مبانی نظری و پیشینه تحقیق درباره راهبرد های مقابله با استرس
2-1 راهبردهای مقابله با استرس
در این بخش از فصل دوم به بررسی مفهوم استرس و جنبه های زیستی شناختی استرس و راهبردهای مقابله با آن می پردازیم.
2-1-1 استرس
استرس شرایطی است که در نتیجه تعامل میان فرد و محیط به وجود می آید و موجب ایجاد ناهماهنگی – چه واقعی و چه غیر واقعی- میان ملزومات یک موقعیت و منابع زیستی، روانی و اجتماعی فرد می شود. در اینجا هر چهار جز را به طور مختصر توضیح می دهیم(سارفینو، 1940؛ ترجمه احمدی ابهری و همکاران، 1387):
1. استرس از توان زیستی، روانی و اجتماعی فرد، برای سازگاری با وقایع یا شرایط مشکل، می کاهد. این توان ها محدودند.
2. عبارت "ملزومات یک موقعیت" به مقدار منابعی که برای تطابق با یک موقعیت استرس آور، مورد نیاز است، گفته می شود.
3. زمانی که میان ملزومات یک موقعیت و منابع فرد توازن برقرار نباشد، تضادی به وجود می آید.
4. ما ملزومات، منابع و تضادها را در تعامل با محیط ارزیابی می کنیم. عوامل بسیار بر این تعامل اثر می گذارد مانند تجربیات گذشته و جنبه های گوناگون موقعیت.
2-3-1 جنبه های زیستی، روانی و اجتماعی استرس
2-3-2-1 مولفه های زیست شناختی استرس
الف) پاسخ سمپاتیک / آدرنال و هیپوفیز / آدرنال
وقتی مردم با چالشی رو برو می شوند، معمولا تلاش زیادی برای کنار آمدن با آن به خرج می دهند. همچنین وقتی مردم کنترل از دستشان خارج می شود، معمولا کوشش می کنند تا دوباره کنترل را به دست گیرند. تحت این شرایط، بدن یک پاسخ سمپاتیک /آدرنال می دهد. دستگاه سمپاتیک به فرد اجازه می دهد با فعال ساختن بدن خود به درخواست های آنی محیطی پاسخ گوید: ضربان قلب بالا می رود، فشار خون افزایش می یابد و فرد هشیار تر می شود و خلاصه، فرد انگیخته می شود (فرانکن، 1939؛ ترجمه شمس اسفند آباد، محمودی، امامی پور،1384).
دستگاه سمپاتیک / آدرنال مسئول انگیختگی است و دستگاه هیپوفیز / آدرنال بیشتر مربوط به واکنش جنگ و گریز می شود. در شرایط استرس پاسخ های سمپاتیک / آدرنال و هیپوفیز آدرنال همزمان رخ می دهند. با وجود این این دو دستگاه در برخی از شرایط جداگانه عمل می کنند. معمولا وقتی می کوشیم با انجام دادن برخی از انواع رفتارهای انطباقی بر استرس کنترل پیدا کنیم. وقتی سطح کنترل خود را به دست می آوریم، سطح کورتیزل افت می کند، در حالی که سطح اپی نفرین بالا می رود. کور تیزول شاخص عمل دستگاه هیپوفیز/آدرنال و اپی نفرین به عنوان شاخص فعالیت دستگاه سمپاتیک/آدرنال می دانند (فرانکن، 1939؛ ترجمه شمس اسفند آباد و همکاران،1384).
ا ) نشانگان عمومی انطباق1
مطالعه علمی استرس با پژوهش های سلیه2 آغاز شد که اولین مقاله او در این زمینه به سال(1936) منتشر گردید. وی تغییرات فیزیولوژیائی و روان شناختی ناشی از تنیدگی را مورد توجه قرار داد. سلیه در این تئوری تـشریح کـرد که چگونه تعادل حیاتی از هم می پاشد. وی واکنش در برابر استرس را در یک فرایند سه مرحله ای موسوم به نشانگان عمومی انطباق(GAS) خلاصه کرد(سارفینو، 1940؛ ترجمه احمدی ابهری و همکاران، 1387):
1. مرحله هشدار3: نخستین مرحله GAS، همانند واکنش جنگ- یا گریز موردی اضطراری است-کار آن، بسیج نیروهای بدن است. به هنگام آغاز مرحله هشدار، برانگیختگی روی می دهد؛ این برانگیختگی با وضعیت فشار خون سنجیده می شود- برای مثال فشار خون برای یک لحظه پایین می افتد، اما به سرعت بالا می رود. برانگیختگی شدید، در نتیجه ترشح هورمون ها به وسیله سیستم غدد درون ریز ایجاد می شود: غده هیپوفیز، ماده ACTH را ترشح می کند که افزایش ترشح اپی نفرین، نور اپی نفرین و کورتیزول را به وسیله غددآدرنال در جریان خون، سبب می شود. در پایان این مرحله، بدن کاملا بسیج شده است تا در برابر استرس به شدت مقاومت نشان دهد. اما بدن نمی تواند این برانپیختگی شدید را برای مدتی طولانی حفظ کند. بعضی از موجووداتی ک مدتی طولانی، در شرایط بسیار پر استرس مرحله هشدار نگه داشته شده اند، طی چند ساعت یا چند روز مرده اند(سارفینو، 1940؛ ترجمه احمدی ابهری و همکاران، 1387).
2. مرحله مقاومت4: اگر استرسی تداوم یابد، اما آنقدر شدید نباشد که به مرگ بینجامد، واکنش فیزیولوژیکی وارد مرحله مقاومت می شود. در این مرحله، بدن شروع به سازگار شدن با عامل استرس زا می کند. برانگیختگی فیزیولوژیکی تا حدی تعدیل می یابد، اما به هر صورت بالاتر از حالت طبیعی باقی می ماند. با وجود تداوم این میزان از برانگیختی، ارگانیزم ممکن است نشانه های اندکی از استرس را نشان می دهد. اما توانایی مقاومت آن در مقابل استرس های جدید، ممکن است مدت ها مختل شود. براساس نظریه سلیه، یکی از پیامدهای این اختلال، افزایش آسیب پذیری در برابر مشکلات بهداشتی است که او آن را "بیماری های سازگاری" نامیده است. این مشکلات بهداشتی، مواردی از قبیل فشار خون بالا، زخم معده، آسمو بیماری هایی که بر اثر اختلال سیستم ایمنی به وجود می آیند را شامل می شود(سارفینو، 1940؛ ترجمه احمدی ابهری و همکاران، 1387).
3. مرحله فرسودگی5: برانگیختگی فیزیولوژیکی طولانی مدت، تضعیف سیستم ایمنی و کاهش اندوخته های انرژی را در پی دارد، به حدی که مقاومت بدن محدود می شود. در این زمان، مرحله فرسودگی آغاز می شود. اگر استرس ادامه یابد، احتمال آسیب و بیماری عضو های درونی و حتی مرگ نیز وجود دارد(سارفینو، 1940؛ ترجمه احمدی ابهری و همکاران، 1387).
2-3-2-2 مولفه آموخته شده استرس
الف) پیش بینی ناپذیری و پاسخ استرس
تجربه ما از استرس به چندین عامل روانی بستگی دارد. پژوهش ها نشان می دهد اگر به طور مکرر در معرض رویداد آزاردهنده پیش بینی ناپذیر قرار بگیریم، دچار استرس و بیماری می شویم. استرس پیش بینی ناپذیر در مقایسه با استرس پیش بینی پذیر، کورتیکوسترون بیشتری تولید می کند، باعث زخم معده، تغییر سطح گلوکز و اسیدهای چرب و نقص عملکرد ماهیچه قلب می شود(فرانکن، 1939؛ ترجمه شمس اسفند آباد و همکاران،1384).
پژوهشگران ضمن بررسی های خود درباره نقش پیش بینی پذیری توانسته اند سه عامل موثر را در استرس زایی محرک های آزار دهنده شناسایی کنند: تمیز نشانه های استرس، قابلیت دسترسی به یک پاسخ انطباقی، و تجربه مکرر محرک آزاردهنده.
تمیز نشانه های استرس. پژوهش ها نشان می دهد اگر موجود زنده ای استرس ادواری را تجربه کند، دانستن اینکه استرس چه موقع رخ می دهد، به او کمک می کند تا قبل از شروع استرس آماده شود و بعد از اتمام آن نیز آرامش یابد. بنابراین یاد گرفتن تمیز نشانه هایی است که شروع استرس را اعلام می کند (فرانکن، 1939؛ ترجمه شمس اسفند آباد و همکاران، 1384).
دسترسی به پاسخ انطباقی.پاسخ انطباقی استرس را کاهش می دهد. مطالعات نشان می دهد این احتمال که تاثیر آنها به خاطر فعالیت (تمرین) بیشتر باشد- که با اجتناب فعال همراه است- پذیرفتنی نیست. واکنش انطباقی در صورتی موثر است که نسبتا آسان و به دور از تضاد باشد. بنابراین در زندگی روزمره اگر فرد یاد بگیرد که چه کاری را انجام دهد استرس کمتری را تجربه می کند(فرانکن، 1939؛ ترجمه شمس اسفند آباد و همکاران،1384).
تجربه مکرر با محرک اجتنابی. مطالعات نشان می دهد که واکنش استرس حاد باعث تخلیه نوراپی نفرین می شود. در حیوانات، پس از واکنش استرس حاد، یادگیری کند می شود. این کاهش در یادگیری به تخلیه نوراپی نفرین نسبت داده شده است. ماریان فرانکن هاوسر (1980) می گوید که مواجه شدن مکرر با عاملی استرس زا وقتی واکنش استرس را کم می کند که در درگیری روان شناختی کاهش یابد(فرانکن، 1939؛ ترجمه شمس اسفند آباد و همکاران،1384).
ب ) منابع استرس
در این قسمت به دو دسته از منابع استرس مرتبط با پژوهش حاضر می پردازیم: منابع درون فردی و منابع درون خانوادگی.
منابع درون فردی
بعضی اوقات منبع استرس در درون خود فرد است، مثلا زمانی که بیمار می شود. بیمار بودن ملزوماتی را بر سیستم زیستی و روانی فرد تحمیل می کند. میزان استرسی که این ملزومات به وجود می آورند به شدت بیماری و سن فرد بستگی پیدا می کند(سارفینو، 1940؛ ترجمه احمدی ابهری و همکاران، 1387).
مورد دیگری که امکان دارد ایجاد استرس کند، موقعیت هایی است که با یکدیگر همخوانی ندارند. کشمکش هایی که تعارض ایجاد می کنند، معمولا در سه دسته قرار می گیرند: تعارض خوشایند/خوشایند؛ تعارض هایی که در نتیجه وجود دو موقعیت ناهساز، اما خوشایند ایجاد می شود. تعارض ناخوشایند/ ناخوشایند؛ تعارض هایی که در نتیجه انتخاب میان دو موقعیت ناخوشایند ایجاد می شوند و تعارض خوشایند/خوشایند؛ زمانی پیش می آید که ویژگی های هم خوشایند و هم ناخوشایند را در یک هدف یا موقعیت ببینیم(سارفینو، 1940؛ ترجمه احمدی ابهری و همکاران، 1387).
منابع درون خانوادگی
رفتار، نیازها وو ویژگی های شخصیتی هر یک از اعضای خانواده، بر دیگران تاثیر دارد و بعضی اوقات موجب ایجاد استرس می شود. درگیری های میان فردی ممکن است در نتیجه مشکلات مالی، رفتارهای نامعقول یا اهداف متضاد ایجاد شود(سارفینو، 1940؛ ترجمه احمدی ابهری و همکاران، 1387). در اینجا به یکی از منابع ایجاد استرس در خانواده یعنی بیماری و معلولیت می پردازیم.
ا ) بیماری یا معلولیت در خانواده
داشتن فرزندی بیمار بر استرس خانواده می افزاید و احتمال این استرس اضافی بیشتر بر دوش مادر می افتد تا پدر. هنگامی که فرزندی به بیماری مزمنی مبتلا باشد، همه اعضای خانواده باید با استرس های دراز مدت و ویژه ای کنار بیایند. بخشی از این استرس از مدت زمانی ناشی می شود که برای مراقبت از کودک نیاز است و بخشی از آن است که آزادی اعضای خانواده در به انجام رساندن برنامه هایشان، از آنها سلب می شود. خانواده همچنین با تصمیم گیری های مشکلی رویاروست و باید در مورد بیماری و نحوه مراقبت از کودکان آموزش ببیند. هزینه های درمان پزشکی کودکان مبتلا به بیماری مزمن بسیار گزاف است و موجب افزایش استرس خانواده می شود. روابط میان اعضای خانواده نیز ممکن است دستخوش آشفتگی شود. امکان دارد پدر و مادر احساس کنند مقدار کمتری از وقتشان را باید صرف دیگر اعضای خانواده کنند و دیگر فرزندان خانواده ممکن است احساس انزوا و کم توجهی از سوی پدر و مادر کنند(سارفینو، 1940؛ ترجمه احمدی ابهری و همکاران، 1387).
2-3-2-3 مولفه شناختی استرس
یکی از جامع ترین نظریه ها در مورد نقش عوامل شناختی در استرس ریچارد لازاروس و همکارانش ارائه کرده اند. براساس این نظریه چگونگی ارزیابی فرد از هر رویدادی، نقشی بنیادی در تعیین مقدار پاسخ استرس و نیز نوع راهبرد های انطباقی ایفا می کند که فرد ممکن است در برخورد با استرس به کار گیرد. ارزیابی در دو مرحله رخ می دهد(فرانکن، 1939؛ ترجمه شمس اسفند آباد و همکاران،1384):
1. ارزیابی اولیه. فـرایندی است که استرس توسط شخص شناخته می شود(حسن شاهی، 1381). در واقع در این مرحله فرد به تحقیق معلوم می کند که آیا یک رویداد استرس زا باعث آسیب/فقدان، تهدید یا چالش می شود. آسیب/فقدان اشاره به صدمه ای دارد که رخ داده است، مانند از دست دادن یک عضو، از دست دادن شغل یا از دست دادن عزت نفس؛ تهدید اشاره به چیزی ددارد که ممکن است باعث صدمه یا فقدان شود؛ چالش به معنای نیروی بالقوه برای رشد، تسلط یا اشکالی از موفقیت است(فرانکن، 1939؛ ترجمه شمس اسفند آباد و همکاران،1384).
2. ارزیابی ثانویه. عبارت است از فرایند شکل گیری واکنش در قبال تهدید(حسن شاهی، 1381). بعد از ارزیابی اولیه، فرد منابع انطباقی و انتخاب های خود را ارزشیابی می کند؛ از خود می پرسد که چه کار می توان کرد. به طور کلی فرد برای کنار آمدن با استرس به منابع فیزیکی، اجتماعی، روانی و مادی چندی دسترسی دارد. منابه فیزیکی و جسمی شامل سلامتی و انرژی، منابع اجتماعی شامل خانواده و دوستان، منابع روانی شامل عزت نفس و توانایی های حل مسئله و منابع مادی شامل پول و تجهیزات است(فرانکن، 1939؛ ترجمه شمس اسفند آباد و همکاران،1384).
2-3-3 مقابله
لازاروس6 و فولکمن7 (1986) مقابله را چنین تعریف کرده اند:
"تلاش های رفتاری و شناختی که به طور مداوم در حال تغییرند تا از عهده خواسته های خاص بیرونی یا درونی شخص که ورای منابع و توان وی ارزیابی می شوند بر آیند" بر اساس این تعریف، 1. مقابله فرایندی است که دائماً در حال تغییر است؛ 2. مقابله به طور خود کار انجام نمی شود، بلکه الگوی آموخته شده ای است برای پاسخگویی به موقعیت های تنش زا؛ و 3. مقابله نیازمند تلاش فرد برای مواجهه با استرس است.
در تعریف دیگری که لازاروس (1982) از مقابله ارائه می دهد، آن را تلاش هایی معرفی می کند که برای مهار (شامل تسلط، تحمل، کاهش دادن یا به حداقل رساندن) تعارض ها و خواسته های درونی و محیطی که فراتر از منابع شخص اند، صورت می پذیرد. بنا بر این تعریف مقابله شامل سازش یافتگی با موارد معمولی و مادی نمی شود، در عین حال علاوه بر آنکه اشاره به بعد کنشی و حل مسئله مقابله دارد، تنظیم پاسخ های هیجانی را نیز مد نظر قرار داده است.
شفر8 (1982) نیز مقابله را پاسخ سازش یافته جسم و روان در مقابل موقعیت های استرس زا تعریف می کند. شفر با توجه به آنکه مقابله بتواند استرس را کاهش دهد، حذف کند یا از بین ببرد، یا حتی یک GAS کامل را قبل از آنکه به ارگانیسم صدمه ای وارد آید تبدیل به یک مدار کوتاه کند، تحت عنوان مقابله های موثر و نا موثر طبقه بندی می کند (خدایاری فرد و پرند، 1390).
2-3-4 راهبردهای مقابله ای
یکی از مواردی که در تعیین سلامت یا بیماری انسان، مهم ترین نقش و جایگاه را دارد، استرس است که با زندگی بشر امروز عجین شده است. پژوهشگران مختلف به شناسایی و معرفی منابع متعدد استرس اقدام کرده اند. عوامل تنش زا می توانند بیرونی یا درونی باشند. ویژگی های مشاغل موجود در جوامع پیچیده، گسترش نقش های متعدد و چندگانه اجتماعی از ویژگی های اختصاصی زندگی صنعتی است که همه ما را به نوعی تحت سیطره خود قرار داده و بالقوه سلامت و حتی بقای نوع بشر را زیر سوال برده است. اما آنچه در این بین می تواند مایه خوش بینی و امیدواری باشد، "شیوه های مقابله با استرس" است که به عنوان متغیری میانجی می تواند پیامدهای استرس را تحت تاثیر قرار دهد. با توجه به مفهوم مقابله در فرهنگ لغات علم روانشناسی، دیگر تغییرات و رویدادهای زندگی به خودی خود پیش بینی کننده احتمال بیماری ها نخواهد بود و در این زمینه فقط به عنوان شرط لازم عمل خواهند کرد، زیرا در کنار تمام منابع و عوامل تنش زا، سطحی از استرس که هر شخص تجربه می کند، به میزان زیادی توانایی مقابله، نحوه ادراک و قضاوت وی به این عوامل بستگی دارد (خدایاری فرد و پرند،1390).
روش های بسیاری برای مقابله با استرس وجود دارد. بسیاری از این روش ها ماهیت روان شناختی دارند. افراد متفاوت با توجه به ویژگی های شخصیتی خود، هر یک روشی را برای مقابله با استرس بر می گزینند. برخی سعی می کنند به مشکلات زندگی با دید مثبت بنگرند، بعضی به دنبال حمایت های اجتماعی می گردند و عده ای دیگر از آن می گریزند. به کار گیری راهبرهای مقابله ای مناسب به مردم کمک می کند تا با استرس و تاثیرات ناشی از آن کنار بیایند.
راهبردهای مقابله به روش های آگاهانه و منطقی مدارا با استرس های موجود در زندگی اشاره دارد. این اصطلاح برای روش های مبارزه با استرس مورد استفاده قرار می گیرد (پورافکاری،1376).
به نظر ایندلر و پارکر (1994) راهبردهای مقابله ای را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
* راهبرد تکلیف مدار: این راهبرد مستلزم حصول اطلاعات درباره موقعیت تنش زا و پیامدهای احتمالی آن است. افرادی که از این راهبرد استفاده می کنند، تلاش می کنند تا فعالیت های خود را با توجه به اهمیت آن اولویت بندی کنند و با مدیریت زمان به انجام به موقع فعالیت ها مباردت می ورزند.
* راهبرد هیجان مدار: این راهبرد مستلزم یافتن روش هایی برای کنترل هیجان ها و تلاش برای امیدوار بودن به هنگام مواجهه با موقعیت های تنش زاست. افرادی که از این راهبرد استفاده می کنند، ضمن اینکه بر هیجانات خود کنترل دارند، ممکن است احساساتی چون خشم یا نا امیدی را نشان دهند.
* راهبرد اجتناب مدار: این راهبرد مستلزم انکار یا کوچک شمردن موقعیت های تنش زاست. افرادی که از این روش استفاده می کنند، هشیارانه تفکرات تنش زا را واپس رانی کرده و تفکرات دیگری را جایگزین آن می کنند.
هنگامی که افراد بتونند به طور منطقی موقعیت های تنش زا را طبقه بندی کنند، راهبرد تکلیف مدار بیشترین تاثیر را دارد، ولی در صورتی که افراد نتواند موقعیت های تنش زا را پیش بینی و برای آن راه حل هایی اتخاذ کنند، راهبرد هیجان مدار موثرتر واقع می شود (آیزنک9، 1995). راهبردهای مقابله ای مناسب از بروز بیماری های ناشی از استرس جلوگیری می کنند، اگرچه بیماری ها منشا و علل مختلفی دارند، سبک زندگی و ویژگی های شخصیتی نیز در بروز انها دخالت دارند. روان شناسان معتقدند حتی درمان وخیم ترین بیماری های جسمانی مستلزم تغییر الگوهای پاسخ افراد است (برانون10 و فیست11، 1997).
لازاروس (1982) دو راهبرد را برای مقابله با استرس پیشنهاد کرد؛ مقابله متمرکز بر مسئله و مقابله متمرکز بر هیجان.
* مقابله متمرکز بر مسئله: راهبردهای مقابله مسئله مدار، راهبردهایی هستند که مستقیماً به موقعیت یا محرک استرس زا مربوط می شوند، به طوری که در نهایت آن را کاهش می هند یا برطرف می کنند. این شیوه ها عموماً همان راهبردهای مسئله گشایی هستند. بنابراین اگر شخص مسایل را بهتر حل کند، راهبردهای مقابله مسئله گشایی موثرتری را صورت بندی خواهد کرد (هافمن و همکاران،1997، ترجمه، بحیرایی و همکاران 1386). تدابیر حل مسئله شامل: تعریف مسئله، یافتن راه حل های گوناگون، سبک سنگین کردن راه حل ها به لحاظ سود و زیان آنها، انتخاب و به کار بستن راه حل انتخابی است. تدابیر حل مسئله ممکن است متوجه ی خود شخص هم بشود، به این معنا که به عوض تغییر محیط، شخص در خودش تغییری ایجاد کند: سطح آروزمندیش را تغییر دهد، هدف و محمل خشنودی دیگری در پیش گیرد یا مهارت های تازه یی بیاموزد. موفقیت این تدابیر به دامنه تجربیات و خویشتنداری شخص بستگی دارد (اتکینسون و همکاران، 1983، ترجمه براهنی و همکاران، 1385).
* مقابله متمرکز بر هیجان: آدمی برای جلوگیری از فرسودگی ناشی از هیجان های منفی که منجر به درگیر نشدن با جریان های عملی مسئله است، به مقابله ی هیجان مدار رو می کند. علاوه بر این در مواجهه با مسئله های لاینحل نیز مردم به این شیوه مقابله دست می زنند. شیوه های بسیار متعددی برای مقابله با هیجان های منفی وجود دارد. بعضی از محققان، این شیوه ها را به دو دسته ی رفتاری و شناختی تقسیم کرده اند. تدابیر رفتاری عبارت است از دست زدن به تدابیر فیزیکی از قبیل ورزش یا مصرف الکل یا سایر داروها؛ خالی کردن خشم خود بر سر دیگران، و درخواست حمایت عاطفی دوستان برای دور نگه داشتن ذهن خود از مسئله و کم کردن از تهدید موجود، از راه تغییر معنای موقعیت. تدابیر روان شناختی غالباً شامل ارزیابی دوباره موقعیت هاست. طبعاً انتظار داریم بعضی تدابیر رفتاری و شناختی، انطباقی باشند و بعضی دیگر، فقط شخص را گرفتار تنش و فشار بیشتر سازد(اتکینسون و همکاران، 1983، ترجمه براهنی و همکاران، 1385).
اگر چه ما معمولاً، از راهبرد خاصی برای موقعیت های معینی استفاده می کنیم، اما رفتار مقابله ای متمرکز بر مسئله، در مورد حوادثی که فراتر از توانایی و کنترل ما نیستند، بهتر عمل می کند. گاهی می توانیم با اتخاذ چند فعالیت، مشکل را بهبود بخشیم و آن را برطرف کنیم. به عبارت دیگر، وقتی ما حادثه ای را به عنوان حادثه قابل کنترل ارزیابی می کنیم، تمایل به استفاده از رفتارهای مقابله ای متمرکز بر مسئله داریم. اما در موقعیت های دیگری که می دانیم عملکرد اثر مفیدی را به وجود نخواهد آورد یا حتی ممکن است موقعیت و مشکل را بدتر سازد، ترجیح می دهیم که از رفتار مقابله ای متمرکز بر هیجان استفاده کنیم.
تمایز میان مقابله مبتنی بر مسئله و مقابله مبتنی بـر هـیجان حایز اهمیت است. تحقیقات این مساله را نـشان می دهند که پاسخ افراد بـه مـقیاس های مقابله ای چند عامل را شکل مـی دهد. این تحقیقات(فلکمن و لازاروس ،1986؛ کارور و شایر،1989؛ اندلر و پارکر،1990؛ کلینکه،1991؛ دیویس،2001 )بیانگر آن است که گرایش های مقابله ای ممکن است یکی از این موارد را دربرداشته باشد:
مقابله فعال: فرایند اتـخاذ گـام های مقابله ای به منظور از بین بـردن عـامل اسـترس زا یا خنثی کردن تـاثیرات آن اسـت. مقابله فعال مشتمل بر اقـدام مـستقیم، افزایش تلاش و کوشش و تلاش برای اجرای یک روش مقابله ای است. استفاده از اصطلاح مقابله فعال در واقع شبیه نظریه اصـلی لازاروس و فـولکمن(4891) است که اصطلاح مقابله مبتنی بر مـشکل را بـه کار بردند.
برنامه ریزی: عبارت اسـت از انـدیشیدن در مـورد اینکه چگونه با عـامل استرس زا مقابله کنیم. فرایندهای برنامه ریزی مبتنی است بر؛ درصدد اقدام عملی برآمدن، طرح ریزی در مورد اینکه چه اقدامات عملی انـجام گـیرد و چگونه به بهترین شکل ممکن از عـهدهء مشکل بـرآییم. این اقـدام،اقدامی مـبتنی بـر حل مشکل است.
تمایل بـه جـست وجوی حمایتهای اجتماعی: این روش در حقیقت شمشیری دو لبه است. از بسیاری جهات جست وجوی حمایت اجتماعی و عاطفی پدیده ای کارکردی به نظر می رسد. به ایـن مـعنی کـه فردی که از یک تهدید احساس ناامنی مـی کند بـا بـه دسـت آوردن این نـوع حمایت احساس آرامش می کند. لذا به نظر می رسد که این روش خودبازگشتی به شیوه های مقابله مبتنی بر مشکل باشد. از سوی دیگر گاهی اوقات منابع همدردی برای بیان احساسات فرد مورد اسـتفاده قرار می گیرد و شواهدی در دست است که حمایت از این رهگذر ممکن است همیشه سازگارانه نباشد(فلکمن و لازاروس، 1986؛ به نقل از حس شاهی و دارایی، 1384).
لازاروس و فولکمن (1986) طی بررسی و تحلیل عامل روی پرسش های مقیاس راه های مقابله، به چند سبک مقابله دست یافتند:
o رویارویی (ایستادگی و جنگیدن برای آنچه خواهان آنند)؛
o نادیده گرفتن مسئله، گویی که اتفاقی نیفتاده است؛
o درون ریزی (ممانعت از اینکه در جریان آنچه اتفاق افتاده قرار بگیرند)؛
o جست و جوی حمایت اجتماعی (پذیرش همدری دیگران در مورد آنچه اتفاق افتاده)؛
o سرزنش خود و خود مقصر دانستن؛
o فرار- اجتناب (آرزوی اینکه زودتر این موقعیت تمام شود یا به نوعی ناپدید شود)؛
o طرح ریزی برای مسئله.
شایان ذکر است که رویارویی (ایستادگی) و طرح ریزی برای حل مسئله، از جمله راهبردهای شناختی- رفتاری برای حل مسئله است (تمرکز بر مسئله). در حالی که بقیه شامل کوشش های شناختی – رفتاری برای کاهش آشفتگی های هیجانی است (تمرکز بر هیجان).
طبق بندی دیگری که به وسیله موس12 و بلینگز13 (1982)، پیشنهادشده است، روش های مقابله مـفید را بـه سـه گروه بزرگ تقسیم می کند. این سه گروه از روش های مـقابله ای بـراساس سـه کـانون و هـدف طـبقه بندی شده اند(حسن شاهی، 1381):
1. مقابله سودمند متمرکز بر ارزیابی14 :شامل کوشش در ارزیابی دوباره حوادث تنش زا می باشد،
2. مقابله متمرکز بر مساله15 :شامل تلاش هایی است که فرد برای بررسی مجدد نگرش ها و نیازهای خود، کسب مهارت ها و پاسخهای تازه به عـمل می آورد، خود را برای حل مساله درگیرمی کند،آن را اصلاح نموده و مشکلات و نتایج آن را ازبین می برد و هدفش تسلط یافتن بر مشکل اصلی است.
3. مقابله متمرکز بر هیجان16: شامل کوشش هایی است تا واکنش های هیجانی را که به واسطه استرس بـرانگیخته شـده اند،کنترل نموده، و یا کاهش دهد و هدفش آن است که مجددا تعادل هیجانی سالمی را برقرار کند.
2-3-5 راهبردهای مقابله ای سازش یافته و سازش نایافته
پاسخ های واقعی فرد نسبت به فشار روانی به دو گروه متمایز تقسیم می شود: نخست، پاسخ های سازش یافته یعنی آن اعمالی که کمک می کند فشار روانی کاهش یابد و بدن را به حالت تعادل بازگرداند. دوم، راهبردهای سازش نیافته یعنی آن اعمالی که به تشدید انتظارات موجود کمک می کند و بدن را در وضعیت بی ثباتی قرار می دهد (پاول و انرایت،1991، ترجمه بخشی پور رودسری و صبوری مقدم، 1380؛ خدایاری فرد و پرند، 1390).
به کار گیری راهبردهای سازش یافته پیامدهای مثبت و طولانی مدت دارد. به این ترتیب که تنش به وسیله تلاش های فرد کاهش می یابد و به دنبال آن سطح عزت نفس و مهارت وی افزایش می یابد و سلامت او تامین می شود. در عین حال شخص در برابر عوامل تنش زا که در آینده با آن مواجه می شود مقاوم تر می گردد (خدایاری فرد و پرند، 1390).
مقابله سازش یافته احتمالاً شامل این موارد می شود: بازشناسی منابع فشار روانی خارجی و انتظارات، و اگاهی از منابع فردی جهت مقابله، شناختی اساسی از آنچه در گذر است- این شناخت عبارت است از نگرانی طبیعی از موقعیت به همراه اتخاذ رویکردی مبتنی بر حل مسئله؛ انجام عملی به منظور کاهش انتظارات خارجی- چنین عملی اتخاذ راهبردهایی را در بر می گیرد چون ایجاد تغییراتی در زندگی، تعیین هدف ها، تصمیم گیری در مورد اولویت ها، استفاده بهینه از زمان، مشورت جویی، ابراز وجود بیشتر؛ اتخاذ عملی جهت کاهش درخواست های درونی – این عمل نیز مواردی چون اختصاص زمان برای استراحت جسمانی، تغییر الگوهای مضر اندیشیدن، تخلیه کردن عواطف و هیجانات واپس زده شده و تلاش آگاهانه برای تغییر رفتار را شامل می شود (پاول و انرایت،1991، ترجمه بخشی پور رودسری و صبوری مقدم، 1380).
راهبردهای سازش نایافته مقابله ای، شیوه های از مقابله اند که مولد مشکلات بعدی هستند: فرد آنچه را که اتفاق می افتد تشخیص نمی دهد و درک نمی کند از جمله موقعیت را به طور غیر منطقی و به غلط بیش از حد فاجعه آمیز تفسیر می کند، یا نشانه های جسمی خویش را در واکنش در برابر آن موقعیت بیش از حد جدی و تهدید کننده تعبیر می کند. این نگرانی ها اغلب در یک دور باطل فزاینده به بیشتر شدن مداوم اضطراب و نگرانی منجر می شود. پاسخ های رفتاری سازش نایافته عبارتند از: اجتناب از موقعیت هایی که موجب اضطراب می شوند، دوری از تقویت اجتماعی، پرخاشگری، افراط در مصرف الکل، مصرف زیاد قرص های آرامش بخش، مصرف داروهای مختلف، مشکلات جسمی و پذیرش "نقش یک بیمار". از دست دادن کلی اعتماد نسبت به قابلیت خود جهت مقابله با مشکلات و رشد مشکلات ثانویه مثل اضطراب ناشی از هراس، وابستگی به آرام بخش ها، بیماری جسمی و افسردگی از اثرات بلند مدت اتخاذ راهبردهای سازش نایافته است (پاول و انرایت،1991، ترجمه بخشی پور رودسری و صبوری مقدم، 1380).
2-3-6 عوامل موثر بر انتخاب سبک های مقابله
منابع شخصی مقابله، مجموعه پیچیده ای از عوامل شناختی، شخصیتی و بازخوردی است که بخشی از توانایی روانی فرد را برای مقابله مهیا می سازد. منابع شخصی عبارتند از ویژگی های زمینه ای نسبتاً پایدار که انتخاب روش های ارزیابی و مقابله را تحت تاثیر قرار می دهند. برخی از این ویژگی ها عبارتند از تحول من، احساس کارامدی شخصی، خوش بینی، احساس یکپارچگی، سبک های شناختی، سبک های دفاعی و مقابله، و توانایی های حل مسئله (موس و اسکافر17،1993؛ به نقل از خدایاری فرد و پرند، 1390).
2-3-7 سبک های مقابله و نقش آن در بروز بیماری ها
شناخت شیوه های مقابله می تواند در پیشگیری و همچنین در درمان اختلال ها کاربرد داشته باشد. اقدامات پیشگیرانه در دوران نوجوانی و حتی کودکی از طریق آموزش روش های مقابله می تواند افراد را در مواجهه با مسائل و مشکلات یاری دهد. یکی از روش های موثر در ارتقای توانایی کودکان و نوجوانان در مقابله با منابع استرس، آموزش مهارت های حل مسئله است. منبع مداخلات درمانی نیز می تواند عوامل تنش زا و تقویت مقاومت شخص (از قبیل منابع و فرایندهای مقابله) را هدف قرار دهد(خدایاری فرد و پرند،1390).
برای تعیین شیوه مطلوب مقابله با استرس، نمی توان راهبرد یگانه ای را ارائه داد، بلکه، باید انعطاف کافی وجود داشته باشد و به تناسب ارزیابی از موقعیت و ویژگی های فردی به انتخاب موثرترین شیوه مقابله مبادرت ورزید. در موقعیت های مهار شدنی و چالش پذیر فرایندهای مقابله گرایشی بیش از همه موثر واقع می شوند. اما در شرایطی که نمی توان موقعیت را تغییر داد، فرایندهای مقابله اجتنابی کار آمد ترند(خدایاری فرد و پرند،1390).
انجام فعالیت های جایگزین، در موقعیت هایی که عامل تنش زا تغییر پذیر است، می تواند منابع جدید ارضا را در اختیار شخص قرار داده و سازش یافتگی وی را افزایش داد. لیکن همین فعالیت ها در موقعیت های مهار شدنی که شخص می تواند طی آن عمل سازنده اختیار کند، ممکن است نیروی شخص را در مسیر انحرافی که به حل مسئله منتهی نمی شود به جریان اندازد و موجب ایجاد احساس گناه و شکست گردد (خدایاری فرد و پرند،1390).
2-3-8 ویژگی های شخصیت و راهبردهای مقابله ای
کوباسا، مدی و کان18 (1982) برای تبیین این موضوع که بعضی از اشخاص در مواجهه با مقدار مشخصی از استرس، بیمار می شوند و حال آنکه بعضی دیگر در برخورد با همان مقدار استرس سلامت خود را حفظ می کنند، از نظریه شخصیت سود جسته و الگوی شخصیت سخت رو را پیشنهاد داده اند. شخصیت های سخت رو، اشخاصی اند که توانایی تحمل استرس را دارند. سه مشخصه بارز این اشخاص، تعهد، چالش گری و احساس مهار رویدادهای زندگی است. این ویژگی ها با عوامل تعیین کننده شدت استرس از چندین نظر رابطه متقابل دارند. برای مثال، متعهد بودن موجب می شود تا فرد هنگام بروز استرس از حمایت های اجتماعی برخوردار باشد.
مفهوم چالش گری نیز در ارزیابی شناختی نهفته است؛ یعنی باور به اینکه دگرگونی در زندگی امری عادی است و بیشتر باید آن را فرصتی برای رشد به شمار آورد. به همین ترتیب، احساس مهار رویدادهای زندگی، موجب می شود که فرد احساس کارایی داشته باشد و در موقعیت های تنش زا برای تغییر موقعیت اقدام کند. افرادی که فاقد این ویژگی ها هستند، با احتمال بیشتری در رویارویی با استرس در دام بیماری ها در می افتند (خدایاری فرد و پرند،1390).
افرادی که در مقابل استرس مقاوم اند، خلا، امیدوار، دارای ذهنی باز و آماده برای یادگیری هستند. آنان برای سبک مناسب زندگی خود برنامه ریزی می کنند؛ خوش بین اند؛ بر سرنوشت خود کنترل و تسلط دارند و در تعیین سرنوشت خود نقش فعال دارند؛ بازخوردها و سبک عمل آنان منطقی است؛ به تغییرات و رویدادهای تنش زا زندگی به عنوان فرصت و چالش می نگرند، و با چالش ها به روش حل مسئله برخورد می کنند (شفر، 1982).
2-3-9 شخصیت سرسخت و مقاوم
کوباسا19 (1979) سعی کرد ارتباط بین استرس و سلامتی را بر حسب ویژگی هایی که افراد آسیب پذیر در برابر استرس20 و افراد مقاوم در برابر استرس21 را متمایز می کنند، مشخص نماید (زهرا کار، 1387).
اصطلاح سرسختی روان شناختی22 در مورد افرادی به کار برده می شود که در برابر فشار روانی مقاوم ترند و نسبت به بیشتر افراد کمتر مستعد بیماری هستند (ساراسون و ساراسون، ترجمه نجاریان و همکاران، 1383). کوباسا اصطلاح سرسختی را برای توصیف سه بعد مورد استفاده قرار داد که این سه بعد عبارتند از: تعهد23، کنترل24 و چالش25. او اصطلاح مقاوم یا سرسخت را به عنوان یک شخصیت، شناخت یا سبک اسنادی که تعهد، کنترل و چالش را نشان می دهد، تعریف کرد (زهرا کار، 1387).
تعهد، سطح درگیری را در همه جنبه های زندگی، بر اساس سطح عقیده ای که در خود و اهداف فرد حفظ شده است، توصیف می کند. کنترل، در حقیقت عقیده ای در مورد منبع کنترل رویدادهای مهم زندگی است. منبع کنترل دو نوع است یکی درونی و دیگری بیرونی. چالش عقیده بهنجاری و طبیعی بودن تغییر را منعکس می کند که این عقیده منجر به این می شود که او مشکلات را به جای اینکه تهدید کننده بدانند، به عنوان چالش در نظر بگیرند (زهرا کار،1387).
به عبارت دیگر افراد مقاوم در برابر استرس دارای خصوصیات زیر می باشند:
1. افراد مقاوم در برابر استرس بر موقعیت ها و رویدادهای زندگی شان احساس کنترل می کنند. آن ها معتقدند که می توان به مسیر و روند رویدادها تاثیر بگذارند. آنها مسئولیت چیزهایی که در زندگی شان اتفاق می افتد را به جای اینکه متوجه دیگران بدانند یا آن را به تقدیر و سرنوشت نسبت دهند، می پذیرند. انها به جای منبع کنترل بیرونی، منبع کنترل درونی دارند.
2. این افراد نسبت به هر چیزی مثل کار، خانه، سرگرمی و کارهای ذوقی یا موقعیت های اجتماعی احساس تعهد دارند.
3. آن ها دارای حس چالش هستند، حسی که بر این عقیده مبتنی است که تغییر، مسیر طبیعی زندگی است نه ثبات و یکنواختی. این افراد آشوب ها و بی نظمی های مرتبط با رویدادهای پراسترس زندگی را پیش بینی می کنند و به جای اینکه این رویدادها را تهدیدی برای امنیت خود بدانند، انها را به عنوان فرصتی خلاق و مثبت برای رشد خودشان در نظر می گیرند. آنها توانایی انعطاف پذیری و مقابله با ابهام را دارند (زهرا کار، 1387).
این سه نگرش یعنی احساس کنترل، تعهد و چالش، مشخصه افرادی است که به طور موفقیت آمیزی با فشار روانی مقابله می کنند. در عوض، افرادی که با فشار روانی مقابله نمی کنند و دچار مشکلات مرتبط با فشار روانی می شوند بر رویدادهایی که در زندگی شان رخ می دهد، کنترل ندارند، حس تعهد و التزام نسبت به خودشان، کارشان، خانواده شان و فعالیت های اجتماعی-تفریحی شان ندارند و خواهان تغییر نیستند و آن را چون تهدیدی علیه امنیت شان که باید از آن اجتناب ورزند، تلقی می کنند (پاول و انرایت،1991، ترجمه بخشی پور رودسری و صبوری مقدم، 1380).
2-3-9 عوامل استرس زا و راهبردهای مقابله در والدین دانش آموزان ناشنوا
داشتن کودکی ناشنوا، می تواند باعث استرس و فشار روانی برای والدین و افزایش سطح مشکلات رفتاری و خانوادگی باشد (وولفسون26،2004). والدین ناشنوایی که کودک ناشنوا دارند، از وضع مناسب تری نسبت به والدیـن شـنوای کودکان ناشنوا برخوردارند؛ برای مثال،کودکان ناشنوا با والدین ناشنوا، زودتر،از طریق زبان اشاره ارتباط برقرار می کنند و تعامل و ارتباط مناسب ترین از خود نشان می دهند و از طرفی کودکان ناشنوایی که والدین شنوا دارند، در یادگیری تکلم و زبان اشاره رشـد نـمی کنند (اسپنسر و مـیدو- اورلانز،1996؛ به نقل از هالاهان، کافمن، 2003؛ ترجمه علیزاده و همکاران، 1388). بدین تـرتیب، والدین شـنوای کـودکان ناشنوا در ارتباط با فرزندانشان دچار ناکامی می شوند، و این ناکامی در ارتباط، احتمالا دلیلی برای این است که چرا والدین شنوای کودکان ناشنوا، میزان بالاتری از تنیدگی را از خـود، نشان مـی دهند (میدو-اورلانز27،1995؛ بـه نقل از هالاهان، کافمن، 2003؛ ترجمه علیزاده و همکاران، 1388).
همچنین باید توجه داشت که در حدود 09%کـودکان نـاشنوا، والدین شنوا دارند، که بررسی تنیدگی در آنها، مهم جـلوه مـی نماید والدین کـودکان با نیازهای ویژه، اغلب در مقایسه با والدین کودکان با رشد بهنجار، تنیدگی بـیشتری را تجربه می کنند(هاسل28، رز29 و مک دونالد30، 2005). مادران و پدران کودکان ناشنوا نیز در مقایسه با کودکان عادی،تنیدگی بیشتری را تجربه می کنند (فهر-پروت31،1996؛ میدو-اورلانز،1995).
یکی از عواملی که اثر مشخصی به عـنوان تـعدیل گر در ارتـباط بین رویدادهای تنیدگی زا و کارکردهای روان شناختی و جسمانی دارد، راهبردهای مقابله است (لازاروس،1993). لازاروس و فولکمن(1984) اظهار می دارند که راهبردهای مـقابله تـحت تاثیر عوامل تنیدگی زا موجود در زندگی قرار دارند و نحوهء مواجهه افراد با عوامل تنیدگی زا را نشان می دهند.
هاگبورگ32(9891)، در بررسی تنیدگی والدین دانش آموزان ناشنوا، نشان داد که تـنیدگی پدران و مـادران، تفاوت معناداری با هم نداشتند.
برخی پژوهشها نشان می دهند که با افزایش سن کودک، تنیدگی و فشارهای روانی والدیـن آنـها بـیشتر می شود و رابطهء معناداری بین افزایش تنیدگی و کاهش عزت نفس در والدین، گزارش شده است (کونستانتاریاس33 و لامپروپولو34،1994،لامپورپولو و کونستانتاریاس،1989).
نتایج پژوهش هـینترمایر35(2006) بر روی 213 مادر و 213 پدر کودکان با آسیب شنوایی شدید و ناشنوا نشان داد که تنیدگی بالای والدیـن بـا بـروز مشکلات رفتاری در کودکان ناشنوا رابطهء مثبت دارد.
تحقیقات انجام شده در زمینهء بررسی عوامل تنیدگی زا برای والدین کودکان ناشنوا، نشان می دهد که نگرانی نـسبت بـه آیندهء کودک و مختل شدن کارکردهای خانوده (نظیر فرزندپروری) ازمهم ترین عوامل فشارزای روانی برای این والدیـن اسـت (هینترمایر،2000؛ مپ و هادسون،1997).
تحقیقات در زمینه نشانگان تنیدگی نشان می دهد که اضطراب و افـسردگی، سازگاری پایـین فـردی و مشکلات جسمانی و روانی از مهم ترین مشکلات مادران کودکان نـاشنواست (کالدرون36 و گـرین برگ37،1991). پژوهشها نشان می دهند که والدین کودکان با نیازهای ویژه ای که از راهبردهای مسئله- مدار و راهبردهایی نظیر بـرقراری تـماس اجتماعی و حمایت اجتماعی استفاده مـی کنند،تنیدگی کـمتری دارند و والدینی کـه از راهـبردهای هـیجان-مدار استفاده می کنند، تنیدگی و استرس بیشتری را گزارش می کنند (قدرتی میرکوهی و غباری بناب، 1389).
منابع فارسی:
اتکینسون، ریتا. ال؛ اتکینسون، ریچارد. سی؛ اسمیت، ادوارد. ای؛ بم، داریل. ج؛ و هوکسما، سوزان. نولن. (1983 ). زمینه روانشناسی هیلگارد. مترجمان محمد نقی براهنی، بهروز بیرشک، مهرداد بیک، رضا زمانی، سعید شاملو، مهرناز شهر آرای، یوسف کریمی، نیسان گاهان، مهدی محی الدین و کیانوش هاشمیان. (1386) ، چاپ ششم، تهران: انتشارات رشد.
پاول، تروور جی. و انرایت، سیمون جی.(1991). فشار روانی، اضطراب و راههای مقابله با آن. مترجمان: عباس بخشی پور رودسری و حسن صبوری مقدم، چاپ دوم، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی.
پرند، اکرم و موللی، گیتا. (1389). تاثیر آموزش مدیریت استرس بر کاهش مشکلات روان شناختی خانواده های کودکان با آسیب های شنوایی. خانواده پژوهی، سال هفتم، شماره 25: 34-23.
تاجری، بیوک و بحرایی، احمد رضا. (1387). بررسی رابطه استرس، نگرش مذهبی و آگاهی با پذیرش کودکان کم توان ذهنی در مادران. پژوهش در حیطه کودکان استثنایی، شماره 8: 224-205.
حسن شاهی، محمد مهدی و دارایی، مریم. (1384). تاثیر راهبردهای مقابله با استرس بر سلامت روان دانشجویان: اثر تعدیل کننده سرسختی روان شناختی. مجله دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی، شماره 26: 98-77.
حسن شاهی، محمد مهدی. (1381). بررسی ارتباط میان خوش بینی و راهبردهای مقابله با استرس در دانشجویان دانشگاه. مجله اصول بهداشت روانی، شماره 15 و 16: 98-86.
حسینائی، علی؛ احدی، حسن؛ فتی، لادن؛ حیدری، علیرضا؛ و مظاهریف محمد مهدی. (1392). تاثیر آموزش گروهی مبتنی بر درمان پذیرش و تعهد (ACT ) براسترس شغلی و فرسودگی شغلی. مجله روانپزشکی و روان شناسی بالینی ایران، سال نوزدهم، شماره 2: 120-109.
خدایاری فرد، محمد؛ و پرند، اکرم. (1390). استرس و روش های مقابله با آن. چاپ دوم، انتشارات دانشگاه تهران.
زهرا کار، کیانوش (1387). مشاوره استرس (پیشایندها، پیامدها و راهبردهای درمانی استرس). چاپ اول، تهران: انتشارات بال.
عابدینی، سید محمود؛ منتظری، سحر؛ و خلعتبری، جواد. (1391). مقایسه سبک های مقابله با استرس در بیماران مبتلا به مولتیپل اسکلروزیس با افراد سالم شرق استان مازندران. مجله دانشگاه علوم پزشکی مازندران، دوره بیست دوم، شماره 94: 77-71.
علی اکبری دهکردی، مهناز؛ کاکو جویباری، علی اصغر؛ محتشمی، طیبه؛ و یکتا خواه، سرور. (1390). میزان استرس در مادران کودکان هنجار، کم شنوا و سایر کودکان استثنایی. شنوایی سنجی، دوره 2، شماره 1: ص 136-129.
قدرتی میرکوهی، مهدی و غباری بناب، باقر. (1389). نشانگان تنیدگی زا و راهبردهای مقابله در والدین دانش آموزان ناشنوا. کودکان استثنایی، شماره 36: 174-163.
منابع انگلیسی:
Abidin, R.R (1995). Parenting Stress Index Professional Manual( 3rd ed). Odessa, FL: Psychological Assessment Resources.
Aras, I., Stevanović, R., Vlahović, S., Stevanović, S., Kolarić, B., & Kondić, L. (2014). Health related quality of life in parents of children with speech and hearing impairment. International Journal of Pediatric Otorhinolaryngology. 78, 2 : 323-329.
Bluett, E. J., Homan, K. J., Morrison, K. L. , Levin, M. E., Twohig, M. P.(2014). Acceptance and commitment therapy for anxiety and OCD spectrum disorders: An empirical review. Journal of Anxiety Disorders, 28, 6; 612-624
Bonanno, G. A. (2004). Loss. Trauma, and human resilience. American psychologist, 59, 20-28.
Bradford, Y. (1997). Psychological well-being and coping in mothers of youths with Down syndrome, or Fragile X syndrome. American Journal of mental Retardation, 109(3), 254-237.
Brannon. L., & Feist, J. (1997). Health Psychology: an Introducation to Behvior and Health . Mexico. City Brooks / Cole.
Brinkborg, H., Michanek, J., Hesser, H., & Berglund, G. (2011). Acceptance and commitment therapy for the treatment of stress among social workers: A randomized controlled trial. Behaviour Research and Therapy, 49, 6-7: 389-398.
Brinkborg, H., Michanek, J., Hesser, H., & Berglund, G. (2011). Acceptance and commitment therapy for the treatment of stress among social workers: A randomized controlled trial. Behaviour Research and Therapy, 49, 6-7: 389-398.
Brook, J. S., Brook, D. W., Gordon, A. S., & Whiteman, M. (1990). The psychosocial etiology of adolescent drug use: a family interactional approach. Genetic, social, and general psychology monographs, 116, 111-267.
Fledderus, M., Bohlmeijer, E. T., Fox, J., Schreurs, K. M.G., & Spinhoven, P. (2013). The role of psychological flexibility in a self-help acceptance and commitment therapy intervention for psychological distress in a randomized controlled trial. Behaviour Research and Therapy. 51, 3:142-151.
Folkman, S ., & Lazarus, R.L.(1985).If it changes it must be a process: Study of emotion and coping during 3 stages of a college examination. J Pers Soc Psychol. 48(1):150-70.
Forman, E. M., Herbert, J. D. (2008). New directions in cognitive behavior therapy: acceptance based therapies, chapter to appear in w. o'donohue, je. fisher, (eds), cognitive behavior therapy: Applying empirically supported treatments in your practice, 2nd ed. Hoboken, NJ: Wiley;:263-265.
Garmezy, N. & Masten, A. S., & Tellegen, A. (1984). The study of sress and competence in children: building blocks for developmental psychopatology, child development, 55, 97-111.
Garmezy, N. M., & Masten, A. A. (2006). Particularresiliency to threatening environments. Journal of Experimental Social Psychology. 42: 323-36.
Garmezy, N.M., &Masten, AA. (2006). Particularresiliency to threatening environments. Journal of Experimental Social Psychology. 42: 323-36.
Gilbey, P. (2010). Qualitative analysis of parents' experience with receivingthe news of the detection of their child's hearing loss. International Journal of Pediatric Otorhinolaryngology, 74, 265-270.
Hassall, R., Rose, J., & McDonald, J. (2005). Parental stress in mothers of children with an intellectual disability: The effects of parental cognitions in relations to child characteristicsand family support. Journal of Intellectual Disability Research, 49, 418- 424.
Hastings, R. P., & Beck, A. (2004). Practitioner review: Stress intervention for parents of children with intellectuay disabilities. Journal of Child Psychology and Psychiatry, 45(8), 1338-1349.
Hayes, S. C., Masuda, A.T., & De May, H. (2003). Acceptance and commitment therapy and the third wave of behavior therapy. Gedragstherapie (Dutch J Behav Therap)69: 2-9.
Hayes, S. C., Luoma, J. B., Bond, F. W., Masuda, A., & Lillis J. (2006). Acceptance and commitment therapy: model, processes and outcomes. Behav Res Ther. 44(1):1-25.
Hayes, S.C. (2005) Stability and Change in Cognitive Behavior Therapy: Considering the Implications of ACT and RFT. Journal of Rational-Emotive & Cognitive Behavior Therapy, 23, 131-151.
Hayes, S.C., Levin, M.E., Plumb-Vilardaga, J., Villatte, J.L. and Pistorello, J. (2013) Acceptance and Commitment Therapy and Contextual Behavioral Science: Examining the Progress of a Distinctive Model of Behavioral and Cogni- tive Therapy. Behavior Therapy, 44, 180-196.
Korhonen, M. (2007). Resilience: overcoming challenges and moving on positively.(N.Keeninak, Trans). Ottawa: National Aboriginal Health Organization.
Kumpfer, K. L. (1999). Factors and Processes Contributing to Resilience: The Resilience Framework. In M.D. Glantz and J.L. Johnson (Eds.) Resilience and Development: Positive Life Adoptions, New York: Kluwer Academic/Plenum Publishers. 179-224.
Lamond, A.L., Depp, C.A., Allison, M., Langer, R., Reichstadt, J., Moore, D.J., Goldshan, Sh., Ganiats, T.G., & Jeste, D.V. (2009). Measurement and predictors of resilience among community- dwelling older women. Journal of Psychiatric Research, 43, 148- 154.
Lampropoulou, V., & Konstantareas, M.M. (1998). Child involvement and stress in Greek mothers of deaf children. American Annals of the Deaf, 143, 296-304.
Lederberg, A. R. & Golbach, T (2002). Parenting stress and social support in hearing mothers of deaf and hearing children: A longitudinal study. Journal of Deaf Studies and Deaf Education, 7, 4, 330-345.
luthar, S. S. , & cichiti, D. (2000). The construct of resilience. Implications for interventions and social policies. Development and psychology, 12, 857-885.
Maes, B., Broekman, T.G., & Dosen, A. Nauts, J. (2003). Care giving burden of families looking after persons with intellectual disability and behavioural or psychiatric problems, J. Intellect. Disabil. Res. 47: 447-455.
Masten, A. S., &Tellegen, A. (2012). Resilience in developmental psychopathology: Contributions of the Project Competence Longitudinal Study. Development and Psychopathology 24, 345-361.
Masten. A. S., & Reed, M. G. J. (2004). Resilience and Development. In Synder. CR. Lopz, sh, J (esd). Handbook of positive psychology. New York onford University Press, 74-88.
McCracken, L. M., Sato, A., & Taylor, G. J. (2013). A Trial of a Brief Group-Based Form of Acceptance and Commitment Therapy (ACT) for Chronic Pain in General Practice: Pilot Outcome and Process Results, The Journal of Pain, 14, 11: 1398-1406.
Meadow-Orlans, K. (1995). Sources of stress for mothers and fathers of deaf and hard of hearing infants. American Annals of the Deaf, 140, 352-357.
Meinzen-Derr, J., Lim, L. H., Choo, D. I., Buyniski, S., & Wiley, S. (2008). Pediatric hearing impairment caregiver experience: Impact of duration of hearing loss on parental stress. International Journal of Pediatric Otorhinolaryngology, 72, 11: 1693-1703.
Ogeston, P. L., Mackintosh, V. H., & Myers, B. J. (2011), Hope and worry in mothers of children with an autism spectrum disorder or Down syndrome. Research in Autism Spectrum Disorders, 5(4), 1378-1384.
Ongl, Chandran, V. & Peng, R. (2005). Stress experienced by mothers of Malaysian children with mental retardation. Intellect Disable, 49(9), 657-666.
Özşenol, F., Işıkhan, V., Ünay, B., Aydın, H.İ., Akın, R., & Gökçay, E. (2003). The evaluation of family functions of families with handicapped children. Gülhane Tıp Dergisi, 45, 156-164.
Parving, A. Hauch, A. M & Christensen, B .(2005). Hearing loss in children-epidemiology, age at identification and causes through 30 years. Ugeskr Laeger, 165(6), pp: 574-579.
Pisula, E. (2002). Parents of children with Autism: Recent research findings. Psychological functioning of mothers. Clinical Child Psychology, 19, 371-379.
Richardson, E. G. (2002). The Metatheory of resilience and resiliency, journal of clinical psychology, Vol. 58 (3), 307-321.
Roditi, D., Robinson, M. E. (2011). The role of psychological interventions in the management of patients with chronic pain. Psychol Res Behav Manage;4:41-9.
Rutter, M. (1985). Resilience in the face of adversity: protective factors and resistance to psychiatric disorder, british journal of psychiatry, 174, 598-611.
Rutter, M. (1987).Psychosocial resilience and protective maechanisms, American of orthopsychiatry, 57 (3), 316-331.
Salovita T. Ltalinna M. & Leinonen E. (2003). Explaining the parental stress of fathers and mothers caring for a child with intellectual disability. A Double ABCX Model. Journal Intellectual Disability Research, 47, 103-120.
Schoon , I. (2006).risk and resilience adaptation in changing times.Journal of marriage and family.68:1383-1384.
1 General Adaptation Syndrome
2 Selye, H
3 Alarm reaction
4 Stage of resistance
5 Stage of exhaustion
6 Lazaurus, R. S
7Folkman, S
8 Shaffer, M
9 Eysenck, H. J
10Brannon. L
11 Feist, J
12 Moos , R
13 Billings, A
14 Appraisal Focused Condtructive
15 Problem-focused coping
16 Emotion-Focused Coping
18 Kobasa, Maddi & Kohn
19 Kobasa
20 Steress – rulnerable
21 Steress-resistant
22 Psychological Hardiness
23 Commitment
24 Control
25 Challenge
26 Woolfson, L
27 Meadow-Orlans, K
28 Hassall, R
29 Rose, J
30McDonald, J
31 Feher- Prout, T
32 Hagborg, W.J
33 Konstantareas, M.M
34Lampropoulou, V
35 Hintermair, M
36 Calderon, R
37Greenberg, M.T
—————
————————————————————
—————
————————————————————