فصول
پیرامون زندگانی معین الاسلام و فرهنگ جدید اصفهان
فصل اول
بخش اول
زادگاه و نیاکان
حاج سید محمد علی مازندرانی (معین الاسلام) در سال 1251 هجری شمسی=1290 هجری قمری در اصفهان دیده به جهان گشود. پدرش حاج سید عبداللهی و جدش سید امیر محمد علی نیز در همین شهر پا به عرصه وجود نهادند.
جد اعلایش سید محمد (مهاجر) است فرزند سید عبدالله موسوی مازندرانی، که در عالمی بزرگ و محتشم و در لاربحان وشاع زشت صاحب عشیره و مالک املاک بود.
سید محمد – نخست بار در سال 186 ه ق – دراوان جوانی برای کسب علم به حوزه علمیه اصفهان آمد 9 سال در این شهر ماند و تا وصول به درجه اجتهاد دانش اند رفت سپس بدستور پدر و موافقت استادش آقا محمد به مازندران مراجعه کرد. او بعد از وفات پدرش سید عبدالله در سال 1214 هجری قمری از مازندران بقصد سکونت به اصفهان مهاجرت کرد. دریا شهر علمی فرهنگی اصفهان، چونان صدف زاینده، این در ثمین را پذیرا شد و باو مجال پرورش و تعلیم و تعلم بخشد. اولاد و احفادش نیز به برکت و یمن وجود و حضور علماء عامل و متقی و دانشمندان عدیم النظیر اصفهان رحمه الله علیهم اجمعین، به مدارج اعلای علم و تقوی عروج کردند و به سهم خود بر عزت و شان این شهر افزودند.
سید محمد در سفر مهاجرت نیت کرده بود که نه تنها خود مادام العمر به مازندران معاودت نکند، بلکه به اولاد و اعقابش نیز چنین توصیه کرد. علت و جزئیات این مهاجرت را حفید او حاج سید محمد علی (صاحب عنوان) که بعدا ملقب به معین الاسلام شد، طی رساله ای شروح تحریر کرد و بچاپ رسانید.1
در این اوقات که سود این اوراق که نواده صاحب عنوان است. قصد کرد پیرامون زندگانی جد خود وجیزه ای بنگارد، به کتب و اوراق بازمانده از آن مرحوم رجوع کرد و متاسفانه امهات آن را نیافت، به ناچار به مختصر باقیمانده بسنده کرد و با کوشش بسیار آنها را از پس سالها پراکندگی، مجموع کرد و گرد و غبار چهل واندساله را از آنها بسترد دو آن مختصر را – که از تصاریف زمان و دستبرد ایام سلامت مانده بود- در مطالعه کشید. در خلال جستجوها، به مسوده چند برگ از نامه ای2 برخورد به خط مرحوم معین الاسلام و خطاب به مرحوم آیه الله العظمی نجفی مرعشی، که شاید در پاسخ سوال معظم له بوده و حاوی مشروح احوال نیاکان او و علت مهاجرت و توطن جدش سید محمد بن عبدالله در اصفهان است. لذا بفال نیک گرفت و قسمت پائی از آن را درصدد متعال بیاورد.
بسم الله تعالی شانه
حضور مبارک بندگان حضرت مستطاب شریفتمدار مقتدی الانام مروج الاحکام صافط انساب الذریه الطاهره من بنی الزهرا علیهاسلام الله الملک العلوم حجه الاسلام والمسلمین آقا نجفی امام جماعه سجد بالا سر حرم قم دام خلله علی روس الانام. عرضه داشت این جانب حاجی سید محمد علی بن حاجی سید عبدالله بن الامیر محمد علی بن آقای آقا سید محمد الموسوی المازندرانی اللاریجانی الشهاندشتی که پدر ایشان مرحوم آقا سید عبدالله بن السید اسماعیل بن السید حسین الموسوی المازندرانی اللاریجانی الشهاندشتی باشند، چهل و یک پسر و ظاهراً هفت دختر داشته …………….. اسباب مسافرت مرحوم آقا سید محمد جد را اعلی الله (مقامه) فراهم و (برای تحصیل علم) روانه به اصفهان می کنند.
و چون دوستی بوده فیما بین مرحوم آقا محمد سید آبادی با مرحوم آقا سید عبدالله، یک کاغذ توصیه هم می نویسند به مرحوم آقا محمد، ایشان هم آقا را می پذیرند. در منزلی که به صوابدید مرحوم آقا محمد بوده (ساکن و) مشغول (تعلم) می شوند. معقول را خدمت خود آقای آقا محمد و ادبیات را پیش مرحوم آقای میرزا ابوالقاسم رشتی در مدرسه سلطانیه نطق و معانی بیان …………….. و همه ماهه وضع تحصیلات ایشان را مرحوم آقا محمد بیدابادی برای مرحوم ابوی شان، آقا سید عبدالله می نوشته اند. چنانچه بعد از 9 سال تمام در اصفهان که مشغول بوده اند، مرحوم آقا محمد می نویسند به آقا سید عبدالله که الحمدالله آقا سید محمد فعلاً مستنبط و دارای درجه اجتهاد است و محتاج به تقلید نمی باشند و در این هنگام هم مرحوم آقا سید عبدالله سنشان هشتاد و دو سال بوده لهذا آقای آقا سید محمد (را) احضار می فرمایند از اصفهان ایشان هم اطاعت نموده و می روند هم به جهت افاضه و تدریس، هم خدمات مرجوعه ایشان را انجام می دادند. بعد از 19 سال از مراجعت (ایشان)، آقا سید عبدالله مرحوم فوت می شوند و لجنه جهت ایام مجلس برپا می شود و از دور تمام قریه ها که متعلق بخودشان و سائرین (بوده) اقامه عزا می شود. در شب سوم آقا زاده های ایشان از تمام قریه های (قریه ها) و هم جوارها دعوت می شود (می کنند). چند مجلس متعدد بوده که در یکی از آنها آقا زاده ها بوده اند و مشغول پذیرایی بودند. آقای آقا سید محمد در زاویه آن مجلس نشسته مشغول مطالعه کتاب معالم5 می شوند. اخوی بزرگ ایشان متعرض ایشان می شود با من بیان: "آقای اخوی شب سوم پدر و این ازدحام مردم که باید از همه پذیرائی کرد، کسی نمی نشید مشغول مطالعه شود" ایشان جدا مشغول می شوند و می گویند شماها که هستید پذیرائی کنید، بنده تحصیل را واجب می دانم و حاضر نیستم نه جهت پذیرائی و نه جهت تواضع جهت مردم. اخوی بزرگ با کمال تعرض می گویند: "بگذار کتاب را زمین و برو از این مجلس بیرون". ایشان می گویند چشم و با کتاب بلند می شوند بروند. اخوی بزرگ می گویند "کتاب را هم بگذار زمین، هنوز قسمت نشده کتابها که شما بسهم خود تصرف کنید". لهذا آن مرحوم با کمال تعرض کتاب را هم زمین گذاشته و در ظلمت شب با پای پیاده از خانه پدر بیرون می آید و می فرمایند بنده رفتم و دیگر به مازندران نخواهم آمد و دیناری هم از مال پدر نمی خواهم بلکه هر کجا رفتم همانجا توطن می کنم و وصیت می کنم که تا هفت پشت از اعقاب من به مازندران نیایند و دیناری هم از مال پدر نخواهند و بدون توقف و بیتوته شب می آیند به طهران. دربین راه وهله اول مصادف می شوند با مرحوم میرزا شفیع مازندرانی6 که صدر اعظم وقت بوده در زمان خاقان مغفور فتحعلی شاه و قبلا هم حاکم اصفهان بوده و خانه و بستان و بیوتات متعدد جهت خود آباد کرده و ساخته و از اصفهان احضار شده بود جهت صدارت، تمام اینها که حدودش تقریباً سی جریب شاه می شود چه از عمارت چه باغ چه اصطبل خالی بوده و چون سابقه کامل شناسائی در حق آقا داشته پیاده می شود جهت احترام آقا و مستفسر حال آقا می شود که جهت آمدن در ایام عزای پدر آن هم راجلاً چه بوده؟ ایشان شرح ماوقع را از اعراض و نرفتن به مازندران در مدت عمر و عاق نمودن اعقاب خود را بیان می فرمایند و لهذا بامر صدراعظم مرحوم، آقا را می برند در منزل صدارت و خود صدراعظم می رود دربار و جهت عظمت ایشان و خانواده و احترام پدر متوفاشان قضیه را بعرض می رساند. شاه فرمایش می کنند خوبست آقا را تا مجالس عزای پدرشان برپاست بفرستیم ایشان را با مصاحب محترمی که مراجعت کنند و بامر همایون ما التیام بدهند فیما بین اخوان، بیاورید شما ایشان را حضور تا با نصامح شاهانه و خلاع متعدده جهت اخوانشان مراجعت دهیم ایشان را" انتهی
این مسوده در همین جا ناتمام رها شده و معلوم نیست آیا مبیضه و کامل شده آن به مخاطب نامه ارسال شده است یا خیر؟
ادامه مطلب بطور خلاصه و مستفاد از متن عربی رساله اینکه: سید محمد مراجعت به مازندران را به هیچ وجه من الوجوه تمکین نمی کند و هنگامی که شاه و صدراعظم از عزم جزم او برای مهاجرت به اصفهان مطلع می شوند، فتحعلی شاه نقداً صد دینار طلا باو اعطاء و مستمری سالانه جهت ادامه تحصیلاتش برقرار و فرمان تادیه استمراری در عهده والی فیروز کوه صادر می کند "فانعمه مائه: دینار من الذهب المسکوک اجلالاً له و کتب لوالی فیروزکوه کتاباً امره بتقبیل نفقه تحصیلاته فی کل سنه خمس تومان من النقد و خمسون من من الحنطه و کتب بذلک فرماناً موشحا بخاتمه"3
میرزا شفیع صدرا اعظم هم طی قباله ای کلیه بساتین و بیوتی که در محله شمس آباد اصفهان در تملک داشته باو انتقال شرعی می دهد که جزئیات آن در رساله مذکور است.
بهرحال سید محمد به اصفهان مهاجرت می کند و از علو همت و سخاوت طبع، بیشتر این خانه ها که خالی از سکنه و در شرف خرابی بوده است را به کسانی که در آن حول و حوش زندگی می کرده اند، می بخشد و از آن میان دو خانه برای خود اختیار می کند که سمت راست آن چهار جریب و در سمت چ÷ سه جریب اراضی مزروعی داشته است.
سید محمد که سالها قبل در اصفهان تحصیل کرده و به درجه اجتهاد رسیده بود، مورد استقبال مردم قرار می گیرد:
"که او عالم و زاهد و گشاده دست بود و با علو شان"
تدریس را شروع کرد و همزمان کتابهای مورد نیاز و رجوع را بخط خود کتابت کرد از جمله معالم الاصول را- که به خط او هم اکنون نزد من است – و همچنین مجلدات هفتم و نهم بحار و نیز سایر کتابها از ادعیه و زیارات و غیره. و به خط شریف او در حاشیه یک نسخه از شرح تهذیب المنطق دیدم که به تنها فرزند عزیزش امیر محمد علی آتی الذکر وصیت و سفارش کرده بود که مطلقاً به مازندران نرود و سهم خود از میراث جد اعم از کتاب ها و اموال و املاک و …. را طلب نکند، ……… اهالی محلی پیرامون او (سید محمد) گرد آمدند و مسجدی در کنار مزار قطبیه برای او بنا نهادند و مسجد قطبیه نامیدند"
در همین ایام و بنا به اظهار و تمایل یکی از اعیان و اشراف محل، سید محمد دخترش را تزویج می کند و بعد از گذشت یکسال خداوند تبارک و تعالی، فرزند صالح ذکوری باو عطا می فرماید که امیر محمد علی نامیده می شود پدر: "او را در کنار و ذیل توجه خود گرفت، در تعلیم و تربیت و پرورش او به جان کوشید و دروسی از صرف و نحو و منطق و معانی و بیان و غیره را خود به او آموخت."
در سال 1234 هجری قمری، برای امیر محمد علی اکنون پانزده ساله بود، همسری اختیار کرد و به او وصیت و سفارش کرد در تحصیل علم بکوشد و فرزندان آورد و خاندان کلان بنیاد گذارد و البته به مازندران نرود.
