تارا فایل

سیری در آثار امام خمینی



مقدمه:
در تمام دوران زندگی در انسانی وقایع تلخ و شیرین ابتدا از یک جرقه و از یک اتفاق بوجود می آید. روزی که تحقیق در مورد ویران حضرت امام (ره) پیشنهاد رشته فی البداهه اعلام آمادگی کردم بدون اینکه چیز زیادی ازا ین بعد از شخصیت حضرت امام خمینی (ره) را بدانم و پس امروز که این تحقیق رو به اتهام و در مراحل تکمیل آن است. خدای را بسیار شاکرم که در راه رسیدن به این هدف توانستم عازمان و سالکان طریق دوست را بهتر بشناسم و پی بردن به این مهم که چگونه سروران شعر از ضمیر کسی تراوش نمیکند مگر دارا بودن آنکس از روح بسیار لطلف که آن نیز حاصل نمی شود مگر با معرفت خاص خداوند.

لذا ، حالا که دانستم می خواهیم که بیشتر به انم چرا که سیر در اشعار یک عارف و سالک دلسوخته در حقیقت سیر در افکار و نظریات ایشان می باشد و سیر در افکار ایشان انسان را به سرچشمه احدیت زورتر راهنمامی شود.
آشنایانu ره عشق درین بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

ارواح مقدس و متعالی برگزیدگان و اولیای الهی این کبوتران حریم ملکوت و عندلبیان گلشن لاهوت، که از عالم امر و قرب جوار محبوب ازلی در تنگنای عالم طبع و سراچه ترکیب افتاده و در این دامگاه محنتزای ناسوت گرفتار آمده اند، پیوسته به سان نی از نیستان جداگشته دردمندانه از سینه سوزان ناله اشتیاق برمی آورند و در این غریبستان از دوری یار و دیار شکوه آغاز می کنند این جانهای آرزومند طایر گلشن قدس، همواره سر آن دارند که این تخته بند تن را بهم درشکنند و از این دامگه حادثه پرگشایند و به مرجع و منزل نخستین خود، یعنی جوار و قرب رقیق اعلی، بازگردند و در جایگاه صدق نزد ملیک مقتدر مقام گیرند که گفته اند:

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

در وصف محبان امام عارفان و مقتدای موحدان علی، علیه السلام، فرمود: " اگر نبود اجل محتوم و وقت معین که خداوند بر آنان مقدر و مقرر فرموده روانهایشان یک چشم برهم زدن در کالبدشان آرام نمی گرفت،" این شیفتگان جمال مطلق چون به درد مهجوری مبتلا گردند با استمداد از جدبات و عنایات حضرت حق، و با تصفیه و تزکیه، حجب را یکی پس از دیگری از میان برمی دارند و به سیر الی الله می پردازند، و با تجلی انوار وحدت از قید کثرت رها می شوند، تا به مرتبه شهود حق رسند و به مقام جمع بعد از فرق نایل آیند.
و اما زبدگانی که برگزیدگان حضرت دوست اند از این مرتبه فراتر می روند؛ چه آنان در نهایت مراحل سلوک به سیر من الخلق الی الخلق می پردازند. یعنی این واصلان و منتهیان را تکلیف ور سالتی است تا مردمان را به سوی مبدا متعال و کمال اسماء جمال رهنمون گردند.

اینان مامورند تا اعلام هدایت را برافرازند و معلم ارشاد را برپای دارند و خلق را از ظلمات جهل و گمراهی و درکات استضعاف و ستم برهانند، و آنان را به مقام و جایگاه سعادت و سرمنزل سلامت راهبر شوند. از این روکار این برگزیدگان صعب و دشوار است؛ زیرا از سویی، میل دلشان متوجه معبود و محبوب خویش است و مشتاق وصل مدام، و از سویی به خلق مشغول اند و از دوام وصل محروم. انبیای عظام و اوصیا ی کرام و وارثان مقام آن بزرگواران را چنین حالتی است. نقل است که پیامبر اکرم(ص) چون زیاده به کار خلق می پرداخت و از این راه احساس قبض وگرفتگی خاطر می کرد، از پی رهایی از این کدورت و ملال، بلال را می فرمود: قم یا بلال فارحنا بالصلوه( ای بلال برخیز و برای نماز آوازده و ما را راحت و آسوده ساز.) و از این ملالت باز رهان.

اولیای الهی که وارثان میراث انبیایند و نایبان مقام ولایت چون به اقتضای وظیفه و تکلیف خویش از پی راهنمایی خلق قیام کنند، از فیض خلوت حضور و شهود باز می مانند؛ از این رو مترصد و در پی فرصت اند تا دیگر بار به حضرت دوست باز آیند و آینه دل را با صیقل ذکر جلا بخشند؛ هرچند که این مقیمان کوی محبت در بحبوحه اشتغال امور ظاهر و حل و فصل کار خلایق باز دلشان از ذکر خدا و نجوای با او غافل و فارغ نمی ماند.

امام خمینی، سلام الله علیکم را نیز چنی حالتی بود. او در همان حال که دل از گرد هرگونه تعلقی پرداخته بود بار سنگین رسالت و رهبری را به دوش می کشید، و خود را مکلف می دید تا از پی رهایی خلق نهضتی عظیم و قوی بنیان، پایه ریزد تا مگر خدای عالم آنرا به انقلاب عالمگیر منتهی گرداند، آنسان که اساس دیرپای نظام جور و فساد در جهان از ریشه برافتد و دیگر بار فروغ جانفزای توحید، کران تا کران گیتی را روشن سازد و عدل و آزادی و برابری و برادری ایمانی چهره افسرده عالم را رونق بخشد.امام،گاه که این وظیفه سنگین فراغتی می یافت، در خلوات و اوقات خاص، به یاری سخنان موزون آبی بر آتش درون می افشاند و با زبان شعر، حدیث درد فراق ر ا با دلدار یگانه باز می گفت. حضرت امام هرگز سر شعر و شاعری نداشت و خود را به این پیشه سرگرم نساخته بود. آن عاشق صادق هرگاه از ادای وظیفه و رسالت خویش فراغتی حاصل کرده شرح درد مهجوری را در قالب الفاظ و کلمات موزون بر ورق پاره ای رقم زده است. او مقصدش شعر وشاعری نبود بلکه شعر نیز جلوه ای از جلوه های روح بلند و متعالی او بود. شعر او به مثابت" ارحنا یا بلال" است. شعر او نجوای عاشقانه، روح هیجان زده و بی تابی است که در خلوت تنهایی با بکارگیری کلمات، رازدل دردمند خویش را با محبوب بازگفته و با معبود به راز و نیاز پرداخته است. او قافیه اندیش نبوده و به گفته مولانا هرگاه خون در درونش جوشش کرده از شعر بدان رنگی داده است آن بزرگ خود در باب شعرگویی خویش فرمود:

باید بحق بگویم که نه در جوانی که فصل شعر و شعور است و اکنون سپری شده و نه درفصل پیری که آن را هم پشت سر گذاشته ام و نه در حال ارذل العمر که اکنون با آن دست به گریبانم، قدرت شعرگویی نداشتم.
آری شعرامام محصول حالت استغراق و مولود فنای در سبحات جلال و جمال حضرت حق است و نتیجه شهود لقای دلدار.

هردم از روی تو نقشی زند ره خیالم

با که گوئیم که درین پرده چها می بینم
کس ندیدست زمشک ختن و نافه چین

آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم
چنین شعری که مولد چنان حالتی است طوری است روای طور متداول و مرسوم میان شاعران. چنین سخنی ممکن استگاهی در آن برخی تعقیدها و عدول از پاره ای موازین مرسوم زبان، مشهود گردد و بنابر آنچه گفته آمد نباید آنرا با معیارهای رایج میان ادبیان و شاعران سنجید اینها شعر نیست، بلکه گدازه های دل سوخته و شعله های جان سودا زده ای است که بی هیچ تقید و تکلفی، که گاه از درون آتشفشان دل آن پیر و مراد فوران کرده و در قالب الفاظ شکل گرفته است.

تاکه مستغرق شدم در قعر بحر بیخودی

سر به سر دریا شدم نه جوی ماند و ته غدیر

اما آثار منظوم آن حضرت را وجوهی است که می تواند بعضی از آن در این مجال مورد بحث قرار گیرد؛ از این قبیل تعابیر واصطلاحات و سبک و شیوه آنها و تاثیر از شاعران پیشین و عارفان متقدم، و نظایر این عناوین که بحث تفصیلی در هر یک مجال و فرصتی گسترده می طلبد که این مقام را جای آن نیست. از این رو، به الزام و ضرورت به مروری اجمالی و سیری گذرا در این بار بسنده می کنیم.

تعابیر و اصطلاحاتی که در آثار حضرت امام آمده همانهاست که عارفان شاعر و شاعران عارف در اشعار خود آورده اند. عارفان واصل، معانی را که در احوال مشاهده و واردات قلبی یافته و به ذوق حضور آزموده اند در قالب الفاظ و به صورت رمز و استعاره بیان می کنند؛ چه آن مشاهدات و یافته ها به بیان در نمی آید و آن معانی را در کلام نمی توان گنجاند:

معانی هرگز اندر حرف ناید

که بحر قلزم اندر ظرف ناید

از این رو آنان هرگاه از این حالات و مقدمات و از آن حقایف و معارف خبر دهند، آنرا در جامه اشاره و رمز و استعاره درمی پوشانند، چنانکه جز ارباب شهود و آشنا به مقامات آنان دیگران چیزی از آن درنمی یابند، و چه بسا که بیگانگان آن مقامات را برخلاف خوانند و به غلط افتند.

اصطلاحاتی است مر ابدال را

که خبر نبود از آن غفال را

برای دفع توهمات و تبیین رموز و کنایات این سخنان است که در شرح این معارف کتابها نگاشته و رساله ها پرداخته اند تا طالب حق با رجوع به آنها مراد از آن اصطلاحات را دریابد. در این معنی فیض کاشانی گوید:

چون مخدرات معارف و حقایق و پردگیان معانی و دقایف از آن پوشیده تر است که بواسطه وضع دلالت الفاظ متصدی اظهار آن تواند شد. لاجرم به دستیاری امثال و اشیاء در ابراز آن کوشیده و هر حقیقتی را به اسم یکی از محسوسات که مناسبتی با او دارد تعبیر کنند؛ چون"خ" و " زلف" و "خط" و "خال" و "چشم" و " ابرو" و" دهان" و"زنار" و " کفر" و "ترسایی" و غیر آن؛ که هر یک از آن اشاره به معنی است ازمعانی حقایق تا هم اهل معنی از آن حقایق محفوظ گردند و هم اهل صورت از صورت مجازی آن بهره مند نمانند.

عرفای کامل حقایق را با ذوق و شهود دریافتند، و از برای آ نچه به مشاهده آن نایل گردیدند تعابیر و اصطلاحاتی وضع کردند و برا ی آن یافته ها و واردات عباراتی ساختند، تا بدان وسیله مستعدان را به فهم آن حقایق و اصرار راهبر شوند. شمس مغربی گوید:

اگر بینی در این دیوان اشعار

خرابات و خراباتی و خمار

بت و زنار و تسبیج و چلیپا

مغ و ترسا و گبر و دیر و مینا

شراب و شاهد و شمع و شبستان

خروش بربط و آواز مستان

می و میخانه و رند خرابات

حریف و ساقی و مرد مناجات

نوای ارغنون و ناله نی

صبوح و مجلس و جام پیاپی

خط و خال و قد و بالا و ابرو

عذار و عارض و رخسار و گیسو

مشو زنهار از آن گفتار در تاب

برو مقصود از آن گفتار دریاب

مپیچ اندر سروپای عبارت
اگر بینی زارباب اشارت

حال با این نگاشته ها تصور شما از یک مرد سیاسی و یک رهبر نظامی نوپا چیست؟

قطعاً در هر جای جامعه ای که انقلابی بوجود آمد. سبب فشارهای فکری که به یک رهبر و طراح و گرداننده یک جریان وارد می شود. روح آن رهبر از ظریف اندیش و تراوش آن فرسنگها دور می شود.. و جای آن به درشت گوئی و ضمختی کلام بدل می گردد. اما چگونه می شود که کلام آن حضرت با همه فشارها چه از بیرون و چه از داخل به جای درشتی ، لحظه به لحظه و روز به روز سمت و سوی ظرافت کلام و به طبع بسوی سروان شعر می شود که سرودن شعر بایستی روح ظرایف داشت و قلب رئوف پس همه این مواهب حاصل نشد مگر با غرق شون ر عشق الی البلهی او . او که تمام لحظات خود را در جمال یار می دهید و از جمال کنیا برده بود. به افق زیبا و رخ انو دلبسته بود.

اکنون پس از این مقدمه به مروری بر سروده های آن حضرت می پردازیم. حضرت امام در آثار خویش از اصطلاحات عرفانی شامخین و سلف صالح بهره جسته و تعابیر ایشان را در شعر خود بکار برده؛ و گاهی خود از آن مصطلحات مضامین و معانی دیگری قصد کرده است. چنانکه اشارت رفت، شرح و تبیین مصطلحات در این وجیز میسور و مقدور نیست ناگزیر از باب نمونه به چند مورد اکتفا می شود، باشد که طالبان را سودمند افتد و بدانند که مقصود از این دست تعابیر مضامین محسوس و متعارق نیست، بلکه هر یک به حقیقتی اشارت دارد.

یکی از اصطلاحاتی که ارباب معرفت در سخنان خویش آورده اند" رخ" است که گفته اند مراد از آن تجلی جمال حضرت حق است که سبب ایجاد اعیان عالم و ظهور اسماء الهی است. و نیز گفته اند مقصود از" رخ"لطف الهی است. فیض درین معنی گوید:" رخ عبارت از تجلی جمال الهی است به صفت لطف؛ مانند" لطیف" و " رئوف" و " تواب" و " محیی" و" هادی" و"وهاب" امام کلمه" رخ" را بکرات در سخن خویش آورده:
ای خوب رخ که پرده نشینی و بی حجاب
ای صدهزار جلوه گر و باز در نقاب

با عاقلان بگو که رخ یار ظاهر است

کاوش بس است این همه در جستجوی دوست
شمس مغربی گوید:
ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا
تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد

وی روی تو در آینه کون هویدا
عکس رخ خود دید، بشد واله و شیدا

حافظ گوید:
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست

دل سرگشته ما غیر ترا ذکر نیست

اصطلاح دیگر"زلف" است که گفته اند، کنایه از مرتبه امکانیه از کلیات و جزئیات و معقولات و محسوسات و ارواح و اجسام و جواهر و اعراض است. عراقی گوید:" زلف غیب هویت است که هیچکس را بدان راه نیست." فیض گوید:" زلف عبارت از تجلی الهی است به قهر مانند" مانع" و " قابض" و "قهار" و "ممیت" و" مضل" امام گوید:

سر زلفت به کناری زن و رخسار بگشا
در صید عارفان و زهستی رمیدگان

تا جهان محو شود خرقه کشد سوی فنا
زلفت چو دام وخال لبت همچو دانه است

عراقی گوید:
زلفش گرهی بگشود بند از دل ما برخاست
دل جان زجهان بگرفت در حلقه زلفش بست

مغربی گوید:
زان زلف پراکنده و زان غمزه فتان

پرگشت جهان سریز از فتنه و آشوب

دیگراز مصطلحات عرفانی" خال" است که گفته اند عبارت است از نقطه وحدت حقیقی؛ و مراد وحدت ذاتاست. فیض گوید:" خال عبارت است از نقطه وحدت حقیقیه من حیث الخفاء که مبدا و منتهای کثرت اعتباری است و از ادراک و شعور اغیار محتجب و مخفی است". امام دراین معنی می گوید:

من به خال لبت ای دوست گرفتارشدم
گیسوی یار دام دل عاشقان او

چشم بیمار ترا دیدم و بیمار شدم
خال سیاه پشت لبش دانه من است

عطار گوید:
درطواف نقطه خال زشوق

چرخ سرگردان چو پرگاری بود

عراقی گوید:
سودای زلف و خالت جز در خیال ناید

اندیشه جمالت جز در گمان نگنجد

اصطلاح دیگر" لب" است که گفته اند مقصود از آن کلام است؛ و نیز اشاره به" نفس رحمانی" است که افاضه وجود بر اعیان می کند. فیض می گوید:" لب عبارت است از روان بخشی و جان فزایی که به زبان شرع از ان به" نفخ روح" تعبیر می کنند. امام در این معنی گوید:

شیرین لب و شیرین خط و شیرین گفتار
سر نهم برقدم دوست به خلوتگه عشق

آن کیست که با این همه فرهاد تو نیست
لب نهم بر لب شیرین تو فرهاد شوم

عراقی گوید:
حلاوت لب تو دوش یاد می کردم

با شکر که در آن لحظه در دهان انداخت

حافظ گوید:
آنکه جزکعبه مقامش نبد از یاد لبت

بر در میکده دیدم که مقیم افتادست

اصطلاح دیگر" چشم" اس که گفته اند" اشارت به شهود حق است اعیان و استعدادات را؛ و ازآن شهود به صفت" بصر" تعبیر می کنند و د شرح گلشن راز آمده است که" بیماری و مستی کهاز بعد و فراق و پندار خودی روی نموده و از مشاهده جمال جانان عاشقان دلسوخته را محروم می دارد، همه آثار و لوازم چشم پرکرشمه اوست." امام درین معنا آورده:

پیرم ولی به گوشه چشمی جوان شوم
گوشه چشم گلشا برمن مسکین بنگر

لطفی که از سراچه آفاق بگذرم
نازکن، ناز که این بادیه سامانش نیست

عراقی گوید:
به یک کرشمه که چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

مغربی گوید:
چوباده چشم تو خوردست دل خراب چراست

چو خال تست بر آتش جگر کباب چراست

اصطلاح دیگر" می و شراب" است که مراد از آن غلبات عشق است. فیض گوید:

" شراب عبارت است از ذوق و وجد و حال که از جلوه محبوب حقیقی در اوان غلبه محبت بر دل سالک وارد می شود سالک را مست و بیخود می کند؛ چه استیلای آن موجب هدم قواعد عقلی و نقض معاقد وهمی اوست."

امام در این معنی گوید:
من خواستار جام می از دست دلبرم
الا یا ایهاالساقی زمی پرساز جامم را

این راز با که گویم و این غم کجا برم
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را

سنایی گوید:

ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را

ساعتی آرام کن این عمر بی آرام را

عطار گوید:
از می عشق تو مست افتاده ام

بر درت چون خاک پست افتاده ام

اصطلاح دیگر" ابرو" است که مراد از آن صفات الهی است که حاجب ذاتند و عالم وجود از صفات رونق و بهاء و جمال می گیرد. در سروده های امام آمده:

ابروی تو قبله نمازم باشد
خم ابروی کجت قبله محراب منست

یاد تو گره گشای رازم باشد
تاب گیسوی تو خود راز تب و تاب منست

مغربی گوید:
از آن در ابروی خوبان نظر پیوسته دارم

که در ابروی هر مهرو نمی بینم جز ابرویش

حافظ گوید:
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

به قصد جان من راز ناتوان انداخت

همین چند اصطلاح از باب نمونه کافی است. طالبان برای مزید اطلاع می توانند به کتبی که در این باب تالیف شده، و یا کتابی که" موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی" در شرح کامل و مفصل اصطلاحات اشعار امام در دست انتشار دارد، مراجعه کنند. کوتاه سخن آنکه شعر امام سخن مرجعی است که هرگز رضا نمی رود سر مویی از مرز آئین و حدود، تخطی شود و کوچکترین حکمی از احکام شریعت معطل ماند؛ پس نباید سخن او را با سخنان مسندنشینان و داعیه داران عرفان و معرفت قیاس کرد که چنین مقایسه سخت اشتباه است. معظم له در مواضع بسیار از آثار خود به صوفیان دعوی دار و مدعیان ریاکار تاخته و آنان، و شیوه ایشان را مورد نکوهش قرار داده است.

از صوفیها صفا ندیدم هرگز
زین مدعیان که فاش اناالحق گویند

زین طایفه من وفا ندیدم هرگز
با خودبینی فنا ندیدم هرگز

****

آنکه دل بگسلد از هر دو جهان درویش است
خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است
صوفیی که بهوای دل خود شد درویش

وانکه بگذشت زپیدا او نهان درویش است
آنکه دوری کند از این و از آن درویش است
بنده همت خویش است جان درویش است

امام حتی عرفان نظری و دل مشغولی در پیچ و خم مباحث و اصطلاحات را سد راه و وقوف درین مرحله را حجاب می داند چنانکه مکرر این معنی را در آثار خویش از نظم و نثر به کار برده و در جایی گفته اند:

در جوانی سرگرم به مفاهیم و اصطلاحات پرزرق و برق شدم، که نه از آنها جمعیتی حاصل شد نه حال؛ " اسفار اربعه"، با طول و عرضش، از سفر به سوی دوست بازم داشت؛ نه از " فتوحات" فتحی حاصل و نه از " فصوص الحکم" حکمتی دست داد، تا چه رسد به غیر آن.

از" فتوحات" نشد فتحی و از " مصباح"نوری

هرچه خواهم در درون جامه آن دلفریب است

بکشنیم آینه و فلسفه و عرفان را
فارغ از خانه و مدرسه و دیر شده

از صنم خانه این قافله بیگانه شویم
پشت پایی زده بر هستی و فرزانه شویم

سبک و شیوه امام، و تاثیر پیشینیان در آثار ایشان
چنانکه می دانیم صاحبنظران و محققان از اهل ادب، طبق ضوابط و معیارهایی، شعر پارسی به ادوار چهارگانه یعنی دوره های سبک خراسانی و عراقی و هندی و عصر بازگشت منقسم ساخته اند. هر چند این مرزبندی به قطعیت اصول ریاضی نیست اما دارای مشخصاتی است که به طور کلی شیوه و سبک آثار را معین می کند. با همین معیارها می توان گفت شعر امام از نظر شیوه همان سبک عراقی است و آن بزرگ به همان سیاق سخن گفته و به تتبع و پیروی سخنوران سبک عراقی پرداخته است. نکته در خور ذکر اینکه در شعر امام برخی کلمات و واژه ها آمده که متاثر از زبان امروز و ادبیات معاصر است و از بعضی واژگان مضامینی تازه قصد شده است مانند کلمات وابسته و پناهنده در این بیت:

وارستگان به دوست پناهنده گشته اند
وابسته ای چو من به جهان بی پناه شد

و مثل کلمه شکوفا که در سخن متقدمان نیامده و امروز متداول است:
نوبهای آیدو گلزار شکوفه گردد

بی گمان کوتهی عمرخزان خواهی دید

حضرت امام به پیروی از سخنوران بزرگ غزلهایی به سبک و سیاق آنان سروده است و چون در این مجال محدود ذکر مسطوره های فراوان میسور نیست، به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم:
عطار سروده است:
درد دل را دوا نمی دانم

گم شدم سر زپا نمی دانم

امام گفته است:
درد خواهم دوا نمی خواهم

غصه خواهم نوا نمی خواهم

مولانا گوید:
آن یوسف خوش عذار آمد

وان عیسی روزگار آمد

امام گوید:
کوتاه سخن که یار آمد

با گیسوی مشکبار آمد

سعدی گوید:
شادی به روزگار گدایان کوی دوست

برخاک ره نشسته به امید روی دوست

امام گوید:
عمری گذشت و راه نبردم به کوی دوست

مجلس تمام گشت و ندیدیم روی دوست

سعدی گوید:
یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم

گرم چو عود بر آتش نهند غم مخور

امام گوید:
یک امشبی که در آغوش ماه تابانم

زهرچه در دو جهان هست روی گردانم

عماد فقیه گوید:
پوشیده ام زآبی و خاکی نیاز خویش

ظاهر نکرده با در و دیوار راز خویش

امام گوید:
بیدل کجا رود به که گوید نیاز خویش

با ناکسان چگونه کند فاش راز خویش

حضرت امام، قدس سره، از میان شاعران و سخنوران فارسی زبان التفات و عنایت خاصی به خواجه شیراز دارد، و در آثار خویش بیشتر به اقتفا و استقبال غزلهای آسمانی" لسان الغیب" پرداخته، که نمونه ای از آن را می آوریم:

حافظ گوید:
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود

دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

امام گوید:
کاش روزی به سر کوی توام منزل بود

که در آن شادی و اندوه مراد دل بود

خواجه گوید:
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

امام گوید:
جز سر کوی تو ای دوست ندارم جایی

در سرم نیست بجز خاک درت سودایی

حافظ گوید:
دوستان عیب من بیدل حیران مکنید

گوهری دارم و صاحبنظران می جویم

امام گوید:
من درین بادیه صاحبنظری می جویم

راه گم کرده ام و راهبری می جویم

بسیاری از شاعران غزلهایی با قافیه و ردیف " هیچ" ساخته اند، که از میان آنان دو تن، یعنی شفایی اصفهانی و حزین لاهیجی، با یک ردیف و قافیه و یک بحر" هیچ" را ردیف قرار داده و عاشق اصفهانی در همان بحر و همان ردیف لیکن با قافیه دیگر غزل ساخته اند.

حکیم شفایی گوید:
ماییم و همین خاطر افکار و دگر هیچ

در ساخته با راحت و آزار و دگر هیچ

حزین لاهیجی گوید:
ماییم ودل و آرزوی یار و دگر هیچ

قاصد برسان مژده دیدار و دگر هیچ

عاشق اصفهانی گوید:
در باغ تو حق نفس باد صبا هیچ

در کوی تو آمد شد بیحاصل ما هیچ

امام گوید:
ماییم و یکی خرقه تزویر دیگر هیچ

در دام ریا بسته به زنجیر و دگر هیچ

حکیم سبزواری- متخلص به " اسرار" – را غزلی است، با ردیف" عشق"؛ گوید:
نقش دیوان قضا آیتی از دفتر عشق

آسمان بی سرو پایی بود از کشور عشق

امام گوید:
وه، چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق

آدم و جن و ملک مانده به پیچ و خم عشق

تاثیر امام بر ادب معاصر
وجود امام، رضوان ا… علیه، در جهات مختلف منشاء خیرات و برکات بسیار گردیده و در کلیه شئون جامعه تاثیری ژرف برجای گذاشته اند. نهضتی را که معظم له آغاز کرد تا آنجاکه به پیروزی انقلابی عظیم انجامید موجب دگرگونی شگرفی در جمیع امور گردید، از جمله در عرصه ادب و هنر تطور و تحولی ژرف بوجود آورد؛ اهل قلم و شاعران را برانگیخت تا با نگارش مقالات و سرودن اشعار، مفاسد و مطاعن نظام جور و فساد را باز گویند و با این وسیله کارآمد و موثر حرکت انقلاب را سرعت بخشند. این تحرک حتی در دوران تبعید آن رهبر آگاه با الهام از سخنان و اعلامیه های آن حضرت ادامه یافت تا در آستانه پیروزی روبه افزونی نهاد و تدریجاً به اوج اعتلا رسید؛ بدانسان که شعارهای پرشور انقلابی از چشمه سار عواطف عامه خلق جوشدن گرفت و کران تا کران مرزها را درنوردید.
آنان که شاهد آن دوران پرشکوه و آن رستخیز عام بوده اند شور و هیجان و فضای آکنده از عشق و ایمان آن ایام هرگز از خاطرشان محو نخواهد شد. آن روزهای فراموشی نشدنی نیز منشاء پدید آمدن آثاری شورانگیز گردید.
پس از پیروزی انقلاب و استقرار حکومت اسلامی، مرزهای ایران زمین به فرمان استکبار مورد تهاجم و تجاوز دشمن واقع شد و خصم بد نهاد از پی امحای انقلاب با همه توان بدین خاک مقدس تاختن آورد که با دم گرم و موثر آن مقتدای ربانی امت سلحشور و قهرمان ایران با دلاوری ها و حماسه آفرینی ها با دشمن مقابله کرد و با خون مقدس خود نقشی از غیرت و شرف بر صحیفه تاریخ رقم زد که تا ابد برجای خواهد ماند. این حادثه نیز بابی تازه در ادبیات و هنر گشود و سبب به وجود آمدن آثاری جاوید و ماندگار گشت.
عامل مهم دیگر در تحول ادبی، مکاتیب و آثار منثور امام است که در شیوه نگارش فصلی تازه باز کرد. هر چند که در این مقام سخن گفتن از نثر امام مورد نظر نیست امام دریغ است فرازی چند از آثار منثور آن عارف باالله رازیب و زیور این مقال نسازیم. حضرت امام در دیباچه پیام خود به حوزه و جامعه روحانیت می نویسد:
سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته اند و بر منبر و وعظ و خطابه ناس، از شمع حیاتشان گهر شب چراغ ساخته اند. افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد، رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبک بالان به مهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده اند…

آنانکه حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزه ها و روحانیت را درک کرده اند در خلسه حضورشان آرزویی جز شهادت ندیده اند.

چنانکه می دانیم در دوران حیات پربرکت آن حضرت از آثار منظوم معظم له، جز قطعاتی پراکنده، منتشر نگردید. پس از ارتحال آن بزرگوار انتشار نخستین غزل ایشان ذوقی در شاعران و سرایندگان و ارادتمندان آن مراد و پیر برانگیخت تا به اقتفا و استقبال، و تضمین سروده های ایشان سروده شده اهتمام ورزد، آنگاه پدیدار می گردد که تنها همین یک غزل چه تاثیری در ذهنها و اندیشه ها داشته است.

چون آثار منظوم امام، یعنی حکایت شور و حال و ذوق عالمی دینی و مرجعی که خود حافظ احکام شرع و آئین مبین بود و مظهر تقوا و تقدس، انتشار یافت رخنه ای در حصار جمود و تحجر افکند و ظاهربینان را تکان داد، و کسانی از آنان تنبه یافتند که عیب عارفان کردند ناشی از تنگ نظری و تنگ بضاعتی است.

ارتحال آن روح قدسی، رستاخیزی بزرگ را باعث گشت و شیفتگان و دلدادگان آن حضرت از شاعران و سخنوران مرائی و غم نامه هایی آکنده از تاثر و مالامال از شور و احساس به سلک نظم درآوردند که به یقین می توان گفت بعد از پیامبر خدا(ص) و ائمه هدی (علیه السلام) در فقدان هیچ بزرگی شاعران این همه سوگنامه و مرثیه نسروده و این چنین دردمندانه سخن نگفته اند، سروده هایی که در میان آنها آثاری بس شیوا و رسا وجود دارد که از ذخایر گنجینه شعر پارسی به شمار می آید و در تاریخ ادب این دیار برجای خواهد ماند.

در پایان یادآوری چند نکته به نظر ضروری رسید:
1- معظم له گاه در برخی از اشعار خود تصرفاتی کرده بر روی حرف و کلمه ای قلم کشیده و بجای آن، حرف و کلمه دیگر مرقوم داشته، و در برخی از اشعار را نیز بازنویسی کرده اند.

2- حضرت امام در دوران جوانی غزلیات فراوانی سروده بودند و آنها را در دفتری نیز گردآورده بودند؛ متاسفانه در جریان سفرهای پیاپی این دفتر مفقود گردید. پس از آن نیز سروده هایی از ایشان در دست بود که برخی به خط خود ایشان ثبت دفتر گردیده بود، و تعداد نیز به وسیله همسر گرامیشان استنساخ شده در دفترچه ای گردآوری شده بود؛ این دفتر نیز در جریان تغییر مکرر محل سکونتشان مفقود گردید برخی از دست نوشته های باقی مانده در پی هجوم ماموران سواک به منزل و کتابخانه شخصی ایشان از دست رفت؛ اما نسخه ای چند از آثار منظوم قدیمی ایشان که در دست ارادتمندان و دوستان آن حضرت چونان امانتی ارزشمند نگهداری می شده که این بوستان با این حس امانتداری خود غافل شدند. در حفظ و نشر آثار حضرت امام (ره) به تدریج برای" موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی" ارسال گردید که این آثار در مجموع برای دیوان شعری اکنون طبع آن به پایان رسیده است دستمایه مهمی گردید. پس از پیروز ی انقلاب اسلامی حضرت امام بنابه خواهش و اصرار فراوان بانو فاطمه طباطبایی همسر فرزند گرامی ایشان، حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سیداحمد خمینی اشعاری در قالب متنوع با مضامین عرفانی سروده اندکه خوشبختا نه همه نسخه های خطی این سروده ها در موسسه نگهداری می شود. بخشی از این سروده ها پس از رحلت امام در چند دفتر با عناوین: سبوی عشق، باده عشق، نقطه عطف، و محرم راز منتشر گردید. و اکنون تمامی سروده های اخیر مام و آثار بدست آمده از سروده های قدیم آن حضرت در این مجموعه به علاقمندان ادب و عرفان اسلامی تقدیم می گردد.

در ضمن همانگونه که در قبل نیز اشارت شد امام (ره) به علت مشغله زیاد فکری ابتدای پیروزی انقلاب مدتی از سروان شعر دور بودند که توسط بانوگرامی فاطمه طباطبائی به سرور تشویق درباره به این مهم شدند که نامه ایشان جهت دفتر حفظ تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ارسال گردیده بدین مضمون.
حال آنکه امام عاشقان متقدای عرقان رخت به دیار ملکوت کشید و در جوار رفیق اعلی آرمیده است .
امید است که حقایق و معارف آن، سالکان الی الله را چراغ راه و عارفان را شمع جمع و مناجاتیان را ذکر خلوت انس باشد. اینک آن روح قدسی، که اسلام را از پس قرنها غربت و هوان تجدید کرد و دیگر بار سبب شکوه و عزت مسلمین گشت در رضوان الهی و جایگاه صدق،نزد ملیک مقتدر، مقام گرفته و آن نفس مطمئن درجوار محبوب ماوا گزید بر روان تابناکش صلوات و سلام نثار می کنیم و بر تربت منور او درود و تحیت می فرستیم.
جزاء الله عن الاسلام و المسلمین خیرا لجزاء.
حال که آن امام عاشقان و مقتدای عارفان رفت به دیار ملکوت کشیده و در جوار رفیق اعلی آرمیده است. در نهایت کرم و مهربانی اسیر است که حقایق و معارف آن ، سالکان الی الله را چراغ راه عارفان را شمع جمع —- رلا ذکر خلوت انس باشد. لبیک آن روح قدسی که ادوم را از پس قرنها غربت و هوان تجدید کرد و دیگر بار سبب شکوه و عزت مسلمین گشت. در میزان الهی و جایگاه صدق ، نزد ملیک مقتدر ، مقام گرفته و آن نفس مطمئن در جوار محبوب ماوا گزیده ، بر روان پاک و تابناکش صلوات و سلام نثار می کنیم و بر تربیت منور او درود و تحیت می فرستیم. جز الله عن الاسلام و المسلمین خیر الجزاء

امام عزیزم ، مرشد و مرادم
مسئولان نشر آثارت از من خواسته اند تا دانسته های خود را پیرامون نحوه سرودن اشعار عارفانه ات بنگارم تا دریچه ای به یکی از ابعاد وجودت پیش چشم مشتاقانت باز گردد ؛ اما چون قلم به دست می گیرم ، غم فقدانت امانم نمی دهد و اندوه هجرانت رهایم نمی کند ، آخر خانه ما را بی تو نوری و فروغی نیست جای جای خانه نشان از تو دارد و شمیم وجودت همه جا را آکنده است. علی کوچکت پیوسته تو را می جوید و همواره از تو می پرستئ و از آنجا که به او گفته ایم تو در آسمانهایی همیشه به شوق دیدارت به آسمان و ستارگان خیره می شود.

اکنون بیش از 3 ماه از سفر روحانی تو می گذرد و همه روزه مشتاقان تو در حسینیه و خانه ات گرد هم می آیند و عاشقانه می نالند و عاجزانه می گریند و رهگذرت را از خانه تا حسینیه گلریزان می کنند.

پدرم! تو که از حال عاشقانت آگاه بودی ، تو که از جان شیفته ام خبر داشنی و می دانستی که من شیدا و بی قرار تو هستم ، چگونه تنهایم گذاشتی آخر آن که عمری را در پرتو وجود تو سپری کرده ، در ظلمات چگونه تواند زیست؟
در اینشب سیاهم گم گشته راه مقصود از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
شرح این هجران و این خون جگر را به فرصتی دیگر می گذارم و به آنچه خواسته اند می پردازم ، که :
جان پروز است قصه ارباب معرفت رمزی برو بپرس و حدیثی بیا بگو
زمانی که به اقتضای رشته تحصیلی ، یکی از متون فلسفی را می خواندم ، بعضی عبارات دشوار و مبهم کتاب را در مواقع مناسب با حضرت امام ( قدس سره ) در میان می گذاشتم . این پرسش و پاسخ به جلسه درس بیست دقیقه ای تبدیل شد ، تا یک روز صبح که برای شروع درس خدمت رسیدم دریافتم که ایشان با یک رباعی به طنز هشدارم داده اند :

فاطی که فنون فلسفه می خواند از فلسفه فاء و لام و سین می داند
امید من آنست که با نور خدا خود را ز حجاب فلسفه برهاند

پس از دریافت این رباعی ، اصرار مجدانه من آغاز شد و درخواست ابیات دیگری کردم و چند روز بعد :

فاطی! بسوی دوست سفر باید کرد از خویشتن خویش گذر باید کرد
هر معرفتی که بوی هستی تو داد دیوی است به ره ، از آن حذر باید کرد

تقاضای مدام من کم کمک کوثر می نمود ، چرا که چندی بعد چنین سرودند :

فاطی : تو و حق معرفت ، یعنی چه ؟! دریافت ذات بی صفت یعنی چه ؟!
ناخوانده الف، به یا نخواهی ره یافت ناکرده سلوک ، موهبت یعنی چه ؟ !
این پند آموزی و روشنگری امام را که در قالب رباعی و در نهایت ایجاز آمده بود به جان نیوشیدم و آویزه گوش کردم و سرمست از حلاوت آن شدم ، ناگاه دریافتم که نظیر چنین پیامهایی در باب معرفت ، دریغ است ناگفته ماند و نهفته گردد . لذا با سماجت بسیار از ایشان خواستم که سررشته کلام و سرودن پیام را رها نکنند . اعتراف می کنم که لطف بی کران آن عزیز چنان بود که جرات اصرارم می داد و هر دم بر خواهشهای من می افزود . تا آنجا که درخواست سرودن غزل کردم و ایشان عتاب کردند که : " مگر من شاعرم ؟!" . ولی من همچنان به مراد خود اصرار می ورزیدم و پس از چند روز چنین شنیدم :

تا دوست بود ، تو را گزندی نبود تا اوست ، غبار چون و چندی نبود
بگذار هر آنچه هست و او را بگزین نیکوتر از این دو حرف پندی نبود
عاشق نشدی اگر که نامی داری دیوانه نه ای اگر پیامی داری
مستی نچشیده ای اگر هوش تو راست ما را بنواز تا که جامی داری
روزها می گذشت و امام بهای خواهشهای ملتمسانه ام را هر از چند گاه با غزلی یا نوشته ای می پرداختند.
در این مرحله بود که دیگر هیچ درنگی را روا نداشتم. نخست مجموعه رباعیها را به همسرم احمد نشان دادم که او نیز با شوقی وافر مرا به پی گیری امر واداشت سپس دفتری خدمت امام بردم و از ایشان تقاضا کردم به تناسب حال، سرودها نصایح و اشارات عارفانه خود را در آن دفتر مرقوم دارند.
… و چنین بود که آن کریم در خواست مرا اجابت کرد و از خوان معرفت و کرامت خویش توشه ای نصیبم فرمود و مرا مکتوبی بخشید که به غزلی ختم می شد و جواب مثبتی به درخواست مصرانه من بود.

اینک ثمره آن تلاشها یعنی این میراث گرانقدر را در اختیار موسسه محترمی که آثار او را دنبال می کند می گذارم تا به عاشقان امام هدیه کند و جان مشتاقانش را با زلال این چشمه سار سیراب سازد. در این زمینه گفتنی های دیگری دارم که اگر خداوند فرصتی بخشد بازگو خواهم کرد.

در غم او روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت، گو رو، باک نیست تو بمان ای آن که چون تو پاک نیست
در پایان فقط جهت آشنائی با نوع نگرش و شعر امام چند نمونه از عزلیات و قصاید و رباعیات آن بزرگ ست را یاد آور می شویم.

راز گشایی
بس کن این باده سرایی بس کن

تا به کی خویش ستایی؟ بس کن

مخلصان لب به سخن وانکنند
تو خطاکاری و حق آگاه است
حق غنی است، برو پیش غنی
هر پرستش که تو کردی شرک است
شرک در جان تو منزل دارد
توی شیطان زده و عشق خدا؟
سیئات تو به است از حسنات

برکن این ثوب ریایی بس کن
حیله گر، زهد نمایی بس کن
نزد مخلوق گدایی بس کن
بی خدا؛ چند خدایی بس کن
دعوی شرک زدایی بس کن
نبری راه به جایی بس کن
جان من شرک فزایی بس کن

خیل شیطان نبود اهل الله

ای قلم! رازگشایی بس کن

باده حضور

د رلقای رخش ای پیر مرا یاری کن

دستگیری کن و پیری کن و غمخواری کن

از سرکوی تو مایوس نگردم هرگز
هله با جرعه ای از باده میخانه خویش
گر به لطفم ننوازی و پناهم ندهی
عاشقم، عاشقم افتاده و بیمار توام
تو و سجاده خویش و من و پیمانه خویش

غمزه ای غمزدگان را تو مددکاری کن
هوشم از سر ببر آماده هشیاری کن
عشوه کن، ناز کن آغاز ستمکاری کن
لطف کن لطف، زبیمار پرستاری کن
با من باده زده هرچه به دل داری کن

گر نخواهی زسر لطف نوازی ما را

از در قهر برون آی و دل آزاری کن

فراق یار
از تو ای می زده در میکده نامی شنیدم

نزد عشاق شدم قامت سرو تو ندیدم

از وطن رخت ببستم که تو را باز بیابم
گفتم از خود برهم تا رخ ماه تو ببینم
کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد
لطفی ای دوست که پروانه شدم در بر رویت

هرچه حیرت زده گشتم به نوایی نرسیدم
چه کنم من که از این قید منیت نرهیدم
بی نصیبم من بیچاره که در خانه خزیدم
رحمی ای یارکه ازدور رسانند نویدم

ای که روح منی از رنج فراقت چه نبردم

ای که در جان منی از غم هجرت چه کشیدم

سایه سرو
ابرو و مژه او تیر و کمان است هنوز

طره گیسوی او عطر فشان است هنوز

ما به سوداگری خویش روا نیم همه
ما پی سایه سروش به تلاشیم همه
سرو جایی نبود تا که به او هدیه کنم
من دل سوخته پروانه شمع رخ او

او به دلبردگی خویش روان است هنوز
او زپندار من خسته نهان است هنوز
او سراپای همه روح و روان است هنوز
رخ زیبایش عیان بود و عیان است هنوز

قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کنند

قصه علم السماء به زبان است هنوز

جام جم
با گلرخان بگوئید ما را به خود پذیرند

از عاشقان بیدل، همواره دست گیرند

دردی است در دل ما،درمان نمی پذیرد
پا نه در محفل ما، تاراج کن دل ما
سوداگران مرگیم، یاران شاخ و برگیم
پاکند می فروشان، مستان دل خروشان

دستی به عاشقان ده کز شوق دل بمیرند
بنگر به باطل، کز آب و گل خمیرند
رندان پابرهنه، بر حال ما بصیرند
بربسته چشم و گوشان، پیران سر بزیرند

بردار جامی می را، جم را گذار و کی را

فرزند ماه ودی را کاینان چو ما اسیرند

بلای هجران
هیچ دانی که زهجران تو حالم چون شد
لب شیرین تو ای می زده فرهادم کرد
تاروپودم به هوا رفت و توانم بگسست

جگرم خون و دلم خون و سرشکم خون شد
جانم از هر دو جهان رسته شد و مجنون شد
تا به تار سرزلف تو دلم مفتون شد

باده
ماه رمضان شد می و میخانه برافتاد

عشق و طرب و باده بوقت سحر افتاد

افطار همی کرد برم پیر خرابات

گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد

با باده وضو گیر که در مذهب رندان

در حضرت حق این عملت بارور افتاد

دست من بر سر زلفی تو بند است امشب

با خبر باش که پایم به کمند است امشب
جان من در خور یک بوسه ای از لعل تو نیست

قدس من! باز بگو بوسه به چند است امشب

لب من بر لب چو لعل تو ای مایه ناز

مگسی سوخته بنشسته به قند است امشب

نوش باد!
فروغ روی تو در جام می فتاد امشب

زآفتاب شنیدیم نوش باد امشب

می و چغانه و روی نگار طرف چمن

خدای هر چه از او خواستیم داد امشب

5


تعداد صفحات : حجم فایل:190 کیلوبایت | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود