تارا فایل

متن کامل قصص قرآن


تذکر لازم:
در اواخر تابستان سال 1346 خورشیدی دانشمند محترم و دوست عزیز و گرامی ما جناب آقای حاج سید محمد باقر موسوی همدانی که یکی از فضلای برجسته و فعال این عصر به شمار است بحجره اینجانب آمدند و اوراقی ارائه نموده فرمودند ترجمه کتاب قصص القرآن استاد محمد احمد جاد المولی است، در فرصت کوتاهی که نصیبم شد آنرا بپارسی درآورده و با بیانی ساده و شیرین ترجمه کردم. آنگاه اضافه فرمودند که هرچند مولف در این کتاب سبک نوی به کار برده و مطالب آموزنده تاریخ را با قلمی ادیبانه به صورت داستان و قصه درآورده و از این رو کتابش بسیار جالب توجه و خواندنی گشته اما از نقص و اشتباه خالی نیست و احتیاج فراوان به نقد و اصلاح دارد و مطالبش ناگزیر باید بررسی و انتقاد شود و این خود در گرو وقت مناسبی است، و چنانکه گمان می رود مرا مجال آن نخواهد بود و از عهده وقت و حوصله اینجانب خارج است و آنچه با خود اندیشیدم جز تو کسی را شایسته این امر ندیدم ناچار این کار باید به دست و همت والای تو انجام شود. سپس اوراق را بحقیر سپرده و تاکید فرمودند تا هر چه زودتر بدان اقدام شود.

نگارنده با این که همیشه خواستار طبع و نشر کتب سودمند بوده و هستم نخست از جهاتی این پیشنهاد را نپذیرفته از قبول آن امتناع می ورزم زیرا کتاب های فراوانی در این موضوع انتشار یافته که از همه نیکوتر قصص قرآن دانشمند معظم جناب آقای “سید صدر الدین بلاغی” است و بشیوه ای ساخته و پرداخته شده که مجالی برای همگنان باقی نمانده و یکی از بهترین کتب ادبی و فرهنگی این روزگار به شمار می رود. دوم مشاغل زیادی که اوقات شبانه روز اینجانب را فراگرفته بود و فرصتی برای پرداختن بدینکار باقی نبود. لذا تا چندی از اقدام بدین امر خودداری کرده و از انجام آن سرباز می زدم و در عین حال از تعویق و بجا نیاوردن سفارش دوست عزیزم نیز اکراه داشتم.

و از سوی دیگر هر روز با خطاهائیکه در کتب قصص انبیاء بویژه آن ها که بقلم روز و سبک رمانتیک تالیف شده بود روبرو شده بودم و در هنگام مطالعه اغلب آن ها را خای از لغزش و اشتباه و نقص نمی یافتم زیرا عموماً بتواریخی اعتماد کرده اند که با صدها غرض و سوء نیت تالیف شده و در نظر مطلعین هیچگونه اعتبار تاریخی ندارد و هر کدام آن ها خود دارای هزاران خرافه و موهوم است. اگر چه برخی از معاصرین آن کتب را از کهن ترین اسناد تاریخ اسلام پنداشته و مقالات تاریخی خود را به گمان خود از آن ها نقل نموده باشد.

بخصوص کتاب استاد جاد المولی که اشتباهات و نواقص زیادی داشت و لازم بود که در جائی گفته شود تا موجب گمراهی دیگران نگرد. چون وی در قصص انبیای پیشین غالباً اعتماد بر اسرائیلیّات کرده و یا این که کتاب خود را قصص قرآن نامیده داستان هایی را که در قرآن اشاره ای بدان ها نشده و از کتب مقدسه یهود است بدون ذکر سند نقل کرده و پاره ای از قصه ها را به طریق کتب یهود و مخالف قرآن آورده، و در نقل داستان های دوران اسلامی باجمال پرداخته، و از مبعث پیغمبر اسلام و نزول وحی و دعوت قریش و مبارزات سیزده ساله آن حضرت در مکه معظمه جز قصه بلال حبشی و قسمتی از معراج و هجرت سخنی بمیان نیاورده و نیز قضایای پس از هجرت را کاملاً ناقص گذاشته است، با این که شاید نیمی از قرآن اختصاص بدین امور دارد و قصص پیغمبران گذشته و امم آن ها در ضمن برای توجه مردم و با تسلیت رسول خدا ( و یا عبرت دیگران تطفلی ذکر شده است و نیز کتاب جناب آقای بلاغی منحصر به قصص دوران قبل از اسلام است و قسمت داستان های اسلامی آن که به مراتب از قصص انبیاء پیشین از نظر آموزندگی عالیتر و بهتر است هنوز منتشر نگشته از این رو حاجت بمانند چنین کتابی کاملاً باقی بود.

این جهات از یک سو و اصرار دوستان خاصه جناب آقای موسوی از سوی دیگر حقیر را بر آن داشت که چند روزی از ایام عمر کوتاه خویش بدینکار پردازم و آنرا بر مشاغل دیگر مقدم دارم.

سرانجام بحول و قوه و یاری خدا تصمیم گرفتم و کتابرا تصحیح و نواقص را تکمیل و اشتباهات را در پاورقی تذکر دادم و مطالب بی فائده ای که از غیر قرآن نقل شده بود حذف و بجای آن موضوعات سودمند را با اشاره بمآخذ آنها آوردم، و در هرکجا احتیاج به شرح بیشتری بود در حاشیه توضیح دادم، و سیره رسولخدا را از بعثت تا رحلت نگاشته بدان افزودم. و قضایایی را که استاد جادالمولی آورده بود بنوبه خویش ذکر کردم و چنان در کتاب استاد جادالمولی تصرف شده که نمی توان این کتابرا ترجمه آن دانست و لذا آنرا ترجمه و اقتباس گفتم تا امر مشتبه نشود و اشکالی بر مترجم محترم وارد نیاید.

و در ضمن برای کمک بخوانندگان عزیز و راهنمایی آن ها نقشه ای از مدینه منوره در عهد رسول خدا ( ازکتاب مکه و مدینه استاد احمد ابراهیم شریف و کتاب “فی منزل الوحی” اثر دکتر هیکل مصری تهیه کردم و آنرا تکمیل و تصحیح نموده به کتاب ملحق ساختم و چند سطری در توضیح آن نگاشتم. امید است مورد قبول پروردگار و استفاده جوانان به ویژه دانشجویان واقع گردد.

خلقت آدم
خدای متعال زمین را در دو روز آفرید، و در آن کوه ها قرار داد، و آنرا در میان همه کرات پر برکت نمود و در چهار روز رزق هر جنبنده محتاج روزی را تقدیر کرد، آنگاه بآسمان که در آن موقع بصورت گازی بود بپرداخت، پس آسمان و زمین را گفت باید خواه ناخواه بیایید، گفتند از سر طاعت و فرمانبرداری آمدیم.

آنگاه بعرش پرداخت و آفتاب و ماه را مسخر فرمود، و آن دو را محکوم کرد تا هر یک برای مدتی معین بجریان بیفتد، آنگاه فرشتگان را که همواره او را با حمد او تسبیح می گویند و اسم او را تقدیس و او را به خلوص عبادت می کنند بیافرید.

و سپس اراده و مشیتش تعلق گرفت و حکمتش اقتضا کرد که آدم و ذریه او را بیافریند تا در زمین ساکن گشته و آنرا را آبادان سازند، ملائک را از تصمیم خود خبر داد که بزودی مخلوق دیگری خلق میکند که در زمین به تکاپو برخیزند و بهر سویش روان شوند، و نسل خود را در اطراف آن بپراکنند، و از روئیدنیهایش بخورند و خیراتی را که در شکم آن است استخراج کنند و دسته دسته جانشین یکدیگر شوند.

ملائکه که خداوند ایشان را برای عبادت برگزید و نعمت خود را بر آنان فراوان کرده و مشمول فضل خود قرارشان داده و بخوشنودی خود موفقشان فرموده و بسوی اطاعت خود هدایتشان کرده بود چون این خبر را شنیدند ترسیدند مبادا این تصمیم جهت تقصیری اتخاذ شده باشد که از آنان سر زده، و یا فردی از افراد ایشان مخالفتی کرده باشد.

لذا بدون درنگ در مقام تبرئه خود بر آمده گفتند چگونه خواهی بندگانی غیر ما خلق کنی و حال آنکه ما همواره بحمد تو تسبیح گوی تو بوده و ترا تقدیس می کرده ایم؟ علاوه این بندگانی که می خواهی خلق کنی و در زمین خلیفه خود قرارشان دهی بطور مسلم بر سر آن منافعی که تو در زمین قرار داده ای اختلاف خواهند کرد، و در ربودن آن از یکدیگر فساد برخواهند انگیخت و خونهایی بسیار خواهند ریخت و جان هایی پاک و بی گناهی را نابود و تباه خواهند ساخت.

فرشتگان این گفتار را بمنظور بر طرف ساختن شبهه و وسوسه بمیان آوردند، و یا باین امید آن را پیش کشیدند که شاید بدین وسیله خود را خلیفه در زمین کنند، چون فکر می کردند که ایشان از هر جنس جنبنده دیگر در رعایت نعمت خداوند سبقت داشته و بمعرفت حق او اولی هستند، نه این که در حکمت خدا شک داشته و خواسته باشند باین وسیله عمل خداوند را ناپسند دانسته و یا خلیفه او و ذریه او را عیب جویی کرده باشند، چون فرشتگان اولیاء خدا و مقربین درگاه او و بندگان محترم اویند، و هرگز خلاف گفته او کلامی ندارند و همواره بفرمان او عمل می کنند. لذا خدایتعالی هم جوابی که بایشان داد جوابی بود که شبهه ایشان را برطرف سازد، و دلهایشان را آرامش بخشد.

خدای تعالی فرمود: من در این باره مصالحی می بینم که شما بدان وقوفی ندارید پس بزودی نسلی را که خواسته ام خلیفه من باشند1 پدید آورم، و شما هم بزودی بحکمت آن واقف خواهید شد، و آن مصالحی را که بر شما پوشیده بود درک خواهید نمود پس وقتی پیکره او را پرداخته و از روح خود در آن پیکره دمیدم شما بی درنگ در برابرش بسجده در آئید. “فاذا سوَّیته و نفخت فیه من روحی فقَعوا له ساجدین”.

خدایتعالی پیکره آدم را از گلی خام و ریخته شده معتدل و موزون خلق فرمود آنگاه از روح خود در آن دمید، و جان در همه جای آن پیکر دویدن گرفت انسانی تمام عیار و کامل شد، سپس ملائکه را دستور داد تا او را سجده کنند، همه با خضوع فرمان پروردگار خود را اطاعت نموده نزد آدم آمدند، و او را تعظیم کرده صورت ها بخاک نهادند.

از میان ایشان تنها ابلیس فرمان خدای را عصیان کرده و از فرمانبرداری او سر پیچید، آری از خضوع در برابر آدم استکبار کرده و از کافران شد.
خداوند از او سبب امتناع و حکمت تخلفش را سوال کرده پرسید: چه چیز را ترا از سجده در برابر کسی که من بدست قدرت آفریدم باز داشت؟ آیا استکبار کردی یا آنکه خود بزرگتر از آنی که مرا اطاعت کنی؟” ابلیس که خود را از جهت گوهره ذات بهتر از آدم می پنداشت و خیال میکرد هیچ موجودی بقدر و منزلت او نیست در جواب گفت “من از او برترم، تو مرا از آتش و او را از خاک آفریدی”.
بهمین صراحت عصیان و مخالفت و بهتان خود را آشکار ساخت، و از امر خدا سر باز زده از سجده برای کسی که دست قدرت اویش آفرید استنکاف ورزید و کافر گشت.

خداوند او را بخاطر عصیان و مخالفتش مجازات نموده به وی فرمود: “از بهشت بیرون شو که تو رانده درگاهی، و دوری از رحمت من تا روز جزا بر تو است” “فاخرج فانّک رجیم و انَّ علیک لعنتی الی یوم الدِّین”
ابلیس از پروردگارش درخواست کرد که او را تا روز قیامت زنده بدارد، خداوند در جوابش فرمود: “آری تو تا روزی معلوم و زمانی معین مهلت داری” ابلیس بجای این که فضل خدایرا را که درخواستش را اجابت فرموده و آرزویش را تحقق داد شکرگزاری کند کفران نعمت نموده و گفت: بخاطر این که مرا گمراه ساختی من به یقین بر سر صراط مستقیم و راه راست تو بانتظار بندگانت می نشینم و برای گمراه ساختن ایشان کمین کرده و دراین باره منتهی کوشش خود را بکار می برم “از پیش و پشت سر” و راست و چپشان درآمده اغفالشان می نمایم و کاری خواهم کرد که تو بیشتر ایشانرا وظیفه شناس و شکرگزار نیابی”.

خداوند ابلیس را از رحمت خود دور ساخته و عمرش را طولانی کرد و فرمود: هر کار می خواهی بکن، و بهمان راه شری که برای خود اختیار کردی برو “و با صوت خود هر که را از ایشان که توانستی از پیمودن صراط مستقیم سست کن، و پیاده نظام و سواره نظام لشکر خود را بر سر ایشان بتاز، و در اموال و اولادشان شرکت کن، و وعده های دروغینشان داده، و بآرزوهای دور و دراز امیدوارشان ساز، اما این را هم بدان که من آن افرادی را که دارای اعتقاد صحیح و عزم راسخ باشند و بخلوص هم مرا بندگی کنند بدست تو نمی سپارم، و ترا بر آنان چیره نمی سازم، اینگونه افراد دلهایشان از تو برگشته و گوشهایشان از شنیدن حرفهایت بسته است، و در مقابل اغوای آن افرادی هم که خواسته ام بدست تو گمراه شوند حساب سختی و کیفر بزرگی خواهی داشت، من دوزخ را از تو و از آن هایی که تو را پیروی می کنند پر خواهم کرد.

فرشتگان بر آدم سجده کرده و بر خلاف پندار سابقشان بفضیلت او گواهی داده اعتراف کردند که او بهتر از آن ها و به درگاه خدا نزدیک تر از ایشان است، و اگر خداوند علم آدم را برخ فرشتگان کشید شاید برای این بود که فرشتگان از جهت علم و فهم و درایت خود را بهتر از آدم می پنداشتند، لذا خداوند از نور علم خود پرتوی بدل آدم تابانیده اسماء کائنات را بوی بیاموخت و سپس آن کائنات را بر ملائکه عرضه داشته فرمود: “اگر راست می گفتید مرا از اسماء این ها خبر می دادید” این را گفت تا ملائکه را بعجز و قصور علمشان واقف سازد و بدانند که انتخاب آدم برای خلافت بیهوده نبوده بلکه حکمت اقتضای آنرا داشته است.

فرشتگان در برابر این صحنه مبهوت مانده و هر چه خواستند از زوایای دلهایشان پاسخی برای آن تهیه کنند و انکار قبلی را دنبال نمایند جوابی نیافتند بناچار بعجز و قصور خود اعتراف کرده گفتند: “منزَّهی تو، و ما جز آنچه که تو ما را آموختی علمی نداریم، توئی آری توئی دانا و حکیم”. “سبحانک لا علم لنا الّا ما علّمتنا انّک انت العلیم الحکیم”.

وقتی آدم مشمول فیض پروردگار گشت و از نور علم او بهره ای یافت خداوند دستورش فرمود تا فرشتگان را بآن اسراری که از گفتن آن عاجز ماندند خبر دهد، و بدین وسیله برتری خود را روشن، و حکمت استخلاف خود را بیان نماید، و چون آدم بیان کرد خداوند بفرشتگان خود فرمود: “بشما نگفتم که من بغیب آسمان ها و زمین آگهم، و آنچه راکه شما اظهار می کنید و یا کتمان میسازید همه را می دانم؟” اینک به فضیلت او و سر خلقتش و حکمت استخلافش واقف شدید؟

خدایتعالی پس از آنکه ابلیس را مشمول عذاب خود دانست و نعمتش را از وی سلب کرد آدم را مورد عنایت خود قرار داده او و همسرش را در بهشت جای داد، و بوی وحی کرد که نعمت مرا بیاد آر، من تو را بفطرت بدیعی خلق کرده و بمشیت خود تو را بشری تام الخلقه قرار دادم، و از روح خود در تو دمیدم، ملائکه خود را بسجده تو وادار ساختم و پرتوی از علم خود بتو افاضه کردم، و بخاطر تو ابلیس را از رحمت خود مایوس ساخته او را بکیفر نافرمانیش لعنت کردم، و این بهشت را که خانه جاوید است مقام و منزل تو قرار دادم، تو نیز اگر اطاعت کردی در این بهشت جاویدانت می کنم، وگرنه از خانه ام بیرون رانده، البته این را هم فراموش مکن که ابلیس دشمن تو و همسر تو است، زنهار که از بهشت بیرونت نسازد و بدبختت نگرداند.

خدایتعالی استفاده از همه انواع خوردنی های بهشت را بر آن دو مباح ساخت از درختان بیشمار بهشت تنها خوردن از یک درخت را قدغن کرد، و برای این که فردا نگویند ما آن درخت را نمی شناختیم باشاره آنرا معین و مشخص فرمود، تا شک و تردیدی برای ایشان باقی نماند، و در آخر ایشان را در برابر تخلف کردن و خوردن از آن بدخول در زمره ستمگران تهدید، و در مقابل اطاعت کردن و نخوردن از آن بدوام نعمت های بهشت و این که هیچگاه گرسنه و عریان نشوند نوید داد، و فرمود: تو و همسرت در بهشت جای گیرید و براحتی هر چه می خواهید بخورید، و باین درخت نزدیک نشوید، که اگر نزدیک شدید از ستمگران خواهید بود و اگر اطاعت کردید جاوید در بهشت خواهید ماند و در نتیجه هیچگاه گرسنه و عریان نخواهید شد و بهیچوجه دچار تشنگی و حرارت آفتاب نخواهید گشت.

آدم در بهشت منزل کرده و باستفاده از لذَّات آن (که هر چه انسان بخواهد و چشم از دیدنش لذت برد در آن هست) پرداخت و شاید باتفاق همسرش از گردش در میان درختان و نشستن در زیر سایه آن ها و چیدن گل ها و میوه ها و آشامیدن از آب های گوارای آن تمتع برده باشد، و بهر حال مدتی این دو تن از سعادت زندگی برخوردار بودند، و این کار بر ابلیس گران آمد پیش خود گفت که این آدم باعث شد که وی از آن مقام بلندی که داشت ساقط شده و مطرود از رحمت خدا و رانده از بهشت و از مقام رضای پروردگار گردد، در نتیجه کفر باطنی و خبث درونیش آشکار گردد.

لذا با خود اندیشید که باید از او انتقام گرفته و کاخ سعادتش را واژگون سازم برای این منظور آرام آرام بدرون بهشت در آمده پنهان از عمال بهشت با وی طرح دوستی ریخت، و چنان وانمود کرد که در دوستی او صادق و در خیر خواهیش کاملاً اخلاص دارد و تا آنجا که توانست در بدست آوردن دل او سعی کرده از بکار بردن هیچ مکر و حیله ای فرو گذاری ننموده تا سرانجام باو و همسرش قبولانید که برای آن دو دوست مشفقی است به حدیکه از زوال نعمتشان ناراحت می شود، آنگاه گفت: “اینکه پروردگار شما از خوردن محصول این درخت نهیتان کرده از این جهت بوده که نمی خواسته شما دو فرشته باشید و یا در بهشت جاوید بمانید” چون این درخت مخصوص این دو طایفه است.

و چون فهمیدکه دسیسه اش کارگر نیفتاد و بدهکار حرفها و پذیرفتن نصایحش نیست برای این که حسن نیّت و صحّت نظریّه خود را تاکید کرده باشد سوگند یاد کرد که من این حرف را از روی نصیحت و خیر خواهی گفتم و هیچ قصد سوئی ندارم.

گر چه در قرآن بیش این نیامده ولکن معلوم است که وی برای یکسره کردن کار حرفهای دیگری هم زده، و در فریب دادن آدم و همسرش اصرار زیاد ورزیده، خوش بوئی و خوشمزگی و خوش رنگی میوه آن درخت را در نظر آن دو زینت داده، و بهر حال کار خود را کرد و آن دو را با چرب زبانی های خود و وعده های شیرین و فریبنده که داده بود بفریفت و بالاخره شد آنچه نباید می شد.

و بهمین جرم2 خداوند نعمت خود را از ایشان سلب کرده از سکونت در بهشت محرومشان ساخت و فرمود: “آیا شما را از نزدیک شدن باین درخت نهی نکردم؟ و آیا به شما نگفتم که شیطان دشمن روشنی است برای شما؟” “الم انهکما عن تلکما الشجره و اقل لکما انَّ الشیطان لکما عدوٌّ مبین” آدم و همسرش از کرده خود پشیمان شده بدرگاه خدا روی آورده و گفتند: “پروردگار ما بخود ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و بما رحم نیاوری بطور مسلم از زیانکاران خواهیم بود “قالا ربّنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنکوننَّ من الخاسرین” خداوند در جوابشان فرمود شما همگی از بهشت بیرون شوید و همچنان با هم دشمن باشید، برای شما تا مدتی در زمین قرار و زندگی خواهد بود”.

خداوند از جرم آدم و همسرش درگذشت و لغزش آن دو را ببخشید، و بدین وسیله آنان را خوشحال و وسیله روشنی چشمشان را فراهم کرده در نتیجه بار دیگر امید به اینکه باز هم در بهشت بمانند در دلهایشان زنده شد، خداوند که از این برق امیدیکه در دل آن ها زد کاملاً آگاه بود، دستور داد تا از بهشت فرود آیند و آن دو را برای این که از فتنه ابلیس و پذیرفتن دعوتش برحذر بدارد خبر داد که بزودی نائره دشمنی ابلیس با شما بالا خواهد گرفت.

خدایتعالی برای زندگی آدم در زمین برنامه ها و هدفهایی تنظیم کرده اشتیاق رسیدن به آن هدف ها را در دلش نهاد، تا برای رسیدن به آن بکار افتد، و نیز او را خبر داد که دیگر نعیم خالص و راحت تام و تمام بهشت بپایان رسید، و از این پس بزندگی دیگری وارد می شود که همه شئون آن بر سر دو راهی هدایت و ضلالت و ایمان و کفر و فلاح و خسران قرار دارد، هر کس در این دو راهی ها راه هدایت خدا را پیروی کند و صراط مستقیمی را که او معین کرده بپیماید ترسی از وسوسه و اغواء شیطان نخواهد داشت “و من تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون”.

برعکس هر کس از یاد خدا اعراض کند و از راه او منحرف گردد بزودی دچار زندگی تلخ و ناگواری گشته از کسانی خواهد شد که کوشش در زندگیشان بی ثمر است هر چند خود را زرنگ دانسته خیال کند که عمل نیک همانست که آنان انجام می دهند.


تعداد صفحات : 613 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود