مبانی نظری وپیشینه تحقیق اختلالات روانپزشکی و اختلال بدریختی بدن
فصل دوم
پیشینه یا ادبیات
دو گروه عمده از اختلالات روانپزشکی عبارتند از:
1-اختلالات روانپزشکی که موجب علایم جسمی می شوند که شایع ترین آن عبارتند از اختلال سازگاری، تمام انواع اختلالات اضطراب و اختلال افسردگی
2-اختلالات شبه جسمی Somotoform
مشخصه این گروه از اختلالات که تعریف دقیقی ندارند عبارتست از نگرانی مداوم در باره سلامت جسمی و وجود علایم جسمی غیر قابل توجیه بدون اینکه اختلال روانپزشکی زمینه ای یا انگیختگی هیجانی وجود داشته باشد. تظاهر اصلی این اختلالات، نگرانی غیر طبیعی در باره سلامتی است.
اختلالات شبه جسمی عبارتند از: اختلال جسمانی کردن، خود بیمارانگاری، ترس از بدشکلی، اختلال درد شبه جسمی و اختلال شبه جسمی متمایز نیافته.
2-1اختلالات شبه جسمی در DSMIV
طبق چهارمین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (Dsm-Iv) اختلالات شبه جسمی با علائم جسمی حاکی از یک بیماری داخلی، در حالیکه علائم آن با اختلال طبی، مصرف مواد و یا یک اختلال روانی دیگر قابل توجه نیست، مشخص می باشد. شدت علائم برای ایجاد ناراحتی قابل ملاحظه برای بیمار یا اختلال در عملکرد اجتماعی، شغل یا سایر زمینه ها کافی است. علائم اختلالات شبه جسمی عمداَ ایجاد نمی شوند؛ به گونه ای که در اختلال ساختگی و تمارض مطرح است.
اما هیچ اختلال طبی قادر به توجیه کامل علائم جسمی نیست، برای تشخیص یک اختلال شبه جسمی متخصص باید قانع شود که شروع، شدت و طول مدت علائم رابطه قوی با عوامل روانشناسی دارند.
در چهارمین چاپ راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (Dsm.Iv)پنج اختلال شبه جسمی خاص شناخته شده است؛ 1-اختلال جسمانی کردن با شکایات جسمی متعدد که به دستگاههای مختلف بدن مربوط می شوند مشخص است؛ 2-اختلال تبدیلی با یک یا دو شکایت نورولوژیک مشخص است؛ 3-خود بیمار انگاری بیشتر با باور بیمار به داشتن یک بیماری خاص مشخص است تا تمرکز روی علائم؛ 4-اختلال بدریختی بدن با باور اشتباهی یا درک اغراق آمیز از معیوب بودن قسمتی از بدن مشخص است؛ 5-اختلال درد با علائم درد که یا فقط به عوامل روانشناختی مربوطند باعث تاثیر عوامل روانشناختی شدت می یابند مشخص می باشد.
Dsm.Iv دو طبقه تشخیص ته مانده هم برای اختلالات شبه جسمی دارد : اختلال شبه جسمی نامتمایز مشتمل است بر اختلالات شبه جسمی که به گونه ای دیگر توصیف نشده اند و حداقل به مدت شش ماه یا بیشتر دوام داشته اند. اختلال شبه جسمی که به گونه ای دیگر مشخص نشده است(Nos)
طبقه ای برای آن گروه از اختلالات شبه جسمی است که شامل ملاک های اختلالات شبه جسمی سابق الذکر نمی گردند.
ICD-10 2-2 اختلالات شبه جسمی در طبقه بندیICD-10 در همین باز نگری طبقه بندی آماری بین المللی بیماری ها و مسائل بهداشتی وابسته (ICD-10) اختلالات شبه جسمی را تظاهر مکرر علائم جسمی، همراه با درخواست مکرر برای ارزیابی طبی توصیف می کند، هر چند به بیماران از طرف پزشکان معالج اطمینان داده شده است که علائم اساس فیزیکی ندارند. اگر اختلال جسمی ، وجود داشته باشد، قادر به توجیه علائم بیماری یا ناراحتی های حاصل از آن نیست. و هر چند علائم ممکن است گاهی به تجارب ناخوشایند درونی یا برونی مربوط باشد بیماران از جستجوی عامل احتمالی اختلال های خود امتناع می کنند.
هم پزشکان و هم بیماران ممکن است در تلاش برای فهم و رفع این اختلالات احساس ناکامی پیدا کنند. بیمارانی که نمی توانند پزشکان خود را به جسمانی بودن مسائل خود قانع کنند غالباً رفتار نمایشی نشان می دهند. طبقات اختلالات شبه جسمی در DSM-IV و ICD-10 مشابه هستند به استثناء اینکه در ICD-10 اختلال بدریختی بدن یک زیر طبقه است. ICD-10 همچنین بر این نکته تاکید می کند که تشخیص افتراتی اختلالات شبه جسمی ایجاب می کند که پزشک بیمار را به خوبی بشناسد. درجه اعتقاد بیمار ممکن است موقتاً با اطمینان بخشی و معاینه جسمی کاهش یابد، اما این اختلالات یک راه مقبول فرهنگی برای ابراز بیماری جسمی و توصیف علائم جسمی است.
ICD-10 همچنین تشخیص واجد علائم و نشانه های بسیار منطبق بر طبقات اضطرابی، افسردگی و جسمانی کردن DSM-IV است در اینجا منظور می کند.
2-4-اختلال بدریختی بدن:
در DSM-IV اختلال بدریختی بدن (body dysmorphic disorder) عبارتست از اشتغال ذهنی با یک نقص جسمی تصویری (مثلاً، بینی بدریخت) یا دگرگونی مبالغه آمیز یک عیب خفیف و جزئی. برای اینکه اینگونه نگرانی اختلال روانی شمرده شود باید ناراحتی قابل ملاحظه برای بیمار به وجود آورده و با ایجاد اختلال در زندگی شخصی، اجتماعی یا شغل بیمار همراه باشد، این اختلال بیش از 100 سال قبل شناخته شده و نامگذاری گردید.
اختلال به وسیله امیل کریلین شناخته شد، که آن را یک نوروز وسواسی تلقی نمود و پیرژانه، که آن را وسواس شرم از شکل بدن، نامید. فروید در مورد این اختلال در شرح خود از Wolf man که نگرانی شدید در مورد دماغ خود داشت قلم فرسائی کرد.
هرچند ترس از بدریختی (dysmorpho-phobia) در اروپا بسیار شناخته شده و مطالعه می گردید، فقط در سال 1980 و با چاپ DSM III این اصطلاح به عنوان یک نمونه آتیپیک اختلال شبه جسمی، اختصاصاً در ملاک های تشخیصی ایالت متحده ظاهر گردید.
در DSM III-R و DSM-IV این اختلال به اختلال بدریختی بدن تغییر یافته است چون تدوین کننده های DSM معتقدند که ترس از بدریختی بطور نادرست تلویحاً وجود الگوی رفتاری اجتناب فوبیک را می رساند.
A: اختلال جسمانی کردن: 1 سابقه شکایات فیزیکی متعدد به قبل از 30 سالگی شروع شده، چندین سال دوام یافته و منجر به درمان جزئی یا اختلال قابل ملاحظه در کارکرد اجتماعی، شغل یا سایر زمینه های مهم گردیده است. هر یک از ملاک های زیر باید موجود بوده و علائم به طور منفرد زمانی در طول سیر، اختلال روی دهند.
(1)چهار علامت درد: سابقه درد مربوط به حداقل چهار محل یا کارکرد (مثل سر، شکم، کمر یا پشت، مفاصل، اندام ها، سینه، مقعد، در جریان رابطه جنسی، قاعدگی یا ضمن دفع ادرار)
(2)دو علامت معدی-روده ای: سابقه حداقل دو علامت معدی-روده ای به غیر از درد (مثل تهوع، اسهال، نفخ، استفراغ، خارج از دوره حاملگی، و عدم تحمل چندین نوع غذای متفاوت)
(3)یک علامت جنسی: سابقه حداقل یک علامت جنسی یا تناسلی به غیر از درد (مثل بی تفاوتی جنسی، اختلال کنشی نعوطی یا مربوط انزال، بی نظمی قاعدگی، خونریزی شدید قاعدگی، استفراغ در تمام دوره حاملگی)
(4)یک علامت نمررولوژیک کاذب: سابقه حداقل یک علامت یا نقص یادآور اختلال عصبی که محدود به درد نباشد (علائم تبدیلی نظیر کوری، دوبینی، کری، فقدان حس لمس یا درد، توهم، آفونی، اختلال هماهنگی یا تعادل، فلج یا ضعف موضعی، اشکال در بلع، اشکال در نفس کشیدن، احتباس ادراری، تشنج، علائم تجزیه ای مثل آمنزی، یا فقدان هوشیاری به غیر از حالت ضعف).
-وجود یک یا دو
(1)پس از تحقیق کافی، هر یک از علائم موجود در ملاک B به طور کامل برحسب یک بیماری عمومی شناخته شده یا تاثیر مستقیم یک ماده (تاثیر صدمات، داروهای مجاز یا غیرمجاز یا الکل) قابل توجیه نیست.
(2)وجود یک اختلال طبی عمومی وابسته وجود دارد، شکایات جسمی یا ناتوانی اجتماعی و شغل حاصل فراتر از آن است که با توجه به سابقه، معاینه جسمی، یا یافته های آزمایشگاهی انتظار می رود.
-علائم عمداً ایجاد نشده و بیمار ادای علائم را درنمی آورد (به طوری که در اختلال ساختگی یا تمارض است)
2-همه گیرشناسی:
a-شیوع در طول عمر در جمعیت کلی 1/0 تا 5/0درصد
b-بیشتر زنها را مبتلا می سازد.
c-1 تا 2درصد تمام زنها را مبتلا می سازد.
d-در افراد کم سواد و گروه های اجتماعی – اقتصادی پائین شایعتر است.
e-سن شروع معمولاً در نوجوانی و اوائل بزرگسالی است.
3-سبب شناسی:
a-روانی اجتماعی. سرکوبی یا بازداری خشم معطوف به دیگران و برگشت خشم به طرف خود می تواند مسئول بروز علائم باشد. سازمان شخصیتی، تنبیه گر یا سوپرایگو قوی، پائین بودن احترام به نفس یافته شایعی است. همانندسازی با پدر یا مادری که الگوی یک شخص بیمار است.
برخی از عوامل پویائی مشابه افسردگی.
b-ژنتیک، سابقه خانوادگی مثبت، در 10 تا 20% مادران و یا خواهران بیماران مبتلا، دوقلوها نرخ تطابق 29% برای یک تخمکی ها و 10% برای دوتخمکی ها
4-آزمون های لابراتواری و روانشناختی. نابهنجاری عصبی-روانی جزئی در برخی از بیماران (مثل ارزیابی اشتباهی درونداد جسمی – حسی)
5-فیزیوپاتولوژی. هیچ مصرف طولانی داروها ممکن است عوارضی به وجود آورند که ربطی، با شکایات جسمی شدن ندارند.
6-روان پویائی: سرکوبی آرزو یا تکانه که از طریق شکایات جسمانی ابراز می شود. تعارض های سوپرایگو، بطور نسبی با علائم ابراز می شود. اضطراب تبدیل به علائم خاص می گردد.
7-تشخیص افتراقی:
a-علل معنوی جسمانی را رد کنید.
b-اسکلروز مولیتپل برای ضعف
c-ویروس ابشتاین – بار برای سندرم خستگی مزمن
d-پورفیری برای درد شکمی
e-هزیان سوماتیک در اسکیزوفرنی دیده می شود.
f-حملات هراس علائم قلبی-عروقی دارند که متناوب و دوره ای است.
g-اختلال تبدیلی علائم معدودتر با معنی سمبولیک روشنتر دارد.
h-اختلال ساختگی – تقلید هشیارانه علائم برای کسب نقش بیمار، معمولاً مشتاق بستری شدن در بیمارستان است.
i-اختلال درد شبه جسمی – درد معمولاً تنها شکایت است.
8-سیر و پیش آگهی:
a-سیر مزمن با بهبودهای محدود، معهذا شدت شکایات ممکن است نوساندار باشد. عوارض مشتمل است بر جراحی غیرضروری. بررسی طبی مکرر، وابستگی داروئی و / یا عوارض جانبی داروهای تجویز شده غیرضروری.
b-افسردگی شایع است.
9-درمان:
a-داروئی. از تجویز داروهای روان گردان اجتناب کنید، مگر در دوره اضطراب / افسردگی حاد، چون بیمار تمایل به وابستگی روانی دارد. ضدافسردگی ها در افسردگی ثانوی مفید واقع می گردند.
b-روانشناختی. روان درمانی حمایتی یا بینش گرا به طور دراز مدت برای ایجاد آگاهی در مورد عوامل پویایی و / یا حمایت در جریان رویدادهای استرس آمیز زندگی ضروری است، همینطور به منظور پیشگیری از سوء مصرف مواد، از این مطلب به آن مطلب شتافتن و اعمال و آزمون های تشخیصی غیرضروری.
B-اختلال شبه جسمی نامتمایز
1-تعریف. طبقه ته مانده ای که برای توصیف شکل نسبی اختلال شبه جسمی مورد استفاده قرار می گیرد.
2-تشخیص، نشانه ها و علائم: بیمار ممکن است شکایات جسمی متعدد داشته باشد اما نه به شدت کافی یا چنان مبهم که متضمن تشخیص اختلال شبه جسمی کامل باشد.
احساس خستگی عمومی شایعترین سندرم این طبقه است.
3-تشخیص افتراقی: اختلال شبه جسمی – علائم متعدد با چندین سال سابقه، قبل از 30 سالگی اختلال شبه جسمی Nos- علائم کمتر از 6ماه
اختلال افسردگی، ساسی، اختلالات اضطرابی، اختلالات انطباق – غالباً علائم غیرقابل توجیه دارند. اختلال ساختگی و تمارض – علائم عمداً تولید شده یا تقلید می شوند.
C-اختلال تبدیلی
1-تعریف. شخص با یک یا دو علامت عصبی مربوط به تعارض یا نیاز روانشناختی، نه اختلال جسمی، عصبی یا وابسته به دارد.
2-تشخیص علائم و نشانه ها:
a-نابهنجاری های حرکتی: فلج، آتاکسی، اشکال در بلع، استفراغ، آفونی.
b-اختلالات هوشیاری: تشنج کاذب، بیهوشی
c-تغییرات یا اختلالات حسی: کوری، کری، آنوسمی، بی حسی، بی دردی، دوبینی، بی حسی با الگوی جوراب – دستکش (تابع راه های حسی معلوم نیست)
d-رابطه زمانی نزدیک بین علامت و استرس یا هیجان شدید
e-علائم سمت چپ شایعتر از علائم سمت راست است.
f-بیمار واقف نیست که علائمش قصداً تولید می شوند.
g-علامت یک الگوی واکنش مجاز فرهنگی نبوده، و پس از تحقیقات مناسب، قابل توجیه براساس یک اختلال فیزیکی نمی باشد.
3-همه گیرشناسی:
a-بروز و شیوع: 10درصد بیماران در بیمارستان، 5-15درصد تمام بیماران روانپزشکی سرپائی.
b-سن: اوائل بزرگسالی، اما ممکن است در سنین میانه / سالمندی دیده شود.
c-نسبت: مرد به زن 1 به 2
d-سابقه خانوادگی: در اعضاء خانواده عیار بیماری بالاتر است.
e-در گروه های اجتماعی: اقتصادی پایین و افراد کم سواد شایعتر است.
4-سبب شناسی:
a-بیولوژیک
1-علامت بستگی به فعال شدن مکانیسم های مهاری مغز دارد.
2-انگیختگی قشری مفرط مکانیسم های مهاری سلسله اعصاب مرکزی (CNS) را در سیناپس ها، تنه دماغی، سیستم فعال کننده شبکه ای به فعالیت وا می دارد..
b-روانشناختی
1-ابراز تعارض ناخودآگاه روانشناختی که سرکوب شده است.
2-اختلال شخصیتی پیش از بیماری- اجتنابی (دوری گزین)، نمایشی
3-تکانه، مثلاً جنسی یا پرخاشگری، مقبول ایگو نبوده و از طریق علائم تغییر شکل می دهد.
4-همانندسازی با عضو خانواده که علائمی از فرم واقعی همان بیماری را دارد.
5-آزمونهای لابراتواری و روانشناختی
a-پتانسیل فراخوانده نشان دهنده اختلال درک جسمی-حسی است: کاهش یا فقدان در طرف معیوب
b-اختلاف شناختی خفیف، نقص های مربوط به توجه، و تغییرات بصری-ادراکی در مجموعه آزمون هالستد-ریتان
c-پرسشنامه شخصیتی چند وجهی مینوسوتا – 2 و آزمون رور شاخ افزایش سائق های غریزی، سرکوبی جنسی پرخاشگری مهار شده نشان می دهد.
6-فیزیوپاتولوژی. تغییری دیده نمی شود.
7-روان پویائی
a-لابل ایندیفرانس
عبارتست از فقدان نگرانی بیمار در مورد بیماریش
b-نفع اولیه (Primary gain) به کاهش اضطراب با واپس زدن تکانه نامقبول اطلاق می شود. نمادسازی تکانه بصورت علامت، مثلاً، دست فلج شده از ظاهر شدن تکانه پرخاشگرانه جلوگیری می کند.
C-سایر مکانیسم های دفاعی. واکنش سازی، انکار، جابه جایی
d-نفع ثانوی: (Secondory gain): به مزایای بیماری، مثل اخذ غرامت از دادخواهی (نوروز جبران) اجتناب از کار، وابسته بودن به خانواده. بیمار معمولاً فاقد بینش نسبت به عامل پویائی است.
8-تشخیص افتراقی: کار مهم تفکیک از اختلالی است که اساس عضوی دارد. تا 30درصد بیماران دارای این تشخیص بیماری جسمی همراه نیز دارند.
تشخیص افتراقی اختلال تبدیلی از:
1-اسکیزوفرنی – اختلال تفکر
2-اختلال خلقی – افسردگی یا مانی
3-تمارض و اختلال ساختگی با علائم جسمی مشکل است اما متمارض ها به ساختگی بودن علائم خود واقف بوده و نسبت به آنچه انجام می دهند بینش دارند. مبتلایان به اختلال ساختگی نیز از تقلیدی که در می آورند آگاهند، اما این کار را به دلیل آنکه بیمار شده و در بیمارستان بستری شوند انجام می دهند.
Dاختلال درد:
1-تعریف: اختلال در شبه جسمی اشتغال ذهنی با درد، در غیاب بیماری جسمی مسئول شدت آن است. درد تابع توزیع نور آناتومیک نیست. استرس و تعارض ممکن است رابطه نزدیک با شروع و شدت درد داشته باشد.
2-تشخیص، نشانه ها و علائم:
A-درد در یک یا چند ناحیه تشریحی قسمت عمده شکل بالینی را تشکیل می دهد و از شدت کافی برای ایجاب توجه بالینی برخوردار است.
B-درد موجب ناراحتی یا اختلال بارز در عملکرد اجتماعی یا شغلی یا سایر زمینه ها می گردد.
C-عوامل روانشناختی در شروع، تشدید، شدت، یا دوام درد حائز نقش مهم تلقی می شوند.
D-علامت یا نقص بطور ارادی ایجاد یا تقلید نمی شود (برخلاف اختلال ساختگی و تمارض)
E-اشتغال ذهنی را نمی توان حاصل اختلال خلقی، اضطرابی یا یک اختلال پیسکوتیک تلقی کرد یا مشمول ملاک های دیسپارونیا حساب کرد.
F-درد ممکن است با علائم حسی-حرکتی موضعی مانند پارستزی یا بی حسی همراه باشد یا علائم افسردگی شایع است.
3-همه گیرشناسی:
شروع در هر سنی، بخصوص دهه چهارم و پنجم عمر، در زنها شایعتر از مردها است. قرائنی از وجود میزان بروز بالاتر درد، الکلیسم و افسردگی در بستگان درجه اول.
4-سبب شناسی:
a-رفتاری. رفتارهای درد ممکن است با پاداش تقویت شود. مثلاً علائم درد اگر با توجه دیگران یا اجتناب از فعالیت نامطلوب دنبال شود ممکن است شدت یابد.
b-بین فردی. درد وسیله ای برای تعزیه گردانی و اخذ امتیاز در روابط، مثلاً تحکیم ازدواجی متزلزل است.
c-زیست شناختی. بعضی از بیماران ممکن است اختلال درد داشته باشند، تا یک اختلال روانی دیگر. چون ناهنجاری های شیمیائی و ساختمانی و حسی و لیبمیک آنها را نسبت به درد حساس می سازد.
5-روان پویائی:
ممکن است بیمار تعارضی درون روانی را به طور سمبولیک از طریق جسمانی ابراز کند شخص ممکن است درد روحی را دلیل ضعف تصور کرده و آن را به جسم منتقل سازد. درد می تواند وسیله ای برای جلب محبت یا تنبیه باشد. مکانیسم های دفاعی درگیر در این اختلال مشتملند بر جابه جائی، جانشین سازی، و سرکوب.
E. خود بیمار انگاری:
1-تعریف. ترس یا باور بیمارگونه از مبتلا بودن به یک بیماری جدی در حالیکه چنین چیزی وجود ندارد.
2-تشخیص، علائم و نشانه ها.
A-هر عضو یا دستگاه کنشی ممکن تاثیرپذیرد، دستگاه گوارش و قلب عروقی بیش از همه.
B-بیمار باور دارد که بیماری یا اختلال کنشی وجود دارد.
C-معاینه جسمی منفی یا آزمایشات لابراتواری بیمار را قانع می کند اما فقط برای مدتی کوتاه، آنگاه علائم عود می کند (در هذیان سوماتیک، بیمار را نمی توان اطمینان بخشید).
D-طول مدت اختلال حداقل 6 ماه است.
e-باور در ابعاد هذیان نیست.
3-همه گیرشناسی: شروع در هر سنی به خصوص دهه چهارم و پنجم عمر، در زن ها شایعتر از مردها است. قرائنی از وجود میزان بروز بالاتر درد، الکلیسم و افسردگی در بستگان درجه اول.
4-سبب شناسی:
A-رفتاری، رفتارهای درد ممکن است با پاداش تقویت شود. مثلاً علائم درد اگر با توجه دیگران یا اجتناب از فعالیت نامطلوب دنبا شود ممکن است شدت یابد.
B-بین فردی- درد وسیله ای برای تعزیه گردانی و اخذ امتیاز در روابط، مثلاً تحکیم ازدواجی متزلز است.
c-زیست شناسی، بعضی از بیماران ممکن است اختلال درد داشته باشند، تا یک اختلال روانی دیگر – چون ناهنجاری های شیمیائی و ساختمانی و جسمی و لیبمیک آن ها را نسبت به درد حساس می سازد.
5-روان پویائی: ممکن است بیمار تعارضی درون روانی را به طور سمبولیک از طریق جسمانی ابراز کند شخص ممکن است درد روحی را دلیل ضعف تصور کرده و آن را به جسم منتقل سازد. درد می تواند وسیله ای برای جلب محبت یا تنبیه باشد. مکانیسم های دفاعی درگیر در این اختلال مشتملند بر جا به جائی، جانشین سازی و سرکوب.
e. خود بیمارانگاری:
1-تعریف. ترس یا باور بیمارگونه از مبتلا بودن به یک بیماری جدی در حالیکه چنین چیزی وجود ندارد.
2-تشخیص، علائم و نشانه ها.
A-هر عضو یا دستگاه کنشی ممکن تاثیر پذیرد، دستگاه گوارش و قلب عروقی بیش از همه.
B-بیمار باور دارد که بیماری یا اختلال کنشی وجود دارد.
c- معاینه جسمی منفی یا آزمایشات لابراتوری بیمار را قانع می کند. اما فقط برای مدتی کوتاه، آنگاه علائم عود می کند (در هذیان سوماتیک، بیمار را نمی توان اطمینان بخشید).
D-طول مدت اختلال حداقل 6 ماه است.
e- باور در ابعاد هذیان نیست.
3-همه گیر شناسی
A-بروز/شیوع – 10درصد تمام بیماران داخلی
b- مرد و زن به یکسان مبتلا می گردند.
c-در تمامی سنین دیده می شود، در مردها در دهه چهارم و در زن ها در دهه پنجم عمر به اوج می رسد.
D- دوقلوها متشابه و در بستگان درجه یک نیز دیده می شود.
4-سبب شناسی:
a – ریشه روانزا دارد اما ممکن است بیمار حساسیت مادرزادی نسبت به اعمال و احساس های بدنی داشته و آستانه پائین نسبت به درد و ناراحتی جسمی داشته باشد.
B-پرخاشگری نسبت به دیگران از طریق عضو خاصی از بدن معطوف به خود شخص می گردد.
c-عضو مبتلا ممکن است معنی سمبولیک مهمی داشته باشد.
5-آزمون های لابراتوری و روانشناختی:
a-معاینه جسمی مکرر برای رد بیماری داخلی منفی است.
B-MMPI صعود مقیاس هیستریک را نشان می دهد.
C-پاسخ های رنگی متعدد در آزمون رورشاخ
69-روان پویائی
سرکوبی خشم معطوف به دیگران به جابه جائی خشم به طرف شکایات جسمی، درد و رنج به عنوان تنبیه برای تکانه های نامقبول گناه یا ابطال
7-تشخیص افتراقی
تشخیص با شمول (inclusion) داده می شود نه بارد. اختلالات جسمی باید رد شود؛ معهذا، 15 تا 30درصد بیماران مبتلا به خودبیمارانگاری مسائل جسمی هم دارند. بررسی به منظور بیماری عضوی دلیل تاکید بر شکایت جسمی ممکن است موجب وخامت اختلال شود.
9-افسردگی: بیمار افسرده ممکن است شکایات جسمی داشته باشد یا (خودبیمارانگاری) جزئی از سندرم افسردگی باشد. نشانه های افسردگی، مثل آپاتی، عدم احساس لذت، و احساس بی ارزشی را بجوئید،
b-اختلال اضطرابی: با اضطراب بارز یا علائم و نشانه های وسواسی – جبری تظاهر می کند، لابل ایندیفرانس وجود ندارد.
c-اختلال جسمانی کردن: دستگاه متعدد بدن مبتلا است، شکایات مبهم
d-اختلال درد: درد شکایت عمده و معمولاً تنها شکایت است.
e-تمارض و اختلالات ساختگی: سابقه با بستری شدن های مکرر، نفع ثانوی ما از وجود دارد. علائم فاقد ارزش سمبولیک بود، و تحت کنترل آگاهانه است. لابل ایندیفرانس وجود ندارد.
f-اختلال کنش جنسی: اگر شکایت از کنش جنسی باشد، تشخیص اختلال جنسی بگذارد.
8-سیر و پیش آگهی
سیر مزمن با دوره های بهبود تشدید معمولاً با استرس های قابل تشخیص زندگی همراه است.
پیش آگهی خوب با شخصیت پیش از بیماری با حداقل اختلال، و پیش آگهی بد با سابقه اختلال فیزیکی یا اختلال جسمی ثانوی رابطه دارد.
9-درمان
a-داروئی: هدف گیری داروئی علائم: داروهای ضد اضطراب و ضد افسردگی برای اضطراب و یا افسردگی-داروهای سروتونرژیک برای افسردگی و اختلال وسواسی – جبری، مصاحبه آمیتال می تواند تخلیه هیجانی و رفع احتمالی، علائم را موجب شود، معهذا، معمولاً موقتی است.
b-روانشناختی:
الف: رواندرمانی دینامیک بینش گرا معنی سمبولیک علامت و آشکار می سازد و مفید است. با عباراتی مثل "هر چه هست فقط در کله تو است" با بیمار رویاروئی نکنید. رابطه دراز مدت با پزشک یا روانپزشک و اطمینان بخشی که بیماری جسمی در کار نیست مفید است.
ب: هیپنوتیزم و رفتار درمانی برای ایجاد آرامش مفید هستند. اختلال تبدیلی طولانی می تواند پسرفت فیزیکی (مثل استئو پروز، آتروفی یا انقباض عضلانی ایجاد کند) و توجه به این مسائل ضروری است.
F-اختلال بدریختی بدن:
1-تعریف: باورخیالی (نه در ابعاد هذیان) مبنی بر وجود نقص در تمام یا قسمتی از ظاهر بدن
2-تشخیص، نشانه ها و علائم. بیمار از وجود نقص (مثل چروک، ریزش مو، کوچکی پستان / احلیل، لک های پیری، قامت) شکایت می کند. شکایت یا ناهنجاری فیزیکی جزئی احتمالی تناسبی ندارد. اگر یک ناهنجاری فیزیکی جزئی وجود داشته باشد، نگرانی بیمار آشکار بسیار زیاد است، با وجود این، باور بیمار شدت هذیان ها را به گونه ای که در اختلال هذیانی، نوع سوماتیک دیده می شود، ندارد (مثلاً شخص اظهار می کند که احتمالاً در وسعت نقص مبالغه می کند و شاید اصیلاً نقصی در کار نیست)
3-همه گیر شناسی، شروع از نوجوانی تا وائل جوانی است. مرد و زن به یک اندازه مبتلا می گردند.
4-سبب شناسی، نامعلوم
a-زیست شناسی، پاسخدهی به مواد سرو تونرژیکی حاکی از درگیری سروتونین یا رابطه با یک اختلال روانی دیگر است.
b-روانشناختی، تعارض ناخودآگاه مربوط به یک قسمت دگرگون اندام را جستجو کنید.
5-آزمون های لابراتواری و روانشناختی، در آزمون نقش شکل آدم مبالغه / تقلیل/یا فقدان عضو مبتلا مشاهده می گردد.
6-فیزیوپاتولوژی: نابهنجاری بیمارگونه شناخته شده ای وجود ندارد. ممکن است نقص های جزئی جسمانی موجود باشد که باور خیالی بر روی آن بنا می شود.
7-روان پویائی: مکانیسم های دفاعی مشتمل بر سکوبی (تعارض ناخودآگاه)، مسخ و نمادسازی (قسمت بدن) و فرافکنی (باور دارند که دیگران نیز نقص خیالی را می بینند).
8-تشخیص افتراقی: دگرگونی تصویر بدن (Body image) در اسکیزوفرنی، اختلالات خلقی، اختلالات داخل، بی اشتهائی عصبی، پر اشتهائی عصبی، اختلال وسواسی – جبری اختلال هویت جنسی وkoro (نگرانی از چروکیدگی احلیل و رفتن به داخل شکم) نیز دیده می شود.
9-سیر و پیش آگهی، سیر مزمن و مراجعات پیاپی به جراحان پلاستیک و متخصصین پوست، افسردگی ثانوی ممکن است روی دهد.
در برخی موارد، دگرگونی خیالی بدن تا حد باور هذیانی پیشرفت می کند.
10-درمان:
a-داروهای سروتونرژیک مثل فلئو گزتین (Pruzac)، کلومپرامین به طور موثری حداقل در 50% موارد علائم را کاهش می دهند. درمان جراحی، درماتولوژیک و دندان پزشکی بندرت موثر است.
b-روانشناختی، رواندرمانی مفید است. تعارض های مربوط به علائم، احساس های بی کفایتی را آشکار سازید.
Body Image، شاخه ای از اختلال بدشکلی بدنی که در آن فرد احساس چاقی بیش از حد می کند و نسبت به بدن خود و چاقی آن بسیار حساس می باشد.
همه گیر شناسی: شروع اختلال در چه سنینی می باشد و در زن و مرد به چه اندازه ای می باشد.
سبب شناسی: علت اختلال را مورد بررسی قرار می دهد
a: زیست شناختی
b: روانشناختی
در مقاله ای که توسط شیل B. دیوید H در سال 2003 در مورد دید شکلی بدنی ارائه شده است این طور بیان گردیده است که اختلال به شکلی بدنی برای اولین بار توسط "مارسل" (1886) توجیه گردید. این اختلال در سال 1980تحت طبقه اختلالات جسمانی شکل غیر معمول، وارد DSMIII شد (انجمن روانپزشکی آمریکا-1980) همزمان با پیشرفت آگاهی در مورد اینکه این اختلال در واقع ترس و هراس از چیزی نمی باشد، اما یک عقیده غیر منطقی است، اصطلاح "اختلال بدشکلی بدنی" وضع شد و به عنوان یک تشخیص جداگانه DSM III R معرفی شد. در این مدت، معیارهای تشخیص مورد نیاز اختلال BDD به نظر غیر سایکوتیک می آید. در هر صورت، تغییرات و دگرگونی ها در DSM-IV امکان طبقه بندی به عنوان BDD، اختلال هذیانی (از نوع جسمانی شکل) یا هر دو را فراهم می کند.
به دلیل میزان همپوشی پایین با دیگر اختلالات جسمانی شکل، بارها بحث و برسی شده است که BDD به صورت نامناسب در طبقه بندی کلی، جای گرفته است. توجه بسیار زیاد به خصوصیات و ویژگی های BDD و اختلال های ناشی از آن موجب ایجاد تئوری هائی در خصوص مفاهیم و معانی BDD شده است.
انواع هذیانی و غیر هذیانی اختلال بدشکلی بدنی:
همان طور که در بالا اشاره شد، بیماری BDD یک متغیر هذیانی در DSM-IV می باشد که می تواند تحت عناوین هم BDD و نیز اختلال هذیانی (از نوع جسمانی) نام گذاری شود.
بررسی ها و مطالعات بیشماری اختصاص به این اختلال و تعیین عوامل موثر در ایجاد هذیان و بررسی اختلافات بین افراد دارای بدشکلی بدنی هذیانی داده شده است. عقاید و دیدگاههای BDD به عنوان ایده های پیش بها داده شده و هذیان ها توصیف شده است.
یک ایده پیش بها داده شده به عنوان یک باور ثابت که به طور مشکوکی بیشتر از حد ارزش دریافت می کند در مقابل چالش ها تعیین نمی کند تعریف شده است. به علاوه این تصور به عنوان یک باور تثبیت شده و تضمین شده – یعنی برای بیمار معقول و مشهود است – شناخته شده است که با این وجود، احتمال درست نبودن آن هم ممکن است وجود داشته باشد.
در مقابل یک هذیان به عنوان باور ثابت نادرستی که تغییر نمی کند توصیف شده است. بر طبق DSM-IV یک هذیان تعریف می شود به عنوان "یک باور غلط بر اساس یک نتیجه گیری اشتباه در مورد واقعیت بیرونی، یعنی دائماً تقویت شده علی رغم آنچه که اغلب مردم باور دارند و علیرغم آنچه بر شواهد محکم و غیر قابل بحثی بر خلاف این باور موجود است.
در هر حال تمایز بین ایده پیش بها داده شده و هذیان مهم می باشد همان طور که (Neziroglu) و (Tobias) اشاره می کنند این واضح است که یک بیمار نمی تواند در یک زمان نسبت به یک فکر هم ایده پیش بها داده شده و هم هذیان داشته باشد. بنابراین یک مشغولیت ذهنی در مورد نقص ادراک شده که توسط عقاید پیش بها داده شده علامت گذاری می شود، ممکن است به عنوان BDD طبقه بندی شود و یک الگوی فکری مشابه که توسط هذیان مشخص می شود تحت عنوان هم BDD و هم اختلال هذیانی از نوع جسمانی طبقه بندی می شود.
برخی محققین پیشنهاد می کنند که امکان ایجاد این اختلالات هذیانی می تواند یک نابهنجاری متمایز و جداگانه باشد که باعث ایجاد یک طیف شناخت نسبت به دو اختلال متمایز می شود.
تایید این فرضیه می تواند از طریق درک و مشاهده این مطلب که در برخی موارد، میزان قطعیت در خصوص نواقص ادراکی در طول زمان تغییر می کند و گاهی اوقات میان افکار هذیانی و غیر هذیانی در نوسان است، انجام شود.
این نوسان و تغییرات از طریق ارتباطات اجتماعی می توانند میزان دقت و وسواس فرد را به صورت هذیان، شدیدتر نمایند. همچنین مطالعات و بررسی های بسیاری میزان افزایش بیماری را در وسواس و دقت در پاسخ و واکنش به عملکردهای شخصی گزارش کرده است. مقایسه و تطابق افراد دارای اختلال غیر هذیانی BDD نسبت به افراد و بیماران BDD هذیانی، نشان داد که این گروه ها اختلاف و تفاوت قابل توجهی متغیرهای برسی شده، مثل جمعیت شناختی، پدیدار شناختی، تاریخچه و شرح خانوادگی و واکنش های عملکردی، با یکدیگر نداشته اند.
در هر صورت نمره بالاتر در ارزیابی های نشانه شناسی و نابهنجاری های گسترده تر عملکردی در افراد مشخص نمود که متغیرهای هذیانی می تواند مشکل شدیدتر این اختلال باشد.
بررسی های اضافی در خصوص درک میزان بینش در بیماران، آنها را در زمره گروههای دارای بینش و تصور صحیح- بینش ضعیف-تصور نادرست و هذیانی توجیه می کند.
بنابراین محققان چنین دریافتند که شیوه ها و یک رویکرد ابعادی به وسیله شواهدی در مورد بینش مشخص می شود بازتاب دقیق تری از این اطلاعات است نسبت به یک رویکرد دوقطبی
بدشکلی بدنی به عنوان یک عامل متغییر "وسواسی جبری" (OCD):
محققان بسیاری خصوصیات و ویژگی های همپوشی اختلالات BDD و OCD را مورد ارزیابی و مقایسه قرار داده اند. به دلیل همپوشی نسبتاً بالای BDD با OCD (نسبت های اختلال BDD در بیماران OCD از %80 تا %37 متفاوت می باشد) و مشابهات علائم و نشانه ها و همانندی شیوه های درمان و عملکردها پیشنهاد شده است که BDD بعنوان یک بخش اختلال OCD در نظر گرفته شود. دقت و وسواس فکری در بیماری BDD باعث ایجاد موانع و محدودیت های بسیاری می گردد و نیز باعث نگرانی بیشتر – دلواپسی و ناراحتی می گردد که اصولاً کنترل این عوامل کمی مشکل و پیچیده است. علائم و نشانه های خاص یکسان و مشابهی در این دو اختلال وجود دارد که شامل: دقت و توجه و وسواس فکری در مورد تناسب و ظاهر خویش و نگرانی در خصوص صحیح نبودن یک چیز در ظاهر خود و نیز کنترل مکرر عملکردها و رفتارهای خود می باشد.
علاوه بر این معیارها و اصول به کار رفته در بیماران BDD در متوقف نمودن آداب و آیین ها بعنوان عامل شباهت چشمگیر و اساسی توصیف شده است و این موارد شامل کنترل متناوب تا زمان حصول حس رضایت و حس امنیت و راحتی شخص بیمار می باشد.
دیگر موارد شباهت میان بیماران BDD و OCD تحریک پذیری و پاسخ به عوامل افسردگی، اضطراب، نگرانی و دلواپسی و علائم اختلالات خاص وسواسی در نیمرخ روانی آزمون MMPI و راهبردهای درمانی موثر از قبیل قرارگیری در برابر تداخلات واکنشی و جذب نامناسب بازدارنده های سروتومین است. علی رغم این شباهتها، برخی اختلافات عمده و اساسی هم بین دو اختلال وجود دارد که بیان می کند BDD مربوط به آسیب شناسی روانی است.
در مقایسه با بیماران دارای اختلال OCD، بیماران BDD دارای بینش و تصور ضعیف تر و میزان همپوشی بالاتر با اختلالات افسردگی اساسی، فوبیای اجتماعی، و دیگر تشخیص های اختلالات سایکوتیک و در برخی موارد اقدام به خودکشی در اثر این اختلالات می باشند.
همچنین مشخص است که بیماران BDD دارای عقاید و دیدگاههای بیش از اندازه مهم و دقیق می باشند. این یافته ها باعث حصول نتایج زیر شده است:
الف- BDD می تواند به عنوان یک اختلال خوبی اجتماعی – افسردگی و عامل سایکوتیک متغیر OCD در نظر گرفته شود.
ب-بیمار BDD تا حدود بسیاری مربوط به افسردگی اساسی می باشد.
ج- علی رغم هم پوشی بین خصوصیات BDD با OCD واضح است که BDD به عنوان یک اختلال منحصر به فرد که در بررسی های بالینی باید جدا و متمایز از OCD در نظر گرفته شود، باید شناخته شود.
*بدشکلی بدنی و اختلالات خوردن به عنوان عوامل متغیر یک اختلال تصویر بدن:
بررسی های اخیر بیشتر متمرکز بر هم پوشی ویژگی های بیماری BDD و اختلالات خوردن می باشد. یک شباهت قابل توجه در این میان، شامل خصوصیت اصلی تصور تغییر شکل بدن در این گونه اختلالات می باشد.
در این خصوص، روزن، (1996) اختلالات تصور بدنی را به عنوان آسیب شناسی ضروری اختلالات خوردن توصیف کرده است. در اختلالات خوردن، تصویر بدن بهترین عامل و نشانه در خصوص هرگونه تغییر و دگرگونی در این مورد می باشد.
با توجه به اختلال BDD اساسی ترین اهمیت قرار گرفته بر تصویر بدن در این اختلال منجر به اختلاف نظرهای بسیاری در این زمینه شده است.
به دلیل شباهت های بین BDD و اختلالات خوردن در ویژگی های رفتاری – عملکردی و شناختی، پیشنهاد شده است که این اختلالات می تواند به شکل "تصویر بدنی منفی" تصور شود.
بنابراین فرضیه جدید برگرفته از بررسی و مطالعه این مطلب، این است که BDD و اختلالات خوردن متغیرهای یک اختلال تصویر بدنی هستند.
در خصوص در نظر گرفتن BDD به این روش، امتیازات بسیار متعددی وجود دارد و همان طور که پیش از این هم ذکر گردید بیماری BDD بیشتر مربوط به اختلالات خوردن می باشد تا مربوط به خصوصیات اصلی OCD.
این اختلالات خوردن و بیماری BDD از طریق عمده نگرانی های بسیار در خصوص ظاهر فیزیکی و جسمانی بدن و نواقص و معایب آن، تعیین می گردند. این وسواس های فکری در خصوصیات اولیه و اساسی بیماری BDD و دیگر اختلالات و نیز عامل تشخیص این نابهنجاری ها نمی باشد. گرچه این خصوصیات مرتبط در بیماران BDD متناوباً دیده شده است، "Schmidt" و "Harrington" (1995) با بررسی های بسیار، این خصوصیات را در مورد افراد بدون این گونه اختلالات مشاهده کردند.
ثانیاً، در نظر گرفتن BDD در این فرضیه، باعث افزایش و تقویت تصورات و عقاید پیشین BDD مرتبط با OCD می گردد. در نظر گرفتن مشابهت بین BDD و OCD توجیه و دلیل عمده در این فرضیه است، زیرا خصوصیات وسواسی، جبری هم در BDD و هم در اختلالات خوردن معمول می باشد. نسبت های مشابه و یکسان OCD در اختلالات خوردن به میزان 15 تا 30درصد و در مورد BDD حدود 8 تا 38درصد گزارش شده است.
لازم به ذکر است که برخی محققان این اختلالات خوردن را به عنوان عامل متغیر OCD تصور می نمایند. این موارد در تائید این مطلب که BDD و OCD و دیگر اختلالات خوردن دارای خصوصیات یکسان هستند. مناسب می باشد.
نمونه ها و مثال های ویژگی های وسواسی در افراد دارای اختلالات خوردن شامل: تصورات و افکار ثابت و مکرر در مورد غذا، رژیم های غذایی، وزن و تناسب اندام، شکل بدن، اصرار در بالا آوردن و ایجاد حالت تهوع-اجتناب از خوردن غذا و شیوه های غیر منطقی و کنترل نشده است. علاوه بر این شباهت های متعددی در بین اختلالات خوردن و BDD شامل تصورات نامناسب و نامطلوب در خصوص ظاهر فیزیکی، اجتناب از ارتباطات و معاشرت ها و اجتناب از شرکت در محافل و اماکن و انواع فعالیت ها، نحوه پوشش که نشان دهنده وسواس فرد در خصوص ظاهر فیزیکی خویش می باشد و ارزیابی زیبایی های فردی خود می باشد.
"Rosen" و "Ramirez" (1988)، زنان دارای اختلالات خوردن و اختلالات BDD را در خصوص شکل بدن و سازگاری فیزیولوژیک مقایسه کردند و دریافتند که این گونه بیماران دارای اعتماد به نفس بسیار پایین می باشند که امری بسیار نامطلوب می باشد.
شباهت های میان اختلالات، از طریق بررسی های موردی بیماران انتقالی از یک تشخیص به تشخیص دیگر، مشخص گردید و برخی از اختلافات بین این اختلالات بیان می دارد که افراد دارای که افراد دارای اختلالات خوردن آسیب شناسی روانی بیشتری را نشان می دهند و این امر ناشی از بیان این واقعیت است که BDD شامل اشتغال ذهنی در مورد ظاهر است، در حالیکه اختلالات خوردن شامل اشتغال ذهنی در مورد ظاهر فیزیکی و خوردن است. خصوصیات و ویژگی های متمایز اختلالات خوردن شامل خودبیزاری، حالت تهوع و استفراغ، سرزنش خویشن در سهل انگاری از کاهش وزن بدن و تغذیه بد و نامناسب است. همان طور که قبلاً اشاره شد، اختلافات بیشتر پیرامون تعیین محل و نوع نگرانی نسبت به بدن مثل اینکه در بیماران دارای اختلالات خوردن، نگرانی ها عمدتاً پیرامون وزن کلی بدن و فرم اندام می باشد و حال آنکه در بیماران دارای اختلال بدشکلی بدنی دقت و توجه بیشتر حول ویژگی های بارز سر و پوست می باشد. خصوصیت دیگر هم این است که بیماران BDD به دلیل خودآگاهی در مورد ظاهر خود و ارزیابی منفی تر در مورد ظاهرشان، از فعالیت اجتناب می کنند.
این اطلاعات ثابت کننده هم پوشی بالا بین فوبیای اجتماعی و اختلال بدشکلی بدنی است و پیشنهاد می کند که این دو اختلال با یکدیگر مرتبط هستند. عمده ترین محدودیت در نظر گرفتن BDD و اختلالات خوردن به عنوان متغیرهای یک اختلال تصویر بدن شامل تفاوت های جنسیتی در درجات شیوع می باشد. بر خلاف BDD که بیان می دارد این اختلال در دو جنس به طور مساوی شیوع دارد، مشخص است که اختلالات خوردن در زنان بیش از مردان می باشد.
(تقریباً 90% افرادی که اختلال خوردن دارند، زن هستند) این تفاوت های جنسیتی در اختلال بدشکلی بدنی و اختلالات خوردن، توسط تاکید فرهنگ معمول بر ظاهر و قیافه شخص مثل میزان وزن و تناسب اندام توصیف می شود.
که در این، تاکید بیشتر بر زنان است.
تحقیقات بیشتر در مورد مقایسه فرهنگی و عوامل خطر برای BDD و اختلالات خوردن نیاز به سوالات اساسی در مورد رابطه آن ها با هم و نیز نسبت به شکل و تصویر بدن هنوز ضروری است.
*بدشکلی بدنی به عنوان یک اختلال روان تنی:
علی رغم تمام بیانات و پیشنهادات در مورد تصور بهتر BDD به عنوان یک متغیر اختلال دیگر، هنوز هم BDD به عنوان یک اختلال روان تنی مربوط به ویژگی غالب با شکایات جسمانی، طبقه بندی می شود. علاوه بر این، مقایسه های بسیار نیرومندی نسبت به خود بیمار انگاری در ارتباط با باورهای شدید در مورد بدن، تصورات نگران کننده از شکل بدن و تلاش جهت بهبود و کاهش این گونه علائم، از طریق وارسی کردن و کنترل خود، شده است.
اختلال بدشکلی بدنی اغلب با دیگر اختلالات مورد ارزیابی قرار می گیرد، زیرا آسیب شناسی آن چندان خوب ادراک نشده است. در هر حال اکثر محققان بر این نکته توافق دارند که BDD دارای خصوصیات منحصر و واحدی است که باعث تفکیک و تشخیص کامل آن از دیگر اختلالات می شود.
2-5 – همه گیر شناسی
تصور بر این است که بیماری BDD به دلیل پنهان کاربردن بیماران در خصوص علائم و نشانه های خویش و اکراه از جستجوی درمان روانپزشکی، تشخیص و عرضه واقعی نخواهد داشت. نسبت های شیوع گزارش شده، متفاوت می باشند، همچنین ناسازگاری ها و تضادهای بیماری در خصوص تفاوت های جنسیتی در بیماری BDD توسعه محققین مشخص گردیده است که در برخی موارد، میزان شیوع بیشتری در مردان نسبت به زنان وجود دارد و در دیگر موارد عکس این مطلب صادق است و گاهی نسبت مساوی بین دو جنس وجود دارد.
وجود این تفاوت ها می تواند از طریق شدت و میزان بیماری و معیارها و موازین محرومیت-ممانعت/مشمول در مطالعات توضیح داده شوند. نسبت های بالاتر در زنان بیشتر در نمونه هایی که توجه و دقت بسیار به شکل و وزن بدن مشکل معمول تر BDD دارند، یافت می شود.
Castle (1998) دریافت که بررسی های عمومی نیاز مبرم به انجام گرفتن دارند و هرگونه کوتاهی پیرامون شیوع در این مرحله نظری می باشد.
این بررسی هست آغازین در این زمینه، یافته های یکسان و هماهنگی در خصوص تفاوت های بین مردان و زنان در وسواس ظاهری دیده شده است. این وسواس در زنان بیشتر به صورت دقت در بخش ها و اندام هایی از قبیل سینه ها – باسن – تناسب اندام – وزن متقارن – شکل پاها می باشد و حال آنکه در مردان بیشتر عمده ترین شکایت شامل جنبه هایی مثل موی سر و بدن، خصوصیات صورت، لکه های پوستی، ران ها، شکم، پستان ها، کفل ها و اندام های تناسلی می باشد. مشخص است که اکثر بیماران دارای چندین علامت بدشکلی هستند. در سال های اخیر توجه بسیاری به مسائل، موضوعات تصور بدنی مربوط به BDD شده است.
روزن در سال 1996 چنین نوشت که هسته و کانون آسیب شناسی BDD اختلال تصویری بدن است.
تصور بدنی به عنوان دو مولفه اصلی ادراک می شود: یک عامل ادراکی و یک عامل نفسانی عامل ادراکی مربوط به درستی تخمین اندازه اندام و بدن مشخص می باشد در حالیکه مولفه دیگر مربوط به احساسات و رفتارهای نسبت به بدن از طریق میزان فشار و موجب علائم و نشانه های شناختی – رفتاری و ادراکی BDD می گردد که منعکس می شود.
مطالعه ای برای گروهی از دانشجوها نشان داد که بیش از 50درصد دانشجوها حداقل یک نوع اشتغال ذهنی با وجه خاصی از ظاهر خود داشتند و در حدود 25 درصد دانشجویان این نگرانی حداقل تا حدودی تاثیر قابل ملاحظه براحساس و عملکرد آن ها داشت. هرچند 25درصد بدون تردید تخمین بالا است. اختلال بدریختی بدن و نوع سلب سندرمی آن ممکن است شایع باشد. مطالعه ای دیگر بر روی بیماران مراجعه کننده به یک کلینیک جراحی پلاستیک نشان داد که 2درصد این بیماران واجد ملاک های تشخیصی این اختلال بودند، این مطالعه نشان می دهد که افراد واجد ملاک های تشخیصی کامل را دارند.
داده های قابل وصول حاکی است که شایعترین سن شروع بین 15 تا 20 سالگی است وزن ها کمی بیشتر از مردها مبتلا می گردند. بیماران مبتلا همچنین احتمال دارد مجرد باشند اختلال بدریختی بدن معمولاً با سایر اختلالات روانی همراه است. در یک مطالعه معلوم شد که بیش از 90درصد بیماران مبتلا به اختلال بدریختی بدن یک دوره اختلال افسردگی اساسی را در عمر خود تجربه کرده اند حدود 70% اختلال اضطرابی داشته اند و 30درصد به نوعی پسیکوتیک مبتلا بوده اند.
به طور کلی شروع از نوجوانی تا اوائل جوانی است. مرد و زن به یک اندازه مبتلا می گردند.
سبب شناسی:
علت اختلال بدریختی بدن نامعلوم است. میزان بالای توام شدن اختلالات افسردگی، سابقه خانوادگی بالاتر از حد انتظار اختلالات خلقی و اختلال وسواسی – جبری و حساسیت گزارش شده اختلال به داروهای مختص به سروتونین حاکی است که، حداقل در بعضی از بیماران، فیزیوپاتولوژی اختلال ممکن است با سروتونین و سایر اختلالات روانی رابطه داشته باشد. به دلیل تاکید بر مفاهیم کلیشه ای زیبایی که ممکن است در بعضی از خانواده ها و فرهنگ به طور کلی به عمل آید احتمال دارد اختلال بدریختی بدن به طور قابل ملاحظه تحت تاثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی باشد، در مدل های روان پویشی، اختلال بدریختی بدن بازتاب جابه جائی تعارض جنسی یا هیجانی به یک قسمت نامربوط بدن تلقی می شود. چنین ارتباطی از طریق مکانیسم های دفاعی سرکوبی، تجزیه، دگرگون سازی، نماد سازی و فرافکنی صورت می گیرد.
طرح های متفاوت پیشبرد و توسعه BDD در ارتباط با عوامل فرهنگی، زیست شناسی توسط محققان بسیاری مطرح شده است. در هر حال هیچ نوع طرح و مدل توصیفی و تشریحی در خصوص این اختلال به وجود نیامده است و نیز هیچ گونه مطالعات کامل و جامع و بررسی های طولی علائم و نشانه های BDD در این خصوص انجام نگرفته است وفرضیات قابل دسترس و موجود در این باره براساس ارزیابی های منتشر شده پیرامون رشد شکل بدن و دیگر تجارت بالینی است. دیدگاه روانپزشکی توسعه BDD بیان می دارد که این اختلال در واقع ریشه گرفته از تضادها و تفاوت های احساسی و جنسیتی ناآگاهانه یا احساس گناه و ناراحتی در این باره می باشد. همچنین بیان شده است که بخش های انتخاب شده بدن، نماد و نمونه دیگر بخش ها است. مولفان و محققان نخستین در این خصوص بیان داشته اند که عوامل روان پوپایی در واقع منعکس کننده مشکلات شخصیتی عمیق می باشد. عمده ترین محدودیت ها در خصوص این مدل فقدان کامل تاییدات تجربی در این موارد می باشد.
تئوری های بیولوژیکی BDD، متمرکز بر اختلالات عصبی و عدم عملکرد صحیح سروتونین می باشد که در واقع ماده ای است تنگ کننده رگ که به وسیله سلول های روده باریک ترشح می شود و به وسیله پلاکت ها جذب شده و وارد خون می شود بررسی ها و گزارش ها نشان داده است که این بیماران در برابر بازدارندگان جذب سروتونین حساس می باشند.
عمده ترین تائیدات تجربی و آزمایشگاهی جهت عوامل عصبی در پیشبرد BDD می تواند توسط شباهت ها در علائم و واکنش های درمانی در بیماران OCD و BDD مشاهده شود. همچنین بیان شده که BDD ناشی از برخی از اختلالات در لوپ تمپورال است که باعث ایجاد تورم یا آب آوردگی در زیر نسوج و بافت های بدن می گردد و فرد تصور می کند که بدن وی دچار تغییر شکل شده است.
در هر صورت استنباط علت شناسی از هر گونه واکنش نسبت به درمان از لحاظ عقلانی، نادرست می باشد.
مدل های شناختی – رفتاری BDD توجه بسیاری را به خود اختصاص داده اند و بسیار گران وپر هزینه می باشند. این مدل ها در واقع ترکیبی از عوامل فرهنگی و بیولوژیکی وقابلیت های فیزیولوژیکی و تجارب دوران کودکی می باشند.
عوامل فرهنگی نقش بسیار مهمی در پیشبرد توسعه و حفظ BDD – خصوصاً رفتارهایی که تاکید بر اهمیت زیبایی ظاهری و فیزیکی دارند – خواهد داشت. بنابراین چنین خصوصیات و داشتن ظاهر کم تر کامل و بدشکل به صورت بسیار منفی در نظر گرفته می شود.
مقایسه با دیگران یا مقایسه با استانداردهای مطلوب و ایده آل و تاکید بر بازتاب های اجتماعی از خصوصیات BDD می باشد که مربوط به عوامل فرهنگی در این مدل می باشد. اکثر محققان بیان می دارند که BDD بیشتر در نوجوانان- هنگامی که توجه و دقت به ظاهر شخصی و فردی و چگونگی ارتباطات اجتماعی و معاشرتی به اوج خود می رسد – آغاز می گردد.
برای دختران، شروع دوران قاعدگی مرتبط با اختلال BDD است و باور بر این است که در این سنین جوانی و نوجوانی و یا بلوغ در هر دو جنس به دنبال تغییرات ایجاد شده در خود مانند جوش های پوستی می باشد و همواره درصدد برطرف کردن این معایب برمی آیند.
خود آگاهی در خصوص ظاهر فیزیکی در جوانان و نوجوانان در هنگام رسیدن به دوره بلوغ، شدیدتر و بیشتر می باشد.
در هر صورت (Casthaizen) و (Castle) (1988) خاطر نشان می سازند که دیدگاه ها و عقاید معدودی در خصوص شروع BDD در دوره جوانی براساس تحقیقات و بررسی های تجربی می باشد و این توصیف ها در باره این دوره با دیگر دوره های سنی متفاوت می باشد. تجربیات دوران اولیه کودکی دیگر آسیب پذیری های فیزیولوژیک و امیال و گرایش های بیولوژیکی موجود در این مدل های پیشبردی توسط (Veal) و (Rosen) و (Gournag) ابداع گردیده است.
این محققان بر عوامل بیولوژیکی که باعث مستعد نمودن افراد نسبت به کاهش اعتماد به نفس که نقش عمده ای در پیشبرد BDD دارد، متمرکز گردیده اند. در این طرح، ترس از پذیرفته نشدن خصوصاً در دوران نوجوانی از تاثیرات بیولوژیک می باشد. علاوه بر این (Veal) و (Garnag) در سال 96 بررسی نمودند که تفکیک باورهای سخت در خصوص ظاهر فیزیکی از آن دسته باورهای ریشه گرفته از ظاهر بیولوژیک در مورد تناسب بدن و شکل آن، مشکل می باشد.
همچنین تئوری های داروین در خصوص انتخاب جنسیت و زیبایی در تایید این بیانات به کار رفته است.
در مقابل (Rosen) بر آسیب پذیری های فیزیولوژیک مثل خجالت که ممکن است در دوران نوجوانی باعث افزایش خود آگاهی می گردد، تاکید کرده است. این دو مشکل در برخی موارد در نمونه های BDD هم ملاحظه شده بود.
هر دو مدل فوق بیان می دارند که تصورات و احتمال خطر در توسعه اختلال به شکلی بدنی در هنگام ایجاد حوادث و پیشامدهای مهم یا در حوادث فجیع به مراتب بیشتر می شود و معمول ترین مثال در این موارد مورد استهزاء قرار گرفتن ظاهر فیزیکی و قیافه است تحقیقات پیش تئوری گزارش کلامی منفی تصویر بدن نشان داده است که ارزیابی خاص اندازه و میزان وزن بدن به ظاهر عامل پیش بینی نارضایتی از شکل بدن بوده است. در برخی از این تحقیقات، نمونه های BDD در برابر انتقاد مکرر در مورد معایب و نواقص بدن خویش از طریق اعضای خانواده خود قرار گرفتند. همچنین بیان شده که زمینه های خانوادگی ناهماهنگ و تجارب نامطلوب و نامناسب کودکی باعث ایجاد احساس ناامنی و پذیرفتن نشدن توسط دیگران می گردد که عامل اصلی توسعه و پیشبرد BDD می باشد.
برخی حوادث و رخدادهای مهم دیگر که توسط این بیماران گزارش گردید شامل بدرفتاری های فیزیکی و تجاوزهای جنسی و انواع خشونت های جنسی و صدمات و آسیب های جسمانی و عدم موفقیت در ورزش و دیگر رشته ها می باشد.
به علاوه این فرضیه مطرح می سازد که این حوادث و پیشامدهای مهم باعث فعال گردیدن تصورات و باورهای نادرست در مورد نواقص بدن خود، به خصوص در نمونه های BDD در مورد ظاهر فیزیکی و الزام ها و مفهوم ظاهر و پذیرش آنان می گردد.
گرچه (Veal) و (Gournag) (1996) و دیگر محققان تاکید بسیاری به نقش این حوادث و رخدادها در پیشبرد BDD نمودند، اما در هر حال تشخیص احتمال این مطلب که یاد آوری چنین حوادثی توسط بیمار می تواند مربوط به گذشته باشد، بسیار مهم است.
یک عامل فیزیولوژیک مرتبط با این گونه یاد آوری بخش های گذشته می تواند ناشی از سطوح بالای تاثیر گذاری منفی باشد.
(NA) یا این گونه تاثیرگذاری منفی نشان دهنده شرایط نامناسب وفراگیری چنین حالاتی مثل خشم، تحقیر، تمسخر، ریشخند، احساس گناه، احساس بیزاری و جرم و نارضایتی از خود می باشد و نیز احساس طرد شدن و ناراحتی در مقابل، تاثیر گذاری بسیار و سطوح بالا در افراد تمایل به ایجاد اشتباهات – احساس ناامیدی – یاس و تهدید دارد. گزارش حوادث گذشته ممکن است تحت تاثیر این نوع سبک شخصیتی باشد و بنابراین رسیدن به هر نتیجه مشخص در خصوص نقش این حوادث هم در پیشبرد BDD دشوار و سخت می باشد.
عوامل عملکردی، رفتاری – شناختی مشابهی که ممکن است تداوم بخش این اختلالات باشد در انواع طرح های در مدل های پیشنهادی (Veal) و (Rosen) و (Gournag) (1996) و (Rosen) شناخته شده است.
پس از ایجاد و پیشبرد این دسته اختلالات، افراد به صورت انتخابی در دریافت معایب و نارسایی ها و بدست آوردن اطلاعات و داده های ناپایدار و ناسازگار در شیوه های منفی شرکت می نمایند.
آن گاه این بیماران نسبت به هر نوع تغییر و دگرگونی به وجود آمده در ظاهر فیزیکی خوش بسیار آگاه و حساس می شوند و به نوعی دچار وسواس فکری می کردند زمانی که سطوح بسیار بالای تحریک و انگیزش وجود دارد، پردازش اطلاعات تحریف می گردد – مثل قرار گیری در موقعیت های اجتماعی – (Rosen) بیشتر در خصوص خود اظهارات تحریف شده و تحریکات منفی در مورد ظاهر فیزیکی که روز به روز توسعه پیدا می کنند متمرکز گردید. کنترل کردن – اجتناب و دوری و عملکردهای اطمینانی به عنوان عامل تثبیت کننده باعث حفظ اختلال می گردند.
تشخیص: ملاک های تشخیصی DSM-IV برای اختلال بدریختی بدن اشغال ذهنی با یک نقص خیالی در ظاهر بدن و تاکید مفرط بر یک نقص جزئی است اشتغال ذهنی موجب ناراحتی هیجانی قابل ملاحظه یا اختلال بارز در توانایی کارکرد بیمار در زمینه های مختلف می گردد.
ویژگی های بالینی:
شایعترین نگرانی ها به عیب های صورت، به خصوص معایب اجزاء خاص آن (مثلاً بینی) مربوط می گردد. گاهی نگرانی مبهم است و هضم آن دشوار است، مثل نگرانی بسیار شدید در مورد چانه ای مچاله. در یک مطالعه معلوم شد که به طور متوسطه، بیماران در سیر اختلال در مورد دچار ناحیه بدن نگرانی دارند. قسمت های مورد نظر ممکن است در جریان ابتلاء بیمار به اختلال تغییر یابد. علائم وابسته شایع مشتملند بر عقاید هذیانی یا ارجاعی صریح (معمولاً در مورد توجه مردم به عیب ادعائی بدن)، اجتناب از آئینه و سطوح شفاف یا برعکس نگاه کردن بیش از حد در آئینه و سطوح شفاف، و اقدام به استتار بدریختی فرضی (با آرایش یا لباس) – اثرات اختلال بر زندگی شخص ممکن است قابل ملاحظه باشد؛ تقریباً همه افراد مبتلا از رویاروئی اجتماعی یا شکل می پرهیزند. تا یک سوم این بیماران به دلیل نگرانی در مورد تمسخر دیگران در ارتباط با بدریختی ادعائی خانه نشین شده و تا یک پنجم آن ها اقدام به خود کشی می کنند به طوری که قبلاً ذکر شد، تشخیص های توام اختلالات افسردگی و اختلالات اضطرابی شایع است، بیماران ممکن است صفات شخصیتی وسواسی – جبری، اسکیزوئید و خود شیفته نشان دهند.
محل نقص های خیالی در 30بیمار مبتلا به اختلال بدریختی بدن:
1-مو 2-بینی 3-پوست 4-چشمها 5-سر و صورت 6-ساختمان کلی بدن، استخوان بندی 7-لبها 8-چانه 9-شکم و کمر 10-دندان ها 11-پاها، زانوها 12-پستان ها، عضلات سینه 13-صورت زشت 14-گوش ها 15-گونه ها 16-آلت تناسلی مردانه 17-بازوها، مچ ها 18-گردن 19-پیشانی 20-عضلات صورت 21-شانه ها 22-ناحیه مفصل ران
1-رقم کلی بالاتر از 100% است چون عده ای معایبی در قسمتهای مختلف بدن داشتند.
2-موی سر در 15مورد، رویش ریش در 2 مورد، و موهای دیگر بدن در 3 مورد
3-آکنه در 7 مورد خطوط چهره در 3 مورد و سایر نگرانی های پوستی در 7 مورد
4-نگرانی در مورد شکل 5 مورد و اندازه در 1 مورد
جدول از K.A.Philips و همکاران: اختلال بدریختی بدن 30 مورد زشتی خیالی، مجله روانپزشکی آمریکا 15:303، 1992
تشخیص افتراقی:
دگرگونی های تصویر تن در بی اشتهایی روانی، اختلالت هویت جنسی، و برخی از انواع خاص آسیب مغزی (مثلاً، سندرم های مسامحه) دیده می شود؛ اختلال بدریختی بدن در چنین موقعیت هائی نباید تشخیص گذاشته شود. اختلال بدریختی بدن همچنین لازم است از نگرانی معمولی در مورد ظاهر جسمی تفکیک شود. ویژگی تفکیک کننده این است که در اختلال بدریختی بدن شخص ناراحتی هیجانی قابل ملاحظه و اختلال در عملکرد در نتیجه این نگرانی پیدا می کند. هر چند تفکیک بین یک عقیده راسخ و هذیان دشوار است. اگر نقص درک شده جسمانی در واقع از شدت هذیانی برخوردار باشد تشخیص مناسب، اختلال هذیانی، نوع جسمانی است. سایر ملاحظات تشخیصی عبارتند از: اختلال شخصیت خودشیفته، اختلالات افسردگی، اختلال وسواسی – جبری و اسکیزوفرنی.
در اختلال شخصیت خود شیفته، نگرانی در مورد بخشی از بدن فقط یک ویژگی جزئی در مجموعه کلی صفات شخصیتی است. در اختلالات افسردگی، اسکیزوفرنی، و اختلال وسواسی – جبری، سایر علائم اختلالات مزبور معمولاً خود را به زودی ظاهر می سازند، حتی اگر علامت اولیه نگرانی مفرط در مورد بخشی از بدن باشد.
سیر و پیش آگهی:
شروع اختلال بدریختی بدن معمولاً تدریجی است. شخص مبتلا ممکن است نگرانی فزاینده در مورد قسمت خاصی از بدن پیدا کند و تدریجاً متوجه شد که این نگرانی عملکرد او را تحت تاثیر قرار می دهد، آنگاه است که شخص ممکن است برای رسیدگی به شکل فرضی خود در جستجوی کمک طبی یا جراحی برآید.
سطح نگرانی در مورد مسئله ممکن است با گذشت زمان کاهش یا افزایش یابد، هر چند اختلال بدریختی بدن اگر بدون درمان رها شود مزمن می گردد.
درمان:
شیوه های درمان در این اختلال شامل عملکردهای درمانی غیر روانپزشکی همچون: جراحی های زیبایی و پلاستیک، دارو درمانی و دیگر در سال های جسمانی، روان تحلیل گری- رفتار درمانی – شناخت درمانی – درمان شناختی رفتاری و دیگر روش های ترکیبی می باشد. گرچه در این خصوص نتایج عملکردهای ناپایدار و غیر ثابتی هم دیده شده است، اما نتایج امیدوار کننده ای هم در خصوص قابلیت های عملکرد درمان با انواع درمان های شناختی و رفتاری گزارش شده است. البته اکثر این نتایج در این مطالعات اخیر متمرکز بر انواع روش های شناختی و رفتاری بوده است. در هر صورت بررسی تمام پیشرفت های انجام شده در این میان، صحبت عملکردهای درمانی BDD لازم و ضروری می باشد.
بررسی جامع تمام مطالعات درمانی موجود، کاربرد فنون عملکردی شناختی و رفتاری به منظور بررسی و برآورد قابلیت تاثیر گذاری این راهکارها در بیماران BDD را مشخص می سازد. میزان تاثیرگذاری عملکردهای درمانی شناختی و رفتاری در گروه های تحت مطالعه کنترل شده و غیر کنترل شده دیده شده است.
اجزاء درمان:
انواع تکنیک های درمانی گوناگون در نتایج عملکردهای درمانی در BDD مورد کاربرد قرار گرفته است. در موارد بررسی های ابتدائی، عملکردهای دارو درمانی و روان تحلیلگری با انواع استراتژی های رفتاری و شناختی ترکیب شده است. نتایج ترکیبی پیچیده ای در ارتباط با تاثیرگذاری این شیوه ها گزارش شده است. به علاوه محدودیت هایی د توضیح و شرح نتایج به دلیل اشکال در تعیین نوع درمان وجود داشته است.
بررسی های اخیر بیشتر متمرکز بر انواع راهبردهای شناختی و رفتاری و مرتبط با عوامل یکسان نسبت به برنامه های درمان بوده است.
معمول ترین راهبردهای درمان BDD شامل قرار گیری و رویارویی با اجتناب از پاسخ ها و بازسازی عوامل شناختی است.
رویارویی با موقعیت های اجتنابی می تواند شامل رویارویی با دیدگاه و نظر بیمار در مورد بدنش و رویارویی با نقص ادراک شده در موقعیت های اجتماعی شود. غالباً قرارگیری و مراقبت رویارویی از طریق اجزای بدن بیمار یا موقعیت های اجتناب شده از کم ترین بخش های اجتناب شده تا بیشترین بخش ها می باشد.
MGKAy و Todaro (1997) شیوه های فوق را در درون بدن موجود زنده به کار گرفتند و در این باره نتایج قابل توجهی نیز بدست آوردند این روش ها تشکیل شده از رفتن به مکان های عمومی و انتقال منابع اجتناب از ارزیابی در خصوص بخش مورد توجه قرار گرفته بدن می باشد و حال آنکه در قرارگیری خیالی، روش های عمده شامل تصور نقص به صورت مبالغه آمیز وارزیابی این معایب توسط دیگران می باشد.
واکنش ممانعت از عملکردهای مرتبط با BDD (چک کردن در آیینه، آرایش مفرط، نیاز به اطمینان مجدد، مقایسه خود با دیگران) با درمان به منظور از بین بردن آیین های وسواسی ترکیب شده است.
تکنیک ها در این درمان شامل پوشاندن و یا انتقال تمام آیینه ها جهت عدم دیدن معایب بیمار در آن، کاستن و محدودیت زمان آرایش و توقف استفاده از لوازم آرایش و زیبایی، کاهش میزان وزن، خودداری از بررسی پوست خویش و آموزش اینکه بیمار در خصوص معایب خود از دیگر سوال نپرسد، می باشد.
برخی محققان، ثبات (مقاومت) و پایداری بیشتر را نسبت به رفتارهای وسواسی از طریق مشخص کردن و اصلاح معایب و جلوگیری از رفتارهای آیینی توصیه نموده اند.
آموزش بازسازی شناختی از عوامل برجسته و موثر درمان در اختلال بدشکلی بدنی بوده و شامل تعیین و تشخیص افکار غیر کاربردی و غیر مفید در خصوص تغییر شکل بدن و اختلالات جسمانی و سپس درگیر شدن با آن ها از طریق ارزیابی مدرک موجود می باشد. هدف خاص بازسازی شناختی، توسعه و ایجاد باورهایی شامل پذیرش زیبایی به عنوان یک امر تصوری و اینکه انسان ها بالاتر از این هستند که معایب و نواقص خود را در ظاهر فیزیکی خویش به حساب آورند. شیوه خودکنترلی غالباً در تسهیل نمودن این فرایندها مورد استفاده قرار می گیرد. مولفه های اضافی بازسازی شناختی در BDD شامل تشویق و حمایت این بیماران در متوقف ساختن احساس نارضایتی از خویشتن و نیز پیشبرد تجارب رفتاری در ضعیف نمودن عقاید و باورهای نامناسب در مورد معایب خویش می باشد.
Veal، Gournay (1996) خاطر نشان کردند که این بازسازی شناختی در هنگام وجود تحریک های احساسی موثرتر می گردند و بنابراین توصیه شده که هنگامی که این گونه بیماران در آیینه در جستجوی معایب و نواقص خود هستند یا مورد معاینه پزشک قرار می گیرند. ایجاد باورهای دیگری را تمرین کنند. استراتژی های متعددی وجود دارد که توجه بسیاری به آن ها شده است که شامل آموزش قابلیت ها و مهارت ها، آموزش روانی، اجرای نقش وارونه می باشد.
آموزش روانی به عنوان یک عنصر هم درمان به ویژه در مراحل آغازین شناخته شده است. به منظور وارد کردن این راهبرد در درمان محققان اطلاعات اساسی برای بیماران در باره روانشناسی ظاهر جسمانی، مفهوم تصویر بدن، ایجاد و رشد BDD
(روشهای مقدماتی تاثیر درمان های شناختی و رفتاری برای اختلال بدشکلی بدنی (BDD)
محقق و درمانگر
اجزاء درمان
نتایج
Muri(1978)
حساسیت زدائی
غیاب اشتغال ذهنی با نگرانی هایی در مورد ظاهر بهبودی باقی مانده در پی گیری یک ساله
Broder(1982)
پاسخ پیشگیری-مهارت های اجتماعی خصوصی و آموزش جرات ورزی
باورها از نقص و یا نیاز به جراحی پلاستیک چشم پوشی نکردند اما به جرات ورزی بیشتر با گروه همتا توجه شد
Leon-vitiell(1990)
روان درمانی روان تحلیلگری درمان رفتاری و دارویی
همه درمان ها در تغییر علائم BDD موثر بودند بیمار به عدم کفایت ادامه داد
Wathe(1990)
مواجهه سازی، درمان شناختی – رویکرد التقاطی
کاهش در اجتناب رفتاری و پاسخ عاطفی به نقص ادراکی کاهش و هراس و افسردگی
Marks-cromar(1995)
ایفای نقش وارونه – مواجهه سازی – بازسازی شناختی
بهبود اضطراب – رفتار اجتنابی و فوبیا راه حلی برای باورهای بد شکلی – بهبود در 18 ماه پیگیری باقی ماند
Harrington-Schmia(1995)
تجارب رفتاری – خود مواجهی – بازسازی شناختی
کاهش قدرت باورهای مربوط به BDD – کاهش اضطراب و افسردگی همراه با BDD
Campisi(1996)
ERP
کاهش علائم وسواسی جبری – عدم تغییر در نقص ظاهری
Geremia(1998)
شناخت درمانی
کاهش چشمگیر در افسردگی، اضطراب، نارضایتی از اجزاء بدن
مطالعات چند موردی
Beary(1981)
ERP-اجزاء جمع آوری شده آموزش جرات ورزی-پند دادن
2تا سه مورد بهبود بالینی نشان داده شده کاهش شدت هذیان ها
Sologom Dinigola Phil(1985)
درمان انفرادی – غرقه سازی – توقف افکار – دارو درمانی – درمان ترمیمی بیزاری
2 تا 3 مورد با درمان های رفتاری و شناختی ناموفق ولی به دارو درمانی پاسخ دادند.
به ظاهر این میزان تاثیرات مرتبط با خصوصیات و ویژگی هایی چون افسردگی، تصور بدنی، اعتماد به نفس، کناره گیری و اضطراب می باشد، این امر باعث ارائه تاثیرات تجربی در قابلیت تاثیرگذاری این استراتژی های درمان در بیماران BDDمی گردد.
همچنین این نتایج بیان می دارد که درمان های رفتاری – شناختی BDD باعث بهبود دیگر علائم غیر مصرف در این درمان می گردد افسردگی معمول ترین ویژگی مرتبط با BDD می باشد و میزان تاثیرات حاصل از این ویژگی بسیار می باشد همچنین عملکرد درمان های رفتاری – شناختی باعث ایجاد نتایج یکسان و همانندی در مورد اختلالاتی که با BDD مقایسه می شوند.
بدین معنی که میزان تاثیرات یافت شده در BDD، مشابه آن دسته اثرات دیده شده در نوع عصبی، OCD، جنبه های افسردگی و اضطراب در بیماران OCD می باشد.
اطلاعات اضافی حاصل از این گروههای تحت بررسی شامل اطلاعات عمده و اساسی بر تاثیر اختلالات شخصیتی و ثبات علائم BDD بدون هیچ درمانی، درمان بیماران نسبتاً شدید BDD می باشد.
در یک مطالعه گروهی کنترل نشده Neziroglu(1996) گزارش کرد که این نمونه بیماران غالباً دارای اختلالات شخصیتی شدید، حدوداً 60% بوده اند. در هر صورت نتایج نشان داد که هیچ گونه ارتباطی بین تعداد اختلالات شخصیتی و پیامدهای درمان وجود ندارد.
عرضه نتایج بررسی های درمان به محققان امکان ارزیابی و برآورد ثبات علائم BDD را داده است. Veal و Gournay (1997) گزارش دادند که علائم و نشانه های BDD در مدت 12 هفته ثابت و پایدار باقی می مانند و این امر حاکی از ضعیف بودن پیشبردها و بهبودی های بدست آمده در طول این مدت است. یافته های ابتدایی در مورد درمان بیماران سخت در مطالعات Wilhem در سال 99 که میزان شدت بیماری ها را در نظر داشت قابل دسترس می باشد.
این یافته ها نشان داد که درمان ها برای این گونه بیماران سخت، موثر بودند و امتیازاتی دربرداشتند. درمان لکی مبتنی بر بررسی های موجود باشد. یک مورد ناسازگاری اضافی در بررسی درمان شامل حذف با در نظر گرفتن بیمارانی است که عمده نگرانی آن ها موارد وزن و تعادل بدن یا شکل بدن می باشد. این موضوع به واسطه حذف بیمارانی که در خصوص شکل بدن خویش نگران هستند. تقویت می شود که این دیدگاه توسط Veal (1996) در مقایسه با بررسی دیدگاههای Rosen که بیان داشت 35% موضوعات ارائه شده در خصوص وزن بدن بودند و 44% باقی مانده در خصوص دیگر اختلالات بیان گشت. در هر صورت این تشخیص می تواند در توصیف رواج اختلافات و تفاوت های بین زنان و مردان موثر باشد و تحقیقات بعدی بدین گونه مسائل توجه کامل داشته باشند.
(شیوه های درمانی اضافی) :
شیوه های درمانی بیشتری هم در این باره وجود دارد که افراد حوزه مقاله BDD است و چندان به بررسی آن ها نمی پردازیم. شیوه های چون جراحی های زیبایی و پلاستیک – درمان روان تحلیلگری- دارو درمانی و دیگر درمان های جسمانی.
نتایج بسیار متعددی در خصوص تاثیر جراحی های پلاستیک در کاهش علائم BDD گزارش شده است. بررسی و ارزیابی های پیشین و مقالات نشان داده است که این مطالعات در پی جراحی های زیبایی در واقع ایجاد یک چهره و ظاهر فیزیکی جدیدتر و زیباتر بوده است.
و حال آنکه عده ای بر این تصورند که این جراحی ها می تواند در کاهش دیدگاهها و ایده های پیش بها داده شده افراد در خصوص معایب بدنی موثر و مفید باشند در هر صورت نتایج پیامدهای موفق و غیر موفق با درمان های روان تحلیلگری در این خصوص گزارش شده است. در خصوص دارو درمانی مشخص است که بازدارنده های جذب سروتونین در کاهش علائم BDD می باشند.
و کنش های داروی درمانی شامل کاهش میزان استرس ها و فشارهای عصبی و اشتغال ذهنی و نواقص ادارک نشده – کاهش رفتارها و عملکردهای وابسته به رفتار وسواس و بهبود دادن بینش است.
استرس بیان می دارد که درمان شوک الکتریکی در BDD بی حاصل و بی اثر می باشد.
در موارد جراحی های مغزی جهت از بین بردن اختلالات روانی، پیشبردهای درمانی بسیاری در علائم BDD است. اطلاعات بیشتر در خصوص این عملکردهای متفاوت درمانی می تواند در بررسی مقالات Philips، Tobias، Rosen دیده شود. همچنین کتاب های متعددی در خصوص BDD در این موارد وجود دارد. تعدادی از این کتابها عبارتند از:
درمان رفتاری اختلالات وسواسی – جبری، آیینه شکسته: فهم و درمان BDD و درمان اختلالات وسواسی جبری: آسیب شناسی، تشخیص و درمان
به طورکلی درمان بیماران مبتلا به اختلال بدریختی بدن با روش های جراحی، درماتولوژیک، دندانپزشکی و سایر روش های طبی که به رفع نقص های ادعائی بپردازند تقریباً بدون استثناء ناموفق است. هر چند گزارش شده است که داروهای مهار کننده های مونو آمین اکسیداز و پیمو زاید (Orap) در موارد انفرادی موثر است، داده های بیشتری حاکی است که داروهای مختص به سروتوئین – مثل کلومیپرامین (Anafranil) و فلئو گزتین (Prozac) در کاهش علائم حداقل در 50درصد بیماران موثر است. در هر بیماری که اختلال روانی توام مثل اختلال افسردگی یا اختلال اضطرابی دارد، اختلال توام باید با رواندرمانی یا دارو درمانی مناسب معالجه شود. تا چه مدت پس از رفع علائم اختلالات بدریختی بدن لازم است درمان ادامه یابد معلوم نیست.
فهرست منابع:
-کتاب چکیده روانپزشکی ترجمه دکتر پور افکاری
-کتاب خلاصه کاپلان جلد 2
-مقاله Body Dysmorphic Disorder نوشته Michelle B.Grorve and Davie h. Gleowes(2003)