تارا فایل

پاورپوینت سیری در نظریات و جریانات فرهنگی


سیری در نظریات و جریانات فرهنگی

ضرورت توسعه فرهنگی

اهمیت توسعه فرهنگی به ویژه در حال حاضر تا بدان پایه است که سازمان علمی، فرهنگی و آموزشی ملل متحد (یونسکو) دهه پایانی سده ۲۰ میلادی را به معرفی نمود و ۲۱ « دهه جهانی توسعه فرهنگی » عنوان ماه مه میلادی ( ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ ) روز جهانی توسعه فرهنگی اعلام شده است.
2

ارائه تعریفی از فرهنگ (Culture) کار دشواری است. آلفرد کروبر و کلاید کلوکهون در سال 1950 توانستند شمار حیرت آوری از تعاریف فرهنگ را از منابع مردمی و دانشگاهی ارائه گردهم آورند. روند تغییرات معنای فرهنگ در زبان انگلیسی چنین است:
پرورش حیوانات و به عمل آوردن محصولات زراعی/ آموزش انسانها/ مترادف ارزشی برای تمدن (اروپاییهای بافرهنگ و آفریقاییهای وحشی)/با ظهور رمانتیسیسم فرهنگ تنها برای سنجش رشد معنوی به کار رفت./سنت و زندگی روزمره.
کروبر و کلهوکهون تعاریف فرهنگ را در شش دسته منظم کردند: توصیفی (منطبق با محور سوم ویلیام)، تاریخی(میراثی از گذشته)، هنجاری (شیوه زندگی و ارزشها)، روانشناختی (حلّال مشکلات و براوردن نیازهای عاطفی)، ساختاری (عناصر فرهنگ مانند تعریف تیلور) و ژنتیکی (فرهنگ کنش متقابل انسانها و تحولات بین نسلی).
3

اما از نظر اسمیت امروز کاربرد فرهنگ حول مضامین زیر است:
در مقابل چیزهای مادی و فناورانه و امور دارای ساختار اجتماعی/ قلمروی امر فکری، معنوی و غیرمادی/ استقلال فرهنگ در مقابل قدرتهای زیربنایی اقتصادی/ مفهومی از نظر ارزشی خنثی و بی طرف
نظریه ی فرهنگی از نگاه اسمیت در سه حوزه اصلی می گنجد:
محتوا: ابزارهایی برای درک ساختمان فرهنگ/ دلالتهای اجتماعی: تاثیر فرهنگ بر ساختار و زندگی اجتماعی/ کنش، عاملیت و خویشتن: رابطه فرد و فرهنگ و راههایی که فرهنگ از طریق آن بر فرد تاثیر می نهد.
4

1- فرهنگ در نظریه اجتماعی کلاسیک
2- فرهنگ و وحدت اجتماعی در آثار تالکوت پارسونز
3- فرهنگ به منزله ی ایدئولوژی در مارکسیسم غربی
4- فرهنگ به منزله ی کنش در کنش متقابل نمادین، پدیدارشناسی و روش شناسی قومی
5- دورکیمی ها: آداب، طبقه بندی و امر مقدس
6- ساختارگرایی و تحلیل نشانه شناختی فرهنگ
7- چرخش مابعدساختارگرا
8- فرهنگ، ساختار و عاملیت: سه کوشش برای ترکیب
9- مطالعات فرهنگی بریتانیا
10- رویکرد روانکاوانه به فرهنگ و نفس
11- تحلیل فرهنگی پسامدرنیسم و پسامدرنیته
12- پسامدرن و نظریه انتقادی مابعدساختارگرا

5

1
مارکس: ماتریالسم تاریخی مارکس در آثارش به خصوص کتاب سرمایه (1867) او را به عنوان نظریه پردازی ضد فرهنگی مطرح کرده است. این نگاه او برخاسته از همان چیزی است که بعدا با عنوان روبنا وزیربنا مطرح شد. فرهنگ در جامعه صنعتی همچون ایدئولوژی حاکم است که چند خصلت برجسته دارد:
– مشروعیت به منافع بورژوازی
– متاثر از روابط تولید
– طبیعی و اجتناب ناپذیر جلوه دادن قراردادهای اجتماعی
– ایجاد آگاهی کاذب (احساس خوشبختی کاذب): وظیفه ما افسون زدایی است.
دورکیم: برداشتی که از دورکیم وجود دارد به عنوان یک حامی تحلیل فرهنگی است. تاکید او بر اینکه جامعه یک پدیده اخلاقی است و احساس همبستگی گردهم آورنده اجزای آن است موید این ادعاست.
او جوامع ساده را مکانیکی می دانست که هنجار حاکم بر آن همرنگی با جماعت است و جوامع صنعتی را جوامع ارگانیکی می پنداشت که بیشتر بر تفاوتها و تقسیم کار متکی است. آنومی از نظر دورکیم وقتی در جوامع صنعتی رخ می دهد که کنترلهای فرهنگی رایج قدرت خود را از دست می دهند. خودکشی یکی از حالاتی است که فرد در آن دچار آنومی می شود.

