کم توانی هوشی
کم توانی هوشی بیماری نیست؛ بلکه حاصل یک فرایند بیمارگونه در مغز و با محدودیت در کارکرد هوشی و انطباقی است. علت آن غالباً نامشخص می ماند و پیامدهای کم توانی هوشی در مشکلات بیمار در کارکرد هوشی و مهارت های زندگی تظاهر می کند. والدینی که باید با مشکلات یک کودک مبتلا به معلولیت شدید مقابله کنند، با دو بحران مواجه می باشند: اولین بحران مرگ سمبولیک کودک است که برایشان اتفاق افتاده است. والدینی که در انتظار تولد کودکی می باشند، به صورت اجتناب ناپذیر درباره کودکی که هنوز متولد نشده است، فکر می کنند. آنها هدف هایی نظیر موفقیت ها، تحصیلات و امنیت مالی برای کودک خود در نظر می گیرند. اینگونه والدین پس از مرگ سمبولیک کودک، از بر باد رفتن آرزوها و رویاهایشان دچار رنج می شوند. بحران دوم که در واقع با بحران اول متفاوت است، مساله مراقبت های روزانه از کودک استثنایی می باشد. این اندیشه که کودک فرآیند طبیعی رشد را طی نخواهد کرد و نخواهد توانست به بزرگسالی مستقل تبدیل شود، بر دوش والدین سنگینی می کند بنابراین برخی از خانواده ها قادرند خود را با مشکل داشتن کودکی که دچار کم توانی هوشی است تطبیق دهند در حالی که دیگران دچار آشفتگی می شوند(کرک و کالاگ، 1993 به نقل از کجباف، 1377).
مفهوم کم توانی هوشی(عقب ماندگی ذهنی) از دیدگاه متحولی پیاژه
حرکتی که در تشخیص کم توانی هوشی از حدود سال 1940 آغاز شده و همچنان ادامه دارد براساس نظریه متحولی پیاژه و همکار برجسته او اینهلدر است که با تحقیقات و پژوهش های مستمر، پیشرفت های قابل ملاحظه ای داشته است. در این نظریه دو مفهوم اساس کار قرار گرفته: تثبیت و چسبندگی. وقتی که وضع عقلی یک کودک کم توان هوشی را به کمک آزمون های عملیاتی تعیین می کنیم نشان داده می شود که این کودک، بی چون و چرا در مرحله ای از تحول، تثبیت شده است به دلیل اینکه تست های غیرعملیاتی زیربنای تحولی و مرحله ای ندارند، این واقعیت را نشان می دهند. بر پایه استفاده از الگوی تحولی در تشخیص کم توانی هوشی که نخستین بار توسط همکار برجسته پیاژه، اینهلدر تحقق پذیرفت، تحول روانی در کم توان هوشی عمیق در پایان دوره حسی- حرکتی، کم توان هوشی شدید و نیمه شدید در دوره پیش عملیاتی و کم توانان هوشی خفیف در دوره عملیات عینی متوقف می شود(رابینسون و رابینسون، 1975 به نقل از کجباف، 1377).
تعریف سازشی: آسیب دیدگی های رفتار سازشی به عنوان محدودیت معنی دارد و توانایی شخص جهت کسب معیارهای پختگی، یادگیری، استقلال شخصی و مسئولیت پذیری شخصی که از سایر افراد یک سطح سنی و گروه فرهنگی مقایسه مورد انتظار خواهد بود، تعریف شده است. رفتار سازشی یک شخص توانایی سازگاری یا غلبه بر تقاضاهای محیطی می تواند از خفیف یا شدیداً عمیق توصیف شود. گروسمن(1983) تفاوت بین هوش و رفتار سازش را ترسیم کرده است. از نظر او رفتار سازشی به مراقبت هایی که افراد از خودشان و دیگران در طی زندگی روزمره به عمل می آورند گفته می شود تا توانایی هوش انتزاعی مقیاس های رفتار سازشی عموماً یک فرد را در قالب هنجارهای ثابت (از لحاظ سنی و فرهنگی) که در جنبه های مراقبت از نیازهای شخصی، نشان دادن صلاحیت های اجتماعی و اجتناب از رفتارهای دشوار خلاصه می شود، مقایسه می کند(گروسمن، 1983 به نقل از شریفی درآمدی، 1381، ص105).
دوره تحول، در تعریف(AAMR) 1 دوره تحول به عنوان دوره زمانی بین تولد تا هجدهمین سال بعد از تولد تعریف شده است(گروسمن، 1983). دلیل این امر، تشخیص کم توانی هوشی از سایر شرایطی است که تا بزرگسالی نمی تواند علت یا منبع کم توانی هوشی باشد، از قبیل آسیب دیدگی یا جراحت ها و شکستگی سر و فرسودگی (شریفی درآمدی،1381). مزیت دیدگاهAAMR این است که به جای تعیین درجه کم توان هوشی شخص براساس سطح کارکردی و انطباقی، درجه حمایت لازم را برای کارکرد ویژگی تعیین می کند(کاپلان سادوک، 1993 به نقل از پورافکاری، 1382).
تعریف کم توان هوشی:
کم توانی هوشی یک وضعیت و حالت ذهنی خاص است که در اثر شرایط مختلف قبل از تولد و هنگام تولد و یا پس ازتولد کودک پدید آید، کم توانان هوشی افرادی هستند که به علت وقفه یا کمبود رشد ذهنی در شرایط عادی قادر به استفاده مطلوب از برنامه های معمولی آموزش و پرورش، سازگاری اجتماعی و تطبیق با محیط نمی باشند. تعریفی که از نظر اکثریت قریب به اتفاق مجامع علمی و صاحب نظران روانشناسی مورد قبول می باشد تعریفی است که از سوی انجمن آمریکای عقب ماندگی ذهنی( AAMR) ارائه شده:
"کم توانی هوشی سطحی از عملکرد هوش عمومی است که میزان آن بطور معنادار (دو انحراف معنادار) پایین تر از میانگین بوده و همزمان با نقایصی در رفتار سازشی(سازش یافتگی های فردی و اجتماعی) همراه بوده و در دوران رشد(تشکیل نطفه تا 18 سالگی) ظاهر می گردد".
شدت کم توانی هوشی
برای توصیف درجه بندی میزان انحراف توانایی های هوشی و رفتارهای سازشی شخص از آنچه به هنجار گفته می شود، می توان از اصطلاحاتی همچون: خفیف، متوسط، شدید، عمیق استفاده کرد. هر یک از این چهار اصطلاح اهمیت نقص هوشی و میزان آن را توصیف می کند. کم توانی هوشی خفیف بالاترین سطح کنش وری یا عملکرد افرادی که به عنوان کم توان هوشی طبقه بندی شده اند توصیف می کند، کم توانی هوشی مقدمتا از طریق به کار بستن معیار های تست هوشی و نشانگر های رفتار سازشی تعیین می گردد.
AAMR چهارسطح کنش هوشی گروه افراد کم توانی هوشی را بر اساس روی آوری شدت به سطوح زیر تقسیم کرده است:
خفیف، هوشبهر 55 تا 70
متوسط، هوشبهر 40 تا 55
شدید، هوشبهر 25 تا 40
عمیق، هوشبهر25 و کمتر(گروسمن،1983).
طبقه بندی کم توانی هوشی بر اساس توانایی و میزان هوش
آموزش پذیر2 ( هوشبهر55 تا 70): میزان پیشرفت تحصیلی در مدرسه از پایه دوم تا پایه پنجم است. سازگاری اجتماعی در جایی از استقلال در جامعه را میسر می سازد. به احتمال قوی خود حمایتی کامل یا نسبی در پرداختن به کار وجود دارد.
تربیت پذیر3( هوشبهر 40 تا 55): یادگیری سطح مهارت های خود یاری، پیشرفت در سطوح تحصیلی مورد نظر ، سازگاری اجتماعی محدود به خانه و محیط های بسته و فرصت های شغلی حمایتی در یک محیط شغلی مانند فروشگاه های حمایتی وجود دارد.
حمایت پذیر4/پناهگاهی(هوشبهرکمتر از 40): شامل کم توانان هوشی شدید و عمیق است. افراد ممکن است نتوانند مهارت های کافی برای رسیدن به تامین نیازهای اساسی را به دست آورند. معمولا سطح معنا داری از مراقبت و به سرپرستی دائمی در طول زندگی نیاز دارند (شریفی درآمدی1381).
ویژگیهای کودک استثنایی :
تواناییها و ناتواناییهای مختلف، اثرات متفاوتی بر زندگی خانوادگی دارد. معمولا ماهیت استثنایی بودن، واکنش خانواده را تعیین می کند. کودکی که ناشنوا است ، خانواده را برای تغییر در سیستم ارتباطی تحت فشار قرار می دهد و این منازعه ای است برای خانواده که از زبان علامتی یا شفاهی استفاده کنند یا خیر؟ کودکی که بیماری مزمن دارد فشارهای هیجانی و اقتصادی بر خانواده وارد خواهد کرد، کودک ناتوایی یادگیری نیاز به حمایت تحصیلی دارد و ممکن است باعث شود که خانواده مکانهای آموزشی را که پیشرفت تحصیلی را قوت می بخشد، بررسی کند.
همچنین، چنین شدت استثنایی بودن ممکن است بر واکنش خانواده اثر داشته باشد. کودکان مبتلا به ناتوانیهای شدیدتر ممکن است نسبت به دیگران کاملا متفاوت رفتار کنند. برخی از ناتوانیها مثل ناشنوایی و ناتواییهای یادگیری در مقایسه با برخی دیگر از ناتواییها مثل بینایی قابل مشاهده نیستند، آنها با احتمال کمتری در کودک دیده می شوند. نکته قابل توجه این است که اگر چه ناتوانی ها شدید از یک سو منجر به داغ ننگ در خانواده می شود اما از سوی دیگر آنها به روشنی بیانگر ناتوانی کودک هستند، باوری که خانواده ها به تبیین آن نیازمند هستند (قصبه،1384).
نیازهای والدین کودکان استثنایی:
خانواده های که کودک معلول دارند به تناسب نوع، شدت معلولیت، وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سن کودکشان و نیز در زمینه رفتار سازش به اطلاعات و مهارتهای ویژه نیاز دارند که مهمترین آنها به گفته قصبه (1384) به شرح زیر می باشد:
1- نیاز به ارتباط، نیاز عمده والدین کودکان استثنایی در طی سالهای مدرسه ارتباط بامعلمان، مربیان و متخصصان است. 2- نیاز به اطلاعات، والدین کودکان معلول به اطلاعاتی در زمینه مراقبت، پرورش و رفتار با فرزند خود نیاز دارند و نیز در این راستا در امر برنامه ریزی برای آینده فرزندشان نیازمند اطلاعات می باشند.3- نیاز به حمایت شدن، حمایت شده از جانب دیگران از عوامل ایجاد سازش یافتگی در خانواده است. به ویژه حمایت ازجانب متخصصان و مربیان می تواند فرصت های را برای ملاقات با سایر خانواده های کودکان معلول بوجود آورد.4- نیازهای مالی، اقتصادی، بخش عمده بودجه خانواده صرف هزینه های مربوط به غذا، پوشاک و وسایل کمک آموزشی می شود این نیازها برای خانواده ای که کودک معلول دارد و نیازمند خدمات پزشکی ویژه می باشد به مراتب شدیدتر است. 5- نیاز به راهنمایی در وظایف زندگی و خانواده والدین و سایر اعضای خانواده نیاز دارند که ناتوانی کودک خود را درک کنند و بپذیرند، که تقسیم کار توانایی حل مساله، فعالیتهای تفریحی، اکتساب مهارتهای اجتماعی ونظارت درامر برنامه ریز آموزش کودک از جمله وظایف ما باشد (قصبه 1384).
2-7 تحقیقات انجام شده داخلی و خارجی
تحقیقات در داخل کشور:
احمدی همچنین در سال 1391 تحقیقی دیگری با عنوان عملکرد خانواده های دارای فرزند معلول انجام داد.هدف از این تحقیق شناخت ویژگیها و عملکرد خانوادههای دارای فرزند معلول بود تا نقش فرزند معلول در نظام خانواده شناخته شود. پژوهش به روش توصیفی و مقایسه ای انجام شد. جامعه آماری خانوادههای کارکنان سپاه دارای فرزند معلول و ساکن در شهر تهران بودند. 100 نفر از خانوادههای دارای فرزند معلول به عنوان گروه نمونه و 100 نفر از خانوادههای فاقد فرزند معلول به عنوان گروه شاهد به شیوه نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمعآوری اطلاعات مقیاس سنجش خانواده مورد استفاده قرار گرفت. همچنین برای تجزیه و تحلیل دادهها از آزمون t گروههای مستقل (مقایسه میانگینها) استفاده شد. یافته ها نشان داد خانوادههای دارای فرزند معلول در تمامی ابعاد عملکردی ضعیفتر از خانوادههای فاقد فرزند معلول هستند و این تفاوت در ابعاد نقشها، کنترل رفتار و آزمایش عاطفی معنادار است. از سویی دیگر ملاحظه شد که 88 درصد از فرزندان معلول فاقد فعالیت اجتماعی بوده و 47 درصد از داشتن دوستان صمیمی محروم هستند. نتیجه گیری بر این بود که خانوادههای دارای فرزند معلول نیاز به حمایت و بازسازی دارند تا بتوانند عملکردی طبیعی داشته و مانع از بروز آسیبها در عملکرد فردی، خانوادگی و اجتماعی در سایر اعضای خانواده بشوند.
احمدی (1390) در تحقیقی با عنوان مشکلات خانواده های دارای فرزند معلول، مطالعه ای بر روی 200 نفر در دو گروه خانواده های کارکنان دارای فرزند معلول و خانواده های فاقد فرزند معلول به عنوان گروه شاهد انجام داد. نتایج نشان داد از نظر عملکرد درون خانواده، تفاوت میان خانواده های فرزند دارای معلولیت با گروه شاهد معنی دار و به بیان دیگر عملکرد در خانواده گروه شاهد بهتر از گروه دارای فرزند معلول بود. از نظر وضعیت سازگاری بین دو گروه در نمره کل و مقیاس های فرعی تفاوت معنی داری وجود داشت. خانواده های دارای فرزند معلول از لحاظ عملکردی و سازگاری نسبت به خانواده های فاقد فرزند معلول دچار ضعف و نارسایی هستند. بنابراین این خانواده ها به خدمات آموزشی، مشاوره ای و حمایت های مالی و روانی نیاز دارند.
در سال 1390 ساعی پور تحقیقی با عنوان "بررسی نظرات معلولین و خانواده های آنان در خصوص معلولیت در شهرهای قزوین و کرج" بر روی150 معلول و خانواده آنها از کانون معلولین، مدارس استثنایی و بنیاد جانبازان کرج و قزوین، که بطور تصادفی انتخاب شده بودند انجام داد. یافته هادر این بررسی نشان داد معلولین ناشنوا و خانواده هایشان نسبت به سایر معلولین نظر مثبت تری به معلولیت دارند. با افزایش تعداد افراد خانواده، نظر معلول بطور معنی داری نسبت به معلولیت منفی تر می شود (ضمن اینکه رابطه نظر معلول با جنس او و علت معلولیت و تحصیلات عالی والدین معنی دار نیست.
در مطالعه ای که سعید قاسمی و همکاران در سال 1390 با عنوان همبستگی و انطباق پذیری خانواده های دارای فرزند معلول بر اساس الگوی حلقوی پیچیده شهر تهران بر روی 200 والد داری کودک کم توان هوشی مشغول به تحصیل در مدارس استثنایی انجام داده است نتایج نشان داد: نمرات پیوستگی و انطباق پذیری ایده آل والدین نسبت به پیوستگی و انطباق پذیری درک شده بالاتر بود. پدران در بعد انطباق پذیری درک شده و ایده آل و مادران در بعد پیوستگی درک شده و ایده آل نمرات بالاتری را کسب کردند. تفاوت میانگین نمرات پیوستگی و انطباق پذیری درک شده و ایده آل در والدین از لحاظ آماری معنا دار نبود. در میان سه دسته کلی ساختار و عملکرد خانواده، متعادل، حد وسط و نامتعادل، اکثریت والدین ساختار خانوادگی خود را حد وسط درک کردند و تعداد بیشتری از مادران نسبت به پدران ساختار خانوادگی خود را بصورت نامتعادل درک کردند. نتیجه گیری کلی این که با وجود قرار داشتن این خانواده ها در ساختار متعادل، والدین فرزند دارای معلولیت تمایل به پیوند عاطفی و انطباق پذیری بالاتری دارند.
افروشه (1389) با تحقیقی تحت عنوان بررسی تاثیر خدمات مراکز درمان و توانبخشی اختلالات نافذ رشد (اوتیسم ) تحت نظر سازمان بهزیستی بر کیفیت زندگی مادران دارای کودک اوتیستیک ( در خود مانده ) نتیجه گرفت، مادران دارای فرزند اوتیسم از کیفیت زندگی پایینی برخوردارند و کیفیت زندگی مادران دارای فرزند اوتیستیک استفاده کننده از خدمات توانبخشی به طور معناداری بیشتر از مادران فرزند اوتیستیکی است که از خدمات مراکز توانبخشی استفاده نمی کنند.
علی آبادی در سال1389 تحقیقی با هدف مطالعه تعیین میزان و نحوه پیروی والدین کودکان دارای معلولیت شهر بیرجند از برنامه های توانبخشی و موانع پیروی از درمان از دیدگاه والدین انجام داد. در این مطالعه مقطعی-توصیفی تحلیلی، میزان و نحوه پیروی والدین کودکان معلول 12 ساله و کوچکترمراجعه کننده به مراکز توانبخشی سرپایی شهر بیرجند از برنامه های توانبخشی و موانع پیروی از درمان در 5 حیطه تداوم دوره درمان، حضور مرتب در جلسات درمان، انجام تمرینات توانبخشی در منزل، تهیه وسایل توانبخشی و تهیه و مطالعه مواد آموزشی مورد بررسی قرار گرفت. نمونه آماری در تعیین میزان پیروی از تدوام درمان شامل 178 نفر و نمونه آماری در تعیین میزان پیروی از سایر حیطه ها و موانع پیروی شامل 92 نفر بود.
یافته ها در این تحقیق نشان داد میزان پیروی از تداوم دوره درمان، 60/5% بود. میزان پیروی از حضور مرتب در جلسات درمان، انجام تمرینات درمانی در منزل، تهیه وسایل توانبخشی و تهیه مواد آموزشی به ترتیب 77 ، %70 ،%47/8% و 72/7% بود. بین نوع خدمت توانبخشی و پیروی از تداوم دوره درمان ارتباط آماری معناداری وجود داشت. بین سطح تحصیلات والدین و پیروی از تهیه وسایل توانبخشی ارتباط آماری معناداری وجود داشت.مهمترین موانع حضور مرتب در جلسات درمان با در نظر گرفتن شدت هر یک از موانع و فراوانی مواجهه با هر یک از آنها در طیف نمره 0 -460 به ترتیب، "هزینه زیاد خدمات توانبخشی"(113/95)،" دشواری حمل کودک به مراکز توانبخشی"(81/84)، "فاصله زیاد خانه مراجعان تا مراکز توانبخشی"(81/78)، "شرایط بد آب و هوایی در فصولی از سال"(77/9) و "فرصت کافی نداشتن"(71/94) بودند؛ مهمترین موانع انجام تمرینات درمانی در طیف نمره 0-300 به ترتیب،"لجبازی و امتناع کودک از انجام تمرینات"(125/05)،"کودک تمرینات را دوست نداشته و والدین نمی خواهند اذیت شود"(89/91)،" خستگی مراقب در طول روز"(84/97)،"تنها بودن مراقب اصلی و نبودن کسی برای کمک در انجام تمرینات"(60/03)،" نداشتن وسایل انجام تمرینات درمنزل"(55) و "فراموش کردن انجام تمرینات"(46) بودند؛ مهمترین مانع تهیه وسایل توانبخشی در طیف نمره 0-305 "قیمت بالای وسایل توانبخشی" (65/86)بود؛ مهمترین مانع تهیه مواد آموزشی در طیف نمره 0-110 "پیدانکردن مواد آموزشی"(20) بود و نهایتاً مهمترین مانع مطالعه مواد آموزشی" نداشتن فرصت کافی برای مطالعه آنها"(14) بود. بین تعداد موانع انجام تمرینات توانبخشی در منزل و پیروی از توصیه انجام تمرینات در منزل ارتباط آماری معناداری وجود داشت.
نتایج این پژوهش نشان داد میزان پیروی از توصیه تداوم دوره درمان تا انتها، کمتراز پیروی از سایر توصیه ها و میزان پیروی از توصیه تهیه وسایل توانبخشی، بیشتر از پیروی از سایر توصیه های توانبخشی است. همچنین نتایج نشان داد احتمال تکمیل دوره درمان فیزیوتراپی بیشتر از سایر دوره های توانبخشی است و از بین عوامل دموگرافیک تنها بین سطح تحصیلات بالاتر والدین و پیروی از تهیه وسایل توانبخشی ارتباط آماری معنادار وجود دارد. والدین کودکان معلول بدلیل مواجهه با موانع مختلف بویژه هزینه بالای خدمات توانبخشی، لجبازی و امتناع کودک از انجام تمرینات، قیمت بالای وسایل توانبخشی، پیدانکردن مواد آموزشی و نداشتن فرصت کافی برای مطالعه مواد آموزشی توصیه شده، امکان پیروی کامل ازبرنامه های توانبخشی کودکانشان را ندارند. با توجه به نتایج حاصل از پژوهش به نظر می رسد مسئولان سازمان بهزیستی ومراکز توانبخشی می بایست برای رفع موانع پیروی والدین کودکان معلول از درمانهای توانبخشی و ارائه راهکارهایی جهت افزایش میزان پیروی از درمان و پیشرفت درمانی بیشتر تلاش نمایند. برنامه های توانبخشی نیز بایستی با همکاری والدین ومتناسب با شرایط سنی و علایق هر کودک طراحی گردند تا حداکثرنتیجه مطلوب حاصل گردد.
شکور (1388) در یک مطالعه پدیدار شناسی با عنوان تجارب خانواده های دارای کودک معلول نشان میدهد وجود کودک دارای معلولیت منجر به مشکلات روحی روانی و تغییرات وسیعی در کلیه ابعاد زندگی تمام اعضا خانواده میشود و بر تعاملاتشان اثر میگذارد. اعضا خانواده جهت تطابق خود و سازگاری و یا برگشتن به زندگی عادی راههای متفاوتی را در پیش میگیرند و با وجود مشکلات روحی روانی و تعارضاتی که پیدا میکنند به عنوان یک کودک ضعیف با ناتوانی ها های خاص خود و متعلق به آن درصدد حمایت از او بر می آیند. مشکلات روانی ، اجتماعی و اقتصادی که خانواده در حین سازگاری با بچه دارای معلولیت تجربه میکنند میتواند منجر به تعارضاتی در خانواده شود و ممکن است منجر به تغییراتی در نقشهای افراد و عملکرد آنها در خانواده شود.
به منظور بررسی شیوه سازگاری و تطابق پدر و مادر دارای کودک سندروم دان ( دامروش،1982 به نقل از ایلالی) تحقیقی در مریلند بر روی 25 خانواده این بیماران انجام داد. محقق، والدین کودکان شیر خوار تا سن بلوغ را مورد بررسی قرار داد. او از پرسشنامه سازگاری والدین و غمگینی مزمن برای بررسی استفاده کرد. در این تحقیق تفاوت شیوه سازگاری پدر و مادر به وضوح نشان داده شده است. پدران 83 درصد تطابق با ثبات داشتند. و مادران 68 درصد دچار بحران های روانی بودند. و میزان بالایی از افسردگی مزمن داشتند.1 درصد رفتارهای سازگاری پدر و مادر با یکدیگر تفاوت داشت. مادران سطح بالایی از احساس تحمل ، بار سنگین فشار، گرفتگی، پریشانی مطرح کردند. نگرانی از آینده، اضطراب و ترس برای چیزهایی که افراد دیگر در باره آنها می گویندو احساس حسادت و تنفر نسبت به مادران کودکان سالم داشتند.
پرمقیاس طی تحقیقی با عنوان بررسی عوامل موثر بر نگرش مادران دارای فرزند کم توان هوشی نسبت به شیوهای نگهداری فرزندان کم توان هوشی در خانواده و موسسه شبانه روزی بر اساس آزمون خی دو در سطح معنی داری 01/0p< نشان داد که اکثریت مادران: 1- از اینکه فرزند معلول در کنار خانواده باشد احساس راحتی و آرامش میکنند. 2- از اینکه فرزند معلول خود را به موسسه بسپارند احساس گناه میکنند. 3- حضور فرزند معلول ذهنی را در خانواده موجب گرمی روابط بین اعضای خانواده میدانند. 4- میزان دریافتی کمک هزینه نگهداری فرزند کم توان هوشی در خانواده را کافی نمی دانند. 5- اصلا بچه دار نشدن را به داشتن فرزند کم توان هوشی ترجیح میدهند. همچنین یافته های تحقیق بر اساس آزمون تحلیل واریانس نشان میدهد: بین میزان و چگونگی حمایت و نوع آن با شیوه نگهداری فرزند کم توان هوشی در خانواده در سطح 05/0 p < رابطه معنی دار وجود دارد. نتایج بدست آمده از آزمون خی دو نشان میدهد که بین سن فرزند دارای معلولیت (بالای 15 سال و زیر 15 سال) و نوع نگرش مادران در شیوه نگهداری در سطح 05/0p< رابطه معنی دار وجود دارد به صورتیکه مادران دارای فرزند کم توان هوشی زیر 15 سال دارای نگرش مثبت نسبت به شیوه نگهداری فرزند معلول در خانواده میباشند.نتایج بدست آمده از آزمون خی دو نشان میدهد که: 1. بین فوت همسر و نگرش مادران با شیوه مراقبت از فرزندان معلول در خانواده رابطه معنی دار وجود ندارد. 2. بین ازدواج فامیلی و نوع نگرش نسبت به نگهداری فرزند معلول در خانواده رابطه معنی دار وجود ندارد. 3. بین داشتن مسکن مستقل (شخصی) و شیوه مراقبت از فرزند معلول در خانواده رابطه معنی دار وجود ندارد. 4. بین جنسیت فرزند معلول و شیوه مراقبت از فرزند معلول در خانواده رابطه معنی دار وجود ندارد 5 . میزان جنسیت فرزند معلول و شیوه مراقبت از فرزند معلول در خانواده رابطه معنی دار وجود ندارد
رمزی(1386) در پژوهش با عنوان مقایسه سلامت روانی والدین کم توان هوشی (سنین پایین تر از 16 سال) مقیم در مراکزشبانه روزی و والدین کم توان هوشی که هنوز درآین مراکز پذیرش نشده اند به این نتایج رسید: بین مادران کودکان دارای معلولیت علائم روان تنی، اضطراب، ترس های مرضی، وسواس اجباری، حساسیت درروابط اجتماعی تفاوت معنی دار در سطح5% وجود دارد. در حالی که مقوله های پرخاشگری افکار پارانوئیدی و روانپرشی تفاوت معنی داری یافت نشد. همچنین بین پدران کودکان کم توان هوشی مقیم درمراکز و پدران کودکان کم توان هوشی دراین مراکز پذیرش نشده اند در مقوله های افسردگی، اضطراب و حساسیت در روابط اجتماعی تفاوت معنی دار در سطح 5% وجود دارد درحالی که در مقوله های علایم روان تنی، ترس های مرضی، و سواس اجباری افکار پارا نوئیدی و روان پریشی تفاوت معنی داری یافت نشد.
سلیمانی در سال 1386 تحقیقی با عنوان "میزان بهره مندی از خدمات سلامت در کودکان کم توان هوشی و عوامل موثر بر آن" انجام داد. هدف از این پژوهش بررسی میزان و عوامل موثر بر بهره مندی کودکان دچار کم توانی هوشی از خدمات سلامت بوده است.
روش کاردر این مطالعه از نوع مقطعی توصیفی بوده که به روش نمونه گیری منظم و از طریق مصاحبه با والدین 110 کودک دچار کم توانی هوشی شهر تهران انجام شده و چگونگی و میزان تاثیر عوامل مختلف بر بهره مندی از خدمت با استفاده از مدل رگرسیون دو جمله منفی نشان داده شده است.
نتایج تحقیق نشان داد در طول یک سال 09/99درصد از این کودکان از خدمات سلامت موجود در جامعه استفاده کرده و 9/0 درصد خدمتی دریافت نکرده بودند. 15% آنها در بیمارستان بستری شده بودند. به طور متوسط این کودکان 18207 بار در طول یک سال خدمت سلامت دریافت کرده بودند که 338 بار از این خدمات با هزینه خانواده و بدون یارانه بهزیستی انجام شده و عوامل موثر بر بهره مندی از خدمات اخیر عبارت بودند از: آگاهی خانواده از خدمات لازم و ارجاع کودک به مراکز لازم. بنابراین مداخلات مناسب بر مبنای عوامل موثر می تواند ارایه خدمات سلامت را به این کودکان در جامعه ارتقا دهد.
باغبانان در سال 1386 تحقیقی با عنوان، بررسی تاثیر آموزش مهارت های زندگی در سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان هوشی انجام داد. روش بررسی در این پژوهش از نوع آزمایشی مداخله ای است . آزمودنی های پژوهش را صد مادر دارای فرزند کم توان هوشی مدارس استثنایی دولتی شهر اصفهان تشکیل دادند. حجم نمونه با جامعه یکسان بود. با استفاده از مقیاس سازگاری اجتماعی ویزمن و پی کل ، همه مادران آزمون شده و به طور تصادفی به دو گروه آموزشی و گواه تقسیم شدند. سپس به گروه آزمایش ، مهارت های زندگی آموزش داده شد. در پایان جلسات آموزشی ، مجددا میزان سازگاری اجتماعی هر دو گروه ارزیابی شده و تفاوت بین نمرات قبل و بعد آموزش مقایسه شد. یافته ها نتیجه آزمون t هم بسته نشان دهنده تاثیر آموزش مهارت های زندگی در افزایش سازگاری اجتماعی مادران گروه آزمایش است . بررسی همبستگی سن مادران و همچنین سن کودکان با افزایش سازگاری اجتماعی نشان می دهد، که رابطه معنی داری بین سن مادران و سن کودکان با افزایش سازگاری اجتماعی مادران وجود ندارد. همچنین افزایش سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند دختر در هریک از زیرمقیاس ها بیشتر از این میزان در مادران دارای فرزند پسر است .
میر زمانی در سال 1386 تحقیقی انجام داد که هدف از آن ، بررسی و مقایسه باورهای غیرمنطقی مادران دارای فرزند کم توان هوشی شدید یا عمیق مراجعه کننده به مراکز خدمات بهزیستی با مادران دارای فرزند عادی ۶ تا۱۴ساله شهر تهران است . روش بررسی مطالعه به صورت مقطعی و علی مقایسه ای بوده که ۱۶۰ نفر (۸۰ نفر مادران دارای فرزند کم توان هوشی شدید یا عمیق و ۸۰ نفر مادران دارای فرزند عادی )در پژوهش مشارکت کردند. این افراد در نواحی شرق ، غرب ، جنوب ، شمال ، و مرکز تهران ، ازطریق نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای در چهار موضوع سن مادران ، سطح تحصیلات ، منطقه محل سکونت و تعداد فرزندان به صورت همتاسازی انتخاب شدند و با پرسش نامه باورهای غیرمنطقی محل سکونت و تعداد فرزندان به صورت همتاسازی انتخاب شدند و به پرسش نامه باورهای غیرمنطقی جونز (IBT) پاسخ دادند. تجزیه وتحلیل و یافته تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی ( tگروه های مستقل ، Uمان ویتنی ، مجذور کای و آزمون دقیق فیشر ) انجام شد. نتایج نشان داد . ۱:در سطح آلفای ۰/۰۵ تفاوت معناداری بین باورهای غیرمنطقی به طورکلی و باورهای غیرمنطقی سرزنش کردن خود، واکنش همراه با درماندگی به ناکامی ، نگرانی زیاد توامان با اضطراب ، اجتناب از مشکل و وابستگی و کمال گرایی وجود دارد ۲ . بین باورهای غیرمنطقی مادران دارای دختر کم توان هوشی با پسر کم توان هوشی در سطح آلفای ۰/۰۵ تفاوت معناداری مشاهده نشد ۳ . بین باورهای غیرمنطقی مادران دارای فرزند کم توان هوشی شدید یا عمیق مراجعه کننده به مراکز خدمات بهزیستی با مادران دارای فرزند عادی شهر تهران در چهار باور تفاوت معناداری مشاهده نشد. آن چهار باور عبارت اند از: توقع تایید از دیگران ، انتظارات بیش از حد از خود، بی مسئولیتی عاطفی و درماندگی برای تغییر.
پاکجویی(1379) در پژوهشی تحت عنوان تعیین عوامل موثر بر رضایت والدین کودکان کم توان هوشی استفاده کننده از خدمات مراکز توانبخشی خصوصی تحت پوشش بهزیستی منطقه شرق استان تهران نشان داد: ارتباط معناداری بین میزان رضایت والدین و متغیر های تعداد افراد خانواده، میزان درآمد والدین، هزینه ایاب ذهاب، شغل پدر، تعداد افراد معلول دیگر در خانواده و علاقه مندی خانواده به تغییر مرکز وجود دارد.
در مجموع 88 در صد از واحد های پژوهش به نوعی از خدمات ارائه شده توسط مراکز توانبخشی خصوصی اعلام رضایت نموده اند.
شریعتی و داور منش (1374) به منظور بررسی اثرات کم توانی هوشی فرزند بر خانواده تحقیقی را انجام دادند. نمونه ها شامل 1589 خانواده که از این تعداد 833 مورد خانواده هایی که فرزند کم توان هوشی داشتند و 756 خانواده که فاقد فرزند کم توان هوشی بودند. در این تحقیق برای جمع آوری اطلاعات از فرم های اطلاعاتی و ترازومتر استفاده شده است. یکی از متغیرهایی که مورد مطالعه قرار گرفته است، روابط اجتماعی خانواده است که برای بررسی آن از شاخص هایی از ارتباط اجتماعی خانواده استفاده شده است. نتایج تحقیق نشان داد که در مورد روابط اجتماعی خانواده های استثنایی، از جمله کمیت و کیفیت میهمانی رفتن و میهمان آمدن برای آنها و نیز دفعات مسافرت رفتن آنها می توان نتیجه گرفت؛ اولا وجود یک فرزند کم توان هوشی سبب محدویت روابط اجتماعی خانوده ها می گردد و ثانیا هر قدر شدت کم توان هوشی کودک بیشتر باشد، اوقات فراغت محدودتر شده و دامنه ارتباطات اجتماعی تنگ تر می شود. وجود یک فرزند کم توان هوشی در یک خانواده، بر کارکرد خانواده به عنوان پایگاه بر قراری ارتباطات اجتماعی تاثیر گذاشته و هر قدر شدت کم توانی هوشی بیشتر باشد، تاثیر منفی آن برای کارکرد خانواده بیشتر خواهد بود.
چاووشی(1366) در پژوهشی تحت عنوان بررسی مسایل روانی مادران دارای فرزند کم توان هوشی به این نتایج دست یافت: وجود فرزند کم توان هوشی سلامت جسمی و روانی مادران را تهدید می کند و غالبا تاثیر منفی به دنبال دارد. 58 در صد مادران اظهار کرده اند که وجود فرزند عقب مانده سلامت روانی آنها را مختل می کند. آسیب پذیری مادران باسواد از داشتن فرزند عقب مانده، سلامت روانی آنها را مختل می کند. آسیب پذیری مادران با سواد از مادران بی سواد بیشتر است. مادران جوانتر بیشتر از مادران مسن تر تحت تاثیر کم توان هوشی فرزند قرار می گیرند.
تحقیقات در خارج از کشور:
نتایج پژوهش جاکز (2006) که پژوهش هایی درباره نقش سبک های مقابله در پاسخ مادران به تنش ناشی از وجود کودک کم توان هوشی و تاثیر ان در وضعیت سلامت روانی و بهزیستی روانشناختی انجام شده اند خانواده ها و مادرانی که بیشتر از سبک مسئله محور بهره می گیرند سطوح پایین تری از فشارهای روانی را تجربه می کنند.
پژوهشهای هوبر و همکاران، 2005 به نقل از علی نژاد مکاری (1386) بر اطلاع رسانی و آموزش به عنوان اولین اولویت خدمات رسانی نشان می دهد که آموزش موضوعاتی مانند: شناخت بهتر خصوصیات کودک کم توان هوشی آموزش پذیر ، آگاهی از ناتوانی خاص کودک، چگونگی رفتار با کودک، چگونگی آموزش به کودک می تواند میزان کیفیت زندگی این دسته از والدین را افزایش دهد .
ورمایزر5 (2005) در تحقیقی به بررسی سازگاری روانی والدین در خانواده هایی که کودک با نقص ستون فقرات دارند پرداخت. بر اساس 33 مطالعه ای که انجام شده بود، 15 مورد از آن را برای مطالعه فرا تحلیلی انتخاب کرد. نتایج تحقیق نشان می دهد که کودکان با نقص ستون فقرات در دراز مدت بر سازگاری روانی والدین تاثیر می گذارند و پسرانی که دچار نقص بودند بیشتر بر روی مادران تاثیر می گذارد تا پدران. فاکتورهای زیر با سازگاری روانی والدین ارتباط دارند:
فاکتورهای کودک ( سن، مشکلات ارتباطی، مشکلات عاطفی، کم توانی هوشی)
فاکتور های خانواده ( سازگاری عاطفی، امیدواری، استرس، سازش و مولفه ای والدینی)
فاکتورهای محیطی ( حمایت اجتماعی)
کریستین (2004) نشان می دهد که والدین کودکان کم توان هوشی مشکلات مراقبتی بیشتری حتی با فرزندان سالم خود دارند و به طبع آن خواهر و برادران آنها هم مشکلات زیادی در تعامل و ارتباط با سایر اعضا به خصوص با پدرانشان و همچنین با همسالان و معلمانشان دارند. زمانی که خانواده های دارای فرزندان کم توان هوشی با خانواده های عادی مقایسه می شوند نه تنها پدران و مادران چنین فرزندانی از سلامت روان کمتری در مقایسه با والدین دارای فرزند عادی برخوردارند بلکه به طور معنی داری سطح اضطراب، افسردگی و شکایت های جسمانی بالاتری داشته و عملکرد اجتماعی آنها نیز در مقایسه با گروه عادی مختل است(محرابی ،1386).
ویز6(2002) در مطالعه ای به ارزیابی تاثیر حمایت اجتماعی و توانایی فرد بر سطوح استرس در مادران کودکان ویژه، مادران کودکان اوتیسم و مادران کودکان کم توان هوشی پرداخت. از هر گروه40 مادر و مجموعه 120 مادر انتخاب شدند. نتایج نشان می دهد که تفاوت های معنا داری در گروه ها در میزان افسردگی، اضطراب، شکایات بدنی و تحلیل توانایی و قوای بدن وجود دارد. همچنین حمایت های اجتماعی پیش بینی کننده سازگاری موفق هستند.
بک من7 در مقایسه ادراک مادران و پدران از تاثیر ناتوانی کودک بر آنها تحقیقی بر روی 54 مادر و و 54 پدر که دارای کودک با ناتوانی و بدون ناتوانی اند، انجام داد. تفاوت معنا داری در رابطه با استرس مادران و پدران به دست آمد. نتایج نشان می دهد مادران استرس بیشتری را نسبت به پدران گزارش می کند.
والدین کودکان با ناتوانی استرس و نیاز بیشتری را در همه زمینه ها مطرح کردند. استرس به طور منفی با حمایت رسمی پدران و مادران ارتباط داشت. و به طور مثبت با افزایش نیاز های مادران ارتباط داشت.
وادینگتون، بوش8 (1992) در مطالعه تحت عنوان تاثیر معلولیت کودک روی عملکرد وسلامت روانی مادر 12 جفت مادر را مورد بررسی قرار دادند. سن کودکان ونوجوانان10 تا 19 ساله و جوانان 13 تا 26 ساله با شرایط معلولیت شدید بود و مادران آنها دارای سن 36 تا 68 سال بود مصاحبه ای نیمه برنامه ریزی شده با مادران در ارتباط با عملکرد روانشناختی مادر و به وطور مستقیم بر نقش عملکرد مادر تاثیر می گذارند.
پاتریکیا9(1985)بررسی سازگاری خانواده هایی که به خاطر داشتن کودک با نقص عضو استرس دارند پرداخت. فاکتور هایی که روی ساز گاری این خانواده ها تاثیر می گذارد و ادراک خانواده از استرس در رابطه با کمک های داخلی و خارجی خانواده و خصوصیات کودک ناتوان بررسی شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که استرس ادراک شده پایین در رابطه با داشتن کودک ناتوان به طور مثبتی با یکپارچگی خانواده ، بیانگری بالا، تعارض پایین استقلال بالا،کمک های روحی بالا، حمایت اجتماعی بالا مرتبط بود. همچنین استرس والدین در رابطه با نوع ناتوانی و موقعیت اجتماعی _ فرهنگی خانواده ها متفاوت بود.
نتایج پژوهش هالدی و هانرلیک (1960) نشان داده است که والدین مبتلا به نشانگان داون در مقایسه با والدینی که فرزندانشان مشکلی ندارند تحت فشار بیشتری هستند و هنگامی که این کودکان به سنین نوجوانی می رسند والدین احساس ناتوانی بیشتری در قبال آنان می کنند.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که پژوهش ها نشان می دهند، وجود فرزند کم توان هوشی درخانواده غالباً تجربه ای ناخوشاینداست وآنها را درمعرض مشکلات جسمانی، اضطراب، افسردگی(دقیقی خداشهری،1386)، افزایش اضطراب(دارابی،1382)، مشکلات سازگاری اجتماعی(کوهستانی برزکی،(1386)، مشکلات روانی _ اجتماعی (محمدی ودادخواه،1381) استرس(رضایی، 1377 ) مشکلات بهداشت روانی _ هیجانی نگرانی، افسردگی (بایروسانسون،2003) قرارمیدهد. و همچنین طبق تحقیقات احمدی (1390) عملکرد و سازگاری خانواده دارای فرزند معلول نیز دچار مشکل می شود، که در این تحقیق، با در نظر گرفتن مشکلاتی که خانواده های دارای فرزند کم توان هوشی دارند به بررسی این مساله می پردازد که آیا عملکرد و سازگاری خانواده هایی که از خدمات توانبخشی روزانه استفاده می کنند با خانوادههاییکهاستفادهنمیکنندتفاوتدارد؟
فهرست منابع
* آزاد ارمکی، ت(1377). بررسی مسائل اجتماعی. چاپ اول. تهران: موسسه نشر جهاد.
* آقابخشی،ح(1378). اعتیاد و آسیب شناسی خانواده:مصون سازی کودکان در برابر اعتیاد. تهران: انتشارات دانش آفرین، چاپ هشتم.
* آقابیگوئی، الف(1380). تحول شخصیت در نوجوان. تهران: انتشارات ورای دانش.
* احدی،ح(1372). روانشناسی رشد. تهران: نشر بنیاد.
* ایلالی، الف(1376). بررسی نسبت سازگاری والدین کودکان عقب مانده ذهنی در رابطه با عوامل تنش زا در مدارس استثنایی شهر ساری، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده مامایی و پرستاری، دانشگاه تهران.
* احمدی، خ(1390)، بررسی مسائل و مشکلات خانواده های دارای فرزند معلول. طب نظامی،دوره13،صفحات 52-49.
* احمدی،خ(1391)،عملکرد خانواده های دارای فرزند معلول. علوم رفتاری،شماره4، صفحات 337-331.
* اسلامی نسب، ع (1373). روانشناسی سازگاری، تهران: چاپ ونشربنیاد.
* بارکر، ف (1999). خانواده درمانی پایه. ترجمه: محمد دهقانی. تهران: نشر رشد. چاپ چهارم.
* بهاری، ف (1379). ارزیابی و مقایسه کارایی خانواده بین زوج های غیر طلاق و زوج های در حال طلاق مرجوعی به بخش روانپزشکی سازمان پزشکی قانونی. پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی، دانشگاه تربیت معلم تهران.
* پورافکاری، ن (1382)، فرهنگ جامع روانشناسی- روانپژشکی و زمینه وابسته،چاپ دوم، تهران: نشر نی.
* پیکرستان، ع(1380). بررسی عملکرد خانواده های دختران فراری و مقایسه آن با دختران عادی شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد رشته مددکاری اجتماعی، دانشگاه تربیت معلم تهران.
* حسن آبادی،ه(1380).مقایسه پیشرفت تحصیلی، سازگاری اجتماعی و افسردگی دانش آموزان مدارس شبانه روزی با دانش آموزان روزانه دوره دبیرستان اسفراین، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد رودهن.
* حسین نژاد، م(1375). بررسی و مقایسه میزان فشار روانی و سازگاری زناشویی والدین کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر و کودکان معلول جسمی و حرکتی با والدین کودکان عادی شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
* داورمنش، ع(1382)،آموزش و توانبخشی کودکان عقب مانده ذهنی.تهران:انتشارات بهزیستی .
* داورمنش، ع(1375)،تاثیرات روانی ناتوانی کودکان بر خانواده.تهران:انتشارات بهزیستی.
* دیلمی،ع (1380). بررسی اثر بخشی مشاوره همسالان بر سازگاری اجتماعی و خود پنداره دانش آموزان پسر سال اول دبیرستان شهرستان دزفول. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
* رستمی، الف(1380). بررسی دلبستگی نوجوانان به والدین و همسالان در جامعه ایرانی و رابطه آن با مولفه های سازگاری اجتماعی. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تهران.
* رمزی، ص(1386). مقایسه سلامت روانی والدین معلولین ذهنی( سنین پایین تر از16 سال) مقیم در مراکز شبانه روزی و والدین معلولین ذهنی که هنوز در این مراکز پذیرفته نشده اند(پشت نوبتی)، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
* رفیعی،م ؛ توان، ب؛ جهانی، ف(1390)،بررسی رابطه عملکرد خانواده و نگرش دینی پرسنل صف و ستاد دانشگاه علوم پزشکی اراک. طب و تزکیه، دوره 20، شماره 3 و 4.
* سلیمی اشکوری،ه (1366).گزارش سمپوزیوم عقب ماندگی ذهنی تهران: دانشگاه علوم توانبخشی.
* شادمان، م(1380). بررسی سازگاری اجتماعی دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی، واحد رود هن. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد رود هن.
* شفیع آبادی، ع؛ ناصری؛غ(1377). نظریه های مشاوره روان درمانی.تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
* شریفی درآمدی، پ(1381)، روانشناسی کودکان استثنایی.تهران:روانسنجی، جلد1و2.
* صفوی،م،لطفی،م،لطفی،ر(1388)،ﭘﮋﻭﻫﻨﺪﻩ(ﻣﺠﻠﻪﭘﮋﻭﻫﺸﻲﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩﻋﻠﻮﻡﭘﺰﺷﻜﻲﺷﻬﻴﺪﺑﻬﺸﺘﻲ)،ﺳﺎﻝﭼﻬﺎﺭﺩﻫﻢ،ﺷﻤﺎﺭﻩ ۵ ، ﭘﻲﺩﺭﭘﻲ ۱۷، ﺻﻔﺤﺎﺕ ۵۵۲ﺗﺎ۱۶2
* ظریف صنایعی، ن(1371). بررسی عوامل تنش زا و نحوه سازگاری والدین کودکان تحت درمان با همودیالیز در مراکز طبی کودکان. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده مامایی و پرستاری، دانشگاه تهران.
* علی آبادی، س(1389). بررسی نحوه پیروی والدین کودکان معلول از برنامه های توانبخشی و موانع پیروی از درمان در شهر بیرجند، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
* فتحی آشتیانی،ع؛ داستانی؛ م (1388) . آزمون های روان شناختی – ارزشیابی شخصیت و سلامت روان .تهران: انتشارات بعثت .
* قصبه، الف(1384). بررسی و مقایسه نیازهای والدین دانش آموزان نابینا، ناشنوا و عادی. مجله استثنایی،شماره 44، صفحه13
* کوهسالی برزکی،م(1385)، ارزیابی سازگاری اجتماعی مادران کودکان عقب مانده ذهنی ومقایسه آن بامادران کودکان عادی شهرکاشان، پایان نامه کارشناسی ارشد چاپ نشده، دانشگاه علوم بهزیستی وتوانبخشی تهران.
* کریمی درمنی، ح (1385). توانبخشی گروه های خاص.تهران:گستره، چاپ اول.
* کجباف، ب (1377). بررسی تطبیقی- تشخیص عقب ماندگی ذهنی بر اساس نظام تحولی پیاژه و معیار های انجمن آمریکایی عقب ماندگی ذهنی. رساله دکتری، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس.
* محسنی،م(1375). مقدمات جامعه شناسی. تهران: نشر دوران
* معانی، الف؛ شاپوریان، ر؛ حجت، م (1379). روانشناسی بهزیستی. تهران: زرین.
* ملک پور،م(1369). بهداشت خانواده کودکان عقب مانده ذهنی اصفهان: جهاد دانشگاهی.
* مینوچین، س(1990). خانواده و خانواده درمانی. ترجمه: باقر ثنایی(1375). تهران: انتشارات امیر کبیر.
* ناصرشریعتی،ت،داورمنش، ع(1374)، اثرات معلولیت ذهنی بر خانواده( خلاصه یک تحقیق). تهران سازمان بهزیستی کشور، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی.
* یعقوبی،الف(1372).بررسی مسایل روانی-اجتماعی والدین کودکان عقب مانده ذهنی تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی.
* والی پور، الف(1360). روانشناسی سازگاری. چاپ و نشر وحید.
* هالاهان، د؛ کافمن، ج(1387). کودکان استثنایی،ترجمه: فرهاد ماهر. تهران: نشر رشد.
* Beckman PJ(1991). Comparison of mothers and fathers perceptions of the effect of young children with and without disability. Jornal of mental retardation.95(5):585-95.
* Loeb M, Eide HA, Mont D (2008). Approaching the measurement of disability prevalence. Eur J Disabil Res,2(1),32-43
* Mosha Zeinder and Normans(1996). Handbook of coping: Theory ,Research, Applications.
* Scott M, Williams MA, Wendy Hill Williams MA(2005).My family Past, present and future : A personal exploration of marriage and the family. pearson custom publishing.
* Valdez RB, Wood D, Hayashi T, Shen A. Homeless and housed families in Los Angeles: A study comparing demographic, economics and family function characteristics. Am J Public Heath 1990;80:1049-1052
* Chauhan, SS(1993). Mental hygiene: A seienceof adjustment. Second edition. New Dehli, India: Allied Publishers Limi tited.
American Assoctuon On Mental Retadstion 6.
7. trainable
8. educable
9. custodial
34. Vermaes
35. Weiss
36. Bakman
33. Wadinton Busch
37. Patricia
—————
————————————————————
—————
————————————————————