تارا فایل

مقاله بررسی تفسیر آیات سوره بروج از تفاسیر مختلف


بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی تفسیر آیات سوره بروج

از تفاسیر مختلف

رمضان توکلی

دانشکده علوم قرآنی تهران

تابستان 1385

"کلیات تحقیق"

-چکیده ای در مورد سوره مبارکه بروج

-اهمیت این سوره

-پیشینه تحقیق

– فرضیه تحقیق

– سوالات تحقیق

"بسم الله الرحمن الرحیم "
وَالْسَّماءِ ذاتِ الْبُروُجِ ( 1 ) وَالْیَومِ الْمَوعُودِ ( 2 ) وَشَاهِدٍ وَ مَشهُودٍ ( 3 ) قُتِلَ اَصحابِ الاُخدودِ ( 4 ) اَلّنَارِ ذَاتِ الوَقُودِ ( 5 ) اِذْ هُمْ عَلَیها قُعودٌ ( 6 ) وَهُم عَلی ما یَفْعَلونَ بِالمُومِنینَ شُهُودٌ ( 7 ) وَ ما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُومِنوا بِاللهِ العَزیزِ الحَمید ( 8 ) اَلَّذی لَه ملکُ السَّمواتِ وَالاَرضِ وَاللهُ عَلی کلِّ شَی ءٍ شَهیدٌ ( 9 ) اِنَّ الَّـذینَ فَتَـنُوا المُـومِنـینَ وَالمُومِناتِ ثُمَّ یَتوبوا فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُم عَذابُ الحَریقِ ( 10 ) اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُم جَنّاتٌ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ ذلِکَ الفَوزُ الکَبیرُ ( 11 ) اِنَّ بَطشَ رَبِّکَّ لَشدیدُ ( 12 ) اِنَّهُ هُوَ یُبدِیُ وَیُعیدُ ( 13 ) وَ هُوَ الغَفورُ الوَدودُ ( 14 ) ذُوالعَرشِ المَجیدُ ( 15 ) فَعّالٌ لِما یُریدُ (16) هَل اَتیکَ حَدیثُ الجُنودِ ( 17 ) فِرعونَ وَثَمودَ ( 18 ) بَلِ الَّذینَ کَفَروا فی تَکذیبٍ ( 19 ) وَاللهُ مِن وَرائِهِم مُحیطٌ ( 20 ) بَل هُوَ قَرءانٌ مَجیدٌ ( 21 ) فی لَوحٍ مَحفوظٍ ( 22 )
"صَدَقَ اللهُ العَلِیُّ العَظیم"
به نام خدای بخشاینده مهربان
قسم به آسمانی که دارای برجها است و قسم به روز موعود و قسم به شاهد و شهادت دهنده، کشته و نابود گردیدند آن قومی که آتش افروختد . آتش که از هیزم ها افروخته شده، و خود آنان بر کنار آتش نشسته و آنها بر آنچه به مومنین آزار می رسانند گواهند . و کس بر عمل زشت آنها سرزنش نکرد مگر آنهائیکه ایمان آوردند به خدای غالب ستوده آن کسی که مرا و راست پادشاهی و سلطنت آسمانها و زمین و او بر هر چیزی گواهست.
آنها که به مکر و تدلیس به فتنه انداختند مردها و زنهای مومن را و از این عمل زشت ناروا توبه نکردند ، پس برای آنان است آتش دوزخ و عذاب آتش سوزان.
و انان که ایمان آورده و عمل صالح کردند، برای آنهاست بهشت هایی که زیر درختانش آبها جریان دارد و این حقیقتاً سعادت و فیروزی بزرگی است.
و محققاً انتقام کشیدن پروردگار تو بسیار امر سخت و بزرگی است زیرا که او می آفریند و خلق به سوی او بازگشت می نماید. و اوست آمرزنده و دوست و صاحب عرش و بااقتدار و عزّت است. و آنچه بخواهد ( با کمال قدرت و اقتدار ) انجام می دهد، (ای پیامبر) آیا خبردار شدی از حکایت لشکرهای فرعون و ثمود. آری آنان کافر شدند و تکذیب (پیمبران ) نمودند و خداوند محیط بر آنان است ، بلکه ابن کتاب قرآن بزرگی است که در لوح محفوظ ثبت و محفوظ است1.

فرضیه تحقیق:
"سوره مبارکه بروج ، بیان اختصاری سرنوشت اقوامی خاص، اثر تربیتی عمده ای دارد."
سوالات تحقیق:
1- اصحاب الاخدود چه گروهی بودند؟
2- شکنجه مسلمانان در صدر اسلام برای چه هدفی صورت پذیرفته بود؟
3- اثر بیان اختصاری داستان فرعون و ثمود در این سوره چیست؟
4- اثر این سوره بر تربیت اخلاقی جوامع چگونه است؟
پیشینه تحقیق:
اکثر تفاسیری که تا انتهای قرآن به تفسیر سور قرآن پرداخته اند، به تفسیر این سوره نیز پرداخته اند.

چکیده ای در مورد سوره بروج:
سوره بروج مکی است و بیست و دو آیه دارد.
بیان آیات این سوره مشتمل بر انذار و بشارت است ، و در آن به سختی کسانی را انذار کرده که مردان و زنان مسلمان را به جرم این که به خدا ایمان آورده اند شکنجه می کنند. نظر مشرکین مکه که با گروندگان به رسول خدا(ص) چنین می کردند، آنان را شکنجه می کردند تا از دین اسلام به شرک سابق خود برگردند.
بعضی از این مسلمانان صبر می کردند و برنمی گشتند و لو شکنجه به هر جا که خواست برسد. و بعضی برگشته و مرتد می شدند و اینها افرادی بودند که اینها افرادی بودند که ایمان ضعیفی داشتند، همچنان که در آیه " وَمِنَ النّاسَ مِن یَقول امنا بِالله فاذا اوذی فی الله جَعَل فتنه الناس کعذاب الله، وَ مِن الناسُ مِن یعبد الله علی حرف فَاِنَّ اصابَه خیر اطمَان به وَ اِن اصابته فتنه انقلب علی وَجهَهُ " به وضع آنان اشاره می کند. خدای سبحان در این آیات قبل از اینکه اشاره ای به اصحاب اخدود می کند و این خود تشویق مومنان به صبر در راه خدای تعالی است، دنبال این داستان، اشاره ای هم به سرگذشت لشکریان فرعون و ثمود دارد، و این مایه دلخوش رسول خدا و وعده نصرت به آن جناب و تهدید مشرکین است و این سوره به شهادت سباق آیاتش درمکّه نازل شده است2.
در کل این سوره به دو بخش می تواند تقسیم شود: بخش اوّل: پیروان اخدود ( از آیه یکم تا شانزدهم ) و بخش دوّم : حدیث سپاه (از آیه هفدهم تا بیست و دوّم) در بخش اول این سوره قسم به ستارگان و روز موعود و شاهد و مشهود است و جواب این قسم در آیه چهارم آمده که به اصحاب اخدود و لعنت فرستاده شده3 تناسب نامگذاری این سوره به سوره بروج نیز به تناسب سوگندی است که در آیه اوّل آمده است.4
اهمیت این سوره:
این سوره بیست و دو آیه دارد و رسول خدا (ص) فرمود، هر کس سوره بروج را بخواند خداوند به عدد هر روز آدینه و روز عرفه که در دنیا بوده ده حسنه برای او بنویسد و هر کس در نماز فریضه بخواند، موقف حشروی با انبیاء مرسلین باشد.
از مصباح کفعمی است: کسیکه این سوره را در رختخواب بخواند یا موقع بیرون رفتن از منزل ، خانه و اثاث البیت و اهل و عیال همه محفوظ مانند5.
روی هم رفته این سوره، سوره استقامت و پایمردی در برابر فشارهایی است که از ظالمان و مستکبران بر مومنان وارد می شود و در لابلای آن وعده نصرت الهی نهفته است.
در فضیلت این سوره همین بس که رسول خدا فرمود: هر کس این سوره را بخواند، خداوند بر تعداد تمام کسانی که در نماز جمعه اجتماع می کنند و تمام کسانی که در روز عرفه در عرفات جمع می شوند ، ده حسنه به او می دهد و تلاوت آن انسان را از ترسها و شدائد رهایی می بخشد6.

تفسیر سوره مبارکه بروج

از تفاسیر مختلف

"بسم الله الرحمن الرحیم "
وَالْسَّماءِ ذاتِ الْبُروُجِ (1)
" نخست می فرماید: سوگند به آسمان که دارای برجهای بسیار است.
بروج جمع "برج" در اصل به معنی قصر است و بعضی آن را به معنی"شی ء ظاهر و آشکار" می دانند . و نامگذاری قصرها و عمارتهای بلند و مرتفع را به این نام به خاطر وضوح و ظهورشان دانسته اند. به همین جهت قسمت مخصوص از دیوار اطراف شهر یا محل اجتماع لشکر که بروز و ظهور خاصی دارد"برج " نامیده می شود.
و هنگامی که زن زینت خود را آشکار سازد، "تبرجت المرا‏ه " می گویند. برجهای آسمانی یا به معنی ستارگان درخشان و روشن آسمان است و یا به معنی"صورتهای فلکی" ، یعنی مجموعه ای از ستارگان که در نظر ما شباهت به یکی از موجودات زمینی دارد، و برجهای دوازده گانه دوازده صورت فلکی است که خورشید حرکت نمی کند، بلکه زمین به دور آن می گردد.
(ولی به نظر می رسـد کـه خورشـید جابه جا می شود و محاذی یکی از صورتهای فلکی می گردد.)
سوگند به هر یک از این معانی باشد حکایت از عظمت آن می کند، عظمتی که شاید در آن زمان در نظر عرب روشن نبود، ولی امروز برای ما کاملاً شناخته شده است، هر چند بیشتر به نظر می رسد که منظور همان ستارگان درخشان آسمانی باشد . لذا در حدیثی آمده است که از پیغمبر (ص) تفسیر این آیه را خواستند، فرمود: "منظور کواکب و ستارگان است".7

وَالْیَومِ الْمَوعُودِ (2 )
سپس می افزاید: و سوگند به آن روز موعود، (روز رستاخیز) همان روزی که تمام انبیاء و پیامبران الهی آن را وعده داده اند و صدها آیه قرآن مجید از آن خبر می دهد، همان روزی که میعاد و وعده گاه همه اولین و آخرین است و روزی است که باید حساب همگان تصفیه شود.8
این جمله عطف است برکلمه "اسماء" یعنی سوگند به آسمان داریث برج ها و سوگند به روز موعود.9

وَشَاهِدٍ وَ مَشهُودٍ ( 3 )
و در سومین و چهارمین سوگند می فرماید: "و قسم به شاهد و مشهود" در اینکه منظور از شاهد و مشهود چیست؟ تفسیرهای بسیار فراوانی ذکر کرده اند که بالغ برسی تفسیر می شود، و مهمترین آنها تفسیرهای زیر است:
1- "شاهد" شخص پیغمبر(ص) است . چنانکه قرآن می گوید: "یا اَیُّها النَبی اِنّا ارسلناکَ شاهِداً و مُبَشِّراً وَنَذیراً : ای پیغمبر ما تو را شاهد و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم0 (احزاب/45) و "مشهود" همان روز قیامت است، چنانکه قرآن می فرماید: ذلِکَ یَوم مجموع لَه الناش وَ ذلک یوم مشهود: روز قیامت روزی است که همه مردم در آن جمع می شوند و روزی است کاملاً مشهود و آشکار. (هود/103).
2- شاهد گـواهان عمل انـسانند، مـانند اعضـای پـیکر او چنـانکه در آیه 24 سوره نـور می خوانیم: "یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم و ارجلهم بما کانوا یعملون: روزی که زبانها و دستها و پاهایشان به اعمالی که انجام داده اند گواهی می دهد و مشهود انسانها و اعمال آنها هستند.
3- "شاهد" به معنی روز جمعه است که شاهد اجتماع مسلمین در مراسم بسیار مهم نماز آن روز است. و "مشهود" در روز عرفه است که زائران بیت الله الحرام شاهد و نظارت کننده و نظارت کننده آن روزند. در روایتی از رسول خدا و امام باقر(ع) و امام صادق(ع) این تفسیر نقل شده است.
4- شاهد روز عید قربان و مشهود روز عرفه (روز ما قبل آن ) می باشد. در حدیثی آمده است که "مردی وارد مسجد پیغمبر( ص) شد، کسی را دید که نشسته و از رسول خدا(ص) حدیث نقل می کند، می گوید: تفسیر این آیه را از او خواستم گفت: آری شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است، از او گذشتم: شاهد روز جمعه است و مشهود روز عید قربان. از او نیز گذشتم به نوجوانی رسیدم خوش رو، که او نیز از رسول خدا حدیث می گفت: گفتم: از تفسیر این آیه برایم سخن بگو، گفت: شاهد محمد (ص) است و "مشهود" روز قیامت ، آیا نشنیده ای که خداوند می فرماید:" یا اَیهَا النَبّی اِنّا اَرسَلناکَ شاهداً وَمُبَشراً وَ نَذیراً " و نیز نشنیده ای که می گوید: " ذلِکَ یَوم مَجموع لَه الناس وَ ذلک یَوم مَشهود" من سوال کردم نخستین تو که بود، گفتند: ابن عباس، دومین تو را پرسیدم ، گفتند: عبدالله بن عمر، و از سومین تو سوال کردم گفتند: حسن بن علی(ع) است:
5- منظوز از شاهد ، شبها و روزهاست، و مشهود بنی آدم ، که به اعمال او گواهی می دهد. همان گونه که در دعای امام زین العابدین (ع) در دعای صباح و مساء می خوانیم: "هذا یَوم حَادِث جَدید وَ هُوَ عَلَینا شاهد عتید، اِن اَحسنا و دعنا بحمد وَ اِن اسانا فارمثا بِذَنبٍ : این روز تازه ای است که شاهد آماده بر اعمال ما است، اگر نیکی کنیم با حمد و سپاس ما را وداع می گوید، و اگر بد کنیم با نکوهش و مذمت از ما جدا می شود.
6- منظور از شاهد ملائکه و مشهود قرآن است .
7- منظور از شاهد ، حجر الاسود و مشهود حاجیانند که در کنار آن می آیند و دست بر آن می نهند .
8- شاهد خلق است و مشهود حق است.
9- منظور از شاهد، امت اسلامی است و مشهود امتهای دیگر، همانگونه که در آیه 143 سوره بقره آمده است: "لِتَکُونُوا شُهَداء عَلَی النّاس " هدف این است که شما گواه بر دیگر امتها یاشید.
10- شاهد، پیامبر اسلام( ص) و مشهود سایر انبیاء الهی هستند. به گواهی آیه 41 سوره نساء "وَ جِئنا بِکَ علی هولاءِ شَهیداً " : در آن روز ما تو را به عنوان گواه بر آنها (پیامبران دیگر) می آوریم .
11- یا اینکه شاهداکرم (ص) و مشهود، امیر المومنان علی (ع) است. البته تاسب این آیه با آیات قبل ایجاب می کند که اشاره به شهود روز قیامت باشد، اعم از پیامبر اسلام(ص) و یا سایر پیامبران نسبت به امتهای خود، و ملائکه و فرشتگان و اعضاء پیکر آدمی و شب وروز مانند آنها، و"مشهود" انسانها یا اعمال آنهاست.
و به این ترتیب بسیاری از تفاسیر فوق درهم ادغام می شود ودر یک مجموعه با یک مفهوم وسیع خلاصه می گردد. ولی تفاسیری مانند روز جمعه ، روز عرفه و روز عید از این معنی جدا است، هر چند آنها نیز از شهود روز محشر و گواهان اعمال انسانها هستند، بلکه هر یک از این ایام پر اجتماع خود صحنه ای از رستاخیز در این دنیا محسوب می شود.
با توجه به این بیان روشن می شود که میان تفاسیرفوق تضادی وجود ندارد، و ممکن است در مفهوم گسترده شاهد و مشهود جمع باشد. و این نشانه های عظمت قرآن است. که مفاهیمی چنان گسترده دارد که تفسیرهای زیادی را در خود جای می دهد، چرا که شاهد هر گونه گواه را شامل می شود و مشهود هر چیزی را که بر آن گواهی می دهند و اینکه هر دو به صورت نکره ذکر شده است، اشاره به عظمت این شاهد و مشهود است، که در تمام تفاسیر بالا به خوبی منعکس می باشد.
نکته قابل توجه اینکه پیوند ظریفی در میان این قسمتهای چهارگانه از یک سو، و مطلبی که برای آن سوگند یاد شده از سوی دیگر وجود دارد، آسمان و ستارگان درخشان و برجهای موزونش همگی نشانه نظم و حساب است و یوم موعود، صحنه ای روشن از حساب و کتاب و شاهد و مشهود نیز وسیله ای است برای رسیدگی دقیق به این حساب وانگهی همه انی سوگندها برای آن است که به شکنجه گران ظالم هشدار دهد، اعمال آنها در برای مومنان راستین همگی ثبت و ضیط و برای روز موعود نگهداری می شود، و شهودی که گرداگرد وجود شما را فرا گرفته اند اعم از فرشتگان و اعضای پیکر و شبها و روزها و مانند آن، همه این کارها را زیر نظر دارند و در آن روز گواهی می دهند.10

