به نام یکتا خالق هستی مفاهیم یادگیری و مدیریت جریان دانش در محیط پروژه محور Andrew J. Sense Faculty of Commerce, School of Management and Marketing, University of Wollongong, Wollongong, Australia
سینا محمدنبی
چکیده
هدف- هدف این مقاله بررسی این موضوع است که افراد چطور میتوانند یادگیری و فرایندهای مدیریت دانش را در تیمهای پروژهای درک کنند.
طراحی/متدولوژی/رویکرد- این یک مقالهی مفهومی است که ادبیات گسترده و مرتبط با یادگیری و مدیریت دانش را استخراج و تشریح میکند.
یافتهها- بر اساس تحلیل انجام شده و با رویکرد بهبود یادگیری از پروژه، نتایج پروژه و مهارتهای یادگیری مشارکتی، بحث اصلی مقاله این است که شرکتکنندگان در تیمهای پروژهای باید مسیری اجتماعی مدارتر را در فعالیتهای یادگیری و مدیریت دانش خود دنبال کنند. در نتیجه در اینجا، شرکت کنندگان، فعالیتهای پروژهای آنها، و سازمان دارای محیط پروژهای، نقاط اصلی توجه و تمرکز هستند.
ریشه و ارزش مقاله- این مقاله رو در روی رویکردهای سنتی و محدود در رابطه با یادگیری و مدیریت جریان دانش در پروژهها قرار میگیرد و به شبیهسازی عکسالعمل شرکت کننده و محقق در رابطه با این فعالیتهای پروژهای با رویکردهای اجتماعی مدارتر میپردازد.
کلمات کلیدی: یادگیری، مدیریت دانش، سیستمهای اجتماعی
نوع مقاله: مقالهی مفهومی
مقدمه
همچنانکه سازمانها با رقابت جهانی، سازماندهی مجدد و تغییر لایههای ساختارهای مدیریتی، تغییر ارزشهای اقتصادی و اجتماعی در رابطه با دانش و سرمایهی دانشی (intellectual capital)، و کامپیوتری شدن و ایجاد سایر زیرساختارهای فنآوریهای نوین روبرو میشوند، لازم است که به آن چالشها به شیوهای انطباقپذیر و منعطف پاسخ دهند که منجر به پر اهمیت شدن یادگیری جهت تسهیل بقاء و رشد شده است.
در محیط پروژه محور، یادگیری در واقع یک متغیر استراتژیک کلیدی برای مدیریت پروژه محسوب میشود. در توسعهی فعالیتهای مدیریت دانش، توجه به این نوع توسعه و تشویق یادگیری در سازمان به عنوان ابزاری جهت ایجاد ارزش سازمانی و مزیت رقابتی مورد تاکید خاصی قرار گرفته است. در صورتی که هر یک از ابعاد نخست مدیریت دانش مثل ابعاد انسانی و فنی آن به وضوح درک نشوند و یا به صورت یکسان یا در جای خود بدانها پرداخته نشود، ایجاد مزیت رقابتی به خصوص در شرایط محیطی پویا ممکن است یک هدف فرار سازمانی باقی بماند.
در نتیجه، اگر کسی خواهان عکسالعمل موثر به چالشها و فرصتهای کسب و کارهای پیچیده و محیطهای عملیاتی اجتماعی است، ایجاد و توسعهی درکی عمیقتر از شیوههایی که افراد در هر متنی به وسیلهی آنها یاد میگیرند و دانش را ایجاد و به اشتراک میگذارند به خصوص در پروژهها و تیمهای پروژهای که نقشهای کلیدی در ایجاد دانش در سازمانها بازی میکنند، از اهمیت فراوانی برخوردار است؛
و لازم است که پدیدههای یادگیریها و مدیریت دانش و تعامل آنها در یک مجموعهی پروژهای بهتر درک شوند. این مساله به خصوص زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکند که فرد متوجه میشود که چطور یادگیری و مدیریت دانش در پروژهها منبع برخی از اهمالها و تنازعات میشود که هم خدمت رسانی دانشی به اهداف پروژهای و هم توسعهی مهارتهای یادگیری شرکتکنندگان در پروژه را متاثر میکند.
این مقاله، این موضوعات مفهومی مهم و اساسی را به پیش میبرد به طوری که امکان ارزیابی آنها توسط خوانندگان و انعکاس نقادانهی نظریات و تلاشهای واقعگرایانه آنها در جهت مدیریت جریانهای یادگیری و مدیریت دانش در درون پروژهها فراهم شود. و در انتها به این موضوع میپردازد که شرکتکنندگان در تیمهای پروژهای باید مسیری اجتماعی مدارتر را در فعالیتهای یادگیری و مدیریت دانش خود دنبال کنند.
مفاهیم یادگیری (بعد شناختی یادگیری)
این مقاله بر روی چرخهی یادگیری تجربی کلب متمرکز میشود.
دیکسون جوهرهی تئوری یادگیری تجربی کلب را در این جمله خلاصه میکند، "یادگیری در رابطه با تفسیر چیزهایی است که ما در جهان تجربه میکنیم و اینکه هر یک از ما تفسیر یگانهی خود را ایجاد میکنیم و اینکه تفسیر ما تعیین کنندهی عمل ماست.” یادگیری تجربی را به صورت "فرایندی که در آن دانش از طریق تبدیل تجربه ایجاد میشود." توصیف میکند.
حتی با وجود محدودیتهای چشمگیر، رویکرد کلب پراستفادهترین مدل توصیفی برای یادگیری به عنوان یک فرایند پیوسته است که نقش تجربه را به عنوان عنصر کلیدی در فرایند ایجاد دانش فردی پررنگ میکند.
در کنار توجه به عامل تجربه، کلب همچنین تاکید دارد که یادگیری مستلزم حل و فصل کشمکشهای بین حالتهای مخالف تطبیق با جهان میشود مثل کشمکش بین مفاهیم عینی و ذهنی که شامل تعامل و تبادل بین فرد و محیط میشود. بنابراین فرآیند یادگیری تجربی تنها به این صورت است که رفتار فردی هم تابعی از خود فرد و هم تابعی از محیط بوده و حاصل تعامل مستمر این دو است.
فرد دیگری که به پیشبرد تئوری یادگیری شناختی کمک کرده است تئوریسین مشهور یادگیری سازمانی یعنی سنگه است.
سنگه به خصوص یادگیری سازمانی را به صورت ویژگیهای یادگیری شخصی اعضای سازمان توصیف میکند که شامل پنج دستورالعمل است. این پنج دستورالعمل شامل تفکر سیستمی- که در آن فرد جهان و فرایندهایش را به صورت یک کل ادغام شدهی ذهنی به تصویر میکشد تا مجموعهای از اجزای جدا از هم؛ مهارت فردی- که در آن فرد نسبت به یادگیری خود در طول عمر متعهد شده و شامل واضح سازی و عمیق سازی چشم انداز شخصیشان و تمرکز انرژی فردی است؛ ایجاد چشمانداز مشترک- که در آن یک رهبر تصاویر مشترک افراد از آینده را به همگان نشان میدهد که باعث توسعهی تعهد و درگیر شدن واقعی افراد و دستیابی به یک حس مشترک میشود؛ یادگیری تیمی- که دربردارندهی ظرفیت اعضای تیم جهت زیرسوال بردن فرضیات و وارد شدن به فضای تفکر واقعی با یکدیگر و درگیر شدن در مباحثه میشود؛ مدلهای ذهنی- که شامل فرضیات عمیق افراد، نقطهنظرها و کلیسازیهایی دربارهی جهان است که راهنمایی است برای نشان دادن اینکه ما چگونه آن جهان را توصیف کرده و چگونه عمل میکنیم.
به طور خلاصه، یادگیری شناختی شامل کسب تجربه است که ما آن را تفسیر و بر اساس آن عکسالعمل نشان داده و مفهومسازیهای ذهنی و فرایندهای عمل را توسعه داده و سپس در مرحلهی بعد در درون محیط یادگیری آن را اعمال کرده و تجربهی یادگیری دیگری را ایجاد میکنیم؛ این فرایند پیوسته و فردی است که از طریق ویژگیهای شناختی شخصی افراد مثل مدلهای ذهنی آنها هدایت میشود و از طریق افراد صاحب تجربه به فعالیتهای اجتماعی در داخل محیط پیوند میخورد. بنابراین، علاوه بر ویژگیهای شناختی شخصی که یادگیری را متاثر میکند، این پیوند عملیات اجتماعی نشان میدهد که تاثیرات اجتماعی در درون یک محیط نیز فرایندهای یادگیری شناختی را هدایت میکنند. که این مساله نشان از اهمیت سازماندهی محیط جهت کمک رساندن به کل فرایند ایجاد دانش در افراد دارد.
بعد مستقر در یادگیری
در این چشم انداز، یادگیری همواره به عنوان یک دستاورد عملی لحاظ میشود که بین افراد و از طریق آنها اتفاق میافتد (که در آن یادگیرندگان معانی و درک خود را ساخته و از طریق تعاملات اجتماعی در یک متن یاد میگیرند) و این فرایند صرفاً یک فعالیت شناختی فردی (که در آن یادگیرندگان به عنوان بازیگران فردی اطلاعات در دسترس را تحلیل و مدلهای ذهنی خود را اصلاح کنند) نیست.
در تئوری یادگیری مستقر شده غالب یادگیری در هنگام انجام شغل در بسترهای فرهنگی موجود در جامعهی عملیاتی رخ میدهد.
تمرکز اصلی این تئوری یادگیری بر روی مشارکت اجتماعی است که به فرایندِ بیشتر درگیر بودن شرکت کنندگان فعال در فعالیتهای جوامع اجتماعی اشاره دارد. تمهای اصلی این تئوری شامل: دانش و یادگیری در عمل؛ مشارکت و تعامل افراد در یک دامنه از عملیات؛ فعالیتهای معناسازی جمعی؛ و توسعهی شایستگیهای فنی و اجتماعی افراد جهت کار در عمل میشود.
به منظور کمک به ما در فهم یادگیری (و در همراهی با نظرات بیان شده توسط ونجر (1998))، تئوری یادگیری مستقر شده توجه ما را به سمت یادگیریای که در زندگی هرروزه اتفاق میافتد جلب میکند که در این زمینه (contexts)، فرایند یادگیری بخشی از فعالیتها و اعمال بوده و بنابراین شامل تعاملات اجتماعی مردم در جوامع بشری است. دانش در روابط اجتماعی عملی مستقر میشود و توسعه هویت شخص بخشی از تبدیل شدن به یک جزء درونی در جامعهی عمل است.
در دنیای واقعی، شایستگی و دانش از طریق مسائل درهم و برهم و نامشخص که در نقاط نامعین از عمل یافت میشوند حاصل میشوند. از طریق مفاهیم دانش عملی (دانش ضمنی) و انعکاس آن در عمل (تفکر مجدد دربارهی دانش ضمنی)، فرد شایستگی خود را توسعه میدهد.
تمهای اصلی تئوری یادگیری مستقر شده عبارتند از:
دانش به عمل متصل است و بنابراین به صورت زمینهای در شرایط اجتماعی و فرهنگی عمل مستقر شده و تحت تاثیر آنها است.
مشارکت اجتماعی و تعامل با عمل برای یادگیری و توسعه دانش ضروری محسوب میشوند (یادگیری و توسعه دانش و شایستگی اجتماعی یا فنی شرکتکنندگان در یک پروژهی تیمی سرکوب خواهد شد مگر اینکه بتوانند به صورت فعال مشارکت کرده و با یکدیگر تعامل داشته باشند).
درک معنای عملیات یک پروژه همواره یک فرایند جمعی و دربرگیرندهی افراد است که در درجه بعدی شرکت کنندگان را قادر میسازد تا شیوههای فردی عملیاتی خود را جهت کمک موفقیت آمیز به تیم پروژه توسعه دهند.
توسعهی هویت شرکتکنندگان در یک عملیات فرایندی نادیده انگاشته شده است که هم شامل تجارب و هم شامل شایستگیهای اجتماعی کسب شده در یک عملیات است (به عنوان یک عضو تیم پروژهای، فرد هم شایستگیهای فنی و هم شایستگیهای اجتماعی خود را در یک مجموعه از پروژه توسعه میدهد، افراد در درون تیم یک هویت برای خود توسعه میدهند که به صورت متقابل از طریق تعاملات آنها با سایر اعضای تیم به دست میآید).
خلاصه
نقطه نظرات سنتی نسبت به یادگیری به طور ابتدائی بعد شناختی یادگیری را منعکس میکنند که در آن یادگیری بیشتر به صورت فکری و غیر مسالهساز دیده شده و دربردارندهی انتقال و همگونسازی اطلاعات خارج از متن به واسطهی ذهن افراد است. این نقطه نظر همچنین باعث میشود که طبیعت یادگیرندگان و جهان و روابط و تعاملات آنها در یک متن نامکشوف باقی بماند. به صورت جایگزین، تئوری یادگیری مستقر شده، یادگیری را به عنوان فرایندی اجتماعی که به صورت دو طرفه ایجاد میشود میبیند که به روابط و عملیات انسانی در یک متن وابسته است. در سطح، این دو نقطه نظر به ظاهر از نظر هستی شناسی با یکدیگر در تناقض هستند؛ با این حال، بر خلاف این دریافت اولیه، این دو نقطه نظر به منظور درک کامل نحوهی بروز یادگیری در موقعیتهای کاری طبیعی مکمل یکدیگرند. بنابراین میتوان چنین نتیجهگیری کرد که تئوری یادگیری شناختی، جنبهی شناختی یک فرایند یادگیری مستقر شده را پررنگ میکند و به دنبال آن، متن و جنبههای جامعهشناختی، فعالیتهای یادگیری شناختی فرد را هدایت میکنند و بخش جدانشدنی از فرایند ایجاد دانش محسوب میشوند
مدیریت جریان دانش
جریان دانش در درون و پیرامون محیط پروژه یا هر محیط دیگری دو شکل عمومی کلی به خود میگیرد. این دو قالب کلی را با عنوانهای کدگذاری codification (یک بعد فنی) و شخصیسازی personalization (یک بعد اجتماعی) تعریف میکند.
کدگذاری
دربردارندهی شیوههایی است که در آن دانش ضمنی کدگذاری و ثبت شده و سپس به صورت مستقل از منبع و متن آن مورد استفاده قرار میگیرد. این رویکرد را به عنوان مدل شناختی مدیریت دانش درنظر میگیرند. مثالهایی از دانش کدگذاری شده شامل دستورالعملها، مستندات، شبکههای محلی، بانکهای اطلاعاتی، راهنماها و گزارشات میشود. هدف کدگذاری قرار دادن دانش سازمانی در قالبی است که آن را برای افرادی که به آن نیاز دارند قابل دسترس کند.
شخصی سازی
دربرگیرندهی گفتگوی بین افراد است و بر روی موجودیتهای دانشی در یک بانک اطلاعاتی متمرکز نیست. این رویکرد به افراد به عنوان ابزاری جهت انتقال اطلاعات و تجارب به دیگران وابسته است که در مرحله بعد این امکان را برای افراد فراهم میکند تا دانش ضمنی خود (مثل ارزشهای شخصی، هنجارهای رفتاری و شایستگیها و ضعفهای شخصی) را به اشتراک بگذارند.
رویکردهای شخصیسازی به طرز اجتناب ناپذیری مستلزم وجود فضا و زمان جهت قادرسازی افراد برای دور هم جمع شدن برای انجام تبادلات شخصی و توسعهی شبکههای بین شخصی است- چیزی که ممکن است به خصوص زمانی که افراد در طول مناطق جغرافیایی بزرگ پراکنده هستند مشکل باشد. با این وجود، هنسن و سایرین بیان میدارند که در رویکرد شخصیسازی چیزی که از بیشترین اهمیت برخوردار است این است که "سیستمی داشته باشیم که به افراد امکان دهد تا افراد یکدیگر را پیدا کنند." زمانی که این مهم حاصل شود، بروز دادن و به اشتراک گذاشتن دانش ضمنی (و صریح) محتملتر میشود. آنها همچنین اینطور نتیجهگیری کردند که به دلیل آنکه پروژهها از نظر فضا، مدت و فرهنگ متفاوتند، ممکن است دانش به همان سادگی که در یک جامعهی جا افتادهی عملیاتی پخش میشود در اینجا نشود. همچنین این امکان وجود ندارد که دانش را از دانندهی آن جدا کرد و لذا نمیتوان به راحتی در طول متون مختلف بدان دست یافت یا آن را منتقل کرد. به طرز خاص، آنها نقطهنظری فرد- محور را در پیش گرفتند که در آن دانش لزوماً شخصی است و هر گونه تلاش در جهت به اشتراک گذاشتن آن باید در بردارندهی افراد مربوطه باشد و باید در یک بستر اجتماعی که امکان مباحثه و گفتمان را فراهم میکند تسهیل شود.
خلاصه
یک رویکرد شخصیسازی یا اجتماعی به مدیریت دانش به خصوص در فعالیت یادگیری پروژهای اهمیت دارد زیرا این سازمان است که دانش ضمنی از طریق آن به ظهور و به اشتراک گذاشته میشود و میتواند شامل فرایندهایی مثل جلسات گفتگو یا دیدار تیمی، ارائهی بازخوردهای گروهی یا شخصی به شرکتکنندگان در پروژه و فعالیتهای عکسالعملی انتقادی در درون تیم باشد. این فعالیتها میتواند شرکتکنندگان را در موقعیتهای تعاملی چندگانه قرار داده و خلق، به اشتراک گذاشتن و عکسالعمل نسبت به دانش ضمنی ارزشمند را تشویق نماید. علاوه بر این، چنین فعالیتهایی مرزهای بین شخصی را جهت جاری شدن دانش کمرنگ کرده و به طرز چشمگیری به شرکت کنندگان جهت ایجاد روابط یادگیرنده کمک کرده و همینطور آنها را برای مواجه و عکسالعمل نشان دادن نسبت به رفتارهای یادگیرندهی شرکت کنندگان آماده میکند.
بر خلاف رویکرد شخصیسازی، رویکرد فنی یا کدگذاری به مدیریت دانش به طرز ذاتی در بروز و به اشتراک گذاشتن دانش ضمنی در اختیار شرکت کنندگان کمبود دارد (سنسه، 2007a). در نتیجه، فعالیتهای متمرکز بر فنآوری اطلاعات مرتبط با دست یابی، کدگذاری، ذخیره و سپس بازیابی دانش صریح جدا از شرایطی که دانش در آن ایجاد شده تنها به بخش کوچکی از تودهی عظیم دانش میپردازد. بنابراین، بعد فنی مدیریت دانش تنها نقش حمایتکننده را در فرایندهای ایجاد و مدیریت دانش در پروژهها بازی میکند که در واقع شاید نقطهنظری تا حدی مخالف با نقطه نظر عمومی دریافت شده در جامعهی عملیاتی گستردهتر پروژهای در زمان حال باشد. بنابراین، چنین بحث میشود که استقرار و حفظ شرایطی که از فرایندهای اجتماعی یا شخصیسازی مشارکت، تعامل، همکاری و گفتمان بین افراد در پروژه پشتیبانی کند برای تقویت فرایند ایجاد و به اشتراک گذاشتن دانش در پروژهها ضروری است.
نتیجه گیری
ماورای هرگونه چشم انداز سنتی سطحی نگر نسبت به تیمهای پروژهای به عنوان موجودیتهای کوتاه مدت و وظیفه مدار و در همراهی با نقطه نظرات ارائه شده توسط اسمیت و دادز (1997)، آرتور و سایرین (2001)، موریس (2002) و سنسه (2007b)، تیمهای پروژهای در واقع مکانهایی مهم و برجسته برای یادگیری و رشد شخصی نیز محسوب میشوند. هدف این مقاله بررسی این موضوع بود که افراد چطور میتوانند فرایندهای یادگیری و مدیریت دانش را در درون تیمهای پروژهای درک کرده و با این کار قالبی مفهومی را شناسایی کنند که به بهترین صورت بتواند تلاشهای افراد را جهت درگیر شدن موثر در این پدیدهها در محیط پروژهای هدایت کند. به دنبال این تحلیل و با هدف کمک به بهبود کمیت و کیفیت فعالیت یادگیری در درون پروژه، چنین بحث شد که شرکت کنندگان در پروژه باید مسیری اجتماعی مدارتر را در فعالیتهای یادگیری و مدیریت دانش خود دنبال کنند.
بهتر است که سازمانها، اتخاذ این رویکرد را در پروژههای خود مدنظر قرار دهند زیرا: این رویکرد شیوهای قابل اجرا و عملگرا را برای تحریک و پیشبرد یادگیری در بین شرکت کنندگان در پروژه در عین اینکه در طول کار با هم تعامل دارند فراهم میکند؛ میتواند باعث درگیر شدن افراد در طراحی مشارکتجو و هدفمند فعالیتهای یادگیری توسط خود آنها شود که احتمال کاربردی شدن و موفقیت یادگیری را افزایش میدهد؛ پایههای توسعهی عملی مهارتهای مدیریت پروژه و مهارتهای آموزش یادگیری شرکت کنندگان را محکم میکند؛ و امکان خدمت آگاهانهتر و انعکاسیتر را توسط شرکت کنندگان برای فعالیتهای پروژهای فراهم میکند و در نتیجه به طرز مثبتی نتایج پروژه و عملکرد مدیریت فرایند را تحت تاثیر قرار میدهد. در چنین قالب اجتماعی مفهوم مدار، شرکت کنندگان، عملیات پروژهای و سازماندهی محیط پروژه از نقاط اصلی در تبدیل یک پروژه، به واحدی یادگیرندهی سازنده و پر بازدهتر محسوب میشوند. با این حال، دستیابی به این اهداف را نمیتوان تنها به دست شانس یا مداخلات اتفاقی توسط شرکت کنندگان سپرد بلکه مطابق با پیشنهاد این مقاله، سازمانها و شرکت کنندگان در پروژهها نیز در راستای ایجاد شرایط فرهنگی-اجتماعی به طرزی نظاممند و هدفمند مسئولیت دارند به طوری که به افراد در یادگیری جمعی و به اشتراک گذاشتن موثرتر دانش در یک پروژه کمک کند.
با تشکر از بذل توجه شما عزیزان