سرانجام مرحوم سید محمد بن عبدالله الموسوی پس از سالها تحصیل و تحقیق و تدریس و تهذیب نفس و ریاضت و طاعت و عبادت بساحت قدس منتقل می شود، تاریخ ارتحال را فرزندش میر محمد علی چنین ثبت کرده است: "…. فانتقل الی ریاض القدس لیلتین بقیتا من شعبان سنه ثمان و اربعون و ماتین بعدالالف"1248.
پسر محمد علی که نزد والدش مقدمات تحصیلی علم را آنچنانکه در بیوت علماء مرسوم است بطور نهادینه آموخته بود، از سطح عبور کرده مشغول به تکمیل مراحل عالی دروس می گردد. اصول را نزد مرحوم سید محمد شهشهانی و مرحوم حاج محمد ابراهیم11 کرباسی و معقول را نزد مولی محراب12 وفقه و رجال را نزد مرحوم حاج سید محمد باقر شفتی13 اعلی الله مقامهم تلمذ می کند تا آنجا که از طرف مرحوم سید روایه و درایه مجاز می شود.
پس از فراغ از دوران تحصیل، میرمحمد علی به تصنیف و تالیف و ترجمه مشغول می شود از جمله تصنیف کتاب مبانی الاحکام در طهارت و نماز و حج.
کتاب اکمال الدین14 شیخ صدوق15 رحمه الله را به فارسی ترجمه کرد و محدثنوری16 به این ترجمه اشاره کرده است همچنین جلد عاشر بحار را ترجمه می کند به این ترجمه هم در فهرست جلد اول بحار طبع حاج محمد حسن امین الضرب، تصریح شده است.
میرمحمد علی سپس ترجمه ثامن بحار "فی الفتن و المحن الوارده علی سیده نساء العالمینس) را وجهه همت خود قرار می دهد و بدون در اختیار داشتن کتب و اسباب لازم، در مدت سه سال موفق به انجام دادن این امر خطیر می گردد و فصاحت و بلاغت آن مورد تحسین و اعجاب علماء قرار گرفته است.
بعد از اتمام ترجمه این کتاب، شوق زبارت اعتاب مقدسه چنان بر جان و روانش مستولی شده بود که دیگر قدرت درنگ نداشت و بدان سوی روان شد. در این هنگام شصت و سه سال از عمر او می گذشت و دارای هشت اولاد پسر بود. چهار نفر از آنها از همسر اول که پدر تزویج کرده بود و چهار پسر از دیگر همسران او بودند و شش دختر نیز داشته است.
چهارفرزند پسر که از همسر اول داشت همه از علماء وصلحاء بودند. بزرگترین آنها:
1- "…….. السید السندالجلیل العالم الفاضل النبیل جامع المعقول والمنقول و حاوی الفروع و الاصول المسمی بالسید حسن" او را شرحی است بر نهج البلاغه با توضیح لغات و تراکیب خطبه ها.
سید حسن بن میر محمد علی موسوی در سال 1297 هجری قمری وفات کرده و در تکه میرفندرسکی واقع در تخت فولاد دفن شده است. هنگام مرگ پنج پسر و سه دختر داشته است که همگی آنها پیرامون مرقد پدرشان در همان تکیه مدفون شده اند.
2- "…. العالم الفاضل الکامل سید الفقهاء و الاصولین السید حسین …." که در عتبات عالیات مجاور و در صحن مطهر مرقد حضرت عباس سلام ا… علیه مدرس فقه و اصول بوده است.
3- سید عبدالله آتی الذکر
4- سید محمد که در نجف اشرف تحصیل کرده و به درجه رفیع اجتهاد رسیده و مجاز از صاحب فصول17 و شیخ طه18 رحمهماالله بوده است.
سید عبدالله
الحاج سید عبدالله مذکور در ردیف 3 "… کان عالماً فقیهاً محدثاً متکلماً زاهداً متهجدا …." که وصی پدرش میر محمد علی و از تلامذه مرحوم میر سید حسن مدرس19 و شیخ محمد باقر20 بن شیخ محمد تقی21 و آقا میرزا سید محمد هاشم خوانساری بوده است واو پدر مرحوم معین الاسلام صاحب عنوان است. حاج سید عبدالله نیز مانند پدر و جدش در اواخر عمر در معیت فرزندش معین الاسلام به عتبات روانه شد و هم در آنجا در 29 شعبان المعظم 1320 هـ ق. به دار باقی شتافت.
و مراسم تغسیل و تکفین او به دست فرزندش معین الاسلام انجام گرفت که شروح آن در رساله ثبت شده است.
حاج سید عبدالله
محمد علی (حاج میرزا محمد علی معین الاسلام) محمد ابراهیم شش دختر
چهار دختر
رضا ابوالحسن محمد کاظم عبدالحسین عبدالعلی عبدالله محمد باقر دو دختر
حاج سید عبدالله دو پسر و شش دختر و جمعاً هشت اولاد داشته که ارشد فرزندان ذکور او مرحوم معین الاسلام و دومین فرزندش مرحوم آقا میرزا محمد ابراهیم22 بوده است.
آقا میرزا محمد ابراهیم آل رسول شمس آبادی ابتدا مجلله ای از بیت عفت و نجابت از اهالی شاه رضا را تزویج نمود که از این مخدره خداوند چهار فرزند صالح سه پسر و یک دختر باو عطا فرمود:
1- "العالم الصالح الکامل الاقامیرزا سید رضا"
2- "سید الفقهاء و المجتهدین صاحب التقوی والورع و العداله و الفتوی و الاجازه من مشاهیر علماء النجف الاشرف، الطائف لبیت الله الحاج میرزا ابوالحسن دام توفیقاته امام سجد ابیه و مسجد الذی بنی لجماعته فی شارع …."
3- سید العلماء العاملین و الفقهاء الراشد بن الحاج آقا سید محمد
فقیه مذکور در ردیف 2 یعنی آیه الله شهید آقا حاج میرزا ابوالحسن شمس آبادی را عموم مردم اصفهان بلکه ایران، متصف به صفات شجاعت، رشادت و غیور در دفاع از دین جدش پیامبر (ص) خدا بخوبی می شناختند و اینک با معرف به حال پدر و جد و مخصوصاً جد اعلایش مرحوم سید محمد بن عبدالله، منشا این همه غیرت و شجاعت در دفاع از عقائد حقه مذهب شیعه جعفری اثنی عشری را در می یابند. او سلاله پاک و ذریه زهرا علیهاسلام، مجتهدی عالی مقام، فقیهی متقی و مدرسی بزرگوار بود که به پیروی از اجداد بزرگوارش مردانه به پا خاست و در مقابله با منحرفین با قامتی افراخته و صدای رسا بر فراز منابر و در صدر مجالس به بیان حقایق پرداخت و با دلائل عقلی و نقلی، انحرافات این گروه را مدلل و اذهان خاص و عام را به نور حقیقت منور ساخت. منحرفین چون در عرصات این احتجاجات از پاسخ عاجز ماندند، ناجوانمردانه این جوهر تقوی و ایمان را شهید کردند.
مرحوم معین الاسلام را با این برادر زاده عوالمی بود. تحصیلاتش را به دقت زیر نظر داشت و از این که سرانجام او را در ذروه علیا و مراتب والای علم و تقوی می دید خدای را شکر می کرد و به خود می بالید.
در آن سالها، شمس آبادی، واسطه العقد و نقاوه طایفه بود که شیر دلانه در اعتلای دین حق کوشید و جان شیرین بر سر آن نهاد، من المومنین رجال صدقوا ما عاهد الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر22 و ما بدلوا تبدیلا"
اوامر و نواهی شرعی را خود بنفسه مواظبت می کرد و سپس در جامعه ترویج می نمود. در صله رحم و رعایت حقوق ارحام نیز چنین بود. به مناسبت های مختلف ارحام خود را ضیافت می کرد و همه اینها خالصاً لوجه الله بود.
مولف کتاب گنجینه دانشمندان در ترجمه شهید شمس آبادی می نویسد:
"سید العلماء العالملین و سندالفقهاء و المجتهدین العالم العامل الربانی آیه الله آقای حاج سید ابوالحسن بن العلامه آیه الله المرحوم میرزا محمد ابراهیم موسوی شمس آبادی مازندرانی از علماء طراز اول معاصر اصفهان و … عالمی ناطق و فقیهی جامع و در ولایت اهل بیت عصمت علیهم السلام دانشمندی خالص و کامل می باشد".
مولف محترم پس از برشمردن درجات و مقامات علمی و فقهی شهید شمس آبادی، بر خلوص و کمال آن شهید مظلوم در ولایت اهل بیت علیهم السلام مخصوصاً تاکید کرده است که این حسن توجه حکایت از دقت نظر و موشکافی نویسنده این کتاب گرانقدر دارد. این ترجمه سالیانی چند قبل از شهادت آن مظلوم نوشته و چاپ شده است.
رحمت خداوند بر او باد که گفتار و کردارش یادآور اقوال و اعمال صالحان و ابرار بود.
بخش دوم
مروری بر احوال، تحصیلات و آثار معین الاسلام
همانطور که در صدر متعال آوردیم، حاج میرزا سید محمد علی مازندرانی در سال 1290 هجری قمری در شهر اصفهان پا به عرصه خاک نهاد.
در هشت سالگی ما در خود را از دست داد و در ایام نوجوانی ناگزیر و در جستجوی فضائی آرام، از خانه پدر رخت به مدرسه کشید و این ایام را که شخصیت معنوی انسانها شکل و قوام می گیرد، در سرزمین نورانی تعلیم و تعلم بسر برد. او اندیشید حال که دامان مادر را از دست داده و از لقای پدر محجور است، چنگ فراسوی حبل المتین ایمان و علم برد و بدان آویزد و از چشمه سار فیاض فضائل و مکارم مدرسان عالی مقدار که در هر سطح و درجه به سهم خود مروج فضیلت ها و مدرس روشنایی ها و رهاننده بشر از ظلمات نادانی بودند، بهره ها برد و از همین رهگذر است که علقه آموختن و آموزش، خوی ثانوی او شد و تا آخر عمر از آموختن و آموزش نیاسود.
در آن زمان، حوزه علمیه اصفهان، به وجود اساتیدی بی بدیل ترین بود که هر یک از آنها، دررشته تخصصی خود منحصر به فرد و عمق دانش و دقت نظر آنها حقیقتاً حیرت انگیز بود.
تقارن دوران تحصیل معین الاسلام با این ایام را باید از الطاف الهی و اقبال بلند او دانست. چنانچه محضر بسیاری از این اساتید نخبه را درک کرد و تلمذ، معاشرت و مخالفت با آنها از او شخصیتی جالب توجه و دارای ابعاد گوناگون ساخت که درعرصه های متفاوت اجتماع مردی کار آمد، مدیر و مدبر بود. اقتدار وتوانمندیهای اجتماعی علی رغم این که بعدها در محاق فراموشی فرو رفت، در آن برهه از روزگاران که به مشاغل اجتماعی مشغول بود، بروز و نمودی کامل داشت. به سر مطلب باز رویم.
اساتید
معین الاسلام پس از فراگیری دروس اولیه، علوم حوزوی را به طور منظم و طبق برنامه های معمول حوزه، از اساتید بزرگ و مسلم زمان فرا گرفت و ما ترجیح می دهیم که اساتید او را آن چنانکه خود نوشته است از رساله او نقل کنیم:
"… فاشتغلت بالتحصیل … عند اساتیدی العظام قدس الله اسرار هم من الصرف و النحو عندالحاجی محمد جواد الآدینه23 و المنطق و المعانی و البیان و الحکمه عند الانسان الکامل المشهور، المسمی بالملا محمد الکاشی4"
1 – الرساله فی سبب ارتحال جدی الاعلی السید محمد بن عبدالله اشهاندشتی من مازندران الی اصفهان – مبنی الاسلام، حاج سید محمد علی بن عبدالله موسوی، شمس آبادی اصفهانی مشهور به میرزابابایی – اصفهان 1375 هـ.ق. سربی رقعی.
2 – پیوست شماره 1 دو ورق پشت و رو با جوهر قرمز.
3 – تصویر شماره و همین مستمری است که سالها بعد سید محمد ضمن عریضه ای خطاب به فتحعلی شاه استدعای برقراری آن را درباره فرزندش امیر محمد علی می کند.
—————
————————————————————
—————
————————————————————
1