قُتِلَ اَصحابُِ الاُخدودِ( 4 )
مرگ و عذاب بر شکنجه گران صاحب گودال (آتش وباد)
"یعنی لعنت بر یاران اخدود و آتش زدنشان ، مردم را در دنیا قبل از آخرت، و مقصود از آن کافرانی هستند که گودالهایی حضر کرده و در آن آتش افروختند و مومنین را به آتش ، عذاب کردند و محتمل است که اخبار از مسلمانانی باشد که در اخدود به آتش ، عذاب کردند و محتمل است که اخبار از مسلمانانی باشد که در اخدود به آتش عذاب شدند و مقصود این است که ایشان به سبب سوختن در آتش کشته شدند و خداوند سبحان ایشان را یاد کرده و برایشان درود فرستاده به واسطه حسن بصیرت و صبرشان بر دینشان تا به آتش سوختند و تقیه نکردند، به سبب برگشتشان از ایمان.11
این آیه به هیچ وجه جواب قسم نیست و جمله قتل … " نفرین بر آنان است نه اینکه خواسته باشد خبر دهد و منظور از قتل " لعنت و طرد از درگاه خداوند است.12

اَلّنَارِ ذَاتِ الوَقُودِ ( 5 )
گودالهایی پر از آتش شعله ور.
"یعنی اصحاب آتشی که افروختند، آن را برای سوزانیدن مومنان و قول خدا، ذات الوقود، اشاره به بسیاری هیزم این آتش و بزرگداشت امر و اثر آن است" زیرا آتش خالی از گردانیدن و سوختن نیست.13
وقود: بفتح واو: گیرانه آتش، سوخت . بضم واو، برافروختن.
النار: بدل اشتمال یا عطف بیان برای اخدود است.
ذات الوقود ، اشاره به هیمه های انباشته و در گرفته و نمایش از آتش مایه دار و شعله حـرارت می شود که اشاره به منشا و مایه نفسانی آن آتش باشد که خوی ستمکاران و کینه جوئی نسبت به مردان با ایمان باشد.
این آتش ها چون از این گونه نفوس مایه می گیرد و شراره می کشد، و به صورتهای گوناگون ظاهر می شود، مبین این اشاره: آیه 10، آل عمران… 24 بقره. 6 تحریم است.14

اِذْ هُمْ عَلَیها قُعودٌ( 6 ) هنگامی که اینان برگرد آن آتش نشسته بودند.
وَهُم عَلی ما یَفْعَلونَ بِالمُومِنینَ شُهُودٌ( 7 )
و آنچه را نسبت به مومنان انجام می دادند با خونسردی تماشا می کردند.
این آیه ی نمایاننده ظرف وضع ظاهر و نفسانی آتش افروزان است. آن ستم پیشگان سنگدل، آرام بالای خندقهای آتش یا بالای تختها (بنا به گفته بعضی مفسرین ) نشسته ، فرمان می دادند و اجراء آن را می نگریستند، و آرزوی خود را در سوختن مومنان از نزدیک تماشا می کردند.15

وَهُم عَلی ما یَفْعَلونَ بِالمُومِنینَ شُهُودٌ( 7 )
و آنان بر آنچه با مومنان رفتار می کردند خود گواهان بودند.
می شود که ضمیر "هم" به نشستگان بالای آتش و ضمیر فاعل "یفعلون" به دلالت فعل، راجع به مباشرین و فاعلین سوزاندن باشد، آن نشستگان بالای آتش، یا فرمان دهندگان ، برکار ماموران و مباشرین (از کشاندن و به آتش افکندن مومنین ) ناظر و گواه بودند. تا دستور و دلخواه خود یا امر مطاعشان چنانکه خواسته اجراء شود. و می شود که خمیر
" هم و یفعلون" هر دو راجع به همانها باشد، که بالای آتش نشسته بودند: آنها بر آنچه خود به مومنین روا می داشتند و بسر آنها می آوردند، ناظر و گواه بودند . این آیه هم مبین قساوت آنها و هم بیان دلیل جرمشان است، زیرا همین مشاهده آنان شهود و گواهی بر جرمشان بود، چنانکه بیشتر مجرمین چون ناظر و گواه جزئیات کار خود هستند، نخستین شاهد اعمال و سازنده پرونده خود می باشد.
این شهود و ضبط و ثبت که پرونده زنده است ، اگر مدتی از چشم دیگران مستور بماند. چون از بین نمی رود با اندک غفلت از زبان و اشارات و حرکات مرتکبین خود رخ می نمایاند و آشکار می شود.
و همین اعترافات که از خلال زبان و حرکات آنها آشکار می شود ، محبّت زنده و قانونی علیه آنها می گردد.16

تفسیر عمومی آیات 4 تا 7 سوره بروج است:
لذا بعد از این سوگندها می فرماید، مرگ وعذاب بر صاحبان گودال شکنجه باد. همان گودالهای پر از آتش که شعله های عظیم داشت.
در آن هنگام که در کنار آن گودال با خونسردی نشسته بودند و آنچه نسبت به مومنان انجام می دادند . تماشا می کردند.
اخدود به گفته راغب یعنی شکاف وسیع و عمیق و گسترده در زمین.
. جمع آن "اخادید" و در اصل از "خد" گرفته شده که به معنی دوفرورفتگی استکه در طرفین بینی انسان قرار دارد.
در اینکه این گروه شکنجه گر چه کسانی بودند، مفسران نظرات مختلفی دارند که شرح ان در نکات ذیل می آید:
وقود در اصل به معنی ماده ای است که آتش با آن می افروزند و تعبیر به ذات الوقود در اینجا به معنی آتش شعله ور تفسیر کردند. و بعضی پنداشته اند که وقود دارای دو معنی است: یکی هیزم و دیگری شعله ، منظور از آیه "اذ هم علیها قعود" و آیه بعد این است که عده ای نشسته و از عذاب شکنجه گران لذت می بردند، بعضی نیز گفته اند، آنها دو گروه بوده اند، گروهی شکنجه گر و گروهی تماشاچی.
بنابراین جمع میان این تفاسیر ممکن است و به هر حال جمله یفعلون دلیل بر این است که این عمل مدتی استمرار داشت و زود گذر نبود.

وَ ما نَقَموا مِنهُم اِلاّ اَن یُومِنوا بِاللهِ العَزیزِ الحَمید( 8 )
هیچ ایرادی بر آنها نداشتنـد جز اینکه به خداوند عزیز و حمید، ایمان آورده بودند. سپس می افزاید: آنها تنها جرمشان، ایمان به خدای یگانه بود.
"نقموا" از ماده "نقم" بر وزن قلم به معنی انکار و عیب گرفتن چیزی است یا به زبان یا عملاً از طریق مجازات.
انتقام نیز از همین مادّه است. و این نشان می دهد که تا چه حد فرهنگ آن قوم منحط و تحریف یافته بود که بزرگترین افتخارات نزد آنها، بزرگترین جرم بود.17
عزیز: شـریف، نـیرومند، چـیره شونده، کـمیاب، توانای بی مانند، کسی که هر چه بخواند می کند.18
این آیه اشاره ای به منشا و مبدا نعمت دارد. "ان یومنوا" به جای " ان ءامنوا" پایداری و استمرار در ایمان را می رساند.
العزیز الحمید: مبین دو صفت ذاتی خداوند است، که هر یک به مقتضای خود ظهور و در مورد مقتضی فعالیت می نماید: چون دارای عزت قاهر و لایزال است، دشمنان حق را مقهور و محکوم می نماید و دوستداران حق را عزیز می دارد.
چون به صفت حمید متصف است، از کسانی که به او می گرایند و در راه رضای او بپاخیزند و برای اعلای نام و انفاذ اراده او پایداری کنند، بس قدر شناس و سپاسداراست.
ازتعبیرات و اشارات این آیه معلوم می شود که دو صفت ذاتی "العزیز الحمید" در موارد و کسانی بارز و فعال است که دارای ایمان ثابت و خالص باشند و تنها در راه رضای خدا و خیر و هدایت خلق دعوت نمایند.
آنچنان زبان و رفتارشان پاک باشد که دشمنانشان نتوانند بر آنها در این جهات خورده ای بزبان آورند یا کینه ای به دل گیرند.19

اَلَّذی لَه ملکُ السَّمواتِ وَالاَرضِ وَاللهُ عَلی کلِّ شَی ءٍ شَهیدٌ( 9 )
سپس به بیان دو وصف دیگر از اوصاف این معبود بزرگ پرداخته و می افزاید : "همان خدایی که حکومت آسمانها و زمین از آن اوست و بر همه چیز شاهد و گواه و حاضر است."
در حقیقت این چهار وصف از اوصافی است که شایستگی برای عبودیت را مسلّم می کند، قدرت و توانایی . واجد هر گونه کمال بودن ، مالکیت آسمانها و زمی و آگاهی از همه چیز.
در ضمن بشارتی است به مومنان که خدا ناظر و حاضر است وصبر و شکیبایی و استقامتشان را در راه حفظ ایمان می بیند و ناظر ایثارگری های آنها است.
و البته توجه به این امر به آنها نیرو ونشاط می دهد و تهدیدی برای دشمنان به خاطر ناتوانی آنان و آزمون و امتحان است. و سرانجام طعم تلخ عذاب را خواهند چشید.20
این آیه، بیان دلیل برای دو صفت عزیز و حمید ، و تقدیم له، بیان حصر است این تصرف و تدبیری که در آسمانها و زمین مشهود است، فقط برای مالک مطلق و حقیقی آنها می باشد که همان خداوند عزیز و حمید و شهید بر هر چیزی است.
آن قدرت تا هر یکه می آفریند، و صورت و سامان می دهد، و در ظاهر و باطن آسمانها و زمین تصرف می نماید، چیزی از آنها و آنچه در آنها و بر آنها می گذرد از او پنهان نمی ماند و شاهد و گواه بر همه چیز است.
در این عالمی که در سراسر آن حکمت و عدل و نظارت او حاکم است، اگر چیزی طاغیان را آزاد و دست و زبانشان را باز گذارد، از نادیدن و ناتوانی او نیست، برای این است که خلق را بیازماید و استعدادها ظاهر شود و حق پایه و مایه گیرد و پاک و ناپاک از هم جدا گردد. "حتی یمنیر الخبیث من الطیب" و محبش بر کفر پیشگان و ستمکاران تمام گردد. هر یک از اوصاف شاهد، مشهود، شهود و شهید که همه از شهود"مصدری" اشتقاق یافته با اوزانی در این آیات آمده که متناسب با موضوعات خاص به خود می باشند: چشم بینائیکه در برجهای آسمای و مسکونه زمین گشوده شده، حادثه و عمل مشهودی که خود ثبت می شود و چشم ها را به مشاهده وامی دارد. و شاهد و مشهود. چشم آن ستمکاری که اعمال دست و زبان و جوارح خود او را در خاطرش می سپارد: و هم علی ما یَفعَلون بِالمومنین شهود.
بالاتر از همه شهادت و بینایی ماکل آسمانها و زمین که هر چشمی از او نور و بینائی دارد و زیر فرمان او هستند : وَ هُوَ علی کل شی ءٍ شَهید: همه اینها شهود و گواهان حقّند.21

متن ذیل، تفسیر عمومی آیات 1 تا 9 سوره بروج می باشد:
مومنان در برابر کوره های آدم سوزی، می دانیم مسلمانان مکه در آغاز سخت در فشار بودند، و دشمنان هر گونه شکنجه را بر آنان روا می داشتند و همانگونه که در شرح محتوای سوره گفتیم هدف از نزول این سوره، هشداری است به این شکنجه گران که سرنوشت اقوام مشابه خود را در گذشته تاریخ به خاطر بیاورند.
از سوی دیگر تسلّی و دلداری و تقویت روحیه مومنان نخستین است و درسی است برای همه مسلمانان در طول تاریخ.22
نکته ها:
1- اصحاب اخدود چه کسانی بودند، گفتیم اخدود به معنی گودال بزرگ یا خندق است، و منظور در اینجا خندق های عظیمی است که مملو از آتش بود تا شکنجه گران مومنان را در آن بیفکند و بسوزانند.
در اینکه این ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومی است و یا اینکه یک ماجرای خاص و معین بوده و اشاره به ماجراهای متعددی از این قبیل مناطق مختلف جهان است، در میان مفسران و مورخان گفتگو است.
معروفتر از همه آن است که مربوط به "ذونواس" آخرین پادشاه حمیر در سرزمین یمن است. توضیح اینکه "ذونواس" که آخرین تو از سلسله گروه حمیر بود به آیین یهود در آمد و گروه حمیر نیز از او پیروی کردند.
او نام خود را یوسف نهاد و مدتی بر این منوال گذشت ،سپس به او خبر دادند که در سرزمین نجران در شمال یمن هنوز گروهی بر آیین نصرانی اند، هم مسلکان ذونواس او را وادار کردند. که اهل نجران را مجبور به پذیرش آیین یهود کند. او به سوی نجران حرکت کرد. و ساکنان آن جا را جمع نمود و آیین یهود را بر آنان عرضه داشت و اصرار کرد، آن را پذیرا شوند ولی آنها ابا کردند، حاضر به قبول شهادت شدند، اما حاضر به صرف نظر کردن از آیین خود نبودند . ذونواس دستور داد خندق عظیمی کندند و هیزم در آن ریختند و آتش زدند، گروهی را زنده زنده به آتش سوزاند و گروهی را باشمشیر کشت و قطعه قطعه کرد به طوری که عدد مقتولین و سوختگان در آتش به بیست هزار تو رسید، بعضی افزودند در این گیرودار ، یک تن از نصاری نجران فرار کرد و به سوی روم و دربار قیصر شتافت، و از ذونواس شکایت کرد و یاری طلبید، قیصر گفت، سرزمین شما از من دور است امّا نامه ای به پادشاه حبشه می نویسم که او مسیحی است و همسایه شما. از او می خواهم شما را یاری دهد. سپس نامه ای نوشت و از پادشاه حبشه انتقام خون مسیحیان نجران را خواست . مرد نجرانی نزد سلطان حبشه نجاشی آمد، و نجاشی از شنیدن این داستان، سخت متاثر گشت و از خاموشی شعله آئین مسیح(ع) در سرزمین نجران افسوس خورد و تصمیم بر انتقام شهیدان را از او گرفت.
لشکریان حبشه به جانب یمن تاختند . در یک پیکار سخت ذونواس را شکست دادند. و طولی نکشید که مملکت یمن به دست نجاشی افتاد . بعضی از مفسران نقل کرده اند طول آن خندق 40 ذراع و عرض آن 12 ذراع بوده ماجرای فوق به صورت های متفاوتی در بسیاری از کتب تفسیر و تاریخ آمده . از جمله مفسر بزرگ طبرسی و ابوالفتوح رازی و فخررازی، در تفسیر کبیر و آلوسی در روح المعانی و ابن هشام در سیره خود و جمعی دیگر آوردند . از آنچه بالا عنوان شد، روشن می شود، که این شکنجه گران بی رحم سرانجام به عذاب الهی گرفتار شدند و عذاب قیامت نیز در انتظار آنان است. و مصداق عذاب الحریق این جهان نیز درباره آنها تحقق یافت.
در روایتی از امیرالمومنان می خوانیم که فرمود: مجوس اهل کتاب بودند و به کتاب آسمانی خود عمل می کردند ، یکی از پادشاهان آنان با خواهر خود هم بستر شد و آن زن از پادشاه خواست که ازدواج با خواهر را مجاز بداند ولی مردم نپذیرفتند و پادشاه عده ای از مومنان را که سخن او را قبول نکردند در خندقی از آتش افکند و این درباره اصحاب الاخدود فارس است و در مورد اصحاب الاخدود شام نوشته اند: در آنجا مردم مومنی می زیستند و "آنیاخوس" آنان را در خندق آتش افکند، بعضی نیز ماجرا را در مورد دانیال ، پیامبر معروف بنی اسرائیل دانسته اند. و ثعلبی هم اخدود فارس را بر آنها منطبق ساخته است. بعید نیست که اصحاب اخدود فارس شامل همه این هاست.
2- استقامت در طریق حفظ ایمان و فداکاری در گذشته و حال جلوه های با شکوهی داشته و تاریخ افراد بسیاری را نشان می دهد که جام بلا را در این راه نوشیدند و پروانه وار در آتش شکنجه گران سوختند.
داستان همسر فرعون آسیه که جان خود را در این راه باخت. که خداوند پیامبری از میان مردم حبشه بر آنها مبعوث کرد و آنها به تکذیبش برخاستند. و جنگی واقع شد و گروهی دیگر را با خود آن پیامبر اسیر کردند، سپس محلی پر از آتش ساختند و گفتند هر کس بر آیین ماست برکناری رود و هر کس بر دین اینان است خود را بر آتش افکند، یاران آن پیامبر خود را بر آتش انداختند.
از این داستان استفاده می شود. که گروه دیگری از اصحاب اخدود در حبشه بودند، داستان کربلا و امام حسین(ع) نیز نمونه ای از این قضایاست.
و باید گفت بقای آیین های الهی در گذشته و امروز بدون چنین ایثارگری هایی امکان پذیر نبوده است.

اِنَّ الَّـذینَ فَتَـنُوا المُـومِنـینَ وَالمُومِناتِ ثُمَّ یَتوبوا فَلَهُم عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُم عَذابُ الحَریقِ (10 )
نخست می فرماید، مردان و زنان مومن را در مورد عذاب قرار می دهند، سپس توبه نکردند و عذاب دوزخ برای آنهاست.
" فتنوا" از ما ها "فتن و فتنه" به معنی قرار دادن طلا در آتش است. سپس این ماده فتنه به معنی آزمایش و هم به معنی عذاب و مجازات و هم به معنی گمراهی و شرک به کار رفته و در آیه مورد بحث به معنی آزار و شکنجه است.
جمله "ثم لَم یتوبوا" نشان می دهد که راه توبه حتی برای چنین شکنجه گرانی باز است و این نهایت لطف پروردگار و ضمناً هشداری به مردم مکّه تا به سوی خدا بازگردند و دست از شکنجه مومنا بردارند.
اصولاً قرآن راه بازگشت را به سوی کسی نمی بندد و این نشان می دهد که قرار دادن مجازاتهای سخت برای اصلاح فاسدان به منظور بازگشت آنان به سوی حق است.
قابل توجه اینکه در این آیه دو گونه عذاب ذکر شده، یکی عذاب جهنّم و دیگری عذاب حریق. و ذکر این به ای معنی است که در جهنّم انواعی از مجازاتها وجود دارد و ذکر آن به خاطر این است که چون شکنجه گران ، مسلمانان را با آتش سوزاندند . آنان نیز با آتش سوزانده می شوند. امّا این آتش کجا و آن آتش کجا . این از قهر و غضب خدا آتش جاویدان همراه با غضب خداو آن آتشی ناپایدار که جز سربلندی و افتخار برای مومنان ندارد.23
جمله "فتنوا "عام است، شامل اصحاب اخدود و مشرکین قریش که مسلمانان را شکنجه می دادند و زن و مردشان را در تنگنا قرار می دادند تا از دین اسلام برگردند می شود.
در مجمع البیان می گوید: اگر کسی بپرسد چرا در این آیه بین عذاب جهنم و عذاب حریق جدایی انداخت ، با اینکه دو عذاب یکی است ؟ در جواب گفته می شود: مراد از این دو جمله این است که: این طایفه غیر از عذاب حریق و آتش گرفتن ، عذابهای دیگری در جهنّم از قبیل زقوم، غسلین و مقامع دارند.24

اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُم جَنّاتٌ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهارُ ذلِکَ الفَوزُ الکَبیرُ(11)
سپس به پاداش مومنان پرداخته ، می فرماید: کسانی که ایمان آوردند، برای آنها باغهایی از بهشت است که نهرها در ان جاریست، واین پیروزی و نجات بزرگی است.و چه فوز و پیروزی ای از این برتر که در جوار قرب الهی با سربلندی جای گیرند. نباید فراموش کرد که کلید اصلی این پیروزی ایمان و عمل صالح است. و این سرمایه اصلی این راه است . تعبیر به عملوا الصالحات نشان می دهد تنها یک یا چند عمل صالح کافی نیست ، باید همه جا محور عمل صالح دور زند.
تعبیر به "ذلک" در لغت عرب دال بر این اهمیت و علوّ مقام است .یعنی پیروزی و نجات آنها از فکر ما بیرون است.25
فوز: به چیزی دست یافتن ، بر مزاحمی پیروز شدن، از بدی و سختی رهائی یافتن.
فرق فوز و فلاح این است که در فوز کامیابی و پیروزی مد نظر است و رهائی قرع آنست، در
فلاح رستگاری و رستن از ناملایم، مقصود است و کامیابی مترتب بر آن است.
این آیه اعلام جزاء نهایی مومنین است، جمله اسمیه و لام اختصاص و مالکیت "لهم" بدون ذکر فاء "فلهم" که در آیه قبل آمده است ، ثبات و مالکیت بلاشرط جزا را می رساند: این جنات با انهار جاریش دارائی و محصول ایمان و اعمال صالح آنها می باشد که سرچشمه ایمان و خیر را در ذهن و اندیشه خود و دیگران گشودند و جاری کردند، اگر بدنهای آنها در راه خدا سوخت ، روح آنها موجب شادابی و افزایش رحمت گردید. این فوز بزرگ و نهایی آنهاست : "ذلک الفوز الکبیر" 26
اِنَّ بَطشَ رَبِّکَّ لَشدیدُ( 12 )
گرفتن قهرآمیز مجازات پروردگار بسیار شدید است. سپس برای ترسانیدن و بیم دادن کفار و گناه کاران فرمود: ان بطش ربک … الته مناقشه کردن و حساب کشیدن پروردگارت، ای محمد (ص) هر آینه سخت است. یعنی مواخذه کردن او به عذاب آنگاه که ستمکاران و ستمگران را می گیرد دردناک و سخت است. و چون بطش و گرفتن را توصیف به شدت کرده البته ناراحتی و شکنجه اش دو برابر است.27
بطش به معنی ناگهان در هم کوفت و بدون مقاومت از پای درآوردن ، سخت گرفتن،28
این آیه تا تمام هفت آیه، تاکید و تحقیق وعده و وعید سابق الذکر است و کلمه بطش به گفته راغب به معنای گرفتن چیزی با خشم و صولت است. و اگر کلمه بطش را به کلمه رب اضافه کرد و آن را هم اضافه کرد به کاف خطاب و فرمود: "بطش ربک" برای دلگرمی به تایید و نصرت پروردگارش بود و اشاره بود به اینکه جباران این است نیز سهمی از تهدید و وعید قبلی دارند.29
امثال این آیات و در اینجا نیز به سختی عذاب اخروی اشاره دارد که از روی غضب الهی ناشی می گردد.
چنانچه یکی از اسماء الحسنی (شدید العقاب) است، البته چنی است ببین فتن و ناملایمات جزئی که در دنیا به اسان می رسد از مرضها و سختیها و آفات و نارسیها با آنکه غالباً از روی غضب نیست بلکه از روی حکمت و مصلحت نظام کلی و شخصی پدید گردیده قدر سخت و ناگوار به نظر می آید، مقایسه کن و ببین چه خواهد بود حال کسی که در مورد غضب حق تعالی واقع گردیده و ذات احدیت در مقام انتقام و کیفر اعال وی برآمده با آنکه عذاب آخرت با نعمتهای آن هیچ طرف مقایسه با سختیها و نعمتهای دنیا نیست.30

اِنَّهُ هُوَ یُبدِیُ وَیُعیدُ( 13 )
اوست که آفرینش را آغاز می کند و اوست که باز کی گرداند.
مقابله انداختن بین پدیدآورنده و برگشت دهنده ، قرینه است بر این که منظور از کلمه ابداء همان واژه بدا است ، که به معنی افتتاح و آغاز کردن چیزی است، چون از عرب شنیده نشده کلمه "ابداء" را استعمال کنند، تا در نتیجه مضارع آن "یبدی" به ضمه یاء باشد، ولیکن در قرائت چنین آمده . و در بعضی قرائتای متروک به جای یبدی، "یبدا" به فتحه یاء و فتحه دال آمده. به هر حال آیه شریفه شدت بطش خدای تعالی را تعلیل می کند. به این بیان که خدای تعالی مبدء و پدید آورنده است و معلوم است که هر چه را بخواهد ایجاد می کند، به این بیان که خدای تعالی مبدا و پدید آورنده است، و معلوم است که هر چه را بخواهد ایجاد می کند، بدون اینکه از چیزی و یا کسی غیر از خودش کمک بگیرد. و او است که هر چیزی را به عین آن وضعی که قبل از فوت داشت برمی گرداند . پس خدای تعالی از هیچ امری که اراده اش را کرده باشد جلوگیر ندارد. و هیچ چیزی که فوت شده و از بین رفته برای او فوت شده نیست، و وقتی مطلب بدین قرار باشد.پس او قادر است براینکه بربنده ای که از حد خود تجاوز کرده عذابی را تحمیل کند که خارج از حد و طاقت او باشد، و نیز می تواند او را همچنان زده نگه دارد تا عذاب را بچشد، همچنان که فرمود:"وَالَّذینَ کَفَروا لَهُم نار جَهَنَّمَ
لا یقضی علیهم فَیَموتوا وَ لا یَخفَف عَنهم مِن عذابِها" . و او قادر است بر اینکه آنچه به سبب عذاب ، فاسد شده به حالت اولش برگرداند، تا مجرم ، همچنان عذاب را بچشد، بدون اینکه لحظه ای در بین دو عذاب استراحت داشته باشد، همچنان عذاب را بچشد، بدون اینکه لحظه ای در بین دو عذاب استراحت داشته باشد، همچنانکه فرمود: "اِنَّ الَّذین کَفَروا بِآیاتِنا سوف نصلیهم نارا کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلوداً غیرها لیذوقوا العذاب" با این بیان چند نکته روشن می گردد:
اوّل اینـکه : سیـاق آیـه می فهـماند کـه جمـله "انه هو… " در مقام افاده قصر است ، یعنی می خواهد بفهماند ایجاد بدون ابزار و مصالح موجودات و نیز اعاده آنها تنها و تنها کار خدای سبحان است، چون در صنع و ایجاد ، هیچ کسی دخالت ندارد.
دوّم اینکه: حدود هر چیزی به دست خداست، اگر بخواهد محدود نمی کند، و اگر بخواهد حد چیزی را به حدی دیگر مبدل می سازد.
پس اوست که عذابها و شکنجه های دنیا را به مرگ محدود کرده، و او می تواند در آخرت این حد را بردارد ، و معذب در دوزخ الهی الی الابد شکنجه ببیند، و هر چه آرزوی مرگ کند بدان نرسد.
سوّم اینکه : مراداز شدت بطش این است که هیچ کس نمی تواد بطش او را جلوگیری کند، و کسی نیست که حکم او را رد کند. حال هر حکمی که رانده باشد – مگر آنکه حکم دیگری از او ، جلو حکم اوّلش را بگیرد.31

وَ هُوَ الغَفورُ الوَدودُ( 14 ) و او آمرزنده و دستدار مومنان است.
مجاهد گوید : اولیاء و دوستان خود را می بخشد و دوست دارد.
ازهری در تفسیر نامهای خدا گوید: ممکن است "ودود" بر وزن فعول به معنای مفعول مانند رکوب و حلوب باشد. و معنایش این باشد که بندگان صالح خدا را دوست بدارند برای آنچه از فضل و کرم او شناخته اند. و برای آنچه برایشان از نعمتها تکمیل نموده گوید: و هر دو صفت مدح است زیرا خداوند سبحان اگر دست بدارد بندگان صالح خود را پس این فضلی است از او بر آنان . و اگر بندگان مطیع خدا را دوست بدارند پس برای شناخت و معرفت ایشان است فضل و احسان خدا را .32

ذُوالعَرشِ المَجیدُ( 15 )صاحب عرش مجید است.
مجید ، صفت ذاتی ، دارای عزّت ، برتری، شکوه
قاریان اکثراَ مجید را مرفوع خوانده اند برای اینکه صفت خداوند سبحان است و در غیر صفت خدای تعالی شنیده شده اگر چه ماجد شنیده می شود. وکسی که مجید را مکسور خوانده آن را صفت عرش قرار داده.
از ابن عباس نقل شده که او گوید: مقصود از مجید، عرش و زیبایی آن است و موید این است که عرش را تعریف و توصیف بکرم نموده در آیه "رب العرش الکریم" پس نیز جایز است که موصوف به مجد هم باشد برای اینکه معنای آن کمال علو و رفعت است. و عرش کاملترین و بالاترین هر چیز و جامع ترین موجودات است در زیبایی.33

فَعّالٌ لِما یُریدُ( 16 ) و آنچه را بخواهد انجام می دهد.
عطاء گوید یعنی طلب کردن چیزی او را عاجز و خسته نمی کند و چیزی را که او اراده کند برایش ممتنع نیست . و بعضی گویند : فعال است چیزی را که بخواهد ایجاد کند و اعاده نماید.34

متن ذیل تفسیر عمومی آیات 14 تا 16 سوره بروج است:
او بس آمرزیده و دوستیاب است 14 دارای عرش پرشکوه برتر است 15 بس انجام دهنده است آنچه را که خواهد . 16
دو صفت " الغفور الودود" مقابل "بطش شدید" است: همچنانکه بطش در مورد ستمکاران سرکش شدید است و بی مهابا می باشد، نسبت به کسانیکه به او روی آورند و در راه رضای او اقدام گذارند. بس با گذشت است و بیش از گذشت آنچنان دوست و شیفته آنها می باشد و چشم به آنها دارد که به کارشان می رسد و دردشان را درمان می بخشد و خاطرشان را تسلی می دهدو در میان سختیها امیدوارشان می سازد.
المجید، به قرائت رفع ، صفت برای ذوالعرش و به قرائت کسر صفت برای عرش است.
این افعال و صفات متقابل اشعه ای از عرش مجید اوست ، که آن خود صورتی از قدرت و اراده قاهر او می باشد. آن عرش محیط و بلندپایه بر همه جهات و اجزاء باطن و ظاهر عالم نظارت دارد و فرمان می راند و هیچ مقاومتی در برابر فرمانش نیست.
توصیف هایی که در این آیات از خداوند بیان شده است، بعضی مبین قدرت و تصرف و قهر و احاطه مطلق است: "لَهُ مُلکُ السَّماواتِ وَ الارض-علی کُلّ شی ء شهید- یبدء و یعید – ذوالعرش المجید- فعال لما یرید".
بعضی نمایاننده سپاه قدرت و مجریان حکم و صفت غضب می باشد: "العزیز- بطش" . "ذوالعرش. فعّال" بعضی مظاهر رحمت است: "الحمید، الغفور، الودود"35

"هَل اَتیکَ حَدیثُ الجُنودِ"( 17 ) آیا داستان لشکرها به تو رسیده است .
دیدی خدا با لشکر فرعون و ثمود چه کرد . آیات قبل بیان قدرت مطلقه خداوند و تهدید کفّار بود و برای اینکه معلوم شود این تهدیدها شعار نیست ، در آیات مورد بحث ، روی سخن را به پیامبر خدا(ص) کرده می فرماید: آیا داستان لشکرها به تو رسیده است. لشکرهایی که گمان می کردند می توانند در مقابل قدرت خدا عرض اندام کنند.36

فِرعونَ وَثَمودَ( 18 )
بعد به دو نمونه آشکار از آنها یعنی قوم فرعون و ثمود اشاره می کند ، که بعضی شرق و غرب را زیر سلطه خود قرار دادند و بعضی دل کوه ها را شکافتند و خانه های عظیم ساختند که خداوند گروه اوّل را با آب و گروه دوم را با باد که هر دو وسیله حیات آدمی است در هم کوبید. تا مشرکان عرب بدانند کاری از آنها ساخته نیست، جایی که خداوند از آن لشکرهای عظیم انتقام گرفت در حالیکه آنان ضعیف ترند.37
و مقصود خداوند این است که یاد کن ای محمد داستان آنها را ، که چگونه تکذیب کردند پیامبران خدا را و چگونه عذاب به ایشان فرود آمد و چگونه پیامبران خبر کردند و چگونه خدا آنها را یاری کرد. پس تو هم صبر کن چنانچه آنها صبر کردند تا نصرت الهی به تو رسد، چنانچه به ایشان رسید. و این مختصر گوئی علم بدیع واشاره فصیح چنان است که کلام صریح هم جای آن را نگیرد.38

تفسیر عمومی آیات 17و 18:
آیا رسیده است تو را داستان سپاهها 17 فرعون و ثمود 18
هل: استفهامی تقریری یا انکاری است . الجنود ناظر به سپاهیانی است که در برابر داعیان بحق بسیج شدند و یا گروههائی که در برابر آنها به ضعف در آمدند.
فرعون و ثمود به قرائت فتح، مفعول فعل مقدری است که دلالت بر اختصاص دارد. و به قرائت کسر، بدل، برای الجنود است.
این دو آیه پس از آن اوصاف و وعده و وعیدها به نمونه های تاریخی اشاره می کند: به یقین داستان کسانی که قوای خود را در برابر پیامبران و داعیان به حق بسیج کردند به تو رسیده است.
نمونه آشکار و نزدیک آنها فرعون و ثمود است. چگونه آنها قدرت خود را برای نابود کردن پیامبران و خاموش کردن شعله های دعوت آنها به کار بردند؟ چگونه پیامبران صبر و پایداری کردند ؟ چگونه خداوند قوای خود را بر آنها شوراند ونابودشان کرد؟
در حقیقت سراسر جهان و موجودات آن قوا و سپاهیان خداوندند که با همه جمال و لطافت و رحمتی که دارند، گاه به صورت خشمناکی در می آیند از طوفاها و بیماریها و قحطی های فتاک و جنگلهایی که شراره اش از درون دلها بیرون می زند، که مظهری از خشم و بطش خداوندند.
چنانکه فرعونیان را طوفان آب و ثمودیان را صاعقه آتش و هوا در کام خود کشید . تو ای پیامبر که خبر این داستانها را شنیده ای و پیروان تو باید صبر کنند و امیدوار باشند تا سپاهیان و امدادهای خداوند برسند.39

بَلِ الَّذینَ کَفَروا فی تَکذیبٍ( 19 )
در آیه بعد می افزاید: بلکه کسانی که کافر شدند، پیوسته گرفتار و انکار حقّند. چنان نیست که نشانه های حق بر کسی مخفی بماند ، لجاجت و عناد اجازه نمی دهد که بعضی راه را پیدا کنند.
تعبیر به "بل" که به اصطلاح برای " اضراب" است(عدول از چیزی به چیز دیگر) ، گوئی اشاره به این است که این گروه مشرک از قوم فرعون و ثمود هم بدتر و لجوج ترند، دائماً مشغول تکذیب و انکار قرآنند و هر از وسیله برای این مقصود بهره می گیرند.40
در این آیه بعید نیست که از سیاق استفاده شود که مراد از "الذین کفروا" تنها کفار از قوم رسول خدا(ص) باشد. و در این آیه که "بل" سرش آمده ، از اثر کردن مواعظ و استدلالهای گذشته در دل کفار اعراض شده، می فرماید:
نباید از آنان امید داشت که با شنیدن این مواعظ و حجّتها ایمان بیاورند . برای اینکه انهایی که کفر می ورزند و همچنان بر تکذیب خود پافشاری می کنند، آنها از مواعظ و استدلال منتفع نمی گردند. از این جا روشن می شود که مراد از ظرف قرار دادن تکذیب و گفتن اینکه کفار در ظرف تکذیب قرار دارند، همان اصرار ورزیدن آنان بر تکذیب است.41
آری آنهایی که کافر شدند (یعنی مشرکین قریش) در تکذیب تو و قرآن تواند، آنها از چیزی که موجب اعتبار است اعراض کردند. و اقبال نمودند به چیزی که موجب کفر وطغیان است.42

وَاللهُ مِن وَرائِهِم مُحیطٌ( 20 )
و آنها باید بدانند که خدا به همه آنها احاطه دارد و همه در چنگال قدرت او هستند.
اگر خدا به آنها مهلت می دهد نه به خاطر عجز و ناتوانی است و اگر آنها را سریع مجازات نمی کند، نه به خاطر اینکه از قلمرو و قدرتش بیرون است، تعبیر به "ورائهم" اشاره به این است که آنها از هر جهت در قبضه قدرت الهی هستند و بنابراین ممکن نیست از چنگال عدالت و کیفر او فرار کنند.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور احاطه علمی خداوند به اعمال آنها در جمیع جهات است به گونه ای که هیچ گفتار و کردار و نیات آنها از وی مخفی نماند.43
پس خداوند از پشت آنها احاطه دارد یعنی ایشان در قبضه قدرت خدا و سلطنت اویند از او فوت نمی شوند مانند آنکه محاصره و احاطه شده از اطرافش و برای او امکان فرار و فوت شدن ندارد و این از بلاغت قرآن است.44
وراء هر چیزی ، جهات خارجی آن است، جهاتی که از آن خارج و به آن محیط است و این اشاره به این است که کفار نمی تواند با کفر خود را عاجز کنند، جون او محیط به ایشان و از هر جهت قادر برایشان است؛ این جمله یز تسلیت خاطر خطیر رسول خدا(ص) است. و از بعضی مفسرین نقل شده که گفته اند جمله "من ورائهم" اشاره است به اینکه کار خدا را پشت سر خود انداخته اند. معلوم می شود این مفسر کلمه وراء را به معنی پشت گرفته.45

تفسیر عمومی آیات 19و20 : آری آنها که رو به کفر رفته اند در تکذیب به سر می برند.19 و خداوند از ورائشان احاطه دارد. 20
بل: عاطفه برای تذکر و اعراض از مطلب مذکور ، یا اندیشه مفهوم از کلام (اضراب) است.
کفروا: فعل ماضی، پیش رفتن به سوی کفر را می رساند.
ی: ظرفیه و تکذیب نکره، ظرف تکذیب و محیط تاریک و بهم پیچیده خاض آنها را می نمایاند: نباید در این اندیشه نمود که چگونه با این همه شواهد تاریخی و قدرت نمایی های خداوند ، کافران چشم باز نمی کنند و هشیار نمی شوند ، چه اینها که به کفر گرائیدند در محیط محدود و بسته ای از تکذیب به سر می برند "واو" ، "والله" عاطفه به معنای مع(با) یا حالیه است: با آنکه ، و حال آنکه خداوند ، وراء آنان است و از هر سو به آنها احاطه دارد و آنها محاط و محصور به او هستند.46

بَل هُوَ قَرءانٌ مَجیدٌ( 21 ) بلکه آن قرآن مجید است.
ابن عباس گوید : یعنی کریم است چون کلام رب است. یعنی چنانچه می گویند. که آن شعر و یاسحر و یا کهانت است ، نیست.
بلکه آن قران کریم و دارای کرم بزرگ است در آن چه عطاء می کند از خیر ، قدر و مقام عظیمی دارد.
و بـعضی گفته اند : آن قرآن کریم است برای آنچه از معانی جلیله و دلیهای گرانقدر عطا می کند و برای اینکه تمام آن حکم است.
و حکم بر سه قسم است و چهارمی ندارد: 1- معنائی که عمل می شود بر آن در آنچه ترسیده یا پرهیز می شود.
2- و موعظه ای که قلب را برای عمل کردن به حق نرم و ملایم و آماده می کند.
3- و دلیلی که مودی به تمیز حق از باطل می شود در علم دین یا دنیا و علم دین اشرف از علم دنیا است و تمام علوم موجود در قرآن است.47

فی لَوحٍ مَحفوظٍ( 22 )
لوح ، صفحه، قطعه صاف و عریض و محکم .48
در لوح محفوظ است از تغییر و تبدیل و نقصان و زیاده .
و این بنا بر قرائت کسی است که آن را مرفوع خوانده، آن را صفت قرآن قرار داده و کسی که آن را مجرور خوانده آن را صفت لوح دانسته .
پس مقصود این است که آن محفوظ است و غیر فرشتگان بر آن اطلاعی ندارند. ابن عباس و مجاهد گویند: آن محفوظ است نزد خدا و آن ام الکتاب است. و از آن است نسخه های قرآن و کتابها و آن همان است که به لوح محفوظ معروف است و در آن سفیدی است که طولش مابین آسمانها و زمین و عرضش ما بین شرق و غرب است.
انس گوید: لوح محفوظ آن است که خدا آن را در پیشانی اسرافیل یاد کرده و مقاتل گوید: لوح محفوظ از راست عرش خدا قرار دارد.49

تفسیر عمومی آیات 21تا 22: آری آن قرآنی است گرامی21 در لوح محفوظ 22
صفت مجید برای قرآن (مانند توصیف عرش) بیان رفعت مقام و قدرت نفوذ و پایداری آن است: هر چه آنها در دیوار بسته تکذیب و اندیشه محدود خود بیندیشند. وقرآن را شعر و سحر و کهانت و از میان رفتنی پندارند ، و هر گونه ، مقاومتی در برابر آن بنمایند، در مقام و قدرت و راه نفوذ و پیشرفت و آن تاثیر پایداری ندارد، چون قرآن مانند عرش، برتر از اندیشه ها و پایدار و فرمانش چون فرمان عرش نافذ و نیرومند است و پیش می رود. و موانع را از سر راه خود برمی دارد. نکره آمدن لوح ، دلالت بر تعظیم یا عدم تعیین دارد، محفوظ به قرائت کسر، صفت برای لوح و به قرائت ضم، صفت برای قرآن است. مفسرین به استاد به تفسیر مانند ابن عباس و مجاهد ، گویند : مقصود از لوح ، قطعه ای چون در، درخشان و در یمین عرش، یا لوح ملکوتی ، یا ام الکتاب است.
این معانی اگر به روایت معتبری مستند نباشند، قرینه ای در این آیه و آیات دیگر ندارد.بلکه سیاق آیات که در مقام رد تکذیب کافران و اعراض (اضراب) از اندیشه آنان است، و نکره آمدن لوح، قرائتی است که مقصود از لوح، هر صفحه نامعینی است که قرآن نازل شده در آن ضبط و نوشته شود، خواه صفحه ذهن حافظین ، یا اوراق کاتبین.
بنابراین ، این آیه تعبیر دیگری است از آیه 9/ حجر:" اِنّا نَحنُ نَزلّنا الذِّکرَ وَ اِنّا لَه لَحافِظون "
در این آیه، موضع حفظ قرآن (لوح) بیان شده، و به صیغه مفعول (محفوظ ) آمده.
در آیه سوره حجر، موضع ذکر نشده و حفظ آن به فاعل (حافظ) نسبت داده شده است: برخلاف اندیشه های مکذبین ، قرآن برتر از اندیشه ها و حاکم بر عقول و نافذ در قلوب "مجید" است. در هرلوحی باشد، محفوظ از تغییر و تبدیل و روال می باشد. خدواند و قوائی که آن را نازل نموده حافظ آن است.50
لوح محفوظ به وجهی شاید اشاره به یک مرتبه و یک مقامی از سعه عالم وجود باشد که بالاتر و برتر از عالم خلق و عالم طبیعت و عالم کون وفساد به شمار می رود. و نیز شاید عالم قضا و قدر عبارت از آن باشد. و آنچه از اوّل خلقت تا آخر آنچه باید واقع گردد، در آنجا ضبط و ثبت گردیده و نیز"جف القلم بما هو کائن" اشاره به آن است.
ابن عباس از رسول خدا(ص) چنین حدیث می کند: از کسری اشتری به رسم تحفه خدمت رسول خدا(ص)آوردند، روزی حضرتش بر آن سوار بود و مرا سوار نمود در اثنای راه به من نگاه کرد و فرمود ای پسر ، حدود خدا را نگاه دار تا او نزد خودیابی و در زمان راحت با خدا آشنایی کن تا در سختی با تو آشنایی کند و چون خواهی چیزی از او طلب کنی، طلب یاری کن که آنچه بودنی است قلم بر ان رفته اگر جمله خلایق جهد کنند، برای تو که چیزی به تو رسانند، از خیر و شر، و خدا برای تو ننوشته باشد، نتوانند اگر توانی به صبر و یقین کارکنی که بر صبر کردن بر آنچه تو آنرا کاره باش خیر بسیار است و بدان که نصرت با صبر است و فرح با اندوه و دشواری با آسانی و درویشی با توانگری و قناعت با سروری و شاید آیه اشاره به این باشد که چون قرآن قبل از فرود آمدن به این عالم در عالم بالاتری تعیین و ضبط شده و در لوح محفوظ نگاه داشته شده، اینست که دست نااهلان از تحریف آن کوتاهست و نزد خداوند مصون و محفوظ است و از تکذیب کفار خللی به آن نرسد.51

فهرست منابع:
1- ترجمه تفسیرمجمع البیان- شیخ ابوعلی بن الحسن الطبرسی(م 548ق) ترجمه سید ابراهیم میر باقری و همکاران – انتشارات فراهانی- چاپ اول – تهران – 1350-1360ش- 27 جلد.
2- جلاء الاذهان و جلاء الاحزان (تفسیر گازر) – جرجانی، (م اواخر قرن نهم)- انتشارات دانشگاه تهران- چاپ اوّل- 1337 ش- 10جلد.
3- پرتوی از قران – سید محمود طالقانی(م 1358 ش)- انتشارات شرکت سهامی انتشار-تهران -1358-1366ش-6 جلد.
4- ترجمه تفسیر المیزان-سید محمد حسین طباطبائی (م 1402ق) – ترجمه سید محمد باقر موسوی-دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم-1363ش-20جلد.
5- مخزن العرفان در علوم قرآن (کنز العرفان) – بانوی اصفهانی- انتشارات نهضت زنان مسلمان – 1361 ش- 10 جلد- تهران.
6- تفسیر نمونه – ناصر مکارم شیرازی- انتشارات دارالکتاب الاسلامیه – تهران- 1353 تا 1366ش – 27 جلد.
7- تفسیر رهنما- زین العابدین رهنما- تهران- بی نا- چاپ اول و دوم- 1354-1366ش – 4 ج.ارها

1 -تفسیر مخزن العرفان- ج 4-ص74 .
2 -تفسیر المیزان- ج 20 – ص 411 .
3 -تفسیر نمونه- ج 26-ص 323.
4 -تفسیر اهنما- زین العابدین رهنما- ج 4- ص 517.
5 -تفسیر مخزن العرفان- ج 4 – ص 73.
6 – تفسیر نمونه- ج 26-ص 323
7 -مکارم شیرازی- ناصر- تفسیر نمونه- انتشارات دارالکتاب الاسلامیه – تهران – 1353-1366 – ج 26-ص 327.
8 -تفسیر نمونه- مکارم شیرازی- ج26-ص 329.
9 – المیزان- ج 20- ص 414.
10 -تفسیر نمونه- ج 26-ص 329.
11 -شیخ طبرسی – تفسیر مجمع البیان- ترجمه دکتر سید ابراهیم و همکاران- انتشارات فراهانی- چاپ اول تهران- 1350-1360-ج26-ص421 .
12 -تفسیر المیزان – ج 20-ص 413.
13 -تفسیر مجمع البیان- ج 26- ص 422.
14 -تفسیری پرتوی از قرآن – ج 3- ص 311.
15 -تفسیری پرتوی از قرآن – ج 3- ص 311.
16 -تفسیر پرتوی از قرآن – ج 3- ص 311.
17 -تفسیر پرتوی از قرآن – ج 3- ص 303.
18 – تفسیر نمونه- ج 26- ص 355.
19 – پرتوی از قرآن -ج3-ص303.
20 – تفسیر نمونه – 9 26- ص 336.
21 – تفسیر پرتوی از قرآن – ج 3- ص 313.
22 -تفسیر نمونه- ج 26-ص327.
23 -تفسیر نمونه- ج 26- ص 338.
24 -تفسیر المیزان- ج 20- ص 418.
25 – تفسیر نمونه- ج 26- ص 339.
26 -تفسیر پرتوی از قرآن- ج 3-ص315.
27 -تفسیر مجمع البیان- ج26-ص425.
28 -تفسیر پرتوی از قرآن – ج3-ص 315.
29 -تفسیر المیزان- ج 20- ص 419.
30 -تفسیر مخزن العرفا- ج 4- ص82.
31 -تفسیر المیزان- ج 20-ص 419.
32 -تفسیر مجمع البیان-ج 26- ص 425.
33 -تفسیر مجمع البیان – ج 26- ص 426.
34 -تفسیر مجمع البیان-ج26-ص426.
35 -تفسیر پرتوی از قرآن -ج 3-ص 317.
36 -تفسیر نمونه- ج 26-ص 35.
37 -تفسیر نمونه- ج 26-ص351.
38 -تفسیر مجمع البیان- ج 26-ص427.
39 -تفسیر پرتوی از قرآن- ج 3-ص 318.
40 -تفسیر نمونه- ج26-ص 352.
41 -تفسیر المیزان- ج20-ص421.
42 -تفسیر مجمع البیان-ج26-ص 427.
43 -تفسیر نمونه-ج26-ص 352.
44 – تفسیر مجمع البیان- ج 26- ص 427.
45 -تفسیر المیزان- ج 20-ص 421.
46 – تفسیر پرتوی از قرآن- ج 3-ص 319.
47 – تفسیر مجمع البیان- ج 26- ص428.
48 -تفسیر پرتوی از قرآن- ج 3- ص 315.
49 -تفسیر مجمع البیان- ج 26-ص428.
50 -تفسیر پرتوی از قرآن – ج3- ص 319.
51 -تفسیر مخزن العرفان- ج 4- ص 85.
—————

————————————————————

—————

————————————————————

1

1


تعداد صفحات : 48 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود