اختلال خوردن
تاریخچه اختلالات خوردن
گرچه مسالهی کاهش ارادی وزن و پیامدهای مربوط به آن به قرون وسطی بر میگردد، اما نخستین توصیف بالینی بر مبنای نشانههای اجتناب از غذا، لاغری مفرط، قطع قاعدگی و فزون کنشی، در سال 1694 توسط یک پزشک انگلیسی به نام مورتن1 ارائه شد. مورتن ضمن آنکه این اختلال را دارای مبنای عصبشناسی میدانست، اما تاثیر عوامل روانشناختی در پدیدآیی آن را نیز پذیرفته بود (کوپر2، 1994، به نقل از دادستان، 1385).
در سال 1874 اصطلاح بیاشتهایی عصبی توسط گول3 وارد قلمروی پزشکی شد. این پزشک بیماری خاصی را که اغلب در زنان جوان بروز میکرد و بر اساس لاغری مفرط مشخص میشد، توصیف کرد و این اختلال را آشکارا به عنوان یک اختلال روانی در نظر گرفت. در سال 1914 سیموندز4، پزشک آلمانی، لاغری مفرط و قطع قاعدگی در یکی از بیماران خود که دارای اختلال غدد مترشحه بود، گزارش کرد و تا حدود یک ربع قرن پس از این گزارش، اغلب پزشکان بیاشتهایی عصبی را ناشی از اختلالهای غدد مترشحه میدانستند و به درمان بیماران بر این اساس میپرداختند؛ تا اینکه در نهایت این نکته آشکار شد که بسیاری از نشانههای اختلالهای غدد مترشحه، در بیاشتهایی عصبی مشاهده نمیشود و در حقیقت با دو اختلال متفاوت مواجه هستیم. در دهههای 1940 و 1950 نظریههای مبتنی بر علت شناسی بیاشتهایی عصبی ابعاد گستردهای یافتند و از آن پس مولفان متعددی به تبیین این اختلال از دیدگاههای نظری متفاوت پرداختند (گارفینکل و گارنر، 1982، به نقل از دادستان، 1385).
اختلال پرخوری، بالعکس بیاشتهایی عصبی، مفهوم بالینی بسیار جدیدتری است که در واقع میتوان گفت، صرف نظر از تعداد اندکی گزارشها، از حدود پایان دههی 1970 است که شاهد انتشار گزارشهای متعدد درباره مبتلایان به اختلالی هستیم که بر اساس وهلههای پرخوری مهارنشدنی، مشخص میشوند. ضوابط تشخیصی مبتلایان به این اختلال بسیار شبیه به بیاشتهایی عصبی است، با این تفاوت که وزن بهنجار خود را حفظ میکنند (کوپر، 1985، به نقل از دادستان، 1385).
تعریف و طبقه بندی اختلالات خوردن
اختلالهای خوردن، اختلالهایی روانشناختی هستند که با نگرانی بیمارگون در مورد شکل بدن، خوردن و وزن مشخص میگردند (پیترینی5و همکاران، 2011). تاکنون هیچ تعریف جامعی در خصوص اختلالهای خوردن که مورد توافق همگان باشد، به دست نیامده است. اما سه ویژگی عمده برای تعریف آنها ضروری فرض شدهاند: 1) اختلال مشخص در عادات خوردن یا رفتار کنترل وزن؛ 2) اختلال از لحاظ بالینی منجر به مشکلات جدی سلامت جسمی یا کارکرد روانی اجتماعی میشود؛ 3) مشکلات ایجاد شده نباید در نتیجه بیماری پزشکی یا اختلال روانشناختی دیگری ایجاد شده باشد (فربرن و هریسون6، 2003، به نقل از دالگریو7، 2011).
بر اساس چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی، اختلالهای خوردن شامل بیاشتهایی عصبی، پرخوری عصبی و اختلالهای خوردن تصریح نشده که خود شامل خوردن با ولع است، میباشد (انجمن روانپژشکی آمریکا، 2000، به نقل از دالگریو، 2011). بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی به عنوان عمدهترین اختلالهای خوردن شناخته شدهاند. بیاشتهایی عصبی، بر حسب خودداری از حفظ کمترین وزن بهنجار بدن مشخص میشود. پرخوری عصبی بر حسب دورههای مکرر خوردن با ولع و به دنبال آن رفتارهای جبرانی نامناسب مانند: استفراغ عمدی، مصرف نابجای داروهای ملین8، مدرها9 و سایر داروها، روزهداری10 یا ورزش مفرط مشخص میشود. آشفتگی در ادراک شکل و وزن بدن، ویژگی اصلی بیاشتهایی عصبی و پرخوری است (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000). 90 تا 95 درصد جمعیت افراد مبتلا به بیاشتهایی یا پرخوری عصبی را زنان تشکیل میدهند (کای، کلمب، فرانک و استربور11، 2000).
گرچه برخی افراد هم به بیاشتهایی عصبی و هم پرخوری عصبی مبتلا هستند، اما دو ویژگی مهم این اختلالها را متمایز میکنند. ویژگی اول، تصویر بدن است. افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی برداشتهای بسیار تحریف شدهای از اندازهی بدنشان دارند. این افراد حتی زمانی که نزدیک به حالت گرسنگی مزمن هستند، خود را چاق تصور میکنند. در مقابل، فردی که به پرخوری عصبی مبتلاست، برداشت دقیقی از بدنش دارد، با این حال، باز هم دربارهی افزایش وزن نگران است. تفاوت دوم، مقدار وزنی است که فرد کم کرده است. وزن افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی بسیار پایینتر از معیار قد و هیکل است، در حالی که خیلی از افراد مبتلا به پرخوری عصبی وزنی متوسط یا بالای متوسط دارند (هالجین و ویتبورن12، 1385).
همچنین، اختلالهای خوردن تصریح نشده مقوله اختلالهایی را تشکیل میدهند که با ضوابط یک اختلال خوردن خاص مطابقت ندارد. همچنین، بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی و اختلالهای تصریح نشده، از اختلالهای تغذیه خاص کودکی نوجوانی، مثل: پیکا، نشخوارگری و اختلال خوردن نوزادی و خردسالی مجزا شده است (دادستان، 1385).
بیاشتهایی عصبی
بیاشتهایی عصبی قدیمیترین اختلال خوردن است و ورود آن به قلمرو پزشکی به قرن میلادی بر میگردد. منابع مختلف چهار ویژگی تشخیصی برجستهی بیاشتهایی عصبی را بدین شرح میدانند: تلاش مدام برای لاغری از راه رژیم غذایی و تمرین، ترس شدید از افزایش وزن یا چاق شدن با وجود کمبود وزن آشکار، ارزیابیهای سختگیرانه در مورد اندام و وزن و ادراک تحریف شده از تصویر بدن، و ویژگی چهارم با توجه به شیوع بیشتر این اختلال در زنان و دختران، قطع قاعدگی در زنان بالغ میباشد (والش13،2011 ؛ پیترینی و همکاران، 2011؛ ناگامیتسو و همکاران14، 2011).
افراد مبتلا به این اختلال وزنی کمتر از 85 درصد وزن بهنجارخود دارند. معمولاً کاهش وزن در ابتدا از راه کاهش میزان کل غذای مصرفی صورت میگیرد. اگرچه در برخی ممکن است با کنار گذاشتن غذاهای پرکالری از رژیم غذایی شروع شود اما بیشتر آنها سرانجام رژیم بسیار محدودی را حفظ میکنند. روش دیگر کاهش وزن: تخلیه (یعنی استفراغ عمدی) یا مصرف نابجای ملین، مدرها و ورزش زیاد از حد، است. از طرفی برخی پژوهشها نشان دادهاند که نمرات نگرشهای خوردن، تمایل به لاغری و نارضایتی بدنی با مقدار ورزشهای شدید رابطهی معناداری دارند و از طرفی میان شدت ورزش و طول بستری شدن، رابطهی معناداری یافت شد (سولنبرگر15، 2001).
اختلال در تصویر بدنی، یکی از قویترین همبستههای اختلال خوردن است (تامپسون و همکاران، 1995، به نقل از والر، سینز، میر و مونورد16، 2008). زنان با اختلال خوردن تمایل دارند که در اندازه بدن خود اغراق کنند و همچنین سطوح پایینتری از رضایت بدنی دارند (شفرن و فربرن17، 2002، به نقل از والر و همکاران، 2008). البته برخی پژوهشها نشانههایی از فرهنگ را در نارضایتی بدنی نشان دادهاند. به این ترتیب که، تفاوتهای مهم میان گروههای اقلیت قومی و نژادی مختلف در ارتباط با اختلالهای خوردن، نشان داد که زنان سیاه در مقایسه با زنان سفید آمریکایی با احتمال کمتری نارضایتی بدنی را تجربه میکنند (کاچلین18، 2001). یک عامل کلیدی در تداوم تصویر بدنی معیوب، رفتار چک کردن بدن است. رفتارهای چک کردن بدن در زنان مبتلا به بیاشتهایی عصبی به طور معناداری بیشتر از زنان گروه غیر بالینی است. کیفیت این نارضایتی بدنی در زنان و مردان متفاوت است.
رضایت بدنی در زنان به صورت جذابیت در لاغری و در مردان، به صورت کارایی بدنی بالا، مطرح میگردد (مونتفورد19 و همکاران، 2006، به نقل از والر و همکاران، 2008). به طور معمول، دانشجویان نگرانی بیشتری درخصوص تصویر، شکل و اندازه بدن و کنترل وزن دارند. دلن و براگویچ20 (1990، به نقل از اوزون21و همکاران، 2006) نشان دادهاند که 25 تا 35 درصد دانشجویان به شدت نگران کنترل وزن و تصویر بدن هستند.
ویژگیهای شخصیتی و روانشناختی
افراد مبتلا به بیاشتهایی معمولاً خجالتی هستند و دوستان کمی دارند (فربرن، کوپر، دال و ولچ22، 1999)، عملکرد اجتماعی ضعیفی دارند (زاکر23و همکاران، 2007)، یا فوبی اجتماعی دارند (کای، بالیک، تورنتون، بارباریچ و مسترز24، 2004)، خود را به شکلی منفی با دیگران مقایسه میکنند (کارواتز25و همکاران، 2001)، بیش از حد مضطرب هستند (رانی26و همکاران، 2008) و سطوح بالایی از عاطفه منفی را تجربه میکنند (پیکه27و همکاران، 2008). پژوهش بر روی استرس روانی اجتماعی قبل از شروع بیاشتهایی عصبی، حاکی از آن است که مشکل با افراد مهم زندگی رایجترین استرسور تسریع کننده ابتلا به این اختلال است (اشمیت، تیلر، برانکارد، اندرو و تریژر28، 1997). این اختلال میتواند برای زندگی تهدیدکننده باشد، چرا که بالاترین میزان مرگ ومیر را در بین اختلالهای روانی به خود اختصاص داده است (والش، 2011). خودکشی، علت اصلی مرگ و میر در افراد مبتلا به اختلال خوردن است (برکمن29 و همکاران، 2007، به نقل از فورکانو، آلوارز، سانتاماریا و جیمنز- مارسیا30، 2011). نرخ اقدام به خودکشی نیز در افراد مبتلا به این اختلال نسبت به جمعیت عادی بیشتر است (برکمن و همکاران، 2007، به نقل از فورکانو و همکاران، 2011). هر کدام از اختلالهای خوردن، به تبع ویژگیهای همراهشان، عوارض عمده ای به خصوص از نظر سوءتغذیه و تهدید سلامت عمومی و همچنین تهدید سلامت روانی برای مبتلایان ایجاد میکنند. با توجه به سن شیوع این اختلالها و همزمانی آن با شروع فعالیتهای اجتماعی و بازدهی فرد اهمیت موضوع دو چندان میشود، به گونه ای که میتواند موجب افسردگی، وسواس و سوءمصرف مواد شود که در نهایت باعث تضعیف عملکرد اجتماعی و حساسیت روابط بین افراد میشود. نهایتا دیده شده که بی اشتهایی عصبی تا 18٪ و پرخوری عصبی تا 3٪ مرگ میر به دنبال دارد (ضرغامی و چیمه، 1382).
همهگیرشناسی بیاشتهایی عصبی
میزان شیوع اختلال بیاشتهایی، بسته به اینکه ملاکهای تشخیصی به طور محدود تعریف شده باشد یا به طور گسترده، از 5/0 تا 7/3 درصد زنان برآورد شده است (هالجین و ویتبورن، 1385).
در مطالعهی همهگیرشناسی اختلالهای خوردن در ایران که توسط نوبخت در سال 1379 روی دختران دانشآموز انجام شده است، شیوع بی اشتهایی عصبی 9% و سندرم نسبی نارضایتی از بدن 6.6% ارزیابی شده و نشان می دهد که علاقه به لاغری در دختران دانشآموز تهرانی شایع و میزان شیوع آن قابل مقایسه با جوامع غربی میباشد (ضرغامی و چیمه، 1382). همچنین شیوع عارضهی اختلال خوردن در دختران بیشتر از پسران دیده میشود. با توجه به اینکه سن شروع این اختلال فوقالذکر تقریبا همزمان است و هر دو آنها در زنان شایعتر است، گفته میشود که این دو اختلال از هم اثر میگیرند. حال این مسئله مهم است که تصویر بدنی مختل و ترس از تصویر بدنی ایجاد کنندهی نگرشهای غیرطبیعی به خوردن و اختلالهای خوردن است یا در نتیجه بروز این اختلال میباشد. پژوهشهای انجام شده هر دو فرضیه را تائید می کنند ولی به نظر میرسد تصویر بدنی مختل بیشتر ناشی از نگرشهای غیرطبیعی به خوردن و اختلالهای خوردن باشد (ضرغامی و چیمه، 1382).
در ایران پرویزیفرد، شاکری، صادقی، عامری و پرویننژاد (1385)، در پژوهشی به تعیین شیوع اختلالهای روانپزشکی در دانشجویان پرداختند. به این منظور نمونهای 423 نفری از دانشجویان سال اول دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه به روش در دسترس انتخاب و با اقتباس از ملاکهای تشخیصی چهارمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالها به این نتیجه دست یافتند که 48/0 درصد، مبتلا به بیاشتهایی عصبی هستند.
سببشناسی بیاشتهایی عصبی
عوامل زیستشناختی، اجتماعی و روانشناختی متعددی در سببشناسی این اختلال دخیلاند (سادوک و سادوک، 1385)، که در اینجا به این عوامل میپردازیم:
عوامل زیستشناختی
اینگونه فرض شده است که بسیاری از عوامل خطر روانشناختی ممکن است بازتابی از استعداد ژنتیکی و تعاملات ژن- محیط باشند. اختلالهای خوردن در خانوادهها با افزایش 10 برابری خطر ژنتیکی همراه است. مطالعهی دو قلوها یک عامل ارثی بین 58 تا 74درصد را نشان میدهد. شاخص توده بدن ارثی است. نشانههای اختلال خوردن شامل رژیم غذایی محدودکننده، استفراغ عمدی، نگرانی در مورد خوردن و وزن، نارضایتی بدنی، و اشتغال ذهنی به وزن 32 تا 72 درصد وراثتی هستند. بین کروموزوم 1 و نوع محدودکننده بیاشتهایی عصبی رابطه نشان داده شده است (وئرواگ-مهتا و تری شر31، 2008).
همچنین، تصور بر این است که دورههای حساس در طول تحول، نقش مهمی در آسیبهای مغزی- عصبی اختلالها و از جمله بیاشتهایی ایفا میکنند. عوارض اوایل و اواخر دوران بارداری در افزایش خطر ابتلا و همچنین، کاهش سن ابتلا به بیاشتهایی عصبی اثر دارند. کمبودهای شناختی- عصبی مشاهده شده در بیاشتهایی عصبی ممکن است با تعدادی از عوارض قبل از تولد، تولد، و بعد از تولد مرتبط باشد. برای مثال، تصور میشود که تغذیه ناکافی قبل و بعد از تولد منجر به تغییر حالت تغذیه و اشتها در سرتاسر زندگی میشود. تولد زودهنگام، وزن کم هنگام تولد در بیماران بیاشتهای عصبی در مقایسه با گروه کنترل به میزان بیشتری وجود دارد. استرس شدید و اضطراب والدینی افزایش یافته، همراه با دلبستگی ناایمن و فرزندپروری بیش از حد حمایت کننده از عوامل دیگر هستند. تولد در بهار در مناطق استوایی، تعدد فرزندان خانواده، و عفونت درون رحمی ابتلا به بیاشتهایی عصبی را افزایش میدهد (وئرواگ-مهتا و تری شر، 2008).
در مطالعهای روی افراد مبتلا به اختلال خوردن و مقایسه عکسبرداریهای پرتونگاری بین بیماران با افراد سالم به این نتیجه دست یافتند که میان نارضایتی بدنی، ناکارآمدی و انتشار مغزی در کرتکس پیشانی و آهیانه همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد، که ممکن است نشاندهندهی نقش داشتن این مناطق در اختلال خوردن باشد (گوتال، وروات، آدنارت، ژاکوب و هاب32، 2007).
سیستم سروتونین در تنظیم احساسهای سیری گرسنگی و سیری نقش دارد. مقدار اضافی آن با احساس سیری ارتباط دارد و به بیاشتهایی عصبی منجر میشود (هالجین و ویتبورن، 1385). سیستم دوپامین در طول بهبودی و پس از بهبودی، در فضای سیناپسی کاهش مییابد و با کاهش وزن، ورزش افراطی، و حساسیت به پاداش رابطه دارد (وئرواگ- متا و تریشر، 2008). محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- آدرنال در طول بیماری بیشفعال است و کورتیزول ترشح میکند. این ترشح در راستای حالت مزمن استرس است. اینکه آیا فعالیت این محور پس از درمان، به حالت عادی بر میگردد، مورد بحث است. پیشنهاد شده که در مکانیزمهای بازخورد، کمبودی دائمی وجود دارد که منجر به پاسخ غیرطبیعی این محور در افراد مبتلا به بیاشتهایی میگردد. این پاسخ، با کاهش اشتها و کاهش وزن، افزایش مزمن سطوح کورتیزول را ترویج میدهد (وئرواگ-متا و تریشر، 2008). واکنشهای کورتیزول با اضطراب بالا، پرخوری، نارضایتی بدنی و بیش ارزیابی رابطهی منفی دارد. اما در مردان واکنش کورتیزول با رفتارهای محدودکنندهی خوردن رابطهی منفی داشت، و این هورمون با چاقی و پرخوری رابطه ی مثبت و معناداری را نشان داد (ترین، دراگی، لوپین و بولیو33، 2007). همچنین، سطوح هورمون رشد، در طول بیماری افزایش مییابد (وئرواگ-متا و تریشر، 2008).
عوامل فرهنگی و اجتماعی
دیدگاه سنتی نظریهپردازان سیستمهای خانواده این است که برخی از دخترها برای تاکید بر استقلال خود از خانوادهی بیش از حد دخالت کننده، به بیاشتهایی عصبی مبتلا میشوند (مینوچین، 1978، به نقل از هالجین و ویتبورن، 1385). عوامل خانوادگی عمدتاً به عنوان عوامل نگهدارنده در نظر گرفته میشوند. در بیاشتهایی عصبی و سایر بیماریهای مزمن، پویایی خانواده مجدداً سازماندهی میشود. هیچ الگوی تعاملی یا سبک ارتباطی خاصی در حین بیماریهای مزمن شناخته نشده است. هرچند برخی مطالعات افزایش میزان کژکاری خانواده را در حین ابتلا به بیاشتهایی گزارش دادهاند، اما این یافتهها همسو نیستند. بسیاری از پژوهشها، تفاوتی در تعامل خانوادههای مبتلا به بیاشتهایی عصبی در مقایسه با گروه کنترل نیافتند (وئرواگ-متا و تریشر، 2008).
از دیدگاه اجتماعی- فرهنگی گستردهتر، عامل اصلی در ایجاد اختلالهای خوردن، نگرشهای جامعه نسبت به خوردن و رژیم گرفتن است (هالجین و ویتبورن، 1385). تصویر بدنی ایدهآل در جامعه غربی، برای زنان به شکل لاغری و برای مردان به شکل عضلانی بودن درونسازی سازی شده است. این تصویر ایدهآل توسط رسانهها و تبلیغات تقویت شده است (وئرواگ-متا و تریشر، 2008).
تاثیر همسالان پیشبینی کنندهی نارضایتی بدنی و رفتار رژیم غذایی است، و ممکن است بر خوردن بیمارگون هم موثر باشد. رژیم غذایی ممکن است یک راه انداز برای نوع ولع/ تخلیهای بیاشتهایی باشد. هرچند بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی در صدد پذیرش اجتماعی هستند، اما انزوای اجتماعی شدیدی در طول بیماری وجود دارد و پس از بهبود نیز همچنان ادامه مییابد. اضطراب اجتماعی همراه با ترس از ارزیابی منفی در تعداد قابل توجهی از بیماران روی میدهد، و شروع بیماری را تسریع میکند. ورزشکاران، مدلها و بالرینها بیشتر در خطر ابتلا به بیاشتهایی عصبی هستند. عواملی نظیر جدایی، از دست دادن، تجارب جنسی مضر در کودکی، به عنوان عوامل خطر برای بیاشتهایی عصبی شناخته شدهاند (وئرواگ-متا و تریشر، 2008).
همچنین، بین اختلال خوردن و نژاد ویژگیهای یافت نشده است. به نظر میرسد زنان قفقازی در بیشترین خطر و زنان آسیایی در کمترین خطر ابتلا به بیاشتهایی عصبی هستند. بیاشتهایی عصبی در بین بزرگسالان و نوجوانان آفریقایی آمریکایی کمترین میزان وقوع را دارد. ممکن است تفاوت در زمینههای ژنتیکی و تعاملهای ژن- محیط، اساس این یافتهها باشد (وئرواگ-متا و تریشر، 2008).
عوامل روانشناختی و روانپویشی
صفات وسواسگونه، از جمله عدم انعطاف34، نیاز به نظم و کنترل، اشتغال ذهنی به جزئیات، و کمالگرایی در این افراد دیده میشود. شواهد حکایت از ارثی بودن این صفات دارد. اجتناب از آسیب، عدم خود- هدایتگری و همکاری پایین نیز در این افراد گزارش شده است. این ویژگیها در افراد اضطرابی، و اختلال شخصیت اجتنابی، وابسته، و وسواسی نیز دیده میشود (وئرواگ-متا و تریشر، 2008).
بسیاری از نظریهپردازان فرویدی بر این باورند که تعارضهای دهانی انحلال نایافته و موانعی که ممکن است در راه دستیابی به استقلال در دورهی کودکی به وجود آیند به تثبیت در مرحلهی دهانی منجر میشوند و بیاشتهایی عصبی را در پیدارند (لرنر35، 1986، به نقل از دادستان، 1385). چنین کودکانی بخصوص هنگامی که به آستانهی بلوغ میرسند و باید با رشدیافتگی جنسی و جدایی از والدین مواجه شوند، دچار ترس شدیدی میگردند و بیاشتهایی عصبی با حذف نشانههای رشد نایافتگی، واکنش ناهشیاری است که آنها را به الگوی روابط دهانی زودرس باز میگرداند (دادستان، 1385).
پراشتهایی عصبی
اصطلاح بولیمیا از دو کلمه یونانی گرفته شده که به معنای "گاو نر گرسنه" میباشد (استانکرد36، 1993، به نقل از کلین و والش، 2004). انسان احتمالاً هزاران سال است که با پرخوری دست به گریبان است، و عمل استفراغ بعد از خوردن نیز هزاران سال قدمت دارد (ناصر، 1993، به نقل از کلین و والش، 2004). با این حال، با انتشار مقالهای توسط راسل در سال 1979 بود که برای اولین بار به شکل رسمی به عنوان سندرم بالینی پرخوری عصبی شرح داده شد و در سال 1980 به عنوان اختلال در DSM -III گنجانده شد (کلین و والش، 2004). گنجاندن آن درDSM-III موجب رشد قابل ملاحظهی ادبیات مربوط به ویژگیهای این اختلال و درمان آن گشت.
ویژگیهای اصلی پرخوری عصبی عبارتند از: خوردن با ولع و روشهای جبرانی نامناسب برای پیشگیری از افزایش وزن است. به علاوه، خودسنجی فرد مبتلا به پرخوری عصبی به شدت تحت تاثیر شکل و وزن بدن قرار دارد. برای تایید این تشخیص، خوردن با ولع و رفتارهای جبرانی نامناسب باید به طور متوسط دست کم دوبار در هفته و به مدت سه ماه روی دهند. تعریف خوردن با ولع عبارت است از خوردن میزانی از غذا در یک دورهی زمانی مشخص که به طور آشکار بیش از آن چیزی است که بیشتر افراد تحت شرایط مشابه خواهند خورد. مبتلایان به این اختلال معمولاً در قبال مشکلات مربوط به خوردن احساس شرمندگی کرده و درصدد پنهان ساختن نشانههای خود بر میآیند. این دوره با احساس عدم کنترل نیز همراه است. ویژگی اصلی دیگر پرخوری عصبی، به کارگیری مکرر رفتارهای جبرانی نامناسب برای پیشگیری از افزایش وزن است. متداولترین روش جبرانی ایجاد استفراغ پس از یک دورهی خوردن با ولع است. این روش تخلیه از سوی 80 تا 90 درصد از مبتلایان به این اختلال که به مراکز درمانی مراجعه کردهاند مورد استفاده قرار میگیرد. سایر رفتارهای تخلیهای شامل: مصرف نابجای ملّین و مدررهاست (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000).
همهگیرشناسی پراشتهایی عصبی
پرخوری عصبی از بیاشتهایی عصبی شایعتر است، به طوری که شیوع آن در میان زنان 1 تا 3 درصد برآورد شده است. میزان رخداد این اختلال در مردان تقریبا یکدهم رخداد آن در زنان میباشد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2000).
ویژگیهای شخصیتی و روانشناختی
در افراد مبتلا به بیاشتهاییعصبی یا پرخوری عصبی، عزتنفس پایین، افسردگی و اضطراب شایع است (کای و همکاران، 2000). برخلاف بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی اکثر آنها از لحاظ جنسی فعال هستند. این اختلال در مبتلایان به اختلالهای خلقی و اختلالهای کنترل تکانه با میزان بیشتری مشاهده میشود. همچنین، در افرادی که در خطر اختلالهای سوء مصرف مواد قرار دارند و در برخی از اختلالهای شخصیت گزارش شدهاند. در بیماران مبتلا به پرخوری عصبی، سابقه وجود اختلالهای اضطرابی، اختلال دو قطبی و اختلالهای تجزیهای و قربانی سوء رفتار جنسی شدن بالاتر است (سادوک و سادوک، 1385).
عوامل زیستشناختی
مطالعات دوقلوها و خانوادهها نشان داده است که بخشی از آسیبپذیری نسبت به پرخوری عصبی را میتوان به عوامل ژنتیکی نسبت داد. میزان وقوع پرخوری عصبی در بستگان درجهی اول بیماران مبتلا بالاتر است (سادوک و سادوک، 1385).
برخی پژوهشگران، سعی کردهاند دورههای پرخوری و اقدام به پاکسازی را با انتقالدهندههای عصبی مختلف ربط دهند. به نظر میرسد که سروتونین به خصوص در تنظیم احساسهای گرسنگی یا سیری نقش دارد. ظاهراً کمبود سروتونین با احساسهای گرسنگی ارتباط داشته و منجر به پرخوری عصبی میگردد (هالجین و ویتبورن، 1385). برخی از محققان بر این باورند که افراد مبتلا به پرخوری از لحاظ فیزیولوژیکی نیاز فراوانی به کربوهیدراتها دارند و به همین دلیل در خلال بحران پرخوری همواره مواد غذایی کربوهیدراتدار را ترجیح میدهند و چون با خوردن این مواد تمایل آنها به مصرف بیشتر میشود، لذا مقدار بیشتری مصرف میکنند تا این میل را ارضا کنند (ورتمن37، 1983، به نقل از دادستان، 1385).
عوامل فرهنگی و اجتماعی
بیماران مبتلا به پرخوری عصبی مثل مبتلایان به بیاشتهایی عصبی، افراد بلندپروازی هستند که به فشارهای اجتماعی با لاغر شدن واکنش نشان میدهند. همچنین، مثل مبتلایان به بیاشتهایی عصبی بسیاری از این بیماران نیز افسرده هستند و در خانوادههای آنها میزان افسردگی بالاست. خانوادههای این بیماران به طور کلی با خانوادههای بیماران مبتلا به بیاشتهایی فرق میکنند. در این خانوادهها میزان صمیمیت کمتر و تعارضها بیشتر است. این بیماران پدر و مادر خود را سهلانگار، بیتوجه و طردکننده توصیف میکنند (سادوک و سادوک، 1385).
عوامل روانشناختی
از نظر روانشناختی بیماران مبتلا به پرخوری عصبی مثل بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی در ارتباط با تقاضاهای نوجوانی، دچار اشکالاتی هستند. اما بیماران مبتلا به پرخوری عصبی معاشریتر، خشمگینتر و تکانشیتر هستند. الکلیسم، دزدی از فروشگاهها و بیثباتی هیجانی (از جمله اقدام به خودکشی)، با پرخوری عصبی رابطه دارد. این بیماران عدم کنترل در خوردن خود را بیشتر خود- ناهمخوان میدانند، به همین دلیل هم نسبت به بیاشتهایان عصبی آسانتر به جستجوی کمک روی میآورند بر اساس نظریات روانپویشی، این بیماران فاقد کنترل سوپرایگو و قدرت ایگو در مقایسه با همتاهای مبتلا به بیاشتهایی عصبی هستند. مشکل بیماران مبتلا به پرخوری عصبی در کنترل تکانهها غالبا در وابستگی به مواد و روابط جنسی خود- ویرانگر علاوه بر پرخوری و اقدام به پاکسازی که شاخصهای اختلال هستند، تظاهر میکند. بسیاری از مبتلایان به پرخوری عصبی سابقه مشکلاتی در جدا شدن از مراقبین خود دارند که با فقدان شیء انتقالی در دوران کودکی آنها تجلی میکند. بعضی از متخصصین متوجه شدهاند که مبتلایان به این اختلال از بدن خود به عنوان شی انتقالی استفاده میکنند. تلاش برای گسستن از مادر را در دوگانگی نسبت به غذا نشان میدهند. خوردن ممکن است معرف میل به در آمیختن با مراقب و بالا آوردن تظاهر ناخودآگاه در میل به جدایی از او باشد (سادوک و سادوک، 1385).
منابع فارسی
احمدی، وحید (1390). طراحی و آزمودن الگویی از پیشایندها و پیامدهای شخصیت خودشیفته در دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز. پایان نامه کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی، دانشگاه شهید چمران اهواز.
امینآبادی، زهرا، دهقانی، محسن و خداپناهی، محمد کریم (1390). بررسی ساختار عاملی و اعتباریابی پرسشنامه تنظیم هیجان شناختی. مجله علوم رفتاری، دوره 5، شماره 4، 371- 365.
انجمن روانپزشکی آمریکا ( 2000 ). نسخه تجدید نظر شدهی چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی. ترجمهی محمد رضا نیکخو و آوادیسیانس (1384)، تهران، انتشارات سخن.
بساک نژاد، سودابه و غفاری، مجید (1386). رابطه ی بین ترس از بدریختی بدنی و اختلالات روان شناختی در دانشجویان. مجلهی علوم رفتاری، دوره 1، شماره2، 187- 179.
بهزادی پور، ساره، پاکدامن، شهلا و بشارت، محمد علی (1389). رابطهی بین سبکهای دلبستگی و نگرانیهای مربوط به وزن در دختران نوجوان. مجله علوم رفتاری. دوره 4، شماره 1، 76- 69.
پرویزی فرد، علیاکبر، شاکری، جلال، صادقی، خیرالله، عامری، محمد رضا و پرویننژاد، جعفر (1385). شیوع اختلالات روان- پزشکی در دانشجویان سال اول دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه 81- 1380. فصلنامهی علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه، سال 10، شماره 2، 129- 120.
دادستان، پریرخ (1385). روانشناسی مرضی تحولی: از کودکی تا بزرگسالی (جلد دوم). تهران: انتشارات سمت.
زیمباردو، فیلیپ ج. و گریک، ریچارد جی. (1996). روان شناسی و زندگی. ترجمه مرضیه امینی و پرستو فیانگل (1380). شیراز: انتشارات نوید.
سادوک، بنیامین و سادوک، ویرجینیا (1385). خلاصه روانپزشکی. (جلد دوم). ترجمهی پورافکاری. تهران: انتشارات شهراب.
سروره عظیم زاده، بهناز، رضویه، اصغر و محرری، محمد رضا (1388). بررسی رابطه ی خوردن های آشفته با رفتارهای وارسی بدن در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارسنجان. دانش و پژوهش در روانشناسی کاربردی، شماره 42، 148-124.
شریفی، ماندانا (1379). بررسی رابطه ی سبکهای دلبستگی و انواع مکانیسم های دفاعی. پایان نامهی کارشناسی ارشد روانشناسی، دانشگاه تهران.
شمسالدین، سعید، عزیززادهفروزی، ناهید، علیزاده، سکینه، حقدوست، علی اکبر و گروسی، بهشید (1388). ارتباط تصویر ذهنی از بدن با اختلالات خوردن. پژوهش پرستاری، دوره 4، شماره 15، 43- 33.
صفوی، محبوبه، محمودی، محمود و روشندل، اعظم (1388). بررسی تصویر ذهنی از جسم و ارتباط آن با اختلالات خوردن در دانشجویان دختر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز. مجله علوم پزشکی دانشگاه آزاد اسلامی، دوره 19، شماره 2، 134-129.
ضرغامی، مهران و چیمه، نرگس (1381). بررسی فراوانی نگرش های غیر طبیعی نسبت به خوردن وعوامل مرتبط با آن در دانش آموزان دبیرستانی شهر ساری در سال تحصیلی 81-1382. مجله علمی- پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی مازندران، تابستان 82.
عباسی سرچشمه، ابوالفضل (1384). بررسی رابطه ساده و چندگانه نگرش مذهبی، خوشبینی و سبک های دلبستگی با رضایت زناشویی در دانشجویان مرد متاهل دانشگاه شهیدچمران اهواز. پایان نامه ی کارشناسی ارشد مشاوره خانواده، دانشگاه شهید چمران اهواز.
عبدی، سلمان (1386). ارتباط علی بین مقایسه هیجانی، جهت گیری نقش جنسی، خودبازبینی و تنظیم هیجانی با همدلی اجتماعی در دانشجویان. پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه تبریز.
فرهادی، مهران (1383). بررسی رابطهی بین سبکهای دلبستگی واحساس غربت. پایان نامهی کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران.
کرین، ویلیام (2000). روانشناسی رشد (نظریه ها و کاربردها). ترجمه غلامرضا خویی نژاد و علیرضا رجایی (1384). تهران: انتشارات رشد.
گلدارد، کاترین، گلدلرد، دیوید (2004). راهنمای عملی مشاوره با کودکان. ترجمه مینو پرنیانی (1382). تهران: انتشارات رشد.
گنجی، حمزه (1383). روانشناسی رشد. انتشارات بهار.
ماسن، پاول هنری، کیگان، جروم، هوستون، آلتا کارول، کانجر، جان جین. وی. (1995). رشد و شخصیت کودک. ترجمهی مهشید یاسایی (1382). تهران: انتشارات رشد.
محمودعلیلو، مجید، انصارین، خلیل، گوزلو، مریم (1387). ارتباط سبکهای دلبستگی با بیماری آسم. مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز، شماره 30، 115-111.
مشهدی، علی، میردورقی، فاطمه، حسنی، جعفر (1390). نقش راهبردهای نظم جویی شناختی هیجان در اختلال های درونی سازی کودکان. مجله روان شناسی بالینی، سال سوم، شماره 3، دوره 11.
منصور، محمود (1387). روانشناسی ژنتیک 2. انتشارات رشد.
منصور، محمود و دادستان، پریرخ (1369). روان شناسی ژنتیک 2. تهران: انتشارات ژرف.
مهرابی زاده هنرمند، مهناز، نجاریان، بهمن، بهارلو، ربابه (1378). رابطه ی کمال گرایی و اضطراب اجتماعی در دانشجویان. مجله روانشناسی، شماره 3، 248- 231.
نجار، زینب (1389). بررسی ارتباط سبکهای دلبستگی دینی و سلامت روانی دانشجویان ایرانی با سبکهای دلبستگی والدین خود. پایان نامهی کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس تهران.
نوبخت، مینو (1377). بررسی همه گیر شناسی اختلال های خوردن در دانش آموزان دختر سال دوم دبیرستان شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد.
هالجین، ریچارد و ویتبورن، سوزانکراس (1385). آسیب شناسی روانی دیدگاههای بالینی درابره اختلالهای روانی. (جلد دوم). ترجمهی سید محمدی. تهران: نشر روان.
هومن، فرزانه (1390). بررسی اثربخشی درمان شناختی- رفتاری بر پرخوری عصبی و تصویر تن، در زنان مراجعه کننده به انجمن پرخوری اهواز. پایان نامهی کارشناسی ارشد بالینی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز.
یوسفی، فریده (1385). بررسی رابطه راهبردهای شناختی تنظیم هیجان با افسردگی و اضطراب در دانش آموزان مراکز راهنمایی استعدادهای درخشان. پژوهش در حیطه کودکان استثنایی. سال 6، شماره 4، 892 -871.
منابع انگلیسی
Ainsworth, M., Blehar, M. C., Waters, E., & Wall, S. (1978). Patterns of Attachment: A Psychological Study of the Strange Situation. Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum Association.
Aldao, A., & Nolen-Hoeksema, S. (2010). Specificity of cognitive emotion regulation strategies: A transdiagnostic examination. Behaviour Research and Therapy, 48, 974-983.
Aldao, A., Nolen-Hoeksema, S., & Schweizer, S. (2010). Emotion-regulation strategies across psychopathology: A meta-analytic review. Clinical Psychology Review, 30, 217-237.
Alipoor, S., Moazami-Goodarzi, A., Zarra-Nezjad, M. ,& Zaheri, L. (2009). Analysis of the relationship between eating attitudes and body shape in female student. Journal of Applied Sciences, 9, (10), 1994-1997.
Armstrong, J., & Roth, D. (1989). Attachment and separation d.ifficulties in eating disorders: A preliminary investigation. Journal of Eating Disorder, 8(2), 141-55.
Balzarotti, S., John, O. P., & Gross, J. J. (2010). An Italian Adaptation of the Emotion Regulation Questionnaire. European Journal of Psychological Assessment, 26(1), 61-67.
Birbeck, D. (2003). Drummond Body image and the per-pubescent child. Journal of educational enquiry, 4(1), 117-127.
Bowlby, J. (1980). Attachment and loss: Loss, separation and depression. New York, Basic books, Vol 3.
Brackett, M. A., & Salovey, P. (2004). Measuring emotional intelligence as a mental ability with the Mayer-Salovey-Caruso Emotional Intelligence Test. In G. Geher (Ed.), Measurement of emotional intelligence (pp. 179−194). Hauppauge, NY: Nova Science Publishers.
Brady, K. T., & Sinha, R. (2005). Co-occurring mental and substance use disorders: The neurobiological effects of chronic stress. American Journal of Psychiatry, 162, 1483−1493.
Brown, L. S., & Wright, J. (2001). Attachment theory in adolescence and its relevance to development psychopathology clinical psychology and psychotherapy. Clinical Psychology, 8(1), 15-32.
Brownell, K. (1991). Dieting and search for the perfect body: Where physiology and culture collide. Behavior Therapy, 22, 1-12.
Bydlowski, S., Corcos, M., Jeammet, P., Paterniti, S., Berthoz, S., & Laurier, C. (2005). Emotion-processing deficits in eating disorders. International Journal of Eating Disorders, 37, 321-329.
Cachelin, F. M.(2001). Ethnic differences in body size preferences: Myth or reality?. Nutrition, 17, 353-356.
Campos, J. J., Frankel, C. B., & Camras, L. (2004). On the nature of emotion regulation. Child Development, 75, 377-394.
Carson, V. B. (2006). Mental health nursing. 4th Edition, Philadelphia: W.B.Saunders.
Carver, D. S., Johnson, S. L., & Joormann, J. (2008). Serotonergic function, two-mode modes of self-regulation, and vulnerability to depression: What depression has in common with impulsive aggression. Psychological Bulletin, 134, 912−943.
Cole, P. M., Martin, S. E., & Dennis, T. A. (2004). Emotion regulation as a scientific construct: Methodological challenges and directions for child development research. Child Development, 75, 317-333.
Collins, N. L. (1996). Working models of attachment: Impliatoions for explanation. emotional and behavior journal of personality and social psychology, 71(4), 810-832.
Czaja, J., Rief, W., & Hilbert, A, (2009). Emotion regulation and eating in children. International Journal of Eating Disorder, 42(4), 356- 362.
Dalle Grave, R. (2011). Eating disorders: progress and challenges. European Journal of Internal Medicine, 22, 153-160.
Davis, D., &Vernon, M. L. (2002). Sculpting the body beautiful, attachment styles, neuroticism and use of cosmetic surgeries. Sex Roles, 47(4), 129-38.
Dillon, D. G., Ritchey, M. Johnson, B. D., La-Bar, K. S. (2007). Dissociable effects of conscious emotion regulation strategies on explicit and implicit memory. Emotion, 7(2), 345-62.
Doyle, A. B., Moretti, M. M., Brendgen, M., & Bukowski, W. (2003). Parent child relationships and adjustment in adolescence: Findings from the HSBC and NLSCY Cycle 2 Studies. http:// www.phac-aspc.
Eisenberg, N. (2000). Emotion regulation and moral development. Annual Review Psychology, 51, 665-97.
Elfhag, K., & Morey, L.C. (2008). Personality traits and eating behavior in the obese: Poor self-control in emotional and external eating but personality assets in restrained eating. Eating Behaviors, 9, 285-293.
Elgin, J., & Pritchard, M. (2006). Adult attachment and disordered eating in undergraduate men and women. Journal of College Student Psychotherapy, 21(2), 25-40.
Evans, L., & Wertheim, E. H. (2005). Attachment styles in adult intimate relationships: Comparing women with bulimia nervosa symptoms, women with depression and womenwith no clinical symptoms. European Eating Disorders Review, 13(4), 285-293.
Fairburn, C. G., Cooper, Z., Doll, H. A., & Welch, S. L. (1999). Risk factors for anorexia nervosa: three integrated case-control comparisons. Arch Ge. Psychiatry, 56, 468-476.
Fairburn, S., Cooper, Z., & Shafran, R. (2003). Cognitive behaviour therapy for eating disorders: A "transdiagnostic" theory and treatment. Behaviour Research and Therapy, 41(5), 509-528.
Feingold, A., & Mazzella, R. (1998). Gender differences in body image are increasing. Psychological Science, 9(3), 190-195.
Ferrand, C., Champely, S., & Filaire, E. (2009). The role of body esteem in predicting disordered eating symptoms: A comparison of French aesthetic athletes and non-athletic females. Psychology Sport Exercise, 10(3), 373-80.
Fisher, M., Pastore, D., Schneider, M., Pegler, C., & Naplitano, B. (1994). Eating attitudes in urban and suburban adolescents. International Journal of Eating Disoeders, 16 (1), 67- 74.
Fogel, A. (1997). Infancy ,family and society west publishing company minneaplisits. Paul ,New Yourk. Losangeles. Sanfrancisco.
Forcano, L., Alvarez, E., Santamaria, J. J., & Jimenez-murcia, S. (2011). Suicide attempts in anorexia nervosa subtypes. Comprehensive Psychiatry, 52, 352-358.
Gan, W. Y., Mohd-Nasir, M. T., Zalilah, M. S., & Hazizi, A. S. (2011). Direct and indirect effects of sociocultural influences on disordered eating among Malaysian male and female university students: A mediation analysis of psychological distress. Appetite, 56, 778-783.
Garnefski, N., Kraaij, V., & Spinhoven, P. (2001). Negative life events, cognitive emotion regulation, and emotional problems. Personality and Individual Differences, 30 (8), 1311- 1327.
Garner, D. M., & Garfinkel, P. E. (1979). The Eating Attitudes Test: An index of the symptoms of anorexia nervosa. Psychological Medicine, 9, 273-279.
Garner, D. M., Olmsted, M. P., Bohr, Y., & Garfinkel, P. A. (1982). The Eating Attitudes Test: Psychometric features and clinical correlates. psychological Medicine,12, 871-878.
Gentzler, A., Kerns, K., & Keener, E. (2010). Emotional reactions and regulatory responses to negative and positive events: Associations with attachment and gender. Motivation and Emotion, 34, 78-92.
Goethals, I., Vervaet, M., Audenaert, K., Jacobs, F., Ham, H., Van Heeringen, C. (2007). Does regional brain perfusion correlate with eating disordes symptoms in anorexia and bulimia nervosa patients?. Journal of Psychiatric Reaserch, 41(12), 1005-1011.
Goossens, L., Braet, C., Bosmans, G., & Decaluwe, V. (2011). Loss of control over eating in pre-adolescent youth: The role of attachment and self-esteem. Eating Behaviors, 12, 289-295.
Goossens, L., Soenens, B., & Braet, C. (2009). Prevalence and characteristics of binge eating in an adolescent community sample. Journal of Clinical Child and Adolescent Psychology, 38(3), 342-353.
Granefski, N., Kraaij, V., & Spinhoven, P. (2002). Manual for theuse of the cognitive emotion regulation questionnaire. Leiderorp: Datec.
Granefski, N., & Kraaij, V. (2006). Cognitive emotion regulation strategies and depressive symptoms: A comparative study of five specific Sample. Personality Individual Differences, 40, 1659- 69.
Gratz, K. L., & Roemer, L. (2004). Multidimensional assessment of emotion regulation and dysregulation: Development, factor structure, and initial validation of the Difficulties in Emotion Regulation Scale. Journal of Psychopathology and Behavioral Assessment, 26, 41-54.
Grilo, C., Masheb, R., & Brody, M. (2005). Binge eating and self-esteem predict body image dissatisfaction among obese men and women seeking bariatric surgery. International Journal Eating Disorder, 37(4), 347-351.
Groesz, L. M., Levine, M. P., & Murnen, S. K. (2002). The effect of experimental presentation of thin media images on body satisfaction: A meta-analytic review. International Journal of Eating Disorders, 31, 1-16.
Gromel, K., Sargent, R., Wakins, J., Shoob, H., Digioacchino, R., & Malian, A. (2000). Measurements of body image in clinical weight loss participants with and without binge-eating traits. Eating behaviors, 1, 191- 202.
Groos, J. J. (1999). Emotion regulation: Past, present, future. Cognitive Emotion, 13(5), 551-73.
Gross, J. J. (1998). The emerging field of emotion regulation: An integrative review. Review of General Psychology, 2, 271-299.
Gross, J. J., & Thompson, R. A. (2007). Emotion regulation: Conceptual foundations. In J. J. Gross (Ed.), Handbook of Emotion Regulation. New York: Guilford Press.
Han, S. (2009). Emotion regulation, coping, and attachment in binging bihaviors. (Dissertation), Faculty of the university of Purdue. Doctor of philosophy.
Harrison, A., Sullivan, S., Tchanturia, K., & Treasure, J. (2009). Emotion recognition and regulation in anorexia nervosa. Clinical Psychology and Psychotherapy, 16, 348-356.
Heaven, P. C., Mulligan, K., Merrilees, R., Woods, T., & Fairooz, Y. (2001). Neuroticism and conscientiousness as predictors of emotional, external, and restrained eating behaviors. International Journal of Eating Disorders, 30, 161−166.
Hughes, E. K., & Gullone, E. (2011). Emotion regulation moderates relationships between body image concerns and psychological symptomatology. Body Image, 8, 224- 231.
Hye-cheon Kim, K. (2006). Religion, body satisfaction and dieting. Appetite, 46, 285-296.
Ivarsson, T., Svalander, P., Litlere, o. & Nevonen, L. (2006). Weight concerns, body image, depression and anxiety in swedish adolescent. Eating Behaviors, 7(2), 161-175.
Jermann, F., Van-Der-Linden, M., d'Acremont, M., & Zermatten, A. (2006). Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ): Confirmatory Factor Analysis and Psychometric Properties of the French Translation. Journal of Psychology, 22(2), 126-131.
Johnson, S. L. (2005). Mania and dysregulation in goal pursuit: A review. Clinical Psychology Review, 25, 241-262.
Karwautz, A., Rabe-Hesketh, S., Hu, X., Zhao, J., Sham, P., & Collier, D. A. (2001). Individual-specific risk factors for anorexia nervosa: a pilot study using a discordant sister-pair design. Psychological Medicine, 31, 317-329.
Kaye, W. H., Bulik, C. M., Thornton, L., Barbarich, N., & Masters, K. (2004). Comorbidity of anxiety disorders with anorexia and bulimia nervosa. American Journal Psychiatry, 161, 2215-2221.
Kaye, W. H., Klump, K. L., Frank, G. K. W., & Strober, M. (2000). Anorexia and Bulimia Nervosa. Annual Reviews Medicine, 51, 299-313.
Kearney-Cooke, A. (2002). Familial influences on body image development. In T. F. Cash & T. Pruzinsky (Eds.), Body image: A handbook of theory, and clinical practice (pp. 99-107). New York: Guilford.
Keklik , I. (2005). Reltionship of attachment and gender to personal meaning depressiveness and trait -anxety among college student. A disseration presented to the grajauuted school of the university of floridea in partial fulfilment of the requirment for the degree of doctor of philosophy.
Keklik, I. ( 2004). Relationships of attachment status and gender to personal meaning, depressiveness and trait-anxiety among college students. Doctoral Dissertation. University of Florida, Gainesville.
Klein, D. A., & Walsh, B. T. (2004). Eating disorders: Clinical features and pathophysiology. Physiology & Behavior, 81, 359-374.
Konttinen, H., Haukkala, A., Sarlio-La¨hteenkorva, S., Silventoinen, K., & Jousilahti, P. (2009). Eating styles, self-control and obesity indicators. The moderating role of besity status and dieting history on restrained eating. Appetite, 53, 131-134.
Lerner, R. M., Orlos, J. B., & Knapp, J. R. (1976). Physical attractiveness, physical effectiveness, and self-concept in late adolescents. Adolescence, 11, 313-326.
Levine, M., & Piran, N. (2004). The role of body image in the prevention of eating disorders. Body image; 1, 57 -70.
Linehan, M. M. (1993). Cognitive-behavioral treatment for borderline personality disorder. New York: Guilford Press.
Littleton, H. L., Axsom, D., & Pury, C. L. (2005). Development of the image concern inventory. Behavior Research and therapy, 43(2), 229-241.
Lundgren, J. D., Anderson, D. A., & Thompson, J. K. (2004). Fear of negative appearance evaluation: Development and evauation of a new construct for risk factor work in the field of eating disorders. Eating behaviors, 5(1), 75-84.
May, A., Kim, J., MacHale, S., & Crouter, A. C. (2006). Parentadolescent relationships and the development of weight concerns from early to late adolescence. International Journal of Eating Disorder, 39(8), 729-40.
Melaa, C. L., Magliettaa, M., Castellinia, G., Amorosob, L., & Lucarelli, S. (2010). Dissociation in eating disorders: relationship between dissociative experiences and binge-eating episodes. Comprehensive Psychiatry, 5, 393-400.
Mccabe, M. P., & Ricciardelli, L. A. (2003). Body image and strategies to lose weight and increase muscle among boys and girls. Health Psychology, 22(1), 39-46.
Mccurdy, D. P. (2010). Eating disorders and the regulation of emotion: Functional models for anorexia and bulimia nervosa. (Dissertation), Faculty of the university of Kansas. Doctor of philosophy.
McKinley, N. M., & Randa, L. A. (2005). Adult attachment and body satisfaction: An exploration of general and specific relationships differences. Body Image, 2(3), 209-218.
Mennin, D. S., Holoway, R. M., Fresco, D. M., Moore, M. T., & Heimberg, R. G. (2007). Delineating components of emotion and its dysregulation in anxiety and mood psychopathology. Behavior Therapy, 38, 284−302.
Miller, J. L., Schmidt, L. A., Vaillancourt, T., McDougall, P., & Laliberte, M. (2006). Neuroticism and introversion: A risky combination for disordered eating among a non-clinical sample of undergraduate women. Eating Behaviors, 7, 69−78.
Mitchell, J. E., Devlin, M. J., Zwaan, M. D., Crow, S. J., & Peterson, C. B. (2008). Binge-eating disorder. New York London: The Guilford Press.
Morris, A. S., Silk, J. S., Steinberg, L., Mayors, S., & Robinson, L. R. (2007). The role of the family context in the development of emotion regulation. Social Development, 16(2), 361-88.
Mussell, M. P., Binford, R. B., & Fulkerson, J. A. (2000). Eating disorders summary of risk facrors, prevention programming, and prevention research. The Counseling Psychologist, 28(6), 764-796.
Nagamitsu, S., Araki, Y., Loji, T., Yamashita, F., Ozono, S., & Kouno, M. (2011). Prefrontal brain function in children with anorexia nervosa: A near-infrared spectroscopy study. Brain & Development, 33, 35-44.
Nolen-Hoeksema, S., Stice, E., Wade, E., & Bohon, C. (2007). Reciprocal relations between rumination and bulimic, substance abuse, and depressive symptoms in female adolescents. Journal of Abnormal Psychology, 116, 198-207.
Nolen-Hoeksema, S., Wisco, B. E., & Lyubomirsky, S. (2008). Rethinking rumination. Personality Psychology Sciences, (3), 400-424.
Orzolek-kronner, C. (2002). The effect of attachment theory in the development of eating disorders: Can symptoms be proximity seeking?. Child Adolescent Social Work Journal, 19(6), 25-46.
Oschner, K. N., & Gross, J. J. (2005). The cognitive control of emotion. Trend Cognitive Sciences, 9(5), 242-9.
Pardo, Y., Aguilar, R., Molinuevo, B., & Torrubia, R. (2007). Alcohol use as a behavioral sign of disinhibition: Evidence from J. A. Gray's model of personality. Addictive Behaviors, 32, 2398−2403.
Pietrini, f., Castellini, G., Ricca, V., Polito, c., Pupi, A., Farravelli, C. (2011). Functional neuroimaging in anorexia nervosa: A clinical approach. European Psychiatry, 26, 176-182.
Pike, K.M., Hilbert, A., Wilfley, D.E., Fairburn, C.G., Dohm, F.A., Walsh, B.T., et al., (2008). Toward an understanding of risk factors for anorexia nervosa: a case-control study. Psychological Medicine, 38, 1443-1453.
Polivy, J., & Herman, C. P. (2002). Causes of eating disorders. Annual Review of Psychology, 53, 18213.
Provencher, V., Drapeau, V., Tremblay, A., Despres, J. P., Bouchard, C., & Lemieux, S. (2004). Eating behaviours, dietary profile and body composition according to dieting history in men and women of the Quebec Family Study. The British Journal of Nutrition, 91, 997-1004.
Richardson, E., King, T., Forsyth, H., & Clark, M. (2000). Body image evaluations in obese females with eating disorder. Eating behaviors, 1(2), 161-171.
Ridout, N., Thom, C., & Wallis, D. J. (2010). Emotion recognition and alexithymia in females with non-clinical disordered eating. Eating Behaviors, 11, 1-5.
Ruiz-Aranda, D., Salguero, J. M., & Fernandez-Berrocal, P. (2009). Emotional Regulation and Acute Pain Perception in Women. The Journal of Pain, 11(6), 564-569.
Sadock, B. Sadock, V., & Ruiz, P. (2009). Comprehensive Text Of Psychiatry. Ninth edition, volume 1.
Sarwer, D. B., & Crerand, C. E. (2002). Psychological issues in patient outcomes. Facial plastic surgery, 18(1), 125-134.
Schmidt, U., Tiller, J., Blanchard, M., Andrews, B., & Treasure, J. (1997). Is there a specific trauma precipitating anorexia nervosa?. Psychological Medicine, 27, 523- 530.
Shanmugam, V., Jowett, S., & Meyer, C. (2012). Eating psychopathology amongst athletes: Links to current attachment styles. Eating Behaviors, 13, 5-12.
Sher, K. J., & Grekin, E. R. (2007). Alcohol and affect regulation. In J. J. Gross (Ed.), Handbook of emotion regulation (pp. 560−580). New York: Guilford Press.
Sim, L., & Zeman, J. (2006). The Contribution of Emotion Regulation to Body Dissatisfaction and Disordered Eating in Early Adolescent Girls. Journal of Youth and Adolescence, 35, 219-228.
Smoloak, L. (2004). Body image in children and adolescents: where do we go from here?. Body image, 1(1): 15-28.
Solenberger, S.(2001). Exercise and ea ng disorders. A 3-year inpatient hospital record analysis. Eating Behaviors, 2(2), 151-168.
Stice, E. (2002). Risk and maintenance factors for eating pathology: a meta-analytic review. Psychological ulletin, 128, 825-848.
Stice, E., & Bearman, S. K. (2001). Body image and eating disturbances prospectively predict growth in depressive symptoms in adolescent girls: A growth curve analysis. Developmental Psycholog. 37, 597- 607.
Stice, E., & Shaw, H. (2010). Risk factors and prodromal eating pathology. The Journal of Child Psychology and Psychiatry, 51, 518-525.
Stice, E., & Whitenton, K. (2002). Risk factors for body dissatisfaction in adolescent girls: A longitudinal investigation. Developmental Psychology, 38, 669-678.
Stice, E., Presnell, K., & Spangler, D. (2002). Risk factors for binge eating onset in adolescent girls: A 2-year prospective investigation. Health Psychology, 21(2), 131-138.
Svaldi, J., Tuschen-Caffier, B., Lackner, H., Zimmermann, S., & Naumann, E. (2012). The effects of emotion regulation on the desire to overeat in restrained eaters. Appetite. Xxx-xxx.
Tasca, G. A., Kowal, J., Balfour, L., Ritchie, K., Virley, B., & Bissada, H. (2006). An attachment insecurity model of negative affect among women seeking treatment for an eating disorder. Eating Behaviors, 7, 252-257.
Therrien, F., Drapeau, V., Lupien, S. J., & Beaulieu, S. (2007). Awakening cortisol response in relation to psychosocial profiles and eating behaviors. Physiology and Behavior, 93, 282-288.
Troisi, A. Giorgio, D. L., Stefano, A., Roberta, C. N., Claudia, D. P., & Alberto, S. (2006). Body Dissatisfaction in Women With Eating Disorders: Relationship to Early Separation Anxiety and Insecure Attachment. psychosomatic Medicine, 68, 449-453.
Troisi, A., Massaroni, P., & Cuzzolaro, M. (2005). Early separation anxiety and adult attachment style in women with eating disorders. British Journal of Clinical psychology, 44(1), 89-97.
Uzun, O., Gulec, N., Ozsahin, A., Doruk, A., Ozdemir, B., & Caliskan, U. (2006). Screening disordered eating attitudes and eating disorders in a sample of Turkish female college students. Comprehensive Psychiatry, 47, 123- 126.
Waller, G., Babbs, M., Milligan, R., Meyer, C., Ohanian, V., & Leung, N. (2003). Anger and core beliefs in the eating disorders. International Journal of Eating Disorders, 34, 118-124.
Waller, G., Sines, J., Meyer, C., & Mounord, V. (2008). Body checking in the eating disorders: Association with narcissistic characteristics. Eating Behavior, 9, 163-169.
Walsh, B. T. (2011). The importance of eating behavior in eating disorders. Physiological Behavior, 10, 525-529.
Ward, A., Ramsay, R., & Treasure, J. (2000). Attachment research in eating disorders. British Journal of Medical Psychology, 73, 35- 51.
Ward, A., Ramsey, R., Turnbull, S., Benedettini, M., & Treasure, J. (2000). Attachment patterns in eating disorders: The past in the present. International Journal of Eating Disorders, 28, 370-376.
Whiteside, U., Chen, E., Neighbors, C., Hunter, D., & Lo, T. (2007). Difficulties regulating emotions: Do binge eaters have fewer strategies to modulate and tolerate negative affect? Mary Larimer b. Eating Behaviors, 8, 162-169.
Woerwag-Mehta, S., Treasure, J. (2008). Causes of anorexia nervosa. Psychiatry, 7(4), 147-151.
Wood-Barcalow, N. L. (2006). Understanding the construct of body image to include positive components: A mixed-methods study. Dissertation for M.A in Psychology. The Ohio State Univarsity.
Zucker, N. L., Losh, M., Bulik, C. M., LaBar, K. S., Piven, J., & Pelphrey, K. A. (2007). Anorexia nervosa and autism spectrum disorders: guided investigation of social cognitive endophenotypes. Psychological Bull, 133, 976-1006.
1- Morton
2- Cooper
3- Gool
4- Simmonds
5- Pietrini
6- Fairburn & Harrison
7- Dallegrve
8- Laxatives
9- Diuretics
10- Fasting
11- Kaye, Klump, Frank ,& Strober
12- Haljin & Vitborn
13- Walsh
14- Nagamitsu
15- Solenberger
16- Waller, Sines, Meyer ,& Mounord
17- Shefern & Ferbern
18- Cachelin
19- Mountford
20- Delene ,& Bragowicz
21- Uzun
22- Fairburn, Cooper, Doll ,& Welch
23- Zucker
24- Bulik, Thornton, Barbarich ,& Masters
25- Karwautz
26- Raney
27- Pike
28- Schmidt, Tiller, Blanchard, Andrews ,& Treasure
29- Berkman
30- Forcano, Alvarez, Santamaria ,& Jimenez-Murcia
31- Woerwag-Mehta & Treasure
32- Goethals, Vervaet, Audenaert, Jacobs& Ham
33- Therrien, Drapeau, Lupien ,& Beaulieu
34- Rigidity
35- Lerner
36- Stankerd
37- Wurtman
—————
————————————————————
—————
————————————————————
21