تارا فایل

مبانی نظری و پیشینه تحقیق شادکامی و نظریه های شادکامی


به نام خدا
مبانی نظری و پیشینه تحقیق درباره شادکامی و نظریه های شادکامی

3-2-شادکامی1
واژه شادکامی چندین مفهوم متفاوت را به ذهن متبادر می کند ( برای مثال شادی ، خشنودی ، لذت ، خوشایندی و … ) از این رو تعدادی از روان شناسان به اصطلاح بهزیستی ذهنی اشاره می کنند که یک اصطلاح چتری و در برگیرنده انواع ارزشیابی هایی است که فرد از خود و زندگی اش به عمل می آورد ( دانیر ، 2002). این ارزشیابی ها ، مواردی از قبیل رضایت از زندگی ، هیجان و خلق مثبت و فقدان افسردگی و اضطراب را شامل می شود و جنبه های مختلف آن نیز به شکل شناخت ها و عواطف است ( دانیر و ساه ، 1997). در صورتی که افراد از شرایط زندگی راضی بوده و عواطف مثبت بیشتر و عواطف منفی کمتری را تجربه کنند ، گفته می شود که از بهزیستی ذهنی بالایی برخوردارند. اصطلاح بهزیستی ذهنی ، اصطلاح روان شناختی معادل شادی است که به دلیل مفاهیم بسیاری که در خود نهفته دارد ، ارجح است . اما با این وجود در ادبیات مربوط به جای یکدیگر بکار می روند ( ادینگتون و شومن ، 2004).
شادی صرفنظر از چگونگی کسب آن می تواند سلامت جسمانی را بهبود بخشد. افراد شاد احساس سرزندگی بیشتری می کنند، آسانتر تصمیم می گیرند ، روحیه مشارکتی بیشتری دارند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی می کنند ، بیشتر احساس رضایت می کنند ( مایرز ، 2002).
به نظر کارلسون (1380) عادی ترین حالت ذهنی ما ، حالت خشنودی و شادی است. موانعی که ما از دستیابی و تجربه کردن احساس شادی باز می دارد و یا در فاصله قرار می دهد ، فرایندهای منفی اکتسابی هستند. وقتی که احساس مثبت ذاتی را کشف می کنیم و موانعی که ما را از رسیدن به آن باز می دارد ، از سر راه برمـی داریم ، به تجربه بسـیار معنـی دارتر و زیباتر زندگی دست می یابیم. این احساسات مثبت ، عواطف گذرایی نیستند که صرفاً با تغییر اوضاع بیایند و بروند ، بلکه در زندگی ما نفوذ می کنند و جزئی از ما می شوند. یافتن این حالت ذهنی به ما اجازه می دهد سرزنده و بی تکلف باشیم ، چه این اوضاع ، این دیدگاه مثبت را توجیه کند و یا نکند.

دیدگاه های نظری در مورد شادکامی
دیدگاه لذت گرایی
تاریخچه طولانی این دیدگاه به قرن چهارم قبل از میلاد می رسد. برخی از فیلسوفان یونانی هدف از زندگی را تجربه لذت و به حداکثر رساندن آن می دانستند. از نظر آنان ، شادکامی ،کل لحظات لذت بخش زندگی افراد است. این از طریق افراد دیگر از جمله هابز ، دی سد و بنتهام 2پیروی گردیده است. هابز معتقد بود که شادکامی ، دنبال کردن موفقیت آمیز امیال ذاتی انسان است . دی سد بر این باور بود که دنبال کردن احساس لذت ، هدف نهایی زندگی است. بنتهام نیز ادعا داشت که برای ساختن یک جامعه خوب ، کوشش افراد برای به حداکثر رساندن لذت و علائق فردی مهم می باشد ( به نقل از رایان و دسی3 ، 2001).
دامنه توجه دیدگاه لذت گرایی ، از لذت های بدنی تا امیال ذاتی و علائق فردی در نوسان می باشد. روان شناسانی که این نظریه را می پذیرند بر مفهوم گسترده ای از لذت گرایی تاکید دارند که شامل رجحان ها و لذائذ ذهنی و بدنی است( کوبووی4، 1999 ؛ به نقل از یزدانی ، 1382) .
کانمنو دانیر و شوارز (1999) روان شناسی لذت گرایی را مطالعه امور و پدیده هایی می دانند که تجارب لـذت بخش و غیــر لذت بخــش زنـدگی را به وجــود می آورند. در واقع دیدگاه مسلط در بین روان شناسان لذت گرا آن است که خوشبختی شامل بهزیستی ذهنی و تجارب لذت بخش می باشد. اکثر پژوهشگران در روانشناسی لذت گرایی جدید ، از مفهوم بهزیستی ذهنی به عنوان متغیر اصلی استفاده می کنند. این مفهوم شامل سه جزء یعنی رضایت از زندگی ، وجود خلق مثبت و فقدان خلق منفی می باشد که غالباً تحت عنوان شادکامی نامیده می شود (به نقل از دانیر و لوکاس5 ، 2002 ).

دیدگاه معنوی :
برغم رواج دیدگاه لذت گرایی ، تعدادی از فلاسفه ، صاحب نظران و علمای دینی چه در شرق و چه در غرب این موضوع را زیر سوال برده اند که شادکامی بخودی خود به عنوان ملاک اصلی خوشبختی باشد( رایان و دسی ، 2001). از نظر فروم (1375) برای درک شادکامی واقعی باید بین امیال و نیازهایی که به صورت ذهنی احساس می شوند و خشنودی در آنها منجر به لذت های زودگذر می گردد و آن دسته از نیازهایی که در ماهیت انسان ریشه داشته و تحقق آنها ، نمو انسان و فراهم ساختن معنویت یعنی خوشبختی و شادکامی واقعی را به همراه دارد ، تمایز قائل شد. واترمن ( 1990) معتقد است که مفهوم معنوی از شادکامی ، خوشبختی و شادکامی مردم را بر اساس خود واقعی آنها تبیین می کند. بر طبق نظر وی این نوع شادکامی ، موقعی به دست می آید که فعالیت های زندگی افراد بیشترین همگرایی یا جور بودن را با ارزش های عمیق داشته باشد و آنان نسبت به این ارزش ها متعهد گردند. تحت چنین شرایطی ، احساس نشاط و اطمینان به وجود می آید. واترمن این حالت را به عنوان " جلوه فردی " نامید و همبستگی بالایی بین آن و اندازه های خوشبختی و شادکامی بدست آورد. ریف و سینگر (1998) خوشبختی و شادکامی را دست یابی ساده به لذت نمی دانند ، بلکه آن را به عنوان کوششی در جهت کمال در نظر می گیرند که بیانگر تحقق توان بالقوه واقعی فرد است. کروت (1979) موضوع خوشبختی را با بسط نظریه عمر در رابطه با رشد و پیشرفت انسان مورد بررسی قرار داد ، او از نوعی بهزیستی روان شناختی سخن به میان آورد که از بهزیستی ذهنی متمایز است و برای اندازه گیری آن یک رویکرد چند بعدی شامل شش جنبه متمایز در رابطه با شکوفایی انسان ارائه داد. این شش جنبه عبارتند از : خود مختاری ، نمو فردی ، پذیرش خویشتن ، هدفمندی زندگی و روابط مثبت.ریف وسنیگر (1998) این شش جنبه را بیانگر تعریف نظریه و عملی بهزیستی روانشناختی می دانند که مشخص کننده عواملی است که باعث ارتقاء سلامت جسمانی و هیجانی می باشد. آنان شواهدی ارائه نموده اند که نشان می دهد ، زندگی کردن به صورت معنوی که حاکی از بهزیستی روانشناختی است ، بر سیستم های فیزیولوژیکی خاص ، تاثیر می گذارد که مربوط به کارکرد دستگاه ایمنی است و ارتقاء سلامتی را در پی دارد. به طور کلی می توان گفت که رویکردهای لذت گرایی و معنوی به ظاهر متضاد می باشند و هر کدام با تعریف متفاوتی از شادکامی ، انواع متفاوتی از تحقیق را در مورد علل ، پیامدها و پویایی های این موضوع باعث شده اند ، اما از آنجا که شادکامی و بهزیستی ذهنی یک پدیده چند بعدی است ، جنبه هایی از دو رویکرد را در بردارد. در این رابطه کامپتون و همکاران ( 1996؛ به نقل از یزدانی ، 1382) دریافتند که دیدگاه های لذت گرایی و معنوی از شادکامی ، همپوشی و در عین حال تمایز با هم دارند و درک ما را از شادکامی و بهزیستی ذهنی از طریق روش های متفاوت اندازه گیری ، افزایش خواهند داد ( به نقل از کشاورز ، 1384) .

نظریه داینر
بر طبق این نظریه ، شادکامی ارزشیابی است که افراد از خود و زندگیشان به عمل می آورند. این ارزشیابی ها می تواند جنبه شناختی داشته باشد ، مانند قضاوت هایی که در مورد رضایت از زندگی صورت می گیرد و یا جنبه عاطفی که شامل خلق و هیجاناتی است که در واکنش به رویدادهای زندگی ظاهر می شود. بنابراین شادکامی از چهار جزء تشکیل یافته که عبارتست از : رضایت از زندگی ، خلق و هیجانات مثبت و خوشایند ، نبود خلق و هیجانات منفی و عوامل دیگری مانند خوش بینی ، عزت نفس و احساس شکوفایی . در این نظریه ویژگی های افراد شادکام عبارتست از : داشتن دستگاه ایمنی قوی تر و عمر طولانی تر ، برخورداری از روابط اجتماعی بهتر ، مقابله موثر با موقعیت های مشکل ، خلاقیت و موفقیت بیشتر و گرایش زیادتر برای کمک به دیگران ( داینر ، 2002). داینر و لوکاس (2002) با اشاره به بررسی ویلسون ( 1976) در مورد شادکامی معتقدند که بسیاری از نتیجه گیری های او از طریق مطالعات بعدی مورد تایید قرار گرفته است. ویلسون با بررسی شواهد تجربی و همبسته های شادکامی اینطور نتیجه گیری کرده بود که فرد شادکام فردی است : زنده دل ، سالم و فرهیخته ، برون گرا ، خوش بین ، آزاد از نگرانی مذهبی ، دارای عزت نفس بالا و برخوردار از اخلاق حرفه ای ، تمایلات فروتنی و هوش. داینر و ساه ( 1997) شادکامی را شامل جزء می دانستند که عبارتند از : جزء شناختی ، یعنی نوعی تفکر و پردازش که منجر به خوشبینی فرد می شود. جزء عاطفی و هیجانی که همان خلق مثبت و شاد است و جزء اجتماعی که بیانگر گسترش روابط اجتماعی فرد با دیگران و به دنبال آن افزایش حمایت اجتماعی می باشد. در این رابطه مایرز و داینر ( 1995) معتقدند که وقتی از مردم پرسیده می شود " فرد شادکام چه کسی است؟ " در پاسخ به شبکه حمایتی از روابط درون یک فرهنگ اشاره می کنند که به تفسیری مثبت و خوشبینانه از رویدادهای روزمره زندگی می انجامد.

نظریه آرگایل
بنابر نظر آرگایل ( 1383) شادکامی از دو جزء اساسی عاطفی و شناختی تشکیل شده است . او بر این باور است که اگر از مردم سوال شود که منظور از شادکامی چیست ، دو نوع پاسخ را مطرح می کنند:
* ممکن است حالات هیجانی مثبت مانند لذت بردن را عنوان کنند.
* به طور کلی آن را راضی بودن از زندگی یا رضایت از بیشتر جنبه های زندگی بدانند. از نظر آرگایل ، شادکامی متضاد افسردگی نمی باشد ، اما شرط عدم افسردگی را برای شادکامی لازم می داند.
در این رابطه کاشیون و لیونل ( 2006) نیز معتقدند همانگونه که عاطفه مثبت نقطه مقابل عاطفه منفی نمی باشد ، خوشبختی نیز به معنی عدم وجود بیماری یا آسیب روانی نمی باشد.

بنابراین آرگایل و همکاران به سه جزء شادکامی اذعان دارند که عبارتست از :
هیجانات مثبت ، رضایت از زندگی و نبودن هیجانات منفی از جمله افسردگی و اضطراب . آنان دریافتند که روابط مثبت با دیگران ، هدفمندی در زندگی ، رشد شخصی ، دوســت داشتــن دیگران و طبــیعت نیز از اجــزاء شـادکامی مــی باشد( آرگایل ، 1383).

دیدگاه های شناختی و شادی
موضوع تعیین کننده های شادکامی و چگونگی ادراک و شناخت آنها ، از مدت ها قبل مورد بحث بوده است و دامنه آن ، دیدگاه های فلسفی و دینی را نیز در بر دارد. این دیدگاه ها در مورد سودمندی تفکرات و شناخت هایی تاکید دارند که باعث هدایت هیجان ها و خلقیات فرد می گردد ( دانیر و ساه ، 1997) . برای مثال در بعضی ادیان برای مقابله با هیجانهای ناخوشایند ، گسلش روانی از دنیا توصیه می گردد و در برخی از آیین های فلسفی مانند دواقیون ، نوعی تفکر به شیوه خاص توصیه شده است که فرد را در برابر مصائب مقاوم می سازد.
یکی از نظریه های شناختی بهزیستی ذهنی و شادکامی نظریه " اسناد" می باشد که در مورد افسردگی به خوبی شناخته شده است. در این نظریه اعتقاد بر آن است که افراد افسرده ، وقایع منفی را در علل پا بر جا و کلی می دانند که پیوسته برای آنان اتفاق می افتد. از نظر بک ( 1967؛ به نقل از دانیر و ساه ، 1997) افراد افسرده به روش های خود ویرانگری در مورد جهان می اندیشد. نظریه ونیز ( 1986؛ به نقل از تایلوروهمکاران، 1994) اسنادهای مربوط به موفقیت و شکست را توصیف کرده است. به اعتقاد وی رویدادهای ذهنی ، نقش واسطه را بین متغیرهای مربوط به تکلیف و رفتار بعدی دارند و افراد ، نتایج رفتاری خود را به علل درونی (شخصی) ، بیرونی ( موقعیتی) ، پایدار و ناپایدار و کنترل پذیر یا کنترل ناپذیر اسناد می دهند. این ویژگی ها ، انتظارات متفاوتی در آینده برای آنان ایجاد می کند و منجر به واکنش های عاطفی مثبت یا منفی می گردد. وقتی که موفقیت یا شکست به عوامل بیرونی نسبت داده شود ، غرور، شادی و یا شرمساری و اندوه افزایش می یابد و اگر موفقیت یا شکست به عوامل بیرونی نسبت داده شود ، غرور ، شادی و یا شرمساری و اندوه کاهش می یابد. بنابراین موفقیتی که فرد آن را به خوش اقبالی ( عوامل بیرونی ) نسبت می دهد ، از جنبه تقویتی برخوردار نخواهد بود. یکی از پیامدهای نسبت دادن علی در رابطه با کنترل درونی و بیرونی ، رابطه آن با یکی از عوامل شادکامی یعنی عزت نفس است. اگر پیامدهای مثبت رفتار به علل درونی مانند توانایی و تلاش نسبت داده شود ، باعث افزایش عزت نفس خواهد بود. بر طبق نظر ونیر ، موفقیت و شکست باعث به وجود آمدن احساس شادی و غمگینی می شود. این هیجان ها به علت اسنادی است که افراد متعاقب شکست یا موفقیت به کار می برند ( ونیر ، 1986؛ به نقل از تایلور و همکاران ، 1994) .
در حیطه موضوع بهزیستی ذهنی و شادکامی ، پژوهشگران نشان داده اند که افراد می توانند هیجانات خود را از طریق افکارشان شدید و ضعیف یا مثبت و منفی نمایند و بدین ترتیب شادمانی یا غمگینی را تجربه نمایند ( داینر و ساه ، 1997) . در نظریه های شناختی اعتقاد بر آن است که افراد شادکام رویدادهای بیشتری را که نظر فرهنگی مطلوب است ، تجربه می کنند و نیز رویدادهای خنثی را به صورت مثبت و رویدادهای مثبت را مثبت تر در نظر می گیرند. در واقع مردم قادرند از طریق کنترل افکارشان بهزیستی ذهنی و شادکامی خود را افزایش دهند. برای مثال، این عقیده که در جهان یک نیرو و مقصد والایی وجود دارد که می تواند به خوشبختی و شادکامی افراد بیفزاید ( رز، 1996 ؛ به نقل از داینر و ساه6 ، 1997).

دیدگاه های زمینه ای در مورد شادی
در بعضی از نظریه ها مانند نظریه وینهون (1996) این اعتقاد وجود دارد که بهزیستی ذهنی و شادکامی معلول برآورده شدن نیازهای اساسی و کلی انسان است. از نظر وی اگر مردم نیازهای گرسنگی ، تشنگی ، سرما و گرمای آنان مرتفع شود ، می توانند شادکام باشند. در مقابل ، نظریه های زمینه ای بر عواملی تاکید می ورزند که از نظر زمان و شرایط زندگی افراد تغییر می یابد ، برای مثال در نظریه سازگاری ، زمینه مربوط به زندگی گذشته فرد مورد توجه قرار می گیرد. در حالی که در نظریه های مقایسه اجتماعی ، زمینه اجتماعی دیگران مطرح می باشد، زمینه های دیگر شامل ارزش ها ، ایده آل ها وهدف های آگاهانه فرد است. بررسی و اندازه گیری این زمینه ها این امکان را فراهم می آورد تا بفهمیم چگونه از طریق دنبال کردن ارزش ها ، اهداف و نیازهای خود تجارب شادی بخش و خوشبختی خود را شکل می دهند ( داینر و ساه ، 1997).

شادی در نظریه فروید
فروید معتقد است که افراد روان رنجور به شیوه های عجیبی رفتار می کنند که موجب غمگینی می گردد و به نظر می رسد نمی توانند از تجارب خود نفعی ببرند. خاطرات ناخوشایند ، قبیح و رویدادهای فاجعه آمیز دوران کودکی در ضمیر ناهشیار ، پنهان می ماند و مانع شادی فرد می شود. به نظر فروید ، بهترین راه جهت کاهش غمگینی بیماران روان رنجور ، بینش دادن به آنها درباره محتوای ضمیر ناهوشیارشان است، به همین منظور از هیپنوتیزم ، تحلیل رویا و تداعی کلمات استفاده می شود. البته بر طبق نظر وی ، افراد ، خودشان در مورد غمگینی کار چندانی از دستشان بر نمی آید ، زیرا ضمیر ناهشیار به بخش اعظمی از اطلاعات مربوط به علل عدم شادی ما دسترسی ندارد ( شمس ، 1383).

نظریه تعادل حالات هیجانی
ممکن است فرض شود که حالات هیجانی مثبت صرفاً نقطه مقابل حالات هیجانی منفی است. اما بررسی دقیق تر شواهد ، حکایت از نتیجه گیری متفاوتی دارد. بر اساس مدل راسل ، وجه مشخصه حالات هیجانی ، مثبت ( یا عاطفه مثبت شدید) و لذت بخش بودن آنهاست. اما شدت این حالات ناشی از میزان بالای برانگیختگی است ، نیرومندترین عاطفه مثبت در حالتی قرار می گیرد که حاوی حالات هیجانی یا برانگیختگی بالا و لذت بخش است. این حالات عبارتند از : عاشق بودن ، هیجان زدگی ، خوشی ، اشتیاق و تهییج جنبی. انتهای دیگر بعد عاطفی مثبت ، طبیعتاً شامل عباراتی اسـت که توصیف کننده عدم وجود هر گــونه عــاطفه مثبت است . این عبارات شامل خستگی ، ملال ، بی علاقگی و افسردگی می باشد که همه آنها در قسمت هیجانات با برانگیختگی پایین و غیر لذت بخش قرار دارند. پس نقطه مقابل عاطفه مثبت، عاطفه مثبت ضعیف است نه عاطفه منفی قوی. شدیدترین عاطفه منفی نیز از ترکیب غیر لذت بخش و برانگیختگی بالا حاصل می شود که شامل انواع عبارات هیجانی از قبیل وحشت زدگی ، خصومت ، عصبانیت ، ناکامی ، ترس و رنجاندن دیگران می باشد. نقطه مقابل، بعد عاطفه ای منفی ، در قسمت حالات هیجانی یا برانگیختگی پایین و لذت بخش از قبیل رضایت ، آسایش و راحتی قرار دارد( آیزنک ، 1375).

شادی در نظریه الیس
بر طبق الیس نقطه شروع به هنگام تلاش برای شاد کردن خود این است که بدانیم غمگینی آخرین مرحله یک زنجیره سه مرحله ای می باشد . مرحله (A) یک رویداد فعال کننده است که مثلاً می توان طرد شدن از سوی دیگران باشد . مرحله (B) ترکیبی از واکنش های عقلانی و غیر عقلانی به آن رویداد است و سرانجام مرحله (C) حالت افسردگی شدید یا غمگینی است. عمده ترین روشی که درمان عقلانی هیجانی الیس برای خلق مجدد شادی مطرح می نماید ، تغییر دادن افکار خود مخرب است که اکثراً در پی تجربه رویدادهای ناخوشایند زندگی روی می دهد( شمس ،1383) .

نظریه زیست شناختی در مورد شادی
از دید علم زیست شناختی ، شادمانی به واسطه قسمت های زیر به وجود می آید:
* هیپوتالاموس ، منطقه اصلی برای خود تحریکی پاداش دهنده در میمونهاست و دربردارنده سلول های عصبی مربوط به پاداش های غذایی است.
* آمیگدال ، رابطه بین محرک و تقویت آموخته شده است . مرکز ارتباط عصبی با درون دادهای ناشی از تالاموس ، نئوکورتکس و هیپوکامپ ، برون داد به سیستم اعصاب خودکار است و به عنوان کامپیوتر هیجانی برای مغز توضیح داده شده است ، زیرا بواسطه درون دادهای حسی ، کاربردهای هیجانی ایجاد می کند. شادمانی ، ناشی از محرک ها یا فعالیت هایی است که با پاداش های مثبت مرتبط شده اند ( پینگ، 1998).
* کورتکس فرونتال در بروز هیجانات دخالت دارد. اسمیت و توویا(2007) دریافته اند که کورتکس قدامی چپ ، هنگامی که مردم شاد هستند ، فعال می شود.
قسمت های مختلف مغز از طریق مجموعه سیناپس های بین سلول های عصبی با هم مرتبط می شوند. اینکه آیا این سیناپس ها پیام ها را منتقل می کنند و یا نه ، کم و بیش به عمل انتقال دهنده ها بستگی دارد. انتقال دهنده ها ، عوامل شیمیایی هستند که ترخیص آنها به وسیله رابطه های عصبی از مناطق مرکزی مغز نظیر بادام کنترل می شود و نورون های سیناپسی را در نقاط مختلف مغز ساخته یا مهار می کنند. تا کنون حداقل 150 انتقال دهنده مختلف شناسایی شده است که تعدادی از این ها با تاثیر بر فعال سازی برخی مناطق مغزی منجر به هیجانات مثبت می شوند. سروتونین ، مهم ترین انتقال دهنده عصبی است که باعث خلق مثبت است. این انتقال دهنده همچنین موجب بیداری ، خلق مثبت و معاشرت پذیری می شود و مخالف افسردگی است. سروتونین از چند مرکز مغزی که متوسط ناحیه ای درهیپوتالاموس تحریک می شود، ترشح می شود. در اشخاص دارای حالت خلقی بالا ، میزان سروتونین زیاد است . داروهایی که در درمان افسردگی با پروزاک و سایر ضد افسردگی ها به کار می روند از نظر موفقیت در درمان، مشابه تاثیر شناخت درمانی است ، اما با توجه عوارض دارویی آنها، احتمال عدم موفقیت و هزینه آن ، چندان مقرون به صرفه نمی باشد ( آرگایل ، 1383).

شادی در نظریه فاوا
چون افراد افسرده دارای افکار غیر منطقی و منطقی هستند ، شناخت درمانی برای اصلاح این افکار توصیه شده است. نوعی از شناخت درمانی در افراد سالم با موفقیت مورد استفاده قرارگرفته است و باعث افزایش شادی و احساس رضایت آزمودنی ها شده است. فاوا و همکاران ( 1998) ابعاد بعدی شامل: پذیرش خود، ارتباط مثبت با دیگران ، استقلال ، تسلط بر محیط ، هدفمند بودن در زندگی و رشد و ارتقاء شخصی را بررسی کرده اند. این روش بر افکار مثبت تاکید دارد ( فاوا و همکاران ، 1998) .

شادی در نظریه فرلو
تجربه کردن لحظات اوج ، یکی از شیوه هایی است که منجر به شادی عظیم در انسان می شود. فرلو تحقیق نظام داری را در زمینه آن دسته از تجاربی انجام داد که به واسطه شادی و لذت وافر متداعی با آن ها در حافظه مردم رسوخ کرده بود. برای خود فرلو گوش دادن به موسیقی کلاسیک مخصوصاً آثار باخ و بهتوون برای او لحظات اوج را به وجود می آورد. وقتی فرلو از 95 نفر فرد افسرده خواست تا اوج تجارب افسردگی خود را توصیف کنند ، متوجه شد تجارب اوج برای آنها تا حدودی اسرار آمیز بوده است. دو مورد از رایج ترین تجارب اوج ، تجارب ناشی از رابطه جنسی و موسیقی بود. سایر عوامل ذکر شده عبارتند از : نیل به برتری و کمال واقعی . زنان نیز از داشتن تجارب اوج پس از تولد فرزندشان خبر دادند ، البته این تجارب بیشتر برای بزرگسالان مفهوم دارد و چون سن یکی از عوامل مهم در تجربه شادی است. بدیهی است که لذت در دوران کودکی به هیچ وجه شباهتی به لذت در دوران نوجوانی یا میانسالی ندارد. یکی دیگر از عوامل قابل بررسی جنسیت است. شواهدی وجود دارد که نشان می دهد کودکان با جنس های متفاوت از فعالیت های متفاوتی لذت می برند. در پژوهشی که اسکات بر روی 7 پسر 11 ساله و همان تعداد دختر انجام داد، از آنها خواست تا شادترین رویداد که تا کنون به وقوع پیوسته را به طور مفصل شرح دهند. وی به این نتیجه رسید که جالبترین جنبه شادی در بین 11 ساله ها این است که تفاوت های جنسی ، پیشاپیش آشکارند. در این مطالعه هیچ دختری وقتی شادترین رویداد زندگی اش را توصیف می کرد ، به پیشرفت خود اشاره نکرد. در حالی که 20 درصد از پسرها به این نکته اشاره داشتند ، از سوی دیگر ، 10 درصد از دختر بچه ها شادترین رویداد زندگی شان را هنگام دوستی با دیگران تجربه کرده بودند ، اما در مورد هیچ کدام از پسرها چنین نبود(شمس ، 1383 ) .

مو لفه های تشکیل دهنده شادمانی
شادی از عوامل چندی از قبیل رضایت کمی از زندگی ، رضایت از مقوله های خاص زندگی ، وجود عواطف مثبت فراوان (خلق و عواطف خوشایند) و فقدان مبنی عواطف منفی ( خلق و عواطف ناخوشایند ) تشکیل می گردد. این مولفه ها را می توان به اجزای کوچکتر تقسیم کرد. عواطف مثبت را می توان تحت مفاهیمی مانند : خوشی ، وجد رضایت ، غرور ، محبت ، شادی و شور تقسیم بندی کرد. عواطف منفی را نیز می توان به مفاهیمی مانند : احساس گناه ، شرم ، غمگینی ، اضطراب ، نگرانی ، خشم ، استرس ، افسردگی و حسادت طبقه بندی کرد. رضایت از زندگی را نیز می توان به اجزایی از قبیل : رضایت از زندگی فعلی ، رضایت از گذشته ، آینده و افراد مهم تقسیم بندی نمود. رضایت از مقوله های مهم را نیز می توان به مقوله هایی مانند: کار ، خانواده ، تفریح ، سلامتی ، امور مالی خود و گروه تقسیم بندی نمود ( ادنیگتون و شومن، 2004).

عواطف مثبت و منفی
حدود 600-550 کلمه مختلف در زبان انگلیسی ، تجربیات هیجانی را بیان می کنند که یک شاهد خوب برای رویکرد بعد نگری در تجربیات هیجانی به حساب می آید ( لارسن و دانیر ، 1987).تحقیقهای بسیاری در فرهنگ های مختلف ، روی تجزیه و تحلیل فاکتور خود سنجی هیجان های گوناگون ، مطابقت نشان داده اند. بنابراین تحقیقات گسترده ای روی مفاهیم ابراز هیجان ها توسط اعضای صورت ، انجام گرفته است. دامنه گسترده ای از تجربیات هیجانی به وسیله دو بعد اصلی توضیح داده شده است. به هر حال ، در چگونگی مفهوم سازی این دو بعد یک تضاد به چشم می خورد ، بعضی از محققان مثل لارسن و دانیر( 1987) این ابعاد را مطبوعیت برانگیختگی یا تحول نامیده اند. دامنه سطح برانگیختگی از خیلی زیاد تا کم وجود دارد. دامنه مطبوعیت یا تحول از مثبت یا مطلوب تا منفی یا نامطلوب تقسیم بندی شده است.
این دو بعد(عاطفه مثبت و منفی) در شکل زیر روی محور افقی و عمودی دیده می شود. محققان دیگر ، بخصوص واتسون و تلگن ( 1985) یک چرخش 45 درجه ای را روی محور برای عواطف مثبت و منفی پیشنهاد کردند. این دو بعد توسط خطوط مورب باریکی در شکل 1-2 دیده می شود. تفاوتهای فردی در هیجانات مثبت ممکن است توسط الگوهای هیجانی مثبت و منفی اندازه گیری شود.
عاطفه مثبت برانگیختگی عاطفه منفی

مطلوبیت نامطلوبیت

عاطفه مثبت عاطفه منفی
برانگیخته نشدن
شکل 1-2-مدل چند جانبه هیجان ها ( واتسون و تلگن ، 1985 )

برخی از یافته های مهم ، عواطف مثبت و منفی را نشان می دهند ، عواطف مثبت با خصیصه شخصیتی برونگرایی عواطف منفی با خصیصه روان نژندی ارتباط دارند. همبستگی بین عواطف و خصایص شخصیتی بسیار مهم بوده و دامنه ای بین 9/0-4/0 دارد ، عواطف مثبت دارای ابعاد زیرین خوشی (مثل شباشی ، شادی و سرزندگی) ، اعتماد به خود (مثل شجاعت ، قوی بودن و راز داری) و هوشیاری (مثل تمرکز داشتن و مصمم بودن) می باشد. عواطف مثبت بعد از 30 سالگی بطور موقتی ثابت باقی می ماند. نقطه اوج هیجان های منفی در اواخر نوجوانی است و بعد از آن با افزایش سن تا اواخر بزرگسالی کاهش می یابد. تفاوت های فردی مشخصی در عواطف مثبت و منفی در دوره های کوتاه مدت خلق مثبت که به دنبال ریتم مشخصی می آیند ( در هنگام صبح پایین تر است ) دیده می شود. عواطف مثبت و منفی با همبستگی5/0 تا حدودی جزء خصوصیات ارثی هستند ، با این وجود ، محیط می تواند باعث بهبود عواطف مثبت شود ( واتسون ، 2000). بطور مثال هدی و ویرینگ7 ( 1992) در طول 6 سال در 31 درصد از آزمودنیهایشان ، افزایش عواطف مثبت را مشاهده کردند. عواطف مثبت باعث می شود تا مردم از شغل و ارتباطشان لذت برده و در کار و عشق شاد باشند ، عاطفه مثبت کم با ضد گسترده ای از بیماری های روانی ارتباط دارند ( به نقل از کشاورز، 1384). عاطفه مثبت و منفی نشان دهنده اجزایی تجربی سیستم نوروبیولوژیکی است. عاطفه منفی (مثل خصیصه شخصیتی روان نژندی) یک جنبه از سیستم باز دارند. رفتار اجتنابی آگاهانه می باشد ، عملکرد این سیستم ، تحریک رفتار بازدارنده و فرونشاندن رویکرد رفتاری برای دور نگه داشتن ارگانیسم از موقعیت های خطرناک ، دردناک و تنبیهی است ولی عاطفه مثبت ، سنجشی از سیستم تسهیل کننده رفتار (مثل خصیصه شخصیتی برونگرایی) می باشد. عملکرد این سیستم به ارگانیسم برای نگهداری منابع لازم و مهم ادامه زندگی مثل غذا خوردن، داشتن خانه و همسر کمک می کند ( واتسون ، 1998)عاطفه مثبت با فعالیت فیزیکی مداوم ، خواب کافی ، ارتباط اجتماعی با دوستان نزدیک و تلاش برای اهداف با ارزش ارتباط دارد. اهداف با ارزش افزایش یابد ، عاطفه مثبت یک دیدگاه از شادکامی است( واتسون ، 2000).

صفات شخصیتی و روان شناختی مرتبط با شادمانی
تشخیص مهم ترین این صفات کار دشواری است ، اما در سالهای اخیر الگوی پنج عاملی شخصیت بیشترین توجه نظری ، پژوهشی و محبوبیت را به خود اختصاص داده است. این پنج عامل اصلی تشکیل دهنده این الگو عبارتند از : برون گرایی ، روان نژندی ، مطلوبیت اجتماعی ، با وجدان بودن و تجربه پذیری ( انعطاف پذیری )( ادنیگتون و شومن ، 2004).

برون گرایی و روان نژندی
برون گرایی که در بردارنده ویژگی هایی چون معاشرت ، هیجان خواه بودن، تسلط خواهی، فعالیت زیاد و خونگرمی می باشد، از همبستگی عمده با تجربه عواطف مثبت مانند شادی و محبت برخوردار است. روان نژندی در بردارنده ویژگی هایی از قبیل : اضطراب ، بدبینی ، بی قراری ، شکایات بدنی و حساسیت بین فردی است. به عبارت دیگر این عامل گستره وسیعی از افکار و عواطف ناخوشایند را دربر می گیرد( ادنیگتون و شومن ، 2004). کوستا و مک کری ( 1980؛ به نقل از هیزوجوزف ، 2002) بیان می کنند که شادکامی با برون گرایی بالا و روان نژندی پایین ارتباط دارد. آرگایل و لو ( 1995) دریافتند که برون گرایان مهارت های اجتماعی بیشتری دارند و این یک دلیل برای شادکامی شان می باشد. همچنین آنها به خاطر مهارت های جرات ورزی بیشترشان شادمان هستند که واسطه رابطه برون گرایی ـ شادکامی قرارمیگیرند . فوجیتا ( 1991) همبستگی80% بین برونگرایی و عاطفه خوشایند را 80/0 تعیین کرد و اینکه روان نژندی و تجربه عاطفی منفی عملاً غیر قابل تمایز بودند. کوستا و مک کری (1980) کشف کردند که برون گرایی، عاطفه خوشایند و روان شناختی و روان نژندی ، عاطفه ناخوشایند را درطول یک دوره 10 ساله پیش بینی می کرد. دنیو و کوپر ( 1998) اظهار می دارند که تمایلات روان نژندی مردم به تجربه کردن عاطفه منفی می باشد و بنابراین تعجب آور نیست که اغلب رابطه قوی با عزت نفس شاخص شادکامی ـ افسردگی دارد . این به خاطر آن است که شاخص شادکامی ـ افسردگی یک مقیاس دو قطبی است که شادکامی بالا بر روی افکار مثبت و احساسات خوب و عزت نفس پایین بر روی افکار و احساسات منفی مشخص می گردد. مگنوس و دانیر ( 1991) نشان دادند که عزت نفس برون گرایی و روان نژندی ، رضایت از زندگی را در طول 4 سال پیش بینی می کرد. ارتباط بین برون گرایی و شادمانی به حدی زیاد است که مک کری و کوستا دریافتند که برون گرایی میتواند شادمانی را در 17 سال بعد پیش بینی کند. همچنین آنها معتقدند که برون گرایی بر روی عاطفه مثبت تاثیر دارد ، در حالی که روان نژندی بر عاطفه منفی تاثیر دارد ، این امر باعث شد که آنها این 2 بعد از شخصیت را به ترتیب راهنمای عاطفه مثبت و منفی اعلام کنند ( مک کری و کوستا، 1990؛ به نقل از گوتیرز و همکاران ، 2005) . به اعتقاد هیلز و آرگایل ( 2001) شادمانی با برونگرایی مثبت ولی با روان نژندی منفی است ( لیومبرسکی8، 2005 ، هیلز و آرگایل ، 2001) . مطالعه ای که اخیراً بر روی شادی افراد درونگرا انجام شده است نشان می دهد که برون گرایی همیشه یک ارتباط اساسی با شادمانی ندارد. در این رابطه ، مطالعه فرا تحلیلی نشان داد که روان نژندی ، پیش بینی کننده مهمی برای شادمانی و رضایت از زندگی می باشد(هیلز وآرگایل ، 2001).
واتسون و کلارک ( 1985) پیشنهاد می کنند که برون گراها و روان نژندها از یک حساسیت خلقی نسبت به عواطف مثبت و منفی برخوردارند. آنها نظرشان را بر اساس تئوری شخصیتی "گری9" ( 1991) می گذارند. افراد حساس به نشانه های پاداش برونگرا می شوند و آنهایی که به نشانه های تنبیه حساس هستند درونگرا هستند. برخلاف یافته های دنیو و کوپر ( 1998) برون گرایی و روان نژندی به طور مساوی پیش بینی کننده تعادل عاطفی نیستند و روان نژندی بطور قوی تری با این متغیر همبستگی دارد( گوتیرز و همکاران ، 2005).در مورد ارتباط بین برون گرایی و عواطف مثبت ، سه دیدگاه وجود دارد: دیدگاه اول که بر اساس فرضیه خلق قرار دارد ، بیان می کند که برون گراها به لحاظ بیولوژیک از استعداد قوی تری برای واکنش نشان دادن نسبت به پاداش ها برخوردارند. دیدگاه دوم آن است که برون گراها وقت بیشتری را در موقعیت های اجتماعی صرف می کنند که این امر به تجربه عواطف مثبت بیشتری برخوردارند. دیدگاه سوم عنوان می کند که برون گراها به دلیل توانایی شان درکسب پاداش ،عواطف مثبت بیشتری را تجربه می کنند. در واقع آنهادریافتندکه برون گراها در مدت زمانی مشخص ، عواطف بیشتری راتجربه می کنند ( هدی و ویرینگ ، 1992).

شخصیت و شادکامی
یکی از پرسش های اساسی درباره شادکامی این است که آیا شادکامی حالتی است که به رویدادها و موقعیت های زندگی مربوط می شود یا به شخصیت فرد ارتباط دارد و یا اینکه نتیجه تعامل میان این دو است؟ بیشتر بررسی ها با این رویکرد انجام شده اند که شادکامی یک ویژگی شخصیتی است و در بسیاری از پژوهش های دیگر روشن شده است که شادکامی همان برونگرایی با ثبات در نظریه آیزنگ است ( علی پور و نور بالا ، 1378). دانیر و دانیر ( 1996) نتیجه گرفتند که شخصیت نسبت به نژاد ، طبقه اجتماعی ، پول ، ارتباطات اجتماعی ، کار ، تفریح ، مذهب و دیگر متغیرهای محیطی ، اثر تعیین کننده بیشتری بر شادی دارد. شخصیت و موقعیت هر دو بر شادی اثر می گذارند و با یکدیگر در تعامل هستند، بدین نحو که بعضی از افراد نسبت به موقعیت های لذت بخش بیشتر پاسخ می دهند و به این معنا که شادی تا اندازه ای از طریق انتخاب و کنترل موقعیت ها و روابط بدست می آید ( آرگایل ، 1383). پژوهش گوتیرز و همکاران ( 2005) نشان داد که شخصیت بیشترین ارتباط را با بهزیستی ذهنی و به خصوص ابعاد برونگرایی و روان نژندی دارد . این پژوهش از ارتباط بین انعطاف پذیری و عاطفه مثبت و منفی حمایت می کند. آرگایل همبستگی 48% را بین مقیاس برونگرایی پرسشنامه آیزنگ و پرسشنامه شادکامی گزارش کرده است ( علی پور و نور بالا، 1378).
شخصیت انسان ، مهمترین عامل موثر بر شادمانی است . کوستا و مک کری بیان می کنند که میزان شادکامی ، با شخصیت رابطه دارد و از آنجا که بخش مهمی از شخصیت جنبه ژنتیکی دارد ، بنابراین شادمانی ژنتیکی است ( عابدی ، 1383). بزرگترین مطالعه در این مورد توسط لیکن و تلگن ( 1996) انجام پذیرفته است. آرگایل ( 1383) اظهار می دارد که عواطف منفی و مثبت در کارها و تفریحات مختلف بیشتر ناشی از شخص است ( 52%) تا ناشی از موقعیت ( 32%) شخصیت و موقعیت هر دو بر شادکامی اثر می گذارد هستند به این معنی که بعضی از افراد نسبت به موقعیت های لذت بخش بیشتر پاسخ می دهند و از نتیجه تعاملی تاثیر فرد و موقعیت ها وجود دارد. کودکان با سطح بالای فعالیت و هیجان های مثبت، برونگرا شده و همچنین بیشتر شاد می شوند . بچه هایی که تحریک پذیر و ترسو اند ، سطوحی از حالات روان نژندی و عاطفه منفی را نشان می دهند ( روث بارت واحدی ، 1994، نقل از آرگایل، 1383).

منابع فارسی
آرگایل، مایکل. (1383). روان شناسی شادی. ترجمه مسعود گوهری انارکی و همکاران. چاپ دوم. انتشارات جهاد دانشگاهی واحد اصفهان.
امینی، ا (1390) ارتباط ابعاد شادکامی وکیفیت ورزش کردن دانش آموزان پسردبیرستانی. اولین همایش ملی شادکامی.
ثالثی محسن، جوکار بهرام. اثر ورزش و فعالیت بدنی بر میزان شادی زنان یائسه . مجله سالمندی ایران. 1390; 6 (20)
شکوهی مقدم سولماز ، زیوری رحمان محمود ، لسانی مهدی ، بررسی نقش ورزش در سلامت روان و شادکامی دانش آموزان مقطع متوسطه شهر کرمان. فصلنامه سلامت و روان شناسی ، شماره 3، پاییز 1390.
شمس، ثریا. (1383)بررسی اثربخشی روش های القای خلق شامل تصویرسازی مثبت، خواندن جملات مثبت و ایجاد حالت خندان در افزایش میزان شادمانی دانش آموزان دوره متوسطه شهر اصفهان. گزارش تحقیق. اصفهان: وزارت آموزش و پرورش.
علی پور، احمد؛ نوربالا ، علی. (1378) ، بررسی مقدماتی پایایی و روایی پرسشنامه شادکامی آکسفورد در دانشجویان دانشگاه تهران، فصلنامه اندیشه و رفتار، سال پنجم ، شماره 1و2.
قاسم پور عبدالله، جودت حیدر، سلیمانی معصومه، ژاله شعبانلو کیومرث. شادکامی به عنوان پیشگوی بهزیستی روانشناختی دانش آموزان پسر ورزشکار. تازه های علوم کاربردی ورزش. 1392; 1 (2) :25-32.
کشاورز،امیر.بررسی رابطه بین شادکامی، جزمیت-انعطاف پذیری و ویژگی های جمعیت شناختی در مردم شهر اصفهان،(1384) ،پایان نامه کارشناسی ارشد.
گودرزی،محمود؛ حمایت طلب،رسول. مقایسه عوامل مربوط به شادکامی بین ورزشکاران رشته های انفرادی و تیمی دانشگاه تهران .پژوهش در علوم ورزشی. پژوهش در علوم ورزشی " تابستان 1386 – شماره 15 (علمی-پژوهشی). (10 صفحه – از 57 تا 66)
ملکی،ب؛محمد زاده،ح؛سید عامری،م؛زمانی ثانی،ج.(1390).بررسی رابطه عزت نفس و انگیزش پیشرفت در
نشاط دوست، حمید طاهر(1388)،تعیین عوامل موثر در شادکامی کارکنان فولاد مبارکه، مجله علمی پژوهشی دانشگاه اصفهان، سال بیستم، شماره پیاپی 33،بهار.
یزدانی،فضلاله. آزاد،حسین(1382) ،بررسی رابطه بین نگرش دینی،سبک مقابلهای وشادکامی دردختران وپسران دبیرستانی اصفهانی. مجله دانش وپژوهش درعلوم تربیتی. ش(5) 78-86.
یعقوبی حمید، برادران مجید. همبسته های سلامت روانی: شادکامی، ورزش و هوش هیجانی. پژوهش های نوین روانشناختی تبریز سال ششم پاییز 1390 شماره 23

منابع لاتین
Aglamiş B1, Toraman NF, Yaman H. Change of quality of life due to exercise training in knee osteoarthritis: SF-36 and WOMAC.J Back Musculoskelet Rehabil. 2009;22(1):43-5, 47-8, 46. doi: 10.3233/BMR-2009-0219.
American Heart Association (AHA) (2001). Heart and Stroke Facts. New York: American Heart Publication.
Argyle,m,martin,m,lu,l.(1995).testing for stress and happiness:the role of social and cognitive factors. In c.d.spielberger and i.g.sarason(eds),stress and emotion (pp.173-87).washington:taylor and francis.
Baghiani Moghadam MH, Ehrampoush MH. The principles of health. 1st ed. Yazd: Gheragh-e- danesh and Albab .pub; 2003.
Bahrke, M.S., & Morgan, W.P. (1978). Anxiety reduction following exercise and mediation cognitive therapy and research. 2, 323-333.
Baldwin, M. W.; Sinclair, L. (1996). "Self-esteem and 'if…then' contingencies of interpersonal acceptance". Journal of Personality and Social Psychology 71 (6): 1130-1141.
Bandura, A. (1998). Health promotion from the perspective of social cognitive theory. Psychology & Health, 13, 623-649.
Ben Macconville,"Revealed: nine ways to find your inner happiness",www.the costman.co.uk/inde:126272003.2003.
Ben Mcconville ; "Revealed: nine ways to find your inner happiness" , www.thecostman.co.uk/inde.cfm?id: 126272003. 2003.
Besharat MA, Abbasi QR, Shojaoldin S. The relationship between self-esteem and sport achievement amangfootball and wrestling athletes. University of Tehran Electronic Journals, Harakat 2002; 12: 31-44.
Biddel, S. J. H., Boutcher S.H. & Fox K.R. (2000) Physical activity and psychological well-being.
Biddle, S., & Mutrie, N. (1991). Psychology of physical activity and exercise. London: Springer -Verlage.
Boyd KR, Hrycaiko DW. The effect of physical activity intervention package on the self-esteem of pre-adolescent and adolescent females. Adolescence 1997; 32(127): 693-708.
Boyd KR, Hrycaiko DW. The effect of physical activity intervention package on the self-esteem of pre-adolescent and adolescent females. Adolescence 1997; 32(127): 693-708.
Bruin de , Woertman L , C. Bakker F, Oudejans R.(2009). Weight-Related Sport Motives and Girls' Body Image, Weight Control Behaviors, and Self-Esteem. Sex Roles Volume 60, Numbers 9-10.
Carr, Alan.,( 2003). Positive Psychology .Handbook of psychology. New York : runner-Routledge Press.
Catherine De Maeyer,corresponding author Paul Beckers, Christiaan J. Vrints, and Viviane M. Conraads(2012)Exercise training in chronic heart failure. Ther Adv Chronic Dis. May 2013; 4(3): 105-117. doi: 10.1177/2040622313480382.
Chadwick Jon, Tanni Grey Thompson (2005), "Physical activity strategy
Charkazi A, Koochaki GM, Shahnazi H, Ekrami Z, Bahador E. Lifestyle of teachers working in Gorgan City in.2009. J Health Syst Res 2009; 6(3): 522-31.
Cheng S. & Chan A. (2005). Measuring psychological well-being in the Chinese. Personality and Individual Differences. 38, 1307-1316.
Clapp, et al. "Acute effects of thirty minutes of high intensity intermittent exercise on patients with chronic fatigue syndrome", Physical therapy, 1999. 79:8, pp:749-756.
Cohen & L. Syme. Social support and health. Orlando, FL: Academic Press.
Coopersmith, S. (1967). The Antecedents of Self-Esteem. New York: W. H. Freeman
Coopersmith, S. (1967).The antecedents of self-esteem. San Francisco: W. H. Freeman & Co.
Costa,p.t.mccrae,r.r.(1980).influence of extraversion and neuroticism on subjective well-being :happy and unhappy people. Journal of personality and social psychology,38,668-678.
Costanza, R., Fisher, B., Ali, S. & et a1. (2007). Quality of life: an approach integrating opportunities, human needs and subjective well- being. Ecological economics 61, 267-276.
Cox, Richard H. Sport psychology concepts and application MC, fifth edition 2002; (128, 129, 180, 181).
David Leonhardt. "Investing as a sport? Money doesnot generally buy happiness", www. Power stress managment. com /articale.asp.section-id=4,article=80, 2002.
Deeneve,k,m&cooper,h.m.(1998).the happy personality : a metaanalysis of 137 personality trits and subjective well-being. Psychology bulletin,124,197-229.
Didie E R., Kuniega-Pietrzak T, Phillips K A.(2010) Body image in patients with body dysmorphic disorder: Evaluations of and investment in appearance, health/illness, and fitness Body Image.Volume7,Issue1,Pages66-69.
Diener, E., & Diener, C. (1996). Most people are happy, Psychological science. 7, 181-185.
Diener , E., Suh, E., Oishi, S. (1997). Recent finding on subjective well-being . Indian Journal of clinical Psychology.
Diener,E.,Lucas,R.E & Oishi,S.(2002). Subjective well – being. Journal of clinical psychology.24,25-41.
Dilorenzo, et al. "Long-term effects of aerobic exercise on psychological outcomes" preventive Medicine 1999,28,pp: 75-85.
Edington , N. , Shuman , R. (2004).Subjective well-being .Presented by continuity.Psychology Education,61,282-312.
Elavsky S, McAuley E, Motl RW, Konopack JF, Marquez DX, Hu L, Jerome GJ, Diener E. Physical activity enhances long-term quality of life in older adults: efficacy, esteem, and affective influences. Ann Behavior Med. 2006 Oct; 30(2):138-45.
Fava,G.A., Fatanelli,C., lazzaro,M., conti,S.,& Grandi, S. (1998).Well-being therapy a novel psychotherapeutic approach for residual symptoms of affective disorders. Psychological Medicine,28,475-480.
Fei Zheng, Xianju Zhou, Changjong Moon, Hongbing Wang. Regulation of brain-derived neurotrophic factorexpression in neurons Int J Physiol Pathophysiol Pharmacol 2012;4(4):188-200
Findlay LC, Bowker A. The link between competitive sport participation and self-concept in early adolescence: aconsideration of gender and sport orientation. J Youth Adolesc 2009; 38(1): 29-40.
Fontine, K.R. (2007). Physical activity improves mental health. Journal of Physicians and Sports Medicine, 28:10.
Fox, K. R. (2000a) Physical activity and mental health promotion: the natural partnership. International Journal of Mental Health Promotion., 2, 4-12 (38ref).
Frisch, Ml, B. (2006) .Quality of life Therpy, New Jersey: John Wiley &sons pres.
Ghafari F, Fatokian Z, Mazloom SR. The Effects of Croups Regular Training on Self-esteem in nurse student.Medical Sciences Babol University Journals 2007; 9(1): 52-7.
Giacobbi, P.R., Jr., Hausenblas, H.A., & Frye, N.E. (2005). A naturalistic assessment of the relationship between personality, daily life events, leisure-time exercise, and mood. Psychology of Sports and Exercise, 6, 67-81.
Graft , II, Lander, DM , The effect of exercise clinical depression resultingfrom mental illness :meta analysis , J Sport and Exercise Psychol , 2000 ,20,339-357.
Greenberg, J., Solomon, S., Pyszczynski, T., Rosenblatt, A., Burling, J.,Lyon, D., & Simon, L. (1992). Assessing the terror managementanalysis of self-esteem: Converging evidence of an anxiety-bufferingfunction. Journal of Personality and Social Psychology, 63, 913-922.
Gucciardi, D., Gordon, S., & Dimmock, J. (2009). Towards an Understanding of Mental Toughness in American Football. Journal of Applied Sport Psychology, 20(3), 261-281
Gucciardi, Daniel F., Gordon, Sandy., & Dimmock, James A. (2009). Developmental and preliminary validation of a mental toughness inventory for Australian football. Psychology of Sport and Exercise, 10, 201-209.
Gutierrez,j,l,g,Jimenez,b,m,Hernandez,e,g,Puente,l.p.(2005).personality and subjective well-being : big five correlated and demographic variables. Personality and individual differences,38,1561-1569.
Hajiran, H. (2006). Toward a quality of life theory: Netdomestic product of happiness. Dictators Research, 75, 31-43.
Harper, J.M., Schaalye, B.G., & Sandberg, J.G. (2000).Daily hassles, intimacy and marital quality in later life marriages. The American Journal of FamilyTherapy, 28, 1-18, 3.
Hayes,N,&Joseph.S.(2002).Big 5 correlates of three measures of subjective well-being.personality and individual differences.34,723-727.
Hayes,s.d.,crocker,p.r.e,Kowalski,k.c.gender differences in physical self_ perception,global self_ esteem and physical activity: evaluation of the physica self_perception profile model. Journal of sport behavior,(1999).vol.22,no.1.
Headey,b&wearing,a.(1992).understanding happiness:a theory of subjective well-being .melbourne,Australia:Longman Cheshire.
Hills,p&argyle,m.(2001).happeness,introversion-extroversion-extraversion and happy introvert. Personality and individual difference,30,595-608.issues and perspective.Londen:Nelson Thorenes.
Howard, G. S. (1999). Sport psychology. The sport psychologist. 8: 262-270.
Hughes, c., Hawange, B. K., J. E., Eisenman, L., et al. (1995). Quality of life is applied research: A review and analyses of emrical measures. American journal of mental retardation, 99,623-641.
Ireson, J., Hallam, S. (2009). Academic self-concepts in adolescence: Relations with achievement and ability grouping in schools. Learning and Instruction, n 19 , 201-213.
Karnofsky, D. A. & Burchenal, 1. H. (1949). The clinical evaluation quality of life chemotherapeutic agents in corner. New York: Columbia university press.
Kasghing H, Krautgartner M, Sartorius N, Gaebel W, Lopez JJ, Maj M, Quality of life: a new dimension in mentalhealth care, Psychiatry in society, Wiley, 2002, 171-85.
Ketchian, Lionel (2006). Your keys to Happiness PK @ aol. com. The website www. Happiness club. Com.
Kirkcaldy B.D , Shephard R. J. , Siefen R. G.(2002). The relationship between physical activity and self-image and problem behaviour among adolescents. Soc Psychiatry Psychiatr Epidemiol 37: 544-550. DOI 10.1007/s00127-002-0554-7.
Knapen J, Vermeersch J, Van Coppenolle H, Cuykx V, Pieters G, Peuskens J (2007) The physical self-concept in patients with depressive and anxiety disorders 14(1): 31-6.
Kolt, , G. Schofield, N. Kerse, N. Garrett and I. Ashton. Healthy steps: The effect of a primary care physical activity program on quality of life in low-active older adults. Journal of Science and Medicine in Sport. 2010, 12, 227-236.
Kraut, R. (1979). Two conceptions of happiness. Philosophical Review, 87, 167-196.
Kubota Y, Sasaki S. Aerobic exercise and self-esteem in children. J Behav Med 2002; 24(12): 127-35.
Lowther.J. Lane.A. &Lane. H. (2002). Self-Efficacy and Psychological Skills during the Amputee Soccer World Cup, the Online Journal of Sport Psychology, August 2002 Volume 4, Issue 2.
Lykken,d&tellegen,a.(1996).happinessis a stochastic phenomenon.psychology science,7,180-189.
Lyumbomirsky, S. Sheldon, K. M. (2005). Achieving sustainable new happiness: Prospects, practice and prescriptions. in P.A., Linley, & S. Joseph. Positive psychology.
Mac. Donald, D.G., and Hodgdon, J.A. (1991). "The psychological effects of aerobic fitness training: research and theory". New York, springer – verlag.
Magnus, K.; Diener, E.(1991)A Longitudinal Analysis of Personality, Life Events, and Subjective Well-Being. 63rd Annual Meeting of the Midwestern Psychological Association, 1991, Chicago, USA.
Martinsen , Egil ,W & et al, Comparing aerobic with nonaerobic forms ofexercise in the treatment of clinical depression , Comprehensive Psychiatry ,Volume 30,Issue 4, 2004,Pages324 -333.
Martinsen EW. Physical activity in the prevention and treatment of anxiety and depression. Nord J Psychiat 2008: 62 Suppl 47: 25-9.
Maslow, A. H. (1970). Motivation and personality. New York, Harper & Row, 2nd Edition, (First Edition 1954).
McAuley E, Elavsky S, Motl RW, Konopack JF, Hu L, Marquez DX. Physical activity, self-efficacy, and self-esteem: longitudinal relationships in older adults. Journal of Gerontology Behavior Psychology Science. 2005, 60(5):P268-75.
Moksnes U.K., Moljord I.E.O., Espnes G.A. & Byrne D.G. (2010). Leisure time physical activity does not moderate the relationship between stress and psychological functioning in Norwegian adolescents. Mental Health and Pysical Activity. 3, 17-22.
Musanti R . A study of exercise modality and physical self-esteem in breast cancer survivors. Med Sci Sports Exerc. 2012 Feb;44(2):352-61. doi:
10.1249/MSS.0b013e31822cb5f2
Myers,d.g.The Pursuit Of happiness:Who is happy – Why.(2002).Morrow and co.
Myers,d.g&diener,e.(1995).who is happy? Psychological science,6,10-19.
Nejat S, Montazeri A, Holakouee K, MohammadK, Majdzadeh R. Psychometric properties of theIranian interview-administered version of theWorld Health Organization's Quality of LifeQuestionnaire (WHOQOL-BREF): a populationbasedstudy. BMC Health Serv Res2008; 8: 61. [Farsi]
Norvell. N., Belles. D, "Psychological and physical benefits of circuit weight trouning in law enforcement personal" J- Consult – Clinical – psychology, 1998, 12 , p: 89.
Nourbakhsh P, Hassanpour GhR. A comparison of self-esteem and self-concept between school male studentathletes and non-athletes from educational districts in Ahwaz and investigate their relationships with the students'academic achievement. Harakat journals 2004; 21: 19-32.
Oncu J, DurmazB. Short-term effects of aerobic exercise on functional capacity, fatigue and quality of life in patients with post-polio syndrome. Clinical Rehabilitation 2009;23(4):155-163.
Org / tem plates / story. 5295168.
Parker J., Scott J. Strath, and Ann M. Swartz. Physical Activity Measurement in Older Adults: Relationships With Mental Health. Journal of Aging and Physical Activity, 2008, 16, 369-380.
Pate RR, Health GW, Dowda M, Trost SG. Associations between physical activity and other health behaviors in a representative sample of U.S. adolescents. Am J Public Health 1996; 86(11): 1577-81
Patterson, L. C. (1977). Self-esteem in youth and factors relating to overall self-esteem.Dissertation Abstracts International, 40(6). (AAT MQ66719)
Peluso MAM and De Andevade LHSG. Physical activity and mental health: The association between exercise and mood. CLINTCS 2005; 60: 61 -70.
Phillips, D. (2006). Quality of Life .( Concept, Policy. And Practice) Routledge Press.
Phipps WJ, Monahan FD, Monahan JK, Marek JF, Neighbors M. Medical-surgical nursing: health and illnessperspectives. 7th ed. Philadelphia: Mosby; 2003.
Plante Thomas. G, Robin Judith , " phtsical fitness and enhanced psychological health", Current psychology – Research and review, 2006 , 21, pp:36-39
Pronk , Np, Course. SF, Rohack, JJ," Maximal and acute mood response in women", J – physiology – Behavior, 2005, 27, pp: 56-62.
Rasmussen Martin. Psychological benefits of exercise in children and adolescents Master of Science in Health, Organization and Communication Psychology Department of Psychology
Rasmussen, Martin; Laumann, KarinThe role of exercise during adolescence on adult happiness and mood.Leisure Studies, Volume 33, Number 4, 4 July 2014, pp. 341-356(16).
Richardson CR, Foulkner G, Mcdevitt J, skrinar GS, Hutchinson DS, piette JD. Integrating physical activity into mental health services for persons with serious mental illness. American psychiatric Association psychiatry Serv 2005; 56 (3): 324 – 31.
Riley, E., & Start, K. B. (1995). The effect of physical practice on personality trait. Australian Journal of psychical Education, 20: 13-16.
Robazza, Claudio, &Bortoli, Laura. (2007). Perceived impact of anger and anxiety on sporting performance in rugby players. Psychology of Sport and Exercise, 8, 875-890.
Roland Melin, Kerstin S. Fugl-Meyer and Axel R. Fugl-Meyer From the Department of Neuroscience, Rehabilitation Medicine, Uppsala University, Sweden J Rehabil Med 2003; 35: 84-90
Ryan, R, & Deci, E. (2001). On happiness and human potentials: a review of research on hedonic and eudemonic well- being. Annuall review of psychology. 52, 141-66.
Ryff, C.D & Singer. B.(l998).The contours of positive human health. Psychology Inquiry. 9 ,1- 28.
Sackheim, H.A. (1983). Self-deception, self-esteem, and depression: The adaptive value of lying to oneself. In J. Masling (Ed.), Empirical studies of psychoanalytic theories (Vol. 1, pp. 101-157). Hillsdale, NJ: Erlbaum.
Salmon, p. (2000). Effect of physical exercise on anxiety, depression and sensitivity to stress: A unifying theory. Clinical psychology Review. 21: 53-61.
Sanglache B. The study of effectiverehabilitation services on Quality of life MSpeople. These is of MA rehabilitation university.1384.
Saxena, S. & O'connell, K. (2002). A commentary cross- cultural quality of life assessment at the end of life. Geromologist 42,81-85.
Setkowicz, Z. & Mazur, A. (2006). "Physical Training Decreases Susceptibility to Subsequent Pilocarpine-Induced Seizures in the Rat". Epilepsy Research, in Press.
Smith, Tovia, (2007). Finding happiness in Harvard classroom. http:// www. Npr.
Solomon, S., Greenberg, J., & Pyszczynski, T. (1991b). Terror managementtheory of self-esteem. In C.R. Snyder & D. Forsyth (Eds.),Handbook of social and clinical psychology: The health perspective(pp. 21-40). New York: Pergamon Press.
Sonstroem, J.C. (1978). Physical estimation and attraction scales: rational and research. Medicine and scienes in sports, 10, 97-102, Medline.
Sonstroem, J.C. (1978). Physical estimation and attraction scales: rational and research. Medicine and scienes in sports, 10, 97-102, Medline.
Spilker, B. (1996). Quality of life and pharmacoecomonics in, clinicaltrials (2 nd ed). New Yark: Lippincott- Raven press.

1- happiness
1- Hobbes & Desade & Bentham
3-.Rayan & Dessay
4ـ Kuboyy
5 ـ Diener, Lucas
6 -Diener , Suh
7 – headey & wering
1- Lyumbomirsky
9-Gray
—————

————————————————————

—————

————————————————————


تعداد صفحات : 31 | فرمت فایل : WORD

بلافاصله بعد از پرداخت لینک دانلود فعال می شود