ازدواج بدون شکست
ویلیام گلاسر
ترجمه دکتر علی صاحبی
ازدواج بدون شکست
خلاصه کتاب
به هم رسیدن و با هم ماندن
این کتاب می تواند برای زوج های جوانی که به تازگی زندگی مشترکشان را تشکیل داده اند و یا زوجهایی که درمیانه راه زندگی مشترک احساس می کنند زندگیشان نیاز به تغییر و حل برخی مسایل دارد و نیز تمام جوانانی که قصد ازدواج و تشکیل زندگی مشترک را دارند بسیار مفید و موثر باشد.
به هم رسیدن و با هم ماندن
دکتر گلاسر و همسرش با طرح این سوال که چرا برخی از ازدواج ها موفق و برخی ناموفق هستند، خوانندگان را راهنمایی می کنند که چگونه با بکارگیری نظریه مخصوصدکتر گلاسر که " تئوری انتخاب " نام دارد، ارتباطی شاد و عاشقانه ایجاد نمایند.با مطالعه این کتاب، می توانید اطلاعات جدید و ارزشمندی به دست آورید، در مورد اینکه چه نوع افرادی برای ازدواج با هم مناسب اند و اینکه چگونه می توان رابطه زناشویی یا هر نوع رابطه دیگر را بهبود بخشید.
واقعیت ها بسیار تکان دهنده اند.
مهم نیست چند زوج بر سر سفره عقد می نشینند،آمار طلاق رو به افزایش است. راز داشتن یک ازدواج موفق درچیست ؟
و حتی مهم تر از آن چگونه می توان در کنار یکدیگر ماند.
ازدواج من یک راز است
پرسشی در مورد ازدواج
به wginst@earthlink.net
از cherylm@mail.anywhere.com
این پرسش را برای سایت های اینترنتی روان شناسان و پزشکان معروف مختلفی فرستاده ام ،اما اگر راستش را بخواهید،خودم هم مطمئن نیستم که به دنبال جواب آن می گردم یا نه.
حتی می ترسم که جواب شما وضعیت احساسی مرا از آنچه هست، برای شروع باید بگویم که در نظر من ازدواج یک را ز است .
ازدواج من پس از چند سال به یک راز تبدیل شد و در طول این بیست سال و اندی که از زندگی من و شوهرم می گذرد همانند یک راز باقی مانده
است.من و همسرم زیاد با یکدیگر دعوا و مشاجره نداریم و از نظر دوستانم که زندگی مرا با خودشان مقایسه می کنند زندگی من از همه آنها بهتر است.اما این زندگی در نظر من خوب نیست .
مشکل من این است که روابط ما دیگر شور و حالی ندارد.اگر بخواهم چند کلمه بگویم:یک زندگی کسالت آور است.در انتظار هیچ چیزی نیستیم.ماهها پشت سر هم می آیند و می روند,هیچ تلاطمی در این مرداب ساکن رخ نمی دهد.زندگی مشترک ما مرا به یاد دستگاه نشان دهنده ضربان قلب یک مرده می اندازد.
صاف,بدون هیچ صدای بوق و ونگی.نه آنکه هیچ کاری نمی کنیم ویا به دیدن دوستانمان نمی رویم.نه اما خوشی های ما بیشتر به صورت انفرادی است تا در کنار یکدیگر.احساس می کنم دیگر نمی توانیم از با هم بودن لذت ببریم.وقتی هم که با هم تنها هستیم روابط ما هیچ محتوایی ندارد
گفتگوی دکتر گلاسر و لاری بحران لاری همسر شریل.م
شریل راست می گوید ما در اول ازدواج مان عاشق یکدیگر بودیم.واقعا همدیگر را دوست داشتیم. و فکر می کنم هنوز هم او مرا بسیار دوست دارد,دوستی که پس از 20سال زندگی مشترک طبیعتا بایدوجود داشته باشد
من نیز شاید بتوان گفت که هنوز عاشقش هستم.اما منظورم این است که هنوز عاشق زن زمان ازدواجم هستم و من نیز مثل ثریا آرزو می کنم بتوانم دوباره آن زن را پیدا کنم.
هراز گاهی چند روزی به یکدیگر نزدیک می شویم اما این صمیمیت دوامی ندارد.شاید تقصیر من باشد,اما طرز برخورد او شرایط را برای من دشوار می کند,به محض اینکه کمی به هم نزدیک می شویم,ثریا همه چیز را خراب می کند,راستش فکر می کنم ثریا نمی داند من با چه رفتار هایی از خودش می راند.
سالها قبل زمانی که این درد شروع شد,به آن توجه نمی کردم,اما الان تقریبا همیشه از این درد رنج می برم.البته آنقدر شدید یا در حدی نیست که نتوانم تحمل کنم,یک درد خسته کننده و جانکاه است.دردی که احساس می کنم هیچوقت از بین نخواهد رفت.
آنچه را که نمی توانم در قالب لغات بیاورم این است که ثریا خیلی شکوه وشکایت می کند,معمولا مقابل دیگران حرفی نمی زند بیشتر به من شکایت می کنداز همه چیز ,غالبا از خود من گله نمی کند,اما همیشه فکر می کنم منظورش من هستم.
گفتگوی لاری ودکتر ویلیام گلاسر بحران لاری
هرکاری که می توانم برای اصلاح اوضاع انجام میدهم.مثل یک مبارزه از پیش باخته است.مثل اینه که به اقیانوسی آب دهان بیندازم.شریل همیشه می گوید اینقدر برای بهبود اوضاع تلاش نکنم.
خود او هم قبول دارد که دنبال راه حل نمی گردد وتنها از من می خواهد به حرفهایش گوش دهم.اما این کار آسان نیست. حتی زمانی که شکایت نمی کند بازهم فایده ندارد,چون من منتظر گله وشکایت.
هستم.احساس می کنم روی زمینی پوشیده از تخم مرغ راه میروم,سعی می کنم همیشه همه چیز را پیش از اینکه اتفاق بیفتد درست کنم,مسئولیت تمام جهان ناقصی که ثریا نمی تواند تاب بیاورد را من به عهده می گیرم.
شریل حتی از اینکه هر روز صبح با نشاط میروم سرکار گله دارد و حق با اوست.من واقعا از اینکه خانه را ترک می کنم خوشحالم.حتی به جایی رسیده ام که حق شکایت کردن از هر چیز را از خودم هم سلب کرده
ام,زیرا آنچه برای من بد است,برای او بسیار بدتر است از من مراقبت هم می کند,به من توجه می کند,خانه را به بهترین نحو اداراه می کند,آشپزبسیار ماهری است,اگر مریض بشم همیشه حاضر است اما همیشه از این گله می کند که آنقدر که او دوست دارد به او احساس نیاز نمی کنم,زن بسیار وفاداری است از من حمایت می کند.
من نمی توانم او را تنها بگذارم,در این جامعه بسیار کثیف ,ثریا زن بسیار خوبی است اگر می توانست اخلاقش را کنترل کند واقعا فکر می کنم زندگی بهتری داشتیم.
اما او هرگز نمی تواند جلوی خودش را بگیرد.علاوه بر این من عاشق او هستم .سالهای زیادی را با یکدیگر گذرانده ایم و من نمی توانم زندگی ام را بدون وجود او تصور کنم.
شریل زنی نیست که آدم به راحتی بتواند او را از دست بدهد
اصل ماجرا از زبان لاری
من به یک رابطه صمیمی باشریل نیاز ندارم، زیرا این احساس را توسط زنان دیگری به دست می آورم.وقتی زنی را به خوبی می ناسم ،رابطه عاشقانه طولانی با او برقرار می کنم.اما باز هم ارتباطی که با آن ها دارم سطحی است.
نه آن ها بخشی از زندگی من هستند و نه من بخشی از زندگی آن ها را تشکیل می دهم.آن ها مکمل شریل هستند. و نه جایگزین او.هرگز او نشده اند و نخواهند شد.
زنان بسیاری در دانشگاهی که کار می کنم وجود دارند که همگی مثل من هستند.اکثرا متاهل هستند و هرگز قصد جدایی از همسرانشان را ندارند.
اما در زندگی آن ها نیز صمیمیتی وجود ندارند. آنها نیز مثل من از نیازهایشان و آنچه من می توانم به آنها بدهم آگاهندوما در مسیر باریکی قدم برمی داریم.
قبول کرده ایم که خواستن بیشتر آنچه را که داریم از ما خواهد گرفت.آن ها به شوهرانشان و خانواده شان نیاز دارند در واقع به زندگی مشترکشان وابسته اند همانطور که من نیاز دارم.
اگر طلاق بگیرند تا زمانی که فرد ثابتی بیابند،به من نیاز خواهند داشت.گویی ارتباط جنسی و صمیمیت را از زندگی مشترک با همسرم جدا کرده ام .
چرا زنان و مردان نمی توانند آنچه را که در روابط نامشروع شان تجربه می کنند در همسران شان بیابند؟
در زندگی مشترک چه رازی نهفته است که مساله را اینقدر مشکل کرده است؟
پاسخ
رهایی از کنترل گری
خصلت ویرانگر زندگی های مشترک
رهایی از کنترل گری،خصلت ویرانگر زندگی زندگی های مشترک
ارتباط زناشویی سرچشمه عمده ناخشنودی است.هیچ ارتباط دیگری نمی تواند مانند ازدواج دو انسان بالغ را که ممکن است شناخت کمی از هم داشته باشند
برای یک عمر به هم قفل کندازدواج بیشتر از هر ارتباط دیگری زوجین و مقید می کند
زوجین از حق اشتباه کمتری برخوردارند.حفظ یک رابطه زناشویی موفق سخت ترین نوع حفظ رابطه است.
تقریبا بیشتر از نصف افرادی که ازدواج می کنند قادرند زندگی مشترک خود را برای یک عمر حفظ کنند و از کسانی موفق به حفظ آن می شوند,افراد بسیار کمی یافت می شوند که دفتر زندگی مشترک شان را به خوبی و خوشی ببندند در بین تمامی روابط مختلف ما زندگی مشترک طولانی مدت و خوشایند,کمیاب ترین نوع رابطه است که به آسانی به دست نمی آید
زوج های خیلی زیادی وقت و پول خود را صرف یافتن راهی برای احیای زندگی مشترک شان می کنند و برای رسیدن به خواسته هایشان به هر گونه متخصص و دعا نویس متوسل می شوند اما اکثر این رابطه ها به بن بست می رسد زیرا به دنبال راهی می گردند که شریکشان را اصلاح کنند نه خودشان را.
رهایی از کنترل گری،خصلت ویرانگر زندگی زندگی های مشترک
معمولا یک سری رفتارهایی کلیشه ای(خصلت کنترل گری) هستند که تقریبا همه ما هر روز این رفتارها را تکرار می کنیم این عادات مخرب اند چون اگر زیاد تکرار بشوند زندگی های مشترک بسیاری را از بین می برند:
این رفتارها عبارتند از:
1)عیب جویی
2) سرزنش
3) شکوه وگلایه
4) نق وغرغر
5) تهدید
6) تنبیه
7) دادن حق حساب یا باج برای تحت کنترل درآوردن دیگری.
اگراین باور را داشته باشیم که همسر ما فرد مورد نظر ما نیست,یا اگر بخواهیم به زندگی مان ادامه دهیم او باید تغییر کند تا زندگی موفق داشته باشیم.
ما هیچ تلاشی برای تغییر خودمان نمی کنیم از این رو ناراحتی ها نه تنها کمتر نمی شود بلکه شدیدتر هم می شود.
پاسخ به چند سوال
ازدواج رابطه ای است که کمتراز دوستی های طولانی مدت با موفقیت روبه رو می شود و دوستی های طولانی مدت معمولا بسیار موفقیت آمیزتر از ازدواج اند.دلیل این تفاوت چیست؟
دلیلش این است که ما رفتارهای کلیشه ای را و مخرب را هیچوقت در دوستی ها به کار نمی بریم.
چرا همانطور که با همسرتان برخورد می کنید با دوستانتان برخورد نمی کنید؟ پاسخ بیشتر افراد این است چون دوستانمان را از دست می دهیم.
کنترل گری زندگی ها را از بین می برد و طرفین را به سوی طلاق سوق می دهد.ازدواج با دوستی متفاوت است ,در دوستی هیچ سوگند تعهد آوری در بین نیست,وقتی یک دوستی تمام می شود همه چیز تمام می شوداما با ازدواج, انسانها در قبال یک انسان دیگر مسئول می شوند.اما آن چیزی که تخریب گر یک زندگی زناشویی است رفتارهای کلیشه ای یا کنترل گری است
تفاوت دوستی و ازدواج در نظریه انتخاب
اگر نگاه موشکافانه ای به علت موفقیت دوستی هایمان داشته باشیم ، به خوبی در می یابیم که بازوی ویرانگر کنترل گری در تمامی جنبه های متفاوت این دو نوع ارتباط دخیل است
تفاوت اول کاملا مشخص است.زندگی زناشویی برخلاف دوستی ،تعهدی قانونی اخلاقی و مذهبی به شمار می رود.بنیان ازدواج تماما بر اساس کنترل گری ساخته شده است،نیروهای جبری برنامه ریزی شده ای وجود دارد تا زندگی زناشویی دست نخورده باقی بماند.
اما شادی و خوشی بسیار کمی در کنترل وجود دارد و شاید اصلا خوشی ای وجود ندارد،همان طور که معمولا گفته می شود خدا این دو نفر را برای همدیگر آفریده است و هیچ کس نمی تواند آن ها را از هم جدا کند،حتی اگر هیچ احساس خوشبختی میان آن ها وجود نداشته باشد.
دومین تفاوت در این است که در ازدواج طرفین ناچارند از نظر جسمانی به یکدیگر نزدیک باشند.افراد متاهل (باید) با یکدیگر زندگی کنند یا اگر جدا هستند باید یا یکدیگر تماس نزدیک برقرار کنند.
دوستان برای حفظ دوستی شان،نه لازم است با هم زندگی کنند و نه لازم است در تماس دائم با یکدیگر باشند.
تفاوت سوم در این است که برخلاف دوستی ناموفق ازدواج در صورتی که به در بسته بخورد با عواقب مشخص زیادی رو به رو می شود.
از جمله حمایت همسر ،نگهداری فرزند،حق دیدار فرزند ،انزوای اجتماعی یا طرد مذهبی،بی اعتنایی افراد خانواده و از دست دادن اموال.
.
و در نهایت مشکلات روانشناختی که کنترل نمودن یا کنترل شدن ایجاد می کند عبارت است از بیماری روحی،انواع اعتیاد از قبیل اعتیاد به مواد مخدر و مشروب الکلی و خشونت مانند بدرفتاری با همسر یا فرزند ،که در ازدواج های شکست خورده بسیار دیده می شود.
نتیجه
کنترل گری،تخریب گر زندگی زناشویی است.
چنین مشکلاتی در مورد دوستی ها کاملا غریب است.در واقع علاوه بر اعضای خانواده دوستان صمیمی خوب بیش از هر کسی دیگری در جلوگیری از ابتلا به مشکلات روانی و رفتاری افراد سودمند هستند.
.
داستان کارلین
با زندگی زناشویی ناموفق بیگانه نیستم.سال های بسیاری از عمرم به زندگی ای عاری از هر گونه عشقی با مردی هدر شد که هیچ درکی از او نداشتم و او نیز هیچ پیوندی با من نداشت.ذهنم پر بود از افکاری از این قبیل که اگر فقط شوهرم کمی تغییر می کرد،زندگی موفق تری می داشتیم. مثل اکثر مردم پیش از ازدواج نمی دانستم از این ارتباط چه توقعی دارم و به همین دلیل فرد مناسبی را انتخاب نکرده بودم.
در سال 1983 کتاب واقعیت درمانی تالیف ویلیام گلاسر را خواندم.
در آن زمان سفر هیجان آوری را شروع کردم که زندگی مرا برای همیشه تغییر داد.
تمام کتاب های تالیفی گلاسر را خواندم وکلیه دوره های آموزشی موسسه ایشان را گذراندم در آن زمان مربی هفته اول موسسه گلسر شده بودم.د
ر طی برنامه های کنگره در سین سیناتی با نوامی گلسر آشنا شدم و با یکدیگر کاملا دوست شدیم.من برای او احترام و ارزش بسیاری قائل بودم اما متاسفانه دو سال و نیم بعد بر اثر بیماری سرطان درگذشت.سنگینی غم از دست دادن او احساس میشد.
من هوز نتوانسته بودم او را به خوبی بشناسم و حالا او دیگر در میان ما نبود.به یاد دارم که همیشه پیش خودم فکر میکردم که دکتر گلسر بدون او چه خواهد کرد.سال بعد از آن اسیر درد و رنج عظیمی شدم که حاصل زندگی مشترکی بود که در شرف از هم پاشیدگی بود زندگی زناشویی که با اشک و آه بسیار همراه بود.
با وجود اینکه سال ها حس می کردم دیگر طلاق برای ما حتمی است اما به هنگام جدایی آمادگی اش را نداشتم.خبر طلاق مرا آقا کلاغه به گوش دکتر گلسر رساند.نامه ای بسیار زیبا از گلسر به دستم رسید و در آن نوشته بود که از طلاق من مطلع شده و اگر مایلم به دیدنش بروم.
نیازی به گفتن نیست که چقدر از این مساله شاد و مسرور شدم.فردی که در تمام دنیا بیش از همه برایش احترام قائل بودم گفته بود که این احساس دو طرفه است.البته که به خواسته اش جواب مثبت دادم.خیلی زود این مرد اعجاب انگیز به عشق زندگی من تبدیل شد.تا به حال چیزی تا این حد ذهنم را به خود مشغول نکرده بود. تا این حد شور و عشقی را نسبت به مردی حس نکرده بودم.
او به من می گفت کارلین تو همیشه می توانی از انتققادهای دیگران رهایی یابی ،اما نمی توانی از انتقادهای خودت فرار کنی.
او به من آموخت که گذشته زجر آورم را رها کنم و هیچکس را سرزنش نکنم از جمله خودم را.
او به من آموخت چگونه شاد باشم.
هر روز او را می بینم که رفتارهای توری انتخاب را به کار می برد و من چگونگی استفاده از آن را می آموزم این کار باعث می شود به یکدیگر نزدیکتر شویم و خود را یک روح در دو بدن احساس کنیم.
عشق من به او و شناختی که از مفهوم کنترل گری داشتم به من کمک کرد در زندگی با وی با تناقض خواسته هایم کنار بیایم
ما درباره مشکلاتمان گفتگو کردیم و به تیجه ای رسیدیم که برای هر دوی ما مطلوب بود.
شناخت تئوری انتخاب راز ازدواج را برای من گشود و من به واقع آنچه را که از یک ارتباط انتظار داشتم به دست آوردم .موفقیت در یک ارتباط آگاهی از علت آن.
رابطه بین نیازهای بنیادی و خشنودی از ازدواج
همه انسان ها برای ارضاء پنج نیاز اساسی که ریشه در ژن های ما دارد، تلاش می کنند .این نیازها عبارتند از:
نیاز به بقا
نیاز به عشق و محبت
نیاز به قدرت
نیاز به آزادی
نیاز به تفریح
اگر افراد متاهل درک کنند که تحت تاثیر پنج نیاز اساسی خود هستند و تئوری انتخاب را در زندگی مشترک به کار گیرند و از ابتدای زندگی مشترکشان برای ارضا این نیازها تلاش کنند در بهبود روابط زناشویی آن ها پیشرفت چشم گیری ایجاد خواهد شد.
نیاز به بقا مشکلات زندگی زناشویی با مسائل اقتصادی گره خورده اند
میزان نیاز افراد مختلف به بقا بر اساس برنامه ژنتیکی آن ها متفاوت است. معمولا این تفاوت زمانی خود را نشان خواهد داد که یک طرف بیش از دیگری مقتصدانه عمل کند و این مشخصه با عباراتی مانند «حساس به مسائل اقتصادی» عنوان می شود.اما این یک قانون است که فقر مانعی برای هر نوع شادی است و ازدواج هم از این قانون مستثنی نیست.
به عبارت دیگر
ثروت خوشبختی نمی آورد،ولی فقر بدبختی می آورد
در بیشتر زندگی های مشترک رایج ترین شانه تفاوت در نیاز به بقا اختلاف بر سر مسائل اقتصادی است.هنگامی که زوجی به طور جدی بر سر مساله ای با یکدیگر دعوا کنند شانس آن ها برای داشتن یک زندگی زناشویی شاد از بین می رود.
.
یک ازدواج خوب شاید بهترین وسیله تامین نیاز به عشق و تعلق خاطر باشد .
برخلاف نیاز به بقا برای تامین این نیاز وجود یک فرد دیگر لازم است.ما هیچ کنترلی بر رفتار دیگران نداریم.
شما نمی توانید دیگری را مجبور کنید به شما عشق بورزد.زنان نسبت به مردان و شاید به خاطر نقش شان به عنوان مادر،احساس نیاز بیشتری به عشق و تعلق خاطر دارند
عشق و تعلق خاطر هسته ژنتیکی یک ازدواج شاد
غالبا این بدان معناست که زنان مایلند محبت بشتری نثار کنند،زنان غالبا بر اساس این تفاوت ژنتیکی خود را در پیوند با مردانی می بینند که به اندازه انتظاراتشان به آن ها ابراز علاقه نمی کنند.در چنین شرایطی هر دو طرف دچار ناکامی می شوند
زن به دلیل آنکه آنقدر که باید از جانب مرد محبت دریافت نمی کند و مرد به دلیل نیاز کمترش به محبت،برایش دشوار است که علت نیاز بالای زنان به ابراز و دریافت محبت را درک کند.اما نیاز کمتر مرد به محبت مانع از یادگیری او در ابراز عشق نمی شود.ژن ها یک سطح فشار برای هر نیاز در اختیار ما قرار می دهند اما ما را در چارچوب خود محدود نمی کنند.
.
اگر خانمی از لحاظ ژنتیکی بیشتر از شوهرش نیاز به محبت دارد دو راه در پیش روی دارد 1)می تواند دم نزند و به احساس ناکامی خود ادامه دهد و حتی با غرغر و سرزنش و مقایسه های مخرب جذابیت کمتری از خود نشان دهد و یا 2)تلاش کند به طرق گوناگون به مرد بیاموزد که لذت محبت کردن را بچشد.
در ابتدای ازدواج زوج های بسیاری به ویژه زنان به خاطر ارتباط جنسی فریب می خورند و فکر می کنند عشق و علاقه مردان نسبت به آن ها بیش از شدت علاقه خودشان است.به این دلیل که رابطه جنسی برای زنان بیشتر با نیاز به عضق و محبت پیوند تنگاتنگ دارد تا نیاز به بقا، بر عکس برای مردان رابطه جنسی با نیاز به بقا ارتباط دارد.
مردی که نیاز به بقا در او قوی است ارتباط جنسی بیشتری می طلبد و برای رسیدن به این هدف در آغاز آشنایی بیشتر عشق و علاقه از خود نشان می دهد.اما با تداوم زندگی زناشویی،معمولا زن متوجه می شود که علاقه مرد به ارتباط جنسی مساوی یا گاهی بیشتر از علاقه اش به خود اوست و زن کم کم به این رفتار هورمونی و عاری از عشق بی علاقه می شود.با کم شدن علاقه مرد به ارتباط جنسی مرد ناکام تر می شود و رابطه جنسی بیشتری می طلبد.که این خود باعث دوری بیشتر زن شده و پیوند زناشویی شان کم کم به سستی می گرود.مطالبه یک طرفه هر چیز در زندگی مشترک باعث ایجاد شکاف میان زوجین می شود و ارتباط جنسی نیز از این قانون مستثنی نیست.
.
قدرت منحصر به انسان است وبر خلاف نیاز به بقا،عشق و محبت،آزادی و حتی تفریح که همگی را می توان در حیوانات پست تر نیز یافت.نیاز به قدرت منحصر به انسان است در هر ارتباطی نیاز به قدرتی که در ما وجود دارد نمی گذارد در ارتباط مان مخصوصا در زندگی زناشویی از جایگاه قدرت پایینی برخوردار باشیم.
قدرت
راز ازدواج در ژن های ما نهفته است
ناتوانی یکی یا هر دوی زوجین در ارضای نیاز به قدرت مانع بسایر بزرگی بر سر راه رسیدن به یک زندگی شاد است.به ندرت فقدان مهر ومحبت روابط را خراب می کند،در زندگی هایی که یکی یا هر دوی زوجین نتوانند به قدرت مورد نیاز یا خواسته هایان برسند،عشق و محبت طولانی نمی تواند ریشه بدواند.موفقیت در هر نوع مشارکتی از جمله ازدواج مستلزم دوستی دو طرفه است تا هر یک بتواند از همراهی دیگری لذت برد .
دوستی بیش از ارتباط جنسی یا عشق و محبت بر اساس تساوی قدرت طرفین یا فقدان منازعه قدرت استوار است.تساوی قدرت مستلزم گوش سپردن و بذل توجه به دیگری است.تقریبا همه درمانجوها تکرار می کنند تا چه حد صحبت کردن با فردی که به حرف های آن ها به طور جدی گوش می دهد به آن ها احساس قدرت می دهد.
نیاز به قدرت ،منبع رفتار جهانی کنترل گری است و هر قدر کنترل گری را بیشتر به کار بریم،به همان میزان شادی ازدواج را نابود می کنیم تا جایی که به ندرت می توانیم به یک زندگی مشترک شاد و بلند مدت دست یابیم.از آنجایی که نیاز به قدرت یک نیاز ژنتیکی است نمی تواند از نیاز به قدرت رهایی جست.اما خصلت کنترل گری پایه ژنتیکی ندارد و همانند همه رفتارهای ما انتخابی است.این بدان معناست که هر زوجی که بخواهد تئوری انتخاب را جایگزین کنترل گری کند شانس بسیار خوبی برای یک زندگی شاد و موفق خواهد داشت.متئوری انتخاب به طور عملی به شما می آموزد که شما تنها می توانید رفتارهای خودتان را کنترل کنید هیچ کس قادر بهکنترل شما نیست و شما نیز نمی توانید کسی را کنترل کنید.
آزادی نیازی که ازدواج را به چالش می کشد
آزادی در زندگی مشترک بدان معناست که از حیطه کنترل همسر خارج شویم.
برخلاف نیاز به قدرت که سعی می کنیم دیگران را کنترل کنیم در مورد آزادی مساله دشوار در اینجاست که باید از چیزی دست بشوییم که ژن های ما به شدت از ما می خواهند رهایش نکنیم.
ماهیت ازدواج از دست دادن آزادی های شخصی است.
این یک قانون است که افرادی که نیاز به آزادی در آنان کمتر است زندگی مشترک شادتری نسبت به افرادی دارند که آزادی بیشتری می طلبند و تمایل دارند تنها بمانند.
تنها راه حل مشکلات مربوط به آزادی گفتگو است.اگر طرفین نتوانند بپذیرند که هر یک به مقدار معینی آزادی نیاز دارند زندگی شان عاری از هر گونه خرسندی و شادی خواهد شد.
تفریح نیازی که سهل تر از سایر نیازها در ازدواج تامین می شود
تفریح نیازی است که می توان آن را به تنهایی یا در کنار دیگران ارضا نمود.از کلیه ناراحتی های ناشی از ازدواج چنین استنباط می شود که ازدواج علی رغم جهانی بودن آن،ریشه در ژن های ما ندارد.ازدواج عملی است که لازمه پیشرفت انسان است.راز دیگر ازدواج این است که چرا بسیاری از افرادی که به شیوه های گوناگون لذت می برند در زندگی مشترک شادی بسیار کمی می یابند؟
تفریح نیروی ماندگار عظیمی است.این نیاز ژنتیکی به شیوه ای آسان و لذت بخش تامین می شود.
ارتباط جنسی و حتی عشق در طول زندگی کم رنگ می شود اما شادی همیشه تازه می ماند.زیرا برخلاف ارتباط جنسی، شادی همیشه جهت تازه ای به خود می گیرد و تقریبا هیچ محدودیتی برای شاد زیستن وجود ندارد.
تنها کاری که لازم است زوجین انجام دهند این است که سعی کنند در کنار یکدیگر شاد باشند
بر اساس تئوری انتخاب تنها کسی که می تواند بر ما کنترل داشته باشد خودمان هستیم.
هفت عادت مخرب زندگی های مشترک
1)عیب جویی
2) سرزنش
3) شکوه وگلایه
4) نق وغرغر
5) تهدید
6) تنبیه
7) دادن حق حساب یا باج برای تحت کنترل درآوردن دیگری.
هفت عادت موثر در زندگی های مشترک (عادت مهرورزی)
1)گوش سپردن
2)حمایت
3)تشویق
4)احترام
5)اعتماد
6)پذیرش
7)گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات
کاربرد تئوری انتخاب در زندگی مشترک
درتئوری انتخاب به جای 7 عادت مخرب که رفتارهای کلیشه ای خصلت کنترل گری است 7 عادت مهروزی جایگزین رفتار ها می شود.
رابطه جنسی بعد از ازدواج
رابطه جنسی پس از گذشت ده سال از ازدواج سیر نزولی به خود می گیرد.برای داشتن یک رابطه جنسی موفق مرد باید بتواند نقش خود را به خوبی ایفا کند .مردان برخلاف زنان نمی توانند این ارتباط را سرهم بندی کنند .اکثر مواقع این فکر از ذهن مرد می گذرد که آیا می توانم این بار به گونه ای عمل کنم که هر دو راضی باشیم؟این سوال برای مرد اضطراب ایجاد می کند و به محض ورود این فکر به ذهن رهایی از آن ناممکن می شود
.بسیاری از مردان متاهل برای رفع این نگرانی از داشتن رابطه جنسی اجتناب می کنند یعنی ترجیح می دهند نه ریسک کنند و نه چیزی را از دست بدهند.همسر چنین مردی ممکن است متوجه اضطراب بشود اما معولا راه مقابله با آن را نمی داند و هر دو ترجیح می دهند در این مورد حرفی به میان نیاورند.
از دید زن بهترین راه این است که غیر فعال و راضی باشد زیرا هر قدر پرتوقع باشد بر اضطراب و نگرانی مرد می افزاید.
به هیچوجه نباید ملامت و عیب جویی کرد اگر زن شروع به انتقاد و عیب جویی از شوهرش نماید،مرد احساس ناتوانی می کند. رابطه جنسی بعد از ازدواج یک مساله بسیار پیچیده است و مستلزم ابراز عشق راوان در درون و بیرون تختخواب است.برای اینکه مرد بتواند سالیان سال اعتماد به نفس لازم جهت بهبود عملکرد خود را به دست آورد زن باید خواسته های خود را در روابط جنسی به او بگوید این کار نه تنها به نفع زن است بلکه برای مرد نیز سودمند است و به مرد امکان می دهد تا بدون احتمال شکست موفق شود و هنگامیکه مرد رضایت زن را جلب می کند اعتماد به نفسش افزایش یافته و تمایل ذهنی او به رابطه جنسی بیشتر و بیشتر می شود.
مهمترین انگیزه زن و مزد متاهلی که به سوی روابط نامشروع روی می آورند تجربه مجدد صمیمیت فردی و جنسی است ،چیزی که دیگر آن را در زندگی مشترکشان نمی یابند.
اگر زن خواسته هایش را با همسرش درمیان نگذارد مرد چاره ای ندارد به جز اینکه سعی کند تا خواسته های او را حدس بزند که در اکثر مواقع این نوع حدسیات غلط از آب در می آید.بهتر آن است که مرد خواسته های همسرش را در خصوص روابط جنسی از او بپرسد.اگر مرد به خواسته های همسرش با صبر و عشق پاسخ دهد آنگاه حق دارد انتظار داشته باشد که زن نیز متقابلا به توقعات او پاسخ دهد.
جهان کیفی ما عشق ما را تحکیم می کند
بر اساس تئوری انتخاب همگی ما دارای دنیایی به نام جهان کیفی هستیم.
جهانی در ذهن ماست،مشخص و مبسوط که دوست داریم در صورت امکان در آن زندگی کنیم.
با وجود آنکه این دنیا تنها بخش کوچکی از حافظه ما را اشغال کرده است اما فکر می کنیم هسته اصلی زندگی ماست.با تولد ما این دنیا خلق می شود. و با گذشت زمان تا لحظه مرگ بازآفرینی می شود.
این دنیا شامل تصاویری از فعالیت هایی استکه بیش از هر عمل دیگری برایمان لذت بخش بخش و تامین کننده نیازهایمان است.و منبع تمامی انگیزه های خاص زندگی ماست.در این فضا ما از افراد گوناگون تصاویری ذهنی ذخیره می کنیم.از جمله تصویری از خودمان که دائما در حال تغییر است و همچنین موضوعات دیگری مانند اموال گران بها و نظام باورها و عمیق ترین و مقدس ترین عقاید مذهبی ما.
از آنجایی که این مجموعه تجلی ذهنی دنیای ایده آل و مدینه فاضله هر یک از ماست به آن جهان کیفی می گویند.در سراسر زندگی ما،تصاویر جهان کیفی ما انگیزه واقعی تمامی رفتارهای ماست.با توجه به اینکه نیازهای ما نبع ژنتیکی دارند.این تصاویر اختصاصی در بردارنده شیوه مطلوب زندگی ما بوده و اعمال ما را از تولد تامرگ تعیین می کنند.
به عنوان مثال هنگامی که شریل و لاری ازدواج کردند.درجهان کیفی شریل تصویری از پیوند خجسته لاری با او و همچنین تصویری از پیوند شادی بخش او با لاری وجود داشت.تصاویری معادل این تصویر نیز در جهان کیفی لاری نیز وجود داشت.
هریک از آن ها قویا امیدوار بودند تا در ادامه زندگی مشترک شان به گونه ای با هم رفتار کننذ که همان تصویر خوشایند تداوم یابد.اما این آرزو دقیقا همان خواسته ای است که آنها و بسیاری از زوج های دیگر قادر به تحقق آن نبودند.در چنین مرحله ای لاری و شریل و همه زوج های ناموفق دیگر سه انتخاب در پیش رو دارند.
اول اینکه به زندگی مشترکشان ادامه دهند و همچنان تصاویر اولیه را درجهان کیفی شان حفظ کنند با وجود آنکه می دانند روشی که در پیش گرفته اند به ایده آل هاییشان ختم نمیس شود آنقدر به این راه ادامه می دهند تا وضعیت زندگی شان به وخامت بگذارد.
دسته دوم زوج هایی هستند که یک یا هر دوی طرفین می توانند تصاویر خود یا یکدیگر را تعدیل کنند و سعی کنند تا حدی از یکدیگر توقع داشته باشند که بتوانند به زندگی مشترک خود ادامه دهند این کار کمی از درد می کاهد اما آن را از بین نمی برد.
در دسته سوم هر دو یا یکی از طرفین می تواند دیگری را از جهان کیفی خود خارج کند و درد خود را به حداقل برساند چنانچه هر دو این کار را انجام دهند هر دو از این درد خلاص می شوند.چه طلاق بگیرند چه نگیرند در حقیقت زندگی مشترک میان آن ها خاتمه یافته است
انسان ها خیلی کم از قدرت جهان کیفی بر زندگی شان آگاه هستند تا زمانیی که سعی کنیم تصویری را در جهان کیفی خود حفظ کنیم ولی نتوانیم به آن دست یابیم رنج خواهیم برد.
هسته ژنتیکی شخصیت ما نیازهای ما
بسیاری از خصایص شخصیتی ما از الگوهای رفتاری والدینمان نشات می گیرند همان طور که بسیار شنیده ایم که می گویند فلانی پایش را جای پای پدرش گذاشته است
عوامل ژنتیکی قوی نیز می توانند به آسانی هر فردی را همانند پدرش کند در واقع در مورد شخصیت واقعا نمی توان نقش عوامل طبیعت را از تربیت متمایز کرد.
افرادی را که مدتهاست می شناسید به خاطر آورید بسیاری از آن ها خصیصه ای یا شیوه ای برای زندگی دارند که باعث می شود دیگران آن ها را با عباراتی کوتاه و خاص توصیف کنند مثلا
خونگرم و شوخ
گوشه گیر
ولخرج
صرفه جو
مخاطره جو
روشن فکر
خصوصیاتی مانند موارد فوق شدیدا وابسته به یک الگو یا نیم رخ است می توان این الگو یا نیمرخ را با درجه بندی شدت و ضعف پنج نیاز اساسی در یک نمودار ترسی نمود.
ترسیم نیمرخ بر اساس شدت نیازها
به منظور مقایسه نیم رخ افراد ابتدا پنج نیاز پایه را به ترتیب زیر می نویسیم
بقا
عشق و محبت
قدرت
آزادی
تفریح
سپس برای هر یک از نیازها درجاتی از 1 تا 5 مشخص می کنیم
1 برای بسیار کم
2 برای کم
3 متوسط
4 زیاد
5 بسیار زیاد
آزمون سازگاری نیازهای اساسی صاحبی
نمره گذاری
چنانچه شما مجرد و در جستجوی عشق هستید…
چنانچه شما مجرد و در پی یافتن عشقی هستید،پیشنهاد می کنیم طبق روش گفته شده،نیم رخ خود را تهیه کنید.سپس هرگاه با فرد دلخواه تان رو به رو شدید سعی کنید نیم رخ خود را با او مقایسه کنید.لزومی ندارد به طرف مقابل تان چیزی بگویید، این کار را برای خودتان انجام دهید.کار سختی نیست با این عمل می توانید پیش از آنکه بیش تر به یکدیگر نزدیک شوید روابط آینده تان را حدس بزنید.
نیم رخ های دو عاشق افسانه ای ،رابرت و فرانسیسکا
داستان زندگی این دو عاشق بسیار مشهور شده است و فکر می کنم مقایسه نیم رخ شدت نیازهای دو شخصیت اصلی پرفروش ترین رمان با نام پل های ایالت مدیسون خالی از لطف نباشد و سعی کنیم مشکل کار را دریابیم. شاید شما آدم رمانتیکی هستید و انتظار پایان بهتری داشتید.اگر هم داستان را نشنیده اید یا به یاد نمی آورید آنچه در این داستان رخ داده را برایتان تعریف خواهم کرد
فرانسیسکا زنی 45 ساله ،خانه دار،بسیار جذاب و تشنه ی عشق بود که در مزرعه ای دور افتاده درآیوا با دو فرزند نوجوان و شوهری خوب ولی نه چندان رمانتیک زندگی می کرد.شوهرش ریچارد مرد چندان احساساتی نبود .روزی هنگامی که ریچارد و بچه ها به سفری پنج روزه به نمایشگاه ایالت ایلینویز رفته بودند ،غریبه ای رشید،خوش قیافه،رمانتیک و مجرد وارد باغ فرانسیسکا شده،آدرس پل هایی را از او می پرسد که در منطقه مدیسون بی نظیر بوده اندپل های معروف در نزدیکی مزرعه آن ها قرار داشت.غریبه عکاس بود و می بایست از این پل برای مجله نشنال ژئوگرافی (جغرافیای ملی)عکس می گرفت.
آن ها با اولین نگاه شدیدا جذب یکدیگر شده و ظرف چهار روزی که شوهر و فرزندان فرانسیسکا نبودند آن ها روز و شب را در کنار یکدیگر گذراندند،عشقی آتشین میان آن ها ایجاد شده بود که منجر به رابطه های جنسی نیز شد.در مدت این پنج روز آن ها در منزل با هم بودند و مزرعه فرانسیسکا را فقط به خاطر عکسبرداری از پل ها ترک می کردند.در این مدت وی در عکسبرداری از پل ها به رابرت کمک می کرد.اما از آنجا که مرد آنقدر باهوش بود که حدو حدود خود را به عنوان یک عاشق تمام عیار بشناسد و زن نیز آنقدر باوفا بود که نزد شوهر و فرزندانش بماند پس از بازگشت شوهر و فرزندان مجبور بودند از یکدیگر جدا شوند و پس از آن دیگر هرگز یکدیگر را ملاقات نکردند
هر قدر با هم بودن برایشان سرمست کننده بود،جدای شان بی نهایت غم انگیز بود.اما اگر به نیمرخ هر یک پی ببرید همان طور که من از اطلاعات داده شده در کتاب دریافتم می توانید پیش بینی کنید که عشق آن ها از ابتدا محکوم به فنا بوده است. من از این داستان برای کمک به شما استفاده می کنم اگر شما خانم هستید در می یابید که چگونه نیم رخ خود و همسرتان را بهتر بشناسید،منظورم این نیست که هرگاه فرصتی پیش آمد و غریبه بلند بالا و خوش قیافه و رمانتیک سر راهتان سبز شد ارتباط عاشقانه برقرار نکنید،بلکه می خواهم بگویم هر چه بهتر خودتان و مردی را که می خواهید با او ازدواج کنید یا با او زندگی می کنید ،بشناسید شانس بیشتری برای ارتباط لذت بخش با همدیگر خواهید داشت و این در واقع هدف ما از آموزش نیم رخ ها به شماست
بر اساس توضیحات نویسنده به نظر من رابرت که مردی 55 ساله است از نظر بقا،عشق و قدرت متوسط است(3-3-3)نیاز بسیار بالایی به آزادی دارد(5) و نیاز متوسطی به تفریح (3).نیم رخ او بدین صورت خواهد شد33353
ارزیابی من براین اساس است که این فرد مدتها پیش طلاق گرفته و دیگر ازدواج نکرده و هیچ ارتباط عاشقانه ای نداشته است .عکاس بسیار لایقی است و به سراسر دنیا به تنهایی و برای گرفتن عکس سفر می کند.
گر بتوان گفت رابرت به چیزی علاقه شدیدی داشته ،آن نحوه زندگی اش می باشد که به او امکان آزادی بیشتری می دهد.این آدم خانه به دوش همانند سنگ غلتانی است که در طول این سال ها هیچ جایی آرام و قرار نداشته است. از ٱنجا که در این مدت کوتاه فرصت کافی برای شناخت او وجود نداشت حدس می زنم نیاز به تفریح او در حد متوسط بوده باشد.
فرانسیسکا نیاز شدیدی به بقا(5) داشت نیاز به قدرت و آزادی در او بسیار کم (2) بود.او هرگز در زندگی اش به خیلی کم راضی نبوده است،از این رو درس خوانده و بعد از اخذ مدرک مدتی تدریس کرده است.او عروس دوران جنگ بود و با ریچارد در ایتالیا زمانی که سرباز جوان و رمانتیکی بود آشنا شد.اما این خصایص با بازگشت به مزرعه و به همسری گرفتن فرانسیسکا ناپدید می شوند
فرانسیسکا هرگز برای دیدار خانواده اش به ایتالیا بازنگشت.او مادر و همسر بسیار خوبی بود اما عشقی که انتظارش را داشت هرگز تکرار نشد.نیاز به عشق و محبت در او بسیار بالا(5) بود.و به همین علت تمایلی به ترک فرزندان و همسر خوب و هرچند کسل کننده اش نداشت.اما در دل همچنان آرزوی ارتباطی عاشقانه را می پروراند و در اولین دیدار خود را با چنان اشتیاقی در آغوش رابرت انداخت که هر دو شگفت زده شدند حدس می زنم همانند رابرت نیاز فرانسیسکا به تفریح در حد متوسط بوده است.به استثنای دلبری های اولیه بقیه ارتباط این دو مملو از عطش و عذاب بود.نیم رخ فرانسیسکا 55223 می باشد . در مقایسه با رابرت که به نیمرخ شدت نیازهای او 33353 بود.
هر چند رابرت قادر بود در آن چهار روز عشق خود را نثار فرانسیسکا کند،اما او هرگز نمی توانست مجنون او باقی بماد.او به تنهایی بر پشت اسب خود نشسته و دور شد.هرچند اگر فرانسیسکا را با خود می برد،هیچ یک از مردان خانواده ی فرانسیسکا به شکل جدی آن ها را تعقیب نمی کردند اگر فرانسیسکا به دنبال او می رفت رابرت با او مهربانی می کرد اما از آنجا که نیاز رابرت به محبت در حد متوسط و نیاز به آزادی او بسیار بالا بود،چنان چه فرانسیسکا این از خود گذشتگی را می کرد و با او می رفت،رابرت قادر نبود او را به نحوی که اتظار داشت دوست بدارد و خود رابرت از این جریان به خوبی آگاه بود.
فرانسیسکا نیز کاملا آگاه بود که نمی تواند با او فرار کند نیاز شدید او به بقا با نیاز ضعیف او به آزادی و قدرت تلفیق شده بود و او را از این اقدام ناگهانی و نسنجیده بازداشت. با توجه به اینکه عشق شدید او به فرزندانش ترک آنان را برایش امری غیر ممکن کرده بود.
بنابراین اجازه داد رابرت برود و او نیز مخالفتی از خود نشان نداد.جدایی واقعا ناراحت کننده ای بود اما چندان فاجعه آمیز نبود فکر نمی کنم این زوج آنقدر سازگاری داشتند که بتوانند هیجانی را که کمتر از یک هفته داشتند بیشتر از آن ادامه دهند.پیشی گرفتن از ژن ها غیر ممکن نیست اما باید با گذشت مدت زمانی طولانی دو طرف به گفتگو تمایل نشان می دادند،که هیچ یک چنین اشتیاقی نداشتند.
بر اساس تئوری انتخاب همه رفتارهای خود را رفتار کلی می نامیم هنگامی که می گوییم همه رفتارها منظور کلیه رفتارهای آگاهانه ای است که هدفمند می باشد.تمامی رفتارهای ما از اختلاف میان آنچه در یک زمان داریم و آنچه نیاز داریم داشته باشیم ناشی می شود.حاصل این خواسته ها در قالب تصویر یا تصاویری در جهان کیفی مان تجلی می یابد و آنچه که هم اکنون در زندگی مان داریم همان چیزهایی است که تصور می کنیم در دنیای واقعی برای ما در جریان است.تئوری انتخاب به شما می آموزد هنگامی که شرایط نامطلوبی در زندگی تان به وجود می آید نمی توانید آن را نادیده بگیرید باید اقدامی انجام دهیددر بسیاری از موارد شما حتی نمی دانید که آنچه انجام می دهید انتخاب خودتان است
رفتار کلی
تمامی آنچه ما از تولد تا مرگ انجام می دهیم نوعی رفتار است.واضح است که رفتار بیشتر از یک جزء دارد
اولین جزء از چهار جزء هر رفتار کلی عمل است
دومین جزء فکر کردن است
سومین جزء احساس کردن است
چهارمین جزء هر رفتار کلی فیزیولوژی می باشد.
رفتار کلی
درماندگی چیست و چرا آن را انتخاب می کنیم
درماندگی جز احساسی گروهی از رفتارهای کلی رایج است که اکثر ما هنگامی که با رابطه نامطلوبی رو به رو می شویم،انتخاب می کنیم .رایج ترین نوع درماندگی که غالبا بر می گزینیم افسردگی استاما گزینه های دیگری نیز برای انتخاب وجود دارد مانندگوشه گیری،شکوه و گلایه،دیوانگی،نوشیدن مشروب الکلی یا استفاده از مواد مخدر سایر گزینه های انتخابی ممکن است نگرانی، اضطراب، ترس، وسواس ، بیماری باشد
اگر چه پذیرفتن آن برای اکثر ما دشوار است،اما باید بپذیریم که مار فتارهای کلی درماندگی را انتخاب می کنیم.چون فکر می کنیم در آن لحظه بهترین آنتخاب است
هر فری که در یک رابطه ناموفق افسرده شدن را انتخاب می کند می خواهد با او بهتر رفتار شود.ما هگی بر اساس تجربیاتمان می دانیم چگونه به هنگام انتخاب افسردگی رفتار،فکر و احساس می کنیم.فیزیولوژی بدنتان بدون آنکه شما آگاه باشید کند کار می کند و دیگر از لحاظ جسمی احساس سلامتی نمی کنید.
افسردگی رفتار بسیار آشنایی است با آن بسیار برخورد کرده ایم از کودکی هرگاه ناراحت می شدید و احساس ناراحتی می شدید و احساس ناکامی می کردید به افسردگی روی می آوردید
به سه دلیل
برای مهار کردن عصبانیت تان که می دانستید وضعیت را وخیم تر می کند
به علت حربه ای جهت جلب کمک از همسرتان یا فردی که ممکن است به حرف های شما گوش کند
به عنوان راه فرار ی برای اجتناب از سایر راه های موثر تر و سایر روش هایی که تلاش بیشتری می طلبد ،مانند ترک شوهرتان (که زحمت بیشتری می طلبد).
همچنین:
اگر می خواهید به درماندگی که انتخاب کرده اید خاتمه دهید باید همه توان خود را برای یک انتخاب بهتر بسیج کنید. می توانید با فرد مناسبی مانند یک مشاور ارتباط کنید.
اگر شما آدم افسرده ای باشید احتمالا فکر می کنید که انجام این کار غیرممکن است.ممکن است بگویید که خود این احساس را انتخاب نکرده اید اینطور برایتان پیش آمده است. همچنین می افزایید که هیچ آدم عاقلی دوست ندارد چنین احساسی را انتخاب کند.شما متوجه نیستید که شما دیگر“آدم عاقلی“ محسوب نمی شوید .هر قدر به انتخاب افسردگی ادامه دهید.
این طور به نظر می رسد که ذهن شما توانایی اش را برای هدایت شما در جهت کمک به خودتان مثل گذشته از دست داده است اما نه نیروی خود را از دست نداده است افراد بسیار زادی هر روزه با ایجاد تغییر در محوه اقداماتشان ،رفتارهای موثرتری در پیش می گیرند،مثلا مراجعه به فردی که بتواند راهکارهای موثرتری به آن ها نشان دهد.
اکنون شما با شناختی که از رفتارهای کلی دارید می توانید درک کنید که دیگر مجبور نیستید به انتخاب افسردگی ادامه دهید می دانید که هر گاه اراده کنید راه دیگری نیز برای انتخاب وجود دارد.در تمامی موارد گستره ی متنوعی از رفتارهای موثرتری و در نهایت لذت بخش تری برای بهبود زندگی مشترک یا خاتمه زندگی مشترک وجود دارد که به مراتب از راه زجرآور و ناکارآمد افسردگی موثر تر است.
پیشنهادات عملی
فرصت را از دست ندهید و با خود تکرار کنید«من زندگی مشترک ناموفقی دارم و مدت هاست که افسردگی را انتخاب کرده ام اما اکنون که متوجه شده ام تمامی اعمالم به انتخاب خودم است می خواهم انتخاب بهتری انجام دهم.»
ممکن است انتخاب راه بهتر کمی زمان ببرد اما در این کتاب راه های بهتر مانند ترک 7 عادت مخرب به شما پیشنهاد شده است. اگر همیشه به ذهن تان بسپارید که این احساس رنج آور را خودتان انتخاب کرده اید سعی بیشتری خواهید کرد تا رفتارتان بهتر شود
خلاقیت بیشتر زمانی مفید واقع می شود که هیچ دستاویزی برای کمک به شما وجود ندارد
خلاقیت بیشتر زمانی مفید واقع می شود که شما درگیر تعارض شده اید،تعارض دشوار ترین مشکل هر نوع رابطه و مشکل شایع رابطه محدود کننده ازدواج می باشد
خلاقیت،آخرین جزء تئوری انتخاب
تعارض
تعارض زمانی پیش می آید که دو تصویر مغایر در جهان کیفی تان وجود دارد و هیچ راهی برای هماهنگ کردن آن ها وجود ندارددر چنین شرایطی هیچ راهی موثر نیست نه می توانید بروید نه می توانید بمانید و هیچ کس نمی تواند به شما کمک کند وقتی شما در چنین تعارضی قرار می گیرید فرقی نمی کند که چه راهی را انتخاب کنید در هر صورت چنانچه نتوانید این دو تصویر مغایر را هماهنگ کنید تعارض همچنان باقی خواهد ماند.به غیر از تلاش برای مهار کردن عصبانیت هر رنج دیگری که انتخاب کنید به عنوان مثال انتخاب افسردگی بیهوده است.هنگام تعارض راه دیگری وجود دارد که می توانید به آن اعتماد کنید خلاقیت شما.
تعریف تئوری انتخاب از خلاقیت
در مورد تمامی زوج های ناراضی بهترین راه برای ایجاد نزدیکی بیشتر در زندگی مشترک خلاقیت است و نکته امید بخش این است که خلاقیت در اختیار همگی ما وجوددارد فقط ما نمی دانیم چگونه به آن دست یابیم همگی ما در مغزمان سیستمی داریم که من سیستم خلاق می نامم این سیستم همیشه به نحوه کردار ما در زندگی توجه می کند هرچند ما از وجود این سیستم آگاهی نداریم .اگر ما بتوانیم به وجود چنین سیستمی در مغزمان هشیار و آگاه باشیم می توانیم از این آگاهی استفاده کنیم و به خلاقیت این سیستم دست یابیم خلاقیت به نوابغ محدود نمی شود .
همانند همه رفتارهای دیگر یک رفتار جدید یا خلاق نیز رفتاری کلی است اما نیاز به خلاقیت یک جز از رفتار کلی محسوب می شود خلاقیت می تواند یک فعالیت جدید،فکر جدید،یک احساس جدید یا یک حالت فیزیولوژیک جدید یا ترکیبی از هر یک از آن ها باشد.
.
اگر زندگی یک سبد لیمو جلوی پایتان قرار داد، آن ها را دور نیندازید با آن ها شربت آبلیمو درست کنید.
.
تعریف تئوری انتخاب از خلاقیت
هنگامی که مارتا خود را دریک زندگی فاقد ارتباط جنسی دید یک ایده خلاق به نظرش رسید(تکرار می کنم یک ایده خلاق برای او و نه هیچ کس دیگر) تصمیم گرفت چند فیلم ویدیویی به شوهرش نشان دهد.از نظر بسیاری از زنان ممکن است این فکر مشخره باشد اما او این کار را کرد.
نکته مهم این است که بپذیریم به صورت شگفت آوری خلاق هستیمبرای به کار انداختن سیستم خلاقتان بهترین راه این است که خود شما یا ترجیحا شما و همسرتان به پیشنهادهای سیستم خلاقتان توجه داشته باشید و ببینید که چه راهکار جدیدی به شما ارائه می کند که در عمل شما را به هم نزدیک می کند.بدون کاربرد خلاقیا زیاد هیچ راهی جود ندارد که شما بتوانید یک عمر را با شادی در کنار فردی بگذرانید نیازی به روشن کردن موتوراین سیستم نیست سیستم هم اکنون روشن است مهم است که این سیستم را خاموش نکنیم. خلاقیت رازی فراتر از ازدواج است با وجود اینکه خلاقیت بحثس رمزآلود است اما پایه و اساس تمام زندگی است.
.
تنها راه دستیابی به صمیمیت و نزدیکی در یک رابطه طولانی مدت این است که خلاق باشیم. دائما در جستجوی چیزهای جدیدی باشیم که بتوانیم برای ازدواج مان انجام دهیم.
ازدواجی موفق و خلاق پیشنهاداتی برای موفقیت در ازدواج
1-حضور یکدیگر را چندین بار در روز جشن بگیرید،احوالپرسی های پرهیجان،مکالمات تلفنپرشور،دوستت دارم های مکرر،خواندن آواز در وصف یکدیگر
2-همیشه با هم قرار بیرون رفتن بگذارید حتی در سال های بچه داری و در دوره ی مشغله کاری
3-از یکدیگر پشتیبانی کنید به دنبال راه هایی باشید تا از یکدیگر به لحاظ جسمی و روحی حمایت کنید به عنوان مثال،غذای مورد علاقه همسرتان را بپزید،به هنگام هوای نامساعد یکدیگر را با ماشین به محل کار برسانید،درباره کار با یکدیگر مشورت کنید.
4-جسارت گفتن خواسته هایتان را داشته باشید و بگویید که چه میخواهید و همچنین آن چه را که به نظرتان نادرست می آید به زبان بیاورید
.
5- بی قید و شرط به یکدیگر عشق بورزید.در مورد میزان محبتی که به هم ابراز می کنید انتظار و چشمداشت جبران نداشته باشید.عشق و محبت باید آزادانه نثار شود.
6-به همسرتان آزادی بدهید تا خودش باشد.تفاوت ها را بپذیرید به مرزهای موجودمیان یکدیگر احترام بگذارید
7-به یکدیگر به چشم بهترین دوست بنگرید.هر روز با یکدیگر همانند دو رفیق فکر و عمل کنید
ازدواجی موفق و خلاق پیشنهاداتی برای موفقیت در ازدواج
8-بدانید که چگونه با یکدیگر بخندید،شوخ باشید و شادی کنید بدون آنکه ترس از شرمندگی داشته باشید.مثلا به زبانی ساختگی حرف بزنید ،زمزمه کنید و یکیگر را وادرا به ساختن آواز کنید
9-رابطه جنسی تان را زنده نگه دارید و همیشه اعمالی توافقی و دوطرفه را تجربه کنید
10-برای یکدیگر آرزوهایتان را ترسیم کنید و لذت ببرید