضطراب می کند، به آغوش او پناه می برد و به او می چسبد.
نظریه فروید در مورد دلبستگی
فروید اولین کسی بود که اظهار داشت پیوند عاطفی نوباوه با مادر ، مبنای تمامی روابط بعدی است و پژوهش درباره پیامدهای دلبستگی ، با دیدگاه فروید هماهنگ است. اما در مورد دلبستگی ، مجادله نظری شدیدی هم صورت گرفته است. نظریه روان کاوی ، تغذیه را شرایط اولیه ای در نظر می گیرد که والدین : نوزادان به کمک آن این پیوندهای عاطفی را برقراری می کنند رفتار گرایی هم بر اهمیت تغذیه تاکید می کند.
اما به دلایل دیگر ، بنابر توجیه مشهور رفتارگرا ، زمانی که مادر گرسنگی بچه را رفع می کند، بچه ها یاد می گیرند نوازشهای نرم ، لبخندهای گرم و کلمه های تسلی بخش او را ترجیح دهند. گر چه تغذیه ، زمینه ساز مهمی برای رابطه نزدیک است، دلبستگی به ارضای گرسنگی وابسته نیست.
کردار شناختی دلبستگی
این روزها ، نظریه کردار شناختی دلبستگی ، مقبول ترین نظریه درباره پیوندهای عاطفی نوباوه با مراقبت کننده است. به عقیده کردار شناختی خیلی از رفتارهای انسان ، در تاریخ ما به این علت تکامل یافته اند که به بقای ما کمک می کنند. جان یولبی (1969) که اولین بار این دیدگاه را در مورد پیوند نوباوه – مراقبت کننده مطرح کرد، از تحقیقات کنراد لورنز در مورد نقش پذیری بچه غازها الهام گرفت او معتقد بود که بچه انسان ، مانند بچه حیوانات ، از یک رشته رفتارهای فطری برخوردار است که به نگهداشتن والد نزدیک او ، کمک می کند و احتمال محفوظ ماندن بچه از خطر را افزایش می دهد. تماس با والد ، ضمنا تضمین می کند که بچه تغذیه خواهد شد، اما برلبی محتاطانه اشاره کرد که تغذیه مبنای دلبستگی نیست. در عوض ، پیوند دلبستگی ، خودش مبنای زیستی قدرتمندی دارد و می توان آن را در بستر تکاملی بهتر شناخت ، بستری که بقای گونه در آن اهمیت بسیار زیادی دارد.
مراحل دلبستگی
دلبستگی در چهار مرحله ایجاد می شود. به عقیده بولبی ، رابط نوباوه با والد ، به صورت یک رشته علایم فردی آغاز می شود که والد را به طرف نوباوه می کشاند. به مرور زمان پیوند عاطفی صمیمی ایجاد می شود که توانائیهای جدید شناختی و هیجانی از آن حمایت می کند.
مرحله پیش دلبستگی (تولد تا 6 هفتگی )
انواع علایم فطری ، چنگ زدن ، لبخند زدن ، گریه کردن ، و زل زدن به چشمان والدین به نوزادان کمک می کنند تا با سایر انسانها تماس نزدیک برقرار کنند. وقتی که مادرها پاسخ می دهند، نوباوگان آنها را ترغیب می کنند نزدیک بماند، زیرا وقتی آنها را بلند می کنند، نوازش می کنند و به آرامی با آنها صحبت می کنند، تسلی می یابند. نوزادان در این سن می توانند صدای مادر خودشان را تشخیص دهند. اما آنها هنوز به مادر دلبسته نیستند، زیرا اهمیتی نمی دهند که با فرد نا آشنایی به سر برند.
مرحله دلبستگی در حال انجام (6 هفتگی تا 8-6 ماهگی)
در طول این مرحله ، نوباوگان به مراقبت کننده آشنا به صورتی پاسخ می دهند که با یک غربیه فرق دارد. اما با اینکه نوباوگان می توانند مادر خود را تشخیص دهند، در صورتی که از او جدا شوند، هنوز اعتراض نمی کنند. بنابراین ، دلبستگی در حال انجام است ، ولی هنوز ایجاد نشده است.
مرحله دلسبتگی واضح (8-6 ماهگی تا 18 ماهگی -2 سالگی)
تاکنون دلبستگی به مراقبت کننده آشنا به وضوح مشهود است. نوباوگان ، اضطراب جدایی نشان می دهند، یعنی وقتی که فرد بزرگسالی که به او تکیه کرده اند آنها را ترک می کند، ناراحت می شوند اضطراب جدایی بعد از 6 ماهگی در همه بچه ها وجود دارد و تا حدود 15 ماهگی شدید می شود. نوباوگان و کودکان نوپای بزرگتر ، غیر از اعتراض کردن به ترک والد تلاش می کنند تا او را نزد خود نگهدارند.
به عقیده بولبی ، کودکان در نتیجه تجربیات خود در طول این چهار مرحله ، پیوند عاطفی با ثباتی با مراقبت کننده برقرار می کنند که در غیاب والدین می توانند از آن به عنوان یک پاگاه امن ، استفاده کنند. این بازنمایی درونی ، جزء مهمی از شخصیت می شود که به عنوان الگوی واقعی درونی ، یا یک رشته انتظارات درباره در دسترس بودن شخصیتهای دلبستگی و احتمال فراهم آوردن حمایت در مواقع استرس ، عمل می کند. این تصویر ذهنی ، الگو یا راهنمایی برای کلیه روابط صمیمی در آینده می شود، از کودکی و نوجوانی تا دوران بزرگسالی.
آشنایی با اضطراب
اضطراب طبیعی
اضطراب را در واقع همه انسان ها تجربه می کنند . اضطراب یک احساس منتشر ، بسیار نا خوشایند ، و اغلب مبهم و دل واپسی است که اغلب با علائم دستکاه اتونوم همراه می گردد . مثل تنگی قفسه ی سینه ، طپش قلب ، تعریق ، سر درد ، ناراحتی مختصر معده و بیقراری که با عدم توانایی برای نشستن یا ایستادن مشخص میشود .
مجموعه علائمی که هنگام اضطراب وجود دارد ، بین افراد متفاوت است .
تفکیک ترس از اظطراب
اضطراب یک علامت هشدار هنده است، خبری از خطری قریب الوقوع می دهد و شخص را برای مقابله آماده میکند .
ترس ،علامت هشدار دهنده مشابه ، از اضطراب با خصوصیات زیر تفکیک میشود :
ترس واکنش به تهدیدی معلوم ، خارجی و از نظر منشا بدون تعارض است .اظطراب واکنش در مقابل خطری نا معلوم ، درونی ، مبهم ، و از نظر منشا همراه با تعارض است.
هیجانی که شخص موقع عبور از عرض خیابان با نزدیک شدن سریع یک اتومبیل احساس می کند ، با ناراحتی مبهمی که از ملاقات افرادناآشنا در موقعیتی غیر معمول به شخص دست میدهدمتفاوت است . تفاوت عمده بین دو واکنش هیجانی در حاد بودن ترس و بی سرو صدا بودن اضطراب است .
تظاهرات محیطی اضطراب :
اسهال ، احساس سرگیجه و سبکی در سر ، تعریق مفرط ،تشدید رفلکس ها ، بالا رفتن فشار خون، طپش قلب ، اتساع مردمک، بی قراری ( وقدم زدن )، سنکوپ ، تاکیکاردی ، مور مور شدن انتها ها، لرزش آشفتگی معده " احساس پروانه در شکم" تکرار ادرار ، کندی دفع احساس قریب الوقوع بودن دفع ادرار
آیا اظطراب انطباقی است ؟
اگر اضطراب به طور ساده یک علامت هشدار دهنده تلقی شود ، اساسا می توان آن را هیجانی نظیر ترس شمرد . اضطراب هشداری برای تهدید بیرونی یا درون است و کیفیات نجات دهنده زندگی را دارد . در سطحی پایین تر ، اضطراب هشداری برای آسیب بدنی ، درد ، درماندگی ، تنبیه احتمالی، ناکام ماندن نیاز های اجتماعی و جسمی ، جدایی از افرد محبوب ، تهدیدی برای مقام و موقعیت و بالاخره تهدید یکپارچگی و تامین شخص است. اضطراب سبب می شود که شخص اثدام های بازم برای جلوگیری از تهدید یا تخفیف نتایج آن به عمل آورد .
نمونه ها ی دفع تهدید در زندگی روزمره مشتمل است بر سختکوشی برای امتحان ، جای خالی دادن برای توپی که به طرف سر شخص پرتاب شده ، دویدن برای رسیدن به آخرین قطار و … به این ترتیب اضطراب با اگاه کردن شخص به وجود خطر و قدام به جلوگیری از آن ، مانع آسیب دیدن می شود.
علائم اضطراب
احساس اضطراب دو جز دارد :
آگاهی از احساس فیزیولوژیک (مثل طپش قلب و تعریق )
آگاهی از وجود عصبانیت و ترس
اضطراب ممکن است در نتیجه ی احساس شرم افزایش یابد – " دیگران خواهند فهمید که من ترسیده ام ". بعضی ها از اینکه می فهمند دیگران متوجه اضطراب آنها نشده اند یا شدت آن را تشخیص نداده اند متحیر می گردند.
علاوه بر آثار حرکتی و احشایی اظطراب تاثیر آن بر تفکر، یادگیری ، ادراک نباید از نظر دور بماند . اضطراب پیدایش کونفوزیون ودگرگونی ادراک را ، نه تنها در ارتباط با زمان و مکان بلکه افراد و معانی حوادث تسهیل می کند .ان دگرگونی ها با پایین آوردن سطح تمرکز ، کاهش فراخوانی خاطرات ؛ و ایجاد اختلال در توانیی ربط دادن یک عبارت به عبارت دیگر (تداعی) ، در یادگیری ایجاد تداخل میکند .
یک وجه مهم هیجان ها تاثیر آنها بر انتخابی بودن توجه است. بیمار مضطرب مستعد انتخاب بعضی اقلام درمحیط خود و چشم پوشی از اقلام دیکر بوده و بدین ترتیب سعی می کند ثابت کند در ترسناک تلقی نمودن یک موقعییت و ابراز واکنش متناسب با آن حق دارد . اگر او اشتباها ترس خود را توجیه نماید اضطراب های وی به وسیله واکنش انتخابی شدت خواهد یافت ، و بدین ترتیب حلقه ای معیوب از اضطراب ، دگرگونی ادراک، افزایش اضطراب به وجود خواهد آمد . از طرف دیگر، او با فکر انتخابی اشتباها به خود اطمینان ببخشد ، اضطراب های متناسب ممکن است فروکش نموده و او را از اقدامات احتیاطی لازم باز دارد.
از خودبیگانگی انسان ، دلبستگی و اضطراب از دیدگاه هایدگر!
یکی از ویژگیهای تفکر هایدگر آن است که بسی با مسائل فرهنگی جامعه جدید پیوند می خورد. به طور مثال وی بسیار به بحث ازخودبیگانگی و انحراف از وجود اصیل انسانی می پردازد. در واقع اصول فکری اسکینر یا رفتارگرایان این است که انسان در یک محیط تحت تاثیر آن محیط و شرایط خاص به محرکهای ارائه شده پاسخ متناسب به آن محرک را بدهد. فرض بگیرید یک شخص از دورافتاده ترین نقاط کشور به پایتخت مهاجرت کند. می بینیم که فرضاً آن فرد روستایی زمانی که بخواهد جهت سوار شدن اتوبوس به میدان راه اهن بیاید، می بیند که مردم جهت سوار شدن اتوبوس همدیگر را هل می دهند تا سوار اتوبوس شوند. آن مرد روستایی به جهت اینکه در روستا زندگی می کند و از استقامت بالای بدنی نیز برخوردار است، وقتی این وضع را می بیند به جهت اینکه خودش سوار اتوبوس شود حتی شده از روی کول مردم هم می گذرد و با پس زدن دیگران با زور زیاد به راحتی سوار اتوبوس می شود. حال همین فرد را در نظر بگیرید که جهت سوار شدن به اتوبوس از ایستگاه نیاوران بخواهد برگردد وقتی می بیند در ایستگاه اتوبوس مردم بسیار مرتب به صف ایستاده اند و به هنگام سوار شدن نیز حقوق یکدیگر را رعایت می کنند و یا از آن بالاتر هنگام سوار شدن تعارف نیز به یکدیگر می کنند همان فرد روستایی که در میدان راه آهن روی کول مردم سوار اتوبوس شده بود می بینیم در این محیط تحت تاثیر محیط قرار می گیرد و او نیز مثل دیگران رفتار می نماید و هنگام سوار شدن دیگر حمله نمی کند. حالا ببینیم حرف هایدگر و یا کی یرکگارد (اگزیستانسیالیسم خدا گرایانه) چگونه در مقابل این روانشناسان قرار می گیرد. هایدگر معتقد است انسانی که اینگونه رفتار می کند انسان اصیل نیست و حرف رفتارگرایان را به اعتباری اینگونه رد می کند و یا مورد انتقاد قرار می دهد که فرد اصیل کسی است که در یک محیط خاص استحاله نمی شود یعنی محیط غلبه نمی کند بر فرد اصیل. فرد اصیل براساس معیارهای خود عمل می کند حتی اگر عمل وی منوط به ضرر و زیان او گردد او کار خود را می کند و به قضاوتها و پیش داوری های دیگران نیز هیچ اهمیتی نمی دهد. بنابراین اگر زمانی فردی تحت تاثیر محیط خود واقع شد و تحت تاثیر محیط به محرکهای آن پاسخ متناسب به آن را داد نه تنها اصیل نیست بلکه دقیقاً غیر اصیل است. زیرا فرد اصیل از آنجاییکه خودش است تحت تاثیر محرکهای محیط قرار نمی گیرد؛ چون خودش است و طبق مولفه هایی که خود برای خود بنیان گذاشته رفتار می نماید. بنابراین از این رهگذر است که برای انسان مدرن موضوعات کمی بر موضوعات کیفی غالب است و موضوعات کیفی گویی جای خود را به موضوعات کمی داده است و کل زندگی انسان کنونی و مدرن به یک معادله اقتصادی سوداگرایانه بدل شده و بر همین زمینه است که بشریت بشکل توده شدن فرو کاسته است. لذا در این خصوص همه انسانها هم شکل و همنوا و با یک هدف زندگی سپری می کنند. در این زندگی مدرن که همواره یورش و حمله به زندگی با کیفیت کردن یا زندگی معنوی می برد جای هیچ گونه جهان آفرینی و یا اصالت باقی نمی ماند. انسان مدرن روح و جان را با تاویل به عقل و هوش معنی می کند و هوش را نیز زیرکی می داند. زیرکی ای که همراه با فریبکاری و محاسبه گری که در همه چیز به دیده تغییر و مداخله و دست ورزی و سلطه جویی می نگرد. اینجاست که دیگر مجالی به شعر و هنر و نگهداشتن معنویات یا کیفیات باقی نمی ماند. انسان محاسبه گر(مدرن) تمام معنویات را نابود می کند و تمام نیروهای معنوی را در لابه لای چرخدنده هوشمندی و سود باورانه ی انسان مدرن خرد می کند. اینجاست که مفهوم هر روزگی یا روزمرگی عادی می گردد. اندیشه مرگ به ما می آموزد که ما مالک هیچ چیز نیستیم حتی جسم خود و آن آزاد اندیشی که از مرگ اندیشی برمی خیزد اصالت یا تفرد را حفظ کرده است؛ اما به اندازه کی یرکگارد خوشبین نسبت به ماهیت فرد نشد. برای اینکه مفهوم اصالت را نزد هایدگر بهتر بفهمیم باید درباره مفهوم مقابل آن ، یعنی دازاین توضیحاتی بیشتر بدهیم. هایدگر تنها راه فرار از این مهلکه یا مخمصه را رسیدن به اضطراب می داند. از نظر هایدگر تنها اضطراب است که حالتی ایجاد می کند تا توجه دازاین را از کلیت هستندگان در جهان منحرف کند. بنابراین اضطراب تنها امکان فرارفتن از دلبستگی و جاذبه های نابود کننده به جهانی که فرد desman در آن گرفتار شده را مهیا می سازد و فرد غیر اصیل را از دل مشغولی دور می کند .
الکل ؛ ایجاد دلبستگی و احساس اضطراب
استفاده از مشروبات الکلی در دوران بارداری موجب ایجاد ناراحتی های جدی و غیر طبیعی شدن نوزاد می گردد. زنان بارداری که در دوران بارداری به حد زیاد مشروب می نوشند، ممکن است کودکان غیر طبیعی با نقیصه های ذهنی یا جسمی به دنیا آورند. در یک آزمایشگاه – که در اثرات الکل بر روی جنین مادران الکلی آزمایش انجام شد- مشخص گردید که: نوشیدن زیاد و سپس قطع مصرف الکل در دوران بارداری، اثراتی را بر جنین می گذارد. در 322 نوزادی که غیر طبیعی بودند، 32 درصد آنان متعلق به مادران مشروب خوار در حد افراط بودند و 14 درصد آنان متعلق به مادران مشروب خوار در حد متعادل و 9 درصد آنان متعلق به مادرانی که ترک کرده و در حال محرومیت به سر می برند. 20 نفر از 162 نوزادی که پس از تولد دچار سندرم قطع الکل بودند، متعلق به مادرانی بودند که در دوران بارداری شان روزانه 300 میلی لیتر یا بیشتر مشروبات الکلی می نوشیده اند.بررسی ها نشان می دهد که کودکان مادران مشروبخوار 40 درصد بیش از کودکان دیگر دچار اضطراب در عرصه های مختلف می شوند و اغلب آنان دارای سبکهای دلبستگی تاام با اضطراب هستند.
سبک دلبستگی دختران فراری
"فرار از منزل" پدیده ای اجتماعی است که عدم مقابله مناسب با آن پیامدها و عواقب ناگواری برای فرد و به ویژه اجتماع دارد و از آنجا که نوجوانان و جوانان سرمایه های ملی هر جامعه اند، در صورت هرز رفتن این سرمایه عظیم خسارتی جبران ناپذیر بر پیکره جامعه وارد خواهد شد، بر این اساس فرار نوعی رفتار سازش نایافته است که کودکان یا نوجوانان به منظور رهایی از مشکلات موجود در خانه یا جاذبه های بیرون از خانه بدون اجازه والدین یا سرپرست قانونی، آگاهانه خانه را ترک می کنند و سریعا یا بدون واسطه به خانه باز نمی گردند.
ارتباط ضعیف فرزند با والدین عامل مهمی است که در خانواده فراریان یافت می شود، اگر چه بعضی از این والدین بحران های خاصی با فرزندان خود داشته اند و از بچه های خود ناراضی اند، این والدین کمتر حاضر به صحبت با فرزندان و یا حمایت از آنها می شوند.
این والدین یک شیوه رفتاری ثابت در برخورد با فرزندانشان ندارند و پس از آن که نوجوان شکست را متحمل می شود، حاضر به کمک و ارائه مشورت بسیار کمی می شوند.
فریده حمیدی، دکترای روانشناسی در تحقیقی بر روی 50 نفر از دختران فراری 14 تا 22 ساله مراجعه کننده به مراکز مداخله در بهزیستی، کانون اصلاح و تربیت، مجتمع قضایی ارشاد، خانه ریحانه وابسته به شهرداری و مرکز مشاوره آموزش و پرورش منطقه یک تهران به این نتیجه دست می یابد که ساخت خانواده دختران فراری ناکارآمد و عملکرد آنها در سازه های "نقش های خانوادگی"، "ابرازعواطف" و "حل مشکل" پایین تر از هنجار جامعه است.
گفتنی است که توزیع درصد کسب دلبستگی دختران فراری با جامعه بهنجار تفاوت معنی داری دارد. همچنین سبک دلبستگی دختران فراری با سبک دلبستگی مادرانشان همبستگی مثبت و معنی داری دارد و با سبک دلبستگی پدران معنی دار نیست.
نتایج این تحقیق همچنین حاکی است که کاربرد "خانواده درمانی" به همراه درمانگری حمایتی، به طور معنی دار منجر به بهبود ساخت خانواده دختران فراری و عملکرد آنها در سازه های نقش های خانوادگی، ابرازعواطف و حل مشکل شده است.
همچنین مسائلی مانند عدم تفاهم و ناسازگاری بین والدین، پرجمعیت بودن اعضای خانواده، پایین بودن سطح تحصیلات والدین، ارتباطات سرد و خصمانه توام با ترس شدید بین اعضای خانواده، وجود تنبیه و فقدان تشویق در طول دوران تحول، وابستگی به مواد مخدر و سابقه حبس در بین اعضای خانواده دختران فراری از جمله مشکلات دوران تحول آنهاست.
اضطراب دیدن چهره
ایسنا: نتایج تحقیقات نشان می دهد که بین ابعاد "ادراک خود" دختران فراری وعادی تفاوت معناداری وجود دارد به گونه ای که دختران فراری در بعد "خود عینی" در مقایسه با دختران عادی خود را بیشتر در قالب طرحواره فیزیکی توصیف می کنند؛ از سوی دیگر در بعد "خود ذهنی" دختران فراری از تصویر خود در آینده و تمایز خود مشکل دارند.
سعیده عباسی شمیرانی درباره "ادراک خود در تعاملات خانوادگی و اجتماعی دختران عادی و فراری" تصریح می کند که دختران فراری همچنین احساس می کنند کنترل و اختیاری بر موقعیت خود ندارند و در مجموع در دستیابی به هویت شخصی دچار اختلال هستند.
وی با استناد به تحقیقات انجام شده اش دریافته است بین سطح تحولی ادراک از خود این دو گروه تفاوت معناداری وجود دارد به نحوی که دختران عادی در زمینه خود عینی و خود ذهنی در مقایسه با دختران فراری در سطح تحولی بالاتری قرار دارند.
عباسی همچنین عنوان می کند: مقایسه تعاملات خانوادگی بین دو گروه نشان داد که "کنترل" در خانواده دختران فراری بیشتر از کنترل در خانواده های دختران عادی است، در حالی که پذیرش محبت در خانواده دختران فراری بسیار کمتر از خانواده های دختران عادی است.
این محقق نتیجه گیری می کند که مقایسه تعاملات اجتماعی حاکی از وجود تفاوت معناداری بین دو گروه است.
همچنین بررسی های کیفی وی از این موضوع نیز نشان داده است که دو گروه در محتوای ادراک خود تفاوت های قابل توجهی دارند که در این میان محتوای "خود عینی" دختران فراری شدیدا آسیب دیده است.
9