تفسیر آیات سوره طارق
چنانکه همه می دانند و می دانیم قرآن کریم و اهل البیت( علیهم السلام) دو میراث گرانبهایی است که رسول اکرم برای راهنمای امت خویش در میان آنان به ودیعه نهاده اند ، ولی متاسفانه این دو میراث گرانبها نزد همه فِـرَق اسلامی به یک میزان مورد توجه قرار نگرفته است. برادران اهل سنت به کتاب خدا توسل جسته و فرزندان و جانشینان به حق رسول مکرم اسلام را به فراموشی سپرده اند، و ما شیعیان به ائمه اطهار متوسل شده و آنچنان که شایسته است به کتاب و کلام خدا توجه نداریم ؛ و اتحاد اسلامی میسر نخواهد شد مگر چنگ انداختن به این دو حبل المتین. از اینرو در نظر داریم با سال نو، راهی نو را آغاز کنیم و به صورت منظم در هر هفته تفسیر آیاتی از کلام الله مجید را براساس تفاسیر معروف شیعه و با نگاهی به تفاسیر اهل تسنن ارائه نمائیم تا بدین وسیله قرائت قرآن کریم ، لزوم تفکر، تعمق و فراگیری تفاسیر آن را بعنوان ارزشی مغفول مانده احیاء کنیم.
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
وَ السَماءِ وَ الطّارق1 وَ ما ادریکَ مَا الطارقُ2 اَلنَّجمُ الثاقِبُ3 ان کُلَّ نَفسٍ لمّا علَیها حافظٌ 4 فَلیَنظُر الانسانُ مِمَّ خُلِقَ5 خُلِقَ مِن ماءٍ دافق6 یَخرُجُ مِن بَینِ الصُّلبِ وَ التَّرائِبِ7 انَّه عَلی رَجعِهِ لَقادرٌ8 یَومَ تُبلیَ السَرائِرُ9 فَمالَهُ مِن قُوَّهٍ وَلا ناصِرٍ 10 وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجع 11 وَ الارض ذاتِ الصَّدع 12 انَّهُ لَقَولٌ فَصلٌ 13 وَ ما هُوَ بِالهَزلِ 14 انَّهُم یَکیدوُنَ کَیداً 15 وَ اکیدُ کَیداً 16 فَمَهِّلِ الکافرینَ امهِلهُم رُوَیداً17.
این سوره در"مکه" نازل شده و دارای 17 آیه می باشد.
محتوای سوره " طارق":
مطالب این سوره عمدتاً بر دو محور دور می زند:
1- محور معاد و رستاخیز.
2- محور قرآن مجید و ارزش و اهمیت آن.
ولی در آغاز بعد از سوگندهای اندیشه آفرینی، اشاره به وجود مراقبین الهی بر انسان می کند.
بعد برای اثبات معاد به زندگی نخستین و بدو پیدرایش انسان از آب نطفه اشاره فرموده، نتیجه گیری می کند:
خداوندی که قادر است او را از چنین آب بی ارزش و ناچیزی بیافریند، توانایی بر بازگشت مجدد او را دارد. در مرحله بعد به بعضی از ویژگی های روز رستاخیز، اشاره کرده، سپس با ذکر سوگندهای متعدد و پرمعنایی اهمیت قرآن را گوشزد می نماید و سرانجام سوره را با تهدید کفار ختم می نماید.
تفسیر:
ای انسان بنگر از چه آفریده شده ای؟!
این سوره نیز همچون بسیاری دیگر از سوره های جزء آخر قرآن، با سوگندهای زیبا و اندیشه برانگیزی آغاز می شود. سوگندهائی که مقدمه ای است برای بیان یک واقعیت بزرگ:
والسماء والطارق: سوگند به آسمان و کوبنده شب.
و ما ادریک ماالطارق: و تو نمی دانی کوبندن شب چیست؟!
النجم الثاقب: ستاره ای بلند و درخشان و شکافنده تاریکیها.
طارق از ماده " طرق" به معنی کوبیده است، و راه را از این جهت" طریق" گویند که با پای رهروان کوبیده می شود و" مِطرَقَه" به معنی چکش است که برای کوبیدن فلزات و مانند آن به کار می رود. و از آن جا که درهای خانه ها را به هنگام شب می بندند و کسی که شب وارد می شود ناچار است در را بکوبد. به اشخاصی که در شب وارد می شوند" طارق" گویند.
حضرت علی علیه السلام در خطبه 224 نهج البلاغه، درباره " اشعث بن قیس" منافق، که شب هنگام به درخانه آن حضرت آمد و حلوای شیرینی با خود آورده بود که به پندار خام خویش قلب علی علیه السلام را به خود متوجه سازد تا در ماجرائی به نفع او حکم کند، می فرماید:
" واعجب من ذلک طارق طرقنا بملفوفه فی وعائها."
ترجمه:
و از این شگفت انگیزتر، داستان کسی است که شب هنگام، در خانه را کوبید و بر ما وارد شد، در حالی که ظرف سرپوشیده پر از حلوای لذیذ با خود آورده بود.
در آیه دوم، برای بیان عظمت مطلب، واژه و ما ادریک آمده است.
و در آیه سوم، قرآن خودش، طارق را تفسیر کرده و می فرماید: النجم الثاقب.
این مسافر شبانه، همان ستاره درخشانی است که بر آسمان ظاهر می شود و بقدری بلند است که گوئی می خواهد سقف آسمان را سوراخ کند. و نورش به قدری خیره کننده است که تاریکی ها را می شکافد و به درون چشم آدمی نفوذ می کند.
در این که منظور ستاره معینی است مانند ستاره " ثریا"( از نظر بلندی و دوری در آسمان) یا ستاره زحل، یا زهره یا شهب( از نظر روشنائی خیره کننده). یا اشاره به همه ستارگان آسمان است؟ تفسیرهای متعددی در این جا گفته شده، ولی با توجه به این که در آیات بعد آن را به " نجم ثاقب" ( ستاره نفوذ کننده) تفسیر کرده است، معلوم می شود منظور هر ستاره ای نیست.
بلکه ستارگان درخشانی است که نور آنها پرده های ظلمت را می شکافد و در چشم آدمی نفوذ می کند.
در بعضی از روایات "النجم الثاقب"، به ستاره زحل " تفسیر شده است که از سیارات منظومه شمسی و بسیار پرفروغ و نورانی است.
این معنی از حدیثی که از امام صادق علیه السلام نقل شده استفاده می شود، در آن جا که منجمی از آن حضرت سوال کرد: منظور از " ثاقب" در کلام خدا " النجم الثاقب" چیست؟
حضرت علیه السلام فرمود:
ستاره زحل است که طلوعش در آسمان هفتمین است و نورش آسمانها را می شکافد و به آسمان پایین می رسد، لذا خداوند آن را منجم ثاقب نامیده است.
قابل توجه این که؛
زحل، آخرین و دورترین ستاره منظومه شمسی است که با چشم غیرمسلح دیده می شود. و از آن جا که از نظر ترتیب بندی کواکب منظومه شمسی نسبت به خورشید در هفتمین مدار قرار گرفته( با محاسبه مدارماه) امام علیه السلام در این حدیث مدار آن را آسمان هفتم شمرده است.
این ستاره، ویژگی هایی دارد که آن را شایسته سوگند می کند، از یک سو دورترین ستارگان قابل مشاهده منظومه شمسی است و به همین جهت در ادبیات عرب هر چیز بلند را بدان مثال می زنند و گاه آن را " شیخ النجوم" گفته اند.
ستاره زحل، که نام فارسی اش" کیوان" است دارای حلقه های نورانی متعددی است که آن را احاطه کرده و هشت" قمر" دارد.
حلقه های نورانی زحل، که گرداگرد آن را گرفته، از عجیب ترین پدیده های آسمانی است، که دانشمندان فلکی، درباره آن نظرات گوناگونی دارند و هنوز هم پدیده ای اسرارآمیز است.
بعضی معتقدند " زحل" ده قمر دارد، که هشت عدد آن را می توان با دوربین های معمولی نجومی مشاهده کرد و دو عدد دیگر تنها با دوربین های بسیار عظیم قابل رویت است.
البته این اسرار، در آن روز که قرآن نازل شد بر کسی روشن نبود، بعدها با گذشت قرنها آشکار گشت. اما به هر حال، تفسیر نجم ثاقب به خصوص ستاره "زحل" ممکن است از قبیل بیان یک مصداق روشن باشد و منافاتی با تفسیر آن به دیگر ستارگان بلند و درخشان آسمان ندارد.
ولی می دانیم تفسیر مصداقی در روایات ما بسیار است.
در آیه 10 سوره صافات می خوانیم: "الا من خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب."
ترجمه:
مگر کسی که در لحظه ای کوتاه برای استراق سمعی به آسمان نزدیک شود که " شهاب ثاقب" او را تعقیب می کند.
در این آیه" شهاب" توصیف به " ثاقب" شده است، و از آن جا که این پدیده آسمانی از عجائب عالم آفرینش است، ممکن است یکی از تفسیرهای آیه مورد بحث باشد.
اکنون ببینیم این سوگندها برای چیست؟
در آیه چهارم می فرماید:
ان کل نفس لما علیها حافظ: مسلماً هر کس مراقب و حافظی دارد؛ که اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ می کند و برای حساب و جزا نگهداری می نماید. همان گونه که در آیه 10 و 11 و 12 سوره انفطار می خوانیم:
" و ان علیکم لحافظین کراماً کاتبین یعلمون ما تفعلون.
ترجمه:
و بر شما مراقبانی گمارده شده ، نویسنده و بزرگوار، که پیوسته اعمال شما را می نویسند و آنچه را انجام می دهید می دانند.
به این ترتیب شما هرگز تنها نیستید و هر که باشید و هر کجا باشید، تحت مراقبت فرشتگان الهی و ماموران پروردگار خواهید بود.
این مطلبی است که توجه به آن در اصلاح و تربیت انسان فوق العاده موثر است.
قابل توجه این که: در آیه تبیین نشده است که این" حافظ" چه کسی است؟ و چه اموری را حفظ می کند؟
اما آیات دیگر قرآن به خوبی گواهی می دهد که حافظان، ملائکه اند. و آنچه را حفظ می کنند اعمال آدمی اعم از طاعات و معاصی است.
این احتمال نیز داده شده که منظور حفظ انسان از حوادث و مهالک است که به راستی اگر مراقبت الهی از انسانها به عمل نیاید، کمتر کسی به مرگ طبیعی از دنیا می رود، چرا که حجم حوادث آن قدر زیاد است که احدی از آن سالم به در نمی رود، مخصوصاً کودکان در سنین پائین.
و یا اینکه منظور:
حفظ انسان در برابر وسوسه های شیاطین است که اگر این محافظت الهی نیز نباشد وساوس شیاطین، جن و انسان آنقدر زیاد است که هیچ کس از آن سالم نمی ماند.
ولی با توجه به اینکه ، آیات بعد سخن از مساله معاد و حساب اعمال می گوید، تفسیر اول از همه مناسب تر است هر چند جمع میان هر سه تفسیر در آیه شریفه نیز بعید به نظر نمی رسد.
جالب اینکه:
میان سوگندهایی که قبلاً یاد شده با مساله مراقبت فرشتگان از اعمال آدمی که جواب قسم محسوب می شود رابطه زنده ای است:
چرا که آسمان بلند و ستارگانی که مسیرهای منظم خود را همواره می پیمایند، دلیلی بر وجود نظم و حساب در این عالم بزرگ اند، پس چگونه ممکن است اعمال انسانها بی حساب و کتاب باشد و مراقبین الهی بر آن نظارت نکنند.
سپس به عنوان یک استدلال بر مساله معاد، در برابر کسانی که آن را غیرممکن می شمرند می فرماید:
فلینظرالانسان مم خلق:
یعنی انسان باید بیندیشد که از چه خلق شده است.
چه چیزی به دست خدای تعالی به این صورت انسانی درآمده است.
آیه مورد بحث بخاطر اینکه حرف"ف" بر سر آن آمده نتیجه گیری از مطلبی است و حاصل معنا چنین است: وقتی معلوم شد هر نفسی به ذاتش و اعمالش نزد خدا محفوظ است و هیچ چیز از او فانی و از اعمال او فراموش نمی شود، پس انسان باید بپذیرد که به زودی به سوی پروردگارش برمی گردد و طبق آنچه کرده، جزاء داده می شود. و اگر می خواهد به "معاد" یقین پیدا کند، به خلقت نخستین اش بنگرد.
همان کسی که آن آب را توانست به صورت انسان امروز درآورد، چرا نتواند با همان قدرت کامله اش بعد از مردن دوباره او را برگرداند؟!
دراین آیه و آیه بعد، کلمه"خُلِقَ" به صورت مجهول( خلق شده) آمده و نام فاعل را که خدای سبحان است نبرده، و این اشاره است به این که از شدت ظهور و روشنی لازم نبوده که نام او برده شود، همه می دانند که خالق این انسان خلق شده، خداوند است.
قرآن کریم در آیه بعد، خودش جواب این سئوال را که روشن است می دهد و می افزاید:
خلق من ماء دافق: او از یک آب جهنده آفریده شده است.
که این توصیفی است برای نطفه مرد که در آب منی شناور است و به هنگام بیرون آمدن جهش دارد.
سپس در ادامه بحث خلقت انسان می افزاید:
یخرج من بین الصلب و الترائب: از میان صلب و ترائب خارج می شود.
در آیه قبل و این آیه، مراحل آغازین و انتهایی خلقت انسان را بیان کرده است:
نطفه را که مرحله ابتدائی است، ذکر می کند و بقیه مراحل را اشاره نمی کند و برمی گردد به مرحله پایانی و آن شکل گیری کامل انسان است، جنینی که می خواهد متولد شود، از فضائی خارج می شود که بین استخوانهای تیره پشت( صلب) و استخوانهای سینه( ترائب) است.
قرآن کریم در برخی سوره ها از جمله سوره حج آیه 5، به طور کامل مراحل خلقت انسان را شرح می دهد اما در این سوره، با توجه به آیه بعد، که بحث معاد است، فقط به مرحله آغازین و انتهایی خلقت اشاره می کند و " رجع" را از آن نتیجه می گیرد.
نکته دیگر این که:
خداوند حکیم در خلقت نهایی، دو واژه "صلب" و " ترائب" را بکار برده است تا شباهت آن را به روز رستاخیز، کاملتر کند: هنگام خروج از قبور، از بین سنگهای سخت و خاکهای نرم خارج می شویم.
صلب: مفهوم سختی و ترائب: مفهوم نرمی را دارند.
در قسمت قبل تفسیر سوره مبارکه طارق در مورد چگونگی آفرینش انسان ، تعریف نجم ثاقب ، حفاظت از انسان توسط خدای متعال مطالبی ارائه گردید . در این قسمت به ادامه تفسیر این سوره می پردازیم :
از این بیان، نتیجه گیری کرده و می گوید: انه علی رجعه لقادر:
کسی که انسان را در آغاز از آب نطفه آفرید، قادر است که او را بار دیگر بازگرداند.
سپس در آیه بعد، به توصیف روز رستاخیز و زنده شدن دوباره، پرداخته می فرماید:
یَومَ تُبلَی السرائِرُ: این بازگشت روزی تحقق می یابد که اسرار پنهان، آشکار می شود.
" تُبلی" از ماده " بلوی" به معنی آزمایش و امتحان است. و از آن جا که به هنگام آزمایش حقیقت اشیاء ظاهر و آشکار می شود، این ماده در اینجا به معنی ظهور و آشکاری، آمده است.
" سرائر" جمع سریره، به معنی حالات وصفات و نیات درونی و پنهانی است.
آری، در آن روز که" یوم الظهور" است، اسرار درون آشکار می شود، اعم از ایمان و کفر و نفاق. یا نیت خیر و شر، یا ریا و اخلاص.
این ظهور برای مومنان مایه افتخار است و برای مجرمان مایه سرافکندگی.
و چه دردناک است که انسان عمری زشتیهای درونی خود را از خلق خدا مخفی کرده باشد و با آبرو در میان مردم زندگی کند ولی در آن روز که همه اسرار نهانی آشکار می گردد در برابر همه خلایق شرمسار شود که گاه درد و رنج این عذاب از آتش دوزخ دردناکتر است.
آری، همانگونه که" طارق" و ستارگان به هنگام شب در آسمان ظاهر می شوند و از خفا و پنهانی بیرون می آیند حافظان و مراقبانی که مامور حفظ و ضبط اعمال آدمی هستند نیز در آنجا همه را آشکار می سازند.
در روایتی از" معاذبن جَبَل" نقل شده است که می گوید:
از رسول خدا(ص) تفسیر" سرائر" را در این آیه شریفه سوال کردم و گفتم:
چه اسرار نهانی است که خداوند بندگان را در آخرت با آن می آزماید؟ حضرت(ص) فرمودند:
سرائرکم هی اعمالکم من الصلاه و الصیام و الزکاه و الوضوع و الغسل من الجنابه و کل مفروض، لان الاعمال کلها سرائر خفیه فان شاء الرجل قال صلیت و لم یصل و ان شاء قال توضات و لم یتوضا فذلک قوله " یوم تُبلَی السرائر"
ترجمه:
سرائر شما همان اعمال شما است؛ همچون نماز و روزه و زکات و وضو و غسل جنابت و هرعمل واجبی . زیرا همه اعمال در حقیقت پنهان است. اگر انسان بخواهد می گوید:
نماز خوانده ام، درحالیکه نخوانده و می گوید: وضو گرفته ام، در حالی که وضو نگرفته و این است تفسیر کلام خداوند که فرمود: " یوم تبلی السرائر".
اما مشکل مهم در آن روز اینجاست که:
فماله من قوه و لا ناصر:
برای انسان هیچ نیروئی از درون و یاوری از بیرون وجود ندارد.
نیروئی که بر زشتیهای اعمال و نیات او پرده بیفکند و یاوری که او را از عذاب الهی رهائی بخشد. این معنی در بسیاری از آیات قرآن آمده است که در آن روز نه یار و یاوری وجود دارد، نه فدیه و فدائی پذیرفته می شود، نه راه فرار و بازگشتی در برابر انسان قرار دارد.
تنها وسیله نجات "ایمان" و"عمل صالح" است. آری مایه نجات فقط همین است.
به دنبال آیات گذشته که استدلال بر مساله معاد از طریق توجه به آفرینش نخستین انسان از نطفه داشت، باز برای تاکید در امر معاد و اشاره به بعضی از دلائل دیگر، بحث را ادامه داده و می فرماید:
وَ السَّماءِ ذاتِ الرَجعِ: و سوگند به آسمان پرباران.
وَ الارض ذاتِ الصَّدعِ: و سوگند به زمین که شکافته می شود و گیاهان از آن سر بر می آورند.
"رجع" از ماده "رجوع" به معنی بازگشت است، و عرب به باران" رجع" می گوید، بخاطر اینکه آبی که از زمین و دریاها برخاسته، از طریق ابرها و باران به سوی زمین برمی گردد، یا اینکه در فواصل مختلف بارش باران تکرار می شود.
به گودالهائی که آب باران در آن جمع می شود نیز "رجع" می گویند.
یا به خاطر جمع آب باران در آن، و یا به خاطر امواجی که بر اثر وزش نسیم بر سطح آن آشکار می گردد.
" صدع" به معنی شکاف در اجسام صلب و سخت است.
و با توجه به آنچه در معنی "رجع" گفته شد، آن را اشاره به شکافتن زمینهای خشک و سخت، بعد از نزول باران، و رشد و نمو گیاهان دانسته اند.
در حقیقت این دو سوگند اشاره ای است به احیای زمینهای مرده به وسیله باران که قرآن بارها آن را به عنوان دلیلی بر مساله رستاخیز ذکر کرده است.
به این ترتیب تناسب روشنی در میان این سوگندها و آنچه سوگند به خاطر آن یاد شده وجود دارد، و این یکی از لطائف بلاغت قرآن است که در میان سوگندها و آنچه برای آن سوگند یاد می کند تناسب جالبی دیده می شود.
در ادامه می فرماید:
انّه لُقولٌ فَصلٌ: که این یک سخن حق است( که شما زنده می شوید)
وَ ما هُوَ بِالهَزلِ: و سخنی است جدی و هیچ گونه شوخی در آن نیست.
" قول فصل" به معنی سخنی است که میان حق و باطل جدائی می افکند. و در اینجا به قرینه آیات گذشته، جمعی آن را اشاره به معاد دانسته اند، درحالی که جمع دیگری آن را اشاره به قرآن میدانند و در بعضی از روایات معصومین علیهم السلام نیز به آن اشاره شده است.
البته تعبیر از قیامت به " یوم الفصل" در آیات زیادی از قرآن به چشم می خورد.
این احتمال نیز وجود دارد که این تعبیر را اشاره به آیات قرآن بدانیم که در ضمن از معاد خبر می دهد، و به این ترتیب جمع میان هر دو تفسیر می شود.
در حدیثی از امیرالمومنین علی علیه السلام از پیامبر گرامی اسلام نقل شده که فرمود:
" به زودی فتنه ای در میان شما ظاهر می شود، عرض کردم ای رسول خدا(ص)، راه نجات از آن چیست؟ فرمودند: قرآن است که اخبار پیشینیان و آیندگان و داوری میان شما در آن است ، آن کلامی است که حق را از باطل جدا می کند، جدی است و شوخی نیست، هر جباری آن را ترک کند خداوند او را در هم می شکند و هر کس هدایت را در غیر آن جستجو کند، خداوند گمراهش می سازد.
سپس برای تسلی خاطر پیامبر(ص) و مومنان از یک سو، و تهدید دشمنان اسلام از سوی دیگر می افزاید:
انَهُم یَکیدوُنَ کَیداً: آنان پیوسته حیله می کنند و نقشه ها می ریزند.
وَ اکیدُ کَیداً: و من نیز در برابر آنها نقشه می ریزم.
فمهل الکافرین امهِلهُم رُوَیداً: حال که چنین است کافران را اندکی مهلت ده( تا عاقبت کار خویش را ببینند.)
"کید" نوعی چاره جوئی است، که جنبه پنهانی و از طریق آماده ساختن مقدمات بوده باشد. و آن بر دو نوع است:
نکوهیده و پسندیده. البته استعمال آن در " نکوهیده" بیشتر است.
منظور از " کید دشمنان" در آیه مورد بحث روشن است و قرآن پر است از نقل توطئه های موذیانه و نقشه های شرورانه آنها.
و اما در اینکه منظور از کید الهی در اینجا چیست؟
بعضی گفته اند:
همان مهلت دادنی است که سرانجام منتهی به عذاب دردناک می شود و بعضی آن را به معنی: خود عذاب دانسته اند.
ولی مناسب تر این است که گفته شود: منظور همان الطافی است که شامل حال پیامبر(ص) و مومنان می شد و دشمنان اسلام را غافلگیر می ساخت، کوششهای آنها را از میان می برد و توطئه های آنان را در هم می شکست، که نمونه هایش در تاریخ اسلام فراوان است.
در این آیات مخصوصاً به پیامبر(ص) دستور می دهد:
با آنها مدارا کن و به آنها مهلت ده و برای نابودیشان عجله مکن، بگذار به قدر کافی اتمام حجت شود، بگذار آنها که مختصر آمادگی دارند، سرانجام به اسلام بپیوندند.
نکته قابل توجه اینکه:
نخست می فرماید:" فَهَمِّل الکافرین": کافران را مهلت ده.
و بار دیگر تاکید کرده و می گوید:
" امهِلهُم": آنان را مهلت بده.
که یکی از باب " تفعیل" است و دیگری از باب "افعال" و تکرار آن برای تاکید است، بدون آنکه لفظ عیناً تکرار شده باشد، تا بر گوشها سنگین نیاید.
" رُوَیداً " از ماده" رود" به معنی رفت و آمد و تلاش برای انجام چیزی توام با ملایمت است. و در اینجا معنی مصدری دارد و توام با " تصغیر" است یعنی: مختصر مهلتی به آنان ده.
و به این ترتیب خداوند در این جمله کوتاه سه بار به پیامبرش دستور مدارا و مهلت به آنها، می دهد، و این سرمشقی است برای همه مسلمانان که در کارهای خود مخصوصاً هنگامی که در مقابل دشمنان قرار می گیرند با حوصله و شکیبائی و دقت رفتار کنند.
در این که چرا این مهلت کم و کوتاه شمرده شده است:
یا بخاطر اینست که اسلام در مدت کوتاهی بر دشمنان پیروز شد و نقشه های آنها را بر هم زد مثل بدر، احزاب و… و قبل از گذشت یک قرن بر قسمت عمده جهان آن روز سایه افکند.
و یا بخاطر آن است که عذاب قیامت نیز نزدیک است و اصولاً آنچه قطعی و تخلف ناپذیر است نزدیک محسوب می شود.
به هر حال این سوره از سوگند به آسمان و ستارگان آغاز می شود و با تهدید کافران توطئه گر و دشمنان حق و حقیقت پایان می یابد. و در میان آن دلائلی بر معاد به طرزی زیبا و موثر و بیانی لطیف پیرامون نظارت مراقبین الهی بر انسانها، و تسلی مومنان آمده، که همگی با عباراتی بسیار کوتاه که در عین لطافت، قاطعیت مخصوصی دارد، منعکس شده است.
19