6

ماکس وبر:
یک نظریه اجتماعی نظام مند ندارد بلکه مجموعه ای از بینشها و ایده های درخشان و درعین حال پراکنده را ارائه کرده است. اگرچه بیشتر آثار وبر ماتریالیستی است اما رگه های قوی از ایده آلیستی در آن مشهود است. مهمترین عاملی که ارتباط بین وبر و نظریه فرهنگی برقرار می کند درک او از کنش انسانی است. وبر متاثر از تفکر ایده آلیستی آلمانی هگل و کانت و ویلهام دیلتای معتقد بود که باید ماهیت معنادار کنش را در نظر گرفت. بر این اساس او کنش را به دسته ی مبتنی بر ارزش (باورها و اهداف فرهنگی مانند رسیدن به رستگاری از راه دین) و مبتنی بر هدف (عقلانیت ابزاری در مدرنیته) تقسیم نمود.
7

2
پارسونز
پارسونز روابط میان فرهنگ، شخصیت و ساختار اجتماعی را با ارائه الگوهای تجریدی و عام در نظریه پردازی خود تبیین کرد. از مدافعان جامعه شناسی فرهنگی دورکمی و وبری بود. نماینده اصلی کارکردگرایی به عنوان یک اصل بود. دیدگاههای پارسونز بیشتر فلسفی بود که از پژوهشهای تجربی فاصله می گرفت.
کارهای اولیه درباره کنش اجتماعی
پارسونز در کتاب خود با عنوان ساختار کنش اجتماعی، الگوهای کنش عقلانی را به چالش کشید. الگوهای کنش عقلانی دشمن مشترک برای تمام رویکردهای فرهنگی هستند. مهمترین این رویکردها شامل موارد زیر است:
– الگوی رفتارگرا در روانشناسی: این الگوها مبتنی بر الگوی محرک-پاسخ پاولف و اسکینر است.
– نظریه مبادله اجتماعی هومانس و وبلاو: انسانها برای به حداکثر رساندن سود (نه صرفا مالی) به تعامل با یکدیگر روی می آورند.
– نظریه بازی(دهه های 1970 و 1980): زندگی یک بازی دارای راهبردها، پاداشها و جریمه هاست و افراد سعی می کنند برای کسب بهترین نتیجه در آن بازی کنند.
– الگوی انسان اقتصادی: زندگی اجتماعی همچون بازاری است که افراد به محاسبه سود و زیان خود دست می زنند.

8

نظریه سیستمها در دروه میانه ی زندگی پارسونز
رویکردهای کل گرا و کارکردگرای وی را می توان در این دوره دید. او نظریه اش با عنوان نظریه ی عمومی (General theory) را در کتاب نظریه عمومی در باب کنش را منتشر کرد. او و همکارانش الگویی از جامعه پیشنهاد کردند که سه نظام را در بر می گرفت:
– نظام اجتماعی: نظام اجتماعی تشکیل شده از تعاملات مردم با یکدیگر. نظام اجتماعی، ثبات و پیش بینی پذیری را با ایجاد نقش ایجاد می کند. نقشها در بردارنده ی انتظارات هستند.
– نظام شخصیتی: پارسونز بر اساس اندیشه های فروید نظام شخصیتی را متشکل از امیال مبتنی بر نیاز می داند.
نظام فرهنگی : به نظر پارسونز نظام فرهنگی امکان هماهنگی میان کنشهای مردم را فراهم می کند که با یاجاد نظامی از توقعات از نقشها عملی می شود.
بنا به نظر پارسونز سه قلمروی عمده در نظام فرهنگی وجود دارد:
قلمروی نهادهای شناختی: این قلمرو بیشتر با فعالیتهای ابزاری مانند گزارشهای مالی در ارتباط است.
نهادهای بیانی : ارزیابی های زیباشناختی در ارتباطات عاطفی که با مقوله خلاقیت و لذت مرتبط است.
معیارها و هنجارهای اخلاقی: بایدها و نبایدهایی که توسط یک آرمان ارزیابی می شوند.
به نظر می آید که در الگوی پیشنهادی او، نظام فرهنگی از اهمیت بیشتری برخوردار است. او وحدت اجتماعی را در قلمروی نظام فرهنگی تبیین می کند. نظام فرهنگی با شکل دادن به امیال مبتنی بر نیاز به قلمروی شخصیتی و از طریق نقشها در نظام اجتماعی نهادینه می شود.

نظریه سیستمهای متاخر: مدل اجیل
9

3
مارکس غربی:
تلاش اندیشه های مارکسیستی قرن بیستم اصلاح ضدفرهنگی مارکس بود. این جریانات فکری که گاه آن را مارکسیسم غربی می نامند چند ویژگی مشترک دارند:
– حل و جذب توضیح فرهنگی در چارچوبی مارکسی
– توضیح اتفاق نیفتادن انقلابی است که مارکس آنرا اجتناب ناپذیر می دانست. در این سنت یک عنصر نیرومند ماتریالیستی وجود دارد و به نقش انسان آزاد، آگاه و خلاق و … تاکید دارد.
گئورگ لوکاچ 1971-1885
آنتونیو گرامشی 1937-1891
گرامشی بی اعتنایی به فرهنگ و سیاست را دو نقص تحلیلهای مارکسیستی می دانست. گرامشی نقش دولت در تسخیر کلیسا و اتحادیه های کارگری و حمایت از منافع سرمایه داری و بورژوازی را در عدم به وقوع پیوستن انقلاب دخیل می داند. فرهنگ هنگامی در این جریان دخیل می شود که قدرت دولتی کنترل آرا و در عین حال استفاده از زور مادی را در دست بگیرد. هژمونی بن مایه های فرهنگی غالبی هستند که نابرابری و بی عدالتی را شدن می بخشند و با هر تلاشی در جهت اندیشه انتقادی می ستیزند.
10

مکتب فرانکفورت
این نامی است که به گروهی از روشنفکران آلمانی که با انجمن پژوهشهای اجتماعی فرانکفورت همکاری داشتند مرتبط می شود. آنها روش مشترکی در مورد عقلانیت و نقد مدرنیته سرمایه داری داشتند. نقدهای آنها شامل انتقاد از عقلانیت رسمی، نقد اندیشه های اجتماعی فارغ از دغدغه ارزشی، بورکراسی، مصرف گرایی و صنایع فرهنگی است. تشابه میان آنها را می توان در چهار محور دانست:
– تاثیر فناوری بر زندگی مردم
– تاثیر فرهنگ مردمی بر توده مردم
– توجه به شکلگیری جنسیتی و شخصیتی بشر متاثر از فروید
– شرایطی که آگاهی انسان از عهده درک کلیت برمی آید.
والتر بنیامین
آثار بنیامین نه تنها از آن جهت که حساسیت نسبت به فرهنگ را به نمایش می گذارد و در عین آنکه از جهت زیبایی شناختی غنی است ارزش فکری نیز دارد. او توضیح می دهد که چگونه با برآمدن سرمایه داری صنعتی، محصولات فرهنگی دستخوش دگرگونی می شوند.
11

تئودور آدرنو و ماکس هورکهایمر
تئودور آدرنو (1969-1903) در خانواده ثروتمند یهودی-کاتولیک در آلمان به دنیا آمد. اثر مشترک دیالکتیک روشنگری به انتقادی سخت از فرهنگ فراغت و تفریح توده وار سرمایه داری پرداخته است.
هورکهایمر و آدرنو مدعی اند که نوعی عقلانیت وبری (عقلانیت ابزاری برای سود) در صنعت فرهنگ با سرمایه داری درآمیخته است که نه به دنبال تقویت اندیشه های انتقادی بلکه برای سود بیشتر تلاش می کند. هدایت کنندگان این صنعت شرکتهای عظیم تولد کننده محصولات تفریحی و هم چنین رسانه ها هستند.
حاصل این فرآیند رویکردی خط تولیدی نسبت به فرهنگ بوده است که از تقسیم وظایف استاندارد پدید می آید. این محصول کلیشه ای و فرمولی و نهایتا تهی از معانی اصیل است. صنعت فرهنگ، سرمایه داری را بازتولید می کند و مخاطبانی فاقد هرگونه استعدادهای انتقادی را پدید می آورد. دیدگاههای آدرنو توسط مکتب مطالعات فرهنگی بشدت مورد انتقاد قرار گرفت.

12

یورگن هابرماس
هابرماس را آخرین عضو مکتب فرانکفورت می دانند. او نیز که یکی از اعضای جوان این حلقه بود به انتقاد از سرمایه داری و خردابزاری پرداخت. با این حال او تلاش می کرد با تعریف عقل جدید طرح روشنگری نجات بخشد.
لویی آلتوسر1990-1918
لویی آلتوسر نیز از مارکسیستهای فرهنگی بود که تلاش کرد فهم متوازن تری از فرهنگ و ذهنیت را وارد میراث تفکر مارکسیستی کند. دیدگاههای آلتوسر بیشتر مبتنی بر آثار متاخر مارکس بود (عینی، علمی، مادی گرا) و شباهت زیادی به آثار لوی-اشتراوس دارد. کل نگری، تحلیلهای عینی و توجه به نظریه پردازی درباره سیستمها از جمله شباهتهای کار آنهاست. چون اشتراوس مارکسیسم را طرد کرده بود مبنای محکمی برای تئوریزه کردن استقلال فرهنگ به دست می دهد. با این حال دیدگاههای آلتوسر برای درک پیوندهای نزدیک ساختار اجتماعی، قدرت و فرهنگ بر استروس ترجیح دارد.
آلتوسر با تمرکز بر اثار متاخر مارکس مجبور شد از سنت ماتریالیسم دیالکتیک او نظریه فرهنگی استخراج کند. از این رو به ساختارگرایی رو آورد و مدعی شد که مدلی ساختاری از جامعه استخراج کرده است که به فرهنگ و سیاست نقشی مستقل می دهد.
13

4
این نوع نظریات از دیدگاههای خرد و متنوعی است که شباهتهایی در میان آنها دیده می شود:
برخوردهای رودررو بین عاملان، ویژگی محوری زندگی اجتماعی است.
مردم خلاق، مستعد و دانش پذیرند و می توانند برخوردها را هدایت کنند و آنها را قابل پیش بینی، موفقیت آمیز و قابل درک سازند.
اروینگ گافمن 1922-1882
گافمن در مجموعه مقالاتش با عنوان آیین کنش متقابل اشاره کرد که برخوردهای رودرروی روزمره به واسطه میل به حفظ ظاهر، پرهیز از اضطراب و دفع مزاحمتها سازمان می یابد که اغلب متشکل از خرده تبادلات آیینی (تعارفات و تهنیتها) است.
دستاوردهای گافمن:
شیوه های به کارگیری کنش متقابل: مردم منابع فرهنگی را برای حفظ تعاریف رایج و متناسب با موقعیت به کار می برند.
تمرکز بر پیوند میان کنش، معنا و خویشتن.
فهم وی از نقش بنیادین کنش و فعالیتهای نشانه ای
توجه وی بر جنبه های آیینی زندگی
آنچه در دیدگاههای گافمن غایب است، درک فرهنگ در انگیزه دادن به کنشگران و تاسیس ساختارهای نیرومند عواطف و تعهدات درونی است. گافمن حتی کلیسا را صحنه ای برای اجرای نمایش می دید. این بدان معناست که گافمن به محتوای فرهنگ و معنا توجه نداشته است.
14

5
مارس موس: اغلب شاگردان دورکیم در جنگ جهانی اول کشته شدند و تنها مارسل موس شاگرد و خواهرزاده ی دورکیم بود که تلاش می کرد میراث دورکیم را احیا کند. او در رساله اش با عنوان «بخشش، شکل کهن مبادله» به کارکردهای هدیه در کلیت سازمان اجتماعی پرداخت. او نسخه ی انگلیسی کار خود را با نام هدیه (The Gift) منتشر کرد
نیمه دوم قرن بیستم
چهار روند در این دوره را در سنت دورکیمی می توان مشاهده کرد:
جهانی شدن سنت دورکیمی و محوریت بریتانیا و ایالات متحد
پذیرفتن کتاب اشکال بنیادین زندگی دین به عنوان منبع اصلی نظریه فرهنگی
وحدت میان ساختارگرایی فرانسوی مانند لوی اشتراوس و نظریه دورکیم در عرصه آیین، نمادگرایی و اسطوره شناسی.
تئوریزه کردن قدرت، نابرابری و مبارزه با استفاده از ابزارهای دورکیمی

15

6
خصلتهای ساختارگرایی
– عمق سطح را توضیح می دهد. در برابر ظاهر در هم و غیرقابل پیش بینی عمقی دارای نظم وجود دارد.
– این عمق ساختار یافته است.
– عینیت گرایی و بی طرفی
– فرهنگ به مانند زبان است. ساختارگرایی متاثر از آثاری است که در عرصه زبان شناختی ساختاری پدید آمده است.
– تمرکز بر نقش نظام فرهنگی و بی توجهی به نقش سوژه انسانی: ساختارگرایان خود را در مقابل اگزیستانسیالیستها و پدیدارشناسان می دانند.
کلود لوی اشتروس
رشته های علّی مارکس، تفسیر رویاها و اسطورها از فروید و فهم الگوهای ساختاری نهفته ی زمین در زمین شناسی بر کارهای لوی اشتراوس تاثیر عمده ای گذاشته است.
16

7
چرخش مابعدساختارگرا
مابعدساختارگرایی در بهترین حالت حاصل رشد ساختارگرایی است. هیچ گونه مابعد ساختارگرایی واحدی وجود ندارد. مابعدساختارگرایی با تعاریف پسامدرنیسم و امرپسامدرن اشتباه گرفته شده است
سه واگرایی ساختارگرایی و مابعدساختارگرایی
1- معرفت علمی، حقیقت و معرفت شناسی
ساختارگرایان معتقدند که با یک رویکرد علمی به قرائتی عینی و به گونه ای عام معتبر از فرهنگ نائل می شوند. اما ساختارگرایان این ایده را نقد کردند: از این رو مابعدساختارگرایان پیشنهاد می کنند که بهتر است به جای تلاش برای رسیدن به قرائتی خنثی و حقیقی از فرهنگ، به بررسی شرایط اجتماعی تولید دانش توجه کرد. فرهنگها و متون را به شیوه های گوناگون می توان قرائت کرد و در عین حال هیچگونه قرائت درست یا غلطی وجود نداشته باشد. نظریه ساختارگرا بر خصایل خشک و ریاضی وار نظامهای فرهنگی تاکید دارد اما در تفکر مابعدساختارگرا، میل، تفریح، بدن و بازی هم به عنوان ابعاد مشهود فرهنگ مورد بررسی قرار می گیرد.
2- قدرت
ساختارگرایی ساختارهای فرهنگی و اجتماعی را محصولات قدرت نمی دانست اما مابعدساختارگرایی بنا به فهم مارکسیستی، فرهنگ را به عنوان محصول قدرت توضیح می دهد مابعدساختارگرایان به جای رمزگشایی از نظامهای ایدئولوژیک و مبتنی بر طبقه به رابطه متقابل گفتارها و ساختارهای قدرت – دانش می پردازد که ممکن است متاثر از نژاد، جنسیت یا استعمار باشد.
3- تاریخ
ساختارگرایان تاریخ را قابل شناخت و خطی می دانند اما مابعدساختارگرایان ویژگی اصلی تاریخ را آشفتگی آن می پندارند. در نتیجه بر ناپیوستگی، گسیختگی، تصادف و احتمال در شکل دادن به پویایی فرهنگی و نهادی تاکید شد. این ایده ها در باب تاریخ جای تحلیل همزمانی فرهنگ را گرفتند.
17

میشل فوکو1984-1926
مفسران آثار فوکو چه موافق و چه مخالف معتقدند که او از پرنفوذترین متفکران در حوزه ی نظریه ی فرهنگی است. او خود را مولفی در زمینه تاریخ نظامهای اندیشه می دانست و از پذیرفتن عنوان پساساختارگرا سرباز می زد. خطوط کلی اندیشه ی فوکو مدام در حال تغییر، بسط و توسعه بود. فوکو و مابعدساختارگرایان بسیار متاثر از اندیشه های نیچه بودند.

ژاک دریدا
تاثیرات دریدا بر نظریه فرهنگی:
زیر سوال بردن پژوهشهای عینی گرا، کلام محور و حقیقت یاب و پیشنهاد پژوهشهای هرمنوتیک و تفسیری
اختلاط و دو پهلو بودن ویژگی نظامهای فرهنگی اند. ما می توانیم تناقض و ضعف را در هرگفتاری کشف کنیم و از طریق آنها در بابر گفتارهای غالب پایداری کرد یا آنها را واساخت.
18

8
کنش متقابل نمادین و روش
نومارکسیستی، کارکردگرایی پارسونزی و ساختارگرایی: قدرت نظامهای معنایی در کنترل عامل انسانی. نظریه فرهنگی در دهه های پایانی قرن بیستم تلاش می کرد که فاصله میان این دو را کاهش دهد و سطوح خرد و کلان را به هم نزدیک کنند.
پیر بوردیو 1930
کارهای وی از آن جهت که سطوح خرد و کلان را در هم می آمیزد، از جامعه شناسی انتقادی مارکس و وبر سود می جوید، الگوهای انتزاعی و مطالعات تجربی را در رشته ها و مفاهیم مختلف در هم آمیخته است اهمیت دارد. نوشته های وی در ابتدا رنگ و بوی کارکردگرایی، ساختارگرایی یا اگزیستانسیالیسم داشت اما در اواخر 1960 منسجم شد.
سرمایه فرهنگی: سه نوع سرمایه در جامعه تعیین کننده قدرت و نابرابری اجتماعی اند:
سرمایه اقتصادی
سرمایه اجتماعی: شما چه کسی را می شناسید
19

سرمایه فرهنگی: دانش، سلیقه، ویژگیهای صوری مانند مدارج دانشگاهی، مهارت های فرهنگی و توانایی تمییز خوب و بد و… سرمایه فرهنگی نیز مانند منش عادتی نابرابریها و تفاوتها را بازتولید می کند. تغییر سرمایه فرهنگی از نظر بوردیو سالها طور می کشد و عمیقا در احساسات و شعور ما از خویش محصور است. بوردیو معتقد است که یک طبقه گاهی برای تقویت خود شکلی از سرمایه را به شکلی دیگر مبدل می سازد. دیدگاه جامعه که در این جا به دست داده می شود تقلایی است که در آن طبقات اجتماعی برای تصاحب مالکیت اشکال متنوع سرمایه با یکدیگر به مسابقه می پردازند.
آنتونی گیدنز 1938
گیدنز در سال 1938 در لندن بدنیا آمد. او در سال 1990 یکی از مشاوران مهم تونی بلر بود. اگرچه گیدنز از واژه ی فرهنگ چندان استفاده نمی کند اما غلبه وی در نظریه ساختاریابی برای نزدیک کردن وجود خرد و کلان به درک ما در حوزه فرهنگ کمک فراوانی خواهد کرد. او ساختار و عاملیت را دوگانگی ای به شمار می آورد که هر دو متقابلا اساس یکدیگرند. نظریه ی گیدنز به واقع یک مونتاژ ایده های حساسیت برانگیز بود نه نوعی الگوی نظام مند مانند الگوهای پارسونز یا هابرماس.

20

9
جهتگیریهای اصلی مطالعات فرهنگی بریتانیا را می توان اینگونه توضیح داد:
میان رشته ای
توجه به قدرت و مقاومت
توجه توامان به فرهنگ مردمی و والا
تاثیر دیدگاههای چپ
ریموند ویلیامز و ریچارد هاگرت
بخش نخست قرن بیستم تحت استیلای زیبایی شناسانی مانند اف ار لویس بود که مطالعه فرهنگ را منحصر در آثار بزرگ فرهنگ والا می دانستند. هاگرت در سال 1957 در اثرش با عنوان کاربردهای سواد به مطالعه جهان بینی و سبک زندگی طبقه کارگر پرداخت و حوزه های مختلفی مانند کار، خانه، خانواده، سنت شفاهی و دین را مورد کاوش قرار داد.
ویلیامز سعی کرد الگوهای نیرومند نظری با تاثیر درازمدت به دست دهد. او در اثرش با عنوان فرهنگ و جامعه اشکارا این نکته را بیان می کند که تاریخ ایده فرهنگ، پیشینه ثبت شده از واکنشها ما به شرایط دگرگون شده زندگی عمومی ماست. ویلیامز در اثر بعدی خود با عنوان انقلاب طولانی به تحلیل جامعه شناختی تر از فرهنگ می پردازد و درکی فراتر از ادبیات و هنر برای فرهنگ ترسیم می کند.
21

مکتب بیرمنگام
مرکز مطالعات فرهنگی معاصر در بیرمنگام در دهه 1960 تاسیس شد و نخستین رییس آن هاگرت بود. بعد از او هال جایگاه این مکتب را برجسته ساخت.
مطالعات متنی رسانه های جمعی
هال و همکارانش می کوشیدند موضعی مستقر در میان ماتریالیسم صرف و ایده الیسم فرهنگی داشته باشند. فرهنگ دارای خودبنیادی است اما به پایه های اجتماعی و اقتصادی بستگی دارد.
مطالعات خرده فرهنگها و فرهنگهای طبقاتی
قوم نگاری مطالعات فرهنگی نیز به شیوه های زندگی گروههای متنوع حاشیه ای می نگرد با این تفاوت که آن را به کمک مفاهیمی مانند مقاومت در چارچوبی سیاسی تفسیر می کند.
کندوکاو ایدئولوژیهای سیاسی
مطالعات فرهنگی غالبا بر روی ایدئولوژیهای دست راستی متمرکز می شد. اندیشمندان مطالعات فرهنگی دیدگاههای گرامشی را برای نظریه پردازی در این عرصه بهتر از آلتوسر یافتند با این حال می توان در کتاب اداره پلیسی بحران از هال و همکارانش ارجاع به هر دوی آنها را یافت. هال و همکارانش توضیح دادند که دولت برای حفظ سرمایه داری در برابر نگرانیها و اعتراضات مردمی، سلسله هراسهای اخلاقی کاذبی را که عادی بودند به جای بحران می نشاندند.

22

10
نظریه ی فرهنگی و روانکاوانه هر دو زندگی اجتماعی چیزی اساسا مربوط به معنا می دانند و بر لزوم تفسیر تاکید دارند اما تاکید روانکاوری بر فرد و تقلیل همه چیز به جنبه های فیزولوژیکی و زیست شناختی این رابطه را بر هم می زند. اما در قرن بیستم این موانع به تدریج از میان برداشته شد.
زیگموند فروید 1939-1856
فروید در آثار متاخرش به نظریه های روانکاوانه خود در حیطه گسترده تر فرهنگ مدرنیته پرداخت. او بر رانه های زندگی و مرگ در سازمان جامعه مدرن را بر الگوی مبتنی بر میل جنسی اولویت بخشید. ارس با عشق، خلاقیت و همبستگی مرتبط است و تاناتوس با خشونت. تمدن و ناخرسندی های آن شاید مهترین تلاش فروید در بررسی فرهنگ به شیوه ای جمع باورانه باشد.
نظریه های پسافرویدی درباره نفس و جامعه
ویژگیهای نظریه متاخرتر روانکاوی
تاکید کمتر بر آسیب شناسی روانی فرد به عنوان علت روان نژندی و توجه به روابط میان مردم
تمرکز بر شیوه هایی که جامعه در تجربه ی نفوس دخیل است.
جایگزین شدن اسیبهای عاطفی ناشی از اختلالهای هویتی به جای اختلالهای جنسی و روانی.
23

مکتب فرانکفورت
برخی از اندیشمندان فرانکفورتی به خصوص فروم و مارکوزه با درآمیختن نظریه روانکاوی پسافرویدی با اقتصاد سیاسی مارکسی دیدگاههای روانکاوانه را به نظریه فرهنگی نزدیک کردند.
ژان لاکان 1981-1901
لاکان در پاریس بدنیا آمد. لاکان توانست نفس را از قلمروی رانه های زیست شناختی به زبان و فرهنگ منتقل سازد. او ضمیر ناخودآگاه را مانند زبان ساختار یافته می داند.
نظریه فرهنگی روانکاوانه پسا لاکانی
کارکردن این عرصه واجد چندین ویژگی کلیدی بود:
تمرکز بر شیوه های ایجاد هویت توسط زبان و ارتباطشان با قدرت
ایده های نفس ذاتی به چالش کشیده شده و کیفیات متغیر و چندگانه نفس (آگاه و ناخودآگاه) مورد توجه قرار گرفته است.
میل و توهمِ فرد متاثر از روابط قدرت به وسیله ساختارهای نمادین، نابرابری ها را بازتولید می کنند.
نظریه فرهنگی روانکاوانه پسامدرن
نظریات پسامدرن بیشتر بر مقولات میل و لذت همراه با حملاتی به مهوم سوژه یکدست یا متحد به عنوان مخزن میل معطوف شده اند. دلوز و گتاری در کتاب روان گسیختگی خود پراگندگی ومیل به عنوان گرایشهای رادیکال در فرهنگ معاصر را تحسین کرده اند. از نظر آنها میل روان گسیخته پرخاشگری را نگه می دارد و قادر است ساخت مرزهای روانشناختی و فرهنگی ای را که سرمایه داری برقرار کرده بشکند.

24

11
فهرستی از خصوصیات فرهنگ پسامدرن که به نظر می رسد همگان با آن فهرست موافقند:
قدرت گرفتن فرهنگ و رسانه های جمعی
استوار شدن زندگی اقتصادی بر مصرف نمادها و سبک زندگی
به چالش کشیده شدن ایده های مرتبط با بازنمایی واقعیت
تصویر ذهنی و فضا به جای روایت و تاریخ به عنوان اصول سازمان دهنده
رواج سبکهایی مانند نقیضه، هزل و التقاط گرایی عامه پسند
شهر به جای تولید به مرکز تدارک تفریحات، ساعات فراغت می شود مانند مراکز خرید و پارکهای تفریحی
اختلاط به جای طبقه بندیهای سخت

25

ژان بودریار
از نظر بودریار دیگر میان نشانه ها (فرهنگ) و واقعیت ارتباط معنایی وجود ندارد.
دانیل بل
اگرچه بل از لحاظ شعور و سبک نظری صراحتا مدرنیست است اما ایده های پسامدرن به شکل قاطع در آثارش صورتبندی شده اند. او در دیدگاههایش انتقال جامعه از مدرنیته صنعتی به جامعه مبتنی بر اطلاعات را مستند کرده است. با این حال او به تضاد تقاضاهای لذت طلبانه شهروندان (نیازهای فرهنگی) با اقتصاد عقلاگرای دولتی تاکید می کند که اشاره به خودبنیادی و قدرتمند شدن فرهنگ است.
نقادی نومارکسیستی از پسامدرن
شروع نظریه پردازی پسامدرن، فرانسه بود اما ملل انگلیسی زبان در دهه 1980 شروع به پیشی جستن کردند. نتیجه یک موج تفاسیر فرهنگی نومارکسیستی بود که ویژگیهای زیر را داشت:
برخوردی خصمانه با زیبایی شناسی پسامدرن
حضور نیروهای سرمایه داری در کانون تغییرات فرهنگی
توضیح ارتباط این تغییرات با رهایی انسان
اسکات لش: پسامدرنیسم به عنوان تفاوت زدایی
لش نیز پسامدرنیسم را سرمایه داری بی سازمان تشخیص داده بود. از نگاه لش مدرنیزاسیون فرآیند تفاوت یابی فرهنگی است. از نگاه او پسامدرنیسم نقدی از مدرنیسم است که تماما با تفاوت زدایی مرتبط است. او برای این ادعای خود از بین رفتن مرزهای میان فرهنگ، اقتصاد، سیاست یا میان فرهنگ والا و پست یا نزدیک شدن رشته های دانشگاهی را مثال می زند.
26

12
شاید بتوان گفت که موضع پسامدرن در نظریه فرهنگی تا حدی جایگزین مارکسیسم به عنوان صدای غالب جناح چپ شده است. با تسامح بسیار می توان مشخصات زیر را برای این موضع قائل شد:
نقد مبانی فرهنگی علم و مدرنیته غربی
التزام به مرکزیت متون و گفتارها در ساخت نظام اجتماعی
باور به اینکه نظریه فرهنگی جزئی از عمل اخلاقی و سیاسی است
توجه به چشم اندازهای گروههای فرودست

نظریه اجتماعی به عنوان اقدامی اخلاقی و سیاسی
پسامدرنیسمها به ایده ی نظریه ی فرهنگی به عنوان اقدامی خنثی از نظر اخلاقی حمله می کنند. بومان به ناسازه ی اخلاقی وضعیت پسامدرن اشاره می کند و معتقد است که این ناسازه ها به عاملان انسانی غنا و کمال انتخاب اخلاقی و مسئولیت را بازم گردانند.
تحلیل هویت و تفاوت
کرنل وست 1994 معتقد است که روشنفکران باید درگیر سیاست جدید و فرهنگ تفاوت شوند. از نظر او ویژگیهای مرکزی سیاست جدید و فرهنگی تفاوت چنین است:
تنوع، چندگانگی و ناهمگونی به جای امر همگون و یکدست
امر انضمامی و خاص به جای امر انتزاعی و جهانشمول
امر تصادفی، موقتی، متغیر، احتمالی و انتقالی برای تاریخ مند و کثرت ساز کردن

27

دسته بندی کلی در نظریات فرهنگی( منظر دکتر بشیریه)

نظریه‏های مارکسیستی فرهنگ و فرهنگ توده‏ای
نظریه‏های محافظه‏کارانه درباره جامعه توده‏ای و فرهنگ توده‏ای
تجدیدنظرطلبی یا مکتب اصالت فرهنگ
نظریه‏های فرهنگ در ساخت‏گرایی و نشانه‏شناسی
نظریه‏های فرهنگی در پسا ساخت‏گرایی و پسا مدرنیسم
نظریه‏های فرهنگی در فمینیسم
مطالعه فرهنگی در کشورهای در حال توسعه
28

در دسته بندی دیگری با جمع آوری نظریات فرهنگی میتوان رویکردهای زیر را در توسعه فرهنگی شمرد:
تحول گرایی
اشاعه گرایی
کارکردگرائی
ساختار گرائی
کارکردگرائی ساختاری
نمادگرایی
نمادگرائی ساختاری

29

تحول گرایی: اساس نظریات تحول گرایانه، برفرایند تحول در ابعاد مختلف فرهنگی نظیر اعتقادات، نظام خویشاوندی و تکنولوژی استوار است، بعنوان نمونه، مورگان با معیار قرار دادن تکنولوژی سه مرحله مختلف را در حیات فرهنگی بشر شناسائی کرده است که عبارتند از: مرحله توحش، مرحله بربریت و مرحله تمدن. بر این اساس سطوح مختلف فرهنگ را می توان مانند مراحل توسعه یا تکامل آن دانست که هر مرحله آن، پیامد تاریخ گذشته است و تمامی آن، تاریخ آینده را می سازد.
اشاعه گرائی: نظریه اشاعه گرائی، سیر مراحل تمدن و فرهنگ را به صورت خطی، و در هر جامعه، مستقل و موازی با جوامع دیگر نمی داند، بلکه معتقد است فرهنگ های جوامع از یک یا چند مرکز اشاعه گرفته اند و شباهت بین فرهنگ ها به علت رفت و آمدها، داد و ستدها، مهاجرت ها، لشکر کشی ها و در اثر اقتباس، تقلید یا اخذ است.

30

کارکردگرائی: کارکردگرائی، شئون مختلف جامعه را بر حسب پیامدهای سودمندی که برای نظام بزرگتر اجتماعی دارند، تبیین می کند و حضور همه جانبه یا عنصر را بر حسب اثر سودمندی که برای کل نظام دارد، مورد توجه قرار می دهد. مالینوفسکی فرهنگ را دارای کارکرد ارضا نیازهای انسان در زندگی اجتماعی و انطباق انسان با محیط اطرافش می دانند و معتقدند اجزا مختلف فرهنگ در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر و در جهت برآوردن این خواسته شرکت می جویند.
ساختار گرائی: ساختارگرائی، شئون مختلف جامعه را بر حسب پیامدهای پیش بینی پذیر اوصاف ساختاری جامعه تبیین می کند. این رویکرد خود شامل دو الگوی تبیینی می شود: الگوی اول گونه ای از تبیین علی است که ساختارهای اجتماعی را علت اصلی پدیده های اجتماعی می داند. الگوی دوم، نیاز به رابطه علی را منکر است و در عوض شئون مختلف پدیده های اجتماعی را به نحوی تبیین می کند که نشان می دهد آن شئون چگونه با ساختارهای انتزاعی زیرین هماهنگ میشود.ساختارگرایان فرهنگی در تلاش هستند تا زیرین پدیده های فرهنگی را که همان نظم زیرین پدید هاست، به دست آورند.
31

کارکردگرائی ساختاری:
این نظریه فرهنگ جامعه را از نظام اجتماعی آن مشتق دانسته و به فرهنگ بعنوان اشکال استاندارد رفتار و احساساتی می نگرد. پارسونز و رادکلیف با استناد به اصطلاح یکپارچگی فرهنگی فرض را بر این قرار دادند که فرهنگ به مثابه یک کل، افراد بسیاری را کم و بیش در یک ساخت اجتماعی، یعنی سیستمهای با ثبات تعیین کننده گرو هها، وحدت میدهد، روابط بین افراد را تنظیم م یکند و تطبیق پذیری آنان با محیط فیزیکی خارجی را میسر می سازد.
نمادگرائی:
بر اساس این نظریه، نماد، جوهره اصلی فرهنگ است. نماد واحد اصلی تمامی رفتار و تمدن انسانی است. بین ذهن انسان و غیر انسان تفاوت بنیادی وجود دارد. یک موجود زنده یا می تواند نماد سازی کند یا نمی تواند، حد وسطی بر اساس این ، وجود ندارد. رویکرد، کنش اجتماعی، بر فراگردی استوار هستند که به واسطه آن، کنشگران شرائط مقابل خود را تفسیر و ارزیابی می کنند. در این حالت فرهنگ چارچوبی محسوب می شود که در درون آن می توان رفتارها را به طرز معقولی توصیف و تشریح کرد.
نمادگرائی ساختاری:
این نظریه تلفیقی از دو نظریه نمادگرا و ساختارگرا می باشد. بر اساس این نظریه نمادها در ساختارهای اجتماعی ظهور و بروز پیدا کرده و رشد میکنند و بدون شناخت آنها نمیتوان به حقیقت نمادهای پدید آمده توسط انسان ها دست یافت.

32


تعداد صفحات : 32 | فرمت فایل : پاورپوینت قابل ویرایش

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود