تفسیر سوره بروج
سوره بروج مکى است و بیست و دو آیه دارد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَ السمَاءِ ذَاتِ الْبرُوج (1)
وَ الْیَوْمِ المَْوْعُودِ(2)
وَ شاهِدٍ وَ مَشهُودٍ(3)
قُتِلَ اَصحَب الاُخْدُودِ(4)
النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ(5)
اِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ(6)
وَ هُمْ عَلى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُوْمِنِینَ شهُودٌ(7)
وَ مَا نَقَمُوا مِنهُمْ اِلا اَن یُوْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الحَْمِیدِ(8)
الَّذِى لَهُ مُلْک السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شىْءٍ شهِیدٌ(9)
اِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا المُْوْمِنِینَ وَ المُْوْمِنَتِ ثمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَاب جَهَنَّمَ وَ لهَُمْ عَذَاب الحَْرِیقِ(10)
اِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّتٌ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ ذَلِک الْفَوْزُ الْکَبِیرُ(11)
اِنَّ بَطش رَبِّک لَشدِیدٌ(12)
اِنَّهُ هُوَ یُبْدِىُ وَ یُعِیدُ(13)
وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ(14)
ذُو الْعَرْشِ المَْجِیدُ(15)
فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ(16)
هَلْ اَتَاک حَدِیث الجُْنُودِ(17)
فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ(18)
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فى تَکْذِیبٍ(19)
وَ اللَّهُ مِن وَرَائهِم محِیط(20)
بَلْ هُوَ قُرْءَانٌ مجِیدٌ(21)
فى لَوْحٍ محْفُوظِ(22)
ترجمه آیات
به نام خداى رحمان و رحیم .
سوگند به آسمان داراى برجهاى بسیار (1).
و به روز موعود (2).
و به همه بینندگان آن روز و به خود آن روز که مشهود همه مى شود (3).
که هلاک شدند ستمگرانى که براى سوزاندن مو منین چاله هایى آتشى که براى گیراندنش وسیله اى درست کرده بودند (5).
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 412
در حالى که خودشان براى تماشاى ناله و جان دادن و سوختن مو منین بر لبه آن آتش مى نشستند (6).
و خود نظاره گر جنایتى بودند که بر مو منین روا مى داشتند (7).
در حالى که هیچ نقطه ضعفى و تقصیرى از مو منین سراغ نداشتند بجز اینکه به خدا ایمان آورده بودند (8).
خداى مقتدر حمیدى که ملک آسمانها و زمین از آن اوست و خدا بر همه چیز شاهد و نظاره گر است (9).
محققا این ستمگران و همه ستمگران روزگار که مو منین و مومنات را گرفتار مى کنند و بعدا از کرده خود پشیمان هم نمى شوند عذاب جهنم در پیش دارند و عذابى سوزاننده (10).
محققا کسانى که ایمان آورده و اعمال شایسته مى کنند باغهایى در پیش دارند که نهرها از زیر درختانش جارى است و این خود رستگارى بزرگ است (11).
و محققا دستگیر کردن پروردگار تو بسیار سخت است (12).
آرى اوست آغازگر پیدایش عالم و او است که بعد از فناى آن ، دوباره اعاده اش مى دهد (13).
و آمرزگار و محبوب و مهربان هم او است (14 ).
صاحب عرش پر عظمت (15).
و تنها کسى است که هر چه بخواهد مى کند (16).
آیا داستان لشکریان را شنیده اى ؟ (17).
لشکریان فرعون و ثمود (18).
کفار قوم تو از سرنوشت آنان پند نخواهند گرفت چون تکذیب خوى آنان شده است (19).
و خداى تعالى از خارج وجودشان محیط به وجودشان است (20).
و این قرآن افسانه نیست بلکه قرآنى است مجید (21).
که در لوح محفوظ جاى دارد (22)
بیان آیات
اشاره به مضامین سوره مبارکه بروج
این سوره مشتمل بر انذار و بشارت است ، و در آن به سختى کسانى را انذار کرده که مردان و زنان مسلمان را به جرم اینکه به خدا ایمان آورده اند شکنجه مى کنند،
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 413
نظیر مشرکین مکه که با گروندگان به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) چنین مى کردند، آنان را شکنجه مى کردند تا از دین اسلام به شرک سابق خود برگردند، بعضى از این مسلمانان صبر مى کردند و بر نمى گشتند و لو شکنجه به هر جا که خواست برسد، و بعضى برگشته مرتد مى شدند، و اینها افرادى بودند که ایمانى ضعیف داشتند همچنان که دو آیه ((و من الناس من یقول امنا باللّه فاذا اوذى فى اللّه جعل فتنه الناس کعذاب الله ))، ((و من الناس من یعبد اللّه على حرف فان اصابه خیر اطمان به و ان اصابته فتنه انقلب على وجهه )). به وضع آنان اشاره مى کند. خداى سبحان در این آیات قبل از این مطالب اشاره اى به ((اصحاب اخدود)) مى کند، و این خود تشویق مو منین به صبر در راه خداى تعالى است ، دنبال این داستان اشاره اى هم به سرگذشت لشکریان فرعون و ثمود دارد، و این مایه دلخوشى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) و وعده نصرت به آن جناب و تهدید مشرکین است ، و این سوره به شهادت سیاق آیاتش در مکه نازل شده .
مراد از ذات البروج بودن آسمان
وَ السمَاءِ ذَاتِ الْبرُوج
کلمه ((بروج )) جمع برج است ، و ((برج )) به معناى هر چیز پیدا و ظاهر است ، و اگر بیشتر در کاخهاى عالى استعمال مى شود، براى این است که کاخها در نظر تماشا کنندگان و بینندگان ظاهر و هویدا است ، ساختمان استوانه اى شکلى که در چار گوشه قلعه ها براى دفاع مى سازند نیز برج نامیده مى شود، و همین معنا منظور آیه است چون مى فرماید: ((و لقد جعلنا فى السماء بروجا و زیناها للناظرین و حفظناها من کل شیطان رجیم ))، پس مراد از کلمه بروج موضع ستارگان در آسمان است .
با این بیان روشن مى شود اینکه بعضى از مفسرین بروج را به دوازده برج اصطلاحى علم نجوم معنا کرده اند، درست نیست .
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 414
و در آیه مورد بحث سوگند به آسمانى یاد شده که به وسیله برجها محفوظ مى شود، و مناسبت این سوگند با قصه اى که به زودى بدان اشاره مى کند، و با وعده و وعیدى که مى دهد بر کسى پوشیده نماند، و ما به زودى به این مناسبت اشاره مى کنیم .
وَ الْیَوْمِ المَْوْعُودِ
این جمله عطف است بر کلمه ((السماء))، یعنى سوگند به آسمان داراى برجها، و ((سوگند به روز موعود)) که منظور از آن روز قیامتى است که خداى تعالى وعده داده در آن روز میان بندگانش داورى کند.
وَ شاهِدٍ وَ مَشهُودٍ
این دو کلمه نیز عطف بر ((سماء)) است ، و همه این مذکورات سوگند بعد از سوگند است بر مطلبى که مى خواهد در این سوره بیان کند، و آن – همانطور که اشاره کردیم – تهدید شدید است به کسانى که مو منین را فریب مى دهند و یا شکنجه مى کنند که چرا ایمان آورده اید، و نیز وعده جمیلى است به کسانى که ایمان آورده و عمل صالح مى کنند.
پس گویا فرموده : سوگند مى خورم به آسمان داراى بروج که شیطانها به وسیله آن رانده مى شوند، که خدا کید شیطانها و اولیاى کافرشان را از ایمان مو منین دفع مى کند، و سوگند مى خورم به روز موعودى که هر انسانى به جزاى اعمالش مى رسد، و سوگند مى خورم به شاهدى که اعمال این کفار را و رفتارشان با مو منین را مى بینند، و سوگند مى خورم به آینده مشهودى که همه آن را به زودى خواهند دید که آن افرادى که مو منین را اذیت مى کنند چنین و چنان مى شوند، تا آخر دو آیه .
مقصود از ((شاهد)) در ((و شاهد و مشهود))رسول اللّه (صلى الله علیه و آله ) و مراد از ((مشهود)) شکنجه هاى کفّار به مو منین وثواب و کیفر اخروى هر کدام است
از اینجا روشن مى گردد که شهادت در دو کلمه ((شاهد)) و ((مشهود)) به یک معنا است ، و آن عبارت است از حاضر بودن و به چشم خود دیدن ، نه به معناى اقامه شهادت ، براى اینکه اگر به آن معنا مى بود جا داشت بفرماید: ((و مشهود علیه )) چون شهادت به این معنا حتما باید با حرف على متعدى شود.
بنابر این ، کلمه ((شاهد)) قابل انطباق است بر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم )، براى اینکه آن جناب امروز شاهد اعمال امت است ، و فرداى قیامت بدانچه دیده شهادت مى دهد. و کلمه ((مشهود)) هم قابل انطباق است با شکنجه اى که کفار به این مو منین مى دادند، و وضعى که در آخرت به خود مى گیرند، و یا به عبارتى جزاى آن رفتار، و یا به عبارتى دیگر آنچه در روز قیامت براى این ظالمان و مظلومان رخ مى دهد، چه ثواب و چه عقاب . و بنابر این احتمال نکره آمدن این دو کلمه به منظور تعظیم بوده و خواسته است بفهماند، شاهد و مشهودى که از حیطه تعریف بیرون است .
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 415
اقوال عدیده مفسرین درباره مراد از ((شاهد و مشهود))
مفسرین در تفسیر ((شاهد)) و ((مشهود)) سخنان بسیار دارند که بعضى آنها را تا سى وجه شمرده اند، از قبیل اینکه بعضى گفته اند: شاهد روز جمعه ، و مشهود روز عرفه است . یا شاهد روز عید قربان و مشهود روز عرفه است . و یا شاهد روز عرفه و مشهود روز قیامت است . یا شاهد فرشته است که علیه انسان شهادت مى دهد و مشهود روز قیامت است . و یا اینکه شاهد گواهانند که علیه مردم شهادت مى دهند و مشهود مردمى هستند که علیه شان شهادت داده شده .
و یا اینکه شاهد امت اسلام و مشهود سایر امت ها هستند. و یا شاهد اعضاى بنى آدم و مشهود خود آدمى است . و یا شاهد حجر الاسود و مشهود حاجیان هستند. و یا شاهد شب و روزها و مشهود بنى آدم است . و یا شاهد انبیا و مشهود محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است ، و یا شاهد خداى سبحان و مشهود کلمه ((لا اله الا الله )) است .
و یا اینکه شاهد خلق و مشهود حق است یا شاهد خداى تعالى و مشهود روز قیامت است . یا شاهد آدم و ذریه او، و مشهود روز قیامت است . یا شاهد روز ترویه ، و مشهود روز عرفه است و یا روز دوشنبه و روز جمعه است . و یا اینکه شاهد مقربین ، و مشهود علیین هستند. و یا شاهد طفل در داستان اخدود است که به مادرش گفت صبر کن که تو بر حقى ، و مشهود خود واقعه است . و یا اینکه شاهد ملائکه دنبال رو و نویسنده اعمال ، و مشهود قرآن فجر است ، و اقوال دیگرى از این قبیل .
و اکثر این اقوال – به طورى که ملاحظه مى کنید – مبنى بر این است که شهادت را به معناى اداى شهادت بگیریم . و بعضى مبنى بر این است که براى شاهد و مشهود دو معنا قائل شویم ، و خواننده محترم ضعف این دو اساس را به دست آورد و توجه فرمود که : مناسب تر با سیاق این است که این دو کلمه را به معناى مشاهده بگیریم ، هر چند که مستلزم شهادت به معناى ادا در روز قیامت هم باشد، و شاهد قابل انطباق بر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) نیز باشد.
و چطور ممکن است منطبق نباشد با اینکه خود خداى تعالى او را شاهد خوانده و فرموده : ((یا ایها النبى انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا))، و نیز او را شهید خوانده و فرموده : ((لیکون الرسول شهیدا علیکم )) و خواننده توجه فرمود که گفتیم شهادت بر اعمال از ناحیه شاهدان اعمال چه معنا دارد.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 416
در این سوگندها جواب حذف شده ، چون با بودن آیه ((ان الذین فتنوا المو منین و المومنات … ذلک الف وز الکبیر))، احتیاجى به ذکر آن نبود، و آیه ((قتل اصحاب الاخدود…))، هم اشعار به آن داشت ، و خواننده این آیات مى فهمد که تقدیر کلام چنین است : ((به آسمان داراى برجها و به روز موعود و به شاهد و مشهود سوگند که آزار دهندگان مو منین عذابى در جهنم دارند، و خداوند مو منین صالح را اگر خلوص به خرج دهند موفق به صبر مى کند، و در حفظ ایمانشان از کید دشمنان یاریشان مى فرماید، همانطور که در داستان اخدود کرد)).
اقوال از ((اصحاب الاخدود)) و معناى ((قتل اصحاب الاءخدود))
قُتِلَ اَصحَب الاُخْدُودِ
در این آیه به داستان اخدود اشاره مى کند تا زمینه را براى آیات بعدى که مى فرماید: ((ان الذین فتنوا…)) فراهم سازد، و به هیچ وجه جواب قسم نیست .
و کلمه ((اخدود)) به معناى شکاف بزرگ زمین است ، و ((اصحاب اخدود)) جباران ستمگرى بودند که زمین را مى شکافتند و آن را پر از آتش نموده ، مو منین را به جرم اینکه ایمان دارند در آن مى انداختند، و تا آخرین نفرشان را مى سوزاندند.
پس جمله ((قتل …)) نفرین بر آنان است ، نه اینکه خواسته باشد خبر دهد، و منظور از ((قتل ))، لعنت و طرد از درگاه خداى تعالى است )).
بعضى گفته اند: مراد از ((اصحاب اخدود)) مردان و زنان مو منى هستند که در آن قوم سوخته شدند، و جمله ((قتل )) مى خواهد خبر دهد که این مردان و زنان به وسیله سوختن در آتش کشته شدند، نه اینکه بخواهد بر آنان نفرین کند. لیکن این نظریه ضعیف است ، به دلیل اینکه بر حسب ظاهر ضمیرهاى ((اذهم علیها)) و ((هم على ما یفعلون )) و ((ما نقموا)) به اصحاب اخدود برمى گردد، و مراد از این ضمائر و مخصوصا دومى و سومى جباران ستمگرى هستند که ناقم و شکنجه گر بودند، نه مو منین شکنجه شده .
النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 417
کلمه ((النار)) بدل است از کلمه ((اخدود))، در نتیجه معنا چنین مى شود ((قتل اصحاب النار))، و کلمه ((وقود)) به معناى آتش گیرانه است ، حال چه کبریت باشد و چه هیزم و چه چیز دیگر، و اگر نار را به وصف ((وقود)) توصیف کرد براى اشاره به عظمت امر آن آتش و شدت اشتعال و افروختگى آن بود.
اِذْ هُمْ عَلَیهَا قُعُودٌ
یعنى در حالى که خود ستمکاران لب آتش و پیرامون آن نشسته بودند تا سوخته شدن مو منین را نظاره کنند.
وَ هُمْ عَلى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُوْمِنِینَ شهُودٌ
یعنى حاضر بودند و عمل سوزاندن و سوخته شدن مو منین را مشاهده مى کردند.
وَ مَا نَقَمُوا مِنهُمْ اِلا اَن یُوْمِنُوا بِاللَّهِ
کلمه ((نقم )) – به فتحه نون و قاف – به معناى کراهت شدید است ، مى فرماید نفرتشان از مو منین فقط براى این بود که به خدا ایمان داشتند، و به خاطر همین داشتن ایمان ، ایشان را سوزاندند.
آنچه آوردن اوصاف : عزیز، حمید، مالکیّت سموات وارض و شهید بودن بر هر چیز براىخداوند در آیه : ((و ما نقموا منهم …)) افاده مى کند
الْعَزِیزِ الحَْمِیدِ الَّذِى لَهُ مُلْک السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى کلِّ شىْءٍ شهِیدٌ
اوصافى که در این آیه براى اسم جلاله – اللّه – آورده به حجت و دلیل حقانیت مو منین و مظلومیت آنان ، و بر باطل بودن جباران که بر خدا جرات نموده ، دست به چنان جنایاتى زدند، اشاره دارد و مى فهماند که به زودى خداى تعالى به آنان جزاى خیر، و به اینان عذاب دوزخ مى چشاند.
براى اینکه خداى تعالى اللّه عزیز حمید است ، غالبى است شکست ناپذیر على الاطلاق ، و در آنچه مى کند جمیل است على الاطلاق ، پس او به تنهایى همه جلالها و جمالها را دارد، و در برابر چنین خدایى باید خاضع شد، و نباید متعرض خشم او گردید، و چون ملک آسمانها و زمین از آن او است ، پس او ملیک على الاطلاق است ، و امر و حکم ، مخصوص او است ، بنابر این او رب العالمین است ، در نتیجه واجب است که او معبود گرفته شود، و برایش شریک اتخاذ نشود، و از این بیان نتیجه مى گیریم که پس مو منین بر حق و کفار در ضلالتند.
از سوى دیگر اللّه – که پدید آورنده هر چیز است – بر هر چیزى شهید و حاضر است ، و هیچ چیز از خلق او بر او پوشیده نیست ، و نه عملى از اعمال خلقش ، و او به احسان هر محسن و بدى هر بدکار آگاه است ، و به زودى هر کسى را بدانچه کرده جزا مى دهد.
و کوتاه سخن اینکه : وقتى خداى تعالى متصف به این صفات کریمه هست ، این مو منین باید به او ایمان بیاورند، و آن جباران هم نباید متعرض حال ایشان شده به آنان صدمه بزنند.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 418
بعضى از مفسرین در توجیه اجراى صفات نامبرده در آیه شریفه گفته اند: این مردمى که از مو منین نفرت دارند اگر از مشرکین بوده اند آنچه از مو منین مورد نفرتشان بوده و بر سر آن ، مو منین را مذمت مى کرده اند ایمان به خداى تعالى نبوده ، بلکه انکار خدایان دروغین ایشان بوده ، و اگر از طایفه معطله که خدا را در تدبیر عالم هیچکاره مى دانستند بوده اند، باز مایه نفرتشان ایمان مو منین به خدا نبوده ، بلکه اثبات معبودى بوده که براى آنان شناخته شده نبود، و لیکن در هر دو حال از آنجایى که برگشت هر دو امر به انکار معبود حق ، و خداى موصوف به صفات جلال بوده لذا در آیه شریفه صفاتى را براى خداى تعالى ذکر نمود.
اشکالى که متوجه این توجیه است این است که : مشرکین یعنى وثنى مسلکان اصلا خدا را معبود نمى دانستند چون براى او قائل به ربوبیتى نسبت به خود نبودند، و تنها صنع و ایجاد را به او نسبت مى دادند و اما ربوبیت را که مستلزم الوهیت و معبودیت است و به خاطر آن عبادت رب و معبود لازم مى شود، منحصر در ارباب ها و آلهه خیالى خود مى دانستند، در نتیجه تنها آن آلهه را مى پرستیدند و خدا را نمى پرستیدند، پس خداى تعالى به اعتقاد آنان تنها رب ارباب بود و براى مردم ربوبیتى نداشت .
تهدید شکنجه کنندگان مو منین و مو منات به عذاب جهنّم و عذاب حریق
اِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا المُْوْمِنِینَ وَ المُْوْمِنَتِ ثمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَاب جَهَنَّمَ وَ لهَُمْ عَذَاب الحَْرِیقِ
کلمه ((فتنه )) به معناى محنت و شکنجه است ، و جمله ((الذین فتنوا…)) عام است ، شامل اصحاب اخدود و مشرکین قریش که گروندگان به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را شکنجه مى دادند، و زن و مردشان را در تنگنا قرار مى دادند، تا از دین اسلام به دین آنان برگردند مى شود.
در مجمع البیان مى گوید: اگر کسى بپرسد چرا در این آیه بین عذاب جهنم و عذاب حریق جدایى انداخت و فرمود: پس براى ایشان است عذاب جهنم ، و براى ایشان است عذاب حریق ، با اینکه این دو عذاب یکى است ؟ در جواب گفته مى شود: مراد از این دو جمله این است که : این طایفه غیر از عذاب حریق و آتش گرفتن ، عذابهاى دیگرى در جهنم از قبیل زقوم و غسلین و مقامع دارند.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 419
اِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُمْ جَنَّتٌ تجْرِى مِن تحْتهَا الاَنهَرُ ذَلِک الْفَوْزُ الْکَبِیرُ
این آیه وعده جمیلى است به مو منین که مایه دلگرمى آنان است ، همچنان که آیه قبلى وعید و تهدیدى بود به کفارى که مو منین را شکنجه مى دادند.
اِنَّ بَطش رَبِّک لَشدِیدٌ
این آیه تا تمام هفت آیه ، تاءکید و تحقیق وعده و وعید سابق الذکر است ، و کلمه ((بطش )) – بطورى که راغب گفته – به معناى گرفتن چیزى با خشم و صولت است .
و اگر کلمه ((بطش )) را اضافه کرد به کلمه ((رب ))، و آن را هم اضافه کرد به کاف خطاب و فرمود: ((بطش ربک )) براى دلگرمى به تاءیید و نصرت پروردگارش بود، و اشاره بود به اینکه جباران این امت نیز سهمى از تهدید و وعید قبلى دارند.
اِنَّهُ هُوَ یُبْدِىُ وَ یُعِیدُ
مقابله انداختن بین پدید آورنده و برگشت دهنده ، قرینه است بر اینکه منظور از کلمه ((ابداء)) همان واژه بدء است ، که به معناى افتتاح و آغاز کردن چیزى است ، چون از عرب شنیده نشده کلمه ((ابداء)) را استعمال کنند، تا در نتیجه مضارع آن ((یبدء)) – به ضمه یاء – باشد و لیکن در قرائت چنین آمده ، و در بعضى قرائت هاى متروک به جاى ((یبدء)) ((یبدء)) – به فتحه یا و فتحه دال – آمده .
توضیح تعلیل شدید بودن بطش پروردگار به اینکه او مبدء و معید است
و به هر حال آیه شریفه شدت بطش خداى تعالى را تعلیل مى کند، به این بیان که خداى تعالى مبدء و پدید آورنده است ، و معلوم است که هر چه را بخواهد ایجاد مى کند، بدون اینکه از چیزى و یا کسى غیر از خودش کمک بگیرد، و او است که هر چیزى را به عین آن وضعى که قبل از فوت داشت بر مى گرداند، پس خداى تعالى از هیچ امرى که اراده اش را کرده باشد جلوگیر ندارد، و هیچ چیزى که فوت شده و از بین رفته براى او فوت شده نیست ، و وقتى مطلب بدین قرار باشد، پس او قادر است بر اینکه بر بنده اى که از حد خود تجاوز کرده عذابى را تحمیل کند که خارج از حد و طاقت او باشد، و نیز مى تواند او را همچنان زنده نگه دارد تا عذاب را بچشد، همچنان که فرمود: ((والذین کفروا لهم نار جهنم لا یقضى علیهم فیموتوا و لا یخفف عنهم من عذابها)).
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 420
و او قادر است بر اینکه آنچه به سبب عذاب ، فاسد شده به حالت اولش برگرداند، تا مجرم همچنان عذاب را بچشد، بدون اینکه لحظه اى در بین دو عذاب استراحت داشته باشد، همچنان که فرمود: ((ان الذین کفروا بایاتنا سوف نصلیهم نارا کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب ))، با این بیان چند نکته روشن مى گردد:
اول اینکه : سیاق آیه مى فهماند که جمله ((انه هو…)) در مقام افاده قصر است ، یعنى مى خواهد بفهماند ایجاد بدون ابزار و مصالح موجودات ، و نیز اعاده آنها تنها و تنها کار خداى سبحان است ، چون در صنع و ایجاد، هیچ کس دیگرى دخالت ندارد.
دوم اینکه : حدود هر چیزى به دست خداى تعالى است ، اگر بخواهد محدود نمى کند، و اگر بخواهد حد چیزى را به حدى دیگر مبدل مى سازد، پس اوست که عذابها و شکنجه هاى دنیا را به مرگ محدود کرده ، و او مى تواند در آخرت این حد را بردارد، و معذب ، در دوزخ الى الابد شکنجه ببیند، و هر چه آرزوى مرگ کند بدان نرسد.
سوم اینکه : مراد از شدت بطش (با در نظر گرفتن اینکه گفتیم بطش عبارت است از گرفتن به شدت )، این است که هیچ کس نمى تواند بطش او را جلوگیرى کند، و کسى نیست که حکم او را رد نماید، – حال هر حکمى که رانده باشد – مگر آنکه حکم دیگرى از او، جلو حکم اولش را بگیرد.
اشاره به چند صفت از صفات خداوند در ارتباط با وعده و وعید او به اهل بهشت و دوزخ
وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ
یعنى او کثیر المغفره و کثیر الموده است ، و این دو صفت ناظر به وعده اى است که قبلا به مو منین داده بود، همچنان که صفت شدید البطش ناظر به وعیدى بود که به کفار داده بود.
ذُو الْعَرْشِ المَْجِیدُ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ
منظور از کلمه ((عرش )) که در لغت به معناى تخت سلطنت است ، مقام مالکیت خداى تعالى ، و کنایه است از اینکه او هر تصرفى که بخواهد مى تواند در مملکتش که سراپاى عالم است بکند،
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 421
و هر حکمى را که بخواهد به هر نحوى که بخواهد براند. و کلمه ((مجید)) صفت مشبهه از مجد است ، که به معناى عظمت معنوى است ، و همان کمال ذات و صفات خدا است و معناى اینکه فرمود: ((فعال لما یرید)) این است که او هر چه بخواهد مى کند، و چیزى نیست که او را از آنچه اراده کرده منصرف سازد، نه از داخل ذات خود، که مثلا دچار کسالت و خستگى شود، و یا اراده اش مبدل به اراده اى دیگر شود، و یا به هر جهت دیگر از اراده اش صرفنظر کند، و نه از خارج ، مثل اینکه کسى جلو او را از انفاذ اراده اش بگیرد، پس او مى تواند به کسانى که مو منین را شکنجه مى دهند وعده آتش دوزخ بدهد، و به کسانى که ایمان آورده و عمل صالح مى کنند وعده بهشت بدهد، براى اینکه او هم ذو العرش است و هم مجید، و او خلف وعده نمى کند، چون ((فعال لما یرید)) است .
هَلْ اَتَاک حَدِیث الجُْنُودِ فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ
این استفهام مى خواهد مطالب گذشته را مسلم کند، و براى شدت بطش خداى تعالى نمونه هایى ارائه دهد و بفهماند چطور ((مالک )) و ((مجید)) و ((فعال لما یرید)) است ، و این در عین حال ، دلگرمى براى رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و مایه مسرت نفس شریف آن جناب نیز هست ، و معناى دو آیه روشن است .
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فى تَکْذِیبٍ
بعید نیست که از سیاق استفاده شود که مراد از ((الذین کفروا)) تنها کفار از قوم رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) باشد، و در این آیه که کلمه ((بل )) بر سرش در آمده ، از اثر کردن مواعظ و استدلالهاى گذشته در دل کفار اعراض شده ، مى فرماید: نباید از آنان امید داشت که با شنیدن این مواعظ و حجت ها ایمان بیاورند، براى اینکه آنهایى که کفر مى ورزند و همچنان بر تکذیب خود پافشارى مى کنند، آنها از موعظه و استدلال منتفع نمى گردند.
از اینجا روشن مى شود که مراد از ظرف قرار دادن تکذیب و گفتن اینکه کفار در ظرف تکذیب قرار دارند، همان اصرار ورزیدن آنان بر تکذیب است .
وَ اللَّهُ مِن وَرَائهِم محِیط
((وراى هر چیزى )) جهات خارجى آن است ، جهاتى که از آن خارج و به آن محیط است . مى فرماید: خدا از خارج محیط به آنان و ناظر اعمالشان است ، و این اشاره است به اینکه کفار نمى توانند با کفر خود خدا را عاجز سازند، چون او محیط به ایشان و از هر جهت قادر بر ایشان است ، این جمله نیز تسلیت خاطر خطیر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است .
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 422
و از بعضى از مفسرین نقل شده که گفته اند جمله ((من ورائهم )) اشاره است به اینکه کفار خدا را پشت سر خود انداخته اند. معلوم مى شود این مفسر کلمه ((وراء)) را به معناى پشت گرفته .
((بل هو قران مجید فى لوح محفوظ))
این جمله از اعراض قبلى هم اعراض مى کند، مى فرماید علت اینکه گفتیم موعظه و حجت به دردشان نمى خورد، اصرار بر تکذیبشان نیست ، بلکه این است که کفار قرآن را از ناحیه خدا نمى دانند و حال آنکه چنین نیست ، بلکه قرآن کتابى است خواندنى و داراى معانى والا و معارفى زیاد که در لوح محفوظ بوده لوحى که از دستبرد باطل و شیطانها محفوظ است .
بحث روائى
روایاتى درباره مراد از((و شاهد و مشهود)) داستان اصحاب اخدود، وصف لوح محفوظ،و…)
در الدر المنثور است که ابن مردویه از جابر بن عبد اللّه روایت کرده که گفت : شخصى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) از آیه ((و السماء ذات البروج )) پرسید، فرمود: یعنى آسمان داراى کواکب . و از آیه ((الذى جعل فى السماء بروجا)) پرسید، فرمود: باز یعنى کواکب شخصى دیگر پرسید پس جمله ((فى بروج مشیده )) چه معنا دارد؟ فرمود: یعنى قصور و کاخهاى مجلل .
و در همان کتاب است که عبد بن حمید، ترمذى ، ابن ابى الدنیا، (در کتاب اصول ) ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن مردویه ، و بیهقى (در کتاب سنن خود)، از ابو هریره روایت کرده اند که گفت : رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) فرمود: منظور از ((یوم موعود)) روز قیامت ، و منظور از ((یوم مشهود)) روز عرفه است ، و منظور از ((شاهد))، روز جمعه است ….
مو لف : الدر المنثور نظیر این روایت را به طرقى دیگر از ابى مالک و سعید بن مسیب و جبیر بن مطعم ، از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) نقل کرده ، که عبارت طریق آخرى این است : شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است .
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 423
و این عبارت از عبد الرزاق و فاریابى و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن منذر از على بن ابى طالب نقل شده .
و نیز در آن کتاب آمده که عبد بن حمید و ابن منذر، از على (علیه السلام ) روایت کرده اند که فرمود: یوم موعود، روز قیامت ، و شاهد، روز جمعه ، و مشهود، روز عید قربان است .
و در مجمع البیان گفته : روایت شده که مردى داخل مسجد رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) شد دید مردى دارد از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) حدیث نقل مى کند، مى گوید من پرسیدم : شاهد و مشهود چیست ؟ گفت : بله ، شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است . از او گذشته نزد مرد دیگرى رفتم که او نیز از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) حدیث مى کرد، از او نیز همین سو ال را کردم ، گفت : اما شاهد، روز جمعه است ، و اما مشهود روز عید قربان است .
از پیش او هم گذشته نزد جوانى رفتم که رخساره اى چون دینار طلا درخشنده داشت ، او نیز از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) حدیث مى کرد، پرسیدم : به من خبر بده از اینکه شاهد و مشهود چیست ؟ گفت : بله شاهد، محمد رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله و سلم )، و مشهود روز قیامت است ، مگر کلام خدا را نشنیده اى که مى فرماید: ((یا ایها النبى انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا)) و در آن رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را شاهد و مبشر و نذیر نامیده ، و نیز مگر نشنیده اى که مى فرماید: ((ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود))، و در آن روز قیامت را روز مشهود مى خواند.
پرسیدم : آن محدث اولى کیست ؟ گفتند: ابن عباس است ، از دومى پرسیدم گفتند: ابن عمر است ، از سومى پرسیدم گفتند: حسن بن على (علیهماالسلام ) است .
مو لف : و این حدیث بطرق مختلف و الفاظى نزدیک به هم نقل شده ، و در تفسیر این آیه گذشت که آنچه حسن بن على (علیهماالسلام ) فرموده ، از نظر سیاق آیات به ذهن روشن تر مى رسد، هر چند که لفظ شاهد و مشهود با وجوه دیگر نیز به وجهى قابل انطباق است .
روایاتى در داستان اصحاب اخدود در ذیل ((قتل اصحاب الاخدود))
و در تفسیر قمى در ذیل جمله ((قتل اصحاب الاخدود)) آمده که : علت نزول این آیه چنین بود، که ((ذونواس ))، مردم حبشه را براى جنگ با یمن به هیجان آورد، و او آخرین پادشاه از دودمان ((حمیر)) و از یهودیان بود،
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 424
و به همین جهت همه مردم ، دین او را گرفتند و یهودى شدند، او خود را یوسف نام نهاده بود و سالها سلطنت کرده بود تا در آخر شنید که در نجران بقایایى از مسیحیان باقى مانده اند که بر دین عیسى و حکم انجیلند، و بزرگ دینشان عبد اللّه بن بریامن است ، اطرافیانش او را تحریک کردند که به سوى قوم نجران لشکر بکشد و آنان را به قبول دین یهود وادار سازد، ذونواس با لشکرش حرکت کرده به نجران آمد و همه مسیحى مذهبان را جمع کرده پیشنهاد کرد تا به دین یهود درآیند، مردم نپذیرفتند، با آنان مجادله کرد و باز پیشنهاد خود را تکرار و مردم را به قبول آن تحریک نمود، و تا جایى که توانست بر این کار حرص ورزید، اما نپذیرفتند، حاضر شدند کشته بشوند ولى به دین یهود در نیایند، پس ذونواس براى از بین بردنشان گودالى پر از هیزم درست کرد، و آتشى عظیم بر افروخت ، بعضى را زنده در آتش انداخت و بعضى را با شمشیر کشت و مثله کرد، یعنى بینى و انگشت و عورتشان و… را برید تا جایى که عدد کشتگان و سوختگان به بیست هزار نفر رسید، یک نفر از آنان به نام ((دوش ذو ثعلبان )) بر اسب تیزتکى سوار شد و گریخت ، هر چه دنبالش رفتند نتوانستند او را بیابند، چون او راه رمل را پیش گرفت که افراد نا آشنا در آنجا گم مى شوند، ذونواس با لشکر خود برگشت و همچنان به کشتن آن مردم پرداخت و آیه شریفه ((قتل اصحاب الاخدود… العزیز الحمید)) مربوط به این جریان است .
و در مجمع البیان است که سعید بن جبیر گفته : وقتى اهالى اسفندهان شکست خوردند، عمر بن خطاب گفت : اینان نه یهودند و نه نصرانى ، و هیچ کتابى ندارند، بلکه مجوسیند. على بن ابى طالب فرمود: بلى ، اهل کتابند، چون کتابى داشته اند که از بین رفته .
و جریانش بدین قرار بوده که یکى از پادشاهان ایشان در حال مستى با دختر خود زنا کرد، – و یا فرمود: با خواهر خود – همینکه از مستى به خود آمد و فهمید که چه کرده ، در فکر چاره بر آمد، دخترش (و یا خواهرش ) گفت : اهل مملکت را جمع کن و به ایشان بگو که من معتقدم ازدواج با دختران جائز است ، و دستور بده که ایشان نیز با دختران خود ازدواج کنند، و این کار را حلال بدانند، شاه مردم را گرد آورد، ولى مردم حاضر نشدند او را در این عمل پیروى کنند، ناگزیر براى آتش زدن آنان زمین را کند و گودالى – اخدودى – درست کرده ، آن را پر از آتش ساخت ، و به یک یک آنان پیشنهاد کرد سنت او را بپذیرند، هر کس امتناع ورزید در آن اخدود افکند، و هر کس پذیرفت رهایش کرد.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 425
مو لف : این معنا در الدر المنثور هم از عبد بن حمید از آن جناب روایت شده .
و از تفسیر عیاشى نقل مى کنند که به سند خود از جابر از امام باقر (علیه السلام ) روایت کرده که فرمود: على (علیه السلام ) شخصى را نزد اسقف نجران فرستاد تا بپرسد اصحاب اخدود چه کسانى بودند، اسقف پاسخى فرستاد امام فرمود اینطور که او پنداشته نبوده ، و به زودى من داستان اصحاب اخدود را برایتان مى گویم .
خداى عزوجل مردى از اهل حبشه را به نبوت برگزید، مردم حبشه او را تکذیب کردند، پیامبرشان با کفار نبردى را آغاز کردند ولى یارانش همه کشته شدند، و خود و جمعى از اصحابش اسیر شدند، آنگاه براى کشتنش گودالى درست نموده ، از آتش پر کردند، آنگاه مردم را جمع آورده گفتند هر کس بر دین ما است و دستور ما را گردن مى نهد کنار برود، و هر کس بر دین این مردم است باید به پاى خود (داخل ) در آتش شود، اصحاب آن پیامبر براى رفتن در آتش از یکدیگر سبقت مى گرفتند، تا نوبت به زنى رسید که کودکى یک ماهه در بغل داشت ، همینکه خیز گرفت تا در آتش شود ترس از آتش و ترحم درباره کودک بر دلش مستولى شد، ولى کودک یک ماهه اش به زبان آمد که مادر مترس ، من و خودت را در آتش بینداز، براى اینکه این مجاهدت در راه خدا، به خدا سوگند ناچیز است ، زن خود و کودکش را در آتش افکند، و این یکى از کودکانى است که در کودکى به زبان آمده .
مو لف : این معنا در الدر المنثور (نیز) از ابن مردویه از عبد اللّه بن نجى از آن جناب نقل شده .
و نیز الدر المنثور از ابن ابى حاتم از طریق عبد اللّه بن نجى از آن جناب نقل کرده که فرمود: پیامبر اصحاب اخدود، حبشى بود.
و نیز از ابن ابى حاتم و ابن منذر از طریق حسن از آن جناب روایت آورده که در تفسیر آیه اصحاب الاخدود فرمود: اهل حبشه بودند.
و بعید نیست از روایات وارده درباره اصحاب اخدود استفاده شود که داستان اصحاب اخدود یک داستان نبوده ، بلکه وقایع متعددى بوده که یکى در حبشه و یکى در یمن و یکى در عجم اتفاق افتاده ، و آیه شریفه مى خواهد به همه داستانها اشاره کند.
ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 426
و در این میان روایات دیگرى نیز هست که از محل وقوع این داستان ساکت است .
روایاتى در وصف لوح محفوظ
و در تفسیر قمى در ذیل آیه ((بل هو قران مجید فى لوح )) محفوظ آمده که : لوح محفوظ دو طرف دارد، یک طرفش بر سمت راست عرش بر پیشانى اسرافیل است که هر وقت خداى تعالى سخن از وحى مى کند لوح به پیشانى اسرافیل مى زند، و اسرافیل در لوح نظر مى کند، و آنچه را در لوح مى بیند به جبرئیل وحى مى کند.
و در الدر المنثور است که ابو الشیخ و ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده اند که گفت : رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) فرمود خداى تعالى لوحى از در سفید خلق کرد که دو جلد آن از زبرجد سبز است ، و خطوط آن از نور است که روزى سیصدوشصت بار بدان توجه مى کند، و با آن لحظه ها، زنده مى کند، مى میراند، خلق مى کند، رزق مى دهد، عزیز مى کند، ذلیل مى سازد، و هر چه مى خواهد مى کند.
مو لف : روایات در صفت لوح بسیار زیاد و مختلف است که درباره همه آنها باید دانست که جنبه تمثیل دارد، یعنى امور معنوى را با لسان مادى مجسم ساخته اند.
3